
تا جایی که یادم هست دولت قرار بود ارزش «پول ملی» را افزایش دهد، نه اینکه چوب حراج بزند بر سر «استقلال ملی»! ما تا به حال گمان میکردیم «اعتدال» کاریکاتور «عدالت» است، نگو با استقلال ملت هم سر جنگ دارد. بهراستی اینجا چه خبر است؟! کاترین اشتون انگلیسی در ایران چکار میکند؟! دولت دارد کجا میرود؟! این روزها سالگرد «عملیات بدر» است و سررسید، سرشار از عطر «بچههای خیبر». ما آن همه شهید دادیم که استقلال ملی حفظ شود، یا به حراج گذاشته شود؟! ما شاه را از کشور بیرون کردیم تا اجنبی در امور داخلی ما دخالت نکند، اما از قرار معلوم، دل بعضیها برای دیگ پلوی سفارت تنگ شده! ما تا الان فکر میکردیم بعضیها خود را قیم دستگاه قضا میدانند؛ نگو بدتر، ادعای دروغین حقوق بشر اجنبی را قیم قوه قضائیه میدانند و با کمال وقاحت برای این ادعای دروغین، سفره پهن میکنند! ما اما اجازه نمیدهیم باز هم سر شیخ فضلالله بالای دار رود. ما اجازه نمیدهیم استقلال ملی را تیرباران کنند. آقای ظریف و خانم اشتون مینشینند تقویمگردی میکنند و برای دیدار، «مناسبت» تعیین میکنند، لیکن برای ما «روز زن» فقط و فقط سالروز میلاد صدیقه کبری است. انقلاب اسلامی «وابستگی» را از در بیرون کرد، عدهای میخواهند آن را از پنجره بازگردانند. خجالت از روی شهدای وطن نمیکشند؟! دیدار اشتون با فتنهگران، چه ربطی به مذاکرات هستهای داشت؟! و دولت با چه حقی و به کدام مجوز اجازه میدهد این زنیکه انگلیسی در ایران حرف مفت بزند؟! نکند بعضیها انگلیس بدسابقه را صاحب حق درباره حقوقبشر میدانند؟! و او را برای دخالت در امور داخلی ما محق میدانند؟! اگر اینگونه است، افتخار میکنیم که از ما شکایت میکنند! و افتخار میکنیم که با اینان، زاویه داریم! از عمر این دولت، ۶ ماه بیشتر نمیگذرد اما معالاسف در تضعیف استقلال ملی پروندهای بس قطور دارد. تضعیف استقلال ملی یعنی خدشه بر امنیت، غرور، اقتدار و شرف ملی. اینجاست که دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی باید ورود کند! گیر از «قدم دولت» است، نه «قلم ملت». ما تا به امروز در «وطن امروز» مینوشتیم که توافق ژنو، قابل قیاس با قرارداد ننگین ترکمنچای نیست اما خوب است بعضیها ما را از رواداریمان پشیمان نکنند. اینک برای همگان باید معلوم شده باشد که در آن «لوگوی سیاه هولوکاست هستهای» حق با ما بوده است. ما آن روز البته فقط ناظر بر متن ظریف توافق بسیار بد ژنو بود که لوگوی خود را سیاه کردیم، اینک معطوف بر تضعیف زمخت استقلال ملی، ظاهرا باید نهیب تندتر بزنیم، بلکه از این پس، درباره جزایر سهگانه، کار به چانهزنی با شیخنشین زپرتی امارات نکشد! تعارف را کنار بگذاریم. لیاقت چنین دولتی، حمایت همان روزنامهای است که لوگوی خود را با شال و کلاه اجنبی ست میکند. چوب حراج زدن بر استقلال ملی، شاخ و دم ندارد؛ دقیقا به رفتار و گفتار همین چند وقت اخیر دولت اعتدال میگویند. عاقبت، اتفاقهایی دارد میافتد که با شعائر انقلاب اسلامی همخوانی ندارد و اخباری داریم میبینیم و میشنویم که اساسا با آن بیگانهایم. روحانیت همواره پاسدار و حافظ استقلال ملی بوده. فرض است بر بعضیها که اتکا بر این «دژ پولادین» داشته باشند.

امان از روزگار! من که دلم هرگز این همه برای شهدا تنگ نشده بود. دیروز آقای روحانی در جلسهای گفت: «شبهای عملیات و لحظه خداحافظی را از یاد نمیبرم». جمله جالبی بود! اساسا حتی آنهایی که سرهنگ هم نیستند، به «بچههای جنگ» پز میدهند اما آیا انتظار همان بچههای جنگ از دولتمردان محترم این بود؟! اینکه اجنبی بیاید و عوض «مذاکره هستهای» از «حقوق بشر» سخن بگوید، با فتنهگران دیدار کند، در امور داخلی ما دخالت کند، دست آخر هم ببریمش «تور اصفهانگردی»؟! راستی که دلم هرگز این همه برای شهدا تنگ نشده بود. کجایی سردار شهید حاج حسین خرازی؟! از همان گلزار شهدای اصفهان شاهد باش که بعضیها بیشتر با اشتون حال میکنند تا وصیتنامه تو… آری! جنگ تو شهید، مایه افتخار همه است، درست عکس توافق بعضیها.
وطن امروز/ ۲۰ اسفند ۱۳۹۲
تقدیم به آستان رفیع
«امنیت ملی»

بسمالله الرحمن الرحیم، هست کلید در گنج حکیم. آن «کلید» که قفل میگشاید، نیک اگر بنگری، خدا و نام خداست. «حکیم» از جمله صفات حضرت باریتعالی است. ما نیز که بندگان خداییم، باید بر مبنای حکمت، عمل کنیم، نه اینکه حتی شکایتمان را هم، حکایت دیپلماسی و اقتصادمان، صدقهای بر گرده متشاکی تحمیل کنیم! ظاهرا دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی از صاحب این قلم شکایت کرده که در ۴ یادداشت، مغایر با مصوبات آن شورا، مطالبی برخلاف امنیت ملی نوشته. هر آنچه غیرحکمت، به من میگوید؛ «محترمانه و قانونی، گریبان شاکی ظاهری را بچسب که آخر، اتهام به این درشتی چرا؟» اما «حکمت» اقتضای دیگری دارد! من که مندرجات خود را مقوم مقوله امنیت ملی میدانم، چه گلهای میتوانم از دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی داشته باشم؟! و این دبیرخانه محترم، چه شکایتی میتواند از نگارنده داشته باشد؟! لطفا به کلماتی که در این ترکیب به کار رفته، دقت کنید؛ «دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی». این ترکیب، یقههایی را باید بچسبد که قطعا یقه من نیست و قلمهایی را باید خرد کند که حتما قلم من نیست. من از این ترکیب، و ناظر بر قلمم، شاید انتظار تشکر داشته باشم اما هرگز انتظار تذکر نخواهم داشت، شکایت که اصلا حکایت غریبی است! «حکمت» به من میگوید؛ «در این شکایت، رد پای بعضیها در میان است، رد پای اعتدال». من، براساس حکمت، شاکی خود را، دولت و معاونت حقوقی نهاد ریاست جمهوری میدانم، نه شورایعالی امنیت ملی، که شکایتها، ظاهری دارند و باطنی. به شهادت انبوه نوشتههایم، «امنیتملی» روی سرم جا دارد اما به شهادت این چند زخم که هنوز از فتنه ۸۸ بدین سو، روی سر و صورتم باقیمانده، حتی «مصوبات شورایعالی امنیت ملی» هم روی سرم جا دارد. آنجا که پای امنیت ملی جمهوری اسلامی در میان است، من فقط قلم در دست ندارم، بلکه جان نیز بر کف دارم… و نوشتههایم را بسیار سرشتهام. برای من، امنیتملی کاملا مفهوم است؛ کدام اتهام را و به چه کسی میخواهید تفهیم کنید؟! در مثل، آنهم مثل ملای رومی، مناقشه نیست. گفت: «تو مکن تهدید از کُشتن که من، تشنه زارم به خون خویشتن».

