وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۳
موسم بهار، بازگشت پرستوها را زیاد دیدهایم اما آن روز که «یوسف گمگشته» بیاید، کدامیک از این شهدا دوباره به زمین برخواهند گشت؟ تا آن روز رویایی، بیا ای دل، دلخوش کنیم به احوال آسمان. نوروز در آسمان خبرهای بهتری است. آسمان همیشه فاطمیه است. برای رزمندهای که در راه دفاع از حرم عقیله بنیهاشم، به کاروان آسمانیان پیوسته، دیگر تهمتها تمام شد! این زمین بود که بچهها زجر میکشیدند! آسمان جای ماجور شدن است! نگاه میکنم به سن و سال بسیجیانی که اجازه ندادند «زینبیه» هم حکایت خانم زینب سلامالله علیها به اسارت رود؛ جنگ ندیدهها! تازه به دوران رسیدهها! ترمز بریدهها! خشونتطلبها! افراطیها! تندروها!

ای شهدا! برای شما، دیگر زخم زبان تمام شد! خوش باشید در قهقهه مستانهتان! نوروزتان مبارک! خون سرخ شما، باورم هست که جنگ ندیدههای تمام تاریخ را روسفید کرد! حقا که شهادت، در چنین روزگاری هنر بیشتری میخواهد. باید هم باد کنند این «ویژهنامههای نوروزی» روی دکهها! جز خون مطهر شما، هیچ حرف تازهای وجود ندارد! جریان سازی، از آن خون سرخ شهدای حرم است، همین شماها، همین شهید حی و حاضر، حاج قاسم سلیمانی! اگر به اعتراف پرزیدنت «مؤدب و باهوش» داعش محصول حمله نظامی آمریکا به عراق است، خود این اعتراف، محصول شهادت شهدای حرم است، همین شماها، همین شهید حی و حاضر، حاج قاسم سلیمانی! ای شهدای حرم! گناه نسل شما… نسل ما… نسل من، جنگ ندیدن بود که آن را هم شهادت شما در روزگاری که علیالظاهر جنگ نیست، پاک کرد! بعد از جنگ، ابتدا نقشه این بود که نسل مرا از «جنگ» بترسانند اما «جنگ کجایی که دلم تنگ توست» آنقدر از زبان نسل من… همین شهدای حرم گفته و شنیده شد که نقش بر آب کرد این نقشه را. آنگاه نقشه طعنه کشیدند و از سن و سال خود بر سر ما چماق بلند کردند. زخم زبان «جنگ ندیدهها» محصول همین نقشه بود. اینک به سن و سال شهدای حرم بنگرید!

مهم نیست شناسنامه آدمی به جنگ بخورد، مهم آن است که وصیتنامه آدمی به شهادت بخورد. مهم آن است که جنگ نباشد و هیچ کجا از خاک کشورت دست دشمن نباشد اما «مهدی نوروزی» به شهادت برسد تا جنگ نشود و هیچ کجا از خاک کشورت دست دشمن نیفتد! حالا باز به بسیجی کف خیابان ۸۸ ما زخم زبان بزنید که «بسیجی واقعی» نبود! مهم نیست! او دیگر این طعنهها را نمیشنود! نوروز در آسمان خبرهای بهتری است! آسمان همیشه فاطمیه است! اینک صلح، بهار، پرستو و… همین زمین بدهکار آن شهیدی است که تن خود را بیرون مرزها سپر کرد! بیرون مرزها… و پیش از آنکه پای اجنبی، خاک وطن را آلوده کند! در تعریف «شهدای حرم» بسی کاملتر از زخم زبان ناقص «جنگ ندیدهها» این است که بگوییم؛ «در جستوجوی باده شهادت، زودتر از زود رفتند تا باز هم سایه جنگ بر سر این آبادی سنگینی نکند». عراق مال عراقیها و سوریه از آن سوریهاست لیکن آنچه از مجاهدان کنونی جهان اسلام، شهدایی با ملیتهای مختلف ساخته، آرزوی تمدن واحده و مدینه فاضلهای است که انشاءالله با ظهور مهدی موعود (عج) محقق خواهد شد. جمهوری اسلامی اگر دنبال امپراتوری بود، کارهای دیگری غیر از نوکری برای حرم آلالله و خدمت بیمزد و منت به همسایگانش انجام میداد. نشان به نشان شهدایش، جمهوری اسلامی در پی آن است که سایه جنگ، حتی از سر کشورهای دیگر برداشته شود. محصول حمله نظامی آمریکا به عراق را زحمت کشید و خود جناب اوباما برایمان گفت! این وسط، بدبخت کسانی هستند که میخواهند این آمریکا را، با وجود این اعترافات، این سناتورها، این همه روسیاهی، بزک کنند! من اما میخواهم از محصول شهادت شیربچههای سپاه خامنهای در مجاورت حرم اهل بیت سخن بگویم. به یمن این همه شهادت، «یار» خواهد آمد. آقاجان! عاقبت که میآیی… ای آفتاب بالانشین! ضجههای ماه و ستارهها را نمیشنوی؟ داریم تو را صدا میزنیم، تو را میخوانیم… با خون شهدایمان که «جبهه و جنگ» را ندیدند اما «شهادت» را چرا! «ظهور» را ندیدند اما «تو» را در لحظه شهادت چرا! آقا جان! سالیان درازی است که «لحظه شهادت روزگار» است. برس به داد بشریت… که گفت: «حول حالنا الی احسن الحال».

وطن امروز/ ۱۶ اسفند ۱۳۹۳
همین که آقای رفسنجانی هم با آنهمه سوابق هشتاد و هشتی، عاقبت به زشت بودن همصدایی با اسرائیل پی برده، فی حد ذاته چیز خوبی است و خبر از توفیق گفتمان اصولگرایی بر گفتمان تقلب میدهد. این را ما همان سال ۸۸ مکرر گفته بودیم که نگارش نامه سرگشاده، فتنهگری، بیقانونی، دمیدن در دروغ تقلب، بدل شدن به سرمایههای اسرائیل و تبدیل شدن به دوستان خوب نتانیاهو، امری بسیار زشت و فوقالعاده مذموم و نکوهیده است. البته بهتر بود ایشان همان سال ۸۸ پی به این نکته میبردند و همصدایی با دموکراسی، رای مردم و قانون انتخابات مملکت را به همصدایی با اغیار نمیفروختند لیکن تو هر وقت بفهمی همصدایی با دشمن، خطا و خیانت است، ناخودآگاه داری اعتراف میکنی که دروغ تقلب هم خطا و خیانت است! در تاریخ سراسر «مرگ بر اسرائیل» جمهوری اسلامی، اوج همصدایی با اسرائیل در همین دروغ تقلب علیه جمهور و جمهوریت بود. اینک وقتی آقای رفسنجانی هم در مذمت همصدایی با نتانیاهو سخن میگوید، در اصل دارد شعار «نه غزه، نه لبنان» را هو میکند! خب! نگارنده ضمن اینکه این همه را به فال نیک میگیرد، در ادامه نکاتی را به اختصار بیان میکند.
یکم: در سالیان گذشته، هیچ پیشرفت علمی و البته بومی ملت ایران، اندازه انرژی هستهای روی مخ سران اسرائیل رژه نرفته. بدیهی است هر اقدامی که -ولو اندازه یک پیچ و مهره کوچک- صنعت هستهای ما را محدود کند، مورد رضایت اسرائیل است. این دیگر یک تحلیل سیاسی نیست که بتوان علیه آن ردیه اقامه کرد. کاملا واضح است. فلذا این یک اصل مسلم و غیرقابل خدشه است؛ محدود کردن صنعت هستهای با هر نیتی که صورت بگیرد خواسته یا ناخواسته حکم همصدایی با اسرائیل دارد. پس همصدایی با اسرائیل فقط خلاصه در نامه سرگشاده علیه یک انتخابات باشکوه ۴۰ میلیونی یا شعار «نه غزه، نه لبنان» نمیشود، بلکه حذف نماد هستهای هم همصدایی و همراهی با نتانیاهو محسوب میشود. باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی علیرضا و آرمیتا کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
دوم: من تعجب میکنم از آقای رفسنجانی. ایشان با علم بر آنکه همصدایی با نتانیاهو چیز بدی است، آنهمه علیه خط مقدم مقاومت علیه اسرائیل سخنپراکنی کرد؟! باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی حامیان حزبالله و مدافعان حرم عقیله بنیهاشم کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
سوم: در تحلیلهای مندرآوردی، دبه درمیآوردند که اسرائیل، نه فقط مخالف توافق کذا بلکه اساسا مخالف پر و پا قرص هر گونه توافقی میان دولت اعتدال و ۱+۵ است! نگو اول دیوانه عالم، جماعتی از اصلاحطلبان ما را با عرض معذرت مثل خودش دیوانه فرض کرده و بازی داده! چه گفت نتانیاهو در آن کنگره آمریکایی، جز آنکه؛ «موافق توافق خوبم»؟! نتانیاهو حتی این را هم نمیگفت، باز معلوم بود که اسرائیل -بسی جلوتر از اعضای پنج بهعلاوه یک!- دنبال یک توافق خوب میان دولت اعتدال و غرب است. توافق خوب به آن معنی که در ازای امتیازات نقد و فراوانی که از طرف ایرانی گرفته میشود، به او فقط مشتی وعده نسیه داده شود! برای اسرائیل و در مواجهه با جمهوری اسلامی، چه چیزی بهتر از این؟! نقی هم اگر این وسط نتانیاهوی ابله میزند، از ورای شکم سیریناپذیر اوست، نه آنکه مشکلی استراتژیک مثلا با توافق کذا داشته باشد! با این حساب، بهتر بود این مردک، حرف حساب خود را واضحتر میزد و میگفت؛ «موافق توافق خوبترم!» جای شگفتی اینجاست که غرب و حامیانش این همه روی موضع باطل خود محکم ایستادهاند، آن وقت بعضیها در داخل، هر توافقی ولو توافق بد را بهتر از عدم توافق با غرب میدانند! «هر توافقی» یعنی همان «توافق خوب» مد نظر نتانیاهو، اما «توافق بد» معنای بدتری هم دارد، یعنی همان «توافق خوبتر» مد نظر اسرائیل! حال، همصدا با اسرائیل و مشخصا نتانیاهوی دیوانه چه کسی است؟! آنان که طرف ایرانی را هم ترغیب به یک توافق خوب و همشأن با منافع بلندآوازه ملی میکنند یا کسانی که شعر میگویند؛ «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست»؟! در رابطه با بحث پیش رو، زاویهدارترین صدا با صدای نتانیاهو، از آن منتقدانی است که ضمن تشویق طرف ایرانی به بستن یک توافق خوب و منطبق با منافع ملی، در عین حال، عدم توافق را بسی بهتر از توافق بد میدانند، همچنان که شبیهترین صدا به صدای نتانیاهو، از آن کسانی است که با سرودن بعضی اشعار، به توافق خوب مد نظر نتانیاهو گرا… گرا که چه عرض کنم، رسما پر و بال میدهند! این بار اما باورم هست هر آنکه بغض را در گلوی خود روزگار میهمان کند، همصدایی با اسرائیل خبیث کرده!
چهارم: اسرائیل دشمن ما است و ما نیز با افتخار، اول دشمن او هستیم و قسم خوردهایم تا روزگار را از این موجود نکبت و جعلی پاک نکنیم، از پای ننشینیم. اگر داشتههای اسرائیل، غصبی است، لیکن داشتههای ما واقعا داشتههای ما است. تو اگر این داشتهها را دعوت کنی که ارزان یا اصلا مفت و در حد یک آبنبات بفروشند، فراتر از همصدایی با اسرائیل، همراهی کردهای با دشمن اول بشریت. همصدایی با اسرائیل، سال ۸۸ شاخ و دم نداشت، الان هم ندارد! آقایان! وسط مذاکره، با برداشتن نماد هستهای از اسکناس ملی، ممنونیم که دست آخر، ما را متوجه معنای «تدبیر» کردید! اما هستهای، احمدیروشن، رضایینژاد و… اتفاقا همه از دل همین دانشگاه و همین سر در بیرون آمدهاند! امیدوارم تحمل این سخن را داشته باشید؛ بیشتر به شما میخورد اگر که به جای نماد هستهای، همان نقاشی معروف را میگذاشتید پشت اسکناس کشور! راستی شما آمده بودید ارزش پول ملی را افزایش دهید یا در آستانه سال نو، حتی هنگام پول نو گرفتن علیرضا و آرمیتا از بزرگترانشان هم، بغض را میهمان گلوی روزگار کنید؟!
***
تیتر را زدم «پنج + یک + اسرائیل». از بس توافق کذا را بد برای ما اما خوب برای اسرائیل بستید که فیالحال نتانیاهو خودش را رئیس سر گردنه مذاکرات میداند و از آمریکا و آن پنجتای دیگر، داعیهدارتر است! خب همصدایی نکنید با نتانیاهو! بس کنید این بساط را! دیپلمات اگر دیپلمات باشد، مایه دلواپسی دشمن میشود، نه دوست! بس کنید این بساط را!
وطن امروز/ ۲۱ بهمن ۱۳۹۳
نه پس نمیآییم. نه پس اهل کوفه میشویم و تنها میگذاریم علی(ع) را. نه پس فراموش میکنیم عهدی را که با خون شهیدان بستهایم. نه پس از شعار «مرگ بر آمریکا» آن هم در جهانیترین هنگامهاش کوتاه میآییم. نه پس از یاد میبریم «اللهاکبر» آغشته به خون شهیدی را که شب ۲۲ بهمن ۶۴ به جای بام خانه، در همان اروند خروشان سر داد. نه پس اجازه میدهیم آمریکا فکر کند به جای یک ملت شکستناپذیر، انقلابی و همیشه در صحنه، تنها و تنها با ۴ تا دیپلمات طرف است. نه پس در آستانه سیوهفتمین بهار انقلاب رجز «من انقلابیام» را بدون حماسه حضور، بدون لبیک به ولیامر و تنها در حد یک شعار پایین میآوریم. نه پس دشمن را در این توهم نگه میداریم که تحریم اقتصادی موجب عدول ما از آرمانها شده. نه پس بیتدبیری این دولت و آن دولت را به پای اصل انقلاب اسلامی مینویسیم و در محاسبه دچار خطا میشویم. نه پس مثل بعضیها کت و عینک فلانی، برایمان از لباس بدون جلیقه ضد گلوله شهید زنده موضوعیت بیشتری پیدا میکند. نه پس تنها میگذاریم «محمد رسولالله» را و «علی ولیالله» را و سلمان و ابوذر و عمار را و قرآن و نهجالبلاغه را… و اسلام را… و خمینی و خامنهای را در میان این همه قدارهبند شبپرست. نه پس به برادران چندین ساله، اجازه میدهیم یوسف انقلاب را باز هم درون چاه بیندازند. نه پس مثل بعضی از این آقازادههای اختصاری، خود را طلبکار خون شهدا تصور میکنیم. نه پس حکایت بعضی از این خواص، خمینی بتشکن را به جای افق منتهی به سحر، در خواب شبانه مشاهده میکنیم!… نه پس نمیآییم و فراموش میکنیم که ۲۲ بهمن ۹۳ آن هم بعد از خبر مرگ بشکه سعودی، بیش از هر ۲۲ بهمن دیگری، چشم بقیةالله به خیابان انقلاب اسلامی دوخته شده تا با نشان دادن این «حضور» به الله جلجلاله، تعجیل در «ظهور» خود را از حضرت باریتعالی بخواهد. نه پس مثل بعضیها زمان را میخواهیم اما بدون صاحب الزمان(عج).

هیهات! که هر شعاری در یومالله ۲۲ بهمن ۹۳ و ۲۲ بهمنهای بعدی سرداده شود، استعاره از لبیک اصلکاری، یعنی «لبیک یا صاحبالزمان» است. اگر ۲۲ بهمن ۵۷ فقط شاه رفته بود، اینک ملک عبدالله، علی عبدالله صالح، مبارک، بنعلی و خیلی از دیکتاتورهای دیگر رفتهاند. به یمن انقلاب اسلامی که منتج به بیداری اسلامی شده، فراعنه یکییکی دارند میروند بلکه زمین، اندکی نفس بکشد. فیالحال موسم نفس کشیدن زمان است. باید بیاید صاحب الزمان. به بعضیها بربخورد یا نخورد، ۲۲ بهمن یعنی توافق با مهدی فاطمه(س). اروند با آن جزر و مدهای ناآرام، خروشانتر از آن بود که بچههای ما با دست خالی بتوانند از عرضش رد شوند. کجایند والفجرهشتیها که از توافق خود با بقیةالله الاعظم، در آن لیالی عشر سخن بگویند؟ «عنایت آمریکایی» یعنی تحریم، ترور، کودتا… یعنی طالبان، القاعده، داعش… یعنی دشمنی با ملت ایران اما دوستی با سران ملعون فتنه، لیکن زمانی است که دیگر باید لطف و عنایت را از حضرت صاحبالزمان جستوجو کرد. هم او که حضرت روحالله را در شباهنگام نجوا، انیس و مونس بود. خامنهای را نیز. حضرت ماه خوب میدانند کدامین آفتاب، منظور سخن است. ما نیز خوب میدانیم رمز و راز آن چفیه را که همنشین دائم شانههای رهبر انقلاب است. مگر ما خانقاه بازیدراز را فراموش کرده باشیم که خاطرات صاحبالزمانی رزمندهها از یادمان رفته باشد! و به راستی مگر انقلاب اسلامی اساسا در آستانه بهار سیوهفتم خود قرار میگرفت، اگر لطف و عنایت مهدی موعود نبود؟ ما خوب میدانیم آمریکا و اسرائیل، چه از جان این منطقه از کره زمین میخواهند. ما به خوبی دریافتهایم که دشمن، چه از جان زمان میخواهد. اگر هدف، صاحبالزمان است، چشم دشمن کور باد که مهدی خواهد آمد. اگر دشمن، انقلاب اسلامی را میزند که به خیال خام خود مانع تحقق انقلاب جهانی منتقم خون حسین(ع) شود ما نیز غراتر از همیشه شعار «لبیک یا صاحبالزمان» را سردست میگیریم. بگذار به بعضیها بر بخورد لیکن خرافه آنجاست که از جلاد تحریم، لغو تحریم را تمنا کنی! خرافه آنجاست که در روزگار جهانشمولی «مرگ بر آمریکا» پرزیدنت روسیاه را برداری و بزک کنی! آقایان! آقایی دارد میکند شعار «مرگ بر آمریکا»ی ما در سراسر جهان. در این زمان، هر کس به هر زبانی این شعار را سر دهد، اصلش یعنی «لبیک یا صاحبالزمان». خیابان انقلاب اسلامی صحنههایی را دیده، صحنههایی را خود انقلاب اسلامی باید ببیند. انقلاب اسلامی باید ببیند ثمره خون شهدای والفجر ۸ را. غیبت، هرچقدر میخواهد جزر و مد داشته باشد؛ ما انشاءالله و به مدد خود بقیةالله از عرض تاریکی عبور میکنیم و در ساحل سحر، دگر بار، سلامی دوباره به محضر آفتاب تقدیم خواهیم کرد. برای زمان، برای زمین، خدا، نقشههای بهتری از کدخدا کشیده. خدایا! ما با وعده تو توافق داریم و دست برتر را از آن تو میدانیم. مهم نیست که از ۲۲ بهمن ۵۷ چند سال میگذرد، مهم این است که انقلابی، «انقلابی» میماند تا به چشم خود انقلاب مهدی موعود را ببیند. خمینی خوب میداند چه میگویم، خامنهای نیز، ملت «لبیک یا صاحبالزمان» نیز. سطح آرزوهای ما بالاست، خیلی بالاتر از سقف اتاق بیضی! اگر شیطان از درگاه خدا رانده شد، نشان به نشان صدور بدون ویزای شعار «مرگ بر آمریکا» شیطان بزرگ هم از چشم بشریت افتاده! خرافاتیها بدموقعی دخیل به کدخدا بستهاند! لبیک یا صاحبالزمان را عشق است… عشق است آن زمان، که زمان، عصای دست خود را بیابد و مهدی(عج) بیاید. خدایا! غیبت، زمان را به تبعید فرستاده… گویی هیچ نمیگذرد! قبلا هم در پاسخ بعضیها گفته بودم ما هنوز بهدوران نرسیدهایم! خدایا! ما از تقویم روزگار، یک مناسبت بزرگ طلب داریم که این قطعنامه همه راهپیماییهای ماست: «اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا و غیبه ولینا».
