روحانی دونقطه صالحی!
روزنامه جوان ۱۹ اسفند ۱۳۹۴
*در آستانه برجام/ روحانی:
از زحمات دوست عزیزم جناب آقای دکتر صالحی به صورت ویژه تشکر میکنم.
*روز برجام/ روحانی:
اگر صالحی نبود، ای بسا برجام اصلا به فرجام نمیرسید.
*۲ ماه بعد از برجام/ روحانی:
این مدال لیاقت، حقا که برازنده جناب دکتر صالحی است. ما همه باید از ایشان ممنون باشیم.
*یک ساعت بعد از ۲ ماه بعد از برجام/ روحانی [هنگام پیادهروی با ظریف]:
برجام به صالحی بدهکار است. واقعا من اینگونه فکر میکنم جناب ظریف!
*همین چند روز پیش/ روحانی:
صالحی که وزیر خارجه نیست! درباره برجام باید از ظریف بپرسید!
*۳ روز پیش/ روحانی:
صالحی نبود، شاید برجام یک سال زودتر به فرجام میرسید، نه حالا بگو سیدخندان!
*دیروز/ روحانی:
با صدای رسا میگویم که صالحی حق اظهارنظر درباره برجام را ندارد!
*دیشب/ روحانی:
رساتر از قبل اعلام میکنم که نه آقای صالحی و نه اساسا هیچ فرد صالحی، حق حرفزدن درباره برجام را ندارد!
*همین یک ساعت پیش/ روحانی:
صالحی؟ اصلا کی هست؟
- بایگانی: یمین
رأی من، خون تو
روزنامه جوان ۶ اسفند ۱۳۹۴
الان که دارم این چند خط را مینویسم، هنوز تبلیغ نامزدها قانونی است، اما الان که تو داری این متن را میخوانی، دیگر مهلت قانونی تبلیغ نامزدها تمام شده!
خندهام گرفته از این وضعیت! این را هم میگذارم به حساب نمک کار روزنامهنگاری! نوشتم «نمک» یادم آمد که «نمکدان» را نباید شکست!
فردا جمعه انشاءالله در نهایت امن و امان میرویم پای صندوق رأی و هر چقدر هم صف رأیگیری شلوغتر باشد، چه بهتر! فردا اگر دیر بجنبیم شاید مجبور باشیم یک ساعت، بلکه حتی چند ساعت منتظر بمانیم تا نوبت رأی دادن ما شود؛ بالطبع از این همه سرپا ایستادن خسته خواهیم شد، اما جانم به قربان شیربچههای مدافع حرم که کیلومترها آن سوی مرز مقدس وطن، دشمن لعین داعشی را در همان دورها نگه داشتهاند! فردا دقیقا در همان دقیقهای که من و تو داریم به نامزدهای مورد علاقه خود رأی میدهیم، شاید یک بسیجی دیگر جرعهنوش باده شهادت شود!
حال میخواهم یک سؤال خندهدار اما گریهدار بپرسم؛ چند دقیقه یا چند ساعت در صف رأیگیری ایستادن، بیشتر آدمی را خسته میکند یا چند شبانهروز بیخوابی و بیآبی و نبرد تن به تن با وحشیترین اشقیای تاریخ؟! راستش به تو بدهکاریم ای «نامزد شهادت» که از زن و بچه و زندگی گذشتی تا پای حرامیان، خاک کشور را آلوده نکند. به همت کارگران شهرداری، فردا دیگر در شهر خبری از چهره نامزدهای انتخابات نیست، اما باز هم تصویر شهدای مدافع حرم پیشروی ما خواهد ماند.
چند روز پیش، رزمندهای که داشت مهیای اعزام به سوریه میشد، به راقم این سطور گفت: «بعید میدانم در خط مقدم نبرد با لعین داعشی امکان رأی دادن ما وجود داشته باشد، اما تو را به حضرت زهرا قسم، جوری رأی ندهید که خستگی نبرد با اشقیا به تن ما بماند».
آری! عشق است نامزدهای شهادت که هیچ موقعی تبلیغشان غیرقانونی نیست، حتی در روز انتخابات! از کجا معلوم فردا روز شهادت چند نفر در جبهه شام باشد؟! از کجا معلوم فردا گرد یتیمی بر چهره چند دختر خردسال بنشیند؟! فردا کار ما سختتر است یا کار آن مادری که به او خبر شهادت جگرگوشهاش را میدهند، آن هم در حالی که شاید خبری از پیکر فرزندش نباشد! فردا رأی دادن این مادر کجا، رأی دادن من و تو کجا؟!
آهای نامزدی که فردا فکر میکنی از بقیه رقبا جلوتری! جلودار اصل کاری، آن جوان بسیجی است که فردا شاید در خط مقدم جبهه شام، روز آخر زندگیاش باشد!
فردا من رأی میدهم، تو رأی میدهی، اما این همه آزادی در حق انتخاب، از صدقه سر دردانههایی است که با خون سرخ خود، ضامن امنیت انتخابات شدهاند. سوگند به خون شهدا، ما نیز در راه دفاع از ولایت خسته نخواهیم شد. هنوز «گلبرگ سرخ لالهها در کوچههای شهر ما بوی شهادت میدهد»! وه که چقدر آراممان میکند اسم تو مادر! یا زهرا…
- بایگانی: یمین
نقدی به نظام جمهوری اسلامی
وطن امروز ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
این کشور و آن کشور ندارد؛ بدیهیترین منطق انتخابات در هر نظامی این است که به عنصر فتنهگر علیه ساز و کار آن انتخابات، اذن نامزدی ندهد. حال اگر آن عنصر فتنهگر، در فتنهآفرینی علیه ساز و کار انتخابات، مسبوق به سابقه هم باشد و علاوه بر این، در فتنه علیه نتیجه انتخابات هم سابقهدار باشد، که دیگر هیچ! یعنی حداقلش این است که در سایر نظامها به چنین عنصری هرگز اذن نامزدی نمیدهند، اینکه حالا با او چه کار میکنند و چگونه او را به سزای رفتار و گفتارش میرسانند، محل بحث این یادداشت نیست. محل بحث این یادداشت، همانطور که از تیتر آن پیداست، با کمال عذرخواهی نقدی است به نظام جمهوری اسلامی. این نقد البته میتوانست در مدح نظام نوشته شود اما از آنجا که زیادی هر چیزی بد است، لاجرم این متن هم زاویه نقد پیدا کرده است. تا چند بار اولی که طرف، علیه ساز و کار انتخابات شکلک درآورد و نظام تحمل کرد و از در گذشت وارد شد، این را ما همان زمان نوشتیم به پای کرامت نظام و مصلحتسنجی درست و تلاش حکیمانه برای حفظ، اما به راستی تا چند بار؟! و تا کی؟! آیا اوجب واجبات، حفظ نظام است یا حفظ طرف در مجموعه نظام؟! و گیرم همین دومی اوجب واجبات باشد، آیا با این همه اغماض و ملاحظه، مثلا حفظ شده در مجموعه نظام؟! وقتی تندتر از هر اپوزیسیونی علیه نظام موضع میگیرد، رادیکالتر از هر ضد انقلابی علیه انقلاب حرف میزند، بیمنطقتر از هر خودخواه خودمحوری علیه نهاد قانونی ناظر بر انتخابات اراجیف میبافد و ساختارشکنانهتر از هر دشمنی علیه ساز و کار انتخابات یاوه میسراید، معلوم است که اولا لیاقت این همه تلاش برای حفظ در بدنه نظام را ندارد، ثانیا نظام باید تجدید نظر کند در نحوه مواجهه با وی. گفت: «خوبی که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند». خوبی البته اگر زیادی دیگر از حد گذشت، فقط نباید به نقد نادان بسنده کرد، بلکه بیتعارف، باید دمی هم نشست پای نقد خوبیکننده! و از جمله این خوبیکنندهها، شورای نگهبان است. راقم این سطور، آنقدر در تعریف از شورای نگهبان نوشته که حق این یک فقره نقد برایش محفوظ باشد! من ضمن احترام به هر تصمیمی که این نهاد قانونی بگیرد، و فقط منباب روشن شدن، از اعضای معزز شورای نگهبان میپرسم که بر اساس کدام منطق، فلانی را تأیید صلاحیت کردهاید، آنهم برای مجلسی به اهمیت مجلس خبرگان؟! اگر منطق این بوده که با دیدن یک ملاطفت دیگر، دست از رفتار و گفتار فتنهآفرین بردارد، حرفهای سابقهدار لیکن بیسابقه ایشان نشان داد که این خوبیها و این لطفها اصلا و ابدا به طرف نیامده! معالأسف هر بار نظام در مواجهه با ایشان کوتاه آمده، وی سنگرهای دیگری را فتح کرده! آنهم با ادبیاتی بدتر، تندتر، افراطیتر، آنقدر افراطیتر که گاه حتی رسانههای دشمن، حیرت میکنند از این همه افراط در دشمنی با انقلاب، از درون انقلاب! اگر «ضد انقلاب» یعنی آنکه بر ضد انقلاب موضع میگیرد، کیست ضد انقلابتر از او که سخن نمیگوید الا به فتنه؟! فتنه خاطره از امام اما علیه خط امام، فتنه عکس با امام اما بر عکس راه امام، فتنه اسم خمینی اما علیه رسم خمینی و هزار و یک فتنه ریز و درشت دیگر! بخواهیم یا نخواهیم سخنان سراسر فتنه اخیر نشان داد که هر چه خوبی در حق ایشان بیشتر شود، با بدی بیشتری، آن را جواب میدهد! وقتی با فردی طرفیم که جزای احسان را جز به بدی نمیدهد، آیا کجاست حد و مرز این همه احسان و بزرگواری؟! بگذارید جور دیگری سئوالم را مطرح کنم؛ این جناب دقیقا و مشخصا با چه هزینهای باید در نظام حفظ شود؟! آیا با این هزینه که هم نامزد انتخابات باشد و هم علیه شورای نگهبان حرفهایی بزند که تا به حال، هیچ دشمنی و هیچ ضد انقلابی بدین عریانی نزده؟! آیا با این هزینه که مادر رزمنده ۸۸ یعنی همان شهید مدافع حرم با خود بپرسد؛ «اگر اوضاع این است، اصلا جگرگوشه من برای تأمین امنیت کدام قانون و کدام انتخابات رفت و جانش را تقدیم کرد؟!» آیا جز این است که تقریبا همه شهدای مدافع حرم، سال ۸۸ در میدان دفاع از انتخابات و رأی جمهور هم رزمنده و مدافع حریم آرای میلیونی ملت ایران بودهاند و سخت است برای بازماندگان ایشان، وقتی میبینند بعضیها از سویی با تأیید شورای نگهبان روبرو میشوند، از دیگر سو، همین نهاد قانونی را به باد توهین و افترا میگیرند؟! آیا این عنصر بدسابقه فتنهگر باید در نظام حفظ شود حتی به بهانه شکستن دل شیربچههای میدان جنگ با لعین داعشی؟!
البته اشتباه نشود! من هرگز بنا ندارم بگویم که اگر شورای نگهبان، طرف را رد صلاحیت میکرد، وی متنبه میشد و دیگر این همه رادیکال و افراطی موضع نمیگرفت! هر چند به جد بر این باورم که در امر تربیت حتی حفظ افراد، اگر تشویق هست، تنبیه هم هست! حرف من این است که «تحلیل» به معنای سبکسنگین کردن اتفاقات آینده، کار سیاستمدار است اما شورای نگهبان، به عنوان مفسر قانون اساسی، کاری ندارد الا عمل به مر قانون! اساسا و اصولا دخلی به شورای نگهبان ندارد که رد صلاحیت، فلانی را در دایره نظام نگه میدارد یا تأیید! اگر طبق قانون یعنی منطق انتخابات، فتنه خط قرمز است، و اگر سخنان کذا نشان داد که هیچ مصلحتی حتی مصلحت حفظ بعضیها، بالاتر از مصلحت عمل به مر قانون نیست، فرض است بر شورای نگهبان که دفاع خود از حریم حقالناس را کامل کند و ضمن قلم قرمز کشیدن روی نام این فتنهگر سابقهدار، اجازه ندهد عرصه سیمرغ انتخابات، بیش از این، جولانگه خط دهنده به ضد انقلاب باشد. روی سخن این نوشتار، اما فقط شورای نگهبان نیست! دیگر ارکان نظام هم باید بدانند که اوجب واجبات، حفظ افراد به هر قیمتی درون مجموعه نیست! همین را کم داشتیم که طلبکار از مردم و رأی مردم، بشود متذکر بدهی پابرهنهها به امام و اسلام و انقلاب! جوری علیه انقلاب موضع میگیرد که گویی به ضد انقلاب بدهی دارد، که گویی به دشمن بدهی دارد، که گویی مدیون BBC و در دین VOA است! خوب است این را هم بفرماید که چند بار بر گوش صندوق آرا سیلی بزند، مردم شهید داده با او بیحساب میشوند؟! و بفرماید نام آقازادههایش در چند قرارداد فاسد نفتی بیاید، بدهی این ملت به خاندان پرداخت شده؟! و بفرماید چند بار دیگر به دشمن گرای تحریم بدهد، خیالش راحت میشود؟! من که باورم هست خمینی کبیر، اول بدهکار خاندان است! آنجا که گفت: «ما آمریکا را زیر پا میگذاریم» و از قرار نباید میگفت! آنجا که گفت: «من بوسه بر دست و بازوی رزمندهها میزنم» و از قرار نباید میگفت! آنجا که نباید علیه حکام آل سعود، آن حرفها را میزد! آنجا که نباید بر ضد اسلام اشرافیت، سخن میگفت! آنجا که نباید به «جنگ عقیده» اشاره میکرد! آنجا که نباید یک تار موی کوخنشینان را به تمام دنیای کاخنشینان برتری میداد! و آنجا که نباید میگفت: «غلط میکنی! قانون تو را قبول ندارد!» واجب است بر شورای نگهبان که ضمن تجدیدنظر در رأی صادره، بیش از پیش و بخصوص برای این عنصر غیر ملتزم به ساز و کار انتخابات، ثابت کند که حقیقتا بدهکار خمینی است، نه ضد انقلابی که هم از توبره میخورد، هم از آخور! شورای نگهبان، صلاحیت خود را از قانون اساسی گرفته، از امام راحل عظیمالشأن. واقعا کسی که این امر بدیهی را هم نمیداند، صلاحیت تأیید صلاحیت توسط شورای نگهبان را دارد؟! حرمت امامزاده اما در وهله اول با متولی آن است. گاه هست که باید به خدا پناه برد از بد بودن متولی لیکن چو امروزی مجبوریم خوبی از حد گذشته متولی را منتقد باشیم و حرفهایی بزنیم که علیالقاعده خودمان هم نمیپسندیم! برای هر معصیت کبیری راهی به استغفار هست اما امان از «استکبار» این «گناه اکبر». انسان مستکبر از بس خود را بزرگ میبیند، اساسا نمیتواند توبه کند! توبه یعنی «بازگشت به خدا»، همچنان که توبه انقلابی یعنی «بازگشت به روح خدا» اما عنصر مستکبر متکبر، آنجا هم که شورای نگهبان در بستر تأیید صلاحیت زمینه توبه را فراهم میآورد، مستکبرتر میشود، متکبرتر میشود! و دقیقا همین جاست که من مجبور میشوم تا در اوج اعتقاد به نظام، انتقاد کنم از نظام! ملاک گیرم نه حال فعلی افراد، که سابقه ایشان باشد! در فتنه علیه انتخابات، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در قربانی کردن آدمها به نفع مطامع خود، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در دروغ بستن به امام، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در همنوایی با دشمن، بلکه دشمنتر شدن از خود دشمن، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! این تیتر یکی از نوشتههایم بود در اوج فتنه هشتاد و اشک: «کشتی انقلاب، مسافرکشی میکند، منتکشی نمیکند!» کسی که از ضد انقلاب هم بیشتر با انقلاب ضدیت میکند، مصلحت آن است که جز به عدالت با او رفتار نشود! آنهم عدالت حداکثری! دیروز خوب نوشته بودند بچههای روزنامه: «حقیقتا یک سئوال بسیار مهم در افکار عمومی وجود دارد و چه بهتر آنکه رسانههای انقلابی و تا بن دندان معتقد به نظام اسلامی، این سئوال را مطرح کنند. سئوال این است: وقتی فتنه ۸۸ به عنوان یک خط قرمز در نظر گرفته میشود، باید نگاهی کاملا قانونی و انقلابی نسبت به تکیهگاه این فتنه داشت! وقتی به درستی کاندیدایی در یک شهرستان دورافتاده به خاطر علقه به فتنه رد صلاحیت میشود، چرا باید تکیهگاه فتنه ۸۸ تأیید صلاحیت شود؟! آن کاندیدای شهرستانی به خاطر فتنهای که طرف به پا کرد رد صلاحیت شده است! در این شرایط چرا باید خود آن فرد تأیید صلاحیت شود؟» عجبا که درباره او مدام میگویند سابقه! کی بود آخرین بار که دشمن علیه او موضعی گرفت؟! اصلا یادتان میآید؟! اتفاقا بیم من از چیز دیگری است! من بیم از آن فردایی دارم که آیندگان، ناظر بر رفتار و گفتار طرف، جمهوری اسلامی را نه چون حقیر، که جور دیگری نقد کنند! که بگویند: «فردی با این همه سابقه فتنه علیه انتخابات، صلاحیتش توسط شورای نگهبان تأیید شد!» که بگویند: «هر کاری دلش خواست کرد و هر حرفی دلش خواست زد اما هرگز به عدالت با او رفتار نشد!» که بگویند: «اگر میگویید با نظام زاویه داشت، پس چرا فلان؟!» که بگویند: «مادر شهید مدافع حرم دلش شکست اما شما باز هم نگران حفظ طرف بودید؟!» که همالان بگویند: «به راستی و با وجود همه اعتقادم به نظام، چرا باید در انتخاباتی شرکت کنم که حتی فلانی هم با این شرح مشروح در آن نامزد است؟! خودم را دست انداختهام یا رأیم را؟! حضرات بفرمایند چه شورای نگهبان و چه مجلس و چه انتخاباتی میخواهند، همان را هم عملی کنند! دیگر چرا انتخابات؟!»