من و ما، همه امت حزبالله، فداییان امنیت این ملکایم. ما علیه ناامنی خوارجصفتان، کارنامه روشنی داریم. وصله اخلال به ما نمیچسبد. منباب اعاده حیثیت مضاعف، مصرم که بدانم دقیقا در کدام جملات ۴ یادداشت مورد شکایت، مغایر مصوبات شورایعالی امنیت ملی چیزی نوشتهام؟! این کمترین حق من است و پاسخ این سوال را، نه از دبیرخانه شورا یا سایر اعضای شورا، بل از آن محترمی میخواهم که ایام انتخابات، شعار میداد؛ «نقد باید آزاد باشد، منتقد نباید به لکنت دچار آید، نباید بترسد، نباید بلرزد». این بود اعتدال؟! من که فکر کنم اصلا همین بود اعتدال!! اعتدال، کاریکاتور عدالت است. اعتدال در ظاهر، همه حروف عدالت را دارد اما در باطن، چپاندر قیچی عدالت است. مشتی حرف که برای خود، عاقبت کلمهای تشکیل داده. اصلا اعتدال یعنی مشتی حرف، مشتی قیل و قال. اعتدال، صراحت در شکایت ندارد. صداقت در حکایت ندارد. یک چیزی میگوید، در حالی که چیز دیگری رخ داده. از گرفتهها سخن میگوید، در حالی که دادههایش بیشتر است. از پیروزی سخن میگوید، در حالی که پیروزی، مگر در مکر خدا نهفته باشد! توافق که موید هیچ فتحی نیست! ما اما آنقدر سررشته از حکمت داریم که دچار اشتباه در فهم مسائل نشویم. ما هرگز شکایتی از شاکی ظاهری خود نداریم، فقط از اعضای آن تمنا داریم که هماهنگ با امنیت ملی حرکت کنند، نه هماهنگ با شعار اعتدال. «اعتدال»، خوب یا بد، شعار یک دولت هست و شعار دولت بعد نیست، اما «شورایعالی امنیتملی» همیشه هست. چشم بر هم زدنی، عمر دولت اعتدال به سرمیآید، لیکن آن روز، هنوز هم شورایعالی امنیت ملی، شورایعالی امنیت ملی است. شورا به این مهمی، باید خط خود را از پیام ۲۲ بهمن جاودانه ملت بگیرد، نه دولتهایی که میآیند و میروند. این شورا، باید آنجا ورود کند که واقعا امنیت ملی به خطر افتاده است. نقد یک توافق زمینی، یعنی نقد یک توافق زمینی، نه اخلال در امنیت ملی. سطح امنیت ملی، بسی بالاتر از آن است که زلف خود را به مفاد توافقی گره بزند که از نظر آقای ظریف، مدام روحش توسط طرف مقابل در حال نقض شدن است! «فلان تحریم آمریکا، گند زد به روح توافق ژنو» تلویحا جملهای از وزیر امور خارجه است و اگر بعضیها، این متن را هم کمپلت (!) مغایر مصوبات شورایعالی امنیت ملی تشخیص می دهند، خوب است لااقل این جمله را در متن شکایتنامهشان درز بگیرند! دیروز خبرگزاری ایسنا از قول خانم راکعی نوشت؛ «رهبری موافق رفعحصر هستند». دقیقا همینجاست که شورایعالی امنیت ملی باید ورود کند، نه مندرجات مقوم امنیت ملی این قلم. در سخن خانم راکعی، ایضا در خبرگزاری ایسنا، به ۲ جهت، تغایر بسیار فاحش با امنیتملی دیده میشود. اول؛ دروغ بستن به رهبر انقلاب، دوم؛ گفتار برخلاف مصوبه خود شورایعالی امنیت ملی مبنی بر حصر ۲ تن از سران فتنه. اینجاست محل ورود شورایعالی امنیت ملی! چرا ورود نمیکند؟! چرا مجلس محترم ساکت است؟! چرا جبهه اصولگرایی ساکت است؟! در روز روشن ۲ تهمت بسیار نابجا، یکی به بزرگان بسته شده، یکی هم به مصوبه شورا. جای سکوت است؟! اینجا، هم باید با خانم راکعی برخورد قانونی شود، هم با آن خبرگزاری که البته اینقدر شجاعت نداشت پای مندرجات خود بایستد، عذرخواهی کند و اعلام آمادگی کند بر اجرای قانون. بالکل خبر مزبور را حذف کرد! اقدام علیه امنیت ملی، بدتر از این؟! فتنهگری بیشتر از این؟! من حالا این را یواشکی مینویسم، باشد که دربرود از زیر دست سردبیر؛ «اقدام علیه امنیت ملی، بدتر از این، که وزیر خارجه بر خلاف توصیه بزرگان به ملت، مبنی بر رصد رفتار و گفتار دشمن، به مردم توصیه میکند که توجهی به حرف دشمن نکنند؟!» ما حالا منباب «صبر انقلابی» خیلی از حرفهای یواشکی را در کنج دلمان مخفی نگهمیداریم، بعضیها هم دور برندارند علیه امت حزبالله و روز یومالله. و شکایت نکنند از تکرار شعارهای ملت در راهپیمایی. فتنهگر منافقی که خود جرأت نکرد روز ۲۲ بهمن در دریای مواج و طوفانی ملت، حضور پیدا کند، از ترس آنکه مبادا غرق شود، همه رفتار و گفتار این روزهایش، رسما اعلان جنگ علیه امنیت ملی این مرز و بوم است. نمیبینند؟! نمیشنوند؟! ما حالا حرفی نمیزنیم، لااقل روانه دادگاهمان هم نکنند! روانه دادگاهمان هم میکنند، حداقل لطف کنند مصادیق شکایت خود را بیان کنند! این بود اعتدال؟! آری، همین بود اعتدال! دقیقا همین! دست فرمان اعتدال، جز این در ژنو توافق میبست، جای تعجب بود! اعتدال به توافق میآید، توافق به اعتدال! من در ۲ تا از ۴ متن مورد شکایت، نوشته بودم؛ «حتی لبوفروش بیسواد هم چنین توافقی را امضا نمیکرد». از من اما تندتر، آن عالمی بود که گفت؛ «آدمی وقتی با این آمریکاییها دست میدهد، باید انگشتان دست خود را دوباره بشمرد» یا آن عالم دیگری بود که گفت؛ «حتی هیچ بیسوادی، پای همچین برگهای را امضا نمیکند». آیا تکرار نرمتر سخنان آیتاللهالعظمی نوری همدانی و آیتاللهالعظمی جوادی آملی، مغایرت با مصوبات شورایعالی امنیت ملی است؟!

