وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۳
موسم بهار، بازگشت پرستوها را زیاد دیدهایم اما آن روز که «یوسف گمگشته» بیاید، کدامیک از این شهدا دوباره به زمین برخواهند گشت؟ تا آن روز رویایی، بیا ای دل، دلخوش کنیم به احوال آسمان. نوروز در آسمان خبرهای بهتری است. آسمان همیشه فاطمیه است. برای رزمندهای که در راه دفاع از حرم عقیله بنیهاشم، به کاروان آسمانیان پیوسته، دیگر تهمتها تمام شد! این زمین بود که بچهها زجر میکشیدند! آسمان جای ماجور شدن است! نگاه میکنم به سن و سال بسیجیانی که اجازه ندادند «زینبیه» هم حکایت خانم زینب سلامالله علیها به اسارت رود؛ جنگ ندیدهها! تازه به دوران رسیدهها! ترمز بریدهها! خشونتطلبها! افراطیها! تندروها!

ای شهدا! برای شما، دیگر زخم زبان تمام شد! خوش باشید در قهقهه مستانهتان! نوروزتان مبارک! خون سرخ شما، باورم هست که جنگ ندیدههای تمام تاریخ را روسفید کرد! حقا که شهادت، در چنین روزگاری هنر بیشتری میخواهد. باید هم باد کنند این «ویژهنامههای نوروزی» روی دکهها! جز خون مطهر شما، هیچ حرف تازهای وجود ندارد! جریان سازی، از آن خون سرخ شهدای حرم است، همین شماها، همین شهید حی و حاضر، حاج قاسم سلیمانی! اگر به اعتراف پرزیدنت «مؤدب و باهوش» داعش محصول حمله نظامی آمریکا به عراق است، خود این اعتراف، محصول شهادت شهدای حرم است، همین شماها، همین شهید حی و حاضر، حاج قاسم سلیمانی! ای شهدای حرم! گناه نسل شما… نسل ما… نسل من، جنگ ندیدن بود که آن را هم شهادت شما در روزگاری که علیالظاهر جنگ نیست، پاک کرد! بعد از جنگ، ابتدا نقشه این بود که نسل مرا از «جنگ» بترسانند اما «جنگ کجایی که دلم تنگ توست» آنقدر از زبان نسل من… همین شهدای حرم گفته و شنیده شد که نقش بر آب کرد این نقشه را. آنگاه نقشه طعنه کشیدند و از سن و سال خود بر سر ما چماق بلند کردند. زخم زبان «جنگ ندیدهها» محصول همین نقشه بود. اینک به سن و سال شهدای حرم بنگرید!

مهم نیست شناسنامه آدمی به جنگ بخورد، مهم آن است که وصیتنامه آدمی به شهادت بخورد. مهم آن است که جنگ نباشد و هیچ کجا از خاک کشورت دست دشمن نباشد اما «مهدی نوروزی» به شهادت برسد تا جنگ نشود و هیچ کجا از خاک کشورت دست دشمن نیفتد! حالا باز به بسیجی کف خیابان ۸۸ ما زخم زبان بزنید که «بسیجی واقعی» نبود! مهم نیست! او دیگر این طعنهها را نمیشنود! نوروز در آسمان خبرهای بهتری است! آسمان همیشه فاطمیه است! اینک صلح، بهار، پرستو و… همین زمین بدهکار آن شهیدی است که تن خود را بیرون مرزها سپر کرد! بیرون مرزها… و پیش از آنکه پای اجنبی، خاک وطن را آلوده کند! در تعریف «شهدای حرم» بسی کاملتر از زخم زبان ناقص «جنگ ندیدهها» این است که بگوییم؛ «در جستوجوی باده شهادت، زودتر از زود رفتند تا باز هم سایه جنگ بر سر این آبادی سنگینی نکند». عراق مال عراقیها و سوریه از آن سوریهاست لیکن آنچه از مجاهدان کنونی جهان اسلام، شهدایی با ملیتهای مختلف ساخته، آرزوی تمدن واحده و مدینه فاضلهای است که انشاءالله با ظهور مهدی موعود (عج) محقق خواهد شد. جمهوری اسلامی اگر دنبال امپراتوری بود، کارهای دیگری غیر از نوکری برای حرم آلالله و خدمت بیمزد و منت به همسایگانش انجام میداد. نشان به نشان شهدایش، جمهوری اسلامی در پی آن است که سایه جنگ، حتی از سر کشورهای دیگر برداشته شود. محصول حمله نظامی آمریکا به عراق را زحمت کشید و خود جناب اوباما برایمان گفت! این وسط، بدبخت کسانی هستند که میخواهند این آمریکا را، با وجود این اعترافات، این سناتورها، این همه روسیاهی، بزک کنند! من اما میخواهم از محصول شهادت شیربچههای سپاه خامنهای در مجاورت حرم اهل بیت سخن بگویم. به یمن این همه شهادت، «یار» خواهد آمد. آقاجان! عاقبت که میآیی… ای آفتاب بالانشین! ضجههای ماه و ستارهها را نمیشنوی؟ داریم تو را صدا میزنیم، تو را میخوانیم… با خون شهدایمان که «جبهه و جنگ» را ندیدند اما «شهادت» را چرا! «ظهور» را ندیدند اما «تو» را در لحظه شهادت چرا! آقا جان! سالیان درازی است که «لحظه شهادت روزگار» است. برس به داد بشریت… که گفت: «حول حالنا الی احسن الحال».

وطن امروز/ ۱۶ اسفند ۱۳۹۳
همین که آقای رفسنجانی هم با آنهمه سوابق هشتاد و هشتی، عاقبت به زشت بودن همصدایی با اسرائیل پی برده، فی حد ذاته چیز خوبی است و خبر از توفیق گفتمان اصولگرایی بر گفتمان تقلب میدهد. این را ما همان سال ۸۸ مکرر گفته بودیم که نگارش نامه سرگشاده، فتنهگری، بیقانونی، دمیدن در دروغ تقلب، بدل شدن به سرمایههای اسرائیل و تبدیل شدن به دوستان خوب نتانیاهو، امری بسیار زشت و فوقالعاده مذموم و نکوهیده است. البته بهتر بود ایشان همان سال ۸۸ پی به این نکته میبردند و همصدایی با دموکراسی، رای مردم و قانون انتخابات مملکت را به همصدایی با اغیار نمیفروختند لیکن تو هر وقت بفهمی همصدایی با دشمن، خطا و خیانت است، ناخودآگاه داری اعتراف میکنی که دروغ تقلب هم خطا و خیانت است! در تاریخ سراسر «مرگ بر اسرائیل» جمهوری اسلامی، اوج همصدایی با اسرائیل در همین دروغ تقلب علیه جمهور و جمهوریت بود. اینک وقتی آقای رفسنجانی هم در مذمت همصدایی با نتانیاهو سخن میگوید، در اصل دارد شعار «نه غزه، نه لبنان» را هو میکند! خب! نگارنده ضمن اینکه این همه را به فال نیک میگیرد، در ادامه نکاتی را به اختصار بیان میکند.
یکم: در سالیان گذشته، هیچ پیشرفت علمی و البته بومی ملت ایران، اندازه انرژی هستهای روی مخ سران اسرائیل رژه نرفته. بدیهی است هر اقدامی که -ولو اندازه یک پیچ و مهره کوچک- صنعت هستهای ما را محدود کند، مورد رضایت اسرائیل است. این دیگر یک تحلیل سیاسی نیست که بتوان علیه آن ردیه اقامه کرد. کاملا واضح است. فلذا این یک اصل مسلم و غیرقابل خدشه است؛ محدود کردن صنعت هستهای با هر نیتی که صورت بگیرد خواسته یا ناخواسته حکم همصدایی با اسرائیل دارد. پس همصدایی با اسرائیل فقط خلاصه در نامه سرگشاده علیه یک انتخابات باشکوه ۴۰ میلیونی یا شعار «نه غزه، نه لبنان» نمیشود، بلکه حذف نماد هستهای هم همصدایی و همراهی با نتانیاهو محسوب میشود. باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی علیرضا و آرمیتا کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
دوم: من تعجب میکنم از آقای رفسنجانی. ایشان با علم بر آنکه همصدایی با نتانیاهو چیز بدی است، آنهمه علیه خط مقدم مقاومت علیه اسرائیل سخنپراکنی کرد؟! باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی حامیان حزبالله و مدافعان حرم عقیله بنیهاشم کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
سوم: در تحلیلهای مندرآوردی، دبه درمیآوردند که اسرائیل، نه فقط مخالف توافق کذا بلکه اساسا مخالف پر و پا قرص هر گونه توافقی میان دولت اعتدال و ۱+۵ است! نگو اول دیوانه عالم، جماعتی از اصلاحطلبان ما را با عرض معذرت مثل خودش دیوانه فرض کرده و بازی داده! چه گفت نتانیاهو در آن کنگره آمریکایی، جز آنکه؛ «موافق توافق خوبم»؟! نتانیاهو حتی این را هم نمیگفت، باز معلوم بود که اسرائیل -بسی جلوتر از اعضای پنج بهعلاوه یک!- دنبال یک توافق خوب میان دولت اعتدال و غرب است. توافق خوب به آن معنی که در ازای امتیازات نقد و فراوانی که از طرف ایرانی گرفته میشود، به او فقط مشتی وعده نسیه داده شود! برای اسرائیل و در مواجهه با جمهوری اسلامی، چه چیزی بهتر از این؟! نقی هم اگر این وسط نتانیاهوی ابله میزند، از ورای شکم سیریناپذیر اوست، نه آنکه مشکلی استراتژیک مثلا با توافق کذا داشته باشد! با این حساب، بهتر بود این مردک، حرف حساب خود را واضحتر میزد و میگفت؛ «موافق توافق خوبترم!» جای شگفتی اینجاست که غرب و حامیانش این همه روی موضع باطل خود محکم ایستادهاند، آن وقت بعضیها در داخل، هر توافقی ولو توافق بد را بهتر از عدم توافق با غرب میدانند! «هر توافقی» یعنی همان «توافق خوب» مد نظر نتانیاهو، اما «توافق بد» معنای بدتری هم دارد، یعنی همان «توافق خوبتر» مد نظر اسرائیل! حال، همصدا با اسرائیل و مشخصا نتانیاهوی دیوانه چه کسی است؟! آنان که طرف ایرانی را هم ترغیب به یک توافق خوب و همشأن با منافع بلندآوازه ملی میکنند یا کسانی که شعر میگویند؛ «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست»؟! در رابطه با بحث پیش رو، زاویهدارترین صدا با صدای نتانیاهو، از آن منتقدانی است که ضمن تشویق طرف ایرانی به بستن یک توافق خوب و منطبق با منافع ملی، در عین حال، عدم توافق را بسی بهتر از توافق بد میدانند، همچنان که شبیهترین صدا به صدای نتانیاهو، از آن کسانی است که با سرودن بعضی اشعار، به توافق خوب مد نظر نتانیاهو گرا… گرا که چه عرض کنم، رسما پر و بال میدهند! این بار اما باورم هست هر آنکه بغض را در گلوی خود روزگار میهمان کند، همصدایی با اسرائیل خبیث کرده!
چهارم: اسرائیل دشمن ما است و ما نیز با افتخار، اول دشمن او هستیم و قسم خوردهایم تا روزگار را از این موجود نکبت و جعلی پاک نکنیم، از پای ننشینیم. اگر داشتههای اسرائیل، غصبی است، لیکن داشتههای ما واقعا داشتههای ما است. تو اگر این داشتهها را دعوت کنی که ارزان یا اصلا مفت و در حد یک آبنبات بفروشند، فراتر از همصدایی با اسرائیل، همراهی کردهای با دشمن اول بشریت. همصدایی با اسرائیل، سال ۸۸ شاخ و دم نداشت، الان هم ندارد! آقایان! وسط مذاکره، با برداشتن نماد هستهای از اسکناس ملی، ممنونیم که دست آخر، ما را متوجه معنای «تدبیر» کردید! اما هستهای، احمدیروشن، رضایینژاد و… اتفاقا همه از دل همین دانشگاه و همین سر در بیرون آمدهاند! امیدوارم تحمل این سخن را داشته باشید؛ بیشتر به شما میخورد اگر که به جای نماد هستهای، همان نقاشی معروف را میگذاشتید پشت اسکناس کشور! راستی شما آمده بودید ارزش پول ملی را افزایش دهید یا در آستانه سال نو، حتی هنگام پول نو گرفتن علیرضا و آرمیتا از بزرگترانشان هم، بغض را میهمان گلوی روزگار کنید؟!
***
تیتر را زدم «پنج + یک + اسرائیل». از بس توافق کذا را بد برای ما اما خوب برای اسرائیل بستید که فیالحال نتانیاهو خودش را رئیس سر گردنه مذاکرات میداند و از آمریکا و آن پنجتای دیگر، داعیهدارتر است! خب همصدایی نکنید با نتانیاهو! بس کنید این بساط را! دیپلمات اگر دیپلمات باشد، مایه دلواپسی دشمن میشود، نه دوست! بس کنید این بساط را!
وطن امروز/ ۲۱ بهمن ۱۳۹۳
نه پس نمیآییم. نه پس اهل کوفه میشویم و تنها میگذاریم علی(ع) را. نه پس فراموش میکنیم عهدی را که با خون شهیدان بستهایم. نه پس از شعار «مرگ بر آمریکا» آن هم در جهانیترین هنگامهاش کوتاه میآییم. نه پس از یاد میبریم «اللهاکبر» آغشته به خون شهیدی را که شب ۲۲ بهمن ۶۴ به جای بام خانه، در همان اروند خروشان سر داد. نه پس اجازه میدهیم آمریکا فکر کند به جای یک ملت شکستناپذیر، انقلابی و همیشه در صحنه، تنها و تنها با ۴ تا دیپلمات طرف است. نه پس در آستانه سیوهفتمین بهار انقلاب رجز «من انقلابیام» را بدون حماسه حضور، بدون لبیک به ولیامر و تنها در حد یک شعار پایین میآوریم. نه پس دشمن را در این توهم نگه میداریم که تحریم اقتصادی موجب عدول ما از آرمانها شده. نه پس بیتدبیری این دولت و آن دولت را به پای اصل انقلاب اسلامی مینویسیم و در محاسبه دچار خطا میشویم. نه پس مثل بعضیها کت و عینک فلانی، برایمان از لباس بدون جلیقه ضد گلوله شهید زنده موضوعیت بیشتری پیدا میکند. نه پس تنها میگذاریم «محمد رسولالله» را و «علی ولیالله» را و سلمان و ابوذر و عمار را و قرآن و نهجالبلاغه را… و اسلام را… و خمینی و خامنهای را در میان این همه قدارهبند شبپرست. نه پس به برادران چندین ساله، اجازه میدهیم یوسف انقلاب را باز هم درون چاه بیندازند. نه پس مثل بعضی از این آقازادههای اختصاری، خود را طلبکار خون شهدا تصور میکنیم. نه پس حکایت بعضی از این خواص، خمینی بتشکن را به جای افق منتهی به سحر، در خواب شبانه مشاهده میکنیم!… نه پس نمیآییم و فراموش میکنیم که ۲۲ بهمن ۹۳ آن هم بعد از خبر مرگ بشکه سعودی، بیش از هر ۲۲ بهمن دیگری، چشم بقیةالله به خیابان انقلاب اسلامی دوخته شده تا با نشان دادن این «حضور» به الله جلجلاله، تعجیل در «ظهور» خود را از حضرت باریتعالی بخواهد. نه پس مثل بعضیها زمان را میخواهیم اما بدون صاحب الزمان(عج).

هیهات! که هر شعاری در یومالله ۲۲ بهمن ۹۳ و ۲۲ بهمنهای بعدی سرداده شود، استعاره از لبیک اصلکاری، یعنی «لبیک یا صاحبالزمان» است. اگر ۲۲ بهمن ۵۷ فقط شاه رفته بود، اینک ملک عبدالله، علی عبدالله صالح، مبارک، بنعلی و خیلی از دیکتاتورهای دیگر رفتهاند. به یمن انقلاب اسلامی که منتج به بیداری اسلامی شده، فراعنه یکییکی دارند میروند بلکه زمین، اندکی نفس بکشد. فیالحال موسم نفس کشیدن زمان است. باید بیاید صاحب الزمان. به بعضیها بربخورد یا نخورد، ۲۲ بهمن یعنی توافق با مهدی فاطمه(س). اروند با آن جزر و مدهای ناآرام، خروشانتر از آن بود که بچههای ما با دست خالی بتوانند از عرضش رد شوند. کجایند والفجرهشتیها که از توافق خود با بقیةالله الاعظم، در آن لیالی عشر سخن بگویند؟ «عنایت آمریکایی» یعنی تحریم، ترور، کودتا… یعنی طالبان، القاعده، داعش… یعنی دشمنی با ملت ایران اما دوستی با سران ملعون فتنه، لیکن زمانی است که دیگر باید لطف و عنایت را از حضرت صاحبالزمان جستوجو کرد. هم او که حضرت روحالله را در شباهنگام نجوا، انیس و مونس بود. خامنهای را نیز. حضرت ماه خوب میدانند کدامین آفتاب، منظور سخن است. ما نیز خوب میدانیم رمز و راز آن چفیه را که همنشین دائم شانههای رهبر انقلاب است. مگر ما خانقاه بازیدراز را فراموش کرده باشیم که خاطرات صاحبالزمانی رزمندهها از یادمان رفته باشد! و به راستی مگر انقلاب اسلامی اساسا در آستانه بهار سیوهفتم خود قرار میگرفت، اگر لطف و عنایت مهدی موعود نبود؟ ما خوب میدانیم آمریکا و اسرائیل، چه از جان این منطقه از کره زمین میخواهند. ما به خوبی دریافتهایم که دشمن، چه از جان زمان میخواهد. اگر هدف، صاحبالزمان است، چشم دشمن کور باد که مهدی خواهد آمد. اگر دشمن، انقلاب اسلامی را میزند که به خیال خام خود مانع تحقق انقلاب جهانی منتقم خون حسین(ع) شود ما نیز غراتر از همیشه شعار «لبیک یا صاحبالزمان» را سردست میگیریم. بگذار به بعضیها بر بخورد لیکن خرافه آنجاست که از جلاد تحریم، لغو تحریم را تمنا کنی! خرافه آنجاست که در روزگار جهانشمولی «مرگ بر آمریکا» پرزیدنت روسیاه را برداری و بزک کنی! آقایان! آقایی دارد میکند شعار «مرگ بر آمریکا»ی ما در سراسر جهان. در این زمان، هر کس به هر زبانی این شعار را سر دهد، اصلش یعنی «لبیک یا صاحبالزمان». خیابان انقلاب اسلامی صحنههایی را دیده، صحنههایی را خود انقلاب اسلامی باید ببیند. انقلاب اسلامی باید ببیند ثمره خون شهدای والفجر ۸ را. غیبت، هرچقدر میخواهد جزر و مد داشته باشد؛ ما انشاءالله و به مدد خود بقیةالله از عرض تاریکی عبور میکنیم و در ساحل سحر، دگر بار، سلامی دوباره به محضر آفتاب تقدیم خواهیم کرد. برای زمان، برای زمین، خدا، نقشههای بهتری از کدخدا کشیده. خدایا! ما با وعده تو توافق داریم و دست برتر را از آن تو میدانیم. مهم نیست که از ۲۲ بهمن ۵۷ چند سال میگذرد، مهم این است که انقلابی، «انقلابی» میماند تا به چشم خود انقلاب مهدی موعود را ببیند. خمینی خوب میداند چه میگویم، خامنهای نیز، ملت «لبیک یا صاحبالزمان» نیز. سطح آرزوهای ما بالاست، خیلی بالاتر از سقف اتاق بیضی! اگر شیطان از درگاه خدا رانده شد، نشان به نشان صدور بدون ویزای شعار «مرگ بر آمریکا» شیطان بزرگ هم از چشم بشریت افتاده! خرافاتیها بدموقعی دخیل به کدخدا بستهاند! لبیک یا صاحبالزمان را عشق است… عشق است آن زمان، که زمان، عصای دست خود را بیابد و مهدی(عج) بیاید. خدایا! غیبت، زمان را به تبعید فرستاده… گویی هیچ نمیگذرد! قبلا هم در پاسخ بعضیها گفته بودم ما هنوز بهدوران نرسیدهایم! خدایا! ما از تقویم روزگار، یک مناسبت بزرگ طلب داریم که این قطعنامه همه راهپیماییهای ماست: «اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا و غیبه ولینا».
