آب خوردن مردم به «ســــ بر حسین ــــلام» بستگی دارد، نه تحریم

وطن امروز ۲۰ خرداد ۱۳۹۴

userupload_2013_10410389611420366037.2991

حسین قدیانی: آهای قاسم سلیمانی! می‌بخشید که دارم با این لحن، شما را خطاب می‌کنم. سخنی دارم با شما. صریح و رک! ۸ سال جنگ تحمیلی، جان شیرین خود را به بازی گرفتید بس نبود که باز هم مشغول جنگ هستید؟! آن هم با لعین داعشی که در قساوت، الگو از شمر و حرمله گرفته‌اند؟! آن هم کیلومترها جلوتر از شلمچه و طلائیه و مجنون؟! آن هم در خاک کشور همسایه؟!

من البته خوب می‌دانم از جمله نیات شما این است که به عشق خدای هور و علاقه به همین جمهور، دشمن را در همان بیرون مرزها نگه دارید تا هرگز قدم اجنبی، خاک میهن را آلوده نکند و دقیقا بدین دلیل بدل به مرد محبوب این روزها شده‌اید، لیکن با این همه «جنگ» آن هم بی لباس ضد گلوله، سهم شما ایضا زن و بچه‌تان از «زندگی» چه می‌شود؟! شما هم یک کلام دل را خوش کن به خوشی‌های دنیا و گور پدر وجدان، ملیت و امنیت، بیا و بگو؛ «تا تحریم برقرار است، من با داعش نمی‌جنگم!» چطور بعضی‌ها همه امور حتی نوشیدن آب ملت را واگذار به مساله تحریم کرده‌اند اما تو باید با وجود همین تحریم، با شقی‌ترین شیاطین آخرالزمانی بجنگی؟! و نه فقط بجنگی، بلکه جورکش قصور بعضی‌ها باشی! دجله و فرات، به مدد تو و نیروهای مردمی عراق، از گزند عمرسعدهای واپسین، برقرار بماند و در نهایت آرامش، دست به اروند و کارون دهد، آنوقت حضرات به جای یک تشکر خشک و خالی از تو، متذکر جمهور شوند که حتی آب هور فاطمیون هم «مهریه تحریم» است!

راستی! که تا حسین علیه‌السلام همچون تو «شهید زنده» فدایی دارد، دیگر نمی‌توان فرات را بر فرزندان فاطمه سلام‌الله‌علیها بست. بعضی‌ها لطف کنند و گرای بیخود به دشمن ندهند! آب بسته‌اند به تدبیرشان، خیال می‌کنند برای آب خوردن هم باید اجازه از اجنبی بگیریم! فی‌الحال، لغو بی‌تدبیری، از لغو تحریم هم واجب‌تر است، چرا که با این بساط، بر فرض محال لغو تحریم هم، بنا به اعتراف خود حامیان دولت، هیچ معجزه خاصی رخ نخواهد داد!

اگر فشار تحریم برای دولت، آزار دهنده است، توی قاسم سلیمانی که از جنس توده‌های ملتی، لابد بیشتر باید این فشار را احساس کنی، آن هم کیلومترها جلوتر از خاک کشور، آن هم در حال نبرد سخت و تن به تن با دشمنان وطن!  فلذا یک کلام بیا و بگو؛ «تا اصحاب مذاکره، موفق نشوند تحریم‌ها را لغو کنند، من چرا با داعش بجنگم؟!» اگر با وجود تحریم، آنطور که آقایان ادعا می‌کنند آب هم در داخل نمی‌توان خورد، چطور تو فرزند برومند همین ملت، با کمک نیروهایت، شبانه‌روز بجنگی و قید زندگی را بزنی و سرچشمه اروند و کارون را محافظ باشی؟! کار تو که هزارپله سخت‌تر است؟! بهانه برای تو که فراهم‌تر است؟! جمهور البته قدر تو را می‌داند، لیکن تو هم ظاهرا باید تحریم را بهانه کنی تا بلکه حساب کار دست دست‌اندرکاران امور اجرا بیاید! اصلش با جماعتی طرفیم که دارند از حجب و حیای شما و امثال شما سوءاستفاده می‌کنند و در نهایت بی‌تدبیری، بلکه چیزهای دیگر، همه هستی این مرز و بوم دیرین را حتی مایه حیات را گره به تحریم ‌می‌زنند! مشکل از تدبیر خودشان است اما همه چیز را انداخته‌اند گردن تحریم دشمن! حتی خوردن قرصی نان را! و نوشیدن جرعه‌ای آب را! و شگفتا! در عین آنکه سیر تا پیاز تقصیر را گردن تحریم دشمن انداخته‌اند، معتقدند جلاد وحشی تحریم، مودب است و باهوش! لابد این تناقض آشکار، این بی‌صداقتی، همانی بود که بهش می‌گفتند «راستگویی»!

از سویی همه مشکلات را که اغلب ناشی از کم‌کاری خودشان است، حواله به تحریم دشمن می‌دهند، از دیگر سو، همین دشمن را بزک می‌کنند که کدخدای عالم است و در محضر او، «رمی بشکه سعودی» معصیت! عاقبت ما نفهمیدیم آمریکا همانقدر بد است که حتی برای نوشیدن لیوانی آب هم باید به جای «سلام بر خون خدا» درود بر روح و روان کدخدا بفرستیم یا همانقدر خوب است که در دیدارهای معین شده به تاریخ میلادی، غش و ریسه می‌روند با او؟!

آهای قاسم سلیمانی! با تو هستم… با تو و با شیربچه‌های تو در سپاه قدس که مدافع حرم عقیله بنی‌هاشم شده‌اند. با تو هستم ای شهید مدافع حرم! دفاع از حضرت زینب سلام‌الله‌علیها آن هم در برابر جماعت تکفیری، هیهات که به راحتی خوردن یک لیوان آب باشد! پس مستند به جمله بعضی‌ها، چرا تحریم را بهانه نکردی تا گرد یتیمی بر چهره دختر خردسالت ننشیند؟! او که تازه داشت «بابا» به زبانش می‌چرخید! او که تازه داشت روی دوش تو، لذت می‌برد از روزگار خوب کودکی! چطور تحریم برای دولت هست اما برای تو شهید مدافع حرم نیست؟!

آهای قاسم سلیمانی! چطور فشار تحریم برای دولت هست اما برای تو شهید حی و حاضر نیست؟! واقعا این چطور تحریمی است که جگرگوشه‌های ملت، از دل آن سرافراز بیرون آمده و خواهند آمد ان‌شاءالله اما بعضی‌ها با این همه اختیار و امکان، هر چه از ایشان سوال می‌کنی، با انگشت، تحریم‌های عموسام را نشان ملت می‌دهند؟!

دمی دعوت می‌کنم که آقایان بنشینند جلوی آینه! محاسنی دارد این کار! شرط است که با سنگ «بند ۸ ماده ۶ قانون مطبوعات» متذکر آینه نشوند! امام بزرگوار ما خود سراسر آینه بود؛ زلال و بی‌زنگار. بس است این همه با دشمن نشستن! نتیجه‌اش را داریم می‌بینیم! دمی باید پای مکتب امام نشست اما به «تعریف»، نه «تحریف»! چه گفت امام راحل؟! چه می‌گفت امام راحل؟! آن خمینی که ما می‌شناسیم، همواره می‌گفت؛ «هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید» نه اینکه همه مشکلات حتی آب خوردن بدون مشکل را هم بیندازید گردن کاخ سفید! اتفاقا اینگونه مواقع، سخن دیگر خمینی بت‌شکن این بود که «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند»! شگفتا از دست‌فرمان بعضی‌ها که به ضرب و زور، می‌خواهند طوری وانمود کنند که گویی آمریکا هر غلطی بخواهد می‌تواند بکند! آمریکای میز مذاکره، همان آمریکای حامی داعش است. چطور با وجود تحریم، با داعش می‌توان در بیرون مرزها، در عراق و سوریه جنگید اما در داخل، نمی‌توان حتی آبی هم به مردم خود خوراند؟!

دیروز نوشتم آقایان مشکل با «نقد» دارند، امروز بنا دارم از مشکل دیگر آقایان پرده بردارم؛ «خدمت». اینکه همه چیز را بیندازی گردن تحریم، یعنی که بی‌تعارف، حال و حوصله کار و خدمت نداری! وانگهی! اگر همه مشکلات زیر سر تحریم است، پس چرا در مذاکره، سخن از بازجویی اندیشمند وطن بیشتر می‌رود تا لغو تحریم؟! پس چرا در مذاکره، سخن از رصد تاسیسات نظامی وطن بیشتر می‌رود تا لغو تحریم؟! پس چرا در مذاکره، سخن از دادن هسته‌ای وطن بیشتر می‌رود تا لغو تحریم؟! اساسا و اصولا مذاکره راهی بود که به شما اجازه پیمودنش داده شد بلکه به مقصد لغو تحریم برسید، نه اینکه آب را هم به فهرست تحریم‌های دشمن اضافه کنید! آن هم به دست خودتان! با زبان خودتان!

آهای قاسم سلیمانی! ما برای دفاع از تو، زبان‌مان سرخ است، چرا که تحریم، برای تو هم هست، لیکن تو اهل بهانه آوردن نیستی! و آن مرد نیستی که عرصه را خالی کنی چون که احیانا طرف مذاکره حضرات، عجیب دارد حمایت می‌کند از داعش لعنتی! تو نماینده جمهور، با کلی زحمت و مرارت، داعش را به جهنم می‌فرستی، اینجا بعضی‌ها جمهور را به جهنم حواله می‌دهند! و دفاع از جمهور را برنمی‌تابند!

راستی حاج قاسم! تحریم برای ما هم هست! «بند ۸ ماده ۶ قانون مطبوعات» روی سر ما جا دارد اما با تحریف این بند، می‌خواهند دستبند دست قلم ما بزنند! بر من ببخش اگر ابتدای این یادداشت، حرمت شرعی شما را نگه نداشتم! من خود جواب همه آن سوالات را می‌دانم! من، جانباز ویلچرنشینی را می‌شناسم که زخم بستر گرفته، آنقدرها فاصله‌ای تا آسمان ندارد. فشار تحریم، داروی این جانباز عزیز را قطع کرده، عجبا که ناله‌اش را کس دیگری سرمی‌دهد!

9p10ngocxx8il5bsrayc

9p10ngocxx8il5bsrayc

بعدالتحریر: دیروز در خبرها آمده بود؛ «رئیس سازمان حفاظت محیط زیست کشور، سرکار خانم ابتکار به همراه چند تن از معاونان وزرا و مسئولان استانی در جریان بازدید از تالاب هورالعظیم به علت افزایش ظرفیت قایق و واژگونی آن به درون آب افتادند»… و پریروز، راقم همین سطور در متنی که دیروز و در همین «وطن امروز» منتشر شد نوشته بود؛ «واقعا چه کسی از جمهور به ایشان رای داد تا فرجامش عصبانی شدن مردم خوزستان، بلکه همه جای ایران از دست سرکار خانم ابتکار باشد؟! برای ما جمهور با «هور» تمام نمی‌شود، بلکه تازه با «هورالعظیم» آغاز می‌شود! آری! ما در هوای هور به سر می‌بریم که سنگ جمهور را به سینه می‌زنیم!»

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سمانه می‌گوید:

    به نام خدا
    احسنت بر این صراحت و شجاعت‏!‏

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    قطعه ۲۶:

    طبق وعده داده شده در پست قبل، متن کامل همین پست در ادامه می‌آید.

    آب خوردن مردم به «سلام بر حسین» بستگی دارد، نه تحریم

    آهای قاسم سلیمانی! می‌بخشید که دارم با این لحن، شما را خطاب می‌کنم. سخنی دارم با شما. صریح و رک! ۸ سال جنگ تحمیلی، جان شیرین خود را به بازی گرفتید بس نبود که باز هم مشغول جنگ هستید؟! آنهم با لعین داعشی که در قساوت، الگو از شمر و حرمله گرفته‌اند؟! آنهم کیلومترها جلوتر از شلمچه و طلائیه و مجنون؟! آنهم در خاک کشور همسایه؟!

    من البته خوب می‌دانم از جمله نیات شما این است که به عشق خدای هور و علاقه به همین جمهور، دشمن را در همان بیرون مرزها نگه دارید تا هرگز قدم اجنبی، خاک میهن را آلوده نکند و دقیقا بدین دلیل بدل به مرد محبوب این روزها شده‌اید، لیکن با این همه «جنگ» آنهم با لباس ضد گلوله، سهم شما ایضا زن و بچه‌تان از «زندگی» چه می‌شود؟! شما هم یک کلام دل را خوش کن به خوشی‌های دنیا، و گور پدر وجدان، ملیت و امنیت، بیا و بگو؛ «تا تحریم برقرار است، من با داعش نمی‌جنگم!» چطور بعضی‌ها همه امور دولت، حتی نوشیدن آب ملت را واگذار به مسئله تحریم کرده‌اند اما تو باید با وجود همین تحریم، با شقی‌ترین شیاطین آخرالزمانی بجنگی؟! و نه فقط بجنگی، بلکه جورکش قصور بعضی‌ها باشی! دجله و فرات، به مدد تو و نیروهای مردمی عراق، از گزند عمرسعدهای واپسین، برقرار بماند و در نهایت آرامش، دست به اروند و کارون دهد، آنوقت حضرات به جای یک تشکر خشک و خالی از تو، وقیحانه متذکر جمهور شوند که حتی آب هور فاطمیون هم «مهریه تحریم» است!

    راستی! که تا حسین علیه‌السلام همچون تو «شهید زنده» فدایی دارد، دیگر نمی‌توان فرات را بر فرزندان فاطمه سلام‌الله‌علیها بست. بعضی‌ها لطف کنند و گرای بی‌خود به دشمن ندهند! آب بسته‌اند به تدبیرشان، خیال می‌کنند برای آب خوردن هم باید اجازه از اجنبی بگیریم! فی‌الحال، لغو بی‌تدبیری، از لغو تحریم هم واجبتر است چرا که با این بساط، بر فرض محال لغو تحریم هم، بنا به اعتراف خود حامیان دولت، هیچ معجزه خاصی رخ نخواهد داد!

    اگر فشار تحریم برای دولت، آزار دهنده است، توی قاسم سلیمانی که از جنس توده‌های ملتی، لابد بیشتر باید این فشار را احساس کنی، آنهم کیلومترها جلوتر از خاک کشور، آنهم در حال نبرد سخت و تن و به تن با دشمنان وطن! فلذا یک کلام بیا و بگو؛ «تا اصحاب مذاکره، موفق نشوند تحریم‌ها را لغو نکنند، من چرا با داعش بجنگم؟!» اگر با وجود تحریم، آنطور که آقایان ادعا می‌کنند آب هم در داخل نمی‌توان خورد، چطور تو فرزند برومند همین ملت، با کمک نیروهایت، شبانه روز بجنگی و قید زندگی را بزنی و سرچشمه اروند و کارون را محافظ باشی؟! کار تو که هزارپله سخت‌تر است؟! بهانه برای تو که فراهم‌تر است؟! جمهور البته قدر تو را می‌داند، لیکن تو هم ظاهرا باید تحریم را بهانه کنی تا بلکه حساب کار دست دست‌اندرکاران امور اجرا بیاید! اصلش با جماعتی طرفیم که دارند از حجب و حیای شما و امثال شما سوءاستفاده می‌کنند و در نهایت بی‌تدبیری، بلکه چیزهای دیگر، همه هستی این مرز و بوم دیرین را حتی مایع حیات را گره به تحریم ‌می‌زنند! مشکل از تدبیر خودشان است اما همه چیز را انداخته‌اند گردن تحریم دشمن! حتی خوردن قرصی نان را! و نوشیدن جرعه‌ای آب را! و شگفتا! در عین آنکه سیر تا پیاز تقصیر را گردن تحریم دشمن انداخته‌اند، معتقدند جلاد وحشی تحریم، مودب است و باهوش! لابد این تناقض آشکار، این بی‌صداقتی، همانی بود که بهش می‌گفتند «تدبیر»، «اعتدال»، «راستگویی»!

    از سویی همه مشکلات را که اغلب ناشی از ندانم‌کاری و کم‌کاری خودشان است، حواله به تحریم دشمن می‌دهند، از دیگر سو، همین دشمن را بزک می‌کنند که کدخدای عالم است و در محضر او، «رمی بشکه سعودی» معصیت! عاقبت ما نفهمیدیم آمریکا همانقدر بد است که حتی برای نوشیدن لیوانی آب هم باید به جای «سلام بر خون خدا» درود بر روح و روان کدخدا بفرستیم یا همانقدر خوب است که در دیدارهای معین شده به تاریخ میلادی، غش و ریسه می‌روند با او؟!

    آهای قاسم سلیمانی! با تو هستم… با تو و با شیربچه‌های تو در سپاه قدس که مدافع حرم عقیله بنی‌هاشم شده‌اند. با تو هستم ای شهید مدافع حرم! دفاع از حضرت زینب سلام‌الله علیها آنهم در برابر جماعت تکفیری، هیهات که به راحتی خودن یک لیوان آب باشد! پس مستند به جمله بعضی‌ها، چرا تحریم را بهانه نکردی تا گرد یتیمی بر چهره دختر خردسالت ننشیند؟! او که تازه داشت «بابا» به زبانش می‌چرخید! او که تازه داشت روی دوش تو، لذت می‌برد از روزگار خوب کودکی! چطور تحریم برای دولت هست اما برای تو شهید مدافع حرم نیست؟!

    آهای قاسم سلیمانی! چطور فشار تحریم برای دولت هست اما برای تو شهید حی و حاضر نیست؟! واقعا این چطور تحریمی است که جگرگوشه‌های ملت، از دل آن سرافراز بیرون آمده و خواهند آمد ان‌شاءالله اما دولت با این همه اختیار و امکان، هر چه از او سئوال می‌کنی، با انگشت، تحریم‌های عموسام را نشان ملت می‌دهد؟! بعضی‌ها از بس جلوی دشمن نشسته‌اند، توهم زده‌اند بی‌تدبیری‌شان حتی در زمینه یارانه هم تقصیر خصم است اما دمی دعوت می‌کنم که آقایان بنشینند جلوی آینه! محاسنی دارد این کار! شرط است که با سنگ «بند ۸ ماده ۶ قانون مطبوعات» متذکر آینه نشوند! امام بزرگوار ما خود سراسر آینه بود؛ زلال و بی‌زنگار. بس است این همه با دشمن نشستن! نتیجه‌اش را داریم می‌بینیم! بعضی‌ها رفته بودند بلکه شیطان بزرگ را آدم کنند، مع‌الاسف، شیطنت اجنبی به خودشان هم سرایت کرده، اشعار آبکی می‌سرایند! حال آنکه دمی باید پای مکتب امام نشست، اما به «تعریف»، نه «تحریف»! چه گفت امام راحل؟! چه می‌گفت امام راحل؟! آن خمینی که ما می‌شناسیم، همواره می‌گفت؛ «هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید» نه اینکه همه مشکلات حتی آب خوردن بدون مشکل را هم بیندازید گردن کاخ سفید! اتفاقا اینگونه مواقع، سخن دیگر خمینی بت‌شکن این بود که «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند»! شگفتا از دست‌فرمان بعضی‌ها که به ضرب و زور، می‌خواهند طوری وانمود کنند که گویی آمریکا هر غلطی بخواهد می‌تواند بکند! آمریکای میز مذاکره، همان آمریکای حامی داعش است. چطور با وجود تحریم، با داعش می‌توان در بیرون مرزها، در عراق و سوریه جنگید اما در داخل، نمی‌توان حتی آبی هم به مردم خود خوراند؟! خداوند کاسبان تحریم را به صراط مستقیم خدمت، هدایت کند!

    دیروز نوشتم آقایان مشکل با «نقد» دارند، امروز بنا دارم از مشکل دیگر آقایان پرده بردارم؛ «خدمت». اینکه همه چیز را بیندازی گردن تحریم، یعنی که بی‌تعارف، حال و حوصله کار و خدمت نداری! وانگهی! اگر همه مشکلات زیر سر تحریم است، پس چرا در مذاکره، سخن از بازجویی اندیشمند وطن بیشتر می‌رود تا لغو تحریم؟! پس چرا در مذاکره، سخن از رصد تاسیسات نظامی وطن بیشتر می‌رود تا لغو تحریم؟! پس چرا در مذاکره، سخن از دادن هسته‌ای وطن بیشتر می‌رود تا لغو تحریم؟! اساسا و اصولا مذاکره راهی بود که به شما اجازه پیمودنش داده شد بلکه به مقصد لغو تحریم برسید، نه اینکه آب را هم به فهرست تحریم‌های دشمن اضافه کنید! آنهم به دست خودتان! با زبان خودتان!

    آهای قاسم سلیمانی! ما برای دفاع از تو، زبان‌مان سرخ است چرا که تحریم، برای تو هم هست، لیکن تو اهل بهانه آوردن نیستی! و آن مرد نیستی که عرصه را خالی کنی چون که احیانا طرف مذاکره حضرات، عجیب دارد حمایت می‌کند از داعش لعنتی! تو نماینده جمهور، با کلی زحمت و مرارت، داعش را به جهنم می‌فرستی، اینجا بعضی‌ها جمهور را به جهنم حواله می‌دهند! و دفاع از جمهور را برنمی‌تابند!

    راستی حاج قاسم! تحریم برای ما هم هست! «بند ۸ ماده ۶ قانون مطبوعات» روی سر ما جا دارد اما با تحریف این بند، می‌خواهند دستبند دست قلم ما بزنند! بر من ببخش اگر ابتدای این یادداشت، حرمت شرعی شما را نگه نداشتم! من خود جواب همه آن سئوالات را می‌دانم! من، جانباز ویلچرنشینی را می‌شناسم که زخم بستر گرفته، آنقدرها فاصله‌ای تا آسمان ندارد. فشار تحریم، داروی این جانباز عزیز را قطع کرده، عجبا که ناله‌اش را بزرگ کاسب تحریم سرمی‌دهد!

    بعدالتحریر:
    دیروز در خبرها آمده بود؛ «رئیس سازمان حفاظت محیط زیست کشور، سرکار خانم ابتکار به همراه چند تن از معاونان وزرا و مسئولان استانی در جریان بازدید از تالاب هورالعظیم به علت افزایش ظرفیت قایق و واژگونی آن به درون آب افتادند»… و پریروز، راقم همین سطور در متنی که دیروز و در همین «وطن امروز» منتشر شد نوشته بود؛ «واقعا چه کسی از جمهور به ایشان رای داد تا فرجامش عصبانی شدن مردم خوزستان، بلکه همه جای ایران از دست سرکار خانم ابتکار باشد؟! برای ما جمهور با «هور» تمام نمی‌شود، بلکه تازه با «هورالعظیم» آغاز می‌شود! آری! ما در هوای هور به سر می‌بریم که سنگ جمهور را به سینه می‌زنیم!»

  2. چشم انتظار می‌گوید:

    “راستی! که تا حسین علیه‌السلام همچون تو «شهید زنده» فدایی دارد، دیگر نمی‌توان فرات را بر فرزندان فاطمه سلام‌الله‌علیها بست. بعضی‌ها لطف کنند و گرای بیخود به دشمن ندهند! آب بسته‌اند به تدبیرشان، خیال می‌کنند برای آب خوردن هم باید اجازه از اجنبی بگیریم! فی‌الحال، لغو بی‌تدبیری، از لغو تحریم هم واجب‌تر است، چرا که با این بساط، بر فرض محال لغو تحریم هم، بنا به اعتراف خود حامیان دولت، هیچ معجزه خاصی رخ نخواهد داد!”