بعضیها لطف میکنند اگر هنگام سخن گفتن از «آشتیملی» در محکمه را نشان منتقد ندهند! بعضیها لطف میکنند اگر به جای کلیگویی، مشخصا بگویند در کجای نوشتههایم امنیت ملی به خطر افتاده، که از خود دفاعی در برابر این تهمت ناروا کرده باشم. بدترین بیاخلاقی، همین است که انگ اتهام علیه امنیت ملی بزنی و هیچ نگویی کدام جمله، کدام خط، کدام پاراگراف؟! اقدام علیه امنیت ملی، رفتار و گفتار نماینده امور اقوام و اقلیتهاست که یک روز زبان ملی را میزند، یک روز وحدت ملی را، یک روز خط ملی را، یک روز اقتدار ملی را. یعنی ما باید همه چیز را بنویسیم تا معلوم شود چه کسانی دارند علیه امنیت ملی این دیار، کار میکنند؟! آیا ما یک چیزی هم بدهکار شدهایم و جماعت نان به نرخ روزخور، که حتی نان بازرگان را هم به نرخ روز میخورند، طلبکار از ما؟! من در یادداشت «دهان ما پلمب نمیشود» نوشته بودم؛ «تسلیم دشمن در برابر ملت ایران، آنجا بود که ما در سوریه، روی موضع مقاومت ایستادیم و صرف نظر از دولت، با دستفرمان انقلابی اصل نظام، حزبالله، خون شهدا و خشم انقلابی خمینی، بیآنکه ذرهای از حق خود کوتاه بیاییم، دشمن را وادار به کوتاه آمدن کردیم. آنچه در ژنو گذشت، قدرمسلم، تسلیم دشمن در برابر ما نبود!» این، نقد توافق ژنو است یا اقدام علیه امنیت ملی؟! و آیا شورایعالی امنیت ملی، مصوبهای داشته که توافق ژنو نباید نقد شود؟! من در یادداشت «غرور ملی شکست، نه ساختمان تحریم» نوشته بودم؛ «آقایان! آنچه مخل چرخیدن چرخ کارخانههای ما بود، چرخش سانتریفیوژها نبود. سانتریفیوژها خود بخشی از کارخانه ما هستند. آیا بهتر نیست به جای مفت فروختن سرمایهای که دیگران برای ما به ارث… یعنی به امانت گذاشتهاند، با کار و تلاش، سرمایهای به سرمایه قبلیها اضافه کنیم؟!» کجای این حرف، خلاف کدام مصوبه شورایعالی امنیت ملی است؟! من در یادداشت «آقایان! سر بولدوزر را بچرخانید طرف دشمن» نوشته بودم؛ «ما از خاطر نبردهایم که آقای روحانی به ملت خود، «کلید» نشان داد، نه بولدوزر، فلذا بهتر است دولت اعتدال، بولدوزر را خرج بیگانگان کند! بیگانگانی که زیاد مغلطه میکنند و مرتب از خط قرمز وزیر امور خارجه عبور میکنند!… اگر دولت گذشته در ۴ سال دوم خود، «مقاومت» را مانع رشد اقتصاد معرفی میکرد، اینک دولت هفت دهم درصدی، «هستهای» را بهانه کرده. و این هر ۲ اشتباه بوده و هست». ذکر مستند و بیان مستدل و صدالبته فراجناحی و فرادولتی اشتباهات دست اندرکاران، زیر پا گذاشتن کدام مصوبه شورایعالی امنیت ملی است؟! آیا تاکید بر ایستادگی و مقاومت یا تاکید بر انرژی هستهای، مغایرتی با امنیت ملی کشور دارد؟! من در مطلع یادداشت «هستهای ملت و دیپلماسی دولت» نوشته بودم؛ «توافق ژنو آمده بود که نه در جنگ، بلکه بر جنگ، بر «گزینه نظامی روی میز است»، بر تهدید، بر گلوله، بر حمله و بر جنایت و تجاوز پیروز شود، توافق ژنو آمده بود که ادبیات گل و بلبل را جایگزین ادبیات نظامی کند اما چه آمدنی! واقعا چه آمدنی که وزیر خارجه آمریکا، فقط ۳ روز بعد از اجرای توافق، باز هم در شیپور جنگ دمید تا ثابت شود توافق ژنو، خود آتشبیار معرکه است!» آیا این نقد صریح و البته صحیح، بیشتر به مدح امنیت ملی کشور شباهت ندارد تا اخلال در آن؟! به صراحت بگویم؛ اگر بعضیها به توافق ژنو، تعصب بیجا و غیرمنطقی دارند، من به خون همه شهدای این دیار، من جمله شهدای هستهای، از موضع عقل و استدلال، حساسیت دارم. حزبالله، عقل و دین و دل و هوش، به خدای حکیم قادر متعال باخته است، نه به کدخدایی که دیگر خیلی وقت است نیست! امت حزبالله مثل خمینی، مثل خامنهای، خوشبین به مذاکره با آمریکاییها نیست، چرا که با پیامبر درونیاش فکر میکند، نه با کدخدایی که دیگر خیلی وقت است نیست! این روزها، هم سالگرد خیبر است، هم سالگرد بدر. خوب است بعضیها هنگام دست دادن به جان کری، لااقل به حرمت خانواده شهدای جوشن، سهند و سبلان، کمی کمتر بخندند. من در همه این یادداشتها، اتفاقا از موضع امنیت ملی، اقتدار ملی، غرور ملی و پرهیز از معرکهگیری، به نقد توافق ژنو پرداختهام. من، امنیت ملی و شورایعالی امنیت ملی را به خوبی میشناسم. هم امنیت ملی و هم انشاءالله این شورا، هم چنان که تا الان هم همین طور بوده، اگر شکایت از کسی داشته باشند، دقیق، عمیق، مصداقی و مشخص، مورد شکایت را مطرح میکنند و هرگز نمیگویند؛ «این ۴ نوشته، خلاف مصوبات شورایعالی امنیت ملی و در حکم اقدام علیه امنیت ملی کشور بوده است، مصداق بیمصداق»! بعضی ها وقتی به جای پاسخ، اصحاب تحلیل را بیسواد میخوانند، شکایتشان هم خلاصه میشود در یک کلیگویی مبهم. من البته به احترام قانون، از ذکر جزئیات دادگاه روز یکشنبه خودداری میکنم، لیکن از دولت محترم میخواهم عمل بر مبنای حکمت کند، یا لااقل به همان «تدبیر» که میگفت، عمل کند. من لااقل در این مجال، هرگز نمیخواهم حکایت فیلم «آژانس شیشهای» ادعا کنم؛ «امنیت ملی را برای من، امثال عباسها معین میکنند» که شهدا خود، یکی هم برای ماندگاری همین قانون و امنیت ملی، جان بر طبق اخلاص گذاشتند. آری، بیشترین احترام به قانون، از آنِ حزبالله آرمانخواه است. من برای زدن حرفهای شاعرانه، نه قلم کم دارم، نه انگیزه، اما طبق قوانین این نظام مقدس و الهی، امنیت ملی را برای من، برای دولت، و برای همه، مصوبات شورایعالی امنیت ملی معین میکند. جناب شاکی محترم و اصلکاری، باید مشخصا بگوید؛ «کدام فراز از نوشتههایم، مخل کدام مصوبه شورایعالی امنیت