*** *** ***
تلاش برای حفظ هر فردی در دایره انقلاب اسلامی، صدالبته عملی مأجور است و حکیمانه اما بدان شرط که در مقام عمل تبدیل نشود به تلاش برای حفظ منویات ضد انقلاب، آنهم از درون انقلاب، آنهم در نخستینروز دهه فجر، آنهم در یومالله دوازدهم بهمن، آنهم دوشادوش «امام آمد»، آنهم سینه به سینه آن سرود بهشتی در بهشت زهرا. شک ندارم اسلام جماعت، آمریکایی است! واقعا اگر قرار است طرف را حفظ کنیم که در اولین روز دهه فجر، کام شیطان بزرگ را شیرین کند، نخواستیم این حفظ کردن را! کینهها دارند از خمینی کبیر! از امام جنگ فقر و غنا! از روحالله پابرهنهها! و تمام سعیشان این است که در آستانه انتخابات، مخاطب شعار «برخیزید، برخیزید!» را از شهدای انقلاب برگردانند طرف ضد انقلاب! حال تا کی و تا کجا باید این فرد را تحمل کرد بلکه حفظ شود؟! بفرموده امام شهدا، اوجب واجبات برای ما حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی است! اگر قرار است حفظ بعضیها، مخل حفظ خود نظام شود، اگر قرار است هزینه حفظ عناصر فتنه، خدشه بر شعائر انقلاب باشد و اگر قرار است بهای حفظ مدعیان وقیح، حذف رسم خمینی از اسم خمینی باشد، حذف اسلام ضد ظلم و ضد سازش باشد، حذف ولینعمتان امام باشد، قسم به خون شهدا، به اجرای مر عدل و داد در حق این جماعت ضد انقلاب راضیتریم تا ماندنشان درون انقلاب! صدسال سیاه نخواستیم خانواده انقلاب همچین خاندان متفرعنی داشته باشد! بگذریم که تلاش برای حفظ سرپناه آن پیرمرد جنوب شهری هم عملی مأجور و حکیمانه است! ولینعمت خمینی همین پیرمرد است! همین پیرمرد معمولی! نظام، یاران را حفظ کند! اغیار به سلامت! آری! به سلامت… که خمینی فقط یک بیت نسرود! بیت امام یعنی خانه مادر چند شهید! خمینی در برابر هیچ سیاستمداری احساس حقارت نکرد، لیکن با آن همه عظمت، در برابر چهره نورانی و گریه شوق بچههای جبهه و جنگ احساس حسرت و حقارت میکرد! هر کجا بسیجی هست، بیت امام همان جاست! هر کجا رزمنده هست، بیت امام همان جاست! زحمت بیهوده میکشید! «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست»! خمینی هدیه خدا بود به ما! روح خدا جز خدا صاحبی نداشت! امام ما را نمیتوان به نام زد! بسی بزرگتر از این حرفها بود! ما دست از دامان خمینی برنمیداریم! و امام بیدار خود را به مشتی خواب و خاطره نخواهیم فروخت! امام بزرگوار ما عاشق این بود که آمریکا را زیر پا بگذاریم و مثل این دریادلان سپاهی، کاری کنیم کارستان، بلکه در تقابل تاریخی و ماندگار جمهوری اسلامی و آمریکا، این عکس ذلت و زبونی یانکیها باشد که مخابره شود! لذا اشبهالناس به خمینی، همان عزیز فرزانهای است که به وقت، «نشان فتح» میدهد! این ملت شهیدپرور، این امت حزبالله، همه «یادگار خمینی» هستند! «من یادگار خمینی هستم» شعار همه این مردم است! تمام این کشور، متعلق به خمینی و یادگار خمینی است! پوسیده بودیم ما در پستوی تاریخ، اگر نهیب روحالله بیدارمان نمیکرد! ما به خمینی بدهکارتر از آنیم که بعضیها فکر میکنند! ما با خمینی زندگی میکنیم، خواب نمیبینیم! ما از آرمانهای امام، کوتاه نمیآییم! مسیر حرکت ما را خمینی معین میکند! خمینی را نمیتوانید از ما بگیرید! خمینی را نخواهید توانست از ما بگیرید! ما سطر سطر صحیفه را از بریم و خوب میدانیم که «مبارزه با رفاهطلبى سازگار نیست، و آنها که تصور مىکنند مبارزه در راه استقلال و آزادى مستضعفین و محرومان جهان، با سرمایهدارى و رفاهطلبى منافات ندارد، با الفباى مبارزه بیگانهاند. و آنهایى هم که تصور مىکنند سرمایهداران و مرفهان بىدرد، با نصیحت و پند و اندرز متنبه مىشوند و به مبارزان راه آزادى پیوسته و یا به آنان کمک مىکنند آب در هاون مى کوبند! بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحتطلبى، بحث دنیاخواهى و آخرتجویى، دو مقولهاى است که هرگز با هم جمع نمىشوند. و تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند».
- بایگانی: یمین
صلاحیتش را تأیید کنید!
کانال تلگرامی وطن امروز
اگر قرار باشد نهاد قانونی ناظر انتخابات، در بررسی صلاحیت نامزدها، چشم خود را در برابر فاحشترین خیانت انتخاباتی یعنی فتنه علیه خود انتخابات، خود صندوق اخذ رأی، خود کلیت آرا و خود آرای اکثریت ببندد، و اگر قرار باشد شورای نگهبان، بینترین استناد رد صلاحیت یعنی سابقه فتنهگری علیه چند انتخابات را درز بگیرد، از این طرف هم میتوان به ماجرا نگاه کرد و پرسید:
یک- آیا اساسا فلسفه وجودی شورای نگهبان زیر سوال نمیرود؟!
دو- آیا دعوت از افراد نه چندان علاقهمند به نظام به شرکت در انتخابات، به منزله تأیید صلاحیت نامزدهایی است که اندک التفاتی به ساز و کار انتخابات ندارند؟!
سه- آیا بازی دادن فتنهگران دائمی علیه صندوق آرا، آنهم در مقام نامزد انتخابات، خدای نکرده این تصور را ایجاد نمیکند که از نظر شورای نگهبان، فتنه علیه انتخابات، خیلی هم حالا جرم و جنایت بزرگی نیست؟!
چهار- واقعا با کدام مصلحت، میتوان حکم به تأیید صلاحیت نامزدی داد که اگر نتیجه انتخابات، باب دلش نباشد، هیچ ابایی ندارد به نظام ۳۰۰ هزار شهید جمهوری اسلامی تهمت تقلب بزند و اگر نتیجه انتخابات، باب دلش باشد هم، باز هیچ ابایی ندارد که این بار بردارد بگوید؛ «اینجا هم البته نیت تقلب داشتند اما نتواستند!»
پنج- اگر هیچ مصلحتی، واقعا عرض میکنم؛ هیچ مصلحتی، حکم به تأیید صلاحیت هیچ فتنهگری علیه انتخابات در هیچ انتخاباتی نمیدهد، آیا میتوان پذیرفت فتنه علیه انتخابات، مهمترین استناد رد صلاحیت باشد اما باسابقهترین فتنهگر علیه انتخابات، تأیید صلاحیت شود؟!
شش- اصلا و اساسا جمهوری اسلامی برای چه باید انتخابات برگزار کند و مردم برای چه باید در انتخابات شرکت کنند، اگر قرار است کارگردان شورش سرگشاده علیه ساز و کار همین انتخابات هم تأیید صلاحیت شود؟!
هفت- اگر دانهدرشتترین فتنهگر علیه انتخابات، اذن نامزدی پیدا کند، آیا همین «تأیید صلاحیت» را دلیل نمیگیرد که دوفردای دیگر ادعا کند؛ «من از نظر ناظر انتخابات یعنی شورای نگهبان و یعنی مفسر قانونی قانون اساسی، فتنهگر علیه انتخابات شناخته نمیشوم، که اگر میشدم حتما مرا رد صلاحیت میکردند»؟!
هشت- آیا تأیید صلاحیت چنین فردی، اولا قبح فتنه علیه انتخابات را نمیریزد؟! و ثانیا آیا سبب نمیشود طرف این بار در مقام نامزد انتخابات، دست بازتری برای چنگ انداختن بر صورت قانون داشته باشد؟!
نه- اگر انتخابات، حریم رأی مردم است -که هست- آیا تأیید صلاحیت فتنهگر بزرگ علیه این حریم مقدس، بدترین خدشه به حرمت انتخابات نیست؟!
ده- آیا دعوت از افراد نه چندان علاقهمند به نظام به شرکت در انتخابات، به این معناست که با تأیید صلاحیت نامزدهای فتنهگر علیه انتخابات، علاقهمندان به نظام را که همواره و در هر میدانی جان خود را برای دفاع از اسلام و ایران کف دست گرفتهاند، دلسرد کنیم؟!
*** *** ***
خمینی ملاک باشد یا خامنهای، هیچ فرقی ندارد؛ هر دوی این رهبران خداباور، آحاد مردم را ولینعمت انقلاب اسلامی دانستهاند و در عین حال، همه را سفارش به «قانون» کردهاند. ما کی و کجا از شورای نگهبان خواستهایم صلاحیت فلان نامزد رد صلاحیت شده را تأیید کند، چون مثلا در ماجرای برجام، همفکر، همراه و همرأی ما بوده است؟! ما اصولگرایان وقتی میگوییم قانون، آنقدر هم به آن التزام عملی داریم که حتی زودتر از اصلاحطلبان مدعی، پیروزی آقای روحانی در انتخابات را به ایشان تبریک بگوییم و الا اگر عالم ریاضی آنقدر بیدر و پیکر است که ۱۳ میتواند از ۲۴ بزرگتر باشد، هفتدهم درصد اصلا عدد حساب نمیشود! وقتی بزرگان این انقلاب، خود را خادم ملت و همه را در پیشگاه قانون، برابر میدانند، احدی نباید توهم بزند که از خمینی و خامنهای، از مردم، از قانون و از ساز و کار قانونی انتخابات، بالاتر و بزرگتر است؛ هر که میخواهد باشد! «یکی هم بود در جمهوری اسلامی که مدام شکلک درمیآورد علیه انتخابات، آخرش هم نفهمید ۴۰ از منیت خودش و ۲۴ از ۱۳ بزرگتر است، نتیجه انتخابات اگر باب میلش بود یک جور به نظام تهمت میزد و اگر نبود جور دیگر، حتی با دروغ بزرگ تقلب، به دشمن جلاد، چراغ سبز تحریم بر گرده ملت را نشان داد، آخرش همین فرد، برای نامزدی در همان انتخاباتی که مکرر علیه ساز و کارش فتنه کرده بود، تأیید صلاحیت شد!» آقایان انقلابی، محترم و معزز شورای نگهبان! امثال راقم این سطور، بخواهیم هم نمیتوانیم بفهمیم سختی کار شما را لیکن برای آینده جمهوری اسلامی و برای نام جمهوری اسلامی، نخواهید جمله داخل گیومه را! که بردارند بگویند؛ «یکی هم بود در جمهوری اسلامی که از قانون بالاتر بود!» بینی و بینالله! در عالیجناب، این لیاقت را میبینید که برود خبرگان، برای این ملت، رهبر معین کند؟! البته اگر میبینید، اگر تأیید صلاحیت او را قانونی میدانید و اگر از پس جواب یومالعیار قیامت به حضرت احدیت برمیآیید، گور بابای این یادداشت! حتما صلاحیت ایشان را تأیید کنید! که ما از شورای نگهبان، نه عمل به مندرجات خودمان، بلکه تنها و تنها عمل به مر قانون را میخواهیم.
- بایگانی: یمین
متولد ماه بهمن
تولد: سوم بهمن سی و دو

پدرم! تولدت مبارک… همین!
- بایگانی: یمین
صبح سپید مجعد
وطن امروز ۲۳ دی ۱۳۹۴
گمانم تا به حال، وزارت ارشاد مجسمهای در خور شأن و مقام استاد ساخته بود، اگر که حمید سبزواری هم همان اول انقلاب، فلنگ را میبست و بیرون از گود موشکباران تهران، قهوهخانهای کنار قبرستان پرلاشز را پاتوق خود میکرد و به جای شهدای وطن، در مدح «هیچ» دری وری میگفت! و این است قصه مظلومیت «شاعر انقلاب» که هرگز اجازه نداد انقلاب اسلامی در «خط مقدم شعر» تنها بماند. اگر دولت یعنی همین دولت که عدل، در روز شهادت مصطفی احمدیروشن و در اوج خوشسلیقگی مقدمات سیمان ریختن در قلب رآکتور اراک را فراهم میکند، دم حضرت استاد گرم که «شاعر دولتی» نیست! شاعران دولتی سبیل خود را با پول بیتالمال چرب میکنند تا سال ۸۸ یارایشان باشد علیه ۴۰ میلیون رای ملت، پاچهخواری عالیجناب را بکنند! با شعر و سه نقطهچین اما قواعد ریاضی بهم نمیخورد! و ۲۴ از ۱۳ کوچکتر نمیشود! حمید سبزواری در جبهه مردم است، نه جبهه سیاست! حمید سبزواری در جبهه انقلاب است، نه جبهه ضد انقلاب! شعرای جبهه ضد انقلاب، هم از توبره ارشاد میخورند، هم از آخور صدای آمریکا! دولتیهای دوقبضه! یک شاعر، یک اهل قلم، یک رماننویس اما با کمک چه چیزهایی میتواند علیه انقلاب شکلک درآورد؟ یک موی سپید بلند ترجیحا مجعد میخواهد که استاد، بهترینش را دارد. چند تایی مجموعه شعر میخواهد که استاد، بهترینش را دارد. کمی تبحر در پیچ و تاب دادن به کلمات میخواهد که استاد بهترینش را دارد. حمید سبزواری اما نخواسته از ۲۲ بهمن ۵۷ تکان بخورد! راستی که از سرودههای انقلاب، اشعار استاد را بگیری، گویی همه شعر را از همه انقلاب گرفتهای! در هر حماسهای از حماسههای انقلاب، امضای زیبای استاد ما هست! شاعری را میشناسم که ۲۲ بهمن جو زده شد، گفت: «همین امشب در مدح امام دکلمهای میسرایم». هنوز نسروده! هنوز نیامده! هنوز نجوشیده! و نخواهد سرود، نخواهد آمد، نخواهد جوشید! شاعری برای انقلاب، لیاقت میخواهد! آن روزها که شاعر انقلاب در مدح انقلاب شعر میگفت، هنوز صدای انقلاب به ساختمان وزارت ارشاد نرسیده بود! به حمید سبزواری، خون شهدای میدان ژاله، سفارش شعر میداد! استاد خود «وزیر شعر انقلاب» است. شعر گفتن به سفارش وزیر وزرا هنری است مختص شاعران دولتی! شاعران دولتی زود پیر میشوند اما استاد ما در سن ۹۰ سالگی چنان علیه رامش و آرامش و سازش و آسایش سخن میراند که تنها و تنها از شعرای جوان برمیآید. این هم از معجزات انقلاب اسلامی است که فیالواقع جوانترین شاعر انقلاب، همان پیرترین شاعر انقلاب باشد! اگر حضرت روحالله در پیام موسوم به قطعنامه، همان خمینی ۵۷ است، بلکه خمینیتر از آن بهمن خدایی، باید هم شاعر انقلابش در اوج سپیدمویی، خروشی چون جوانان داشته باشد. آری! هنوز هم «بحر را موجها زنده دارند». استاد خود موج زندهای است که نه با پیامک خبرگزاریها میمیرد، نه حتی با مرگ! او در زندگی، در شعر، در سنگر هنر و در جنگ تن به تن کلمات، در قافیهها و ابیات، بارها و بارها دعوت حق را لبیک گفته! مرده آن شاعری است که به دعوت بیبیسی شعر میگوید تا پیازداغ تحریم را بیشتر کند! بعضی شعرا هنوز هم نخود لوبیای آش شور فتنه هستند! شاعری که شبها خواب دلار میبیند، صبح، نمک به زخم شعر میپاشد! عشق است اما استاد خودمان، با آن صبح سپید مجعدش! درود قلم بر تو باد حضرت حمید!
- بایگانی: یمین
خط بد پزشکان
حزبالله سایبر ۲۱ آذر ۱۳۹۴
هر چند روایت دومی که از حادثه معروف به بخیهکشی ارائه شد متفاوت از روایت زمخت و باورنکردنی اولی بود اما از آنجا که افکار عمومی به خصوص در فضای مجازی هنوز درگیر این ماجراست، اشاره به چند نکته لازم و ضروری به نظر میرسد.
یکم-
قدر مسلم وقتی پول، حاکم بین طبیب و بیمار شود، بیپولی از یک «درد» تبدیل به یک «جرم» میشود و آنوقت تیم طبابت این جرأت را مییابد که هر جور دلش خواست با این مجرم برخورد کند.
دوم-
هر وقت حوادثی از این دست رخ میدهد عدهای با این ادعای البته درست که «ما پزشک خوب، بیادعا و مردمی هم کم نداریم» سعی در تلطیف فضا دارند. منتهای مراتب باید دید تکرار مکرر کدام حادثه غیر قابل تحمل، تا این حد مردم را نسبت به جامعه پزشکی دارای «موضع منفی» کرده که این قشر یا این صنف را متهم میکنند به پولکی بودن؟!
سوم-
متأسفانه واکنش اطبا به نقدهایی از این دست به گونهای تند و افراطی است که تو گویی ما نه با یک قشر یا یک صنف، بلکه با یک «باند» طرفیم! فیالمثل در رسانه ملی درباره خیلی مشاغل «طنز انتقادی» ساخته میشود اما خدا نکند در یکی از این برنامهها تلنگری به پولکی شدن اهل طبابت زده شود؛ از وزیر تا وکیل، چنان باند تهاجمی ساخته میشود کأنه مقدسات عالم مورد نقد قرار گرفته!
حاکم شدن پول به عنوان تنها فصلالخطاب میان دکتر و مریض، نیز واکنشهای باندی، ما را به عنوان اهل قلم متعهد که یکی هم متعهد به مردم و آلام ایشان هستیم، ناچار بدانجا رسانده که کم و بیش درباره پولکی شدن ایضا باندی شدن جامعه پزشکی، با آحاد ملت حس همنظری داشته باشیم.
چهارم-
چند ماه پیش برای نشان دادن زانوی چپم وقت گرفتم از یکی از بهترین متخصصان امر. در نهایت شگفتی متوجه شدم پول یک ویزیت ۵ دقیقهای ۸۵ هزار تومان است!
برای من البته رقم واقعا زیادی بود لیکن هیچ چارهای نداشتم الا تن دادن به موضوع. حداقل دلم به این خوش بود که دکتر … پایم را میبیند. بعد از چند هفته + چند ساعت معطلی در روز قرار، به خیالم نوبتم شده که بروم داخل اتاق دکتر اما در کمال بهت، فهمیدم که اتاق کذایی، اتاق یکی از زیرمجموعههای ایشان است!
جناب زیرمجموعه از من خواست فلان جور بایستم و فلان جور دراز بکشم و فلان جور راه بروم که دست آخر حوصلهام سررفت:
«میبخشید خانم محترم! من اگر میخواستم شما زانوی مرا معاینه کنی که ارتوپد سر خیابان محل سکونتمان بود! تازه ۸۵ هزار تومان هم بابت ویزیت نمیگرفت! از آن سر شهر آمدهام میدان آرژانتین که دکتر … مرا ببیند! خودشان تشریف ندارند؟»
درآمد: «من الان از حالتهای مختلف زانوی شما عکس میگیرم، جناب دکتر روی تصاویر نظرشان را میدهند!» گفتم: «من خودم عکس زانویم را دارم که تازه هم هست! اینجا آمدهام که آن معاینهای که الان شما انجام دادی را جناب دکتر انجام دهد!» جواب داد: «ایشان هم همان معاینهای را میکند که من الان کردم!»
