۷ ساله از خونه!

پنجشنه ۱۰ اردیهشت ۹۴

بعد مدتها دو پنجشنبه پشت هم رفتم بهشت زهرا. هفته پیش و این هفته. هفته پیش بعد بهشت زهرا، ناگهان به سرم زد که حدود هزار کیلومتر آنطرفتر، سر از مشهد درآورم! خرجش تکزنگی بود که به عموعلی بزنم و پایه بودنش را جویا شوم، بلکه راه را تنها نرانده باشم. عموعلی زودتر از آنچه فکرش را می‌کردم پایه بودنش را اعلام کرد. مادرم و خواهرم و الباقی قرار بود فردای آن روز حدود ۱۰ صبح با طیاره عازم مشهد شوند. با احتساب فاصله زمینی تهران مشهد، اگر ما ساعت ۱۷ حرکت می‌کردیم، چند ساعتی هم زودتر از اقوام به مشهد می‌رسیدیم، حتی می‌توانستیم قبل از نشستن طیاره‌شان، به فرودگاه شهید هاشمی‌نژاد برویم، یک جایی آن پشت‌مشتها قائم شویم و شیرین‌کاری کنیم… که همه این کارها را کردیم! خب، من به مامان‌اینا ماجرا را نگفته بودم! و به علت یک قرار کاری مهم، واقعا هم قصد رفتن به مشهد را نداشتم اما بعد که فهمیدم قرار کاری روز یکشنبه همین هفته در سازمان اوج کنسل شده و دیگر امکان هم‌طیاره شدن با اقوام وجود ندارد، بعد بهشت زهرای پنجشنبه گذشته، به کیفیتی که گفتم ماشین را راندم سمت جاده امام رضا. حالا بروم سر شیرین‌کاری! در فرودگاه، پشت ستونی قائم شده بودم و همین که چشمم یواشکی به جمال اقوام روشن شد، زنگ زدم به همشیره که؛ «چرا باز هم صالحه را با این روسری بردی بیرون؟!» با تعجب گفت: «تو روسری صالحه رو از کجا داری می‌بینی؟!» گفتم: «به! اختیار داری! حتی می‌توانم بگویم مامان کدام چمدانش را برداشته یا خودت الان با کدام دست، کدام دست صالحه را گرفته‌ای!» القصه! همین که در یکی از خیابانهای مشهد، عاقبت از خودم و عموعلی رونمایی کردم، به همشیره که از فرط بهت و تعجب، مثل الباقی کاملا گیج و منگ شده بود گفتم؛ «هیچ وقت توانایی‌های برادرت را دست کم نگیر!» درآمد؛ «طی‌الارض کردی؟!»

***

نمی‌شد بهشت زهرا نروی! امروز پنجشنبه را می‌گویم! هم سالگرد شهادت پدر بود و هم روز پدر در پیشانی. جز پدربزرگ که دیگر نای راه رفتن ندارد، الباقی فامیل همه آمده بودند. امروز، از آن بهشت زهراهایی بود که حسابی چسبید. خیلی از پدر مادرها و قوم و خویش شهدای کنار مزار پدرم را که مدتها بود ندیده بودم، امروز دیدم. مادربزرگم نشسته بود کنار مادر یکی دیگر از شهدا… و جالب آنکه هر ۲ فکر می‌کردند آن دیگری به رحمت خدا رفته! از این چیزها امروز خیلی زیاد مشاهده کردم اما آنچه دوست دارم تعریف کنم این است؛ با عمه طاهره رفتیم سر مزار شوی شهیدش ابراهیم شعبانی. فاطمه سادات دختر عمه و شوهرش حمید هم بودند، ایضا بچه‌شان «باران» یعنی نوه شهید شعبانی. همین که به مزار آقاابراهیم رسیدیم، ناگهان باران کوچولو از کیف کوچکش یک پاکت درآورد. بعد در پاکت را باز کرد و یک کاغذ درآورد و به فاطمه سادات نشان داد. فاطمه درآمد؛ «مامان! تو اینو کی کشیدی؟» باران گفت: «دیشب! برای باباابراهیم کشیدم…». نقاشی باران، یک مرد را نشان می‌داد با اسلحه‌ای روی دوش*، ایستاده بین ۲ درخت که به کوهی بزرگ تکیه داده بودند، با این شرح؛ «تقدیم به باباابراهیم. روزت مبارک پدرم. نوه تو باران، ۷ ساله از خونه». عمه طاهره گفت: «باران جان! تو که دخترم ۶ سالته؟!» باران خودش را ناز کرد و جواب داد؛ «اِ! می‌خوام بزرگتر بشم دیگه…». این شاهکار باران، چشم همه ما را بارانی کرد… نشان به نشان این نقش‌ها و این نقاشی‌ها نسل اسلحه شهدا ابتر نمی‌ماند. اسلحه، اسلحه، اسلحه! اسلحه از «صلح» نمی‌آید، از «جنگ» می‌آید! از دل باران…