وطن امروز/ ۲۳ دی ۱۳۹۳
۷ یا شاید ۸ سال پیش بود؛ باز هم حدودا پس و پیش که از میدان فردوسی قصد کردم این ۴-۳ ایستگاهی که تا پل کریمخان فاصله است پیاده گز کنم. مقابل «روایت فتح» اما چشمم به برگهای افتاد که نصب شده بود روی در شیشهای فروشگاه. «علمدار با کیفیت ارتقا یافته رسید». به عشق صدای آوینی و نوحه حاجصادق و شعر بیمثال حبیب معلمی و شرق ابوالخصیب و کربلای ۵ و سهراهی شهادت و خندههای جاودان حاجحسین خرازی و آستین خالی دست راست و صدالبته طمع آن کیفیتی که ارتقا هم یافته بود، یک نسخه دیگر از دیویدی علمدار را خریدم. آخر شب در خانه، غوغایی بر پا شد در دلم با «علمدار». از یک سو صدای محزون راوی فتح بود که میگفت: «آخرین بار که ما حاج حسین را دیدیم در عملیات کربلای ۵ بود. شرق ابوالخصیب. وقتی از این کانالها که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند میداده است بگذری، به فرمانده خواهی رسید، به علمدار… او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت. چه میگویم؟ چهره ریزنقش و خندههای دلنشینش نشانه بهتری است… مواظب باش! آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم میکنی. اگر کسی او را نمیشناخت هرگز باور نمیکرد با فرمانده لشکر مقدس امام حسین علیهالسلام روبهروست. ما اهل دنیا از فرماندهان لشکر، همان تصوری را داریم که در فیلمهای سینمایی دیدهایم اما فرماندهان سپاه اسلام، امروز همه آن معیارها را در هم ریختهاند… حاج حسین را ببین! امروز در شرق ابوالخصیب، نزدیک بصره و ۱۰ سال پیش در مدرسه شبانه نمونه… خدایا چه رخ داده است؟ چگونه میتوان این همه را باور کرد؟»
و از دیگر سو، حنجره محزون بلبل خمینی بود که سرود حبیب معلمی را به غایت زیبا میخواند: «اسوه شب شکاران فخر طلایهداران؛ حسین خرازی، حسین خرازی… رایحه بهاران در دل لالهزاران؛ حسین خرازی، حسین خرازی… سوی خدا نموده رجعت جاودانه، همچو همای رحمت در دل بیکرانه؛ اوج گرفته روحش سرخوش و عاشقانه، تا به تقرب حق بر زند آشیانه؛ جای کند به بزم و مجمع رستگاران؛ حسین خرازی، حسین خرازی…». در جایی از مستند «علمدار» که لنز دوربین روی صورت فرزند نوزاد شهید حسین خرازی بود، سید شهیدان اهل قلم با مخاطب قراردادن «مهدی خرازی» داشت میگفت: «یادگار حاجحسین خرازی، پسری است که بعد از شهادت او به دنیا آمده است و نامش را آنچنان که خود وصیت کرده بود «مهدی» گذاشتهاند. مهدی جان! پیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است اما مهدی جان! این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست». یاللعجب! زمستان ۶۵ که ما بابت دفاع از سرزمین خودمان در جنگ بودیم، شهید آوینی داشت به فرزند نوزاد علمدار کربلای ۵ میگفت؛ «مهدی جان! بیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است…». من البته بیش از آنها شهید آوینی را دوست میداشتم که بخواهم متهمش کنم به شعار و شعارزدگی، لیکن زمستان ۶۵ و مشغول بودن ما به شلمچه و جزیره بوارین و موانع مثلثی شکل کجا و آزادی نجف و کربلا کجا؟! معالاسف آن شب هم که داشتم علمدار ارتقا یافته را میدیدم، نیمی از عراق دست یانکیها بود و آن نیم دیگر دست انگلیسیها! فلذا بیشتر به یک رویای شیرین میمانست آنچه داشت آوینی خطاب به مهدی خرازی میگفت!
***
دیروز صبح، حاجصادق آهنگران تماس گرفت که «از همه جا دارند به من زنگ میزنند و بابت دلنوشتهام به «حضرت آقا» تشکر میکنند. از اهواز، از دزفول، از تبریز، از زنجان، از شمال، از غرب، از مشهد، از تهران، از سپاه، از ارتش، از بسیج، از دوست، از ناآشنا… از همه جا، حتی از خارج کشور!» بعد بغض کرد و ادامه داد: «نمیدانم لایق این همه محبت هستم، نیستم! شرمنده شدهام عجیب! نمیدانم چه کار کنم؟» به حاجصادق گفتم: «مردم که شما را کلا دوست داشتند اما نامهتان به «تنها تداعی خمینی» و آن «هیهات مناالذله» آخرش، این محبت را مضاعف هم کرد! اساسا یکی از رموز ولایت، همین بیشتر کردن محبت دلها و قلبهاست». صدای محمدصادق آهنگران که زیباست اما اخلاص نغمهخوان ما از صدای او هم زیباتر است. گمانم «ستاد تبلیغات یکنفره جنگ» دارد نان همین اخلاص را میخورد. عجیب مردم دوست میدارند این حاجصادق آهنگران را! باری در حج، هنگام رمی جمرات، صحنهای دیدم که خالی از لطف نیست تعریفش. با آهنگران و جماعتی دیگر مشغول سنگ زدن به ابلیس بودیم که چشم پیرمردی افتاد به حاجصادق. پیرمرد سنگ زدن به شیطان را بیخیال شد و بنا کرد بوسیدن حاجصادق، حالا نبوس کی ببوس! حاجصادق خندهکنان به پیرمرد گفت: «حالا اعمال حجت خراب نشه؟!» که جواب شنید؛ «این بوسه هم بخشی از اعمال حج من است!»
***
اوضاع آنقدر کربلای پنجی است که دیشب به سرم زد دوباره «علمدار» را بگذارم و ببینم؛ «مهدی جان! پیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است اما مهدی جان! این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست».
*** *** ***
این روزها سالگرد شهادت شهید مصطفی احمدیروشن است… و این متن از صدر تا انتها، هیچ نیست الا نامهای به «علیرضا» که تروریستهای صهیونیست، پدرش را کشتند به جرم غیرت در علم و عمل. اگر یک نسل پس از شهدای «روزگار جنگ» و به شهادت «اربعین بیست میلیونی»، نجف و کربلا آزاد شد، فرزندان شهدای «جنگ روزگار» هم انشاءالله پیش از آنکه آنهمه بزرگ شوند که سلاح علم و دانش پدر را به دست گیرند، شاهد آزادی قدس شریف خواهند بود. علیرضا جان! زمان بر شهید نمیگذرد، بلکه این شهید است که زمان و زمین را در برمیگیرد. پس حتم کن خطاب آوینی با تو هم هست؛ «این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست». علیرضا جان! غمگین مباش. خون سرخ پدر تو انشاءالله جمع میکند این بساط را که خدا بیخود نام هر شهیدی را «مصطفی» نمیگذارد!
وطن امروز/ ۱۳ دی ۱۳۹۳: رزمایش ارتش جمهوری اسلامی هنوز در روزهای نخست خود بود که صدای نتانیاهو درآمد تا معلوم شود تجهیزات نظامی از قبیل موشک اگر متکی به ارادههای مقدس باشد، اتفاقا اقتدارآفرین است. صدالبته اقتدار ارتش و سپاه انقلاب اسلامی در ایمان مستحکم سردار و سرهنگ و سرباز ما ریشه دارد، در تقوا و ترس فقط از خدا و لاغیر، لیکن حضرت باری تعالی خود گفته است: «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه». حال آیا زیبنده است که وسط رزمایشی به این دشمنشکنی، آن هم در بینالمللیترین، اقتصادیترین و حساسترین شاهراه آبی جهان، بفرمایند: «افزایش برد موشک، اقتدار نمیآفریند»؟! ما اگر شعار خود را گذاشتهایم تدبیر، مگر نه آن است که باید مدبرانه سخن بگوییم و مدبرانه رفتار کنیم؟! واقعیت این است؛ سردار مملکت دارد به وظیفه خود عمل میکند، آن هم به نحو احسن. سردار مملکت، خواه چون حاج حسن طهرانیمقدم، شهید باشد، با موشکهایش، همچنان مشغول خدمترسانی است؛ خواه چون حاج قاسم سلیمانی، شهید زنده باشد، باز هم به شایستهترین نحو ممکن کار خود را دارد میکند. سپاه، موشکی که قول ساختش را داده بود، ساخته. ارتش غرورآفرین نیز. علیالظاهر جنگ نیست، اما سرهنگ کشور به شکوه هرچه تمامتر از پس کارهای خود برآمده. رزمایش برگزار میکند لیکن اندازه یک جنگ واقعی، موجب وحشت اسرائیل میشود. خب! آن که باید موشک خود را بسازد، تمام و کمال این کار را کرده، آیا آن که ایام انتخابات قول داده بود صد روزه بخش مهمی از مشکلات اقتصادی کشور را حل کند هم کار خود را به نیکی انجام داده است؟! انشاءالله به کسی برنخورد اما حقوقدانها کم آوردهاند از سرهنگها. اگر «من سرهنگ نیستم» تا دیروز یک پز انتخاباتی ـ تبلیغاتی بود، اینک باید گفت کاش بعضیها عمل به وظیفه را از سرهنگ مملکت آموخته بودند. کاش همانگونه که نظامی ما در وظیفه خود یعنی ساخت موشک، آنچنان مدبرانه عمل کرده که دشمن، دیگر در خواب هم قادر به حمله نظامی به ایران عزیز نیست، دولتمرد ما هم در مقوله اقتصاد اقتدار میآفرید. عرصه نظامی به سردار و سرهنگ خود مفتخر است، اما سردار میدان اقتصاد و سرهنگ عرصه معیشت کجاست؟! معالاسف بعضیها به جای عذرخواهی بابت بدقولیهای اقتصادی و البته خیلی چیزهای دیگر، هنوز هم بر سر مردان جنگ میکوبند و وسط رزمایش ارتش، علیه اقتدار موشک جمهوری اسلامی سخن میرانند. خوب است دستگاه اجرا به جای فرافکنی و احیانا تخطئه اقدامات غرورآفرین دیگران، در همان «تشک کارآمدی» با اصحاب نقد کشتی بگیرد. ما با دولت، دعوا نداریم لیکن «دعوی کارآمدی» چون دست آخر گره به زلف «منافع ملی» میخورد، کتمان نمیکنیم که محل اصلی مناقشه ما با دولت است. دگربار باید دولتمردان ما مداقه کنند که با چه شعارهایی از مردم رأی گرفتند؟! نیز باید مقایسه کنند چه نسبتی میان آن شعارهای عمدتاً اقتصادی و کلیدواژههای بعد از سکانداریشان وجود دارد؟ آیا پارازیت، فیلترینگ، زدن امر به معروف، اینترنت، معطل کردن امهات امور کشور به نتیجه مذاکره و… اندک تناسبی با شعارهای انتخاباتی آقایان دارد؟! متأسفانه حرفهایی که برای مردم «نان» نمیشود، به کلیدواژههای اصلی دولت اعتدال بدل شده. خواننده فلان بتواند بخواند، نویسنده بهمان بتواند بنویسد، آن یکی بتواند بنوازد، این یکی بتواند برقصد؛ صرفنظر از درست یا نادرست بودن این موارد -که بررسی آن مجال دیگری میخواهد- شده مهمترین کلیدواژههای دولت اما فرار اینچنین از حوزه اقتصاد به حوزههای دیگر، زیبنده دولتی نیست که دو شعار تدبیر و اعتدال را سر دست گرفته. نکته بسیار مهم اینجاست که اگر دولت قصد دارد «جنگ مواضع» با اصحاب نقد راه بیندازد، منتقدان هوشیارتر از آنند که دولت را امر به معروف اصل کاری یعنی «امر به اقتصاد» نکنند. فرار از «نبرد کارآمدی» به «جنگ مواضع» این ظن را در مردم برمیانگیزاند که نکند دولت خود از کارنامه نهچندان خوبش در حوزه اقتصاد باخبر است که علیالدوام از اقتصاد فرار میکند! شگفتا! در حوزههای مورد علاقه آقایان هم وقتی از ایشان سؤال میکنی، باز از زیر بار مسؤولیت شانه خالی میکنند با این بهانه جالب که بودجه این نهاد و آن سازمان، از بودجه ما بیشتر است! فرار از اقتصاد، هم خودش بد است، هم منجر به نتایج بدی میشود که همین فرار از مسؤولیت در حوزههای مورد علاقه هم از نتایج شوم فرار از فراحوزه اقتصاد است. آری! اقتصاد «فراحوزه» است و تو وقتی از آن فرار میکنی، با آن همه ادعا در دیپلماسی خارجی و دیپلماسی نفتی، قیمت نفت میشود ۵۷ دلار! باورم هست نفت ۵۷ دلاری بیش از آنکه قدرت کدخدای غیر کدخدا را نشان بدهد، بیش از آنکه قدرت آلسعود در حال سقوط را نشان بدهد، حتی بیش از آنکه محصول زد و بند اوباما و اخوک عبدالله بعضی آقایان باشد، نتیجه طبیعی فرار قوه مجریه از فراحوزه اقتصاد به حوزههای بعضا مبتذل و دستچندم است. همچنانکه نتیجه بدیهی تمدید توافق کذا هم میتواند باشد که ما سابق بر این در روزنامه «وطن امروز» از آن به «دشت اول تمدید توافق» یاد کردیم. فرار از حوزه اقتصاد حتی اگر فرار به حوزه مهم و غیرمبتذل دیپلماسی هم باشد، باز نتیجهای بهتر از نفت ۵۷ دلاری در پی نخواهد داشت. اینک جا دارد داخل پرانتز به آقای رفسنجانی بگوییم که آیا بهتر نیست برای این نفت ۵۷ دلاری هم پایی پیش بگذارید و نزد اخوک عبداللهتان چیزی به گرو بگذارید؟! و آیا بهتر نیست به آلسعود که این همه نزد ملت ما منفور است، اینقدر مشتاق نباشید؟! بگذریم… که من از سر خیرخواهی به دولت محترم عرض میکنم منفعت، فقط و فقط در «نبرد کارآمدی» است و الا «جنگ مواضع» دولت، نه با ما، که علیالقاعده باید با آمریکا و اسرائیل منفور و امثال همین عربستان مفتخور باشد. با شعارهای اقتصادی از مردم رای گرفتن اشکالی ندارد اما شرط است که بعد از روی کار آمدن هم حقیقتا نقش «کلید» را ایفا کنیم، نه اینکه با خلق کلیدواژههای غیر اقتصادی، گرههای معیشتی زندگی مردم را بیشتر کنیم. از قضا، نقد ما به توافق کذا یا تمدید آن هم به زبان اقتصاد بود. آقایان قول داده بودند با توافق، تحریمها برداشته میشود و اقتصاد نفسی میکشد! فیالحال تحریمها که برداشته نشد، اما تو اگر میخواهی اقتصاد نفسی بکشد، اولین قدم آن است که از اقتصاد، فرار نکنی. با این دستفرمان، همه حرفی زده میشود الا حرفی که برای مردم «نان» داشته باشد! با این دستفرمان، کلیدواژهها «کلید» را میخورند!
وطن امروز/ ۵ آذر ۱۳۹۳
دوشنبه شب بعد از اتمام مذاکرات، جان کری نشان داد که حقا وزیر خارجه شیطان بزرگ است و به آرمانهای صهیونیسم متعهد؛ «با این توافق، امروز دنیا از سال گذشته امنتر است و تمام کشورها بویژه کشورهای حوزه خلیج فارس و اسرائیل امنتر از گذشته هستند.» معالاسف پاسخ دندانشکن جناب ظریف، مختصر در این جمله شد که «خوشحالیم دنیا کمتر نگران باشد»! اساسا دستفرمان دولت اعتدال در حوزه سیاست خارجی، همین کاستن نگرانیهای دنیا از خطرات(!) جمهوری اسلامی است اما اولا کدام نگرانی؟ ثانیا کدام دنیا؟ ثالثا کدام خطر؟ «خوشحالیم دنیا کمتر نگران باشد» که نشد جواب دشمن! شگفتا! نزدیک ۱۷ سال پیش، دولت اصلاحات نیز در حوزه سیاست خارجی شعار «گفتوگوی تمدنها» را سردست گرفت بلکه از نگرانیهای دنیا(!) کم کند اما چه بود واکنش دنیای مدنظر بعضیها، بعضیها از اصلاحاتچی گرفته تا معتدل، به آن همه شعر که درباره گفتوگوی تمدنها سروده شد؟ هیچ، دنیا یعنی حضرت کدخدا نگرانتر هم شد و عدل، ما را گذاشت در لیست کشورهای محور شرارت! الان هم همینگونه است و شیطان همچنان به شیطنت مشغول. تو وقتی دنیا به این بزرگی را خلاصه در قطر گردن اوباما، جانکری و صدالبته نتانیاهو میکنی و خیال میکنی همه دنیا همین قدارهبندان سرگردنه هستند، نتیجه این میشود که حتی برای «تمدید» هم که فیالواقع نظر، خواست، میل، آرزو و هدف ۱+۵ بوده، از جنابعالی امتیاز میگیرند! دقت شود؛ این امتیاز، قرار بود به دشمن داده شود در ازای لغو تحریم اما در کمال تاسف شاهد هستیم که عینا همین امتیاز دارد به دشمن داده میشود آن هم فقط در ازای تمدید، تمدید چی؟ تمدید خود مذاکرات! خلاصه کردن دنیا در چهره چند حرامی که اتفاقا منفور جهان و جهانیاناند، ایضا وجیزه «هر توافقی از عدم توافق بهتر است» نتیجه آن همه مذاکره را جز این میکرد، جای تعجب بود! تا این دو مورد اصلاح نشود، هر توافقی به روایت جان کری متضمن امنیت بیشتر اسرائیل است. وقتی جان کری میگوید؛ «تحریمها ماند و ایران نیز به تعهداتش عمل کرد. احمق خواهیم بود، اگر بخواهیم شرایط امروز را ترک کنیم و به عقب بازگردیم» میخواستی اسرائیل از توافق ژنو یا تمدید آن ناراضی باشد؟ خوب است آقایانی که دنبال افراد همصدا با نتانیاهو میگشتند، دمی درنگ کنند در آن همه اتهاماتی که به این و آن میبستند. آن اتهامات، خدا را خوش نمیآمد اما کدخدا را چرا! رضایت دیگر کدخدا آنجاست که میبیند بعضیها دنیا به این بزرگی را با مساحت کاخ سفید اشتباه گرفتهاند! از این مساله باید هم کدخدا راضی باشد! از تمدید باید هم کدخدا راضی باشد! «تمدید» خواست دشمن بود، اما چون بعضیها در مذاکره «تدبیر» نداشتند، کدخدا بابت عملی شدن خواسته خودش هم از بعضیها امتیاز گرفت! واقعا این بود آن همه آشنایی حضرات با فوت و فن دیپلماسی؟! «خوشحالیم که دنیا کمتر نگران باشد» مال بعد از توافق کذا یا تمدید آن نیست؛ فیالواقع از روز ۲۲ بهمن ۵۷ به بعد وقتی دنیا دید ملتی مثل ملت ایران با رهبری ابرمردی چون خمینی بتشکن، شیطانشکن، خمینی «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» بیهیچ ترس و هراسی جلوی زورگوییهای آمریکا و اسرائیل ایستاده و همچنان میایستد، نگرانیهایش کمتر شده. اتفاقا توافق کذا و تمدید آن، چون منجر به درازتر شدن زبان شیطان شده، به نگرانی بیشتر «آزادگان عالم» منجر میشود. آری! ما وقتی میگوییم «دنیا»، منظورمان «مستضعفین جهان»اند؛ ابنای آدم، آحاد بشریت. حال بعضیها بگویند که از نظر دنیا، خطر، جمهوری اسلامی است یا شیطان بزرگ؟! از سمفونی جهانشمول و غرورآفرین باریکه غزه، زمان زیادی نمیگذرد. جمهوری اسلامی حامی غزه، فلسطین، کرانه باختری، در یک کلام مهمترین و مؤثرترین حامی قدس شریف بود و آمریکا بزرگترین حامی اسرائیل. در آن نبرد که هنوز هم البته ادامه دارد، دنیا طرفدار که بود؟! و علیه که؟! عجبا که از نظر دنیا، خطر همین آمریکا و اسرائیل است، آنوقت بعضیها آنگونه پاسخ دندانشکن به جانکری میدهند! انقلاب اسلامی ملت ایران انقلاب علیه استعمار و استبداد بود. این برای دنیا خطر است یا حمایت آمریکا و اسرائیل از تروریستها؟! ما ۸ سال علیه تجاوز صدام مورد حمایت همین ۱+۵ از وجب به وجب خاکمان با قطره قطره خون شهدایمان دفاع کردیم. این برای دنیا خطر است یا حمایت آمریکا از صهیونیستهای کودککش؟! دانشمندانی چون علیمحمدی، شهریاری و احمدیروشن برای دنیا خطرناکاند یا ۲۵۰۰ کلاهک اتمی اسرائیل؟! هستهای ما با صلحآمیزترین مصارف در کنار فتوای جهانی ولیامر مسلمین جهان برای دنیا خطر دارد یا تجارت اسلحه و بمب توسط همین کاخ سفید؟! حاجقاسم سلیمانی، مرد اول خاکریزهای منطقه که خواب خوش را بر داعش وحشی حرام کرده، خطر برای دنیا حساب میشود یا کسانی که با حمایت آمریکا مهمترین زیرساختهای کشورهای منطقه را به تلی از خاک و خاکستر بدل کردهاند؟! سیدحسن نصرالله یا نتانیاهو؟! دنیا کدام یک را برای خود خطر میداند؟!… و البته سلمنا! گیرم دنیا یعنی همین اوباما و جان کری! اینها اگر تا دیروز، با ما فقط دشمنی میکردند، امروز که زبان به تحقیر هم میگشایند! واقعیت این است که توافق کذا و تمدید آن، دشمن را با ما دوست نکرده، بلکه زبان او را علیه ملت ما درازتر کرده! دیگر، صحبتهای دوشنبه شب جانکری را همه شنیدند و همه دیدند «تحریمها ماند و ایران نیز به تعهداتش عمل کرد. احمق خواهیم بود، اگر بخواهیم شرایط امروز را ترک کنیم و به عقب بازگردیم»! من از آن «سلمنا»یی که نوشتم عذر میخواهم. بیم از آن دارم که دنیا با دیدن این صحنهها، اتفاقا نگران شود و دلش از چیزهایی بگیرد! آخر، بعد شعر «گفتوگوی تمدنها» در عصر اصلاحات، دنیا با خودش میگفت؛ «نکند که راست باشد و ما داریم از دولت جمهوری اسلامی صداهای دیگری میشنویم؟!»