القصه! «وضع زانوی شما هیچ تعریفی ندارد! خطر آرتروز جدی است! خیلی زود باید عمل شوی که بیمهبردار هم نیست! هزینهاش حدود ۱۰ میلیون است که البته هزینه پلاتینها و پیچ و مهرههای جذب شونده در گوشت پا جداست!» کل صحبت دکتر سهنقطهچین بود با من، که شد ۸۵ هزار تومان!
یعنی هیچ مهلت ندادند که از وضع زانویم اندک تعریفی برای ایشان کنم که قبلا یک بار عمل شدهام و دوباره رباط و مینیسک را با هم پاره کردهام و از این حرفها! معاینه روی زانو را هم که یکی دیگر انجام داد!
باز هم القصه! بیرون مطب، یکی از رفقای فوتبالی را دیدم که روزگاری با هم در هر ۳ باشگاه پاس در مقطع نوجوانان، هما در مقطع جوانان و فجر در مقطع امیدها همبازی بودیم. سر حرف که باز شد، گفت:
«زانویم را پیش دکتر بهمانی عمل کردم. حدود ۲ سال پیش، سر جمع ۱۲ میلیون برایم آب خورد! بعد از عمل، پدرم به طریقی متوجه شد که اصلا عمل را دکتر بهمانی انجام نداده، بلکه دانشجویانش انجام دادهاند! و ایشان فقط ناظر بوده و یکسوم آخر عمل را هم پیچانده رفته و…!»
پنجم-
واضح است اتفاقاتی از این دست، برای اغلب مخاطبان این متن هم رخ داده. یک وقتهایی «شایعه» مبنای یک تهمت میشود، یک وقتهایی «سلسلهای از واقعیتهای رنگارنگ، جورواجور و البته تلخ» که اینجا دیگر بحث «اتهام» نیست، بلکه پولکی بودن برچسبی میشود که دقیقا بر پیشانی جامعه پزشکی ما میچسبد! و البته بعله! ما پزشک مردمی هم کم نداریم!
ششم-
سئوال اساسی اینجاست؛ چرا پزشکان منباب حرفهشان باید سوگند بخورند؟! این قسم قرار است خورده شود که چه بشود؟! و چه فرقی داشته باشد با زمانی که فرض بگیریم قرار نبود سوگندی برای کار طبابت در کار باشد؟! اینکه بعد از زدن تنها یک بخیه، به مادر بچه بگویند: «بخیه فلان قدر خرجش میشود و حالا نزدیم هم نزدیم! خود به خود خوب میشود!» و اینکه مادر بچه، به خاطر نداشتن کمترین پول ممکن، قید الباقی بخیهها را بزند، واقعا چه نسبتی دارد با آن سوگند خورده شده؟!
هفتم-
باری دکتری عمومی به خود من گفته بود: «سعی کنید حتیالمقدور دمپر ما پزشکان آفتابی نشوید!» گفتم: «بله خب! انشاءالله همه سالم و سلامت باشند که اصلا نیازی به مزاحمت برای دکتر نباشد». دوباره گفت: «این را فقط از آن رو نگفتم که انشاءالله همه در صحت باشند! اینکه خب بله! اما باز هم سعی کنید خیلی دمپر دکتر جماعت نگردید!» و در حالی که داشت نسخه را مینوشت، ادامه داد:
«تو خیال میکنی برای چی ما دکترها نسخه را اینقدر بدخط مینویسیم؟ شاید فکر کنی رازی از رموز پزشکی در این مسئله هست اما من که خودم دکتر هستم میگویم که این مسئله یعنی این افه، رازی از امراض پزشکان است، نه رازی از رموز پزشکی!»
*** *** ***
این دولت و آن دولت ندارد. باورم هست مواردی از این دست، در دلسرد کردن مردم، حتی از تحریم هم نقش موثرتری ایفا میکند. روزگاری به طبیب، «حکیم» هم میگفتند… و حکیم، هرگز به مریض خود به چشم عابربانک نگاه نمیکرد!
حکیم سوگند میخورد؛ سوگند را نمیخورد! گیرم آن بخیههای زده نشده، ولو با آوردن مقداری گوشت اضافه و بلکه هم عفونت خوب شود اما نخ بخیهای هم آیا هست برای ترمیم این همه شکاف میان جامعه و جامعه پزشکی؟!
- بایگانی: یمین
السلام علیک یا اباعبدالله
- بایگانی: یمین
عقربههای نیویورکی
وطن امروز ۱۱ مهر ۱۳۹۴
نه جناب ظریف! این یک یادداشت اتفاقی نیست! و اینطور نیست که دستم با دکمههای کیبورد تصادف کرده باشد یهویی! انقلابی پای حرفش میایستد! انقلابی هم میایستد! بزدلی پیشه ما نیست! انقلابی وقتی «مرگ بر آمریکا» میگوید میایستد پای این شعار! در مقام عمل! و من باز هم میگویم؛ اسلحه دستم بود، انتقام آیلان و علیرضا و آرمیتا را از اوبامای جلاد، جلاد همه رقمه، جلاد همه جوره، با یک گلوله میگرفتم! پای این شلیک هم میایستادم! و بانگ برمیآوردم؛ «و قاتلوا ائمة الکفر»!
نه جناب ظریف! دست دادن شما به اوباما اتفاقی نبود! اتفاقا جنابعالی دنبال فرصت میگشتید تا بعد از قائم با شک برجام، فریضه واجب سکسک را آنهم در راهروهای سازمان ملل به جاآورید! خیالتان راحت شد؟ این هم از دست دادن به اوباما! و صد حیف که احترام مد نظر رئیستان در کابینه به پاسپورت ایرانی برنگشت و الا با ملک سلمان هم میشود دست داد! با شمر! با یزید! حتی با حرمله هم میتوان دست داد! «اتفاقی» کدام صیغه است؟ «تصادف» کدام صیغه است؟ آدم میتواند با خود شیطان هم دست بدهد! با خود خود شیطان! آدم این استعداد را دارد که از پشه هم کمتر باشد! که رفت در بینی نمرود! و از شن! که رفت در بینی کاخ سفید! در طبس! اما آدم چه خوب، مثل آدم بایستد پای حرفش! و تقصیر خود را گردن تقدیر نیندازد! و مرد باشد و بگوید؛ این بود تدبیر ما! رک و راست!
نه جناب ظریف! بهتر آن است راستش را بگویید! و بگویید که نسبت بعضیها با شیطان بزرگ «لحمک لحمی و دمک دمی» است! چرا راستش را نمیگویید که اوباما و جانکری را دوست میدارید؟ همه که قرار نیست رئیس جمهور زن کشور مارادونا باشند! در سپاه حضرت رسول هم بودند کسانی که ابوسفیان را دوست داشته باشند! و ما در همین جمهوری اسلامی، رئیس جمهوری داشتیم که زن نبود اما زنانه از کشور فرار کرد! واعطشای بنیصدر رسما کاخ سفید را مخاطب قرار داده بود! خیلی هم حالا اشکالی ندارد! همه که قرار نیست تشنه آب فرات باشند! عدهای هم باید باشند بلکه اجل مهلتشان دهد تا بگیرند در بغل اوباما را! دست دادن کافی نیست! چنان باید اوباما را در آغوش فشرد که نگرانی جلاد تحریم منباب سرنوشت انتخاباتی بعضیها جبران شود! چنان باید رئیس جمهور آمریکا را بوسید که بوی ادوکلن اوباما حالاحالاها در بدن آدم بماند! مرد بودن فقط به جوانمردان توصیه نشده! همه باید مرد باشند! همه حتی عشاق سینهچاک پرزیدنت روسیاه! و نباید اینگونه باشد که بعد مصافحه، اجر عمل خود را ضایع کنیم! و بگوییم؛ یهویی بوده! شما راستش را بگو، من قول میدهم لااقل از آن بخش که مربوط به صداقت در کردار است، تجلیل کنم! و البته بعد، این مهم را خاطرنشان کنم که جناب ظریف! وزیر خارجه جمهوری اسلامی، واو به واو صحیفه نور خمینی بتشکن است، نه حضرتعالی! با این حساب، اولا شما خیلی هم حالا آدم مهمی نیستید، ثانیا بوسه فرضی شما بر لب لعل اوباما هم به عبارتی خیلی اتفاق مهمی نخواهد بود! الان و تا همین دست دادن ۶۰ ثانیهای هم اصولگرایان بیخود شلوغش کردهاند! اصلش ما همه به شما بدهکاریم! شما ثابت کردی دست دادن از سر شوق و اشتیاق به رئیس جمهور آمریکا، نه تنها مردهای را زنده نمیکند، بلکه میتواند همزمان باشد با فاجعه منا! و احترام کذایی هم به پاسپورت ایرانی برنگردد! و سعودی زپرتی، به شخص شخیص جنابعالی ویزا ندهد! و آن معامله را با قیمت نفت کند! و این معامله را با حجاج بیتالله!
نه جناب ظریف! بدهی ما به شما تمامی ندارد! شما ثابت کردید میتوان توافقی با آمریکا بست، آنطور که اوباما میگوید؛ «ضامن امنیت بیشتر برای اسرائیل» اما ساختار و ساختمان تحریم، آنطور که جانکری میگوید؛ «باقی بماند»! شما ثابت کردید با نچرخیدن چرخ سانتریفیوژها، همچین نیست که چرخ دیگر کارخانهها بچرخد! شما ثابت کردید بیعرضگی ادوار دولت در عرصه اقتصاد، ربطی به صنعت هستهای ندارد! و اینطور نیست که با دادن هستهای، دشمن، در باغ سبز، نشان اقتصاد ما دهد! شما ثابت کردید پیادهروی با جانکری، مشکل مسکن را حل نمیکند! و دست دادن با اوباما، قیمت خودرو را پایین نمیآورد! شما ثابت کردید خندیدن به اجنبی، اتفاقا مزید دشمنی اوست، نه کاهنده عداوتش! شما ثابت کردید هر چقدر بیشتر به سران کاخ سفید بخندیم، سعودی وحشیتر میشود! شما ثابت کردید مذاکره با آمریکا قادر نیست شب عزای اقتصادی دولت را تبدیل به جشن عروسی کند! شما ثابت کردید وقتی دولت نمیتواند ۴ قلم کالا را درست توزیع کند، ناشی از بیتدبیری اعتدالیون است، نه «مرگ بر آمریکا»! شما ثابت کردید آمانو میتواند از پایگاه نظامی ما بازدید تشریفاتی اما رسمی کند، وزیر امور خارجه دولت اعتدال هم به اوباما دست بدهد، اما لغو تحریم؟ حالا بچرخ تا بچرخیم!
نه جناب ظریف! اتفاقا خوب شد به اوباما دست دادید! و اتفاقا خوب شد چون شمایی هم وزیر خارجه جمهوری اسلامی شد! فقط کاش بگویید سعودی به شما چرا ویزا نداد؟ شما که فرسنگها با «خبر مرگش» فاصله داشتید! «اخوک عبدالله»! «اخوک آل سعود»! «اخوک بشکه»! «اخوک خوک»! زرشک! آقای وزیر خارجه دولت اعتدال! من تکرار میکنم که این یک یادداشت اتفاقی نیست! و وزیر خارجه جمهوری اسلامی، یعنی کلمه کلمه این جمله مختصر و مفید انقلابی؛ «پاسخ، سخت خواهد بود و خشن»! عمر خود دولتها چقدر است که عمر وزارت وزیر خارجهای چون شما چقدر باشد؟! اصول سیاست خارجه جمهوری اسلامی، به وقت لزوم، نه بسته به فلان حرف رئیس جمهور است، نه بسته به بهمان حرف وزیر خارجه! و صدالبته، جمله اخیر هم هرگز اتفاقی نوشته نشده! فقط با روسای جمهور بود، ما الان همه باید جاسوس سیا میشدیم! و فقط به حضرتعالی بود، ما الان باید همه دست در دست اوباما میگذاشتیم!
نه جناب ظریف! از سر احساس نبود که خمینی گفت؛ «از هر که بگذریم، از آل سعود نخواهیم گذشت»! روح خدا، نه اتفاقی سخن میگفت، نه تصادفی رفتار میکرد! آن ابرمرد، همین امروز را میدید که علیه سعودی، آن همه با خشم موضع میگرفت! و ما فرزندان خمینی هستیم! ما اتفاقی تیتر نزدیم؛ «خبر مرگش»! ما پای تیترمان ایستادهایم! و شما را توصیه میکنیم به ایستادن پای دستی که به اوباما دادید! این هم شد حکایت آن تلفن کذایی سال پیش؟! دولت محترم شعارش «تقدیر» بود یا «تدبیر»؟! اشبهالناس به آن فرد قبلی، همین فرد فعلی است؛ واگذاری امور به اجنه، یعنی همین واگذاری امور به اتفاق و تصادف! اگر دیروز دست دادن به اجنه، امور را تدبیر نکرد، امروز هم کاری از دست دادن به اجانب، آنهم یهویی ساخته نیست!
نه جناب ظریف! اگر رئیس جمهور قبل فقط یک بار وزیر خارجه خود را در حین مأموریت از کار برکنار کرد، معالاسف رئیس جمهور فعلی این کار را با حضرتعالی چند بار کرده! سیاست «مدارا با دشمن، تندی با دوست» بارها حضرتعالی را در حین مأموریت، از کار برکنار کرده! شما آن روز که مشغول پیادهروی با جانکری شدید، از وزیر خارجه جمهوری اسلامی تبدیل به فقط وزیر خارجه دولت اعتدال شدید! و آن روز هم که با اوباما دست دادید! و آن روز هم که ویزایتان را سعودی صادر نکرد! و بسیاری روزهای دیگر! زین سبب است که نوشتم؛ «شما خیلی هم حالا مهم نیستید»! با این همه، فرض است بر شما، لااقل حرمت آن ۴ تا حمایت مشروط بزرگان از خود را نگه دارید! که صدالبته این حمایتهای مشروط از خیلیها بوده!
نه جناب ظریف! هر ثانیه آن ۶۰ ثانیه مصافحه شما با اوباما، دهها حجگزار ایرانی مشغول جان باختن بودند! شگفتا! سعودی هم بر بیتدبیری خود، نام «اتفاق» گذاشته! و من شک ندارم، آنجا و آن لحظه، شما وزیر خارجه دولت اعتدال بودید و بس! و نه وزیر خارجه انقلاب خمینی! و نه وزیر خارجه «از آل سعود نخواهیم گذشت»! میدانم! خیمه حجاج در صحرای منا، خالی بود! و زرق و برق سازمان ملل را نداشت! میدانم! حجاج بیتاللهالحرام، لباسی به تن نداشتند الا احرامی سپید، به رنگ کفن! اما با خط اتوی شلوار پرزیدنت وحشی، میشود باز هم سر هزاران طفل معصوم را برید! و سر ابنای بشر کلاه گذاشت! میدانم! دست حجاج، تنها چند سنگ بود که بر صورت شیطان بزنند! و رمی جمرات به جاآوردند! اما دست شما، درست در همان لحظه، در دست شیطان بود! شیطان بزرگ! میدانم! و این را هم خوب میدانم که شما با «الفبای تدبیر» بیگانهاید و اصلا در آن حد نیستید که بخواهم بنویسم؛ «با الفبای مبارزه بیگانه هستید»! شما و مبارزه؟
نه جناب ظریف! دفعه بعد ۶۰ ثانیه را بکنید یک ساعت! از قبل هم خواهش میکنم برنامهریزی کنید! اصلش اعتدال یعنی همین که حاجی جمهوری اسلامی در آغوش خدا باشد و وزیر خارجه دولت اعتدال در آغوش کدخدا! عاقبت، همه که نباید «حج» بروند؛ عدهای هم باید «کج» بروند! گفت: «بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا»! آقای وزیر خارجه دولت اعتدال! به خدا راضی نیستیم دفعه بعد، اعمال مصافحه با شیطان بزرگ را نیمه کاره رها کنید! ما اما زمان خود را به وقت صاحبالزمان تنظیم کردهایم! و این همه را «نشانه» میدانیم! ساعتهای دوزمانه، عقربههای نیویورکی، کلاس کار انقلاب جهانی حضرت مهدی موعود را پایین میآورند! ساعت ما فقط یک زمان را نشان میدهد! شما راحت باش آقای ظریف! و به هر که میخواهی دست بده… تشریفاتی! یهویی! اتفاقی! تصادفی!
- بایگانی: یمین
خودت کلمهاش را پیدا کن!
مکه آلسعود
شهر نزول جرثقیل، نه جبرئیل!
آنچه در زیر میآید برشی کوتاه از سفرنامه حج حسین قدیانی است که در تاریخ دوشنبه هفده آبان ۸۹ ساعت یکونیم نیمهشب نوشته شده.
