…و همچنان اما جرم: عدم بیعت با علامه ای که معتقد بود؛ «اصلاح طلبان در صحنه نیستند و خطری ندارند»!! جرم: نه در بیعت علامه بودن، نه در معیت گروه پایدار روی منیت و تفرقه!! جرم: مرعوب شاگردان علامه نشدن!! جرم: رای به یک نامزد دیگر!! جرم: کاسبی نکردن با فتنه!! جرم: عدول از گفتمان نمایی!! جرم: عدم جاسوسی برای بی بی سی!! جرم: آدم انقلاب بودن و یحمل اسفار نبودن!! با مزه ترین جرم: بردن تتمه آبرو، از بعضی ها که در بیعت انحراف اند، خیال می کنند در بیعت علامه مصباح اند!! جرم: حرمت علامه را نگه داشتن اما «ناپایداریسم سیاسی» و «محصولیسم اقتصادی» را برنتافتن!! حتی مصباحیسم را برنتافتن!! جرم: عدم کمک به گروه پایداری در جهت رئیس جمهور کردن شیخ حسن!! جرم: عدم پرتاب مهر بر کله دیگران در یوم الله ۲۲ بهمن!! جرم: بصیرت!! جرم: پیش بینی صحیح این شکست تلخ!! جرم: زدن به خال در متن «اصلاح طلبان اندکی عاقل باشند، انتخابات را می برند»!! جرم: نقد و تعریف، هر ۲ از زاویه انقلاب اسلامی، نه حب و بغض شخصی!! جرم: سعی ماجور جهت شناساندن چهره واقعی و اصلی گروه پایداری به دوستان مومن و حزب اللهی!! جرم: تلاش مشکور جهت کشاندن رای و راه امت حزب الله، از فرقه های سیاسی، به طرف جبهه انقلاب اسلامی!! جرم: موفقیت در اهداف!! جرم: مستاجر بیت رهبری بودن، نه انیس انحراف شدن!! جرم: علامه را «مطهری زمان» خواندن، نه «بهشتی زمان» دانستن!! جرم: نوشتن این جمله؛ «کاش اگر سیاست ورزی اجازه دهد، حضرت علامه والامقام، دمی وقت بگذارند برای پاسخ به شبهات کسانی که خود را البته به دروغ در بیعت ایشان می دانند»!! باز هم جرم: در معیت بصیرت بودن!! جرم: ترجیح وحدت رهبر بر اخلاص سازی علامه!! جرم: نقد تفرقه!! جرم: نقد!! جرم: بیشتر نگران حرمت انقلاب بودن تا احترام فرق سیاسی!! جرم: رای ۴ میلیونی خودسونامی پندارها!! و اساسی ترین جرم: خون نکردن به دل «آقا»…
یسار
ملت، تنها نیست! ۲ تا چشم که خودم دارم، ۲ تا هم مدتهاست از توی مخاطب قرض گرفتهام، عین این دیدهبانهای زمان جنگ، همه کار و زندگی را کنار گذاشته، آسیمه سر و دوان دوان، دارم اخبار قوه مجریه را رصد میکنم، بلکه به بهانه یک کار اساسی، ابتکاری موثر، اقدامی بنیانی یا خدمتی در خور شأن ملت، تعریفی از دولت کرده باشم، اما چه گویم که ناگفتنم بهتر است! نه من، بلکه سایر همکارانم در «وطن امروز»، و نه فقط دوستان وطن، بلکه سایر رسانههای اصولگرا، از مکتوب گرفته تا مجازی، مدام از این خبر به آن خبر میروند و علیالدوام از این لینک به آن لینک، تا مگر از برکه دولت اعتدال، شاه ماهی خدمت، صید کنند؛ خبر ممتاز و متمایزی نیست که نیست! در انتهای یادداشت چهارشنبه، از دولت محترم خواستم مشخصا همان وعده انتخاباتی افزایش ارزش پول ملی را عملی کند، اینک چند پله پایینتر، از دستاندرکاران میخواهم که به اصلاح معایب اتوبوسهای اسکانیا بپردازند، جان مردم را عزیز بشمرند و بیش از این پلیس خدمتگزار را درگیر کوتاهیهای خود نکنند. خلاصه! ما آماده انعکاس خدمات دولتیم، شرط است که دستگاه اجرا، فرصتسوزی نکند و چون ما منتقدانی را قدر بداند، آن هم نه با تمجید -که اساسا نمیخواهیم!- بلکه با کار برای این مردم. کار از دولت، حمایت رسانهای از ما. منتقد از این بهتر؟ منتقد از این منصفتر؟ واقعا من چه کنم که آماده نشستهام برای تبلیغ خدمات دولت اما بعضیها هنوز در حال و هوای ایام تبلیغات، کار اصلی خود را ول کرده، یک روز گیر به رسانه ملی میدهند، یک روز به شخص ضرغامی فحش میدهند، یک روز جواب منتقد را با درشتی میدهند، یک روز به دشمنشکنترین بچههای این انقلاب، لقب «همصدا با اسرائیل» میدهند و دگر روز، آنجا که میخواهند کار کنند، سبد کالا را به نفع طعنه خانم شرمن، توزیع میکنند، این هم از مرحله دوم هدفمندی یارانههایشان که همه چی دارد، الا تدبیر! این مقال، هرگز جای نقد مرحله دوم هدفمندی نیست اما به همین یک قلم اکتفا کنم و بگذرم. جریمه کردن مردم از کدام جایگاه قانونی؟! آمدیم و به غلط یا درست، فردی خود را برای گرفتن یارانه محق بداند. این فرد به علت تعلق نگرفتن یارانه، باید جریمه شود؟! آن هم ۳ برابر؟! اصلا برای چه باید جریمه شود؟! و برای چه ۳ برابر؟! واقعا این چه تدبیری است که حق خودمان، یعنی پول خودمان را باید از دشمن، صدقهای و قسطی بگیریم اما از مردم ۳ برابر؟! اگر پوپولیسم بد است، خردهگرفتن بیمبنا و قاعده بر آحاد مردم، از آن هم بدتر است! خب، اینهاست که دست من آماده برای تعریف از دولت محترم را میبندد. آنوقت من الان باید دقیقا از کجای کار بعضیها تعریف کنم؟! متاسفانه دولت، قلم آدمی را مجبور به انتقاد میکند و الا رسانههای اصولگرا، ذاتا آماده برای حمایت رسانهای از خدمات دولتند و من رجز نمیخوانم، مستدل سخن میگویم. سوال: «چرا معتقدم رسانههای اصولگرا، بیش از نقد، آماده برای حمایت از خدمات دولتند؟» جواب: «با شرح صدر و رواداری، این دولت را آنچنان که شایسته و بایسته است، هرگز نقد نکردهاند». آنی به روزنامههای «جوان»، «رسالت» و… نگاه کنید! آنی به «فارس»، «تسنیم» و… نگاه کنید! کجا این رسانهها، آنطور که واقعا لایق اعتدال بوده، بعضیها را نقد کردهاند؟! صدالبته سیاهنمایی و مغلطه، مواجهه رسانههای زنجیرهای بود با دولت سابق. دولت قبل، سفر استانی میرفت، میگفتند پوپولیسم! به مردم یارانه میداد، میگفتند گداپروری! منباب عدالت، سهام توزیع میکرد، میگفتند کار بیخود! به اقشار محروم، مسکن مهر میداد، میگفتند عامل همه گرانیها! دست نوازش بر سر حاشیهنشینها میکشید، میگفتند عامل همه نگرانیها! و ۸ سال تمام حاضر نشدند به رئیسجمهور قانونی کشور، «رئیسجمهور» بگویند! دروغ البته زیاد گفتند! احمدینژاد به مشتی فتنهگر در چند خیابان مرکزی تهران، لقب «خس و خاشاک» داد، رسانههای زنجیرهای، رئیسجمهور قانونی کشور را متهم کردند که به ۱۳ میلیون رای فلانی، خس و خاشاک گفته! و همچنان بر طبل این اتهام میکوبند! باورم هست؛ دولت اعتدال اصلا نقد را ندیده! رسانههای اصولگرا اگر واقعا میخواستند مزه زخم نقد غیرمنصفانه را بر تن این دولت بچشانند، باید همان میکردند که زنجیرهایها با دولت سابق کردند، ما اما در رسالت مطبوعاتی خود، ترس از خدا داریم، نه واهمه از کدخدایی که دیگر نیست! ما انصاف داریم، لاف گزاف نمیبافیم. به چند سبب، راقم این سطور معتقد است اصولا لیف نقد رسانههای اصولگرا بر تن دولت اعتدال نخورده. اولا؛ اگر نام کاری که زنجیرهایها با هر ۲ دولت قبل کردند، «نقد» بود، مواجهه ما با دولت فعلی، در حکم قلقلک کف پای توافق ژنو میماند! ثانیا؛ لحظهای قیاس کنید حجم قصور و تقصیر دولت اعتدال را با میزان نقد رسانههای اصولگرا. آیا توزانی برقرار است؟! چند مثال میزنم. از روز آغاز به کار این دولت، ببینید وزیر راه و شهرسازی درباره مسکن مهر، چقدر سخن مغایر با سخن قبلی گفته؟! آیا به اندازه ابعاد این مغایرت، نقد شده؟! به ماجرای تامل برانگیز وزیر نفت و پرونده کرسنت نگاه کنید! آیا نقدی فراخور خبط صورت گرفته انجام شده؟! شگفتا که همین میزان نقد هم با انگ اخلال در امنیت ملی، تحمل نشد! به اتهاماتی که رئیس دستگاه اجرا، وزیر خارجه، مشاوران عالی و… بر گرده اصحاب نقد، نیمی از ملت، اقشار محروم، رسانه ملی و… وارد کردهاند، بنگرید! آیا انتقادات صورت گرفته، اندک تناسبی با فقط و فقط این اتهام که «رایدهندگان به سایر نامزدها، رای به بیقانونی دادهاند» دارد؟! درباره محیط زیست، بنزین و شرکتهای خودروساز، آیا نقدهایی که شده، کوچکترین تناسبی با اظهارات متناقض دستاندرکاران دارد؟! درباره توافق ژنو، واقعا جالب است. توافق به زعم عقل و دین، به باور دل و هوش، بد و نامتوازن بسته شده، از علما گرفته تا لبوفروش و راننده تاکسی، تا حتی فلان دلال لیبرال هم منتقد دارد، آن وقت میزان اتهام قبیله توافق به اهالی نقد، از کم و کیف نقد منتقدان، اگر بیشتر نباشد، قطعا کمتر نیست! ثالثا؛ فرض کنید متاثر از وحدت اصولگرایان، و هماندیشی تکلیف و نتیجه، و همنشینی آرمان و واقعیت، یک اصولگرا رئیسجمهور ایران میشد. باز فرض کنید در دوره ریاست جمهوری این فرد اصولگرا، شخصی خودش را جلوی وزارت نفت، آتش میزد، یا افتضاح برفروبی از جادههای شمال و قطع چندروزه گاز پیش میآمد، یا توزیع شخمی سبد کالا در نهایت منجر به کشته شدن چند نفر میشد، یا اتوبوسهای اسکانیا اینقدر کشته روی دست ملت میگذاشت، یا شخص رئیسجمهور منتقدانش را «بیسواد» میخواند، یا مشاور ارشدش ادعا میکرد نیمی از ملت به بیقانونی رای دادهاند، یا مرحله دوم هدفمندی یارانهها، دقیقا عین همین دولت کلید، کلید میخورد که همه ملت، گیج و گنگ بمانند چه باید بکنند و چه نباید؛ آیا جز این است که زنجیرهایها، پدر این رئیسجمهور اصولگرا را درمیآوردند؟! آیا جز این است که آتشسوزی یک نفر، مقابل وزارت نفت را رسما به انقلابهای عربی گرهمیزدند؟! آیا جز این است که رنگ لوگوی خود را با دود آتش، ست میکردند؟! آیا جز این است که در این باره، تا ماهها، تیتر یک میرفتند و مکرر، ویژهنامه حقوق بشری درمیآوردند؟! آیا جز این است که بزدلانه، وطنفروشانه و در اوج بیغیرتی، نامه به رئیسجمهور آمریکا، دبیرکل سازمان ملل و دیدهبان حقوق بشر مینوشتند که؛ «چه نشستهاید، مردم ایران در صف توزیع سبد کالا جان دادهاند؟!» من که این روزها در هر نوشتهام توصیهای مصداقی به دولت محترم میکنم، بد نیست همین جا از دولت بخواهم در کنار این همه همایش پرخرج و برج و البته بیخودی که با «خزانه خالی» برگزار میکند، یک همایش کمهزینه اما مفید برای تجلیل از رسانههای اصولگرا ترتیب دهد که اینهمه شرح صدر بیمثال دارند. اینکه روزنامه دیرپای «کیهان» هر از چندی در یادداشت روز خود و بعضا به قلم مدیرمسؤولش، محسنات دولت را برمیشمرد، از دولت خبر خوب کار میکند و صف دولت را از فتنهگران جدا میخواند، بیانگر اوج مناعتطبع رسانههای اصولگراست، و الا بعد از ۶ ماه، ۲ سفر استانی رفتن، کار سهلی است که خیلی دیگر نیاز به داشتن صندلی در صدر قوهمجریه ندارد! دولت آیا متشکر از مناعت طبع رسانههای اصولگرا هست؟! آیا این همه رواداری را شاکر هست یا معالاسف، هنوز در حال و هوای مناظره، مشغول معرفی «کاسب تحریم» به این و آن است؟! مکرر اعضای این دولت، حتی در خلال دومین سفر استانیشان از «کاسب تحریم» چماق بر فرق منتقد بلند کردهاند، این در حالی است که رئیسجمهور اولا؛ «مؤدب و باهوش» آمریکا، ثانیا؛ طرف توافق بعضیها، یک بار برای همیشه پرونده «کاسب تحریم» را بست و جملهای گفت که نگارنده با مناعت طبع، از انتشار مجدد آن میگذرد. آری، ما هنوز سفره نقد این دولت را پهن نکردهایم و بنای بر این کار هم نداریم، چرا که بویژه این دولت را، نیازمند کمک خود میدانیم. برف را مگر سرهنگها و سربازها بروبند که پارو دست گرفتن، دست مرد اهل جبهه و جنگ و جهاد و کارگری میخواهد. دولت، به این دست بلند است که نیاز دارد، نه دست پست جان کری. دولت، به دست دوست نیاز دارد، نه دست دشمن. دست دادن به دشمن، از اعتماد به دوست و اعتقاد به شعائر یوماللهی دوست میکاهد. دست دشمن، دست کینهبسته است اما دست دوست، دست پینهبسته. در کوی توافق با دشمن، بعضیها اگر خاکروبه شکایت بیمصداق نیز بر سر رسانههای اصولگرا، بر سر دوست و خیرخواه خود بریزند، ما از مالکاشتر یاد گرفتهایم، راه خود کج کرده، به مسجد رویم و دعا کنیم برای ایشان. ما دعا میکنیم برای دولت. آن سفره که پهن است، سفره دعای ماست، و الا میزان نقد ما اصلا نسبتی با حجم کجیها و کاستیها ندارد. انتظاری از رسانه هست و انتظاری از قوه اجرا. نقد اگر جزو وظایف اصلی رسانه است اما کار، کار، کار و باز هم کار، انتظار از دستگاه اجراست. طرفه حکایت اینجاست؛ آنقدر که دولت به نقد، و بعضا به شکایت و اتهام بستن و… مشغول است، رسانههای منتقد نیستند! تو گویی دولت، رسانه است و ما مسؤول اجرا! به هر حال، وقتی امالشعائر یک دولت، «اعتدال» باشد، لابد دولت میشود «منتقد» و این «منتقد» است که منباب اعتدال (!) باید بار کار را بر دوش بکشد! فیالواقع اما اختیارات قوه مجریه، دست دولت محترم است، نه ما. ما در رسانههای اصولگرا با مناعتطبع، فقط ۲۰ درصد وقت خود را صرف نقد کردهایم، درحالی که صددرصد بعضی کارهای دولت، ایراد حتی از زاویه عقل ابزاری دارد و الا از کار درست که در «نامه خصوصی» دفاع نمیشود! ما و مردم، از دولت محترم، مطالبه تدبیر داریم. ما و مردم، با شرح صدر، بسیاری جاها اصلا نقد را درز گرفتهایم و بسیاری جاها به نقدی مختصر و نه آنچنان که باید و شاید، بسنده کردهایم. چنین محترمانه نقدی، خدمت بیشتر از ناحیه دولت میطلبد، نه شکایت فزونتر! رسانه جز قلم، آه دیگری در بساط ندارد. من که چهارچشمی دارم اخبار دولت را رصد میکنم. توپ در زمین دولت است! امکانات، پول، اختیارات در زمین دولت است! با این همه نعمت، کارهای دیگری جز نقد منتقد هم میتوان کرد! خدمت مدبرانه هم میتوان کرد! و مرحله دوم هدفمندی یارانهها را بدون نیاز به جریمه ۳ برابری هم میتوان عملی کرد! الان آحاد ملت ماندهاند در این «خوداظهاری کوفتی»، دقیقا چه باید بنویسند که جریمه نشوند، آنهم ۳ برابر یارانهای که قرار است بگیرند! «تدبیر» بیش از آنکه شعار دولت باشد، شرط ماست برای ادامه همین مشی روادارانه با دولت. ما زنجیرهای نیستیم! اهل سیاهنمایی نیستیم! عقدهای نیستیم! ما دنبال راهکار میگردیم برای تعامل سازنده با دولت اعتدال. سابقه ما روشن است. ما مثل بعضی زنجیرهایها نیستیم که با پول ملت، علیه مقدسات ملت قلم بزنیم. چشمداشت ما از دولت، خدمت به ملت است. ملت، تنها نیست!