    عالی…

  3. علی می‌گوید:

    خداوندا
    این سرزمین را از شر دشمن، دروغ، خسکسالی و ایضاً افراط و تفریط محفوظ بدار.
    نه به اون قبلی که تحریم رو مشتی کاغذ پاره می‌دونست، نه به این یکی که تا آب خوردن رو به تحریم ربط می‌ده.
    این افراط و تفریط تا کِی؟!
    یا علی

  4. چشم انتظار می‌گوید:

    برای هر چی که این‌ها از شما بگذرند، برای این پیش‌گویی هورالعظیم نمی‌گذرند، داداش حسین!
    صدها کلیدساز و کلیددار و کلیدفروش! رو با یک لبخند شهیدِ حی حاضر عوض نمی‌کنیم.

  5. ناشناس می‌گوید:

    عالی
    ان شاءالله که خدا به قلمتون برکت بده! 😉

  6. سمانه می‌گوید:

    ستاره های “حضرت ماه‏”‏ همانند ایشان انقلابی‌اند؛ صریح حرف می‌زنند.

    درود بر شرف و غیرت شما

  7. م.طاهری می‌گوید:

    عجب عنوانی!

  8. نسیم می‌گوید:

    سردار حاج قاسم سلیمانی:

    “جان من، جان حسین بادپا، جان جوانی، جان الله دادی و جان همه جوانان ما ارزش نثار شدن در راه این ملت را دارد، زیرا ملت ما شریف، عزیز، فداکار و با وفا، با حکمت و عزتمند و سرلوحه همه ملتهاست.”

    ۴ خرداد ٩۴

  9. چشم انتظار می‌گوید:

    لینک صفحه‌ی “همیشه یک” وطن!
    http://vatanemrooz.ir/?nid=1620&pid=1&type=0

  10. چشم انتظار می‌گوید:

    “من، جانباز ویلچرنشینی را می‌شناسم که زخم بستر گرفته، آنقدرها فاصله‌ای تا آسمان ندارد. فشار تحریم، داروی این جانباز عزیز را قطع کرده، عجبا که ناله‌اش را بزرگ کاسب تحریم سرمی‌دهد!”

    و این هم جانبازی از نوع دیگر… شاید فاصله‌ی او هم با آسمان چندان نباشد!
    http://www.ghadiany.ir/1390/12691

  11. برف و آفتاب می‌گوید:

    “برای ما جمهور با «هور» تمام نمی‌شود، بلکه تازه با «هورالعظیم» آغاز می‌شود!”

    خدا به داد ابتکار برسه! 🙂

  12. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    خصوصی
    http://8pic.ir/images/9p10ngocxx8il5bsrayc.jpg

    به نظرم این‌جور متن‌ها رو بگذارید پنج‌شنبه‌ها کار کنید؛
    میانگین سنی بالاست، تا شنبه یادشون می‌ره…!

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی، عمومی:
    اینکه تو گفتی یه حرفه اما یه حرف دیگه رو بگذار من بگم؛ شیخ حسن، بعد از ظهرها، عصرها، غروبها یا اصلا شبها که سخنرانی می‌کنه، به نسبت منطقی‌تر و آروم‌تره! صبح‌‌ها نمی‌دونم موز سرخ کرده 🙂 می‌خوره، چیز میز بهش نمی‌رسه، چی کار می‌کنه با خودش که همچین عصبانی حرف می‌زنه؟؟!! می‌دونی دیگه! بعضیا مشکل مزاجی دارن، صبح که از خواب بلند میشن کلی طول می‌کشه ریلکس شن!

  13. م.طاهری می‌گوید:

    حیف این متن‌ها که اینطور باید خود ویراستاری بشوند در دولت انتقاد بی‌لکنت!

  14. رضا 2 می‌گوید:

    حاج قاسم محبوب هست چون بدون درگیر شدن در اختلافات داخلی همتش را در دفاع از آب و خاک این مملکت گذاشته است.
    من هیچ وقت از ایشان جمله‌ای علیه روحانی، خاتمی و حتی حوادث ۸۸ نشنیدم و این دلیل افزایش محبوبیت ایشان بین همه اقشار است.

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    اتفاقا من هم از ایشان هیچ جمله‌ای له یا علیه «دیگو مارادونا» نشنیده‌ام!
    خنگ خدا! حاج قاسم رو با من روزنامه‌نگار اشتباه نگیر!
    طرف حساب قاسم سلیمانی، شمر زمانه است!
    زدن این جوجه‌موجه‌ها که اسم بردی، در شان من و امثال منه، نه قاسم سلیمانی!
    بچه شدی باز؟!

  15. چشم انتظار می‌گوید:

    موز سرخ کرده 🙂
    خدایا این اصطلاحات دومی نداره…

  16. چشم انتظار می‌گوید:

    اگه به جای موز سرخ کرده، کیوی آبپز تناول بشه اثر بهتری داره!!

  17. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    احتمالا شبا واسش خر داغ می‌کنن، صبح که می‌شه تازه می‌فهمه از کباب خبری نیست!
    شاکی می‌شه!

  18. چشم انتظار می‌گوید:

    خنگ خدا رو خوب اومدی داداش! ولی چقدر خوبه آدم خنگ خدا باشه، ولی خنگ دشمن نباشه!!

  19. صاعقه گمنام می‌گوید:

    رضا ۲
    فرض کن داعش همون‌هایی باشن که یه عده در برابر بشار ازشون حمایت کردن!!

    بین امت مخلص حزب الله همیشه تقسیم کار وجود داشته دیگه!!

    یه عده خارج از کشور باهاشون می‌جنگند! یه عده هم با حامیاشون در داخل!!

  20. حسین می‌گوید:

    اوه اوه اوه!
    گفتی متن طوفانیه ولی اینی که من خوندم طوفان مال یه دقیقشه!
    خدا به دادتون برسه
    امروزم علی جنتی دو کارته شده، اعصاب نداره!
    خودش با زنجیر میاد پلمپتون می‌کنه!
    ولی در کل متن استقس(!) داری بود! حال کردم. دمت گرم!

  21. حسین می‌گوید:

    جواب کامنتها رو هم عالی دادی
    مردم از خنده
    از دیگو مارادونا بی‌ربط‌تر نمی‌شد پیدا کرد!

  22. حسین می‌گوید:

    “عاقبت ما نفهمیدیم آمریکا همانقدر بد است که حتی برای نوشیدن لیوانی آب هم باید به جای «سلام بر خون خدا» درود بر روح و روان کدخدا بفرستیم یا همانقدر خوب است که در دیدارهای معین شده به تاریخ میلادی، غش و ریسه می‌روند با او؟!”

    خوب تقصیر خودمون نیست؛ بی‌سوادیم و تازه به دوران رسیده که باید بریم به جهنم!

  23. حسین می‌گوید:

    http://bayanmanavi.ir/post/2232
    http://bayanmanavi.ir/post/2231
    http://bayanmanavi.ir/post/2235
    حتما ببینید و بشنوید.
    در شان قاسم سلیمانی بگم که من قبل از اینکه این متن رو بخونم صوت اول رو گوش کردم.
    وسطای منبر، استاد غیر مستقیم و با استفاده از روایت میگن که انشالله قاسم سلیمانی از ۳۱۳ یار حضرته.

  24. ناشناس می‌گوید:

    بزرگ کاسب تحریم، کمى یاد بگیرد از بزرگ سردار شجاعت و غیرت!

  25. ... می‌گوید:

    “آنهم با لعین داعشی که در قساوت، الگو از شمر و حرمله گرفته‌اند؟!”

    بابا اینا دست شمر و حرمله را از پشت بسته اند. خدا لعنت شان کند!

  26. سیداحمد می‌گوید:

    به به از این متن آتشین… به به!

    “چطور بعضی‌ها همه امور حتی نوشیدن آب ملت را واگذار به مساله تحریم کرده‌اند اما تو باید با وجود همین تحریم، با شقی‌ترین شیاطین آخرالزمانی بجنگی؟! و نه فقط بجنگی، بلکه جورکش قصور بعضی‌ها باشی! دجله و فرات، به مدد تو و نیروهای مردمی عراق، از گزند عمرسعدهای واپسین، برقرار بماند و در نهایت آرامش، دست به اروند و کارون دهد، آنوقت حضرات به جای یک تشکر خشک و خالی از تو، متذکر جمهور شوند که حتی آب هور فاطمیون هم «مهریه تحریم» است!”

  27. سیداحمد می‌گوید:

    بعضی ها… “آب بسته‌اند به تدبیرشان، خیال می‌کنند برای آب خوردن هم باید اجازه از اجنبی بگیریم!”

    خیلی قشنگ گفتید!

  28. ... می‌گوید:

    “لیکن با این همه «جنگ» آنهم با لباس ضد گلوله، سهم شما ایضا زن و بچه‌تان از «زندگی» چه می‌شود؟! “

    “بی” یا “با” لباس ضد گلوله؟!

  29. بیست و ششی می‌گوید:

    کاش قدری محک تجربه آید به میان
    تا سیه روز شوند این عربستانی‌ها

    خواب از چشم پر از ترس شما می‌گیرد
    مالک اشتری از نسل سلیمانی‌ها

    یا علی گفتم و از نام علی می‌ترسند
    خیل وهابی و تکفیری و سفیانی‌ها

    مهدیا! ما همه از طایفه‌ی سلمانیم
    هرچه خواهد بشود؛ پای علی می‌مانیم

    .
    .
    .
    http://www.tasnimnews.com/Home/Single/765003

  30. قاصدک منتظر می‌گوید:

    فی الحال
    آنچه که فقط به چشم می آید، تدبیر در راستای تحقیر و اعتدال علیل این دولت است؛ آن جا که قصور خدمتشان، تقصیر خصم است و سیاهنمایی می‌کنند ندانم‌کاری‌شان را پشت سایه‌ی تحریم…
    خاک بر سر مکتب غربی‌شان که با خنده، خودی را دور می‌زنند و در مذاکره با دشمن، دست بی‌خودی می‌دهند…
    آنقدر گنگ‌اند و تدبیرشان می‌لنگد که نمی‌بینند در مقابل دشمن منحوس، گزینه‌ی ما بنیان مرصوص است…

    “آهای قاسم سلیمانی! ما برای دفاع از تو، زبان‌مان سرخ است چرا که تحریم، برای تو هم هست، لیکن تو اهل بهانه آوردن نیستی! و آن مرد نیستی که عرصه را خالی کنی”

    إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنیَانٌ مَّرْصُوصٌ

  31. سیداحمد می‌گوید:

    دلم گرفته بود… چی بهتر از اشک ریختن با این متن؟!

    “با تو هستم ای شهید مدافع حرم! دفاع از حضرت زینب سلام‌الله‌علیها آن هم در برابر جماعت تکفیری، هیهات که به راحتی خوردن یک لیوان آب باشد! پس مستند به جمله بعضی‌ها، چرا تحریم را بهانه نکردی تا گرد یتیمی بر چهره دختر خردسالت ننشیند؟! او که تازه داشت «بابا» به زبانش می‌چرخید! او که تازه داشت روی دوش تو، لذت می‌برد از روزگار خوب کودکی!”

  32. بیرمرد می‌گوید:

    آهای حسین قدیانی! بخدا دربست مخلصیم.
    خدا حفظت کند.

  33. برف و آفتاب می‌گوید:

    خیلی قشنگ شد عکس‌شون رو بزرگ کردید.
    چه چشم‌غرّه‌ای داره می‌ره!

    “راستی که تا حسین علیه‌السلام همچون تو «شهید زنده» فدایی دارد، دیگر نمی‌توان فرات را بر فرزندان فاطمه سلام‌الله‌علیها بست.”

    اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و العن من عاداهم…
    هم برای سلامتی حاج قاسم، و هم برای سلامتی وطن امروز!

  34. حسن می‌گوید:

    سلام
    من می‌میرم برای آقا سید علی بزرگوار امام و رهبر و مقتدایمان و سرباز فداکارش قاسم سیمانی ولی انگاری شما هم حسین آقای گل قدیانی با این قلمت خیلی محبوب ما هستی
    خدا حفظتون کنه

  35. رضا 2 می‌گوید:

    حسین خان
    خودتو خیلی دست بالا می‌گیری!!! کی تو رو با اون مقایسه کرد؟؟؟
    من مقامات کشوری رو میگم. من ایشون رو مثلا با سردار جعفری یا قالیباف یا رضایی مقایسه می‌کنم، تو که بابا!! بی خیال!!
    ولی الکی به خودت نگیر!!!
    (دوست داری خصوصی باشه مال خودت این پیام ضایع نشی!! 😉 )

  36. خواهرشهید می‌گوید:

    سلام
    وقتی کسی در مقابل حرف حساب جواب نداشته باشه و بر خلاف میلش حق را در طرف مقابل ببینه نه در طرف خودش، آن وقت مثل رضا۲ جواب میده.

  37. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    اما اگه تحریم‌ها برداشته می‌شد…

    آب‌خوردن مردم اونوقت بستگی به «تالاب» داشت! به «قایق»! به «هورالعظیم»…!!
    بعدشم، طرف حساب حاج‌قاسم، نه تنها «جوجه‌ها موجه‌ها» که فقط «دیگو مارادونا» بود!!
    تازه‌، رضا۲ هم صبح‌ها «موز سرخ‌کرده» می‌خورد و دیگه «خنگ‌خدا» نبود و می‌شد رضا۲۰!! 🙂
    «قطعه۲۶» هم احتمالا می‌شد؛ «وصله(۱+۵)۲»!!

    .
    .
    .
    آری؛
    «گویی آمریکا هر غلطی بخواهد می‌تواند بکند!»

  38. سیداحمد می‌گوید:

    خیلی متن خوبی بود… خیلی!
    ممنون داداش حسین

    صبر کن یه بار دیگه بخونم!

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    رضا ۲؛

    اتفاقا این داداش حسین بود که به شما گفت من و امثال من رو با حاج قاسم “اشتباه” نگیر! پس “مقایسه” نکرد، بلکه جواب قیاس بی خود شما را داد که خیال می کنی سردار سپاه قدس هم یک عنصر سیاسی یا نماینده مجلس یا روزنامه نگار یا شهردار تهران است که باید جواب فتنه گران بی وجدان را بدهد.
    همین خنگ بازی ها رو در میاری دیگه که هی ضایع میشی!!
    ظاهرا تو هم مثل رئیس جمهورتون صبح ها خیی سرحال نیستی!
    موز سرخ کرده که نمی خوری؟؟

  39. خواهرشهید می‌گوید:

    رضا۲ خودش را با سردار قابل قیاس دیده، چون در کامنت اول جوری میگه “من نشنیدم سردار علیه دولت حرف بزنه”! کانه شبانه روزش را با سردار بسر برده!!

  40. سمانه می‌گوید:

    رضا۲ کلاً خودش رو خیلی قبول داره! یکبار تو یکی از کامنت ها گفته بود هر سؤالی راجع به مذاکرات دارید از من بپرسید!!

    بعضی وقت ها هم اول که میاد ادای تکریم در میاره، میگه حاج حسین و آقای قدیانی و برادر من؛ بعد که روش کم میشه انگار بهش موز سرخ کرده دادن ادب یادش میره، میگه حسین خان و داداش عشاق قطعه!

    بیشتر وقت ها هم موضعش یادش می ره، اینه که آدم رو یاد “خنگ خدا” می‌ندازه!

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    همه این مطایبه‌ها در جای خود و به اندازه درست، اما انصافا هم دکتر اعتدال‌طلب و هم رضا ۲ با وجود همه اختلافاتی که باهاشون داریم، آدمهای محترم و خوبی هستند. قطعا در این موضوع که دولت محترم اعتدال در کارها و خدماتش موفق باشد، بین من و ما و امثال این ۲ عزیز، اتفاق نظر وجود دارد. خداوند همه ما را عاقبت به خیر کند.

  41. علی می‌گوید:

    حاج حسین
    یه کم قلمت رو برای فساد اقتصادی بچرخون.
    من نمی‌دونم تا آقا حرف از انرژی هسته‌ای می‌زنند همه بولدش می‌کنند ولی وقتی حرف از انضباط مالی می‌زنند٬ راحت از کنارش رد میشن.
    اینم از اون سیاست های شیطان بزرگ که نخبه و عام مارو درگیر موضوع هسته‌ای کرده که هیچ وقت به نتیجه نمی‌رسه.
    یا علی

  42. رضا 2 می‌گوید:

    چون جوسازی زیاد شده مجبورم یه جواب بدم! ولی جواب آخره و قصد کش دادن موضوعات رو ندارم.

    سید احمد! اول اینکه حسین قدیانی خودش جواب داده، شما هم نمی‌خواد الکی وارد این مسئله بشی که منظور اون چی بوده یا نبوده! در ثانی ضایع شدن من رو شما چطوری برداشت کردی که حالا از روش نتیجه گیری هم می‌کنی؟؟ شما هم من و رئیس جمهور رو قیاس نکن!! هر چند که من آرزو دارم یه روزی به این توانایی برسم ولی فاصله بسیار است! در ضمن گلوله نمکم هستیا 😀

    خواهر شهید! اینکه میگم من نشنیدم از سردار، لزوما نباید کنارش باشم که! از اونجایی که سردار شخصیت تراز اول مملکت است صحبتای مهم ایشان در سایتهای خبری موجود است و منظور من آن بوده است.

    سمانه! من که نفهمیدم هدف شما به جز تخریب من چی می‌تونه باشه!! خیلی برای تخریب من نمی‌خواد زور بزنی!! من به جز یه آدم معمولی که میام کامنت می‌گذارم هیچ کس دیگه‌ای نیستم و البته ادعایی هم نکردم! در مورد خنگ خدا هم باید گفت که شما جماعت، خنگی و باهوشی را با فاصله سیاسی فکری با خودتون می‌سنجید! اگه منم شروع به تعریف و تمجید از متن کنم میشم باهوش، اگه ساز مخالف بزنم میشم احمق! هر چقدرم بیشتر مخالفت کنم احمق‌ترم! این منطق شماست، نیازی نیست هر بار بیانش کنید.

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    برادر من! اینجا میان ما و شما فاصله‌ای نیست و همه از یک دین و آئین هستیم، منتهای مراتب اختلافاتی هم داریم حالا! گاهی هم که ما متلکی به شما می‌اندازیم یا شما به ما، «نمک قطعه» است، نه چیز دیگر. و اما بگذار صادقانه و باز هم تاکید می‌کنم صادقانه، ادعایی بکنم؛ اگه هم الان دولت اعتدال در زمینه یک خدمتی، یک کار درستی، یک حرکت عاقلانه‌ای، نیاز به کمک مردم داشته باشه، این رو بدون که شوق و عزم من و ما برای این مددرسانی، اگه از شما و امثال شما بیشتر نباشه، کمتر هم نیست.*
    القصه! من اخیرا جناب وزیر محترم و خدوم بهداشت را به صورت کاملا تصادفی در بیمارستان خاتم‌الانبیا دیدم! کی؟ نیمه شبی از شبهای ده یازده روز پیش! همانجا و از آنجا که دیدم فرصت این کار فراهم است -علاوه بر سلام و علیک با ایشان و تشکر از وی- در عرض دو دقیقه و با بهره از برگه و خودکاری که همیشه در جیب کتم دارم -و با آنکه آن شب، خودم تحت درمان بودم و خیلی هم مشغله داشتم- خطاب به ایشان چند خطی نوشتم و امضایی هم زدم و دادم بهشان! برگه را خواند و پرسید؛ «همان حسین قدیانی وطن امروزی؟» گفتم؛ «بله!» دوباره گفت؛ «نوشته‌هایت را گاهی می‌خوانم! علاوه بر مذاکره، مجموعه ما را هم نقد کن که نیاز مبرم داریم به نقد اهل قلم. این برگه که نوشتی، همه‌اش تعریف بود و تمجید!» بعد البته این را هم من‌باب مزاح گفتند که «بالاغیرتا اگر خواستی نقد کنی، آروم بزن که وقتی می‌زنی، بد می‌زنی!»
    من آن نیمه شب، واقعا مریض بودم اما خداوکیلی مرض ندارم که بی‌خود دولت اعتدال را به باد نقد بگیرم. فلذا متن این پست، تقصیر من نبود، تقصیر جناب روحانی بود که بعضا حد سخن و آداب مسندنشینی را رعایت نمی‌کند. دیگه فکر کنم آب خوردن من و شما ربطی به تحریم نداشته باشه!! همین جناب روحانی، در زمان دولت قبل، می‌گفت؛ «انداختن همه مشکلات گردن تحریم کار درستی نیست و بسیاری مسائل ناشی از بی‌تدبیری دولت است». بارها و بارها این جمله یا نزدیک به این جمله را در نقد دولت قبل گفتند که البته جمله درستی بود، منتهای مراتب الان هم جمله مذکور، جمله درستی است!!!!
    فلذا برادر من! شما به این «موز سرخ کرده» نگاه می‌کنی، به این هم نگاه کن که من با آنکه هیچ آبرویی نزد خدا ندارم، مرتب شخص روحانی و شخص ظریف و… را در نمازهایی که گاهی می‌خوانم، دعا می‌کنم… و به این نگاه کن که آن نیمه شب، هنوز زیر سرم بودم که آن نامه را خطاب به دکتر هاشمی نوشتم.

    پانوشت:
    *افتتاحی که چند ماه پیش توسط شخص رئیس جمهور در پارس جنوبی صورت گرفت، در صفحه نخست روزنامه‌های اصولگرا بیش از روزنامه‌های دوم خردادی بازتاب داشت. عکسش هست، ایضا سندش.

  43. ناشناس می‌گوید:

    «بالاغیرتا اگر خواستی نقد کنی، آروم بزن که وقتی می‌زنی، بد می‌زنی!»

    اینو که خوندم بی ربطه ولی یاد این افتادم:
    http://www.mashreghnews.ir/fa/print/133919

    گذشته از این حرفا، خاکم به سر! تو زیر سرم چه می‌کردی؟

  44. بیست ششی می‌گوید:

    الان خوبید؟؟؟

    دکتر هاشمی، از قیافه‌شان پیداست که مرد خدمت است و اهل حاشیه نیست. مردی دوست‌داشتنی!

  45. لبیک یا حسین می‌گوید:

    دوستان عزیز!

    یک پیام بازرگانی:

    “موز سرخ شده” یک خوراکی معمول است که اکثرا در کشورهای نزدیک استوا و مرطوب و گرم زیاد استفاده میشه و اتفاقا بعضی صبحانه هم استفاده می‌کنند اما نکته این جاست که این خوراکی با مردم همان مناطق سازگاری خوبی داره و همان طور که حسین آقا گفتن، خوردنش در صبح امکان بهم خوردن اخلاط را افزایش میده و در شروع صبح برای کشور ما احیانا خوراکی مناسبی نیست!!!