از در و دیوار پیداست به شهر مکه رسیدهایم. اتوبوس میپیچد به «مرکز توجیهالحاج» و پشت سر چند اتوبوس دیگر. از مدینه تا مکه، تابلویی به نام «غدیر خم» که در همین مسیر است ندیدم اما تابلوست که آلسقوط بدش نمیآید به هر بهانهای زوار خانه خدا را با یک صف عریض و طویل درگیر کند که مثلا چه خبر است! نه به این اسم دهان پر کن «مرکز توجیهالحاج» و نه به توزیع آب زمزم در بطری یک بار مصرف برای زائرین در این مرکز. این آب زمزم را در مرکزی غیر از «توجیهالحاج» و مثلا «توزیعالماء» هم میشد داد! و اصلا ما هم باورمان شد که این آب زمزم است! به صرف این برچسب روی بطری؛ «مکتبالزمازمةالموحد»! و چند جوان عرب و یا شاید هم کارگر خارجی داشتند دعوا میکردند این وقت شب. و شانه خالی کردن از زیر کار. و این همه آنچه که «مرکز توجیهالحاج» ما را بدان توجیه کرد! و در همین مرکز، اوج خصومت آلسقوط با ایرانیها را به وضوح میشد دید. این جمله را به عربی و انگلیسی و اردو و آلمانی و فرانسوی و روسی نوشته بودند ولی به فارسی نه. و جمله؛ «وزاةالحج. ترحب بضیوفالرحمن و تتمنی لهم حجا مسرورا و سعی مشکورا. اخی الحاجالکریم… الخ!» و دشمنی با شیعه را فروکاستن تا این حد که «اهلا و سهلا» را به زبان سارکوزی بگویی اما به زبان سلمان، نه! آنهم در کجا؟ در حج! و با یک اقیانوس مسلمان! و این همه آدم از قوم سلمان! تا رسیدن به مسجدالحرام و استقرار در هتل، مثل خورهها داشتم دید میزدم بیرون را که نام یک مدرسه به نظرم جالب آمد؛ مدرسه «عبداللهابنزبیر»! شارع؟ همان اول باید دقت میکردم که نکردم. این مدرسه جان میدهد برای اینکه آقازاده فراری، مهدی هاشمی محصلش باشد! کمی بیشتر در شهر چرخ میزدیم مدرسه «معاویةابنابیسفیان» را هم لابد میدیدیم! در مدینه خبر گرفتم از اوضاع تهران که دوستی گفت: «شایعه شده مهدی هاشمی در خفا برگشته!» پرسیدم از صحت و سقمش. گفت: «نمیدانم!» فقط این را میدانم که الان سمت چپم مسجد تنعیم است. از جمله مواقیت شهر مکه. و آن دورتر؛ برج ساعت یا همان برجالابراج معروف که چه سریع ساخته شد. و انصافا چه عظمتی! و منقش به الله اکبر! و نماد خانه خدا از راه دور. خانه خدا در پستترین زمینها و نمادش در اوج آسمان! و نمادش یک بت! بتی بزرگ که شکستنش کار ابراهیم نیست. ابراهیم تبر داشت. با تبر نمیتوان بت برجالابراج را شکست. و راستش هیچ کجا رسول خدا را غریبتر از شهرش مدینه ندیدم و هیچ کجا خدا را غریب تر… نه! غریبتر که کفر میشود؛ خودت کلمهاش را پیدا کن! هیچ کجا خدا را … از شهرش مکه و خانهاش کعبه ندیدم. حکام آلسقوط خیال میکنند صاحبخانه خانه خدا هستند؛ سایه هر بتی که بخواهند بر سر خانه خدا خراب میکنند! نزدیکای مسجدالحرام، مکه را با این شکل و شمایل، بیشتر شهر نزول جرثقیل دیدم تا جبرئیل. اما گریههای مادرم که بغل دستم نشسته، حکایت از آن دارد که تحت هر شرایطی اینجا خانه خداست. اینجا کعبه است. اینجا صفا و مروه دارد. عرفات دارد. فاطمه اینجا به دنیا آمده. آدم و حوا اینجا به معرفت زهرا رسیدهاند. مزار خدیجه اینجاست. محمد در همین زمین پا به گیتی گذاشته. مزار عبدالمطلب و ابوطالب اینجاست. غار حرا اینجاست. کوه ثور اینجاست. حجرالاسود اینجاست. رکن یمانی اینجاست اما «هیچ کجا برای ما کرب و بلا نمیشود!»
- بایگانی: یمین
بسم الله الرحمن الرحیم
صلوات و فاتحهای برای دوست خوبمان «مجنون» بخوانیم…
“صدراعظم آلمان آیا زیبندهتر نیست که به جای فضولی درباره سانتریفیوژهای ایرانی به امراض روحی خلبانهای آلمانی بپردازد؟”
اشک ما را درآوردی ولی اعتراف میکنیم “مطلب” قشنگی بود!
خصوصی
سلام داداش حسین
چه دنیاییه!
اصلا بنده خدا رو نمی شناختم ولی خیلی ناراحتم از این اتفاق…
وقتی می گم “مجنون”، عکس آواتارش میاد جلو چشمم!
خبر بدی بود… خیلی به هم ریختم…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی/ عمومی:
کاش افعالی را که به کار بردی، جمع میبستی. بلاشک، من و همه دوستان هم همین حس تو را داریم… گمان نمیکنم این محیط «مجازی» باشد!
دقیقا من هم همین حس رو دارم و می خواستم دیشب کامنت بذارم که این محیط هیچ شباهتی به محیط های مجازی نداره و یکی از حقیقی ترین محیط هایی هست که می شناسم…
خدا رحمتشون کنه…
خیلی هم مجازیه!!!!!!!!!!!
از محیط مجازی بدم میاد!
اینجا حتی همه برای یک موضوع، اشک می ریزند اما هر کس با خودش و به تنهایی!
محیط مزخرفی است برای دوست داشتن آدم ها!!!!!!!
همین یک ماه پیش بود که برای عملی که هنوز نشدم آرزوی سلامتی کرد!
خدا رحمت کنه هم مجنون را و هم همکار شما!
“دو جمله هم در مدح کمک خلبانهای کاربلد اسرائیلی قلمی کند”
کند یا زند؟
خصوصی
“آنی تصور کنید این حادثه در همین ایران خودمان حادث میشد. واکنش صدراعظم اجنبی قابل پیشبینی نمیبود، لیکن به راحتی میشد تیتر یک غربزدههای داخلی را تصور کرد! ویژهنامه درمیآوردند n صفحه، پر از لگد به خودباوری! اکبر ترکان آبگوشت بزباش را به رخ خلبانهای بومی میکشید، صادق زیباکلام ضمن توجه دادن آقای رفسنجانی به وظیفه تاریخیاش در این باره، اینقدر استعدادش را لابد میداشت که ۲ جمله هم در مدح کمک خلبانهای کاربلد اسرائیلی قلمی کند، احمد شیرزاد موضوع را به هستهای ربط میداد و مدعی میشد فلان و بهمان، بعد هم جناب عالیجناب پا وسط میگذاشت و بنا میکرد خاطرهگویی، پیرپاتالی هم بالاخره در آن بلبشوی فرضی پیدا میشد که حضرت را دعوت کند برای سفر به فلان قبرستان، ترجیحا عربستان تا مثلا کار را به کاردان سپرده باشد! حتم دارم لوگوی این ویژهنامه را اگر نه اینبار با رنگ طیارههای داعش، که با قر و فر برند «لوفتهانزا» و زیرمجموعهاش «ژرمن وینگز» ست میکردند! آری، همچین غربزدههایی داریم ما!”
قشنگ نوشتید!
خوب نبود کامنت دومم را عمومی کردید
از کامنت اولم معلوم نبود…؟!
فوت همکارتون را تسلیت میگم.
حالا خدا نکند، از میان این همه اتوبوس راهیان نور، برای یکیاش اتفاقی رخ دهد؛ خواهان تعطیلی راهیان نور میشوند به کنار، رسما فرهنگ شهادت را میزنند! این همه منافقند این جماعت…
“آخرش هم نفهمیدیم مردک آلمانی چه مرگش بود؟!…
فقط بسنده به این کردند که کمک خلبان مشکل روحی داشت! مشکل روحی!…
به جد بر این باورم که «مشکل روحی» از غرب به غربزدهها هم سرایت کرده!…
آیا حاضر شدند به پاس این ۲ جان گرامی، فقط و فقط این سؤال را از ژرمنهای گندهدماغ بپرسند که؛ «اگر کمک خلبان، مشکل روحی داشت، پس او در طیاره چه کار میکرد؟!»…
مصلحت غربزدهها در سکوت است!…”
و پشت پنجره بهار…
در پس حرف هایی که بدجور روی دل سنگینی می کند…
شمعدانی خاطراتی است که در فراق مسافران راه آسمان، دلتنگی می کند…
“تا «او» نیاید، بهار، بهترین فصل برای پیچاندن دنیاست…”
دلم گرفته این روزا از خودم…
از اشکها و گریههای بیخودم!
از برد-برد تا باخت-باختِ بازی
پیچاندن و دریبلهای مجازی!!
شمع و گل و پروانه و پرستو
دلم گرفته از بهار، هم از «او»
گیره دلم شاید هم از همین آپ
لایِ شکافِ رشتهکوههای آلپ!
سال بز و «صلهرحم با خدا…»
بدجوری باز با دلمون کرده تا!
سلام بهحا بهسین بهیا و بهنون
خداحافظ بیستوشیشیِ مجنون!
چه قشنگ و دلی بود شعر دیوونه داداشی. احسنت داشت جدی.
عشق آنست که رودی سر عاشق شدنش
جای دریا تن خود را ته چاهی بدهد…
به یاد رفتگان و دوستداران
موافق گرد با ابر بهاران
گاهى که در سفرهای شهرى و بین شهرى، قبرستان سوت و کورى را مى بینم -هر چند که پر است از گلهاى زیبا!- حسابى غمگین مى شم و براشون فاتحه مى خونم! بسیارى از اونا، هم در دنیا و هم در عالم برزخ افسرده اند. و همیشه خدا را شکر مى کنم که مسلمانم و پس از مرگ هم، همیشه دوستان و آشنایان و سایر مسلمانان براى انسان هدیه می فرستند. مرگ همفکران و دوستان ولایت، آنهم در این دوران “کثرت عدو” خیلى سخته! ولى الحمدلله که مسلمانیم و به آداب مسلمانى زندگى می کنیم و به رسم مسلمانى به خاکمان مى سپارند.
به یاد رفتگان و دوستداران
موافق گرد با ابر بهاران
چنان بى رحم زد تیغ جدایى
که گویی خود نبودست آشنایی
رفیقان قدر یکدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
مقالات نصیحت گو همین است
که سنگ انداز هجران در کمین است
ممنون دیوونه داداشی… آفرین!
“خداحافظ بیستوشیشیِ مجنون!”
حاج حسین
برای خودت همن جوری اول آلمان رو گنده می کنی بعد یهو میگی اوووه اینا که اینقدر گندن، پس این چیه!!!
مشکل شما اینه که حرف روشنفکرا رو خوب نفهمیدی!!
کسی نمیگه آلمان آمریکا و غرب و اینا دیگه همه چیشون توپه و مشکلی ندارن و غیره!!
حرف اینه که آمریکا ۳۰ درصد اقتصاد جهان رو داره با همه مشکلاتی که داره فقر، تبعیض نژادی و غیره، آلمانا هم ۱۰-۱۲ درصد و ما هم حدود ۰٫۷ درصد.
این یعنی اونا قویترن، اما این حرف منکر تمام مشکلاتی که اونا دارن نیست مشکلات جای خودش رشد هم جای خودش.
بحثا رو با هم قاطی نکن حسین جان!!
خدا رحمت کند رفتگان گذشته و روندگان آینده را…
هرگز فکر نمی کردم روزی چنین خبری را در قطعه بخونم.
چون همیشه فکر می کردم نوبت اول چنین خبری، به من مربوط میشه از نطر سن و سال!
بسم الله الرحمن الرحیم…
آفرین دیوونه داداشی… آفرین.
خوش به حالش… روز جمعه از دنیا رفت…
امروز یه اعلامیه فوت رو دیوار دیدم؛ یه پسر ده دوازده ساله بود.
میدونیم که مرگ هر لحظه ممکنه سراغمون بیاد، اما باورش سخته!
فاتحه میخونیم، هم برای بیستوشیشی مجنون، هم برای همکار وطن.
خداوند رحمتشون کنه…
خداوند به بعضی مسئولین بی مسئولیت، عرق ملی و وطن دوستی عطا کنه!
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/BlockPrint/136685
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
دوستان عزیز! یک فاتحه هم برای پدربزرگ تازه مرحوم شده دوست متفکرم آقا مهدی محمدی بخوانیم. از یاد نبریم که پنبه توافق ۲ مرحلهای را اول بار همین مهدی محمدی در ستون یادداشت روز وطن امروز زد. یادداشت مهمی که با نظر مثبت حضرت آقا هم مواجه شد به حدی که ایشان در اولین سخنرانیشان بعد از این یادداشت، دقیقا به همین موضوع اشاره کردند که توافق نباید ۲ مرحلهای باشد.
حلول ماه رجب و ولادت آقا امام محمدباقر(ع) بر اهالی قطعه مقدس ۲۶، مبارک باد!
رفقا؛
غنیمت بشماریم لحظه لحظه این ماه با عظمت را…
برای سلامتی و تعجیل در فرج مولا، همچنین سلامتی حضرت آقا دعا کنیم.
مسلمانان و شیعیان مظلوم دنیا را از دعای خیر بی نصیب نگذاریم.
دوستانمان که دیگر نیستند تا دعای “یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ…” را زمزمه کنند، فراموش نکنیم.
آماده شویم برای ورود به ماه رمضان و فیض بیشتر!
لا اِلهَ اِلاَّ اللّه… لا اِلهَ اِلاَّ اللّه… لا اِلهَ اِلاَّ اللّه…
http://yahossein.net/wp-content/uploads/2015/04/marasem.jpg
کربلایی قاسم…
با ارباب محشور میشن انشاءالله
http://kayhan.ir/fa/news/42485/
من خواندم و استفاده کردم. پیشنهاد میکنم دوستان هم حتما مطالعه کنند این متن جناب محمد ایمانی را.
یادداشت های جناب ایمانی فقط یک ستون است اما اندازه یک کتاب می توان از آن نت برداشت.
دیوونه داداشی؛
شعرتون خیلی قشنگ بود!
قول بدید یکی واسه من هم بگید! اصلا همین الان بگید، شاید خودم بهش نقدی داشتم، اگه بعد رفتنم بذارید، خوب نقدی داشته باشم، هی حرص می خورم که نمی تونم بگم!
قصه اون عارفی رو شنیدید که از یه حمامی می گذشت خنده اش گرفت! یکی که می شناختش پا پی اش شد که چی دیدی، باید بگی! گفت صاحب حمام از دنیا رفته. از اونجا که آدم خسیسی بود اومده بالای حمام نشسته و هی داد می زنه آی بردن، آی مالم را خوردن!!! (نقل به مضمون)
خدایا بعد رفتن مون، عذاب چقدر دلبستگی را باید بکشیم؟! رحم کن!
خدا رحمت کند حسین جوادی، مجنون و پدربزرگ مهدی محمدی را.
خدا ما رو هم بیامرزد.
دشت شقایق؛
http://www.farsnews.com/imgrep.php?nn=13940130001625
سلام به همه ی دوستان
عرض ادب
هیچی به ذهنم نمی رسه
فاتحه ها رو می خونم
به امید روزی که از فضای مجازی در بیایم…
جناب رضا ۲
مثل اینکه تو حرف بقیه را خوب نمی فهمی!
کسی منکر رشد اقتصادی امریکا نیست، خوب که چی؟
حالا ما باید سر تعظیم فرود بیاریم و زیر بار زورگویی امریکا برویم، چون اقتصادش از ما جلوتره؟
پس عزت ما چی میشه؟
چرا وقتی میتونیم دست به زانو بگیریم و بلند شیم، دست گدایی دراز کنیم و تحقیر شیم؟
رضا ۲!
این ۰/۷ را که گفتی بنظرم خیلی آشنا می آید.
فکر کنم اغلب گرفتاری مردم ما، که ربط مستقیم به روشنفکری هم دارد برای همین عدد ۰/۷ است.
دکتر سلام ۷۳؛ رپرتاژی برای حاج آقا خاطره!!
http://media.snn.ir/Original/1394/01/30/VID13464904.flv
ممنون از لطف دوستان!
صبا؛
گفتید “قول”… پس به قول(!) حافظ:
من که باشم در آن حرم که «صبا»
پرده دار حریم حرمت اوست
دور«مجنون» گذشت و نوبت ماست
هر کسی پنج روز نوبت اوست
و
امان از دلبستگی…
مرا در منزل جانان چه امن و عیش، چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها…
خداوند مرحوم کربلایی قاسم(مجنون) را غریق رحمت بی منتهای خویش کند و به حرمت این ماه عزیز، غم ها را از دل همه بزداید و حاضر و غایب مان را شامل رأفت و رحمت واسعه اش بگرداند.
تازه فهمیدم این جوان مؤمن مقیم شهر آبا و اجدادی من بوده.
در فضای مجازی هم قطعه ای بودیم و در جغرافیای خاکی همشهری!
خیلی دور، خیلی نزدیک…
طاعات و عبادات همگی قبول باشه
فراز پایانی وصیت نامه حضرت امام خمینی سلام الله علیه:
اکنون که من حاضرم، بعضی نسبتهای بیواقعیت به من داده میشود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض میکنم آنچه به من نسبت داده شده یا میشود، مورد تصدیق نیست مگر آنکه صدای من یا خط و امضای من باشد، با تصدیق کارشناسان؛ یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم… من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه سالوسی و اسلامنمایی بعضی افراد، ذکری از آنان کرده و تمجیدی نمودهام که بعد فهمیدم از دغلبازی آنان اغفال شدهام. آن تمجیدها در حالی بود که خود را به جمهوری اسلامی متعهد و وفادار مینمایاندند و نباید از آن مسائل سوء استفاده شود؛ و میزان در هر کس حال فعلی او است.
و میزان در هر کس حال فعلی او است.
و میـزان در هـر کـس حـال فعلـی او اسـت.
و میــزان در هــر کــس حــال فعلــی او اســت.
.
.
صرفا مزید اطلاع “حاج آقا خاطره ساز” با تأکید مؤکد بر عبارت پایانی!!
احسنت فرهنگی عزیز
لعنت خدا بر هر چی دروغگو و دروغ، اون هم از نوع دروغ شب خوابی و خاطره گویی
درود بر خوانسار و مردمان با مرامش
خداوند کربلایی قاسم رو هم با سیدالشهدا علیه السلام محشور کنه ان شاء الله
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی/ بیربط:
چندی پیش کتاب کمتر شنیده و خوانده شده «وقتی کوه گم شد» را به شما دوستان معرفی کردم که در اصل «فیلمنامه» ای است قدیمی اثر «بهزاد بهزادپور» درباره «حاج احمد متوسلیان». همان زمان با یک سرچ که در اینترنت کردید و کامنتهایی که گذاشتید، معلوم شد از کلیت اثر خوشتان آمده… حالا از دوستان، آیا کسی این کتاب را توانست پیدا کند و احیانا بخواند؟! نظرش چیست؟! و اما، یک توصیه دیگر. چند روزی سوار بادبادک ناز «خالد حسینی» نویسنده افغان شوید با مطالعه کتاب قشنگ «بادبادک باز».
ح ق/ یک بیربط دیگر:
چند سالی است در چنین ایامی، کم و بیش از «سید شهیدان اهل قلم» حرف زده میشود لیکن اغلب حرفها خلاصه در این ۲ جمله میشود. یکی اینکه؛ «عدهای قصد دارند از آوینی یک متحجر بسازند» و دیگری اینکه؛ «عدهای قصد دارند از آوینی یک روشنفکر بسازند». این هر ۲ گروه اما در یک چیز با هم همنظرند و آن اینکه؛ «آوینی این روزهای آخر، غمگین بود و به شدت توی خودش». آقاجان! حرف جدید و به درد بخوری درباره سیدمرتضی آوینی ندارید، آیا بهتر نیست به جای تکرار همان حرفهای سالهای گذشتهتان درباره این شهید، اجازه دهید مستندها و آثار خود این شهید، ضمن پخش شدن، دیده شدن، شنیده شدن و خوانده شدن، مبنای شناخت بیشتر راوی فتح را فراهم کنند؟! من آمارش را درآوردم. فروردین امسال در همین صدا و سیما، نزدیک ده ساعت و نیم درباره شهید آوینی برنامه ساخته شد، اعم از میزگرد و مصاحبه و سخنرانی و چه و چه. جالب است! از این حدودا ۱۱ ساعت، فقط ۲۵ دقیقه خود آوینی مجال یافت از خودش و عقاید و علایقش حرف بزند!! یعنی فقط ۲۵ دقیقه آنهم در ۲ تایم جداگانه، بخشهایی از «روایت فتح» پخش شد… والله وقتی حرف خاصی درباره شهید آوینی ندارید، خیلی بهتر بود کل این ۱۱ ساعت را روایت فتح پخش میکردید. به خدا این خیلی قشنگتره تا اینکه هی ی عده بگن؛ «آوینی روشنفکر نبود»، ی عده جواب بدن؛ «آوینی متحجر نبود»… و بعدش ۲ تایی با هم بگن؛ «آوینی این اواخر غمبرک زده بود و سلام که میکرد، هیچ کس جوابش را نمیداد». خب که چی؟! سطح آوینی گمانم باید خیلی بالاتر از این حرفها باشد؛ «کربلا یک شهر نیست، یک افق است که ما آنرا به تعداد شهدایمان فتح کردهایم…».