وطن امروز/ ۱۰ اسفند ۱۳۹۲
(۸۵ دیدگاه)
- بایگانی: یساردولت به عهد ۲۲ بهمن وفادار باشد قوای سهگانه بویژه قوه مجریه باید هم شان با همه ۲۲ بهمنها و به تبع آن ۲۲ بهمنِ سی و پنجم، کار کنند. بالاخص، دیپلماسی ما باید تابعی از قول و قرارهای ملت با آرمانهای انقلاب اسلامی باشد. گمانم این مهم، چکیده سخنان رهبر انقلاب در جمع مردم تبریز بود. امام خامنهای به پشتوانه ملت، همان ملتی که برای بار سی و پنجم، پیام «استقامت و وحدت» را به گوش جهانیان رساند، به دستاندرکاران امر کردند که این پیام اولا شنیده شود، ثانیا مبنای کار قرار گیرد. امر از موضع ملت، یعنی امر از موضع بالا. تنفیذ شعارهای مردم توسط امامشان، دیگر هیچ جای شک و شبههای باقی نمیگذارد. اگر فقط بر مبنای یک جمله از سخنان رهبر در جمع مردم تبریز، ما نقض قرار در توافق هستهای نخواهیم کرد، بر مبنای همه سخنان ایشان در همان جمع، فرض است که دولتمردان، نقض قرار با پیام حماسی ملت نکنند.
فیالمثل اگر توافقی، نامتوازن و ضعیف بسته شود، این نقض قرار با شعارهای ملت در یومالعیار ۲۲ بهمن است. اگر تقسیم بر ۲ کردن مردم، بیسواد خواندن اصحاب نقد، درشتگویی به جای پاسخگویی و… مخل پیام مهم «وحدت» است، معالاسف عدم رابطه عقلانی میان دادهها و گرفتههای یک توافق دیپلماتیک، ناقض پیام «استقامت» خواهد بود. دولت باید دقت کند در این امهات. فرقی نمیکند؛ هر دولتی باید دقت کند در این امهات. از آنجا که شعارهای ما مردم، با تنفیذ و نظر مثبت اماممان مواجه شده، دولت باید هماهنگ با وحدت و استقامت گام بردارد، که این مهم، بلاشک، همراهی با ملت و ولایت است. دولت باید به جای جبههبندیهای بیخود، جبهه شکر بر خاک بساید که ملتش چنین ملتی است و امامش چنین امامی. ما مردم، همچنان که رهبر انقلاب فرمودند، نه از دعا و نه از کمک در حق دولت محترم، فروگذار نمیکنیم، لیکن دولت هم باید پایههای نسبتا لرزان اعتماد خود به تودههای ملت را تقویت کند. بعضی بیتدبیریها، زاییده بعضی بیاعتمادیهاست. اقتصاد صدقهای و دیپلماسی صدقهای به طریق اولی منتج از بیاعتمادی به مردم است. اینک دیگر، هم ملت ما به عنوان دوست و خیرخواه دولت، خودش را کاملا نشان داده و هم دشمنان ما به عنوان دشمن و بدخواه دولت، کاملا عیار خود را معلوم کردهاند. زیبنده نیست برای هیچ دولتی، اگر که بیش از دوست، اعتماد به دشمن داشته باشد. صدالبته اگر خلفوعده با دشمن، کار ناپسندی است، خلفوعده با دوست، به مراتب کار ناپسندتری است. دولت قبلی هم آنجا ضربه خورد که خلفوعده با دوست کرد و خیال کرد «خیر» در بیرون مرزهاست. اعتماد به ملت، آن هم ملت مقاومی مثل ملت ایران که ۳۵ سال از عمر «آشتیملی»اش میگذرد، وزن دولت را در مناسبات بینالمللی افزایش میدهد. بویژه این دولت، با توجه به پایگاه رای خود، نیاز مبرم به افزایش وزن معنوی دارد. بهزعم نگارنده، مهمترین دلیل بد بسته شدن توافق ژنو، این است که دولت با بیاعتمادی به ملت و بعضا بیاعتقادی به شعارهای ملت، پشت خود را از حمایت مردمی خالی کرد. اعتماد به ملت اما به حرف نیست و باید در مقام عمل، خودش را نشان دهد. از ریز ریز کارهای دولت تا کاری مثل مذاکره با «۱+ ۵» باید وحدت و استقامت ببارد. وحدت و استقامت، هم خواسته مردمی است که به این دولت رای دادهاند، هم خواسته مردمی است که به این دولت رای ندادهاند. وحدت و استقامت، خواست همه ملت است. همچنان که ۲۲ بهمن مال همه ملت است. نقض قرار با پیام ملت در یومالله ۲۲ بهمن، منجر به اصلاح معایب توافق ژنو نخواهد شد اما اعتماد دولت به شعارهای ملت، چارهساز و گرهگشاست. دولت باید ملت را و شعارهای ملت را الگوی رفتار و گفتار خود قرار دهد. حسن ملت به این است که اگر رای میدهد عمومی رای میدهد، اگر نقد میکند عمومی نقد میکند، اگر مدح میکند عمومی مدح میکند و اگر پیام وحدت و استقامت به گوش دولتمردان میرساند، این پیام را نه در نامههای خصوصی، بلکه در روز خدایی ۲۲ بهمن اعلام میکند. ملت، دیپلمات نیست؛ حرف را صاف میزند. ملت، انقلابی است؛ با خرد و عقل بیشتری نسبت به دیپلماتها حرکت میکند. ملت، وحدت دارد؛ حتی پاسدار زبان نیک و شیرین فارسی است. ملت، استقامت دارد؛ حتی در ایام سی و چند روز مقاومت خرمشهر با خالیترین دست ممکن. آری! ما از یک ملت دیرین سخن میگوییم که ۲۲ بهمن ۹۲ سی و پنجمین جشن پیروزیاش بود. فوقالعاده هوشیار است ملت ایران. هوشیار و «رند» به همان معنی که در اشعار حافظ فارسیسخن به کار رفته است. همان ملتی که در ۲۴ خرداد ـالبته ۰/۷ درصدیـ رای به «گشایش» داد، در ۲۲ بهمن ـ و صدالبته صددرصدی ـ دست رد بر سینه «سازش» زد و در ذیل ۲ پیام استراتژیک وحدت و استقامت، به گوش دولتمردان رساند که؛ «گشایش در حوزه اقتصاد، هرگز از راه سازش در حوزه سیاست خارجه نمیگذرد». الحمدلله ما یک رهبر بشدت مردمسالار داریم، و یک خامنهای دقیقا عین خمینی داریم که سخن به پشتوانه ملت بیان میکند و آنگاه خود، ملت و دولت را امر به مشاهده دست برتر خدا میکند. همان امام خامنهای که چند روز بعد از ۲۴ خرداد، حکم به تنفیذ رای ملت به رئیس دستگاه اجرا داد، چند روز بعد از ۲۲ بهمن هم، پیامهای غرای ملت در یومالله ۲۲ بهمن را تنفیذ و ابلاغ فرمود. ما روزی چون روز ۲۴ خرداد را زیاد تجربه کردهایم. سوم تیر و دوم خرداد و… همه، روز رای ما ملت بوده است. لیکن روز ۲۲ بهمن، جز ۲۳ تیر و ۹ دی، نظیر دیگری ندارد. ما به دولتها فقط برای ۴ سال، شاید هم ۸ سال رای میدهیم اما آنچه رای تاریخ مصرفدار ما را کامل و جاودان میکند، راه ماست. یومالله ۲۲ بهمن ماست. ما ملت، فقط مرد روزهای انتخابات نیستیم که دولتی را معین کنیم و بازگردیم خانههای خود. ما رصد میکنیم رفتار و گفتار دولتمردان خود را، دقیق و عمیق. یومالله ۲۲ بهمن، روز این رصد است. این رصد، هفت دهم درصدی نیست؛ صددرصدی است. اینجا دیگر بحث ۴ سال و ۸ سال نیست، اصلا بحث سن و سال نیست، بحث یک تمثال باشکوه به نام «انقلاب اسلامی» است. ما مرد روزهای امتحانات هستیم، مرد روز کوفتن بر دهان دشمن بیادب و بددهان. ما ملت، حواسمان به همه جا هست. ما نه فقط از دین و سرزمینمان پاسداری میکنیم، بلکه زبان ملیمان، «فارسی» را نیز مراقبیم. زبان فارسی، خود مقوم، بلکه عامل وحدت ماست. از منِ ترک گرفته تا آن بلوچ و عرب و لر و بختیاری و ترکمن و کرد و… افتخار میکنیم به زبان فارسی. اگر هر یک جداگانه، زبان مادری داریم، زبان مادری همه خاکمان را و همه ملت مان را «فارسی» میدانیم. قلههای ادب، ادبیات و شعر فارسی در همین سده اخیر را نگاه کنید! هر یک مختص قومی عزیز و زبانی شریف بودهاند، اما اشتهارشان به «فارسی» و «فارسیگویی» بوده است. نگهبان زبان فارسی در وهله اول، اقوام و زبانهای همین دیارند. زبان فارسی به عبارتی در حکم همین ۲۲ بهمن، وحدتآفرین و غرورافزاست. اگر آن روز که خرمشهر ـخاک وطنـ به اشغال دشمن درآمد، همه و همه از هر قوم و زبانی، متحد و یکدل به دفاع بلند شدند، فارسی هم ـزبان وطنـ از هر قوم و زبانی مدافع دارد. مدعی و مدافع زبان فارسی، همه مردم این دیارند. همچنان که مدعی و مدافع انقلاب اسلامی، همه مردم این دیارند. اگر خواب دشمن درباره براندازی انقلاب اسلامی تعبیر شد، رؤیای دشمندوستان هم درباره زبان فارسی تعبیر خواهد شد. زبان فارسی مثل انقلاب، مدافع از لر و ترک و گیلک و مازنی و ترکمن دارد. به شهدای جبهه غرب در ایام دفاع مقدس نگاه کنید! آیا همه مال همان منطقه غرب کشور بودهاند؟! به شهدای جبهه جنوب در ایام دفاع مقدس نگاه کنید! آیا همه مال همان منطقه جنوب کشور بودهاند؟! زبان وطن هم مثل خاک وطن، فدایی از جایجای کشور دارد. من تعجب میکنم از نماینده بعضیها در امور اقوام و اقلیتها که این بدیهیات را نمیفهمد و با بعضی بیتدبیریها، آب به آسیاب دشمن میریزد. معالاسف گویا بعد از دیپلماسی صدقهای و اقتصاد صدقهای، اینک نوبت توجه ـ بخوانید بیتوجهی! ـ صدقهای به زبان فارسی و اقوام ایرانی است. زبان وطن، مثل خاک وطن، مثل دین وطن، برای همه اقوام این دیار تقدس دارد. ما در جنگ، مکرر شهید غیرمسلمان داشتیم. ما در جنگ، مکرر، شهید از جایجای وطن داشتیم. خداوند منان نقشه زیبایی برای وحدت این ملت کشیده. بعضیها خجالت از خون شهدای متحد و یکدل ما نمیکشند؟! به خدا با تاختن به زبان فارسی، کسی روشنفکر نشده! آن روز، شوکت و جلال ما از دست رفت که فیالمثل در شبهقاره هند، با حیله انگلیسیها، زبان فارسی، جایگاه اول خود را از دست داد. آن روز، زبان ما در برابر دشمن، حتی در باب علم و فناوری، کوتاه شد، که زبان فارسی، مورد بیمهری قرار گرفت. انقلاب اسلامی، علاوه بر احیای وحدت و استقامت این ملت، زبان و خط ملی این ملت را هم احیا کرده است. آنکه در دنیا میخواهد مصطفی چمران و مصطفی احمدیروشن را بشناسد، لاجرم باید رجوع کند به زبان فارسی و خط فارسی. من دارم فارسی مینویسم؛ به همان خط وصیتنامه فارسی شهیدان باکری ترکزبان. به همان خط وصیتنامه فارسی شهیدان دوامی و املاکی خطه شمال. به همان خط وصیتنامه فارسی شهید کرد، شهید بلوچ، شهید عرب، شهید لر. من دارم فارسی مینویسم؛ بیتدبیری از این بدتر که فلانی را کردهاند نماینده خود در امور اقلیتها؟؟!! کاش بگیرند پیام این ملت را. بگیرند پیام زبان این ملت را. اگر قرار بر نگرفتن پیام باشد، دیگر چه فرقی میکند عربی برای بعضیها سخن بگویی، ترکی، گیلکی و…؟ چه مضحک! در فتنه ۸۸ علیه رای همه این اقوام، لشکر کشیدند، اینک دایه مهربانتر از مادر، برای زبان مادریشان شدهاند! نشناختهاند این ملت را، این ملت را که جدا جدا برای خود «زبان مادری» دارد، اما زبان مادری همه میهن سرافرازش را «فارسی» میشمارد. نشناختهاند این ملت را، نشناختهاند! شناخته بودند، این نبود توافقشان. این نبود توزیع سبد کالایشان. این نبود که به جای تنبیه وزیر نفت، بابت قطع گاز در برف شمال، از او تشکر کنند. نشناختهاند این ملت را. پیام این ملت، «وحدت» است؛ آن وقت بر مدار تفرقه، کارهای خطرناک میکنند. پیام این ملت، «استقامت» است؛ آن وقت اینچنین با دشمن توافق میکنند. نقض قرار با زبان فارسی و خط فارسی، نقض قرار با «وحدت و استقامت»، نقض قرار با این ملت نستوه است. میگویی نه، از خمینی و خامنهای بپرس، از وصیتنامه شهدا. مهمترین وفای به عهد امروز این است که دولت به پیام ملت در ۲۲ بهمن بویژه شعار استقامت و وحدت متعهد باشد.
وطن امروز/ ۱ اسفند ۱۳۹۲
(۶۹ دیدگاه)
- بایگانی: یسارنامه حسین قدیانی به رئیسجمهور حضور محترم جناب آقای روحانی! با سلام و عرض ادب؛ احتراماً، من برایم این روزها یک سؤال پیش آمده و آن اینکه آیا آیتالله جوادی آملی هم که در نقد توافق ژنو فرمودند: «بعد از دست دادن به آمریکاییها باید انگشتان دست خود را شمرد»، در ردیف همان «عده معدود بیسواد»ی هستند که «از جایی تغذیه میشوند» یا خیر؟! سایر مراجع عظام چطور؟! امامان جمعه و جماعات چطور؟! علمای اعلام چطور؟! خود نخبگان و دانشمندان هستهای چطور؟! معالاسف آنقدر توافق ضعیفی بستهاید که علاوه بر خوبان روزگار حتی صدای هوشنگ امیراحمدی دلال رابطه با آمریکا هم درآمده است! آیا زیباتر نیست که در تقابل با اصحاب نقد، پاسخگویی متین را جایگزین فرافکنی کنیم؟! به راستی چگونه است که شما رئیسجمهور خونریز آمریکا را «مؤدب و باهوش» میدانید اما با مردم وطن خود، اینگونه سخن میرانید؟! و وقتی شما چنین سخن میگویید، دیگر چه انتظاری از مشاوران ارشد حضرتعالی است که رای نیمی از مردم را رای به بیقانونی نخوانند؟! آقای روحانی! این رفتار و گفتار، قطعا زیبنده دولتی که قرار بود مدد از خرد و خردورزان بگیرد نیست. انشاءالله با تغییر نگاه به مردم و اصحاب نقد، شاهد تدبیر واقعی -و نه شعاری!- در دولت کنونی باشیم و از یاد نبریم که دولتها به عبارتی همه موقتند و آنچه باقی و ماناست، ملت عزیز و سرافراز ایران است. والسلام!