***
آقای ظریف! شما وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، امید دل احرار عالم هستید و دنیا ما را به مبارزه با آمریکا و اسرائیل میشناسد. اگر واقعا دل جهانیان برایتان مهم است، جواب جانکری را بدهید.
صدای حسین(ع) دیری است به گوش ما رسیده. ما آنقدر از عاشورای ۶۱ هجری قمری دور نشدهایم که «هل من معین» شه دین را نشنیده باشیم. محرم خواه همجوار آفتاب تابان باشد، خواه همسایه برف و باران؛ ملت ما تماشاچی کربلا نبوده، بلکه رسما آمده به جنگ یزید. معالاسف بعضیها تماشاچی کربلایند! و کربلا را از مفهوم بلندبالای مقاومت و ایستادگی فرو میکاهند تا احیانا لازم نباشد هزینهای برای حسین(ع) بپردازند. آنکه حسین(ع) را یک طرف میز مذاکره و یزید را طرف دیگر میخواند، به فکر پیروزی حق بر باطل نیست؛ سودای برد – برد دارد! بعضیها خدا را میخواهند اما حال و حوصله جنگ با شیطان را ندارند! بعضیها خدا را میخواهند اما کدخدا را هم! بعضیها میخواهند از سیدالشهدا، عاشورا و کربلا بلکه شهادت را بگیرند، همچنان که میخواهند برائت از شیطان بزرگ را از ماهیت انقلاب اسلامی جدا کنند! واقعیت آن است که بعضیها بیش از خون خدا، روی نقشه یزید حساب باز کردهاند! و بیش از مکر خدا، درگیر کدخدایی هستند که فیالواقع دیگر کدخدا هم نیست! آری! بعضیها هنوز هم فکر میکنند تأثیر تحریم یزید، از اثر خون حسین(ع) مؤثرتر است! وه که چه وارونه خواندهاند بعضیها داستان کربلا را! ملت اما عاشورای امسال باز هم درس کربلا را یاد داد. من از شکوه و عظمت تاسوعا و عاشورای ۹۳ این را فهمیدم که ملت ما بر خلاف بعضیها، ایمان به وعده خدا دارد. این «شورش در خلق عالم» که دوباره پدید آمد، به راستی آیا جز این معنایی دارد که کربلا درس ایستادگی در برابر دشمن، ولو با خالیترین دست ممکن است؟! باز بهنام اصلاحطلبی بروند بنویسند که ما به زیارت عاشورای دیگری، خالی از مضامین خشونتبار نیازمندیم! باز بروند بگویند که حرکت امام حسین(ع) در عاشورا عقلانی نبود! باز بردارند مدعی شوند کربلا درسی جز درس ایستادگی داشت! شگفتا! ملت روی ایستادگی حسینبن علی(ع) سرمایهگذاری میکند، بعضیها روی تسلیم شدن در برابر یزید زمانه! و مگر جز این است که تحریم، کسب و کارشان است؟! ملت، همه نگاهش به کرم آلالله است، بعضیها این وسط کاسه گدایی انتخابات سمت اوباما دراز کردهاند! و در راه این گدایی، دمی کربلا را وارونه جلوه میدهند، دمی امر به معروف را میزنند! شک ندارم آه محرم، دامن دشمندوستان را خواهد گرفت. شک ندارم! دهه اول محرم ۹۳ تمام شد؛ در مذاکره میان گلوی علیاصغر(ع) و تیر سه شعبه، ما پرچم خون ۶ ماهه رباب را بالا میدانیم. به نشانهگیری هم که باشد، هدف تیر حرمله فقط چند متر با او فاصله داشت لیکن حضرت سیدالشهدا تا بلندای آسمان، خون علیاصغر(ع) را پرتاب کرد. خوب است کلاه وجدانشان را قاضی کنند بعضیها که خون حسین(ع) برندهتر است یا شمشیر یزید؟! اگر به شهادت این ملت، خون حسین(ع)، پس دیگر این همه شمشیر تحریم کدخدا را به رخ این ملت نکشید!
وطن امروز/ ۱۴ آبان ۱۳۹۳
چقدر میتواند یک نظام، مظلوم باشد، آن هم نظام مقدس جمهوری اسلامی که متکی بر خداست و خون ۳۰۰ هزار شهید؟ کاش میشد بر این مظلومیت، حدی متصور بود. مغرضان و معاندان، یک سال تمام با استناد به سخن فلان دولتزن و بهمان وزیر، به مسخره گرفتند بنزین تولید داخل را بلکه اصل و اساس خودکفایی را، حالا جناب سخنگوی دولت اعتراف میکند که بلااشکال است بنزین محصول دسترنج کارگر ایرانی! فقط هم بنزین نیست. مثلا در موضوع بورسیهها، باز هم دشمن، نزدیک چند ماه، مستند به سخن این یا آن مسؤول دولتی، به جوسازی و سیاهنمایی پرداخت، حالا جناب سرپرست وزارت علوم اذعان میکند؛ «اینطورها هم که میگفتند نبوده!» صدالبته ما را نیز اذعان و اعترافی هست و آن اینکه عاشقانه دوست میداریم این جمهوری اسلامی شهدایی را و در هیچ میدانی، تنها نمیگذاریم انقلاب را. در موضوع بنزین، به صحنه آمدیم و اگرچه مدرک و شاهد دال بر سلامت بنزین تولید داخل بسیار داشتیم اما عجیب، دستمان بسته بود! چرا؟ چون BBC مستظهر به سخن «مسؤول جمهوری اسلامی» عنصر بلندبالای خودکفایی را میزد. طرفه حکایت اینجاست؛ رسانه روباه پیر لیکن لگدپران، به اینجا که میرسید خانم فلانی را یک دولتزن معرفی نمیکرد، بلکه میگفت «مسؤول جمهوری اسلامی»! یعنی «وقتی مسؤول جمهوری اسلامی، خود معتقد است بنزین تولید داخل، آلودگی دارد، شما عشاق سینهچاک جمهوری اسلامی دیگر خواهشا کاسه داغتر از آش نشوید!» در بحث بورسیهها هم همین بود. دشمن، مستند به ادعای وزارت علوم جمهوری اسلامی -و نه حتی وزیر علوم دولت اعتدال!- وارونهنمایی میکرد؛ ما هم که چیزی میگفتیم، آن چند کلمه مقدس زیر آرم قدسی «الله» یعنی «جمهوری اسلامی ایران» و در ذیل این یکی، این چند کلمه «وزارت علوم، تحقیقات و فناوری» را -۳ تایی با هم- به رخمان میکشید! یعنی «وقتی وزارت علوم زیر نظر جمهوری اسلامی زیر نظر خدا خودش قبول دارد که در بحث بورسیهها تخلف گسترده صورت گرفته، شما دیگر خواهشا ساکت»! برگردم به همان سؤال مطلع نوشتار؛ براستی «چقدر میتواند یک نظام، مظلوم باشد»؟! شگفتا از شرف بیمایه بعضیها که بنشسته در صندلی جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی را میزنند، آن هم به دروغ! حالا دیگر کاملا باید معلوم شده باشد که هم در بحث بنزین دروغ گفتند، هم در موضوع بورسیهها. این بود آنکه بهش میگفتند «دولت راستگویان»؟! که تو اولا، دروغ بگویی! ثانیا، یک سال تمام دروغ بگویی! ثالثا، یک سال تمام با دروغ وقیحانه خودت، خوراک به دشمن بدهی! آقایان نوبخت و نجفی بفرمایند حالا که ادعای دیگر دولتمردان اعتدال مبنی بر آلوده بودن بنزین، ایضا آلوده بودن ۳۷۰۰ بورسیه، دروغی بیش نبوده، این آبرویی که مکرر در مکرر از نظام رفته شد، چه میشود؟! یعنی همه آبرو دارند و آبروی همه مهم است الا آبروی بنایی که با قطره قطره خون ۳۰۰ هزار شهید بالا رفته؟! پس دوباره میپرسم؛ «چقدر میتواند یک نظام مظلوم باشد»؟! و چقدر میتوانند عدهای «مریض» باشند؟! از مصادیق بارز «فی قلوبهم مرض» این است که در موضوع بنزین، روی صندلی جمهوری اسلامی، مرتب به دشمن جمهوری اسلامی خوراک بدهی. عجیب آلوده است محیطزیست قلب بعضیها! آلوده به مرض سیاستبازی! مرض فتنه! مرض خوشرقصی برای دشمن! آن هم مستند به ادعای دروغ! در ماههای اخیر، این همه جنگل در آتش سوخت، دولتزن دولت راستگویان، هرگز واکنش شایسته و بایسته نشان نداد اما آنجا که هیچ ضرورتی به موضعگیری نیست، علیالدوام حی و حاضرند، چه میگویم که در بستن دروغ، اندک ابایی ندارند! آنجا که باید باشند نیستند، آنجا که نباید باشند، به دروغ هم حاضرند بایستند! دروغ، همینطوری هم مخل دولتمردی هست، وای از آن روز که علیه جبهه حق و به خوشامد باطل، دروغ گفته شود! متحیر ماندهام دشمن جمهوری اسلامی، برای عدهای، چقدر عزیز است که حاضرند ولو به دروغ، خوراک برایش تهیه کنند؟! من واقعا نمیدانم برای دفاع از حق، چیزی به اسم «دروغ مصلحتی» وجود دارد یا نه اما ظاهرا برای دشمنی با حق و خوراک دادن به باطل، دروغ، فراتر از مستحب، واجب موکد است! همون سازمانه بود که هوا رو در روزهای توفانی تهران، به موقع (!) پیشبینی میکرد، اخیرا مدعی شده؛ «وجود پارازیت نمیگذارد گاهی هوا را درست پیشبینی کنیم!» عجب! ما به خیالمان این هم تقصیر بیلبوردهای ضد آمریکایی بود که شما نمیتوانستید هوا را درست پیشبینی کنید! چطور امواج خود ماهواره برای امر خطیر هواشناسی و اعلام مه غلیظ صبحگاهی -که همه خودشان خود به خود دارند میبینند!- هیچ مزاحمتی ندارد اما پارازیت دارد؟! واحیرتا از قلوب مریض! هر جا جبهه حق میخواهد یک مزاحمتی برای کید و نقشه جبهه دشمن درست کند؛ مخل سلامت میشود، مخل دیپلماسی میشود، مخل محیط زیست میشود، مخل زندگی گونهای نادر از گربه ماده کویر میشود، مخل اعلام مه غلیظ صبحگاهی هم میشود! در عوض، احیانا هیچ خباثتی از دشمن، مزاحم هیچ چیز نیست! گویی ممد حیات، مفرح ذات و مزید نعمت است هر آنچه از ناحیه دشمن صورت گیرد؛ خواه ماهواره باشد، خواه بمبی که برای کودک درون گهواره «لالایی مرگ» میخواند! این موارد، نه فقط محیط زیست را خلل وارد نمیکند، بلکه چون از آنور آب ساطع میشود، گل است و بلبل. با این دست فرمان، بیم از آن دارم که دوفردای دیگر مدعی شوند؛ «شعار «مرگ بر انگلیس» برای سلامت گونه نادری از بچه کوسههای در حال انقراض، مضر است!» و «شعار «مرگ بر آمریکا» از عدد عناصر جدول مندلیف به طرز چشمگیری میکاهد!» این مواجهه شماری از راستگویان دولتی با نظام مظلوم جمهوری اسلامی است، لیکن بنگرید تعامل رسانههای اصولگرا با دولت محترم را. باری از بدنه خود دولت، مدعی شدند؛ «آب تهران آلوده به نیترات است.» آیا ما نمیتوانستیم در همین «وطن امروز» تیتر یک برویم؛ «سلامتی نوزادان در خطر» و دولت راستگویان را بنوازیم؟! ما اما «شرف» داریم و هرگز حاضر نیستیم قوه مجریه را به هزینه «تشویش اذهان عمومی» نقد کنیم. نقد ما از زاویه حق است، فلذا بیآنکه «ارگان دولت» باشیم، از قول وزارت بهداشت نوشتیم که آب تهران، مشکلی ندارد. آقایان و خانمهای راستگو! ما نانخور دولت نیستیم اما شما دارید نان این نظام شیدایی و شهدایی را میخورید! لااقل به شکرانه رواداری منتقدان با دولت اعتدال، اندکی اهل انصاف باشید در حق جمهوری اسلامی… و الا بیم از آن دارم که مردم گریبانتان را با این سؤال بگیرند؛ «آن از سیاست خارجهتان، این هم از سیاست داخلهتان، چه کار دارید میکنید؟!» آقایان و خانمهای راستگو! ملت، سعهصدر منتقد را ندارد؛ خوشگل رای میدهد، خوشگلتر پس میگیرد!
وطن امروز/ ۱۹ مهر ۱۳۹۳
شعاری که آن بالا، سر در وبلاگ گذاشته ام، اگر چه ایهام دارد، لیکن فقط و فقط ناظر بر آن «۲۶» است که یکی از قطعات بهشت زهرای تهران است. «اینجا قطعه ای از بهشت است؛ نه با قلم، که با خون باید نوشت» قدر مسلم یک «وبلاگ» در یک فضای به شدت مجازی نمی تواند باشد، آنهم وبلاگ فقیری چون حقیر! فلذا ادعاهای زلال بهشتی، به یک شدیدا قبرستان نشین عادات سخیف نیامده! اصلا نیامده! ما زمین گیرشده ها، خود زمین مان چیست که حالا بخواهیم پز فضای مجازی این زمین را بدهیم؟؟ آنهم که شعار مذکور، به جای «آنجا»، با ایهام «اینجا» شروع می شود، جز این نیست که «قطعه ۲۶» برای من همیشه و همواره «اینجا» است! عاقبت، هر چه «آنجا» دور و دست نیافتنی است، «اینجا» نزدیک و صمیمی است!
(البته اصلش را بخواهی، «اینجا»، «آنجا» است؛ «هر جایی غیر از اینجا»، «یک کنج دنج باصفا، غیر از اینجا» اما تو اصلش را نخواه و به دل ما رحم کن!)
پر واضح است مرادم از «اینجا» در شعار بالای سر، نه وبلاگ قطعه ۲۶ بلکه حس خوش قرابت، -لااقل در نام- با همان قطعه ۲۶ جاودان و بهشتی است. و اگر این حس قرب نبود، و اگر نبود که ما دل به همین وصال خوش کرده ایم -دل را که می توانیم به وصل و قرب خوش کنیم!- حتما شعار را اینگونه تصحیح می کردم؛ «آنجا قطعه ای از…» که اینجا یعنی این خانه، این «سنگر سایبری» در بهترین حالت یک وبلاگ است.
مع الاسف، رسانه «وبلاگ» نیز به لحاظ «حرفه ای» تعریفی مشخص دارد که با استناد به آن، حتما -شاید بهتر باشد بنویسم؛ حتی!- قطعه ۲۶ ما نمی تواند یک «وبلاگ» باشد! دیدین میگن؛ «از اینجا مونده، از اونجا رونده»؟ همین قطعه ۲۶ را می گویند! این قطعه ۲۶ را! و اعتراف می کنم؛ دقیقا! اغلب قریب به اتفاق مطالب اینجا، به شهادت منبعی که پای مطالب می خورد، مختص یعنی اختصاصی این فضا نیست، و همین محکم ترین دلیل است که ما قطعه ۲۶ خود را «وبلاگ» ندانیم و «وبلاگ» نخوانیم! اشتباه نشود؛ من این را من باب افتخار نمی گویم! اتفاقا به نسبت دیگر رسانه های فضای مجازی، «وبلاگ» را آشناتر، دوست تر، بهتر، راحت تر، خودمانی تر و در عین حال، باوجدان تر و قانونمندتر از سایر رسانه های سایبر می دانم. از این رو،
اولا؛ جز اینجا -حالا اسمش وبلاگ باشد یا هر نام دیگری!- هرگز خانه دیگری در فضای مجازی نخواسته ام. اینجا هر چه باشد، یک ورودی دارد، یک خروجی، و یک قفل و چفت و بستی! بی در و پیکر نیست! ول نیست! فیسبوک نیست! شبکه ارواح عمه شان «اجتماعی» -بخوانید «اشتباهی»- نیست! نه «رها» است برای خود، و نه «هار» است برای خود! نظم و نسقی دارد!
ثانیا؛ از آنجا که نمی خواهم میان عنوان «وبلاگ» با این قطعه ۲۶ خودمان فاصله های بعیدتر از این بیفتد، گاهی… هر از چند گاهی، این دور و درازی را با مطالب وبلاگی کاهش می دهم و مختص اینجا می نویسم. هم «مختص»، و هم «وبلاگی». «مختص» که معلوم است، اما «وبلاگی» به این معنی که چیزی از درونیات زندگی خود را با توی خواننده به «اشتراک» می گذارم، بی آنکه حریمی را شکسته باشم یا حرمتی را درنوردیده باشم. اساسا تفاوت اشتراک گذاری های وبلاگی با اشتراک گذاری در شبکه های موسوم به اجتماعی در همین «حفظ حرم» است! رسانه وبلاگ، یک زلالیتی دارد که اگر آدمی بخواهد به بهانه اشتراک کذایی، حرمت های اسلامی، حتی حرمت های انسانی را خدشه دار کند، اگر نگوییم قطعا، این را می توانیم بگوییم که اغلب، ترجیح می دهد این حریم شکنی در شبکه های اجتماعی صورت پذیرد، نه رسانه وبلاگ.