“وقتی کوه گم شد” رو در کتاب فروشی ها پیدا نکردیم!
یک شماره ای از اینترنت پیدا کردم و سفارش دادم و برام فرستادند.
من دوست داشتم فضای کتاب رو؛ به نظرم خیلی خوب بود. خیلی خوب!
http://opload.ir/image72843.html
خاطراتی از حاج احمد در این کتاب هست که کمتر شنیده شده؛ واقعا حیرت آوره شخصیت این مرد!
قدرت و هوش و تدبیر این آدم بی نظیر بود به نظرم!
حتما دوستان کتاب رو تهیه کنید و بخونید. مطمئن باشید از خوندنش لذت می برید.
وقت گفتن است نه خاموشی! (یادداشت روز)
http://kayhan.ir/fa/news/42588
http://www.rajanews.com/sites/default/files/content/audios/story/94-01/31/rrajanews.ir_.mp3
التماس دعا
سلام
ان شاء ا… خدا همه رفتگان رو بیامرزد از جمله این عزیزان از دست رفته رو…
کتاب « وقتی کوه کم شد» رو خیلی قبل تر ها خونده بودم!
فوق العاده است…
کاش فیلمش تولید می شد!
خواهر شهید؛
حرف من این بود که اقتصاد آمریکا سهمش اینه و اقتصاد اول جهان هست، فقط همین!
این معنی اش این نیست که تو آمریکا فقیر نیست، یا آمریکا مشکل نداره، یا اینکه آمریکا همیشه تو صدر می مونه و ما باید نوکر آمریکا باشیم و غیره!!
پیرمرد؛
نکته جالبی بود!! 😉
رضا۲
خب که چی؟
به قول ما اصفهانیا که چی چی؟
حالا ما باید چکار کنیم؟
خداوند هر دو عزیز رفته رو غریق رحمت و به مادرانشان صبر عطا فرماید.
ان شاء الله…
“وقتی کوه گم شد” رو در ایام نوروز شروع کردم ولی متأسفانه ناتمام ماند حالا با یادآوری شما میرم ادامهاش رو میخونم.
سیداحمد؛
اگر ممکنه شماره کتابفروشی رو بگذارید لطفاً
به خوندن فایلهای پیدیاف عادت دارم اما بعضی کتاب ها رو باید داشت.
کتاب “وقتی کوه گم شد” با پی گیری یک ماهه و همت دوستان خوبم، هفته قبل به دستم رسید.
با تحملی باور نکردنی تا کنون نیمی از آن را خوانده ام.
آنقدر پر کشش است که بایستی یک جرعه آنرا خواند “نیوشید”.
سمانه؛
با یکی از این سه شماره تماس بگیرید!
۸۸۴۴۶۴۳۷- ۸۸۴۵۹۸۱۵- ۸۸۴۷۳۶۰۶
آجرک الله یا بقیة الله…
عرض تسلیت به مناسبت شهادت آقا امام هادی(ع)…
http://dl.delsukhtehgan.ir/sal1393/Karimi-ShabShahadatImamHadi1393-002.mp3
http://yasupload.ir/uploads/jdwwq7wtv0nt5t0wvezg.mp3
http://upload.tehran98.com/upme/uploads/f1acf84e8a5238e41.mp3
http://upload.tehran98.com/upme/uploads/1d5dc010097d2db21.mp3
بخش عمدهی “وقتی کوه گم شد” رو بعد توصیهی داداش حسین، خوندم. همون لینکی که یکی از بچهها گذاشته بود. فکر کنم “صبا” بود. دقیق خاطرم نیست ولی جدای از شخصیت منحصر به فرد سردار سرافراز حاج احمد متوسلیان، نوع نگارش زیبا و جذاب نویسنده، باعث شد تصاویر این فیلمنامه، دقیقا جلو چشمت باشه.
چشم انتظار؛
اون فایل pdf که یکی از بچه ها گذاشته بود، بخش عمده ای از کتاب نبود!
تقریبا ۳۰ درصد از کتاب بود!
“بهزاد بهزادپور” رو مثل خیلیهای دیگه از فیلم “خداحافظ رفیق” میشناختم، بعدها با کار قشنگ “معبری به آسمان”
http://beeptunes.com/album/3417645
پروژهی عظیم “شب آفتابی” هم که معرف حضور همه هست…
http://www.shabe-aftabi.com
اما از کتابهاشون “امپراطور عشق” شاهکار بود، هیچی ازش نمیگم که دوستانی که نخوندن، بخونن…
“چشم خفاش” که با استاد سیدمهدی شجاعی نوشته بودن رو تو یه مسافرت نسبتا طولانی با اتوبوس خوندم، اگه این کتاب نبود، قطعا تحمل خرابی ۶ ساعته اتوبوس، کار سختی بود!! تا چند وقت بعد از خوندن شخصیتها جلوی چشمم بودن…
“شومن” هم یه تیکه از پشت صحنهی رسانهها رو قشنگ نشون میده و “تیر چراغ برق” هم جالب بود!
همهی اینا رو گفتم که بگم شوربختانه هنوز فرصت نکردم “وقتی کوه گم شد” رو بخونم!!
البته بقیهی آثار ایشون رو هم…
http://bookroom.ir/people/6856
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
یک سال قبل انقلاب و دو سال بعدش که بهزاد بهزادپور و پدرم به ترتیب نقش بچه مرشد و مرشد را در «پردهخوانی»های قشنگشان و طبعا به شکل زنده اجرا میکردند، برای عموبهزاد، سرشار از خاطرات گفته و نگفته است. همان ایام، تئاتر «حر» که ابتدا در مسجد جوادالائمه و سپس در حوزه هنری اجرا شد، سر و صدای زیادی بر پا کرد به حدی که امثال بهزادپور، فرجالله سلحشور، مرحوم ملاقلیپور و… حتی مجید مجیدی هنوز هم از آن «تئاتر فاخر» حرف میزنند و خاطره میگویند. یک شب انتخاباتی که گمنام بهار ۸۴ بود، رفته بودم شهرک شهید دقایقی با قدرتالله رحمانی و مهدی محمدی بلکه با محسن رضایی گفت و گو کنیم. عمورسول، خب! فیلم تبلیغاتی محسن رضایی را ساخته بود و در ستاد ایشان بود. همین که مرا دید، پک عمیقی به سیگارش زد و در حضور محسن رضایی، همچین جانانه، ادای بابااکبر در آن تئاتر را درآورد و گفت… یعنی ازم پرسید؛ «خیمه خالی حسین یا کاخ سبز دمشق؟… خودت انتخاب کن!» اشارهای به میوههای روی میز ستاد آقامحسن کردم و جواب دادم؛ «خیمه نه چندان خالی محسن رضایی!!» هیچ فراموش نمیکنم که قهقهه زد و جواب داد؛ «عوضی!» من البته با قدرت و مهدی نرفتم داخل اتاق گفت و گو… و ترجیح دادم همان بیرون در سالن بمانم و تا ساعت ۴ صبح با عمورسول گپ بزنم. القصه! اول بار عمورسول بود که همان شب بهم گفت؛ «اگه به حاج احمد خیلی علاقه داری، این فیلمنامه «وقتی کوه گم شد» را بگیر بخوان». در عرض ۵ ساعت، دو بسته سیگار کشید، آنهم با عمیقترین پکهای ممکن! همچین با تعصب میکشیدها!! بهم گفت؛ «چرا نرفتی توی مصاحبه؟!» گفتم؛ «با خودت و خاطراتت بیشتر حال میکنم… این بابا، حالاحالاها نامزده!!!! چیزی هم که زیاده انتخابات…». غش کرد از خنده!
http://www.vatanemrooz.ir/content/newspaper/Version1582/0/Page16/Block136949/newspaperb_136949.jpg
اللهم صل علی محمد و آل محمد…
سیداحمد؛
🙂
آخه من نمیدونستم کلا چقدر حجم کتابه! همین طوری گفتم.
به سبک آمارهایی که شیخ حسن میده.
مثلا ما از رکود عبور کردیم!! من عمدهی کتاب رو خوندم!!!
«… این بابا، حالاحالاها نامزده!!!! چیزی هم که زیاده انتخابات…». غش کرد از خنده!
ای ول..
سیداحمد؛
دیشب با کلی مشقت! تا صفحه ۱۰۰ خوندم
میخواستم امروز تمومش کنم، الان میفهمم تازه ۳۰% کتاب رو خوندم 🙁
بابت شماره ها ممنون…
فقط اون سه شماره تلفنی که گذاشته بودید، دو تای اول که تا اطلاع ثانوی مسدود شدن، آخری هم کسی جواب نداد.
خواهر شهید؛
قرار نیست بنا به حرفای من کسی کاری کنه!
شما پرسیدی حالا که اونجوریه و آمریکا ال و بله، ما باید تعظیم کنیم بهش و دست گدایی دراز کنیم؟ گفتم نه.
ایراد من به متن هم همینه؛
اینکه آمریکا و آلمان و هر کشوری، اقتصاد یا قدرت نظامی یا قدرت فرهنگیش در کل بالاست، به معنی نداشتن مشکل یا کامل بودن نیست…
و اینکه شما به مشکلات آمریکا و آلمان اشاره کنی، بعد بگی این که نشد ابرقدرت، استدلال درستی نیست.
در ضمن شما هم روشنفکران رو به تعظیم در برابر آمریکا یا ابرقدرت ها متهم نکنید.
سوتی دادم 🙂
داستان تا صفحه ۹۵ هستش، بقیهاش عکسه
گفتم که با مشقت خوندم؛ یعنی خواب و بیدار بودم… دیگه صبح دقیق یادم نبود تا صفحه چند خوندم. فقط می دونستم به ۱۰۰ نزدیک بود!
ممنون از آقای قدیانی به خاطر معرفی این اثر!
از اون دسته کتاب هایی که دلت می خواد به دیگران هم توصیه کنی بخوننش تا همه لذتی رو که از خوندنش بردی، بچشن.
اول از همه فهمیدم هیچی از حاج احمد نمیدونم!
نه از رنجهایی که تحمل کرده و نه از شخصیتش، که تو این کتاب خیلی خوب توصیفش کرده.
حسن دومش این بود که با شهید دستواره هم آشنا شدم، قبلاً فقط در حد یک اسم بود!
یک ویژگی دیگهاش این بود که چون فیلمنامه بود، خیلی خوب می تونستم تصاویر رو کنار هم قرار بدم و این لذت خوندنش رو دو چندان میکرد…
البته برای من که اولین بار بود فیلمنامه می خوندم اولش سخت بود ولی چند صفحه که خوندم عادت کردم.
سمانه؛
در ساعات اداری تماس بگیرید!
من با یکی از همین شماره ها تماس گرفته بودم!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رضا۲؛
قبلا بهتر و درست تر کامنت می گذاشتی!
از نظر انشایی و ویرایشی عرض می کنم.
حالا می توانید این عکس را ببینید!
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/408187/
عاقبت به خیر شدند… به به…
خوش به سعادتشون
یزدان پناه شریک در سایه مهدی هاشمی!!
http://www.tasnimnews.com/Home/Single/718973
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/29498/B/13940201_0129498.jpg
اللهم صل علی محمد و آل محمد
————–
لینک آخری که تو کامنت بالا گذاشته بودم، راحتترین راه تهیهی کتاب هست…
صفحهی مربوط به “وقتی کوه گم شد”:
http://bookroom.ir/book/15311
راهنمای خرید:
http://bookroom.ir/content/2
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل…
کمى از خلاصه کتابها از اینترنت قابل دانلود کردن هستند.
“وقتى کوه گم شد” را از همون آدرس قبلی خونده بودم
خیلى جذاب بود. طورى که تا آخرش پلک نزدم!
اگه بشه فیلمش رو خوب و طبیعى ساخت، نه کلیشه اى و سطحى، اثر ماندگارى میشه!
“بادبادک باز” رو نتونستم حتى خلاصه نسخه اصلى رو دانلود کنم! انشالله تو تعطیلات هر دو رو پیدا مى کنم مى خونم.
این معرفى کتاب، ایده خوبیه، اونم توسط یه نویسنده بزرگ! شاید آدما خودشون هیچ وقت به بعضى از اثرهاى برجسته ادبى برخورد نکنند توى این آشفته بازار امروز کتاب!
ممنون جناب قدیانى!
بعضی از کتابها…
http://hamdely91.blogfa.com/post-2911.aspx
دیدار محرمانه حسن روحانی در سال ۶۵
سوال جنجالی دکتر عباسی از دولت در دانشگاه صنعتی امیرکبیر:
مقامات دولت جمهوری اسلامی، آیا اجلاسی بین ایران و اسرائیل در سال ۶۵ برگزار شده است یا نه؟!!
http://www.farhangnews.ir/content/120983
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قطعه ۲۶:
کرم کلیک، فقط مرض بعضی سایتها نیست؛ متاسفانه مرض شماری از ما آدمها هم هست! ی حرفی بزنیم که همه اعم از موافق و مخالف روی حرف ما کلیک کنند! واقعا که چی این حرف؟ یعنی چی؟ چه ضرورتی داره بیانش؟ چه معضلی رو درست میکنه حالا؟ اصلا نزنیم این حرف رو چی میشه؟ باور کنیم حرف تند زدن هم برای خودش قاعده دارد و الا جواب عکس میدهد! مختصر و مفید اینکه زیاد به این حرفها توجه نکنید، یعنی اصلا توجه نکنید. همین! این وصلهها نه به «حسن روحانی» میچسبد، نه به «مقامات دولت جمهوری اسلامی». حالا ما با دولت در ۴ تا یا ۴۰ تا مسئله اختلاف داریم، دلیل نمیشه حرفهای سست، مغرضانه و بعضا نامشروع رو قبول کنیم. متاسفانه دکتر عباسی با همه احترامی که برایشان قائلم… بیخیال!
بعضی از آدمها…
http://jomalatziba.blogfa.com/post-1053.aspx
این نکته را خیلی قبول دارم:
“واقعا که چی این حرف؟ یعنی چی؟ چه ضرورتی داره بیانش؟ چه معضلی رو درست میکنه حالا؟ اصلا نزنیم این حرف رو چی میشه؟”
مدت هاست مد شده، لایک گرفتن به هر قیمتی! سر زبان ها افتادن به هر قیمتی!
با همه احترامی که برای دکتر عباسی قائلم، اما ایشان فکر می کند کلا فقط خودش از همه چیز با خبر است و معتقد است مو لای درز صحت اطلاعاتش نمی رود!
جو دادن و متشنج کردن اوضاع، با هر روشی، اصلا خوب نیست!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق:
احسنت! 🙂
🙂
ــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
آقا از ما به شما نصیحت، این کتاب «بادبادک باز» رو حتما بخونین. کلا کتابای انتشارات «نیلوفر» با اونکه از نظر ظاهر مجلدات، طرح جلد، ویراستاری و بعضا مسائل عقیدتی، سیاسی تا حدودی شیش و هشت میزنه اما اغلب جذاب، داستانی، شیوا، بانمک و گیرا هستن. ۹۰ درصد کتابای نیلوفر، حدود ۴۰۰ تا ۶۰۰ صفحه داره که همین باعث شده قطعشون جمع و جور باشه و بسیار خوش دست. وزن کاغذ صفحاتشون هم معمولا کمه که همین تورق کتاب رو بدون تعرق(!) ممکن میکنه! جلد سخت هم تقریبا نمیزنه! بهتر!! دراز بکش، کتاب رو ی دستی، لای انگشتای دستت چفت کن، بخون، ی ضرب بخون، ی نفس بخون، حالشو ببر! نیلوفر، مترجمای خوبی داره اما کاش در امر ویراستاری باسلیقهتر بود.
کتاب یعنی کتاب! یعنی جلد و کاغذ و چاپ. نسخه pdf ها که کتاب نمی شن.
ممنون به خاطر شماره ها. انشاءالله هرچه زودتر تهیه اش می کنم…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ق ۲(!)/ بیربط:
لاالهالاالله… آخه وقتی میتونی دولت رو در همین مسئله ملموس نان و یارانهها و اون همه اظهار نظر متناقض و فکت شیت و تحریمی که بعد اونهمه ادا و افه و تفاهم و خنده برداشته نشد و هزار کوفت و زهرمار دیگه بزنی، مگه مجبوری … بزنی؟؟ بعدش شاکی میشی چرا وطن امروز و کیهان و… حرفاتو پوشش نمیدن!! الان جنگ، «جنگ حرف» هستش. کی بهتر حرف میزنه، کی دقیقتر حرف میزنه، کی حرف را به جا و به موقع میزنه و… از همه مهمتر، کی هر حرفی رو نمیزنه…
http://kayhan.ir/fa/news/42793
این همه مذاکره کردیم، برای اینکه تحریم ها برداشته بشه.
حالا که مثلا وقتش داره می رسه، اون ۶ تا حیوون پست و آدمکش زدن زیر حرفشون!
طرف ایرانی هم که عین این بچه خنگ ها، ۶ و ۸ می زنه!
همچین می گه “از روز اجرایی شدن توافق، نه روز امضای توافق” تحریم ها برداشته می شه! چنان هم تاکید می کنه روی این “روز اجرایی شدن توافق” که…!
لعنت خدا بر شیطون!
آخه روز اجرایی شدن توافق ما قراره چی رو اجرا کنیم؟
ما که همه چی رو تعطیل کردیم رفت! اون بخشی رو هم که تعطیل نکرده بودیم، همین روزها مشغولیم!
چه طور ما از همون زمان توافق ژنو، شروع به اجرا کردیم اما اونا انگار نه انگار!
چقدر خنگن اینا! ای خداااا!
کسی می دونه “از روز اجرایی شدن توافق” ما دیگه چی رو قراره اجرا کنیم؟!
آها! کمکم داره بعضی چیزا رو میشه. من میگم چرا بعضی وقتها یه لینک میذاریم تأیید نمیشه. نگو قضیه از این قراره. خب زودتر میگفتید. والا
حالا دیگه خودمون رو هم لو بدیم دیگه که گاهی برای همین بعضی لینکها رو میذاریم تا عکسالعمل شما رو ببینیم 🙂 جهت صحتآزمایی و اولویتسنجی این کار رو میکنیم!
این لینک “بعضی آدم ها” که فرهنگی گذاشته؛ چه باحال!!