وطن امروز/ ۱۶ بهمن ۱۳۹۲
(۷۵ دیدگاه)
- بایگانی: یسار…به سخندانی نیست اگر یلدا شب شادی است که به قصهگویی مهربانانه بزرگترها میگذرد، حقا که دیشب یلدای ستم بر کرامت تودههای مردم بود. «سبد، صف، بیتدبیری» آن هم در سرمای چند درجه زیر صفر برای این مردم معیشت نمیشود. و حالا میتوان به عمق حکمت نهفته در این مثل پی برد که «به عمل کار برآید، به سخندانی نیست». اقتصاد با کلید نشان مردم دادن حل نمیشود، با سخنرانی حل نمیشود، با نگاه به بیرون حل نمیشود. وقتی در عالم مباحث نظری، مشاوران ارشد دولت اعتدال به اقشار محروم جامعه توهین میکنند و در بدترین جمله ممکن رای نیمی از ملت را رای به بیقانونی میخوانند، رسیدگی به معیشت مردم در عالم واقعیت هم دقیقا میشود حکایت همین توزیع غیرمدبرانه سبد کالا. وقتی حتی در حرف هم احترام مردم نگه داشته نمیشود، دیگر چندان جای تعجب نیست که در مقام عمل، حرمتی برای مردم در نظر گرفته نشود. صدالبته «اقتصاد صدقهای» ادامه منطقی «دیپلماسی صدقهای» است. در دیپلماسی صدقهای، حق مردم را در نازلترین اقساط ممکن از دشمن میستانی، و در اقتصاد صدقهای، حق مردم را در نازلترین شکل ممکن به ایشان میدهی، آنقدر که تا لحظه نگارش این سطور ۲ قربانی هم روی دست اقتصاد این ملت باقی میگذاری. خب! آیا نباید حق داد به آن پیرمردی که در صف مرغ فروشگاه اتکای میدان شهدا داشت میلرزید و میگفت: «حق است که وزرای اقتصادی دولت، همه با هم استعفا دهند، رئیسجمهور استعفایشان را قبول کند و مدیرانی مهربانتر با مردم و لایقتر درباره اقتصاد جایگزین کند تا به خاطر چند کیلو مرغ مجبور نباشیم ۵ ساعت آن هم در سرمای ۵ درجه زیرصفر صف بایستیم». رسیدگی به معیشت مردم بهواسطه توزیع سبد کالا، خود یک بیتدبیری است و توزیع سبد کالا با این سبک و سیاق، بیتدبیری دیگری. طبیعی است این همه بیتدبیری، زیبنده دولتی که شعار تدبیر را سر دست گرفته، نیست. خوب یا بد، «سبد، صف، بیتدبیری» از صدر تا ذیل، دستپخت دولت اعتدال است و این یکی را دیگر نمیتوان گردن فلانی و بهمانی انداخت. متاسفانه این قبیل بیتدبیریها، دودش قبل از همه به چشم «مردم» میرود و دقیقا از همین منظر، دولت محترم باید متوجه ابعاد بیتدبیری خود در حوزه معیشت باشد. «تدبیر» در این دولت، شعاری بیش نخواهد بود الا آنکه، آقایان اساسا نگاه خود را به مردم تغییر دهند، از تقسیم ملت بشدت پرهیز کنند، رای مردم را یگانه و واحد بخوانند، حرمت همگان را نگهدارند و بیش از تمرکز بر بیرون، نگاه به همین جامعه خود داشته باشند. ما همچنان که بارها گفتهایم، کمافیالسابق منتظریم تا بیآنکه «رسانه دولت» باشیم، در قامت «بولتن خدمت»، به انتشار اخبار کار و تلاش دولت اعتدال بپردازیم. آری! ما «منتظر» باقی میمانیم، لیکن وقتی از دولت، آنجا که میخواهد کار کند، «بیتدبیری» میبینیم، نمیتوانیم چشم بر یلدای ستم این مردم نازنین ببندیم. این دولت، هرچند دهم درصد که باشد و هرچند که مشاوران ناخوب داشته باشد، حداقل ۴ سال از عمر جمهوری اسلامی است. فلذا ما هیچ دلیلی برای مخالفت ذاتی با آن نداریم. ما خود را اپوزیسیون هیچ دولتی از دولتهای جمهوری اسلامی نمیدانیم اما چه کنیم که بیتدبیری دولت تدبیر، همچنان که حائل میان دولت و مردم است، حائل میان ما و دولت نیز هست!
وطن امروز/ ۱۵ بهمن ۱۳۹۲
(۵۰ دیدگاه)
- بایگانی: یساربا لایحه بودجه کاملا موافقم! یادداشت مهمان/ اکبر محتشمی: من یکی با لایحه بودجه کاملا موافقم چرا که لااقل میتوانم به مفاد آن از مجاری همین دولت و همین رسانههای خودمان دسترسی پیدا کنم و این خودش به تنهایی موضوعیت دارد! من با بودجه تقدیمی به مجلس کاملا موافقم چرا که جزئیات آن را لازم نیست از زبان حرامیان عالم و رسانههای غربی بشنوم و احیانا شوکه شوم! و این مهم، آنجا که داریم درباره دولت اعتدال سخن میگوییم، کم از فتحالفتوح ندارد! من با اولین بودجه دولت اعتدال موافقم، چرا که این یکی، واقعا و البته انشاءالله «براساس آنچه مرقوم شده» پیش میرود! و از این حیث، جای شادمانی است! من با این لایحه موافقم، چرا که با نقد آن، یا حتی نقض آن، دشمن هشدار نمیدهد گزینه نظامی همچنان روی میز است! و این، بسیار عالی است! من با بودجه سال ۹۳ بشدت موافقم، یکی هم از آن رو که معطوف به آن، هر چه هست حق و حقوق ملت خودمان پرداخت میشود و هرگز به دشمن، امتیازات دندانگیر داده نمیشود! و این به تنهایی عالی است! من با بودجه پیشنهادی از سوی قوه مجریه به قوه مقننه موافقت دارم، چرا که در هیچ بندی از آن لحاظ نشده رانندگان تاکسی، لبوفروشها و دیگر اقشار زحمتکش جامعه، باید بروند خفقان بگیرند! و این خودش کلی پیشرفت به حساب میآید! من با بودجه موافقم، چرا که در آن، حقوق سرهنگها و سربازها به جرم جنگیدن با دشمنان ملت، احیانا قطع نشده! و این نکته بسیار مهمی است! من با بودجه موافقم، چرا که هرچند نیمی از ملت، رای به بیقانونی دادهاند اما برایشان در بودجه پیشنهادی، حق حیات درنظر گرفته شده! و چه چیزی از این بهتر؟! من با بودجه همرأی هستم، چرا که نیمی از مردم کشورم از نظر مشاوران ارشد همین دولت، به بیقانونی رای دادهاند اما باز هم برای ایشان در بودجه حق و حقوقی در نظر گرفته شده! نکتهای که حتی در منشور حقوقبشر کورش هم دیده نمیشود و دقیقا مختص همین دولت است! من با کلیات، بلکه جزئیات بودجه کاملا موافقم، چرا که کارمندان، کارگران و کلا همه آحاد ملت، لازم نیست حق و حقوق خود را در اقساط بلندمدت، آنهم از طریق مجاری غیربانکی استیفا کنند! و این به تنهایی حفظ عزت مردم وطنم است! من موافقت خود را با بودجه اعلام میکنم، چرا که برخلاف بعضی توافقها در هیچ یک از بندهای آن، خبری از پول گرفتن، آن هم داخل چمدان نیست! و دیگر بهتر از این چه چیز میتواند باشد؟! من با بودجه تقدیمی کاملا موافقم چرا که متاثر از این لایحه، لااقل دستاوردهای هستهای جوانان وطن، پلمب نمیشود! و این برای دولتی که روز ۳۰ دی در کارنامهاش به شکل محسوسی میدرخشد، موفقیت بزرگی است! آری، من با بودجه موافقت دارم، چرا که آموختهام وقتی اختلاف اصولگرایان، بیش از رای اکثریت، در روی کارآوردن یک دولت ۰٫۷ درصدی نقش دارد، قناعت به حداقلها بشدت موضوعیت پیدا میکند.
وطن امروز/ ۱۳ بهمن ۱۳۹۲
(۴۸ دیدگاه)
- بایگانی: یسارآقایان! سر بولدوزر را بچرخانید طرف دشمن در این حدود ۱۶۰ روز که از عمر دولت اعتدال میگذرد، اندازه ۴ سال دولتهای قبلی، ملت ایران از طرف کاخ سفید، تهدید به حمله و استفاده از گزینه نظامی شده است، آنهم در حالی که در این دولت، اندازه تمام عمر جمهوری اسلامی به دشمن امتیاز داده شده. اگر در دولتهای قبلی، یانکیها، هفته به هفته بلکه ماه به ماه، آن روی سگ خود را به جمهوری اسلامی نشان میدادند، فیالحال کمتر روزی پیدا میشود که کاخ سفید پاسخ این همه حسن نیت دولت مستقر را با ادبیات عاری از ادب ندهد و حرف از حمله و برچیدن کامل هستهای و احیانا خشکاندن ریشه ملت ایران نزند. در آخرین نمونه، رئیس قوه مجریه که مشاور ارشدشان معتقد است؛ «رایدهندگان به غیر از روحانی، رأی به بیقانونی دادهاند»، در سوییس، نه یک بار و دو بار بلکه مکرر سخن از تبدیل دشمنی ۳۰ ساله آمریکا و ایران، به دوستی و محبت راندهاند اما هنوز کلامشان منعقد نشده، وزیر خارجه آمریکا یک بار دیگر حمله نظامی را به رخ ملت رشید ایران میکشد. جان کری در حالی که روحانی داشت درباره گل و بلبل سخن میگفت و در حالی که فقط ۳ روز از اجرای توافق ژنو گذشته بود، میگوید: «اگر ایران توافق ژنو را نقض کند، گزینه نظامی روی میز خواهد بود»! آقایان برای یک بار هم که شده باید ملت را محرم اسرار خود بدانند و بگویند اصولا در این توافق، چه امتیاز دندانگیری به دشمن دادهاند که کاخ سفید، نقض آن را مترادف با حمله نظامی تفسیر میکند؟! البته در اینکه آمریکا کما فیالسابق هیچ غلطی نمیتواند بکند، شکی نیست اما عاقبت باید نشست و بررسی کرد که دهان این حرامیان عالم را کدامین ادبیات سست و کدامین توافق نامتوازن، این همه علیه ملت ایران باز کرده است؟! شگفتا! تهدید به حمله در صورت نقض توافق، در شرایطی مطرح میشود که طبق مفاد آن، توافق قابل بازگشت است! صد البته آقایان روحانی و ظریف، گاهی جوابی به دشمن میدهند اما این جواب، معالاسف آنقدر خفیف است که در لابهلای اظهار دوستی به طرف آمریکایی، گم و گور میشود! وانگهی! مردم ماندهاند جوابهای ولو نه چندان انقلابی اصحاب سیاست خارجه را باور کنند یا آنچه دارند به چشم خود در صحنه عمل میبینند؟! به عنوان مثال، وزیر امور خارجه دولت اعتدال میگوید؛ «آمریکا اگر مغلطه کند، هیچ چیز را برنمیچینیم»، لیکن مردم مشاهده میکنند که هنوز یانکیها مغلطه نکرده، خیلی چیزها برچیده شده، خیلی امتیازات به دشمن داده شده و خیلی از تاسیسات هستهای پلمب شده! ما البته بنا را بر صداقت آقای ظریف میگذاریم. سلمنا بزرگوار! مغلطه از این بدتر که جان کری بگوید اگر توافق نقض شود، ما از گزینه نظامی استفاده میکنیم؟! و آیا حق این نیست که ناظر بر این همه مغلطه، نه فقط دیگر چیزی برچیده نشود بلکه برچیدهشدههای قبلی هم فک پلمب شود؟! متاسفانه از این گیر و گورها پر است در اذهان عمومی، حتی رأیدهندگان به دولت اعتدال. روزی آقای روحانی اعلام میدارند؛ «انرژی هستهای، بخشی مهم از غرور ملی ایرانیان است» و بلافاصله سخنگوی کاخ سفید اظهار میدارد: «بعد از توافق نهایی، ایران باید بخش قابل ملاحظهای از تاسیسات هستهای خود را کنار بگذارد». مغلطه از این آشکارتر؟! توهین از این بدتر؟! و آیا دولت اعتدال، زیر بار این ننگ میرود که طبق فرموده خود، بخش مهم و قابل ملاحظهای از غرور ملی را کنار بگذارد؟! من باب نصیحت یا وصیت یا هر چه، من برای رهایی از این وضعیت، یک فرمول پیش پای رئیس قوه مجریه میگذارم و آن اینکه؛ «ایشان لااقل همان اندازه بغض مشاوران عالی به سایر رأیدهندگان، یعنی به نیمی از ملت خودشان، بغض داشته باشند نسبت به سران کاخ سفید». ما از خاطر نبردهایم که آقای روحانی به ملت خود، «کلید» نشان داد، نه بولدوزر، فلذا بهتر است دولت اعتدال، بولدوزر را خرج بیگانگان کند! بیگانگانی که زیاد مغلطه میکنند و مرتب از خط قرمز وزیر امور خارجه عبور میکنند! توافق ژنو، خودش آنچه زیاد دارد گره است. این توافق، فقط گره بر چرخ سانتریفیوژها نزده، بل از آنجا که بخش مهمی از غرور ملی را لکهدار کرده و متضمن منافع دشمن بوده، در درازمدت، به معیشت و اقتصاد کشور هم آسیبهای فراوان خواهد زد. آنجا که دولتها میخواهند کمکاری خود در زمینه اقتصاد را لاپوشانی کنند، از غرور ملی به عنوان گوشت قربانی، یعنی سیبل استفاده میکنند. اگر دولت گذشته در ۴ سال دوم خود، «مقاومت» را مانع رشد اقتصاد معرفی میکرد، اینک دولت هفت دهم درصدی، «هستهای» را بهانه کرده. و این هر ۲ اشتباه بوده و هست. این همه پلمب بر تاسیسات هستهای زده شد بلکه یکی هم ادبیات دشمن با ما اصلاح شود. اصلاح که نشده هیچ، هارتر هم شدهاند سگهای کاخ سفید. آن روز که رهبر انقلاب میفرمودند؛ «من به این مذاکرات خوشبین نیستم»، متاثر از دیدن همین روزها در خشت خام تجربه بود. و آن روز هم که امام راحل، آمریکا را شیطان بزرگ معرفی کرده بودند، باز همین روزها را میدیدند. اینک مغلطه دشمن اثبات شده. و وقت آن است که آقای ظریف، صداقت خود را نشان دهند. در سردر وزارت امور خارجه ما شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» نقش بسته است. عکسش هست، سندش هست! توافق ژنو در وهله اول، نقض این شعار است. تو اما وقتی در خلال یک توافق، «آری» هم به غرب بگویی و هزاری هم از تبدیل دشمنی ۳۰ ساله به دوستی سخن برانی، باز جان کری از گزینه نظامی سخن میگوید! اما خب! هزاری هم مشاوران ارشدت، رأی نیمی از ملت را رأی به بیقانونی بخوانند، ما باز از در «هوش و ادب» با دولت خود سخن میگوییم و هرگز دولت را دولت فقط نیمی از ملت نمیدانیم. آقایان! حال باید متوجه شده باشید که چرا این ملت با آمریکا، جز به زبان «مرگ بر آمریکا» سخن نمیگوید! اگر اینچنین جان کری، هار شده، «مرگ بر آمریکا»ی این دولت کم شده. شک نکن! آقای روحانی! رأی به بیقانونی، همین آرای عاری از هوش و ادب اوباما و جان کری است. به مشاورانت بگو، عمومی و رسا بگو؛ سر بولدوزر را بچرخانند طرف دشمن این ملت واحد، بلکه از این پس، هر چه فریاد دارند بر سر آمریکایی بکشند که اینگونه جواب حسن نیت رئیس قوه مجریه ما را میدهد.
وطن امروز/ ۶ بهمن ۱۳۹۲
(۶۰ دیدگاه)
- بایگانی: یساردفاع تمام قد از روحانی آقای روحانی خیلی خوب هست. اصلا همه چیز خوب هست و دیگر از این بهتر، محال است! هیچ نقدی هم به ایشان، دولت اعتدال و قرارداد کرسنت وارد نبوده، نیست و نخواهد بود هست! آقای روحانی کاملا فرهنگی هست. فرهنگیترین رئیس جمهوری اسلامی، همین آقای روحانی بوده هست. سوابق جنگی – امنیتیشان هم، سرهنگی نیست و با نیات فرهنگی صورت گرفته هست. آقای روحانی، بهترین رئیسجمهور ایران، بلکه هم بهترین رئیسجمهور دنیا هست. صرفنظر از آقای اوباما، آقای روحانی در «هوش و ادب» سرآمد همه رؤسای جمهور هست. بعد از تلفن این به آن -یا هم اینکه آن به این!- دیگر گزینه نظامی از روی میز اوباما محو شده هست! و آمریکا با ما خیلی خوب شده هست! و به جای تهدید ملت ایران، همهاش اسرائیل را دعوا میکند که چرا با ۲۵۰۰ کلاهک هستهای، آتشبیار هر جنگ و نزاعی شده هست! فیالحال بعید نیست که اوباما و جان کری، اسرائیل را از صحنه جهان محو کنند! احتمالش هست! در داخل هم آقای روحانی، رئیسجمهور بسیار پرکاری هست. آقای روحانی با ممنوعالقلم کردن نویسندهها بسیار مخالف هست و در این زمینه و کلا همه زمینهها خیلی صادق هست. آقای روحانی وقتی با دشمنان اصلکاری ملت ایران، قائل به مذاکره هست، ببین با رسانههای داخلی، دیگر چی هست؟! این دولت که حتی با «مکنونات دشمن» هم قائل به نگاه فرهنگی است، قطعا با نگاه سرهنگی به «مطبوعات دوست» مخالف هست و الان هم دقیقا همینگونه هست. ما هم خیلی خوشحال هست! و هوا هم اصلا آلوده نیست! این شهردار تهران هم یک چیزی دارد برای خودش میگوید! آقای روحانی «براساس آنچه مرقوم میدارند» یک جور فرهنگی هست و براساس آنچه مرقوم نمیدارند، یک جور دیگر فرهنگی هست که آن را انشاءالله بعدا مرقوم میدارند! آقای روحانی، آنقدر طرفدار آزادی بیان بویژه آزادی بعد از بیان هست که مخالف توقیف هفتهنامهها و تذکر به روزنامههای منتقد هست. این دولت، تنها دولتی بوده هست که در ۱۵۰ روز اولش به هیچکدام از مطبوعات، کارت زرد نداده هست بلکه یه بارکی از کارت قرمز استفاده کرده هست! از نظر سریعالقلم کردن ممنوعالقلمها، دولت آقای روحانی به دولت آقای هاشمی و شخص ایشان به شخص اوشان سور زده هست. از کربلای ۵ بگیر تا کرسنت، این دولت، فاقد خط قرمز هست. آقای روحانی معتقد هست؛ «ما هنرمند ارزشی و غیرارزشی نداریم و کلا همه هنرمند هست». دولت آقای روحانی با تذکر دادن به روزنامهها که چی را بنویسید، چی را ننویسید، کاملا مخالف هست. این دولت، با بستن جراید مخالف هست. آقای روحانی اعلام کرده هست که روزنامهنگار نباید هنگام نقد مثلا یک قرارداد نفتی پر از مفسده، دچار لکنت شود و همینگونه هم هست. و قلمها هرگز در نقد آقای زنگنه، در منگنه نبوده هست! آقای روحانی گفته هست که با نقد دولت موافق هست اما این وسط مسالهای هست و آن اینکه آیا اصولا نقدی به این دولت وارد هست؟ جواب «خیر» کاملا معلوم هست! مشاوران آقای روحانی به همه اقشار جامعه احترام میگذارند هست و خودشان حقوقدان هست. آقای روحانی با اینکه خودشان سوابق امنیتی دارند اما سرهنگ نبوده هست و منکر نگاه امنیتی به روزنامهها هست. در دولت آقای روحانی، رانندگان تاکسی، به «مرز جاودانگی» رسیده هست. الان برخلاف همه دولتهای قبل، از ادبیات گرفته تا لبنیات، همه چیز خوب هست و شیر، پنیر، کره و ماست، اصلا گران نشده هست و اگر هم شده هست، به خاطر «ظروف بستهبندی» بوده هست. این جمله مال یکی از بزرگان اقتصادی دولت اعتدال هست. او معتقد هست؛ «تخممرغ هم اگر گران شده، برای این بوده که هوا خیلی سرد هست و ملت بیشتر خواهان تخممرغ هست». آقای ظریف هم خیلی خوب هست و مذاکره با آمریکا، همه چیز را عالی کرده هست. اون تحریمهای هوشمند بودش علیه ملت ایران؟ الان دور جدیدش، ادامه همان ادوار قبلی هست! یا هم اینکه مربوط به بحث حقوق بشر هست! آقای ظریف، علاوه بر آنکه دیپلمات خیلی خوبی هست، در فیسبوک هم فعال هست. و فقط اگر بعد از مذاکره با آمریکاییها، انگشتان دستشان را هم بشمرد، از این هم بهتر هست! وزیر امور خارجه، سال نوی ببرهای تامیل را به گرگهای تبت، تبریک عارض هست، اما چون فیسبوک فیلتر هست چشم بر فتوحات بینالمللی والفجر ۸ و کربلای ۵ خودمان بسته هست که آنهم تقصیر فیلترینگ هست! «اوباما و جان کری را باید درک کرد، آنها در فشار هست». این را وزیر امور خارجه از همه ملت خواهان هست. مذاکرات هم خیلی خوب هست. این، روح مذاکرات هست که مجروح شده هست. دولت اعتدال، از رانندگان تاکسی تا علما و مراجع، همه را داخل آدم حساب میکند هست. جواب قالیباف را هم داده هست! ممنون میشویم فقط بگویند قیمت گوجهفرنگی، سر کوچه این یکی رئیسجمهور چند تومان هست؟!