من البته برای کش دادن این مقدمه که تا همین جا هم مطول شد، سر پردردی دارم، و شاید روزی با ذکر مصداق، و ورودی جزئی نگرانه، به بحث مکفی در این باره بپردازم، اما…
امروز صبح، سنگ مزار پدرم را عوض کردم! اولین سنگ مزار بابااکبر، حدود ۱۰ روز بعد از شهادتش نصب شد و تا ۲ سال هم ماند. من تقریبا چیز مشخصی از آن سنگ قدیمی به یاد ندارم، مگر بعدها… و به روایت تصاویر گرفته شده. آن سنگ، از این سنگ قدیمی های بهشت زهرا بود که رنگ طوسی مایل به خاکستری داشت با قطر فقط ۳ سانت، عرض نیم متر، طول یک متر. همین! هنوز هم میان گلزار شهدا، تک و توک از آن سنگ پر خاطره پیدا می شود، فی المثل در همین قطعه از قطعه ۲۶ که پدرم هست، مزار چند تایی شهید، با همان سنگ قدیمی، مشخص شده همچنان. دوست شان دارم! روی اولین سنگ مزار بابااکبر، به سبب کمبود جا، چیز متمایزی نوشته نشده بود الا «شهید بسیجی اکبر قدیانی… و ذکر تاریخ ولادت و شهادت». به پیشنهاد پدربزرگ، اردیبهشت ۶۳ سنگ دیگری و بزرگتری، جای سنگ قدیمی گذاشته شد که لابد اغلب شما آنرا دیده اید. آن سنگ تا همین دیروز، نزدیک ۳۰ سال، بگو یک عمر، سنگ مزار پدرم بود! جالب اینکه این سنگ، دو سال بیشتر از بابااکبر ۲۸ ساله در این دنیا عمر کرد! عمر به عنوان سنگ مزار قابل تماشا و بهم پیوسته مزار بابااکبر می گویم، و نه به عنوان دیگری. نیز عمر دنیوی می گویم، و نه عمر دیگری.
اگر فقط با من بود، شاید به همان سنگ اول قدیمی دست نمی زدم که اساسا زیبایی را در ترکیب قدمت می دانم و سادگی و خاطره. با این همه، تعویض سنگ مزار دوم ۳۰ ساله، به دلایلی واجب می نمود.
یک؛ روی سنگ، آیه قرآن نوشته شده بود و از آنجا که خواهی نخواهی روی سخن خدا پا گذاشته می شد، امر بسیار ناخوش آیندی بود، رسما گناه!
دو؛ آیه اشتباه نوشته شده بود، رسما گناه بزرگتر!
و سه؛ وصیت نامه مختصر و مفید پدرم که همه می گویند شاهکار است، بریده بریده، نامنظم و منقطع روی سنگ کار شده بود که لااقل، همیشه روی مخ من بود، اساسی! و از آنجا که کل این چند خط وصیت، قابل حک روی سنگ بود و به راحتی جا می شد، واقعا دوست می داشتم همه آن، گذاشته شود. این ۳ دلیل، به یک دلیل ذوقی هم می تواند اضافه شود و آن اینکه؛ کلا از سنگ قبر سفید خوشم می آید. هر چند سنگ مزار دوم بابااکبر، مشکی نبود، اما همین سفید نبودنش هم -یه جور طوسی روشن بودنش- خیلی به مذاقم خوش نمی آمد.
القصه! از قبل، «سیدناظر ۷۲ تن» را می شناختم. عاقله مردی افغان که دربان و نگهبان و حافظ و مراقب بنای موسوم به ۷۲ تن بهشت زهراست و می دانستم که در زمینه سنگ و سنگ قبر، هم خودش تخصص دارد، هم برادرش که در باقرشهر مجاور بهشت زهرا در کار سنگ قبر است. جمعه هفته پیش به سیدناظر گفتم که یک سنگ مزار سفید برای پدرم می خواهم، همچین مشتی ها! پرسید؛ «حدود چه قیمتی؟» گفتم؛ «برو بالاتر!» دوباره گفتم؛ «سنگ معروف به سنگ سفید افغان که سفیدی اش همچین توی چشم می زنه، هنوزم هست؟» دستم را گرفت و برد بیرون ۷۲ تن، بعد از ۱۰ دقیقه بهشت نوردی (!) مزاری را نشان داد و با تحکم گفت؛ «این سنگ رو می خوای!» گفتم؛ «همین رو!» گفت: «توی یه برگه بنویس چی می خوای روش بنویسی و بده من». نوشتم… و دادم بهش؛ «این رو روی سنگ بنویس، اما تا خودم نیام نبینم نظر ندم، نبر!» «خیالت تخت» محکمی گفت، و از هم جدا شدیم. روز یک شنبه برادر سیدناظر تماس گرفت که بیا ببین. رفتم و دیدم؛ «شهید بالا رو قرمز کن، قرمز مایل به سرخ، اصلا سرخ! کل وصیت نامه رو هم! الباقی همون مشکی بمونه… این فونت درشت تر شه، اون فونت ریزتر شه… همین الان بکن ببینم توی زمینه سفید، این ترکیب قشنگ می شینه یا نه؟…». بعد، از همانجا رفتم ۷۲ تن، پیش سیدناظر افغان… و تکرار سفارش ها! و اینکه؛ «موقع نصب و کار بنایی هم خودم باید باشم. زنگ بزن، سریع میام. قرنیز چسبیده به سنگ، بیشتر از ۱۰ سانت نشه که مکروهه زیاد برجسته شه، رنگش هم سرخ باشه، اما قرنیز کف، همون سفید خوبه». خلاصه امروز دوشنبه ۲۳ تیر ۹۳ ساعت ۹ صبح، سید تماس گرفت که بیا! نیم ساعته خودم را رساندم بهشت.
بگذریم که دیشبش اصلا خوابم نبرد درست حسابی! و کلی فکر و خیال! و بعضا فکر و خیالات آنچنانی! شاید هم شیطانی! شاید هم انسانی! شاید خیر! شاید شر! اصلش همان شب، چند بار نزدیک بود به سیدناظر زنگ بزنم که؛ «آقاجون! من پول این کار رو تمام و کمال بهت می دم، اما بی خیال! اصلا از خیر تعویض سنگ گذشتم! من آدمش نیستم!» حتی یک بار هم زنگ خورد که سریع، گوشی را قطع کردم! و سعی کردم بر خودم مسلط باشم!
همچنان القصه! وقتی به قطعه رسیدم، دو به شک بودم که سنگ جدید را بگذاریم روی سنگ قبلی یا نه! موضوع را با سید و برادرش درمیان گذاشتم که برادر سید گفت؛ «اگر این سنگ را بگذاریم روی سنگ قبلی، از ۱۰ سانت خیلی می زنه بالا، وانگهی! اندازه سنگ ها تناسبی با هم ندارن. باید سنگ رو برداریم». و دست به کار شدند. البته سید، لحظاتی بعد از آمدن من، رفت ۷۲ تن. به جز برادر سید، ۲ نفر دیگر هم بودند. من ۳ حس داشتم وقتی که فهمیدم باید سنگ قدیمی برداشته شود. یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه که؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. روز قیامت که بابااکبر خواست از قبرش بلند شه، ۲ تا سنگ رو نمی شکافه، همین یه سنگ رو می شکافه، زحمت کمتری می کشه بنده خدا!» باز هم یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه که؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. فاصله ما از پدر، دوباره می شود همان یک سنگ، و نه ۲ سنگ!» و همچنان یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. شاید هنگام برداشتن سنگ قدیمی، خاک و ماسه های بالطبع چسبیده به سنگ هم کنده شد، شاید… شاید… شاید سنگ لحد چسبیده به خاک و ماسه چسبیده به سنگ هم برداشته شد… و… و… و…».
این برادر سید لامروت، نمی دانم چه از چشم من خوانده بود که برداشت گفت؛ «ما با دیگر فرزندان شهدا هم، همین مصیبت را داریم! فقط تو نیستی! آنها هم وقتی می خواهند سنگ قبر پدر را عوض کنند، یک حرف هایی می زنند، یک خواهش هایی می کنند، یک چیزهایی از آدم توقع دارند که! پسر خوب! نبش قبر طبق فرموده دین، همون دینی که پدرت براش شهید شده، گناهه، خیلی هم گناهه». در دلم گفتم؛ «یعنی واقعا داشتم به همونی فکر می کردم که این میگه؟؟؟!!!»
اما این یکی را دیگر در دلم نگفتم. به برادر سید گفتم؛ «بعد از سی و چند سال، دیدن پدر، آنهم پدری که شهید شده باشد، ولو از داخل قبر، چیزی نیست که حکم بردار باشد! کلا این یه جور خاص از محبت و خشم و مهر و قهر و جدایی و وصاله که شاید شامل حکم ن… ق… نشه، نمی دونم! اما خیلی دوست دارم بابام رو ببینم، خیلی! اصلا گناهش رو به گردن می خرم! واسه یه گناه، خدا بخواد بهونه قبول کنه، همینه!» برادر سید که البته مشغول کار هم بود، خندید و گفت؛ «اما این سنگی که من می بینم، این جوری کنده نمی شه! چسبیده به زیر! مگر اینکه خوردش کنیم، کنده شه! یه جا کنده نمی شه! از زیر و به شکل درست کنده نمی شه!» گفتم؛ «تلاش تون رو بکنین یه جا و سالم دربیاد، من نمی دونم!» خلاصه بعد از نیم ساعت دیگر جان کندن، سنگ، یک تکانی خورد، تا به یک جا درآمدنش امیدوار شویم! بنده های خدا، ۳ تایی، از ۳ جهت مختلف، میخ های به چه بزرگی را گذاشته بودند محل اتصال سنگ و قرنیز، و هی با چکش های به چه بزرگی می کوبیدند بر فرق میخ های بیچاره! شکر خدا، با هر مشقتی بود سنگ کنده شد، اما عجبا! همراه اولین سنگ مزار بابااکبر! جالب اینکه نوشته های سنگ اول، در قسمت زیر سنگ دوم، رد کاملی از خود باقی گذاشته بودند… و تازه، من آنجا بود که فهمیدم این سنگ دوم را روی آن سنگ اول گذاشته بودند! پس متن را اصلاح می کنم؛ ما اگر می خواستیم این سنگ سوم را بگذاریم روی سنگ دوم، مزار بابااکبر بنده خدا، شاهد ۳ سنگ می شد و… چه کار سختی داشت روز قیامت! هم الان باز متن را اصلاح کنم؛ لحد را هم سنگ حساب کنی… !! تا قیامت نشده، ۲ سنگ قبر بهم چسبیده را درآوردند و… اما، آنچه بیرون آوردنش سخت تر بود، افکاری بود که از ذهنم بیرون نمی رفت… و باز برادر سید؛ «پسر خوب! بابات الان ۹۰ سانت زیره! همچین نیست که با یه کلنگ به داخل قبر برسی!» من، اما در دلم؛ «۹۰ متر که نیست! همه اش ۹۰ سانته! تازه، ۱۰ سانت هم کمتر از یه متره! بکن دیگه… یعنی از کندن این ۲ تا سنگ، سخت تره؟!» یکی از شاگردهای برادر سید که بزرگتر و زبده تر از آن دیگری بود گفت؛ «آقا سید! توی قطعه ۲۷ یادت میاد وقتی خواستیم پدر یک شهید رو بگذاریم داخل قبر فرزندش، و اجازه داده بودن که قبر شهید رو ۲ طبقه کنیم، پیکر شهید تقریبا سالم بود و از روی صورتش قابل شناسایی؟!» برادر سید با عصبانیت گفت؛ «حالا این حرفه که تو داری می زنی؟!» و لابد در دلش ادامه داد؛ «این یارو که نزده می رقصه، تو هم داری خاطره اش رو جور می کنی!» بغض بدی گلویم را فشرده بود… یکی باید دستم را می گرفت و نجاتم می داد! من از سویی دوست نداشتم خیانت کنم به پدرم، به مزار پدرم، بلکه به خدا، به دین، به حکم دین، به سنن الهی، و از سویی دوست نداشتم خیانت کنم به محبت و خشم و مهر و قهر و جدایی و وصال شهید قطعه ۲۶… مادرم زنگ زد؛ «این یه لباس نو واسه بابااکبره. امروز خوشحاله. الان خوشحاله. هر کجای کار هستی، زیارت عاشورا بخوان»… و شگفتا! هیچ لازم نبود خودم بخوانم! گوش که تیز کردم، دیدم از چند قبر آنطرف تر از مزار پدر، دارد صدای زیارت عاشورا می آید. خیلی نگذشت که رسید به اینجا:
«السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى جمیعا سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ».
هرگز این همه نفهمیده بودم که حسین (ع) سفینه النجات است، هرگز! زمانی که داشت بد می گذشت، دیر می گذشت، ناجور می گذشت، افتاد در سرازیری! اسم رمز شب قدر آمد و روز قبر مرا به خوشی تمام کرد! و هیچ نفهمیدم کی سنگ مزار جدید در جایش آرام گرفت! و کی، این همه زود گذشت، زمانی که داشت روی اعصاب می گذشت! «سلام بر حسین (ع)» آنهم با زبان روزه و لب تشنه زیر آفتاب، مگر بی اجر می ماند؟! و مگر می گذارد به ما سخت بگذرد سید ۷۲ تن؟! «سید ۷۲ تن»! قبر و مرگ و قدر و زندگی ما، جملگی دست سیدالشهداست. «اینجا» حسین است، «آنجا» حسین است؛ همه جا کربلاست، هر روز عاشوراست. «حسین (ع)» فقط ما را از دشمن نجات نمی دهد؛ از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید! «از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید!» این «سید ۷۲ تن» عجیب سفینه النجات است. اتفاقا «ناظر» هم هست! «ناظر» از این بیشتر؟! و «حاضر» از این بیشتر؟!… مات و مبهوت مانده بودم از دستگیری «سید ۷۲ تن»، حضرت ارباب… که سیدناظر بقعه ۷۲ تن هم سر رسید، با یک سربند امام حسین (ع)؛ «بیا این رو بگذار جلوی عکس بابات… ماشاء الله کار چه خوشگل از آب درومد… سرخی ها هم توی زمینه سفید، قشنگ نشسته… روح بابات شاد».
“پانوشت“
اول: من از سنگ مزار جدید پدرم، از لباس نوی بابااکبر عکس نگرفتم، با اینکه طبعا می توانستم! دوست دارم توی خواننده، این عکس را بگیری و کامنت کنی… و ایضا نظر بدهی که خوب شده یا نه؟!
دوم: در داخل ۴ قرنیز به رنگ سرخ، باید مقدار زیادی خاک و ماسه -ملات- می ریختیم تا محل اتصال سنگ سفید به قرنیزها، به خوبی و در تمام سطوح مستطیل شکل، جفت و جور شود. و اما، از آنجا که دل خودم هم روا نبود آن ۲ سنگ قبلی بهم چسبیده، یک باره از مزار پدر جدا شوند، نیز از آنجا که هرگز راضی به انتقال آن به جای دیگری جز «اینجا»، جز «آنجا» نبودم، برش هایی از سنگ قدیمی -سنگ های قدیمی- را که سنگ تراش آمد و منظم و درست تراشید، زیر سنگ جدید، یعنی در داخل قرنیزها گذاشتیم. با این کار، مهم تر از آنکه به شکل محسوسی در مصرف ملات، صرفه جویی شد، جلب رضایت سنگ اول و دوم مزار بابااکبر بود! عاقبت، همین سنگ هاست که ما در «قطعه مقدس ۲۶» به سینه می زنیم! همین سنگ ها… همین سنگ نوشته ها… و همین کتیبه ها… که نیک اگر بنگری، این کتیبه ها اساسی ترین قانون این دیارند.
روزخند/
… نه پس! میخواستید ندانید که در یکی از بازیهای گروه D جامجهانی در شهر ناتال برزیل «سوآرز» مهاجم اروگوئه ضمن گاز گرفتن بازیکن ایتالیا، رد دندانهایش را بر بدن «کیه لینی» جا گذاشت.
با این یادآوری که این ذلیلمرده در انجام این کار شنیع «هتتریک» کرده، بازتاب این اتفاق دلخراش را مرور میکنیم.
باقر نوبخت: حتی با وجود این گاز، دل سوآرز هیچ وقت با کیهلینی صاف نشد!
قالیباف: اعصابخردی سوآرز ناشی از مدیریت شهری ضعیف در«مونتهویدئو» است!
اکبر رفسنجانی: راهحل همه اینها را در نماز جمعه ۲۶ تیر گفته بودم!
زیباکلام: اگر حمایت اصلاحطلبان از سوآرز نبود، اروگوئه به دور بعدی صعود نمیکرد!
سعید حجاریان: دندان نیش سوآرز ستون فقرات اروگوئه است!
علی جنتی: هم سوآرز، هم کیه لینی و هم داور را باید به بخش خصوصی واگذار کرد!
دکتر الهی قمشهای: به قول خانم امیلی دیکنسون؛ تا بوس هست، گاز چرا؟!
علی لاریجانی: گاز سوآرز باعث ابتهاج مردم آمریکای جنوبی شد!
وزیر جهاد کشاورزی: شیر بعد از جامجهانی گران میشود!!
معصومه ابتکار: علت این حادثه، مصرف بنزین پتروشیمی در پمپ بنزینهای شهر ناتال بود!
بیژن زنگنه: گاز را هم وارد میکنیم!
محسن رضایی: با استفاده از استراتژی «گلولههای برفی» و «فدرالیسم گازی» در دولت من، شاهد این صحنهها نخواهیم بود!
حسین شریعتمداری: استثنائا در این مورد بهخصوص، سند خاصی در روزنامه موجود نمیباشد!
جواد ظریف: امیدوارم به برکت ماه رمضان، سوآرز سر عقل بیاید!
محمدرضا نعمتزاده: تجهیزات مداوای کتف گاز گرفته شده کیهلینی تا صد سال دیگر هم به ایران نمیرسد!
سعید جلیلی: سوآرز با این کار ظرفیت خودش را آزاد کرد!
وطن امروز/ ۵ تیر ۱۳۹۳
بسم الله…
ای ولله وطن امروز!
http://upir.ir/931/1_e4f5c.png
واقعا شجاعت منطقی و شهامت مستدل بچه های وطن امروز به خصوص آقای رضا شکیبایی؛ سردبیر روزنامه ستودنی است…
دیگر خیلی ها می دانند بزرگان در جمع دوستان “اطلس” چگونه بابت زحمات دوستان وطنی تشکر ویژه کردند؛
“شما این روزنامه وطن امروز رو ببینین … من حقیقتا لذت می برم … حقیقتا استفاده می کنم …”.
یک بار هم ایامی که روزنامه وطن امروز دوباره می خواست دربیاید، بزرگان در جایی که آقای بذرپاش هم بودند، سخنانی گفتند، دست آخر پرسیدند؛
“حسین قدیانی هم با شماست دیگه؟!”
سلام؛
مختصر و مفید
پیشنهاد می کنم سوال را به مسابقه بگذارید. برای کسی که قفل این سوال را باز کند یک کلید طلایی (البته منظورم رنگش است و نه جنسش) جایزه بدهید. اگر شما این مدل کلیدی نداشتید، خودش برود از اون آقا که زیاد کلید دارد بگیرد!!
خیلی سالاری حاج حسین
اما سوال مسابقه دوم را بنده مطرح می کنم!
اسلام معتدل چه جور اسلامی است؟
راهنمایی در مورد سوال و پاسخ آن:
ما فکر می کردیم جمهوری اسلامی به دنبال ترویج اسلام ناب محمدی (صل ا… علیه و آله) است اما الان متوجه شدیم اسم این اسلام ناب، اسلام معتدل است! جناب آقای روحانی فرمودند: ما دنبال اسلام معتدل هستیم همان اسلامی که سیره پیامبر اسلام نیز این مسیر را نشان می دهد.
واقعا؟
مطلبی که در بخش “سوم” اشاره کردید واقعی بود؟! یعنی نتایج به دست آمده را مخفی کردند و یک نتیجه مثلا آبرومندانه تر از خودشان در آوردند و اعلام کردند؟!
خنده ام گرفت!
🙂
دقیقا مثل تفسیر ها و توضیح های خالی بندی ای که دولتی ها از توافقِ فاجعه بار ژنو مطرح می کنند!
گلاب به روی آقای روحانی!
اگر بنا به دستور و صلاحدید شخصِ شخیص رئیس جمهور، بخواهیم پارلمانِ اروپا را درک کنیم، باید بگوییم:
روحانی! بای بای… روحانی! بای بای…
حالا آقای روحانی باید بفرمایند که درک کنیم یا نکنیم؟
مبصر؛
من البته حرمت نگه داشتم و ننوشتم که درک اون جمله از بیانیه پارلمان اروپای عزیز و محترم، یعنی فرستادن بعضی ها به دَرَک! چطور مواضع اروپا و آمریکا علیه حکومت و ملت و حاکمیت و ولایت و سپاه و بسیج و هسته ای و… باید درک شود، اما مواضع همین ذلیل مرده ها علیه دولت اعتدال، شتر دیدی ندیدی؟؟!! نه، نشد دیگه!! اینجا از اونجاهایی است که باید گفت؛ ای تاریخ! کلا بشکند قلمت… 🙂
صاحب آواتار روی جلد کتاب ۲ جلدی قطعه ۲۶/ دیوونه خان داداشی؛
سروده دومت که در پست ستون یسار کامنت کردی، قشنگ بود. تکرارش می کنم:
دیشب به دلم باز هراسِ «حسن» افتاد…!!