وطن امروز/ ۲۳ دی ۱۳۹۳
۷ یا شاید ۸ سال پیش بود؛ باز هم حدودا پس و پیش که از میدان فردوسی قصد کردم این ۴-۳ ایستگاهی که تا پل کریمخان فاصله است پیاده گز کنم. مقابل «روایت فتح» اما چشمم به برگهای افتاد که نصب شده بود روی در شیشهای فروشگاه. «علمدار با کیفیت ارتقا یافته رسید». به عشق صدای آوینی و نوحه حاجصادق و شعر بیمثال حبیب معلمی و شرق ابوالخصیب و کربلای ۵ و سهراهی شهادت و خندههای جاودان حاجحسین خرازی و آستین خالی دست راست و صدالبته طمع آن کیفیتی که ارتقا هم یافته بود، یک نسخه دیگر از دیویدی علمدار را خریدم. آخر شب در خانه، غوغایی بر پا شد در دلم با «علمدار». از یک سو صدای محزون راوی فتح بود که میگفت: «آخرین بار که ما حاج حسین را دیدیم در عملیات کربلای ۵ بود. شرق ابوالخصیب. وقتی از این کانالها که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند میداده است بگذری، به فرمانده خواهی رسید، به علمدار… او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت. چه میگویم؟ چهره ریزنقش و خندههای دلنشینش نشانه بهتری است… مواظب باش! آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم میکنی. اگر کسی او را نمیشناخت هرگز باور نمیکرد با فرمانده لشکر مقدس امام حسین علیهالسلام روبهروست. ما اهل دنیا از فرماندهان لشکر، همان تصوری را داریم که در فیلمهای سینمایی دیدهایم اما فرماندهان سپاه اسلام، امروز همه آن معیارها را در هم ریختهاند… حاج حسین را ببین! امروز در شرق ابوالخصیب، نزدیک بصره و ۱۰ سال پیش در مدرسه شبانه نمونه… خدایا چه رخ داده است؟ چگونه میتوان این همه را باور کرد؟»
و از دیگر سو، حنجره محزون بلبل خمینی بود که سرود حبیب معلمی را به غایت زیبا میخواند: «اسوه شب شکاران فخر طلایهداران؛ حسین خرازی، حسین خرازی… رایحه بهاران در دل لالهزاران؛ حسین خرازی، حسین خرازی… سوی خدا نموده رجعت جاودانه، همچو همای رحمت در دل بیکرانه؛ اوج گرفته روحش سرخوش و عاشقانه، تا به تقرب حق بر زند آشیانه؛ جای کند به بزم و مجمع رستگاران؛ حسین خرازی، حسین خرازی…». در جایی از مستند «علمدار» که لنز دوربین روی صورت فرزند نوزاد شهید حسین خرازی بود، سید شهیدان اهل قلم با مخاطب قراردادن «مهدی خرازی» داشت میگفت: «یادگار حاجحسین خرازی، پسری است که بعد از شهادت او به دنیا آمده است و نامش را آنچنان که خود وصیت کرده بود «مهدی» گذاشتهاند. مهدی جان! پیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است اما مهدی جان! این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست». یاللعجب! زمستان ۶۵ که ما بابت دفاع از سرزمین خودمان در جنگ بودیم، شهید آوینی داشت به فرزند نوزاد علمدار کربلای ۵ میگفت؛ «مهدی جان! بیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است…». من البته بیش از آنها شهید آوینی را دوست میداشتم که بخواهم متهمش کنم به شعار و شعارزدگی، لیکن زمستان ۶۵ و مشغول بودن ما به شلمچه و جزیره بوارین و موانع مثلثی شکل کجا و آزادی نجف و کربلا کجا؟! معالاسف آن شب هم که داشتم علمدار ارتقا یافته را میدیدم، نیمی از عراق دست یانکیها بود و آن نیم دیگر دست انگلیسیها! فلذا بیشتر به یک رویای شیرین میمانست آنچه داشت آوینی خطاب به مهدی خرازی میگفت!
***
دیروز صبح، حاجصادق آهنگران تماس گرفت که «از همه جا دارند به من زنگ میزنند و بابت دلنوشتهام به «حضرت آقا» تشکر میکنند. از اهواز، از دزفول، از تبریز، از زنجان، از شمال، از غرب، از مشهد، از تهران، از سپاه، از ارتش، از بسیج، از دوست، از ناآشنا… از همه جا، حتی از خارج کشور!» بعد بغض کرد و ادامه داد: «نمیدانم لایق این همه محبت هستم، نیستم! شرمنده شدهام عجیب! نمیدانم چه کار کنم؟» به حاجصادق گفتم: «مردم که شما را کلا دوست داشتند اما نامهتان به «تنها تداعی خمینی» و آن «هیهات مناالذله» آخرش، این محبت را مضاعف هم کرد! اساسا یکی از رموز ولایت، همین بیشتر کردن محبت دلها و قلبهاست». صدای محمدصادق آهنگران که زیباست اما اخلاص نغمهخوان ما از صدای او هم زیباتر است. گمانم «ستاد تبلیغات یکنفره جنگ» دارد نان همین اخلاص را میخورد. عجیب مردم دوست میدارند این حاجصادق آهنگران را! باری در حج، هنگام رمی جمرات، صحنهای دیدم که خالی از لطف نیست تعریفش. با آهنگران و جماعتی دیگر مشغول سنگ زدن به ابلیس بودیم که چشم پیرمردی افتاد به حاجصادق. پیرمرد سنگ زدن به شیطان را بیخیال شد و بنا کرد بوسیدن حاجصادق، حالا نبوس کی ببوس! حاجصادق خندهکنان به پیرمرد گفت: «حالا اعمال حجت خراب نشه؟!» که جواب شنید؛ «این بوسه هم بخشی از اعمال حج من است!»
***
اوضاع آنقدر کربلای پنجی است که دیشب به سرم زد دوباره «علمدار» را بگذارم و ببینم؛ «مهدی جان! پیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است اما مهدی جان! این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست».
*** *** ***
این روزها سالگرد شهادت شهید مصطفی احمدیروشن است… و این متن از صدر تا انتها، هیچ نیست الا نامهای به «علیرضا» که تروریستهای صهیونیست، پدرش را کشتند به جرم غیرت در علم و عمل. اگر یک نسل پس از شهدای «روزگار جنگ» و به شهادت «اربعین بیست میلیونی»، نجف و کربلا آزاد شد، فرزندان شهدای «جنگ روزگار» هم انشاءالله پیش از آنکه آنهمه بزرگ شوند که سلاح علم و دانش پدر را به دست گیرند، شاهد آزادی قدس شریف خواهند بود. علیرضا جان! زمان بر شهید نمیگذرد، بلکه این شهید است که زمان و زمین را در برمیگیرد. پس حتم کن خطاب آوینی با تو هم هست؛ «این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست». علیرضا جان! غمگین مباش. خون سرخ پدر تو انشاءالله جمع میکند این بساط را که خدا بیخود نام هر شهیدی را «مصطفی» نمیگذارد!
وطن امروز/ ۱۳ دی ۱۳۹۳: رزمایش ارتش جمهوری اسلامی هنوز در روزهای نخست خود بود که صدای نتانیاهو درآمد تا معلوم شود تجهیزات نظامی از قبیل موشک اگر متکی به ارادههای مقدس باشد، اتفاقا اقتدارآفرین است. صدالبته اقتدار ارتش و سپاه انقلاب اسلامی در ایمان مستحکم سردار و سرهنگ و سرباز ما ریشه دارد، در تقوا و ترس فقط از خدا و لاغیر، لیکن حضرت باری تعالی خود گفته است: «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه». حال آیا زیبنده است که وسط رزمایشی به این دشمنشکنی، آن هم در بینالمللیترین، اقتصادیترین و حساسترین شاهراه آبی جهان، بفرمایند: «افزایش برد موشک، اقتدار نمیآفریند»؟! ما اگر شعار خود را گذاشتهایم تدبیر، مگر نه آن است که باید مدبرانه سخن بگوییم و مدبرانه رفتار کنیم؟! واقعیت این است؛ سردار مملکت دارد به وظیفه خود عمل میکند، آن هم به نحو احسن. سردار مملکت، خواه چون حاج حسن طهرانیمقدم، شهید باشد، با موشکهایش، همچنان مشغول خدمترسانی است؛ خواه چون حاج قاسم سلیمانی، شهید زنده باشد، باز هم به شایستهترین نحو ممکن کار خود را دارد میکند. سپاه، موشکی که قول ساختش را داده بود، ساخته. ارتش غرورآفرین نیز. علیالظاهر جنگ نیست، اما سرهنگ کشور به شکوه هرچه تمامتر از پس کارهای خود برآمده. رزمایش برگزار میکند لیکن اندازه یک جنگ واقعی، موجب وحشت اسرائیل میشود. خب! آن که باید موشک خود را بسازد، تمام و کمال این کار را کرده، آیا آن که ایام انتخابات قول داده بود صد روزه بخش مهمی از مشکلات اقتصادی کشور را حل کند هم کار خود را به نیکی انجام داده است؟! انشاءالله به کسی برنخورد اما حقوقدانها کم آوردهاند از سرهنگها. اگر «من سرهنگ نیستم» تا دیروز یک پز انتخاباتی ـ تبلیغاتی بود، اینک باید گفت کاش بعضیها عمل به وظیفه را از سرهنگ مملکت آموخته بودند. کاش همانگونه که نظامی ما در وظیفه خود یعنی ساخت موشک، آنچنان مدبرانه عمل کرده که دشمن، دیگر در خواب هم قادر به حمله نظامی به ایران عزیز نیست، دولتمرد ما هم در مقوله اقتصاد اقتدار میآفرید. عرصه نظامی به سردار و سرهنگ خود مفتخر است، اما سردار میدان اقتصاد و سرهنگ عرصه معیشت کجاست؟! معالاسف بعضیها به جای عذرخواهی بابت بدقولیهای اقتصادی و البته خیلی چیزهای دیگر، هنوز هم بر سر مردان جنگ میکوبند و وسط رزمایش ارتش، علیه اقتدار موشک جمهوری اسلامی سخن میرانند. خوب است دستگاه اجرا به جای فرافکنی و احیانا تخطئه اقدامات غرورآفرین دیگران، در همان «تشک کارآمدی» با اصحاب نقد کشتی بگیرد. ما با دولت، دعوا نداریم لیکن «دعوی کارآمدی» چون دست آخر گره به زلف «منافع ملی» میخورد، کتمان نمیکنیم که محل اصلی مناقشه ما با دولت است. دگربار باید دولتمردان ما مداقه کنند که با چه شعارهایی از مردم رأی گرفتند؟! نیز باید مقایسه کنند چه نسبتی میان آن شعارهای عمدتاً اقتصادی و کلیدواژههای بعد از سکانداریشان وجود دارد؟ آیا پارازیت، فیلترینگ، زدن امر به معروف، اینترنت، معطل کردن امهات امور کشور به نتیجه مذاکره و… اندک تناسبی با شعارهای انتخاباتی آقایان دارد؟! متأسفانه حرفهایی که برای مردم «نان» نمیشود، به کلیدواژههای اصلی دولت اعتدال بدل شده. خواننده فلان بتواند بخواند، نویسنده بهمان بتواند بنویسد، آن یکی بتواند بنوازد، این یکی بتواند برقصد؛ صرفنظر از درست یا نادرست بودن این موارد -که بررسی آن مجال دیگری میخواهد- شده مهمترین کلیدواژههای دولت اما فرار اینچنین از حوزه اقتصاد به حوزههای دیگر، زیبنده دولتی نیست که دو شعار تدبیر و اعتدال را سر دست گرفته. نکته بسیار مهم اینجاست که اگر دولت قصد دارد «جنگ مواضع» با اصحاب نقد راه بیندازد، منتقدان هوشیارتر از آنند که دولت را امر به معروف اصل کاری یعنی «امر به اقتصاد» نکنند. فرار از «نبرد کارآمدی» به «جنگ مواضع» این ظن را در مردم برمیانگیزاند که نکند دولت خود از کارنامه نهچندان خوبش در حوزه اقتصاد باخبر است که علیالدوام از اقتصاد فرار میکند! شگفتا! در حوزههای مورد علاقه آقایان هم وقتی از ایشان سؤال میکنی، باز از زیر بار مسؤولیت شانه خالی میکنند با این بهانه جالب که بودجه این نهاد و آن سازمان، از بودجه ما بیشتر است! فرار از اقتصاد، هم خودش بد است، هم منجر به نتایج بدی میشود که همین فرار از مسؤولیت در حوزههای مورد علاقه هم از نتایج شوم فرار از فراحوزه اقتصاد است. آری! اقتصاد «فراحوزه» است و تو وقتی از آن فرار میکنی، با آن همه ادعا در دیپلماسی خارجی و دیپلماسی نفتی، قیمت نفت میشود ۵۷ دلار! باورم هست نفت ۵۷ دلاری بیش از آنکه قدرت کدخدای غیر کدخدا را نشان بدهد، بیش از آنکه قدرت آلسعود در حال سقوط را نشان بدهد، حتی بیش از آنکه محصول زد و بند اوباما و اخوک عبدالله بعضی آقایان باشد، نتیجه طبیعی فرار قوه مجریه از فراحوزه اقتصاد به حوزههای بعضا مبتذل و دستچندم است. همچنانکه نتیجه بدیهی تمدید توافق کذا هم میتواند باشد که ما سابق بر این در روزنامه «وطن امروز» از آن به «دشت اول تمدید توافق» یاد کردیم. فرار از حوزه اقتصاد حتی اگر فرار به حوزه مهم و غیرمبتذل دیپلماسی هم باشد، باز نتیجهای بهتر از نفت ۵۷ دلاری در پی نخواهد داشت. اینک جا دارد داخل پرانتز به آقای رفسنجانی بگوییم که آیا بهتر نیست برای این نفت ۵۷ دلاری هم پایی پیش بگذارید و نزد اخوک عبداللهتان چیزی به گرو بگذارید؟! و آیا بهتر نیست به آلسعود که این همه نزد ملت ما منفور است، اینقدر مشتاق نباشید؟! بگذریم… که من از سر خیرخواهی به دولت محترم عرض میکنم منفعت، فقط و فقط در «نبرد کارآمدی» است و الا «جنگ مواضع» دولت، نه با ما، که علیالقاعده باید با آمریکا و اسرائیل منفور و امثال همین عربستان مفتخور باشد. با شعارهای اقتصادی از مردم رای گرفتن اشکالی ندارد اما شرط است که بعد از روی کار آمدن هم حقیقتا نقش «کلید» را ایفا کنیم، نه اینکه با خلق کلیدواژههای غیر اقتصادی، گرههای معیشتی زندگی مردم را بیشتر کنیم. از قضا، نقد ما به توافق کذا یا تمدید آن هم به زبان اقتصاد بود. آقایان قول داده بودند با توافق، تحریمها برداشته میشود و اقتصاد نفسی میکشد! فیالحال تحریمها که برداشته نشد، اما تو اگر میخواهی اقتصاد نفسی بکشد، اولین قدم آن است که از اقتصاد، فرار نکنی. با این دستفرمان، همه حرفی زده میشود الا حرفی که برای مردم «نان» داشته باشد! با این دستفرمان، کلیدواژهها «کلید» را میخورند!