داشتم فکر می کردم من کدومشونم؟؟
داشتم همایش بانوی انقلاب رو از تلویزیون می دیدم.
با احترام به حضرت امام و همسر مکرمه ایشون، چند تا نکته به ذهنم رسید:
۱- متاسفانه عنوان “بیت امام” برای بعضی ها تبدیل به دکان نون در آوردن شده!
۲- امام تا چند نسل بعد از خود افرادی را به عنوان “یادگار امام” به جا می گذاره؟
۳- امامی که ما وصفشو شنیدیم و از شهداش خوندیم و شنیدیم با خیلی از اعضای “بیت امام” شباهتی نداره. اشکال از ذهن ماست یا رفتار اونا؟
(با دیدن محمدعلی ابطحی در اون همایش و در ردیف های جلو خنده ام گرفت. به خدا این آدم خودش هم می دونه هیچ ربطی به امام نداره!)
۴- آیا روح امام از بعضی از اینهایی که اصرار دارند خودشونو به ایشون بچسبونند، راضیه؟
۵- آیا نوادگان امام جز پیوند ژنتیکی با امام، هنر دیگه ای هم دارن؟ چنان ژست می گیرند که انگار علامه دهرند!
۶- به نظرم حالا و بعد از سال ها از رحلت امام، بهتر می شه فهمید چرا امام به شدت مخالف حضور حاج احمدآقا(که به حق یادگار امام بود) در مناصب حکومتی می شد.
۷- درود به رهبر عزیزمون که حتی اجازه کوچکترین حضور حکومتی فرزندانش، که به حق از نخبگان زمانه هستند رو نمی ده.
اللهم عجل لولیک الفرج…
ممنون؛ دیوونه داداشی!
ولی به قول علامه طباطبایی؛
ما ابد در پیش داریم،
هستیم که هستیم!
البته من محض شیطنت این جمله را در مقابل “هر کسی پنج روز نوبت اوست” شما آوردم.
م. طاهری؛
برای تهیه کتاب لطفاً با همون شماره آخر تماس بگیرید یعنی اگر میخواید براتون ارسال کنند. وگر نه روبروی در اصلی دانشگاه تهران کتابفروشی کیهان و سریر گفتن دارن این کتاب رو…
سیداحمد فرمودند در ساعت اداری تماس بگیرید اما چون جواب ندادند من عصر هم تماس گرفتم اتفاقاً جواب دادند! بنده خدا که مسئول کتاب ها بود خودشم کارمنده، اینه که عصرها میاد اونجا!
تازه نیمساعت بعد با من تماس گرفتن گفتن چون شما خیلی اذیت شدین، ما یک کتاب همینجوری به شما تقدیم میکنیم! 🙂
“الان جنگ، «جنگ حرف» هستش. کی بهتر حرف میزنه، کی دقیقتر حرف میزنه، کی حرف را به جا و به موقع میزنه و… از همه مهمتر، کی هر حرفی رو نمیزنه…”
چقدر حرف نداشت!!
http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1583&pid=1&type=0
از دست وطن امروز 🙂 🙂 🙂
سمانه؛
کاش میگفتید ما یه تیم هستیم 🙂
پرچم وطن امروز بالاست و پوزه بعضی ها همراه با سعودی های صهیونیست، به خاک مالیده شد!
آفرین… صبا!
اومدم بگم اما به قول… (خندهام گرفت)
نمیدونم چرا یاد «مجمع شاعرانِ» سیداحمد افتادم… یادش بخیر!
http://www.ghadiany.ir/1390/8357/comment-page-1#comment-89217
چشم انتظار میگوید:
۲۰ مرداد ۱۳۹۰ در t ۱۶:۰۲
این رو هم به افتخار “داداش بزرگوار” و “سید احمد تلاش گر” تقدیم می کنم، شاید تبسمی برلب بنشاند. (به زِبون مایه)
قانون حق تقدم: اول نیسان مِره، بعد مو، بعد هرکی تِنیست.
کاربرد راهنما: فقط تو عروس کشون به صورت جُفتی مِزنِم، در مواقع عادی آرنج رِ از شیشه ماشین مِدم بیرون و عین بال کِفتر چاهی تِکون مِدم.
چراغ قرمز، ورود ممنوع، دور زِدن ممنوع، ورود آقایان ممنوع و… بِرِ موتور سِوارا تعریف نِرِفته. موتور سِواری که، نِتِنه از تو پیاده رو بِره موتور سِوار نیست.
چراغ زرد یعنی: گاز بِده یره فِس فِس نکو قِرمز رَف.
انواع بوق:
بوقِ یِواش یعنی:سِلام نوکَره دِیی.
تک بوق یعنی: بِرِسونُمت.
دو بوق یعنی: پَنرا دو نِفر.( پنج راه پایین خیابان محله ای قدیمی و نزدیک حرم است)
بوق ممتد یعنی: بِکِش کنار یَره نیسان آبی دِره میه.
———-
🙂 🙂 🙂
چشم انتظار؛
إنشاءالله خدا شهیدت کنه
چهار سال پیش “بادبادک باز” را خوندم.
نتیجه خوندن این کتاب این شد که همه افغان ها را مثل هموطنان خودم نگاه کنم.
کلا دید انسان را عوض می کند، حتما بخوانید.
در ضمن آقای قدیانی!
فیلمش هم درست شده است.
اولین شب جمعه ماه رجب و لیلة الرغائب… التماس دعا از همه دوستان بزرگوار…
ممنون “سمانه” به خاطر توضیحات.
سید احمد؛
خوب بودن کامنت ها از لحاظ نگارشی به حال آدم بستگی داره!!
یه وقتایی حال هست کامنت ها خوب می شن، یه وقتایی عجله ای هست، کامنتا خیلی خوب از آب در نمیان!
به نظرم شما هم خیلی حساس نباشین؛ چون توی مجله که نیست، تازه متن اصلی سایت هم نیست!
کامنت پای سایت مسئولیتش با صاحب سایت نیست.
در ضمن اینقدر حرص نخور!
این مدل رفتار هسته ای، چیزی هست که مردم تو سال ۹۲ خواستن و حداقل ۴ چهار سال باید بهش زمان داد.
رضا۲؛
اینجا با جاهای دیگه فرق داره!
حتما خوب می دونی که اینجا مرتب و روان بودن کامنت ها خیلی مهمه!
پس درست و مفهوم کامنت بگذار.
در ضمن؛
اگر جناب رئیس جمهور، در برنامه های انتخاباتی به جای آن همه شعارِ دور از حقیقت، می گفت که هیچ برنامه اقتصادی ای ندارم و تنها امیدم به آمریکا و اتحادیه اروپاست، تا شاید با تعطیلی هسته ای و دادن کلی باج، بتوانم تحریم ها را بردارم، قطعا قطعا قطعا نتیجه انتخابات چیز دیگری بود!
ناشناس؛
اتفاقا اون بنده خدا پرسید چند تا می خواین، منِ فرصت نشناش گفتم یک دونه!
🙂
دیوونه داداشی؛
ممنون به خاطر پستی که لینکش را گذاشتید.
شکم گشته چقدر هم کامنت گذاشته بودیم.
ولی اینهمه حرف زدیم، دریغ از یه کلمه که از داداش حسین در بیاید!!!
این که گاهی دوستان لینکی پرخاطره را “باز کامنت گذاری” می کنند؛ چقدر کار خوبی ست!
حرم بانو دعاگوی تان بودم. ان شاءالله همواره امیال و گرایش هایتان رو به سوی این حرم باشد!
هر وقت به این جمله علامه که “ما ابد در پیش داریم، هستیم که هستیم” فکر می کنم؛ تنم می لرزه!
آخه وقتی آدم دستش خالی باشه می گه این چهار پنج روز که چیزی نیست می گذره.
اما وقتی قراره تا ابد باشی، با دست های خالی دیگه، نمی گذره!!
جناب سید احمد؛
شما و همفکراتون فکر می کنید رئیس جمهور تنها امیدش به آمریکاست، ولی روحانی نگاهش از اول همین بود.
……
مردم به روحانی اعتماد کردن. الان هم این ۴ سال نشون می ده که هنوز سر اعتمادشون هستن یا نه!
۲ سال دیگه تو انتخابات اگه رای آورد، نشون می ده مردم به کارهای روحانی هم مثل شعاراش علاقه مند هستن و اگه رای نیاورد حرف شما درسته و مردم فهمیدن اون دروغ گفته و وعده هاش نادرست بوده.
رضا ۲؛
والا ما که قم زندگی می کنیم و اینجا رای اول روحانی بود، طوری که بعد از اعلام نتایج مردم ریختن بیرون و کلی خوشحال شدن، یک سال و نیم، بله فقط یک سال و نیم بعد از انتخابات، زمانی که جناب روحانی اومدن قم، مردم استقبال گرمی از ایشان نکردند.
با کمی اغراق که فقط طنز جمله رو زیاد کنه، می تونم عرض کنم که حرم در روزهای عادی شلوغ تر از روزی بود که رئیس جمهور تشریف آورده بودند.
این سبک اداره کشور و این خط مشی های سیاسی، یک سال و نیم بعد از انتخابات، لیاقت حمایت مردم رو از دست داده برادر عزیز.
لازم نیست ۴ سال صبر کنیم، انتخابات مجلس امسال زاویه مردم با تفکرات دولت را مشخص خواهد کرد.
اقتصاد پیشکش دولت؛ اعتبار پاسپورت و عمره و … ای بابا، ای بابا!
ان شاءالله که دولت موفق بشه کشور رو به بهترین شکل اداره کنه.
ما شکست دولت را نمی پسندیم، بر خلاف شما که از هر شکست طرف مقابل خوشحال می شید، ما اصلا راضی نیستیم دولت اگر در راه انقلاب حرکت کنه شکست بخوره.
با عرض پوزش از جناب قدیانی بابت کش آمدن بیش از حد پرسش و پاسخ ها.
ع.ح.ق؛
نارضایتی مردم بعد از تغییر رئیس جمهور به نظرم طبیعی هست. دلیلش هم اینه که هیچ رئیس جمهوری نمی تونه تمام وعده هاش رو همون طوری که گفته عملی کنه. ولی برای مقایسه، باید دید مردم اونو در مقایسه با نامزد رقیب ترجیح می دن یا نه.
انتخابات مجلس هم البته نمونه خوبی هست ولی نه کاملا مناسب به دو دلیل:
اول اینکه به خاطر وجود رد صلاحیت های شورای نگهبان، نامزدهای یک گروه امکان حضور کامل در انتخابات رو ندارن و دوم اینکه برای شهرهای بزرگ شور شوق به طور کلی توی این انتخابات کمتره و برای شهرهای کوچیک انتخابات بیشتر از اونکه سیاسی باشه محلی هست.
ولی من احساسم اینه که توی انتخابات ۹۶ روحانی رای بالاتری میاره؛ ۶۰ تا ۷۰ درصد.
دلیلش هم این نیست که این ۶۰-۷۰ درصد کاملا ازش راضی اند، بلکه در قیاس با نامزد دیگه که اصولا باید نزدیک به جبهه پایداری باشه، به روحانی رای می دن و پیش بینی من اینه که هیچ کدام از اصولگرایان معتدل برجسته که رای قابل قبولی داشته باشن (از جمله قالیباف، علی لاریجانی، رضایی و غیره) کاندیدا نمی شن!
البته اومدن احمدی نژاد شرایط رو تا حدی تغییر می ده و رقابت رو خیلی نزدیکتر و داغتر می کنه اما به نظر من احمدی نژاد رد صلاحیت می شه.
{به احترام قوانین سایت به این بحث خاتمه می دم!)
بادبادک باز را بعضی هموطنان پدریم دوست دارن بعضی نه!
ولی من عاشق این کتاب شدم. هر دو بار که مطالعه کردم، گریه کردم.
دفعه اول همه از من می پرسیدن چی شده چرا گریه می کنی؟! آخه دفعه اول همه کتاب رو از روی سایت ۹۸ تایی ها خوندم با گوشی!
اما بعدش خریدم و هدیه کردم. هنوز برای خودم نتونستم یکی بخرم. از اون کتابایی که باید داشت. ولی ماشالله همه هموطنای مادریم مثل شما خوششان آمده.
من یک دختر با پدری هزاره و مادری ایرانی هستم که هر دوشونو بی نهایت دوست دارم.
وقتی قوانین سخت گیرانه ازدواج با افغان ها رو می بینم، خوشحالم که پدر و مادرم به هر حال با هم ازدواج کردن.
حالا مهم نیست که برای من دختر یک خانواده دو ملیتی، خواستگار افغان نمی اومد که شاید به افغان ندن و ایرانی هم به همین منوال! و بماند که من هم مثل مادرم زدم زیر قانون و با مرد افغان ازدواج کردم. سرنوشتی که احتمالا خواهرم هم دچارش بشه چون چند تا ایرانی که اومدن وقتی فهمیدن بابام افغانه پشت سرشونم نگاه نکردن!
به خواهرم از اول گفتم مهم نیست. ملاک برات تقوا باشه، بقیه اش رو با هم حل می کنیم انشالله…
نمی خواستم بگم که مثلا مساله خانوادگیمو گفته باشم. گفتم که بگم این نگاه ها واسه ام القری جهان اسلام خیلی زشته! وقتی شوهر من از دست یه پسر بچه که به رهبری گفت خامنه ای و اولش یه آقا هم نگفت، ناراحت می شه…
گفتم که بگم آره! با وجود همه سختی ها، داریم افغانهایی که، می گن آقا دستور بده سر می دیم و می دن.
کاش می شد به همه مسایل اسلامی نگاه کرد. ایران وطن منه، نه چون مادرم ایرانیه چون اینجا به دنیا اومدم و بزرگ شدم.
موطن هر کس زادگاه اونه، من زادگاهم رو ترک نمی کنم…
تار و تور تیر خداوند!
حاج اسماعیل دولابی رحمت الله علیه می گفت:
خدا یک تار، یک تور و یک تیر دارد. با تار، تیر و تور خودش، آدم ها را جذب می کند، مجذوب خودش می کند.
تار خدا، قرآن است. نغمه های آسمانی است. خیلی ها را از طریق قرآن جذب خودش می کند.
خیلی ها را با تور خودش جذب می کند. مثل مراسم اعتکاف و مراسم ماه رمضان و شب قدر.
تیر خدا همان بارهای مشکلات است. غالب آدم ها را از این طریق مجذوب خودش می کند. اولیاء خدا برای این مشکلات لحظه شماری می کردند.
شیخ بهایی می گوید:
شد دلم آسوده چون تیرم زدی… ای سرت گردم چرا دیرم زدی
از وقتی بلا و مصیبت به زندگی ام آمد، فهمیدم من ارزش دارم ولی گلایه دارم که چرا من را زودتر گرفتار نکردی؟
سعدی هم می گوید:
بزن سیلی و رویم را قفا کن…
خدایا من را بزن چون زدن های تو ارزش دارد.
پنبه را وقتی می زنند، باز می شود و سفید می شود و ارزش پیدا می کند.
اگر کسی به گرفتاری ها چنین نگاهی داشته باشد، دیگر جای ناامیدی برایش باقی نمی ماند. این گرفتاری ها باید زمینه امید ما را فراهم بکند. زمینه نشاط ما را فراهم کند ولی چون ما با شیوه تربیتی خدا آشنا نیستیم، تا مصیبتی می رسد، ناراحت می شویم. این شیوه خداست.
http://kayhan.ir/fa/news/42916
دورخیز قبیله ثروت(یادداشت روز)
صبا؛
بسیار ممنون از لطفتان…
همیشه سلامت باشید و تا “ابد” برقرار… انشاءالله!
سلام!
در رابطه با دولت، دوستان بستگی داره دولت و رییس جمهور رو از چه زاویه ای نگاه کنید.
از نگاه توقعاتتون یا واقعیت یا نسبت به دولت قبل؟
از توقع ها که نگاه کنید دولت خوب عمل نکرده ولی از دو زاویه دیگه، کار رییس جمهور و دولتش خوب بوده.
اگر اصلاحات می خواد باشه تو صحنه، باید باید باید فضا رو رادیکال کرد و یه کاندیدایی مثل “سعید جلیلی” تو صحنه باشه.
ایرانی ها به خاطر کشورشون، هیچ وقت راضی نمی شن فردی مثل جلیلی رییس جمهور باشه!
اگر فضایی مثل ۸۴ حاکم باشه، خطرناکه!
کم کم داریم به انتخابات اسفند نزدیک می شیم و باید برنامه ریزی ها رو شروع کرد به یاری خدا…
پناهیان:
“دلایل ظهور دارند ما را محاصره می کنند.”
دوستان!
باید به یک دردی بخوریم…
“پلیس موظف به اجرای اسلام نیست”
احمقانه ترین جمله ای که یک مسئول جمهوری اسلامی، می تواند در جمع عمومی بیان کند.
الهی العفو…
دوستان؛
پیشنهاد می کنم حتما فیلم روباه رو ببینید.
یکی از بهترین فیلم های سینمای ایرانه با داستان پر کشش و جذاب.
یک فیلم جاسوسی امنیتی درباره ترور دانشمندان هسته ای
دیدنش واقعا ارزشمنده…
پیرمرد؛
احمقانه ها… یعنی احمقانه ها!
عجب گیری افتادیم به خدا…
خوشخیال!
گفت: رسانهها و مقامات سعودی به شدت از این که بسیاری از کارشناسان سقوط رژیم قرونوسطایی آلسعود را نزدیک میدانند، عصبانی هستند.
گفتم: در خبرها آمده است که بخش قابل توجهی از گزارشها و مقالات روزنامههای سعودی و برنامههای تلویزیونی این رژیم برای پاسخ به نظریه سقوط آلسعود اختصاص یافته است.
گفت: مقامات سعودی به جای آن که به دلایل و شواهد فراوان تحلیلگران درباره سقوط قریبالوقوع این رژیم پاسخ بدهند، با استناد به سر پا بودن ساختار رژیم نظر کارشناسان را نفی میکنند.
گفتم: یارو از پشتبام یک برج ۲۰ طبقه به پائین پرت شده بود، وقتی به طبقه پنجم رسید با خودش گفت؛ خب! تا اینجا که به خیر گذشت و هنوز زندهام!
دنبال یکی از متن های قدیمی قطعه می گردم که در آن متن اشاره شده بود برای عامه مردم فرقی نمی کند که اصولگرایان سر کار باشند یا اصلاح طلبان؛ خوب و بد دولت ها در عمل به پای نظام نوشته می شود.
کسی از دوستان می داند کدام متن بود؟
بعد از افتادن تشت رسوایی بنزین و بورسیه، نوبت به پول کثیف رسید؛
http://farsnews.com/newstext.php?nn=13940206000102
“بادبادک باز” رو خوندم.
داستان های این چنینی رو معمولاً نمی خونم چون تلخی اون تا مدتی در ذهنم می مونه و اذیتم می کنه! اما این یکی رو خوندم چون سفارش یک نویسنده بود!