ملی بوده؟! و به کدام دلیل، اقدام علیه امنیت ملی تفسیر شده؟!» شاکی هر که باشد – به نظر میرسد دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی نباشد! – تهمت درشتی زده و حتما باید جوابگو باشد. اگر طبق قانون، امثال من باید برای آنچه مینویسند جواب پسدهند، طبق همین قانون، شخص شاکی هم باید برای ادعایی که طرح کرده، بینه محکمهپسند و مصداق معین بیاورد و الا از نظر افکار عمومی محکوم خواهد شد به مغلطه و فرافکنی. در تمام دوران روزنامهنگاریام، بویژه در سال ۸۸ تهمتهای مختلفی دشت کردهام اما افترای اقدام علیه امنیت ملی کشور، تهمت درشتی است که هرگز نمیبخشم. بدان امید که از این پس، شاکی خود بار شکایت را بر دوش بگیرد و در یک اقدام خلاف امنیت ملی، اهل تعهد را رودررو با نهادهای حکومتی قرار ندهد. اقدام خلاف امنیت ملی، آنجاست که امثال مرا در مواجهه با شورایعالی امنیت ملی قرار دهند، اما بدانند ما عمل براساس حکمت میکنیم. «ما با این شورا و آن نهاد، سر دعوا نداریم» حتی به این معنی هم نیست که احیانا با دولت اعتدال، سر جنگ داریم. جنگ ما با دشمن این ملت است. شأن و منزلت جنگ ما بالاست. ما جواب شکایت را با شکایت نمیدهیم. اگر بعضیها وقت شکایت از ما دارند، وقت ما اما پر است. وقت ما وقف رفتگری در خیابان امنیت ملی، با جاروی قلم است. جادوی قلم، «حکایت» را کفایت میکند؛ به «شکایت» نیازی نیست. شکایتی هم اگر هست، از «جداییها»ست. دولت باید آشتی باشد با ملت. دولت باید اعتماد داشته باشد به ملت. دولت باید اعتقاد خود به شعارهای ۲۲ بهمن را فزونی بخشد. دولت باید «وحدت و استقامت» را مقوم امنیت ملی بداند. «تغییر» یکی از شعارهای این دولت بود. دولت باید تغییر رویه بدهد و سعهصدرش را بیشتر کند. دولت محترم، خود قضاوت کند؛ چقدر با دشمن، سعه صدر دارد، چقدر با دوست؟! ما دوست دولت هستیم، خیرخواه او. من به دولت توصیه میکنم با جدیت بپردازد به کار، به خدمت، به اقتصاد مقاومتی. من به دولت توصیه میکنم پیام راهپیمایی ۲۲ بهمن ملت مبنی بر «وحدت و استقامت» را بگیرد. بعضی شکایتها، مخل وحدت است و بعضی توافقها، نافی استقامت. اگر به آقایان برنمیخورد، من سوال میپرسم؛ «در کدام بند توافق ژنو، مقوله استقامت نمود پیدا کرده است؟!» اگر به آقایان برنمیخورد، من سوال میپرسم؛ «تقسیم بر ۲ کردن ملت و بیسواد خواندن اصحاب نقد، چه نسبتی با پیام وحدت دارد؟!» دولت بپذیرد که نیاز به تغییر رویه دارد و الا فقط در نامههای خصوصی که آیا هست، آیا نیست، از وی دفاع میشود! خطر آنجاست که بعضیها دقیقا عین شکایت کردنشان، برای این ملت کار کنند؛ توزیع سبد کالا! و ایضا عین شکایت کردنشان، با دشمن توافق کنند؛ توافق ژنو! اگر همه کارهای بعضیها عین همین شکایت کردنشان باشد، دیگر جای تعجبی نیست که هر روز درباره مرحله دوم پرداخت یارانهها، یک جور سخن بگویند و ملت را گیج کنند! دیپلماسی صدقهای، اقتصاد صدقهای میآورد و این هر دو، «شکایت صدقهای». شکایت صدقهای یعنی؛ «من میگویم این ۴ یادداشت، مخل مصوبات شورایعالی امنیت ملی و اقدام علیه امنیت ملی است، تو دیگر از من، ذکر مصادیق نخواه، قبول کن!» من اما میگویم؛ «این کشور، قانون دارد و همه در برابر قانون، برابرند و احدی برابرتر نیست!» در آخر، باز هم دعا میکنم برای قوه مجریه که یکی از چند قوه کشور است و آنچه زیاد دارد، کار نکرده. البته توصیه ویژهای هم دارم برای دولت و آن اینکه دولت یک چیز را مشخصا دست بگیرد و همان امر مشخص را درست کند. توصیه مصداقی من به دولت -با احتساب همه جوانب امور- این است که لااقل روی یک امر، انگشت حکمت بگذارد و بعد از ۴ سال، حداقل پز تدبیر در مقام عمل این یک امر را بدهد. از جمله شعارهای انتخاباتی آقای روحانی، بالا بردن ارزش پول ملی کشور بود. همین افزایش ارزش پول ملی، گمانم نکته خوبی است که دولت اعتدال، روی آن سرمایهگذاری کند. در این ۶ ماه که این اتفاق فرخنده نیفتاده، باشد که از این به بعد بیفتد. در راه کمک به این توصیه، که افزایش امنیت ملی کشور هم کاملا در آن ملحوظ است، با قلم خود حاضرم بیهیچ چشمداشتی، دولت محترم را یاری رسانم. گفت: «با لب دمساز من گر جفتمی، همچو نی من گفتنیها گفتمی».
وطن امروز/ ۷ اسفند ۱۳۹۲
الله، الله، لا اله الا الله. خدایا! ما به نام تو انقلاب کردیم. فردا هوای ما را، هوای انقلاب خودت را داشته باش. داری. میدانم. اصلا ما که هستیم؟ شیاطین، بغض از قدرت تو دارند. بیش از ما، با خودت دشمنی دارند. مشکل ابلیس، هستی تو است، نه هستهای ما. خدایا! فردا یک طرف تویی، و طرف دیگر، همه فراعنه، همه ابوسفیانها، همه اشرار، همه دشمنان بشریت. ما با انقلاب اسلامی، دیری است که طرف تو را گرفتهایم. طرفداری از تو، همه جرم ماست.
خدایا! انقلاب ما اگر خدایی نبود، دشمنان تو کاری به کار ما نداشتند. فردا، یک طرف، انقلابی است به نام تو و کمی آن سوتر، کسانی که حاکمیت حق را بر جهان نمیخواهند. تو را نمیخواهند. در نبرد خدا و کدخدا، ما ایمان به قدرت تو داریم. تو بالاتری. مکر تو کاریتر است.
خدایا! به سرودهای انقلاب ما نگاه کن! همهاش نام توست. کجا ما خرمشهری آزاد کردهایم، بیآنکه فراموش کنیم نقش تو را؟ و کجا خمینی و خامنهای، از فتوحات سخن گفتهاند، الا آنکه سجده بر درگاه تو را نشانمان دهند؟
خدایا! هر کجا این انقلاب، علیه دشمنان تو، خودی نشان داده، ولیفقیه، دست قدرت تو را به ما نشان داده. نشانی محراب تو را، مِهر تو را، مُهر تو را.