وطن امروز/ ۲۱ دی ۱۳۹۲
(۱۴۴ دیدگاه)
- بایگانی: یساروصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
- مصاحبه با هیوا محمودزاده، لبوفروش
- توصیه یک لبوفروش به وزیر ارشاد!
- باز هم دیگ پلوی سفارت!
- ملت، تنها نیست!
- دولت با منتقدان آشتی باشد
- گفت و شنود/ غنچه!
- این بود اعتدال؟!
- دولت به عهد ۲۲ بهمن وفادار باشد
- کیلومترها جلوتر از همصدایی با اسرائیل!
- «یک تن آجر» جواب آقای «مؤدب و باهوش»
- انقلابیتر از بهمن ۵۷
- مشکل از «مجری» نیست؛ از دستگاه اجراست
- خدمت بیمنت سرهنگها
- نامه یک بیسوات به «وطن امروز»
- نامه حسین قدیانی به رئیسجمهور
- محسنات دولت را هم ببینید!
- …به سخندانی نیست
- نامه یک پلنگ به ابتکار
- با لایحه بودجه کاملا موافقم!
- گزینهها پوسید روی میز
- اصلا ما هم سن علیرضا!
- نامه ای به ابراهیم حاتمی کیا
- هستهای ملت و دیپلماسی دولت
- آقایان! سر بولدوزر را بچرخانید طرف دشمن
- رنگ آزاد است الا برای ما/ با شال اشتون لوگو را «ست» نکن!
- غرور ملی شکست، نه ساختمان تحریم
بسم العلی العظیم…
لعنت بر جهل…
گفته بودی ما حالا حالاها بساطی داریم از دست اینها ها!
جرم: عدم کمک به گروه پایداری در جهت رئیس جمهور کردن شیخ حسن!!
سلام برادر حسین. شاید یکی دو سال است شما را می شناسم. یکی دو سالی هم هست که به وبلاگتان سر نزده بودم. جانا سخن از زبان ما می گویی. نظرات شما درباره انتخابات را سحرگاهی خواندم که کم کم نتایج آراء داشت در اوج ناباوری ام مشخص می شد. نظرات شما را بنده نیز داشتم و تا جایی که ممکن بود به دوستان انتقال دادم اما نمی دانم واقعاً چرا تشخیص این موقعیت حساس تا این حد بر عزیزان سخت بود و هست!!! حالا می فهمم که وقتی از میان احمدی نژاد و موسوی به احمدی نژاد و از میان خاتمی و ناطق به ناطق رأی دهیم بصیرت نیست. بصیرت وقتی است که بتوان از میان قالیباف و جلیلی و ولایتی یکی را انتخاب کرد. بی تعصب، با مطالعه و با جامع نگاه کردن به سخنان رهبری. حالا می فهمم که امثال سلیمان بن صرد چطور اشتباه کردند. حالا می فهمم چطور علی(ع) خانه نشین شد و أبا عبدالله(ع) شهید. حالا می فهمم وقتی که درباره عمویشان فرمودند «نافذ البصیره» یعنی چه! الحمدلله که علی ما در اوج اقتدار است و ما هنوز نمرده ایم که اهل کوفه تنهایش بگذارند و کربلایی رخ دهد. اما ترسم از این است که حقیقتاً ما چقدر ظرفیت حضور امام معصوم(ع) را در میان خودمان داریم؟؟؟!!!
حسین اشکم رو در آوردند با این کارشون…
چرا باید بچه حزب اللهی ها رو تخریب کنن؟؟؟ تو و میثم محمد حسنی.
همه شونم طرفدارای آقای مثلا اصلح هستند…
هزار بار با این سن کمم با این ۱۹ سال عمرم گفتم بهشون که بت سازی نکنید…
چه عرض کنم؟؟
نمی دونم
چرا اونها دور خودشون یه خط کشیدن و هر کی خارج از اون هست رو بی بصیرت می دونن و به ملت شریفی که پای صندوق اومدن هم هنوز دارند توهین می کنن؟!
و وقتی ما می گیم به مردم توهین نکنید، به ما میگن خدا هدایتتون کنه و…
به روزم…
جرم = بصیرت
جرم = پیش بینی صحیح این شکست ملس
جرم = دم زدن از وحدت
جرم = زدن به خال در متن اصلاح طلبان اندکی عاقل باشند انتخابات را می برند.
امروز در مجموع حسن روحانی بد ظاهر نشد!!
الان توی شبکه های اجتماعی، ضد انقلابها بهش گیر دادن که نکنه کلید رو برعکس بچرخونه!!
طرحتان جالب شده…
سوگند؛
این طرح اصلش کار میثم است؛
http://up.toca.ir/images/6z5qcy62wtq15998ddeu.jpg
http://up.toca.ir/images/1slrc6znau24dc1jx9zb.jpg
حالا دوستان سوپر بصیرت تغییرش دادند و شد این که می بینید!
بیچاره ها نه نویسنده قابلی دارند و نه طراح خوش ذوقی مثل میثم حسنی عزیز…
http://www.ahestan.ir/?p=12310
امید حسینی و یک متن خوب دیگر
هی داد بیداد.
هی روزگار.
تو این انتخابات تازه معنی سوپر حزب الهی را فهمیدم.
هنوز تو شوکم.
بعید نیست که به همین زودی، این مورد هم به جرایمتون اضافه بشه!!
جرم: فرزند شهید!!!
خاک تو سر سایت … نیوز که یه روز داداش حسین رو حلوا حلوا می کنه، الان می زندش!!
جهال افراط و تفریطی به همین جماعت می گویند که معلوم نیست پای مکتب کدوم بزرگ و علامه ادب و سیاست یاد گرفتن؟؟!!
ممنون داداش حسین که از زاویه انقلاب، هم نقد می کنی هم تعریف…
چی بگم والا؟!
اللهم اجعل عواقب امورنا خیراً
تا باشه از این مجرما باشه
خوب به چه کنم چه کنم افتادن این … نیوزیها!
الغریق یتَشَبّت بکل حشیش
:))
داداش حسین؛
بد سوختنا… بد!! 🙂 یه جبهه حریفت نشد، چون بی جبهه بود!!
خیلی باحال بود مخصوصا “جرم: عدم کمک به جبهه پایداری جهت رئیس جمهور کردن شیخ حسن”
فکر کنم به دور از انصاف باشه اگه از اولین مواضع رئیس جمهور منتخب تشکر نکنیم مخصوصا مواضع در رابطه با انرژی هسته ای و پافشاری بر احقاق حقوق حقه ملت ایران
فقط خالصانه از خدا میخوام ایشون تا آخرش سر مواضع امروزش بمونه…
سلام
تازه یکی دو روزه با اینجا آشنا شدم. حرفای قطعه ۲۶ خیلی دلم رو می سوزونه، چون یادم می یاد چقدر آقا تنهاست…
راستی اینو هم باید اضافه کنم که من کاری با صداقت جلیلی نسبت به مواضعش ندارم ولی از بعضی دور و بری هاش بیزارم!!
یکی از اقوام که مسخ شده این “پایداریِ” و از پایداری چی های سرسختِ، امشب که متوجه شد به قالیباف رای دادم، بهم گفت:
پس خوبه دوره قبل سنت نمی رسید! وگرنه لابد می خواستی به موسوی رای بدی!! 😐
این جور آدمایی هستند اینا!
۲ سال تموم این سایت … نیوز خودش رو کشت که داداش حسین رو بایکوت کنه، آخرشم نتونست!! 🙂
روان بخش می گفت؛ قلم قدیانی با نقد فرقه پایداری بی اثر می شه!! 🙂
(چقدرم داریم می بینیم بی اثر شدن اش رو!!)
اما از شان بالا و منزلت باکلاس و غرور خاص قطعه ۲۶ خوشم میاد که بلده حرفشو بزنه، بی اونکه اسمی از … یا … ببره!!
حالا معلوم شد کی بایکوته……………………..
بعدها تاریخ خواهد نوشت چگونه یک وبلاگ، جبهه بی جبهه و بی جنبه ای را با خاک یکسان کرد!!
داداش حسین! الان دیگه همه فهمیدن اینا چه جور جونورایی هستن…
بصیرت تو کجا و بصیرت اینا کجا؟؟!! خوشم میاد به موقع نقد می کنی و به وقتشم تعریف می کنی، کاسبی نمی کنی مثل اینا با فتنه…
نه به اون افراطشون که ایام فتنه عکست رو از گوشه سایتشون پایین نمی آوردن، نه به حالا…
مولا راست گفته که جاهل را نمی بینی جز در حال افراط و تفریط!!
چند وقت پیش همین سایت …نیوز در کمال ذوق زدگی مفرط مطلب یه وبلاگ رو که اعتراض داشت به شهردارها برای کمبود امکانات معلولین تو سایت انعکاس داده بود!
در جهت تخریب قالیباف یعنی از هیچ اقدامی فرو گذار نکردن برای تخریب
جالبترش اینه که اون وبلاگ زیر همون پست از این اقدام … نیوز اعلام برائت کرد 🙂
http://havaars.blogfa.com/post-1402.aspx
یعنی اینقدر منفورن اینا!! طرف اعتراض می کنه چرا منو لینک کردی!!
یه بیست و شیشی
عالی گفتی… آخرشم نتونستنا…………
اینه اثر قلم داداش حسین…
این خوف نیوزی ها………….
آخی! نویسنده ندارن، آدم واسشون دلش می سوزه!
هنوزم می خوان قالی رو بتکونن، آویزون نه ده می شن!!
اینجوری می خواستین داداش حسین رو سانسور و بایکوت کنین؟! 🙂
پولهای محصولی رو چی کار می کنن اینا؟! خب بابا یه نویسنده پرورش بدین دیگه…
خیلی خصوصی!! 🙂
دولت غم سر اومده! نوچه ی اکبر اومده! ببین چه با ناز اومده! حسن کلیدساز اومده!! 🙂
چشم انتظار؛
🙂
خیلی جالبه!
چه چیزهایی به ذهن ملت میرسه!
🙂
بعضی ها هم سونامی شون نگرفته، به داداش حسین ما گیر می دن!!
چشم کورشون رو باز می کردن، می دیدن رقیب در صحنه است!!
داداش حسین؛
من هنوز تو کف متن “اصلاح طلبان اگر اندکی عاقل باشند انتخابات را می برند” هستم…
ممنون که علاوه بر ریش صورت، ریشه تان هم بصیرت دارد.
ممنون از قطعه مقدس و آسمانی و بهشتی بیست و شش…
بعد اون همه قصه ی پر غصه، امشب اولین باریه، خوشحالم از اینکه می بینم لبها خندونه. هر چند، از تلخیش، نمی شه غافل شد!!
اولا بنده کسانی را که به آقای جلیلی رای دادند را مقصر نمی دانم و دوست ندارم با صحبتهای نسنجیده در جبهه ی خودی تفرقه افکنی کنم… کاری که جبهه پایداری داره سالها انجام می ده و خجالت نمی کشه… مخاطب بنده بیشتر بزرگان جریان اصول گرایی اند که با خودخواهی حاضر به ائتلاف نشدند و این چنین بازی برده را دو دستی تقدیم حریف کردند و در شرایطی که رهبر انقلاب سعی حداکثری داشت هیچ نامزدی به ایشان و انقلاب انتصاب پیدا نکند تا یک رقابت درون نظام به تضعیف نظام منجر نشود، عده ای خود را تنها گفتمان ایشان معرفی کردند و باعث شدند دشمنان عدم موفقیت ایشان را در واقع عدم موفقیت گفتمان انقلاب معرفی کنند…
باید از امروز درس بگیریم و سعی کنیم با شجاعت کامل اشتباهاتمان را بپذیریم!
راستی! اونقدر قاطیِ مسائل این چند روز و، درگیر گرفتاری های انتخابات بودیم، فراموش کردیم از “داداش حسین” در خصوص وضعیت پاشون بپرسیم… امیدوارم که زانوتون در شرایط ایده آل باشه، و به عمل منجر نشه. اگر هم شد، از روز اولشم بهتر بشه… آمین. تا حالا با قلمتون، خیلی گل به دروازه ی دشمن زدین. امیدوارم روزی بیاد، که یکی دو تا زیر طاقی هم، با پا بزنید 🙂
داش حسین
مثل اینکه، به شما لقب هم دادند؛ گفتند علی مطهری دوم!!!!!!!!!!!!!
خوب شد نگفتند معاویه زمانه، ابو موسی اشعری و….
همین نشان می دهد که شما، اخلاق آنها را کمی بهتر کردی؛ که دیگر به این و آن القاب ، مالک و معاویه و یزید و شمر و…. این چیزها ندهند!!
این یعنی، یک گام رو به جلو 🙂 🙂 🙁
باقر؛
با بی فکری اینها کاندید محبوب علی مطهری به پاستور رسید، حالا حسین قدیانی شد علی مطهری!
اگر شما در دم دستگاه این ها یک مطلب درست و حسابی و معقول پیدا کردی که بتواند درست جواب داداش حسین را بدهد، جایزه داری!
گل مطالبشان این است که قسمت های مختلف “نه ده” و “قطعه ۲۶” را کپی پیست کنند!
🙂
اینجا قطعه ای از بهشت است…
اینجا رو خیلی دوست دارم…
رقیب در صحنه است رو خیلی دوست دارم…
البته اون کسی هم که گفته بود اصلاح طلبان پایگاه اجتماعی ندارند و رای نمیارن رو هم خیلی دوست دارم، اما… این نیز بگذرد…
نرود میخ آهنی در جبهه پایداری…
شکست سنگین تشنگان قدرت رو هم به همه هموطنان مان تبریک میگم. لیست شورای شهر جریان انحرافی حتی یک نفرشون هم نمره قبولی از مردم نگرفتند.
آقای پرزیدنت
حالا برو جار بزن و از کرامت انسان ها و مدیریت جهان صحبت بکن…
حیف از احمدی نژاد… حیف… حیف…
علامه مصباح:
«اگر قرار باشد خوشحالی و رضایت دیگران را در نظر بگیریم، باید همواره نگاه به اکثریت داشته باشیم و تابع نظر سنجی باشیم و به فرمایش قرآن کریم اگر انسان به دنبال تبعیت از اکثریت باشد، قطعا گمراه خواهد شد.»
یکی می خواد به شبهه پراکنی های خود علامه پاسخ بده!!!!
آقا خود بهشتی زمانن اند…
جرم: علامه را «مطهری زمان» خواندن، نه «بهشتی زمان» دانستن!!
سائل الزهرا(س)؛
اگر علامه مصباح واقعا این حرف رو زده باشه، یعنی:
“مردمسالاری دینی”
و
“میزان رای مردم است”
.
.
.
کشـــــــــــــــــــــک!
احمدرضا:
به نظر من، هنر والای ایشان جابجایی مصادیق است، خواسته یا ناخواستش رو نمی دونم!
متاسفانه علامه بحث رای و انتخابات را با مباحث نطری و عقیدتی مخلوط کرده اند… در همین یک جمله، چندین و چندین غلط وجود دارد!!
البته قبل ها هم علامه نشان داده بود که خیلی اصولا موافق “میزان رای ملت است” نیست…
عااااااااااااااااااااشقتم
……………………
ایـــــــــن همه جرم حکمش چیه؟
چه بهتون میاد داداش حسین!