***

تا دشمن خیال نکند ما نوگل بهاریم، باز امشب این کتاب «همپای صاعقه» را دست گرفته‌ام. آنقدری که من از جبهه و جنگ خوانده‌ام، در هیچ روزی از روزهای جنگ، ما اینقدر که دهم اردیبهشت ۶۱ شهید دادیم، شهید نداده‌ایم. در خیبر و بدر و والفجر ۸ و کربلای ۵ و… شهدا در روزهای مختلف این عملیاتها به تدریج جرعه شهادت نوشیدند اما «الی بیت المقدس» بیشترین شهدایش مال همان شب شروع عملیات است؛ ده اردیبهشت ۶۱ که جاده اهواز خرمشهر، عاشورایی بود. تاریخ شهادت شهدای قطعه ۲۶ را نگاه کن! اغلب مال همین روزند. خیلی از این شهدا، آفتاب دهم اردیبهشت سال ۶۱ را ندیدند و در همان نخستین ساعات سحر این روز بهشتی، آسمانی شدند. باری از همرزم پدرم حاج اصغر آبخضر شنیدم که در وصف روز ده اردیبهشت ۶۱ می‌گفت؛ «در این روز، وقتی آفتاب زد، بیش از آنکه به خاک بتابد، به خون می‌تابید… از بس آغشته به خون شده بود خاک!» دگر بار مرتضی مسعودی فرمانده گردان مقداد می‌گفت؛ «خوشحال باش! پدرت ایستاده به شهادت رسید! همه شهدای ده اردیبهشت ۶۱ ایستاده شهید شدند و سر همین است که اغلب از ناحیه سر و صورت و گردن و حنجره به شهادت رسیدند». من بارها و بارها «همپای صاعقه» حسین بهزاد و گلعلی بابایی را خوانده‌ام، بارها و بارها. واقعیت آن است که اگر هر روزی بدهکار روز دیگری است، یوم‌العیار سوم خرداد هم مدیون روز عاشورایی و صدالبته مظلوم دهم اردیبهشت سال ۶۱ است. عملیات «الی بیت المقدس» را اگر همه به سوم خرداد می‌شناسند، اما «بچه‌های جنگ» به دهمین روز اردیبهشت ۶۱ می‌شناسند. «گردان مقداد» آخرین گردانی بود که به خط زد یا در شمار آخرین‌ها. مع‌الاسف نیروهای پشتیبان، به هر علتی بود به خط نرسیدند. خط لو رفت، بچه‌ها قیچی شدند و در جاده اهواز خرمشهر بخصوص در محور انرژی اتمی جهنمی بر پا شد. جهنمی شدن مهمترین محور عملیات، ادامه عملیات را بدل به یک رویا کرده بود، فتح خرمشهر بماند! اما شهدا به امام قول داده بودند که خرمشهر آزاد شود! پس باید می‌ایستادند و می‌رفتند لیکن ایستادن همانا و ایستاده افتادن همانا. سر که بالا می‌آوردی، سرت می‌رفت، صورتت می‌رفت، حنجره‌ات می‌رفت… اما حاشا که شهید اجازه دهد فریادش هم برود! جهنم… بهشت… اردیبهشت! دهم اردیبهشت! اصغر آبخضر برایم می‌گفت؛ «از روز دهم اردیبهشت ۶۱ فقط ۵ ساعت گذشته بود که ما وقتی متوجه می‌شدیم هنوز یکی‌مان زنده است، تعجب می‌کردیم! خبر شهادت بچه‌ها، عادی‌ترین خبری بود که می‌شد شنید و باور کرد!» بدن‌های بی سر، سرهای بی بدن! آری، شهدا سرشان رفت اما قول‌شان نرفت! حنجره‌شان رفت اما فریادشان همچنان مشغول خط‌شکنی بود! از الی بیت المقدسی‌ها، یکی‌شان می‌گفت؛ «محور که باز شد، کف پوتینهایم را نگاه کردم، دیدم بیش از آنکه خاکی باشد، خونی است! یادم افتاد امروز، مدیون روزی دگر است… روزی که در آن، خون شهدا زودتر از پای رزمندگان، خط را باز کرد!» بخواهیم یا نخواهیم مشغول راه رفتن روی خون شهدا هستیم! اگر سپیده دم «سپیده دم خونین عشق» است، پس وای بر ما اگر سرمان مانده باشد و قول‌مان رفته باشد! نه… نمی‌شد امروز بهشت زهرا نرفت! اول فتح خون، بعد فتح خونین شهر.

***

مشهد، حرم، کنار سقاخانه اسماعیل طلا ۲ تا عکس با خواهرم دارم که اولی را سالهای دور، بابااکبر انداخته، دومی را خودم سلفی گرفتم! اعتراف می‌کنم که اولی قشنگتر است! اولی قاب بندی بهتری دارد! چند تایی کبوتر دارد! در اولی گنبد و گلدسته آقا کاملا نمایان است! تازه، کمی هم از آسمان معلوم است بعلاوه چند تکه ابر… که عکس را زیباتر کرده، اما هیچ دوستشان ندارم! عکسهایی هست که نمی‌توان سلفی گرفت! کار خود پدر است! می‌خواهی ناراحت شوی، ناراحت شو اما تو… اما تو خیلی عکس، خیلی بوسه، خیلی بغل، خیلی عشق، خیلی مهربانی، خیلی شب، خیلی روز، خیلی خنده، خیلی شادی، خیلی قاب بندی به ما بدهکاری! روزت مبارک بابااکبر…

*آنطور که همرزمان شهید ابراهیم شعبانی تعریف می‌کنند، ایشان در ساعات آخر منتهی به شهادتش، بنا به جبر جنگ و اقتضای شرایط، بدون اسلحه به جنگ با دشمن پرداخت.

این نوشته در یمین ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. حسین می‌گوید:

    بسم الله…

    میگن زندگی مثل نقاشیه…
    نقاشی بعضی ها رو کمال الملک و پیکاسو کشیدن ولی نقاشی ما رو علی ۶ ساله از تهران!

  2. حسین می‌گوید:

    اینقدر سیاست خارجیمون پیشرفت کرده که یک سناتور بی سر و پای آمریکایی به وزیر خارجه جمهوری اسلامی هر چی دلش می خواد بار می کنه… حالا باز برو با جان کری هر و کر راه بنداز!
    واقعا که ما بهترین دیپلمات ها رو داریم؟!
    نداریم؟!
    هیچکدام؟!
    همه موارد

  3. بجستان می‌گوید:

    آقا فرمودند:
    “رفتن به سراغ کارهای سخت رو فرهنگ کنید”

    عاشق کار سختم
    لبیک یا امام خامنه ای

  4. سیداحمد می‌گوید:

    پست اختصاصی عجیب می چسبد!
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    قطعه ۲۶:
    تا نیم ساعت دیگر، به بخش وسطی متن که تیتر هم برگرفته از آن است، چند خطی اضافه خواهد شد، فلذا الان متن ناقص است!

  5. ناشناس می‌گوید:

    می‌خواهی ناراحت شوی، ناراحت شو اما تو… اما تو خیلی عکس، خیلی بوسه، خیلی بغل، خیلی عشق، خیلی مهربانی، خیلی شب، خیلی روز، خیلی خنده، خیلی شادی، خیلی قاب بندی به ما بدهکاری! روزت مبارک بابااکبر…

  6. ناشناس می‌گوید:

    بله نیم ساعت 🙂

  7. سمانه می‌گوید:

    بابا اکبر! روزت مبارک…

  8. سیداحمد می‌گوید:

    جناب ناشناس؛
    لطفا با اسم خودتان کامنت بگذارید! جدی می گویم…

  9. سیداحمد می‌گوید:

    ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱…
    «در این روز، وقتی آفتاب زد، بیش از آنکه به خاک بتابد، به خون می‌تابید… از بس آغشته به خون شده بود خاک!»