یک حالی خطرناک! یه وعضی اصن افتاد…!
چشمم تا به گوشِ مرده ای در کفن افتاد…
یادِ «چِل و پنج هزار و پونصد» تومن افتاد!!
این شعر چو نسیمی ز شمال سمتِ من افتاد؛
با «داس و کلید» هر که در افتاد، خفن افتاد!!
ای وای از آن شیخ که ز شاخِ فتن افتاد…!
ای داد ز بیدادی که در مرد و زن افتاد…
…
با نام «حسین» حلاوتی در دهن افتاد…
یک «قطعه» فدای «قلم» و «ریبن» افتاد…!!
دوستان محترم؛
واپسین ساعات تعطیلات نوروز، بنده خدایی برایم پیامک داد؛ «آقای روحانی هنوز پیامک تبریک عید نوروز را به موبایل من نفرستاده. چه کار باید بکنم آقای قدیانی؟! مراحل اداری اش چیست؟!» 🙂 فی الحال جناب روحانی باید به ما بگوید؛ مراحل اداری درک اون جمله پارلمان اروپایی چیست؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعدشم، من موندم چرا اسم این سایت کوفتی رو گذاشتن «رفاهی»؟! خلاف ادبه، اما… اما مبصر محترم تذکر داد حذف شود!!
“صاحب آواتار روی جلد کتاب ۲ جلدی قطعه ۲۶/ دیوونه خان داداشی…”
به به!! 🙂
ای تاریخ! کلا بشکند قلمت… 🙂
والا ترسیدم بگویم “فرستادن بعضی ها به دَرَک!”، به جرم تهدید رئیس جمهور به ترور، سرم را زیر آب کنند!
والا… شانس که نداریم!
کاش درک کند دشمنی اینها را کاش!
خصوصی
اون قسمت آخر کامنتت رو حذف کن!
((قطعه ۲۶/ ح ق: چشم!))
ولی براشون خوبه ها؛ شاید از این به بعد با ماها مودبانه تر حرف بزنن!
ربطش را خودت پیدا کن!
دوستی می گفت واقعا حیف که هنوز ما به جایی نرسیدیم که با دل و جان در کنار قربانیان بیداری اسلامی باشیم، این همه سر می برند و ناموس شیعه را به اسارت گرفته اند، (ما اما امنیت و آرامش داریم برخلاف آنها، گاهی هم مع الاسف بی خیال هستیم و بی تفاوت!) فقط به خاطر اینکه مردمانی واقعا مرد ۳۵ سال پیش انقلاب کردند. آره ما اگه انقلاب نکرده بودیم اوضاع الآن اینگونه نبود! (و هزینه ها باید می دادیم) البته این را هم می گفت که این ۳۵ سال مردانگی کردیم و مملکت را به دست دشمن ندادیم. درد دلش این بود که در اروپا و آمریکا جنبشهای آزادیخواهانه مانند آتش زیر خاکستر است و جهانی منتظر غیرتمندانی ابرمرد است تا عنان انقلابهای تازه نفس را به دست صاحبش برسانند وگر نه تا هست انسانهای بی غیرتی که فقط در ظهور حضرت تاخیر می اندازند!
راستش به این فکر افتادم بروم دنبال منابع روایی و تاریخی و روانشناسی در مورد اینکه چه چیزهایی غیرت براندازند و چه چیزهایی و عواملی انسان را غیور می کند؛ یکی دو تا پیدا کردم، ترس، غیرت برانداز است. انسان ترسو زود جا می زند. ممکن است طبیعت سرد بر او غالب شده باشد، خوردن خرما و گوشت شتر و شیره ی انگور برای درمان ترس خوب است و نیز پرهیز از ترشیجات و گوجه فرنگی و غذاهای آماده… دومین موردی که یافتم روایتی است که در مورد موسیقی است که مخصوصا در مورد مردان تاثیر بسیار بدی می گذارد (البته مرد و زن نداره، زنها هم باید غیرت داشته باشن) و نیز دیدن تصاویر زشت (از استادی پرسیدم کدام تصویر را نباید دید؟ گفت هر تصویری که امام زمانت از آن پرهیز می کند!)
قلمت طلا سالار!
رطب و یابسی مبهم میبافند، همون … خودمونه دیگه؟؟!!
خصوصی!
آقا من چون اخبار سیاسی رو خیلی وقته دنبال نمی کنم، دقیقا در جریان نیستم که الان معضل اصلی حسین قدیانی چیه؟؟
چون الان تو همون وضعی هستیم که ۳ سال پیش بودیم!
الان چی بدتر شده؟؟ یکی به من کمک کنه.
اقتصاد که همونه. فرهنگ و ابتذال که همونه، پاسپورت ایرانی هم مثل ۴ سال قبل بی ارزش و بی اعتباره.
الان مشکل چیه خدائیش؟؟
((قطعه ۲۶/ ح ق: مشکل من یکی اینه که چرا دوستان، وقتی تعریف می کنند عمومی می کنند، اما نقد را می زنند خصوصی؟؟!! مگه من متوقعم که فقط به به و چه چه بشنوم؟؟!! نقد دارین، خب عمومی بگین… حالا یا قبول می کنم یا نه… و اما گمانم خودت هم این نقد را قبول نداری، یعنی فکر می کنم حرف حساب اصلی ات این باشد که چرا درباره فوتبال و سینما و کتاب و… نمی نویسم؟؟!! این رو باید بگی، نه اینکه با ۴ تا سئوال بی ربط، حرف حساب نوشته را ببری به حاشیه. من دارم یه چیز دیگه می گم، تو اما داری یه چیز دیگه می پرسی، اونهم در حالی که جوابش توی نوشته هام کاملا واضحه. وانگهی! کجا اقتصاد همونه؟ هسته ای رو دادیم که در زمینه اقتصاد، رفاه حاصل شه، یا الم شنگه سایت رفاهی؟؟!! اسلامی ایرانی عزیز! اگه دلت برای نوشتن من از پپ گوآردیولا تنگ شده، دلیل نمی شه به همین نوشته های موجود نقد بی خود داشته باشی. بگو دلم فوتبال با قلم قطعه ۲۶ می خواد، دیگه چرا سیاست با این قلم رو می زنی؟؟!!… و باز هم اما؛ خیلی دوست دارم دوباره وارد حریم های دیگری غیر از سیاست شوم، لیکن کمی گرفتارم این روزها و الا می نوشتم؛
«پپ در بایرن مونیخ نشان داد تیکی تاکای رویایی بارسا، روی کاکل مخ او می چرخید، نه بند کفش مسی. و این مهم را بارسای بدون پپ هم دارد به خوبی نشان می دهد، آنجا که گویی تیم آبی اناری، این روزها «حال» ندارد. در فوتبال، مهمتر از اینکه یه تیم مسی و رونالدو داشته باشه، این مهمه که اون تیم «حال» داشته باشه… و حال بارسا، پپ گوآردیولا بود… همان مردی که بلافاصله بعد از آویزان کردن کفش، مربی گری را شروع کرد، با موفقیت بی مانند هم شروع کرد، هنوز هم موفق است، تا یک بار دیگر ثابت کند مربی خوب از زمین فوتبال می آید، نه از کلاس مربی گری…».
اوهوم! اینو می خواستی، بگو اینو می خواستم، بگو فوتبال نوشت (!) می خواستم، دیگه چرا گیر بی خود می دی به نوشته های سیاسی ام؟؟!! 🙂
…منظورم این بود که ما اگه انقلاب نکرده بودیم و الگو نشده بودیم، اینها هم بی پشتوانه ی نظری و عملی، علیه استکبار بلند نمی شدن که حالا این قدر آزار ببینند! حالا که انقلاب کردیم باید تا آخرش باهاشون باشیم…
اسلامی ایرانی؛
شما که اینقدر باهوشی، چرا این حرف را می زنی؟!
این جماعتِ با تدبیر آمدند که اوضاع را از نابسامانی خارج کنند.
با اوبامایِ جنایت کار گفتگو کردند که اوضاع را از نابسامانی خارج کنند.
ننگِ توافق ژنو را به کشور تحمیل کردند که اوضاع را از نابسامانی خارج کنند.
فراموش کردی آن همه شعار و قول و قرار و پُزِ کارآمدی را؟
یادت رفته چقدر در طول سال های گذشته، توهین کردند و سرکوفت زدند؟
ادعای دیپلماسی و قدرت اجرایی شان، گوش فلک را کر کرده بود!
خب! نتیجه؟
چرا اوضاع بهتر که نشد هیچ، بدتر هم شد؟
همه چی، ۳۰ درصد گران شد.
هنوز هم وضع بیمه ها همان است.
هنوز هم زیر میزی پزشکان، مقدم بر جانِ بیمار است.
هنوز هم اسکانیاها، می سوزند.
هنوز هم…
این همه دست پایین گرفتند، هر روز یک توهین جدید از طرف غربی ها نثار مردم ایران می شود. پس نتیجه آن همه قهقهه و لاو ترکوندن(!) چه شد؟
(کامنتت که در انتظار بررسی بود، این جواب را آماده کردم که اگر آقای مدیر عزیز، صلاح دید و کامنتت تایید شد، منم جوابم را ارسال کنم که… که دیدم بعله!
خودِ آقای مدیر جواب قشنگ تری دادند!
با شناختی که ازت دارم، مطمئنم هر چه گفتم، خودت هم می دونی!)
ای تاریخ! کلا بشکند قلمت…!!!
بعضی موارد بیانیه پارلمان اروپا آدمو قلقلک می ده که درکش کنه.
ما اگر درک کنیم نوبت شما می شه که ما بیانیه پارلمان اروپا درک کرده ها رو درک کنید!
یعنی… توضیحم نمی خواهد دیگه٬ ماشاءالله شما حقوق دانی برا خودت. از قدیم گفتن درک متقابل. یعنی ما درک کنیم می مونه درک شما…درکش کنیم آقای روحانی؟
((قطعه ۲۶: خانم م. طاهری! یه مقدار جمله تان سخت بودها! کاش… ما بیانیه پارلمان اروپا درک کرده ها رو… می گذاشتین توی گیومه!! اینطوری راحت تر فهمیده می شد؛ «ما اگر درک کنیم، نوبت شما می شه که “ما بیانیه پارلمان اروپا درک کرده ها رو” درک کنید!»
در ضمن، اسلامی ایرانی؛ میشه بگی دوست داشتی پاسپورت کدوم کشور رو داشتی، اما به رهبرت باید می گفتی آل خلیفه یا اوباما یا برلوسکونی یا یه روز محمدمرسی، یه روز سیسی، خلاصه هر کی غیر از خمینی و خامنه ای؟؟!! یه مقدار جمله رو توی دهنت مزمزه کن، بعد بیان کن! پاسپورت ایرانی پیش کی بی ارزشه؟؟ پیش کیا؟! کدوم کشورا؟! در ثانی، پاسپورت ایرانی را توافقی مثل توافق ژنو باارزشتر نمی کنه، اتفاقا لکه دارش می کنه. تو مشکل ارزش و شان پاسپورت داری، (البته خیال می کنی!!) لیکن خیلی از جوونهای مسلمون، اساسا مشکل جان دارند!! خدا لعنت کنه این شیخ عوضی رو. واقعا به حق علی، لعنتش کنه که توی مناظرات، بحث پاسپورت رو مطرح کرد. پاسپورت ایرانی به عنوان شناسنامه برون مرزی ایرانی، اتفاقا خیلی هم ارزش داره، خیلی هم باعث افتخاره. این پاسپورت همون کشوریه که ۸ سال توش جنگ بود، یه وجب از خاکش رو نداد. این حتی از پاسپورت روسی هم بیشتر ارزش داره. یه سوت زد اوباما، اکراین پرید از چنگ پوتین! افتخار کن به پاسپورت کشورت. بی ارزش، اسمش پاسپورت ایرانی نیست، یکی دیگه است که نمی دونم چی شد، بهش میگن رئیس ج…
بابا جان خودت کار رو به اینجا می رسونی خوب!
خدائیش همین قسمت پپ رو داشتم می خوندم منتظر بودم
آخرش بگی: پپ در غلتان را با آبنبات عوض نکرد، بلکه
بر سر اصول خودش ایستاد و مردانه جنگید!
حتما باید فشار از بالا و چانه زنی از پائین! یا برعکس
نمی دونم!! وارد کنیم تا یه خورده به قسمت سیاسی مغزت
استراحت بدی؟؟؟
سید، ۳۰ درصد رو خوب نیومدی!
اکثر قیمتهایی که به صورت افسار گسیخته در حال
پبشروی بودن، بعد از انتخابات استپ کردن.
مسکن که تو حوزه کاری خودمه، نه تنها استپ کرده،
که تو بعضی مناطق تا ۲ میلیون در هر متر کاهش داشته.
البته ربطی به روحانی نداره ها!
منظور اینکه بعد از رفتن اون …! اوضاع کمی آرومتر شده.
خوب این کجاش بده؟؟!
حالا ۳۰ سال توهین کردن، چی شد؟؟ این ۴ سال هم روش!!
ما که عادت کردیم!!
چه خوب؛ شما متوجه می شید که منظور بچه ها از نوشتن کامنت های کنایه ای شون چیه! من اگه شما جواب “اسلامی ایرانی” را نمی دادید عمرا می فهمیدم منظورش را. فقط فهمیدم یه چیزیش هست و یه منظوری داره، عمرا می فهمیدم مد نظرش اینه.
سلام؛
آقا سؤال مهمی برام پیش اومده:
دیپلمات های ما تا حالا می گفتن طرف غربی و آمریکایی روح توافق رو درک نمی کند و بیچاره رو مخدوش می کند و چه و چه…
حالا که فهمیدیم پرزیدنت خودمون از اول اشتباه قهمیده بوده این داستان رو و اصلا شاید متوجه نشده بوده که توافق سرِچی بوده، آیا رییس جمهور حقوقدان هم به روح توافق خیانت کرده؟ آیا سخنان ایشون که کماکان مصرا اصرار دارن بر به رسمیت شناخته شدن حق غنی سازی توسط طرف غربی، بر خلاف روح توافق نبوده؟؟؟!!!
اسلامی ایرانی؛
روحانی و دارو دسته اش چه کار کردن؟ حرف من اینه!
من کاری به احمدی نژاد ندارم. اصلا احمدی نژاد بد و داغون و افتضاح! روحانی چه کار کرد؟
قطعا می دونی دلال هایِ نون خورِ بعضی ها، به محض تغییر دولت، دست از شلوغ بازی کشیدن و کمی جو بازار مسکن و ارز و طلا رو آروم کردن.
۳۰ درصد رو خوب نیومدم؟
آب، برق، گاز، تلفن، شیر، ماست، کره، گوشت، نان، سیب زمینی، پیاز و …!
مگر چند درصد مردم درگیر خرید و فروش مسکن هستن؟
ثبات قیمت مسکن خوبه اما مردم نیاز به ثبات قیمت لبنیات هم دارن که روزانه قیمتش افزایش پیدا می کنه!
ببین! می دونی که برای امثال من، توهین و تهدید هیچ ارزشی نداره ولی اینو نمی تونم تحمل کنم که هم باج بدم و هم بهم توهین بشه.
ناجور دارن باج می دن؛ از همه طرف!
نه آخرش معلوم شد اون پول هایی که قرار بود از طرف غرب بهمون پرداخت بشه چی شد و نه معلوم شد که چی توافق کردن تو ژنو، که عراقچی یه چیز میگه، صالحی یه چیز و ظریف یه چیز دیگه؛ روحانی هم که…!
عزیز من؛
کاش یک کلام می گفتی دقیقا کجای متن های این چند وقت اخیر داداش حسین، ایراد داشت؟؟!! بترس از اون روزی که وضع ما این باشه، اما بدون حسین قدیانی و بدون وطن امروز، باید حتی با سعه صدر کیهان عزیز هم کنار بیاییم؛
http://kayhan.ir/fa/issue/117/1
اون وقت همین تو برمی داشتی می گفتی؛ کاش بودی داداش حسین که اتفاقا گور بابای پپ، حرف اصلی رو صریح و صحیح بزنی… بی تعارف! بی ملاحظاتی که البته کیهان باید هم داشته باشد…
اخ اخ اخ. خدا نکنه یک نفر خلاف میلیت، حرف بزنه!
رسما ضد انقلابش می کنی!
من کی گفتم که دوست داشتم پاسپورت فلان کشور دیگه
رو داشته باشم؟؟ که رهبرم بشه برلوسکنی یا مرسی!!
وقتی داغ می کنی دیگه میری! ترمز بزن با هم بریم مشتی!
اونجایی که گفتی: سبب ارتقای روزافزون عزت و اقتدار ملی شود،
با این قسمت موشکل داشتم! دوشواری نداره که!
اگه منظورت اینه که ایران قوی شده و همه ازش می ترسن،
سلمنا! منم قبول دارم ولی اگه منظورت اینه که یک ایرانی
تو دنیا بیشتر مورد احترام قرار می گیره، چرا با این موشکل دارم!
دیگه چرا بحث رو می پیچونی؟ آقای قشنگ…
حسین قدیانی: ممنون! اما اگه کسی بخواد بخاطر یه کلام حرف حساب، ضد انقلاب بشه، همون ضد انقلاب بشه بهتره! دیگه چرا کلاس بگذاره واسه انقلاب؟ این اداها مال یه سری از فیلمسازها، نویسنده ها و هنرمندان است که به من و تو نیومده! حالا شما از جواب من ناراحت نشی و بمونی توی خط انقلاب، لطف کردی! ان شاء الله دیگه حرفای شیخ حسن توی مناظرات رو تکرار نکنی و فکر نکنی پاسپورت ایرانی بی ارزشه. و الا جوابش همونی بود که بهت دادم! بگذریم که من یادم نمیاد رسمی یا غیر رسمی، کسی رو ضد انقلاب کرده باشم، من فقط یه کلام حرف حساب زدم. دست فرمونی که گفتی، بیشتر مال یکی از جبهه های سیاسی است که در پیش بینی آینده دیگران، من جمله این حقیر، تبحر دارن! سلمنا؟؟ 🙂
حق با شماست؛ خیلی هم سخت و ناجور شده اون جمله
اتفاقا حرف من اینه که تا ۷-۸ ماه پیش که مملکت
در حال غارت بود، سر تیتر مطالب این بود که:
صالحه از گربه می ترسد!!
الان روحانی دست تو دماغش می کنه، فحش و فضاحت رو در ۶۰ خط می بندی بهش!
خود جنابعالی مگه نمی گفتی، نقد بکنیم، نق نزنیم!
الان مطالب هر روزت نقده یا چی؟؟
داری می شی شبیه اخبار صدا و سیما!
نگاه نکرده میشه گفت اخبارت چیه!!
هر چند که اخبار صدا و سیما رو نگاه نکنم،
ولی تو رو اینقدر دوست دارم که بازم بیام
خبرای تکراریت رو بخونم.
حسین قدیانی: اگه قول بدی ضد انقلاب نشی، بهت می گم که دیگه داری چرت و پرت می گی… آدم، متین و موقر حرف می زنه! خلاصه: من به امثال تو دوست خوب و همه بچه های اینجا، تعصب دارم و حقیقتا ناراحت می شم وقتی می بینم همون حرفای آدم عوضی ها رو تکرار می کنین. همین که دیگه نگی پاسپورت ایرانی بی ارزشه، واسه من بسه.
سید، تو بدتر از داداشمون شدی که!!
بابا شماها از کیهان هم میخواین جلو بزنین؟؟؟
الله اکبر از این بچه بسیجی ها!
استاده پیچ دادن به بحثی!!
بعد از هرجایی که دلت خواست، بحث رو می بندی، نتیجه می گیری، میری بیرون! یا علی مدد.
نه عزیزم، اینجوری بحث نمی کنن که آخرش هرکی حرف دیگه ای زد، بشه ضد انقلاب!!
حالا من که عددی نیستم، ولی رئیس جمهور فعلی رو بکنی ضد انقلاب، یعنی اون ۱۶- ۱۷ تایی هم به روحانی رای دادن یا ضد انقلاب هستن! یا خر!! که به یک ضد انفلاب منافق رای دادن!! خدا رو شکر به همون قالی رای دادم که مد نظرت بود! و الا معلوم نبود دیگه چه ها که به من نگی!!