وطن امروز/ ۵ آذر ۱۳۹۳
دوشنبه شب بعد از اتمام مذاکرات، جان کری نشان داد که حقا وزیر خارجه شیطان بزرگ است و به آرمانهای صهیونیسم متعهد؛ «با این توافق، امروز دنیا از سال گذشته امنتر است و تمام کشورها بویژه کشورهای حوزه خلیج فارس و اسرائیل امنتر از گذشته هستند.» معالاسف پاسخ دندانشکن جناب ظریف، مختصر در این جمله شد که «خوشحالیم دنیا کمتر نگران باشد»! اساسا دستفرمان دولت اعتدال در حوزه سیاست خارجی، همین کاستن نگرانیهای دنیا از خطرات(!) جمهوری اسلامی است اما اولا کدام نگرانی؟ ثانیا کدام دنیا؟ ثالثا کدام خطر؟ «خوشحالیم دنیا کمتر نگران باشد» که نشد جواب دشمن! شگفتا! نزدیک ۱۷ سال پیش، دولت اصلاحات نیز در حوزه سیاست خارجی شعار «گفتوگوی تمدنها» را سردست گرفت بلکه از نگرانیهای دنیا(!) کم کند اما چه بود واکنش دنیای مدنظر بعضیها، بعضیها از اصلاحاتچی گرفته تا معتدل، به آن همه شعر که درباره گفتوگوی تمدنها سروده شد؟ هیچ، دنیا یعنی حضرت کدخدا نگرانتر هم شد و عدل، ما را گذاشت در لیست کشورهای محور شرارت! الان هم همینگونه است و شیطان همچنان به شیطنت مشغول. تو وقتی دنیا به این بزرگی را خلاصه در قطر گردن اوباما، جانکری و صدالبته نتانیاهو میکنی و خیال میکنی همه دنیا همین قدارهبندان سرگردنه هستند، نتیجه این میشود که حتی برای «تمدید» هم که فیالواقع نظر، خواست، میل، آرزو و هدف ۱+۵ بوده، از جنابعالی امتیاز میگیرند! دقت شود؛ این امتیاز، قرار بود به دشمن داده شود در ازای لغو تحریم اما در کمال تاسف شاهد هستیم که عینا همین امتیاز دارد به دشمن داده میشود آن هم فقط در ازای تمدید، تمدید چی؟ تمدید خود مذاکرات! خلاصه کردن دنیا در چهره چند حرامی که اتفاقا منفور جهان و جهانیاناند، ایضا وجیزه «هر توافقی از عدم توافق بهتر است» نتیجه آن همه مذاکره را جز این میکرد، جای تعجب بود! تا این دو مورد اصلاح نشود، هر توافقی به روایت جان کری متضمن امنیت بیشتر اسرائیل است. وقتی جان کری میگوید؛ «تحریمها ماند و ایران نیز به تعهداتش عمل کرد. احمق خواهیم بود، اگر بخواهیم شرایط امروز را ترک کنیم و به عقب بازگردیم» میخواستی اسرائیل از توافق ژنو یا تمدید آن ناراضی باشد؟ خوب است آقایانی که دنبال افراد همصدا با نتانیاهو میگشتند، دمی درنگ کنند در آن همه اتهاماتی که به این و آن میبستند. آن اتهامات، خدا را خوش نمیآمد اما کدخدا را چرا! رضایت دیگر کدخدا آنجاست که میبیند بعضیها دنیا به این بزرگی را با مساحت کاخ سفید اشتباه گرفتهاند! از این مساله باید هم کدخدا راضی باشد! از تمدید باید هم کدخدا راضی باشد! «تمدید» خواست دشمن بود، اما چون بعضیها در مذاکره «تدبیر» نداشتند، کدخدا بابت عملی شدن خواسته خودش هم از بعضیها امتیاز گرفت! واقعا این بود آن همه آشنایی حضرات با فوت و فن دیپلماسی؟! «خوشحالیم که دنیا کمتر نگران باشد» مال بعد از توافق کذا یا تمدید آن نیست؛ فیالواقع از روز ۲۲ بهمن ۵۷ به بعد وقتی دنیا دید ملتی مثل ملت ایران با رهبری ابرمردی چون خمینی بتشکن، شیطانشکن، خمینی «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» بیهیچ ترس و هراسی جلوی زورگوییهای آمریکا و اسرائیل ایستاده و همچنان میایستد، نگرانیهایش کمتر شده. اتفاقا توافق کذا و تمدید آن، چون منجر به درازتر شدن زبان شیطان شده، به نگرانی بیشتر «آزادگان عالم» منجر میشود. آری! ما وقتی میگوییم «دنیا»، منظورمان «مستضعفین جهان»اند؛ ابنای آدم، آحاد بشریت. حال بعضیها بگویند که از نظر دنیا، خطر، جمهوری اسلامی است یا شیطان بزرگ؟! از سمفونی جهانشمول و غرورآفرین باریکه غزه، زمان زیادی نمیگذرد. جمهوری اسلامی حامی غزه، فلسطین، کرانه باختری، در یک کلام مهمترین و مؤثرترین حامی قدس شریف بود و آمریکا بزرگترین حامی اسرائیل. در آن نبرد که هنوز هم البته ادامه دارد، دنیا طرفدار که بود؟! و علیه که؟! عجبا که از نظر دنیا، خطر همین آمریکا و اسرائیل است، آنوقت بعضیها آنگونه پاسخ دندانشکن به جانکری میدهند! انقلاب اسلامی ملت ایران انقلاب علیه استعمار و استبداد بود. این برای دنیا خطر است یا حمایت آمریکا و اسرائیل از تروریستها؟! ما ۸ سال علیه تجاوز صدام مورد حمایت همین ۱+۵ از وجب به وجب خاکمان با قطره قطره خون شهدایمان دفاع کردیم. این برای دنیا خطر است یا حمایت آمریکا از صهیونیستهای کودککش؟! دانشمندانی چون علیمحمدی، شهریاری و احمدیروشن برای دنیا خطرناکاند یا ۲۵۰۰ کلاهک اتمی اسرائیل؟! هستهای ما با صلحآمیزترین مصارف در کنار فتوای جهانی ولیامر مسلمین جهان برای دنیا خطر دارد یا تجارت اسلحه و بمب توسط همین کاخ سفید؟! حاجقاسم سلیمانی، مرد اول خاکریزهای منطقه که خواب خوش را بر داعش وحشی حرام کرده، خطر برای دنیا حساب میشود یا کسانی که با حمایت آمریکا مهمترین زیرساختهای کشورهای منطقه را به تلی از خاک و خاکستر بدل کردهاند؟! سیدحسن نصرالله یا نتانیاهو؟! دنیا کدام یک را برای خود خطر میداند؟!… و البته سلمنا! گیرم دنیا یعنی همین اوباما و جان کری! اینها اگر تا دیروز، با ما فقط دشمنی میکردند، امروز که زبان به تحقیر هم میگشایند! واقعیت این است که توافق کذا و تمدید آن، دشمن را با ما دوست نکرده، بلکه زبان او را علیه ملت ما درازتر کرده! دیگر، صحبتهای دوشنبه شب جانکری را همه شنیدند و همه دیدند «تحریمها ماند و ایران نیز به تعهداتش عمل کرد. احمق خواهیم بود، اگر بخواهیم شرایط امروز را ترک کنیم و به عقب بازگردیم»! من از آن «سلمنا»یی که نوشتم عذر میخواهم. بیم از آن دارم که دنیا با دیدن این صحنهها، اتفاقا نگران شود و دلش از چیزهایی بگیرد! آخر، بعد شعر «گفتوگوی تمدنها» در عصر اصلاحات، دنیا با خودش میگفت؛ «نکند که راست باشد و ما داریم از دولت جمهوری اسلامی صداهای دیگری میشنویم؟!»
***
آقای ظریف! شما وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، امید دل احرار عالم هستید و دنیا ما را به مبارزه با آمریکا و اسرائیل میشناسد. اگر واقعا دل جهانیان برایتان مهم است، جواب جانکری را بدهید.
صدای حسین(ع) دیری است به گوش ما رسیده. ما آنقدر از عاشورای ۶۱ هجری قمری دور نشدهایم که «هل من معین» شه دین را نشنیده باشیم. محرم خواه همجوار آفتاب تابان باشد، خواه همسایه برف و باران؛ ملت ما تماشاچی کربلا نبوده، بلکه رسما آمده به جنگ یزید. معالاسف بعضیها تماشاچی کربلایند! و کربلا را از مفهوم بلندبالای مقاومت و ایستادگی فرو میکاهند تا احیانا لازم نباشد هزینهای برای حسین(ع) بپردازند. آنکه حسین(ع) را یک طرف میز مذاکره و یزید را طرف دیگر میخواند، به فکر پیروزی حق بر باطل نیست؛ سودای برد – برد دارد! بعضیها خدا را میخواهند اما حال و حوصله جنگ با شیطان را ندارند! بعضیها خدا را میخواهند اما کدخدا را هم! بعضیها میخواهند از سیدالشهدا، عاشورا و کربلا بلکه شهادت را بگیرند، همچنان که میخواهند برائت از شیطان بزرگ را از ماهیت انقلاب اسلامی جدا کنند! واقعیت آن است که بعضیها بیش از خون خدا، روی نقشه یزید حساب باز کردهاند! و بیش از مکر خدا، درگیر کدخدایی هستند که فیالواقع دیگر کدخدا هم نیست! آری! بعضیها هنوز هم فکر میکنند تأثیر تحریم یزید، از اثر خون حسین(ع) مؤثرتر است! وه که چه وارونه خواندهاند بعضیها داستان کربلا را! ملت اما عاشورای امسال باز هم درس کربلا را یاد داد. من از شکوه و عظمت تاسوعا و عاشورای ۹۳ این را فهمیدم که ملت ما بر خلاف بعضیها، ایمان به وعده خدا دارد. این «شورش در خلق عالم» که دوباره پدید آمد، به راستی آیا جز این معنایی دارد که کربلا درس ایستادگی در برابر دشمن، ولو با خالیترین دست ممکن است؟! باز بهنام اصلاحطلبی بروند بنویسند که ما به زیارت عاشورای دیگری، خالی از مضامین خشونتبار نیازمندیم! باز بروند بگویند که حرکت امام حسین(ع) در عاشورا عقلانی نبود! باز بردارند مدعی شوند کربلا درسی جز درس ایستادگی داشت! شگفتا! ملت روی ایستادگی حسینبن علی(ع) سرمایهگذاری میکند، بعضیها روی تسلیم شدن در برابر یزید زمانه! و مگر جز این است که تحریم، کسب و کارشان است؟! ملت، همه نگاهش به کرم آلالله است، بعضیها این وسط کاسه گدایی انتخابات سمت اوباما دراز کردهاند! و در راه این گدایی، دمی کربلا را وارونه جلوه میدهند، دمی امر به معروف را میزنند! شک ندارم آه محرم، دامن دشمندوستان را خواهد گرفت. شک ندارم! دهه اول محرم ۹۳ تمام شد؛ در مذاکره میان گلوی علیاصغر(ع) و تیر سه شعبه، ما پرچم خون ۶ ماهه رباب را بالا میدانیم. به نشانهگیری هم که باشد، هدف تیر حرمله فقط چند متر با او فاصله داشت لیکن حضرت سیدالشهدا تا بلندای آسمان، خون علیاصغر(ع) را پرتاب کرد. خوب است کلاه وجدانشان را قاضی کنند بعضیها که خون حسین(ع) برندهتر است یا شمشیر یزید؟! اگر به شهادت این ملت، خون حسین(ع)، پس دیگر این همه شمشیر تحریم کدخدا را به رخ این ملت نکشید!
وطن امروز/ ۱۴ آبان ۱۳۹۳
چقدر میتواند یک نظام، مظلوم باشد، آن هم نظام مقدس جمهوری اسلامی که متکی بر خداست و خون ۳۰۰ هزار شهید؟ کاش میشد بر این مظلومیت، حدی متصور بود. مغرضان و معاندان، یک سال تمام با استناد به سخن فلان دولتزن و بهمان وزیر، به مسخره گرفتند بنزین تولید داخل را بلکه اصل و اساس خودکفایی را، حالا جناب سخنگوی دولت اعتراف میکند که بلااشکال است بنزین محصول دسترنج کارگر ایرانی! فقط هم بنزین نیست. مثلا در موضوع بورسیهها، باز هم دشمن، نزدیک چند ماه، مستند به سخن این یا آن مسؤول دولتی، به جوسازی و سیاهنمایی پرداخت، حالا جناب سرپرست وزارت علوم اذعان میکند؛ «اینطورها هم که میگفتند نبوده!» صدالبته ما را نیز اذعان و اعترافی هست و آن اینکه عاشقانه دوست میداریم این جمهوری اسلامی شهدایی را و در هیچ میدانی، تنها نمیگذاریم انقلاب را. در موضوع بنزین، به صحنه آمدیم و اگرچه مدرک و شاهد دال بر سلامت بنزین تولید داخل بسیار داشتیم اما عجیب، دستمان بسته بود! چرا؟ چون BBC مستظهر به سخن «مسؤول جمهوری اسلامی» عنصر بلندبالای خودکفایی را میزد. طرفه حکایت اینجاست؛ رسانه روباه پیر لیکن لگدپران، به اینجا که میرسید خانم فلانی را یک دولتزن معرفی نمیکرد، بلکه میگفت «مسؤول جمهوری اسلامی»! یعنی «وقتی مسؤول جمهوری اسلامی، خود معتقد است بنزین تولید داخل، آلودگی دارد، شما عشاق سینهچاک جمهوری اسلامی دیگر خواهشا کاسه داغتر از آش نشوید!» در بحث بورسیهها هم همین بود. دشمن، مستند به ادعای وزارت علوم جمهوری اسلامی -و نه حتی وزیر علوم دولت اعتدال!- وارونهنمایی میکرد؛ ما هم که چیزی میگفتیم، آن چند کلمه مقدس زیر آرم قدسی «الله» یعنی «جمهوری اسلامی ایران» و در ذیل این یکی، این چند کلمه «وزارت علوم، تحقیقات و فناوری» را -۳ تایی با هم- به رخمان میکشید! یعنی «وقتی وزارت علوم زیر نظر جمهوری اسلامی زیر نظر خدا خودش قبول دارد که در بحث بورسیهها تخلف گسترده صورت گرفته، شما دیگر خواهشا ساکت»! برگردم به همان سؤال مطلع نوشتار؛ براستی «چقدر میتواند یک نظام، مظلوم باشد»؟! شگفتا از شرف بیمایه بعضیها که بنشسته در صندلی جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی را میزنند، آن هم به دروغ! حالا دیگر کاملا باید معلوم شده باشد که هم در بحث بنزین دروغ گفتند، هم در موضوع بورسیهها. این بود آنکه بهش میگفتند «دولت راستگویان»؟! که تو اولا، دروغ بگویی! ثانیا، یک سال تمام دروغ بگویی! ثالثا، یک سال تمام با دروغ وقیحانه خودت، خوراک به دشمن بدهی! آقایان نوبخت و نجفی بفرمایند حالا که ادعای دیگر دولتمردان اعتدال مبنی بر آلوده بودن بنزین، ایضا آلوده بودن ۳۷۰۰ بورسیه، دروغی بیش نبوده، این آبرویی که مکرر در مکرر از نظام رفته شد، چه میشود؟! یعنی همه آبرو دارند و آبروی همه مهم است الا آبروی بنایی که با قطره قطره خون ۳۰۰ هزار شهید بالا رفته؟! پس دوباره میپرسم؛ «چقدر میتواند یک نظام مظلوم باشد»؟! و چقدر میتوانند عدهای «مریض» باشند؟! از مصادیق بارز «فی قلوبهم مرض» این است که در موضوع بنزین، روی صندلی جمهوری اسلامی، مرتب به دشمن جمهوری اسلامی خوراک بدهی. عجیب آلوده است محیطزیست قلب بعضیها! آلوده به مرض سیاستبازی! مرض فتنه! مرض خوشرقصی برای دشمن! آن هم مستند به ادعای دروغ! در ماههای اخیر، این همه جنگل در آتش سوخت، دولتزن دولت راستگویان، هرگز واکنش شایسته و بایسته نشان نداد اما آنجا که هیچ ضرورتی به موضعگیری نیست، علیالدوام حی و حاضرند، چه میگویم که در بستن دروغ، اندک ابایی ندارند! آنجا که باید باشند نیستند، آنجا که نباید باشند، به دروغ هم حاضرند بایستند! دروغ، همینطوری هم مخل دولتمردی هست، وای از آن روز که علیه جبهه حق و به خوشامد باطل، دروغ گفته شود! متحیر ماندهام دشمن جمهوری اسلامی، برای عدهای، چقدر عزیز است که حاضرند ولو به دروغ، خوراک برایش تهیه کنند؟! من واقعا نمیدانم برای دفاع از حق، چیزی به اسم «دروغ مصلحتی» وجود دارد یا نه اما ظاهرا برای دشمنی با حق و خوراک دادن به باطل، دروغ، فراتر از مستحب، واجب موکد است! همون سازمانه بود که هوا رو در روزهای توفانی تهران، به موقع (!) پیشبینی میکرد، اخیرا مدعی شده؛ «وجود پارازیت نمیگذارد گاهی هوا را درست پیشبینی کنیم!» عجب! ما به خیالمان این هم تقصیر بیلبوردهای ضد آمریکایی بود که شما نمیتوانستید هوا را درست پیشبینی کنید! چطور امواج خود ماهواره برای امر خطیر هواشناسی و اعلام مه غلیظ صبحگاهی -که همه خودشان خود به خود دارند میبینند!- هیچ مزاحمتی ندارد اما پارازیت دارد؟! واحیرتا از قلوب مریض! هر جا جبهه حق میخواهد یک مزاحمتی برای کید و نقشه جبهه دشمن درست کند؛ مخل سلامت میشود، مخل دیپلماسی میشود، مخل محیط زیست میشود، مخل زندگی گونهای نادر از گربه ماده کویر میشود، مخل اعلام مه غلیظ صبحگاهی هم میشود! در عوض، احیانا هیچ خباثتی از دشمن، مزاحم هیچ چیز نیست! گویی ممد حیات، مفرح ذات و مزید نعمت است هر آنچه از ناحیه دشمن صورت گیرد؛ خواه ماهواره باشد، خواه بمبی که برای کودک درون گهواره «لالایی مرگ» میخواند! این موارد، نه فقط محیط زیست را خلل وارد نمیکند، بلکه چون از آنور آب ساطع میشود، گل است و بلبل. با این دست فرمان، بیم از آن دارم که دوفردای دیگر مدعی شوند؛ «شعار «مرگ بر انگلیس» برای سلامت گونه نادری از بچه کوسههای در حال انقراض، مضر است!» و «شعار «مرگ بر آمریکا» از عدد عناصر جدول مندلیف به طرز چشمگیری میکاهد!» این مواجهه شماری از راستگویان دولتی با نظام مظلوم جمهوری اسلامی است، لیکن بنگرید تعامل رسانههای اصولگرا با دولت محترم را. باری از بدنه خود دولت، مدعی شدند؛ «آب تهران آلوده به نیترات است.» آیا ما نمیتوانستیم در همین «وطن امروز» تیتر یک برویم؛ «سلامتی نوزادان در خطر» و دولت راستگویان را بنوازیم؟! ما اما «شرف» داریم و هرگز حاضر نیستیم قوه مجریه را به هزینه «تشویش اذهان عمومی» نقد کنیم. نقد ما از زاویه حق است، فلذا بیآنکه «ارگان دولت» باشیم، از قول وزارت بهداشت نوشتیم که آب تهران، مشکلی ندارد. آقایان و خانمهای راستگو! ما نانخور دولت نیستیم اما شما دارید نان این نظام شیدایی و شهدایی را میخورید! لااقل به شکرانه رواداری منتقدان با دولت اعتدال، اندکی اهل انصاف باشید در حق جمهوری اسلامی… و الا بیم از آن دارم که مردم گریبانتان را با این سؤال بگیرند؛ «آن از سیاست خارجهتان، این هم از سیاست داخلهتان، چه کار دارید میکنید؟!» آقایان و خانمهای راستگو! ملت، سعهصدر منتقد را ندارد؛ خوشگل رای میدهد، خوشگلتر پس میگیرد!
وطن امروز/ ۱۹ مهر ۱۳۹۳
شعاری که آن بالا، سر در وبلاگ گذاشته ام، اگر چه ایهام دارد، لیکن فقط و فقط ناظر بر آن «۲۶» است که یکی از قطعات بهشت زهرای تهران است. «اینجا قطعه ای از بهشت است؛ نه با قلم، که با خون باید نوشت» قدر مسلم یک «وبلاگ» در یک فضای به شدت مجازی نمی تواند باشد، آنهم وبلاگ فقیری چون حقیر! فلذا ادعاهای زلال بهشتی، به یک شدیدا قبرستان نشین عادات سخیف نیامده! اصلا نیامده! ما زمین گیرشده ها، خود زمین مان چیست که حالا بخواهیم پز فضای مجازی این زمین را بدهیم؟؟ آنهم که شعار مذکور، به جای «آنجا»، با ایهام «اینجا» شروع می شود، جز این نیست که «قطعه ۲۶» برای من همیشه و همواره «اینجا» است! عاقبت، هر چه «آنجا» دور و دست نیافتنی است، «اینجا» نزدیک و صمیمی است!
(البته اصلش را بخواهی، «اینجا»، «آنجا» است؛ «هر جایی غیر از اینجا»، «یک کنج دنج باصفا، غیر از اینجا» اما تو اصلش را نخواه و به دل ما رحم کن!)
پر واضح است مرادم از «اینجا» در شعار بالای سر، نه وبلاگ قطعه ۲۶ بلکه حس خوش قرابت، -لااقل در نام- با همان قطعه ۲۶ جاودان و بهشتی است. و اگر این حس قرب نبود، و اگر نبود که ما دل به همین وصال خوش کرده ایم -دل را که می توانیم به وصل و قرب خوش کنیم!- حتما شعار را اینگونه تصحیح می کردم؛ «آنجا قطعه ای از…» که اینجا یعنی این خانه، این «سنگر سایبری» در بهترین حالت یک وبلاگ است.