    چقدر غربت داره این جمله… چقدر مدیونیم… چقدر خوشبختیم که این اسطوره ها رو داریم…

  10. صبا می‌گوید:

    باباها هیچ وقت به بچه هاشون بدهکار نیستن. هیچ وقت!

  11. سیداحمد می‌گوید:

    اردیبهشت ۶۱ چه شیرمردهایی را با خودش برد!

    کتاب “وقتی کوه گم شد” را که بخوانید، بیشتر از همیشه با شهدای اردیبهشت ۶۱ رفیق می شوید.
    حسین قجه ای… محمود شهبازی… محسن وزوایی…

  12. سیداحمد می‌گوید:

    با نیت عشق بار بستند همه
    از خانه و خانمان گسستند همه

    لبیک چو گفتند به سردار سحر
    یک باره حصار شب شکستند همه…

  13. لبیک یا حسین می‌گوید:

    خیلی تامل برانگیز تمامش کردید؛ تشکر!

    راستی زیارت قبول!

  14. صبا می‌گوید:

    اما گاهی طلب کاری، گاهی خیلی چیزها را طلب داری!
    گریه، خنده، بازی، شادی، شب، روز، امنیت، آرامش…
    مولا سال هاست که شما رو طلب داریم. سال هاست که زمین طلب کاره، که زمان طلب کاره!
    بچه های یمن، سوریه، عراق… داداش حسین ها! آقا نمی خواهید بیایید و اینهمه طلب را وصول کنید!
    اقا؛ دیگر از بهار بی شما خسته شده ایم، از باران بی شما، از…
    .
    .
    .

  15. شیدا می‌گوید:

    کجایند شور آفرینان عشق
    علمدار مردان میدان عشق
    کجایند مستان جام الست
    دلیران عاشق شهیدان مست

    روز پدر بر پدران و فرزندان شهیدان مبارک!

  16. ... می‌گوید:

    “بخواهیم یا نخواهیم مشغول راه رفتن روی خون شهدا هستیم…”

  17. صبر می‌گوید:

    «محور که باز شد، کف پوتین هایم را نگاه کردم، دیدم بیش از آنکه خاکی باشد، خونی است! یادم افتاد امروز، مدیون روزی دگر است… روزی که در آن، خون شهدا زودتر از پای رزمندگان، خط را باز کرد!»

    روز پدر بر همه پدران و مردان قطعه ۲۶ مبارک باد!
    روح پدرتون هم شاد!

  18. برف و آفتاب می‌گوید:

    “لیکن ایستادن همانا و ایستاده افتادن همانا. سر که بالا می‌آوردی، سرت می‌رفت، صورتت می‌رفت، حنجره‌ات می‌رفت…”.

    وقتی آدم خودش رو جای اون‌ها می‌گذاره،‌ احساس غرور می‌کنه… چه رو سفیدند پیش امام…

  19. برف و آفتاب می‌گوید:

    “خرجش تکزنگی بود که به عموعلی بزنم…”.

    یکی از تفریحات سالم ما تو خوابگاه دانشگاه این بود که می‌گفتیم یه تک‌زنگ مثلا به فلانی که زودتر رفته سلف‌سرویس بزن و بپرس ناهار چی داریم! یا یه‌ تک‌زنگ بزن و بپرس مثلا کی برمی‌گرده!

    آخه با تک‌زنگ می‌شه سؤال پرسید؟ مگر اینکه از اون‌هایی باشید که تک‌زنگ می‌زنند تا طرف مقابل بهشون زنگ بزنه!!

  20. برف و آفتاب می‌گوید:

    “می‌خواهی ناراحت شوی، ناراحت شو اما تو… اما تو خیلی عکس، خیلی بوسه، خیلی بغل، خیلی عشق، خیلی مهربانی، خیلی شب، خیلی روز، خیلی خنده، خیلی شادی، خیلی قاب بندی به ما بدهکاری! روزت مبارک بابااکبر…”.

    نمی‌تونم خودم رو جای شما تصور کنم. تنها چیزی که می‌تونم تصور کنم اشک‌های شماست موقع نوشتن…

  21. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
    از اون متن های اختصاصی قطعه بود که حسابی چسبید.
    منم دو سه باری همینجوری زده به سرم یهویی برم مشهد.
    خیلی حال میده. خوش بحالت.
    اینکه برنامت کنسل می شه و به دلت میوفته که بری مشهد، یعنی طلبیده.

  22. ناشناس می‌گوید:

    تقدیم به فرزندان شهدا:

    این زندگی قشنگ من مال شما
    ایام سپید رنگ من مال شما
    بابای همیشه خوب من را بدهید
    این سهمیه های جنگ من مال شما

    روز پدر مبارک!

  23. ناشناس می‌گوید:

    شما تأیید نکنید ولی دلیل نمی‌شه ما ننویسیم
    حسی که نویسنده به آدم منتقل می‌کنه بازتاب داره
    دلمون نمیاد انعکاس ندیم

    «هیچ وقت توانایی‌های برادرت را دست کم نگیر!»

    ضمنا یه عیدی دادن این همه داستان نداشت‌ها 🙂 آخرشم که ندادی

  24. رهگذر می‌گوید:

    سلام؛
    “پول کثیف” نسخه به روز شده دروغ “تقلب”
    http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940209000784

  25. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    آری؛
    خون شهدا، خط را باز کرد!
    شهدا سرشان رفت اما قول‌شان نرفت!
    پس وای بر ما اگر سرمان مانده باشد ولی قول‌مان…

    نه… بخواهیم یا نخواهیم مشغول راه رفتن روی خون شهدا هستیم!!

