حب الحسین، اجننی

رستگاری در «شب سوم»

در ایام کودکی هر کسی، اتفاقات بسیار تلخ یا بسیار شیرینی رخ می دهد که بعدها ناخودآگاه، حوادث ریز و درشت زندگی خود را با آن اتفاقات محک می زند. هم یکی از تلخ ترین خاطرات من از کودکی مربوط به ایام محرم است، هم یکی از شیرین ترین. وقتی کلاس چهارم ابتدایی بودم، محرم تلاقی داشت با اوایل تابستان. عاشورای همان سال، بعد از نماز صبح، با خانواده رفتیم صنف لباس فروش ها، زیارت عاشورای حاج منصور. هنوز مزه نان سنگک و چای شیرین آن صبحانه زیر زبانم است. کلا صبحانه های صنف، عالمی دارد برای خود. نظر شده است انگار. بعد هم رفتیم بازار، باز هم حاج منصور. قاری قرآن نمی دانم که بود، اما همین که بنا کرد قرآن خواندن، همه زدند زیر گریه. ما از مراسم بازار، خیلی زود خودمان را رساندیم به دسته مسجد جوادالائمه که پر است از خاطرات بابااکبر. هنوز هم این دسته بی زنجیر و بی علم و کتل، و البته بسیار شلوغ و به لحاظ تعداد نفرات، بی مانند لااقل در جنوب غرب تهران، نوحه های پدرم را می خواند روز عاشورا. بعدها به دلایلی ترجیح دادم چند روز منتهی به عاشورا فکه باشم. تحمل دسته مسجد، بی حضور پدر واقعا برایم سخت بود و غیر جذاب و حتی بدتر! اینطوری راحت تر بودم و راحت ترم. بعد از دسته، داخل مسجد غذا خوردیم و همراه دوستان پدرم عازم بهشت زهرا (س) شدیم. سنتی که غلط نکرده باشم از دل پیشنهاد امیرخان بیرون آمد، شاید هم حاج اصغر آبخضر، شاید هم عموممد احمدی. حالا خیلی هم فرقی نمی کند. ساعت حدود ۱۹ رسیدیم خانه مان در شهرک ولیعصر منطقه هجده. هنوز هوا کاملا روشن بود. من خسته و کوفته، تخت گرفتم خوابیدم تا دسته شام غریبان هیات محل را از دست ندهم. دسته ساعت نه و نیم شب حرکت می کرد. کاملا مطمئن بودم که تا آن موقع، بلکه خیلی زودتر از خواب بلند می شوم. سر همین، به مامان نسپردم بیدارم کند. من از سال ها قبل، عاشق دسته شام غریبان کوچه مان بودم. عاشق این متفاوت بودنش به نسبت شب های قبل، که نه خبری از طبل بود، نه خبری از دوقل. شام غریبان، دسته خودش به ۲ دسته تقسیم می شد. یک دسته می خواند؛ «شام غریبان حسین (ع) امشب است، ساربان ساربان، زاری طفلان حسین (ع) امشب است، ساربان ساربان» و دسته دیگر جواب می داد؛ «طفل یتیمی ز حسین (ع) گم شده، ساربان ساربان، قامت زینب (س) ز الم خم شده، ساربان ساربان». خانم ها هم ته دسته (هر ۲ دسته) شمع در دست و بعضا بچه بغل، هر ۲ دم را آرام زمزمه می کردند و به شکوه مراسم کمک می کردند. من خیلی، یعنی خیلـــــــــــــــــــــــــــــیا این دسته شام غریبان را دوست داشتم. همین که می دیدم اغلب شرکت کنندگان، هم می خوانند، هم سینه می زنند، هم گریه می کنند، برایم فوق العاده جذاب بود. البته آن دسته ای که نوبت خواندنش بود، سینه می زد و دسته دیگر، به سر. و بعد، برعکس. خلاصه چشم تان روز بد نبیند، اما من دیدم، چرا که به جای نه و نیم شب، نه و نیم صبح روز بعد از خواب بلند شدم! و این یعنی از دست دادن آخرین و قشنگ ترین دسته کوچه مان، دسته ۲ دسته شام غریبان. حال بماند که بابت این بی توفیقی، چه الم شنگه ای در خانه راه انداختم! واقعا ناراحت بودم تا حدی که هم الان هم بغض کرده ام! تا ۲ روز از خانه بیرون نرفتم. حتی شب ها، چرا که می دانستم دسته شام غریبان، آخرین دسته هیات کوچه است. دسته کوچه های دیگر بعضا تا شب سوم امام، مراسم داشتند، اما مادرم اجازه نمی داد با آنها بروم. شب سوم امام، نشسته بودم خانه و خوب یادم هست داشتم برنامه «دیدنی ها» را نگاه می کردم که تصمیم اهل خانه بر این شد بروند مسجد جوادالائمه. من اما غر زنان، همین «دیدنی ها» را بهانه کردم و باهاشون نرفتم! با نظرم به این شرط موافقت شد که تا برگردند، دسته کوچه های دیگر نروم. از رفتن مامان اینا ۱۰ دقیقه نگذشت که یهو دیدم از کوچه دارد صدای طبل و سنج می آید. صدا که نزدیک تر شد، دیدم مداح، همان مداح خودمان است! صدای خودش بود! واقعا صدای خودش بود! صندلی گذاشتم و از پنجره اتاق کوچیکه، کوچه را نگاه کردم؛ «ای ول! خودشه». آنقدر خوشحال شدم که حد و حساب نداشت. سراسیمه و دستپاچه رفتم لباس مشکی ام را بپوشم و به دسته ملحق شوم، که یادم آمد مامان، لباس ها را شسته. رفتم حیاط و با اینکه لباس روی بند، هنوز خیس بود، پوشیدم و از خانه زدم بیرون. من در آن دسته، همه کار کردم؛ یک کمی کتل بلند کردم، یک کمی زنجیر زدم، یک کمی وسط ۲ صف، مثل این آدم بزرگ ها سینه زدم و… این را هم خوب یادم هست که رفتم به آقاعبدالله بزاز (مسئول هیات) گفتم: «نمی شه امشب چند تا کوچه بیشتر بریم؟! اصلا امسال چی شد که شب سوم امام هم دسته رفتیم؟!» اعتراف می کنم که اگر شیرینی این دسته شب سوم نبود، تلخی از دست دادن دسته شام غریبان، صدچندان در جسم و جانم مضاعف می شد. شکر خدا، موقعی هم که دسته به کوچه برگشت و رفتم خانه، دیدم هنوز مامان اینا برنگشته اند! هر چند من به مامان قول داده بودم دسته کوچه های دیگر نروم، نه دسته خودمان! (حالا مگه بیکاری بگی به مامان اصلا؟!) این خاطره ناقص خواهد بود اگر که نگویم شب سوم امام آن سال، از هول حلیم افتادم توی دیگ! وسطای دسته فهمیدم که نه فقط با دمپایی آمده ام دسته، بلکه زیرشلواری، از این کردی ها تنم است! و چقدر هم ضایع و زشت! اما قشنگ گفت: «حب الحسین، اجننی».

من آدم معروفی هستم!

از قبل سال ۸۸ هم لااقل به واسطه مطالبم در کیهان، گاهی که این طرف و آن طرف می رفتم، مثلا نماز جمعه یا بهشت زهرا (س) پیدا می شدند کسانی که جلو بیایند و اظهار ارادتی کنند. خب! این مسئله بعد از ۸۸ خیلی بیشتر شد. به نسبت قبل از ۸۸ دارم عرض می کنم، نه مثلا در قیاس با پژمان جمشیدی! و عموپورنگ! صادقانه بگویم؛ هرگز شهوت شهرت نداشته ام و خیلی اهل حضور در مجامع عمومی نبوده و نیستم، اما عاقبت، این هم هست که وقتی در جمعی عمومی، یکی جلو می آید و سلام می کند و…، آدمی در مایه های من، خیلی هم بدش نمی آید از این موضوع، بلکه خوشش هم می آید بی تعارف. القصه! امسال در مراسم ظهر عاشورای فکه، چند باری از این جلو آمدن ها و ابراز علاقه ها برایم به وجود آمد که مجبورم کرد باز هم «بی تعارف» این متن را بنویسم. نمی دانم برای من این گونه است یا کلا این خصلت بعضی دوستان حزب اللهی است؛ یا جلو نمی آیند، یا اگر هم جلو می آیند، چیزی می گویند که آدمی در دلش بگوید؛ «کاش تو هم نمی شناختی اصلا، یا مثل بعضی های دیگر، از همان دور، نشان می دادی که؛ اِ، فلانی! و هرگز جلو نمی آمدی». امسال، قبل و حین و بعد مراسم فکه، چند نفری با دیدن من جلو آمدند. میانگین حرف های شان این بود؛ «چرا دیگر در قلمت، طوفان سال ۸۸ نیست؟!»، «چرا بی بخار شده ای؟!»، «قبول داری نامه ات به آقای آملی، از روی ترس بود یا نه؟!»، «چرا علیه پایداری مطلب نوشتی؟!»، و هم چنان؛ «چرا به قالیباف رای دادی؟!»، «آیا هنوز هم معتقدی که انتخابات، جنگ مقاومت و سازش نبود؟!*»، «چرا این همه زیاد می نویسی کلا؟!»، «آی گند بخورد به این آرایش وبلاگت با آن ۲ تا ستون یمین و یسار که معلوم نیست چی به چی هست؟! و کی آپ می شود؟!»، «من سر کار، رفیقی دارم که به جای کار، علی الدوام در وبلاگ شماست، اگر به او تذکر ندهی، شما هم در این سوء قصد به بیت المال، شریک جرم رفیق مایی! بیا الان بهش زنگ می زنم، شما با اون حرف بزن!» و… از این میان، فقط یکی بود که دستی بر شانه ام انداخت و بابت متن «کتیبه ها و بیلبوردها» تشکر کرد که او البته خودش خیلی چهره تر از من و ما بوده و هست؛ یعنی سردار حاج سعید قاسمی!! الباقی هر یک سیخ خود را زدند و رفتند! من البته آجر نیستم که بابت این قبیل رفتارها ناراحت نشوم، اما از فرط تکرار، دیگر برایم عادی شده. عادی و غیر مهم. به هر حال گفته اند؛ «هر چه از دوست رسد نیکوست». از ما که دیگر گذشته، واقعا گذشته، اما خوب است به پاس این تذکر یا به پاس آن نان و نمکی که سال ۸۸ خورده شد، لااقل آن دوستانی که این متن را می خوانند، اندکی تجدید نظر کنند در رفتارشان با دیگر عزیزان و از یاد نبرند؛ «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد». باری به احسان محمدحسنی گفتم؛ «اینم ظاهرا سهم ماست، از شهرتی که البته نداریم!» تا اینجای متن، حرفم را فکر کنم مختصر و مفید گفته باشم؛ بروم سر اصل خاطره. ما با قطار رفتیم فکه و با طیاره برگشتیم. در جمع دست اندرکاران، از آنجا که نه سررشته ای در برق و صوت دارم، نه آنچنان زوری که خیمه هوا کنم، از قرار، وظیفه ام، روحیه دادن به جمع است و مزاح و احیانا اعلام رسمی خبر مرگ همان که حاج منصور برای مرگش دعا کرد از شبکه یک و پیام بزرگان به همین مناسبت و اعلام جایگزینی خودم به جای همان مردک با حکم بزرگان و…! ما در طیاره اهواز به تهران، همه مان صندلی های عقب را اشغال کرده بودیم. یعنی آن بخش، جمع خودی ها جمع بود. طیاره اما تا پرواز، دقایقی معطل کرد. اسلامی منش به من گفت: «بلند شو، اخبار بگو!» بلند، طوری که همه جمع -و نه همه هواپیما!- بشنوند، چند تا حکم دادم و آدم های مختلفی را به سمت های متفاوتی منصوب کردم. مشغول مزه پراندن بودم که گویی مهماندار طیاره، با آن ناز و ادا و قر و فر، در گوش جواد (یکی از همسفران) می گوید؛ «آقا! اینکه داره اخبار رو به شوخی می گه، همون حسین قدیانی نویسنده نیست؟! همون نویسنده کتاب «نه ده»؟! آقا! من چقدر با قلم ایشون گریه کرده باشم، خوبه؟! باورم نمی شه! یعنی خودشه؟» جواد هم ظاهرا به علامت تایید سری تکان می دهد! (اینها را بعدا فهمیدم!) من اما از همه چی بی خبر، هم چنان داشتم مزاح می کردم که همان مهماندار آمد جلو و سلام و علیکی به شدت گرم کرد و گفت: «وای جناب قدیانی! خیلی خیلی مشتاق بودم شما را از نزدیک زیارت کنم. از زمان کیهان، مطالب تان را دنبال می کنم. چقدر خوب که وطن امروز باز شد. چرا «نه ده» تجدید چاپ نمی شود؟ خودتون که خوب اید؟ وای! خیلی خوشحالم. اجازه می دین بعد پذیرایی از مسافرها، چند دقیقه با شما هم کلام بشم. توفیقیه برام! البته اگه مصدع نیستم ها… وای!» آقا، ما رو می گی! رسما یه پارچ آب یخ ریخته شد روی سرمون! هیچ کی ما رو حالا هیچ جا (اونم جایی مثل طیاره! اونم یکی مثل مهماندار هواپیما!) نمی شناسه، می شناسه هم عدل، وسط دلقک بازی می شناسه! به آن مهماندار گفتم: «در خدمتم» و مثل بچه خوب نشستم سر جای خودم و ۲ تا فحش آبدار دادم توی دلم به این جانباز اسلامی منش! البت! یقه کت و اتوی شلوارم را مرتب کردم و تسبیح را از جیبم درآوردم و بنا کردم مثل این آدم حسابی ها که شهرت و فرهنگ و کلاس را با هم دارند، آرام بودن و نگاه در افق دوختن! یعنی کل طیاره داشت از خنده منفجر می شد و «پژمان، پژمان» می کرد، من اما مظلوم و ساکت برای خودم داشتم ذکر می گفتم! تا اینکه بالاخره طیاره از جاش بلند شد! و اندکی بعد هم پذیرایی و… یخ ما هم مقداری آب شده بود! شاید آسمان جنوب استان اصفهان بودیم که مهماندار از من دعوت کرد بروم پیشش در آن صندلی مخصوص مهماندارها بنشینم! رفتم! (یعنی نباید می رفتم؟ امان از شهرت!) آنجا باز پذیرایی دیگری ازم کرد! من اما ابتدا به ساکن و برای آنکه جبران مافات شود، گفتم: «ببین سرکار! من کلا عادت دارم تا قبل پرواز، توی طیاره زیاد شوخی می کنم که ترسم بریزه، ولی همچین که هواپیما می خواد بلند شه، ساکت می شینم سر جام و شروع می کنم ذکر گفتن!» مهماندار اما جواب عجیبی داد؛ «من عاشق نویسنده هایی هستم که با مردم می جوشند، خونگرم اند، شوخی می کنند، خودشان را نمی گیرند و مثل شما راحت اند با آدم! من با اغلب دل نوشته های شما اشک ریخته ام، صفا کرده ام، من هم بارها سوار همان اتوبوسی که پدرتان را به جبهه برد شده ام، البته با بعضی مواضع سیاسی تان خیلی موافق نیستم، اما این دلیل نمی شود قلم تان را تحسین نکنم. شما واقعا زیبا می نویسی. من همین دیروز (روز عاشورا) در همین مسیر، در همین صندلی و شاید در همین آسمان، بعد اینکه کارم را انجام دادم، نشستم و بنا کردم برای خودم سینه زدن. شاید باورتان نشود؛ همین طور که سینه می زدم نام خیلی از شهدا از ذهنم گذشت، یکی شان پدر شما بود. یک متن داشتی شما به نام «خاطره من از شهادت بابااکبر» فکر کنم که بریده های آن متن، آمد در ذهنم. و حالا خیلی خیلی مسرورم از این دیدار. هر وقت برای پرواز کاری داشتی، مشکلی پیش اومد، از من مضایقه نکن…». یک حرف هایی من زدم، یک حرف هایی مهماندار زد تا نزدیک آسمان تهران شویم. این بود محور حرف های مان؛ «حب الحسین، اجننی».