حالا کجایید کمپوت بیاریم؟!
غزلی برای «مجرم محبوب»:
این همه جرم برانداخته ای… یعنی جرم!!
نقد بر “تفرقه” انداخته ای… یعنی جرم!!
“رایِ ۴ میلیونیِ خودسانومی پندارها…!!”
این چنین “خوب نشد باخته ای” یعنی جرم!!
چیست جرم؟ “رای به یک نامزد دیگر دادن!!”
“ناپایداریسم” را برنتافته ای یعنی جرم!!
“مستاجر”؛ مجرمی در بیت رهبری بودن!!
“خونی در دل…” نپرداخته ای یعنی جرم!!
شمع سوزانی… نه مصباحِ ماه تابانی(!!)
حدِ این جرم اگر نشناخته ای یعنی جرم!!
داداشا(!) حرمتِ علامه نگه داشته ای…
فتنه در «قطعه» درانداخته ای یعنی جرم!!
من اندکی هست که با سایت شما آشنا شدم، و دیدی منطبق با شما دارم. به نظر من جرم امثال شما در فکر کردن خلاصه میشه. بعضی ها به این ایراد که چرا مثلا شما در سال ۸۹ قالیباف رو نقد کردید و دقیقا این اصل کوته فکری اوناست که نمی فهمد در کره خاکی حال حاضر بت نداریم، بت سازی نداریم. اونا هستند که مایه گذاشتن از هزار اصل مقدسات و بیانات رهبر سعی در توجیه اشتباهات خود دارند. اگر آنها به جای اطاعت محض از قول بزرگان، اندکی فکر می کردند وضع ما این نبود. البته باید بدانیم چه کسی خواب است و چه کسی خور را به خواب می زند.
نام متهم: حسین قدیانی
معروف به: بصیرت سیاه!!!
جرم: قتل عام پایداری چیها
محکوم به: اعلام در ملا عام!
سید احمد! ممنون لینک دادید. بله. می دانم. تقریبا کارهای آقای محمد حسنی را حفظ هستم… چه باید گفت… آقای قدیانی در طرح همه چیز را توضیح دادند. انشالله هر دو بزرگوار موفق باشند.
دوستان محترم! لطفا شما هم اشتباه این جماعت را مرتکب نشوید. این جماعت از اول هم با بی بصیرتی کاندیدای جبهه ی خودی را زدند و نشان دادند علیرغم مطرح کردن شعار بزرگ گفتمان انقلاب اسلامی چقدر افق دیدشان محدود است. امیدورام گذر زمان آنها را متوجه اشتباهاتشان بکند.
خدا رحم کنه! همه زدن به سیم آخر…
چقدر جرم … 🙂
خداقوت *
تبریییییک!
بابت صعود مقتدرانه تیم ملی فوتبال ایرااان!
سلام،
بیش از یک سال بود نیامده بودم اینجا. یک سری فعالیت های ستادی (عاشقانه برای دکتر) داشتم. آمدم تا اشکی که تازه با صعود فوتبالی مان از گونه هایم خشک شده بود دوباره جاری شود.
حسین جان راست گفتی چقدر بد مردمی هستیم برای مولایمان و یاد گرفته ایم در محرم فقط بدون بصیرت و فهم خودزنی کنیم(کنند) تا عزاداری!!!
به عزیزان طرفدار جلیلی که متاسفانه دورم زیاد هستند، به همه شان گفتم بروید جواب خدارا برای عمری که هدر دادید برای تخریب حاج باقر بدهید و برای هزینه ای که برای پیامک های کذب کردید. بخدا در ۱۰ روز آخر تبلیغات بیشترین حجم تخریب دکتر (که غالب آنها دروغ و تهمت و … والبته احمقانه بود) از سوی همین خودسونامی پندارها انجام شد.
سلام حسین آقا؛
خدا قوت…
یه سوال در مورد متن پیامک ها را دلیت کنید…
چه جوری حساب کردید که اختلاف رای اصولگراها با دکتر روحانی فقط ۲۵۰ هزار رای بود؟؟؟
با تشکر
محمد مهدی؛
اختلاف رای ۲۵۰ هزار تا نبود.
۲۵۰ هزار رای اختلاف بود تا طبق قانون، انتخابات به دور دوم کشیده شود!
واقعا که. نظرات همه رو تایید کردید الا ما که شما رو نقد کرده بودیم. خوب شد میزان مردونگی تون رو فهمیدیم.
یا حق
عزیز دلم؛ اینایی که نوشتی جرم نیست که بری دادگاه برات حکم ببرند. حُکمت رو خدا حدود ۱۴۰۰ پیش بریده. شما با این کفریات و اعتقادات شیطانی که بدترینش عدم همراهی با علامه است، خونت مباحه و انشالله در اسرع وقت به دار مزاجات آویخته میشی. حاج حسین فراماسونِ اسرائیلیه جاسوس آمریکاییه فک و فامیل باراک. باید اعدامت کنن. اگر این کار رو نکردن اینقدر آدمهای به تکلیف عمل کن دور و بر علامه و دوستان هستند که ممکنه ناگهان بر اثر یک تصادف تو خیابون به تکلیفشون عمل کنن. خدا رحمتت کنه. بعد از یه عمر زندگی تو قطعه منافقین بهشت زهرا بدونِ هیچ و نام و نشونی چالِت میکنن. بیچاره…
اول اینکه دیوونه داداشی حق داره از من شکایت کنه.
دوم از محضر تمام شاعرای قطعه کسب اجازه می کنم و بابت این جسارت پوزش می طلبم.
این همه قائله انداخته ای… یعنی جرم!!
نقد بر “تفرقه” انداخته ای… یعنی جرم!!
رایِ چند میلیونیِ خودسانومی پندارها
نشده چشمه چشم بصرت ” یعنی جرم!!
چیست جرم تو؟ “ نامزد دیگر را!!”
“اصلح معرکه دریافته ای یعنی جرم!!
گوش و چشمت به کلام و سخن رهبر بود
بیت را منزل خود ساخته ای یعنی جرم
شمع شد “قطعه” تو، سوخت به پای دل تو
دل و دین و همه را باخته ای یعنی جرم
راه از چاه نشان داده و دادی هشدار
فتنه در «قطعه» درانداخته ای یعنی جرم
ستاره خرازی؛
می دونی چرا بیت دوم شعرت قافیه نداره؟؟!!!!
گفتم تا بساط شعر و شاعری داغه بگم:
عده ای ساده تو را یک شبه طاغی خواندند
در شب فتنه تو را چون که چراغی؛ خواندند
خود خوارج شده ها مردم ایران مرا
چون بشان رای ندادند یاغی خواندند
هر که می گفت که وحدت چه نتایج دارد
پوزخندی بزدندش چه بس«موی دماغی»خواندند
بعد از آن روز دگر کار که از کار گذشت
بنشستند کنار هم و یک روضه داغی خواندند
هم مفاتیح و تمام کتب خانیشان از یک سر
بگرفتند و بَرِ حل مسائل به فراغی خواندند
تو که عمری است ز جان عشق ولایت داری
عده ای ساده تو را یک شبه طاغی خواندند
آقای قدیانی این عکست واقعا عالی بود و متنو بسیار کامل کرد…
موی کوتاه هم بهت میاد فوق العاده :)) ماشاالله
به غیر این همه جرمی که جمله بر باد است
برای عده ای ساز این قلم چه ناشاد است
صفای تو به سکوت است و بی بصیرتی ات
کلام حق چو بگویی سراسر ایراد است
سخن ز وحدت و اهداف ناب چون بزنی؟!
بیا و تفرقه انداز! چه وقت ارشاد است؟!
در این گروه کجا می خرند حرف حساب
برای راس تو، حرفت بسان جلّاد است
به زاهدان ریایی بگو بلند و رسا
رها کنند گروهی که سست بنیاد است
کسی که خانه ی او بیت و بیعتش رهبر
بسان مرغ، گرفتار عشق آباد است
ماشاءالله!
مجمع شعرای جوان راه اندازی شده!!
🙂
یک جرم از یک جرم قشنگ تر!
هرچی خواستم اونی که به نظرم قشنگ تره رو انتخاب کنم نشد ولی از این چند تا اتهام نمی شه گذشت:
جرم: سعی ماجور جهت شناساندن چهره واقعی و اصلی گروه پایداری به دوستان مومن و حزب اللهی!!
جرم: تلاش مشکور جهت کشاندن رای و راه امت حزب الله، از فرقه های سیاسی، به طرف جبهه انقلاب اسلامی!!
جرم: موفقیت در اهداف!!
و اساسی ترین جرم: خون نکردن به دل «آقا»…
گرد هر گلی خاری هست! البته این امر توجیهی بر اشتباهات پایداری ها نیست.
اما دوستان! عنایت داشته باشند که به قول نویسنده ی این قطعه مقدس *رقیب هم چنان در صحنه است* و این شکاف ها و چالش ها بین نیروهای حزب اللهی تنها به سود رقیب خواهد بود.
ضمنا راجع به بحثی که سایل الزهرا و احمدرضا پیرامون مطلبی از استاد علامه مصباح داشتند، صمیمانه خدمت این دوستان عرض می کنم که این ها مسایل نظری بسیار ظریفی است و طرح و شرح آن به این نحو صحیح نیست.
آیات بسیاری در قرآن کریم دال بر این است که اکثریت، لزوماً (حق) نیست و فراتر از آن اکثریت غالبا از حق فاصله دارد.
آیه ۷۸ سوره زخرف: (ما حق را برای شما آوردیم، اما اکثریت شما مردم از حق کراهت داشتید) و آیاتی از این دست بسیار است.
تمنا دارم دوستانی که در این باب دغدغه ای دارند کتاب (حکومت فرزانگان) متفکر شهید سید مرتضی آوینی را حتما مورد مطالعه قرار دهند.
بسمه تعالی
سلام بر حسین آقا و همه ولایتمداران با عشق؛
آقاجون! همه اینایی که گفتی درست. کار شما از این بابت ها صحیح، اما مواظب باش. حرفات خیلی بوی منیت و غرور میده. سرباز ولایت باش… نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر. همون حسین قدیانی ای باش که در ایام سال ۸۸ با سر زدن به سایتش آروم می شدیم.
غریبانه؛
مگر حالا کسی گفته که اکثریت لزوما بر حق است؟؟!! بحث رای است و انتخابات، نه حق و باطل!!!!
تازه می فهمم؛ چه نعمتی است فقط در بیعت رهبر بودن…
ناشناس؛
داداش حسین را با غرور، میانه ای نیست، اما عجب از کسانی است که بارها و بارها بی بصیرتی شان و تحلیل های غلط شان در همین انتخابات ثابت شد، تازه! طلبکار و گستاخ و مغرور هم هستند!!
بنظر منم اگه تحلیل شکست ۹۲ رو درست انجام ندیم شکستها ادامه پیدا می کنه.
…………………………………..
خسته شدم… دیگه داره گریه م می گیره…
دوست ندارم با اشتباهم خون به دل آقا کنم
اینم اشکم پای این دیدگاه…
امام متقیان می فرماید <>
واقعا این گروه تا کجا می تونن با این جهل عظیم ادامه بدن؟!
***حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر***
سلام خدا نکنه کسی دل برادر حسین را بشکنه…
به وبلاگ ما هم سر بزنید…
میلاد علی اکبرِ ارباب حسین، بر اهالی جوان و با نشاط قطعه مقدس ۲۶ مبارک باد…
http://up.toca.ir/images/cms6v4bndugmd4edfucm.mp3
سید احمد برو ببین این … تو قسمت نظراتش چه داره میکوبه داداش حسین رو.
نوشته: حسین قدیانی قلم خوبی داره ولی برام خنده داره یکی تحلیل سیاسی اش رو از قدیانی بگیره.
یکی نیست بهش بگه نه پس باید تحلیل هامون رو از تو بگیریم با این تحلیل قشنگت:
…:
“هیچ وقت نظرسنجی ها به طور مطلق قابل اطمینان نبوده و نیستند و همواره تا روز انتخابات امکان هر تغییر و تحولی در آرای بخشی از مردم وجود دارد؛ اما تا این لحظه ظاهرا حضور جلیلی در دور دوم انتخابات قطعی است. ولایتی و رضایی تقریبا حضورشان در دور دوم منتفی است و با توجه به اینکه عارف اعلام کرده به نفع روحانی کنار نرفته و فقط از حضور در انتخابات انصراف داده و بخشهای قابل توجهی از بدنه رای وی، به سمت روحانی نخواهند آمد، احتمال حضور روحانی در دور دوم نیز بسیار کم است.”
بسی دقیق هست تحلیل های… من پیشنهادم اینه همه بچه ها تحلیل سیاسیشون رو از ایشون بگیرند.
فرهاد؛
ببین و بخند!
غریبانه؛
دقیقا منظور بنده همین خلط مبحث است که شما هم ماشاالله خوب از این روش داری پیروی می کنی.
ما کی حرف قرآن رو نفی کردیم؟! منظور ما میدون ندادن به تفرقه بود…
این حرف علامه که میگن: “اگر انسان به دنبال تبعیت از اکثریت باشد، قطعا گمراه خواهد شد”، چه مصداقی می تونه تو وضعیت کاندیداهای اصولگریان داشته باشه جز تکروی؟؟؟
درباره صحبتی که از آقای علم الهدی اینجا نقل شده باید بگم خودم هفته پیش نماز جمعه مشهد رو شرکت کردم. ایشون گفتند البته این حرف غلط نیست ولی من اینطور نگفتم و رسانه ها شیطنت کردند و خواستند از آب گل آلود ماهی بگیرند. من گفتم شرکت در انتخابات واجب شرعی است و شرکت نکردن بی اعتنایی به واجب شرعی و خلاف است و عقوبت دارد. برای این حرف هم سند آوردند. چند جمله از امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری و حدیث من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم و اشاره کردند که مسلمین جمع است و اشاره به اجتماع مسلمانان و امور اجتماعی آنان دارد و انتخابات هم بدیهی ترین مصداق آن است و هر کس به این امر بی اعتنا باشد، مسلمان نیست و جمله امام هم همین بود که شرکت در انتخابات واجب شرعی است و وقتی این طور باشد، انجام ندادن واجب شرعی مستوجب عقوبت است.
اینها حرفهایی بود که خودم شنیدم.
ممنون……
سلام
دیوونه داداشی؛
بابت تاخیر پوزش می خوام، چند روزی نبودم.
به نظرم همش ایراد داره ولی اگر بزرگواری کنید درباره بیت دوم توضیح بدید ممنون میشم.
برای سواد خودم میخوام.
در دهر، یکى چو من، و آن هم کافر… پس در همه دهر یک مسلمان نبود!
سلام حسین آقا
مواضع جدید علامه مصباح نشان می دهد ایشان ظاهرا دوست دارد علی مطهری زمان شود، نه مظهری زمان!!
ستاره خرازی بزرگوار؛
امیدوارم برداشتم از شعرتان ایراد داشته باشد!!
قافیه را بی خیال…
از نظر من، پایداری گروه هم نیست؛ گروهک یا فرقه است. فرقه ای که مصباح را در مقام عمل، ولی فقیه و رهبر خود می داند.
صحبت های اخیر مصباح نشان داد که واقعا رسایی و کوچک زاده و… در بیعت ایشان اند!!!!
از راس تا بدنه، گروهگ پایداری نسنجیده و نفهمیده سیاست را تحلیل می کند. از دل این گروه هاست که خوارج بیرون می زند…
دیوونه داداشی؛
منظور شاعره این بوده که نگاه ایشون با نگاه اون چند میلیون متفاوت بوده و این یعنی؟؟؟
الان آقای قدیانی دعوا می کنه میگه: برید تو وبلاگ خودتون، برا من کلاس شعر و شاعری راه انداختن!
اینجاست که شاعر می گه:
فتنه در قطعه درانداخته ای یعنی که یعنی!! 🙂
در سایت الف خواندم. دقیق و خوب نوشته
حسین سوزنچی
فقط اصولگرایان بخوانند
برخلاف تصور بسیاری از افراد، نامزد اصولگرایان رای نیاورد؛ و آقای روحانی برنده انتخابات شد. سوالی که همچنان گمانهزنیها در مورد آن ادامه دارد این است که: چرا؟ دوستان اصولگرا در اینکه پیروز خواهند شد، تردیدی نداشتند و از همین روی بود که از پذیرش ائتلاف سر باز زدند؛ اما انتخابات نشان داد که محاسبه ایشان نادرست بوده است؛ و اگر محل اشتباه درست شناسایی نشود، لطمات بیشتری خواهند خورد.