  26. ناشناس می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و آل محمد

  27. حسین می‌گوید:

    حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه کیهان در واکنش به اظهارات حسن روحانی در شیراز، که سیاست خارجی دولت یازدهم را پیروی از حافظ دانسته بود در پیامک کوتاهی تصریح کرد؛
    پیروی آقای روحانی از حافظ در سیاست خارجی خیلی خطرناک است! چون به قول یکی از دوستان، حافظ به خاطر یک خال هندو حاضر بود سمرقند و بخارا را از دست بدهد آنجا که می‌فرماید:

    اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
    به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را!

  28. سیداحمد می‌گوید:

    میلاد آقا امیرالمومنین، حضرت علی(ع) بر دوستان عزیز مبارک باد!

    http://dl.delsukhtehgan.ir/sal1393/Arzi-Roze%20Milade%20Emam%20Ali%201393-002.mp3

    http://dl.delsukhtehgan.ir/sal1393/Karimi-Shab%20Milade%20Emam%20Ali%201393-006.mp3

    http://dl.delsukhtehgan.ir/karimi/veladatha/karimi-shab%20milade%20emam%20ali%201392-001.mp3

    التماس دعا از رفقایی که راهی اعتکاف اند؛
    انشاءلله بنده هم دعاگوی شما هستم…

  29. ... می‌گوید:

    اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
    به خال هندوییش بخشم سمرقند و بخارا را

    خیلی با حال بود!!! عمرا روحانی به اینجاش فکر کرده بود!

  30. ... می‌گوید:

    عمو علی من هم روز ۱۰ اردیبهشت ۶۱ آسمانی شد و به قول عمو محمود شهیدم، در صبحگاه خونین جمعه به آرزوی خود که همانا شهادت بود رسید…
    ما همیشه مدیون شهداییم…

  31. گمنام می‌گوید:

    لطفا خصوصی بمونه….
    سلام
    چرا این قدر کم کار شدید؟
    فکر می کنم نظرات رو در بعضی مواقع خودتون تایید نمی کنید و شخص دیگری رصد می کند.
    گلایه ای داشتم از شما که چند وقتی است در دلم مانده و امروز تصمیم گرفتم که بگویم.
    لطفا چند خط ذیل محرمانه بماند…………………….

  32. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    جشن ولادت حضرت علی علیه السلام:
    جمعه، چیذر، بعد از نماز مغرب
    حاج محمود

  33. پیرمرد می‌گوید:

    بابا اکبر!
    اون ایام ما سه نفر بودیم که از مرخصی فتح المبین از دهکده جهنم (تهران) با ۳ روز تاخیر برگشتیم. در دو کوهه برادر دستواره به دلیل بسته شدن سازمان گردان ها ما را نپذیرفت و حواله داد برای دژبانی به سوسنگرد، با هزار التماس و خواهش معرفی نامه داد تا به تیپ ولی عصر دزفول قهرمان، بپیوندیم. جایت خالی بچه های قهرمان و مهربان دزفول خیلی تحویلمان گرفتند. خلاصه آن شب ما سمت راست شما ۱۷ کیلومتر معروف را آمدیم، اما به دلیل گم کردن مسیر حدود ساعت ۸ صبح به خاطر حجم عظیم آتش به ما دستور زمین گیری دادند. خیلی از بچه ها همراه شما آمدند. ما هم با جراحات نه چندان مهم از قافله باز ماندیم. حالا بعد از ۳۳ سال انتظار تمام عشقم این است که با یاد شما ره می پویم. و خوشحالم که یادگارت هر از چندی با نسیمی از شما ما را می نوازد. تو را به خدا دست ما را هم بگیر.

    دوستان؛ حضور من در اینجا بیش از هر چیز بدلیل استعانت از خاندان محترم شهیدان است.
    میلاد مولا و روز پدر بر همه عزیزان بزرگوار قطعه مبارک.

  34. لبیک یا حسین می‌گوید:

    معتکفین عزیز و نیز غیر معتکفین!

    این ایام ، برای روزهای سخت یمن دعا کنید.

    اهل دلی می گفت؛ دقایقی بلکه ثانیه هایی در هر روز به یاد دل مولا باشید و خاصه برای قلبش دعا کنید و بهترین آن است که اشکی بریزید و ظهورش را بخواهید. آخر برای مولای ما شب و روز عاشوراست.
    او می گفت استمرار خیلی مهم است! بگذارید دلتان روضه خوان شود!!!

  35. علمدار می‌گوید:

    میلاد حضرت امیر بر همه مبارک

  36. یا علی می‌گوید:

    “می‌خواهی ناراحت شوی، ناراحت شو اما تو… اما تو خیلی عکس، خیلی بوسه، خیلی بغل، خیلی عشق، خیلی مهربانی، خیلی شب، خیلی روز، خیلی خنده، خیلی شادی، خیلی قاب بندی به ما بدهکاری! روزت مبارک بابااکبر…”

    یاد دوستم بودم که امشب روز پدر و چند روز پیش روز مادر، کسی نبود که بهشون تبریک بگه…
    اومدم اینجا این قسمت از متن اشکم رو در آورد!
    دوستم پدرش جانباز شیمیایی بود که شهید شدن، بلافاصله مادرشون رو هم از دست دادن… هر دو از سادات بودند.
    و این چند هفته چقدر جای خالی پدر و مادر…
    دوستان فاتحه ای برای شادی روحشون بفرستید

    راستی زیارت قبول داداش!

  37. م.طاهری می‌گوید:

    ما هم در جواب رئیس جمهور یا هرکس که پیرو سیاست
    اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
    به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را!
    باشد، می گوییم:
    هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
    نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را!

  38. م.طاهری می‌گوید:

    کلا سفرهای یهویی و برنامه ریزی نشده یه شیرینی دیگری دارند. خصوصا که خانوادگی هم باشه، که سفر از اون فقره هاست که جماعتش! خیلی پرخاطره تر می شه.
    عید همه مبارک!

  39. م.طاهری می‌گوید:

    ” اما تو خیلی عکس، خیلی بوسه، خیلی بغل، خیلی عشق، خیلی مهربانی، خیلی شب، خیلی روز، خیلی خنده، خیلی شادی، خیلی قاب بندی به ما بدهکاری! روزت مبارک بابااکبر…”

    به جا بود. خیلی بودن بدهکاری آقای بابا! روزت مبارک

  40. صبا می‌گوید:

    تولد حضرت امیر المومنین بر همه مبارک باد!
    روز مرد، بر همه ی مردای بیست و ششی مبارک باشه! به اونایی که روز زن را به زن ها تبریک گفتن بیشتر البته!