خدایا! در سی و پنجمین تولد انقلاب، چه سخنی زیباتر از سخن گفتن با تو؟ و چه کاری بهتر از حمد و ستایش خدای انقلاب؟ خدایا! ۳۵ سال بعد از ۲۲ بهمن ۵۷ ما همچنان انقلابی هستیم. قلب انقلاب اسلامی، جای تو است. درون سینه ما که سرشار از محبت، بلکه ولایت توست، چگونه دوستی با آمریکا بگنجد؟! و چرا نمیفهمند بعضیها که خدا و کدخدا، با آن همه دشمنی با هم، هرگز به بازی «برد – برد» نمیرسند؟! بعضیها از ما میخواهند دشمن را درک کنیم! اگر بنا بر درک دشمن بود، اصلا چرا انقلاب کردیم؟ آن هم به نام خدا؟ مگر دشمن، خدای ما را درک میکند، نهاد بشریت را درک میکند، انقلاب اسلامی را درک میکند، خون شهدای ما را درک میکند، خون دل مادران شهدای ما را درک میکند که ما او را درک کنیم؟!
دلی که خدا را درک کرده، به کار درک کدخدا نمیآید! و حنجرهای که «مرگ بر آمریکا» گفته، همچنان هر چه فریاد دارد، بر سر آمریکا میکشد. ما همان انقلابیهای بهمن پنجاه و هفتیم، بلکه تندتر! صراحت ما علیه دشمن، بیشتر شده. ما بیشتر از پدرانمان، خشم داریم نسبت به آمریکا، چرا که بیشتر از شهدا، شاهد عداوت دشمن بودهایم. تنفر ما از آمریکا، بسی بیشتر از شهدای دهه ۶۰ است چرا که بعد از رفتن شهدا، ذرهای از خباثت دشمن، کم نشده.
اگر ما بدیها و بیادبیهای بیشتری از دشمن دیدهایم، حق داریم رساتر از قبل و بلندتر از قبلیها، فریاد برآوریم «مرگ بر آمریکا». روز ۲۲ بهمن ۵۷ ما بلکه دهه ۶۰ ما، همه دنیا با شعار «مرگ بر آمریکا» موافق نبودند. اینک ۳۵ سال بعد از انقلاب، «مرگ بر آمریکا» بدل به شعار همه ملتها شده. دشمنی با نظام سلطه در نهاد بشریت است.
ذات آدمی، تنفر از سلطهگری است و وقتی دشمنی سلطهگران، فزونی میگیرد، خشم جهانیان هم از او بیشتر میشود. با این حساب، آیا ما نیاز به اصلاح چهره انقلاب خود نزد جهانیان داریم یا آمریکای منفور؟! آنکه باید دستی اساسی بر قیافه کریهالمنظر، وحشی، بیادب و منفور خود بکشد، رژیم آمریکاست و الا تصویر جمهوری اسلامی در امهات و اصول، خداییتر از آن است که نیاز به اصلاح داشته باشد.
اگر منتهیالآمال ما، دست دادن با سران کاخ سفید بود، این کار را به طریق اولی، محمدرضا پهلوی گور به گوری داشت انجام میداد! و اگر دست دادن با دشمن و توافق با شیطان، گرهگشا بود، شاه نگونبخت، اساسا سقوط نمیکرد! من در شگفتم که چرا بعضی دوستان دیپلمات، کدخدا را بیش از خدا، در محاسبات خود راه میدهند!
انقلاب متکی به خدا و متکی به ۳۰۰ هزار شهید، زیباتر از آن است که نیاز به تغییر چهره داشته باشد. کدخدایی که دیگر نیست، باید اصلاح کند چشم و ابروی خود را! خدا جای حق نشسته، کدخدا باید اصلاح کند موضع خود را!
خدایا! تو شاهد باش که ما انقلابی باقی ماندهایم و از انقلاب با نام و یاد تو، ذرهای پشیمان نگشتهایم. ما انقلابی حرف میزنیم، انقلابی عمل میکنیم، انقلابی فکر میکنیم و همچنان انقلابی، از انقلابمان پاسداری میکنیم. انقلابی بودن، یعنی جمع آرمانخواهی و واقعگرایی، یعنی جمع تکلیف و نتیجه. نقطه مقابل افراط و تفریط، صراط مستقیم انقلاب اسلامی است، نه اعتدال. اعتدال، نوعی میانهروی کاریکاتورگونه است که حتی این توانایی را هم دارد که در تقابل خدا و کدخدا، میانه را بگیرد و دم از بازی «برد – برد» بزند! اعتدال، نوعی ژست سیاسی است که گاهی در برابر دشمن، لال میشود اما علیه دوست، سرشار از قیل و قال! شعار ما را دولتهایی که میآیند و میروند، تعیین نمیکنند، انقلاب اسلامی معین میکند. ما شعار انقلاب، یعنی شعار استقلال را به هیچ شعاری منجمله شعار اعتدال نمیفروشیم، چرا که اینک دیگر بر ما ثابت شده، اگر استقلال، دشمن را پس میزند، اعتدال، دشمن را جلو میآورد. اگر استقلال، ضامن امنیت، پیشرفت و آرامش است، اعتدال، دشمن را هارتر میکند. خدایا! تو شاهد باش دفاع ما را از شعار شهدا، و شهادت بده ایستادگی ما را بر موضع انقلابی که به جای تعصب به کدخدا، روی شعائر بلند تو حساس است و نسبت به دین تو غیرت دارد. خدایا! تو شاهد باش که ما دولتی نبوده و نیستیم، بلکه انقلابی بوده و هستیم. ما در نامههای خصوصی و البته موهوم، از انقلاب دفاع نمیکنیم، بلکه صریح و صحیح، پشت انقلابمان هستیم. فردا ما با صراحت هر چه تمامتر، از اصل مسلم ولایت فقیه و از مصداق مقتدر آن، دفاع خواهیم کرد. فردا هر «مرگ بر آمریکا»ی ما انشاءالله تیری است بر قلب کاخ سفید. فردا معلوم خواهد شد برخلاف نظر بعضیها، این کاخ روسیاه سفید است که نیاز به تغییر چهره دارد، نه حسینیه خدایی امام خمینی (ره). فردا معلوم خواهد شد طرف حساب آمریکا، انقلاب اسلامی است، نه این دولت یا آن دولت. و به این عبارت، هر توافقی، کاغذپاره است! فردا انشاءالله شعارهای غرّای ملت، ماشین زخمخورده دیپلماسی دولت را روی چال خواهد برد و آن را تعمیر خواهد کرد! فردا کدخدا خواهد فهمید که در مصاف با خدا، چارهای جز شکست ندارد. فردا اوباما و جان کری خواهند فهمید که بیهوده توافق بستهاند، چرا که طرف حسابشان، یک انقلاب اسلامی ۳۵ ساله است، نه دولتهای ۴ ساله! فردا در جشن تولد استقلال، باید آزادی و آزادی بیان سخن براند، نه اعتدال، که فردا روز همه ملت است، نه روز دولت. فردا بیش از آنکه روز این قوه و آن قوه باشد، روز فرمانده کل قواست. فردا روز دست خدا، روز خداست.
خدایا! فردا حلقوم ما در تصرف تو است؛ فردا روز توست. مگر نه آنکه ما از آن به «یومالله» یاد میکنیم؟! فردا، این تویی که میآیی. این تویی که اثبات میشوی. این تویی که حماسه میآفرینی. در خط مقدم فردا، فرمانده تویی… و ما از تو خط میگیریم.
