آخرش هم نفهمیدیم مردک آلمانی چه مرگش بود؟!

وطن امروز/ ۳۰ فروردین ۱۳۹۴

انگار نه انگار که همین ۶ – ۲۵ روز پیش جنون غربی باز هم کار دست جان آدمیزاد داد و طیاره‌ای را با آن همه آدم، آن همه جان، آن همه قلب، آن همه چشم، آن همه امید و عشق و آرزو، آن همه پدر و مادر و زن و بچه کوبید به کوه! هیچ هم صدایش را درنمی‌آورند. نامردها، آنجا که به نفع‌شان باشد، یک جنازه را صد بار هم حاضرند نبش قبر کنند تا بلکه ۲ کلمه به شخص خدا ناسزا بگویند؛ «خدا مرده است»، «تمدن غرب، مچ خدا را خوابانده»، «آنقدر که آدمیزاد، آفریننده بوده، خود خدا نبوده»، «خدا در این هماورد کم آورده» و هزاری دیگر از این خزعبلات، لیکن آنجا که به ضررشان باشد، همچین قشنگ روی حقیقت خاک می‌پاشند که بیا و ببین! در همین ۶ – ۲۵ روز اخیر کله‌گنده‌های آلمانی بارها و بارها درباره عدد سانتریفیوژهای ایران، چرت و پرت سرهم کردند، یک کلام اما عذرخواهی درست و حسابی از ایران نکردند که در آن غول آهنی، ۲ نماینده جوان و جویای نام داشت، یک کلام اما از درد و مرض کمک خلبان دیوانه چیزی دقیق و مشخص بروز ندادند که دست‌ آخر بفهمیم مردک غربی چه مرگش بود؟! براستی این همان غرب است که در تمدن کذایی‌اش، آدمی ایستاده در قله کمال، از هر غم و رنجی مبراست؟! پس ژرمن‌ها هم با آن همه باد و بروت و غرور و تکبر، آدم افسرده دارند، حتی در میان قشر کلاس بالای خلبان! حقا که باید به بشریت غربزده شب‌ بخیر گفت! آن از بهار سال  گذشته که در روز روشن طیاره گم می‌کنند، این هم از بهار امسال که طیاره را صاف می‌زنند به سینه کوه! نه آن طیاره پارسالی معلوم شد چی شد و چی بود و کار کی بود، نه این طیاره امسالی. فقط بسنده به این کردند که کمک‌ خلبان مشکل روحی داشت! مشکل روحی! کمک‌ خلبان! آلمان! طیاره آلمانی! خدای تکنولوژی! خدای همه چی! به ژرمن‌ها وه که چقدر برمی‌خورد اگر ادعا کنی پایتخت تمدن غرب، آمریکاست! بدتر از ژرمن‌ها، غربزده‌های سوپردولوکس‌اند که اگر آمریکا را کدخدا می‌دانند، لاجرم آلمان را بی‌هیچ تعارفی خود خدا فرض می‌کنند! «آلمان، خدای ماشین است» استعاره از آن است که آلمان، خدای آدمیزاد هم تشریف دارد! «لات» نام هر بتی است و این مهم دیروز و امروز ندارد. چه می‌نویسم که امروز، بت‌ها «لات»تر هم شده‌اند! طیاره به آن بزرگی گم می‌کنند اما ادعا دارند همه جهان در تسخیرشان است! این هم از کمک‌خلبانی که خدای تکنولوژی روی دست آدمیزاد گذاشته! باز گلی به جمال مشرق‌نشینان که اگر هم افسرده می‌شوند و مشکل روحی حاد پیدا می‌کنند، برای خود نسخه خودکشی تجویز می‌کنند، نه دیگرکشی! حیف که حضرت کمک‌ خلبان، خودش هم از این دنیا رخت بربست و الا غرب، دقیقا و عینا همان بت لاتی است که اگر هواپیمای مسافری را هدف بگیری، ابایی از اعطای جایزه و درجه به تو ندارد! این بدبخت که خودش هم قربانی شد، لابد نزد «لات»های غربی باید مقرب‌تر باشد! فقط حیف که نیست تا دمش را گرم کنند! صدراعظم آلمان آیا زیبنده‌تر نیست که به جای فضولی درباره سانتریفیوژهای ایرانی به امراض روحی خلبان‌های آلمانی بپردازد؟ آنی تصور کنید این حادثه در همین ایران خودمان حادث می‌شد. واکنش صدراعظم اجنبی قابل پیش‌بینی نمی‌بود، لیکن به راحتی می‌شد تیتر یک غربزده‌های داخلی را تصور کرد! ویژه‌نامه درمی‌آوردند n صفحه، پر از لگد به خودباوری! اکبر ترکان آبگوشت بزباش را به رخ خلبان‌های بومی می‌کشید، صادق زیباکلام ضمن توجه دادن آقای رفسنجانی به وظیفه تاریخی‌اش در این باره، اینقدر استعدادش را لابد می‌داشت که ۲ جمله هم در مدح کمک‌ خلبان‌های کاربلد اسرائیلی قلمی کند، احمد شیرزاد موضوع را به هسته‌ای ربط می‌داد و مدعی می‌شد فلان و بهمان، بعد هم جناب عالیجناب پا وسط می‌گذاشت و بنا می‌کرد خاطره‌گویی، پیرپاتالی هم بالاخره در آن بلبشوی فرضی پیدا می‌شد که حضرت را دعوت کند برای سفر به فلان قبرستان، ترجیحا عربستان تا مثلا کار را به کاردان سپرده باشد! حتم دارم لوگوی این ویژه‌نامه را اگر نه این‌بار با رنگ طیاره‌های داعش، که با قر و فر برند «لوفت‌هانزا» و زیرمجموعه‌اش «ژرمن وینگز» ست می‌کردند! آری، همچین غرب‌زده‌هایی داریم ما! کجایی جلال آل قلم؟ که «غرب‌زدگی» جلدهای قطور‌تری می‌خواهد! اما خب، چون حادثه در فرانسه اتفاق افتاده، طیاره غربی بوده، کمک‌ خلبان هم آلمانی، پس مصلحت غرب‌زده‌ها در سکوت است! حالا خدا نکند، از میان این همه اتوبوس راهیان نور، برای یکی‌اش اتفاقی رخ دهد؛ خواهان تعطیلی راهیان نور می‌شوند به کنار، رسما فرهنگ شهادت را می‌زنند! این همه منافقند این جماعت! شما فکر می‌کنید همین شبه‌سنت مسخره چهارشنبه‌سوری، در این ۵۰ سال اخیر چقدر قربانی گرفته؟! چند روز پیش خبرگزاری‌ها از درگذشت آخرین قربانی چهارشنبه‌سوری ۹۳ در بهار ۹۴ خبری مخابره کردند. آیا یک یادداشت، یک خط، یک جمله، حتی یک کلمه حاضرند علیه این رسم بی‌رسم بنویسند؟! بی‌خود ادعا می‌کنند که ما پاسدار حریم خبریم و نگهبان حرمت خبرنگار! جالب است؛ آن ۲ عزیز ایرانی که میهمان طیاره آلمانی بودند، از همین صنف قلم بودند و خبر و روزنامه. آیا حاضر شدند به پاس این ۲ جان گرامی، فقط و فقط این سؤال را از ژرمن‌های گنده‌دماغ بپرسند که؛ «اگر کمک‌ خلبان، مشکل روحی داشت، پس او در طیاره چه کار می‌کرد؟!» به جد بر این باورم که «مشکل روحی» از غرب به غرب‌زده‌ها هم سرایت کرده! برای خبرنگاری که «مرض» دارد و مرضش فقط خلاصه در مشکل روحی نمی‌شود، الحق که «تیمارستان» جای بهتری است تا «روزنامه». روزنامه حرمت دارد. روزنامه تحریریه دارد. در اتاق تحریریه ورزشی ما حدود یک ماهی است جای حسین جوادی خالی است. هر چه هم شمع بگذاری، زود آب می‌شود! کجایی حسین؟ یادش بخیر! اول‌بار که در همین «وطن امروز»، «سیاست» را پیچاندم و از دیگو مارادونا نوشتم، سلام و علیک‌مان با هم گرم‌تر شد! البته واضح است که هم برای حسین و هم برای من، چپ پای آرژانتینی، نماد بلکه بهانه‌ای بود برای آمریکاستیزی… و درست از همین زاویه بود که وقتی حسین جوادی، خبرنگار اعزامی «وطن امروز» به برزیل شد، غالبا «فوتبال» را -آن هم در جام‌جهانی!- می‌پیچاند تا از «عدالت» برای‌مان خبر مخابره کند! نگاه کنید به روزنامه «وطن امروز» زمان جام‌جهانی! حسین آنقدر که برای ما از حلقوم زخمی پایین‌شهری‌های برزیل نوشت، از دریبل‌های نیمار و مسی ننوشت! و آنقدر که در خیابان‌های ریودوژانیرو بود، در «ماراکانا» نبود! راضی هست، راضی نیست، نمی‌دانم! مادر حسین دیروز به روزنامه زنگ زده بود؛ همه‌اش گریه می‌کرد! بچه‌ها از قول مادر حسین می‌گفتند؛ «روزی چند بار زنگ می‌زنم به موبایلش! یک دفعه زد به سرم روزنامه را بگیرم! کاش می‌شد گوشی را می‌دادی به پسرم، مثل قبل!» و باز هم یادش بخیر! بعد از اولین مراسمی که برای حسین گرفته بودند، با سردبیر روزنامه آمدیم دفتر روزنامه. ایام عید بود و سوت و کور. وارد اتاق محل کارش شدیم. اولین عکس که مثل همیشه به چشم‌مان خورد، تصویر پسران پابرهنه بود که نمی‌دانم در کدام زمین خاکی عالم، داشتند دنبال توپ می‌دویدند اما تصویر دوم، عکسی بود از حاج‌قاسم سلیمانی! بی‌اختیار یاد آن جمله معروفش در صفحه اجتماعی‌اش افتادیم که در وصف ژنرال ضدآمریکایی نوشته بود؛ «این مرد، ما را با صدر اسلام پیوند داده است». در میان روزنامه‌هایی از جنس وطن‌امروز، حسین هم که بود، بارها به خودش گفته بودم که «هیچ روزنامه‌ای مثل ما صفحه ورزشی‌اش را این همه قشنگ و حرفه‌ای نمی‌بندد» و این البته محصول نهایت عشق و علاقه حسین به کارش بود. گاهی ۲ ساعت فکر می‌کرد که این عکس را چگونه و از کجا برش دهد، کجای صفحه بگذارد. آهای حسین جوادی! کار سختی داشتیم در فراق تو، آن روز که داشتیم فکر می‌کردیم عکس تو را چگونه برش دهیم، کجای صفحه بگذاریم. بد تا کردی با دل ما! شمع که جای تو را نمی‌گیرد! تو برعکس پرستوها، بهار را پیچاندی! و درست در موسم دید و بازدید عید، رفتی صله‌رحم با خدا! به ما که بد گذشت، هر دو چشم مادرت بارانی است اما می‌دانم جای خوبی باید باشی! کدخدای تو آمریکا نبود! خدای تو آلمان نبود! تو اهل مسجد بودی! اهل هیأت! اهل «حسین(ع)». نام خدایی که تو او را پرستش می‌کردی، «الله» بود. خدا مثل خدایگان لات و دیگر بت‌ها نیست که طیاره بسازد، نداند کجا رفته! خدا هوای تو را دارد! خدای تو، خدای ما، بالاتر از خدای غرب‌زده‌هاست! تمدن غرب در این گمان است که تو را مثل یک توپ چهل‌تکه، پرت کرده در شکاف رشته‌کوه‌های آلپ اما نشان به نشان اشک‌های بچه‌های وطن در همه این روزها، جایت در قلب ماست برادر! خوب دنیا را پیچاندی! گریه‌های‌مان در فاطمیه، قاطی اشک‌های‌مان برای تو شد! تا «او» نیاید، بهار، بهترین فصل برای پیچاندن دنیاست. ال‌کلاسیکو را نشان‌مان دادی اما سر از آسمان درآوردی! و رفتی در آغوش خدای اصل‌کاری! پرستوها را نشان‌مان دادی اما توپ را انداختی این طرف بهار! اشک ما را درآوردی ولی اعتراف می‌کنیم دریبل قشنگی بود.

این نوشته در یسار ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله الرحمن الرحیم
    صلوات و فاتحه‌ای برای دوست خوبمان «مجنون» بخوانیم…

  2. سیداحمد می‌گوید:

    “صدراعظم آلمان آیا زیبنده‌تر نیست که به جای فضولی درباره سانتریفیوژهای ایرانی به امراض روحی خلبان‌های آلمانی بپردازد؟”

  3. سیداحمد می‌گوید:

    اشک ما را درآوردی ولی اعتراف می‌کنیم “مطلب” قشنگی بود!

  4. سیداحمد می‌گوید:

    خصوصی

    سلام داداش حسین
    چه دنیاییه!
    اصلا بنده خدا رو نمی شناختم ولی خیلی ناراحتم از این اتفاق…
    وقتی می گم “مجنون”، عکس آواتارش میاد جلو چشمم!
    خبر بدی بود… خیلی به هم ریختم…

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی/ عمومی:
    کاش افعالی را که به کار بردی، جمع می‌بستی. بلاشک، من و همه دوستان هم همین حس تو را داریم… گمان نمی‌کنم این محیط «مجازی» باشد!

  5. نسیم می‌گوید:

    دقیقا من هم همین حس رو دارم و می خواستم دیشب کامنت بذارم که این محیط هیچ شباهتی به محیط های مجازی نداره و یکی از حقیقی ترین محیط هایی هست که می شناسم…
    خدا رحمتشون کنه…

  6. بیست و ششی می‌گوید:

    خیلی هم مجازیه!!!!!!!!!!!
    از محیط مجازی بدم میاد!
    اینجا حتی همه برای یک موضوع، اشک می ریزند اما هر کس با خودش و به تنهایی!
    محیط مزخرفی است برای دوست داشتن آدم ها!!!!!!!
    همین یک ماه پیش بود که برای عملی که هنوز نشدم آرزوی سلامتی کرد!

    خدا رحمت کنه هم مجنون را و هم همکار شما!