    ما رو از دعای خیر محروم نکنید!

  41. خواهرشهید می‌گوید:

    سلام؛
    تولد حضرت علی(ع) بر شیعیان جهان مبارک.
    روز پدر، روز کارگر، روز معلم، بر پدران، کارگران و معلمان گرامی باد.

  42. قاصدک منتظر می‌گوید:

     «در این روز، وقتی آفتاب زد، بیش از آنکه به خاک بتابد، به خون می‌تابید… از بس آغشته به خون شده بود خاک! یادم افتاد امروز، مدیون روزی دگر است… روزی که در آن، خون شهدا زودتر از پای رزمندگان، خط را باز کرد!»
    و لاله های این خاک، بوی غیرت می دهند…

    “اما تو خیلی عکس، خیلی بوسه، خیلی بغل، خیلی عشق، خیلی مهربانی، خیلی شب، خیلی روز، خیلی خنده، خیلی شادی، خیلی قاب بندی به ما بدهکاری!…”
    و گاهی دلت ضعف می رود
    برای آغوش گرم پدرانه اش…
    برای بوسیدن دستش…
    برای مهربانی اش…
    برای خنده اش…
    و چاره ای نداری…
    جز این که چشمانت را ببندی و عاشقانه پدرانه ای دور و آرام را تجربه کنی…

    (بهترین پدران دنیا روزتان مبارک)

  43. مرضیه می‌گوید:

    میلاد مولای متقیان و روز مرد بر شما مبارک
    التماس دعا

  44. فرهنگی می‌گوید:

    دیروز، غروب جمعه برای اولین بار رفتیم زیارت پدر بزرگوارتان، آرامگاه معطرشان را که یافتیم خودمان را معرفی کردیم که از آشناها هستیم، از اهالی قطعه… چه شیرینی ای دارد که آدم خودش رو منتسب به شهید بدونه حتی مثلا الکی!!
    نشستیم با یک عالمه خواستن، تمنا، حسرت… گفتیم شما که مردانگی را در این دنیا در حق ما تمام کردید، بیایید و در آن دنیا در قهقهه های مستانه تان برای ما زمینی ها دعا کنید و از خدا بخواهید فرج یوسف زهرا را، رهایی مظلومان یمنی و سوری و… را، طول عمر با عزت و سلامتی رهبرمان را، بصیرت و ولایتمداری نسل جوانمان را، زدودن سیئاتمان را، سنگین شدن حسناتمان را، عاقبت بخیری مان را….دعا کنید ما هم برای همیشه زنده بمانیم، درست مثل خودتان…

    دوستان؛ در جوار مزار شهید اکبر قدیانی نائب الزیارة بودیم و به نیابت از جانب همگی فاتحه خواندیم.
    ما سینه زدیم بی‌صدا باریدند
    از هر چه که دم زدیم، آن ها دیدند
    ما مدعیان صف اول بودیم
    از آخر مجلس شهدا را چیدند

  45. فرهنگی می‌گوید:

    سلام پدر آسمانی
    http://shohadasharmaneh.blogfa.com/

  46. رضا اعتدال طلب-پزشک می‌گوید:

    بابک زنجانی، امیرمنصور آریا، رحیمی، مرتضوی، بورسیه ها، تحریم فروش کلیه، فرار مغز ها و…

    دکتر کوتاه نمی آید!
    http://www.entekhab.ir/fa/news/201904

  47. پسرشهید می‌گوید:

    سلام
    روز پدران مرد مبارک

  48. ناشناس می‌گوید:

    کعبه در مسیر اتوبان!
    http://kayhan.ir/fa/issue/419/2

  49. ناشناس می‌گوید:

    http://www.rajanews.com/news/209939
    پناهیان: مردم جهان از دعوت به «اخلاق» نتیجه نگرفته‌اند، باید دعوت به «ولایت» آغاز شود

  50. رضا اعتدال طلب-پزشک می‌گوید:

    آقای پناهیان جدی این صحبت ها رو کردند یا قصد مزاح داشتند؟

  51. حسن می‌گوید:

    دکتر؛
    تو را به مناظره دعوت می کنم!

  52. ... می‌گوید:

    یکی از خواهرهای پدربزرگم، خیلی دوسش داشت. اینقدر که توی فامیل معروف بود. حتی بچه هاش می گفتند که دایی و بچه هاش را از ما بیشتر می خوای. وقتی پدربزرگ راهی سرای آخرت شد، خواهرش نبود یعنی فرداش رسید اما وقتی جنازه رو از بیمارستان آوردند خونه، حاضر نشد بیاد حیاط، بالا سرش! می گفت نمی تونه، دلش رو نداره اما راستش حیاط نامحرم هم داشت! و عمه جون تا حالا که پیرزنی هم شده از نامحرم ها خودش را حفظ می کنه، زیاد البته! اون روز حاج آقا روضه عمه و پدربزرگ را برد به کربلا و روضه حضرت زینب خوند…
    عمه جون اسمش زینبه و در راه امامش شهید و جانباز هم تقدیم این انقلاب اسلامی کرده.