*برای پاسخ به این سئوال، باور کنید سر پر دردی دارم، اما فی الحال که به عبارتی، آش را با جاش برده اند، وقت مناسبی برای این زد و خوردها نیست. هر چند مراعات نمی کنند بعضی دوستان و هم چنان درشان بر پاشنه منیت و تفرقه می چرخد. من به توصیه عقل و ناظر بر روزگار، صلاح را بر سکوت در این باره ها می دانم، لیکن از سویی واقعا بر این باورم؛ تا تکلیف مان را با جماعتی که آرمان گرایی شان غیر واقع بینانه است و تکلیف گرایی شان، بی محاسبه نتیجه، روشن نکنیم، و تا زمانی که سیاست ورزی نابخردانه داشته باشیم، انتخابات پشت انتخابات به طیف مقابل، خواهیم باخت. بعضی ها، چه زمانی که بلبل مراسم ۲۳ تیر بودند و چه زمانی که ساکت حماسه ۹ دی، نه محبوبیتی میان ما داشتند، نه محبوبیتی میان اصلاح طلبان. توده های مردم پیشکش! شاهکار «خیانت در جبهه خودی» همین است که… بگذریم!

این نوشته در یسار ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. یک استکان چای داغ! می‌گوید:

    بسم رب الحسین…

  2. سیداحمد می‌گوید:

    جالب بود؛
    چقدر آن ساعت نه و نیم صبح بیدار شدن تلخ است!
    فکر می کنم هر کداممان حالا با تفاوت موضوع، این خواب ماندن و تلخیِ بیدار شدن وقتی کار از کار گذشته را، در کودکی تجربه کردیم!
    حس بدی که آدم دلش نمی خواهد باورش کند.

    حالا خدا را شکر که با آن دسته شب سوم، جبران شد آن تلخی و دلگیری!

  3. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    حس و حال کودکی!
    خاطراتی که مختص همان دوران است و تلخی و شیرینی اش تکرار ناپذیر است.
    چقدر زیباست این دست خاطرات.

    آه از این دم شام غریبان…
    «شام غریبان حسین (ع) امشب است، ساربان ساربان، زاری طفلان حسین (ع) امشب است، ساربان ساربان… طفل یتیمی ز حسین (ع) گم شده، ساربان ساربان، قامت زینب (س) ز الم خم شده، ساربان ساربان»

  4. صبا می‌گوید:

    “من در آن دسته، همه کار کردم؛ یک کمی کتل بلند کردم، یک کمی زنجیر زدم، یک کمی وسط ۲ صف، مثل این آدم بزرگ ها سینه زدم و… با دمپایی… زیرشلواری، از این کردی ها”

    وااااای!

  5. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    حب الحسین، اجننی…

    من خیلی، یعنی خیلـــــــــــــــــــــــــــیا!

  6. سیداحمد می‌گوید:

    کلا کار و بار بعضی از دوستان جالب است!
    جلیلی و قالیباف بی خیال انتخابات شدند، اینها بی خیال نمی شوند و احتمالا تا سال ۹۶ باید تیکه و طعنه های بی پایه و اساس بعضی ها را تحمل کنید!
    من هیچ وقت بعضی ها را درک نکردم و فکر نمی کنم در آینده هم بتوانم درک کنم!
    “«من توی سر کار، رفیقی دارم که به جای کار، علی الدوام در وبلاگ شماست،…”
    😐

    و این هم از خاطره جالب هواپیمائیِ داداش حسین که فعلا شده سوژه!
    🙂

  7. سیداحمد می‌گوید:

    “شاهکار «خیانت در جبهه خودی» همین است”
    هـــــــــــــی…

  8. همسفر فکه می‌گوید:

    یه مهماندار با اون قیاقه و قر و اطوار چگونه با داداش حسین برخورد می کنه، اون وقت توی فکه خودم دیدم که بچه حزب اللهی میگه؛
    “امسال که الحمدلله قرار نیست این (اشاره به حسین قدیانی) متن بخونه؟! اگه قراره، ما بریم یه گوشه دیگه!)

    واقعا!

  9. پلاک313 می‌گوید:

    سلام بر حاج حسین قدیانی؛

    من اولین باری که با اسم شما و مطالبتون آشنا شدم، بعد از اون متنی بود که برای پایداری ها نوشتید!!
    از طریق اون متن بود که با شما و مطالب گهر بارتون آشنا شدم.
    (داخل پرانتز عرض کنم من خودمم مثلا یه طرفدار علامه مصباح هستم!! بیشتر شخصیت علمی ایشون!)

    من در حدی نیستم که بخوام زیر بغل شما یا کسی هندونه بذارم؛
    البته شب چله هم نزدیکه ارزشش رو داره!!

    خلاصه و مفید کلا با سبک قلمتون خیلی خیلی حال می کنم!
    ان شا الله که قلمتون همیشه پر دوات باشد…

    تقریبا از اوایل مهر بیشتر مطالبتون رو دنبال می کنم و مطالب قبلی رو هم می خونم.
    کتاباتون رو هم اگه بشه، دنبالشم که بخونم!

    بالاخره هر کسی یه دیدگاهی داره. شما هم به قالیباف رای دادید، ما هم به جلیلی.
    ولی اینا دلیلی بر نادیده گرفتن ارزش کارای شما نمی شه.

    ولی نقطه نظرات مشترک زیادی داریم…
    شهدا و پدرانمون، امام خامنه ای و…

    و من الله توفیق حاج حسین…
    به قول گفتنی ان شاالله شهید بشیم.
    کنار هم خاکمون کنند!!
    به همون حواشی قطعات شهدا هم راضی هستیم…
    سنفونی مورچه ها بیان سر قبرمون!

    ***
    راستی منم می خوام رقیبتون بشم!!
    برای رسیدن به ریاست مجمع!!
    یا شما رییس می شید یا من معاون شما؛
    یا هم بر عکس!

  10. چشم انتظار می‌گوید:

    عابِس، یکی از یاران آقا ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) در کربلا هنگام جنگیدن در میدان، چند ضربه ی شمشیر می زد و بازمی گشت و نگاه به چهره ی نورانی آقا می کرد. اصحاب اعتراض کردند و گفتند؛ یا بجنگ، یا اینجا بمان! گفت؛ حُبُ الحُسین أجَنَّنی. (عشق حسین “ع” دیوانه ام کرده)…

    صحنه ی هواپیما رو که تو ذهنم مرور می کنم، نمی تونم جلو خنده ام رو بگیرم 🙂 مخصوصا؛ اون لحظه ای که، نگاه در افق دوختید! روح بابا اکبر شاد. یعنی؛ یه پا هنرمند تأتر هم هستی، داداش حسین…

  11. سلاله 9 دی می‌گوید:

    الـــ علیک یا اباعبدالله ــــسلام

  12. چشم انتظار می‌گوید:

    همسفر فکه؛

    حالا که جای بحثش هست و به موقع، بگم؛ شنیدن صدای دلنشین حسین قدیانی، لیاقت می خواد که برخی، هم بروند یه گوشه بنشینند و گوش نکنند بهتره. برای پرده ی گوششون مناسب نیست. حقیقتا؛ قصد مقایسه ندارم، که البته چندان هم غیر قابل قیاس نیست. ولی؛ برای شخص من، طنین صدای دوستان بسیجی در فکه، تداعی کننده ی طنین صدای سید مرتضای عزیزه…

  13. سلام بر حسین می‌گوید:

    اینجاش دیگه ترکیدم از خنده:

    “«ببین سرکار! من کلا عادت دارم تا قبل پرواز، توی طیاره زیاد شوخی می کنم که ترسم بریزه، ولی همچین که هواپیما می خواد بلند شه، ساکت می شینم سر جام و شروع می کنم ذکر گفتن!»”

  14. مجنون می‌گوید:

    سلام؛
    جا داره یه زیارت قبولی بازگشت از فکه خدمت شما عرض کنم!!!
    خاطره اول واقعا ما رو برد به دوران کودکی و شام غریبان کوچه مون. شمع تو قوطی شیر خشک می گذاشتیم و می رفتیم همراه دسته… یادش بخیر!
    اما در مورد خاطره دوم؛ خدا شانس بده! والا مهماندار هواپیما… نمی دونم بگم خوش به سعادت اون یا خوش به سعادت شما!!!
    شهرته دیگه، چه می شه کرد داداش حسین!!!
    یا علی

  15. پلاک313 می‌گوید:

    راستی!

    ۱۳ روز دیگر تا فرارسیدن سالروز تولد داداش بزرگه ۱۳ آبان!!

    روز تولد شعار مــرگ بــر آمــریــکا………

  16. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    بسیجی، مشهورش هم بسیجیه! با همون مرام با همون اثر…

    اما جدی اون “وای” آخر رو مهماندار گفت یا خودتون اضاف کردید؟!! 😀

  17. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش حسین؛

    راستی، بسته به نوع هواپیما، نوع مهماندار هم متفاوته! یعنی؛ غلظت اون قر و فر که شما فرمودید، کم و زیاد می شه! حالا اگه نوع شرکت رو هم مشخص می کردید، میزان اون قر و فر تا حدودی تشخیص داده می شد!
    فقط خدا کنه، هواپیمایی ماهان نباشه!!!! 🙂

  18. ف.طباطبایی می‌گوید:

    هر دو خاطره جالب بود.

    تو خاطره اول یه حس استرسی منتقل کردید. استرس و حال خراب از اون خواب موندن. شکر خدا که حال خراب خیلی دوام پیدا نکرد.

    ماجرای هواپیما هم که خیلی طنز بود.
    ممنون که نوشتید.

  19. مسعودساس می‌گوید:

    ما که کوچولو موچولو بودیم و مثل الآن، ماشاالله هزار ماشاالله برا خودمون مردی نشده بودیم، هیئت سقایی می رفتیم. هیئتی که ۱۷ شب اول محرم (تا شب هفتم عاشورا) رو دسته بیرون می آورد.
    ولی دسته ی شام غریبانش یه چیز دیگه بود. شب و روزهای دیگه فقط تو خیابون ها (هر شب متناسب با منزل میزبان خیابون ها هم عوض می شد) دسته حرکت می کرد و بعد هم جاتون خالی غذای امام حسین(ع).
    ولی شام غریبان، از دم در هیئت که در می اومدیم، خونه ی صد نفر می رفتیم. تو هر خونه با شیر و خرما و شیرمال و کلی میوه پیوه پذیرایی می شدیم. آیات استرجاع رو همه با هم می خوندیم و به خونه ی بعدی می رفتیم. و به همین منوال. شام هم آبگوشـــــــت ها.
    خلاصه تا یک ماه بعد محرم، ما باز هم داشتیم میوه های شام غریبان رو می خوردیم.