  7. بیست و ششی می‌گوید:

    “دو جمله هم در مدح کمک‌ خلبان‌های کاربلد اسرائیلی قلمی کند”

    کند یا زند؟
    خصوصی

  8. سیداحمد می‌گوید:

    “آنی تصور کنید این حادثه در همین ایران خودمان حادث می‌شد. واکنش صدراعظم اجنبی قابل پیش‌بینی نمی‌بود، لیکن به راحتی می‌شد تیتر یک غربزده‌های داخلی را تصور کرد! ویژه‌نامه درمی‌آوردند n صفحه، پر از لگد به خودباوری! اکبر ترکان آبگوشت بزباش را به رخ خلبان‌های بومی می‌کشید، صادق زیباکلام ضمن توجه دادن آقای رفسنجانی به وظیفه تاریخی‌اش در این باره، اینقدر استعدادش را لابد می‌داشت که ۲ جمله هم در مدح کمک‌ خلبان‌های کاربلد اسرائیلی قلمی کند، احمد شیرزاد موضوع را به هسته‌ای ربط می‌داد و مدعی می‌شد فلان و بهمان، بعد هم جناب عالیجناب پا وسط می‌گذاشت و بنا می‌کرد خاطره‌گویی، پیرپاتالی هم بالاخره در آن بلبشوی فرضی پیدا می‌شد که حضرت را دعوت کند برای سفر به فلان قبرستان، ترجیحا عربستان تا مثلا کار را به کاردان سپرده باشد! حتم دارم لوگوی این ویژه‌نامه را اگر نه این‌بار با رنگ طیاره‌های داعش، که با قر و فر برند «لوفت‌هانزا» و زیرمجموعه‌اش «ژرمن وینگز» ست می‌کردند! آری، همچین غرب‌زده‌هایی داریم ما!”

    قشنگ نوشتید!

  9. بیست و ششی می‌گوید:

    خوب نبود کامنت دومم را عمومی کردید
    از کامنت اولم معلوم نبود…؟!

  10. لبیک یا حسین می‌گوید:

    فوت همکارتون را تسلیت می‌گم.

  11. حسین می‌گوید:

    حالا خدا نکند، از میان این همه اتوبوس راهیان نور، برای یکی‌اش اتفاقی رخ دهد؛ خواهان تعطیلی راهیان نور می‌شوند به کنار، رسما فرهنگ شهادت را می‌زنند! این همه منافقند این جماعت…

  12. قاصدک منتظر می‌گوید:

    “آخرش هم نفهمیدیم مردک آلمانی چه مرگش بود؟!…
    فقط بسنده به این کردند که کمک‌ خلبان مشکل روحی داشت! مشکل روحی!…
    به جد بر این باورم که «مشکل روحی» از غرب به غرب‌زده‌ها هم سرایت کرده!…
    آیا حاضر شدند به پاس این ۲ جان گرامی، فقط و فقط این سؤال را از ژرمن‌های گنده‌دماغ بپرسند که؛ «اگر کمک‌ خلبان، مشکل روحی داشت، پس او در طیاره چه کار می‌کرد؟!»…
    مصلحت غرب‌زده‌ها در سکوت است!…”

    و پشت پنجره بهار…
    در پس حرف هایی که بدجور روی دل سنگینی می کند…
    شمعدانی خاطراتی است که در فراق مسافران راه آسمان، دلتنگی می کند…

  13. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    “تا «او» نیاید، بهار، بهترین فصل برای پیچاندن دنیاست…”

    دلم گرفته این روزا از خودم…
    از اشک‌ها و گریه‌های بی‌خودم!

    از برد-برد تا باخت-باختِ بازی
    پیچاندن و دریبل‌های مجازی!!

    شمع و گل و پروانه و پرستو
    دلم گرفته از بهار، هم از «او»

    گیره دلم شاید هم از همین آپ
    لایِ شکافِ رشته‌کوه‌های آلپ!

    سال بز و «صله‌رحم با خدا…»
    بدجوری باز با دلمون کرده تا!

    سلام به‌حا به‌سین به‌یا و به‌نون
    خداحافظ بیست‌و‌شیشیِ مجنون!

  14. یه بیست و ششی می‌گوید:

    چه قشنگ و دلی بود شعر دیوونه داداشی. احسنت داشت جدی.

  15. زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی می‌گوید:

    عشق آنست که رودی سر عاشق شدنش
    جای دریا تن خود را ته چاهی بدهد…

  16. شیدا می‌گوید:

    به یاد رفتگان و دوستداران
    موافق گرد با ابر بهاران

    گاهى که در سفرهای شهرى و بین شهرى، قبرستان سوت و کورى را مى بینم -هر چند که پر است از گلهاى زیبا!- حسابى غمگین مى شم و براشون فاتحه مى خونم! بسیارى از اونا، هم در دنیا و هم در عالم برزخ افسرده اند. و همیشه خدا را شکر مى کنم که مسلمانم و پس از مرگ هم، همیشه دوستان و آشنایان و سایر مسلمانان براى انسان هدیه می فرستند. مرگ همفکران و دوستان ولایت، آنهم در این دوران “کثرت عدو” خیلى سخته! ولى الحمدلله که مسلمانیم و به آداب مسلمانى زندگى می کنیم و به رسم مسلمانى به خاکمان مى سپارند.

    به یاد رفتگان و دوستداران
    موافق گرد با ابر بهاران
    چنان بى رحم زد تیغ جدایى
    که گویی خود نبودست آشنایی
    رفیقان قدر یکدیگر بدانیم
    که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
    مقالات نصیحت گو همین است
    که سنگ انداز هجران در کمین است

  17. سیداحمد می‌گوید:

    ممنون دیوونه داداشی… آفرین!

    “خداحافظ بیست‌و‌شیشیِ مجنون!”

  18. رضا 2 می‌گوید:

    حاج حسین
    برای خودت همن جوری اول آلمان رو گنده می کنی بعد یهو می‌گی اوووه اینا که اینقدر گندن، پس این چیه!!!
    مشکل شما اینه که حرف روشنفکرا رو خوب نفهمیدی!!
    کسی نمی‌گه آلمان آمریکا و غرب و اینا دیگه همه چیشون توپه و مشکلی ندارن و غیره!!
    حرف اینه که آمریکا ۳۰ درصد اقتصاد جهان رو داره با همه مشکلاتی که داره فقر، تبعیض نژادی و غیره، آلمانا هم ۱۰-۱۲ درصد و ما هم حدود ۰٫۷ درصد.
    این یعنی اونا قویترن، اما این حرف منکر تمام مشکلاتی که اونا دارن نیست مشکلات جای خودش رشد هم جای خودش.
    بحثا رو با هم قاطی نکن حسین جان!!

  19. خواهرشهید می‌گوید:

    خدا رحمت کند رفتگان گذشته و روندگان آینده را…
    هرگز فکر نمی کردم روزی چنین خبری را در قطعه بخونم.
    چون همیشه فکر می کردم نوبت اول چنین خبری، به من مربوط می‌شه از نطر سن و سال!
    بسم الله الرحمن الرحیم…

  20. چشم انتظار می‌گوید:

    آفرین دیوونه داداشی… آفرین.

  21. برف و آفتاب می‌گوید:

    خوش به حالش… روز جمعه از دنیا رفت…

    امروز یه اعلامیه فوت رو دیوار دیدم؛ یه پسر ده دوازده ساله بود.
    می‌دونیم که مرگ هر لحظه ممکنه سراغ‌مون بیاد، اما باورش سخته!

    فاتحه می‌خونیم، هم برای بیست‌وشیشی مجنون، هم برای همکار وطن.

  22. سحر می‌گوید:

    خداوند رحمتشون کنه…
    خداوند به بعضی مسئولین بی مسئولیت، عرق ملی و وطن دوستی عطا کنه!

  23. حسین می‌گوید:

    http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/BlockPrint/136685

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    دوستان عزیز! یک فاتحه هم برای پدربزرگ تازه مرحوم شده دوست متفکرم آقا مهدی محمدی بخوانیم. از یاد نبریم که پنبه توافق ۲ مرحله‌ای را اول بار همین مهدی محمدی در ستون یادداشت روز وطن امروز زد. یادداشت مهمی که با نظر مثبت حضرت آقا هم مواجه شد به حدی که ایشان در اولین سخنرانی‌شان بعد از این یادداشت، دقیقا به همین موضوع اشاره کردند که توافق نباید ۲ مرحله‌ای باشد.

  24. سیداحمد می‌گوید:

    حلول ماه رجب و ولادت آقا امام محمدباقر(ع) بر اهالی قطعه مقدس ۲۶، مبارک باد!

    رفقا؛

    غنیمت بشماریم لحظه لحظه این ماه با عظمت را…
    برای سلامتی و تعجیل در فرج مولا، همچنین سلامتی حضرت آقا دعا کنیم.
    مسلمانان و شیعیان مظلوم دنیا را از دعای خیر بی نصیب نگذاریم.
    دوستانمان که دیگر نیستند تا دعای “یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ…” را زمزمه کنند، فراموش نکنیم.

    آماده شویم برای ورود به ماه رمضان و فیض بیشتر!

    لا اِلهَ اِلاَّ اللّه… لا اِلهَ اِلاَّ اللّه… لا اِلهَ اِلاَّ اللّه…

  25. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    http://yahossein.net/wp-content/uploads/2015/04/marasem.jpg

    کربلایی قاسم…

    با ارباب محشور میشن ان‌شاءالله

  26. سیداحمد می‌گوید:

    http://kayhan.ir/fa/news/42485/
    من خواندم و استفاده کردم. پیشنهاد می‌کنم دوستان هم حتما مطالعه کنند این متن جناب محمد ایمانی را.

  27. سیداحمد می‌گوید:

    یادداشت های جناب ایمانی فقط یک ستون است اما اندازه یک کتاب می توان از آن نت برداشت.

  28. صبا می‌گوید:

    دیوونه داداشی؛

    شعرتون خیلی قشنگ بود!
    قول بدید یکی واسه من هم بگید! اصلا همین الان بگید، شاید خودم بهش نقدی داشتم، اگه بعد رفتنم بذارید، خوب نقدی داشته باشم، هی حرص می خورم که نمی تونم بگم!

    قصه اون عارفی رو شنیدید که از یه حمامی می گذشت خنده اش گرفت! یکی که می شناختش پا پی اش شد که چی دیدی، باید بگی! گفت صاحب حمام از دنیا رفته. از اونجا که آدم خسیسی بود اومده بالای حمام نشسته و هی داد می زنه آی بردن، آی مالم را خوردن!!! (نقل به مضمون)
    خدایا بعد رفتن مون، عذاب چقدر دلبستگی را باید بکشیم؟! رحم کن!

  29. م.طاهری می‌گوید:

    خدا رحمت کند حسین جوادی، مجنون و پدربزرگ مهدی محمدی را.
    خدا ما رو هم بیامرزد.

  30. مصطفی-معلم می‌گوید:

    سلام به همه ی دوستان
    عرض ادب
    هیچی به ذهنم نمی رسه
    فاتحه ها رو می خونم
    به امید روزی که از فضای مجازی در بیایم…

  31. خواهرشهید می‌گوید:

    جناب رضا ۲
    مثل اینکه تو حرف بقیه را خوب نمی فهمی!
    کسی منکر رشد اقتصادی امریکا نیست، خوب که چی؟
    حالا ما باید سر تعظیم فرود بیاریم و زیر بار زورگویی امریکا برویم، چون اقتصادش از ما جلوتره؟
    پس عزت ما چی می‌شه؟
    چرا وقتی می‌تونیم دست به زانو بگیریم و بلند شیم، دست گدایی دراز کنیم و تحقیر شیم؟

  32. پیرمرد می‌گوید:

    رضا ۲!
    این ۰/۷ را که گفتی بنظرم خیلی آشنا می آید.
    فکر کنم اغلب گرفتاری مردم ما، که ربط مستقیم به روشنفکری هم دارد برای همین عدد ۰/۷ است.

  33. چشم انتظار می‌گوید:

    دکتر سلام ۷۳؛ رپرتاژی برای حاج آقا خاطره!!

    http://media.snn.ir/Original/1394/01/30/VID13464904.flv

  34. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    ممنون از لطف دوستان!

    صبا؛
    گفتید “قول”… پس به قول(!) حافظ:

    من که باشم در آن حرم که «صبا»
    پرده دار حریم حرمت اوست

    دور«مجنون» گذشت و نوبت ماست
    هر کسی پنج روز نوبت اوست

    و
    امان از دلبستگی…

  35. فرهنگی می‌گوید:

    مرا در منزل جانان چه امن و عیش، چون هر دم
    جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها…

    خداوند مرحوم کربلایی قاسم(مجنون) را غریق رحمت بی منتهای خویش کند و به حرمت این ماه عزیز، غم ها را از دل همه بزداید و حاضر و غایب مان را شامل رأفت و رحمت واسعه اش بگرداند.

    تازه فهمیدم این جوان مؤمن مقیم شهر آبا و اجدادی من بوده.
    در فضای مجازی هم قطعه ای بودیم و در جغرافیای خاکی همشهری!
    خیلی دور، خیلی نزدیک…

  36. *** می‌گوید:

    طاعات و عبادات همگی قبول باشه

  37. فرهنگی می‌گوید:

    فراز پایانی وصیت نامه حضرت امام خمینی سلام الله علیه:

    اکنون که من حاضرم، بعضی نسبت‌های بی‌واقعیت به من داده می‌شود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض می‌کنم آنچه به من نسبت داده شده یا می‌شود، مورد تصدیق نیست مگر آن‌که صدای من یا خط و امضای من باشد، با تصدیق کارشناسان؛ یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم… من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه‌ سالوسی و اسلام‌نمایی بعضی افراد، ذکری از آنان کرده و تمجیدی نموده‌ام که بعد فهمیدم از دغلبازی آنان اغفال شده‌ام. آن تمجیدها در حالی بود که خود را به جمهوری اسلامی متعهد و وفادار می‌نمایاندند و نباید از آن مسائل سوء‌ استفاده شود؛ و میزان در هر کس حال فعلی او است.

    و میزان در هر کس حال فعلی او است.
    و میـزان در هـر کـس حـال فعلـی او اسـت.
    و میــزان در هــر کــس حــال فعلــی او اســت.
    .
    .
    صرفا مزید اطلاع “حاج آقا خاطره ساز” با تأکید مؤکد بر عبارت پایانی!!