پشیمون هم نیستم از خوندنش چون یک بار دیگه به یادم آورد که ایران هم ممکن بود به سرنوشت افغانستان دچار بشه، اگر در زمان حمله رژیم بعث عراق، مردم همدل نبودند و به جای دفاع هر کس جون خودش رو بر میداشت و به گوشه ای میرفت؛ اگر ایمان محکم نداشتند و اگر نبود ایستادگی “بابا اکبر”ها تا لحظه شهادت چه بسا سرنوشتی بدتر از سرنوشت حسن و امیر و سهراب در انتظار “ما” کودکان آن روزها بود.
عقیده ام این است که پدران شهید شما به گردن ما نیز حق پدری دارند، چون به ما هم زندگی بخشیدند و به پاس همین حق می گویم:
“جانم هزار بار فدای نام و راهشان”
دکتر سلام؛ قسمت ۷۴:
http://download.snn.ir/filmosot/drsalam74/drsalam74-hq-93.mp4
http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1586&pid=1&type=0
آدم مریض که شاخ و دم نداره. رو هوا یه چیزی میگه بعد میافته به ……
سلام
چند هفته پیش ی سوال پرسیدم هنوزم جواب ندادید!!!
نسخه هشت و پانصدی کتاب من زنده ام رو از کجا بگیرم؟ تک تک مغازه های انقلاب رفتم؛ ۱۷ تا ۲۰ بود!
دانشجوم دانشجو! متوجه اید که!
احمد؛
نسخه هشت و پانصدی من زنده ام، جلد معمولی و صفحات کاملا کاهی داره و بیشتر برای اون مسابقه چاپ شده بود و در بازار، الان دیگه به ندرت پیدا می شه! شایدم نشه اصلا!
در بازار معمولا همون ۱۷ تومانی موجوده!
چشم انتظار؛
تنها تنها؟
قرار دو نفره؟
😉
آیت الله مکارم شیرازی:
“اینکه می گویند وظیفه نیروی انتظامی اجرای قانون است نه اسلام، مناسب نیست/ اینگونه سخنان چراغ سبز به مفسدان اخلاقی است/ امیدواریم نصایح را بپذیرند و اینگونه سخنان را تکرار نکنند”
http://www.rajanews.com/news/209436
آقا سید؛
شفافسازی کن برادر، بچهها ذهنشون مخدوش نشه!! دیگه ناچارم این ملاقات غیر رسمی با داداش حسین رو رسانه ای کنم!! 🙂 بله جای همتون خالی، در صحن و سرای نورانی امام رئوف (ع) و در ضلع غربی رواق امام خمینی (ره) ضمن دعا برای دوستان، ساعتی رو از محضر داداش حسین بهره بردم…
چشم انتظار؛
زیارتها قبول
آقا تکخوری داشتیم؟؟!! 🙂
آیتالله نوریهمدانی:
“از حاشیه سازی اجتناب کنید/ مسؤولان نباید به گونهای در جامعه القاء کنند که اسلام و قانون دو مقولهی متفاوت است.”
http://www.rajanews.com/news/209501
ناشناس؛
من اهل تکخوری نیستم. ولی؛ نمی دونستم تکخوری چه لذتی داره 🙂 و از اونجا که ممکنه بخشی از کامنتم نقطهچین بشه! به همین جمله بسنده کرده و از نوشتن خاطرهی دوساعتهی حرم اجتناب می کنم که: هم کلام شدن با “حسین قدیانی” اونم تو خودِ خودِ بهشت نه قطعه ای از بهشت، آی صفایی داره…
ملاقات کنندگان عزیز، زیارتتون قبول. هم زیارت امام رئوف و هم زیارت همدیگر.
در حرم نورانی فرزند جد بزرگوارم حقیر را از دعای خیر فراموش نکنید که دیرگاهی است بی تابم در حسرت دیدارش و دلخوشم به دعای خیر مهمانان حرم نورانی اش.
التماس دعا
احمد؛
من کتاب ۸۵۰۰ رو از یه کتابفروشی نزدیک میدون فلسطین خریدم. البته نمیدونم هنوز دارند یا نه.
این شمارۀ انتشارات بروج هستش، که خود خانم دکتر آباد رئیسش هستند. تماس بگیرید حتما راهنمایی میکنند:
۸۸۹۹۶۹۷۱ تا ۳
نمایشگاه کتاب هم ظاهرا برنامۀ خاصی برای این کتاب برگزار میشه و اونجا هم میتونید کتاب رو تهیه کنید(بخش کودکان، سالن ۲۳B، غرفۀ ۹۴ غرفۀ انتشارات بروج)
جشن امضای «من زندهام» در نمایشگاه کتاب؛ انتشارات بروج در نظر دارد جشن امضای کتاب «من زندهام» را با حضور نویسنده اثر، معصومه آباد در ایام برگزاری بیستوهشتمین نمایشگاه کتاب برگزار کند.
http://manzendeham.ir/news.aspx?id=577
چشم انتظار؛
آی صفایی داره… 🙂
دو ساعت؟؟!! پس خیلی محترمانه میگم نوش جان 🙂
الان اومدم خدمت حاجی هم عرض کنم: داداش تک خوری داشتیم؟؟!!
داداش حسین عزیز؛
زیارت قبول… رسیدن به خیر!
http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1587&pid=1&type=0
چشم انتظار؛
حالا کتاب های تان را هم بردید برای امضا؟!
آقای قدیانی؛
می گفتید می خواهید برید امام رضا، ماها سلام می رسوندیم واسه آقا کوله تون سنگین می شد؟!!! زیارت قبول!
در متن همه دعاها مسأله درخواست و حاجت در ماه رجب مطرح است. از این فرصتی که به دست آمده، باید بهترین استفاده را کرد. در روایت دیگری امام صادق علیه السلام از پیغمبر اکرم نقل می فرماید که حضرت فرمود: رجب را اصب می گویند؛ جهتش این است که رحمت خدا در این ماه بسیار بر امت من ریزش می کند. لذا اولین چیزی که سفارش کرده اند این است که در این ماه زیاد استغفار کنید. بگذارید پاکیزه و تمیز شوید، زیاد بگویید «استغفر الله و اسئله التوبۀ».
مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی رحمة الله علیه
لازم می دانم برادران و خواهران عزیز را، مخصوصاً جوان ها را توجه بدهم به اهمیت ماه رجب.
از این مناسبت ها و از این خصوصیاتِ مربوط به ایام و شهور نمی شود به آسانى صرف نظر کرد.
بزرگان و اهل معنا و اهل سلوک، ماه رجب را مقدمهى ماه رمضان دانستهاند.
ماه رجب، ماه شعبان، یک آمادگى است براى اینکه انسان در ماه مبارک رمضان –که ماه ضیافت الهى است– بتواند با آمادگى وارد شود.
آمادگى به چیست؟
در درجهى اول، آمادگى به توجه و حضور قلب است؛
خود را در محضر علم الهى دانستن، در محضر خدا دانستن –«سبحان من احصى کلّ شىء علمه»– همهى حالات خود را، حرکات خود را، نیّات خود را، خطورات قلبى خود را در معرض و محضر علم الهى دانستن؛ در درجهى اول، این مهم است؛ و اگر این حاصل شد، آن وقت توجه ما به کارهایمان، به حرفهایمان، به رفتوآمدهایمان، به سکوتمان، به گفتنمان، بیشتر خواهد شد؛
توجه می کنیم که چه می گوئیم، کجا می رویم، چه اقدامى می کنیم، علیه چهکسى حرف می زنیم، به نفع چهکسى حرف می زنیم.
عمدهى اشکالات ما به خاطر غفلتى است که از رفتار و اعمالِ خودمان می کنیم. وقتى انسان از حال غفلت خارج شود، توجه کند که دارد دیده می شود، محاسبه می شود
–«انّا کنّا نستنسخ ما کنتم تعملون»– با این حالت، با یک طهارتى، با یک نزاهت و پاکیزگىاى، انسان وارد ماه رمضان شود.
حضرت “آقا”
پوست هندوانه!
گفت: صبح یکشنبه وزیر کشور با عذرخواهی از ملت و اعلام این که ماجرای هزینه پولهای کثیف در انتخابات، پایه و اساسی نداشته است، صداقت خود را به نمایش گذاشت و مدعیان اصلاحات را بدجوری عصبانی کرد.
گفتم: ولی وزارت کشور بیانیه داده که خطر پولهای کثیف وجود دارد.
گفت: خب! بله که وجود دارد. مثلا شهرام جزایری مبالغ هنگفتی به برخی از روزنامههای مدعی اصلاحات و بعضی از نمایندگان مجلس ششم داده بود و…
گفتم: در اطلاعیه آوردهاند که وزیر قصد عذرخواهی نداشته، بلکه به او گفتهاند عذرخواهی کن و او هم عذرخواهی کرده است!
گفت: فیلم و تصویر عذرخواهی وزیر که موجود است. حالا از کجا معلوم که مدعیان اصلاحات بعد از آبروریزی از قول وزیر اطلاعیه نداده باشند! آخر بعد از آنهمه ذوقزدگی بدجوری آبرویشان رفته است.
گفتم: شخصی به دوستش گفت؛ دیشب تو را در خواب دیدم که سوار بر ابرسفید بودی و لباس بسیار زیبایی به تن داشتی و رفیقش حسابی ذوقزده شده بود ولی ناگهان کسی که خواب دیده بود گفت؛ اما به جای کلاه، پوست هندوانه روی سرت بود. رفیقش گفت؛ تو بیجا کردی که خواب مرا دیدی و طرف گفت؛ خودت بیجا کردی که به خواب من آمدی!
فکتشیت افراطیگری!
http://kayhan.ir/fa/news/43243/
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/410140
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/410222
اولیه عجیب تره یا دومی؟
حضرات بزرگوار داداش حسین و چشم انتظار؛
آقا ما چیز محرمانه نداریم… گزارهبرگ مذاکرات رواق امام خمینی رحمتاللهعلیه رو منتشر میکنید یا تو قطعه ۲۶ تحصن کنیم؟ 🙂
این مصاحبه وطن با حسین امیری چه جوکی بود! 🙂
منم همینطوریام! بخوام فیالبداهه دروغ بگم گند میزنم به همهچی! 😀
دروغ مصلحتی دیگه!!
مطرب مهتاب رو آنچه شنیدی بگو
ما همگان محرمیم آنچه بدیدی بگو
ای شه و سلطان ما ای طربستان ما
در حرم جان ما بر چه رسیدی بگو
اونقدر خوبه وقتی می بینی برای اتفاقی که امروز افتاده، چند صد سال قبل شاعر شعری سروده!
🙂
زیارت قبول، چند تا عکس خبری سفری بذار.
البته اگه گوشیت دوربین داره!! ها ها
میلاد آقا امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر(ع) بر اهالی قطعه ۲۶ مبارک باد…
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بر دشمن مرتضی علی لعنت…
با عنایت به این شب خجسته و نورانی و با توجه به اصرار دوستان مبنی بر فاش شدن جزئیات این ملاقات محرمانه! و بر خلاف رویهی شیخ حسن و دولتش، که همه رو مَحرم می دونه، جز ملت ایران!! خلاصهای از دیدار با “داداش حسین” رو با ما تقدم و ما تأخرش که البته دیگه خود ایشون هم نمی دونن!!! 🙂 می نویسم. حال اگه صلاح بود تایید میشه، نبود هم نه! ولی در کُل؛ داداش حسین واس ماس!! ینی همش ماس ماس 🙂
فکتشیت افراطیگری!
http://kayhan.ir/fa/news/43243
این متن را که خوندم به این نتیجه رسیدم که تو خیلی موارد، هم اصلاح طلبان افراطی هستند اما دیگران را متهم می کنند و هم اصول گرایان آب به اسیاب دشمن می ریزند ولی دیگران را متهم می کنند!
هر دو خود را از اتهامات یکدیگر پاک و مطهر می دانند!!
راستی چرا؟
چرا باید اینقدر روی عقایدمان اصرار بورزیم که این است و جزء این نیست؟؟
عصرِ جمعه؛ در مجلس ختمِ پدر بزرگوار یکی از شهدای عزیز پایگاه بسیج محل (شهید وحید شادیفر) مشغول خواندن یکی از متنهای داداش حسین در خصوص والدین شهدا بودم که بعد از پایان مراسم، پیامکی برایم آمد به سیاق پیامک های خودم: در جوار مضجع نورانی امام رئوف دعاگویتان هستم. با این تفاوت که عزیز آن طرف خط، مشخصا نفرمودند کدام امام معصوم (ع) و بنده هم متوجه شده و با ارسال پیامکی، ضمن ابراز خوشحالیِ زایدالوصف، دعوت کردم از ایشون که حتما حتما، در خدمتشون باشیم…
نِ از او تعارف مِشدیا ها! نِ. تعارف یزدی! چون تیر، طایفه ی مامانوم، کُمپلت یزدین و خودتانُم بهتر از مُ مِدونِن یزدیها هم هموجور مهمون نوازن 🙂
ولی داداش حسین فرمودند؛ فقط به قصد زیارت امام (ع) و همراه چند خانواده دیگر اعم از مادر و همشیره و عمو و… مشرف شدند و قصد مزاحمت ندارند!! استغفرالله…
در هر صورت، از اونجایی که نمی خواستم حاجی تو معذوریت باشند، گفتم؛ پس انشاالله شنبه یه قرار می ذارم و شما رو می بینم. شنبه؛ قرار و مدارها رو گذاشتیم و مقرر شد نماز مغرب و عشا، به پابوس آقا و زیارت زائرش برم. اما؛ قاعدتا برای زیارت زائر امام هشتم، اونم از نوع داداش حسین، طبیعتا آمادگیهای لازم رو میطلبه!! این بود که دستی به سر و رو کشیده!! و پس از غسل زیارت (ریا نشه!!) عازم حرم شدم. در آستانه ی در! عیال، ما رو با اون سر و وضع دیدند و فرمودند؛ کجا حاجی؟! خیرِ انشاالله، بی خبر، بدون ما، چیزی شده؟! بگو ما تحمل شنیدنش رو داریم 🙂 گفتم؛ با اجازه ی شما حرم قرار داریم با حاج حسین! گفتند؛ اِ به سلامتی. سلام ما رو هم برسون و حتما دعوتشون کن خونه. گفتم؛ ایشون که گفتند نمیان. ولی اگه شد، چشم. تا اینجا گل و بلبل بود و یکی ما و یکی عیال می گفتیم 🙂 اما تا دست بردم سویچ ماشین رو بردارم، با همان لحن مهربان ولی جدی گفتند؛ با ماشین میروید؟! گفتم؛ نه! دلم واسه سوییچ ماشینم تنگ شده، میخوام همراه داشته باشمش!! 🙂 ایشون گفتند؛ ولی من ماشین رو لازم دارم. قرار قبلی داشتم و میخواستم برم خونهی مادر و… شما اگه ایرادی نداره، با موتور برید! ما هم که به شدت مطیع امر ولی! گفتیم؛ آخه سرما میخوریم که ایشون در بیانی کاملا قانع کننده فرمودند؛ در ره دوست، جان باید داد!! من هم با سپاسگزاری از این یادآوری، موتور رو سوار شدم به سمت حرم راه افتادم. دست بر قضا، بادی شدید که آخر شب تبدیل به توفان شد!! وزیدن گرفت و هنوز چندصد متری نرفته بودم، که دیدم ای دل غافل، بنزین موتور رو به اتمام و چیزی هم به اذان نمانده! گازکوب به طرف پمپ بنزین رفته و پس از چاق کردن باک موتور، و حدودا ده دقیقه مانده به اذان، به حرکت خود ادامه دادم، که ناگهان خوردم به ترافیک طولانی بولوار شهید قرنی!! و اونجا بود که فهمیدم، اگه ماشین بر میداشتم یحتمل سحر هم به ملاقات نمی رسیدم! با تشکری از عیال مکرمه از سویدای دل! از میان ماشینها به همون سبک بینالمللی رانندگی مشهدیها لایی کشان، ابتدای اذان به صحن و سرای ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا (ع) رسیدم. در صحن جمهوری، تماسی با داداش حسین گرفتم و متوجه شدم در رواق امام خمینی (ره) هستند. پس از اقامهی نماز، به سمت رواق طی مسیر کردم. وارد رواق امام خمینی (ره) که برام همیشه سرشار از آن خاطرهی شیرینه (البته اون زمان، صحن امام خمینی بود و هنوز تبدیل به رواق نشده بود) شدم و با تماس مجدد، حسین آقا آدرس دقیق محل حضورشون رو به سبک جی پی اس ایرانی گفتند!! (ضلع شمال غربی رواق امام خمینی) گفتم؛ داداش حسین؛ من اصلا نمیدونم ضلع شرقی و غربی کجا هست!! الان من کنار پایهی دوربین فیلمبرداری ایستادم! و ایشون گفتند؛ من الان میام. خلاصه از دور حاجی رو دیدم و به سمتشون رفتم و… اینجاهاش محرمانهی! فقط دلی از عزا درآوردم 🙂 بعد رفتیم جایی که ایشون و عزیزان دیگرِ خاندان شهید بابا اکبر قدیانی نشسته بودند. از عموعلی گرفته تا شوهر همشیره؛ علی آقا و فرزند همشیرهی حاج حسین، صالحه خانوم کوچولوی نازنین، که معرّف حضور بچههای قطعه هستند حتما. با اون روسری قشنگ و زبون شیرین کودکی در معرفی خودش!! نشستیم و گفتیم و خندیدیم و لذت بردم. جای همتون خالی. غالب صحبتمون هم فارغ از دنیا و سیاست و… پیرامون قطعه ای از بهشت یعنی قطعه ی ۲۶ بود. در خودِ خودِ بهشت. (فکت شیت این مذاکرات بعدا منتشر می شود!!) تا چشم به هم زدم، دیدم ساعت شده ۲۱ و ۲۰ و به ناچار باید از داداش حسین جدا بشم و اجازه بدم از حظ معنوی زیارتِ عالم آل محمد (ص) بهرهمند بشن. این بود که با ابلاغ سلام خانواده و تاکید به دعوت ایشون از خانوادهی حاج حسین و باز هم عدم اجابت دعوت، به همون دلیلی که فرموده بودند، دیده بوسی کرده و از ایشان جدا شدم. ولی تفاوت مسیر رفت با برگشت خیلی زیاد بود! در راه برگشت، علیرغم سردی هوا گرمی خاصی رو احساس میکردم. و ناگفته نمونه که به تنها چیزی که فکر نکردم، انداختن عکس یادگاری با داداش حسین بود!! بنا به دلایلی که برای خودم داشتم. درضمن؛ “اسلامی ایرانی” عزیز؛ احتمالا داداش حسین گوشی دوربین دار نداره، ولی قطعا یک نویسنده و روزنامهنگار باید یک دوربین درجهی یک داشته باشه. ها ها!! این بود ملاقات ما در بهشت ایران زمین… به امید توفیق زیارت با معرفتِ ضامن دل های رمیده، برای همه ی بچه های دوست داشتنی قطعهی مقدس بیست و شش. در پایان؛ جا داره از بابا اکبر عزیز هم بصورت ویژه تشکر کنم! به خاطرِ… بماند!