  20. مسعودساس می‌گوید:

    وای که این دلقک بازی های(ببخشیدها، خودتون هم گفتید) دوستانه چه قدر حال می ده.

  21. ناشناس می‌گوید:

    مهماندارش زن بود یا مرد؟ 🙂

  22. ناشناس می‌گوید:

    ولی من اگر بودم می گفتم چرا اینقدر کم می نویسید. هر روز میاییم ببینیم متن جدید گذاشتید یا نه و بیشتر اوقات ناامید از سایتتون میریم. ما رو هم نوشته های حسینی که خودش دیوونه حسین (ع) است دیوونه کرده.

  23. دلخون می‌گوید:

    خاطره اول به مراتب زیباتر بود…

  24. میثم محمدحسنی می‌گوید:

    سلام حسین آقا… چقدر صداقت توی پاراگراف من مشهورم بود… روح ت شاد و روح ش… خدایی توی کاروان عاشورا نباشی صفا نیست…

    حسین قدیانی: ســــــــــــــــــلام بر میثم جان. خوشحالم که در کنار اسلامی منش، نقشی کوچک در شاد کردن تان داشتم. و البته صفای اصل کاری، نزد دوستانی است که واقعا کار می کنند برای مراسم عاشورا، یکی اش خود تو عزیز. مراسم بیش از آنکه در بند مزه پرانی های من باشد، متاثر از همت دوستانی مثل «همت» است. من که کارم پلکیدن اون وسط است، همین! از لطف ات به متن هم بسی ممنون، اما آن بخشی که اشاره کردی، درد دل مشترک من و توست؛ خوب و کاملا ملموس می دانی چه نوشتم… چیزی که البته دیگر عادی شده برای مان… باز هم ممنون.

  25. صبا می‌گوید:

    اول بگم؛ واااااااااااااای

    و اما بعد؛ نمک هایی که در قطعه بیست و شش خورده شد!

    یک: نان و نمکی که سال ۸۸ خورده شد،
    دو: من با اغلب دل نوشته های شما اشک ریخته ام،
    سه: صفا کرده ام،
    چهار: من هم بارها سوار همان اتوبوسی که پدرتان را به جبهه برد شده ام،
    پنج: با خیلی از مطالب، کلی هم خندیدم. مثل همین متن
    شش: کلی هم آموزش و پرورش پیدا کردم.
    .
    .
    .
    دوستان می توانند اضافه کنند.
    خلاصه ما نمک گیریم!

  26. صبا می‌گوید:

    بعضی وقتا دوستان یعنی یه سوالایی می پرسند!!!!

  27. ناشناس می‌گوید:

    سلام؛
    ببخشید دلیل اینکه تیترها رو با قرمز نوشتید چی بود؟

  28. سیداحمد می‌گوید:

    😐

  29. شناس می‌گوید:

    ناشناس گرامی!
    برای پاسخ به سؤالاتون کارگروهی تشکیل شد و طی بررسی‌هایی که داشتیم و با شناختی که از داداش حسین پیدا کردیم به چند دلیل رسیدیم؛ اول احتمالا داداش می‌خواستن یه حرف تاریخی بزنن با این کار و اونم این‌که قرمز رنگ قشنگیه!! دلیل دیگه این‌که می‌خواستن تاکید داشته باشن که استقلالی‌ها هم ممکنه معتقد به قرمزبودن عناوین باشند تا حالا الزاما پررنگ بودنشون!! نهایتا ممکنه کنتراستی که قرمز با رنگ سفید پس‌زمینه و رنگ مشکی متن ایجاد می‌کنه و باعث ایجاد هیجان کاذب برای ناشناسان قطعه می‌شه، دلیل آخر باشه…!!

    تسلای دل سیداحمد؛ ان الله مع الصابرین…

  30. مسیح سلیمی می‌گوید:

    یعنی وقتی رسیدم به جایی که گفتید خواب موندم، اشکم دراومد.
    چقدر حس بدی داره این خواب موندنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    فکر نمی کردم اینقدر آدم شوخی باشید و تو جمع رفقا شیطنت هم بکنید.
    خیلی جالب بود.

  31. مسیح سلیمی می‌گوید:

    سید؛

    اسیر این ژستتم! این که وقتی یه کامنت خاص می بینی شکلت اونطوری می شه!
    😀

  32. سیداحمد می‌گوید:

    با همه احترامی که برای جناب ظریف قائلم(!)، اما واقعا یک سوال دارم.

    از چه موضوعی همیشه در حال قهقهه زدن است؟!
    هر عکس و فیلمی ما از ایشان می بینیم، دارد از خنده ضعف می کند!!!
    دقت کنید؛ همیشه انگار برایش جوک تعریف کردند!

  33. ستاره خرازی می‌گوید:

    نه خبری از طبل بود، نه خبری از دقل

    این قرار بوده دهل باشه؟ اگه درست شمرده باشم خط ۲۱

  34. یه افراطی ضد اعتدال می‌گوید:

    داداش! نمی خوای مثل پژمان جمشیدی پیامک تبلیغاتی بفرستی که مثلاً با ارسال کلمه “قدیانی” به ۳۰۰۰۹۰ از جدیدترین خاطرات ۲۰۱۳ بهره مند شوید و سؤالات خود در مورد انتخابات و پایداری و قالیباف و سوراخ شدن لایه اوزن رو از حسین قدیانی بپرسید! عجیب درآمد داره ها.
    تازشم! می تونی از جناب بیضی نظام برای ساختن خاطرات آنلاین کمک بگیری. کمیسیون ما هم فراموش نشه. از اون شکلک هایی که سید می ذاره!

  35. یه افراطی ضد اعتدال می‌گوید:

    پیرو نکته سنجی سید، جناب ظریف الان دو روزه داره هی میگه ۹۰ درصد اختلافات حل شده و یکی دو مورد اختلافی مونده. نگو ملت فکر می کردن مثلاً رنگ خودکاری که می خوان قرارداد رو بنویسن که آیا قرمز باشه یا آبی، مورد اختلافه. یا دعوا سر اینه که کی خوش خط تره تا توافق نامه رو بنویسه!
    حالا کاشف به عمل اومده که یکی از این دو مورد، حق غنی سازی ایرانه و دیگری آب سنگین اراک. زرشک! پس اون ۹۰ درصد دقیقاً چی بوده؟ انگار نه انگار دعوا سر حق غنی سازیه. قضیه اون خواستگارست که میگفت ۵۰ درصد قضیه حله!

  36. ستاره خرازی می‌گوید:

    فکر کنم ما برای خندیدن دلیل نداریم، دیگران دارن!
    همون لحظه که اون داره می خنده، خیلی ها دارن خون دلشو می خورن!
    چی میشه گفت جز این که؛ این نیز بگذرد!

  37. صبا می‌گوید:

    آقا سید؛ دقیقا! حتی وقتی طرف کناری، ژست خشک و بی تفاوت می گیره روبه روی عکاس و خبرنگار!
    به نظرم هر کدومشون مقابل عکاس ها ژستی رو می گیرند که با موضع گیری های بعدی شان همخوانی داشته باشد. البته این دشمنای ما منافق هم هستند بعید نیست تا همون لحظه پیش از عکس مشغول هرهر و کرکر باشند!
    هر کس یه سیاستی داره! اینم سیاست ظریف!!

  38. ستاره خرازی می‌گوید:

    به خدا من انقدر فکر می کنم به این قضیه که اون پسر نوجوونی که تو مستندهای زمان جنگ در کشور عراق، یک کشور بیگانه اسیره، به خبرنگار زن می گه حجاب نداشته باشی باهات حرف نمی زنم، اونوقت اینا شاد و خوشحال. به خصوص مصاحبه هایی که تو سفر آمریکا دارن ……

    http://www.tabnak.ir/fa/news/166399/%D9%86%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%BA%DB%8C%D8%B1%D8%AA%D8%B4%D8%8C-%D8%B2%D9%86-%D8%AE%D8%A8%D8%B1%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B1%D8%A7-%D9%85%D8%AC%D8%A8%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D8%AD%D9%81%D8%B8-%D8%AD%D8%AC%D8%A7%D8%A8-%DA%A9%D8%B1%D8%AF

  39. سیداحمد می‌گوید:

    ستاره خرازی؛

    نه!
    منظور همین دُقُل یا دوقل است.
    چیزی شبیه طبل که طبل نیست، اسمش دوقل است!

  40. لبیک یا حسین می‌گوید:

    الآن پاسخ به کدوم سوال هستش که در پاراگراف آخر حرفش را زدید؟ شاید من نگرفتم!
    سید احمد! منظور آیا من مشهور هستمه یا یک سوال دیگه؟

  41. سیداحمد می‌گوید:

    لبیک یا حسین؛

    خط ۱۷ قسمت “من مشهور هستم” یک ستاره قرمز می بینید.
    پاراگراف آخر، پاسخ همان سوالی است که ستاره قرمز دارد!

  42. ناشناس می‌گوید:

    سید احمد؛
    اتفاقا این موضوع همیشه برای من هم سوال بوده. خیلی وقتا دوست داشتم بدونم چی دارن می گن که ظریف اینجوری داره می خنده.

  43. ستاره خرازی می‌گوید:

    چهار قل شنیده بودم ولی دوقل نه، برام جدیده!

  44. صبر می‌گوید:

    سوال «ببخشید دلیل اینکه تیترها رو با قرمز نوشتید چی بود؟» به اندازه سوال خنده های ظریف بی منطق است!
    انتقاد و سوال معقول بکنید تا همه بپذیرند!

  45. لبیک یا حسین می‌گوید:

    اتفاقا امروز بحث شد در مورد طول عمر یه بنده خدا که حاج منصور هم التماس دعا دارن براش، گفتم به حکمت خدا اشکال وارد نیست باید بریم خودمون رو درست کنیم!

  46. سیداحمد می‌گوید:

    صبر؛

    شما که اینقدر با منطقید، برای ما که ظاهرا همه بی منطقیم، می شود بفرمائید ظریف چرا قهقهه می زند؟

    حضرت امام صادق (علیه السّلام):
    خندیدن مؤمن مى باید تبسم باشد و صدا نداشته باشد.
    قهقهه کردن از شیطان است.
    بسیار خندیدن آبرو را مى برد و از آثار جهل و نادانى است.

    حالا اگر در محافل داخلی و شخصی باشد، حرفی نیست! اما در مقابل کسانی که در دشمن شان شکی نیست، این قهقهه زدن ها معقول نیست!

  47. یک استکان چای داغ! می‌گوید:

    ای ولله…
    هم به تیم والیبال و هم تیم فوتبال ساحلی.
    خدا خیرشون بده.

  48. شیدا می‌گوید:

    چقدر خسارت دیده ایم از قضاوت کردن روى ظاهر آدم ها!

    فتنه ٨٨ را کسانى به پا کردند که نتیجه همین نوع قضاوت بودند، از سر گرفته تا دم شان!

    سخنان رهبر عزیز و فرزانه مان، در جمع بسیجى ها، و عمل به توصیه امام صادق (ع) مى تواند از ادامه این خسارتها جلو گیرى کند!

    از شما به خاطر همه دلگرمى ها در روزهاى سخت و طاقت فرسا، همه خنده ها که از ته دل بود و همه اشک ها که از اعماق جان مى آمد، و همه افتخار و غرورى که از وجود شما و قلم زیبایتان داشتیم و این احساس خوب که، گنج کم نظیرى چون قلم شما، در خزانه حزب الله است، خیلى سپاسگزاریم.

    بیشتر از همه زهرى که به کام مدعیان روشنفکرى و غربزدگان بى مایه مى ریزید، مفتخرمان مى کند.
    این حسرت، که اى کاش قلم شما در جبهه آنها بود، دارد مى کشدشان! به روى خودشان نمى آورند!

    سلامت و سر بلند باشید.

  49. ناشناس می‌گوید:

    خب آخه تا حالا ندیده بودم تیترها رو با رنگ قرمز بنویسند گفتم شاید منظور خاصی داشته اند. همین کارها رو می کنید مردم ازتون زده می شن. اینه جذب حداکثری تون؟

  50. میلاد پسندیده می‌گوید:

    «و هرگز جلو نمی آمدی»

    کم کم این مراسم عاشورای فکه داره توریستی میشه… مثل راهیان نور… یعنی هرکی با هر تیپی و آزادانه (شهری) میتونه بیاد… الآنش بد نیست… دارم بعدها رو میگم که بشه مثل الآنِ راهیان نور.
    گاهی آدم برای فرار از منظره های زننده شهرها پناه میبره به چنان سرزمینی رملی… اگه اونجا هم شهری بشه، دیگه…

    میگه: حیدر کرار نیَم، خانه نشینم ولی…

  51. صبر می‌گوید:

    با وجود این سانسوراتون خیلی دوستون دارم چون اگه شما نبودید این اصلاح طلبان دو دستی کشور را داده بودند به امریکا!