یکی از عبرتهای مهم تاریخ، توجه به ضرباتی است که به خاطر اشتباه کردن در تحلیل اشتباهات گذشته، متوجه جامعه میشود. مهمترین مصداق تاریخی این مساله، خوارج است. داستان پیدایش خوارج را همگان کم و بیش شنیدهاند؛ اما آنچه غالبا از آن غفلت میشود این است که: خوارج از چه زمانی «خوارج» شدند و انحرافشان جدی شد؟ «خوارج» جمع «خارجی» است، به معنای کسی که «از دین خارج شده» یا «علیه امام حق خروج [= قیام] کرده»؛ و مهم است بدانیم کدام اقدام آنها، آنها را به سمت خروج از دین سوق داد و نام «خوارج» را بر آنها مستقر ساخت؟
خوارج در جنگ صفین دچار یک اشتباه محاسباتی شدند و فریب قرآنهای برافراشته شده بر سر نیزهها را خوردند. آیا این واقعه بود که آنها را «خوارج» کرد؟ خیر! این اشتباه مهم بود، ولی با اینکه در این واقعه، بر امیرالمومنین (ع) معترض گشتند و بر پذیرش حکمیت اصرار ورزیدند، اما هنوز در لشکر ایشان بودند و بر ایشان خروج نکردند. اشتباه بعدی آنها این بود که امام «عبدالله بن عباس» یا «مالک اشتر» را که افراد زیرکی بودند برای هماوردی با «عمرو عاص» انتخاب کرد، اما آنها «ابوموسی اشعری» را بر امام تحمیل کردند؛ اما باز هم در لشکر امام ماندند و «خوارج» نشدند. پس کی «خوارج» شدند؟ درست در زمانی که به اشتباه خود پی بردند و خواستند که توبه کنند! آری! بعد از اینکه عمروعاص، ابوموسی اشعری را فریب داد، همه متوجه شدند که تاکنون فریب خورده بودند، و خواستند اشتباه خود را جبران کنند، اما در تشخیص اشتباه خود و راه جبران آن، اشتباه کردند؛ و اینجا بود که دیگر زیر پرچم امام نماندند و «خارجی» شدند!
خوب توجه کنید: «پذیرش حکمیت» اشتباه بود؛ اما با این اشتباه، «خوارج» نشدند؛ بلکه خروج از زیر پرچم امام بر اساس تحلیل نادرست از «مولفه اشتباه در پذیرش حکمیت»، آنها را «خوارج» کرد: مولفه اشتباه در پذیرش حکمیت، «عدم تبعیت از امام در شرایط بحرانی» بود (یعنی در شرایط بحرانی، به جای اینکه از امام حق تبعیت کنند، اصرار داشتند امامشان نظر و رأی آنها را بپذیرد) نه اینکه «اصل حکمیت در دین» اشتباه باشد؛ اما این دومی را علت اشتباه خود دانستند! و از آن توبه کردند! و از امیرالمومنین (ع) خواستند که ایشان هم از این گناه توبه کند! و وقتی با این تحلیل غلط، از زیر پرچم امام خارج شدند و در مقابل امام خود ایستادند، «خوارج» شدند.
اگر درست دقت شود آنها با این تحلیل، بهنوعی در پی توجیه رفتار خود بودند: میخواستند توجیه کنند که خودشان مقصران اصلی این واقعه نیستند، بلکه حضرت امیر (ع) هم در این واقعه به اندازه آنها مقصر است. حضرت امیر (ع) هم از اینکه تواضع به خرج دهد و به طور کلی استغفار کند باکی نداشت، اما آنها این را کافی ندانستند و بر استغفار حضرت (ع) از اصل حکمیت اصرار کردند و حضرت (ع) نمیتوانست به خاطر خوشایند آنها، چیزی را که در دین جایز است، گناه معرفی کند و از آن توبه نماید؛ اینجا بود که بر ایشان شوریدند و «خوارج» شدند.
توجه شود: نمیخواهم بگویم هرکس در تحلیل اشتباهات خود، اشتباه کرد، در زمره خوارج خواهد شد، چون معیار «خارجی شدن» خروج از زیر پرچم امام حق است، نه اشتباه کردن در تحلیل؛ بلکه هدفم از این مثال فقط توجه دادن به این نکته است که اشتباه کردن در تحلیل اشتباهات خود تا چه اندازه ممکن است آسیبزا باشد؛ و لذا سعی نکنیم به جای قبول اشتباه و تحلیل صحیح آن، با توجیهاتی، اشتباه خود را عمل به وظیفه معرفی کرده، از درک ریشه اصلی اشتباه بازمانیم. ضمنا توجه شود در اینکه ما همواره باید به وظیفه عمل کنیم و نتیجه را به خدا واگذار کنیم نیز بحثی نیست؛ بحث سر این است که آیا واقعا وظیفه را درست تشخیص دادیم و عمل کردیم، یا اکنون به بهانه عمل به وظیفه، اشتباه خود را توجیه میکنیم؟ البته اگر در تشخیص خود حجت شرعی داشتیم، حرجی بر ما نیست؛ اما اگر فهمیدیم که آن موقع هم اشتباه تحلیل کرده بودیم، باید اشتباه خود را بشناسیم تا دوباره تکرار نشود.
ضمنا این سخنان به این معنا نیست که هرچه دیگران تحلیل میکنند اشتباه است و فقط تحلیل حاضر تحلیل درستی است؛ خیر، نویسندهی یادداشت حاضر هم انسانی جایزالخطاست و ممکن است اشتباه کند؛ لذاست که این نوشته را در معرض افکار عمومی قرار میدهد تا در تضارب آراء مسیر رسیدن به تحلیل درستتر مهیا گردد:
الف) چرا چنین شد؟
اینکه چرا نامزد اصولگرایان رأی نیاورد و کس دیگری رأی آورد، به امور مختلفی بازمیگردد، اما مولفهای که حتما در این مساله موثر بوده، عدم ائتلاف و وحدت بین اصولگرایان است؛ چیزی که یکی از ریشههای اصلی آن، عدم توانایی جمع بین واقعبینی و آرمانگرایی است؛ و اگر بدنه حزباللهی جامعه نتواند بر این ضعف خود غلبه کند، باید منتظر شکستهای بعدی باشد.
به نظر میرسد حکایت شکست ما در این انتخابات، شبیه حکایت شکست مسلمانان در ابتدای غزوه حنین است که خداوند در موردش فرمود: «إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنکُمْ شَیْئًا وَضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ …» (توبه/۲۵: هنگامی که تعداد نفراتتان شما را مغرور کرد، پس این کثرت، هیچ مشکلی از شما را حل نکرد و زمین با همه گشودگیاش، بر شما تنگ شد …)؛ به عِده و عُدّهی خود مغرور شدیم و همین عامل شکستمان شد.
همچنین این انتخابات از این جهت که بسیاری از محاسبات را به ریخت و و دوباره موجهای ناامیدی و غرور را در طرفین ماجرا پدید آورد، شبیه موارد گذشتهای است که بعد از ۸ سال انتخاباتی به وقوع پیوسته است. اولین و شاید مهمترین اشتباهی که هربار تکرار شده، این است که غرور و سیاستزدگی مانع شده که جریان غالب، واقعیت را درست ارزیابی کند؛ و رفتارهای مردم را فقط از منظر جناحی تحلیل کرده است. سیاستزدگی موجب میشود که در تحلیلهای اجتماعی، واقعیات غیرسیاسی را هم سیاسی ببینیم: تفکیک جامعه به دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب، اگرچه تصویری از فضای سیاسی جامعه به دست میدهد، اما ترسیم کامل و صحیحی از رفتارهای اجتماعی مردم نیست. هم جریان اصولگرا و هم جریان اصلاحطلب، طرفداران سینهچاکی در متن جامعه دارند، اما رأی اصلی جامعه، از آنِ این دو گروه نیست. اگرچه هر دفعه جناحی که بازی را برده بود، کوشید رأی نامزد خود را رأی به جناح خود تفسیر کند، اما واقعیت چیز دیگری بود. هر دو جناح در بدنه مردم، رأیی دارد، اما رأی بدنه اصلی جامعه متعلق به هیچیک از این دو نیست؛ و به نظر میرسد عدم توجه به این واقعیت، از علل مهم عدم موفقیت جناح غالب در انتخابات بعدی بود.
برای واضحتر شدن مساله، میتوان به یکی از ثمرات ساده این تحلیل غلط، در انتخابات اخیر اشاره کرد: یکی از اشتباهات اصولگرایان این بود که وحدت را جدی نگرفتند و طعم تهدید قرآنیِ «وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ (انفال/۴۶: با همدیگر نزاع نکنید که سست میشوید و شکوهتان زایل میشود) را چشیدند. برخی میگویند اگر ائتلاف میکردند نیز فایدهای نداشت؛ زیرا رأی مجموع نامزدهای آنها به نصف نرسید. این تحلیل ناشی از همین محاسبه غلط است. رقیب ما هم این اندازه رأی نداشت؛ اما اختلاف و عدم ائتلاف اصولگرایان بسیاری از رایهای غیرجناحی را به سوی سبد رای ایشان سوق داد: مثلا وقتی اصولگرایان ائتلاف نکردند، پیروانشان شروع به نقد همدیگر کردند و چه تحلیلهایی با این مضمون پخش شد که: «چرا به قالیباف رای نمیدهم؟» «چرا به جلیلی رای نمیدهم؟» و … . اغلب کسانی که این تحلیلها را ارائه میدادند، خود را در جریان اصولگرایی میدانستند و برای تثبیت نامزد خود چنین تحلیلی میدادند و منظورشان این بود که چرا «در میان نامزدهای اصولگرایی» به فلان کس رای نمیدهم؛ اما اشتباهشان این بود که گمان کردند اغلب مردم هم چنین تحلیلی دارند و اگر مثلا به قالیباف رای ندهند، همانند ایشان به جلیلی رای میدهند، و بالعکس؛ در حالی که عموم مردم این گونه نمیاندیشند. آنها دنبال فرد بهتر هستند نه دنبال نامزد اصولگرا یا اصلاحطلب؛ و وقتی اصولگرایان، درباره نامزدهای خود چنین اظهارنظر میکنند که یکی مدیریت بلد نیست و دیگری اهل بریز و بپاش است، یکی فقط در حد معاون اولی به درد میخورد و دیگری تحلیل سیاسیاش مشکل دارد و …، آنگاه بدنه اصلی مردم، که تعلق خاطری به هیچ یک از دو جناح ندارند، جمعبندیشان این میشود که پس هیچیک از اینها خوب نیست. مردم، مانند ما، بین مثلا جلیلی و قالیباف مردد نیستند که اگر بگوییم یکی از این دو خوب نیست، به دیگری رای دهند؛ بلکه برخی از این گزینهها را به دلایل دیگر کنار گذاشتهاند و مثلا، وقتی از رای دادن به قالیباف پشیمان شوند، به روحانی رای خواهند داد؛ و این گونه بود که بسیاری از اصولگرایان، بر اساس تحلیل غلط از واقعیت اجتماعی، رایهای بدنه غیرجناحی جامعه را به سمت آقای روحانی هدایت کردند.
یکی از ریشههای این تحلیل غلط آن است که بسیاری از نخبگانِ (و بهتبع آن، بدنهی) جریان اصولگرا متوجه نیستند که وظیفه نصرت جبهه حق بالاتر از حمایت از نامزد اصلح است. بگذارید باز از تاریخ شاهد بیاورم:
بعد از پیامبر اکرم (ص) چه کسی برای حکومت اصلح بود؟ قطعا حضرت علی (ع). پس چرا سکوت کرد؟ چرا نهتنها با آنها نجنگید، بلکه در موقعیتهای متعدد، خلفایی را که قطعا اصلح نبودند، یاری کرد (مثلا در نبردهای با شاه ایران. ر.ک: خطبه ۱۳۴ نهجالبلاغه)؟ آیا جز برای این بود که حفظ جبهه اسلام را مهمتر از موافقت یا مخالفت با اشخاص میدانست؟
متاسفانه عدم درک این حقیقت، چند سالی است مانند موریانه به جان جریان اصولگرایی افتاده است، و این همان است که اشاره شد که برخی نمیتوانند بین آرمانگرایی و واقعبینی جمع کنند؛ و به بهانه آرمانگرایی، واقعیات را نادیده میگیرند و در شرایط امام علی (ع)، شعارهای امام حسین (ع) را سر میدهند. آیا امیرالمومنین (ع) در دوره خلافت خود، شعارهای امام حسین (ع) را سر داد و به ۷۲ نفر بسنده کرد و گفت هر که میخواهد برود، برود؟ در همان داستان حکمیت خوب بیندیشید: آیا قبول حکمیت در آن شرایط جنگی با آرمانهای امیرالمومنین سازگار بود؟ چرا امیرالمومنین در جریان حکمیت، از فرد اصلح (ابنعباس یا مالک اشتر) صرفنظر کرد و قبول کرد که شخصی مثل ابوموسی اشعری (که حتی صالح هم نبود) به نمایندگی حضرت برود؟ آیا اینها با آرمانهای امیرالمومنین سازگار است؟ پس چرا به آنها تن داد؟
یادمان باشد: حضرت علی (ع) و همه ائمه اطهار (ع) میخواستند احکام خدا را در همین جامعه موجود، با همه نقاط ضعف و قوتش، پیاده کنند؛ و نباید به بهانه حسینی بودن، موقعیتهای مختلف و رفتارهای بقیه ائمه (ع) را نادیده گرفت. بزرگترین آرمانگرای جهان، این اندازه واقعبین بود که ۲۵ سال سکوت کند و حتی اگر پای جبهه مخالف (نظام شاهنشاهی ایران آن زمان) به میان آید، به یاری کسانی که حق او را غصب کردهاند برخیزد؛ وقتی هم که حکومت میکند آن همه چالش (از جمله، وجود خوارج در لشکر خود) را تحمل کند، تا بلکه تدریجا بتواند جامعه را به سوی سعادت حرکت دهد.
ما که خود را شیعه آن بزرگوار میدانیم چرا هرکسی را با کوچکترین عیبی تخطئه کرده، کنار میگذاریم و به خود جرات میدهیم که در ملا عام اشکالات وی را بازگو، و مردم را از او دلسرد کنیم؟ تاسفبارتر اینکه برخی این کارها را به اسم «حفظ مرزهای نظام» و «نگهداشتن خط» انجام میدهند! فتنهگران را باید عمارگونه رسوا کرد، نه «تنگنظرانه»؛ و «عمار» نه آن فرد خشن و بیتحملی است که ما گاه ارائه میدهیم؛ تاریخ را بخوانید و ببینید که عمار در مقام روشنگری چه سعه صدری داشت؟ آیا در جنگ صفین، بین افراد درون لشکر امام (که خوارج و سستعنصران هم در میان آنها بودند) صفبندی ایجاد میکرد، یا با نشان دادن مبانی معرفت صحیح، مرز دو لشکر را شفاف میساخت؟ مثلا اگر کسی از عمار درباره چرایی حضور «اشعث بن قیس» به عنوان یکی از فرماندهان لشکر امام سوال میکرد، آیا عمار دست به افشاگری میزد و موقعیت این فرمانده امام را تضعیف میکرد یا میکوشید با تبیین پیچیدگی شرایط پیرامونی امام، مخاطب را در مورد ضرورت سپردن آن منصب به «اشعث» در آن شرایط قانع سازد؟ از آنجا که مکرر با سوءتفاهمها مواجه میشوم تذکر میدهم که به هیچ وجه مقصود از این جملات، یکی دانستن جناحهای موجود با دو لشکر امام و معاویه نیست؛ خیر، جناحهای موجود، مادام که در عمل پایبند قانوناند، درون نظام و در لشکر اماماند؛ بلکه فقط میخواهم بگویم عمار بودن را درست بشناسیم.
به عنوان نمونهای دیگر، داستان عثمان بن حنیف را همه شنیدهاید: استاندار بصره بود و بر سر سفرهای حاضر شد که فقرا غایب بودند؛ به تعبیر امروزی، در محفل تجملگرایان حضور یافت. امیرالمومنین (ع) چه کرد؟ آیا در ملأ عام او را مواخذه کرد؟ آیا از استانداری عزل نمود؟ یا در مقام مواخذه نامه تندی برایش نوشت (یعنی در خفا و البته صریح به او هشدار داد) و بس؟!
معلوم است در چنین شرایطی، وقتی خودمان همه نامزدهای اصولگرا را میکوبیم، کس دیگری رای خواهد آورد؛ و آنچه جای تاسف دارد این است که از این واقعیات عبرت نمیگیریم و همچنان به کوبیدن همدیگر ادامه میدهیم.
اکنون نیز اگرچه رجزخوانیهای جریان رقیب شروع شده، اما نه آنها مغرور شوند و نه ما دلسرد؛ یادمان باشد که: «إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ» (آلعمران/۱۴۰؛ اگر گزندی به شما رسیده، به آنها [مخالفین شما] هم گزندی شبیه آن رسیده است؛ و ما این روزها[ی شکست و پیروزی] را بین مردم میگردانیم [تا آنچه خدا مقدر کرده محقق شود].)