  53. فرهنگی می‌گوید:

    تناقضات یک رییس جمهور
    روحانی در رشت: هنوز اتفاقی نیفتاده است که فک شیت منتشر کنیم!
    روحانی در شیراز: نمی دانم چرا عده‌ای حافظه شان ضعیف است!!! ما قبل از آمریکایی ها فک شیت منتشر کردیم!!!
    ظریف: چیزی بنام فک شیت ایرانی وجود ندارد، ما چیزی منتشر نکردیم!!!
    صالحی: فک شیت آماده است ولی به خاطر سو استفاده رژیم صهیونیستی منتشر نکردیم!!!
    http://goo.gl/BVU4uz

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    کاسه(گفت و شنود)
    گفت: رئیس جمهور در شیراز گفته است؛ فکت‌شیت ایران را زودتر از همه منتشر کردیم! نمی‌دانم چرا بعضی‌ها حافظه‌شان ضعیف شده است! ما قبل از آمریکایی‌ها فکت‌شیت خودمان را منتشر کردیم!
    گفتم: ولی آقای ظریف در مصاحبه با شبکه یک گفته بود «چیزی به نام فکت‌شیت ایرانی وجود ندارد و وزارت خارجه چیزی منتشر نکرده است» و آقای صالحی گفته بود؛ فکت‌شیت را آماده کرده‌ایم ولی به خاطر جلوگیری از سوءاستفاده رژیم صهیونیستی آن را منتشر نکرده‌ایم! و آقای عراقچی گفته بود؛ فعلاً قصد ارائه فکت‌شیت را نداریم! و…
    گفت: یعنی آقای روحانی معتقد است که ظریف و صالحی و عراقچی و… حافظه‌شان ضعیف است؟!
    گفتم: چه عرض کنم؟ شخصی به همسایه‌اش گفت؛ آن کاسه‌ای را که قرض گرفته بودی پس بده! همسایه گفت؛ اولاً؛ کاسه نبود و بشقاب بود! ثانیاً؛ از دستم افتاد و شکست. ثالثاً؛ کاسه‌ات را پس داده بودم. رابعاً؛ قبل از این که کاسه‌ات را به من قرض بدهی، آن را به تو پس داده بودم! خامساً؛ کدام کاسه را می‌گویی؟!

  54. فرهنگی می‌گوید:

    حسن روحانی و جواد ظریف و علی اکبر صالحی و عراقچی، جدی جدی این تناقضات را مرتکب شدند یا قصد مزاح داشتند؟؟!!

  55. صبر می‌گوید:

    إنَّما بُعِثتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الخلاقِ؛

    براستى که من براى به کمال رساندن مکارم اخلاق مبعوث شده ام.

    (کنزالعمال،ج ۱۳، ص ۱۵۱، ح ۳۶۴۷۲)
    .
    .
    .
    .
    برای اینکه مطرح بشن چه چیزهایی که خورد جوانها نمی دهند!!!!!!!!!!!!!

  56. صبر می‌گوید:

    پیامبر نفرمودند مکارم اخلاق را بنا کنم یا کامل کنم! بلکه فرمودند تمام کنم! یعنی اخلاق وجود دارد بلکه با دعوت به اخلاق بعثتم را تمام کنم!!!!!!!!!!

  57. بیست و ششی می‌گوید:

    امروز چهار رکعت نماز داره با نصف صفحه دعا بعدش که برای برطرف کردن غم و اندوه است.
    دعا یادتون نره!

  58. برف و آفتاب می‌گوید:

    صبر؛
    جدی می‌گید یا قصد مزاح دارید؟!!

  59. سیداحمد می‌گوید:

    السلام علیک یا عقیله بنی هاشم… یا زینب سلام الله…

    http://dl.delsukhtehgan.ir/karimi/shahadat%20ha/Karimi;Helali;Bahmani-shab%20shahadate%20hazrate%20zeinab%201392-003.mp3

  60. حسین می‌گوید:

    سلام؛
    عبادات همه مخصوصا معتکفین قبول باشه

    آقای اعتدال طلب! شما فکر کن استاد پناهیان مزاح کرده چون این بحث ها در قد و قواره اندیشه تنگ و تاریک شماها نمی گنجه.
    صرفا برای آشناییت می گم؛ امام صادق فرمود:
    بنی الاسلام علی خمس علی الصلاه و الزکوه و الحج و الجهاد و لم یناد بشی کما نودی بالولایه
    اسلام بر پنج پایه استوار شده، نماز و زکات و حج و جهاد و ولایت و به هیچکدام به اندازه ولایت سفارش نشده است.

  61. چشم انتظار می‌گوید:

    دکتر!

    دکتر سلام؛ قسمت ۷۵: بدون مزاح 🙂

    http://download.snn.ir/filmosot/drsalam75/drsalam75-hq-98.mp4

  62. سیداحمد می‌گوید:

    دلم هوای آفتاب می کند…
    http://snn.ir/detail/video/409089/202

  63. لبیک یا حسین می‌گوید:

    صبر؛

    پای بحث های ایشان بوده ام و منظور از اخلاق، اخلاق سکولار است؛ با این یک جمله که از استاد پناهیان نوشته شده چیزی دستتان را نمی گیرد.

    برای روشمند و درست فکر کردن، صحبت های ایشان بسیار کارساز است!

  64. بیست و ششی می‌گوید:

    معتکفین عزیز؛
    عبادت ها قبول، الان یه جورایی دارید نور بالا می زنید. ان شاالله این حال معنوی بعد از اعتکاف حالا حالا ها واستون بمونه!

  65. لبیک یا حسین می‌گوید:

    یه چیز مهم

    چیزی که تا حالا از شخصیت استاد پناهیان خیلی برایم نمود داشته این است که دوست دارد در پیشگاه امام غایب از نظر مطرح باشد فقط و فقط همین!
    حتی این حس را در طولانی مدت به مستمعین خود سرایت می دهند! خدا حفظشان کند!

  66. سیداحمد می‌گوید:

    http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1592&pid=1&type=0
    بهتر نیست به جای آموزش و پرورش، خود دولت هفت دهم درصدی رو واگذار کنیم به بخش خصوصی؟
    این دولت و مثلا شخص شیخ حسن در یک مزایده درست چه قیمتی معامله می شن؟
    کی حاضره براشون پول بده؟
    همراه با این استقلال پرسپولیس، بد نیست بعضی ها رو هم واگذار کنن بخش خصوصی…

  67. ناشناس می‌گوید:

    سید احمد؛
    بابت صوت ممنون

  68. منطقی می‌گوید:

    آقای سید احمد
    شما مثلا اعتکاف بودی
    صبر کن عرقت خشک بشه بعد شروع کن
    چرا اینقدر جو رو متشنج می کنی؟؟
    چرا نمی تونی بی توهین حرف بزنی؟

  69. سیداحمد می‌گوید:

    چه توهینی؟
    آقای روحانی می گه؛ “آموزش پرورش باید از دولتی بودن خارج شه” و من می گم اگه این کار، کار خوبیه، چرا از آموزش پرورش تسری نکنه مثلا به وزارت خارجه، شخص خودشان یا اصلا به کل دولت؟

  70. منطقی می‌گوید:

    شما کلا توهین آمیز صحبت می کنی
    من تازه وارد نیستم و خوب آشنا هستم به لحن کلام شما
    قدیانی این اخلاق رو داره جنابعالی هم داری
    با همه، خصوصا مخالف از موضع بالا صحبت می کنی
    کاملا مشخصه همیشه دولت و طرفدارانش رو به سخره می گیری
    شما رو توصیه می کنم به توجه بیشتر به شعار سال رهبر

  71. سیداحمد می‌گوید:

    این دولت دیگه مسخره خاص و عام هست؛ نیاز نیست من مسخره اش کنم!
    http://kayhan.ir/fa/news/43791
    به هر حال ممنونم از اینکه منطقی هستید!