مع الاسف، رسانه «وبلاگ» نیز به لحاظ «حرفه ای» تعریفی مشخص دارد که با استناد به آن، حتما -شاید بهتر باشد بنویسم؛ حتی!- قطعه ۲۶ ما نمی تواند یک «وبلاگ» باشد! دیدین میگن؛ «از اینجا مونده، از اونجا رونده»؟ همین قطعه ۲۶ را می گویند! این قطعه ۲۶ را! و اعتراف می کنم؛ دقیقا! اغلب قریب به اتفاق مطالب اینجا، به شهادت منبعی که پای مطالب می خورد، مختص یعنی اختصاصی این فضا نیست، و همین محکم ترین دلیل است که ما قطعه ۲۶ خود را «وبلاگ» ندانیم و «وبلاگ» نخوانیم! اشتباه نشود؛ من این را من باب افتخار نمی گویم! اتفاقا به نسبت دیگر رسانه های فضای مجازی، «وبلاگ» را آشناتر، دوست تر، بهتر، راحت تر، خودمانی تر و در عین حال، باوجدان تر و قانونمندتر از سایر رسانه های سایبر می دانم. از این رو،
اولا؛ جز اینجا -حالا اسمش وبلاگ باشد یا هر نام دیگری!- هرگز خانه دیگری در فضای مجازی نخواسته ام. اینجا هر چه باشد، یک ورودی دارد، یک خروجی، و یک قفل و چفت و بستی! بی در و پیکر نیست! ول نیست! فیسبوک نیست! شبکه ارواح عمه شان «اجتماعی» -بخوانید «اشتباهی»- نیست! نه «رها» است برای خود، و نه «هار» است برای خود! نظم و نسقی دارد!
ثانیا؛ از آنجا که نمی خواهم میان عنوان «وبلاگ» با این قطعه ۲۶ خودمان فاصله های بعیدتر از این بیفتد، گاهی… هر از چند گاهی، این دور و درازی را با مطالب وبلاگی کاهش می دهم و مختص اینجا می نویسم. هم «مختص»، و هم «وبلاگی». «مختص» که معلوم است، اما «وبلاگی» به این معنی که چیزی از درونیات زندگی خود را با توی خواننده به «اشتراک» می گذارم، بی آنکه حریمی را شکسته باشم یا حرمتی را درنوردیده باشم. اساسا تفاوت اشتراک گذاری های وبلاگی با اشتراک گذاری در شبکه های موسوم به اجتماعی در همین «حفظ حرم» است! رسانه وبلاگ، یک زلالیتی دارد که اگر آدمی بخواهد به بهانه اشتراک کذایی، حرمت های اسلامی، حتی حرمت های انسانی را خدشه دار کند، اگر نگوییم قطعا، این را می توانیم بگوییم که اغلب، ترجیح می دهد این حریم شکنی در شبکه های اجتماعی صورت پذیرد، نه رسانه وبلاگ.
من البته برای کش دادن این مقدمه که تا همین جا هم مطول شد، سر پردردی دارم، و شاید روزی با ذکر مصداق، و ورودی جزئی نگرانه، به بحث مکفی در این باره بپردازم، اما…
امروز صبح، سنگ مزار پدرم را عوض کردم! اولین سنگ مزار بابااکبر، حدود ۱۰ روز بعد از شهادتش نصب شد و تا ۲ سال هم ماند. من تقریبا چیز مشخصی از آن سنگ قدیمی به یاد ندارم، مگر بعدها… و به روایت تصاویر گرفته شده. آن سنگ، از این سنگ قدیمی های بهشت زهرا بود که رنگ طوسی مایل به خاکستری داشت با قطر فقط ۳ سانت، عرض نیم متر، طول یک متر. همین! هنوز هم میان گلزار شهدا، تک و توک از آن سنگ پر خاطره پیدا می شود، فی المثل در همین قطعه از قطعه ۲۶ که پدرم هست، مزار چند تایی شهید، با همان سنگ قدیمی، مشخص شده همچنان. دوست شان دارم! روی اولین سنگ مزار بابااکبر، به سبب کمبود جا، چیز متمایزی نوشته نشده بود الا «شهید بسیجی اکبر قدیانی… و ذکر تاریخ ولادت و شهادت». به پیشنهاد پدربزرگ، اردیبهشت ۶۳ سنگ دیگری و بزرگتری، جای سنگ قدیمی گذاشته شد که لابد اغلب شما آنرا دیده اید. آن سنگ تا همین دیروز، نزدیک ۳۰ سال، بگو یک عمر، سنگ مزار پدرم بود! جالب اینکه این سنگ، دو سال بیشتر از بابااکبر ۲۸ ساله در این دنیا عمر کرد! عمر به عنوان سنگ مزار قابل تماشا و بهم پیوسته مزار بابااکبر می گویم، و نه به عنوان دیگری. نیز عمر دنیوی می گویم، و نه عمر دیگری.
اگر فقط با من بود، شاید به همان سنگ اول قدیمی دست نمی زدم که اساسا زیبایی را در ترکیب قدمت می دانم و سادگی و خاطره. با این همه، تعویض سنگ مزار دوم ۳۰ ساله، به دلایلی واجب می نمود.
یک؛ روی سنگ، آیه قرآن نوشته شده بود و از آنجا که خواهی نخواهی روی سخن خدا پا گذاشته می شد، امر بسیار ناخوش آیندی بود، رسما گناه!
دو؛ آیه اشتباه نوشته شده بود، رسما گناه بزرگتر!
و سه؛ وصیت نامه مختصر و مفید پدرم که همه می گویند شاهکار است، بریده بریده، نامنظم و منقطع روی سنگ کار شده بود که لااقل، همیشه روی مخ من بود، اساسی! و از آنجا که کل این چند خط وصیت، قابل حک روی سنگ بود و به راحتی جا می شد، واقعا دوست می داشتم همه آن، گذاشته شود. این ۳ دلیل، به یک دلیل ذوقی هم می تواند اضافه شود و آن اینکه؛ کلا از سنگ قبر سفید خوشم می آید. هر چند سنگ مزار دوم بابااکبر، مشکی نبود، اما همین سفید نبودنش هم -یه جور طوسی روشن بودنش- خیلی به مذاقم خوش نمی آمد.
القصه! از قبل، «سیدناظر ۷۲ تن» را می شناختم. عاقله مردی افغان که دربان و نگهبان و حافظ و مراقب بنای موسوم به ۷۲ تن بهشت زهراست و می دانستم که در زمینه سنگ و سنگ قبر، هم خودش تخصص دارد، هم برادرش که در باقرشهر مجاور بهشت زهرا در کار سنگ قبر است. جمعه هفته پیش به سیدناظر گفتم که یک سنگ مزار سفید برای پدرم می خواهم، همچین مشتی ها! پرسید؛ «حدود چه قیمتی؟» گفتم؛ «برو بالاتر!» دوباره گفتم؛ «سنگ معروف به سنگ سفید افغان که سفیدی اش همچین توی چشم می زنه، هنوزم هست؟» دستم را گرفت و برد بیرون ۷۲ تن، بعد از ۱۰ دقیقه بهشت نوردی (!) مزاری را نشان داد و با تحکم گفت؛ «این سنگ رو می خوای!» گفتم؛ «همین رو!» گفت: «توی یه برگه بنویس چی می خوای روش بنویسی و بده من». نوشتم… و دادم بهش؛ «این رو روی سنگ بنویس، اما تا خودم نیام نبینم نظر ندم، نبر!» «خیالت تخت» محکمی گفت، و از هم جدا شدیم. روز یک شنبه برادر سیدناظر تماس گرفت که بیا ببین. رفتم و دیدم؛ «شهید بالا رو قرمز کن، قرمز مایل به سرخ، اصلا سرخ! کل وصیت نامه رو هم! الباقی همون مشکی بمونه… این فونت درشت تر شه، اون فونت ریزتر شه… همین الان بکن ببینم توی زمینه سفید، این ترکیب قشنگ می شینه یا نه؟…». بعد، از همانجا رفتم ۷۲ تن، پیش سیدناظر افغان… و تکرار سفارش ها! و اینکه؛ «موقع نصب و کار بنایی هم خودم باید باشم. زنگ بزن، سریع میام. قرنیز چسبیده به سنگ، بیشتر از ۱۰ سانت نشه که مکروهه زیاد برجسته شه، رنگش هم سرخ باشه، اما قرنیز کف، همون سفید خوبه». خلاصه امروز دوشنبه ۲۳ تیر ۹۳ ساعت ۹ صبح، سید تماس گرفت که بیا! نیم ساعته خودم را رساندم بهشت.
بگذریم که دیشبش اصلا خوابم نبرد درست حسابی! و کلی فکر و خیال! و بعضا فکر و خیالات آنچنانی! شاید هم شیطانی! شاید هم انسانی! شاید خیر! شاید شر! اصلش همان شب، چند بار نزدیک بود به سیدناظر زنگ بزنم که؛ «آقاجون! من پول این کار رو تمام و کمال بهت می دم، اما بی خیال! اصلا از خیر تعویض سنگ گذشتم! من آدمش نیستم!» حتی یک بار هم زنگ خورد که سریع، گوشی را قطع کردم! و سعی کردم بر خودم مسلط باشم!
همچنان القصه! وقتی به قطعه رسیدم، دو به شک بودم که سنگ جدید را بگذاریم روی سنگ قبلی یا نه! موضوع را با سید و برادرش درمیان گذاشتم که برادر سید گفت؛ «اگر این سنگ را بگذاریم روی سنگ قبلی، از ۱۰ سانت خیلی می زنه بالا، وانگهی! اندازه سنگ ها تناسبی با هم ندارن. باید سنگ رو برداریم». و دست به کار شدند. البته سید، لحظاتی بعد از آمدن من، رفت ۷۲ تن. به جز برادر سید، ۲ نفر دیگر هم بودند. من ۳ حس داشتم وقتی که فهمیدم باید سنگ قدیمی برداشته شود. یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه که؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. روز قیامت که بابااکبر خواست از قبرش بلند شه، ۲ تا سنگ رو نمی شکافه، همین یه سنگ رو می شکافه، زحمت کمتری می کشه بنده خدا!» باز هم یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه که؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. فاصله ما از پدر، دوباره می شود همان یک سنگ، و نه ۲ سنگ!» و همچنان یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. شاید هنگام برداشتن سنگ قدیمی، خاک و ماسه های بالطبع چسبیده به سنگ هم کنده شد، شاید… شاید… شاید سنگ لحد چسبیده به خاک و ماسه چسبیده به سنگ هم برداشته شد… و… و… و…».
این برادر سید لامروت، نمی دانم چه از چشم من خوانده بود که برداشت گفت؛ «ما با دیگر فرزندان شهدا هم، همین مصیبت را داریم! فقط تو نیستی! آنها هم وقتی می خواهند سنگ قبر پدر را عوض کنند، یک حرف هایی می زنند، یک خواهش هایی می کنند، یک چیزهایی از آدم توقع دارند که! پسر خوب! نبش قبر طبق فرموده دین، همون دینی که پدرت براش شهید شده، گناهه، خیلی هم گناهه». در دلم گفتم؛ «یعنی واقعا داشتم به همونی فکر می کردم که این میگه؟؟؟!!!»
اما این یکی را دیگر در دلم نگفتم. به برادر سید گفتم؛ «بعد از سی و چند سال، دیدن پدر، آنهم پدری که شهید شده باشد، ولو از داخل قبر، چیزی نیست که حکم بردار باشد! کلا این یه جور خاص از محبت و خشم و مهر و قهر و جدایی و وصاله که شاید شامل حکم ن… ق… نشه، نمی دونم! اما خیلی دوست دارم بابام رو ببینم، خیلی! اصلا گناهش رو به گردن می خرم! واسه یه گناه، خدا بخواد بهونه قبول کنه، همینه!» برادر سید که البته مشغول کار هم بود، خندید و گفت؛ «اما این سنگی که من می بینم، این جوری کنده نمی شه! چسبیده به زیر! مگر اینکه خوردش کنیم، کنده شه! یه جا کنده نمی شه! از زیر و به شکل درست کنده نمی شه!» گفتم؛ «تلاش تون رو بکنین یه جا و سالم دربیاد، من نمی دونم!» خلاصه بعد از نیم ساعت دیگر جان کندن، سنگ، یک تکانی خورد، تا به یک جا درآمدنش امیدوار شویم! بنده های خدا، ۳ تایی، از ۳ جهت مختلف، میخ های به چه بزرگی را گذاشته بودند محل اتصال سنگ و قرنیز، و هی با چکش های به چه بزرگی می کوبیدند بر فرق میخ های بیچاره! شکر خدا، با هر مشقتی بود سنگ کنده شد، اما عجبا! همراه اولین سنگ مزار بابااکبر! جالب اینکه نوشته های سنگ اول، در قسمت زیر سنگ دوم، رد کاملی از خود باقی گذاشته بودند… و تازه، من آنجا بود که فهمیدم این سنگ دوم را روی آن سنگ اول گذاشته بودند! پس متن را اصلاح می کنم؛ ما اگر می خواستیم این سنگ سوم را بگذاریم روی سنگ دوم، مزار بابااکبر بنده خدا، شاهد ۳ سنگ می شد و… چه کار سختی داشت روز قیامت! هم الان باز متن را اصلاح کنم؛ لحد را هم سنگ حساب کنی… !! تا قیامت نشده، ۲ سنگ قبر بهم چسبیده را درآوردند و… اما، آنچه بیرون آوردنش سخت تر بود، افکاری بود که از ذهنم بیرون نمی رفت… و باز برادر سید؛ «پسر خوب! بابات الان ۹۰ سانت زیره! همچین نیست که با یه کلنگ به داخل قبر برسی!» من، اما در دلم؛ «۹۰ متر که نیست! همه اش ۹۰ سانته! تازه، ۱۰ سانت هم کمتر از یه متره! بکن دیگه… یعنی از کندن این ۲ تا سنگ، سخت تره؟!» یکی از شاگردهای برادر سید که بزرگتر و زبده تر از آن دیگری بود گفت؛ «آقا سید! توی قطعه ۲۷ یادت میاد وقتی خواستیم پدر یک شهید رو بگذاریم داخل قبر فرزندش، و اجازه داده بودن که قبر شهید رو ۲ طبقه کنیم، پیکر شهید تقریبا سالم بود و از روی صورتش قابل شناسایی؟!» برادر سید با عصبانیت گفت؛ «حالا این حرفه که تو داری می زنی؟!» و لابد در دلش ادامه داد؛ «این یارو که نزده می رقصه، تو هم داری خاطره اش رو جور می کنی!» بغض بدی گلویم را فشرده بود… یکی باید دستم را می گرفت و نجاتم می داد! من از سویی دوست نداشتم خیانت کنم به پدرم، به مزار پدرم، بلکه به خدا، به دین، به حکم دین، به سنن الهی، و از سویی دوست نداشتم خیانت کنم به محبت و خشم و مهر و قهر و جدایی و وصال شهید قطعه ۲۶… مادرم زنگ زد؛ «این یه لباس نو واسه بابااکبره. امروز خوشحاله. الان خوشحاله. هر کجای کار هستی، زیارت عاشورا بخوان»… و شگفتا! هیچ لازم نبود خودم بخوانم! گوش که تیز کردم، دیدم از چند قبر آنطرف تر از مزار پدر، دارد صدای زیارت عاشورا می آید. خیلی نگذشت که رسید به اینجا:
«السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى جمیعا سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ».
هرگز این همه نفهمیده بودم که حسین (ع) سفینه النجات است، هرگز! زمانی که داشت بد می گذشت، دیر می گذشت، ناجور می گذشت، افتاد در سرازیری! اسم رمز شب قدر آمد و روز قبر مرا به خوشی تمام کرد! و هیچ نفهمیدم کی سنگ مزار جدید در جایش آرام گرفت! و کی، این همه زود گذشت، زمانی که داشت روی اعصاب می گذشت! «سلام بر حسین (ع)» آنهم با زبان روزه و لب تشنه زیر آفتاب، مگر بی اجر می ماند؟! و مگر می گذارد به ما سخت بگذرد سید ۷۲ تن؟! «سید ۷۲ تن»! قبر و مرگ و قدر و زندگی ما، جملگی دست سیدالشهداست. «اینجا» حسین است، «آنجا» حسین است؛ همه جا کربلاست، هر روز عاشوراست. «حسین (ع)» فقط ما را از دشمن نجات نمی دهد؛ از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید! «از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید!» این «سید ۷۲ تن» عجیب سفینه النجات است. اتفاقا «ناظر» هم هست! «ناظر» از این بیشتر؟! و «حاضر» از این بیشتر؟!… مات و مبهوت مانده بودم از دستگیری «سید ۷۲ تن»، حضرت ارباب… که سیدناظر بقعه ۷۲ تن هم سر رسید، با یک سربند امام حسین (ع)؛ «بیا این رو بگذار جلوی عکس بابات… ماشاء الله کار چه خوشگل از آب درومد… سرخی ها هم توی زمینه سفید، قشنگ نشسته… روح بابات شاد».
“پانوشت“
اول: من از سنگ مزار جدید پدرم، از لباس نوی بابااکبر عکس نگرفتم، با اینکه طبعا می توانستم! دوست دارم توی خواننده، این عکس را بگیری و کامنت کنی… و ایضا نظر بدهی که خوب شده یا نه؟!
دوم: در داخل ۴ قرنیز به رنگ سرخ، باید مقدار زیادی خاک و ماسه -ملات- می ریختیم تا محل اتصال سنگ سفید به قرنیزها، به خوبی و در تمام سطوح مستطیل شکل، جفت و جور شود. و اما، از آنجا که دل خودم هم روا نبود آن ۲ سنگ قبلی بهم چسبیده، یک باره از مزار پدر جدا شوند، نیز از آنجا که هرگز راضی به انتقال آن به جای دیگری جز «اینجا»، جز «آنجا» نبودم، برش هایی از سنگ قدیمی -سنگ های قدیمی- را که سنگ تراش آمد و منظم و درست تراشید، زیر سنگ جدید، یعنی در داخل قرنیزها گذاشتیم. با این کار، مهم تر از آنکه به شکل محسوسی در مصرف ملات، صرفه جویی شد، جلب رضایت سنگ اول و دوم مزار بابااکبر بود! عاقبت، همین سنگ هاست که ما در «قطعه مقدس ۲۶» به سینه می زنیم! همین سنگ ها… همین سنگ نوشته ها… و همین کتیبه ها… که نیک اگر بنگری، این کتیبه ها اساسی ترین قانون این دیارند.
روزخند/
… نه پس! میخواستید ندانید که در یکی از بازیهای گروه D جامجهانی در شهر ناتال برزیل «سوآرز» مهاجم اروگوئه ضمن گاز گرفتن بازیکن ایتالیا، رد دندانهایش را بر بدن «کیه لینی» جا گذاشت.
با این یادآوری که این ذلیلمرده در انجام این کار شنیع «هتتریک» کرده، بازتاب این اتفاق دلخراش را مرور میکنیم.
باقر نوبخت: حتی با وجود این گاز، دل سوآرز هیچ وقت با کیهلینی صاف نشد!
قالیباف: اعصابخردی سوآرز ناشی از مدیریت شهری ضعیف در«مونتهویدئو» است!
اکبر رفسنجانی: راهحل همه اینها را در نماز جمعه ۲۶ تیر گفته بودم!
زیباکلام: اگر حمایت اصلاحطلبان از سوآرز نبود، اروگوئه به دور بعدی صعود نمیکرد!
سعید حجاریان: دندان نیش سوآرز ستون فقرات اروگوئه است!