  38. بجستان می‌گوید:

    احسنت فرهنگی عزیز
    لعنت خدا بر هر چی دروغگو و دروغ، اون هم از نوع دروغ شب خوابی و خاطره گویی
    درود بر خوانسار و مردمان با مرامش
    خداوند کربلایی قاسم رو هم با سیدالشهدا علیه السلام محشور کنه ان شاء الله

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی/ بی‌ربط:
    چندی پیش کتاب کمتر شنیده و خوانده شده «وقتی کوه گم شد» را به شما دوستان معرفی کردم که در اصل «فیلمنامه» ای است قدیمی اثر «بهزاد بهزادپور» درباره «حاج احمد متوسلیان». همان زمان با یک سرچ که در اینترنت کردید و کامنتهایی که گذاشتید، معلوم شد از کلیت اثر خوشتان آمده… حالا از دوستان، آیا کسی این کتاب را توانست پیدا کند و احیانا بخواند؟! نظرش چیست؟! و اما، یک توصیه دیگر. چند روزی سوار بادبادک ناز «خالد حسینی» نویسنده افغان شوید با مطالعه کتاب قشنگ «بادبادک باز».
    ح ق/ یک بی‌ربط دیگر:
    چند سالی است در چنین ایامی، کم و بیش از «سید شهیدان اهل قلم» حرف زده می‌شود لیکن اغلب حرفها خلاصه در این ۲ جمله می‌شود. یکی اینکه؛ «عده‌ای قصد دارند از آوینی یک متحجر بسازند» و دیگری اینکه؛ «عده‌ای قصد دارند از آوینی یک روشنفکر بسازند». این هر ۲ گروه اما در یک چیز با هم هم‌نظرند و آن اینکه؛ «آوینی این روزهای آخر، غمگین بود و به شدت توی خودش». آقاجان! حرف جدید و به درد بخوری درباره سیدمرتضی آوینی ندارید، آیا بهتر نیست به جای تکرار همان حرفهای سالهای گذشته‌تان درباره این شهید، اجازه دهید مستندها و آثار خود این شهید، ضمن پخش شدن، دیده شدن، شنیده شدن و خوانده شدن، مبنای شناخت بیشتر راوی فتح را فراهم کنند؟! من آمارش را درآوردم. فروردین امسال در همین صدا و سیما، نزدیک ده ساعت و نیم درباره شهید آوینی برنامه ساخته شد، اعم از میزگرد و مصاحبه و سخنرانی و چه و چه. جالب است! از این حدودا ۱۱ ساعت، فقط ۲۵ دقیقه خود آوینی مجال یافت از خودش و عقاید و علایقش حرف بزند!! یعنی فقط ۲۵ دقیقه آنهم در ۲ تایم جداگانه، بخشهایی از «روایت فتح» پخش شد… والله وقتی حرف خاصی درباره شهید آوینی ندارید، خیلی بهتر بود کل این ۱۱ ساعت را روایت فتح پخش می‌کردید. به خدا این خیلی قشنگتره تا اینکه هی ی عده بگن؛ «آوینی روشنفکر نبود»، ی عده جواب بدن؛ «آوینی متحجر نبود»… و بعدش ۲ تایی با هم بگن؛ «آوینی این اواخر غمبرک زده بود و سلام که می‌کرد، هیچ کس جوابش را نمی‌داد». خب که چی؟! سطح آوینی گمانم باید خیلی بالاتر از این حرفها باشد؛ «کربلا یک شهر نیست، یک افق است که ما آنرا به تعداد شهدای‌مان فتح کرده‌ایم…».

  39. سیداحمد می‌گوید:

    “وقتی کوه گم شد” رو در کتاب فروشی ها پیدا نکردیم!
    یک شماره ای از اینترنت پیدا کردم و سفارش دادم و برام فرستادند.
    من دوست داشتم فضای کتاب رو؛ به نظرم خیلی خوب بود. خیلی خوب!
    http://opload.ir/image72843.html

    خاطراتی از حاج احمد در این کتاب هست که کمتر شنیده شده؛ واقعا حیرت آوره شخصیت این مرد!
    قدرت و هوش و تدبیر این آدم بی نظیر بود به نظرم!
    حتما دوستان کتاب رو تهیه کنید و بخونید. مطمئن باشید از خوندنش لذت می برید.

  40. ناشناس می‌گوید:

    وقت گفتن است نه خاموشی! (یادداشت روز)
    http://kayhan.ir/fa/news/42588

  41. صاعقه گمنام می‌گوید:

    سلام
    ان شاء ا… خدا همه رفتگان رو بیامرزد از جمله این عزیزان از دست رفته رو…
    کتاب « وقتی کوه کم شد» رو خیلی قبل تر ها خونده بودم!
    فوق العاده است…
    کاش فیلمش تولید می شد!

  42. رضا 2 می‌گوید:

    خواهر شهید؛
    حرف من این بود که اقتصاد آمریکا سهمش اینه و اقتصاد اول جهان هست، فقط همین!
    این معنی اش این نیست که تو آمریکا فقیر نیست، یا آمریکا مشکل نداره، یا اینکه آمریکا همیشه تو صدر می مونه و ما باید نوکر آمریکا باشیم و غیره!!

    پیرمرد؛
    نکته جالبی بود!! 😉

  43. خواهرشهید می‌گوید:

    رضا۲
    خب که چی؟
    به قول ما اصفهانیا که چی چی؟
    حالا ما باید چکار کنیم؟

  44. سمانه می‌گوید:

    خداوند هر دو عزیز رفته رو غریق رحمت و به مادران‌شان صبر عطا فرماید.
    ان شاء الله…
    “وقتی کوه گم شد” رو در ایام نوروز شروع کردم ولی متأسفانه ناتمام ماند حالا با یادآوری شما می‌رم ادامه‌اش رو می‌خونم.

    سیداحمد؛
    اگر ممکنه شماره کتابفروشی رو بگذارید لطفاً
    به خوندن فایل‌های پی‌دی‌اف عادت دارم اما بعضی کتاب ها رو باید داشت.

  45. پیرمرد می‌گوید:

    کتاب “وقتی کوه گم شد” با پی گیری یک ماهه و همت دوستان خوبم، هفته قبل به دستم رسید.
    با تحملی باور نکردنی تا کنون نیمی از آن را خوانده ام.
    آنقدر پر کشش است که بایستی یک جرعه آنرا خواند “نیوشید”.

  46. سیداحمد می‌گوید:

    سمانه؛

    با یکی از این سه شماره تماس بگیرید!
    ۸۸۴۴۶۴۳۷- ۸۸۴۵۹۸۱۵- ۸۸۴۷۳۶۰۶

  47. چشم انتظار می‌گوید:

    بخش عمده‌ی “وقتی کوه گم شد” رو بعد توصیه‌ی داداش حسین، خوندم. همون لینکی که یکی از بچه‌ها گذاشته بود. فکر کنم “صبا” بود. دقیق خاطرم نیست ولی جدای از شخصیت منحصر به فرد سردار سرافراز حاج احمد متوسلیان، نوع نگارش زیبا و جذاب نویسنده، باعث شد تصاویر این فیلمنامه، دقیقا جلو چشمت باشه.

  48. سیداحمد می‌گوید:

    چشم انتظار؛

    اون فایل pdf که یکی از بچه ها گذاشته بود، بخش عمده ای از کتاب نبود!
    تقریبا ۳۰ درصد از کتاب بود!

  49. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    “بهزاد بهزادپور” رو مثل خیلی‌های دیگه از فیلم “خداحافظ رفیق” می‌شناختم، بعدها با کار قشنگ “معبری به آسمان”
    http://beeptunes.com/album/3417645

    پروژه‌ی عظیم “شب آفتابی” هم که معرف حضور همه هست…
    http://www.shabe-aftabi.com

    اما از کتاب‌هاشون “امپراطور عشق” شاهکار بود، هیچی ازش نمی‌گم که دوستانی که نخوندن، بخونن…
    “چشم خفاش” که با استاد سیدمهدی شجاعی نوشته بودن رو تو یه مسافرت نسبتا طولانی با اتوبوس خوندم، اگه این کتاب نبود، قطعا تحمل خرابی ۶ ساعته اتوبوس، کار سختی بود!! تا چند وقت بعد از خوندن شخصیت‌ها جلوی چشمم بودن…

    “شومن” هم یه تیکه از پشت صحنه‌ی رسانه‌ها رو قشنگ نشون می‌ده و “تیر چراغ برق” هم جالب بود!

    همه‌ی اینا رو گفتم که بگم شوربختانه هنوز فرصت نکردم “وقتی کوه گم شد” رو بخونم!!
    البته بقیه‌ی آثار ایشون رو هم…
    http://bookroom.ir/people/6856

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    یک سال قبل انقلاب و دو سال بعدش که بهزاد بهزادپور و پدرم به ترتیب نقش بچه مرشد و مرشد را در «پرده‌خوانی»های قشنگ‌شان و طبعا به شکل زنده اجرا می‌کردند، برای عموبهزاد، سرشار از خاطرات گفته و نگفته است. همان ایام، تئاتر «حر» که ابتدا در مسجد جوادالائمه و سپس در حوزه هنری اجرا شد، سر و صدای زیادی بر پا کرد به حدی که امثال بهزادپور، فرج‌الله سلحشور، مرحوم ملاقلی‌پور و… حتی مجید مجیدی هنوز هم از آن «تئاتر فاخر» حرف می‌زنند و خاطره می‌گویند. یک شب انتخاباتی که گمنام بهار ۸۴ بود، رفته بودم شهرک شهید دقایقی با قدرت‌الله رحمانی و مهدی محمدی بلکه با محسن رضایی گفت و گو کنیم. عمورسول، خب! فیلم تبلیغاتی محسن رضایی را ساخته بود و در ستاد ایشان بود. همین که مرا دید، پک عمیقی به سیگارش زد و در حضور محسن رضایی، همچین جانانه، ادای بابااکبر در آن تئاتر را درآورد و گفت… یعنی ازم پرسید؛ «خیمه خالی حسین یا کاخ سبز دمشق؟… خودت انتخاب کن!» اشاره‌ای به میوه‌های روی میز ستاد آقامحسن کردم و جواب دادم؛ «خیمه نه چندان خالی محسن رضایی!!» هیچ فراموش نمی‌کنم که قهقهه زد و جواب داد؛ «عوضی!» من البته با قدرت و مهدی نرفتم داخل اتاق گفت و گو… و ترجیح دادم همان بیرون در سالن بمانم و تا ساعت ۴ صبح با عمورسول گپ بزنم. القصه! اول بار عمورسول بود که همان شب بهم گفت؛ «اگه به حاج احمد خیلی علاقه داری، این فیلمنامه «وقتی کوه گم شد» را بگیر بخوان». در عرض ۵ ساعت، دو بسته سیگار کشید، آنهم با عمیق‌ترین پکهای ممکن! همچین با تعصب می‌کشیدها!! بهم گفت؛ «چرا نرفتی توی مصاحبه؟!» گفتم؛ «با خودت و خاطراتت بیشتر حال می‌کنم… این بابا، حالاحالاها نامزده!!!! چیزی هم که زیاده انتخابات…». غش کرد از خنده!

  50. صبا می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و آل محمد…

  51. چشم انتظار می‌گوید:

    سیداحمد؛
    🙂
    آخه من نمی‌دونستم کلا چقدر حجم کتابه! همین طوری گفتم.
    به سبک آمارهایی که شیخ حسن می‌ده.
    مثلا ما از رکود عبور کردیم!! من عمده‌ی کتاب رو خوندم!!!

  52. چشم انتظار می‌گوید:

    «… این بابا، حالاحالاها نامزده!!!! چیزی هم که زیاده انتخابات…». غش کرد از خنده!
    ای ول..

  53. سمانه می‌گوید:

    سیداحمد؛
    دیشب با کلی مشقت! تا صفحه ۱۰۰ خوندم
    می‌خواستم امروز تمومش کنم، الان می‌فهمم تازه ۳۰% کتاب رو خوندم 🙁
    بابت شماره ها ممنون…
    فقط اون سه شماره تلفنی که گذاشته بودید، دو تای اول که تا اطلاع ثانوی مسدود شدن، آخری هم کسی جواب نداد.

  54. رضا 2 می‌گوید:

    خواهر شهید؛
    قرار نیست بنا به حرفای من کسی کاری کنه!
    شما پرسیدی حالا که اونجوریه و آمریکا ال و بله، ما باید تعظیم کنیم بهش و دست گدایی دراز کنیم؟ گفتم نه.

    ایراد من به متن هم همینه؛
    اینکه آمریکا و آلمان و هر کشوری، اقتصاد یا قدرت نظامی یا قدرت فرهنگیش در کل بالاست، به معنی نداشتن مشکل یا کامل بودن نیست…
    و اینکه شما به مشکلات آمریکا و آلمان اشاره کنی، بعد بگی این که نشد ابرقدرت، استدلال درستی نیست.
    در ضمن شما هم روشنفکران رو به تعظیم در برابر آمریکا یا ابرقدرت ها متهم نکنید.

  55. سمانه می‌گوید:

    سوتی دادم 🙂
    داستان تا صفحه ۹۵ هستش، بقیه‌اش عکسه
    گفتم که با مشقت خوندم؛ یعنی خواب و بیدار بودم… دیگه صبح دقیق یادم نبود تا صفحه چند خوندم. فقط می دونستم به ۱۰۰ نزدیک بود!

  56. سمانه می‌گوید:

    ممنون از آقای قدیانی به خاطر معرفی این اثر!
    از اون دسته کتاب هایی که دلت می خواد به دیگران هم توصیه کنی بخوننش تا همه لذتی رو که از خوندنش بردی، بچشن.
    اول از همه فهمیدم هیچی از حاج احمد نمی‌دونم!
    نه از رنج‌هایی که تحمل کرده و نه از شخصیتش، که تو این کتاب خیلی خوب توصیفش کرده.
    حسن دومش این بود که با شهید دستواره هم آشنا شدم، قبلاً فقط در حد یک اسم بود!
    یک ویژگی دیگه‌اش این بود که چون فیلمنامه بود، خیلی خوب می تونستم تصاویر رو کنار هم قرار بدم و این لذت خوندنش رو دو چندان می‌کرد…
    البته برای من که اولین بار بود فیلمنامه می خوندم اولش سخت بود ولی چند صفحه که خوندم عادت کردم.