  52. به جای امیر می‌گوید:

    توری (گفت و شنود)

    گفت: تازه چه خبر؟!
    گفتم: نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی گفته است تاکید ایران بر نابودی اسرائیل برای افکار عمومی غرب خوشایند نیست.
    گفت: ولی نظرسنجی‌های انجام شده در آمریکا و کشورهای اروپایی نشان می‌دهد که اکثریت مردم از جنایات اسرائیل و هزینه سنگینی که دولت‌های غربی از کیسه ملت‌هایشان برای حمایت از رژیم صهیونیستی می‌پردازند، عصبانی هستند.
    گفتم: مردم در آمریکا و اروپا معتقدند که غارتگری صهیونیست‌ها در رکود فلج‌کننده اقتصادی کشورهایشان نقش موثری داشته و دارد.
    گفت: پس چرا این مردک ادعا می‌کند که افکار عمومی غرب از نابودی اسرائیل نگران هستند!
    گفتم: چه عرض کنم؟! یارو به هم‌اتاقی‌هایش گفت؛ از زندگی خسته شده‌ام و می‌خواهم خودم را از پنجره پرت کنم پائین. هم‌اتاقی‌هایش گفتند؛ نه! نه! هرگز این کار را نکنی‌ها! چون توری پنجره پاره می‌شه، پشه میاد تو. یک راه دیگه‌ برای خودکشی پیدا کن!

  53. سیداحمد می‌گوید:

    چرا طفره می‌روند؟! (یادداشت روز)

    http://www.kayhan.ir/920903/2.htm#N200

  54. امیرحسین می‌گوید:

    غنی سازی در سطح آزمایشگاهی مبارک!

    این طوری که سایتها و اخبار داخلی از جزئیات توافق هسته ای میگن، طرف غربی عجب فردین هایی هستن، ما خبر نداشتیم!
    جزئیات توافق رو جوری نوشتن که یعنی به نفع ایران بوده! ایندفعه برعکس شده، طرف غربی در غلتان داده، آبنبات گرفته؟! اگر طرف غربی می خواست اینطوری توافق کنه، داستان هسته ای تا اینجا چرا طول کشید؟ نکنه عاشق چشم و ابروی ظریف و روحانی بودن؟!
    ولی همین بند اول، خودش دارای تناقضه:

    تحریم نفتی ایران متوقف می شود و سطح فروش نفت در سطح فعلی حفظ.

    تحریم نفتی متوقف میشه، باید سطح فروش نفت افزایش پیدا بکنه، چطوری در سطح قبلی حفظ میشه؟
    بدم میاد از شهدا هم مایه میذارن که بوی تعفن کاراشون نزنه بالا،
    عراقچی: “درود بر روح شهیدان هسته ای”… آره جون خودتون!

  55. بغض می‌گوید:

    یعنی همچین سوپر دولوکس های حزب اللهی از قالیباف غول ساختند که هنوز هم نفهمیدند چرا قالیباف؟!
    آقا قالیباف پر! دیگه هم معلوم نیست کاندیدا بشه، خیالتون راحت! برید دنبال آرمان هاتون!

  56. میلاد پسندیده می‌گوید:

    میگن تا چند وقت دیگه قراره راهیان نور ببرن فردو و اراک! 🙂

  57. صاعقه گمنام می‌گوید:

    واویلا…
    نکنه مذاکره برد برد معنی اش این باشه که ما والیبال رو ببریم اونا هسته ای رو!

  58. یه افراطی ضد اعتدال می‌گوید:

    جناب ناشناس؛
    من معذرت میخوام. کلاً بچه ها اهل شوخی هستن دیگه و منظور خاصی ندارن. شاید برای کسانی که خیلی با جو قطعه آشنا نباشن ناراحت کننده باشه. به هر حال به دل نگیر. بچه ها منظوری نداشتن. (با کسب اجازه از مبصر)

  59. یه افراطی ضد اعتدال می‌گوید:

    بازی با کلمات نمی تواند واقعیت را تغییر دهد.
    بند اول توافق نامه که در مورد توقف تحریم های نفتیه، فقط به درد گول زدن افکار عمومی داخل کشور و اون هم فقط طرفداران دولت می خوره.
    جالبه که تحریم پتروشیمی و طلا و بیمه و حمل و نقل رو برداشتن ولی تحریم بانکی سر جاشه! یعنی افزایش درآمدهای بلوکه شده ایران برای چانه زنی بیشتر در دور بعدی.
    آخه انسان! وقتی نمی تونی پول فروش محصولات رو بگیری، حذف تحریم های طلا و پتروشیمی و حمل و نقل به چه دردی می خوره؟
    جالبه که منابع خبری داخلی میگن ایران هیچ عقبگردی در ساختار برنامه هسته ای نداره. پس به تعلیق ۲۰ درصد و مصرف ذخایر موجود ۲۰ درصد و به گفته جان کری، عدم افزایش ذخایر ۵ درصد (یعنی همون تعلیق برنامه هسته ای) چی می گن؟
    گفتن فردو و اراک و نطنز تعطیل نمی شه. اون وقت چیکار می کنن اونجا؟ احتمالاً تعطیل نمی شه و فقط تغییر کاربری می ده. تبدیل می شه به موزه و کارمندان هم مشغول به کار می شن.
    شک نکنید که بعد از ۶ ماه دیگه که مذاکره می کنیم، برای آزادسازی پول های بلوکه شده ناشی از فروش نفت و محصولات پتروشیمی باید همین موزه رو هم درش رو تخته کنیم.
    نتیجه وعده های احمقانه رییس جمهور رو ملت و کشور باید بپردازن. به هر حال به خاطر اینکه موجودیت دولت وابسته به این مذاکرات بود، برای حفظ ظاهر هم باید کاری می کردن. طرف غربی هم این مسأله رو خوب می دونست.
    خدا رو شکر که تیم قبلی به فکر تولید بومی سوخت ۲۰ درصد افتاد وگرنه الان باید آقایون سر تعیین مرز مذاکره می کردن.
    آقای روحانی رییس جمهور شدن شما به خاطر وعده انتخاباتی در مورد تحریم و مذاکرات بود و رییس جمهور شدن شما با مایه گذاشتن از عزت ملی به دست اومد و خود چیزی نداشتید.

  60. مجنون می‌گوید:

    آخ سید گل گفتی!
    نمی دونم چرا نیش این بنده خدا همیشه تا بنا گوش بازه!

  61. یه افراطی ضد اعتدال می‌گوید:

    با خانواده های شهدای هسته ای عکس می ندازن ولی عکس رفتار و خواسته شهدای هسته ای عمل میکنن. ننگ تعلیق غنی سازی هسته ای با عکس با خانواده شهدا تبدیل به عزت نمیشه آقای روحانی.

  62. امیرحسین می‌گوید:

    صد رحمت به ترکمنچای هسته ای قبلی!
    اون دفعه کسی برای این تحقیر خوشحالی نمی کرد!

  63. یه افراطی ضد اعتدال می‌گوید:

    آقا قدیم ها می گفتن “آبنبات میدن و در غلتان می گیرن”. ما که هر چی تو مفاد توافق نامه می گردیم آبنباتی پیدا نمی کنیم. آبنباته رو هم برا خودشون برداشتن حروم زاده ها.
    این تحریم هایی که حذف کردن سبب تسهیل دسترسی دیگر کشورها به نفت و محصولات پتروشیمی ایران می شه. تازه طلاهاشون رو هم می تونن در عوض پول بندازن به ایران، بره پیش بقیه ذخایر طلای بانک مرکزی. طلا هم که داره ارزون میشه. این وسط ایران هم باید له له پول های بلوکه شده رو بزنه.
    من آبنبات می خوام!

    حسین قدیانی: شما هم دیگه بسه! یه مقدار صبر، صبر و صبر داشته باشین لطفا. این چیزایی که دارین با این لحن و ادبیات می گین، نق زدنه، نه نقد. من اتفاقا معتقدم یه وقتهایی حتی نق هم باید زد، اما به وقتش. فعلا صبور باشین…

  64. یه افراطی ضد اعتدال می‌گوید:

    حتماً. شما درست میگید. من منظوری نداشتم ولی همانطور که شما میگید صبر برای اینجور موقع هاست.

  65. سیداحمد می‌گوید:

    انشاءالله خیر است…

  66. یه افراطی ضد اعتدال می‌گوید:

    متن کامل توافقنامه:

    http://www.mashreghnews.ir/fa/news/265744

  67. صبا می‌گوید:

    الان دقیقا ما چرا غنی کردیم که حالا اکسید کنیم؟!!
    الان از این توافقنامه باید احساس عزت کنیم؟!!

  68. زائر می‌گوید:

    سلام؛

    اگر سوال بنده در مورد دلیل … ناراحتتان کرده، از ته دلم عذر خواهی می کنم.

  69. صبر می‌گوید:

    سلام بر قطعه ۲۶
    این را هم بخوانید؛

    http://www.farhangnews.ir/content/54167

  70. برف و آفتاب می‌گوید:

    ظریف که تو صحبت‌هاش گفت همه‌ فعالیت‌هامون به همون شکل گذشته ادامه خواهد داشت! به این می‌گن صداقت آیا؟

  71. امیرحسین می‌گوید:

    فامیل دور با تیم کلاه قرمزی فوتبال بازی کرده و ۲۹ گل خورده‌ و یک گل زده‌اند. با این حال در تعیین برنده بازی اختلاف نظر وجود دارد!

    فامیل دور: آقای مجری اینا جر می‌زنن!

    مجری: چطور مگه؟!

    فامیل دور: آخه آقای مجری ما ۲۹ گل خوردیم و اونا فقط یه گل خوردن! با اینکه ما بیشتر گل خوردیم ولی اونا میگن ما برنده‌ایم. حالا من از شما یه سوال دارم و بعدش دیگه هیچ صحبتی ندارم!

    مجری: خوب بگو!

    فامیل دور: آقای مجری ۲۹ بیشتره یا یک؟!

    مجری: خوب معلومه ۲۹.

    فامیل دور: من دیگه حرفی ندارم!

  72. زهرا می‌گوید:

    آقای قدیانی؛
    خاطراتتون بسیار زیبا بود. ممنون که ما رو به روزهای دور کودکی و خاطرات آشنای محرم و بویژه دسته های شام غریبان بردید. انصافا شام غریبان برای بنده هم یه حال و هوای دیگه ای داره…
    امسال عاشورا ما هم برای نخستین بار طلبیده شدیم فکه. واقعا هنوز هم یه تیکه دلم انگار جا مونده اونجا و انشالله قصد دارم هر سال عاشورا دل به این خاک غریب و عجیب و بدم. مثل اینکه شما هم چراغ خاموش اومده بودین، چون ما هر چی گشتیم نتونستیم پیداتون کنیم!!
    متاسفم که بعضی از دوستان، خاطر شما را مکدر کردند اما به نظرم برای حفظ وحدت بهتر تر تر بود که یادآوری نمی کردید. حتی اگر خیلی مکدر شده باشید. البته شاید اگر منم جای شما بودم نمی تونستم سکوت کنم… نمی دونم! انشالله خدا به همه مون صبر بده که الان واقعا بهش نیاز داریم.
    یا علی

  73. سیداحمد می‌گوید:

    “من دیگه حرفی ندارم!”

    قشنگ و به جا بود؛ آفرین امیرحسین!

  74. همسنگر می‌گوید:

    گرد و خاک حادثه که بخوابه مشخص میشه چه امتیازاتى دادیم که ٣۵ سال مرگ بر آمریکا ٣۵ روزه حل شده!

    «من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم، ولی با همین روشنایی کوچک، فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان می‌دهم و کسی که دنبال نور است، این نور هر چقدر کوچک باشد، در قلب او بزرگ خواهد بود».
    شهیدچمران

  75. پسرشهید می‌گوید:

    مطلبت شدیدا چسبید…

  76. ss می‌گوید:

    آقایون
    چرا جوش می خورید؟ ۳۴ سال به ساز شما، یه مدتم به ساز دیگری!
    بزرگواران؛ صبر کنید، عجله کار شیطان است، ایضا تعجیل در قضاوت…

  77. در عطش عدالت مهدوی می‌گوید:

    آخه تو این توافق نامه، طرف ایرانی چی داده که اینا وعده برداشتن همه تحریم ها رو میدن؟! مگه ما تا حالا دنبال سلاح هسته ای بودیم و تو این مذاکرات توبه کردیم!!! که اوباما میگه بعد از سال ها تونستیم ایران رو از فعالیت های هسته ای بازداریم؟!
    چرا ظریف همش میگه اگه اونا به وعده هاشون عمل نکنن توافق قابل برگشته؟
    بابا یکی به من بگه کدوم توافق؟ ما چی می دیم در قبال اینهمه خیرخواهی!!! طرف غربی؟؟؟؟

  78. سیداحمد می‌گوید:

    در عطش عدالت مهدوی؛

    لینک متن کامل توافقنامه که “یه افراطی…” چند کامنت بالاتر گذاشته را بخوان، متوجه می شوی که ما همه پیشرفت های هسته ای مان را دادیم!

    من فقط متحیر از این اعتماد به نفس ظریف و روحانی ام که چه طور موقع دروغ گفتن، خودشان را کنترل می کنند؟!
    متن توافق که وزارت خارجه منتشر کرده، هیچ ربطی به چیزهایی که ظریف و روحانی می گویند ندارد!

    خدایا! خودت به ما صبر بده…

  79. در عطش عدالت مهدوی می‌گوید:

    والا به خدا وقتی این اوباما رو تو تلویزیون می بینم که با اعتماد به نفس کامل میاد و اون مزخرفاتو میگه، توهین به یه ملت رو کاملا حس می کنم؛ اونوقت صدا و سیما میاره گزارش تشکر مردم از دولت و توافقات اخیرش پخش می کنه!!!