علی جنتی: هم سوآرز، هم کیه لینی و هم داور را باید به بخش خصوصی واگذار کرد!
دکتر الهی قمشهای: به قول خانم امیلی دیکنسون؛ تا بوس هست، گاز چرا؟!
علی لاریجانی: گاز سوآرز باعث ابتهاج مردم آمریکای جنوبی شد!
وزیر جهاد کشاورزی: شیر بعد از جامجهانی گران میشود!!
معصومه ابتکار: علت این حادثه، مصرف بنزین پتروشیمی در پمپ بنزینهای شهر ناتال بود!
بیژن زنگنه: گاز را هم وارد میکنیم!
محسن رضایی: با استفاده از استراتژی «گلولههای برفی» و «فدرالیسم گازی» در دولت من، شاهد این صحنهها نخواهیم بود!
حسین شریعتمداری: استثنائا در این مورد بهخصوص، سند خاصی در روزنامه موجود نمیباشد!
جواد ظریف: امیدوارم به برکت ماه رمضان، سوآرز سر عقل بیاید!
محمدرضا نعمتزاده: تجهیزات مداوای کتف گاز گرفته شده کیهلینی تا صد سال دیگر هم به ایران نمیرسد!
سعید جلیلی: سوآرز با این کار ظرفیت خودش را آزاد کرد!
وطن امروز/ ۵ تیر ۱۳۹۳
بسم الله…
صفحه یک کیهان سه شنبه ۲۱ مرداد ۹۳
http://kayhan.ir/fa/issue/212/1
از کجا به بعد نمیشود گفت به جهنم؟! (یادداشت روز/ محمد ایمانی)
دولت «اعتدل و تدبیر و امید» در گذر رویدادها و فرصتها یکساله شد. با احتساب تبلیغات قبل از انتخابات، رئیسجمهور و برخی نزدیکان وی در این دوره یکی دو ساله ادب و ادبیاتی را وارد فضای افکار عمومی کردهاند که در نوع خود قابل مطالعه است؛ چه از این منظر که نقش تربیتی اجتماعی- سیاسی دارد و چه از این چشمانداز که بعضا تند و نابهجا به نظر میآید. واقعیتهای این یک ساله در جای خود سنگ محکی برای جدا کردن مرز ذهنگرایی فانتزی از واقعگرایی و سیاستگذاری معطوف به واقعیات است. منطقا رئیس دولت نمیتواند مانند ۱۵-۱۶ ماه قبل سخن بگوید و به واقعیتها عنایت نداشته باشد. اما اگر همین واقعیتها عرصه را بر ذهنیات و تصورات طیف حاکم بر دولت تنگ کند، آنگاه باید کدام روش ادبیات را برگزید؟ ادبیات اصلاح ادبیات و ذهنیات؟ ادبیات احترام به منتقدان در عین حفظ احترام خود؟ یا روش پرخاش و تندی و عصبانیت و اصطلاحا فرار به جلو؟
آیا معقول است که بگوییم «برخی سرشان را به پشت گرفتهاند و میترسیم اینها بخورند زمین» اما پس از یک سال و نیم گفتن و گفتن و گفتن، سرمان را بگیریم عقب و فرار به جلو داشته باشیم و منتقدان سکوت اختیار کرده را تحریک کنیم که اینها مذاکرههراس و بزدل یا بیشناسنامه و افراطی و بیخبر از دنیا هستند و به جهنم که نگرانند؟! آیا امروز صورت مسئله بعد از مذاکرات زنجیرهای، خود مذاکره و مذاکرههراسی است؟ اگر قرار باشد افکار عمومی و صاحبان فکر و نقد نگاه لقمانی و ادبآموزی به ادبیات برخی مسئولان ارشد دولتی نداشته باشند، آیا باید اخلاق و ادب و اعتدال را از این پمپاژ خشم و خشونت کلامی و عصبانیت استدلالی بیاموزند؟ آیا منطق «دلایل قوی باید و معنوی- نه رگهای گردن به حجت قوی» همین منطقی است که دوستان پیشه کردهاند؟ به نظر میرسد این نوع ادبآموزی، حکایت همان آموزگاری است که به متعلمان میگفت «من که میگویم انف، پس شما چرا میگویید انف؟ شما نگویید انف، بگویید انف»! اما از اثرات منفی این ادبیات تند در ایجاد رادیکالیسم مذموم سیاسی و اجتماعی که بگذریم، باید راز این پرخاش را فهمید و راهی به تأویل این ادبیات جست.
رئیسجمهور محترم دیروز در جمع روسای نمایندگیهای کشورمان در خارج گفته است «مردم در انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ به ما گفتند ما از افراط گریزانیم و به اعتدال پناه میآوریم. مردم به ما گفتند در برخورد با بیگانگان راه منطق و استدلال و مواضع شجاعانه و مدبرانه را در نظر گرفتن منافع ملی میخواهیم… اگر دچار محاسبه غلط شویم به پیروزی نمیرسیم یا با هزینه گزاف به پیروزی میرسیم. همانطور که در ۸ سال دفاع مقدس هر جا محاسبه کردیم با هزینه کم پیروز شدیم و هر جا محاسبه نکردیم به فتح نرسیدیم… در کربلای ۴ پیروزی به دست نیاوردیم که ناشی از نداشتن محاسبات لازم بود… به عنوان نمونه چند مورد از مذاکرات خود با مقامات کشورهای دیگر را در کتاب هستهای آوردهام تا ترسوها آن را ببینند؛ چرا که یک عده به ظاهر شعار میدهند اما بزدل سیاسی هستند و هر وقت صحبت از مذاکره به میان میآید، میگویند ما میلرزیم؛ به جهنم، بروید یک جای گرم برای خود پیدا کنید. خداوند شما را ترسو و لرزان آفریده است. تعاملهراسی و مذاکرههراسی و مفاهمههراسی غلط است. مقام معظم رهبری از تعبیر نرمش قهرمانانه استفاده کردهاند. نرمش قهرمانانههراسی هم غلط است. دلمان میخواهد با همه کشورهای جهان که بخواهند با ما رفتاری خوب داشته باشند و مخاصمه نکنند، ارتباط داشته باشیم و مسائلمان را حل کنیم حتی آنهایی که سالیان دراز با آنها تنش داشتهایم.»
درباره این سخنان تأملاتی در میان است:
۱- در کجای قانون اساسی قید شده که منتخبان انتخابات شاقول تشخیص معتدلها از افراطیها هستند؟ این سخن قبل از هر چیز چالش با درک و فهم گوینده آن است که بوی خودشگفتی و سوء تفاهم میدهد. آیا آن ۴۹/۷ درصد مردم که به دیگر نامزدها رای دادند افراطگرا بودند؟ یا آن ۹۷ درصدی که به فاصله ۹ ماه از انتخابات در رفراندوم انصراف از یارانهها به خواسته وی «نه» گفتند، جزو افراطیون محسوب میشوند؟ آیا شخص رئیس دولت میتواند میزان و فرقان تشخیص اعتدال از افراط باشد؟ یعنی خدای نکرده آقای روحانی خود را معصوم فرض میکنند؟!
۲- راه به خطا بردهایم- اگر تعمد نداشته باشیم- که صورت مسئله امروز (محل نزاع بحث) را «مذاکرههراسی» معرفی کنیم و منتقدان محتوای مذاکره و نتایج آن را ترسو و بزدل بنامیم و به زور به جهنم بفرستیم! ما اکنون در ایستگاه پیش از سفر نیویورک یا مذاکرات ژنو و آن کولیبازی برخی رسانههای زرد نایستادهایم بلکه اتفاقا مسئله بر سر همان محاسبه خطای مورد اشاره آقای روحانی است. دوستان امروز نمیتوانند ادعا کنند که هنوز میوه ممنوعه مذاکره با شیطان بزرگ را نچشیدهاند. از تماس تلفنی با اوباما تا چند ملاقات زنجیرهای با وزیر و معاونین وزیر خارجه آمریکا و تا بیان اینکه «من آقای اوباما را مودب و باهوش یافتم» و تا نوع نرمشهایی که قبل و بعد از توافق ژنو- قهرمانانه یا غیرقهرمانانه- از سوی همین دوستان به نمایش درآمد، باید راهی در دل کدخدا میگشود و نگشود. اینکه آقای روحانی و برخی دیپلماتها با خوشگمانی- و محاسبه فاقد مبنا- گفتند ۳ ماهه میتوانیم به توافق برسیم، به اعتبار این تصور دور از واقع بود که «مذاکره با آمریکا راحتتر از مذاکره با اروپاست چرا که اروپاییها به دنبال آقا اجازه از آمریکا هستند اما آمریکاییها به قول معروف کدخدا هستند. پس اگر با کدخدا ببندیم راحتتر هستیم تا اینکه برویم سراغ مقام پایینتر» (دانشگاه شریف، ۲۳ اردیبهشت ۹۳). به مرور معلوم شد کدخدا خود نوکر اربابی به نام اسرائیل و صهیونیستهاست.
۳- دوستان چرا با وجود تصوری که از نرمش داشتند و آن را اعمال کردند نتوانستند در وین ۱ و ۲ با کدخدا ببندند؟ آیا اینها از مدار اعتدال ادعایی خارج شدند یا شیطان بزرگ زبان مفاهمه انسانی را حالی نبود؟ تعداد سانتریفیوژها و ظرفیت غنیسازی مورد نیاز و تکلیف توسعه برنامه هستهای بر اساس اولویتها یا سرنوشت فردو و راکتور اراک به کنار، آیا در همین مذاکرات که کاملا از سوی تیم ایرانی برای داخل کشور سرّی نگه داشته شده، تکلیف لغو تحریمها معلوم شده است؟! حتی تحریمها پیشکش! رئیسجمهور محترم به یک سوال ساده و سرراست پاسخ روشن بدهند؛ کاری هم به احترام پاسپورت ایرانی نداریم: چرا بالغ بر ۷ ماه است که دولت اوبامای مودب و اهل مفاهمه، به سفیر جدید ایران در سازمان ملل (آقای ابوطالبی معاون سیاسی دفتر رئیسجمهور) که نامزد شخص آقای روحانی است ویزا نمیدهد؟ مذاکره و مفاهمهای که نتواند امر روتین و عادی معرفی سفیر یک کشور در مقر سازمان ملل را به سرانجام برساند، چه قدر محاسبه شده و شجاعانه است؟ به تعبیر دیگر نرمش تا کجا پذیرفتنی است و از کجا به بعد است که دیگر نمیشود گفت «به جهنم»!؟ بنابراین مسئله، مسئله تعاملهراسی و مفاهمههراسی یا نرمش قهرمانانههراسی نیست. اینکه «دلمان میخواهد با همه کشورها که بخواهند رفتار خوب با ما داشته باشند و مخاصمه نکنند ارتباط داشته باشیم و مسائلمان را حل کنیم» قطعا مصداقش شیطان بزرگ نیست. اگر آمریکا میخواست، چالش هستهای زودتر از ۳ ماه حل میشد اما بالغ بر ۱۰ سال است که آمریکاییها نه با علی لاریجانی و سعید جلیلی و نه با روحانی و ظریف نتوانستهاند تعامل و تفاهم کنند چون رفتار فرعونی دارند.
۴- شاید عجیب باشد که وعده توافق و بستن ۳ ماهه پرونده هستهای با وعدههای ۱۰۰ روزه گشایش اقتصادی همآهنگ بود و توافق ژنو حول و حوش اولین سررسید وعده ۱۰۰ روزه به هر طریق تدوین شد. اما اکنون که یک سال از تشکیل دولت محترم میگذرد دبیر ستاد هماهنگی اقتصادی دولت آن وعده ۳ ماهه گشایش را تمدید میکند و وعده یک سال و نیم (۱۸ ماه) بعد را برای رونق اقتصادی و خروج از رکود و تورم میدهد. یعنی عجالتا آن وعده ۳ ماهه به ۲۷ ماه (۹ برابر وعده نخستین) تمدید شده است! البته اکنون دولتمردان خوشگمان واقعگراتر شده و برخلاف یک سال پیش تاکید میکنند که همه تخممرغهای خود را در سبد مذاکرات نمیگذاریم. اما برای جبران این خطای فهم و اشتباه در محاسبه لازم نیست عصبانی شویم و به جای ابرو درکشیدن مقابل شیطان زبان نفهم و مستکبر، دوباره به ناصحان دلسوز که چند ماه است سکوت کردهاند اهانت کنیم. این تندی همچنان تردید ایجاد میکند که آیا ما از آرزوگردی و ذهنپردازی به دامنه عقلانیت و تدبیر و اعتدال بازگشتهایم یا خیر؟ و آیا خدای ناکرده درصدد ساختن دشمن فرضی و انحراف افکار عمومی از واقعیتها نیستیم؟! اکنون نمیشود گفت منتقدان نمیگذارند بلکه واقعیت این است که تعامل کذایی با شیطان بزرگ به حد امتناع رسیده است؛ همان که رئیسجمهور به نوعی درباره ماجرای غزه گفت و در همه جا مصداق دارد. «تا زمانی که بنیان سیاست خارجی آمریکا حمایت از ظلم است، امیدی به مساعدت آمریکا وجود ندارد.»
آقای روحانی را باید فهمید. هم از آن جهت که بار سنگینی بر دوش دولت اوست و نیاز به یاری دارد؛ و هم از آن رو که برخی محاسبات استراتژیک وی در نسبت با گرگهای جهان درست از آب درنیامده است. در عین حال این درک و دریافت نیز باید در دولت پدید آید که شأن دولت پاسخگویی یا عذرآوری و اصلاح روند طی شده است نه خطابههای تبلیغاتی اهانتآمیز یا رجزخوانیهای پیش انتخاباتی. البته اگر متلک و طعنه و اهانت به منتقدان میتوانست موجب عمل به مثقالی از تعهدات دولتمردان شود، شاید این روش توجیهپذیربود اما اگر همین روش دولت را از وزانت و متانت بیاندازد و فقر استدلال را پیش بکشد، زیانبار است. بیانصافیهای انتخاباتی و تبلیغاتی هرچه بود گذشت. دادن آدرس اشتباه و رقابت انتخاباتی به شیوههای غیراخلاقی و بیانصافانه هرچه بود با پرونده انتخابات بایگانی شد. اما بیانصافی بزرگتر و زیانبارتر آن است که همان روش تزریق پندار و آدرس غلط به افکار عمومی را پیش ببریم و با واقعیتها لجاجت کنیم یا توپ را از زمین دشمن برداشته و به زمین خودی بیاندازیم؛ یا با حقایق کشتی بگیریم، که فرمودهاند هر کس با حق کشتی بگیرد، زمین میخورد. و خدا نکند که دولت محترم حتی پایش بلغزد چه رسد به اینکه زمین بخورد.
آقا این رییس جمهور دولت فخیمه بورکینافاسو عجب آدم عوضییه!
امروز یه حرف هایی زده که منو یاد جناب پیوس انداخته!
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/BlockPrint/9401
برخی خبرگزاریها از رأی دادگاه لاهه علیه ایران خبر دادند
زنگنه برکنار میشود؟
_____ *** _____
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/BlockPrint/9425
آنتونفی نمانده که بپرد!
ــــــــــ *** ــــــــــ
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1386
صفحه یک وطن امروز ۲۱ مرداد که شجاعانه بسته شده
“نه به بهشت اعتدال منحرف میشویم، نه به جهنم اعتدال رهنمون”
نه به اون انتقاد بهشت اجباری، نه به این تجویز جهنم اجباری
اصلاً بعضی ها در کنار اینکه تخصص دارند که جلوی رفتن مردم به بهشت رو بگیرند، تخصص دارند بعضی ها رو به زور به جهنم بفرستند!!
این آقا یه ساله هی داره میگه شما بلد نیستید با دنیا حرف بزنید و باید مثل ما با منطق و زبان خوش با دنیا یعنی همون ۴ تا دشمن خبیث حرف زد ولی بدترین توهین ها رو به مردم می کنه.
معلومه این نحوه سخن گفتن با مردم از بی ادبی و بی شخصیتیشه و اون نحوه سخن گفتن با دشمن از ترس و بزدلیش…
چند صد میلیارد پول گاز ملت را قطری ها بر اثر بی عرضگی دولت قبل بردند، دم از «می شود و می توانیم» می زدید، حالا به وزیری که مجلس اصولگرا به او رای داده، گیر می دهید؟ عجبا!
زیرکانه و خیلی خوب نوشتید.
سپاس…
یک سال گذشت و ما اعتدالی ندیدیم!!
یک رئیس جمهور نامتعادل که وقتی عصبانی میشه… خیلی تابلو شخصیت واقعی خودشو نشون میده.
منفور و نچسب و بی ادب…
لقمان را گفتند ادب از که آموختى؟
گفت از حسن فریدون
واقعا عجب رئیس جمهور با ادبی داریم!!!
خیلی خوب جوابش رو دادید.
سلام
در دوره ای که همه نام آن را می دانند، برخی دولتمردان خواستند با کدخدا بسازند و الفاظی مشابه و بعضا رقیق تر از آن چه رییس جمهور محترم کنونی خطاب به شیاطین زمانه استفاده کرده است، به کار بردند و آمریکای جنایتکار، ایران را محور شرارت خطاب کرد. اکنون اما هم از در می خوریم و هم از دیوار. هم آن زنیکه عجوزه وراجی می کند که فریبکاری در ژن ایرانیان است و هم از این طرف رییس دولت اعتدال، روزی نیست که ما را به الفاظی و القابی ننوازد. اگر به جای دولت اعتدال قرار بود دولت افراط باشد، آیا می شد از این شدیدتر منتقدین را خطاب کرد؟
دست خالی! (گفت و شنود)
گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: دیروز رئیسجمهور محترم در جمع نمایندگان جمهوری اسلامی ایران در کشورهای خارجی از مفهوم واقعی «گفتمان اعتدال» رونمایی کرد!
گفت: ایشان که قبلا با معرفی منتقدان دولت به کمسواد! بیشناسنامه! کسانی که دنیا را نمیشناسند! کسانی که از بعضی جاها پول میگیرند! و… از «گفتمان اعتدال» رونمایی کرده بودند دیگر چه نیازی به این دوبارهکاری بود؟!
گفتم: به قول اهل منطق، «تعریف باید جامع و مانع» باشد، یعنی کامل باشد و برای همین آقای رئیسجمهور در یک کلمه منتقدان را به جهنم دعوت کرد!
گفت: دولت محترم که زمینهای برای انتقاد باقی نمیگذارد و به منتقدان اجازهای برای طرح انتقاداتشان نمیدهد، پس دیگر چرا به آنها ناسزا میگوید؟
گفتم: چه عرض کنم؟! طلبکاری برای دریافت طلب خود به خانه بدهکار مراجعه کرد و بدهکار شروع کرد به طلبکار بد و بیراه گفتن. طلبکار گفت؛ طلبم را که نمیدهی، هیچ! دیگر چرا ناسزا میگویی؟ و بدهکار گفت؛ برای اینکه دیدم انصاف نیست، دست خالی برگردی!
این اوج ناسپاسی ست…
و به دور، از ادب «روزنامه نگاری»…!
بیشعوریش که ذاتی نیست! خودش هم در این راستا «تلاش» می کند!!
به پلنگ توهین کردید!
«حکمرانی»
«دولتنشینی»
انتخاب کلماتت منو کشته!