ب) اکنون چه باید کرد؟
دوستان حزباللهی میپرسند: اکنون چه باید کرد؟ اگر عرصه را بر ما تنگ گرفتند، چه کنیم؟
پاسخش ساده است:
۱) تاکنون چه میکردیم؟ اگر برای رضای خدا بود، همان کارها را این دفعه متناسب با وضعیت جدید ادامه دهیم، و اگر برای دنیا بود، که همان موقع هم همه کارهایمان هدر بوده است. از گذشته عبرت بگیریم، آرمانگرایی را با واقعبینی عجین سازیم، حفظ و نصرت جبهه حق را بر دعواهای صالح و اصلح برتری دهیم، اختلافات و بدگوییها را کنار بگذاریم و البته گمان نشود که کاملا باختهایم؛ خیر! در کنار این شکست، به پیروزیهای بزرگی هم دست یافتهایم: آیا مشارکت ۷/۷۲ درصدی مردم در بحبوحهی تحریمها و فشارهای دشمن، جشن گرفتن ندارد؟ به علاوه، آیا فراموش کردیم بعد از انتخابات ۸۸ چه جوّی در کشور حاکم شد؟ حتی بدون تحریمها هم آن زمان کدام از ما احتمال میداد که در سال ۹۲ چنین مشارکتی واقع شود؟ غیر از رهبر دوراندیشمان چه کسی جرات داشت با شجاعت تمام اظهار کند که «مردم همچنان در صحنه خواهند بود و در انتخابات بعدی این را نشان میدهند»؟ آیا تغییر تدریجی و مدبرانه اوضاع کشور و رسیدن به این مرحله که وعده ایشان [که همان وعده خداست که: إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیِصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (یوسف/۹۰: کسی که تقوا پیشه کند و صبوری ورزد، بداند که قطعا خداوند نمیگذارد که اجر نیکوکاران هدر رود.)] محقق گردید، یک پیروزی بزرگ نیست؟ اینکه دروغ فتنهجویانی که مدعی تقلبی در حد یکسوم آراء بودند به این وضوح بر همگان آشکار شود (چرا که همان کارگزارانی که حاضر نیستند در هفت دهم درصد آراء دست ببرند تا بلکه رقیب به دور دوم بیفتد و حذف شود، همانهاییاند که انتخابات ۸۸ را برگزار کردند) تا جایی که دشمنان هم به دموکراتیک بودن انتخابات ما اذعان کنند، جای شکر ندارد؟ اینکه امسال با اینکه فضا دوقطبی و احساساتی نشد، اما مشارکت زیاد بود، و بازار بحث و گفتگو و تحلیل داغ شد و شعور سیاسی جامعه بالاتر رفت و حماسه سیاسی مورد نظر رهبر، هم از بعد کمی و هم از بعد کیفی رقم خورد، امر کماهمیتی است؟ اینکه اصولگرایان نشان دادند که در مقایسه با حریف (اصلاحطلبان)، نهتنها در التزام به قواعد «اسلامیت»، بلکه در پایبندی به قواعد «جمهوریت» نیز برترند، پیروزی نبود؟
پس اگرچه نامزد اصولگرایان رای نیاورد، اما کسانی که بقای اصولگرایی را در استواری و ارتقای نظام جمهوری اسلامی، شادی دل رهبر انقلاب، رشد و تعالی مردم، و تفوق منش اصولگرایی بر منش جناح رقیب میدانند، سزاوار است که پیروزیهای خود را در این انتخابات جشن بگیرند.
۲) در مورد تنگ شدن عرصهها، اگرچه مقداری از آن طبیعی است، اما
اولا نباید در فهم این شکست و چشمانداز آینده اغراق شود: آقای روحانی هیچگاه رسما جزء جناح اصلاحطلبها نبوده است؛ و الزام آنها به کنار کشیدن آقای عارف پیش از انتخابات، نشان میدهد که خود آنها هم میدانند رای اصلاحطلبها در بدنه مردم چهاندازه پایین است؛ و اگر نادانیِ برخی از دوستان، آقای روحانی را به سمت افراطیون هل ندهد، امید است از مسیر اعتدالی که شعارش را میدهند دور نشوند و انحرافاتی که در دورههای قبل پیش آمد دوباره تکرار نشود. ما هم مادامی که ایشان در مسیر اسلام و نظام و رهبری و رشد و تعالی مردم حرکت کنند، دست ایشان را به گرمی میفشاریم و از هیچ گونه کمکی دریغ نخواهیم کرد.
ثانیا فرض کنیم عرصه را بر ما تنگ کنند. اگر برای خدا کار میکنیم مگر خدا ضمانت داده که عرصه برای ما تنگ نشود؟ اتفاقا در قرآن کریم تنگ شدن عرصه را در مراحلی از حرکت پیشبینی کرده، و فرموده است: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُم مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِکُم مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ» (بقره/۲۱۴: آیا گمان کردید که وارد بهشت میشوید در حالی که وضعیتی که برای گذشتگان شما پیش آمد، برای شما پیش نخواهد آمد؟ به آنان سختی و مصیبت رسید و دچار لرزشهای شدید شدند تا حدی که پیامبر و مومنان همراهش گفتند که نصرت خدا کی خواهد رسید؟ بدانید که نصرت خدا نزدیک است.)
به علاوه، مگر کسی که به خدا ایمان دارد، از تنگ شدن عرصهها میترسد؟ خدا رحمت کند امام عزیزمان را. هنوز طنین کلام روحبخش آن عزیز، در تلخترین حادثهای که در زمان حیاتش شاهد بودیم (یعنی قبول قطع نامه)، به گوش میرسد که فرمود:
«ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم لاالهالااللّه را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم. پس ای فرزندان ارتشی و سپاهی و بسیجیام! و ای نیروهای مردمی! هرگز از دست دادن موضعی را با تأثر، و گرفتن مکانی را با غرور و شادی بیان نکنید! که اینها در برابر هدف شما به قدری ناچیزند، که تمامی دنیا در مقایسه با آخرت. پدران و مادران و همسران و خویشاوندان شهدا، اسرا، مفقودین و معلولین ما توجه داشته باشند که هیچ چیزی از آنچه فرزندان آنان به دست آوردهاند، کم نشده است. فرزندان شما در کنار پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهارند. پیروزی و شکست برای آنها فرقی ندارد. امروز روز هدایت نسلهای آینده است. کمربندهایتان را ببندید که هیچ چیز تغییر نکرده است. امروز روزی است که خدا اینگونه خواسته است و دیروز خدا آنگونه خواسته بود و فردا انشاءاللّه روز پیروزی جنود حق خواهد بود. ولی خواست خدا هر چه هست ما در مقابل آن خاضعیم و ما تابع امر خداییم، و به همین دلیل طالب شهادتیم و تنها به همین دلیل است که زیر بار ذلت و بندگی غیرخدا نمیرویم. البته برای ادای تکلیف همه ما موظفیم که کارها و مسائل مربوط به خودمان را به بهترین وجه و با درایت و دقت انجام دهیم.» (۱۳۶۷/۴/۲۹)
ما یاد گرفته ایم به جای هویت، خریت، و به جای تکلیف، منیت داشته باشیم… و هنگام باخت، از امام حسین مایه بگذاریم!!!!
ممنون حضرت تفرقه… با این چیزهایی که به ما یاد دادی!!
یادمون باشه پیر جماران می گفت: در اسلام معیار، رضایت خداست، و نه شخصیتها. ما شخصیتها را با حق مى سنجیم، و نه حق را با شخصیتها. معیار، حق و حقیقت است.
نحن … حسینیون ما بقینا
تعز من تشاء و تذل من تشاء، جناب قدیانی خدا نگهدار
از این متن متشکرم!
بسمه تعالی
خدمت جناب مستطاب آقای حسین قدیانی (دامت توفیقاته)
ضمن عرض سلام و تبریک اعیاد شعبانیه
غرض از نگارش این نامه، بیان چند نکته است که لازم دیده شد به محضرتان تقدیم گردد.
۱- بنده به عنوان عضوی کوچک از خیل محبّان ولایت و ارادتمندان حزب الله، شما را به عنوان برادری بزرگتر، آگاه، فعال و فرزند یک مرد آسمانی شناخته و قلباً به جناب عالی ارادت دارم. پس آن¬چه را که می¬نویسم به این چشم بنگرید نه یک مخاصمه¬ی دشمنانه.
۲- طبعاً پیش¬تر و بیش¬تر از بنده به این امر وافقید که نباید یک جمعیت را به یک چوب راند.
۳- توهین و تندروی و احیاناً برخورد فیزیکی نسبت به شما، صرفاً به دلیل اختلاف نظری که حق طبیعی هر شخص است، امری بسیار ناپسند و قبیح بوده که خداوند عاملان آن را متنبّه گرداند.
۴- انتخابات ۹۲ با همه¬ی خوبی¬ها و بدی¬هایش تمام شد مانند همه¬ی حوادث دیگر که می¬آیند و می¬روند. آن¬چه مهم است، عملکردی است که برجای می¬ماند و درس¬هایی که باید از حوادث گرفت. اما درس گرفتن به معنای ادامه دادن اختلافات و گستراندن شکاف¬ها نیست. نه تنها شنبه¬ی پس از انتخابات که همه¬ی چهار سال پس از انتخابات باید ایام هم¬دلی و مهربانی باشد. شما در انتخابات نظری داشتید و گروهی دیگر نظری و هر دو گروه مدعی کشف حجت شرعی بر نظر خود بودند و إن شاء الله هر دو مأجور خواهند بود. اگر چه نتیجه انتخابات را به دلیل قصور و تقصیر گروه دیگر بدانیم، حق نداریم معتقدات ایشان را یک¬سویه به تندباد نقد بسپاریم و خود را پیروز میدان به شمار آوریم. قطعاً در رفتارهای متراکم همه¬ی گروه¬ها، خطا یافت می¬شود ولی در تشخیص این¬که کدام خطا سنگین¬تر بوده و خطاها را چه کسی یا کسانی مرتکب شده¬اند، باید بسیار دقت نمود. متأسفانه هستند برخی مدعیان که قیافه¬ی حق به جانب دارند و هرگاه پیروزی حاصل شود، خود را سردار فتح می¬دانند و هرگاه شکستی حاصل آید، به گردن دیگرانی که بهتر فحش می¬خورند می¬اندازند. از سوی دیگر کسی حق ندارد بر مبنای استدلال خود و بدون در نر داشتن صُغریات و کُبریات طرف مقابل، او را محکوم کند. باید حرف طرف مقابل را هم شنید شاید نکته¬ای باشد که ما در استدلالمان از آن غافل بوده¬ایم و همان نکته، نگاه و حرکت ما را به کلی دگرگون کند. نکته¬ی دیگر آن¬که نباید به صرف یک خطا تمام وجود یک شخص یا گروه را تخطئه نمود. حال با توجه به این نکات و آن¬چه در هفته¬های گذشته نگاشته¬اید، چند مطلب را ذکر می¬کنم:
الف) رأی آوری جناب حجةالاسلام دکتر روحانی، عوامل متعددی داشت که به گمان حقیر، مهم¬ترین عامل آن، ضعف عملکرد دولت دهم به عنوان دولتی که اصول¬گرا معرفی می¬شد، بود. عوامل دیگر عبارتند از صراحت و شدت انتقاد وی از دولت دهم، چندپارگی و درگیری داخلی مدعیان اصول-گرایی، تخریب اصول¬گرایی و اصول¬گرایان توسط رسانه¬های شارلاتان غیرخودی، حمایت هاشمی و خاتمی از جناب روحانی، ملبس بودن به لباس روحانیت، فن بیان قوی وی و …
ب) درباره¬ی حضرت علامه مصباح، چند نکته لازم به ذکر است: اولاً تعبیر شما درباره¬ی «در بیعت علامه نبودن» صحیح است. ما نیز در بیعت با علامه نیستیم و خود استاد مصباح نیز هرگز از کسی این را نخواسته¬اند بلکه همواره بر این نکته تأکید داشته¬اند که باید آگاهی و بینش خود را افزایش دهید و در دیدار با عده¬ای از دانشجویان به صراحت فرمودند که من تبعیت بی¬چون و چرای شما را نمی-خواهم. پس اتهام چشم و گوش بستگی را نباید به موافقان نظر علامه وارد نمود. ایشان هیچ¬گاه دیگران را به آن¬چه خود فهمیده¬اند، تکلیف نمی¬کنند. ثانیاً نظر علامه برای ما مهم است زیرا دلایل تجربی و نقلی ما را بر این امر وامی¬دارند. دلایل تجربی فراوان¬اند: حضور در هسته¬ی اولیه¬ی یازده نفری جامعه¬ی مدرسین/ انتشار تندترین نشریه علیه رژیم طاغوت به تنهایی/ فهم التقاط فکری سازمان مجاهدین خلق پیش از تغییرات ایدئولوژیک سازمان/ مبارزه با افکار دکتر شریعتی در حالی که بسیاری از دوستان و شاگردان استاد، ایشان را با فحش یا ضرب، مورد بی¬مهری قرار دادند و حتی شهید مطهری نیز علیه او موضع نداشت/ مناظرات اوائل انقلاب در تلویزیون با گروه¬های مختلف/ تأسیس چندین نهاد آموزشی¬پژوهشی جهت پشتیبانی فکری انقلاب اسلامی (مؤسسه «در راه حق»، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، بنیاد باقر العلوم، مؤسسه امام خمینی، مدرسه علمیه رشد و …)/ هشدار نسبت به خطر دکتر سروش در دهه¬ی ۶۰/ حضور فعال در دانشگاه¬ها و مراکز علمی و تبیین مسائل اساسی اسلام و انقلاب در طول سال¬های پس از انقلاب/ نقد و مبارزه با اصول و مبانی جریانات غیر خودی در دهه ۷۰ و ۸۰/ تذکر خطر حضور برخی افراد در دولت نهم تنها چند ماه پس از تشکیل دولت نهم/ روشن¬گری¬های بی¬مثال در فتنه / نقد مبنایی حلقه¬ی انحرافی دولت دهم
اما دلائل نقلی: این¬که امام خمینی ایشان را ذوشهادتین دانسته بودند/ این¬که شهید والامقام آیت الله بهشتی در نامه¬ای چنین می¬نگارند: «در پى ساعت دنجى بودم که بتوانم با آقاى مصباح که «مصباح دوستان» است با فکرى فارغ گفتگوکنم.»/ این¬که امام خامنه¬ای ایشان را پر کننده¬ی خلأ وجودی علامه طباطبایی و شهید مطهری دانستند/ این¬که امام خامنه¬ای ایشان را پشتوانه¬ی تئوریک نظام می-دانند/ این¬که امام خامنه¬ای در اسفند ۸۹ ایشان را دارای بصیرت به معنای حقیقی کلمه خواندند/ این-که امام خامنه¬ای فرمودند: «به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحب نظر در مسایل اساسی اسلام ارادت قلبی دارم.» / و فرمودند: «این هجوم¬های تبلیغاتی که به شخصیت¬های برجسته و انسان¬های والا و بااخلاق برجسته وارد می¬کنند، نشان¬دهنده اهداف و نیات دشمن است. یک نفر مثل جناب آقای مصباح که حقیقتاً این شخصیت عزیز، جزو شخصیت¬هایی است که همه دلسوزان اسلام و معارف اسلامی از اعماق دل بایستی قدردان و سپاس¬گزار این مرد عزیز باشند، مورد هجوم تبلیغاتی قرار می¬گیرند! حرف رسا و نافذ، منطق قوی و مستحکم هرجایی که باشد، آن¬جا را دشمن زود تشخیص می دهد، چون حسابگر است. دشمن آن¬جا را می¬شناسد و به مقابله¬اش می¬آید. با مرحوم شهید مطهری هم همین¬جور برخورد کردند.»/ این¬که مرحوم آیت الله مشکینی درباره ایشان فرمودند: «حوزه¬ها باید ده¬ها سال سهم امام بخورند، هزاران نفر در این¬جا تحصیل کنند تا در هر عصری یک یا چند نفری نظیر آیت الله مصباح به دست آید. اگر ده نفر عالم بزرگ در حوزه پیدا کنید، یقیناً یکی از آن¬ها آیت الله مصباح است. ما به عظمت او معتقدیم، او یکی از خزانه های وجودی ماست، برای این-که شمشیر برنده اسلام در مقابل کفر است، لذا خیلی با او دشمن هستند. علامت این¬که این شخص همراه با اسلام است و فداکار اسلام است همین فراوانی حمله¬ها علیه ایشان است.»/ و …
فرموده¬اید آیت الله مصباح را به عنوان مطهری زمان قبول دارید نه بهشتی زمان. اولاً امام خامنه¬ای نفرمودند ایشان مطهری زمان است تا ما بگوییم ایشان در قوت¬ها و ضعف¬ها مانند شهید مطهری¬اند بلکه فرمودند ایشان خلأ آن بزرگوار را پر کرده¬اند. ثانیاً مگر شهید مطهری در فهم انحرافات و التقاط¬ها و مبارزه با آن¬ها از پیش¬تازترین¬ها نبود؟! ثالثاً مگر غیر از علامه مصباح چه کسی را در این زمانه می¬یابید که به اندازه¬ی ایشان مانند شهید بهشتی مورد تهاجم بی¬رحمانه¬ی دشمنان و غیرخودی-ها باشد؟! کادرسازی و فعالیت تشکیلاتی مخلصانه بارزترین ویژگی آیت الله بهشتی بود و در این زمانه چه¬کسی به اندازه¬ی علامه مصباح در پی چنین اقداماتی است؟!