  57. سیداحمد می‌گوید:

    سمانه؛

    در ساعات اداری تماس بگیرید!
    من با یکی از همین شماره ها تماس گرفته بودم!
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    رضا۲؛

    قبلا بهتر و درست تر کامنت می گذاشتی!
    از نظر انشایی و ویرایشی عرض می کنم.

  58. سیداحمد می‌گوید:

    حالا می توانید این عکس را ببینید!

    http://www.mashreghnews.ir/fa/news/408187/

    عاقبت به خیر شدند… به به…

  59. ناشناس می‌گوید:

    خوش به سعادتشون

  60. صاعقه گمنام می‌گوید:

    یزدان پناه شریک در سایه مهدی هاشمی!!
    http://www.tasnimnews.com/Home/Single/718973

  61. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/29498/B/13940201_0129498.jpg
    اللهم صل علی محمد و آل محمد

    ————–
    لینک آخری که تو کامنت بالا گذاشته بودم، راحت‌ترین راه تهیه‌ی کتاب هست…
    صفحه‌ی مربوط به “وقتی کوه گم شد”:
    http://bookroom.ir/book/15311
    راهنمای خرید:
    http://bookroom.ir/content/2

  62. شیدا می‌گوید:

    دست ما کوتاه و خرما بر نخیل…
    کمى از خلاصه کتابها از اینترنت قابل دانلود کردن هستند.
    “وقتى کوه گم شد” را از همون آدرس قبلی خونده بودم
    خیلى جذاب بود. طورى که تا آخرش پلک نزدم!
    اگه بشه فیلمش رو خوب و طبیعى ساخت، نه کلیشه اى و سطحى، اثر ماندگارى می‌شه!
    “بادبادک باز” رو نتونستم حتى خلاصه نسخه اصلى رو دانلود کنم! انشالله تو تعطیلات هر دو رو پیدا مى کنم مى خونم.
    این معرفى کتاب، ایده خوبیه، اونم توسط یه نویسنده بزرگ! شاید آدما خودشون هیچ وقت به بعضى از اثرهاى برجسته ادبى برخورد نکنند توى این آشفته بازار امروز کتاب!
    ممنون جناب قدیانى!

  63. فرهنگی می‌گوید:

    دیدار محرمانه حسن روحانی در سال ۶۵
    سوال جنجالی دکتر عباسی از دولت در دانشگاه صنعتی امیرکبیر:
    مقامات دولت جمهوری اسلامی، آیا اجلاسی بین ایران و اسرائیل در سال ۶۵ برگزار شده است یا نه؟!!
    http://www.farhangnews.ir/content/120983

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    قطعه ۲۶:
    کرم کلیک، فقط مرض بعضی سایتها نیست؛ متاسفانه مرض شماری از ما آدمها هم هست! ی حرفی بزنیم که همه اعم از موافق و مخالف روی حرف ما کلیک کنند! واقعا که چی این حرف؟ یعنی چی؟ چه ضرورتی داره بیانش؟ چه معضلی رو درست می‌کنه حالا؟ اصلا نزنیم این حرف رو چی می‌شه؟ باور کنیم حرف تند زدن هم برای خودش قاعده دارد و الا جواب عکس می‌دهد! مختصر و مفید اینکه زیاد به این حرفها توجه نکنید، یعنی اصلا توجه نکنید. همین! این وصله‌ها نه به «حسن روحانی» می‌چسبد، نه به «مقامات دولت جمهوری اسلامی». حالا ما با دولت در ۴ تا یا ۴۰ تا مسئله اختلاف داریم، دلیل نمی‌شه حرفهای سست، مغرضانه و بعضا نامشروع رو قبول کنیم. متاسفانه دکتر عباسی با همه احترامی که برایشان قائلم… بی‌خیال!

  64. فرهنگی می‌گوید:

    بعضی از آدم‌ها…
    http://jomalatziba.blogfa.com/post-1053.aspx

  65. سیداحمد می‌گوید:

    این نکته را خیلی قبول دارم:
    “واقعا که چی این حرف؟ یعنی چی؟ چه ضرورتی داره بیانش؟ چه معضلی رو درست می‌کنه حالا؟ اصلا نزنیم این حرف رو چی می‌شه؟”

    مدت هاست مد شده، لایک گرفتن به هر قیمتی! سر زبان ها افتادن به هر قیمتی!
    با همه احترامی که برای دکتر عباسی قائلم، اما ایشان فکر می کند کلا فقط خودش از همه چیز با خبر است و معتقد است مو لای درز صحت اطلاعاتش نمی رود!

    جو دادن و متشنج کردن اوضاع، با هر روشی، اصلا خوب نیست!

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    ح ق:
    احسنت! 🙂

  66. سیداحمد می‌گوید:

    🙂

    ــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    آقا از ما به شما نصیحت، این کتاب «بادبادک باز» رو حتما بخونین. کلا کتابای انتشارات «نیلوفر» با اونکه از نظر ظاهر مجلدات، طرح جلد، ویراستاری و بعضا مسائل عقیدتی، سیاسی تا حدودی شیش و هشت می‌زنه اما اغلب جذاب، داستانی، شیوا، بانمک و گیرا هستن. ۹۰ درصد کتابای نیلوفر، حدود ۴۰۰ تا ۶۰۰ صفحه داره که همین باعث شده قطعشون جمع و جور باشه و بسیار خوش دست. وزن کاغذ صفحاتشون هم معمولا کمه که همین تورق کتاب رو بدون تعرق(!) ممکن می‌کنه! جلد سخت هم تقریبا نمی‌زنه! بهتر!! دراز بکش، کتاب رو ی دستی، لای انگشتای دستت چفت کن، بخون، ی ضرب بخون، ی نفس بخون، حالشو ببر! نیلوفر، مترجمای خوبی داره اما کاش در امر ویراستاری باسلیقه‌تر بود.

  67. م.طاهری می‌گوید:

    کتاب یعنی کتاب! یعنی جلد و کاغذ و چاپ. نسخه pdf ها که کتاب نمی شن.
    ممنون به خاطر شماره ها. انشاءالله هرچه زودتر تهیه اش می کنم…

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    ق ۲(!)/ بی‌ربط:
    لااله‌الاالله… آخه وقتی می‌تونی دولت رو در همین مسئله ملموس نان و یارانه‌ها و اون همه اظهار نظر متناقض و فکت شیت و تحریمی که بعد اونهمه ادا و افه و تفاهم و خنده برداشته نشد و هزار کوفت و زهرمار دیگه بزنی، مگه مجبوری … بزنی؟؟ بعدش شاکی می‌شی چرا وطن امروز و کیهان و… حرفاتو پوشش نمی‌دن!! الان جنگ، «جنگ حرف» هستش. کی بهتر حرف می‌زنه، کی دقیقتر حرف می‌زنه، کی حرف را به جا و به موقع می‌زنه و… از همه مهمتر، کی هر حرفی رو نمی‌زنه…
    http://kayhan.ir/fa/news/42793

  68. سیداحمد می‌گوید:

    این همه مذاکره کردیم، برای اینکه تحریم ها برداشته بشه.
    حالا که مثلا وقتش داره می رسه، اون ۶ تا حیوون پست و آدمکش زدن زیر حرفشون!
    طرف ایرانی هم که عین این بچه خنگ ها، ۶ و ۸ می زنه!

    همچین می گه “از روز اجرایی شدن توافق، نه روز امضای توافق” تحریم ها برداشته می شه! چنان هم تاکید می کنه روی این “روز اجرایی شدن توافق” که…!

    لعنت خدا بر شیطون!
    آخه روز اجرایی شدن توافق ما قراره چی رو اجرا کنیم؟
    ما که همه چی رو تعطیل کردیم رفت! اون بخشی رو هم که تعطیل نکرده بودیم، همین روزها مشغولیم!
    چه طور ما از همون زمان توافق ژنو، شروع به اجرا کردیم اما اونا انگار نه انگار!
    چقدر خنگن اینا! ای خداااا!

    کسی می دونه “از روز اجرایی شدن توافق” ما دیگه چی رو قراره اجرا کنیم؟!

  69. ناشناس می‌گوید:

    آها! کم‌کم داره بعضی چیزا رو می‌شه. من می‌گم چرا بعضی وقت‌ها یه لینک می‌ذاریم تأیید نمی‌شه. نگو قضیه از این قراره. خب زودتر می‌گفتید. والا
    حالا دیگه خودمون رو هم لو بدیم دیگه که گاهی برای همین بعضی لینک‌ها رو می‌ذاریم تا عکس‌العمل شما رو ببینیم 🙂 جهت صحت‌آزمایی و اولویت‌سنجی این کار رو می‌کنیم!

  70. صبا می‌گوید:

    این لینک “بعضی آدم ها” که فرهنگی گذاشته؛ چه باحال!!
    داشتم فکر می کردم من کدومشونم؟؟

  71. حسین می‌گوید:

    داشتم همایش بانوی انقلاب رو از تلویزیون می دیدم.
    با احترام به حضرت امام و همسر مکرمه ایشون، چند تا نکته به ذهنم رسید:

    ۱- متاسفانه عنوان “بیت امام” برای بعضی ها تبدیل به دکان نون در آوردن شده!
    ۲- امام تا چند نسل بعد از خود افرادی را به عنوان “یادگار امام” به جا می گذاره؟
    ۳- امامی که ما وصفشو شنیدیم و از شهداش خوندیم و شنیدیم با خیلی از اعضای “بیت امام” شباهتی نداره. اشکال از ذهن ماست یا رفتار اونا؟
    (با دیدن محمدعلی ابطحی در اون همایش و در ردیف های جلو خنده ام گرفت. به خدا این آدم خودش هم می دونه هیچ ربطی به امام نداره!)
    ۴- آیا روح امام از بعضی از اینهایی که اصرار دارند خودشونو به ایشون بچسبونند، راضیه؟
    ۵- آیا نوادگان امام جز پیوند ژنتیکی با امام، هنر دیگه ای هم دارن؟ چنان ژست می گیرند که انگار علامه دهرند!
    ۶- به نظرم حالا و بعد از سال ها از رحلت امام، بهتر می شه فهمید چرا امام به شدت مخالف حضور حاج احمدآقا(که به حق یادگار امام بود) در مناصب حکومتی می شد.
    ۷- درود به رهبر عزیزمون که حتی اجازه کوچکترین حضور حکومتی فرزندانش، که به حق از نخبگان زمانه هستند رو نمی ده.

    اللهم عجل لولیک الفرج…

  72. صبا می‌گوید:

    ممنون؛ دیوونه داداشی!

    ولی به قول علامه طباطبایی؛
    ما ابد در پیش داریم،
    هستیم که هستیم!

    البته من محض شیطنت این جمله را در مقابل “هر کسی پنج روز نوبت اوست” شما آوردم.

  73. سمانه می‌گوید:

    م. طاهری؛
    برای تهیه کتاب لطفاً با همون شماره آخر تماس بگیرید یعنی اگر می‌خواید براتون ارسال کنند. وگر نه روبروی در اصلی دانشگاه تهران کتابفروشی کیهان و سریر گفتن دارن این کتاب رو…
    سیداحمد فرمودند در ساعت اداری تماس بگیرید اما چون جواب ندادند من عصر هم تماس گرفتم اتفاقاً جواب دادند! بنده خدا که مسئول کتاب ها بود خودشم کارمنده، اینه که عصرها میاد اونجا!
    تازه نیم‌ساعت بعد با من تماس گرفتن گفتن چون شما خیلی اذیت شدین، ما یک کتاب همینجوری به شما تقدیم می‌کنیم! 🙂

  74. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    “الان جنگ، «جنگ حرف» هستش. کی بهتر حرف می‌زنه، کی دقیقتر حرف می‌زنه، کی حرف را به جا و به موقع می‌زنه و… از همه مهمتر، کی هر حرفی رو نمی‌زنه…”

    چقدر حرف نداشت!!

  75. ناشناس می‌گوید:

    http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1583&pid=1&type=0

    از دست وطن امروز 🙂 🙂 🙂

  76. ناشناس می‌گوید:

    سمانه؛
    کاش می‌گفتید ما یه تیم هستیم 🙂

  77. سیداحمد می‌گوید:

    پرچم وطن امروز بالاست و پوزه بعضی ها همراه با سعودی های صهیونیست، به خاک مالیده شد!

  78. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    آفرین… صبا!

    اومدم بگم اما به قول… (خنده‌ام گرفت)
    نمی‌دونم چرا یاد «مجمع شاعرانِ» سیداحمد افتادم… یادش بخیر!
    http://www.ghadiany.ir/1390/8357/comment-page-1#comment-89217

  79. ناشناس می‌گوید:

    چشم انتظار می‌گوید:
    ۲۰ مرداد ۱۳۹۰ در t ۱۶:۰۲

    این رو هم به افتخار “داداش بزرگوار” و “سید احمد تلاش گر” تقدیم می کنم، شاید تبسمی برلب بنشاند. (به زِبون مایه)
    قانون حق تقدم: اول نیسان مِره، بعد مو، بعد هرکی تِنیست.
    کاربرد راهنما: فقط تو عروس کشون به صورت جُفتی مِزنِم، در مواقع عادی آرنج رِ از شیشه ماشین مِدم بیرون و عین بال کِفتر چاهی تِکون مِدم.
    چراغ قرمز، ورود ممنوع، دور زِدن ممنوع، ورود آقایان ممنوع و… بِرِ موتور سِوارا تعریف نِرِفته. موتور سِواری که، نِتِنه از تو پیاده رو بِره موتور سِوار نیست.
    چراغ زرد یعنی: گاز بِده یره فِس فِس نکو قِرمز رَف.
    انواع بوق:
    بوقِ یِواش یعنی:سِلام نوکَره دِیی.
    تک بوق یعنی: بِرِسونُمت.
    دو بوق یعنی: پَنرا دو نِفر.( پنج راه پایین خیابان محله ای قدیمی و نزدیک حرم است)
    بوق ممتد یعنی: بِکِش کنار یَره نیسان آبی دِره میه.
    ———-

    🙂 🙂 🙂

    چشم انتظار؛
    إن‌شاءالله خدا شهیدت کنه

  80. صبر می‌گوید:

    چهار سال پیش “بادبادک باز” را خوندم.
    نتیجه خوندن این کتاب این شد که همه افغان ها را مثل هموطنان خودم نگاه کنم.
    کلا دید انسان را عوض می کند، حتما بخوانید.