  46. رضا 2 می‌گوید:

    حسین قدیانی
    حق با شماست. همه ما از یک دین و کشور هستیم و اگر هر کدام چیزی هم می‌گوییم دیگری نباید پاسخ دهد. البته هر کدام ظرفیت خودمان را داریم. من هم می‌پذیرم که گاهی اوقات از خواندن متنی یا کامنتی از کوره در رفتم و چیزی نوشتم که درست نبوده (البته بعضی وقتام در رفتم و چیزی ننوشتم!) حالا تقصیر از ظرفیت من بوده یا کامنت مهم نیست اما تبدیل شدن این بحثها به درگیری قطعا به صلاح نظام و کشور نیست. من هم کاملا موافقم که علی رغم داشتن نظرات مخالف، باید همدیگر را تحمل کنیم و اگر احیانا حرف تندی زده‌ام معذرت خواهی می‌کنم. و من هم موافقم که اکثریت بچه های حزب‌الهی هدف خدمت به خدا و مردم دارند و آرزوی موفقیت دولت را در دل دارند هر چند با روش آن موافق نباشند. شما هم بپذیرید که امثال ما هم همین هدف را داریم اما با دیدگاهی متفاوت و در هر صورت ما همه ایرانی مسلمانیم.
    در پناه حق

  47. لبیک یا حسین می‌گوید:

    بعد از پیام؛

    آدمها را با دردهایشان بشناس!
    اگر می‌خواهی شخصیت کسی را خوبتر بشناسی بگذار دردها و دلهره‌هایش را برایت بگوید!
    آدمها با دردهای مشترک در کنار هم ماندگارترند تا با آرزوهای مشترک!

    چه جالب است وقتی تفاوت دو آدم را با این روش بفهمی؛ یکی درد صحبت با خدا دارد، یکی با کدخدا! یکی ناراحت است چرا خدا تحویلش نمی‌گیرد، یکی ناراحت است چرا کدخدا تحویلش نمی‌گیرد! یکی از جانش و آبرویش می‌گذرد برای سرافرازی یک ملت، یکی از ملت می‌گذرد برای…
    خلاصه اینکه آدمها با هم متفاوتند، آری آدمها با هم خیلی متفاوتند چون دردهای خیلی متفاوت دارند.

  48. سمانه می‌گوید:

    جناب رضا۲؛

    حمل بر تعریف و ریا نباشد. من واقعا با هیچ کس اینطور صحبت نمی‌کنم. نهایت برخورد من با کسی که ناراحتم کنه اینه که سکوت می‌کنم! بحثهای با چاشنی توهین و تمسخر رو نه از خودم و نه از دیگران نمی‌پسندم. منتهی این یکبار که صد البته گفتارم نادرست بود، جهت یادآوری به شما بود که هر بار با تمسخری پنهان، آقای قدیانی یا سایر کاربران رو خطاب می‌کنید. می‌بینید که اینطور حرف زدن اصلا قشنگ نیست پس “آنچه را برای خود نمی‌پسندی برای دیگران هم مپسند”. از شما بخاطر رنجاندن‌تان عذرخواهی می‌کنم، حلال کنید.

    آقای دکتر اعتدال طلب هم با اینکه اکثر اوقات نظر مخالف در این قطعه دارند اما همیشه در بیان نظراتشون جانب احترام رو نگه می‌دارند، هر جا هستند براشون آرزوی سلامتی دارم .

  49. مرتضی اهوازی می‌گوید:
  50. رضا می‌گوید:

    سلام آقای محترم
    من وقتی قصد نوشتن مطلبی رو دارم هزار بار پیش خودم سبک و سنگین می‌کنم بعد تازه به خودم اجازه می‌دهم تا برگه سیاه کنم؛ حالا جنابعالی چی؟ یعنی واقعا عجیب غریبی. خودت رو پشت شهید و شهادت پنهان می‌کنی و هر حرف مفتی عین ذوالقدر و نقدی میگی. میگی من بسیجی ام؛ بگو ببینیم کجا برای نظام کتک خوردی؟ چی کار برای جامعه‌ات کردی؟ واقعا چی کار؟ من نمی‌دونم جایگاه اجتماعیت چیه یا چه کاره‌ای! فقط اینو میگم یا خیلی زرنگی و منفعتی داری (مثل باقی دوستان سهمیه‌ای ما) یا واقعا پرتی! جهت استحضار جنابعالی رزمنده‌هاش رفتن تو کنج خلوتشون و بیرون نمیان! حالا تو شدی مدافع حزب الله؟ فرزند شهیدی یا جانباز، هر چی؛ فقط این رو بدون که دیگه خسته شدیم از دست تو و امثال تو. زندگی رو برای بسیجی‌هاش تو جامعه سخت کردید، بیچاره مردم عادی……………..
    فاعتبرو!

  51. چشم انتظار می‌گوید:

    به گمانم این اتفاقات هم ارتباط مستقیم با تحریم داره!
    http://jahannews.com/vdceof8eejh8wzi.b9bj.html

  52. رسول می‌گوید:

    آقای قدیانی
    چرا شما تنها برای اعتدال دولت متن می‌نویسید؟ از امید هم بنویسید!
    در سال ۹۲ بعد نماز جمعه مردم فریاد می زدند «انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست» و در سال ۹۴ باید فریاد بزنند که «بازجویی از دانشمندان نه»!
    (البته تهدید به دستگیری هم بشوند!!)

  53. برف و آفتاب می‌گوید:

    رضا (احتمالا رضا۳!)؛

    پیش‌داوری گاهی آدم رو شرمنده می‌کنه.
    http://www.ghadiany.ir/1393/22248

  54. بیست ششی می‌گوید:

    ناشناس؛
    ممنون از توضیحات، من واقعا مانده بودم که یعنی چه!

    داداش حسین؛
    الان یعنی شما می‌دانستید اینها را؟!

  55. ناشناس می‌گوید:

    رضا؛
    خوبی بابا؟!

  56. خدا به ذهن و قلمت برکت دهاد برادر…
    در نوشتن به دو نفر غبطه می خورم، که یکی شمایی و دیگری آقا رضای امیرخانی!

    بعضی وقتها از نوشته‌هایتان شدیدا به وجد می‌آیم
    از اینکه چگونه شعور و شعار را در شعر در هم آمیخته‌ای و ترکیب خیال‌انگیزی برساخته‌ای که هم عقل را به وجد می‌آورد، هم احساس را…

    خلاصه که دمت گرم و سرت خوش باد
    و قلمت همواره بر این مدار…
    چه باک اگر خزان باوران باورت نکنند!
    یا علی…

  57. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    “من وقتی قصد نوشتن مطلبی رو دارم هزار بار پیش خودم سبک و سنگین می‌کنم بعد تازه به خودم اجازه می‌دهم تا برگه سیاه کنم”

    دو نقطه دی!

  58. ناشناس می‌گوید:

    http://8pic.ir/images/ku9q0wftwpmdr4l7gj9o.jpg

    خوش تیپ محله‌مون 🙂

  59. بیست ششی می‌گوید:

    🙂

  60. دی می‌گوید:

    مشکل اینه که خیلی از دوستان و دولتی‌ها بعد از خوردن یک لیوان آب فراموش کرده‌اند که یک «یا حسین» بگن. مطمئنا اگه تمرین کنند که بعد یه لیوان آب یک «یا حسین» و یا «لعنت بر دل سیاه یزید» بگن، یواش یواش خطوط شون با دشمن دین پررنگتر میشه.

  61. ناشناس می‌گوید:

    http://vatanemrooz.ir/newspaper/BlockPrint/139822
    مردم می‌دانند
    http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/BlockPrint/139819
    هدف دولت، رفع تحریم نیست

  62. ناشناس می‌گوید:

    http://vatanemrooz.ir/?nid=1621&pid=1&type=0
    کاش اصولگرایان اندکی بهتر در انتخابات عمل می‌کردند تا شاهد روی کار آمدن هفت دهم درصدی‌ها نبودیم الان!
    دیدن عکس قالیباف در صفحه یک وطن امروز، حس غریبی به من داد!
    حیف! واقعا حیف…

  63. ح ق می‌گوید:

    http://kayhan.ir/fa/print/47022
    دیگه ایشون شناسنامه که دارن بماند، سوادشان هم آن اندازه هست که رسما و اساسا «علامه» هستند و «عالم» و…

  64. ضد قلدر می‌گوید:

    سیگنال منفی دادن، کسب رضایت قلدران بین‌المللی!
    ناشی از خودباختگی و نداشتن عزم ملی و رفتار و گفتاری قلدرمابانه که بطور مکرر دیده و شنیده شده مورد نکوهش است.

  65. ناشناس می‌گوید:

    شب جمعه است؛ شادی روح همه اموات، صلوات!

  66. چشم انتظار می‌گوید:

    آقای روحانی گفت مشکل آب خوردن ما با رفع تحریمها رفع میشه
    همه گفتیم و خندیدیم…
    اما! هیچ کس به این فکر نکرد این جمله چقدر آشناست…
    یا حسین! اگر می‌خواهی خودت و اطرافیانت سیراب شوید، با یزید بیعت کن!

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    گمانم ربطی نداشت! تو معمولا خوب و سنجیده‌تر از این حرفها کامنت می‌گذاری! الان حرف دشمن اینه؛
    «تو با ما بیعت کن، سیرابت که نمی‌کنیم هیچ، نیم کیلو سیرابی هم بهت نمیدیم!»

  67. چشم انتظار می‌گوید:

    خصوصی؛
    داداش حسین، این لینک از صحبتهای آقا رو در خصوص فضای مجازی در جمع روحانیون خراسان شمالی می‌گذارم. توضیح اینکه برخی بچه‌ها گفته بودند فضای مجازی میدان دشمنه و… البته حرف درستی هم هست، لیکن نمی‌دونم این بیانات آقا چه مصداقی پیدا می‌کنه؟ آیا مخاطب فقط طلبه‌ها هستند یا سایر فعالان فرهنگی هم مخاطب این کلامند؟ و آیا شبکه‌های پیام‌رسان هم مانند شبکه‌های مجازی مشمول این بیانات هستند یا نه؟ در ضمن چون با موبایل کامنت کردم، نیم فاصله ندارم! 🙂

    این فرصت تا امروز کِی برای روحانیت وجود داشته؟ علاوه بر این، ابزارهای تسهیل‌کننده، مثل رایانه‌ها و ارتباطات اینترنتی و فضای مجازی و سایبری هم که الان در اختیار شماست. اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید، می‌توانید یک کلمه حرف درستِ خودتان را به هزاران مستمعی که شما آنها را نمی‌شناسید، برسانید؛ این فرصت فوق‌العاده‌ای است؛ مبادا این فرصت ضایع شود. اگر ضایع شد، خدای متعال از من و شما روز قیامت سؤال خواهد کرد؛ از فرصت این همه جوان، این همه استبصار، این همه میل و شوق به دانستن، شما برای ترویج معارف اسلامی چه استفاده‌ای کردید؟ نظام اسلامی یک چنین خدمتی به ما معممین و روحانیون کرده. مگر می‌توانیم خودمان را کنار بگیریم؟ 
    http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=21151

  68. چشم انتظار می‌گوید:

    رهبر فرزانه‌ی انقلاب، فروردین ۹۴ حرم مطهر رضوی:

    وقتی که اجازه نمی‌دهند که شما برای زمین خودت از بیرون آب بیاوری، باید چاه حفر کنی و از درون زمین خودت آب بیرون بیاوری تا محتاج ‌آب آن همسایه‌ی بخیل نباشی! باید از درون خود استمداد کنیم و بتوانیم کارها را پیش ببریم.

    شیخ حسن، در مراسم گرامیداشت هفته محیط زیست خرداد ۹۴:
    تحریم‌های ظالمانه باید از بین برود تا سرمایه بیاید و مشکل محیط زیست، اشتغال، صنعت و آب خوردن مردم حل شود! منابع آبی زیاد شده و بانک‌ها احیا شوند!

  69. چشم انتظار می‌گوید:

    از مجموعه خاطرات کتاب حاج آقا در سال ۶۳:

    (مهدی) پسرم، چهارشنبه برای شرکت در مراسم دعای کمیل در مدرسه مانده بود و کسی برای آوردنش نرفته و تنها مانده بود، تلفنی استغاثه کرد، عفت با ماشین بیت امام رفت و او را آورد.

    یعنی از همون آوان کودکی! به بچه‌هاشون سوء استفاده رو یاد داده بودند. حالا چرا چهارشنبه؟! شاید اشتباه چاپی بوده. شایدم اینقدر مشتاق دعا بوده، که می‌خواسته تا شب جمعه تو مدرسه بمونه ولی پشیمون شده!!

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    ها! این شد… 🙂

  70. nasrtv می‌گوید:

    آزادی بیان برای توهین به مسلمانان، نه در مخالفت با اسرائیل!
    تحلیلی در مورد سیاستهای دوگانه‌ی کشور کانادا در مورد آزادی بیان
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=15&lid=11676

    پدر خوانده جدید (قسمت چهارم)
    مافیای رسانه‌های دنیا بدست او اداره می‌شود
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=26&lid=11677

    یمن سرزمین فرزندان علی، مداحی حاج عبدالرضا هلالی
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=28&lid=11678

    قیامی که پیروزی انقلاب اسلامی را رقم زد
    نگاهی به قیام پانزده خرداد، تبعید امام و تاثیر این قیام در روند پیروزی انقلاب اسلامی ایران
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=15&lid=11679

    ما میلیون ها اسرائیلی را آواره خواهیم کرد…
    عکس العمل رهبر مقاومت اسلامی لبنان در پی تهدیدهای رژیم صهیونیستی
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=15&lid=11680

    هرگز به نام من نکش (قسمت اول)
    مستندی که به بررسی افکار تکفیری وهابی پرداخته و جنگ تروریستها در سوریه را به تصویر می‌کشد
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=26&lid=11684

    بریتانیا چه حقی داشت که کشور مردم دیگری را به یهودیان بدهد؟
    نظر جورج گلووی درباره‌ی اشغال فلسطین
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=15&lid=11685

    پیشگویی امیرالمومنین (ع) از داعش
    روایتی عجیب از شیخ قاضی نورالله شوشتری که چهارصد سال پیش در کتاب احقاق الحق، روایتی عجیب از نشانه های ظهور آورده است
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?lid=11686

    175 عاشق دست بسته
    کلیپی زیبا تقدیم به پیشگاه ۱۷۵ غواص شهید با صدای حامد زمانی
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=15&lid=11688

    آل سقوط؛ کلیپی زیبا با صدای علی میرمحمدی
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=15&lid=11689

    ۱۰۰ سند(قسمت یازدهم)
    مجموعه اسناد جنایت های آمریکا در قبال ایران
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=15&lid=11690

  71. صاعقه گمنام می‌گوید:

    چهار شنبه! دعای کمیل! عفت! ماشین بیت!
    عجب…
    http://www.mashreghnews.ir/fa/news/427457

  72. صاعقه گمنام می‌گوید:

    و البته استغاثه!!

  73. ناشناس می‌گوید:

    رحیم‌پور ازغدی:
    فکر «آقایی آمریکا» نابودکننده است، نه خود آمریکا.

  74. ناشناس می‌گوید:

    خصوصی
    از متن‌های اخیرت بوی رفتن به مشامم می‌رسه! چرا؟

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    به دیار فانی؟؟
    به قول شیخ بی‌سواد البته!! 🙂
    خنگ خدا فرق دیار باقی و فانی رو هم نمی‌دونست…
    دلم براش تنگ شد یهو! ببینی الان داره چی کار می‌کنه؟

  75. علمدار می‌گوید:

    اگر ما را محاصره اقتصادی کنند، فرزند “رمضانیم” و اگر ما را محاصره نظامی کنند، فرزند “عاشوراییم”.
    “امام خمینی”

    عالی بود!!

  76. چشم انتظار می‌گوید:

    به افتخار قوه قضائیه بزن اون دست قشنگه رو.
    دیگه نیاز نیست بگیم م. ه!
    حکم آقازاده گردن کلفت مهدی هاشمی تایید شد. ۱۰ سال آب خنک نوش جونت عزیزم…!

  77. بیست و ششی می‌گوید:

    به ناشناس یازده و بیست و هشت بگید؛ مواظب حرف زدنش باشه! مشکل از دماغشه!!!
    اتفاقا این دفعه عمومی

  78. چشم انتظار می‌گوید:

    خودمم کامنت اول رو که گذاشتم فهمیدم بی‌ مورده!! جدی میگم. راستشو بخواین، کپی بود از جایی!!!

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    متقلب! 🙂

  79. چشم انتظار می‌گوید:

    ولی دوتا نکته؛ یکی اینکه چقدر شما تیزی ماشاالله. دوم اینکه به خودم امیدوار شدم که اگه از خودم کامنت بذارم، نتیجه خیلی بهتره! 🙂

  80. چشم انتظار می‌گوید:

    یاد شیخ بی سواد کردین و ابراز دلتنگی، گفتم خوندن یکی از چندین متنی که در وصف او گفتید، خالی از لطف نیست:
    http://www.ghadiany.ir/1389/3266

    “شیخ بی سواد! دلم برایت بگوید؛ در عربستان دم به ساعت اذان می گویند. هزاری هم از آن بگویند، از این بگویند، از اون بگویند اما از “علی” نگویند، مفت نمی ارزد این اذان… الا ای شیخ بی سواد! این چند وقت که من ایران نبودم، آیا اظهار نظری می کردی؟ کلا به شما که عرض می کنم؛ در مکه ملک عبدلی یک برج ساعت ساخته، این هوا، که تو از هر جای مکه می توانی بفهمی کلا چقدر وقت داری! یا کلا چقدر از وقتت باقی مانده! اینجا اهل سنت بعد از “حمد”، آمین می گویند و شیعیان، “الحمدلله”. تو اما چیزی نگویی سنگین تر است. در مکه فروشگاهی هست به نام “باوارث” که تو اگر بعد از صد سال، دور از جان، رویم به دیوار، زبانم لال مسافر دیار باقی (با دیار فانی اشتباه نکنی) شدی، می توانی چیز کنی. یعنی وراث تو می توانند، بی وارث اش را در ایران افتتاح کنند. خلاصه که دلم خیلی برایت تنگ شده.”

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    دلم برای طنز نوشتن تنگ شد!!

    “آمدنی، طیاره رفته بود ارتفاع ۳۳ هزار پایی از سطح دریا و ما از روی “جی. پی. اس” پوزیشن خودمان را می دیدیم و صدای اِروپلین جنراتور دائم در گوش مان قِرقِر می کرد. حضرات کابین کرو دائما دور و ور ما در رفت و آمد بودند. موقع تیک آف و لندینگ، هری دلمان ریخت. هلث چک سیستم طیاره به هم ریخته بود و این را از قیافه کابین کرو فهمیدم و تو چه می دانی هلث چک سیستم چیست و ما ادریک ما کابین کرو؟”

  81. چشم انتظار می‌گوید:

    توی طنز دستتون بازتره، به گمونم!

  82. فاطمه می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی
    از مطالب زیباتون ممنونم ولی آیا ما باید سکوت کنیم که مذاکرات رو با همه امتیازاتی که ما فقط چند تا شو فهمیدیم به اتمام برسونن، اونوقت ما همین امنیتی رو هم که داریم از دست بدیم؟ من خوزستانیم و می‌دونم که…………….. برای ظهور آقا امام زمان دعا کنیم… اگه تونستی جواب منو بده. ممنون میشم!

  83. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    به نام خداوندِ «آب» آفرین…
    و «هورالعظیم» «تالاب» آفرین!

    خداوندِ سعدی، حافظ وَ من! 🙂
    و اشعارِ زیبا و ناب آفرین…

    خداوندِ «سردار سلیمانی‌ها»
    و جان و جواد در عذاب‌ آفرین!

    «کلید» را در کوزه‌ی «کدخدا»
    و «کاخِ‌سفید» را سراب آفرین!

    و تهدید و تحقیر و تحریم‌ها…
    ز رمّال و جادو و خواب آفرین!!

    خداوندِ آزادیِ «نان»ها…
    و «بنزینِ» آزاد را آفرین!

    «سبدهای کالا» و «یارانه‌ها»…
    حالِ «مسکنِ مهر»، خراب آفرین!

    «سواد» و «شناسنامه» و «منتقد»
    و «دادگاه» و روزِ حساب آفرین!!

    خداوندِ «آب‌خوردن» و آب‌خنک!!
    «سلام بر حسین» را ثواب آفرین!

    بسی رنج بردیم درین سالِ بز(!)
    بسی رنج را بی‌حساب آفرین…

    به جایِ «تدبیر» و جایِ «امید»
    «قلم» سیخ و ما را کباب آفرین!

    بازم آفرین و هزار آفرین…
    خداوندِ «مچکریم…» آفرین!!