خدایا! فردا، یک ملت، لشکر خواهی داشت. اگر هر روز، یک روز به ظهور حضرت منتقم نزدیکتر میشود، فردا چون «یومالله» است، گویی یک فصل به آمدن بهار نزدیکتر میشود. خدایا! بهترین فردا را تو به ما وعده دادهای. آن ملتی که قرار بود از مشرق زمین، با انقلاب خود، قیام منجی را نزدیکتر کند، اینک به جشن سی و پنجم رسیده. تا فردای ما، فردایی داشته باشد، گمانم وقت خوبی است. خدایا! برای کدام برگ از این سررسید، نقشه ظهور کشیدهای؟! تا آن روز رویایی، نگهدار انقلاب ما باش، نگهدار فردای ما باش، نگهدار فریاد ما باش، نگهدار مولای خراسانی ما باش. سران کاخسفید، انقلاب ما را از چشم تو میبینند. این یکی را درست فهمیدهاند. دارند با تو دشمنی میکنند.
خدایا! فردا «روز حضور» است اما این فردا، خود، فردایی دیگر میخواهد؛ «روز ظهور». فردا ما با حضور خود، بر دهان دشمن تو میکوبیم. باشد که فردایی دیگر، «الله» اذن بر آمدن «بقیهالله» دهد… و تسکین دهد این دل بیقرار را. خدایا! قول حضور از ما، قول ظهور با تو. از این تقسیم کار، دند شیطان نرم، چشم کدخدا کور!
وطن امروز/ ۲۱ بهمن ۱۳۹۲
بسم الله…
“پیروزی بر دولتی که یک روز وزیر مسکن اش می گوید؛ «من طرح مسکن مهر را با همان قوت قبل ادامه می دهم»، روز دیگر می گوید؛ «من نام پروژه “مسکن مهر” را “مسکن اجتماعی” می گذارم» و روز بعد می گوید؛ «مردم میان “تورم” و “مسکن مهر” باید یکی را انتخاب کنند» فقط یک سر سوزن درایت و هوشیاری می خواهد؛ خیلی هم حالا سیاست ورزی و نقشه کشیدن و لابی گری نمی خواهد!!”
دقیقا… دقیقا!
“کاش همان ۲۴ خرداد، قالیباف را ساکت فتنه تر از شیخ حسن خطاب نمی کردیم که حالا مجبور باشیم به باجناق ناطق بگوییم «وزیر مسکن جمهوری اسلامی»!!”
افسوس…
“آقای قالیباف! رنج دوران دیده ایم، خون دل ها خورده ایم. بیش از این باید کار کنی، خیلی بیش از این… در ضمن، انبوهی از بیل و کلنگ به یک کلید فانتزی می بازد، اگر آدمی به حریف خود پاس گل بدهد!! سیاسی نبودن شاید خوب باشد، اما دیگر نه اینقدر!!”
قشنگ گفتید!
یعنی بابت آن پاس گل که میلیونی رای جا به جا کرد، هنوز جا دارد سرم را بکوبم به دیوار!!!
درست است؛ “حالا شد عمل به تکلیف”
اما چرا اینجا در برابر محسن هاشمی احساس خطر کردند و پشت قالیباف ایستادند اما در برابر جناب شیخ حسن که همه چیزش بر اساس نفاق است، احساس خطر نکردند.
محسن هاشمی خیلی خطرناک تر از حسن روحانی بود؟
شهرداری تهران خیلی مهمتر از ریاست قوه مجریه بود؟
“کاش ۲۴ خرداد هم مثل ۱۷ شهریور عمل کرده بودیم! وه که چه زود، دیر شد!”
خصوصی شاید!
سلام؛
ببخشید میشه بفرمایید سردار تو کدوم صحبت هاش به شیخ حسن پاس گل داده؟؟؟
شاید بدبینم، نمی دونم! ولی انتخاب سردار با اون اوضاع رای گیری تو دو مرحله و اون میزان رای و… همچین هم… بی خیال…
عطشان؛
پاس گل یعنی همان حرف غیر لازم و بی ربطی که در مناظره زد و روحانی هم در جوابش گفت: شما گفتید اجازه تجمع را صادر می کنیم، بعدش در یک حمله گازانبری، همه شان را جمع می کنیم!… آقای قالیباف! من سرهنگ نیستم و…!!!
همان شب، چند نفر از آشناها که متقاعدشان کرده بودم به قالیباف رای بدهند، پیامک زدند که:
“دولت گاز انبری… نمی خوایم نمی خوایم!”
😐
حاج حسین سلام
خیلی خوب بود…………………
آهان، بعله، ای کاش نمی پرسیدم داغ دلی بود که تازه شد…
ولی واقعا شما این همه به این انتخاب امیدوارید؟ منظورم همین رای گیری و اختلاف اندک و….
فکر کنم اصولگرایی احتیاج به یه خونه تکونی اساسی داره!!
من که دیگه با شنیدن این عبارت یاد اصول و ارزش ها و مسایلی از این دست نمیفتم.
استفاده کردیم.
ممنون…
عمل به تکلیف…
ولى دوستان همچنان هم فکر مى کنن ۲۴ خرداد هم به تکلیف عمل کردند!
ای خدا از دست اینها!
با این پاس گلهایی که قالی روز مناظره داد، اگه یخورده جوون تر بود
راحت می تونست ذخیره اینیستا توی بارسا باشه! گاز انبریش به کنار،
قهوه میترانشو چیکار کنم!
هعی…
هر چی به خط های آخر می رسم بیشتر حسرت می خورم از این فرصتی که سوخت شد! درستِ به تکلیف عمل کردن و اشتباه ۲۴ ام رو تکرار نکردن و الان خوشحالیم مثلا!! ولی همه مون می دونیم از این دست متنایی که می نویسید یه جور دل خوشکنکِ!
شهردار شدن قالی مثل ۱ مُسکنه!!
چقدر این متن، خوش تراش دراومده… ممنون داداش حسین.
یه زمانی در طرقبه خدمت می کردم که، نماینده ی افراطی و دوم خردادی طرقبه و شاندیز (احمد مرادی) که جزو متحصنین مجلس منفور ششم بود و در صحن علنی، با شیخ بی سواد، (البته اون زمان خداییش یه کم سواد داشت!) درگیری شدید لفظی پیدا کرد، قبل از انتخابات شورای اول، هی برای خودش نوشابه باز می کرد که؛ بله! ما می خواهیم این قانون معطل مونده رو، که انتخابات شوراها باشه احیا کنیم. و چرندیات دیگر…! بعدشم که تو انتخابات، به تبع موج دوم خرداد برنده شدند، چه دلقک بازی که از خودشون درنیاوردند. و چه پول هایی که در میان برخی شورایی ها پارو نشد!! ولی نمی دونستند، یک روزی آه مردمی که گول سالوس بازی هاشون رو خورده بودند، دامنشون رو می گیره… هر چند که امثال ایشون، بارش رو حسابی بست و الان در بلاد خارجه!… بماند. ولی…
این بنده ی خدا خانم “الهه راستگو” هم، یه بار تو عمرش یه رأی درست و درمون داد! ببین چه بلایی سرش آوردند، این اصلاح طلبای بی جنبه ی دیکتاتور!!! بنده ی خدا رو تهدید کردند! عنقریبه بیاد بگه؛ بابا بخدا رأی من جعل شده (!) همون ننه مرده ای که، صدای دامت برکاته رو در آورده، رأی من رو هم جعل کرده. 🙂
انبوهی از بیل و کلنگ به یک کلید فانتزی می بازد، اگر آدمی به حریف خود پاس گل بدهد!! سیاسی نبودن شاید خوب باشد، اما دیگر نه اینقدر!!