  80. میثاق می‌گوید:

    سلام…

  81. سیداحمد می‌گوید:

    میثاق؛

    هیچ کدام از لینک هایت باز نشدند!

  82. مسعودساس می‌گوید:

    چوبی رفت تو آستینمون به چه گندگی!!!!!!

  83. ناشناس می‌گوید:

    دوستان یه ذره هم از اون طرف به قضیه نگاه کنید!!!
    من به شخصه جای یانکی ها بودم و می دیدم که تحریما چطور داره اثر می کنه اصن پشت میز مذاکره نمیومدم. انتظارایی دارینا.
    بازم دمشون گرم… خخخخخخخخ

  84. پویا می‌گوید:

    ممنون از این پست

    دو سه روزه سرم وحشتناک شلوغ بود. الان اومدم دیدم چه خبره!
    خاطره ی هواپیما خیلی خوب بود. در واقع انگار اونجا بودم و همه ی ماجرا رو می دیدم؛ حالم رو خوب کرد.

    خیلی چیزای تلخ تو دلمه که بگم اما چون قراره نق نزنیم و صبر کنیم، فقط میگم؛ صالحی گفته “این دستاورد، آرزوی شهدا به خصوص شهدای هسته ای بود”.
    اینم از اون جوکا بود!!!
    خدایی این صدا و سیما چه کرد امروز مصاحبه های کولاک و…
    راستی، ممنون امیر حسین! خیلی به جا بود.

  85. به جای امیر می‌گوید:

    چای کمرنگ! (گفت و شنود)

    گفت: اوباما گفته است «ایران باید بداند که امنیت از طریق سلاح هسته‌ای به دست نمی‌آید».
    گفتم: ایران که می‌داند و به همین علت در پی تولید سلاح‌هسته‌ای نیست ولی آمریکا که لالایی می‌داند چرا خوابش نمی‌برد و انبوهی از سلاح‌های هسته‌ای را در اختیار دارد؟!
    گفت: تنها کشوری نیز هست که از بمب هسته‌ای استفاده کرده و در هیروشیما و ناکازاکی جنایت‌های هولناکی مرتکب شده است.
    گفتم: حالا به بهانه اینکه ایران قصد دارد یک بمب هسته‌ای بسازد! ادعا می‌کند که صلح جهانی به خطر افتاده است!
    گفت: چه عرض کنم؟! با این همه جنایات هولناکی که مرتکب شده و می‌شود، خودش را کدخدای جهان برای حفظ صلح و امنیت می‌داند! و بعضی‌ها هم با ساده‌اندیشی به این جنایتکار حرفه‌ای اعتماد می‌کنند!
    گفتم: اون قدیم ندیم‌ها، یکی وارد قهوه‌خانه شد و از قهوه‌چی پرسید؛ حشیش دارید؟ جواب داد؛ آره، گفت یک بست بیار و بعد، تریاک و هروئین و کوکائین و عرق سگی و… بالاخره گفت؛ حالا یک چای کمرنگ بیار. قهوه‌چی با تعجب پرسید؛ چرا چای کمرنگ؟! و یارو گفت؛ آخه چای پررنگ برای قلب ضرر داره!

  86. یه دانشجو می‌گوید:

    سید احمد؛

    ظریف دروغ نمیگه و بیشتر با کلمات بازی می کنه. در مورد تحریم ها اگر در کلمات ظریف دقت کنید گفت داره روند کاهش رو طی می کنه و در سراشیبی است و… ضمن اینکه میگه “برنامه غنی سازی” به رسمیت شناخته شد و نمیگه “حق غنی سازی” به رسمیت شناخته شد. بقیه نکات هم همین طور.
    حالا اگر عراقچی و روحانی این طور حرف زدند احتمالا هماهنگ نکرده بودند کلماتشون رو. شایدم تصورشون از توافق نامه این بوده.

    برف و آفتاب؛

    دکتر ظریف نگفت “همه‌ فعالیت‌هامون به همون شکل گذشته ادامه خواهد داشت.” بلکه گفت: “هیچ یک از مراکز غنی سازی تعطیل نمی شود و فردو و نطنز به کار خود ادامه می دهند و برنامه آب سنگین اراک با وضعیت کنونی ادامه می یابد و هیچ ماده ای از کشور خارج نمی شود” و این جمله های ظریف معانی متفاوتی ازش میشه برداشت کرد.

    شاید اسم این کار ظریف را بیشتر بتوان توریه گذاشت تا دروغ.

    فکر می کنم بهتره اینقدر گیر ندیم و گیرهامون رو بذاریم برای مدتی بعد که نتیجه توافقات به صورت عملی هویدا میشه. آقای قدیانی راست می گن باید صبر کنیم. صبر.

  87. سیداحمد می‌گوید:

    یه دانشجو؛

    نگفتن حقیقت و مردم رو گول زدن، فرقی با دروغ داره از نظر شما؟
    شما که اینقدر آگاهی، بگو موفقیت بزرگ و دستاورد عظیمی که اینقدر خوشحالن به خاطرش، چیه؟
    اگر قرار به توقف بود برای چی شروع کردیم؟ برای چی شهید دادیم؟
    اگر مصطفی احمدی روشن برادرت بود، باز هم اینقدر راحت و ریلکس از بازی با کلمات ظریف صحبت می کردی؟
    ما گیر ندادیم، اینجا یه جمع دوستانه ست و داریم با هم گفتگو می کنیم.
    کمپین جمع آوری امضا علیه ظریف که راه ننداختیم!

    بنده هم موافقم که حق با آقای قدیانی است! با زیاده روی و غر زدن مدام هم مخالفم!

    شما یه کاغذ و قلم بذار جلوت، چکیده صحبت های امروزِ ظریف و روحانی و صالحی و همچنین متن رسمی توافقنامه را یادداشت کن، از شدت تناقضات، سرت را بکوب به دیوار!

    درسته که من کلا با مذاکرات مخالفم، اما حالا که این همه هزینه صرف مذاکره شده، انتظار دارم آقایان دیپلمات شفاف سازی کنن.
    مثل همیشه توکل به خدا و صبر می کنیم تا ببینیم آقای امید و کلید، چه گلی به سر مردم می زند!

  88. ح ق می‌گوید:

    شاهد ۲ نوع افراط هستیم الان. از سویی رسانه ملی اعلام پیروزی و جشن و… می کنه، از سویی عده ای این توافقنامه رو با معاهده ترکمنچای قیاس می کنن و دیگه به این فکر نمی کنن که آیا اصولا با وجود ولی فقیه، ممکنه ترکمنچای هم داشته باشیم؟؟!! خوب است دوستان، نق و نقدی هم اگر دارند، درست و منطقی از کلمه ها و عبارت ها استفاده کنن و متوجه نتیجه حرفشون باشن!!

    درباره افراط اول، اما سئوال این است؛ واقعا چرا باید حس تبریک و غرور و… داشته باشیم؟؟!! دقیقا و مشخصا چرا؟؟!! واقعا چرا باید بر اساس این توافق، مسرت داشته باشیم؟؟!! چی شده مگه؟؟!!

    و اما، این دولت، اسمش را گذاشته “دولت راستگویان”. من بر این باورم که این نقد را همین الان هم می توان به آقایان روحانی و ظریف وارد کرد که چرا متن توافق، با حرفهایی که می زنید بعضا تفاوت فاحشی دارد؟؟!! خب آیا بهتر نیست راستش را بگویید یا کمتر دروغ بگویید و مثلا اعلام کنید که به دلیل فشار دشمن و بحث تحریم، ما کمی تا قسمتی (در بخش هایی) هسته ای را محدود دنبال می کنیم؟؟!! من که گمانم مهمترین و ساده ترین حرف توافق، همین است… و صدالبته چنین امری، نه ترکمنچای است، نه مسبب این پیروزی، خجسته باد این…!!

    اینا اما همه اش حرفه. حتی این توافق هم حرفه! و هیچ ضمانت اجرایی نداره فی الواقع! خوبه دولت، کمی از این مباحث خسته کننده هسته ای فاصله بگیره و بدونه که دولت، قوه مجریه هستش، نه قوه وزارت خارجه یا قوه مذاکره!! فروکاستن همه امور در بحث مذاکره و توافق، و معطل کردن همه ظرفیت ها در بحث سیاست خارجی، دودش در درازمدت میره توی چشم خود ملت! و خود اقتصاد! حتی خود آقای روحانی هم امروز تاکید کرد که از این پس، نوبت فعالین حوزه اقتصادی است. و البته یکی می خواهد همین حرف را به شخص دولت محترم بزند!!

  89. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    متن که عالیه.
    ایراده من به تو عزیز دل اینه که وقتی یه اتفاق مهمی میفته،
    یه متن جدید حتی به اندازه یک خط بذاری، که بچه ها پایینش
    نظر بذارن، ببینم نظر رفقا چیه. نه اینکه بگردم تو مطالب ببینم
    کی، کجا، چی گفته. یعنی بی ذوق شدی در حد المپیک.
    نظر کیهان که معلومه، گفت و گو با دنیا حتی اگه به نفع ملت باشه
    حرامه! از نظر بچه های فیس بوک، گفت و گو با دنیا حتی اگه به ضرر
    ملت باشه واجب کفاییه!
    اینجا هم که مختلطه!! ولی خدائیش “شاه کلید” و خوب اومدی.
    ما مو می بینیم و تو مو نداری که ببینی!

    حسین قدیانی: خیلی هم نباید جدی گرفت، توافقی را که به … بند است!! طعنه رهبر رو که داشتی؛ “بر اساس آنچه مرقوم داشتید”!! این + ۲ ان شاء الله در یک نامه کوتاه، جواب فوق دیپلماتیک “آقا” به شیخ حسن و شرکا بود. حالا البته باز هم “صبر” لازم است.

  90. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    آقا این مذاکرات هیچی که نداشت، سقوط قیمتها رو قطعی کرد.
    البته اگه دوستان بانک مرکزی با دمپایی نپرن وسط!
    حالا درسته جان کری حروم زاده، زر زر کرده، ولی روسیه و چین و
    فرانسه، کوتاه اومدن دیگه. اگه اینا پشمن! پس حسن درست گفت
    که کدخداشون آمریکاست. اگه پشم نیستن، که خوب توافق شده دیگه.
    ولی حسین قدیانی، یک چیزی رو از نظر دور ندار یا ننداز!
    یه خوشی حداقلی ولو کاذب، بین ملت ایجاد شده،
    نه بخاطر هسته ای و صلح و فلان! به خاطر کاهش قیمتهای بعدیش!
    ملتی که زندگیش رابطه مستقیم با دلار و سکه و قیمت گوشت پیدا کنه،
    با همین دوزار بالا و پایین حال می کنه، حالا اینکه اورانیوم غنی شده
    نداشته باشه، خیلی براش مهم نیست. اجاره خونه رو عشق است!

    حسین قدیانی: مشکل اقتصاد ما با این قبیل سقوط و صعود حبابی و روانی قیمت ها، حل نمی شه. شاید ۲ هفته و ۲ ماه، کمتر بشه، اما راه حلش دلخوش کردن به این چیزها نیست. با اتکا به این توافق نیم بند، گره خود هسته ای معلوم نیست باز شه، وای به حال گره اقتصاد!

  91. سیداحمد می‌گوید:

    تمام رگ های گردن و کتف چپمان به هم گره خورد از خوشی!

  92. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    “خلق عظیم” الان یعنی سید علی. اینقدر صبر داره و اینقدر
    فرصت میده، ببینه طرف خودش چیکار میکنه.
    کی گفته ما پیغمبر رو ندیدیم؟؟

  93. مسعودساس می‌گوید:

    به مو گفتی صبوری کن صبوری
    صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد…

  94. مسعودساس می‌گوید:

    به … پایبند

  95. صبا می‌گوید:

    شوهرم امروز سرش شلوغ بود نتونسته بود متن توافق نامه را بخواند وقتی که داشت اخبار را گوش میداد گفت: ما چی دادیم که اینا از تحریماشون کاستن! سوالی که برای خود من هم صبح پیش آمده بود.
    دقیقا تا توافقنامه را نخوانی صرفا با گوش دادن اخبار؛ نمی فهمی که چی دادی. فقط گرفتی!!

    حاجی؛ یادمه قدیما با “ح ق” کامنت می ذاشتید.

  96. مسعودساس می‌گوید:

    سید احمد؛

    پماد فلفل بزن
    من زیاد تجربه اش رو دارم

  97. رضا می‌گوید:

    یه مقدار امتیازاتی که ما دادیم با امتیازاتی که اون ها دادن جور نیست. ما حق ساخت و توسعه انرژی هسته ای دادیم. جناب کدخدا هم تحریم خودرو و پتروشیمی و فلزات گرانبها مثل طلا را برداشته و تحریم نفتی و بانکی همچنان برقراره.
    نمی دونم ظریف تو این چند دور مذاکره خواب بوده که این چند تا تحریم بی ارزش برداشته شده. حالا سخنان عماد افروغ رو می فهمم که می گفت این جام زهر را به عنوان عسل به ملت قالب نکنید!

  98. بیست و ششی می‌گوید:

    درد و بلای همه تون بخوره تو سر جان کری و اون دوتا عجوزه شرمن و اشتون!!
    شما چرا اینقدر خودتونو اذیت می کنید؟
    الان حسن و ممدجواد تخت گرفتن خوابیدن، شما دارید خودتونو عذاب می دید.