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    آفرین! اینا رو یادت میاد؟

    دل نوشتی بر اساس جملات دوستان قطعه ۲۶ در مسابقه بهاریه
    اشک امانم را بریده بود ولی خوردمش، تا مبادا ببینند چشم گریانم را…(جامانده از قافله “وبلاگ سرخ و سبز”) خاطرات هر سالم تکرار مکرراته… (قاصدک منتظر “ز.خ”) مثل مردن و زنده شدن می مونه… یعنی غنچه ها هم برای باز شدن درد می کشند؟(سارا خوشگو) دنبال آقامون بگردیم… (کوثر) بین زمین و آسمان… (حسن اسدی “وبلاگ توتیای بصر”) من بهارنود را تنها در خانه خواهم ماند تا خدا چه خواهد…(حسن اسدی “وبلاگ توتیای بصر”) یا خدا یعنی چی؟… چه خجالتی کشیدم موقع گفتن این کلمات… (چشم انتظار) هر چه خون بود، پاشیده شده بود روی این قسمت کاغذ… (حسین قدیانی) می دانم که ثانیه های آخر بود… نفس ها در سینه حبس شده بود… چیزی به تحویل سال نمانده بود…(خسته اما امیدوار) زنده ماندن و نه زندگی کردن!…(سجادی) این کجا و آن کجا… و من اولش می خواستم بروم به همان نا کجا که انگار شهدا گوشم را گرفتند و برم گرداندند…(طاهره نعمت اللهی) “خانه ی حسین، خانه ی عشق است…” (مهدی محمد زاده) وب طرح یک آرزو… برای برگشتن به خانه آماده شدیم…(سیداحمد) برای لحظه ای حس کردم قلبم نمی زنه، لحظه شماریم شروع شد…(فراز.ماه غریبستان) آماده بشین می خوام جایی ببرمتون که تا حالا هیچ کاروانی رو نبردم، جایی که هنوز بکر مونده…(فراز. ماه غریبستان) روز اول سال نو… روز جمعه…(روح الله مهدوی) بگذار غریبه ها بدانند که الله عاشقانش را به قتلگاه عشق می کشاند تا مبتلایشان کند…(محمدرضا) چه ابتلایی؟ چه حزنی؟ چه دردی؟ چه فراغی؟ چه سوزی؟…(محمدرضا) هیچ وقت زمستون رو حس نمی کنم…(تارا مهدوی) امسال من مسافرم…(…) آمدم که بگویم این دستهای خالی، دخیلتان… من امسال هنوز خانه تکانی نکرده ام… چقدر اشکم اسیر است خدایا… اصلآ آمدم که گریه کنم… چه درمانده اند کسانی که شما را ندارند…(صبا) …حیات تازه یافتن توسط شهدا چه قدر شیرین است؛ آن ها تو را به عید دیدنی دعوت می کنند…(محمد) آیه بودنش را با سر انگشتهای دلم حس کردم…(م.ک) سراسر زیارت و عشق،… “الهی لک الشکر و لک الحمد”…(شریفی) من گدای این همه کرم بودم و چه لطفی داشت این گدایی…(یه بنده خدا) آهای جا مانده! بگو سیب…(زوروو) خوابش رو دیدم که دستم رو گرفت و منو برد کنار ضریح مولا…(الامان مهدی جان) تا دل آسمان می رفتی و بر می گشتی!…(انتظار زیباست) چراغا روشن!…(قاصدک منتظر “ز.خ”) چه لذتی دارد شور عید را با شفای مادر جشن گرفتن…(ن.پ) عشق اولین و آخرینم بود و تمنای کلامی ازش داشتم…(حی علی الجهاد) اما آن مخلوق زیبا را هنوز خالقی ست زیباتر… می روم، می روم زیبایی ها را دوباره ببینم…(محدثه دولتی) فقط می تونم بگم: “یاد باد، آن روزگاران یاد باد…”(هادی علی مددی) سرگرم بازی تقدیر بودم که بازی دوباره ای شروع به شکل کردن گرفت، من ماندم و سرگشتگی غروبی پر از صدا…(یاسین) هجمه ای که نه تنها آشقته ام نمی کند که در آرامشی خاص فرو می روم… شاید اما…(بیشمار نقطه چین) …از خوشحالی بال در آوردم… و من رهسپار میعادگاه و سرزمین عشق شدم…(ط.عبدی پور) “…خدایا قسمت می دهم این بار به خون خودت آن سید و سالار شهیدان/ دل غم زده ی شیعه ی ولا به فرج شاد بگردان…”(امین محسنی مقدم) آه…(محیا) … با همون روی گشاده به ما خوش آمد گفت… با همون لبخند قشنگ ما رو بدرقه کرد…(حامد) جز خود و خدایش کسی نمی داند(میلاد پسندیده) در جدال عقل و حس، عقل، مغلوب احساساتم می گشت… اشکی هم چاشنی هوای بهاری…(ترنم ظهور) می تونی هق هق دلتنگیت رو هوار بزنی و مطمئن باشی که گم می شه و می رسه به جایی که باید برسه!…(راهی) … خودت وارد زندگی ام شدی و چه خوب کردی که آمدی…(سلاله ۹دی) دارم در همین حال و هوا نفس می کشم و زندگی می کنم…(عاشق) “با نفس گرم سینه زنای تو، می خونه دلم به هوای تو”…(سجادی) من یه حال عجیبی دارم…(نرجس مریدانی) به یاد کلاس قرآنی افتادم و “خدایی که همین نزدیکی است”…(عباس اسلامی) دوباره آسمان مانند آیینه شد…(سیده از فرانسه) اجازه می دهی به جای بهاریه، نامه ای عاشقانه بنویسم؟…(حامد خاکپور) خاطره ی دل من است عاشقی!…(نسیم مرادپور) شاید سال بعد من هم راهی نور شدم!…(ستارک حضرت ماه) تا آن لحظه در هیچ کجا از خورشید نخواسته بودم که اندکی بایستد…(احمد اسماعیلی بیدگلی) برای دلم صواب این بود که ببینمش و کمی آرام شوم…(مرتضی ابراهیمی پور “بچه مثبت”) آخر شب هوس دیدن قطعه ۲۶ زد به سرم…(مرتضی طالبی) لابد داشت خوش می گذشت که تا نماز صبح در بهشت زهرا ماندیم…(سحر مرادی) انگار قرار بود در لحظه تحویل سال اتفاق خیلی مهمی پیش بیاید…(کوثر به گوشم) گاهی اونقدر افکار و اندیشه های گوناگون به من فشار می یارن که ضعف می کنم…(سما مقدم “وبلاگ خانه دوست کجاست”) با شنیدن نام عید دوران کودکی به یادم می آید…(فاطمه “وبلاگ کاشف اقلیم خویش”) حالا سالهاست که زیر لبی با هم حرف می زنیم…(ط .ن) توی آن وانفسای سرگردانی که برای ما حکم قیامت داشت…(ز .خ) شب سختی بود اما گذشت تا بهار رسید…(ف.پ) اما حسینیه گردان تخریب راحال و هوایی دیگر است؛ در آن جا خوب درک می کنی این کلام را…(مهدی “وبلاگ موج”) دادم دوستم با دست خط خوبش روش بنویسه(فدائی رهبر “وبلاگ ورود ضعیفه ها ممنوع”) ”شد بهانه ای برای شروع یک جا مانده”…(خسته نیستم، امیدوارم “وبلاگ عقل و عشق”) آخر نظاره گر بوده ام عاشورا را، فرات را، موج را…(خیمه ۲۷) قرارمان بین الحرمین بود. آه از بین الحرمین و حس ملکوتی آن…(پرستوی مهاجر) ما در پایگاه ها پرونده نداریم! پرونده های ما دو جا بایگانی می شود! در دو بین الحرمین!…(شافی “وبلاگ هو الشافی”) دیشب کجا و امشب کجا. دیشب منتظر تحویل سال و امشب منتظر شنیدن: بسم الله القاصم الجبارین…(ز. منصوری) من اونجا بود که واقعآ فهمیدم “از دو نقطه فقط یک خط راست می گذره”…(فاطمه خادمی) مثل ماهی سر سفره عید که از تنگ تنگش خسته شده و همه ی آرزویش رسیدن به دریاست(مهسا.س) دل مان عادت کرده است دیگر به بی کسی…(العبد) اصلآ نمی دانم چگونه شد آن زمان که همه پرستو ها داشتند به آشیانه بر می گشتند(احسان مرادی) تو آمده بودی، با دوازده شهید دیگر… من بهت زده، بغض کرده بودم و نمی دانستم تو اینقدر به دلم نزدیکی!…(نرگس “وبلاگ پا به پای ماه”) “صدای اشک”… این اشک از جنس اشک های من نبود از جنس آب کوثر بود…(امیر حسین. د “وبلاگ فانوس خاموش”) …داشتم احساس جدیدی را تجربه می کردم…(م.سادات سلیمی”) شادی روح همه ی شهدا و مادرانشان صلوات می فرستید؟…(آبجی زهرا)

    این بازار “والنتاین” نن جونه!…
    لپ لپ میر باراک، عجب ارزونه!‏
    حراج خرس! شمع و شیخ و شکلات
    “مبارک”، زیر قیمت اصلاحات!
    تخفیف نرخ “غلط زیادی”…
    از “بیشرفیم” تا خواب “آزادی”!
    نه تونس، نه غزه، نه مصر، نه لبنان
    سطل های آشغال، شرف والنتاین!

    سلام به حا به سین به یا و به نون/ مجنون یعنی مجرم، به حکم قانون!
    متهم “حاج داداش حسین بی تا”/ که دل ها رو کرده دچار، هزار تا!‏
    سوزونده هر جانی که درگیرش بود/ محل جرم، “قطعه ی بیست و شیش” بود!
    تیغ “قلمش”، سند خون پاشی/ قتل نفس “دیوونه ی داداشی”
    ‏”ابن اکبر”، “شیر بچه ی فی ذات”/ محکوم شد به “اشد مجازات”!‏
    صادر شد این حکم به جزای حاجی/ “حبس ابد، تو قلب هر بسیجی”!‏
    زندون دل، صدای چوب خداست!/ این سزای “محکوم محبوب” ماست!‏
    هر کی می خواد “عشق” رو استیضا کنه/ حکم جلب “بهشت” رو امضا کنه!

    جلد داداش حسینم، تو “قطعه”، خیلی وقته/ نفس با فکر دوریش، محاله، خیلی سخته
    کشته ی شادی ها شم، پای غمش می میرم/ با “مسیحا قلمش”، هر دفعه جون می گیرم
    توی سیاست عشق، اگر چه دیپلماتم/ تو شط رنج “بهشت”، همیشه کیش یا ماتم!
    “۲۶” قطره ی خون، سهم ارث باباشه/ هر دلی عاقل باشه، “دیوونه ی داداشه”!

    باتوم، یعنی آن “نی” بی صدا ….. مثنویه “بشنو ز چوب خدا…”
    سوز ندای مرغ “ح ق” در بهشت …. یعنی “قلم” وقتی که با خون نوشت
    باتوم، یعنی رقص تیغ مجنون ….. لبیک به حا به سین به یا و به نون
    ترجمه ی “این عمار” رهبر ….. یعنی بند پوتین “بابا اکبر”
    باتوم، یعنی تابوت بسیجی ….. عصای دست “سه پایی و موجی”‏
    یعنی کوچ سرخ از نام کوچه ها ….. تا بن بست “سمفونی مورچه ها…”
    باتوم، یعنی “همت” بیش از پیش ….. یعنی سردار “قطعه ی بیست و شیش”
    “سربند یا زهرا…”، یعنی که یعنی! ….. باتوم، یعنی “حسین قدیانی”

    سلام به قاف “قطعه”، به قالب تازه اش/ به قطره قطره خونش، به قطر و اندازه اش‏
    به سوسوی ستاره، به سوز اشک و سیلش/ سوای هر ستاره، ستاره ی سهیلش!‏
    به قامت “قلم” و قدوم آسمانیش/ به قاف “قدیانی” و قافیه ی دیانیش
    به بر و بچز پایه! بسیجی های رهبر/ به “بهشت”، به “۲۶”، سلام به “بابا اکبر”‏
    به “حزب الله”، به حرف “حای” بین الحرمین/ به حرمت هر “سلام”، هر دم، سلام بر حسین

    کجاست ستاره ی رواق خورشید؟ کو شمعی که توی خیمه درخشید؟
    دلم شده اسپندی روی آتیش… چی شد قرار ساعت ((۲۰:۰۶))؟!
    پژمرده شد گلها تو باغچه ها! پس کو گل سر سبد بچه ها؟!…

    بشنو از “نی” چون حکایت می کند، از “۹ دی ماه”، روایت می کند
    کز لب من تا همه نوشیده اند، بهر نوشینم به جان کوشیده اند
    سینه خواهم قطعه قطعه ریش ریش، تا بگویم شرح “قطعه بیست و شیش”
    آنکه “نی” را کرد به پا همچون علم، نام “سالارش” نهاد، اهل قلم
    بس که بودش غرقه در خون سرنوشت، قطعه ای ساخت از نیستان در بهشت
    چون قلم، خم کرد کمر، با “نی” نوشت، خون بابا اکبرش در من سرشت
    زان که با تیغ قلم شد یار من، از درون نیزه جست اسرار من
    من شعاع ماه پاره ها شدم، شمع سوزان ستاره ها شدم
    سوی کوران، نزد بینا آمدم، با “نه ده”، من به دنیا آمدم
    از نوایم چشم هامون، خیس گشت، با حسین، نی زار، نی ساندیس گشت

    یک سؤال ساده،… مع الامان! از همه دل سوختگان این زمان
    تا کی باید این همه آسوده بود تنها شعری از دل خسته سرود
    حسین اگر با قلمش دُرّی سُفت جز سخن “ح ق”، کلامی نگفت!
    سینه ی او، درگه “ارباب” بود… چون عطش از تشنگی، سیراب بود!
    هر چه به دل، گوهر اسرار داشت خون قلم کرد و به دفتر نگاشت…
    این همه شور، از شرر جان اوست شعله ی عشق، از غم هجران اوست
    تا که گذر در دل ویران کنیم… بو که نظر بر رخ جانان کنیم…
    در بر “خون بابا اکبر”، چه ایم؟! ما که هنوز در خم یک کوچه ایم!

    در این یلدای ستم، دل به پائیز ندادیم، ما جلد خونیم، گرچه از پرستو نزادیم
    پرواز، خیز اشک است تا آشیانه شمع، بهار، آواره ماست، تا پرستو نژادیم!

    من بهارم با تو پر کشیدنه/ کوچ من به قطعه سر کشیدنه
    من نیازم ناز عطر لاله هاست/ نام تو بوی حسین شنیدنه

    عاشقی یعنی پیله گشتن، سیریش!/ شیرجه رفتن با سر، تو قلبِ آتیش
    نه این که مجنون، یا که فرهاد باشی/ نه باشی لیلی، نه شیرین چو کیشمیش!
    عاشقی یعنی هوایِ گرگ و میش/ ماتِ “بهشت” شدن، به دنبالِ کیش!
    “جیگر پاره تر” از “زلیخا” بودن!…/ “یعقوبِ دلداده” به “یوسفِ خویش”
    عاشقی یعنی مردنِ کم و بیش!/ یه دم، نفس کشیدنِ پس و پیش!
    رختِ عزایِ زندگی پوشیدن/ فاتحه خوندن واسه دل، پیشاپیش
    عاشقی یعنی نیشِ دل هایِ ریش/ رو زخم، نمک پاشیدنِ بیش از پیش!
    یعنی عشقه سلام دادن بر “حسین”/ را به را، توی “قطعه بیست و شیش”

    سلام عمو محمود، خوبی؟ کجایی؟!/ دنیا رو پر کرده “عطر رجائی”
    چهارشنبه باز، ساندیس به دست از ایران/ با اتوبوس، بردن ما رو به لبنان
    می گن، ما تو سفرهای سیاسی/ پیچیده عمل می کنیم، اساسی!
    دیدی با هم چه گرد و خاکی کردیم؟!/ اسرائیل بی رگ و شاکی کردیم!
    سنگ که نبود تو دستامون، یه “نی” بود/ ساندیس هفت میوه ی “نه دی” بود
    لبنان واسه مشتهای ما سنگ نداشت/ “سنگ تموم”، اما واسه تو گذاشت
    کاپشنت شد، تور عروس بیروت!/ داماد لرها رو کشوند، هپروت!!
    تقلب کرد باز امت حزب الله!/ این دفه با سید حسن نصرالله !

    یه “قطعه”ای از بهشت، شمع و گل و شاپرک
    چشم ستاره، مست از می مدام چشمک
    رو بام شونه ی عشق، یه آسمون پرنده
    زیر پاهاش، فرشی از گل های یاس و میخک
    مژده می ده قاصدک، بر می گرده دوباره
    پرستوی مهاجر به خونه اش، نم نمک
    دمید از دیار یار، به دل، عطر “پلارک”
    حاجی داداش حسین جان! *تولدت مبارک

    فونت های درشت، زیر کامنت ها کم رنگ شده، دلشون، واسه اسم “داداش حسین” تنگ شده! در باغ “قطعه” رو پرستوهاش، بسته شده، دیگه چشم ستاره از چشمک هاش، خسته شده؛ کسی از “آسینتامن”، دوست پریا نمی گه، حتی آذرخش که میاد، “اول آیا” نمی گه! هر زمان، مسافری از “سرزمین وحی”، میگه: ”دوست دارم قدرمو بیشتر بدونین، دیگه دیگه!” وقتی نیست “عزیز دل”، قدرشو بسی می دونیم، دم به دم، “و ان یکاد”، “آیه الکرسی” می خونیم؛ وقتی نیست “پاره تن”، آه تو سینه، سنگ می شه، چقدر این روزها دلم واسه خودم تنگ می شه! اشک شمع، شب شعر “دیوونه داداشیه”، “روز شمار عاشورا” تنهاترین دلخوشیه؛ فونت های درشت، زیر کامنت ها بی رنگ شده! واسه ی اسم “داداش حسین” دلم تنگ شده.

    سلام داداش حسین! خسته نباشی! * باز خودمم؛… “دیـوونـه ی داداشـــــی”
    از خاطرت نرفت که ما رو، مشــــتی؟! * یه آس و پاس تو قطعه ی بهشــــتی!
    راستش از بس این در و اون در زدم * خسته شدم؛… به ســـیمِ آخـــر زدم!
    چپ کرد دیگه، فرمونِ بی ســــواتیم! * بی ترمزه، حرف هایِ عشـــقِ لاتیم!
    نه داوری،… نه متهم،… نه شاکی * دیدیم خفن خیطه،… زدیم به خاکی!
    این روزا چون کور شده چشـمِ غیـرت! * یه نموره، نم کشــــــــــــــیده بصیـرت!
    ما تو سیاست، رک و راستیم، استاد! * حق اگه اینه، ما نخواستیم،… افـتاد؟!
    دلم داداش! مونده توی ســه راهی!!! * بریده ام!… فــــــــــــــــــدای تو الهی…

    می خوام یه شـعری بگم، عمرا بذاریش تو “پسـت”
    بعدش بگم؛ بی خیال!… داداشی دستت درسـت!
    می خوام تو شـعرام دیگه، این یـکی گلچین بشـه!
    اصلا می خوام کامنتم، یـه بـار “نقطه چین” بشـه!!
    ایـن دفـعــه اولِ کـــار، قــــربــون صـدقـــه ات می رم
    یـه بــار تو تایید نکن!… وا تـوی قــطـعــه ات می رم
    راستش می خوام جـونـمـو، اسـیر تو مشـتت کنم
    زنده زنده کشته یِ، فـــــــونــــــتِ درشــــتــت کنم!
    فدایــــــــــی داری خـفـن!… زبــون دیگه قـاصــــــره!
    اگـه نـــازت زیـــــاد شِـــه،… تـقصیرِ این مـبـصـــــره!
    بی تـو، شب ها تا سحر، ســــتـاره ها خـامـوشن!
    “چشم انتظار” دپـــرســه!… غریـبـه “سایه/ روشن”!
    داداش! وقتی تو نیستی، تو “قطعه” قـحـطی میاد!
    حتی سلام بر حسین* تو سایت به سختی میاد!
    بـدونِ تـو داداشـــــم! “قـطـعـه” مـثـــلِ قـفـســــــــه!
    فــقــیــرتـر از سـومالی!… این قحطیِ نـفـســــــــه!
    کاشـــکی زیـرِ هـر کـامـنـت، بـود: “حسینِ قدیانی”
    دو نقطه: فـــونـتِ درشــت؛ یعنی (یعنی که یعنی)!

    به یاد «قطعه» یاد اون قدیما، اون وقتا که عصا نبود دست ما
    یادش به خیر! توی بهشت دنیا، قیامتی بود؛ صف «اول، آیا؟!»
    یه کله، تایپ متن صد وجبی، قاط زدنا، یهویی، نصفه شبی
    حبس نفس، تو سینه ی کاربراش، مثل «تمبر هندی»، توی «مشماش»
    «فونت درشت»، با «حسین قدیانی»، جای «داداش حسین»…؛ یعنی که یعنی!
    ضایع شدن، سزای شب بیداری، را به را باز؛ «داداش! فدایی داریی»
    خصوصی هایی که می شد بایگانی، دم به ساعت؛ «پیام بی زرگانی»
    درست، شبایی که داداش، خسته بود، جون ما هم به خنده هاش، بسته بود
    گرچه حضور داشتیم تو «قطعه»، محسوس، بیشتر از این روزها، نداشتیمش، دوس

    سلام خانم قوتی! شما الان کجایی؟
    اجازه خانم معلم! کجایِ این دنیایی؟
    کاشکی به جایِ کلاس، برام کامنت میذاشتی!
    اجازه خانم معلم! قهری با ما یا آشتی؟
    اگر بازم نگی که؛ “خنگ بازی در میاری”
    اجازه خانم معلم! هستی هنوز چادری؟
    یادش اساسی به خیر؛ با “شهدای گمنام”…
    “ستون یک” یادت هست؟ عشقِ “از جلو نظام”!
    یادت میاد گرفتی؛ کیک و «ساندیس» برامون؟
    بردی ما را میدانی؛ فواره اش رنگِ خون؟
    من گم شدم یا شما؟ یا گم شدیم دوتایی؟!
    اجازه خانم معلم! شما الان کجایی؟

    مثل قدیما؛… روزی شونصد دفعه
    سر می زنیم چو “آذرخش” به «قطعه»
    می نویسیم ما؛ «فغان از جدایی»…
    تا بخوانی؛ «داداش حسین» کجایی!
    سایه تون سنگین شده با ما خیلی!
    شهابی؟!… یا ستاره ی سهیلی؟!!
    نیستی زیاد! خسته شدی یا خوابی؟!
    «فونت درشت»، باز نمی شه آفتابی!!
    خیالی نیست؛ وقتی جواب نمی دی
    خودت بیا!… کامنت دیدی، ندیدی…!!
    شاد در شاد… حسینِ قدیانی
    شاخِ شمشاد، حسینِ قدیانی
    شمعِ سوزانِ ماهِ تابان ست…
    گشتِ ارشاد، حسینِ قدیانی!

    یار و استاد… حسینِ قدیانی
    راد و آزاد… حسینِ قدیانی
    دلِ ویرانه ی مرا با «خون»،
    کرده آباد… حسینِ قدیانی!

    “جرم” و بیداد، حسینِ قدیانی
    “داد” و امداد، حسینِ قدیانی
    می تپد تند، قلبِ «قلمش»…
    همچو گردباد، حسینِ قدیانی!

    مهر و مرداد، حسینِ قدیانی
    تیر و خرداد، حسینِ قدیانی
    ۸ ماه، فتنه و جنگِ نرم را…
    داده بر باد، حسینِ قدیانی!

    نقد و نقاد… حسینِ قدیانی
    اصل و بنیاد… حسینِ قدیانی
    تا ابد، زخم هایش می ماند…
    سخت در یاد، حسینِ قدیانی!
    .
    .
    .

    آه «قطعه»…! “قطعه”ی دل را…
    کاش می خواند، حسینِ قدیانی!

    سلام شهابی که تو “نت” درخشید!
    ما بچه ی بدی بودیم،… ببخشید!…

    پشیمونیم!… تنبیه دیگه کافیه!…
    واسه توبه، کم آورده قافیه!!!…….

    یادت میاد، از تو تعریف می کردیم؟؟
    به به و چه چه رو ردیف می کردیم؟

    فدایی و دیوونه داشتی،… داداش!
    خودمونیم!… کم پز ندادیم باهاش!

    اما حالا می گیم: دوستی و دوری!
    نمی صرفه، نزدیکی و “مغروری”!…

    می گیم با طرح و اشعار بی اساس،
    وبلاگت تو شده داداش!… بی کلاس

    بسیجی های پایه کار و سریش……..
    پر کشیدن از قطعه ی بیست و شیش

    فک نکنی دنبال آب و دونن!……….
    نباشی هم، قدرتو خوب می دونن!

    دیگه چه طور بگیم،… با چه زبونی؛
    تموم شده، دوره ی مهربونی!…….

    هم دشمن، هم دوست تو جفت و جوره!
    شاید اسم “صبر ایوب”، غروره!!!!!!!!!!!!!!

    مثل یه بغض بسته تو گلومی!…..
    آخه فدات بشم،…چقدر مظلومی!

    من اگه شعر نگم واسه داداشم،….
    یه لحظه هم می خوام دنیا نباشم!

    هستم تو قطعه تا وقتی “تو” باشی!
    فدات!… امضاء: “دیوونه ی داداشی”.