یه سوال دارم بالا غیرتن درست جواب بده!!
چی میشه که بعضی از کامنتهای مخالف نظرت رو (صرفا مخالف نظر) حذف می کنی؟ چه دلیلی داری برای این کار؟
لطفا جواب بده سوال مهمیه.
به نظرم اصول گراها تو ماجراى “راستگو” از در حمایت وارد نشوند و اظهار نظر نکنند!
باز هم خدا را شکر که “طرف” شهردار نشد!
کوچیک شما! (گفت و شنود)
گفت: رئیس شورای شهر به یکی از اعضای این شورا گفته است خائن!
گفتم: چرا؟!… یعنی در فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ شرکت داشته است؟!
گفت: نه بابا!
گفتم: پس حتماً به خاطر اینکه از کمک مالی ملکعبدالله سعودی سهم گرفته! یا روز قدس سال ۸۸ به نفع اسرائیل شعار داده! یا مسجد آتش زده! یا شریک جرم فتنهگران در وطنفروشی و آدمکشی و پاره کردن عکس امام(ره) و اهانت به عاشورا و دهها جنایت دیگر بوده؟!
گفت: ای عوام! این جنایتها را که خود مدعیان اصلاحات مرتکب شده بودند.
گفتم: پس چرا مسجدجامعی به ایشان گفته است خائن؟!
گفت: برای این که در انتخاب شهردار تهران به قالیباف رأی داده بود.
گفتم: تازه این اول اعتدال است!… آدم خیلی چاق و فربهای در صندلی عقب تاکسی نشسته بود. شخص دیگری که کنار او نشسته و از فشار مچاله شده بود از او پرسید؛ ببخشید! اسم شما چیه؟! یارو جواب داد؛ کوچیک شما بهرام! و طرف گفت خدا را هزار مرتبه شکر! بزرگ بشی چی میشی؟!
مرسی با پنجاه و یک و هفت دهم درصد رئیس جمهور مصر شد و آقای روحانی با پنجاه و هفت دهم درصد رئیس جمهور ایران.
مرسی به امریکا اعتماد کرد و این شد سرنوشتش، حالا با یک درصد رای کمتر محاسبه کنید نتیجه اعتماد به امریکا را؟
مسجدجامعی چقدر وقیح و بی ادبه که به یه واقعا راستگو می گه دروغگوی خائن!!
کاش مودبانه حرف زدن را از بزرگان یاد بگیرد.
نباید انتظار اعتراف و عذرخواهی داشته باشیم. و حتی نباید انتظار داشته باشیم که در درون خودشون بپذیرند که درست عمل نکردند. فقط همین که حرفهای “آقا” در ضمیر ناخودآگاهشون تاثیر بذاره و در دورههای بعدی انشاءالله مثل همین انتخاب شهردار عمل کنیم باید راضی باشیم.
قالیباف مثل تیمی می مونه که می خواسته قهرمان لیگ بشه، اما حالا طرفدارای بیچاره ش از اینکه توی لیگ مونده خوشحالن!!!
اصغر؛
دیدگاه سبکی داری!
مگر ماجرا سهم خواهی است؟ ما را با چه کسانی اشتباه گرفتی؟
ریاست جمهوری تمام شد و رفت!
در مورد شهرداری تهران، قطعا قالیباف قابل مقایسه با آقازاده معلوم الحال رفسنجانی نیست.
ضمنا اگر ما طرفدار شخص قالیباف (به آن معنا که مد نظر شماست) باشیم هم غصه ای نداریم؛ زیرا مدیر توانمند و سرباز شجاعی چون حاج باقر قالیباف، هیچ وقت بیکار و بی مسئولیت نمی ماند و قطعا به فرض اگر شهردار نمی شد، چه بسا مسئولیتی بزرگ تر به او محول می شد!
سید احمد؛
در جواب اصغر:
“ریاست جمهوری تمام شد و رفت!”
واقعا تمام شد و رفت؟ پس چرا خودتون ول کن ماجرا نیستید و هنوز گیر روی جلیلی (همون که قدیانی بال دوم می دونستش کنار قالیباف) و پایداری دارید؟
سومی؛
فکر می کنم جوابم به اصغر واضح بود. از جنبه ای که اصغر به ماجرا اشاره کرد، ریاست جمهوری به نظر بنده تمام شده و کامنتش به نظرم مسخره بود!
اما این دلیل نمی شود که منتقد رویه اشتباه پایداری در سیاست ورزی نباشیم!
این انتخابات ریاست جمهوری تمام شد، اما انتخابات های دیگر با گزینه ای دیگری خواهیم داشت که اگر رویه اشتباه پایداری اصلاح نشود، باز هم به مشکل بر می خوریم!
دفتر مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی، در پیامی درگذشت والده ی سردار سرلشکر “قاسم سلیمانی” فرمانده ی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تسلیت گفتند.
متن پیام رهبر انقلاب به این شرح است:
(باسمه تعالی)
سردار سرلشگر قاسم سلیمانی؛ درگذشت مادر گرامیتان را به شما و دیگر بازماندگان آن مرحومه تسلیت میگویم.
زحمات و خدمات ارزشمند جنابعالی به اسلام و مسلمین، بی شک ذخیره ارزشمندی است در دیوان عدل الهی، برای مادری که چنین فرزندی را در دامان خود تربیت کرده است.
رحمت و مغفرت الهی را برای آن مرحومه از خداوند متعال مسألت می کنم.
سید علی خامنهای
۱۹/شهریور/۱۳۹۲
شاید اگه این پاس گل رو نمیداد الان باید واسه ریاست جمهوریش ذوق می کردیم…
سلام؛
یه سوال در مورد اون قسمت سیاست بازی داشتم. چرا شما به جلیلی رای میدید در صورتی که می دونید یکی دیگه از اون لایقتر هست؟ اینطوری حق یک آدمی که لیاقت بیشتری داشته ضایع نشده؟ وظیفتون نبوده سر حرفتون در دفاع از اصلحتون وایستین؟ اصلا اینو ولش شاید بگین به خاطر یه حق که ۱۰۰ تا حق رو آتیش نمی زنن و منم قبول می کنم؛ اما باز می پرسم اگر به قول خودتون اون آدم درجه ۲ بیاد و به خاطر درجه یک نبودنش یک سری خطاهای بد بکنه چی؟ اون وقت همه شما رو مقصر می دونن {نه صرفا شخص شما، بلکه مشی شما و عقایدتون رو}بعد اومده بودین ابرو رو درست کنید و نذارید بدتر بیاد زدید چشم رو داغون کردید و اون آدم بدتر اینقدر این خطاهای بد رو تو بوق و کرنا می کنه که اگر ۴ روز دیگه به مردم بهترین رو انتخاب کنید با اون تجربه از سیاسی بازی شما و تبلیغات دشمن از ۱۰ فرسخی اون بدبختم رد نمی شن؟
“عصر شوم دوم خرداد”؟؟؟!! همین جاهاست که با حسین قدیانی آبم توی یک جوب نمی رود. بخصوص وقتی با ستون بغل مقایسه کنیم “کارنامه اعمال شان فقط در یک قلم نامه ای به نام «نامه سرگشاده» وجود دارد علیه ۴۰ میلیون رای ملت.”