    در ضمن آقای قدیانی!
    فیلمش هم درست شده است.

  81. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    اولین شب جمعه ماه رجب و لیلة الرغائب… التماس دعا از همه دوستان بزرگوار…

  82. م.طاهری می‌گوید:

    ممنون “سمانه” به خاطر توضیحات.

  83. رضا 2 می‌گوید:

    سید احمد؛

    خوب بودن کامنت ها از لحاظ نگارشی به حال آدم بستگی داره!!
    یه وقتایی حال هست کامنت ها خوب می شن، یه وقتایی عجله ای هست، کامنتا خیلی خوب از آب در نمیان!
    به نظرم شما هم خیلی حساس نباشین؛ چون توی مجله که نیست، تازه متن اصلی سایت هم نیست!
    کامنت پای سایت مسئولیتش با صاحب سایت نیست.

    در ضمن اینقدر حرص نخور!
    این مدل رفتار هسته ای، چیزی هست که مردم تو سال ۹۲ خواستن و حداقل ۴ چهار سال باید بهش زمان داد.

  84. سیداحمد می‌گوید:

    رضا۲؛

    اینجا با جاهای دیگه فرق داره!
    حتما خوب می دونی که اینجا مرتب و روان بودن کامنت ها خیلی مهمه!
    پس درست و مفهوم کامنت بگذار.

    در ضمن؛
    اگر جناب رئیس جمهور، در برنامه های انتخاباتی به جای آن همه شعارِ دور از حقیقت، می گفت که هیچ برنامه اقتصادی ای ندارم و تنها امیدم به آمریکا و اتحادیه اروپاست، تا شاید با تعطیلی هسته ای و دادن کلی باج، بتوانم تحریم ها را بردارم، قطعا قطعا قطعا نتیجه انتخابات چیز دیگری بود!

  85. سمانه می‌گوید:

    ناشناس؛
    اتفاقا اون بنده خدا پرسید چند تا می خواین، منِ فرصت نشناش گفتم یک دونه!
    🙂

  86. صبا می‌گوید:

    دیوونه داداشی؛
    ممنون به خاطر پستی که لینکش را گذاشتید.
    شکم گشته چقدر هم کامنت گذاشته بودیم.
    ولی اینهمه حرف زدیم، دریغ از یه کلمه که از داداش حسین در بیاید!!!
    این که گاهی دوستان لینکی پرخاطره را “باز کامنت گذاری” می کنند؛ چقدر کار خوبی ست!

    حرم بانو دعاگوی تان بودم. ان شاءالله همواره امیال و گرایش هایتان رو به سوی این حرم باشد!

  87. صبا می‌گوید:

    هر وقت به این جمله علامه که “ما ابد در پیش داریم، هستیم که هستیم” فکر می کنم؛ تنم می لرزه!
    آخه وقتی آدم دستش خالی باشه می گه این چهار پنج روز که چیزی نیست می گذره.
    اما وقتی قراره تا ابد باشی، با دست های خالی دیگه، نمی گذره!!

  88. رضا 2 می‌گوید:

    جناب سید احمد؛
    شما و همفکراتون فکر می کنید رئیس جمهور تنها امیدش به آمریکاست، ولی روحانی نگاهش از اول همین بود.
    ……
    مردم به روحانی اعتماد کردن. الان هم این ۴ سال نشون می ده که هنوز سر اعتمادشون هستن یا نه!
    ۲ سال دیگه تو انتخابات اگه رای آورد، نشون می ده مردم به کارهای روحانی هم مثل شعاراش علاقه مند هستن و اگه رای نیاورد حرف شما درسته و مردم فهمیدن اون دروغ گفته و وعده هاش نادرست بوده.

  89. ع.ح.ق می‌گوید:

    رضا ۲؛
    والا ما که قم زندگی می کنیم و اینجا رای اول روحانی بود، طوری که بعد از اعلام نتایج مردم ریختن بیرون و کلی خوشحال شدن، یک سال و نیم، بله فقط یک سال و نیم بعد از انتخابات، زمانی که جناب روحانی اومدن قم، مردم استقبال گرمی از ایشان نکردند.
    با کمی اغراق که فقط طنز جمله رو زیاد کنه، می تونم عرض کنم که حرم در روزهای عادی شلوغ تر از روزی بود که رئیس جمهور تشریف آورده بودند.
    این سبک اداره کشور و این خط مشی های سیاسی، یک سال و نیم بعد از انتخابات، لیاقت حمایت مردم رو از دست داده برادر عزیز.
    لازم نیست ۴ سال صبر کنیم، انتخابات مجلس امسال زاویه مردم با تفکرات دولت را مشخص خواهد کرد.
    اقتصاد پیشکش دولت؛ اعتبار پاسپورت و عمره و … ای بابا، ای بابا!

    ان شاءالله که دولت موفق بشه کشور رو به بهترین شکل اداره کنه.
    ما شکست دولت را نمی پسندیم، بر خلاف شما که از هر شکست طرف مقابل خوشحال می شید، ما اصلا راضی نیستیم دولت اگر در راه انقلاب حرکت کنه شکست بخوره.

  90. رضا 2 می‌گوید:

    با عرض پوزش از جناب قدیانی بابت کش آمدن بیش از حد پرسش و پاسخ ها.

    ع.ح.ق؛

    نارضایتی مردم بعد از تغییر رئیس جمهور به نظرم طبیعی هست. دلیلش هم اینه که هیچ رئیس جمهوری نمی تونه تمام وعده هاش رو همون طوری که گفته عملی کنه. ولی برای مقایسه، باید دید مردم اونو در مقایسه با نامزد رقیب ترجیح می دن یا نه.
    انتخابات مجلس هم البته نمونه خوبی هست ولی نه کاملا مناسب به دو دلیل:
    اول اینکه به خاطر وجود رد صلاحیت های شورای نگهبان، نامزدهای یک گروه امکان حضور کامل در انتخابات رو ندارن و دوم اینکه برای شهرهای بزرگ شور شوق به طور کلی توی این انتخابات کمتره و برای شهرهای کوچیک انتخابات بیشتر از اونکه سیاسی باشه محلی هست.
    ولی من احساسم اینه که توی انتخابات ۹۶ روحانی رای بالاتری میاره؛ ۶۰ تا ۷۰ درصد.
    دلیلش هم این نیست که این ۶۰-۷۰ درصد کاملا ازش راضی اند، بلکه در قیاس با نامزد دیگه که اصولا باید نزدیک به جبهه پایداری باشه، به روحانی رای می دن و پیش بینی من اینه که هیچ کدام از اصولگرایان معتدل برجسته که رای قابل قبولی داشته باشن (از جمله قالیباف، علی لاریجانی، رضایی و غیره) کاندیدا نمی شن!
    البته اومدن احمدی نژاد شرایط رو تا حدی تغییر می ده و رقابت رو خیلی نزدیکتر و داغتر می کنه اما به نظر من احمدی نژاد رد صلاحیت می شه.

    {به احترام قوانین سایت به این بحث خاتمه می دم!)

  91. ناشناس می‌گوید:

    بادبادک باز را بعضی هموطنان پدریم دوست دارن بعضی نه!
    ولی من عاشق این کتاب شدم. هر دو بار که مطالعه کردم، گریه کردم.
    دفعه اول همه از من می پرسیدن چی شده چرا گریه می کنی؟! آخه دفعه اول همه کتاب رو از روی سایت ۹۸ تایی ها خوندم با گوشی!
    اما بعدش خریدم و هدیه کردم. هنوز برای خودم نتونستم یکی بخرم. از اون کتابایی که باید داشت. ولی ماشالله همه هموطنای مادریم مثل شما خوششان آمده.
    من یک دختر با پدری هزاره و مادری ایرانی هستم که هر دوشونو بی نهایت دوست دارم.
    وقتی قوانین سخت گیرانه ازدواج با افغان ها رو می بینم، خوشحالم که پدر و مادرم به هر حال با هم ازدواج کردن.
    حالا مهم نیست که برای من دختر یک خانواده دو ملیتی، خواستگار افغان نمی اومد که شاید به افغان ندن و ایرانی هم به همین منوال! و بماند که من هم مثل مادرم زدم زیر قانون و با مرد افغان ازدواج کردم. سرنوشتی که احتمالا خواهرم هم دچارش بشه چون چند تا ایرانی که اومدن وقتی فهمیدن بابام افغانه پشت سرشونم نگاه نکردن!
    به خواهرم از اول گفتم مهم نیست. ملاک برات تقوا باشه، بقیه اش رو با هم حل می کنیم انشالله…
    نمی خواستم بگم که مثلا مساله خانوادگیمو گفته باشم. گفتم که بگم این نگاه ها واسه ام القری جهان اسلام خیلی زشته! وقتی شوهر من از دست یه پسر بچه که به رهبری گفت خامنه ای و اولش یه آقا هم نگفت، ناراحت می شه…
    گفتم که بگم آره! با وجود همه سختی ها، داریم افغانهایی که، می گن آقا دستور بده سر می دیم و می دن.
    کاش می شد به همه مسایل اسلامی نگاه کرد. ایران وطن منه، نه چون مادرم ایرانیه چون اینجا به دنیا اومدم و بزرگ شدم.
    موطن هر کس زادگاه اونه، من زادگاهم رو ترک نمی کنم…

  92. فرهنگی می‌گوید:

    تار و تور تیر خداوند!
    حاج اسماعیل دولابی رحمت الله علیه می گفت:
    خدا یک تار، یک تور و یک تیر دارد. با تار، تیر و تور خودش، آدم ها را جذب می کند، مجذوب خودش می کند.
    تار خدا، قرآن است. نغمه های آسمانی است. خیلی ها را از طریق قرآن جذب خودش می کند.
    خیلی ها را با تور خودش جذب می کند. مثل مراسم اعتکاف و مراسم ماه رمضان و شب قدر.
    تیر خدا همان بارهای مشکلات است. غالب آدم ها را از این طریق مجذوب خودش می کند. اولیاء خدا برای این مشکلات لحظه شماری می کردند.

    شیخ بهایی می گوید:
    شد دلم آسوده چون تیرم زدی… ای سرت گردم چرا دیرم زدی
    از وقتی بلا و مصیبت به زندگی ام آمد، فهمیدم من ارزش دارم ولی گلایه دارم که چرا من را زودتر گرفتار نکردی؟

    سعدی هم می گوید:
    بزن سیلی و رویم را قفا کن…
    خدایا من را بزن چون زدن های تو ارزش دارد.
    پنبه را وقتی می زنند، باز می شود و سفید می شود و ارزش پیدا می کند.

    اگر کسی به گرفتاری ها چنین نگاهی داشته باشد، دیگر جای ناامیدی برایش باقی نمی ماند. این گرفتاری ها باید زمینه امید ما را فراهم بکند. زمینه نشاط ما را فراهم کند ولی چون ما با شیوه تربیتی خدا آشنا نیستیم، تا مصیبتی می رسد، ناراحت می شویم. این شیوه خداست.

  93. ناشناس می‌گوید:

    http://kayhan.ir/fa/news/42916
    دورخیز قبیله ثروت(یادداشت روز)

  94. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    صبا؛
    بسیار ممنون از لطفتان…
    همیشه سلامت باشید و تا “ابد” برقرار… ان‌شاءالله!

  95. رضا اعتدال طلب-پزشک می‌گوید:

    سلام!

    در رابطه با دولت، دوستان بستگی داره دولت و رییس جمهور رو از چه زاویه ای نگاه کنید.
    از نگاه توقعاتتون یا واقعیت یا نسبت به دولت قبل؟
    از توقع ها که نگاه کنید دولت خوب عمل نکرده ولی از دو زاویه دیگه، کار رییس جمهور و دولتش خوب بوده.
    اگر اصلاحات می خواد باشه تو صحنه، باید باید باید فضا رو رادیکال کرد و یه کاندیدایی مثل “سعید جلیلی” تو صحنه باشه.
    ایرانی ها به خاطر کشورشون، هیچ وقت راضی نمی شن فردی مثل جلیلی رییس جمهور باشه!
    اگر فضایی مثل ۸۴ حاکم باشه، خطرناکه!
    کم کم داریم به انتخابات اسفند نزدیک می شیم و باید برنامه ریزی ها رو شروع کرد به یاری خدا…

  96. لبیک یا حسین می‌گوید:

    پناهیان:
    “دلایل ظهور دارند ما را محاصره می کنند.”

    دوستان!
    باید به یک دردی بخوریم…

  97. پیرمرد می‌گوید:

    “پلیس موظف به اجرای اسلام نیست”

    احمقانه ترین جمله ای که یک مسئول جمهوری اسلامی، می تواند در جمع عمومی بیان کند.

    الهی العفو…

  98. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    دوستان؛
    پیشنهاد می کنم حتما فیلم روباه رو ببینید.
    یکی از بهترین فیلم های سینمای ایرانه با داستان پر کشش و جذاب.
    یک فیلم جاسوسی امنیتی درباره ترور دانشمندان هسته ای
    دیدنش واقعا ارزشمنده…

  99. سیداحمد می‌گوید:

    پیرمرد؛

    احمقانه ها… یعنی احمقانه ها!
    عجب گیری افتادیم به خدا…

  100. گفت و شنود می‌گوید:

    خوش‌خیال!

    گفت: رسانه‌ها و مقامات سعودی به شدت از این که بسیاری از کارشناسان سقوط رژیم قرون‌وسطایی آل‌سعود را نزدیک می‌دانند، عصبانی هستند.
    گفتم: در خبرها آمده است که بخش قابل توجهی از گزارش‌ها و مقالات روزنامه‌های سعودی و برنامه‌های تلویزیونی این رژیم برای پاسخ به نظریه سقوط آل‌سعود اختصاص یافته است.
    گفت: مقامات سعودی به جای آن که به دلایل و شواهد فراوان تحلیل‌گران درباره سقوط قریب‌الوقوع این رژیم پاسخ بدهند، با استناد به سر پا بودن ساختار رژیم نظر کارشناسان را نفی می‌کنند.
    گفتم: یارو از پشت‌بام یک برج ۲۰ طبقه به پائین پرت شده بود، وقتی به طبقه پنجم رسید با خودش گفت؛ خب! تا اینجا که به خیر گذشت و هنوز زنده‌ام!