“پلنگ تیزدندان وحشی را جواب نمیدهند، بلکه «مؤدب و باهوش» خطاب میکنند، به محافظان حریم منافع ملی که میرسد، میگویند؛ «به جهنم!»”
بزدلان سیاسی!
تا الان کمدی ترین خطاب جناب حقوقدان همین بوده… بدون شک!
باید ترتیبی دهند جناب ظریف و عراقچی و اهل بیتشان! کلاس شجاعت و پایمردی و مبارزه با بزدلی برای ملت سلحشور بگذارند…
نه آداب مملکت داری! نه ادب سخنوری! نه گوش نقد پذیری! نه حساب و کتابی! نه شأن و شئوناتی!…
دوست گریز و دشمن عزیز!
به چه چیز این دولت ولرم!!! باید دل خوش کرد؟!
“بیش از آنکه دوگانهای به نام دوگانه «مذاکره-عدم مذاکره» یا «موافقان مذاکره-مخالفان مذاکره» داشته باشیم، این دوگانه را داریم؛ «محافظان منافع ملی-چوب حراجزنندگان بر منافع ملی».”
عجب تفسیر زیرکانه ای…
احسنت!
صبح نشد سخنرانی را کامل بشنوم. جسته گریخته یکسری حرف های تکراری از انتخابات و یکسری درشت گویی نسبت به ملت شنیدم که با جستجو در اینترنت به در فشانی «به جهنم»!! رسیدم. اول باورم نشد، گفتم شاید سایت ها شایعه سازی کردند اما یکی دو تا سایت نبود که! اغلب خبرگزاری ها همین بود، چه اینوری چه اونوری! رفتم سایت ریاست جمهوری، با کمال تعجب دیدم اثری از چنین کلمه ای نیست که بعد کاشف به عمل اومد از سایت حذف شده! یه بوم و دو هوایِ ممیزی هم عجب حکایتی داره ها!
جالب تر اینه که الان که دوباره رفتم سایت ریاست جمهوری، دیدم «به جهنم» که حذف و غیب شده بود دوباره ظاهر شده! خدایا یعنی بازم توهم!
روحانی باید بداند که با توهین به منتقدان نمی تواند کم کاری های دولتش را در زمینه هسته ای و اقتصادی جبران کند.
کلا این دولت راه گم کرده!
بین برزخ، بهشت و جهنمی که برای خودشون ساختند، دست و پا می زنند.
بی خیال شین بابا
شما بسیجی ها از زمانی که جلیلی ریس جمهور نشد، کینه روحانی رو گرفتین
همه اش میگین با دنیا باید جنگید
یه کم به فکر مردم باشین
زمانی که همه چیز ۳ برابر شد، نگفتین توهین به ملت!!
الان اومدین طرفدار ملت شدین؟؟
به ملت توهین نشده
به شما کاسه های داغ تر از آش توهین شده…
یک پیشنهاد کاربردی برای حسن کلیدساز؛
قبل از سخنرانی علیه منتقد، یک لیوان آب سرد بنوشند.
در موارد قبلی، جواب داده!
چطور قسم جلاله میخورند…
و هم، بدتر از آن…
سه بار!!!
…
بعد فرمایش کنند؛ «به جهنم! می رویم جایی که گرم باشد، نلرزیم»!!
از ذلت و خوار شدن اسرائیل نمیگه نمیگه نمیگه، وقتی هم میگه به طریقی پای شبکه های اجتماعی رو وسط می کشه! سال فرهنگه دیگه!
اونوقت با این اوصاف، علیرضا خمسه تو پایتخت حق داره بگه دهن منه … (خودسانسوری) بِدَم!
نمی دونم چرا حرفی پیدا نمی کنم بگم!
این “خودهاشان” در اینجای متن: «این است آیا مراد از اعتدال؟! که به اعتراف خودهاشان، «اطلاعات غلط» را مبنای رفتار و گفتار کنند لیکن چشم بر «اطلاعات درست» ببندند؟!» آدم را یاد لهجه زیبای رهبر معظم انقلاب می اندازد. ایشان هم زیاد کلمه “خودهاشان” را استفاده می کنند. البته بگذریم که متن به لحاظ محتوی هم متین و منطقی تحریر شده بود. پس می توان در عین تند و تیز نوشتن، متین و منطقی هم نوشت! نه جناب قدیانی؟
خطاب به اولین “ناشناس” در کامنت ها؛
-خواهشا سند این غارت گازی در دولت قبل توسط قطری ها را رو کنید.
-الان رئیس جمهور، شیخ حسن روحانی است، نه محمود احمدی نژاد.
-در دیگ همکاری مجلس با دولت باز است، آیا گربه اعتدال باید بی حیایی کند؟
اگر به این موارد پاسخ دهید کمال امنتان را دارم از شما…
بابا چه انتظاری دارید از این رئیس جمهور؟
وقتی خودشو کشت تا یه تبریک بعد از کلی تأخیر به بشار اسد بگه، اونوقت از اون طرف هنوز تأیید نهایی نشده گوشی رو برداشته به اردوغان زنگ زده تبریک گفته!
خصوصی
واقعا حقشه که من الان…………………
من موندم وسط این همه تأکیدی که بر وحدت هست چطور پای شیعه هراسی رو اون هم اینطوری به میون می کشه؟! به نظرم این حرف ها تو این حال و روزِ جهانِ اسلام خیلی مسخره و بی جا و بودار بود. الله اعلم
خوب بود
هر چند وقت یه بار باید یه ضرب شصتی نشون بده دولت تا کسی فکر نکنه می تونه قدم قدم جلو بیاد
بی ادب! هرکی می خوای باش با هر سمتی. چطور به خودت اجازه می دی با مردم این طور صحبت کنی؟
واقعا متاسفم و نمی دونم چی باید بگم.
در پاسخ به خانم یا آقای میم باید عرض کنم
وقتی دولت اصلاحات تحویل مهرورزان شد برداشت ایران از پارس جنوبی بیش از قطر بود. اسنادش را با یک جستجوی ساده در گوگل می توانید ببینید. در دولت مهرورزی به طرز وحشتناکی آنها از ما پیشی گرفتند. علتش علاوه بر کاغذ پاره های قطعنامه دان شورای امنیت، بی عرضگی حضرات مسئول بود. در دیگ مجلس اصولگرا که برای وزرای علوم و فرهنگ و دیگران محکم بسته است. چطور برای نفت باز مانده؟ شیخ اعتدال حداقل رو راست می گوید خواهان مذاکره و ارتباط با همه جهان است. دیگر که نامه فدایت شوم برای بوش و اوباما و مرکل ننوشته است.
در مجموع، این بشر خیلی عصبیه! یعنی اگه همینطور ادامه بده، تا قبل پایان چهارسال یه بلایی سر خودش میاره…!!
مرگ بر پرزیدنت لیچارگو!!!
این آقا یه ساله اینهمه پیشرفت کرده! و اینقدر مؤدب شده! (معنای «اوباما را مؤدب و باهوش یافتم» رو هم فهمیدیم!) با این تلاش و استعدادی که داره حتما تا ۳ سال دیگه “باهوش” هم میشه و مغز منتقد رو با یه گلوله مورد تفقد قرار میده! راستی! این آقا جرأت داره به آنانکه از ملت ما و هسته ای ما عصبانی اند از قبیل همین اوباما بگه که؛ به جهنم؟؟ عمرا!!
با دوستان “جهنم” با دشمنان “مدارا”
ناشناس؛
ممنون از جواب تان، اما… روحانی: «رئیس جمهور آمریکا انسانی مودب و باهوش است». و این جمله در عرف دیپلماتیک یعنی همان “نامه فدایت شوم”! از طرفی، آیا مجلس برای اینکه اثبات کند که همکاری خوبی با دولت داشته و دارد، لزوما باید چشم و گوش خودش را بر وزرای خائن و فتنه گر ببندد؟ پس در دیگ باز هست، اما نه اونقدر! متاسفانه الباقی جواب تان هم به همین سیاق است، که از ادامه بحث پرهیز می کنم. قضاوت با دوستان…
دکتر سلام؛ قسمت ۴۹:
بزن اون دست قشنگه رو، برای حاج باقر…
http://media.snn.ir/Original/1393/05/20/VID21142567.flv
آقای روحانی!
مذاکره با کدخدا نتیجه نداده، چرا ما بریم به جهنم؟
دوستان به جای ما… 🙂
اما
«««بزدل همه را به کیش خود پندارد»»»
حقوق دان بی ادب!
خرس گنده خاندان تبعیض را گرفته اند، شعار تعامل با کدخدا هم جواب نداده؛ باید هم عصبانى باشند و از این عصبانیت بمیرند.
میزان اعتدال آنها منافع خودشان + منافع عالیجناب است، نه منافع ملى!
ملت باید آنچه از حقوق مسلم شان را که آقایان با بوق و کرنا و دهل در مقابل تعطیلى دستاوردهاى هسته اى مان، آنهم قسطى هنوز به دست نیاورده، نقداً تقدیم خسارت هاى بى تدبیرى دادگاه لاهه کنند تا پیرمردان مورد نظر عالیجناب، عقده هاى ٨ ساله دورى از الاف و علوف را خالى کنند!
قهقهه هاى بچگانه و ذلیلانه شان را تحویل حامی اصل کاری جنایتکاران کودک ش خونریز مى دهند و خشم و غضب شان را براى مردم به ارمغان مى آورند و شعار تعادل و زنده باد مخالف هم مى دهند!
عجب زمانه اى…
آقای رئیس جمهور؛
ما بریم تو فریزر بلرزیم و قندیل ببندیم، بهتر از اینه که جای گرم و نرم اختیار کنیم و خوابمون ببره!
سلام
برای تلطیف فضا/ سنگربان! یا از مرفهین بی درد هستی که فریزرتان این قدر بزرگ است و یا اینکه سردخانه را با فریزر خانگی اشتباه گرفته ای!!
(مزاح کردم و امیدوارم نرنجی)
آقای مودب موقع اظهار این افاضات چهره اش خیلییییی غضبناک بود! هر لحظه منتظر بودم یه سکته بزنه و کله پا بشه ولی کو شانس؟!
ـــــ *** ـــــ
این فراز از نوشته آقای ایمانی هم قابل توجه است؛
آقای روحانی را باید فهمید. هم از آن جهت که بار سنگینی بر دوش دولت اوست و نیاز به یاری دارد؛ و هم از آن رو که برخی محاسبات استراتژیک وی در نسبت با گرگهای جهان درست از آب درنیامده است. در عین حال این درک و دریافت نیز باید در دولت پدید آید که شأن دولت پاسخگویی یا عذرآوری و اصلاح روند طی شده است نه خطابههای تبلیغاتی اهانتآمیز یا رجزخوانیهای پیش انتخاباتی. البته اگر متلک و طعنه و اهانت به منتقدان میتوانست موجب عمل به مثقالی از تعهدات دولتمردان شود، شاید این روش توجیهپذیربود اما اگر همین روش دولت را از وزانت و متانت بیاندازد و فقر استدلال را پیش بکشد، زیانبار است.
بابا این بنده خدا رئیس جمهور خیلی بی اعصابه!
براش دعا کنید!
چون اگه قراره کسی هم به جهنم بره خودشه، نه منتقدا!
جالبه اینا با این ادبیات بی ادبانه می گفتند دولت قبل بی ادبه!
عجبا!
سلام
از یک روحانیِ حقوقدان انتظار نیست که هنوز یک سال از دورانِ ریاست جمهوری اش نگذشته هموطنانِ مخالفش رو چنین خطاب کنه…!!
اگر چه در این مدت، خیلی هم کم سابقه نیستند…!
http://www.mashreghnews.ir/fa/print/334865
ادبیات زننده روحانی، نقد اصلاح طلبان را هم در پی داشت!
ـــــ *** ـــــ
توکلی: در راه مبارزه با فساد، از تهمت نمی ترسم…
http://www.mashreghnews.ir/fa/print/334873
سلام
جا داره متن های بیشتری کار کنید آقای قدیانی
گستاخی واقعا بی حد و اندازه شده
http://jahannews.com/vdcaaynem49n0i1.k5k4.html
در سایت جهان نیوز، ذیل متن همین پست، مخاطبی با نام «منتقد بی سواد بی شناسنامه» کامنت جالبی گذاشته؛
سخنرانی یک رییس جمهور ایرانی در سال ۹۶:
“ولله بالله تالله (فارغ از کراهت در قسم یاد کردن ولو به راست به لحاظ شرعی) که…
۱- دوران تعلیق فعالیتهای هسته ای در توافقنامه سعدآباد گذشت؛
۲- دوران تدبیر و امید! گذشت؛
۳- دوران مورد خطاب قرار دادن مردم به بیسواد و بی شناسنامه و بزدل و ترسو و حواله آنها به جهنم و… و دوران مودب و باهوش خطاب کردن مسببین تحمیل تحریم ها به ملت ایران گذشت؛
۴- دوران کرنش و تکریم در برابر غربها و لبخندهای ظریفانه به آنها و اخم کردن به خودی ها گذشت؛
۵- دوران تحمیل شروط یک طرفه در توافق نامه های ژنو و وین از طرف غربی ها و پلمپ تاسیسات هسته ای گذشت؛
۶- دوران تهدید مردم به جریمه در صورت ثبت نام یارانه ها گذشت؛
۷- دوران برگزاری جشن و پایکوبی پرخرج دولتی از کیسه بیت المال به بهانه اعیاد گذشت؛
۸- دوران ادعاهای خالی بودن خزانه و مواجهه دولت با انبوهی از بدهی ها گذشت؛
۹- دوران گران شدن روزانه مایحتاج مردم (از اقلام خوراکی و پوشاک گرفته تا خودرو) و با این حال مصاحبه های روزانه آقای سخنگو و ادعای کاهش گرانی و رکود و بهبود شرایط اقتصادی گذشت؛
۱۰- دوران نشان دادن کلید و عمل با داس و بولدزر گذشت؛
….
و این داستان همچنان ادامه دارد…
کامنت جالبی بود اما… خداوند، آدم مغرور و متکبر را نه تنها دوست ندارد، بلکه مفتضحش می کند.
{امام علی علیه السلام: المرءُ مخبوءٌ تحت لسانه}
«شخصیت انسان در زیر زبانش پنهان است».
امام خمینی و آقا هر وقت گفتند برید به درک، مخاطبشون دشمنان نظام و انقلاب، آمریکا و اسرائیل بودن. این مردک بی تربیت، به ملت خودمون میگه برید به جهنم!!
خودت بری به جهنم که انشالله میری…
با سلام؛
دل نوشته های زیبایتان در عمق دل می نشیند و عبرت آموز است.
قلم شما همچون تفنگ پدر شهیدتان؛ از یک طرف قلب بدخواهان نظام اسلامی را نشانه می رود و از طرف دیگر کشتی آرامشی برای دوستداران نظام اسلامی است.
همواره پایدار و استوار باشید.
(جامانده ای از کاروان آسمانی شدگان دفاع مقدس)
خیلی خوب شد ما معنای بزدل و شجاع رو توسط روحانی فهمیدیم.
⛔الحمدلله فهمیدیم شجاع کسی است که می گوید: آمریکا با یک بمب سیستم دفاعی ما رو از بین می بره و باید برای این شجاع، تور نظامی گذاشت!
⛔فهمیدیم شجاع کسی است که از اون موقعی که اومده، آمریکا و اوباما و… ما رو تهدید و تحقیر می کنن ولی صداش در نمیاد!
⛔فهمیدیم شجاع کسی است که شرمن dna ایرانیا رو فریبکار و… می نامه، ولی صداش در نمیاد!
⛔فهمیدیم شجاع کسی است که در زمان خاتمی، وقتی اون گروه غربی در کاخ سعد آباد اومدن و پاشونو رو میز انداختن و فریاد زدن، رفت و تمام نیروگاه های مارو پلمپ کرد!
⛔فهمیدیم شجاع کسی است که در یک مذاکره شجاعانه در ژنو، فردو و نطنز رو نیمه تعطیل بلکه تعطیل کرد و شجاعانه امتیاز های فراوان رو به طرف های غربی داد!
⛔فهمیدیم شجاع کسی است که از روی شجاعتش در روز قدس نیامد سخنرانی کند تا مبادا مذاکراتش بهم بریزد!
و موارد دیگر.
✅””انسان وقتی شجاع رو شناخت، خودکار بزدل رو هم می شناسه””✅
اگر کسی موارد دیگری از شجاعتشان سراغ داره بیان کنه تا متن کامل تر بشه.
اصلا تو “”زرو””
اصلا تو “”لینچان””
اصلا تو “”ستار خان””
اصلا تو “”آمیتاپاچان””
اصلا تو “”ایشى زاکى””
«کلاً به جهنم»
گر منتقدی باش، ولیکن به جهنم
اشک تو چکیدهست به دامن؟ به جهنم!
دلواپس فردای وطن گشت برادر؟
زخم است به جان وی و بر تن؟ به جهنم!
صلحی که نمودیم، نیارزد به پشیزی
کوبیدن آب است به هاون؟ به جهنم!
ما پسته خورانیم، شما غصه خورانید
در شهر گرانی شده؟ اصلاً به جهنم!
ماشین چو گران است، مکدر شده باشم
ماندید چو در لهشده آهن، به جهنم!
ما جمله دلآرام، شدیداً همه شادیم
بشنید کسی مطلب موهَن؟ به جهنم!
اندر صف ناجور سبد لهشدهگانید
کم آبی و کم نانی و کلاً به جهنم!
تعلیق شد آنگونه اگر هستهایِ ما
بشنو تو ز من فوری و آناً، به جهنم
ای کاسب تحریم، تو سرهنگی و اکنون
هم نیست کسی البته که ایمن؟ به جهنم!
شد زندگیات لنگ؟ نه این گفته دروغ است
حیف است اگر نشنوی از من، به جهنم!
ما جمله چنینیم، لذا معتدلانیم
گویم به شما البته که جمعاً، به جهنم!
«علی میرزایی»
این مطلب جالبی است…
قبل از انتخابات: شما خوبی، خانواده خوبن؟ فداتون بشم، قربون این ملت سرافراز و عزیز برم، چقدر شما ماهید، چقدر شما گلید، من خاک پای شمام، من نوکر شمام، شما اصلا بیا بزن تو گوش من… بیا بزن… جون من بیا بزن، نه آقا تا نزنی اصلا از جام تکون نمی خورم، بیا بزن…
دو ماه بعد: خدایا از استبداد رای و بستن دهان منتقدان به تو پناه می برم.
هشت ماه بعد: منتقدان ژنو یک عده معدود کم سواد هستند.
یک سال بعد: یه عده آدم بو گندوی پیف پیفو دارن از ما انتقاد می کنن.
یک سال و دو ماه بعد: از من انتقاد می کنی مردک لرزان؟ پاشو برو جهنم تا نزدم تو دهنت…
دو سال بعد: هوی ک… دهنت رو ببند عوضی! می دونی از کی داری انتقاد می کنی؟!
دو سال و نیم بعد: تو (…) می خوری انتقاد می کنی، مگه اینجا خونه باباته الدنگ؟! فکر کردی چون حقوقدانم جوابت رو نمی دم دی…؟؟
سه سال بعد: من دهن تو رو سرویس می کنم…
سه سال و ۱۱ ماه بعد: هر کی به من انتقاد کرده… فلانه! با توام… آره با توام ازگل عوضی!