  84. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    آره، ی دنیا خاطره است… یادش بخیر!
    داستان اون دلنوشت هم خیلی عجیب و شاید باور نکردنی باشه…

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ح ق:
    همه اشعار رو دارم، مثلا اینها رو… که مال دوستان دیگر است البته…
    حسن، وبلاگ توتیای بصر
    شمع محفل حسین قدیانی ….. خوب و خوشگل حسین قدیانی
    همه جا می شود سرش پیدا ….. چون ایرانسل حسین قدیانی
    توی یاهو حسین قدیانی ….. توی گوگل حسین قدیانی
    تند و تیز است نثر این قطعه ….. مثل فلفل حسین قدیانی
    می کند له دماغ شیخی را ….. مثل دعبل حسین قدیانی
    له کند زیر پا مهندس را ….. نیست بزدل حسین قدیانی
    زده بر نام بی بصیرت ها ….. مهر باطل حسین قدیانی
    با تمام رسانه های غرب ….. کرده دوئل حسین قدیانی
    افسر جنگ نرم می باشد ….. هست قابل حسین قدیانی
    خوش به حال حسین قدیانی ….. نیست غافل حسین قدیانی

    و پاسخ کوتاه خودم به این شعر:

    بی دعای شما ستاره های قشنگ ….. نیست کامل حسین قدیانی

    محمد محمدی:

    تا حدودی عجیب جا کرده
    بین هر دل، حسین قدیانی
    می کند هر شب از کتاب دلش
    آیه نازل، حسین قدیانی
    در گلوی اهالی فتنه
    شد هلاهل، حسین قدیانی
    کلماتی کنار هم چیده
    مثل پازل، حسین قدیانی
    انتقادی نوشت و یکباره
    شد اراذل! حسین قدیانی

    عکس او دیدنی ست، با نمک است
    بچه خوشگل، حسین قدیانی
    بین کار صحیح و کار خطا
    حد فاصل، حسین قدیانی
    خبر آمد که بازداشت شده
    دل غافل، حسین قدیانی
    زیر پرونده ی خواص، زده
    مهر باطل، حسین قدیانی
    در سفر هاش عکس می گیرد
    از منازل! حسین قدیانی
    آن طرف لشگری سیاهه نویس
    در مقابل، حسین قدیانی
    نه ده را نوشت و فهمیدم
    هست فاضل، حسین قدیانی
    پدرش شد شهید و حرفش را
    کرده کامل حسین قدیانی

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    ح ق:
    مرگ حقه! و سنت خداست! و همه ما به سوی خدا برمی‌گردیم!
    چند وقتیه عجیب این سئوال ذهنم رو درگیر خودش کرده؛
    اومدیم و ما هم از جمع شما رفتیم حکایت «مجنون».
    آیا دوست دارین باز هم فضایی فراهم باشه که در نبود من هم، چراغ کامنتها روشن بمونه یا نه؟؟!!
    جدی… کاملا جدی پرسیدم. دوست دارم جوابتان را بدون احساس، و از روی منطق و عقل بشنوم و بدانم… که؛
    آیا باز هم کامنتی در نبود من تایید شه یا اینکه نه؟!
    نظرتون چیه؟!
    گمانم یه بار خصوصی از سیداحمد سئوال کردم که جوابش این بود؛
    «در نبود تو، دوست ندارم کامنتی تایید بشه. وبلاگ قطعا باید بمونه اما کامنتی دیگه تایید نشه».
    حالا نظر دیگر دوستان چی باشه؟!

  85. بیست و ششی می‌گوید:

    نه نمی خوام!

  86. صبا می‌گوید:

    تا چند روز پیش حس می‌کردم دارم می‌میرم
    یه جورایی خبر مرگ هر کدام از بستگان (در همین فاصله همه یادشون افتاده بود بمیرن!! یا چند نفری هم زیر عمل مردن) انگار برایم زنگ هشداری بود (مثل قضیه اون آقاهه که قرار بود حضرت عزراییل بهش خبر بده نزدیک مرگش و…!)
    حتی با وجود این که کمتر در مورد احساسم با اطرافیانم صحبت می‌کنم، هفته پیش به همسرم گفتم: احساس می‌کنم قراره بمیرم! اون اولاش که تازه مریض شده بودم، وصیت نامه هم برای خودم نوشتم (گوشی فلش شد، وصیت نامه پاک شد) تازه می‌خواستم یکی دیگه هم بنویسم! حتی می‌خواستم یه نامه هم بنویسم واسه دوستم که اگه مردم کامنت کند برای قطعه! یعنی می‌خوام بگم اینقدر مرگ برایم جدی شده بود.
    به استادم گفتم حالم خوب نیست و البته راجع به این حس چیزی نگفتم. گفت آدمی اهل دگرگونی احواله، بالا و پایین داره! یه چیزهایی در مورد حال قلب و اینا! گفت دعا زیاد بخون. دعای هفت صحیفه سجادیه را هم بخوان!
    ولی دو سه روزی هست اون حس رو ندارم!! یعنی فراموشش کرده بودم! 🙁

  87. صبا می‌گوید:

    هر چند که همه دوستان قطعه برایم ارزشمند هستند و دوستشان دارم، اما دور از جون تون شما نباشید دیگه نمیام اینجا!
    حداقل الان نظرم اینه 🙂

  88. صبا می‌گوید:

    “آمدم که بگویم این دستهای خالی، دخیلتان… من امسال هنوز خانه تکانی نکرده ام… چقدر اشکم اسیر است خدایا… اصلآ آمدم که گریه کنم… چه درمانده اند کسانی که شما را ندارند…(صبا) ”

    اون شب را یادمه، حالم خیلی بد بود!

  89. صبا می‌گوید:

    معلوم نیست “سیداحمد” کجاست!!

  90. ... می‌گوید:

    بی تـو، شب ها تا سحر، ســــتـاره ها خـامـوشن!
    “چشم انتظار” دپـــرســه!… غریـبـه “سایه/ روشن”!
    داداش! وقتی تو نیستی، تو “قطعه” قـحـطی میاد!
    حتی سلام بر حسین* تو سایت به سختی میاد!
    بـدونِ تـو داداشـــــم! “قـطـعـه” مـثـــلِ قـفـســــــــه!
    فــقــیــرتـر از سـومالی!… این قحطیِ نـفـســــــــه!
    کاشـــکی زیـرِ هـر کـامـنـت، بـود: “حسینِ قدیانی”
    دو نقطه: فـــونـتِ درشــت؛ یعنی (یعنی که یعنی)!

  91. ... می‌گوید:

    هستم تو قطعه تا وقتی “تو” باشی!
    فدات!… امضاء: “دیوونه ی داداشی”.

  92. خواهرشهید می‌گوید:

    امیدوارم عمری طولانی داشته باشید.
    دیگه نشنوم از این حرفا…

  93. سمانه می‌گوید:

    ……………………………………..
    خودم نقطه چین کردم چون دلیلم احساسی بود نه عقلی و منطقی، ولی خوب منم با “سیداحمد” موافقم
    کامنتی تأیید نشه!

  94. برف و آفتاب می‌گوید:

    سید احمد؛
    شکلگ گریه چطوریه؟

  95. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    بازم آفرین و هزار آفرین…
    خداوندِ «مچکریم…» را یاب آفرین!!

    (شرمنده… جا افتاده بود!)

  96. چشم انتظار می‌گوید:

    دوستان یه سئوال؟!
    این حرکت، ربطی به دولت و ملت همدلی و همزبانی داره؟!! 🙂
    http://jahannews.com/vdcbfzbaarhb5ap.uiur.html

  97. چشم انتظار می‌گوید:

    اگه بخوایم واقعی به سئوال شما جواب بدیم باید گفت؛ نه!
    شاید یه مدتی وب فعال باشه، اما یقینا به مرور رو به افول خواهد رفت. و جواب سید احمد با ادبیاتی دیگر، جواب ما هم هست؛ کامنتی نخواهیم گذاشت…
    پس انشاالله بمونی و داداش حسین بچه بسیجی ها باشی. آمین.

  98. چشم انتظار می‌گوید:

    منطق، قشنگ‌تر از این؟!
    http://jahannews.com/vdciwya5ut1arp2.cbct.html

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    ح ق:
    احسنت! این جناب رجبی رو هم خیلی دوست دارم. کم حرف سیاسی روز می‌زنه اما وقتی می‌زنه، عالی و مستند و مستدل!

  99. قاصدک منتظر می‌گوید:

    همه ی زیبایی و صفای باغ، به حضور باغبانه.
    باغبان که نباشه، تمام گل ها و درختان خشک میشن.
    نهال نورس، زودتر…
    درخت کهنسال ی کم دیرتر…

  100. ... می‌گوید:

    تحریمیم؛ می فهمی؟!
    http://www.dezmehrab.ir/%d8%aa%d8%ad%d8%b1%db%8c%d9%85%db%8c%d9%85%d8%8c-%d9%85%db%8c-%d9%81%d9%87%d9%85%db%8c%d8%9f/

    http://www.dezmehrab.ir/%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%d9%87%d8%b1%d8%a2%db%8c%db%8c%d9%86%d9%87-%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af%d8%a7%d9%86-%d8%ac%d8%af%db%8c%d8%af%db%8c/

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    «میلاد» رو فکر نکنم تا به حال از نزدیک دیده باشم اما با اشعارش خیلی صفا می‌کنم…
    «هرگز ندهد تن به نظربازی دشمن، خاکی که درآمیخته با خون شهیدی.»
    کلا هنرمندی که خودش رو درست و منطقی خرج انقلاب اسلامی کنه و در صحنه حاضر باشه برام عزیزه.

  101. علمدار می‌گوید:

    چشم انتظار!
    اگه تندیس حسن تدبیر ساخته بشه، به نظرتون تندیس حسن رو کی می‌دزده از تو میدون؟؟؟
    به کی می‌فروشن؟؟؟
    کی می‌خره؟؟؟

  102. علمدار می‌گوید:

    آقای قدیانی!
    ما میایم قطعه که نفس تازه کنیم با متن‌های عالی شما. اگه خدای نکرده شما نباشید هوای قطعه هم نفس‌گیره!!!!

  103. سمانه می‌گوید:

    قاصدک منتظر؛
    کامنتهای شما را دوست دارم، همیشه زیبا و خاص می‌نویسید گاهی هم ساده اما پرمعنا‏!‏
    مثل همین کامنت آخرتان که حرف دل همه را به راحتی گفتید.

  104. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    جمعه است؛
    اللهم عجل لولیک الفرج…

  105. یونس می‌گوید:

    آقای قدیانی
    بابت متن که چند بار خواندم واقعا سپاس. تلفیقی بود از شور و شعور.
    در “نثر” قلم‌تان ستودنی است و از یک نظم شعرگونه اما متعلق به خودتان که خاص قلم خودتون هست پیروی می کند. کلا در نوشتن صاحب سبک شده اید متعلق به خودتان، بنای بر همین من با خواندن نوشته های شما یاد قلم آوینی نمی افتم. (آنطور که در لینک مربوط به سایت “فارس” دیدم یکی گفته بود که قلم شما یادآور قلم شهید آوینی است) قلم شما، سبک خاص خودش را دارد که من از آن به «طوفان واژه ها» یا «انقلاب جملات» یاد می کنم. من قبلا هم در وبلاگ تان کامنت می گذاشتم که بعدا به دلیل مشکل وقت و مسافرت خارج از کشور فقط به خواندن مطالب اکتفا کردم. کامنتها هم فضای قدیم را برایم زنده کرد. روزها و شبهایی که برایمان همیشه خاطره است، خاطره اشک و خنده مشترک. الان که ایران و تهرانم، خیلی دوست داشتم زیارت تان کنم………

  106. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    یونس! دکتر یونس؟
    ضمن اعلام موافقت کامل با نظرتان، خواندن لینک زیر توصیه می‌شود؛
    http://www.ghadiany.ir/1389/2380
    “گوشه‌ای از توانایی‌های داداش حسین”

  107. Ali.l می‌گوید:

    مغالطه مخالفان اعتدال روی آب
    http://iran-newspaper.com/?nid=5948&type=0
    این حنا رنگ ندارد
    http://iran-newspaper.com/?nid=5950&type=0
    اوج تحلیل!
    یعنی تا کی بعضی‌ها می‌خوان تمام مشکلات را بیندازند گردن قبلی‌ها نمی‌دونم.
    رویه‌ای که کم و بیش توی دولتها و به اصطلاح حامیان آنان! وجود داشته و دارد.

  108. حسین می‌گوید:

    از خدا می‌خوام به شما و همه بچه‌های خوب قطعه عمر با عزت بده.
    کجا می‌خوای بری؟ هنوز کلی کار نکرده داریم!
    هنوز آقا نیومده… هنوز پوزه مستکبرین رو به خاک نمالیدیم…
    هنوز…

  109. بیست و ششی می‌گوید:

    دیوونه داداشی
    ممنون به خاطر لینکی که گذاشتید. نخونده بودمش.

    “به سبک جلال؛
    آمده بود این حضرت مفنگی و چه پر ادعا. یحتمل صبحانه کله پاچه خورده بود. یک ریز حرف می زد. از هر دری. دیدم حوصله اش را ندارم. زدم بیرون. در خیابان گله به گله آدم دیدم که هیچ کدام شان شوهر حوا نبودند. سیگاری روشن کردم و چقدر هم چسبید. باران داشت می آمد. پالتوی خود را دادم به مورچه ای که داشت از سرما یخ می کرد. لرز افتاده بود به تنش. کمی آن سوتر کلاغی داشت پرهایش را تکان می داد. با چه والذاریاتی. می چراند آب را از بدنش و همین طوری ها بود که برگشتم خانه. سیمین داشت با ایران گپ می زد. دختر آقا هوشنگ و چقدر هم مبادی آداب. مرا که دید، درآمد؛ سلام استاد. یعنی که یعنی!”

    قلم خود جلاله جان من!

  110. همشهری باکری می‌گوید:

    تا حالا داداش حسین اینهمه از دوست‌داشتنی‌هاش نگفته بود!

    راستی مصاحبه با حاج حسین شریعت چی شد؟

  111. چشم انتظار می‌گوید:

    عصر جمعه و باز هم انتظار…
    کی خواهی آمد ای تک سوار عشق؟!
    و دیدن مکرر این کلیپ زیبا، همچنان ارمغانش اشک است!
    یادش بخیر چقدر این فیلم سفیر، با بازی فرامرز قریبیان و زنده یاد، دوبلور خوش صدا و هنرمند قدیمی، عزت الله مقبلی زیبا بود.
    http://uploadkon.ir/fl/dd/70957

  112. چشم انتظار می‌گوید:

    آیه‌الله خاتمی خطبه‌های امروز نماز جمعه‌ی تهران:
    یک اصل را هم مقام معظم رهبری در سخنان خود (۱۴ خرداد، حرم حضرت امام ره) نگفتند. به خاطر اینکه کسانی نگویند دعوت به خود است! و آن اصل “ولایت فقیه” است، که امام تا آخر عمر مدافع این اصلِ عزت‌آفرین بود و فرمودند: پشتیبان ولایت فقیه باشید، تا کشور آسیب نبیند.

  113. بیست و ششی می‌گوید:

    “دلم برای طنز نوشتن تنگ شد!!”

    چرا یه طنز برامون نمی‌نویسید؟ به تلافی حالی که دیشب تا حالا ازمون گرفتید!!

  114. خواهر شهید می‌گوید:

    یادش بخیر بعد از ظهر عاشورای سال ۵۷
    چه شوری داشتند مردم وقتی که تندیس‌های میدان انقلاب و سبزه میدان اصفهان را جوانان برومند اصفهانی سرنگون کردند!

    آیا فکر می‌کنند این گونه روی ضعفهایشان سرپوش می‌گذارند؟
    یا بدین وسیله می‌توانند محبوبیت خود را به ملت تحمیل کنند؟
    آیا در تحریم می‌توان تندیس ساخت؟ وقتی نمی‌شود آب خورد!

  115. سیداحمد می‌گوید:

    آخرین جمعه ماه شعبان هم گذشت و در حسرت دیدار مولائیم…
    http://opload.ir/downloadf-14ff016911f91-mp3.html

    “اللهم رب شهر رمضان…” یواش یواش داره از راه می رسه!

    خدایا!
    یک نگاهی… یک عنایتی…

  116. ... می‌گوید:

    مهدی هاشمی در اولین پست فیسبوکی خود بعد از قطعی شدن حکم ده سال زندانش؛ به این موضوع واکنش نشان داد.

    به گزارش فرهنگ نیوز، واکنش مهدی هاشمی یه قطعی شدن محکومیتش نوشتن ابیاتی از حافظ بود:

    ارباب حاجتیم و زبان سوال نیست
    در حضرت کریم تمنا چه حاجت است

    محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
    چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است

  117. سیداحمد می‌گوید:

    ساخت تندیس… برگزاری جشن های مفصل به مناسبت ۲۴ خرداد در سراسر کشور!
    لابد همه هزینه اش هم از طرف هواداران(!) پرداخت شده!

    در ضمن، حال داداش حسین هم، خوب که چه عرض کنم، از خوب هم یه چیزی اونورتره!
    الحمدلله…
    اون بیمارستان هم برای حدود دو هفته پیش بود و برای یکی از این امراض کاملا معمولی که همه ما گاهی بهش دچار می شیم.

  118. ناشناس می‌گوید:

    اوه! اوه! اوه!
    دیشب تا حالا چه خبر بوده اینجا؟
    یه کامنت خصوصی مثلا گذاشتیم‌ها، ببین چی شد!
    حالا تا خودم هم به سئوالتون و نه به صورت احساسی جواب بدم، این لینک رو می‌ذارم که تلفیقی از غم و شادی است.
    http://www.ghadiany.ir/1389/1423

  119. گفت و شنود می‌گوید:

    ختم!

    گفت: آل‌سعود از اینکه با پای خودش وارد باتلاق یمن شده و بعد از آنهمه جنایت هنوز نتوانسته هیچ غلطی بکند، بدجوری عصبانی است.
    گفتم: در عوض، انصارالله هر روز با حمله زمینی و موشکی به مراکز نظامی آل‌سعود به کابوس ترسناکی برای سعودی‌های پادوی آمریکا و اسرائیل تبدیل شده است.

    گفت: یک روزنامه آمریکایی نوشته است؛ آل‌سعود با اطمینان از حمایت آمریکا و متحدانش در حمله زمینی به یمن، وارد این معرکه شده بود و حالا وسط میدان تنها مانده و مجبور است ضربات پی در پی انصارالله را تحمل کند.
    گفتم: سخنران یک مجلس ختم،‌ گفت؛ مادر این مرحوم می‌داند غم از دست دادن فرزند چقدر سخت است. یواشکی به او گفتند، این مرحوم مادر ندارد. سخنران گفت؛ پدرش داغ فرزند را حس می‌کند، گفتند، پدر هم ندارد! گفت، خواهر، برادر… و ندا دادند که هیچکس را ندارد. سخنران عصبانی شد و گفت: پس کدام پدر سوخته‌ای قرار است پاکت ما را بدهد!

  120. صبا می‌گوید:

    جمکران که رفتم خواستم به نیت سلامتی شما و دوستان دو رکعت نماز امام زمان بخوانم. (به خاطر ندارم برای عرض حاجت و یا نیتی این نماز را تا به حال خوانده باشم) القصه؛ نماز را قامت بستم و کلا حواسم به نیتم بود، نزدیکای آخرای ایاک نعبد و ایاک نستعین های رکعت دوم بود که دیدم پسربچه‌ای حدودا سه ساله، هی می‌رود و هی می‌آید، بچه گریه می‌کرد و هراسان بود، حیران بود، چند قدمی به جلو می‌رفت و دوباره برمی‌گشت، می‌ایستاد و گریه می‌کرد و می گفت: مامان!
    هرچه منتظر ماندم کسی بلند نشد تا بچه را دریابد! دیدم نماز مستحبی ست، شکستم و به کار بچه شدم!
    القصه دوباره که آمدم قامت ببندم؛ راستش دلم به نیتی دیگر می‌رفت رفت به نیت فرج!
    منم سرگشته حیرانت ای دوست!
    گفتم: آقا، مولا! در این دنیای غریب وحشی کودک کش، ما بچه شیعه‌ها مثل این بچه‌ایم که مادرشو گم کرده! تا کی سرگشته و حیران به این سو و اون سو بریم، بی خبر از شما در ترس و غربت!
    کودک ترسیده بود، همه کسش گم شده بود، بی پناه بود، سرگشته بود!
    خدایا! ما را به گمشده‌مان برسان!

    البته بعد از نماز، برای سلامتی تان دعا کردم. (قابل که نیستم اما خدا دوست دارد در حق هم دعا کنیم) جای‌تان خالی، نماز دوم حسابی چسبید!!

  121. نسیم می‌گوید:

    واقعا کاریکاتور صفحه اول وطن امروز قشنگه و از اون قشنگ تر تیتر یکش: “برو به زندان”
    http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1622
    بنده خدا حاج آقا الان حتما خیلی ناراحت بچه‌شون هست…

  122. صبا می‌گوید:

    خب الحمدلله…

  123. خواهرشهید می‌گوید:

    کی سکه به نام خود ضرب می‌کنند؟!
    در تواریخ چنین می‌آید:
    و چون اکبرشاه به آرزوی خود نرسید همت کرد و یاری رساند تا این که دیگران در جهت آرزویش گامهای موثری بردارند.

  124. عبدالله می‌گوید:

    جناب قدیانی
    با سلام و عرض ارادت
    در قلم قشنگ شما که هیچ شکی نیست اما فکر کنم جالب نباشه برای زدن دولت، حتی پشت سر چهره ملی سردار سلیمانی هم مخفی شویم. ای کاش ایشون رو فراتر از این دعواها نگاه کنیم. باز نمی‌دونما! نظر شخصی خودم بود که بی تعارف به شما گفتم.

  125. ناشناس می‌گوید:

    مرسى خواهر شهید!
    فکر کنم باید کامنت شما پر رنگ مى شد. یعنى مکنونات قلبى “مسیو خاطره” رو عالى بیان کردید!

  126. چشم انتظار می‌گوید:

    مهدی رفسنجانی! 🙂 چقدر بلایی وطن!!!

  127. چشم انتظار می‌گوید:

    این روزنامه شرق به کاریکاتوریست خودشونم رحم نکرد! بسوزه پدر ترس!! صورت به اون غولی و گردن کلفت رو، کردن یه فنچ مظلوم بی آزار!
    http://jahannews.com/vdcau0nye49num1.k5k4.html

  128. علمدار می‌گوید:

    به قول یکی از دوستان قراره اسم تندیس بشه “شاه حسن” مردم بریزن سرنگونش کنن!!
    خخخخخخخخخخخخخخخخ

  129. پیرمرد می‌گوید:

    داداش حسین!

    ۱- انشاالله که عمری طولانی و با عزت و ختم به شهادت داشته باشی.
    ۲- دایی پیری داشتم که می گفت:
    آدمی تا سن ۴۰ سالگی گذر عمر را درک نمی کند.
    از ۴۰ تا ۵۰ سالگی هر ده سال یکبار گذر عمر را درمی یابد.
    از ۵۰ تا ۶۰ هر سال
    از ۶۰ تا ۷۰ هر ماهه
    از ۷۰ تا ۸۰ روزانه
    از ۸۰ تا ۹۰ هر ساعت
    از ۹۰ به بعد هر دقیقه
    او در سن ۹۲ سالگی به رحمت ایزدی پیوست. البته من شخصا نیز مقداری از این گفتار را تجربه کرده ام. اما تو چرا داداش عزیز؟

    ۳- اما جواب بنده؛ من در شبانه روز چندین بار به این محفل سر می زنم و انرژی کسب می کنم و اغلب آرامش به دست می آورم. از نوشته های شما و کامنت تمام عزیزان.
    اما همه رفتنی هستیم، قطعا من هم مانند بقیه جوابم منفی است. ولی این همه داستان سرایی برای طرح این مطلب است که:
    شما “چون هم سن پسرم هستی” تو وظیفه سنگینی به عهده داری تا این قطعه بهشتی را ماندگار کنی. راه آن هم روشن است تعلیم و شکوفا کردن اهل قلم.
    ببین عزیزم! این بچه ها که اینجا هستند اکثرا فداییان ولایت فقیه هستند. تو با بررسی کامنت ها استعداد قلم به دستان را بررسی و مقداری برای آموزششان وقت بگذار و گاهی با ارایه طرح ازشان بخواه متنی را ارایه و بعد از ویرایش در قطعه قرار بده. قطعا با کامنت دیگران مطلب پخته تر و نویسنده تواناتر می شود. من که نیستم ولی فکر کنم بعد از شهادتت، قطعه ماندگار خواهد بود.
    فدایت: پیرمرد، به شرط شهادت سر صف

  130. بیست و ششی می‌گوید:

    بابابزرگ راست میگن، داداش!
    اینهمه ما با استعدادیم یه ذره رو استعدادمون کار نکردید! 😀

  131. سیداحمد می‌گوید:

    چقدر خنک و کسالت آور است این گفتگوی رئیس جمهور با رسانه ها!
    یک سری حرف های تکراری.
    تقریبا هیچ کدام از خبرنگارها از پاسخ ها قانع نمی شوند و این نارضایتی در چهره ها آشکار است!