حسین قدیانی: “حالا من که عددی نیستم، ولی رئیس جمهور فعلی رو بکنی ضد انقلاب…” خیلی خنده دار بود! 🙂 صلوات بفرست بابا…
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم واحشرنا معهم و
اهلک اعدائهم اجمعین و بشر الصابرین.
امیدوارم دوستانی که تا الان بیدار هستند نماز صبحشون قضا نشه
شب خوش
من امشب توی خونه دو تا سوسک دیدم؛ دارم دیوونه میشم!!!!!!!!!!!!!
گفتم بگم یه کم بخندید بهم، بعد از مناظره ای که با اسلامی ایرانی داشتید. ولی ناراحت نشیدا یه کم(!) تکرار داشتید توی چند وقت اخیر نسبت به قبلا.
ناشناس؛
حتما هرکس تا دیر وقت بیداره فکر چطور برای نماز صبح بیدار شدن رو هم کرده؛ ولی خیلی تذکر قشنگ و به جایی بود. با اینکه قبلا هم همین جا بهش اشاره شده بود.
خیلی خوب می شه که امسال یه جور دیگه مساله امر به معروف و نهی از منکر رو پیگیری کنیم. یعنی باید این کارو بکنیم. انشاءالله خون علی خلیلی هم برکت انجام این واجب تا حد زیاد فراموش شده می شود.
سلام سردار؛
خدا قوت
ماشالله، ماشالله…
مطلب ارزشی شما در “ره به ری” به آدرس زیر کار شد:
http://rahberey.com/ShowNews/13943
سلام؛
آقا! این از اون متن هایی شده که کامنت هاش جالب ترند.
آخ از این اسلامی ایرانی که من شدیدا باهاش حال می کنم.
البته داداش حسین ناراحت نشه از دست ما!
جناب قدیانی؛
من از طرف رئیس جمهور به شما پاسخ می دهم!! اول اینکه مسیر روحانی این نبوده و نخواهد بود که در مسیری که آمریکا تعیین می کند حرکت کنیم. یک بار در یک مسئله خاص ایشان فرمودند که باید رئیس جمهور آمریکا را درک کرد. که منظور این بود که باید شرایط آنها را در نظر گرفت و درست هم گفتند.
در ثانی قطعنامه اتحادیه اروپا در مقایسه با قطعنامه های شورای امنیت یک در هزار هم اهمیت ندارند و از دید شما آنها کاغذ پاره اند، لذا نباید این یکی هیچ ارزشی داشته باشد و از قضا موردی که گفتید از دید من و احتمالا آقای رئیس جمهور درست است. اینکه انتخابات ما دموکراتیک نبود دلیلش هم بر من و شما و آقای روحانی واضح است: آنهم رد صلاحیت آقای هاشمی به این سبب که در صورت حضور رای بسیار بالایی می آوردند و فشار شدید به آقای خاتمی برای عدم حضور به همین جرم من و شما و روحانی این را می دانیم، اما این هم واضح است که غیر دموراتیک بودن انتخابات از قضا دست روحانی را در داخل قوی تر کرد چرا که با همه فشارها رد صلاحیت ها و دلسرد کردن مردم آخر سر هاشمی نشد اما به قول خود شما نوچه هاشمی شد و این یعنی فقط و فقط اینکه مردم به هاشمی بازگشته اند از صدقه سر دولت احمدی نژاد!!!
پس لطفا اینقدر مردم مردم نکنید چون وزن شما نهایتا همان ۴-۵ میلیون جلیلی است کمی هم اضافه به خاطر شماهایی که اشتباها به قالیباف رای دادید!!!
عمومی!
داداش حسین گرامی اشتباه نداشته باشن که میشن معصوم!
اسلامی ایرانی عزیز به محتوای متن گیر ندن که میشن مرتضی اهوازی!
صبا گرامی به ویرایش متن و کامنت گیر ندن که… کی میشن دقیقا؟!
یه حس “ما رایت الا جمیلا”یی پیدا کردم جدیدا، که هر اتفاقی تو قطعه میافته قشنگه واسم! درست و غلطش رو هم نمیدونم حقیقت…
اما یه چیزی رو میدونم؛ بحث تو محیط مجازی و کامنتی، نصف محیط واقعی هم مفید نیست، میشه یه جمله نوشت که هر کسی با لحن خودش بخونه و از ظن خودش یار بشه، درصورتی که اصلا منظور نظر نویسنده رو نگرفته باشه و این خودش شروع بحث جدیدی بشه و…
مثلا تو این کامنت:
http://www.ghadiany.ir/1393/21960/comment-page-1#comment-158232
و این جمله:
“خدا نکنه یک نفر خلاف میلیت، حرف بزنه!
رسما ضد انقلابش می کنی!”
من طبق شناخت مجازی که از اسلامی ایرانی عزیز دارم، برداشتم این بود که منظورشون “چسبوندن انگ غیرخودی به طرف، درصورت داشتن نظر مخالف” هست! ولی جواب داداش حسین بزرگوار:
“اما اگه کسی بخواد بخاطر یه کلام حرف حساب، ضد انقلاب بشه، همون ضد انقلاب بشه بهتره! …”
یعنی اینکه برداشت جناب قدیانی از کامنت اسلامی ایرانی این بود که جوابهاشون، باعث میشه که یکی مثل اسلامی ایرانی ضد انقلابی بشه!
حالا خود این تصور من هم ممکنه از دم غلط باشه!! 😀
اسلامی ایرانی؛
در پاسخ به پرسش عجیبِ «الان مشکل چیست واقعاً»؟! شما، که خود نیز معضلی است واقعاً!
۱- تولای به دشمن و تبرای از دوست
۲- زیر بلیط آمریکا رفتن
۳- حراج گذاشتن مملکت
۴ – به دشمن مجال حمله دادن و دست و پای دوست را بستن
۵ – عدول از مواضع انقلابی و استکبارستیزی
۶- با کسانی که اسلام را فاشیسم و جمهوری اسلامی را تروریسم معرفی می کنند سر میز مذاکره نشستن و مثل ریگ امتیاز دادن
۷- با پوشش اعتماد سازی تلاش های مجاهدانه شهدای هسته ای را با دست و دلبازی وقیحانه دو دستی تقدیم کردن (صد رحمت به امتیازی که به دارسی داده شد!)
۸- برای رسانهها و ماهوارههای مخرب (مثل فیسبوک) دلسوزی کردن
۹- در عرصه فرهنگ به بیراهه رفتن و ارزش های انقلاب را به لبه تیز پرتگاه رساندن
۱۰- در برابر دشمن از موضع انفعال برخورد کردن
۱۱- خشونت و پرخاش و بی حرمتی را با نرمش و لبخند و کرنش پاسخ دادن
۱۲- با عدم درایت، فریب ظاهر شیک و اطو کشیده دشمن را خوردن
۱۳- نفسِ هر منتقد دلسوز انقلاب را در نطفه خفه کردن
۱۴- برای دستیابی به نتیجه ای ناچیز و اندک به انواع ذلت تن دادن
و … الا ماشا الله می توان دسته گل هایی را که حضرات به آب داده اند بر شمرد!!
آری دوست عزیز! این یعنی خانه بر آب ساختن و اگر جماعت این گونه بخواهند پیش بروند یقیناً، حتماً و صد درصد نه تنها راهی به دهی نخواهند برد بلکه با مغز درون چاه ویل بی تدبیری و ساده لوحی فرو خواهند غلتید!
داداش حسین عشق منی!
از زرت و پرت های زنجیره ای های و غیر زنجیره ای ها غصه نخور.
هندونه! (گفت و شنود)
گفت: بعد از حمایت اتحادیه اروپا از انجمن صنفی روزنامهنگاران، برخی از اعضای این انجمن به فکر بازگشایی آن افتادهاند!
گفتم: ولی اعضای اصلی انجمن و نزدیک به ۳۰ نفر از خبرنگاران عضو آن به آمریکا و انگلیس پناهنده شدهاند.
گفت: با این حساب اتحادیه اروپا باید انجمن را در انگلیس یا آمریکا راهاندازی کند ولی یکی دو نفر از گردانندگان انجمن در ایران هستند.
گفتم: یکی از این دو نفر که اعتراف کرده به دستور آمریکا و برای موسسات وابسته به سازمان «سیا» نظرسازی جعلی و تقلبی تهیه میکرده و یکی دیگر هم مطابق اسناد موجود از آمریکا برای سیاهنمایی علیه ایران اسلامی پول کلان دریافت کرده بود.
گفت: پس قطعنامه اتحادیه اروپا چیست؟!
گفتم: یارو توی اتوبوس دستهایش را مثل دستههای کوزه به کمرش زده بود. یکی از مسافران گفت؛ آقا! این چه طرز ایستادنه؟ دستهایت را بنداز! و یارو نگاهی به دستهایش کرد و گفت؛ پس هندونهها کو؟!
در ادامهی اون حس “ما رایت الا جمیلا”یی، عاشق این کامنتهای ضد و نقیض و صد من یه غاز این سینه چاکان روحانی هستم!
دوستان، با محکم! ادامه بدید که تا کمال راهی نیست…
دوستان محترم؛
گفتگوی دیشب یک بحث طلبگی بود و تمام شد.
داداش حسین و اسلامی ایرانی، خارج از فضای مجازی هم با هم روزگاری همسایه بودند و سلام و علیکی داشتند…
لطفا کسی بحث دیشب را ادامه ندهد.
با تشکر!
ساعت سایتتون اشتباهه؛ درستش کنید.
من از صبح نشستم دارم مقاله مینویسم! حالا که تمومش کردم میگید بحث رو ادامه ندیم؟! کامنت میکنم؛ اگه صلاح نمیدونید تایید نکنید. با تشکر!
به نظر میاد منظور اسلامی ایرانی یه همچین چیزی باشه:
فرض کنید شما نمیدونستید کمتر از یک ساله که دولت عوض شده؛ آیا باز هم همینقدر به اوضاع مملکت نقد داشتید؟ اصلا به نظرتون چیزی فرق کرده؟ فقط چون از نظر جناحی با دولت مخالف هستید؛ منتظر هستید دولت یه خطایی بکنه و شما نقدش کنید! در حالی که اشتباهات دولت قبلی رو مهربانانهتر نقد میکردید.
اگه بدون تعصب به قضیه نگاه کنیم؛ این حرفها ظاهرا درست به نظر میاد. خود من هم خیلی وقتها همینطور فکر میکنم. با خودم فکر میکنم پس ما با زنجیرهای ها چه فرقی داریم؟ اونها هم همین کار رو میکنند.
اما کمی بیشتر که فکر میکنم میبینم:
اولا؛ ما نقاط ضعف دولت رو بزرگ نمیکنیم؛ بلکه واقعیت رو میگیم.
دوما؛ تو دولت احمدینژاد هم همیناندازه نقد میکردیم، مخصوصا چند سال آخر.
سوما؛ هنوز یک سال از عمر دولت نگذشته. پس زوده که نتیجهی کارهاش تو جامعه دیدهبشه. اما نقد ما بیشتر از اینکه به نتیجهی کارهاش باشه؛ به تصمیمهایی هست که میگیره.
چهارما؛ بدیهای این دولت خیلی ریشهایتر از بدیهای دولت قبله. یعنی به هیچ وجه نمیشه باهاش کنار اومد. درحالی که با دولت قبلی مشکل اساسی نداشتیم. به بعضی کارهاش بیشتر ایراد میگرفتیم، به بعضی کارهاش کمتر.
از خوبیهای دولت هم زیاد تعریف نمیکنیم؛ چون زیاد چیز قابل ذکری وجود نداره! یا اینکه گاهی به نظر میاد نیتشون چیز دیگهای باشه.
اما اینکه چرا این فکر به ذهن آدم میرسه؛ اینه که ما حزباللهیها اصولا آدمهای منصف و باگذشتی هستیم. عیبهای خودمون رو بیشتر از عیبهای طرف مقابلمون میبینیم. دائم نگرانیم که نکنه به طرف مقابل ظلم کنیم. و دوست نداریم مثل زنجیرهایها فقط نقطهضعفهای طرف مقابلمون رو بزرگ کنیم و نقاط مثبتش رو نبینیم. عادت داریم با طرف مقابلمون بیشتر مدارا کنیم؛ پس باید این دولت رو کمتر از دولت قبلی نقد کنیم؛ تا احساس نکنیم که داریم بیانصافی میکنیم.
حالا اینکه این طرز فکر درسته یا نه، بستگی به این داره که از خود گذشتگی و بیش از حد رعایت کردن اصول اخلاقی و در نتیجه شرمندهکردن طرف رو ترجیح بدیم؛ یا اینکه اعتقاد داشتهباشیم طرف بیصفتتر از این حرفهاست و اینجور ازخودگذشتگیها فایده که نداره هیچ؛ ضرر هم داره!
و یه نکتهی دیگه که فکر میکنم دلیل اصلی اعتراض اسلامی ایرانی همین باشه:
یه مثال:
جواب دادن به اراجیف امریکا کار خوب و لازمیه. اما بهترین راه مبارزه با امریکا، “کار و خدمت” برای همین مردمه.
جواب دادن به شبهههای اصلاحطلبها لازمه. اما روش بهتر و باکلاستر برای برنده شدن، حفظ وحدت بین حزباللهیهاست. کلکل کردن با اصلاح طلبها وقتتلف کردنه.
حالا نقد دولت هم در عین اینکه کار لازم و درستیه و باعث درک بهتر شرایط جامعه برای خیلی از خوانندهها میشه؛ اما حتما راه باکلاستر و موثرتری هم وجود داره!
الان اسلامی ایرانی میاد میگه کی به تو گفته بیای منظور من رو توضیح بدی!!
………
یا علی
http://alef.ir/vdcb95b5grhb59p.uiur.html?222990
سلام، نظرتون راجع به این لینک چیه؟
هنوزم بین اصولگراها دعوا هست ها!
آدم تعجب می کند از مسلمانیِ بعضی سیاست مدارها!
واقعا متحیرم از خواندن لینکی که “حافظ” گذاشت.
واقعا چه کسی دارد با منافع ملی بازی می کند؟!
عراقچی، صالحی، ظریف و کلا این دولتی ها هر کدامشان، بسته به جَو و نوع مخاطب، یک حرف می زنند!
چرا اینقدر ضد و نقیض گویی در میان این جماعت وجود دارد؟
صالحی در گفتگوی ویژه خبری شبکه دو یک مدل حرف زد، اما در برنامه ثریا چیزهای دیگری گفت.
حالا این هم از آقای عراقچی!
آقای عراقچی! خودت بهتر از همه ما می دانی که حق غنی سازی ما را به رسمیت نشناختند و خودت بهتر می دانی با قول هایی که در توافق ژنو دادید، چه بر سر هسته ای آوردید!
ای بابا…
آقای عراقچی که فایل صوتی رو تکذیب کرد:
http://www.fardanews.com/fa/news/335741/%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%85-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C%E2%80%8E%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D9%86%DA%86%D9%86%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D8%B9-%D9%85%D9%84%DB%8C-%D8%AA%D8%A7-%DA%A9%D8%AC%D8%A7-%D9%BE%DB%8C%D8%B4-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF-%D8%B1%D9%81%D8%AA-%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D8%B9-%D9%85%D9%84%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D9%82%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D9%87%D8%AF%D8%A7%D9%81-%DA%A9%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%87-%D9%85%D8%AF%D8%AA-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%86%DA%A9%D9%86%DB%8C%D9%85
هر وقت به این خبرها و تکذیب ها و تحریف ها و… می رسم می گم ول کنن بابا خودتو علاف چی کردی! یه عده عین خیالشون نیست تحریف می کنن تهمت می زنن! تو هم بخوای درست کار کنی کباب میشی! آخر سر هم به خاطر دنیای آقایون، ما هم باید جواب پس بدیم! ولی در کل، کار فرهنگی سیاسی لازمه اما واقعا سخت شده! به هیچ سایت و خبری نمی تونی اعتماد کنی!
ان شاء الله به این شدت و حدت، صحت نداشته باشد، اما امروز، بچه های روزنامه از قول یک منبع اتفاقا نزدیک به دولت می گفتند؛ «بیش از ۷۰ درصد کسانی که تا روز ششم برای گرفتن یارانه ثبت نام کرده اند، میانگین درآمد ماهانه خود را زیر ۶۰۰ هزار تومان یعنی همان کمترین رقم ذکر شده در فرم ثبت نام، قید کرده اند»!!
متاسفانه رویه ای درست شده که مردم رو وادار و ناچار به دروغ گفتن می کنه…
و اما دوستان محترم؛
هم فایل صوتی سخنان جناب عراقچی موجود است، هم شهادت حاضران در جلسه. البته از کسانی که در همین رسانه ملی و جلوی چشم مردم، و در خلال فقط نیم ساعت گفتگو، صد بار موضع عوض می کنند، بیش از این هم انتظار نیست.
واقعا مضحک است؛ این بچه ننه، امروز در اعتراض به تیتر یک روزنامه وطن امروز یعنی در اعتراض به سخن خودش (!) اجازه دیدار با بزرگان گرفته با این تهدید؛ «با دست فرمان این روزنامه، من دیگر حاضر به ادامه کار در دستگاه دیپلماسی نیستم»!! و البته جای شکرش باقی است که به خاطر تیتر یک امروز ما، تهدید نکرده ضد انقلاب می شود!!
دولت تدبیر و امید! بی خود چرا پای بزرگان را به میان می کشی؟! اینک خوب است بگویی؛ حزب اللهی ها پشت ولایت مخفی می شوند یا شما؟! حرف زدی، پاش وایسا دیگه…
بینی و بین الله، اگر جناب عراقچی واقعا این سخن را نگفته بود، شما فکر می کنید جز این می شد که در همان نخستین ساعت کاری امروز، وطن امروز را توقیف می کردند؟؟!! مع الاسف هم الان هم با وجود سند مستند مبنی بر جمله قصار مورد نظر، فشار روی روزنامه زیاد است، بلکه بتوانند وطن امروز را ببندند! کلا این دولت، عاشق توقیف است؛ توقیف قلم، توقیف حرف حق، توقیف هسته ای، توقیف غیرت، توقیف اقتدار ملی… اما در عین حال، فضا دادن به جریان مرموز وهابی…
ـــــــــــــــــــــــــــــ
از قرار، خودتان خواسته اید که این حرفها، به جای انتشار در روزنامه و پست وبلاگ، در حد همین صفحه کامنتها باقی بماند، بلکه کمتر با نوشته های این حقیر، دچار سردرد شوید، که چرا نخ داداش حسین از سوزن کلید بیرون نمی آید؟؟!! بی تعارف، گیر ما دولت است و گیر شما، ما!! ظاهرا مشکلی هم اگر در مملکت باشد، قلم ماست، تیتر یک روزنامه ماست، و این مشکل، آنقدر حاد است که بیم آن می رود به خاطر وطن امروز، معاون ننر آقای ظریف، بیت رهبری را دق الباب کند! زبانم لال، بپیوندد به جبهه ضد انقلاب! واقعا باید گفت؛ واقعا که… آخه بگو؛ حسین قدیانی! به تو چه که میایی با همون ادعاهای این دولت، این دولت را زیر سئوال می بری؟! فایده و هزینه هسته ای به تو چه؟! ادعای پارلمان اروپا به تو چه؟! اینکه آرمانگرایی و تکلیف باید با واقعگرایی و نتیجه همراه باشه، به تو چه؟! بزرگان خودشون بعدا میگن. تو چرا حزب اللهی ها رو علیه خودت بشورونی؟! بتمرگ خونه ات، هر ۲ سال یک بار، ۳۰۰ صفحه داستان و مجموعه داستان بده بیرون؛ شیک، تمیز، باکلاس، هم روحانی رو داشته باش، هم احمدی نژاد رو، هم چپ رو، هم راست رو… و اصلا آیا رواست که به خیال زدن حرف دل بچه بسیجی ها، سرشون رو از تکرار نقدهایت درد بیاری؟!
سردرد گرفتیم به خدا… سردرد!
حرف حق نزنید آقا!
دروغ بگوئید… یکی به میخ و یکی به نعل بزنید!
امروز حرف بزنید، فردا تکذیب و عذر خواهی کنید!
این دولت دروغگو، چنین رویه ای را می طلبد.
این ها مشکل دارند آقا! مشکل دارند!