  72. فرهنگی می‌گوید:

    آقای سیداحمد؛
    عباداتتون قبول.
    پیشنهادتون در زمینه واگذاری دولت هفت دهم درصدی بسیار بجا و منطقی است.
    این ها از پس خصوصی سازی دو تا باشگاه ورزشی برنمیان، اون وقت چه طور میخوان دستگاه عریض و طویل آموزش و پرورش رو با حدود یک میلیون نیرو به بخش خصوصی بسپارند.
    صفت بارز این مرد، حرافی است و بس.

  73. صاعقه گمنام می‌گوید:

    سلام؛
    عبادات قبول…

    نه اینکه تا حالا هر چی رو به بخش خصوصی واگذار کردن، خیلی گل و بلبل شده!
    حالا آموزش بی پرورش رو نیز…

  74. سیداحمد می‌گوید:

    این دولت کلا استاد واگذار کردنه… به خصوص به “بخش اجنبی”!!
    http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1591

    دوستان محترم؛
    آیا بی غیرتی شاخ و دم دارد؟!

  75. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    وقتی ملاک ادب و هوش بشه اوباما، سیداحمد هم می‌شه مصداق بی‌اخلاقی و توهین‌کردن و…

    حالا “منطقی” فامیله یا صفت؟!

  76. بیست و ششی می‌گوید:

    منطقی؛
    امشب یکی می گفت؛ شوهرم دیگه اخبار تلوزیون رو نگاه نمی کنه! از بس شیخ حسن را نشان می ده!! الان اینم مصداق توهینه آیا؟!!!

    آخه کدوم نظام و دولت عاقلی آموزش و پرورشش را به بخش خصوصی واگذار می کنه؟………

    مرتضی اهوازی؛
    حرف هم که ندارید، کامنت کنید؛ یه صلوات بذارید، آخه ما دلمون واسه آواتارتون تنگ می شه!

  77. ناشناس می‌گوید:

    “مادربزرگم نشسته بود کنار مادر یکی دیگر از شهدا… و جالب آنکه هر ۲ فکر می‌کردند آن دیگری به رحمت خدا رفته!”

    اینجاش خیلی جالب بود. خدا سایه مادران و پدران شهیدان را از سر ما کم نکند.

  78. ناشناس می‌گوید:

    درسته که بچه هاشمی رفسنجانی خلافکاره و کلی اختلاس کرده!
    درسته هاشمی رفسنجانی در طول دوران سازندگی برخی از فقرا رو به بدبختی کشاند!
    درسته که هاشمی رفسنجانی قبلا می خواست پول خمس رو به منافقین بده، که البته اون موقع هنوز ناشناخته بودند!
    درسته که در دولت هاشمی رفسنجانی امثال سروش و خاتمی پرورش یافتند و به لیبرال ها میدون داده شد!
    درسته که هاشمی رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه دوران احمدی نژاد مرتب القای وضعیت بحرانی می کرد!
    درسته که هاشمی رفسنجانی اون نامه بی سلام و والسلام رو به آقامون نوشت!
    درسته که هاشمی رفسنجانی ساکت در فتنه بود و امید فتنه گران شد!
    درسته که بچه هاش لیدرهای اغتشاشگران تو فتنه۸۸ بودن!
    درسته که هاشمی رفسنجانی در خبرگان از ریاست ور افتاد و در انتخابات رد صلاحیت شد!
    درسته که هاشمی رفسنحانی یار غار وهابی های سعودی عربستانه!
    درسته که هاشمی رفسنجانی تهمت به بشار اسد زد که شیمیایی زده و تو اوج حمله داعش به عراق مشروعیت حکومت عراق رو زیر سوال برد!
    درسته که هاشمی رفسنجانی خاطرات عجیب غریبی به امام راحل نسبت می ده!
    درسته که رسانه های بیگانه از مواضع و سخنان هاشمی رفسنجانی مسرور و خوشحال ﺷﺪ!

    همشون درسته؛ ولی یه چیزی می گم تکرار کن:
    “هاشمی رفسنجانی یک پیرمرد محترم بازنشسته پولداره”

  79. پیرمرد می‌گوید:

    دوستان عزیز!

    آیا کسی می تواند مرا راهنمایی کند؟
    ۱- طبق اصل ۳۰ قانون اساسی دولت موظف است وسائل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد.
    ۲- طبق اصل ۱۲۱ رئیس جمهور به قرآن سوگند می خورد که پاسدار قانون اساسی باشد.
    ۳- چطور می شود آموزش و پرورش را به بخش خصوصی واگذار کرد، که هر دو اصل فوق رعایت شود؟

    ـــــــــــــــــــــــــــــ
    قطعه ۲۶:
    امشب با متنی در همین حدود و اون کامنتی که سیداحمد گذاشت، به روز می‌شوم…

  80. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    دوستان هر وقت دلشون واسه گراواتار حقیر تنگ شد، اینو ببینن؛
    http://meybodema.ir/content/uploads/18960_146.jpg

    بیست و ششی؛
    ارادتمندم!