  132. علی می‌گوید:

    سید احمد جان!
    آخر کامنتت می گفتی دلت برای محمود تنگ شده. 🙂

  133. سیداحمد می‌گوید:

    علی؛

    من؟؟؟!!!
    از صد تا فحش بدتر بود این کامنتت!

    غلط ترین برداشتی بود که می شد از کامنتم کرد!

  134. حسین می‌گوید:

    من با دیدن این مصاحبه فهمیدم که همه چیز خیلی خوب هست. حسن آقا خیلی خوب هست. اقتصاد خیلی خوب هست. اصلا حسن آقا زورو هست!

  135. علی می‌گوید:

    معذرت
    گفتی خنک و کسالت آور. گفتم شاید دلت برای جلسه های شاد و شنگول محمود تنگ شده.

  136. پسرشهید می‌گوید:

    خدا حفظ کنه حاج قاسم را
    و به تو حسین دوست داشتنی سلامتی بده
    و احمدی روشن‌ها و رضایی نژادها رو رحمت کنه و…

  137. پسرشهید می‌گوید:

    دلمان هوای شما را کرده است یا صاحب الزمان چون:

    «دلفریبان نباتی همه زیور بستند
    دلبر ماست که با حسن خداداد آمد»
    “حافظ”

  138. سیداحمد می‌گوید:

    بلوار کاوه، دوشنبه ۲۵ خرداد هشتاد و هشت، همین ساعت شاید همین دقیقه
    .
    .
    .
    و سنگی که می خوره به سر داداش حسین!
    واقعا خداوند منان آن شب نویسنده قهار حزب الله را دوباره به ما برگرداند.
    خدایا! سپاس…

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    ح ق:
    یعنی با کامنتت سرم درد گرفت! لاکردار بد زد! 🙂

  139. محمدی می‌گوید:

    http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1623&pid=1&type=0
    دم وطن گرم! عالی تیتر زد!

    این سایت کیهان تا به روز بشه، پیر می کنه آدم رو!

  140. چشم انتظار می‌گوید:

    خدا ازش نگذره…

  141. چشم انتظار می‌گوید:

    شیخ حسن با این حرفش، تلویحا قبول کرد که دولتش مستبد است!! مگه غیر از اینه؟؟
    http://jahannews.com/vdcb8zbafrhb5zp.uiur.html
    این را هم بخوانید بد نیست؛
    http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/BlockPrint/140051

  142. سیداحمد می‌گوید:

    جناب محمدی؛

    کیهان آپ شده… پیر نشوید لطفا!
    قشنگ هم تیتر زده!
    http://kayhan.ir/fa/issue/452/1
    وقتی امروز می گفت “بنزین را گران نکردیم، فقط دو نرخ داشت که ما تک نرخی کردیم” داشتم شاخ در می آوردم!
    به عقلش شک کردم!

    واقعا مردم را اسگل کرده!

  143. گفت و شنود می‌گوید:

    پروتکل!

    گفت: می‌گویند پروتکل الحاقی را ۱۲۵ کشور دیگر هم امضاء کرده‌اند.
    گفتم: ولی بسیاری از آنها اصلا برنامه و فعالیت هسته‌ای ندارند و برای خودنمایی پروتکل را امضا کرده‌اند، مثل: بورکینافاسو، آنگولا، کنگو، کومور، افغانستان، گابن و…

    گفت: بعضی دیگر از کشورها هم پروتکل الحاقی را با قید و شرط پذیرفته‌اند مثل آمریکا که تاکید کرده اجازه دسترسی به هیچ یک از مراکز مرتبط با امنیت ملی را نمی‌دهد و فرانسه که قید کرده فقط برای آموزش بازرسان پذیرفته است و روسیه که دسترسی فیزیکی را اجازه نداده است و…
    گفتم: اما درباره ایران گفته‌اند بی‌سابقه‌ترین بازرسی‌ها، در هر زمان، از هر مکان و برای ابد انجام خواهد پذیرفت!

    گفت: پروتکلی که برای ما تدارک دیده‌اند با پروتکل‌های دیگر زمین تا آسمان فرق دارد و معلوم نیست چرا بعضی‌ها اصرار دارند فقط به اسم آن اشاره کنند تا زمینه پذیرش آن را فراهم آورند؟!
    گفتم: چه عرض کنم؟! طرف می‌گفت؛ آنهایی که صبح زود بیدار می‌شوند به جایی نمی‌رسند چون همه پیشرفت‌ها در «عصر» صورت گرفته، مثل عصر آهن، عصر ارتباطات، عصر دیجیتال، عصر فضا و…

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    ح ق:
    یاد «موز سرخ کرده» افتادم نمی‌دونم چرا؟!

  144. نسیم می‌گوید:

    به نقل از وطن:
    “روز گذشته جزئیات دیگری از پرونده مهدی هاشمی و مجازات تعیین شده برای وی منتشر شد که آنچه درباره ابعاد مهم جرائم اقتصادی وی گفته می‌شد را تایید می‌کند. رد مال و جریمه بیش از ۱۰ میلیون دلاری (!!) که در جزئیات جدید پرونده وی اعلام شده است به‌خوبی از وزن سنگین جرائم اقتصادی این آقازاده جنجالی خبر می‌دهد.”

    یکی نیست بگه بنده خدا! به همون باغهای پسته بابا جونت قانع میشدی تا بعد از این همه زندگی در ناز و نعمت و رفاه برات تیتر نزنن “برو به زندان”.
    واقعا برام سواله که این همه پول رو می‌خواست دقیقا چکار کنه؟!

    “گفت چشم تنگ دنیا دوست را، یا قناعت پر کند یا خاک گور”

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    ح ق:
    اما حکم اخلاق این است که بعد از این حکم، کمتر از این چیزها بگیم. این تذکر، در وهله اول به خودم است.
    این خاطره رو «حاج حسین آقای شریعت» بارها در نوشته‌هاشون نوشته، لیکن برای ما با ذکر ریز جزئیات تعریف کرده.
    زمان شاه ملعون، آقای شریعتمداری در «سلول انفرادی» بودند که از سلول کناری، صداهایی می‌شنوند!
    بازجو مرتب با کابل و شلاق، ظاهرا مشغول کتک زدن فرد زندانی بوده و داد می‌زده که تا به «خمینی» فحش ندی، همین بساط هست که هست! اما آن زندانی فقط و فقط می‌گفت؛
    «تا آخر عمرت هم که مرا به هر نحو کتک بزنی، یک کلام به امام بد و بیراه نمی‌گویم! حالا اونقدر بزن تا جونت دربیاد اما این رو بدون که از بس عاشق خمینی هستم، با کتکهای تو، جون من درنمیاد! من اتفاقا دارم لذت می‌برم که در راه امام، کتک می‌خورم!»
    حاج حسین تعریف می‌کرد؛ «این زندانی از اذان مغرب تا نزدیکای اذان صبح، کتک می‌خورد اما مدام فریادش این بود که؛ «الله اکبر، خمینی رهبر!»
    .
    .
    .
    آن زندانی، همین «جناب آقای هاشمی رفسنجانی» بود!
    دوستان عزیز! صادقانه میگم که حتی برای ایشان هم دعا کنین و دعا کنین عاقبت به خیر بشن.
    هم ایشان، هم زن و بچه‌شان که عاقبت، سختی‌های زیادی برای انقلاب متحمل شدند، و ایضا برای خودمان دعا کنین عاقبت به خیر شیم…
    همین مهدی هاشمی، عاقبت تحت هر عنوانی، سابقه جبهه داره، ولو آنکه خیلی هم اون جلوملوها نرفته باشه… که دو باری و دو جایی می‌دونم و حتم دارم اتفاقا اون جلوملوها هم رفته!
    اینه که اصرار دارم روی این دعای عاقبت به خیری، حتی برای همین شخص…
    .
    .
    .
    اندازه خودم «حضرت آقا» رو می‌شناسم. اگه هم الان یکی برام خبر موثق بیاره که ایشان حتی برای سران فتنه در حصر هم دعا می‌کنن، حتم کنین باور می‌کنم، چرا که رویه ولی فقیه حکیم و مهربان ما، در وهله اول، رویه اخلاق هست و جذب و دعا و جاذبه و کرامت و رواداری. البته این مهم، نافی تدبیر و تصمیم معظم له نیست، بلکه در امتداد اونه. «حضرت آقا» صبور، اهل حلم و حقیقتا خیرخواه هستند لیکن به این بهانه‌ها، مگه میشه پای رای ۴۰ میلیونی ملت، ذیل آن رای اکثریت، ایستادگی نکرد؟؟!!
    تحلیل من از قضا اینه؛
    سئوال: چرا -البته به زعم و باور من- معظم له با محاکمه سران فتنه مخالف هستند؟!
    جواب: چون دوست ندارند متاثر از این محاکمه -حالا قاضی هر کی می‌خواد باشه!- برای یکی از این دو نفر -که خوب می‌شناسیدش!- «حکم اعدام» به دلیل «جرم سنگین محاربه» صادر بشه… و این یعنی؛ باز هم فرصتی مجدد و مشدد و صدباره به این بدکاره‌ها، بلکه متنبه بشن، بلکه توبه کنن.
    .
    .
    .
    این نگاه و دیدگاه رهبرمون هستش، اون‌وقت بدکاره‌ها رو بنگرید که چقدر کوچک و حقیر و نمک‌نشناس و پست هستند!
    اینکه ما شعار میدیم؛ «دست خدا بر سر ماست، خامنه‌ای رهبر ماست» فقط یک شعار نیست!
    «حضرت آقا» واقعا دست خدا بر سر ما هستند… همه ما، حتی… بدهای ما!
    علی ای حال، همه آنچه گفتم اباطیلی بود برای این سخن حق که؛
    «بر خامنه‌ای رهبر خوبان صلوات»
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرج آل محمد

  145. سیداحمد می‌گوید:

    ای جانم…
    http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/29787/C/13940230_9829787.jpg

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ح ق:
    در کامنت بالا، اغلبِ سخن بر مدار مهربانی «حضرت آقا» رفت اما بگذار این را هم در امتداد همان مهربانی اما مهربانی برای اصل و اساس انقلاب، اصل و اساس شهدای هور و اصل و اساس همین جمهور بگم… و بگم که؛
    اولین انتخابات بعد ریاست جمهوری ۸۸ بود گمانم که جناب آقای خ -یکی از سران فتنه که خوب می‌شناسیدش!- رفت و یواشکی در شهر دماوند رای داد، لیکن از این رای دادن، عکس و فیلمی هم بیرون داد، یعنی که یعنی! و یعنی؛ «تلویحا غلط کردم!» من بعدها به واسطه‌ای کاملا موثق و امین فهمیدم که بزرگان در جواب این سئوالِ «سئوال کننده اهل قلم»؛ «حالا که رفته رای داده، الان با وی چی کار کنیم؟! بازم نقدش کنیم یا کوتاه بیایم؟!» حکیمانه فرمودند؛ «حتما باز هم نقدش کنین، جرم و جنایت این جماعت خیلی بزرگه، خیلی سنگینه، لیکن این کار خوبش رو هم لحاظ کنین، فلذا نسبت به نقدهای قبلی‌تان -اندازه همین یک کار خوب که کرده- به او تخفیف دهید!»*
    اینه منش و روش رهبر حکیم، مدیر و مدبر ما.
    کات! ایامی که «حضرت آقا» بیمارستان بودند و بعد که در همان بیت، چند روزی دوران نقاهت را سپری می‌کردند، همین جناب آقای خ، مرتب و مکرر به این پیام می‌داد و به آن پیغام که؛
    «تو رو به خدا جور کنین برم «حضرت آقا» رو ببینم، خیلی دلم برای ایشون تنگ شده… چند سال میشه ندیدمشون!»
    هر چه باداباد اما بگذار از یکی‌شان اسم ببرم. گمان نکنم در این صفحه کامنتها مشکلی داشته باشد. آقای خ، حتی به آقای روح الله حسینیان التماس کرد که؛
    «تو رو خدا جور کن!»
    یعنی از بس این در و اون در زد بره ملاقات «حضرت آقا» که گویی فقط به من حسین قدیانی رو نینداخت!! 🙂
    القصه! بعضی‌ها در جواب آقای خ، می‌گفتند که؛
    «۸۸ و ۸۹ و ۹۰ و… که خربزه فتنه و خربزه تقلب رو خوردی، حالا لطف کن و بنشین پای لرزش!… که عمرا ما برای نمک‌نشناسی مثل تو، خودمون رو خرج کنیم پیش رهبر انقلاب.»
    لیکن بعضی‌ها -و از بس طرف اصرار کرده بود!- عاقبت دل به دریا زدند و در حاشیه دیدارشان با بزرگان به ایشان می‌گفتند که؛
    «فلانی التماس ملاقات دارد، ول کن هم نیست! حتی حاضر شده که این دیدار، کاملا محرمانه باشد و هیچ خبری ازش بیرون درز نکند!»
    و باز هم کات! با توجه به آنچه در جواب کامنت بالا از نهایت مهربانی و عطوفت بزرگان نوشتم، شاید دوستان دچار اشتباه در پیش‌بینی پاسخ «حضرت آقا» شوند اما بنازم پاسخ بزرگان را که به جا مهربان لیکن به جا و در امتددا همین مهربانی، انقلابی‌اند و سرسخت و محکم؛
    «خیلی بی‌خود!… فلانی بی‌خود کرده همچین تقاضایی کرده، شما هم بی‌خود کردی که این تقاضا را منتقل کردی!»**
    .
    .
    .
    و باز هم «بر خامنه‌ای رهبر خوبان صلوات»

    پانوشت کاملا مهم:
    * و ** باید اشاره کنم که جملات، دقیقا عین جملات بزرگان نیست لیکن تلویحا هم نیست، بلکه تلویحی بسیار نزدیک به تصریح است! شاید با یک حرف یا یک کلمه پس و پیش.
    .
    .
    .
    دوستان محترم! من وقتی از طریق یکی از اساتیدم این جمله بزرگان رو شنیدم که؛
    «خیلی بی‌خود!… فلانی بی‌خود کرده همچین تقاضایی کرده، شما هم بی‌خود کردی که این تقاضا را منتقل کردی!»
    با اونکه نشسته بودیم در یک جمع کاملا رسمی و یک جلسه کاملا جدی، بلند شدم از صندلی و همزمان، هم دست زدم، هم تکبیر فرستادم به عشق حضرت مولای انقلابی…
    بعد هم رفتم کنار دیوار، عکس بزرگان را که آنجا بود بوسه زدم!
    یعنی همچین حالی کردم که هنوز هم حلاوتش در من هست!
    عشق کردما! عشقی…
    .
    .
    .
    و همچنان کات! جناب آقای خ! بی‌معرفت نمک‌نشناس! عصر اصلاحات، چقدر «حضرت آقا» از شخص تو حتی در برابر امثال من و ما دفاع کرد؟؟!! خوب یادم هست اولین سالگرد ۱۸ تیر، در همین بیت رهبری، در مدح همین توی نامرد -در تلویحی نزدیک به تصریح- فرمودند؛
    «خاتمی گورباچف نیست، بلکه دلبسته به اسلام و امام و انقلاب است، این سید و روحانی‌زاده ما را اشتباه گرفته‌اند با گورباچف…».
    آنجا، آن روز، آن عصر و آن دولت، بارها و بارها بزرگان از شما حمایت کردند، کمک کردند، دعا کردند، مایه گذاشتند و هر ۲ رای تو را تنفیذ کردند، اما حضرتعالی، سال ۸۸ به همین نظام، به همین بزرگان نظام، به همین شهدای هور و به انتخابات همین جمهور، بی‌شرمانه تهمت تقلب زدی، با آنکه می‌دانستی با وجود خمینی و خامنه‌ای اصلا و اساسا امکان تقلب در نظام مقدس جمهوری اسلامی وجود ندارد! و با آنکه این ور و آن ور اما یواشکی مدام می‌گفتی که من هم می‌دانم تقلب نشده! و با آنکه بعد ریاست جمهوری ۸۸ باز هم رفتی و رای دادی!
    مرد ناحسابی! خامنه‌ای ۸۸ و ۸۹ و ۹۰ به کی، به چه کسانی بود که علی‌الدوام -در تلویحی نزدیک به تصریح- می‌گفت؛
    «خواص اینجور مواقع است که باید در صحنه بیایند و از کار بدکاره‌ها اعلام برائت کنند»؟؟!!
    پس حق شماست آقای خ! که به گور ببری آرزوی این دیدار را.
    دیگر تمام شد! و راسش هر چشمی لایق دیدن روی زیبا و دلربای نائب بر حق امام زمان عجل الله تعالی فرج الشریف نیست!
    پس حق من است که وسط جلسه به آن رسمی‌ای -گور بابای ملاحظات مرسوم!- دست بزنم برای:
    «خیلی بی‌خود!… فلانی بی‌خود کرده همچین تقاضایی کرده، شما هم بی‌خود کردی که این تقاضا را منتقل کردی!»
    .
    .
    .
    این همه هم بهانه‌ای بود که باز بنویسم؛
    «بر خامنه‌ای، رهبر انقلابی خوبان صلوات!»

  146. ناشناس می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

    توی مباحث علامه جوادی آملی حفظه‌الله‌تعالی از یکی از علما (اسمشون رو فراموش کردم) نقل کرده بودند که فرموده بودند؛
    “شب قدر برای کافر هم دعا کنید چون اون محتاج‌تره”.
    به این معنا که اسلام بیاره‌ها، نه خدای نکرده در مسیر کفرش و ضربه به اسلام تقویتش کنیم.
    سندش رو پیدا کردم می‌فرستم.

  147. نسیم می‌گوید:

    خصوصی
    (خواهشا مثل بقیه خصوصی ها این یکی رو عمومی نکنید)
    اگه تو آخرین کامنتم فقط متن روزنامه رو بذارید بمونه و بقیه ای که خودم نوشتم رو حذف کنید ممنون میشم
    راستش یه کم عذاب وجدان گرفتم

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    ح ق:
    حالا شما هم «شور حسینی» برتون نداره! 🙂 تا اون حد -اما به شرط اونکه ادامه پیدا نکنه و حدود رعایت شه- بلااشکال هستش! وانگهی! الباقی کامنت مد نظر رو حذف کنم، حتم باید جواب خودم رو هم حذف کنم که خدایی جواب به اون خوبی (!) که به صلوات برای «حضرت آقا» منتهی شد، حیف نیست حذف بشه؟؟ انصاف بدین حیفه!!

  148. سیداحمد می‌گوید:

    🙂

  149. نسیم می‌گوید:

    خب به نظرم اگر همون یه بیت هم بمونه کفایت می‌کنه!
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ح ق:
    خیلی بی‌خود! 🙂 اونقدری که شما نوشتی، حق این جماعت هستش!! منتهای مراتب تذکرات فراموش نشود.

  150. بیست و ششی می‌گوید:

    شور حسینی 🙂

  151. صبا می‌گوید:

    “با اونکه نشسته بودیم در یک جمع کاملا رسمی و یک جلسه کاملا جدی، بلند شدم از صندلی و همزمان، هم دست زدم، هم تکبیر فرستادم به عشق حضرت مولای انقلابی…”

    از شما اصلا بعید نیست!!
    ولی صحنه دیدنی بودا 😀
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ح ق:
    دست که زدم، حاج آقا -منظور حاج حسین آقای شریعت نیست البته!- ی آن هنگ کرد!! 🙂

  152. صبا می‌گوید:

    نسیم؛

    یعنی عمرا پاک کنند. راه نداره! چونه نزن! 🙂
    ولی در این فکرم که یه راهی پیدا کنم واسه اون کامنتایی که آدم اصلا دوست نداره عمومی بشه!
    .
    .
    .
    ولی فکر کنم تنها راهش نوشتن ولیکن نفرستادنشه!

  153. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    «خاتمی گورباچف نیست»… به گور می‌برد آرزوی این دیدار را!

  154. ... می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…

    سه چهار سال پیش، در کلاس، بحث شده بود که چون حضرت آقا از آقای احمدی نژاد حمایت می‌کنه، پس شما نباید اینقدر نقدش کنید! یادمه استاد گفتند که دارند فرمایشات “آقا” را در زمان خاتمی بازخوانی می‌کنند. می‌گفتند وقتی بعضی از تعاریف و دفاع های “آقا” را می‌خوانم میگم پس ما خیلی ضد ولایت یا بی بصیرت (کلمه اش دقیق یادم نیست) بودیم که اینقدر خاتمی را نقد می‌کردیم! منظورشان این بود که “آقا” از دولتها حمایت می‌کنند.

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ح ق:
    رئیس جمهور بعد از خاتمی هم همین‌طور! چقدر بزرگان مایه گذاشتند برای او؟؟!! و اما درباره حمایتهای رهبر انقلاب از شخص آقای خ، در زمان دولت اصلاحات، چیزهایی خبر دارم که اگر برایتان بگویم شاید باور نکنین!… و دقیقا ناظر بر همین هاست که؛
    «خیلی بی‌خود!… فلانی بی‌خود کرده همچین تقاضایی کرده، شما هم بی‌خود کردی که این تقاضا را منتقل کردی!»
    آری! ۸۸ و ۸۹ و ۹۰ بزرگان ی توقعاتی داشتند از بعضی‌ها… که متاسفانه جماعت مردود شدند در امتحان. فلذا آقای مهربان ما، برای خمینی و خون شهدا و رای مردم و راه مردم به طریق اولی مهربونه. «حضرت آقا» البته جماعت مد نظر رو دعا می‌کنه، در حقشون مهربونی می‌کنه لیکن انقلاب رو که فدای اینها نمی‌کنه!
    منتهای مراتب باز تصور و تحلیل من اینه؛
    اگه آقای خ، عمومی و علنی بیاد بگه:
    «۸۸ تقلب نشد، تقلب دروغ بود، ما هم اشتباه بلکه خیانت کردیم و حاضریم، هم در مقام موضع‌گیری و هم در مقام عمل، جبران کنیم»
    و واقعا هم صداقتش رو در بیان این جمله نشون بده، شاید شرایط فرق کرد!
    عاقبت «با کریمان کارها دشوار نیست».
    همین که نظام، کاری به کار مردک نداره یعنی چی؟ یعنی فرصت انابه دیگه!
    علی ای حال، اگه هر تکراری جالب نباشه، تکرار جمله زیر اتفاقا جمله واجبات هستش؛
    «بر خامنه‌ای رهبر خوبان صلوات»

  155. صبا می‌گوید:

    حالا که حالتون خوبه یه سوال بپرسم!
    چرا بعضی وقت ها با “ح ق” جواب می‌دهید؟ بعضی وقتها با “حسین قدیانی”؟
    خب اون قدیمها هم که با “داداش حسین” جواب می‌دادید که هیچی، بعضی وقتها هم که جواب نمی‌دهید هم هیچی!
    یعنی حساب کتاب داره یا دلیه؟

  156. سیداحمد می‌گوید:

    صبا؛

    دلیه!