ــــــــــــــ
ناراحتم از معرفت بعضی دوستان. ناراحت. قدر نویسنده اینجا را بیشتر از ما، آن عزیز فرزانه ای می داند که بعد از خواندن این بند از متن ستون یمین، به قول جناب حجازی؛ “بعد از مدتها، لب به لبخند واقعی باز می کنند و تحسین می کنند قلم داداش حسین را”… با عباراتی که بماند برای روز مبادا…
“برود دولت مذکور دعا کند به حال سعهصدر بیمانند مولای خراسانی ما که گره با سرانگشت صبر، بصیرت و حکمت باز میکند و الا خمینی در جا سیلی آبدار میخواباند در گوش کسانی که پشت سر ولینعمتان انقلاب، صفحه خارج از ادب میگذاشتند، بیتعارف، بیاندکی ملاحظه”.
کسی نوار سخنرانی ایشون رو داره لینک بده ما هم گوش کنیم…
حس و حالت را درک می کنم؛ بچه ها هم کمی دچار جو اعتدال شدند و خبر ندارند از نگرانی های این روزهای حضرت آقا که نه در پیام نوروز، نه در سخنرانی روز اول سال، لام تا کام، اسمی از دولت نمی برند.
متاسفانه بعضی از دوستانِ ما، فقط با اتفاقی شبیه فتنه ۷۸ و ۸۸ به خود می آیند…
توکل به خدا سالار… غمتو نبینم…
این فایل صوتی منتشر شده آقای عراقچی هست:
http://www.farhangnews.ir/sites/default/files/content/videos/story/93-01/25/7pUZ32tLaxK71Hy1lDZIZ9c577AKqx1z.flv
قلب درد گرفتیم به خدا… قلب درد!!
شبیه تکذیبیه آقای پناهیان قبل از انتخابات شده! خب نرید خصوصی حرف بزنید! مگه مجبورید؟
شما که تا الان حرف حق رو نمی گفتید حالا چرا میاید علنیش می کنید؟!
آقای قدیانی حلالمون کنید 🙁
خصوصی
متاسفانه بعضی از دوستانِ ما…
منظورتون من هم هستم؟ 🙁
اگه هستم، باید منظورم رو بیشتر توضیح بدم.
نویسنده محترم قطعه؛
من یکی که امیدوارم این کامنت آخری خیلی جدی نباشه و باز هم امیدوارم از حجم این دست مطالب و موضوعاتی که قطعا لازم و ضروری در فضای امروز جامعه هست کم نکنید. به نظر من میشه این موضوع رو در وبلاگ به رای گذاشت و نظر دوستان رو جویا شد. (البته اگه تصمیم به تغییر رویه دارید!)
آقای عراقچی
مثلا شما حزب اللهی ترین عضو گروه مذاکرات ایران و ۵+۱ هستید! خواهشا پای حرفی که زدید بایستید! پس الان به ما حق بدهید که دولت مودب اوباما را راستگو تر از دولت راستگویان بدانیم…
البته من صرفا به این دلیل این پیشنهاد رو دادم چون مطمئن هستم که اکثر دوستان از موضوعات مطرح شده رضایت دارند. نه تنها رضایت دارند بلکه احساس نیاز هم می کنند.
منظورم کلی بود…
با توجه به اوضاع و شرایط، گاهی یک جمله باید هزار بار، این ور و آن ور شود که هم قابل انتشار باشد، هم شل و ول نباشد.
به هر حال، فشار روی نویسنده قطعه ۲۶ در این ایام، به شکل زیادی بالاست و کار سختی دارند…
متنی که خواندنش از ما، فوق فوقش یک ربع وقت می گیرد، ده ها برابر آن، وقت حسین قدیانی را می گیرد…
دعا می کنیم هر چه زودتر این ایام را سپری کنیم و خلاص شویم از دست دولت بی غیرت، بزدل و صد جور حرف اعتدال!!!
ممنون از متن…
کامنت ها هم دست کمی از پست ندارند؛ تشکر
گلابی برا خودت نوشابه وا نکن، جناب دست فرمون!!
آقای سید احمد لینک این مطلب رو می دید؟
“برود دولت مذکور دعا کند به حال سعهصدر بیمانند مولای خراسانی ما که گره با سرانگشت صبر، بصیرت و حکمت باز میکند و الا خمینی در جا سیلی آبدار میخواباند در گوش کسانی که پشت سر ولینعمتان انقلاب، صفحه خارج از ادب میگذاشتند، بیتعارف، بیاندکی ملاحظه”
حق با شماست… اون هم تو این شرایط سخت…
یه حسی تو درونم میگه:
وقتی عصبانی میشه دوست داشتنی تر میشه!!
یه جورایی، این پناه بردن معاون وزیر خارجه به رهبر، قشنگه!!
از این زاویه می گم که؛ حتی اینا هم هنگام خطر(!) کدخدا رو می پیچونن، میرن سمت رهبر با خدا…
جدیدترین افتخار دولت
اخراج ۳۰۰۰ نیروی وزارت صنعت و معدن
آیا این بیچاره ها زن و بچه ندارند؟ بدانید و آگاه باشید که آه مظلوم خطرناکتر از بمب های اتم آمریکاست!
امیدوارم بعضیا به خودشون بیان که با احساس تکلیفشون چیکار کردن!
اون روزی که جای رقیب خودی رو می زدیم باید فکر چنین روزی رو می کردیم که هنوز یک سال هم از عمر این دولت نگذشته انقدر فضاحت به بار آورده! واقعا آفرین به نخبه های سیاسی و دینی ما! هر از گاهی میرم وبلاگ آقایون سوپر بصیرت بهشون یادآوری می کنم که امروز نتیجه خود رایی دیروز شماست! البته معمولا نظراتمو انتشار نمیدن!
اگه حزب اللهی دولت اعتدال، آقای عراقچیه، وای به حال لیبرالش!!
آقا اینجا چه خبره؟ میشه داداش حسین رو ناامید نکنید؟
همین جوری دولت امید تمام تلاشش رو می کنه که ما رو حذف کنه، اگه داداش حسین هم به بهانه تکراری بودن ننویسه، خودمون هم باور می کنیم وجود نداریما!
خب وقتی دولت هر روز یه دسته گل تازه به آب میده، داداش حسین هم مجبور میشه نقد کنه دیگه!
در اینجا، “تکراری” نوشته های قطعه ۲۶ نیست، بلکه گندکاریهای دولت چسبیده به وهابی هاست…
از دولت باید بخواهیم کمتر خبط و خطا و خیانت کند، نه اینکه از داداش حسین بخواهیم حرف حق را ننویسد!
خوبه وقتی دولت شیعه داره با وهابی ها نرد عشق می بازه، قطعه ۲۶ با متنی درباره میزان وجود آب در کاهو بروز بشه؟؟؟؟
آقای عراقچی؛
ما هر چند هرگز اوباما را درک نکرده و نخواهیم کرد، اما شما را واقعا درک می کنیم!!
به هر حال، شما هم می خواهید ما را داشته باشید، هم دولت را… و خب، این کار سختی است!!
راستی یک سئوال؛
اگر یکی از دولتمردان دولت اعتدال، استغفرالله معتقد باشد آقای روحانی در فلان مورد اشتباه کرده، دقیقا چی کارش می کنن که شما این همه زود و لجام گسیخته از سخن تان برگشتید؟؟!!
استاد عراقچی! این دولت که شما را به لکنت زبان انداخته، ببین چه می کند با منتقدان؟
…
http://www.ghadiany.ir/1393/21906
پیشاپیش تکذیب می کنم:
“این دولت دروغ گوترین دولت تاریخه”
امروز تو بیست و سی یه گزارش نشون می داد که ایران حتی یک دلار هم نتونسته از ۴ میلیارد دلار به ایران برگردونه و عملا اون پول ها برای ایران غیر قابل استفاده است و از طرفی ما با افتخار تمام نیمی از غنی سازی ۲۰ درصد را اکسید کردیم و آژانس هم از ما تعریف کرد!
مرتضی اهوازی؛
فکر کنم کاری بدتر از برکناری در سنگال؛
احتمالا روحانی تبعید می کند به گینه بی صاحاب!
😐
ــــــــــــــــــــــ
داداش حسین؛
یه دو سالی می شد همچین تریپی برنداشته بودین ها! دلمون تنگ شده بود!
🙂
آقا سید
به جون خودم الان می خواستم بگم این به قول شما تریپ منو یاد قدیمای قطعه انداخت.
هفته ای ۲ تا از این تریپ ها داشتیم! 🙂
خدا حفظتون کنه که همراه داداش حسین هستید و الله وکیلی همراه خوبی هم هستید.
من که اگر حسین قدیانی و قطعه بیست و شش نبودن تا الان دق مرگ شده بودم از غصه.
خدا برامون حفظ کنه این نویسنده جوان انقلابی و شجاع و بصیر رو
شاید بی ربط؛ شاید هم ربطِ ربط
هشدار می دهم!
از یک هفته قبل که روز ولنتاین می رسه، چه غوغایی در دنیای مجازی و حقیقی ایجاد می شه!
یاد گرفتیم روز جهانی زن (۸ مارس) را جشن بگیریم!
تو گوگل سرچ زدم “روز زن” ویکی پی دیا ۸ مارس را بهم معرفی می کنه!(امتحان کنید)
اس ام اس ها که اومد در مورد روز جهانی زن بود!
و…
دوستان! یک شنبه ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها دخت آفتـــــاب است
و میون وب ها که دیدم، شاید دو تا به پیشواز رفته بودند!
اگر من و شما مانند کسانی که ولنتاین و روز جهانی زن را پاس می دارند ساکت باشیم، از بقیه هیچ انتظاری نداشته باشیم!
پس برای خشنودی دل امام زمان عج این روز را هر چه با شکوهتر به استقبال برویم!
پیشاپیش ولادت مادر امامت و ولایت مبارک
انتخاب آقای عراقچی در تیم مذاکرات برای این بود که ایشون با حرف هایش مثلاً نظر حزب اللهی ها رو هم تأمین کند. از اول هم کاملاً این مسأله واضح بود. ایشون هم عادت دارند در هر جمعی قرار می گیرند مطابق خواسته اون جمع صحبت می کنند. جناب صالحی هم همینطور است. باز دم جناب ظریف گرم که حرفش رو رک و واضح می زند!
“……………………………………….”
هر کس یارانه نگیرد، بهشت بر او واجب می شود.
مصحف الحسن_جلد آخر،فصل تدبیر!!
باب کلید!!
آقا این انصرافوندن زورکی مردم هم داستانی شده ها!
تا دیروز خودشون تا قرون آخر یارانه رو می گرفتن با وجود چند شغل با حقوق بالا. امروز به قول داداش حسین یارانه شده قسیم بهشت و جهنم. به نظر هم می رسه مردم استقبال نکردن از انصراف. این ها هم هر روز یه داستانی مطرح می کنن. یک روز ملت رو تهدید به جریمه می کنن. یک روز سایت رو خراب می کنن. یک روز یارانه بگیرها رو تحقیر می کنند. دیروز هم که جناب وزیر اقتصاد گفت به طور خودجوش خودمون یارانه ۱۰ میلیون نفر رو قطع می کنیم.
انگار استراتژی دولت “فشار به درون، چانه زنی با بیرون” می باشد!
انتشار این فایل صوتی غیر از اثبات دروغگویی و ساده لوحی یک مسئول بلند پایه اجرایی و ضعف دولت در توافقنامه ژنو، چه نتیجه دیگری دارد؟! چه ضرری مثلاً برای مملکت و منافع ملی و ادامه مذاکرات و … دارد که جناب عراقچی “ننه من غریبم” بازی در می آورند؟! دقیقاً همین واکنش را جناب ظریف در اون قضیه کمردرد داشتند.
بچه بازی تا کجا ادامه دارد آقایان؟!!!
اینم خصوصی!
اول: ما خواب نیستیم که با فتنه بیدار شیم!
دوم: وطن امروز هم بدش نمیاد هر از گاهی توقیف بشه!
سه: متاسفانه رویه ای درست شده که مردم رو وادار و ناچار به دروغ گفتن می کنه!!
اتفاقا منم به دروغگویی که بین مردم شدیدا باب شده اعتراض دارم.
چون این مردم همونهایی هستن که روز عاشورا، میلیونی میان تو خیابون و عزاداری می کنن.
بعضی از همین مردم، توی ادارات رشوه می گیرن، بعضی از مردم تو بازار گرون فروشی و کم فروشی می کنن.
بعضیاشون اهل حالند، بعضیاشون دنبال مالند از هر راهی!
الان اینجوری شده؟؟ یا قبلا هم بوده؟؟
عزیز من، این که یک نفر بیاد یه تلنگری به مردم بزنه، کار شماست.
اینکه مداد العلما بالاتر از خون شهداست، مدادیه که مردم رو به خودشون بیاره.
حالا صبح تا شب بگو دولت اخ، دولت تف!
تو که استاد مائی، باید نهج البلاغه رو به خورد نوشتت بدی،
متن حسین قدیانی باید پر از آیه و حدیث و روایت باشه.
البته هر از گاهی استفاده می کنی، ولی تو که سوگولی نویسنده های حزب اللهی هستی باید نوشته هات عین درس حوزه باشه.
حالا ما از طریق نوشته هات متوجه شدیم که این دولت، دولت بیخودیه. خوب بعدش؟؟
۴ سال می خوای همینو بگی؟؟
اصلا فرض کن این دولت کن فیکون شد، دیگه مشکلات تموم میشه؟
مردم همه عابد و زاهد و سالک الی الله میشن؟؟
نه برادر من، همونطور که موقع جنگ، خیلیها می رفتن کنکور می دادن که از جبهه فرار کنن، الانم همون جوره.
این دولت از اول هم گفت اهل مذاکره با کدخداست، سربسته گفت ولو به هر خفتی!
بازم بهش رای دادن!! خوب مشکل از اوناییه که رای دادن.
اینها همونهایی هستن که الان هم جنگ بشه، فلنگ رو می بندن.
اگه می تونی اینها رو ارشاد کن! اگه ۴ تا ضد انقلاب رو انقلابی کردی، انوقت بیشتر دعاگوت می شم.
اونی که بیشتر نیاز به نقد و تلنگر داره مردم هستن.
رقبای سر سختی هم داری، اینور آیت الله نشسته، از دین حرف می زنه، ۲ زار سواد سیاسی نداره،
اونور نویسنده قهار سیاسی نویس نشسته، دین نداره!!
هر ۲ تا رو اگه با هم جمع بکنی، انوقت می شی نور علی نور.
حالا ما جو اعتدال گرفتیم، باشه.
چند بار نوشتم و پاک کردم کل نظرمو. به قدری عصبانی ام که می ترسم یک چیزی بگم و خودم کار دست قطعه بدم.
وای به حالمون که این حضرات، مسئولین و اختیار داران کشور هستند. اسم اون آقا مسئوله! مقام سیاسی! مرد! وای مامانم اینا!
معلومه که سرهنگ تو این دولت نیست و همه یک دست حقوق دانند. تاب تحمل روزنامه وطنی که نقد هم نکرده، فقط نقل کرده رو ندارند؛ جلو بعثی ها می ایستادند؟! اگه این حضرات به جای سرهنگ ها تو جبهه ها بودند که جنگ هشت سال طول نمی کشید. مهر سال ۵۹ گریه کنون می آمدند پیش مامان هاشون می گفتند: عراقی ها اون طرف ها باشند ما دیگه جبهه نمی ریم!
بچه مدرسه ای ها هم نمی تونند تحمل کنند این قشری که بهشون می گی پیشت می گن: خانم اجازه؟
خانم اجازه؟ بغل دستی مون حرف خودمونو تکرار کرد. هرچی ما گفته بودیم رو گفت. خانم ما دیگه بغل این نمی شینیم.
خدایا! خدایا!
جریان بگومگوی روحانی با هاشمی در جلسه مجمع تشخیص رو شنیدین؟
اسلامی ایرانی، منظورش همون کار فرهنگیه!
ولی دولت و مردم رو باید با هم دید…
من با وجود خواندن کامنت ها نخواستم تو بحثی که شاید نباید در اون دخالت کنم، دخالت کنم؛ ولی این دو_سه تا جمله رو نتونستم نگم:
اسلامی ایرانی بزرگوار؛ می شه بفرمایید اگه دولت نقد نشه و خراب کاری ها و افتضاحاتش تبیین نشه؛ این تلنگری که بهش اشاره کردید رو چه طور باید به مردم زد؟
به نظرتون نمیاد نقدِ به جایِ دولت، در راستای هوشیار کردن همون مردمیه که نگران بی توجهی شون به مسائل هستید؟
خب آخه عراقچی اگر تحمل داشت این حرف ها را علنی بگوید که خبرنگار ممنوع نمی کرد و …
من می خواهم بدانم چه کاری بود بیایید حرف های خصوصی این بنده خدا را علنی کنید. که چی آخه؟؟
اصلا علنی کردن حرف های خصوصی مردم چه معنی می دهد؟؟؟ خودتون دوست دارید که حرف های خصوصی تان علنی بشود.
“هر راست نشاید گفت” برادر من!
مطمئناً این سئوال تکراری شما، پاشنه آشیل همین دولت در سه سال بعد خواهد شد…
در خصوص مرحوم محسن فیضی
http://fajrenoor.blogfa.com/post-97.aspx
اعتدال متوقف شدنی نیست!
“که چرا نخ داداش حسین از سوزن کلید بیرون نمی آید؟؟!!”
گفت سوزن با رفوگر وقت شام
شب شد و آخر نشد کارت تمام
روز و شب، بیهوده سوزن می زنی
هر دمی، صد زخم بر من می زنی!
من ز خون، رنگین شدم در مشت تو
بس که خون می ریزد از انگشت تو
زین همه نخ های کوتاه و بلند
گه شدم سرگشته، گاهی پایبند
گه زبون گردیدم و گه ناتوان
گه شکستم، گه خمیدم چون کمان
چون فتادم یا فروماندم ز کار
تو همی راندی به پیشم با فشار
می بری هر جا که می خواهی مرا
می فزائی کار و می کاهی مرا
من بسر، این راه پیمودم همی
خون دل خوردم، نیاسودم دمی
گاهم انگشتانه می کوبد بسر
گاه رویم می کشد، گاه آستر
گر تو زاسایش بری گشتی و دور
بهر من، آسایشی باشد ضرور!!
گفت در پاسخ رفوگر کای رفیق
نیست هر رهپوی، از اهل طریق
زین جهان و زین فساد و ریو و رنگ
تو چه خواهی دید با این چشم تنگ!
روز میبینی تو و من روزگار
کار میبینی تو و من عیب کار
تو چه می دانی چه پیش آرد قضا
من هدف بودم قضا را سال ها
ناله ی تو از نخ و ابریشم است!
من خبر دارم که هستی یکدم است
تو چه می دانی چها بر من رسید
موی من شد زین سیهکاری سفید
سوزنی، برتر ز سوزن نیستی
آگهی از جامه، از تن نیستی
من نهان را بینم و تو آشکار
تو یکی می دانی، اما من هزار
من درین جا هر چه سوزن می زنم
سوزنی بر چشم روشن میزنم
من چو گردم خسته، فرصت بگذرد
چون گذشت، آنگه که بازش آورد
چون که تن فرسودنی و بینواست
گر هم از کارش بفرسائی، رواست
چون دل شوریده روزی خون شود
به کاز آن خون، چهرهای گلگون شود!
دیده را چون عاقبت نادیدن است
به که نیکو بنگرد تا روشن است
از چه وامانم، چو فرصت رفتنی است
چون نگویم، کاین حکایت گفتنی است
خرقهها با سوزنی کردم رفو!
سوزنی کن خرقهٔ دل دوخت کو
خون دگر شد، خون دل خوردن دگر
تو ندیدی پارگی های جگر!!
پارهٔ هر جامه را سوزن بدوخت
سوزنی صد رنگ پیراهن بدوخت
پارهٔ جان در رگ و بند است و پی
سوزنش کی چاره خواهد کرد، کی
سوزنی باید که در دل نشکند
جای جامه، بخیه اندر جان زند
جهد را بسیار کن، عمر اندکی است
کار را نیکو گزین، فرصت یکی است
کاردانان چون رفو آموختند
پارههای وقت بر هم دوختند
عمر را باید رفو با کار کرد!
وقت کم را با هنر، بسیار کرد
کار را از وقت، چون کردی جدا
این یکی گردد تباه، آن یک هبا!
گر چه اندر دیده و دل نور نیست
تا نفس باقی ست، تن معذور نیست…
«پروین اعتدالی(!)»