  99. سیداحمد می‌گوید:

    میگه:
    “دسترسی روزانه بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی به فردو و نطنز با هدف بررسی فایل های ضبط شده دوربین­ها در مواقعی که آنها برای بازرسیهای دوره ای موسوم به DIV ،IIV ،PIV و بازرسی­های سرزده در سایت حضور ندارند.”

    محض محکم کاری و برای اینکه خیال اون سگ های هار راحت بشه، فیلم دوربین های واجا و ناجا که تو برخی مکان های امنیتی نصبه رو هم بهشون بدیم! اصلا ماشاءلله اونقدر پیشرفته شدیم که همه مکان هامون به دوربین مدار بسته مجهزن(!)؛ همه فیلم ها رو براشون بفرستیم که مطمئن بشن ما چقـــــدر حسن نیت داریم!

    حسین قدیانی: همچین توی نامه اش به رهبر از “پیروزی بزرگ ملت” حرف زده، آدم باید بره دعا کنه که خوب شد فتح خرمشهر در دولت تدبیر رخ نداد!!

  100. صبا می‌گوید:

    سلام بانو؛ دست های خسته و دل های شکسته دخیل تان!

    http://upir.ir/files/201309011764.jpg
    http://upir.ir/files/201309011765.jpg

  101. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    من الان برگردم! بگم: همش زیر سر محمود و رفقاست!
    قاطی نمی کنی؟ اینقدری که محمود و رفقا در رای آوردن حسن،
    نقش داشتن، جلیل نداشت!
    حالا نمی خوام بگم اگه ممد باقر رای آورده بود هم همین شکلی می شد.
    چون کلا قحط الرجال اومده! دنبال امیرکبیر می گردی؟؟ خدا رحمتش کنه.
    تو هم خوش باش دیگه! ولو کاذب! منتظر یه حکم حکومتی باش
    تا کل معاهده کن فیکون بشه.

  102. سیداحمد می‌گوید:

    به به… به به…
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…

  103. رضا می‌گوید:

    خانواده احمدی روشن فهمیده بودن کلاه بزرگی سرمون رفته و به همین خاطر پیش رییس جمهور نرفتن تا مبادا تن شهید گرانقدر شون در قبر بلرزه!

  104. سینا می‌گوید:

    من نمی فهمم ما که همین الان همه چی رو تعلیق کردیم و اصل تحریمها که تحریم نفتی و بانکی هستن همچنان باقیه.
    پس شش ماه بعد دقیقا باید چی کار کنیم که تحریمها رو بردارن!!؟؟؟!

  105. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    علی ای حال، یه تحلیل بزن! ببینیم آخرش چی میشه!
    چون من به پیش گوئیهات ایمان آوردم.
    چه اون موقع که میگفتی حسن رایش بالاست، هر هر و کر کر
    می خندیدم! چه اون موقع که گفتی ظریف شاه کلیده!
    گفتم حالا عصبانیه، یه چیزی گفته!

  106. رضا می‌گوید:

    دردناکتر از این توافق حرف های علی مطهری است که از وکالت ملت استعفا داده و فقط به وکالت از سران فتنه می پردازد و توهین هایش به مدافعان انقلاب و نظام تمامی ندارد. دلیل شکست اصولگرایان وجود افراد منافقی مثل او در لیست جبهه متحد است…

  107. رضا می‌گوید:

    اسلامی ایرانی؛
    محمود احمدی نژاد اگر باز هم در انتخابات شرکت کند پیروز می شود چون با همه اقشار مردم می تونست ارتباط بر قرار کنه و قالیباف و جلیلی هم فقط فقط به خاطر غرورشان باختند!

  108. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    آقا رضا، وقتی خبر میرسه، یه دزدی میره دزدی!
    خونه یک خانوم نماینده مجلس رو میزنه، فقط از توی خونه
    ۵۵۰ میلیون تومان دلار و سکه و طلا سرقت میکنه! تو میخوای
    اینا واسه ملت کار کنن؟؟ توقعاتی داری ها ها!!

  109. سیداحمد می‌گوید:

    آفرین سینا؛ به نکته خوبی اشاره کردی.
    الان داشتیم با اهل خونه در این مورد گفتمان می کردیم!

    ۶ ماه دیگه ظریف چند تا دینامیت می ذاره تو نیروگاه ها و تاسیسات هسته ای، همشو منفجر می کنه!

    این ۵+۱ی ها خیلی گیجن! فکر کردن مثلا ما همه هسته ای مون رو هم بدیم، چی میشه آخرش؟! ۳۰ سال پیش حریف ما نشدید، الان که دیگه…!
    اما اسرائیل زرنگه؛ اونا می دونن ایران هسته ای هم نداشته باشه، بازم خطرناکه!
    🙂

  110. سیداحمد می‌گوید:

    اسلامی ایرانی؛

    دیدی؟
    تو خونه ۵۵۰ میلیون سرمایه داشته!
    تو بانک چقدر داره؟ ملک و زمین چقدر؟

    پناه بر خدا!

  111. ح ق می‌گوید:

    رضا؛

    آقای محمود، وزیر خارجه اش رو هنگام ماموریت از کار بر کنار نکنه، نمی خواد با همه اقشار (به خصوص نخبگان!!) ارتباط برقرار کنه!

    اون حرفی که “اسلامی ایرانی” زد به عبارتی درسته! البته به عبارتی! و الا اخلاقا درست نیست درباره احمدی نژاد که خدمات فراوانی داشت و حالا رفته، همچین حرف زدن! فایده ای هم نداره!

    در ضمن، جناب اسلامی ایرانی؛

    واژه “شاه کلید” را اول بار خود اصلاح طلبان برای ظریف به کار بردند! پیشگویی های داداش حسین، مصادیق بهتری دارد! 😉

  112. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    اینها به نمایندگی از ملت، واردات می کنن، صادرات می کنن،
    زمین می خرن، کارخونه تاسیس می کنن، خارجه تشریف می برن،
    وزیر مورد دار تایید می کنن، همش به نمایندگی از طرف ملت.
    عجیب کار سختی دارن.
    خوب وقتی بچه های جبهه و جنگ، خونه نشین بشن،
    قورباغه هم تاجر می شه!
    فردا روزی اگه جنگ بشه، فکر کردی بچه های این تجار می رن جبهه؟؟
    اولین نفری که می ره حسین قدیانی. بعدشم سید احمد.
    اگه جا شد تو اتوبوس منم میام، اگه نه که دعای خیرم بدرقه راهتون!!

  113. رضا می‌گوید:

    سید احمد؛
    فکر اونجاش رو هم کردن! مملکت ما بزرگه، اگه با انرژی هسته ای راضی نشن، یکی یکی شهرهامونم تقدیم ۵+۱ یا جدیدا ۳+۳ می کنند تا اعتمادشون جلب بشه!

    البته شتر در خواب بیند پنبه دانه!

  114. شیدا می‌گوید:

    امروز همون احساس روزى را دارم که اون لعنتى نماز جمعه ٨٨ را خوند!
    فکر مى کنم هر کس مى تونه “جوشن صغیر” بخونه، حتى مثل من غلط و غلوط!

    آخه مگه معنى جمله “در پایان ۶ ماه نباید حجم اورانیوم٣/۵درصد از قبل بیشتر باشد” چیزى به جز تعطیلى غنى سازى است؟

  115. امیرحسین می‌گوید:

    خوبه حاج محمود هست که دق و دلیمون رو سرش خالی کنیم، اگه دیوار کوتاه اون نبود واقعا چیکار می کردیم؟ چون باهاش راحتیم اینطوریه؟

    زین پس به جای واژه غریب و نامأنوس “باج” می گوئیم “توافق”.

  116. رضا اعتدال طلب-پزشک می‌گوید:

    سلام؛
    متن رو دقیق هم فارسی هم از سایت وزارت خارجه سلطنتی بریتانیا خوندم.
    توافق نامه بدی نبود. خوب نبود، بدم نبود. متوسط بود. کاملا متوسط!
    یه مساله خیلی مهمه نباید اصلا فراموشش کنید. اونم اینه؛

    یه سریا میگن ما امتیازات زیادی دادیم و امتیازات کمی گرفتیم در واقع اون چه من اینحا هم تو کامنت های سید احمد و اسلامی ایرانی و اون دوست ضد اعتدالمون دیدم همینه در واقع بحث اینه در حالی که تحریم های اصلی باقی مونده ما در دور اتی مذاکرات دستمون خالیه.
    این نکته تا حدودی البته تا حدودی درسته اما یه نکته ی خیلی ظریف تر هم هست که باید به اینم توجه کنید اساسی
    دکتر ظریف از اولش گفت: “روند مذاکرات و گام ابتدایی و گام نهایی باید مشخص باشد”.

    این یعنی تیم ایرانی بدون برنامه ریزی امتیاز ندادند، حتما برای دور بعدی و به فضل خدا برای گام پایانی هم برنامه دارند و می شه بهشون اعتماد کرد.

    در نهایت این رو هم در نظر بگیرید خیلی از حرف های اوباما و جان کری و بقیه ۵+۱ مصرف داخلی دارد و اولدورم بولدرم است. ایضا مقدار کمی از حرف های مسولین خودمون.
    یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم؟
    این کشور کشور امام زمانه و انشاالله خود حضرت صاحب الامر کار این کشور رو لنگ نمی گذاره.

  117. برف و آفتاب می‌گوید:

    شما می‌گید دیگه چه کاری مونده که ۶ ماه دیگه بخوان انجام بدن!
    اما من وقتی از اخبار حرف‌های ظریف رو شنیدم گفتم؛ مگه ما چه امتیازی دادیم که ۶ ماه دیگه قابل برگشت باشه! ماشالا تو توریه کردن هم زیادی مهارت دارن اینا!!

    و یه چیز دیگه اینکه؛ کاهش قیمت‌ها بلافاصله با فقط شنیدن خبر شروع روند کاهش تدریجی تحریم‌ها(!)، اونم فقط تحریم ماشین و طلا و غیره؛ داره باهامون بلند بلند حرف می‌زنه؛ افزایش قیمت‌ها اکثرا ربطی به تحریم نداره نداره نداره!
    حالا پیدا کنید گوش شنوا را!

  118. برف و آفتاب می‌گوید:

    و یه چیز دیگه؛
    لعنت به کسی که بازم به رهبر عزیز و صبور ما بگه دیکتاتور.

  119. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    “این تجربه ظرفیّت فکرى “ملّت” ما را بالا خواهد برد؛ مثل تجربه‌اى که در سال ۸۲ و ۸۳ در زمینه‌ى تعلیق غنى‌سازى انجام گرفت”

    من وقتی یه چیزی رو بفهمم؛ بعد ببینم یکی دیگه نفهمیده، یه بار واسش توضیح می‌دم اونم سرش رو به نشانه‌ی فهمیدن تکون می‌ده؛ ولی بعد دوباره می‌بینم که قضیه سر تکون دادنش همون داستان بز جناب اخفش بوده و… خلاصه این‌جور مواقع یکی مثل من کم میاره و براش سخته… خصوصا اگه موضوع برای خودش پاسخ حاصل‌ضرب ۲*۲ باشه.
    حالا شما ببین چقدر مسائل هست که من و دیگران نمی‌فهمیم و برای این مرد همون ۴=۲+۲ هست…
    اینا رو گفتم که بگم صبر این ابر مرد وصف‌نشدنیه، درک‌نشدنیه!
    ———–
    یعنی “آنچه مرقوم داشته‌اید” رو که از اخبار شنیدم… بقیه پیام رو ایستاده گوش کردم!
    آخرش بود!
    ———–
    http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/24577/B/13920903_0124577.jpg
    جانم…

  120. یار دبستانی می‌گوید:

    السلام
    خیلی دل دل کردم پیام بزارم یا نه!
    البته که مهم نیستم ولی خواستم به حسین قدیانی و سید احمد بگم دو تا مومن مثل همون دوتا برادری میمونند که اگر گوشت همو بخوردند استخون همو نمی جوند!!!
    انتخابات و منازعات پیرامون اش تمام شد.
    شما علاقه خاصی به تسویه حساب داری ولی بدون تا همین “افراطی” که در “طرد دوستان” و تکیه بر “پیش گوئی” های بعضا درست یا نادرست خودت داری، کاسه همان کاسه و آش همان آش است.
    شما اگر به فکر پیشرفت و زمینه سازی برای یک حضور حماسی و فعال هستی که به سهم خودت و بر اساس صداقتی که در نوشته هات پیداست باید هم چنین سهمی رو ایفا بکنی، الان بهترین وقت هست برای اینکه بیائید و برای از بین انشقاقات درون گفتمان انقلاب سعی و تلاش کنید.
    گریز های بیجا و به یاد آوردن برخی خاطرات زننده و موهن ایام انتخابات ثمره ای جز دلسرد شدن نیروهای جوان و پرشور انقلابی نخواهد داشت.
    آخر کار هم اینکه شما بیشتر از اونی که بخوای با نصیحت ها و خط و مشی هات به جبهه انقلاب کمک کنی میتونی با روش و منش ات به این سفره با برکت خدمت کنی که صد البته الان همه نیازمند آنیم.
    یا علی مدد

  121. پلاک313 می‌گوید:

    روزی خــــری به همراه شـــتری از دهاتی فرار را به قرار ترجیح می دهند!!