  101. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    دنبال یکی از متن های قدیمی قطعه می گردم که در آن متن اشاره شده بود برای عامه مردم فرقی نمی کند که اصولگرایان سر کار باشند یا اصلاح طلبان؛ خوب و بد دولت ها در عمل به پای نظام نوشته می شود.

    کسی از دوستان می داند کدام متن بود؟

  102. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    بعد از افتادن تشت رسوایی بنزین و بورسیه، نوبت به پول کثیف رسید؛
    http://farsnews.com/newstext.php?nn=13940206000102

  103. سمانه می‌گوید:

    “بادبادک باز” رو خوندم.
    داستان های این چنینی رو معمولاً نمی خونم چون تلخی اون تا مدتی در ذهنم می مونه و اذیتم می کنه! اما این یکی رو خوندم چون سفارش یک نویسنده بود!
    پشیمون هم نیستم از خوندنش چون یک بار دیگه به یادم آورد که ایران هم ممکن بود به سرنوشت افغانستان دچار بشه، اگر در زمان حمله رژیم بعث عراق، مردم همدل نبودند و به جای دفاع هر کس جون خودش رو بر می‌داشت و به گوشه ای می‌رفت؛ اگر ایمان محکم نداشتند و اگر نبود ایستادگی “بابا اکبر”ها تا لحظه شهادت چه بسا سرنوشتی بدتر از سرنوشت حسن و امیر و سهراب در انتظار “ما” کودکان آن روزها بود.
    عقیده ام این است که پدران شهید شما به گردن ما نیز حق پدری دارند، چون به ما هم زندگی بخشیدند و به پاس همین حق می گویم:
    “جانم هزار بار فدای نام و راهشان”

  104. چشم انتظار می‌گوید:
  105. ناشناس می‌گوید:

    http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1586&pid=1&type=0

    آدم مریض که شاخ و دم نداره. رو هوا یه چیزی می‌گه بعد می‌افته به ……

  106. احمد می‌گوید:

    سلام
    چند هفته پیش ی سوال پرسیدم هنوزم جواب ندادید!!!
    نسخه هشت و پانصدی کتاب من زنده ام رو از کجا بگیرم؟ تک تک مغازه های انقلاب رفتم؛ ۱۷ تا ۲۰ بود!
    دانشجوم دانشجو! متوجه اید که!

  107. سیداحمد می‌گوید:

    احمد؛

    نسخه هشت و پانصدی من زنده ام، جلد معمولی و صفحات کاملا کاهی داره و بیشتر برای اون مسابقه چاپ شده بود و در بازار، الان دیگه به ندرت پیدا می شه! شایدم نشه اصلا!
    در بازار معمولا همون ۱۷ تومانی موجوده!

  108. سیداحمد می‌گوید:

    چشم انتظار؛

    تنها تنها؟
    قرار دو نفره؟
    😉

  109. ناشناس می‌گوید:

    آیت الله مکارم شیرازی:
    “اینکه می گویند وظیفه نیروی انتظامی اجرای قانون است نه اسلام، مناسب نیست/ اینگونه سخنان چراغ سبز به مفسدان اخلاقی است/ امیدواریم نصایح را بپذیرند و اینگونه سخنان را تکرار نکنند”

    http://www.rajanews.com/news/209436

  110. چشم انتظار می‌گوید:

    آقا سید؛

    شفاف‌سازی کن برادر، بچه‌ها ذهنشون مخدوش نشه!! دیگه ناچارم این ملاقات غیر رسمی با داداش حسین رو رسانه ای کنم!! 🙂 بله جای همتون خالی، در صحن و سرای نورانی امام رئوف (ع) و در ضلع غربی رواق امام خمینی (ره) ضمن دعا برای دوستان، ساعتی رو از محضر داداش حسین بهره بردم…

  111. ناشناس می‌گوید:

    چشم انتظار؛
    زیارت‌ها قبول
    آقا تک‌خوری داشتیم؟؟!! 🙂

  112. ناشناس می‌گوید:

    آیت‌الله نوری‌همدانی:
    “از حاشیه سازی اجتناب کنید/ مسؤولان نباید به گونه‌ای در جامعه القاء کنند که اسلام و قانون دو مقوله‌ی متفاوت است.”

    http://www.rajanews.com/news/209501

  113. چشم انتظار می‌گوید:

    ناشناس؛

    من اهل تک‌خوری نیستم. ولی؛ نمی دونستم تک‌خوری چه لذتی داره 🙂 و از اونجا که ممکنه بخشی از کامنتم نقطه‌چین بشه! به همین جمله بسنده کرده و از نوشتن خاطره‌ی دوساعته‌ی حرم اجتناب می کنم که: هم کلام شدن با “حسین قدیانی” اونم تو خودِ خودِ بهشت نه قطعه ای از بهشت، آی صفایی داره…

  114. فرهنگی می‌گوید:

    ملاقات کنندگان عزیز، زیارتتون قبول. هم زیارت امام رئوف و هم زیارت همدیگر.
    در حرم نورانی فرزند جد بزرگوارم حقیر را از دعای خیر فراموش نکنید که دیرگاهی است بی تابم در حسرت دیدارش و دلخوشم به دعای خیر مهمانان حرم نورانی اش.
    التماس دعا

  115. مرضیه می‌گوید:

    احمد؛
    من کتاب ۸۵۰۰ رو از یه کتابفروشی نزدیک میدون فلسطین خریدم. البته نمی‌دونم هنوز دارند یا نه.
    این شمارۀ انتشارات بروج هستش، که خود خانم دکتر آباد رئیسش هستند. تماس بگیرید حتما راهنمایی می‌کنند:
    ۸۸۹۹۶۹۷۱ تا ۳
    نمایشگاه کتاب هم ظاهرا برنامۀ خاصی برای این کتاب برگزار می‌شه و اونجا هم می‌تونید کتاب رو تهیه کنید(بخش کودکان، سالن ۲۳B، غرفۀ ۹۴ غرفۀ انتشارات بروج)
    جشن امضای «من زنده‌ام» در نمایشگاه کتاب؛ انتشارات بروج در نظر دارد جشن امضای کتاب «من زنده‌ام» را با حضور نویسنده اثر، معصومه آباد در ایام برگزاری بیست‌وهشتمین نمایشگاه کتاب برگزار کند.
    http://manzendeham.ir/news.aspx?id=577

  116. ناشناس می‌گوید:

    چشم انتظار؛
    آی صفایی داره… 🙂
    دو ساعت؟؟!! پس خیلی محترمانه می‌گم نوش جان 🙂

    الان اومدم خدمت حاجی هم عرض کنم: داداش تک خوری داشتیم؟؟!!

  117. سیداحمد می‌گوید:

    داداش حسین عزیز؛

    زیارت قبول… رسیدن به خیر!

  118. صبا می‌گوید:

    چشم انتظار؛
    حالا کتاب های تان را هم بردید برای امضا؟!

    آقای قدیانی؛
    می گفتید می خواهید برید امام رضا، ماها سلام می رسوندیم واسه آقا کوله تون سنگین می شد؟!!! زیارت قبول!

  119. ... می‌گوید:

    در متن همه دعاها مسأله درخواست و حاجت در ماه رجب مطرح است. از این فرصتی که به‏ دست آمده، باید بهترین استفاده را کرد. در روایت دیگری امام صادق علیه‏ السلام از پیغمبر‏ اکرم نقل می ‏فرماید که حضرت فرمود: رجب را اصب می‏ گویند؛ جهتش این است که رحمت خدا در این ماه بسیار بر امت من ریزش می‏ کند. لذا اولین چیزی که سفارش کرده ‏اند این است که در این ماه زیاد استغفار کنید. بگذارید پاکیزه و تمیز شوید، زیاد بگویید «استغفر الله و اسئله التوبۀ».

    مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی رحمة الله علیه

  120. ... می‌گوید:

    لازم می دانم برادران و خواهران عزیز را، مخصوصاً جوان ها را توجه بدهم به اهمیت ماه رجب.
    از این مناسبت ها و از این خصوصیاتِ مربوط به ایام و شهور نمی شود به‌ آسانى صرف نظر کرد.
    بزرگان و اهل معنا و اهل سلوک، ماه رجب را مقدمه‌ى ماه رمضان دانسته‌اند.
    ماه رجب، ماه شعبان، یک آمادگى است براى اینکه انسان در ماه مبارک رمضان –که ماه ضیافت الهى است– بتواند با آمادگى وارد شود.

    آمادگى به چیست؟
    در درجه‌ى اول، آمادگى به توجه و حضور قلب است؛
    خود را در محضر علم الهى دانستن، در محضر خدا دانستن –«سبحان من احصى کلّ شى‌ء علمه»– همه‌ى حالات خود را، حرکات خود را، نیّات خود را، خطورات قلبى خود را در معرض و محضر علم الهى دانستن؛ در درجه‌ى اول، این مهم است؛ و اگر این حاصل شد، آن وقت توجه ما به کارهایمان، به حرفهایمان، به رفت‌وآمدهایمان، به سکوتمان، به گفتنمان، بیشتر خواهد شد؛
    توجه می کنیم که چه می گوئیم، کجا می رویم، چه اقدامى می کنیم، علیه چه‌کسى حرف می زنیم، به نفع چه‌کسى حرف می زنیم.
    عمده‌ى اشکالات ما به خاطر غفلتى است که از رفتار و اعمالِ خودمان می کنیم. وقتى انسان از حال غفلت خارج شود، توجه کند که دارد دیده می شود، محاسبه می شود
    –«انّا کنّا نستنسخ ما کنتم تعملون»– با این حالت، با یک طهارتى، با یک نزاهت و پاکیزگى‌اى، انسان وارد ماه رمضان شود.

    حضرت “آقا”

  121. گفت و شنود می‌گوید:

    پوست هندوانه!

    گفت: صبح یکشنبه وزیر کشور با عذرخواهی از ملت و اعلام این که ماجرای هزینه پول‌های کثیف در انتخابات، پایه و اساسی نداشته است، صداقت خود را به نمایش گذاشت و مدعیان اصلاحات را بدجوری عصبانی کرد.
    گفتم: ولی وزارت کشور بیانیه داده که خطر پول‌های کثیف وجود دارد.
    گفت: خب! بله که وجود دارد. مثلا شهرام جزایری مبالغ هنگفتی به برخی از روزنامه‌های مدعی اصلاحات و بعضی از نمایندگان مجلس ششم داده بود و…
    گفتم: در اطلاعیه آورده‌اند که وزیر قصد عذرخواهی نداشته، بلکه به او گفته‌اند عذرخواهی کن و او هم عذرخواهی کرده است!
    گفت: فیلم و تصویر عذرخواهی وزیر که موجود است. حالا از کجا معلوم که مدعیان اصلاحات بعد از آبروریزی از قول وزیر اطلاعیه‌ نداده باشند! آخر بعد از آنهمه ذوق‌زدگی بدجوری آبرویشان رفته است.
    گفتم: شخصی به دوستش گفت؛ دیشب تو را در خواب دیدم که سوار بر ابرسفید بودی و لباس بسیار زیبایی به تن داشتی و رفیقش حسابی ذوق‌زده شده بود ولی ناگهان کسی که خواب دیده بود گفت؛ اما به جای کلاه، پوست هندوانه روی سرت بود. رفیقش گفت؛ تو بیجا کردی که خواب مرا دیدی و طرف گفت؛ خودت بیجا کردی که به خواب من آمدی!

  122. سیداحمد می‌گوید:

    فکت‌شیت افراطی‌گری!
    http://kayhan.ir/fa/news/43243/

  123. ناشناس می‌گوید:

    حضرات بزرگوار داداش حسین و چشم انتظار؛
    آقا ما چیز محرمانه نداریم… گزاره‌برگ مذاکرات رواق امام خمینی رحمت‌الله‌علیه رو منتشر می‌کنید یا تو قطعه ۲۶ تحصن کنیم؟ 🙂

  124. برف و آفتاب می‌گوید:

    این مصاحبه وطن با حسین امیری چه جوکی بود! 🙂
    منم همینطوری‌ام! بخوام فی‌البداهه دروغ بگم گند می‌زنم به همه‌چی! 😀

  125. برف و آفتاب می‌گوید:

    دروغ مصلحتی دیگه!!