طبق بدیهیات علم فیزیک، متوقفشدن زمانی اتفاق میافته که حرکتی وجود داشته باشه…
عراقچی علیه عراقچی
http://www.vatanemrooz.ir/
…………..
سلام؛
می بینم هیچ استقبالی از مسابقه نشد.
جایزه اش را بیشتر کنید و از یک کلید به یک دسته کلید ارتقا دهید!
ﭘﯿﺎﻣﮏ ﺑﻌﺪﯼ ﺭﺋﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻥ:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺁﺧﺮﺵ ﺛﺒﺖ ﻧﺎﻡ ﮐﺮﺩﯼ ﮔﺪﺍ؟
آقای قدیانی و کلا دوستان این نکته رو توجه نمی کنن که روحانی عصای موسی نداره و جادو هم بلد نیست!
کم لطفی می کنند البته، وگرنه درک این نکته برای دوستانی با این ذکاوت سخت نیست.
رضا جان!
شما پزشکی، ما اون قسمت از مغزمون که باید بیشتر لطف می کرد بعد از توافق نامه ژنو، بهم ریخته از لطف بسیار شیخ حسن و رفقا به غربی ها!
میشه درمانش کنی تا بتونیم بیشتر لطف کنیم؟
کى از اون آدم جادوگرى و یا پیامبرى خواسته؟!
ایشون تو تبلیغات انتخاباتى شون، به ملت وعده دادند که مشکلات موجود، ناشى از ناتوانى هاى مدیریتى و عدم ارتباط با کدخداست!
و اگر آنها ببینند که ما اهل ارتباط هستیم، همه مشکلات حل مى شه، اون هم ١٠٠ روزه!!
حالا ١٠٠ روز پیش کش، به جاى ارتباط، التماس و دریوزگى هم کردند، تعطیل و تعلیق هم نمودند.
مدیریت توانا و حقوقدان هم که دارند! پس چرا مشکلات حل که نشده، داره روز به روز بیشتر مى شه؟
آدم وقتى یک ماشین تصادفى را تحویل مى گیره و قول مى ده که مشکلات ناشى از رانندگى بد راننده قبلى را حل مى کنه، لابد بعد از مدتى باید بعضى جاها را صافکارى کنه، چراغ هاى شکسته و لاستیک هاى فرسوده را عوض کنه، نه که کلاج و ترمز و فرمون راهم بکنه بندازه دور و موتور را هم بسوزونه، یه چیزى هم از ملت طلب کار بشه!!
ریاست محترم سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی
جناب آقای مهندس ضرغامی
سلام علیکم
با احترام و در جهت تحقق بیانات مقام معظم رهبری در شروع سال جدید در حرم مطهر رضوی که عموم دلسوزان عرصه فرهنگ کشور را موظف به نقد منصفانه نسبت به دستگاههای فرهنگی کشور نمودند ، مواردی را که در برنامه چهاردهم اسفند سال گذشته به صورت شفاهی از حضرتعالی و سایر مدیران دلسوز و متدین رسانه ملی درخواست کرده بودم و به لطف الهی درخواست این حقیر مورد حمایت جمع کثیری از مردم متدین ، دلسوز و انقلابی کشور و عموم بینندگان برنامه سمت خدا واقع گردید به صورت مکتوب و طی این نامه مجددا به حضورتان عرض می نمایم و امیدوارم که همه ما در مسیر تبدیل رسانه ملی جمهوری اسلامی به دانشگاه مورد نظر امام راحل (قدس سره) گام موثری برداریم :
۱ – پخش مسابقاتی که در آنها جوایز چند میلیونی و غیر معمول به شرکت کنندگان داده می شود مخالف نظر صریح مقام معظم رهبری در دیدار یازدهم آذر ماه ۱۳۸۳ با مدیران رسانه ملی می باشد که در آن جلسه که حضرتعالی نیز حضور داشتید معظم له از برگزاری این مسابقات و اختصاص جوایز کلان با هر دلیل و توجیهی نظیر ترویج علم اظهار نارضایتی کرده اند ، بر همین اساس ضروری است این گونه مسابقات که برخی از آنها جز دامن زدن به پدیده زشت مصرف گرایی ثمره عملی دیگری ندارد به سرعت از آنتن سیمای جمهوری اسلامی کنار گذاشته شود و انشاالله رسانه ملی به الگویی برای حذف این گونه تبلیغات ناصحیح از بقیه شرکتها نظیر بانکها و تلفنهای همراه نیز بدل گردد و در این مسیر مسابقات تلفنی نوینی که اخیرا در شبکه های مختلف مرسوم گردیده و درآمدهای آنها نیزمحل تامل است مورد بازنگری جدی و دقیق قرار گیرد.
۲ – پخش آگهی های تجاری، قبل، بعد و حین برنامه های کودک طبق نص صریح بند ۲۵۷۰ سیاست های تولید، تامین و پخش سازمان صدا و سیما، مصوب سال ۱۳۸۳ ممنوع می باشد، لذا از آنجا که عمل به قانون در نظام جمهوری اسلامی، مصداق واقعی اقامه معروف می باشد، حذف این آگهی ها نیز خواسته قانونی و اخلاقی عموم خانواده ها از حضرتعالی می باشد که یقینا به سلامت روانی و عاطفی خانواده ها و کودکان دلبندشان کمک شایانی خواهد کرد. بدیهی است با توجه به اهمیت موضوعات فوق الذکر، دستور عاجل حضرتعالی برای اجرای این درخواستها، نشان دهنده جایگاه و اهمیت مقوله فرهنگ در مناسبات امروز جامعه اسلامیمان خواهد بود. ضمنا همانطور که در برنامه چهاردهم اسفند و در برنامه های بعدی متذکر شده ایم، اختصاص یکی از برنامه های مناظره در شبکه یک به موضوع آگهی های بازرگانی و خصوصا آگهی های برنامه های کودک خواسته جدیی است که با توجه به گذشت زمان طولانی از این درخواست، امیدواریم با دستور حضرتعالی این درخواست مردمی تحقق یابد و در سالی که به نام فرهنگ مزین است، یکی از معضلات فرهنگی کشور در این برنامه با حضور کارشناسان و صاحب نظران بررسی گردد.
با تشکر
محمد مهدی ماندگاری
کارشناس دینی رسانه
دیشب، با تعدادی از بچه ها تو حسینیه مثل همه ی جمع بچه ها در جاهای مختلف، بحث سر مسایل روز بود، که به اینجا رسیدیم: به نظر شما، شرایط الان (روحانی) بدتره، یا زمان اصلاحات (خاتمی)؟! البته؛ اکثر بچه ها در یک نقطه مشترک بودند. اونم این که در هر دو دوره، بخصوص این دوره، هیچ عاملی، جز خودخواهی برخی اصولگرایان و برخی از خود ما و البته به انضمام دست گل های به آب داده ی دولت قبل، باعث رأی آوردن حسن نشد!!!
اما تعداد قابل توجهی از بچه ها، با تحلیل های خود معتقد بودند دوران روحانی مچکریم! بسیار خطرناک تر از دوران خاتمیه…
حیف که دو روزی دیرتر رسیدم! و بعد خوندن کل مطالب و کامنت ها، به این کامنت مبصر خوبمون رسیدم که؛
سیداحمد میگوید:
۲۷ فروردین ۱۳۹۳ در t ۱۳:۲۱
دوستان محترم؛
گفتگوی دیشب یک بحث طلبگی بود و تمام شد.
داداش حسین و اسلامی ایرانی، خارج از فضای مجازی هم با هم روزگاری همسایه بودند و سلام و علیکی داشتند…
لطفا کسی بحث دیشب را ادامه ندهد.
با تشکر!
.
و اِلا! منم خیلی حرف داشتم با بچه های قدیمی و دوست داشتنی!!
دوستان محترم؛
ان شاء الله تا ساعاتی دیگر، قطعه ۲۶ به روز می شود.
سلام
این “تا ساعاتی دیگر” آدم را یاد مهماندار هواپیما می اندازد.
مسافران محترم تا چند دقیقه دیگر در فرودگاه… به زمین خواهیم نشست…
لطفا کمربندها را ببندید!
من یه سوال دارم؛
شما از کجا فهمیدید “م.طاهری” خانم هستند؟
واقعا پرسیدم.
زهرا؛
“م.طاهری” از قدیمی ترین مخاطب های قطعه ۲۶ است.
بالاخره بعد از چند سال، اینقدر بچه ها را می شناسیم که بدانیم کی آقاست و کی خانم!
ضمن اینکه نوع اسم و ننوشتن کامل اسم کوچک، بیانگر خانم بودن است.
😐
دروغ نگوئید! عباس عراق چی:
فقط بدخواهان دستاورد بزرگ توافق ژنو که حقوق هستهای ایران از جمله غنی سازی را به رسمیت شناخت، زیر سؤال میبرند.
http://etedaal.ir/fa/news/77787
اسلامی ایرانی بزرگوار؛
اتفاقا حسین قدیانی سر جای خودش و طبق علم خودش داره رفتار می کنه و قلم می زنه!
اگر از ایشون توقع قلم زدن حوزوی دارید اشتباهه! اگر هم توقع دارید دیگه کمتر سیاسی بنویسه باز هم اشتباهه! گروه خوانندگان مطالب سیاسی ایشون خیلی زیادن. اگر تشنه ی مطالب حوزوی هستید خیلی ها من جمله آقای قرائتی و محدثی خوب و زیبا و جوان پسند کار کردن در این زمینه ها.
از اینها گذشته، بسیاری از نوشته های ایشون درون مایه ی دینی و اخلاقی داره!
مثلا همون لبو فروشه، دین داری، کم فروشی نکردن، غیور بودن، تلاش برای رفاه زندگی و خیلی چیزهای دیگه درون مایه اش بود. فرهنگ شهادت که دیگه داد می زنه در نوشته ها، از جمله چیزهایی است که وقتی در جامعه نهادینه بشه تمام اون مشکلات اجتماعی که گفتید حل خواهد شد! این فرهنگ خواهر برادری زمان جبهه را که الآن خوب تو دیالوگ های بعضی فیلم ها مسخره اش می کنند، اتفاقا همون فرهنگ جهاد و شهادته که باعث میشه جوون از حال و حول (به قول شما) بیاد بیرون و دامنه ی غیرتش گسترش پیدا می کنه!
حرف زیاده، وقتم کمه
انشاالله بقیه اش بعدا…
http://farsnews.com/newstext.php?nn=13930130000042
توهین و تحقیر ایران به شکل قانون درآمد!
ظریف(در حین قهقهه): مصرف داخلی دارد!!!
میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) بر اهالی قطعه مقدس ۲۶، خصوصا خواهران بزرگوارمان مبارک باد.
دعا کنیم که دعای خیر مادر سادات، شامل حال زندگی هایمان شود…
http://www.7uplod.ir/images/v2ivjhfbji5w0pr89fga.mp3
http://www.7uplod.ir/images/l3jv43y7u7z2rlrd0z8p.mp3
پنیسیلین (گفت و شنود)
گفت: در خبرها آمده است که آمریکا اقساط داراییهای مسدودشده ایران را به حساب بانکی ایران در سوئیس ریخته ولی به علت تحریمهای بانکی انتقال آن به ایران امکانپذیر نیست.
گفتم: ولی در عوض چند روز پیش برج ۳۶ طبقه متعلق به ایران در نیویورک را به نفع خود مصادره کرده است!
گفت: برخلاف قوانین بینالمللی به نماینده ایران در سازمان ملل هم اجازه ورود به آمریکا نداده است.
گفتم: در عوض، دنبال آن است که جسد ریچارد فرای یهودی و جاسوس نشاندار «سیا» را برای دفن در کنار زایندهرود به اصفهان منتقل کند!
گفت: مگر دولت اعتدال نمیدانست که به دشمن نباید اعتماد کرد؟
گفتم: چه عرض کنم؟! دکتر از بیماری که سرماخورده بود پرسید؛ تا حالا پنیسیلین زدهای؟ جواب داد آره! ولی بعد از تزریق پنیسیلین حسابی حالش بد شد. دکتر گفت؛ شما که گفتید، قبلا هم زدهاید؟ و طرف گفت؛ بله! قبلا هم همینطور دچار تشنج شده بودم!
ما ملت خوش به حال و شادیم
با فهم و شعور و باسوادیم
گاهی چپ و گاه یکسره “راست”
ما عضو شریف حزب بادیم
۹ سال گذشت از زمانی
کز چاله به چاه در فتادیم
از سوزش موضع تورم
محتاج به مرهم و پمادیم
با آنکه به “چپ” حواله کردیم
با “راست” دچار جیغ و دادیم
گه صبر و گهی امیدواری
این کرده و آن به جمع دادیم
ما را چه به وادی سیاست؟
وقتی که اسیر اقتصادیم؟
(اعداء مجاهد نکاحاند
ما بهر نکاح، جان بدادیم)
در طی مذاکرات جاری
دلخوش به ظرافت جوادیم
هم اهل رفاقتیم و سازش
هم پایه گیر و انتقادیم
ما چوب دوسر “گل” ایم زیرا
با هر دو گروه در تضادیم
در دوره دولت “عدالت”
هی ضجه زدیم و تیز دادیم
در وضعیت “کلید و تدبیر”
مشغول به شغل انتقادیم
در آخر این عریضه طنز
یادی ز گذشته ها نهادیم:
گوییم به سبک “دیو” (با ماچ!!)
ما “عاشق” احمدینژادیم!
واااااااااای…
هر وقت اومدم این طرفا فقط افراط دیدم… بابا کی می خواین معتدل بشین؟!!
آزادی که بهتون میده، نقد هم که تحمل می کنن، پیرو منویات کدخدا هم که هستن، خاطره ی اورجینالم که واستون تعریف می کنن، کلاً هر چی چرخ هم که بود از کار انداختن که خدایی نکرده سرتون گیج نره و غیره… تازه دیشبم زن حاجی مهمونی خفن گرفته بود سکه هم می داد… عزیزان من بیایید با اعتدال آشتی کنید…
فهو خیرٌ لکم!!!
بسیار عالی!
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/302928/فیلم-مداحی-حسن-خلج-در-بیت-رهبری
به روزم…
با ما همراه باشید…
…
مهرداد بذرپاش:
پس از توافقنامه ژنو، ۳ بار تحریم شدیم، ۱۸ بار تهدید نظامی، انتخابات ۲۴ خرداد زیر سوال رفت، دلاری به بانک مرکزی نیامد، سفیرمان را نپذیرفتند، دارایی بنیاد علوی که از کل توافقنامه بیشتر است بلوکه شد؛ اینها بخشی از دستاوردهای ژنو است!
{فارس}
سلام آقای قدیانی؛
به روزم…
سلام؛
کجایید جناب قدیانی؟
از افتضاح اشرافی کاخ سعدآباد آن هم روز میلاد ریحانه ی رسول خاتم(صلوات الله و سلامه علیه و علی آله اجمعین) قلبمان به درد آمده…
باخبر شدیم امروز زنان غیور این مرز و بوم، مقابل نهاد ریاست جمهوری تجمع اعتراض آمیز داشتند.
احسنت به این زنان و کاش ما هم باخبر می شدیم و در جمع آنها شرکت می کردیم.
سلام
قشنگه، ببینید!
http://www.aparat.com/v/wHX3M
سلام
بروز هستم با مطلبی با عنوان:
طنز: اصطلاحات را بهتر یاد بگیریم!(۳)
http://farhangeparvaz.blog.ir/1393/02/05/tanz33312312313
منتظر نظرات شما
با تشکر
مریز آبروی سرازیر ما را
به ما باز ده نان و انجیر ما را
خدایا اگر دستبند تجمل
نمی بست دست کمانگیر ما را
کسی تا قیامت نمی کرد پیدا
از آن گوشه کهکشان تیر ما را
ولی خسته بودیم و یاران همدل
به نانی گرفتند شمشیر ما را
ولی خسته بودیم و می برد طوفان
تمام شکوه اساطیر ما را
طلا را که مس کرد دیگر ندانم
چه خاصیتی بود اکسیر ما را
جناب مبصر سلام علیکم؛
حقیقتاً نگران احوال آقای قدیانی هستیم. إن شاءالله خوب و سلامت و در امان هستند؟
به ایشان بفرمایید بسیار دعاگوبشان هستیم.
تحلیلی بر مستند «من روحانی هستم!»
روایتی از «شیخ دیپلمات» چه کسانی را عصبانی کرده؟!
http://hezr.ir/post/78
وبلاگ پرمحتوایی دارید. قلمتان استوار
پوستر/ من یک انقلابی ام؛ از جناح فرهنگی مؤمن!
http://hezr.ir/post/79
حلول ماه رجب، ولادت آقا امام محمدباقر بر اهالی قطعه مقدس ۲۶ مبارک باد!
فردا لیلة الرغائب است.
اعمال سفارش شده را فراموش نکنیم.
التماس دعا از همه دوستان!
سلام.
از نمایشگاه کتاب “نه ده” مرکز اسناد رو خریدم و از بصیرت شما حیرت کردم اما آدم ها زود عوض میشن آقا حسین مگه نه؟!
اون آقا شهرداره مگه همونی نبود که تو فتنه سکوت کرد و… پس چی شد سال قبل شد گزینه ی اصلح شما و یه عده ی دیگه؟؟
مثل اینکه خیلی خواب تشریف داری؟؟
تو شهرداری رشوه حرف اول و آخر رو می زنه، آخ حواسم نبود باید بگم شیرینی حرف…
متاسفم برات از اون تب های داغی بودی که زود سرد شد…
فرزند جانباز؛
لطفا بهجای پدر بزرگوار، از خودت مایه بزار؛ گفت: من آنم، که رستم بُوَد پهلوان!!
شما داغ باش و بمون و خواب باش و نبین، که با کارهای امثال شما، مجلس که هیچ، خبرگان رو هم میگیرن، بعد هم کاسهی چهکنم چهکنیم و دلواپسیم و… دست بگیرید!!
آره اصلح مال شما بود، تو مشت شما بود…! ولی انتخاب شیخ حسن، نشون داد که خدا هیچ چک سفیدی واسه من و تو نداده که هر غلطی بکنیم، انقلابمون رو حفظ میکنه؛ نه عزیز، از این خبرا نیست؛ اونا دارن رو خبرگان کار میکنن، بعد من و تو هنوز تو ۲۴ خرداد موندیم!
واقعا دوست دارم یه ماچت کنم ولی حیف که نمی تونم؛ چون نمی دونم کجایی!
فیلم از زبان کسی که ۲۷ سال برای سیا کار کرده، توافقنامه ژنو
در اسراییل نوشته شده
http://www.youtube.com/watch?v=PIKznr4tlWs
http://www.youtube.com/watch?v=24fHo27Qf3Q
تاوان
آن ها که می گفتند زهرا مادر ماست
گویا که در گفتار خود صادق نبودند
کاخ و تجمل ها، طرب ها، رقص و سکه…
کاخ و تجمل شیوه ی سابق نبودند؟!
تدبیرهاتان مثل آواری فرو ریخت
تدبیرهاتان سست و بی منطق نبودند؟!
حالا بگو این سکه ها از جیبتان بود؟!
امید ملت!! گوش ها باسق نبودند!
حالا که خیلی نقد ها را می پذیرید،
پنجاه در صد، بیش از این لایق نبودند!
مریم سرآبادانی
فرزند جانباز؛
خوبه آقا مدیریت قالیباف رو تایید کرد اون هم با عنوان مدیریت جهادی!
خوبه امسال به همین نامه!
خوبه تو همون صحبت آقا گفتن کشور هم باید همینطور اداره بشه با این مدیریت جهادی!
خودتونو بخواب زدید یا واقعا نمی فهمین؟!
میلاد آقا امام جواد(ع) بر اهالی قطعه ۲۶ مبارک باد!
با سلام خدمت نویسنده محترم
می بینم هر کی که مریضه تشریف میاره اینجا
با وجود شما باید فاتحه این کشور را خواند. به نام دین، مجموعه پر از بغض و کین به آبروی افراد، مثل کیهان. به خودتان بیایید. این تندروی کثیف است!
جناب ناشناسی که پیام دادی ما که اینجا جمع شدیم مریضیم!
جناب ناشناسی که به ما گفتی تندروی کثیف!
هر چی می خوای بگو، چون هنوز ما هم مثل شهید خلیلی رگ غیرتمون برا خاک و ناموس این دیار خشک نشده و تا آخر مردونه پای آقامون ایستادیم!
مرد باش…