    ۱۰۰ قدمی که متواری می شوند، خــــر شروع می کند به عــر عــر کردن!
    شتر می گه:
    الــاغ خـــــر! سروصدا نکن که ملت می فهمند و می ریزند بر سرمان و ما رو به دهاات می برن و مسبوق به سابق مثل خـــــر از ما کار می کشند….
    خر میگه: من نمی دونم، الان وقت آواز خوندن من است!
    البته اون زمان چمنی نبوده!

    هیچی دیگه عر عرش رو میکنه و کسی متوجه نمی شه!

    کمی جلوتر به یه رودخونه می رسند و خـــر داستان می گه من نمی تونم رد بشم می ترسم آب من رو ببره!

    شتر میگه بیا سوار من شو خودم خودم می برمت
    وسط رودخونه شتر شروع میکنه به رقصیدن و بالا و پایین پریدن!!

    خره میگن نکن میوفتم و….
    شتر میگه:
    من نمی دونم الان وقت رقصیدن منه!!

    دوستان مشغول آواز باشند!
    نوبت رقص ما هم خواهد رسید…………

  122. پلاک313 می‌گوید:

    راستی یه پالون شیک و مجلسی مستعمل در حد آک هم داریم!
    واسه خر یه خانم دکتر بوده…

    فقط باهاش می رفته مطب!!
    که خره تب کرده و به مطب نرسیده…

  123. مجنون می‌گوید:

    قربون دل آقا برم!
    ما که اینقدر شاکی هستیم، آقا چی می کشه؟!…

  124. مجنون می‌گوید:

    حضرت آقا تو اون جواب فوق دیپلماتیک، جوابشون رو دادن!

  125. شیدا می‌گوید:

    ١٠٠ روز گذشته و دولت راستگویان مدبر، مى بایست به ملت پاسخگو باشد!
    فعلاً با این هیاهوى مسخره! حداقل تا ۶ ماه دیگر، فرصت دارند بى درد سر به تفریح و گردش و وقت گذرانى بپردازند والبته عزل و نصب!

  126. یه افراطی ضد اعتدال می‌گوید:

    جناب ss؛

    اولاً که مگه اینجا کنسرته که هی یکی بخواد ساز بزنه؟! در ثانی یه جوری میگید انگار تو این ۳۴ سال جمهوری اسلامی بوده و از این به بعد دیگه نیست. نخیر عزیزم. هم در ۳۴ سال گذشته و هم در آینده بی درایتی های عده ای ساز ناکوکی برای ملت بوده و اتفاقاً در همین زمان ها این جمهوری اسلامی بوده که سوتی آقایون رو جمع کرده. نمی خوام بگم نمونه سال ۸۳ که این توافق اخیر هم دقیقاً کپی پیست همون توافق نامه است.

    جناب ح ق؛

    همین وجود ولی فقیه است که ما رو پا کار حاکمیت کرده وگرنه که برخی ها رفتار و عملکردشان حتی به درد اداره بلاد کفر هم نمی خوره. ما اگه طرفدار حاکمیت هستیم و با جان و مالمون ازش حمایت می کنیم، فقط و فقط به خاطر وجود نایب امام زمان عج است و لاغیر. ما از آینده مذاکرات نگران نیستیم چرا که به قول شما ولی فقیه است ولی همین ولی فقیه فرمودند که در جزئیات دخالت نمی کنند. مملکت ما به درست یا غلط یه ولی فقیه داره و یه مسئول اداره کشور که همون رییس جمهوره. رهبری به واسطه اعتماد به خدا و ایضاً احترام به مردم و دموکراسی (یه عده فقط ادعا و حرف دموکراسی رو می زنن ولی رهبر ما با تمام قدرت از دموکراسی و حق انتخاب مردم دفاع می کنند) دست دولت ها را تا حدودی که دیگه گندش در نیاد باز میزارن. بازم لازم به یادآوری نیست که مثل سال ۸۳٫ مشخصه که بعد از ۶ ماه طرف مذاکره کننده در ازای تعطیلی کامل هسته ای تحریم های بانکی و نفتی رو تازه اون هم به صورت برگشت پذیر تعلیق می کنه. اون وقت هم دولت می مونه با یه برنامه هسته ای تقریباً تعطیل شده که باید دوباره یه سری هزینه برای برگشت به حالت چند ماه پیش بکنه و تحریم هایی که حذف نشده و همانطور که کری عوضی اشاره کرده، تحریم های جدیدی که وضع خواهد شد. ولی بحث اینه که این توافق نامه هم راه رو برای یک توافق اصولی که بتونه تحریم ها رو در عین برخورداری از انرژی هسته ای توقف کنه، بسته و هم عزت ایران رو خدشه دار کرده. اگه یه بار به طور دقیق متن توافق رو بخونی و بعد با عزت جمهوری اسلامی و قدرت کشور و ۳۵ سال ایستادگی مقایسه کنی، به چیزی غیر از همون توافق قدیمی که نامش رو بردی نمی رسی. مگه رهبری نفرمودند که توافق سال ۸۳ عقب نشینی تحمیلی بود؟ منتها عقب نشینی رو دولت کرده بود و ولی فقیه جلوی ادامه آن را گرفته بودند.

  127. نون می‌گوید:

    سلام پس از مدتها

    نمی دونم چرا با اینکه دیگه زیاد دوست نداشتم بیام قطعه ولی الان حس کردم چقد دلم برای در و دیوارش تنگ شده. برای کامنتاش… برا حسین قدیانی…
    نمی دونم چرا درباره ی مذاکرات ژنو هر چی می خونم انگار نظر یکی کمه توی اطلاعاتم… چقد دلم میخواد بدونم حسین قدیانی در این باره چه خواهد نوشت؟

  128. یه افراطی ضد اعتدال می‌گوید:

    دوستانی که حرف از ارزونی می زنن؛
    اگه یه بار متن توافق نامه رو با دقت بخونن هیچ وقت همچین حرفی نمی زنن.
    اگه منظور از ارزونی همون جوسازی روزنامه های زنجیره ای و دو زار بالا و پایین شدن دلار و سکه است که تازه اگه خوش بین باشیم و به خاطر جو روانی بازار باشه و نه جو عوضی بازی سیاستمداران سرمایه دار و سرمایه دارن سیاستمدار، مگه همچین جوی بعد از انتخابات نبود؟ پس چرا هیچ اتفاقی تو زندگی مردم نیفتاد؟
    اگر از مشکل اساسی اقتصاد وابستمون بگذریم، گرونی های اخیر به علت تحریم بانکی و نفتیه. تحریمی که قیمت دلار رو برده بالا و اجناس رو گرون کرده. با این توافق غیر از ۸ میلیارد دلار از ۱۰۰ میلیارد دلار پول خودمون که به خاطر فروش نفت بلوکه شده است، هیچی گیرمون نمیاد. فعلاً منتظر ارزونی نباشید. البته با این نوع توافق اولیه، هرگز به فکر داشتن همزمان انرژی هسته ای و رفع تحریم های اصلی نباشید.

  129. نون می‌گوید:

    قیچی شده از یه وبلاگ

    وزیر اقتصاد اسرائیل در واکنش به توافق نامه ژنو:

    “ما الان شرایط آن کودکی را داریم که به پادشاه لخت، در حالی که همه از لباس او تعریف می کردند، گفت: لباسی تنش نیست”.

    ////////////////

    سناتور جمهوری خواه لندسی گراهام در صفحه توئیتر خود اعلام کرد:

    “تا زمانی که توافق درباره تعلیق همه فعالیت های سانتریفیوژهای ایرانی صورت نگیرد، ما هیچ چیز به دست نیاوردیم”.

    //////////////

    “عبدالله العسکر” رئیس کمیته روابط خارجی شورای مشورتی عربستان سعودی در واکنش به توافق هسته ای ایران در ژنو اعلام کرد:

    “من نگرانم که ایران از چیزی (در برنامه هسته ای خود) دست بر دارد تا چیز دیگری از قدرت های بزرگ در زمینه سیاست منطقه ای به دست بیاورد”.

    ////////////////

    هاشمی رفسنجانی، مراسم معارفه رئیس جدید مرکز مطالعات استراتژیک:

    “یک پژوهشگاه برای تربیت نیروهای با اصالت و صلاحیت که آزادانه و شجاعانه نظرات علمی تحقیقی خود را به جامعه اعلام کنند تشکیل خواهد شد چون آزادمنشی نیاز واقعی ماست”.

  130. شیدا می‌گوید:

    تِرِکِ تحریم ها، کم دستاوردى است!؟

  131. چشم انتظار می‌گوید:

    یه افراطی ضد اعتدال؛

    مگه نمی دونی، “ح ق” همون “ح ق” خودمونه!!! 🙂 از قلم و ادبیات قشنگش معلومه دیگه…

  132. چشم انتظار می‌گوید:

    زمان، همه چی رو خواهد فهموند!
    همون زمانی که، در کف با کفایت رهبر انقلاب مدیریت می شه.
    همون زمانی که، او در خشت خام می بینه و ما، در آینه هم نمی بینیم.
    همون زمانی که، شاید خنده های مستانه ی برخی رو، ممکنه به غم و اندوه تبدیل کنه.
    همون زمانی که، اگه درست حرف آقا رو تشخیص می دادند خواص بی بصیرت و عوام دنباله روی آن ها، الان بجای جفتک چارکش افراطی ها از دو زار نوسان دلار و سکه، همت جهادی چاره ساز خیلی از مشکلات بود… همون زمان.

  133. رضا می‌گوید:

    ما نمی توانیم سطح فروش نفتمان را بالا ببریم؛ دیگه این خیلی ظالمانه است! فردا اگر یه بشکه بیشتر بفروشیم امریکا خواهد گفت ایران توافق نامه را نادیده گرفته وای به حال ما که برای فروش نفتمان هم باید از امریکا و ۵+۱ اجازه بگیریم…

  134. سیداحمد می‌گوید:

    یار دبستانی؛

    سلام!
    بحث تسویه حساب نیست رفیق؛ مشکل اینجاست که دوستان همفکر شما، تحت هیچ شرایطی حاضر به پذیرش اشتباه نیستند. اشتباه بزرگی که دودش الان به چشم همه ما رفته!
    مطمئن باش اگر این رویه فکری اشتباه اصلاح نشود، ما باز هم ضربه می خوریم.

  135. پویا می‌گوید:

    ممنون؛
    شیدا! شما که فهمیدی این “تِرِک” چیه که دست آورد مهمی هم هست اتفاقا! به منم بگو، چون از دیشب تو فکرم این تَرَکه یا تِرَکه؟ شایدم… چیه؟؟؟

  136. مسعودساس می‌گوید:

    شاهدان عینى از تردد تعداد زیادى کامیون حامل گل(gel) در نزدیکى سایت آب سنگین اراک خبر داده اند.
    گل گرفتن رو شروع کردن…

  137. یه افراطی ضد اعتدال می‌گوید:

    چشم انتظار؛
    بعد از کلی فشار به این عقل ناقص و کلی پلیسی بازی تازه یه شک هایی داشتم می کردم.
    آقا اون متنه اشتباه شده. کامنتم هک شده بود! 🙂

  138. چشم انتظار می‌گوید:

    فکر کنم این جدول، خیلی راحت روشن کنه که چه اتفاقی افتاده. البته با تأکید بر صبری که مطرح شد…

    http://www.jahannews.com/vdcevf8xxjh8wei.b9bj.html

    به بند ۸، ۹، ۱۰، و ۱۱ تعهدات ۵ و ۱ دقت کنید خیلی خنده داره. اون رو هم جزو تعهدات آوردند!!!

  139. رضا می‌گوید:

    چرا در این توافق نامه به تحریم های دارویی هیچ اشاره ای نشده و آنها را رفع تحریم نکرده اند؟

  140. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    چشم انتظار گرامی!
    لو دادید که…!!

    دوستان! “ح ق” در واقع همون “حسن قائمی” مشهور هست!!
    البته یه روایت دیگه هم وجود داره که ممکنه “حُسن قطعه” باشن ایشون…!!
    خواستم بگم ذهنتون رو نذارید جای دیگه بره!!

  141. یه افراطی ضد اعتدال می‌گوید:

    رضا؛
    راست میگی ها. اصلاً به این مسإله (تو مایه های تِرَک) توجه نکرده بودم. جدیداً وزارت نفت یه پیشنهادهای وسوسه کننده ای به هند داشت میداد تا خرید نِفتِش رو از ایران بیشتر کنه!
    این تحلیله هم بدک نیست:
    http://farsnews.com/newstext.php?nn=13920904000001

  142. چشم انتظار می‌گوید:

    مسعود ساس؛

    این حرف رو نزن! اون گِل ها، باقیمونده ی همون گل های ۸۲ و ۸۳ که برای تکمیل تکنولوژی سانتریفیوژها، استفاده می شه! مگه یادت رفت، رییس جمهور گفت؛ ما اون دوسال تعطیل نبودیم که. داشتیم علممون رو تکمیل می کردیم!
    شاید هم می خوان دیوارها رو محکم کاری کنند، که باز مثل بوشهر و به قول وزیر ا. ط دزد ضایعات نزنه به تأسیسات! البته؛ الان اگه دزد بزنه، دیگه به کاهدون زده. چون چیزی نیست که ببره. آخه تعطیله. 🙁

  143. چشم انتظار می‌گوید:

    شاید هم یعنی؛ حقیقت قطعی 🙂

  144. رضا می‌گوید:

    ۲۷ بند ما تعهد دادیم و ۱۱ بند ۵+۱ و اگر نگاه کنیم بعضی از تعهدات ۵+۱ هم مربوط به ماست و سه بند عدم تحریم جدید هم امتیاز بزرگی محسوب نمی شود چون آنها تا جایی که توانستند تحریم کرده اند و تعلیق تحریم خودرو هم فقط به نفع پژو هست که دوباره بازار خودرو را قبضه کند.