سه سال و ۱۱ ماه و ۲۸ روز بعد: من فداتون بشم! قربونتون برم، ملت نجیب و عزیز ایران… حال و احوال دهنتون چطوره؟!…
الهی فدای اعتدالت بشم عمو حسن…
این حسن خان تو سخنرانی بعدی حتما اینو میگه
http://www.7uplod.ir/images/viezmxo71lzjmnfz3c46.png
دیالوگ ماندگار
مناظرات تبلیغاتی ریاست جمهوری یازدهم:
محسن رضایی:
آقای روحانی! شما که با یک انتقاد کوچک اینگونه عصبانی می شوید، فردا روزی که ریاست جمهوری کشور را به عهده گرفتید، چه خواهید کرد؟
حسن روحانی:
من عصبانی نشدم! با صدای رسا صحبت کردم!
الان خوش حال ترین فرد از اعلام صدور این حکم ضدایرانی، بعد از طرف اماراتی که با این رای علاوه بر میلیاردها دلار بابت خسارت، میلیاردها دلار هم گاز ایران را مفت به چنگ می آورد، شخص جناب مهدی هاشمی و سایر مسئولان وقت وزارت نفت و درگیر در جریان انعقاد قرارداد فسادآلود و البته برد-برد کرسنت هستند…
عملا با این حکم پرونده سنگین فسادشان در کرسنت مختومه می شود و جناب آقازاده هم که پشتش بالذات گرم است، با این حکم پشتش گرم تر هم می شود و دهانش هم بازتر…
و در ادامه در رانت خواری بابک زنجانی و چند تن از آقایان دولت قبل شکی نیست ولی شرافت به خرج دهید و بگوید، محصولی به نام بابک زنجانی را چه کسی تولید کرد؟ در کدام دولت بزرگ شد؟ چه کسی زیر پرو بالشو گرفت…
ما سرهنگ هایی که از حقوق سر در نمی آوریم، ما لرزان ها، بهتر است برویم به جهنم اما قطعا حاکمی را که در مورد مردمش چنین فکری می کند و آن را به زبان می آورد را زودتر از خودمان……………..
تا «شیخ»، سخن نگفته باشد
خشم و غضبش نهفته باشد!!
صد «جهنم»ست روی زبانش
بیدار و «بهشت»، خفته باشد!!
زان رو که ز کوره در روَد زود
خام ست و «حسن» نپخته باشد!!
«آداب و ادبِ حکمرانی» ست…
آن سخن که شُسته رُفته باشد!!
تا آن که مؤدب ست و باهوش…
هم گُل ز گُلش، شکفته باشد!!
از دوست رسد هر چه، نکو نیست!
گفته ست فقط که گفته باشد…!!!
“ببخشید! غلط کردیم! جوونی کردیم… ما اگه میدونستیم مخالفت با شما در زمینهی بردن مردم به بهشت، موجب میشه رسما ما رو به جهنم حواله بدید، عمرا روی حرف شما حرف نمیزدیم حاج آقا… قول میدیم از این به بعد هرچی گفتید بگیم چشم… شما هم دیگه فحش ندید! ببخشید دیگه؛ باشه؟!”
یه سبد فحش برای منتقدین گذاشته کنار
هر دفعه یه مقداری ازش میده به منتقدین
مثل پول های بلوکه شده ایران که چیکه چیکه میدن!!
سلام.
این متنتون رو نخونده بوندم که همین چند دقیقه پیش تو اخبار ۲۰ و سی دیدم
خدا خیرتون بده
اصلا هم بعید نبود از شیخ دیپلمات که چنین در فشانی کنند… همان دوران انتخابات معلوم بود ایشون چه طمعی برای خدمت! دارند… بوی طغیان از همان روزهای قبل از انتخابات، در شعار های تبلیغاتی و بعد در اون مناظره ی منهای تقوای ایشون به مشام می رسید…
حالا جناب شیخ فقط یک ندای «انا ربکم الاعلی» کم دارد…
روحانی… و ما ادراک ماالروحانی 🙂
مسعود ساس؛
آره، خوب گفتی…
من که همون موقع یک درصد هم احتمال نمی دادم همچین آدم اعصاب داغونی رئیس جمهور بشه 🙂
برخی ها نانشان در ایجاد اختلاف و درگیری و دعوا و اغتشاش است. یه زمان با فتنه ۸۸ به این هدف می رسند و یک زمان با این ادبیات سخیف و لمپن، در زمانی که منتقدان سکوت کرده اند… ما سر از کارهای خدا در نمی آوریم ولی یک چیزی را خوب می دانیم و آن اینکه هر کس خوی فرعونی داشته باشد و خودخواه و متکبر باشد بدجوری زمین می خورد…
راستش جماعت مهندس وقتی ۴ سال سرویس می شوند و درس می خونند بعدش یه آزمون باید بدن تا مجوز اشتغال به کار بگیرن. هر وقت هم تخلفی کنند باید پاسخگو باشند به این نظام مهندسی. همه مشاغل دیگه هم همینطوره. اون وقت بعضی ها همینجور فله ای لباس پیغمبر رو می پوشن و حتی کوچکترین مسائل اخلاقی رو رعایت نمی کنن و بوی تفرعنشون کل مملکت رو برداشته… آخه این چه وضعیه؟!
به جهنم یا به بهشت؟!
http://www.xum.ir/images/2014/08/12/Image3d24b3.jpg
{دیدن این عکس، امروز برای من واقعا یه «پیام» بود… و فقط خدا می دونه چقدر آرومم کرد… اصلا نمی تونم از این عکس، چشم بردارم… همه اش دارم نگاه می کنم… و باز هم… دوستان عزیز! این از آن تصاویری است که بی اشک، نمی توان به آن نگاه کرد… همچین که خیره می شوی، خودش می آید… و گونه هایت را خیس می کند، آنگونه که آتش بگیری… بسوزی… بلکه زلال شوی… تنها توضیح دیگر اینکه؛ شیرزن عکس ما، مادر شهید «ابراهیم قاسمی» است، ساکن منطقه ۱۷ تهران، خیابان شهید قربانی، کوچه شهید قاسمی… و دیگر هیچ، الا اون «اعلامیه» که بعد نمی دانم چند سال، هنوز داره روی دیوار خونه، من و تو رو دعوت می کنه «به بهشت»! شادی روح این شهید و شادی دل این مادر شهید، صلوات محمدی…}
منبع عکس: همشهری محله منطقه ۱۷/ روزنامه همشهری، مورخ ۲۱ مرداد ۱۳۹۳
عکاس: امیر رستمی/ ۱۴ مرداد ۱۳۹۳
شهیدان زنده اند الله اکبر
.
.
.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد»
چه عکسی… کاش از خون این شهدای ملت خجالت بکشن، کار که نمی کنن، لااقل مثل آدم حرف بزنن…
ای خدا! به حق این خون ها و این خون دل ها، مزه آتش جهنم را به کسانی که این مردم را دعوت به جهنم می کنند بچشان.
ای خدا! عذاب شان را زیاد کن…
آمین!
چه کامنت های خوبی شده
غنچه! (گفت و شنود)
گفت: مشاور رئیسجمهور در توجیه اظهارات توهینآمیز ایشان نسبت به منتقدان دولت بدجوری به جدول زده و خیط کاشته است.
گفتم: چی گفته؟ و چه بهانهای آورده؟!
گفت: درباره اهانتهای رئیسجمهور به منتقدان گفته است آقای روحانی عصبانی نبود، بلکه صریح حرف زده است!
گفتم: عذر بدتر از گناه آورده، یعنی اینهمه اهانت تازه در حالت عادی بوده است، حالا ببین اگر عصبانی بود چه میگفت؟!
گفت: چه عرض کنم؟! مشاوری که اینجوری باشد، نتیجه مشورت دادن او به رئیسجمهور بهتر از این نمیشود!
گفتم: خانم خیلی چاقی در صندلی عقب تاکسی نشسته بود و خانم دیگری که به زحمت خود را کنار او جای داده بود، پرسید؛ ببخشید! اسم شریف شما چیه؟ جواب داد؛ غنچه! چطور مگه؟! گفت؛ هیچی! خدا را شکر! تو این فکر هستم که اگر باز میشدی چی میشد؟!
بابا جواب این بنده خدای بیچاره رو ما نباید بدیم؛ این قدر که کوچیکِ باید ولش کنیم!
جان من بچه ها فردا این کامنتا رو بخونِ باز می خواد یکی یکی همه رو جواب بده، بعد وقت نمی کنه به درست و غلط اطلاعاتی که بهش میدن رسیدگی کنه!
بس که پیرم هست انرژی کم میاره بنده خدا…
بذارید توهین هاش رو بکنه دلش خنک شه شاید بعدش حداقل یه مقداری کاراش معقولانه تر بشه بیچاره…
دلم داره کم کم برا رییس دولتی با این کوچیک اخلاقی می سوزه…
حیف که حرف نزنیم هی بدترم میشه!
واقعا چیکار باید کرد؟!!
چه می کنه این حسین قدیانی
تغذیه رسانه های حزب اللهی با مطالب توپ شماست دیگه؟!
ای خدا! تا کی باید از دست این جماعت دشمن شادکن خون دل بخوریم؟!؟!
این تازه اولشه، هنوز مونده که این آدم اون روی واقعی شخصیتش رو نشون بده! باید منتظر حرف های بدتری هم بود
فحاشی اوباما به منتقدانش: مزخرف میگوئید!
http://farsnews.com/newstext.php?nn=13930522000027
حق با شماست؛ ولی اشتباه میکنید!
http://kayhan.ir/fa/news/20975
مسعودساس
خیلییییییییییییییییییییی باحال بووووووووووووووووود
کرسنت، روحانی و زنگنه یه طرف،
اون نمایندگانی که بعد از نطق زاکانی بهش رای اعتماد دادن یه طرف!
بنی صدر شدن چه آسان/ رجایی شدن چه مشکل!
امان از اخلاق چاله میدونی!
زیبا بود…
خانه ی شهید را از سر کوچه تا ته آن از هر کس بپرسی نشانت می دهد. مگر ساکنان جدید کوچه، مگر کسانی که بی خبرند از دل مادران داغ دیده، همان هایی که به قول امام دلها بعد از این که مردم جوانانشان را برای این انقلاب دادند سر “میراث” با هم مجادله می کنند… همان هایی که از کنار مادران شهدا رد می شوند و دچار ابهت پوشالی کدخدا می شوند، همچین محو می شوند که نارنج و دست سهل است، گوش رفیقان را می بزند…
ان شاء الله با افتادن فرجی دانا اندکی اوضاع علمی-دانشگاهی کشور بهتر شود.
جهت یادآورى به توجیه کنندگان رفتار رئیس اعتدالیون؛
اگه احمدى نژاد کلمات تند و خارج از عرف دیپلماتیک به کار مى برد، اغلب روى سخنش به امریکا و اسرائیل جنایتکار بود، نه منتقدان داخلى…
ماجراى خس و خاشاک هم طبق عادت سبزهاى هم پیمان با اسرائیل یک دروغ و تحریف فاحش بود که دیگر همه می دانند…
رییس جمهور اومد مثلا خبطی که کرده درست کنه
زد خرابترش کرد و چند توهین دیگر بار ملت کرد…
.
.
.
اما بیانات امروز رهبر با وزیر امور خارجه و سفرای کشورهای خارجی را حتما ببینید!
روحانی در جلسه هیات دولت با تأکید بر اینکه دولت یازدهم پرچمدار انتقاد است و هیچ کس قادر نیست این پرچم را پایین بیاورد، تصریح کرد: “مخاطب من در جمله و کلمهای که در وزارت امور خارجه بیان کردم و نقطه مقابل «شیردل» بود، نه منتقدین و مخالفین، بلکه کسانی بودند که صرفاً به دنبال تخریب و کارشکنی هستند و مدتی است که از اتاق فکر به اتاق عملیاتی وارد شدهاند و بدانند که در برابر تخریب گران سکوت نمی کنیم.”
عجب!!!!!! پس قضیه از این قرار بوده…
ای که می گفتی
بهشت رفتن
به زور و جبر نیست
رحم کن
سوی جهنم هل نده ما را حسن …!
لرزش نیست ترنم است!
http://www.vatanemrooz.ir/Newspaper/BlockPrint/9481
دقیقا همین حس رو دارم که یه خبرهایی هست که اینطور به هم ریختند و دارند حاشیه سازی می کنند و البته تأکید می کنند دنبال مطالبات مردم و کشور هستند نه حاشیه ها
حضرت آیتالله خامنهای در بخش پایانی سخنان امروز در دیدار مسئولان وزارت خارجه و سفرا و رؤسای نمایندگیهای جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور به موضوع تعامل با جهان پرداخته و با تأیید سخنان دو روز قبل رئیسجمهور در جمع سفیران و کارداران درخصوص تعامل با همه دنیا افزودند: در این میان دو استثنا وجود دارد رژیم صهیونیستی و آمریکا.
ایشان با بیان چند دلیل و استدلال درباره نفی تعامل با آمریکا تأکید کردند: رابطه با آمریکا و مذاکره با این کشور به جز در موارد خاصی برای جمهوری اسلامی نه تنها هیچ نفعی ندارد بلکه ضرر هم دارد و کدام عاقلی است که دنبال کار بیمنفعت برود!؟
حضرت آیتالله خامنهای افزودند: عدهای اینجور وانمود میکردند که اگر با آمریکاییها دور میز مذاکره بنشینیم بسیاری از مشکلات حل میشود، البته ما میدانستیم اینجور نیست اما قضایای یک سال اخیر برای چندمین بار این واقعیت را اثبات کرد.
در گذشته میان مسئولان ما و مسئولان آمریکا هیچ ارتباطی نبود اما در یک سال اخیر بخاطر مسائل حساس هستهای و تجربهای که مطرح شد انجام بشود، بنا شد مسئولان تا سطح وزارت خارجه تماسها، نشستها و مذاکراتی داشته باشند اما از این ارتباطات نه تنها فایدهای عاید نشد بلکه لحن آمریکاییها تندتر و اهانتآمیزتر شد و توقعات طلبکارانهی بیشتری را در جلسات مذاکرات و در تریبونهای عمومی بیان کردند.
البته مسئولان ما در نشستها در جواب طلبکاری آنها، جوابهای قویتر و گاهی گزندهتر دادند، اما در مجموع معلوم شد مذاکره برخلاف تصورات برخیها، به هیچ چیز کمک نمیکند.
آمریکاییها نه تنها دشمنیها را کم نکردند بلکه تحریم ها را هم افزایش دادند! البته میگویند این تحریمها، جدید نیست اما در واقع جدید است و مذاکره در زمینهی تحریم هم، فایدهای نداشته است.
ایشان افزودند: البته در زمینهی ادامهی مذاکرات هستهای، منع نمیکنیم و کاری که دکتر ظریف و دوستانشان شروع کردند و تا امروز هم خوب پیش رفتند دنبال میشود اما این، یک تجربهی ذیقیمت دیگر برای همه بود که متوجه شویم نشست و برخاست و حرف زدن با آمریکایی ها، مطلقاً تأثیری در کم کردن دشمنی آنها ندارد و بدون فایده است.
رهبر انقلاب در تبیین ضررهای ناشی از مذاکره با آمریکایی ها افزودند: این کار ما را در افکار عمومی ملتها و دولتها به تذبذب متهم میکند و غربیها با تبلیغات عظیم خودشان، جمهوری اسلامی را دچار انفعال و دو گانگی جلوه میدهند.
ایشان همچنین ضرر دیگر نشست و برخاست با آمریکا را ایجاد زمینه برای طرح توقعات جدید از سوی آنها دانستند.
رهبر انقلاب در جمعبندی این بخش از سخنانشان، تعامل با رژیم صهیونیستی را موضوعاً منتفی خواندند و درباره آمریکاییها هم گفتند: تا وقتی وضع کنونی یعنی دشمنی امریکا و اظهارات خصمانه دولت و کنگره آمریکا درباره ایران ادامه دارد تعامل با آنها نیز هیچ وجهی ندارد.
رئیس جمهور به زودی:
من تو دهن این ملت می زنم، من به واسطه ی این که ۵+۱ مرا قبول دارد، تو دهن این ملت می زنم. من ملت تعیین می کنم!
فرجی دانا اومده بود وظیفه ای که طبق برنامه براش تعیین کرده بودند انجام بده و بره! اون اومده بود برای نفر بعدی. اینا خیلی آدمای کثیفی هستند…
اگر فرجی دانا جاده صاف کن بوده، تعلل مجلس در استیضاح میشه واویلا!
صفحه یک ۲۱ مرداد وطن امروز تاریخی بود آفرین
کی بود؟! (گفت و شنود)
گفت: رئیسجمهور تحت فشار افکار عمومی و اعتراض همگانی، طی سخنانی در هیئت دولت سعی کرد اظهارات اهانت آمیز خود علیه منتقدان را توجیه کند.
گفتم: مگر آن اظهارات قابل توجیه است؟
گفت: ایشان گفته است منظورش منتقدان و مخالفان نبوده است!
گفتم: پس منظورشان کی بوده؟!
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: یک خبرنگار تازه کار نوشته بود؛ شخصی که نمیخواست نامش فاش شود، مطلبی گفت که حاضر نبود منتشر شود!
همه اش یه احساسی بهم میگه مدل و روش تأیید کامنت ها تغییر کرده! چراش رو نمی دونم!
میشه اعتدالیون توضیح بدن که این تخریب گران (!) نقطه مقابل “شیردل” چه عملیاتى مرتکب شده اند که باید به جهنم بروند؟
{آیا اموال عمومى را تخریب کرده اند؟ روى اسم مبارک جمهورى اسلامى خط کشیده و به جاى آن جمهورى ایرانى نوشته اند؟
آیا تصویر امام خمینى “ره” را آتش زده اند؟
شعار نحس نه غزه نه لبنان داده اند؟
با منافقین مسلح تروریست اعلام همبستگى کرده اند؟
یا با هلهله و کف و سوت در روز عاشورا خیمه هاى «حسین فاطمه» را به آتش کشیده اند؟}
خاطره ای خواندنی از «ادبیات خاص» روحانی
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=199186
کامنت شیدا جالب بود. این “تخریب گران” هم به توهین های روحانی به ملت اضافه شد!
http://jahannews.com/vdcdzs0szyt05s6.2a2y.html
جالبه خیلی…
حضرت آقا:
“رابطه با امریکا و مذاکره با این کشور به جز در موارد خاصی برای جمهوری اسلامی، نه تنها هیچ نفعی ندارد بلکه ضرر هم دارد و کدام عاقلی است که دنبال کار بی منفعت برود؟!”
.
.
.
… یعنی اگه ظریف و دوستان بعد از این سخنرانی صریح، دوباره با آمریکایی ها پشت یک میز بشینن (که قطعا می شینن) رسما عقلانیت خودشون رو نفی کردن!
حالا شما هم اینجور نتیجه گیری نکن، که در تضاد با دیگر فرموده های حضرت آقاست… در همین جمله هم گفته اند؛ «به جز در مواردی خاص».