چطور دو خرداد رای ملت نبود که شوم تعبیرش می کنید ولی ۲۲ خرداد رای ملت بود؟ این قدیانی با حسین قدیانی ایام انتخابات فرق دارد. از مسیر پایداری چی ها نرو حسین آقا
واقعا برای تحلیل انتخابات ۲۴ خرداد حضرتعالی متأسفم، کمی تأمل بفرمایید و سپس کمی دست به قلم شوید!
فعلا که قالیباف رفته ملاقات و دستبوسی خاتمی. اینو چجوری میخوای درز بگیری؟
قابل توجه بعضی دوستان همچنان نفهم پایداری چی که خدا ما را از شر کج فهمی ایشان نجات دهد (بلند بگویید آمین!)
شایعه دیدار قالیباف و خاتمی، ساخته و پرداخته یکی از روزنامه های زنجیره ای بود که امروز توسط یکی از سایت های معتبر (احتمالا تسنیم) تکذیب خواهد شد.
و اما، ادامه دادن این شایعه و نقل مکرر آن و بازی در زمین اهداف شوم و تفرقه افکنانه زنجیره ای ها، آیا معنایی جز نادانی بعضی دوستان پایداری چی دارد؟؟؟!!!
ما در شوراها توانستیم به مدد آن همه خدمت و کار و سابقه قالیباف و البته به کمک وحدت و تیزهوشی، بر هاشمی و خاتمی غلبه کنیم؛ این غلبه آنقدر مهم بود که زنجیره ای ها به جلز و ولز افتاده اند و برای جبران سوزش شان، به صرافت شایعه پراکنی افتاده اند.
حال عده ای به جای تمدید شیرینی و حلاوت این پیروزی در کام جریان اصولگرا، همان خط شایعه پراکنان را ادامه می دهند!!!! و این متاسفانه عینا حماقت است.
به جای اینکه از قالیباف ممنون باشند که با کمک ظرفیت های متعددش توانست زهر باخت ۲۴ خرداد اصولگرایان را کم کند، و شهرداری را برای جریان اصولگرایی نگه دارد، باز هم کینه ورزی می کنند و حماقت و…
ایها اینقدر نفهمند که حتی می گویند؛ چرا قالیباف بعد از جلسه شورا، با محسن هاشمی مصافحه کرد؟؟؟!!! نه پس، یکی می خواباند توی گوشش!!!! یا مهر پرت می کرد سمتش!!!!
واقعا که جمله “اگر مومن… و اگر حزب اللهی” رهبر، یعنی این جماعت، نه مومن اند و نه حزب اللهی، بلکه رسما به … گفته اند زکی!!!!
کسانی که همچنان ادامه دهنده نقشه و خط زنجیره ای ها هستند، حقا که حق شان همین متن است؛
http://www.ghadiany.ir/1392/19524
خود زنجیره ای ها می گویند؛ “دیدار قالیباف با خاتمی”، آن وقت سایت … و وبلاگ … تیتر می زنه؛ “قالیباف برای دستبوسی نزد خاتمی رفت”!!!! یکی هم همین رو کامنت می کنه توی قطعه ۲۶!!!!
بچه ها!
دیدید حامیان آزادی بیان و تحمل عقیده مخالف و… با الهه راستگو چه کردند؟! اخراج از حزب کار!
دلیلش را هم قسم دروغ ایشان اعلام کردند!!!
سلام؛
بهتر است از بحث درباره انتخابات بیایم بیرون. این همه ابراز حسرت به نظرم زیاده روی است.
چقدر این آقای سیداحمد به نظر خودش همه چیز دان و بر حق بی ادبه. نه تونست جواب اصغر رو تحمل کنه نه پایداری چی ها رو، فکر می کنه فقط خودش و دار و دستش هستند که روی صراط مستقیم باریک تر از مو در حال حرکته، مردم از همه ی شما خسته ان. عمرا هم این کامنت رو چاپ کنی.
از تهدید و ارعاب خانم راستگو بوی شهادت شهید شریف واقفی به مشام می رسد!
شاید او هم باید اخلاق سیاسی را رعایت می کرد و کمونیست می شد تا به حزب مجاهدین خلق (منافقان دیروز…) خیانت نکرده باشد! نظرتان چیست جناب مسجد جامعی؟
قانون چندم نیوتن:
منافق ها از بین نمی روند تنها از حزبی به حزب دیگر نقل مکان می کنند!
دیگه به جوان ها نمی شه اعتماد کرد؛ نه قالیاف نه جلیلی و نه رضایی و ولایتی… فقط و فقط احمدی نژاد! اصلا ریاست جمهوری بدون احمدی نژاد نمی چسبه…
چرا نظرات منو ناقص چاپ می کنی؟
چرا نظر من رو (۲۰ شهریور ۱۳۹۲ در t ۲۱:۰۰ ) با نام ناشناس چاپ کردی؟
نمردیم و معنی اصولگرایی را در رفتار آقایون دیدیم!!
اگه قالیباف رییس جمهور شده بود با مخالفاتون توی سایت چه کار می کردید؟
تربیت و ادب و اخلاق اسلامی می بارید از جوابیه این سید احمد!!
لابد انتظار داری که تو قیامت، جد بزرگوارت بهت افتخار هم بکنه؟
برو توبه کن از این دهان هتاک و…
جناب سید احمد!
منش قالیباف طوری بوده که اگه به دیدار خاتمی هم بره حتی حود شما زیاد تعجب نمی کنید. شاهدش هم اینکه دو سه روز صبر کردید ببینید خبر درسته یا نه، بعد موضع گرفتید.
زیادی قیامت خودت رو نسوزون با این همه ادب.
خوبه که تا پارسال بهش می گفتید ساکت فتنه!!
خاصیت امثال شما تندروها همیشه تند روی است و خلاف آن تعجب داره.
انبوهی از بیل و کلنگ به یک کلید فانتزی می بازد، اگر آدمی به حریف خود پاس گل بدهد!
داغ دلمون تازه شد حسابی. ولی خدا رو شکر. خیالمون از شهرداری تهران راحت شد…
امیدوارم با رفتن مهندس پژمان، خدا یکی مثل قالیباف نصیب شهرداری مشهد هم بکنه.
آقای سید احمد! موقع جواب دادن لطفا ادب و احترام رو رعایت کنید اگه بلدید…
ضمنا تا هر چی میشه سر تفنگتون رو به سمت پایداری ها نگیرید… چرا فکر می کنید هر کی مخالف قالیبافه حتما پایداری چی هست؟؟؟؟؟
حالا خوبه قالیباف معصوم نیست که انقدر براش قلم فرسایی می کنید… آهان! یادم رفته بود ســـررررررردار یه زمانی جبهــــــه بوده…
خوب من اومدم ولی جواب ندادی؛ یعنی باید چی فکر کنم؟
سلام
آقای سید احمد. تکذیب خبر دیدار قالیباف و خاتمی تو چه سایتی زده شده؟ من که هر چی سرچ کردم پیدا نکردم.
این جلیلی واقعا فکر کرده بود لایق ریاست جمهوریه و رای داره؟؟!!
جناب بی نشان
پیرامون همون ادب و احترامی که در خط اول گفتی سردار ما رو مسخره نکن لطفا!