  145. چشم انتظار می‌گوید:

    فکر کنم، این “ح ق” از زمان “ق ق” طراحی شد! آخه “ق ق” به صورت کلی، به “ح ق” گفته بود، که هنوز جرم م ه و ف ه و… ثابت نشده، که اسم میارید. اون وقت “ح ق” هم با انتخاب “ح ق” مطالبشون رو فرمودند! ولی باز هم با رعایت همون اصول ق ق!!!!!!!!!!!!

  146. یه افراطی ضد اعتدال می‌گوید:

    آقا این کامنت رو به دید شوخی بنگرید!
    سلحشور مداح یه صحبت هایی در محرم کرده بود در مورد آدم پررو و ماچ و بوسه، یادتونه؟!
    فکر کنم ماچ رو دادیم رفته. فقط نمیدونم اونا جزو پرروها حساب میشن یا نه؟!
    جناب صالحی هم که ساعتی پیش داشت جلسه بازنشستگی کارمندان هِسته ای رو برگزار میکرد! عجب چفیه هایی هم انداخته بودن.

  147. چشم انتظار می‌گوید:

    اصلا همه ی این ها به کنار. حرکت انتحاری جان کری، بعد از مذاکره… بماند! نشون داد که خیلی … کیف شدند همشون.

  148. رضا می‌گوید:

    ۱
    ۱۹۶ کیلوگرم مواد ۲۰ درصد ایران کلا خنثی می شود با این تفاوت که نیمی از آن قابل غنی سازی مجدد است.

    آیا غرب تعهد داده به ما سوخت ۲۰ درصد برای مصارف پزشکی بدهد چون که در توافقنامه اشاره ای به آن نشده؟
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    بند ۱۰
    در اراک آب سنگین به تاسیسات حمل نمی شود.

    آقای ظریف! این یعنی تعلیق. اشتون سرتون کلاه گذاشته و فرض کنیم آب سنگین تولید کردیم وقتی به تاسیسات هسته ای حمل نشود به چه دردی می خورد؟ اگر می شد آب سنگین رو خورد حداقل منفعتی داشت و چند تشنه رو سیراب می کرد.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    بند ۱۳
    راکتور اراک سوخت گذاری نمی شود.

    پس راکتور اراک هم تعلیق شده و راکتوری که سوخت گذاری نشود فقط درشو باید گل گرفت!
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    آقای ظریف! در کلی از بند ها تعهد دادین از وسایل قدیمی برای غنی ساری استفاده خواهید کرد. اگر فردا روزی خطری از بابت استفاده از تجهیزات قدیمی برای مردم نطنز و بوشهر اتفاق بیافتد آیا شما پاسخگو خواهید بود؟!

  149. رضا می‌گوید:

    بند ۳/ فعالیت در اراک و نطنز و فردو گسترش نمی یابد.
    بند ۱۱/ هیچ نوع فعالیت بازفرآوری انجام نمی شود.

    آقای ظریف! پس غنی سازی هم برای موارد صنعتی نخواهد بود، فقط یه غنی سازی محدود و آزمایشگاهی خواهیم داشت! چون با این تعهدات فکر نکنم نیروگاه بوشهر هم بتواند در پیک ظرفیت خود کار کند، چه برسد به نیروگاه های جدید! البته ببخشید یادم رفته بود دیگر ما نخواهیم توانست نیروگاه جدیدی بسازیم!!

  150. صبر می‌گوید:

    ناراحت نباشید؛ تا رهبر را داریم غمی نیست!
    سال ۸۸ آقا صبر کردند و به موقع همه چیز را جمع کردند!
    کلا حالا موقع عکس العمل نیست چون اونوقت در داخل و خارج میگن تندروها نذاشتن مسئله هسته ای بصورت صلح آمیز حل بشه!

  151. رضا می‌گوید:

    و در تعهدات پایانی نیز ایران قرار است ریز و درشت اطلاعات هسته ایش را به جاسوسان سیا و موساد که در قالب بازرس خواهند بود بدهد و آنها به تمامی سایت ها دسترسی خواهند داشت و اگر خدای نکرده دوباره یه ویروسی مثل استاکسنت را انتقال بدهند و باعث انفجاری در نیروگاه هسته ای بشوند آیا می توانید خطر آن را بپذیرید؟

  152. چشم انتظار می‌گوید:

    شعر جالبیه؛

    خبری آمد و پیچید به هم، اذهان را
    قصه در بهت فرو برده، کمی ایران را

    چقَدَر ضد و نقیض است، خبر ها اینجا!
    کاش با ما تو بگویی، همه ی جریان را!

    بر سر چیست توافق؟ تو بگو تا من هم؛
    خوب فهمم بشود، خنده ی این شیطان را

    از بد حادثه دیدیم همه، آن لحظه؛
    از پس خنده ی او، تیزی هر دندان را

    همه ی غصه ام این است، که خوابت ببرد
    آه یک دم مگذاری، تو به هم مژگان را

    ما در این راه، شهیدان فراوان دادیم
    گوش کن حرف دل مادر این شیران را:

    یوسفم را، به تو دادم که برَش گردانی!
    پیرهن، پاره میاری نگه کنعان را

  153. چشم انتظار می‌گوید:
  154. پویا می‌گوید:

    ای بابا رضا جان، چه حرفایی می زنیا! گیرم به علت استفاده از وسایل قِدیمی، یه اتفاقاتی هم برای مردم بوشهر و نطنز بیفته! عزیز دل! ملت یه دونه از اون لبخندای مکش مرگ مایی که باهاش دل کری جان رو برده، می زنه حل می شه…

  155. پویا می‌گوید:

    جوان آنلاین یه نظر سنجی گذاشته در باره ی توافقات ژنو، خدایی من موندم طرفدارای ظریف چه قدر پر کارن!!! شب می رن استقبال و پنج تا گوسفند براش سر می برن، صبح کله ی سحرم تو نظر سنجی جوان شرکت می کنن!!!!!

  156. سیداحمد می‌گوید:

    یک: مدبرانه ترین سخن رئیس دولت تدبیر در این مدت ۱۰۰ روز، بی گمان جمله ای بود که انتهای دیدار یک شنبه با خبرنگاران و بعضی خانواده شهدای هسته ای بیان شد؛ «از این پس نوبت فعالان حوزه اقتصاد است که با تلاشی مضاعف وارد میدان کار شوند». جمله ای کاملا صحیح و منطقی که متاسفانه در پیچ و خم بندهای توافق هسته ای گرفتار آمد و زیاد دیده نشد! بزعم نگارنده، این یک جمله رئیس محترم جمهور، از کل متن ۴ صفحه ای توافق هسته ای با ۵ + ۱ شادی آفرین تر بود و ان شاء الله عملیاتی تر. این جمله به عبارتی، توافق رئیس جمهور با جمهور است در حوزه اقتصاد و معیشت و ان شاء الله سود توافق با جمهور، از نتیجه لازم الصبر توافق مقدماتی اخیر بیشتر و محسوس تر باشد. بر اساس آنچه آقای روحانی منقول داشتند، می توان امیدوار بود که لااقل از این به بعد، آحاد مردم و به خصوص فعالان بخش اقتصاد، حقیقتا با «قوه مجریه» طرف اند، نه احیانا «قوه وزارت خارجه»! و می توانند دلگرم باشند که سهم اقتصاد در دولت اعتدال، به نفع مسائل سیاسی و مصائب سیاست خارجی قربانی نمی شود. ایضا وزرا و دست اندرکاران بخش اقتصاد هم می بایست این جمله را به فال نیک بگیرند، بلکه سهم شان در تصمیمات کابینه، بیشتر و جدی تر شود…

    دوستان محترم؛

    تا ساعاتی دیگر، قطعه ۲۶ با ادامه این جملات به روز می شود…

  157. میثاق می‌گوید:

    می بینم آقای قدیانی، بازم زدید تو کار متن دیپلماتیک!

    http://www.ghadiany.ir/1392/21066

    خیلی دوست دارم زودتر بخونم کلش رو…

  158. شیدا می‌گوید:

    یعنى از لاى آن “تِرِک” می شه پاى کمپانى هاى نفتى “شل” و “توتال” را به قراردادهاى نفتى ایران باز کرد!
    و ضررى را که گران شدن نفت بر سر اقتصاد “غرب” آورده، جبران کرد!
    و باهاش “پز” داد که ایها الناس ما خیلى معتبریم که کمپانى هاى بزرگ، نفت ما را به قیمت ارزان مى خرند!

    اولین دستاورد غربى ها، ارزان شدن بهاى نفت و گاز است در زمستان سرد امسال!

  159. در عطش عدالت مهدوی می‌گوید:

    امروز سر کلاس درس یکی از دانش آموزام همینجور بی ربط بلند شد و گفت: خانم؛ دیدید بالاخره ایران با آمریکا دوست شد!!!!!!!!

  160. ناشناس می‌گوید:

    خوشم میاد دیگه کاسه کوزه تان و کاسبی تان داره جمع میشه. منم مثل تو بچه شهیدم، بچه فلاح. یک جوری هم محلیم اما جنازه بابامو نزدم سر کتل باهاش کاسبی کنم. اگر فکر می کنید چرخ زمان به عقب بر می گرده و دوباره کودتا به راه می اندازید و بر می گردید سر قدرت، کور خواندید! مردم دیگه هوشیار شدند. دیگه قراره صحنه را خالی نکنند تا طرف با ۲ درصد و ۳ درصد بشه نماینده. حتی اگر مانعی مثل نظارت استصوابی بشه، فقط خدا را دعا کنید که محض یک خاطری، قبل اینکه خیلیاتون بیاید پائین و تقاصتان تو این دنیا بدید عزرائیل ببرتون اون دنیا، فقط تو اون دنیا جواب بدید.
    دوره اسلامتون که فقط نام علی و حسین داره اما بیشتر ملغمه ای است از اسلام خوارج و اسلام معاویه، مثل عمر همان خوارج رو به اتمامه. امیدوارم توبه کنید…

  161. زائر می‌گوید:

    دنیا متحمل رنج بسیار می شود! نه به خاطر خشونت افراد بد، بلکه به دلیل سکوت افراد خوب…
    (ناپلئون)

  162. امیر می‌گوید:

    فقط و فقط یک سوال!
    اگه آقا بیان سخنرانی کنن بگن تایید می کنن این توافق نامه رو، بگن خوب بوده، مقبول بوده اون موقع دیگه ولایت پذیریتون رو ثابت می کنین و ساکت می شین یا نه؟

  163. میلاد پسندیده می‌گوید:

    کورش کبیر بعد از توافقنانه ژنو: من اصالتا افغانی بودم!

  164. آرزومند کربلا می‌گوید:

    این موارد “داوطلبانه” ما هم خیلی جالب بودنا!!!!!!!!!!!!!!
    نمی دونم چرا دواطلبانه های ما اینقدر نزدیک و شبیه چیزایی بودن که اونا سرشون بیشترین گیرو داده بودن!!!!!!!!!!!!!!!!
    عجب!!!!!!!!!!!!!!

  165. چشم انتظار می‌گوید:

    آرزومند کربلا؛

    این که تازه توافق نامه ی ۶ ماهه ی. طبق اون چیزی که در سند اومده، توافقنامه ی نهایی به صراحت از ادامه ی ساخت مراکز هسته ای جلوگیری کرده!!!!

  166. یه افراطی ضد اعتدال می‌گوید:

    امیر؛
    اونی که نون به نرخ روز خوره و حرف های ولی فقیه رو فقط یه وقتایی قبول داره جناب هاشمی و دیگر همفکران شما هستن که سال ۸۸ کشور رو به اون مرحله رسوندن.
    سکوت که چیزی نیست، ما جونمون رو هم میدیم برای رهبری. شما برو یه فکری به حال خودتون بکن. این رو هم بدون که رهبر ما با وجود جذب حداکثری و در نظر گرفتن همه سلایق مردم و کمک به دولت، هرگز اجازه ذلت کشور رو نمیده. فکر کنم این مسأله رو باید از اون نامه اخیرش فهمیده باشی.

  167. یه افراطی ضد اعتدال می‌گوید:

    جناب ناشناس؛
    اولاً اسلامی که فقط نام اهل بیت رو داشته باشه، شرف داره به توهین به اهل بیت و اینطوری نام بردن آنها.
    ثانیاً خون ۴۰۰۰ شهید فلاح و منطقه ۱۷ آنقدر این نظام اسلامی رو قدرتمند کرده که مسجد ضرار امثال شما حنایی نداشته باشه. خدا رو شکر که همین محله فلاح هم در جریان انقلاب و هم در جریان جنگ و هم در دیگر صحنه های حمایت از نظام و هم در ۹ دی همیشه جزو ردیف های اول بوده. فکر کنم مرور پیشینه محلمون در کمک به تشکیل نظام و ادامه آن و حمایت از ولایت فقیه و خون شهیدان و ایضاً علت شهادت پدر بزرگوارتان بدجوری روی اعصابتون باشه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.