  126. سمانه می‌گوید:

    مطرب مهتاب رو آنچه شنیدی بگو
    ما همگان محرمیم آنچه بدیدی بگو

    ای شه و سلطان ما ای طربستان ما
    در حرم جان ما بر چه رسیدی بگو

    اونقدر خوبه وقتی می بینی برای اتفاقی که امروز افتاده، چند صد سال قبل شاعر شعری سروده!
    🙂

  127. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    زیارت قبول، چند تا عکس خبری سفری بذار.
    البته اگه گوشیت دوربین داره!! ها ها

  128. سیداحمد می‌گوید:

    میلاد آقا امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر(ع) بر اهالی قطعه ۲۶ مبارک باد…

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    بر دشمن مرتضی علی لعنت…

  129. چشم انتظار می‌گوید:

    با عنایت به این شب خجسته و نورانی و با توجه به اصرار دوستان مبنی بر فاش شدن جزئیات این ملاقات محرمانه! و بر خلاف رویه‌ی شیخ حسن و دولتش، که همه رو مَحرم می دونه، جز ملت ایران!! خلاصه‌ای از دیدار با “داداش حسین” رو با ما تقدم و ما تأخرش که البته دیگه خود ایشون هم نمی دونن!!! 🙂 می نویسم. حال اگه صلاح بود تایید می‌شه، نبود هم نه! ولی در کُل؛ داداش حسین واس ماس!! ینی همش ماس ماس 🙂

  130. صبر می‌گوید:

    فکت‌شیت افراطی‌گری!
    http://kayhan.ir/fa/news/43243
    این متن را که خوندم به این نتیجه رسیدم که تو خیلی موارد، هم اصلاح طلبان افراطی هستند اما دیگران را متهم می کنند و هم اصول گرایان آب به اسیاب دشمن می ریزند ولی دیگران را متهم می کنند!
    هر دو خود را از اتهامات یکدیگر پاک و مطهر می دانند!!
    راستی چرا؟
    چرا باید اینقدر روی عقایدمان اصرار بورزیم که این است و جزء این نیست؟؟

  131. چشم انتظار می‌گوید:

    عصرِ جمعه؛ در مجلس ختمِ پدر بزرگوار یکی از شهدای عزیز پایگاه بسیج محل (شهید وحید شادیفر) مشغول خواندن یکی از متن‌های داداش حسین در خصوص والدین شهدا بودم که بعد از پایان مراسم، پیامکی برایم آمد به سیاق پیامک های خودم: در جوار مضجع نورانی امام رئوف دعاگویتان هستم. با این تفاوت که عزیز آن طرف خط، مشخصا نفرمودند کدام امام معصوم (ع) و بنده هم متوجه شده و با ارسال پیامکی، ضمن ابراز خوشحالیِ زاید‌الوصف، دعوت کردم از ایشون که حتما حتما، در خدمتشون باشیم…
    نِ از او تعارف مِشدیا ها! نِ. تعارف یزدی! چون تیر، طایفه ی مامانوم، کُمپلت یزدین و خودتانُم بهتر از مُ مِدونِن یزدی‌ها هم هموجور مهمون نوازن 🙂
    ولی داداش حسین فرمودند؛ فقط به قصد زیارت امام (ع) و همراه چند خانواده دیگر اعم از مادر و همشیره و عمو و… مشرف شدند و قصد مزاحمت ندارند!! استغفرالله…
    در هر صورت، از اونجایی که نمی خواستم حاجی تو معذوریت باشند، گفتم؛ پس ان‌شاالله شنبه یه قرار می ذارم و شما رو می بینم. شنبه؛ قرار و مدارها رو گذاشتیم و مقرر شد نماز مغرب و عشا، به پابوس آقا و زیارت زائرش برم. اما؛ قاعدتا برای زیارت زائر امام هشتم، اونم از نوع داداش حسین، طبیعتا آمادگی‌های لازم رو می‌طلبه!! این بود که دستی به سر و رو کشیده!! و پس از غسل زیارت (ریا نشه!!) عازم حرم شدم. در آستانه ی در! عیال، ما رو با اون سر و وضع دیدند و فرمودند؛ کجا حاجی؟! خیرِ ان‌شاالله، بی خبر، بدون ما، چیزی شده؟! بگو ما تحمل شنیدنش رو داریم 🙂 گفتم؛ با اجازه ی شما حرم قرار داریم با حاج حسین! گفتند؛ اِ به سلامتی. سلام ما رو هم برسون و حتما دعوتشون کن خونه. گفتم؛ ایشون که گفتند نمیان. ولی اگه شد، چشم. تا اینجا گل و بلبل بود و یکی ما و یکی عیال می گفتیم 🙂 اما تا دست بردم سویچ ماشین رو بردارم، با همان لحن مهربان ولی جدی گفتند؛ با ماشین می‌روید؟! گفتم؛ نه! دلم واسه سوییچ ماشینم تنگ شده، می‌خوام همراه داشته باشمش!! 🙂 ایشون گفتند؛ ولی من ماشین رو لازم دارم. قرار قبلی داشتم و می‌خواستم برم خونه‌ی مادر و… شما اگه ایرادی نداره، با موتور برید! ما هم که به شدت مطیع امر ولی! گفتیم؛ آخه سرما می‌خوریم که ایشون در بیانی کاملا قانع کننده فرمودند؛ در ره دوست، جان باید داد!! من هم با سپاسگزاری از این یادآوری، موتور رو سوار شدم به سمت حرم راه افتادم. دست بر قضا، بادی شدید که آخر شب تبدیل به توفان شد!! وزیدن گرفت و هنوز چندصد متری نرفته بودم، که دیدم ای دل غافل، بنزین موتور رو به اتمام و چیزی هم به اذان نمانده! گازکوب به طرف پمپ بنزین رفته و پس از چاق کردن باک موتور، و حدودا ده دقیقه مانده به اذان، به حرکت خود ادامه دادم، که ناگهان خوردم به ترافیک طولانی بولوار شهید قرنی!! و اونجا بود که فهمیدم، اگه ماشین بر می‌داشتم یحتمل سحر هم به ملاقات نمی رسیدم! با تشکری از عیال مکرمه از سویدای دل! از میان ماشین‌ها به همون سبک بین‌المللی رانندگی مشهدی‌ها لایی کشان، ابتدای اذان به صحن و سرای ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا (ع) رسیدم. در صحن جمهوری، تماسی با داداش حسین گرفتم و متوجه شدم در رواق امام خمینی (ره) هستند. پس از اقامه‌ی نماز، به سمت رواق طی مسیر کردم. وارد رواق امام خمینی (ره) که برام همیشه سرشار از آن خاطره‌ی شیرینه (البته اون زمان، صحن امام خمینی بود و هنوز تبدیل به رواق نشده بود) شدم و با تماس مجدد، حسین آقا آدرس دقیق محل حضورشون رو به سبک جی پی اس ایرانی گفتند!! (ضلع شمال غربی رواق امام خمینی) گفتم؛ داداش حسین؛ من اصلا نمی‌دونم ضلع شرقی و غربی کجا هست!! الان من کنار پایه‌ی دوربین فیلم‌برداری ایستادم! و ایشون گفتند؛ من الان میام. خلاصه از دور حاجی رو دیدم و به سمتشون رفتم و… اینجاهاش محرمانه‌ی! فقط دلی از عزا درآوردم 🙂 بعد رفتیم جایی که ایشون و عزیزان دیگرِ خاندان شهید بابا اکبر قدیانی نشسته بودند. از عموعلی گرفته تا شوهر همشیره؛ علی آقا و فرزند همشیره‌ی حاج حسین، صالحه خانوم کوچولوی نازنین، که معرّف حضور بچه‌های قطعه هستند حتما. با اون روسری قشنگ و زبون شیرین کودکی در معرفی خودش!! نشستیم و گفتیم و خندیدیم و لذت بردم. جای همتون خالی. غالب صحبتمون هم فارغ از دنیا و سیاست و… پیرامون قطعه ای از بهشت یعنی قطعه ی ۲۶ بود. در خودِ خودِ بهشت. (فکت شیت این مذاکرات بعدا منتشر می شود!!) تا چشم به هم زدم، دیدم ساعت شده ۲۱ و ۲۰ و به ناچار باید از داداش حسین جدا بشم و اجازه بدم از حظ معنوی زیارتِ عالم آل محمد (ص) بهره‌مند بشن. این بود که با ابلاغ سلام خانواده و تاکید به دعوت ایشون از خانواده‌ی حاج حسین و باز هم عدم اجابت دعوت، به همون دلیلی که فرموده بودند، دیده بوسی کرده و از ایشان جدا شدم. ولی تفاوت مسیر رفت با برگشت خیلی زیاد بود! در راه برگشت، علیرغم سردی هوا گرمی خاصی رو احساس می‌کردم. و ناگفته نمونه که به تنها چیزی که فکر نکردم، انداختن عکس یادگاری با داداش حسین بود!! بنا به دلایلی که برای خودم داشتم. درضمن؛ “اسلامی ایرانی” عزیز؛ احتمالا داداش حسین گوشی دوربین دار نداره، ولی قطعا یک نویسنده و روزنامه‌نگار باید یک دوربین درجه‌ی یک داشته باشه. ها ها!! این بود ملاقات ما در بهشت ایران زمین… به امید توفیق زیارت با معرفتِ ضامن دل های رمیده، برای همه ی بچه های دوست داشتنی قطعه‌ی مقدس بیست و شش. در پایان؛ جا داره از بابا اکبر عزیز هم بصورت ویژه تشکر کنم! به خاطرِ… بماند!

  132. یک استکان چای داغ!! می‌گوید:

    طرف رفته ماست بخره، دید ماستش کاملا آبکیه و تقریبا دوغه!

    از فروشنده می پرسه؛ آقا این ماست ها چرا این قدر آبکیه؟

    فروشنده: آخه ما با آمریکایی ها توافق کردیم و بهشون قول دادیم دیگه هیچ چیزی با غلظت بالا تولید نکنیم!

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    یکم: این بود بهش می‌گفتن کدخدا؟!
    http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1588&pid=1&type=0
    خاک عالم بر سرشون با این کدخداشون…
    دوم: امشب رو جا داره به امام رضا علیه السلام تبریک بگیم. گفت؛ «آقا! قرار شاه و گدا یادتان که هست؟ مشهد، حرم، ورودی باب‌الجوادتان!» آنی فکر کنید امام رضا به ایران نمی‌آمدند یا در ایران نمی‌ماندند. «غریب» می‌شدیم رسما! می‌دونین دیگه بچه‌ها! معصوم یا ساکن دیار «خانه خدا» سرزمین «بین‌الوحیین» است یا ساکن دیار «خون خدا» سرزمین «بین‌النهرین». این قاعده رو، همچین که به امام رضا و ایران رسید، خداوند استثنا بهش زد! خدا ما ایرانیا رو ی جور دیگه دوس داره! شک ندارم. واقعیت اینه که امام رضا طبق اونچه خودشون هم مکرر گفتن، از دیگر معصومان، غریب افتادن در سرزمین طوس، به این بها که ما ایرانیا «غریب» نباشیم. حال آیا ما قدردان امام رضا هستیم؟! خود حضرت اشاره کردن که ۳ جا -۳ جای عجیب مهم و حیاتی و تن‌لرزان و سخت- به داد زوارش می‌رسن، اما با اجازه حضرت می‌خوام ی جای دیگه به این ۳ جا اضافه کنم! امام رضا در همین دنیا به داد ما ایرانیا رسیده… این لطف، اختصاصی و ویژه از طرف امام رضا برای ما ایرانیا هستش.
    سوم: «اون خاطره شیرین» چشم انتظار، از این قراره که سالها پیش «حضرت آقا» در صحن… رواق امام خمینی حرم امام رضا، خطبه عقد چشم انتظار و همسرشان را خوانده‌اند. به به از این سعادت! فعلا این «گزاره برگ» را رو کردم بلکه با دوست خوبمان در قطعه ۲۶ تا حدودی بی‌حساب شده باشم! 🙂
    چهارم: کارگردان «پینوکیو» اگر دروغهای این دولت راستگویان را دیده بود، حتما نام شخصیت اول قصه‌اش را به «…کیو» تغییر می‌داد!! بیش از این درباره شیخ حسن حرف بزنم، آسیب رسان به شان قلم است!
    http://kayhan.ir/fa/news/43342
    اما به ناچار، عن قریب باید در خلال یک پست، آسیبی جدی به شان قلم وارد کنم!!!!
    پنجم: برای شادی روح دوست خوبمان در این فضا یعنی «مجنون» ی صلوات بفرستین.
    ششم: برای شادی پدر خوب بچه‌ها… مرحوم امیرحسین فردی کیهان بچه‌ها که این روزها سالگرد ایشون هست، ی صلوات دیگه بفرستین.
    هفتم: «انجمن مخفی» اثر «احمد شاکری» را حتما بخونین. من اول بار با احمد شاکری در همین قرار فوتبال امیرخان در کیهان بچه‌ها آشنا شدم. بعضی نویسنده‌ها هستن که به اصطلاح؛ «توی هیچ بارونی خیس نمی‌شن» اما احمد شاکری اگه اسم خودش رو «نویسنده متعهد» گذاشته، هزینه این اسم رو هم داده… احمد شاکری در فتنه ۸۸ خودشو به اون راه نزد که دعوا، دعوای فلانی و بهمانیه… من احمد شاکری رو دوست دارم چون وقتی ادعا می‌کنه انقلاب رو دوست داره، پای این اعتقادش هزینه هم می‌ده… و چون، قلم خوبی داره… و چون قدم بهتری داره… و چون «انجمن مخفی» رو می‌نویسه تا به جای شیخ حسن های شکم پرست و گنده دماغ امروز و دیروز، از «شیخ شهید» سخن به نیکی بگه… از «شیخ فضل الله نوری». «ظریف» رو حضرت آقا گفت؛ «اینم بچه انقلابه» اما دوستان محترم! مثل ظریف، بچه انقلاب نباشین، بلکه مثل بچه‌های انقلاب، «بچه انقلاب» باشین… مثل مجتبی و احمد شاکری.

  133. سیداحمد می‌گوید:

    خصوصی

    اگر تو کامنت ها بچه ها “یه” رو اینطوری “خدا ما ایرانیا رو “ی” جور دیگه دوس داره!” بنویسن و منم تایید کنم، پوستمو می کنی ها! ولی جدیدا خودت داری این مدلی می نویسی!

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    🙂

  134. سیداحمد می‌گوید:

    “به این بها که ما ایرانیا «غریب» نباشیم…”

    السلام علیک یا غریب الغربا…

  135. سیداحمد می‌گوید:

    احمد شاکری جدای از اینکه نویسنده خوبی هست، منتقد خوبی هم هست…
    نقدهای ایشان در اغلب موارد آتشین و بنیان برانداز است! خوشم میاد شوخی نداره با هیچ کی…

  136. بیرمرد می‌گوید:

    داداش حسین عزیز
    زیارت قبول
    ما را هم دعا کردی؟
    دلم برای حرمش پر می زند…
    راستی تولد فرزند امام رئوف بر همگی مبارک.

  137. برف و آفتاب می‌گوید:

    به این می‌گن یه تبریک قشنگ و به قول برادران عزیز، مشتی!
    اما سید احمد همچنان عیدی نداده که!!