ج) ما به دلیل آن¬چه در بالا ذکر کردیم تا زمانی که خطای آشکاری از حضرت علامه نبینیم، قول ایشان را لاأقل بسیار قابل اعتنا می¬دانیم. تا به حال نیز از همراهی با ایشان پشیمان نبوده و نیستیم. ایراد می¬گیرند که چرا از احمدی¬نژاد آن¬چنان حمایت کردند و این¬چنین شد. در جواب چند نکته را باید گفت. اولاً جناب استاد مصباح نه در انتخابات ۸۴ و نه در انتخابات ۸۸ از احمدی¬نژاد نام نبردند، ملاک¬هایی را ذکر کردند که ظاهراً بر دکتر احمدی¬نژاد منطبق بود و البته با فشار اطرافیان و از طریق ارجاع به رئیس دفتر رأی خود را بیان کرده بودند. ایشان تنها در انتخابات ۷۶ و ۹۲ از یک نامزد نام بردند و از او به صراحت حمایت کردند علت تصریح در این انتخابات نیز به دلیل ساز و کار اجرایی جبهه¬ی پایداری بود که عنوان تأیید به خود می¬گرفت. ثانیاً مگر ما از حمایت از احمدی¬نژاد پشیمانیم؟ مگر می¬توان عاقبت کسی را فهمید؟ و مگر احمدی¬نژاد در دولت نهم این¬چنین بود؟ مگر خود شما پس از قضایای معاونت اولی و خانه¬نشینی «یادش بخیر «جومونگ ایران¬زمین»» نمی¬نوشتید؟ مگر زیاد بن ابیه گمارده¬ی امیرالمؤمنین نبود؟ هنوز هم اگر نبود این قلاده بر گردن دکتر احمدی¬نژاد بر همه¬ی رقابیش ترجیح داشت. ایراد می¬گیرید که چرا دکتر لنکرانی به عنوان نامزد جبهه رد صلاحیت شده و جبهه به سراغ دکتر جلیلی رفت. اشکال اعلام زودهنگام نامزد توسط جبهه را شاید بر جبهه وارد بدانم ولی درباره¬ی اعلام دکتر جلیلی پس از دکتر لنکرانی نه. علامه حتی پس از اعلام نظر شورای نگهبان، فرمودند که هنوز نامزد اصلح به حسب تشخیص ما دکتر لنکرانی است ولی در میان افراد موجود، دکتر جلیلی اصلح است. و این نباید دست¬آویزی برای تمسخر جبهه¬ی پایداری باشد زیرا ایشان صلاحیت بلکه اصلحیت دکتر لنکرانی را احراز کرده بودند ولی شورای نگهبان به این تشخیص نرسیده بود و وظیفه¬ی خود را انجام داد. پس اشکال بر هیچ یک از طرفین وارد نیست. البته این¬ها همه پس از آن است که انصراف دکتر لنکرانی را به دلیل عدم احراز صلاحیتش بدانیم. ایراد می¬گیرید که چرا نامزد مورد تأیید جبهه پایداری کناره¬گیری نکرد و در رقابت باقی ماند و این اشکال را به جبهه پایداری و سپس علامه سرایت می¬دهید. اولاً جناب دکتر جلیلی مورد تأیید و حمایت جبهه بودند نه نامزد تحت¬الاختیار آن. ثانیاً علامه مصباح یکی از اعضای شورای فقهای جبهه¬ی پایداری اند نه رهبر یا دبیر یا رئیس آن. ثالثاً این¬که کناره¬گیری نکردن جناب جلیلی خطا بود، اول الکلام و محل بحث است. باید به نفع چه کسی کناره می¬گرفت؟ و آیا با کناره-گیری او یکی از اصول¬گرایان رأی می¬آورد؟ اولاً رأی جناب دکتر روحانی بیش از پنجاه درصد بود یعنی جمع آراء اصول¬گرایان کمتر از ۴۰ درصد بود. ثانیاً اساس تقسیم¬بندی نامزدها و مردم به اصول-گرا، اصلاح¬طلب و مستقل غلط و بی¬مبناست. ثالثاً چرا باید جناب جلیلی به نفع جناب قالیباف کناره می¬گرفت نه بالعکس؟ غیر از این است که جناب قالیباف از مدتها پیش مشغول فعالیت برای انتخابات بودند و حالا کناره¬گیری¬شان ممکن نبود؟! غیر از این است که جناب قالیباف پیش از دیگر اعضای ائتلاف مثلث، از فروپاشی ضرورت و محو شدن صورت¬مسئله¬ی ائتلاف سخن گفت؟! و مگر همین جناب قالیباف نبود که می¬فرمود «اگر به ائتلاف عمل نکردیم، در دین ما شک کنید.» ؟! رسانه¬های طرف¬دار کدام نامزد همواره به اولویت قطعی نامزدشان نسبت به همه¬ی نامزدها در نظرسنجی¬ها سخن می¬راندند؟! سیل تخریب جبهه¬ی پایداری و دکتر لنکرانی و دکتر جلیلی و علامه مصباح توسط کدام رسانه¬ها پی گرفته می¬شد؟! آیا اگر جلیلی، یک نامزد را دارای میزان صلاحیتی که بتواند به نفع او کنار رود ندانست و به نفع او کنار نرفت، باید بر سر او فریاد کشید که چرا در برابر نامزدِ به اصطلاح اصلاح¬طلب به نفع کسی که او را اصول¬گرا می¬دانند – و لو آن¬که تو قبولش نداشته باشی- انصراف ندادی؟! آیا این عمل، همان دعوای اصول¬گرا و اصلاح¬طلب نیست که امام خامنه¬ای به صراحت آن را نفی و از آن نهی کردند؟ اشکال شما پیش و بیش از آن¬که به جبهه پایداری و علامه مصباح و دکتر جلیلی وارد باشد، به دکتر ولایتی – به عنوان مسبب ائتلاف- و جامعه¬ی مدرسین وارد است.
ج) خالص سازی با جذب حداکثری و دفع حداقلی منافات ندارد. خالص¬سازی به معنای غربال کردن همه و دور ریختن اثریت نیست. خالص سازی یعنی هرکس به اندازه¬ی پایبندی¬اش به اصول و مبانی و صلاحیتش، صاحب منصب شود. یعنی اگر ریاست جمهوری خطیرترین پست اجرایی کشور است، خالص¬ترین فرد برای آن قرار داده شود و همین ترتیب در سلسله مراتب حفظ گردد. این نوع از عملکرد، نشأت گرفته از نظام حکمت صدرایی است که بر مبنای وحدت و تشکیک در وجود شکل می¬گیرد و معادل سیاسی¬اش این¬گونه است که همه، بهره¬ای از حقیقت دارند و باید طبق شدت حقانیت¬شان در نظامات چیده شوند و این عین جذب حداکثری و دفع حداقلی است. با دوستان مروت با دشمنان مدارا. همه¬ی کسانی که در مسجد داخل می¬شود مورد تکریم خواهد بود ولی بنا نیست هرکس را به پیش¬نمازی بپذیریم. حالا اگر عده¬ای رسانه¬ی غیرخودی یافت شوند و چهره¬ی مدعیان خالص¬سازی را وحشت¬ناک و ترش¬رو جلوه دهند، طبیعی است که برداشت عمومی از خالص¬سازی، عملی برخلاف وحدت و منویات امام خامنه¬ای و خط امام و مصالح نظام و در راستای تفرقه¬افکنی و انحصارگرایی باشد. ما را اگر خاک پای علی علیه السلام هم بدانند، سروریم ولی شامیان، شهادت امیرالمؤمنین در محراب را باور نمی¬کردند.
د) باز هم تأکید می¬کنم آن¬چه نتیجه انتخابات را رقم زد اصلاح¬طلب بودن آقای روحانی نبود پس هنوز هم می¬توان گفت اصلاح¬طلبان خطرناک نیستند. اساساً هنوز هم اصلاح¬طلبان در امکان استعمال این لفظ برای این جناب مردّدند. رأی اصلاح¬طلبان پیش از کناره¬گیری دکتر عارف چقدر بود؟ چند درصد از مردم آقای هاشمی را اصلاح¬طلب می¬دانند؟ آیا مقصر تفرقه¬ی صاحبان نام اصول¬گرایی، جبهه¬ی پایداری است؟ سلّمنا که مقصر است آیا تنها او مقصر است؟ آیا هدف از تشکیل ائتلاف، وحدت اصولگرایان نبود ولو آن¬که خروجی ائتلاف، کسی غیر از آن سه نفر باشد؟ آیا آقای جلیلی اصول¬گرا نبود و آیا میزان رأی قابل اعتنا را نداشت؟ آیا نمی¬توان تقصیر هر دو گروه را مساوی دانست؟ چرا این¬چنین تند می¬تازید؟ هم¬پیالگی جبهه¬ی پایداری و حلقه¬ی انحرافی را چگونه اثبات می¬کنید؟ جبهه¬ی به گفته¬ی شما خطاکار ناپایدار هم یکی از مدعیان اعتقاد به انقلاب است پس چرا در قبال این خودیِ خطاکار، سیاست دفع حداکثری پیش گرفته¬اید و شیطان اکبرش می¬دانید؟! نسبت دادن قضایای ۲۲ بهمن قم به جبهه¬ی پایداری لاأقل خلاف تقوا نیست؟! سخن زیاد است ولی نباید نامه از این درازتر شود.
آن¬چه در انتخابات اتفاق افتاد نه آن¬قدر بد است که به خاطرش همه¬ی پل¬ها را مخروبه بدانیم و بر سر همه فریاد کشیم و همه¬چیز را از دست رفته بدانیم. و نه آن¬قدر بعید بود که به خاطر آن، شوکه شویم و بر بخت خودی¬ها و انقلاب لگد بزنیم. عرصه¬ی جدیدی گشوده شده است و ما باید با نگاهی به آینده و عبرت از گذشته، حرکت امروز را جهت دهیم و به آن سرعت لازم بخشیم. نباید بر شاخه بنشینیم و بُن ببریم که فرضاً چرا بن آن¬چنان که ما فهمیدیم، سمت و سو نگرفت. برادر عزیز آقای قدیانی! هنوز هم قلم جهادگر شما را در میادین امروز و فردا انتظار می¬کشیم.
۳- راستی قبل از خداحافظی بگویم تنها آن تعداد که به جلیلی رأی دادند، طرفدار انقلاب و مقاومت نیستند. قریب به اتفاق آن¬هایی که پای صندوق آمدند، انقلاب و اسلام را قبول دارند و اکثر آن اکثریت، مقاومت را. ولی آن تعداد که به جلیلی رأی دادند، محوریت و اولویت گفتمان مقاومت را و اطمینان به جلیلی برای پرچم¬داری این گفتمان را پذیرفته بودند چه بسیار افرادی که مقاومت را قبول داشتند ولی جلیلی را دولتی می¬دانستند یا به او اطمینان نکردند یا افرادی که مقاومت را می-پذیرفتند ولی کسی دیگر را اصلح دانستند یا … . اگر هم بخواهیم مانند شما بدبینانه نگاه کنیم، می-گوییم بله، ۴ میلیون انسانِ تاپِ انقلابیِ ۶ دانگ در این مملکت داریم که حاضرند در این شرایط بد اقتصادی هم آرمان¬ها را بر نان و آب ترجیح دهند. خود این آمار، نشان¬دهنده¬ی رشد چشم¬گیر حزب اللهی داغ در ایران است. البته پیش¬تر گفتم که این تحلیل، جدلی است نه واقعی.
آقای قدیانی! آنان که در حق شما ظلم کردند، حزب¬اللهی نیستند، هواپرستانی¬اند که چندی است هوای خود را در حزب¬اللهی جا زدن خود یافته¬اند و با آن کاسبی می¬کنند و نه تنها به عمق آن ایمان ندارند، لوازم ظاهریش را نیز رعایت نمی¬کنند. ما و شما برادریم پس این¬گونه کینه¬توزانه و نیش¬دار ننویسید و چشم¬بسته همه را به یک تیغ، سر نزنید.
– در صورت صلاح¬دید این نوشته را سرگشاده منتشر کنم تا شبهاتی که در فضای مجازی ایجاد شده مرتفع گردد. منتظر پاسخ حضرت عالی هستم.
جناب ابوجعفر؛
بابت لطف و محبت و ایضا نقد محترمانه تان ممنون… جاهایی از نوشته شما حتما جواب می خواهد، لیکن کش دادن این مباحث، واقعا خارج از حوصله و وقت حسین قدیانی است. شما مودبانه نوشته اید، اما بعضی دیگر بی ادبانه در این مدت حرف هایی زده اند و وبلاگ های فراوانی به روز کرده اند و طرح های وقیحانه ای کشیده اند که قطعا نویسنده قطعه ۲۶ بنایی بر جواب دادن به همه این موارد ندارد. نه بنا دارد و نه مجال! فقط اینکه؛ “پیش ما گفتی عیبی نداره، اما جای دیگه ای شهید بهشتی را با علامه مصباح، نه به تلویح و نه به تصریح، قیاس نکن!!”
قدر مسلم، عیار بصیرت و هوش سیاسی داداش حسین، این روزها بسی بیش از قبل بر همه ما روشن شده… قطعا با فضاسازی و جو درست کردن بعضی دوستان، نمی توان مانع اثرگذاری حرف حساب شد.
آقای قدیانی؛
من به آقای جلیلی رای دادم نه به خاطر اینکه علامه فرمودند، به خاطر خود آقای جلیلی… هر چند که نظر آقای مصباح نیز محترم است…
آقای سید احمد خان!
از قرار معلوم چیزی که باب میل امثال شما نباشه بی ادبانه و شاید وقیحانه تلقی بشه. اما خدا را شکر. چون برای افرادی مثله شما حسین قدیانی معیار و ملاک بصیرت تلقی می شه. حوصله و وقت حسین قدیانی؟؟؟؟ خوشم اومد بعد مدتی یه دل سیر خندیدم.
آنچه که زیاد داره حسین قدیانی، وقت هستش برای شعر نوشتن. و بصیرت از قطره قطره ترواشات ذهنیشون می چکه.
ضمناً نقد حضرت علامه مصباح قد و اندازه می خواهد که فکر می کنم شما تا زانوی منتقدین هم نرسید. به قولی آقای سید احمد؛
عرصه سیمرغ نه جولانگه توست… (واسه اینکه بد ادبانه به نظر نرسه)
راستی، هزینه از اموال بیت المال برای تبلیغات ریاست جمهوری حکمش چیه حضرت مجتهد؟؟؟؟؟؟
اطلاعیه مهم
بنده رسماً از واکنش هایی مانند آنچه امیر در جواب سیداحمد نگاشته است تبرّی می کنم.
راستی برادر قدیانی جواب ندادید.
اجازه انتشار دارم؟
سلام. یه بار شما رو تو نمایشگاه مطبوعات دیدم اما فکر می کردم از اون آدم هایی هستی که خودت رو (شبیه به پایداری چی ها و البته شبیه به خوارج) حق مطلق می دونی و بقیه ایران همه کافر حربی هستند.
خواستم بیام جلو یه متلکی چیزی بندازم که لااقل دلم خنک بشه اما دلم نیومد، گفتم بابات شهیده، احترامت واجبه.
من از همون کافرهای حربی هستم که به میرحسین و حسن روحانی رای دادن.
اما پیشونی بلندت رو می بوسم.
به خاطر این که لااقل پشت این پیشونی مغزی هست که داره فکر می کنه. (حالا هر چند که با افکار من متفاوت باشه)
نه مثل بعضی دوستان که فقط تیغ تکفیر رو گرفتن و اخاذی می کنن از بقیه.
از این که نترس هستی و حرفت رو هم زدی خیلی خوشحالم.
دوست دارم.
سلام
آقای قدیانی اصلا انتظار نداشتم چنین حرفهایی را از شما ببینم!
واقعا ناراحت شدم! کاشکی کمی تامل کردی می کردید که این متن را بنویسم یا خیر، بعد اینکار را انجام می دادید.
سلام! آقای قدیانی من به آقای قالیباف رای دادم .اما از این که آقای روحانی رای آوردن خوشحالم . هرچند روزای اول واقعا حالم بد بود اما حالا که فکر میکنم ،می بینم خیلی خوب شد ایشون رای آوردن ،این نتیجه، یعنی حقانیت جمهوری اسلامی یعنی ،خامنه ای خمینی دیگر است .یعنی ،دموکراسی .یعنی، بدبخت اونایی که چهارسال پشت سر نظام حرف مفت زدن. خدایا حکمتت را شکر.
آقا سید احمد!
اون باران من نیستم، نمی دونم کی داره از اسمم استفاده می کنه!
من عمرا از رای آوردن روحانی خوشحال بشم، خواهش می کنم اون کامنتو پاک کنید، اون من نیستم آقا سید.
باران؛
برای اینکه اسم ها تداخل پیدا نکند، بهترین کار استفاده از آواتار است.
ایمیل که دارید؛ به این سایت http://www.blogsky.com/gravatar بروید و عکسی برای خود ثبت کنید تا دیگر چنین مشکلی پیش نیاید!
چشم، دست شما از بابت راهنمایی درد نکنه آقا سید احمد.
…خوشحالی من از رای آوردن صرف آقای روحانی نیست. به خاطر به نتیجه رسیدن صبری که ما در مقابل عدم درک عده ای از هموطنانمان که در فتنه ی سبز، تحت تاثیر تبلیغات منفی قرار گرفته بودن است…
علامه مصباح، نه به اون غلو دیروزش درباره احمدی نژاد، نه به این مواضع امروزش…
آیتالله مصباح همان روزهای اول انتخاب شدن احمدینژاد گفته بود:
«دیشب یکی از دوستان حاضر در جلسه نقل کرد؛ قبل از برگزاری مرحلۀ اول انتخابات به محضر یکی از علمای اهواز رسیدم. ایشان گفت: نگران نباشید، احمدینژاد رئیسجمهور میشود. ایشان گفته بود که شخصی شب بیست و سوم ماه رمضان در حال احیاء پیش از نیمه شب به خواب میرود. در خواب به او ندا میرسد که بلند شو برای احمدینژاد دعا کن، وجود مقدس ولیعصر (عج) دارند برای احمدینژاد دعا میکنند. میگوید من حتی اسم احمدینژاد را نشنیده بودم و اصلاً او را نمیشناختم! خود ایشان نیز در تاریخ دهم دیماه قاطعانه گفته بود که من رئیسجمهور خواهم شد. کسانی با او شوخی میکردند که این چه حرفی است میزنی؟ چه کسی به تو رأی میدهد؟ چه کسی تو را میشناسد؟ گفته است این قول یادتان باشد، امروز ۱۰ دی ۸۳ است، من رئیسجمهور خواهم شد! حالا خواب دیده یا کسی به او گفته است من نمیدانم»! (گفتمان مصباح، رضا صنعتی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۸۸۳).
فرقه پایداری و جناب مصباح واقعا به هم می آیند…
هر ۲ در فهم سیاسی و سیاست ورزی و حرکت های درست انتخاباتی، کج اندیش و بی خردند.
سلام
شما از «گفتمان انقلاب اسلامی» دولت تعبیر به «گفتمان نمایی» کردید یا گفتمان گفتمان کردن های فرقه پایداری؟؟
دستورالعمل آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی به امام خمینی
خوبه هرچی رو دوست نداری نمی ذاری و فقط هرکی برات دست بزنه، حق نظر دادن داره!