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    قطعه ۲۶:
    دلی که خب، آره! دلیه…
    اما خدا به “حسین قدیانی” این حقیرترین بنده‌اش ی لطف نمکین هم کرده!
    اولین حرف اسمش «ح» هست و اولین حرف فامیلی‌اش «ق».
    بنابراین گاهی که مطمئن هست داره حرف «حق» می‌زنه، می‌نویسه «ح ق»!
    این «ح» و «ق» رو هم جدا می‌نویسه، بلکه شاید حرفش «حق» نبود!!

  157. قاصدک منتظر می‌گوید:

    حقا که
    “هر چشمی لایق دیدن روی زیبا و دلربای نائب بر حق امام زمان عجل الله تعالی فرج الشریف نیست!”

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  158. قاصدک منتظر می‌گوید:

    صبا؛

    می خواستم بگم ی راه هست؛ این که نظر خصوصی تو یکی از مطالب قدیمی تر گذاشته بشه که اگر عمومی شد خیلی جلب توجه نکنه…!
    ولی دیدم بعید نیست یهو! لینک اون مطلب قدیمی، گذاشته بشه و بگن برید جوابی که به آخرین نظر دادم رو بخونید…!!!

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    ح ق:
    راه زیاده! و امتحانش بی‌ضرر! 🙂
    خنده‌ام گرفت از کامنتتان…

  159. صبا می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ح ق:
    مثل اینکه الان باید حس بگیرم بلکه تا صبح برای تشییع پیکر شهدا متن مشترکی برای روز تشییع، ایضا شبکه افق و روزنامه وطن امروز بنویسم‌ها!
    می‌گذارین یا نه؟
    ساعت ۸ صبح باید متن رو برسونم‌ دست «احسان خان محمدحسنی‌»ها!؟ 🙂
    هشتم بشه هشت و نیم، باز برمی‌داره توی مقدمه فلان کتابم می‌نویسه؛
    «حسین قدیانی، کار رو تمیز تحویل میده اما پدر آدم رو درمیاره تا تحویل بده!» 🙂
    ی ماه میشه ندیدمش، دلم لک زده براش!
    «میثم» رو هم بعد از ۵ ماه، همین هفته پیش توی «نصرتی‌وی» دیدمش!
    کلا برادران نازنینی هستند این محمدحسنی‌ها… برایم!
    لیکن این چیزها برای «احسان» مطلب نمیشه!!

  160. صبا می‌گوید:

    قاصدک؛
    گاهی از این کارها می‌کنم!

    حاجی؛
    یکی از راهها را راهنمایی کنید لطفا!

    قطعه ۲۶؛
    عمرا به عقلم قطع می داد این دلیل!

  161. صبا می‌گوید:

    پسرم از امروز که در اخبار ساعت چهارده کلیپی از شهدا دیده دائم گریز می‌زنه به ایشان!
    امروز می‌گفت؛
    وقتی روی آدم خاک می‌ریزن، یه دقیقه‌ای می‌میری؟

  162. صبا می‌گوید:

    رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
    گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت

    در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
    سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت

    در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
    از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت

    برای شهدا، خواستم لای حافظم را باز کنم؛ دیدم لای همین صفحه یه تیکه کاغذه!
    برخی میگن این شعر اشاره به سر امام حسین بالای نیزه داره، برخی هم میگن اشاره به امام زمان عجل الله است!

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    ح ق:
    احسنت! چه چیزی کامنت کردین! دقیقا به درد متن آتی می‌خوره…
    خداوند به این «حضرت حافظ» ی عنایت خیلی خاص و خیلی متمایز کرده…
    حافظ، شاید خودشان از مصادیق «تشنه لب» نبودند اما حتما و قطعا از مصادیق بارز و مبرز «رندان» بودند؛
    “رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس…».
    حیف که مسائل روزمره و همین مصائب سیاسی، وقت آدم رو می‌گیره و الا اونقدر دوست داشتم متنی بنویسم درباره همین جناب حافظ… و یا سعدی!
    سعدی رو بخونین! نظم مستتر در نثر سعدی، از نظم موجود در بعضی شعرای درجه یک این مرز و بوم بالاتره!!
    و این چیز خیلی عجیبیه…

  163. ... می‌گوید:

    “و دست بسته تو مثل بال پرواز است”

  164. رضا اعتدال طلب -پزشک می‌گوید:

    آقای قدیانی
    خیلی رفتی تو حس!
    این کامنتها رو خوندم فکر کردم طنز نوشتید!
    به خدا من دلم می‌سوزه یه عده میان اینجا، اینا رو می‌خونن، جوونن فکر می‌کنن واقعیه!
    کوتاه بیا مومن…………………….

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    ببین دکتر! اولا سلام. ثانیا حالت خوبه یا نه؟ ثالثا من از دیشب تا الان که ساعت ۹ صبح هستش، یک بند بیدار بودم، پس دور و بر ۳۰ و چند ساعته که لالا نکردم و عجیب خسته‌ام و بیرون هم باید برم و متن مربوط به شهدایم هم دیر شده و از این حرفها! فلذا اگه کل کل نکنی، خیلی بهتره و الا من به شما دکتر عزیز و کم پیدا عرض می‌کنم که عمرا در زمینه طنز و فکاهی به گرد پای شیخ حسن برسم!! 🙂
    اونجایی که توی چیزفرانس خبری گفتش؛ «دولت اگه اجازه نقد نده که میشه دولت مستبد»، از طنزهای عبید زاکانی، دهخدا، گل‌آقا، گفت و شنودهای حاج حسین، ایضا روزخندهای خودم درباره شیخ بیسواد، انصافا بار طنزش قوی‌تر بود!! اینکه حضرت، این بار، بعد از ظهر هم موز سرخ کرده خورده بودند، تقصیر من هستش؟؟!! شما خودتون تا به حال، موز رو سرخ کردی بخوری؟؟!! امتحان کن، بعد بیا اینجا با هم ی جوری کنار میایم!!
    برم سر متنم که الان «احسان محمدحسنی» پوست از کله‌ام می‌کنه!!
    اون وقت تو میای جواب بدی؟؟
    شیخ حسن میاد؟؟

  165. برف و آفتاب می‌گوید:

    “شما هم بی‌خود کردی که این تقاضا را منتقل کردی!”
    چقدر چسبید!!

    ——————
    الان داره ۹ می‌شه. متن رو نوشتید؟ تحویل دادید؟ برای ما هم می‌گذاریدش؟

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    ح ق:
    اتفاقا خودم هم با این قسمت که در کامنت شما پررنگ شد، بیشتر حال کردم تا اون جمله قبلش!!
    متن هم بالغ بر ۲۵۰۰ کلمه شده و تقریبا آخراشه… حله! البته ان‌شاءالله.
    نه پس! می‌گذارم روی سایت موز سرخ کرده. دات. کام! 🙂
    یعنی ی حرفایی می‌زنین آدم از تعجب نزدیکه بره موز سرخ کرده بخوره!!

  166. برف و آفتاب می‌گوید:

    هی خواستم سؤالم رو توجیه کنم، دلیل قانع‌کننده‌ای پیدا نکردم! 🙂
    خوب بخندید. چیکار کنم! خندوندن مؤمن عبادته دیگه!

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    ح ق:
    اونکه آره اما… الان که دارم جواب شما را می‌دهم، ساعت ۱۲ و چهل و یک دقیقه است! و متنم شده ۳۰۰۰ کلمه و هنوز هم کامل نشده و…
    الانه که از یه طرف، احسان، از یه طرف رضا، با شلاق، من رو تقدیم راه کنن!! 🙂

  167. قاصدک منتظر می‌گوید:

    “این بار، بعد از ظهر هم موز سرخ کرده خورده بودند”

    به گمانم با نون بربری!

    خب بی خود!
    ی چیزی می خورند
    سنگین
    میرن فضا…
    ی جملاتی میگن
    دیرهضم!
    مغز ما که از درکش عاجزه! به جهنم!!!
    این که دکتر هم نمی تونه کاری براشون بکنه؛
    “تقصیر (ما) من هستش؟!”

  168. برف و آفتاب می‌گوید:

    یعنی الان که “ح ق” نوشتین،‌ یعنی مطمئنید که حق با شماست و شلاق‌به‌دست منتظرتون هستند؟ 🙂

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    ح ق:
    عادت کردن بندگان خدا! البته الان بد و بیراه بهم میگن، بعد که متن درآمد، طیب‌الله!
    خدایی نویسندگی برای روزنامه کار سختیه…
    ساعت: سیزده و چهارده دقیقه هست در ضمن! برم توی متن…

  169. چشم انتظار می‌گوید:

    دکتر فعلا این طنز رو بخونه، تا وقتی داداش حسین یک استراحت کامل کردند بیان و ادامه ی ماجرا!! 🙂
    http://jahannews.com/vdch-qnkm23ni-d.tft2.html

  170. سمانه می‌گوید:

    «لا حول و لا قوة الّا بالله العلی العظیم»
    إن شاء الله همیشه دلتون شاد و لبتون پرخنده باشه! ایضاً (!) سرتون سلامت!
    مثل اینکه دیشب اونایی که تو قطعه حق آب و گل دارن بزم شادمانه داشتند! 🙂
    هر چقدر با اون نظرسنجی بی‌رحمانه! روز جمعه ما را خراب کردید، تو کامنت های دیشب و امروز تلافی کردید.
    قابل توجه “بیست و ششی”

  171. سیداحمد می‌گوید:

    «مجاهدت غوّاصان دریادل عملیات کربلای چهار و پنج، هرگز از یاد تاریخ این مرز و بوم نخواهد رفت. آن‌ها همچنانی که خدای متعال فرموده است زنده‌اند. ما باید تلاش کنیم آن ارزش‌ها را، که آن‌ها به خاطر آن در این میدان‌ها وارد شدند، زنده بداریم… این شهیدان دریادل و خط شکن متعلق به همه ملت ایرانند.»

    امام خامنه ای

  172. بی قرار وصال می‌گوید:

    بعد از گره زدن آب آشامیدنی مردم به تحریم، در یک اقدام مزورانه و عوامفریبانه توسط شیخ حسن، جیب مردم نیز به تحریم گره زده شد.
    پیدا کنید کاسبکار تحریم را؟

    خبرگزاری فارس
    “رئیس جمهوری در اجتماع مردم خراسان شمالی گفت: کسانی که می‌گویند تحریم مهم نیست، گویی از جیب مردم بی‌خبرند.”

  173. رضا اعتدال طلب -پزشک می‌گوید:

    تحریم ها برداشته نشه تا سال دیگه همون بلایی که سر عراق اومد سر ما هم میاد.
    احتمال مرگ سالیانه ۱ میلیون کودک بر اثر کمبود دارو
    فروپاشی محیط زیست و اقتصاد ایران
    فروپاشی ساختارهای اجتماعی سیستم های آموزشی و درمانی و ورزشی
    سونامی سرطان و…
    وقتی همه می بینند این خطرات رو چرا کسی فریاد نمی زنه؟ چرا رییس جمهور تنهاست؟

  174. سیداحمد می‌گوید:

    دکتر؛

    این ها رو جدی گفتید؟
    وحشتناکه!!!
    ترسیدم!

    رئیس جمهور دیگه چی می خواد؟!
    بهش اجازه مذاکره که داده شد. کل مملکت رو هم ول کرده و فقط و فقط تمرکز کرده رو مذاکرات. خب حل کنه مشکلات رو دیگه!
    مگر ادعای تخصص در روابط خارجی رو نداره؟
    خب تحریم ها رو برداره دیگه… نکنه انتظار دارید ما راه بیافتیم بریم تحریم ها رو برداریم؟!

  175. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    و کسانی که می‌گویند “همیشه «امید» دارند”، گویی دستشان مدام در جیب مردم است…!!

  176. سید مقداد ننقیب السادات می‌گوید:

    سلام علیکم
    عالی مثل همیشه

    آقای قدیانی عزیز!
    من همیشه مقالاتتون توی وطن رو دنبال می کنم اما چون زیاد میونه خوبی با فضای مجازی ندارم، تازه با این سایت آشنا شدم.
    دوری از تکنولوژی و مقاومت در برابر مدرنیته هر چند محاسن بسیاری داره، اما معدود معایبی هم داره من جمله بی خبری از همچین محافل ارزشمندی.
    خدا قوت اخوی
    اجرتون با مادرم زهرا
    و من الله توفیق
    یا حق

  177. سیداحمد می‌گوید:

    جناب سید مقداد؛

    دوست شهیدی دارم هم نام شما!

    خوش آمدید به قطعه ۲۶

  178. چشم انتظار می‌گوید:

    خصوصی
    از دیروز که گفتید برای ایشون هم دعا کنیم، خدایی دارم براش دعا می‌کنم ولی باز این مصاحبه‌ها نمیذاره آدم درست و درمون دعاش رو تا ته انجام بده! و هر چند که فکر کنم امیدی نیست، ولی باز هم دعا می کنم ولی خدایا این غرور و خودخواهی و حب جاه چه‌ها که نمی‌کنه با آدم!
    بخشی از مصاحبه ی حاج آقا با ایسنا؛
    تا عصر جمعه که روز قبلِ آخرین روز نام‌نویسی بود تصمیم داشتم نیایم. اما شرایطی پیش آمد که قانع شدم تا بیایم! وقتی قانع شدم، گفتم؛ باید از رهبری بپرسم. چون معمولا در کارهای مهم با ایشان مشورت می‌کنم!! شب به ایشان تلفن کردم و موفق نشدم. صبح شنبه که به دفتر آمدم، اولین کارم این بود که گفتم؛ تلفن آقا را بگیرید تا صحبت کنم. گرفتاری داشتند و گویا جلسه‌ای بود که افراد زیادی بودند؛ تا ظهر وصل نشد. عصر خواستم که بگیرند و گفتند؛ موفق نشدیم. خودم به آقای حجازی در دفتر ایشان زنگ زدم و گفتم؛ با این ادله می‌خواهم نام‌نویسی کنم تا حماسه سیاسی خلق شود!!! 🙂 شما به آقا اطلاع بدهید. قبلا به ایشان گفته بودم که نمی‌آیم و نمی‌خواستم از رسانه‌ها بشنوند که من آمدم!! آقای حجازی گفت؛ من فعلا به آقا دسترسی ندارم. گفتم؛ من ساعت ۵ می‌روم و پیش از آن حتما به ایشان بگویید. ۲۰ دقیقه بعد بود که گفت؛ من حرف شما را به رهبری گفتم و ایشان فرمودند پشت تلفن که نمی‌توانیم حرف بزنیم. بعدا همدیگر را می‌بینیم. این بود که رفتم ثبت نام کردم!!!
    -همانطور که گفتم که اگر به اینجا برسم که باید باشم، می‌آیم. البته مجلس خبرگان بسیار مهم است. تصمیمات خبرگان طولانی مدت است. جان من هم با انقلاب آمیخته شده (!) و هر جا که ببینم از آن ناحیه خطری متوجه انقلاب می‌شود، برای رفع آن خطرها در حد وسع و توان خودم وارد می‌شوم. (در مورد خطر آقازاده در حد وسعتان چکار کردید؟؟!!)
    مجلس خبرگان خیلی حساس است. نباید سلیقه‌های باندی و تفکرات جناحی در آن دخالت داشته باشد. انتخابات آن هم مهم است. اگر انتخابات خبرگان باندی و جناحی باشد، خود مجلس در جامعه کم اعتبار می‌شود که ضررهایش به پایه‌های نظام می‌رسد. اصلا مصلحت نیست که هر کسی با هر هدفی برای اعتبار رهبریِ نظام که کار مجلس خبرگان است، در جامعه شبهه درست کند. (مثلا خود من 🙂 )
    اگر جایگاه رهبری را در افکار عمومی ضعیف کنیم، پایه انقلاب سست می‌شود. به نظرم هر کس نگاه باندی به انتخابات خبرگان داشته باشد، به انقلاب خیانت می‌کند. (به جز خود من 🙂 )
    انقلابی که اهداف بلندی داشت و هنوز راهی طولانی تا رسیدن به آرمان‌ها دارد.

  179. چشم انتظار می‌گوید:

    اینم خودش یه راهیه برای جبران خیابان‌های…
    http://www.mashreghnews.ir/fa/news/428590/

  180. سیداحمد می‌گوید:

    چشم انتظار؛

    چه استقبال ضایعی!
    🙂

  181. چشم انتظار می‌گوید:

    داشتم به همین ضایع بودنش فکر می کردم. شاید بارش هم ضایعات باشه!!

  182. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان محترم! آنچه در ادامه می‌خوانید برشی از متن مطول فردا شب وبلاگ در مدح شهدای غواص است.

    ما را چه به عالم خراباتیان؟ رندانی که با دست بسته، گره باز می‌کنند! جوانمردانی که با دست خالی، معجزه می‎‌کنند! بسیجیان لشکری که در سنگری نمور و جمع و جور جا می‌شدند! با معرفتهایی که پوتین را با پول شخصی خودشان می‌خریدند اما برای همه مردم می‌جنگیدند! شیربچه‌هایی که تمرین عرفان می‌کردند، آنهم بالای خاکریز! قله بازی‌دراز! غرب غریب! جنب جنوب! جناح چپ ثامن‌الائمه! سنگر باب‌الجواد! جاده خندق! گردان مقداد! لیالی دوئیجی! دشت عباس! صحرای عرفات فتح‌المبین! عرفه خون! هروله جنون! سعی آتش! صفای عطش! رمی جمرات نفس! لباس شستن‌های پنهانی! کفش واکس زدنهای مخفی! نفوس مطمئنه! عبادت درون قبرهایی که با دست خود کنده بودند! دردانه‌های گردان تخریب! تخریب منیت! نمازهای با تعقیبات! تعقیبات اشک! سجده‌های طولانی! سجاده‌های خونی! ندبه‌های ناتمام! حنابندان حلالیت! شانه‌های لرزان! راستی که ما را چه به عالم رندان روزگار؟ شهدای مکتب «والله ان قطعتموا یمینی…»! شهدای غواص! فرزندان آخرالزمانی ام‌البنین! نسلی دیگر از جوانان بنی‌هاشم! کوچه‌هایی که باز می‌شد تا بهتر بتوان سنگ سیدالشهدا را به سینه زد! سینه‌های حسینیه! درود بر شهیدان به خون غلطان خوزستان! ضبط صوت صدای داوود! حنجره شهیدی به نام یحیی! مفاتیح خاکی! نقطه صفر عاشقی! سربند «یا حسین» روی سر بی‌بدن! هان ای شهدا! گره افتاده به کارمان که باز کردنش فقط از دست بسته شما ساخته است! احسنت! خوب زمانی آمدید! زمانه احتیاج مبرم داشت به حضور شما! عشق است بصیرت‌تان که دیگر صبر را جایز ندانست! عشق است غیرت شما به استقلال وطن! عشق است پیام آمدن‌تان، که از پیام رفتن‌تان حتی از پیام خون‌تان هم موثرتر است! خداوند که «شهید» را «زنده» می‌خواند یعنی همین! الحمدلله که ایمان ما به صدق وعده الهی است! هان ای شهدا! ما هرگز نمی‌پنداریم شما مرده‌اید! بسیجی، هیچ مهم نیست جان در بدنش باشد یا نباشد؛ ۴ تکه استخوان هم که شده باشد، دفاع از انقلاب اسلامی را بلد است! شده خود را از زیر خروارها خاک بیرون بکشد، این کار را می‌کند تا به همه ما بفهماند که اگر در این دنیا، جانش را برای «خمینی» داد، الان که در آن سوی هستی، دستش بازتر هم شده، به شکل مضاعف آمادگی دارد تا میان‌داری کند برای «خامنه‌ای». مگر می‌توان شهید انقلاب اسلامی بود و تعصب به ولی فقیه زمانه نداشت؟ هیهات! کدامین روز، شهدا خط مقدم دفاع از انقلاب را خالی گذاشتند که امروز بگذارند؟! چند قطره خون یا چند تکه استخوان! فرقی نمی‌کند؛ شهید کار خود را بلد است! هم می‌داند کی بیاید، هم می‌داند کجا بیاید! آواره ماییم که جامانده‌ایم از قافله! ما ضرر کرده‌ایم! این تهمتها که به ما می‌زنند، حق‌مان است! زمان، زمان زخم زبان است! کاش طعنه‌ها، بیش از این، ما را دریابند که حتی به زنده بودن خود هم شک داریم! اگر زنده و حی و حاضر «شهید» است، هان ای شهدا! به تشییع جنازه ما خوش آمدید! هر از چند گاه که می‌آیید، تفحص می‌کنید ما را از این دنیای زبون! و گرد و غبار را از آینه دل‌های ما می‌زدایید! و دمی، آسمان را نشان‌مان می‌دهید تا بلکه بفهمیم این شهر، هنوز هم ستاره دارد! وه که چه رویایی است صفای قدوم شما! هان ای شهدا! روح و روان و جان ما شمایید! لطفا کمی آهسته‌تر این استخوان‌های نحیف را تشییع کنید، بلکه اندکی بیشتر با شما نجوا کنیم! هان ای شهدا! اینجا بهارستان شماست! این شهر، شهر شماست! آسمان مال شماست! این مرز و بوم، خانه و کاشانه شماست! رفتن شما نبود، شهادت شما نبود، دست بسته شما شهدای غواص نبود، قایق عاشورای هور نبود، اسلحه بلندتر از قد بسیجی ۱۶ ساله نبود، ما جمهور اصلا کجا بودیم که حالا بخواهیم رئیس جمهور برای خود معین کنیم؟!

  183. رضا اعتدال طلب -پزشک می‌گوید:

    آقای قدیانی می بینید؟
    شما برای این دوستان ناخواسته الگو شدید!
    وقتی با اعتماد به نفس کامل و کاذب البته برای آیت الله هاشمی، دعای عاقبت به خیری می کنید، چشم انتظار و بقیه هم اینجوری کامنت میگذارن و فکر می کنند “استونی قلب اروپاست”!

    آقای چشم انتظار، برادر گرامی!
    شما باید ۱۴۴ واحد دانشگاهی پاس کنی تا فقط بتونی با بخش کوچک مبارزات آیت الله هاشمی و هییت های موتلفه قبل انقلاب آشنا بشی.
    به فرماندهی جنگ و… کاری ندارم!
    مبارزه کردن، شکنجه شدن، خون دادن که الان اینجا بشینی مسخره کنی؟!
    نمی دونم هیچ وقت یه فرانسوی میاد ژنرال دوگل فرمانده جنگشون یا یه انگلیسی چرچیل رو به استهزا بگیره؟

  184. سیداحمد می‌گوید:

    عالیه داداش… فوق العاده است…

    “هان ای شهدا! گره افتاده به کارمان که باز کردنش فقط از دست بسته شما ساخته است! احسنت! خوب زمانی آمدید! زمانه احتیاج مبرم داشت به حضور شما! عشق است بصیرت‌تان که دیگر صبر را جایز ندانست! عشق است غیرت شما به استقلال وطن!”