    راست گفتید. اگه امام راضا ایران نبود، چه احساس غربتی می‌کردیم ما ایرانی‌های عجم…

  138. همرزم شهید می‌گوید:

    {سروده علی محمد مودب در حمایت از مردم مظلوم یمن}

    یا رب دوباره عهد جهالت مگر شده
    در مکه باز بت همه ­جا جلوه گر شده

    زر گاو شد به شعبدۀ سامری اگر
    دیگر شده است سحر و کنون گاو زر شده

    صفین تازه ­ای­ست، سپاه معاویه
    بر کومۀ اویس قَرَن حمله­ ور شده

    آن­سو به خاک خفته پریشان برادری
    این­سوی خواهری ­ست به خون غوطه ­ور شده

    یا مصطفی مدد که اویس است با اویس
    آری به جرم عشق شما در به در شده

    آمیخته به خون جوانان کربلا
    حاشا گمان مبر تو که این خون هدر شده

    در خون و آتش است زمین، صاحب الزمان
    زین قصه چون عقیق یمن، خون ­جگر شده

    یا رب بحق آل کسا دادشان بخواه
    اینک عبای سید ما شعله ­ور شده

    شیطان هجوم کرده به خاک یمن چرا
    از وعده های در خبر او هم خبر شده

    بادا در اهتزاز به راه عزیز ما
    این رایتی که در یمن امروز بر شده

  139. همرزم شهید می‌گوید:

    ببخشید آقای قدیانی؛ درستش این طوریه:
    آقا قرار شاه و گدا هست یادتان
    مشهد، حرم، ورودی باب الجوادتان…

  140. سیداحمد می‌گوید:

    “کلید حل مشکلات اقتصادی در لوزان و ژنو و نیویورک نیست، در داخل کشور است”

    (حضرت آقا/ دقایقی قبل/ در جمع کارگران)

  141. ... می‌گوید:

    رهبر انقلاب:
    حرف زدن درباره فساد فایده ای ندارد با “دزد دزد” گفتن، دزد از دزدی دست برنمی دارد/ مسئولان، روزنامه نیستند که راجع به فساد حرف بزنند/ باید اقدام کنیم و به معنای واقعی کلمه جلوی فساد را بگیریم.

  142. ... می‌گوید:

    رهبر انقلاب:
    اشیائی که جزو مصارف دولتی است مطلقا از خارج تهیه نشود/ دولت تصمیم بگیرد در هر چه که در داخل امکان تولید آن است، مصرف کالاهای خارجی را بر خود حرام کند.

    یعنی دولت، هنوز این تصمیم را نگرفته!!!
    ما سال هاست سعی می کنیم از کالاهای تولید داخل استفاده کنیم.
    خوبه که دولت در این مورد، دیگه با ملت همدل و همزبان بشه!

  143. ناشناس می‌گوید:

    رونمایی از سایت جدید KHAMENEI.IR ویژه نوجوانان

    http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=29547

  144. ناشناس می‌گوید:

    سیداحمد؛
    کیه که درک کنه و بفهمه؟!

  145. ناشناس می‌گوید:

    ضمنا سیداحمد ما رو نپیچون داداش! ما عیدی می خوایم 🙂

  146. احمد می‌گوید:

    سلام؛
    از دوستان بخاطر اطلاع رسانیشون برای خرید کتاب “من زنده ام” تشکر می کنم.
    موفق باشید.

  147. ناشناس می‌گوید:

    روحانی در دیدار مردم شیراز با خواندن این مصرع حافظ شیرازی «با دوستان مروت با دشمنان مدارا»؛
    گفت: خط سیاست داخلی و خارجی ایران همین شعر حافظ است.
    ___

    یکی به آقای روحانی که اتفاقا روحانی هم هست یاد بده، خط سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی بر مبنای قرآن است: “اشداء علی الکفار رحماء بینهم”

  148. سیداحمد می‌گوید:

    این “مفتاح السلطنه” کلا شورش را در آورده!
    آدم اینقدر بی شخصیت و تابلو؟!

  149. ناشناس می‌گوید:

    یه سوال دارم!
    اگه رهبری یه دستوری بده و دولت انجام نده چی می شه؟
    مثلا این همه آقا می گن نگاه به درون و اقتصاد مقاومتی یا رونق و استفاده از تولید داخلی.
    بعد در عمل مسئولین کاری نکنند بعد چی می شه؟

  150. ناشناس می‌گوید:

    رهبر انقلاب:

    “کلید حل مشکلات اقتصادی در لوزان و ژنو و نیویورک نیست، در داخل کشور است و همه باید مسئولیت های متفاوت خود را در تقویت تولید داخلی به عنوان «تنها راه علاج مشکلات اقتصادی»، انجام دهند.”

    دکتر قالیباف (۱۵ فروردین):

    “سرنوشت ما و چشم‌انداز بلند مدت این مرزو بوم را نه ژنو مشخص می‌کند نه وین نه لوزان و نه هیچ جای دیگر. نه اوباما مشخص می‌کند نه کری و نه هیچ‌کس دیگر. آینده این مملکت در دستان خود ماست به فرهنگ کار ما وابسته است، راز پیشرفت در مناطق جغرافیایی مستعد کشاورزی است، در صنایع گوناگون نهفته است، در اقیانوس سرمایه‌های فکری موج می‌زند که به‌ عنوان نمونه در حوزه فناوری، خاک می‌خورد. سرنوشت این کشور را من و شما رقم می‌زنیم، جوانان خوش فکر و با انگیزه و تحصیل کرده رقم می‌زنند. اقتصاد این کشور را باید از درون مقاوم و مستحکم کرد. قطع وابستگی به نفت و خام‌فروشی منابع غنی این کشور، تلاش و همت می‌خواهد، روحیه جهادی می‌خواهد تا گردنه‌های سخت را طی کند.”

  151. ناشناس می‌گوید:

    مفتاح السلطنه 🙂 🙂 🙂

  152. سیداحمد می‌گوید:

    صلوات و فاتحه ای نثار ارواح مطهر شهدای عملیات الی بیت المقدس کنیم، خصوصا “شهید اکبر قدیانی” که فردا سالگرد شهادتشان است…

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…

  153. ... می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  154. پسرشهید می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…

  155. رهگذر می‌گوید:

    سلام!
    خانه از پای بست ویران است، خواجه در بند نقش ایوان است

    توجه کنید به منطق مذاکراتی تیم هسته ای کشورمان:
    http://kayhan.ir/fa/news/43446

  156. ... می‌گوید:

    خودتان را در معرض رحمت قرار بدهید. رجب ماه استغفار امت من است……….

  157. م.طاهری می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    به ما فقط غرور “خرمشهر آزاد شد” رسید، غافل از اینکه چطور. روح همه شان به خصوص بابا اکبر شاد

  158. چشم انتظار می‌گوید:

    سی و سومین سال‌روز تولد دوباره‌ی “شهید اکبر قدیانی” بر بچه‌های قطعه‌ی مقدس بیست و شش و فرزندان برومندش گرامی باد.

  159. چشم انتظار می‌گوید:

    شرح کامل عملیات الی بیت‌المقدس تا آزادسازی خرمشهر، به همراه نماهنگ:

    http://tv.fatehan.ir/items/files/227.flv
    http://www.fatehan.ir/page.aspx?pid=149

  160. صبا می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم…

    دو روایت همچنان خواندنی از شهادت شهید اکبر قدیانی
    http://www.ghadiany.ir/1389/112

  161. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    در آغاز و پایان هر دولت دفترچه و فرمی مخصوص برای رئیس جمهور، وزرا و‌ معاونان ارسال می‌شود و مسئولان موظف هستند در مدت زمان مشخص، اظهارنامه اموال خود را به رئیس قوه قضائیه ارائه کنند. بر اساس این اظهارنامه مسئولان مذکور موظف هستند که کلیه اموال منقول و غیر منقول، حساب‌های شخصی و منابع مالی خود را اظهار کنند تا قوه قضائیه در پایان دوره مسئولیت،‌ چگونگی افزایش اموال آن‌ها را مورد بررسی قرار داده و نظر خود را اعلام کند.

    سایت پارس با اشاره به این توضیحات لیستی را منتشر کرد که معتقد است، این لیست اموال متعلق به یک وزیر دوران سازندگی است؛

    * شش دانگ از یک مجتمع تجاری در منطقه عسلوییه را در مالکیت دارد که حدود ۱۹ واحد تجاری و ده واحد مسکونی از این مجتمع را شامل می‌شود.
    * یک واحد تک خوابه واقع در منطقه فرمانیه تهران
    * یک ویلای چهار هزار متری در منطقه کلاردشت استان مازندران
    * چند دستگاه خودروی وارداتی گرانقیمت
    * چند تخته فرش نفیس گران قیمت و…
    * چهار واحد منزل مسکونی در خیابان زعفرانیه تهران
    * دو واحد آپارتمان مسکونی به متراژ سیصد متر در منطقه اقدسیه تهران
    (این واحد‌ها در قالب یک پروژه مسکونی ۱۰ واحدی با مشارکت برادر یکی از وزرا ساخته شده است)
    * یک واحد مسکونی در خیابان فرمانیه به مساحت هشتصد متر در اعیان و پانصد متر در عرصه

  162. بیست و شیشی می‌گوید:

    امروز خنکای صبح، بهشت زهرا بودم. واقعا در این روز ده اردیبهشت سال ۶۱ چه رازی نهفته است که تقریبا همه شهدای قطعه ۲۶ در این روز به شهادت رسیده اند؟ راز این روز چیست؟
    به قول “چشم انتظار” تولد دوباره تان مبارک شهدای الی بیت المقدس…

  163. چشم انتظار می‌گوید:

    اخراجش قطعیه طفلی…!

    http://storage.qmery.com/repository/23/4245-320×240.mp4

  164. فرهنگی می‌گوید:

    من الحقیر الی الشهید:
    امروز “یوم الشهادت” تو است و “یوم الحسرت” ما…
    یا لیتنا کنا معکم…
    خدا را چه دیدی
    شاید با همین حسرت خوردن ها
    یک روزی آمدیم پیش شما خوب ها…
    .
    .
    آقای قدیانی؛
    بی شک هیچ مزدی بالاتر از شهد شیرین شهادت حق ابوی والامقام شما نبود… جنة الاعلی مأمن و مأوایش باد.

  165. سیداحمد می‌گوید:

    🙂

    پر شور کردن مراسم استقبال، به هر قیمتی!

    بعد از اون بالا که جمعیت رو می بینه، بادی به غبغب می اندازه و فکر می کنه خیلی محبوبه!

  166. فرهنگی می‌گوید:

    جواد ظریف وزیر امور مذاکرات ایران روز چهارشنبه در جریان یک سخنرانی در دانشگاه واشنگتن خطاب به تام کاتن سناتور آمریکایی که مخالف توافق هسته ای با ایران است گفت:
    کاتن نقش چندانی در نتیجه مذاکرات هسته‌ای ایران نخواهد داشت و در صورت توافق، چه کاتن بخواهد و چه نخواهد، اعضای سازمان ملل تحریم‌های ایران را برخواهند داشت.

    حال بخوانید جواب توهین آمیز این سناتور امریکایی به ظریف را:

    ـ هی، جواد ظریف، شنیدم که امروز درباره من صحبت کردی. اگر اینقدر مطمئنی، بیا درباره قانون اساسی مناظره کنیم.
    ـ پیشنهاد من این است: در واشنگتن ملاقات می‌کنیم. انتخاب زمان با تو، تا درباره سابقه ایران در ظلم، بد‌عهدی و ترور مناظره کنیم.
    ـ با این همه، اگر تو این پیشنهاد را نپذیری من درک می‌کنم. تو در دهه ۲۰ زندگی‌ات و در جریان جنگ ایران و عراق، در حالی که روستائیان و کودکان به سوی مرگ می‌رفتند، در ایالات متحده پنهان شدی.
    ـ پنهان شدن در ایالات متحده در حالی که کشورت برای بقا می‌جنگید، نشان شجاعت نیست، بلکه نشانه شخصیت ترسویی است که هنوز هم به چشم می‌خورد.

    البته وزیر دلاور ما تاکنون پاسخی به اظهارات تام کاتن نداده یا شایدم اصلا جواب نده، چون اون وقت ممکنه ساختمان تحریم ها که الان ترک خورده و چرخ زندگی مون داره خوب می چرخه، دوباره سرپا بشه و ما این همه دلخوشی و دل آرامی را از دست بدیم!!! دوستان ملاحظه می فرمایید نهال “تدبیر و امید” که یک سال و اندی قبل با دستان لرزان مفتاح السلطنه کاشته شد، فی الحال اون ور مرزها در ینگه دنیا به بار نشسته و از راه بعید گل هاش بر سر و روی ما باریدن گرفته!!! عنقریب است که یاران رئیس جمهور مؤدب و با هوش، ما را بابت سیاست خارجیِ من درآوردیِ “با دوستان مروت، با دشمنان مدارا” نیز مورد در افشانی خود قرار دهند… لطفا تا لود شدن کامل فصل جدید از نرمش حقیرانه دولت تحقیر و تمدید، منتظر بمانید و صبوری کنید!!!

  167. سیداحمد می‌گوید:

    جناب فرهنگی؛

    ظریف جواب داد.
    عجب جواب دندان شکنی!

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    امروز عصر حدود ۵ ساعتی بهشت زهرا بودم و حسابی کیف کردم… دوستان محترم! چیزهایی دیدم که دوست دارم برایتان تعریف کنم اما نه در اینجا و نه حالا، که تا یکی دو ساعت دیگر و در یک پست مستقل و اختصاصی وبلاگ قطعه ۲۶ انشاءالله…

  168. صبر می‌گوید:

    جناب چشم انتظار و سید احمد؛
    اول از همه سلام علیکم!
    دوم زوری آوردن دانش آموزان و سربازها فقط برای این رییس جمهور نیست!
    زمان های گذشته نیز این منوال وجود داشته ولی فرقش این است که مردم جرات گفتن می کنن شما هم جرات گذاشتن!
    سوم، طرفداران رییس جمهور اساسا آن دسته آدم هایی نیستن که تو صحنه باشند! بیشتر تو خونه یا سر کارشون هستن!!
    طرفدار رییس جمهور قبلی جزء آن قشری بودن که استقبال می آمدند!!
    اینها را نوشتم که تحلیل اشتباه نکنید! زیرا برنامه ریزی برای آینده روی تحلیل نادرست، نتیجه ی عکس می دهد!!

  169. فرهنگی می‌گوید:

    دوستان محترم!
    من فرهنگی “خانم” هستم.
    شایدم باید زودتر اعلام می کردم.
    بابت تأخیر در شفاف سازی، از اهالی معزّز قطعه پوزش می خواهم.

  170. مرضیه می‌گوید:

    سلام
    ممنون از آقای قدیانی و دیگر دوستان بابت معرفی کتاب “وقتی کوه گم شد”.
    با راهنمایی دوستان، کتاب رو از انتشارات کیهان توی انقلاب تهیه کردم و در عرض دو تا نصف روز خوندمش.
    عالی بود. محشر.
    کجایند مردان بی ادعا…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.