طرف رفته ماست بخره، دید ماستش کاملا آبکیه و تقریبا دوغه!
از فروشنده می پرسه؛ آقا این ماست ها چرا این قدر آبکیه؟
فروشنده: آخه ما با آمریکایی ها توافق کردیم و بهشون قول دادیم دیگه هیچ چیزی با غلظت بالا تولید نکنیم!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
یکم: این بود بهش میگفتن کدخدا؟!
http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1588&pid=1&type=0
خاک عالم بر سرشون با این کدخداشون…
دوم: امشب رو جا داره به امام رضا علیه السلام تبریک بگیم. گفت؛ «آقا! قرار شاه و گدا یادتان که هست؟ مشهد، حرم، ورودی بابالجوادتان!» آنی فکر کنید امام رضا به ایران نمیآمدند یا در ایران نمیماندند. «غریب» میشدیم رسما! میدونین دیگه بچهها! معصوم یا ساکن دیار «خانه خدا» سرزمین «بینالوحیین» است یا ساکن دیار «خون خدا» سرزمین «بینالنهرین». این قاعده رو، همچین که به امام رضا و ایران رسید، خداوند استثنا بهش زد! خدا ما ایرانیا رو ی جور دیگه دوس داره! شک ندارم. واقعیت اینه که امام رضا طبق اونچه خودشون هم مکرر گفتن، از دیگر معصومان، غریب افتادن در سرزمین طوس، به این بها که ما ایرانیا «غریب» نباشیم. حال آیا ما قدردان امام رضا هستیم؟! خود حضرت اشاره کردن که ۳ جا -۳ جای عجیب مهم و حیاتی و تنلرزان و سخت- به داد زوارش میرسن، اما با اجازه حضرت میخوام ی جای دیگه به این ۳ جا اضافه کنم! امام رضا در همین دنیا به داد ما ایرانیا رسیده… این لطف، اختصاصی و ویژه از طرف امام رضا برای ما ایرانیا هستش.
سوم: «اون خاطره شیرین» چشم انتظار، از این قراره که سالها پیش «حضرت آقا» در صحن… رواق امام خمینی حرم امام رضا، خطبه عقد چشم انتظار و همسرشان را خواندهاند. به به از این سعادت! فعلا این «گزاره برگ» را رو کردم بلکه با دوست خوبمان در قطعه ۲۶ تا حدودی بیحساب شده باشم! 🙂
چهارم: کارگردان «پینوکیو» اگر دروغهای این دولت راستگویان را دیده بود، حتما نام شخصیت اول قصهاش را به «…کیو» تغییر میداد!! بیش از این درباره شیخ حسن حرف بزنم، آسیب رسان به شان قلم است!
http://kayhan.ir/fa/news/43342
اما به ناچار، عن قریب باید در خلال یک پست، آسیبی جدی به شان قلم وارد کنم!!!!
پنجم: برای شادی روح دوست خوبمان در این فضا یعنی «مجنون» ی صلوات بفرستین.
ششم: برای شادی پدر خوب بچهها… مرحوم امیرحسین فردی کیهان بچهها که این روزها سالگرد ایشون هست، ی صلوات دیگه بفرستین.
هفتم: «انجمن مخفی» اثر «احمد شاکری» را حتما بخونین. من اول بار با احمد شاکری در همین قرار فوتبال امیرخان در کیهان بچهها آشنا شدم. بعضی نویسندهها هستن که به اصطلاح؛ «توی هیچ بارونی خیس نمیشن» اما احمد شاکری اگه اسم خودش رو «نویسنده متعهد» گذاشته، هزینه این اسم رو هم داده… احمد شاکری در فتنه ۸۸ خودشو به اون راه نزد که دعوا، دعوای فلانی و بهمانیه… من احمد شاکری رو دوست دارم چون وقتی ادعا میکنه انقلاب رو دوست داره، پای این اعتقادش هزینه هم میده… و چون، قلم خوبی داره… و چون قدم بهتری داره… و چون «انجمن مخفی» رو مینویسه تا به جای شیخ حسن های شکم پرست و گنده دماغ امروز و دیروز، از «شیخ شهید» سخن به نیکی بگه… از «شیخ فضل الله نوری». «ظریف» رو حضرت آقا گفت؛ «اینم بچه انقلابه» اما دوستان محترم! مثل ظریف، بچه انقلاب نباشین، بلکه مثل بچههای انقلاب، «بچه انقلاب» باشین… مثل مجتبی و احمد شاکری.
خصوصی
اگر تو کامنت ها بچه ها “یه” رو اینطوری “خدا ما ایرانیا رو “ی” جور دیگه دوس داره!” بنویسن و منم تایید کنم، پوستمو می کنی ها! ولی جدیدا خودت داری این مدلی می نویسی!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
🙂
“به این بها که ما ایرانیا «غریب» نباشیم…”
السلام علیک یا غریب الغربا…
احمد شاکری جدای از اینکه نویسنده خوبی هست، منتقد خوبی هم هست…
نقدهای ایشان در اغلب موارد آتشین و بنیان برانداز است! خوشم میاد شوخی نداره با هیچ کی…
داداش حسین عزیز
زیارت قبول
ما را هم دعا کردی؟
دلم برای حرمش پر می زند…
راستی تولد فرزند امام رئوف بر همگی مبارک.
به این میگن یه تبریک قشنگ و به قول برادران عزیز، مشتی!
اما سید احمد همچنان عیدی نداده که!!
راست گفتید. اگه امام راضا ایران نبود، چه احساس غربتی میکردیم ما ایرانیهای عجم…
{سروده علی محمد مودب در حمایت از مردم مظلوم یمن}
یا رب دوباره عهد جهالت مگر شده
در مکه باز بت همه جا جلوه گر شده
زر گاو شد به شعبدۀ سامری اگر
دیگر شده است سحر و کنون گاو زر شده
صفین تازه ایست، سپاه معاویه
بر کومۀ اویس قَرَن حمله ور شده
آنسو به خاک خفته پریشان برادری
اینسوی خواهری ست به خون غوطه ور شده
یا مصطفی مدد که اویس است با اویس
آری به جرم عشق شما در به در شده
آمیخته به خون جوانان کربلا
حاشا گمان مبر تو که این خون هدر شده
در خون و آتش است زمین، صاحب الزمان
زین قصه چون عقیق یمن، خون جگر شده
یا رب بحق آل کسا دادشان بخواه
اینک عبای سید ما شعله ور شده
شیطان هجوم کرده به خاک یمن چرا
از وعده های در خبر او هم خبر شده
بادا در اهتزاز به راه عزیز ما
این رایتی که در یمن امروز بر شده
ببخشید آقای قدیانی؛ درستش این طوریه:
آقا قرار شاه و گدا هست یادتان
مشهد، حرم، ورودی باب الجوادتان…
“کلید حل مشکلات اقتصادی در لوزان و ژنو و نیویورک نیست، در داخل کشور است”
(حضرت آقا/ دقایقی قبل/ در جمع کارگران)
رهبر انقلاب:
حرف زدن درباره فساد فایده ای ندارد با “دزد دزد” گفتن، دزد از دزدی دست برنمی دارد/ مسئولان، روزنامه نیستند که راجع به فساد حرف بزنند/ باید اقدام کنیم و به معنای واقعی کلمه جلوی فساد را بگیریم.
رهبر انقلاب:
اشیائی که جزو مصارف دولتی است مطلقا از خارج تهیه نشود/ دولت تصمیم بگیرد در هر چه که در داخل امکان تولید آن است، مصرف کالاهای خارجی را بر خود حرام کند.
یعنی دولت، هنوز این تصمیم را نگرفته!!!
ما سال هاست سعی می کنیم از کالاهای تولید داخل استفاده کنیم.
خوبه که دولت در این مورد، دیگه با ملت همدل و همزبان بشه!
رونمایی از سایت جدید KHAMENEI.IR ویژه نوجوانان
http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=29547
سیداحمد؛
کیه که درک کنه و بفهمه؟!
ضمنا سیداحمد ما رو نپیچون داداش! ما عیدی می خوایم 🙂
http://www.rajanews.com/news/209730
سلام؛
از دوستان بخاطر اطلاع رسانیشون برای خرید کتاب “من زنده ام” تشکر می کنم.
موفق باشید.
روحانی در دیدار مردم شیراز با خواندن این مصرع حافظ شیرازی «با دوستان مروت با دشمنان مدارا»؛
گفت: خط سیاست داخلی و خارجی ایران همین شعر حافظ است.
___
یکی به آقای روحانی که اتفاقا روحانی هم هست یاد بده، خط سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی بر مبنای قرآن است: “اشداء علی الکفار رحماء بینهم”
این “مفتاح السلطنه” کلا شورش را در آورده!
آدم اینقدر بی شخصیت و تابلو؟!
یه سوال دارم!
اگه رهبری یه دستوری بده و دولت انجام نده چی می شه؟
مثلا این همه آقا می گن نگاه به درون و اقتصاد مقاومتی یا رونق و استفاده از تولید داخلی.
بعد در عمل مسئولین کاری نکنند بعد چی می شه؟
رهبر انقلاب:
“کلید حل مشکلات اقتصادی در لوزان و ژنو و نیویورک نیست، در داخل کشور است و همه باید مسئولیت های متفاوت خود را در تقویت تولید داخلی به عنوان «تنها راه علاج مشکلات اقتصادی»، انجام دهند.”
دکتر قالیباف (۱۵ فروردین):
“سرنوشت ما و چشمانداز بلند مدت این مرزو بوم را نه ژنو مشخص میکند نه وین نه لوزان و نه هیچ جای دیگر. نه اوباما مشخص میکند نه کری و نه هیچکس دیگر. آینده این مملکت در دستان خود ماست به فرهنگ کار ما وابسته است، راز پیشرفت در مناطق جغرافیایی مستعد کشاورزی است، در صنایع گوناگون نهفته است، در اقیانوس سرمایههای فکری موج میزند که به عنوان نمونه در حوزه فناوری، خاک میخورد. سرنوشت این کشور را من و شما رقم میزنیم، جوانان خوش فکر و با انگیزه و تحصیل کرده رقم میزنند. اقتصاد این کشور را باید از درون مقاوم و مستحکم کرد. قطع وابستگی به نفت و خامفروشی منابع غنی این کشور، تلاش و همت میخواهد، روحیه جهادی میخواهد تا گردنههای سخت را طی کند.”
مفتاح السلطنه 🙂 🙂 🙂
!!
http://www.rajanews.com/news/209769
http://www.rajanews.com/news/209762
صلوات و فاتحه ای نثار ارواح مطهر شهدای عملیات الی بیت المقدس کنیم، خصوصا “شهید اکبر قدیانی” که فردا سالگرد شهادتشان است…
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
سلام!
خانه از پای بست ویران است، خواجه در بند نقش ایوان است
توجه کنید به منطق مذاکراتی تیم هسته ای کشورمان:
http://kayhan.ir/fa/news/43446
خودتان را در معرض رحمت قرار بدهید. رجب ماه استغفار امت من است……….
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
به ما فقط غرور “خرمشهر آزاد شد” رسید، غافل از اینکه چطور. روح همه شان به خصوص بابا اکبر شاد
سی و سومین سالروز تولد دوبارهی “شهید اکبر قدیانی” بر بچههای قطعهی مقدس بیست و شش و فرزندان برومندش گرامی باد.
شرح کامل عملیات الی بیتالمقدس تا آزادسازی خرمشهر، به همراه نماهنگ:
http://tv.fatehan.ir/items/files/227.flv
http://www.fatehan.ir/page.aspx?pid=149
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم…
دو روایت همچنان خواندنی از شهادت شهید اکبر قدیانی
http://www.ghadiany.ir/1389/112
در آغاز و پایان هر دولت دفترچه و فرمی مخصوص برای رئیس جمهور، وزرا و معاونان ارسال میشود و مسئولان موظف هستند در مدت زمان مشخص، اظهارنامه اموال خود را به رئیس قوه قضائیه ارائه کنند. بر اساس این اظهارنامه مسئولان مذکور موظف هستند که کلیه اموال منقول و غیر منقول، حسابهای شخصی و منابع مالی خود را اظهار کنند تا قوه قضائیه در پایان دوره مسئولیت، چگونگی افزایش اموال آنها را مورد بررسی قرار داده و نظر خود را اعلام کند.
سایت پارس با اشاره به این توضیحات لیستی را منتشر کرد که معتقد است، این لیست اموال متعلق به یک وزیر دوران سازندگی است؛
* شش دانگ از یک مجتمع تجاری در منطقه عسلوییه را در مالکیت دارد که حدود ۱۹ واحد تجاری و ده واحد مسکونی از این مجتمع را شامل میشود.
* یک واحد تک خوابه واقع در منطقه فرمانیه تهران
* یک ویلای چهار هزار متری در منطقه کلاردشت استان مازندران
* چند دستگاه خودروی وارداتی گرانقیمت
* چند تخته فرش نفیس گران قیمت و…
* چهار واحد منزل مسکونی در خیابان زعفرانیه تهران
* دو واحد آپارتمان مسکونی به متراژ سیصد متر در منطقه اقدسیه تهران
(این واحدها در قالب یک پروژه مسکونی ۱۰ واحدی با مشارکت برادر یکی از وزرا ساخته شده است)
* یک واحد مسکونی در خیابان فرمانیه به مساحت هشتصد متر در اعیان و پانصد متر در عرصه
امروز خنکای صبح، بهشت زهرا بودم. واقعا در این روز ده اردیبهشت سال ۶۱ چه رازی نهفته است که تقریبا همه شهدای قطعه ۲۶ در این روز به شهادت رسیده اند؟ راز این روز چیست؟
به قول “چشم انتظار” تولد دوباره تان مبارک شهدای الی بیت المقدس…
اخراجش قطعیه طفلی…!
http://storage.qmery.com/repository/23/4245-320×240.mp4
من الحقیر الی الشهید:
امروز “یوم الشهادت” تو است و “یوم الحسرت” ما…
یا لیتنا کنا معکم…
خدا را چه دیدی
شاید با همین حسرت خوردن ها
یک روزی آمدیم پیش شما خوب ها…
.
.
آقای قدیانی؛
بی شک هیچ مزدی بالاتر از شهد شیرین شهادت حق ابوی والامقام شما نبود… جنة الاعلی مأمن و مأوایش باد.
🙂
پر شور کردن مراسم استقبال، به هر قیمتی!
بعد از اون بالا که جمعیت رو می بینه، بادی به غبغب می اندازه و فکر می کنه خیلی محبوبه!
جواد ظریف وزیر امور مذاکرات ایران روز چهارشنبه در جریان یک سخنرانی در دانشگاه واشنگتن خطاب به تام کاتن سناتور آمریکایی که مخالف توافق هسته ای با ایران است گفت:
کاتن نقش چندانی در نتیجه مذاکرات هستهای ایران نخواهد داشت و در صورت توافق، چه کاتن بخواهد و چه نخواهد، اعضای سازمان ملل تحریمهای ایران را برخواهند داشت.
حال بخوانید جواب توهین آمیز این سناتور امریکایی به ظریف را:
ـ هی، جواد ظریف، شنیدم که امروز درباره من صحبت کردی. اگر اینقدر مطمئنی، بیا درباره قانون اساسی مناظره کنیم.
ـ پیشنهاد من این است: در واشنگتن ملاقات میکنیم. انتخاب زمان با تو، تا درباره سابقه ایران در ظلم، بدعهدی و ترور مناظره کنیم.
ـ با این همه، اگر تو این پیشنهاد را نپذیری من درک میکنم. تو در دهه ۲۰ زندگیات و در جریان جنگ ایران و عراق، در حالی که روستائیان و کودکان به سوی مرگ میرفتند، در ایالات متحده پنهان شدی.
ـ پنهان شدن در ایالات متحده در حالی که کشورت برای بقا میجنگید، نشان شجاعت نیست، بلکه نشانه شخصیت ترسویی است که هنوز هم به چشم میخورد.
البته وزیر دلاور ما تاکنون پاسخی به اظهارات تام کاتن نداده یا شایدم اصلا جواب نده، چون اون وقت ممکنه ساختمان تحریم ها که الان ترک خورده و چرخ زندگی مون داره خوب می چرخه، دوباره سرپا بشه و ما این همه دلخوشی و دل آرامی را از دست بدیم!!! دوستان ملاحظه می فرمایید نهال “تدبیر و امید” که یک سال و اندی قبل با دستان لرزان مفتاح السلطنه کاشته شد، فی الحال اون ور مرزها در ینگه دنیا به بار نشسته و از راه بعید گل هاش بر سر و روی ما باریدن گرفته!!! عنقریب است که یاران رئیس جمهور مؤدب و با هوش، ما را بابت سیاست خارجیِ من درآوردیِ “با دوستان مروت، با دشمنان مدارا” نیز مورد در افشانی خود قرار دهند… لطفا تا لود شدن کامل فصل جدید از نرمش حقیرانه دولت تحقیر و تمدید، منتظر بمانید و صبوری کنید!!!
جناب فرهنگی؛
ظریف جواب داد.
عجب جواب دندان شکنی!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
امروز عصر حدود ۵ ساعتی بهشت زهرا بودم و حسابی کیف کردم… دوستان محترم! چیزهایی دیدم که دوست دارم برایتان تعریف کنم اما نه در اینجا و نه حالا، که تا یکی دو ساعت دیگر و در یک پست مستقل و اختصاصی وبلاگ قطعه ۲۶ انشاءالله…
جناب چشم انتظار و سید احمد؛
اول از همه سلام علیکم!
دوم زوری آوردن دانش آموزان و سربازها فقط برای این رییس جمهور نیست!
زمان های گذشته نیز این منوال وجود داشته ولی فرقش این است که مردم جرات گفتن می کنن شما هم جرات گذاشتن!
سوم، طرفداران رییس جمهور اساسا آن دسته آدم هایی نیستن که تو صحنه باشند! بیشتر تو خونه یا سر کارشون هستن!!
طرفدار رییس جمهور قبلی جزء آن قشری بودن که استقبال می آمدند!!
اینها را نوشتم که تحلیل اشتباه نکنید! زیرا برنامه ریزی برای آینده روی تحلیل نادرست، نتیجه ی عکس می دهد!!
دوستان محترم!
من فرهنگی “خانم” هستم.
شایدم باید زودتر اعلام می کردم.
بابت تأخیر در شفاف سازی، از اهالی معزّز قطعه پوزش می خواهم.
سلام
ممنون از آقای قدیانی و دیگر دوستان بابت معرفی کتاب “وقتی کوه گم شد”.
با راهنمایی دوستان، کتاب رو از انتشارات کیهان توی انقلاب تهیه کردم و در عرض دو تا نصف روز خوندمش.
عالی بود. محشر.
کجایند مردان بی ادعا…