    “آواره ماییم که جامانده‌ایم از قافله! ما ضرر کرده‌ایم! این تهمتها که به ما می‌زنند، حق‌مان است! زمان، زمان زخم زبان است! کاش طعنه‌ها، بیش از این، ما را دریابند که حتی به زنده بودن خود هم شک داریم! اگر زنده و حی و حاضر «شهید» است، هان ای شهدا! به تشییع جنازه ما خوش آمدید! هر از چند گاه که می‌آیید، تفحص می‌کنید ما را از این دنیای زبون! و گرد و غبار را از آینه دل‌های ما می‌زدایید! و دمی، آسمان را نشان‌مان می‌دهید تا بلکه بفهمیم این شهر، هنوز هم ستاره دارد!”

  185. سیداحمد می‌گوید:

    چه کردی داداش!
    چه جوری اینقدر قشنگ می نویسی؟
    کم آوردم…

  186. چشم انتظار می‌گوید:

    روحانی تنها نیست یا یمن تنها نمی ماند؟! اولویت با کدام است؟!
    http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940324001317

  187. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش حسین؛
    راستش رو بخوای با همه ی مهارتی که در نوشتن انواع و اقسام متون اقتصادی، فرهنگی، ورزشی، اجتماعی، طنز و… داری، ولی انصافا برای شهدا که می نویسی، یگانه می نویسی. به عبارتی؛ شاه بیت نوشتارتون، سمفونی شهادته… گل کاشتید.

  188. نسیم می‌گوید:

    تصورش هم زنده به گورم می کند…
    هوای جنوب… لباس تنگ و پلاستیکی غواصی… درست تا زیر لبت را محکم پوشانده… دست های بسته…
    دراز به دراز کنار رفقای جوان و زخمی… نمی دانی چه می شود… تیر خلاص یا شکنجه در اردوگاه…؟؟ اما…
    صدای بولدوزر…
    بلدوزر پذیرایی اش را آغاز می کند… خاک… خاک…
    صدای فریادهای خفه دوستان قلبت را تکه تکه می کند… دستهای بسته ات را تکان می دهی…
    هوا برای نفس کشیدن نیست… اکسیژن ذخیره شده ات را به یادگار از دریا میهمان ریه های خاک می کنی…
    اما انگار خاک ظالم است؛ هی سنگین و سنگین تر می شود… دلت نفس می خواهد…
    صدای ترک خوردن استخوان های قفسه سینه ات را می شنوی…
    کاش دستانت را محکم نمی بستند… حداقل تا دلت می خواست جان می دادی…
    چند بار مردنت تکرار شد؟؟؟

  189. حسین می‌گوید:

    http://kayhan.ir/fa/news/47370
    استاد ایمانی

  190. گفت و شنود می‌گوید:

    دبّه!

    گفت: آمریکایی‌ها باز هم دبه درآورده‌اند و می‌گویند ایران فقط می‌تواند غنی‌سازی اورانیوم را در مقیاس ۲ درصد انجام بدهد!
    گفتم: قبلا که در توافق لوزان تا زیر ۵ درصد موافقت کرده بودند!

    گفت: درباره فردو هم گفته‌اند فقط سیصد و چند سانتریفیوژ می‌تواند باقی بماند و آنهم به هیچ وجه برای غنی‌سازی اورانیوم استفاده نشود.
    گفتم: اما در توافق لوزان که با هزار سانتریفیوژ در فردو موافقت کرده‌ بودند!

    گفت: چه عرض کنم؟!
    گفتم: یارو سوار تاکسی شده بود، هنگام پیاده شدن از راننده پرسید چقدر میشه؟ راننده گفت؛ پانصد تومان. یارو با تعجب پرسید؛ دویست تومان؟ چه خبرته؟! فوقش میشه ۱۰۰تومان و بعد یک اسکناس ده تومانی که گوشه هم نداشت به راننده داد و گفت؛ باقیش هم مال خودت!

  191. ناشناس می‌گوید:

    حقیقتاً طیب‌الله أنفاسکم
    تقبل الله

  192. صبا می‌گوید:

    خیلی قشنگ بود!
    چه کسی می خواهد این را بخواند؟
    کاش خودتان هم می خواندید و برای مان می گذاشتید در قطعه!

    خدا به دلتان سوز بدهد تا قلم تان را ساز کند!

  193. صبا می‌گوید:

    “ما را چه به عالم خراباتیان؟ رندانی که با دست بسته، گره باز می‌کنند! ”

    “هان ای شهدا! گره افتاده به کارمان که باز کردنش فقط از دست بسته شما ساخته است!”

  194. صبا می‌گوید:

    خصوصی

    “هان ای شهدا! به تشییع جنازه ما خوش آمدید!”
    “لطفا کمی آهسته‌تر این استخوان‌های نحیف را تشییع کنید…”

    جسارتا به نظرم، جمله چندان صحیح نمی باشد! مگر این که تشیع را فقط به معنای “همراهی کردن” بگیریم.
    “استخوان های نحیف” هم گویا بر می گردد به ما، باز هم اگر به جای تشییع از کلمه دیگری مثلا مشایعت استفاده می کردید…
    شاید تا حدودی حتی، بیشتر به استقبال ما آمده اند تا بدرقه!

  195. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    اوه اوه. چه خبر بوده.
    هم متن هم کامنتها خیلی خووووب بود.
    حرف رفتن هم نزن که اعصاب ندارم.
    ان شا لله بعد از صد و بیست سال، تو کربلا منفجر شی!
    شهید حساب بشی.
    فعلا باش.

  196. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    بنده یک هفته ای نبودم
    کل یوم متنها و کامنتها رو یکجا خوندم، خیلی باحاله.
    شاید بعدا همینکارو کنم.
    چهار تا متن و پونصد تا کامنت رو یه دفعه خوندن خیلی حال میده.

    عرض ارادت به چشم انتظار گل،
    حرم رفتی یاد ما هم باش.

  197. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    “آواره ماییم که جامانده‌ایم از قافله!”

  198. چشم انتظار می‌گوید:
  199. چشم انتظار می‌گوید:

    سخنان صریح استاد رحیم‌پور ازغدی: حتما ببینید.
    http://media.snn.ir/Original/1394/03/23/VID14041086.mp4
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ح ق:
    “که حالا ی لقمه نونشم نمیاد وقتی عزت نیست!”
    اینکه اون روز بهت گفتم کاش چند تا دیگر مثل ایشون داشتیم، یکی هم مال همین لینکی هست که گذاشتی.
    ایشون دقیق و عمیق سخن میگن، خیلی خیلی خیلی دقیق و عمیق.
    حرف رو درست میزنه استاد
    آقا برای سلامتی جناب ازغدی صلوات!

  200. چشم انتظار می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    ح ق:
    اینکه من روی بعضی چیزها حساس هستم، حق بهم بدین. عاقبت، آب و نون و اقتصاد و دنیا برای مردم خیلی ارزش داره. گناهی هم ندارن مردم البته. خب! اون کجا که مثل بعضی بچه‌های فلان گروه، نپخته حرف بزنیم و تقریبا همه محور نقد ما به دولت، خلاصه در این جمله باشه؛
    «اگه همه دنیا را هم آمریکا به ما بدهد حاضر به بیعت با او نیستیم!»
    اون کجا که ناظر بر واقعیتهای موجود بیاییم دقیقا عین استاد ازغدی سخن رو به صحت و سلامت بگیم؛
    «اتفاقا آمریکا به ما داره میگه بیا زیر بیرق من، بلکه اقتصادت رو از اینکه هست بدتر کنم، کلی هم امتیاز ازت بگیرم، حتی ی تحریم رو هم لغو نکنم»؟؟!!
    فلذا آره! جمله اول هم درسته و بر منکرش لعنت اما ناظر بر شرایط موجود، جمله دوم رو باید سر دست گرفت.
    اصلا و اساسا یک سئوال؛
    «آمریکا کی به ما گفته که من حاضرم دنیای تو رو تضمین کنم اگه بیای زیر بلیط من؟؟؟»
    لیکن برعکس این روز هزار بار، هم گفته و هم در عمل نشون داده؛
    «تو با من راه بیا، هی هم تو سری بخور، به لغو تحریم هم اصلا فکر نکن، اقتصادت رو داغونترشم حاضرم بکنم! پیشرفت که اصلا حرفش رو نزن!!!»
    .
    .
    .
    فلذا خیلی مهم هست که چه حرفی رو چه جور بزنیم و کجا؟؟!! اقتضای زمان، اقتضای مکان. این ۲ رو همیشه مد نظر داشته باشین.
    من الان حق میدم که احمدی‌نژاد سکوت کرده! چرا؟ چون زیرک و زرنگه! الان حرف زدن برای احمدی‌نژاد مثل سم هستش! علت؟ دل مردم باید براش تنگ شه! کاملا واضحه که رئیس جمهور قبل، این رو حالیشه. اما این حاج باقر… نه اقتضای زمان رو می‌فهمه، نه مکان رو، نه آداب سیاستمردی رو، که اگه می‌دونست تا حالا صد بار رئیس جمهور شده بود!! بابا! تو رقیب اول روحانی هستی در انتخابات ۹۲! بیا حرف بزن! بیا مصاحبه کن! بیا از اقتصاد مردم دفاع کن! بیا درباره بنزین حرف بزن! بیا درباره گرونی حرف بزن! اصلا بیا توی صحنه، بلکه مردم یادشون نره که تو نفر دوم ۹۲ بودی! خب! همین دقتها رو نداری که یارو با ۴ تا جمله و ی کلید میشه رئیس جمهور اما تو با اونهمه سابقه جبهه و جنگ و فرماندهی نیروی انتظامی و شهرداری -که بالاتفاق نظر مردم هم روی کارها و خدمات تو در همه این موارد مثبت بوده!- نمیتونی رئیس جمهور بشی! باور کنین دوستان اگه یکی از این خدمات عمرانی قالی رو حسن کرده بود، ۴۰ میلیون رای می‌آورد، نه هفت دهم درصد!! عجب گیری کردیم به خداها! بعد هم میاد حرف می‌زنه، درباره تحریم حرف می‌زنه، از قضا گند می‌زنه قالی!! بابا! درباره اقتصاد بیا حرف بزن! درباره بنزین! میوه! مسکن! خب همین فرصتها رو از دست میدی که نمی‌توی رئیس جمهور شی دیگه… من نمی‌دونم‌ها! اما گمانم مشاورای قالی، موز سرخ کرده بهش میدن!!

  201. بیست و ششی می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم…

  202. بیست و ششی می‌گوید:

    منفججججججر؟!!!!!!
    (چند تا از اون شکلکی که، دست هاش دو طرف صورتشه و چشاش زده بیرون و داره داد میزنه!)
    البته شما انگار بدتون نیومده که پر رنگش کردید! 🙂

  203. ... می‌گوید:

    حرف نمیزنه چون دل مردم قراره براش تنگ شه؟! همین؟!

  204. ... می‌گوید:

    دوستان تهرانی هر کسی رفت تشییع شهدا، نیابت از ما را هم نیت کند، لطفا!

  205. سیداحمد می‌گوید:

    …؛

    آره! خودش دقیقا به همین دلیل حرف نمی زنه.
    ما میگیم برای همیشه کنار گذاشتیمش، ولی خودش که اینطور فکر نمی کنه! اون می دونه الان اصلا وقت حرف زدن نیست و حرف زدنش در شرایط فعلی نفعی براش نداره.
    مدتی صبر کنیم، می بینیم چه طور شروع می کنه!

    آفرین داداش! بینش سیاسی ات حرف نداره. خیلی باهوشی!
    تو این بلبشوی سیاست، شونصد تا بولتن و خبرنامه و تحلیل هم بخونم، حرف درست رو آخرش از خودت می شنوم!

  206. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    تنها راهی که برای شهادت یک پیرمرد صد و بیست ساله به ذهنم رسید انفجاره!
    راه دیگه ای هم نداره.
    داداش حسین عزیز دل همه ماست، ان شالله درد و بلاش بخوره تو سر کدخدا.
    الان بهترین راهی که جناب قالیباف می تونه انجام بده، برپایی نمایشگاه های تابستانه، پاییزه و زمستانه پوشاک و مواد غذاییه، با قیمت های خیلی پایین.
    این کارا تو ذهن ملت کم حافظه می مونه.
    حالا تو بیا هی اتوبان صیاد رو دو طبقه کن. پل بزن، پارک بساز، پل طبیعت و فلان و فلان.
    اگه دوزار رای آوردی.
    مردمی که برای هجده هزار تومن سهمیه بنزین، دوازده ساعت تو صف می ایستن، پل دو طبقه چه می فهمن؟
    بیا پیرهنی که فلان فروشگاه میده هفتاد تومن، سی تومن تو نمایشگاه بده دست ملت، مثل کره رای میاری.
    بعد که رای آوردی کل اتوبانهای ایران رو دو طبقه کن.

  207. چشم انتظار می‌گوید:

    اقتضای زمان، اقتضای مکان دو اصل اساسی.
    جدی با وجود اینکه کنه دو تا جمله به یه جا می رسه، ولی ببین یه آدم کیس مثل استاد چقدر قشنگ موضوع رو برای آدم باز و تحلیل می کنه. بدون اینکه حساسیت منفی پیدا بشه. یعنی خیلی راحت و همه فهم صحبت می کنه.

  208. چشم انتظار می‌گوید:

    اسلامی ایرانی عزیز؛
    انجام وظیفه می کنم…

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    می‌خواهم ادعایی بکنم و البته بعدش، نظر شما را هم جویا شوم!
    متنی که به لطف خدا و عنایت شهدا، امشب در قطعه ۲۶ خواهم گذاشت، صرف نظر از «اتوبوسی که چهارشنبه…» بهترین متن تمام عمرم هستش.
    بگذریم که چند تایی از بچه‌های روزنامه معتقدند؛
    «با اون متن کاملا برابری می‌کنه!»
    متن امشب ۴۰۰۰ کلمه است در ضمن… و تیتر یک وطن امروز!

  209. سیداحمد می‌گوید:

    همه ما بی صبرانه منتظریم…
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    این شروعشه…

    امروز «گلبرگ سرخ لاله‌ها در کوچه‌های شهر ما بوی شهادت می‌دهد» و عاقبت، کام «فرهاد» «شیرین» می‌شود! مدرسه عشق! بسیجیان بیستون! شهرت شهدای گمنام! جانم ای جان! باز هم شهید آوردند! امروز ستاره‌های آسمان، غبطه خواهند خورد به نور ستاره‌های زمین. پیشانی که نیست؛ منبع نور است! تابوت که نیست؛ هودجی از هور است! چند تکه استخوان که نیست؛ شهید جمهور است! جای حاج بخشی خالی که امروز «ماشاءالله حزب‌الله» بگوید! یادش به خیر! از حنجره‌اش حجره‌ای ساخته بود در ابتدای کارزار، نه انتهای بازار! کاش لااقل لندکروزش را بیاورند! یادگار کربلای ۵ بود! پر از جای ترکش و گلوله! با آن بلندگوی زخمی! برای شهید کربلای ۴ چه چیزی بهتر از یادگاری کربلای ۵؟ امروز همه شهر «سه راهی شهادت» است!

  210. سیداحمد می‌گوید:

    چقدر قشنگ!

    “از حنجره‌اش حجره‌ای ساخته بود در ابتدای کارزار، نه انتهای بازار!”

  211. چشم انتظار می‌گوید:

    چون خودم خیلی علاقه دارم به خوندن این متن ها در جمع، لذا خیلی دوست داشتم همچین متنی رو با صدای خودتون داشته باشیم. چه اشکال داره تو یه حسی که خودتون هستید، تنها یا در جمع صدا رو ضبط کنین. اینطوری خیلی دوست دارم. در باره ی مقایسه ی دو متن هم به نظرم جنسش یکیه ولی خودتونم بهتر می دونید که ابداع یک روش و یک کار ماناتر و اثرگذارتره! شروع چهارشنبه اتوبوس رو من خیلی دوست می دارم. یه طعم و لذت دیگه ای داره. ولی بهتره مقایسه رو بذاریم بعد خوندن چهارهزار کلمه! 🙂
    خصوصی: بازم شرمنده که با گوشی کامنت می کنم و نیم فاصله هم که طبیعتا ندارم!!

  212. چشم انتظار می‌گوید:

    یکی از ده ها متنی که خیلی باهاش صفا می کنم این متنه:
    http://www.ghadiany.ir/1390/7919
    آقا سید؛
    دو روز مانده تا مهمانی خدا… یادش بخیر از این یادآوری های شما.

  213. سیداحمد می‌گوید:

    من کلا با مقایسه مخالفم!

    “چهارشنبه اتوبوسی…” یک متن بود با حال و هوای خاص که تکرار نمی شود. شاید مهمترین دلیلش هم برهه حساسی(!) بود که آن متن نوشته شد و شرایط خاص آن روز.

    ولی خدایی، بی تعارف داداش حسینِ ما مطلب فوق العاده و بی نظیر زیاد دارد.
    الان همین متن جدید مشخص است که شبیه و مانند ندارد. قطعا بازتاب زیادی خواهد داشت و دل می برد از همه…
    اصلا مقایسه نکنیم!

  214. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    نسل ما، مستقیم و غیر مستقیم گره خورده به شهدا.
    هر از چند گاهی، تعدادی از این شیر بچه ها، برمی گردن خونه.
    انگار خدا، این شهدا رو ذخیره نگه داشته برای همچین روزایی.
    دیگه پیغام واضح تر از این؟
    حسن بیدار شو!

  215. بیست ششی می‌گوید:

    حسن شاید داره خواب های خوش می بینه!
    چرا بیدارش می کنی خب؟!

  216. بیست ششی می‌گوید:

    حاجی؛
    یه ذره، یهویی بی مقدمه شروعش نکردید!
    می خواهی بخونی یه دفعه یاد گوینده های خبر میفتی! با لحن اونا خوندمش!
    یه گوینده ی شهیدی هستن از مناطق عملیاتی گزارش می دادند، اسمشون رو بلد نیستم، توی ذهنم تداعی شدن!

  217. حسین می‌گوید:

    همین یک بند عالی بود عالی…
    خدا حفظت کنه

  218. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    من کلا با سیداحمد موافقم!! 🙂

  219. قاصدک منتظر می‌گوید:

    دل می سپاریم به متنی شهدایی…
    پنجره دل را رو به آسمان باز می کنیم…
    امشب
    از قطعه، عطر خاک باران خورده می آید…
    و فردا
    روز جدیدی از فصل عاشقی است…
    پرستوها بازگشته اند و دل ما نوای دلتنگی سرمی دهد…

  220. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    خداییش توی این سه چهار ساله، ادبیات نوشتاری همه بچه ها پیشرفت کرده، بغیر از من!
    یعنی بجز زبان محاوره ای خودم بخوام کامنت بذارم، کل ادبیات فارسی از زمان فردوسی زیر سوال میره.

  221. پیرمرد می‌گوید:

    ترجمان آیات بشارت الهی است وقتی از شهدا می نویسی.
    تعاریف بهشت نیاز به مقایسه ندارد.
    هر کدام حلاوت خود را دارد آنهم کامل.
    خدا حفظت کند دلاور.

  222. ... می‌گوید:

    من با دیوونه داداشی موافقم!

    داداش؛ اینا اثرات انتظار متنی ست که اونهمه ازش تعریف کردیدا!

  223. شیطونک می‌گوید:

    ۴۰۰۰ کلمه دقیقا یعنی چقدر؟

  224. زهرایی... می‌گوید:

    اللهم عجل لولیک الفرج…
    یا زهرا(س)

  225. فاطمه می‌گوید:

    سردار باقرزاده می‌گفت؛
    «هر وقت تو کشور اتفاقی می‌افتاد و رهبر ناراحت بودن، شهدا خودشون رو نشون می دادن…».
    به نظرتون چه اتفاقی افتاده که شهدا اون هم با دست بسته خودشون رو نشون دادن؟
    نکنه رهبر دوباره “این عمار” رو فریاد می‌زنه؟
    دوستان تهرانی به نیابت از ما هم دستی روی تابوت شهدا بکشین…
    خیلی دوست داشتم منم فردا می‌تونستم به استقبالشون برم…

  226. سیداحمد می‌گوید:

    این شعر سلمان هراتی من رو به یاد وصیت نامه شهید قدیانی می‌اندازه!

    سپیده سر زد و ما از شب قفس رفتیم
    چنان پرنده شدیم و ز دسترس رفتیم

    ز دور آبی دریای عشق پیدا شد
    چو رود زمزمه کردیم و یک نفس رفتیم

    بهار آمد و تشکیل یک گلستان داد
    در این میانه نماندیم خار و خس رفتیم

    نیاز محو شدن بود در تن خاکی
    که با شنیدن یک بانگ از جرس رفتیم

    در این بهار بمانید، شرمتان بادا
    خطاست اینکه بگوییدمان عبث رفتیم

  227. چشم انتظار می‌گوید:

    آقاسید؛
    فکر کنم این اظهار نظرها مال سالها پیشه. نه الان!

  228. سیداحمد می‌گوید:

    چشم انتظار؛

    بله! اظهار نظرها قدیمی هستند… تعجب من بیشتر از دلیل این حرکت و انتشار این پوستر بود!

  229. چشم انتظار می‌گوید:

    سایت‌های زرد و بعضا زنجیره‌ای دلیل حرکاتشون تقریبا روشنه! و “انتخاب” هم از این امر مستثنی نیست.
    معلوم نیست باز چه در سر دارند؟!

  230. سجاد می‌گوید:

    با “متن کامل توافق ژنو در رابطه با والیبال” به روزم!

  231. دل آرام گیرد به یاد خدا می‌گوید:

    یا حق
    سلام
    خدا قوت
    بعد از مدت‌ها (سال‌ها) دوباره سر زدن به قطعه، حس خوبی بهم داد!
    دلم واقعا تنگ شده بود.
    کامنت‌های دوستان هم جالب بود اما به نظر بنده هم صحیح نیست بعضی دوستان منظور آقای قدیانی رو توضیح میدن.
    شکر خدا که خودشون حی و حاضرن!
    ان‌شاءالله سایه‌شون همیشه سر قطعه هم برقرار باشه.

  232. جواد آقایی می‌گوید:

    سلام بر حسین
    بابت متن متشکر

  233. بی بدن! می‌گوید:

    سلام. همگی واقعا خسته نباشید. چقدر کامنت گذاشتید. کور شدم تا همه رو خوندم!!
    چه خبره بابا! هر کی هر چی گفت همه باید جواب بدن آیا؟!

  234. جواد می‌گوید:

    سلام بر حسین قدیانی عزیز
    نمی دانم این مطلب را که سایت دولت بهار با عنوان…

  235. علی می‌گوید:

    آقای قدیانی
    در رابطه با توهینی که به…

  236. ناشناس می‌گوید:

    آخی! یعنی تیم مذاکره کننده بدون اجازه آقا، همین‌جوری پریدن وسط و مذاکره کردن؟

  237. ناشناس می‌گوید:

    الحق که آب خوردن ما به حسین بستگی دارد و علمدار باوفایش، نه تحریم…

  238. مهدی می‌گوید:

    اینجا قطعه‌ای است از بهشت
    نه با قلم که با خون باید نوشت

  239. جواد می‌گوید:

    سلام بر حسین

  240. جواد می‌گوید:

    سلام حسین خان!
    ببخشید نظری را برای شما فرستادم. ابتدای نظر معلوم است و بقیه…
    می‌خواستم اگر احیانا نظری داشته‌اید بدانم. البته به ایمیلم بدهید، ممنون می‌شوم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.