به گزینه های کامنت شیدا، باید این رو هم اضافه کرد؛
{آیا اجازه داده اند ماموران موساد و سیا، که دستشان به خون دانشمندان ما آغشته است، تاسیسات هسته ای ما را پلمب کنند؟ بدون اینکه در مقابل هیچ امتیازی بدهند؟}
هر چه این ماه منیر انقلاب اسلامی، در شان خورشید است، این مهتابی های ناز نازو و اهل مغلطه، هیچ کدام در شان مهتاب ما نیستند
یعنی:
هر چه نائب امام زمان؛ حضرت آقا در شان نیابت مهدی موعود (عج) است، این روسای جمهور، هیچ کدام در شان رهبر انقلاب نیستند
این هم یعنی:
دوستان عزیز! بیاییم برای دل آقای نازنین مان، دعای فرج مولایش امام زمان (عج) را بخوانیم و از خدا، بیشتر «فرج» بخواهیم…
«اللهم عجل لولیک الفرج»
اخبار ساعت ۲ اعلام کرد به خبری که هم اکنون به دستمان رسید توجه بفرمایید وقتی شنیدم مربوط به بیانات حضرت آقاست کلی ذوق کردم ولی وقتی صدای حضرت آقا رو شنیدم خیلی دلم گرفت! با اینکه کلام حضرتش جانم را صفا می داد و پس از عید فطر مدت ها در انتظار شنیدن صدا و کلام آقا بودم ولی غم بزرگی تو دلم نشست و برای سلامتی و طول عمر باعزت حضرت آقا دعا کردم.
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ.
خدایا! بلاء عظیم گشته و درون آشکار شده و پرده از کارها برداشته شده و امید قطع شده و زمین تنگ شده و از ریزش رحمت آسمان جلوگیرى شده، و تویى یاور و شِکوه، بسوى توست و اعتماد و تکیه ما چه در سختى و چه در آسانى بر توست. خدایا! درود فرست بر محمد و آل محمد، آن زمامدارانى که پیرویشان را بر ما واجب کردى و بدین سبب مقام و منزلتشان را به ما شناساندى، به حق ایشان به ما گشایشى ده فورى و نزدیک مانند چشم بر هم زدن یا نزدیکتر. اى محمد! اى على! اى على! اى محمد! مرا کفایت کنید که شمایید کفایت کننده ام و مرا یارى کنید که شمایید یاور من. اى سرور ما! اى صاحب الزمان! فریاد فریاد فریاد. دریاب مرا، دریاب مرا، دریاب مرا. همین ساعت، همین ساعت، هم اکنو. زود زود زود. اى خدا! اى مهربانترین مهربانان! به حق محمد و آل پاکیزه اش.
ولی واقعا هرچی فکر می کنم، می بینم که هیچ دلیل منطقی برای ادامه مذاکرات با سخنرانی صریح امروز آقا باقی نمی مونه. امروز آقا خیلی شفاف از بی فایده بودن حتی مضر بودن مذاکرات گفتن… البته این رو هم گفتن که؛ “ادامه مذاکرات هسته ای رو منع نمی کنیم” که به نظر من دلیلش می تونه این باشه که عده ای در آینده نگن که مذاکرات داشت به نتیجه می رسید، ولی رهبری جلوی اون رو گرفت. و در آخر اینکه: “تا وقتی وضع کنونی یعنی دشمنی امریکا و اظهارات خصمانه دولت و کنگره امریکا درباره ایران ادامه دارد تعامل با آنها نیز هیچ وجهی ندارد.”
«یک روحانی باید طوری باشد که مردم با دیدن او یاد رسول الله بیافتند.»
صحیفه امام جلد هشت صفحه یک
«روحانی باید طوری باشد که مردم با دیدن او یاد رسول الله بیافتند.»
صحیفه امام جلد هشت صفحه ٢۶٢
اما مورد داشتیم که طرف روحانی بوده، ملت با دیدنش یاد شوهر آسیه* میفتادن!
*زن فرعون 🙂
بعضیا؛ اسمشون روحانیه ولی رسم شون جسمانی!
چقدر بعضی ها بدبختن به خدا
(قطعه ۲۶: آدم، جهنمی باشه، بدبخت هم میشه! موردی نداره دکتر…)
آدم خنده اش می گیره
(قطعه ۲۶: حالا نمیری؟؟)
همتون ابوالفضلی می دونید فرجی دانا واسه چی داره استیضاح میشه
(قطعه ۲۶: نه! شما بگو…)
خدا وکیلی تو رو امام حسین نمی دونید؟
(قطعه ۲۶: قسم نخور، حرفت رو بزن!)
تا اومد قضیه پرونده های بورسیه رو باز کرد، آقایون زدن به سیم آخر
(قطعه ۲۶: نگو! خاک بر سرم!)
اما وا دادید دوستان
(قطعه ۲۶: آدم جهنمی، بگذار وا هم بده!)
به قول زنگنه؛ دوران بخور بخور تموم شد
(قطعه ۲۶: اِ! چه بد! اون وقت این همون زنگنه نیست که به خاطر وزارتش بر عرصه نفت، ما الان چند برابر عایدات خیالی توافق ژنو، باید جریمه بپردازیم؟؟)
فرجی دانا هم بره، یکی دیگه هست؛ نگران نباشید!
(قطعه ۲۶: آخه مسئله اینجاست که خدا ما را نگران آفریده!)
در مورد مذاکرات هسته ای هم، رهبر انقلاب درست گفتن؛ امریکایی ها نباید خیلی پر رو بشن، فکر کنن خبریه!
(قطعه ۲۶: خدا رو شکر، منتظر بودیم شما تایید کنی!)
دیگه ظریف، لول آخرشه، می خوان بخوان، نمی خوان، دوباره جلیلی هست!
(قطعه ۲۶: لول؟؟!!)
حسین قدیانی؛
طرف خودش عاصیه
یا اسمش می باشد شوهر آسیه؟ 🙂
نوکرتم قطعه ۲۶
به قول میلاد پسندیده؛ این جواب پینگ پنگی خیلی قشنگ بود.
سلام علیکم
ممنون از مطلب برادر محترم جناب آقای قدیانی
و ممنون از همه دوستان با این کامنت های عالی شون
ولی منم دیروز دیدم آقا صداشون گرفته و انگاری سرما خوردن ناراحت شدم. ان شاء الله همیشه سلامت باشن. جانم به فدایشان.
خصوصی:
بچه های بالا! در مشهد می گفتند؛ دیدار آقا در حسینیه نبوده. تو مشهد بوده! ولی چقدر اونجا رو شبیه حسینیه درست کرده بودند! 🙂
ما باید آستانه تحمل خود را افزایش داده و از نقد و انتقاد نهراسیم. نمی گویم به من رای دهید. ما باید به کسی رای دهیم که اخلاق و ادب را به ایران بازگرداند. اینکه با فرافکنی مشکلات را به دیگران نسبت دهیم و به دیگران لجن پراکنی کنیم که کاری ندارد. ادبیات رییس جمهوری باید همراه با اخلاق و ادب باشد.
(دکتر روحانی ۱۸ اردیبهشت۹۲، استان البرز)
رئیس جمهور به این خوبی با این همه صفات خوب دیگه چی می خواید از خدا؟
اصلاً اون قبلیه کار بدی می کرد به دشمن دری وری می گفت تا وقتی دوست هست چرا دشمن؟
اصلاً دروغگویی فطرتاً عمل مبارکیه، اگر نیست پس چرا رئیس جمهور دروغ می گه؟
اصلاً من دارم دیوونه می شم چون هر چی از این دوره می گذره، فکر می کنم چه قدر اشتباه می کردم!!!
البته من با ساحت مقدس جناب روحانی نیستما، چون دلم فحش ریچار نمی خوام بشنوم!!!
با رئیس جمهور بورکینافاسو هستم!!
اِ؟!
میلاد پسندیده می گفت پینگ پنگی؟
ممنون که اصلاح کردید.
چشم انتظار؛
به بچه های بالا بگو اطلاعات غلط ندن!
دیدار تو حسینیه انجام شده بود.
یک استکان چای داغ!
تو این دولت، دیگه به حرف بچه های بالا هم نمی شه اعتماد کرد!! 🙂
چشم انتظار؛
یعنى به حرف منم اعتماد ندارى؟
… والعاقبه للمتقین
اونم level
سلام
کسی اجازه مذاکره و ملاقات با رییس جمهور شیطان را نداشته است.
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930523000123
تو از بچه های آقایی نه بالا، مسعود!!
.
مورد داشتیم، یارو در یخچال رو باز می کنه می بینه ژله داره می لرزه، می گه برو به جهنم!!
این دولت کاربلد تو زمستون گازو قطع می کنه،
بعد ملت که میگن “آقا ما سردمونه، داریم از سرما می لرزیم”
جواب می ده:
به جهنم، برید یه جای گرم که نلرزید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مهدی کوچکزاده نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی پیش از ظهر امروز (چهارشنبه) در نطق میان دستور خود در صحن علنی با بیان اینکه بهشت موعود ما در مقاومت و ایستادگی مومنانه در جهنمی دنیایی است که به دست غارتگران اشغالگر و کودککش در جهان محرومان و پابرهنگان برپا شده است، اظهار داشت: مبادا که یک عمر یا لیتنا کنا معک لقلقه زبانمان بوده باشد و نینوا که شد پایمان بلرزد و اماننامه شمر و بهشت میز مذاکره توأم با بنابر فرمایش رهبر معظم انقلاب حرکتهای نابجا با قدارهبندان و اربابان کودککشمان فریبمان دهد.
وی با بیان اینکه ما یقین داریم که گرگ خونخوار و گاو شاخدار زبان منطق را نمیفهمد و با گفتوگو و منطق استیفای حق مظلوم صورت نخواهد گرفت، افزود: انشاالله نتیجه مذاکرات جاری که رهبر معظم انقلاب نیز به آن خوشبین نیستند به اصل خوشبینانه مسلم عقلی واقف شود.
نماینده تهران با اشاره به اظهارات وزیر نفت در یک برنامه تلویزیونی که عنوان کرد، دوران بخور بخور تمام شد، خاطرنشان کرد: حافظه تاریخی وی را اشارت میدهم که اولا تنها وزیری که از دولت قبل در این دولت به کار گرفتهای برادر مجاهدم رستم قاسمی وزیر سابق نفت است که در دوران وی و وزیری هامانه که هر دو در دولت شما به کار گرفته شده است، بخور بخور بوده است، بنابراین شما زیر سوال خواهید رفت.
وی خطاب به مردم با بیان اینکه به شما یادآوری میکنم که در دوران همان بخور بخوری که آقای وزیر نفت گفت کاری شد که امروز هوای تهران که خانم رئیس محیط زیست میگوید اول مشکل این مملکت محیط زیست است، هوای تهران به جای اینکه دو برابر آلوده باشد نصف آلوده است، ادامه داد: شهامت آن مرد که رفته است در اجرای طرح سهمیهبندی بنزین موجب شد امروز به جای ۱۴۰ میلیون لیتر بنزین ۷۰ میلیون لیتر مصرف شود و همین یکی کافی است.
کوچکزاده افزود: طرح آن مرد دوران بخور بخور باعث شد امروز ۲۰ میلیارد دلار بنزین کمتر خریداری و سوخته میشود.
وی خطاب به زنگنه با بیان اینکه از زبان روحانی شما که بخور بخور را به رخ ما میکشید، معرفی کنم ؟ گفت: شما قرارداد کرسنت را منعقد کردید که در آن قیمت گاز بر اساس ملاحظات تخصصی عدد و رقم قابل درک برای عموم جامعه را میگویم ۱۷٫۵ دلار در هزار مترمکعب به امارات داد که برای چندین سال غیرقابل بازگشت است، در همان زمان قطر به امارات گاز را ۶۵ دلار در هزار مترمکعب میداد.
نماینده تهران ادامه داد: این همان قراردادی است که حسن روحانی که آن موقع دبیر شورای امنیت بود دربارهاش طی نامهی شماره ۱۹۱۴-۱/۲۲۰ مورخ ۹/۹/۸۰ به رئیس جمهور آن زمان میگوید آیا کرسنت دارای اعتبار برای عقد قراردادی چند صد میلیون دلاری است و ضمانت معتبری دارد؟
وی با بیان اینکه عین نوشته حسن روحانی این است که آیا این قرارداد با قرارداد فروش گاز قطر به دبی (پروژه دلفین) مقایسه شده است؟ ادامه داد: ظاهرا قطر بسیار گرانتر به امارات میفروشد. آیا پیشبینی ۷۰ درصد گاز به صورت Take or Payکافیست؟ ظاهرا در امور قراردادها ۹۰ درصد پیشبینی شده است. آیا تحلیل در سکوی مبارک تاثیری بر تفاهمنامه ۱۹۷۱ بین ایران و شارجه نخواهد داشت؟ علاوه بر سوالات فوق، مطالعه اقتصادی طرح نیز ضروری است،
کوچکزاده گفت: چرا یک سال این سوالات حسن روحانی توسط زنگنه بیپاسخ گذاشته میشود که دوباره رئیس جمهور وقت از دبیر شورای امنیت وقت که حسن روحانی است، میپرسد نظرت در مورد این طرح چیست؟
وی با بیان اینکه در ۹/۹/۸۲ حسن روحانی میگوید قرارداد کرسنت وجود مثبت و منفی زیر را دارد افزود: روحانی دو نکته مثبت میگوید و خود هر دو نکته را نفی میکند، اول اینکه ارتباط با امارات گرچه خوب است اما این قرارداد با یک شرکت کوچک و کماعتبار اماراتی است، دوم ورود به بازار خلیجفارس وجه مثبت دیگری است گرچه در مقایسه با اقدامات قطر و کنترل همه بازارهای بزرگ منطقه حجم این قرارداد قابل ملاحظه نیست.
کوچکزاده با بیان اینکه روحانی ۵ نکته منفی در مورد این قرارداد میگوید، اضافه کرد: حسن روحانی در آخر نامه خود در مورد قرارداد کرسنت به کسی که امروز وزیر نفت کرده است میگوید این قرارداد در شرایط فعلی هیچ منفعت اقتصادی و سیاسی هم برای ما نخواهد داشت.
نماینده مردم تهران خطاب به زنگنه با بیان اینکه آقای بخور بخور امروز در دادگاههای بینالمللی میخواهند از جیب ملت ایران میلیاردها دلار پول به خاطر قراردادی که تو بستی، بردارند، گفت: حالا قضاوت کنید در دوران آن مرد که رفت بخور بخور بود یا شما که این همه مدعی و پررو هستید.
{آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است؛ دوستان برن جهنم، با دشمنان مدارا}
“دیوان خواجه حسن روحانی”
انیمیشن معجزه بنفش خبرگزاری دانشجو رو ببینید خیلی باحاله!!!!
قضیه رنگ کردن محاسن و رنگ کردن مردمه!
http://snn.ir/detail/video/339541/202
ما که دسترسی به بچه های بالا و بچه های آقا و دفتر آقا نداریم ولی با کارشناسی ِ عکس ها مشخص شد که دیدار در حسینه انجام شده!
تو کامنت های قشنگ و خوندنی این پست چقدر جای یک عزیز خالیه… 🙁
آخى، نیست که رئیس جمهور قبلى خیلى خوش صحبت بودند و در و گوهر از دهنشون مى ریخت، حالا از این لحن رئیس جمهور عزیز دلتون گرفته. لیاقت شما همون رئیس جمهور قبلیه.
چارهجوییهای مسئلهساز(یادداشت میهمان)
http://kayhan.ir/fa/news/21173
سلام. خدا می دونه که چقدر دلمون برای اون عزیزی که مدتی جاش خالیه تنگ شده!
مورد داشتیم که طرف میره حج، سرشو می بره داخل حجرالاسود بوس کنه، سرش گیر می کنه!
میگه: خدایا غلط کردم، دیگه گناه نمی کنم. دیگه دروغ نمی گم. خدایــــا منــو نخور… 🙂
حسین قدیانی: حالا که ما تایید کردیم، اما روزی سر صفحه یک کیهان، لطیفه ای برای حاج حسین آقای شریعت تعریف کردم. محور این لطیفه، جناب عزرائیل بود که درود خدا بر او باد. واقعا درود خدا بر عزرائیل بلند مرتبه باد. ایشان گفت: با اینکه این لطیفه، حاوی هیچ توهینی نیست، اما… روزی ستون گفت و شنود کیهان را با لطیفه ای در همین حدود، پایان دادم. بعدها که جایی «حضرت آقا» را دیدم، ایشان حرف ها زدند و سر آخر، ضمن تشکر از مطالب ستون گفت و شنود، به لطیفه آن روز که درباره همین حضرت عزرائیل بود، گله کردند، در عین حال خنده کنان گفتند؛ «آقای شریعتمداری! از من به شما یک نصیحت! هرگز با کسی که روز فوق العاده مهمی چون روز مرگ با وی سر و کار داری، و کار جدی هم داری، شوخی نکن!» دوست عزیز! دوستان عزیز! ما با خداوند منان و البته قهار، کارهایی داریم به غایت جدی و شوخی ناپذیر. فلذا ضمن آویزه قرار دادن آن پند «حضرت آقا»، بیاییم از همین جا قید بعضی لطیفه ها را بزنیم و حد نگه داریم… خداوند که جای خود دارد، بیاییم با سنگ مقدسی چون «حجرالاسود» -که درود خدا بر این سنگ باد- هم مزاح نکنیم… یک وقت دیدی یک روزی، همین سنگ و بوسه ای که بر او زده ایم یا حتی فقط شوق این کار، به دادمان رسید… می دانید که حجرالاسود، مقامی بلندبالا دارد نزد خدا… و از «مقربین عرش» است. آدم که با مقرب آسمان، مزاح نمی کند… ممنون از توجه تان!
قربون خدا و حجرالاسود برم که خیلی زود نماینده می فرسته برای آدم کردن و سر براه شدن! ممنون حاجی از راهنمایی تون! خدا شاهده که خیلی اهل لطیفه نیستم خصوصا از این نوع. اغلب دوستان هم می دونند خیلی برام نمی فرستند!! الانم اغفال شدم! خدا رو شکر می کنم که سریع راه گرفتار شدن آدم رو سد می کنه. خدایا شکرت.
حسین قدیانی: این کامنت خوب شما، به تنهایی، حاوی چند درس مهم بود، احسنت! این را هم باید شاکر بود از خداوند.
حاجی جواب دومت عین حاج آقاها «روحانیان» بود! 🙂
حاجی ولی خدا خودش میگه «من در نزد ظن بنده مومنم پنهانم»، یعنی «هر جوری نگاهم کنه، منم باهاش همونطور روبه رو میشم».
حالا البته بی احترامی، با شوخی و حسن ظن متفاوته!
خیلی عجیبه!
بر اساس اسناد و شواهد، یکی از مخالفان قرارداد به شدت آلوده و ضد منافع ملی کرسنت، همین آقای روحانی است که زمان عقد قرارداد، دبیر شورایعالی امنیت ملی تشریف داشتند. حال چه شده که ایشان، با انتخاب زنگنه به عنوان وزیر نفت، تلویحا از این قرارداد دفاع می کند؟؟؟؟ این وسط، تکلیف منافع ملی چه می شود که باید بابت حکم دادگاه لاهه، این همه از جیب ملت ضرر دهد؟؟؟؟
سلام. به نظرم خیلی به رئیس جمهور اهانت می شه. این رفتار، حرفه ای نیست.
اسلام دوست؛
حق با شماست، منتقدین نمی تونن حرفه ای رفتار کنند!!!
چون رفتار حرفه ای توهین و جسارت کردن در حد لالیگا فقط حرفه خود خود خود رئیس جمهوره؛
رئیس جمهوری که حقوق دانه اما نمی دونه نباید به مردم توهین کنه، کارش حرفه ایه! اما کار منتقدین غیر حرفه ای!
آفرین قضاوت قشنگی کردی!
عالی بود.