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    دوستان محترم؛ اول صلواتی نثار مولای متقیان حضرت امیرالمومین علی بن ابی طالب علیه‌السلام کنین، بعد هم صلواتی برای جناب فاطمه بنت اسد… تا بعدش بهتون یادآوری کنم که امروز چه روزیه. امروز… آری! امروز فاطمه بنت اسد که حضرت ابوتراب را در آغوش داشت، بعد از ۳ روز که از تولد نوزادش در داخل کعبه می‌گذشت، از خانه خدا پا به بیرون گذاشت، وارد صحن مسجدالحرام شد و زمین و زمان را به وجود خود و «علی» مفتخر کرد… حقا که مفاتیح «اعمال ام علی» را کم دارد… آ خدا! اعتکاف به این می‌گویند؛ در آغوش مادر، آنهم در داخل خود کعبه، آنهم دقیقا بعد از تولد… «در کعبه شد پدید و به محراب شد شهید، نازم به حسن مطلع و حسن ختام او».
    علـــــــــــــــــــ “یا علی” ـــــــــــــــــی علی

  81. چشم انتظار می‌گوید:

    زمانی که در دولت: http://www.ghadiany.ir/1389/4233 زمزمه‌ی خصوصی‌سازی مهد کودک‌ها مطرح شد و بعضی‌ها با به‌به و چه‌چه آب از لب و لوچه هاشون آویزون شد!! و البته با مقاومت نیروهای متعهد و حزب‌اللهی بدنه‌ی آموزش و پرورش ابتر موند، این جرقه در ذهن ایجاد شد که جماعت فرنگی محور! قصد زدن ریشه رو دارند و البته تعدادی از این مهدها بصورت پایلوت! (آزمایشی) در تهران و برخی شهرها سرپا شد و فیلم هایی که بیرون آمد، کاملا بیانگر عمق فاجعه بود. که آنگاه به پلیدی نگاه وزرای آ. پ دولت افسادات، بخصوص مرتضی حاجی بیش از پیش پی بردیم. که در همین اثنی، مهدهای قرآن با برخی نواقص و کمبودها به نوعی باطل‌السحری برای این روشن فکری افراطی شد. هرچند که همون طرح من درآوردی، کار خودش رو کرد و حالا می بینیم که شیخ کلیددار چسبیده به قفل اعتقادات و فرهنگ این مملکت و قصد حراج کردن زیربناهای فرهنگی کشور رو داره! اون هم برای فرار از بی‌عرضگی و ضعف مدیریت در تامین منابع مادی و… بعنوان یک فرهنگی کوچک از این جامعه‌ی بزرگ، اذعان می کنم که همین وضعیت کنونی هم کیلومترها با آموزش و پرورش مد نظر حضرت آقا و شهدایی مثل رجایی و باهنر عزیز، فاصله‌ها داره. ولی با طرح آبگوشتی ایشون، فرض کنید در مزایده‌ی آموزش و پرورش یک میلیاردر بیاد و مدیریت این دستگاه رو به عهده بگیره!! هم خنده داره هم گریه دار. بعد همینطور بیایید پایین ببیند اونوقت بچه‌های ما باید در مکتب کسانی تلمذ کنند! که شاید بیشتر به فکر قِر کمر اونها باشند تا عمل به منویات دین و قانون!!

  82. به جرم عشق می‌گوید:

    چی؟! واگذاری آموزش و پرورش به بخش خصوصی؟؟!!
    یعنی دق مرگ شدیم دیگه از اینهمه تدبیر!
    فقط اینو بگم که امسال کشانده شدم بین بچه های دانش آموز محله های پایین شهرم توی راهیان نور و اعتکافشان تا شاهد بی کسی شان باشم. بابا! ایهاالناس جوونامون دارن توی فقر فرهنگی دست و پا می زنن. دارن از عطش معنوی لَه لَه می زنن. همین الان آموزش و پرورش ما داااااااغونه. روح دخترکهای معصوم ما داره از تهاجم وحشیانه فرهنگی، مجروح می شه… توی این ۳ روز تا ۲ کلمه حرف حساب می شنیدن از خدا و شهدا، زودی بغض می کردن و التماس که تو رو خدا بیاین مربی پرورشی ما باشین! کسی تا حالا این حرفها رو به ما نگفته بود…
    یعنی، های های هِق هِق می کنین اگه دَری وَری یه مشت معلم نماهایشان را بشنوید.
    ایها الناس! من از دست این دست تدبیرها داغدارم.
    از هر چه سکوت و تنبلی بیزارم.
    آقاجونم ما عاشق کارهای سخت هستیم
    و عاشق کارهای فرهنگی خودجوش…
    رویم سیاه پیش شهدایی که ایستاده شهید شدند.

  83. به جرم عشق می‌گوید:

    آیا می شود ما هم “عاشقانه به سوی شفق بدویم تا در چشمه خونین خورشید، زخم های استخوان گداز خویش را بشوییم؟؟ که ثابت کنیم: سرخی بالاترین رنگ است؟؟”
    و بالاترین تدبیر؟ و نورانی ترین امید؟

  84. ناشناس می‌گوید:

    به قول یه بنده خدایی؛

    هاشمی یه سیرمرد مخترم بارنبسته‌ی پولخاره!

    ببخشید آقا ما املامون خوب نیست!

  85. لبیک یا حسین می‌گوید:

    واگذاری آموزش و پرورش به بخش خصوصی یعنی گور پدر هر کی پولدار و سرمایه دار نیست!

    اوه…. یه فحش هم از من شنیده شد آخر!!

  86. سید محمد می‌گوید:

    دلم باز هوای ده اردیبهشت سال ۶۱ و گردان مقداد و شهدایش را کرده است.
    همچنین شهدای دو گردان عمل کننده با ما یعنی گردان های حبیب و میثم.
    بچه های گمنامی مانند مهدی زرین کار، بیات، امین الهی، مهاتما گاندی(چون اسم اصلیش را فراموش کرده ام)، مجید محمدی معین، قدیانی و… و معاون شجاع و عارف گردان حاج عباس ورامینی که زخمی شد و در عملیاتی دیگر به شهادت رسید.
    خیلی دوست دارم بچه هایی که زنده مانده اند را ببینم. خوشحالم از اینکه فرزند یکی از شهدا با قلمش با ایادی استکبار و منافقین جدید در حال پیکار است.

  87. سلام می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی
    کتاب و منبع خوب برای مطالعه در زمینه زندگی سیاسی ائمه علیهم السلام می شناسید؟ ممنون می‌شم معرفی کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.