باز هم دیگ پلوی سفارت!

تا جایی که یادم هست دولت قرار بود ارزش «پول ملی» را افزایش دهد، نه اینکه چوب حراج بزند بر سر «استقلال ملی»! ما تا به حال گمان میکردیم «اعتدال» کاریکاتور «عدالت» است، نگو با استقلال ملت هم سر جنگ دارد. بهراستی اینجا چه خبر است؟! کاترین اشتون انگلیسی در ایران چکار میکند؟! دولت دارد کجا میرود؟! این روزها سالگرد «عملیات بدر» است و سررسید، سرشار از عطر «بچههای خیبر». ما آن همه شهید دادیم که استقلال ملی حفظ شود، یا به حراج گذاشته شود؟! ما شاه را از کشور بیرون کردیم تا اجنبی در امور داخلی ما دخالت نکند، اما از قرار معلوم، دل بعضیها برای دیگ پلوی سفارت تنگ شده! ما تا الان فکر میکردیم بعضیها خود را قیم دستگاه قضا میدانند؛ نگو بدتر، ادعای دروغین حقوق بشر اجنبی را قیم قوه قضائیه میدانند و با کمال وقاحت برای این ادعای دروغین، سفره پهن میکنند! ما اما اجازه نمیدهیم باز هم سر شیخ فضلالله بالای دار رود. ما اجازه نمیدهیم استقلال ملی را تیرباران کنند. آقای ظریف و خانم اشتون مینشینند تقویمگردی میکنند و برای دیدار، «مناسبت» تعیین میکنند، لیکن برای ما «روز زن» فقط و فقط سالروز میلاد صدیقه کبری است. انقلاب اسلامی «وابستگی» را از در بیرون کرد، عدهای میخواهند آن را از پنجره بازگردانند. خجالت از روی شهدای وطن نمیکشند؟! دیدار اشتون با فتنهگران، چه ربطی به مذاکرات هستهای داشت؟! و دولت با چه حقی و به کدام مجوز اجازه میدهد این زنیکه انگلیسی در ایران حرف مفت بزند؟! نکند بعضیها انگلیس بدسابقه را صاحب حق درباره حقوقبشر میدانند؟! و او را برای دخالت در امور داخلی ما محق میدانند؟! اگر اینگونه است، افتخار میکنیم که از ما شکایت میکنند! و افتخار میکنیم که با اینان، زاویه داریم! از عمر این دولت، ۶ ماه بیشتر نمیگذرد اما معالاسف در تضعیف استقلال ملی پروندهای بس قطور دارد. تضعیف استقلال ملی یعنی خدشه بر امنیت، غرور، اقتدار و شرف ملی. اینجاست که دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی باید ورود کند! گیر از «قدم دولت» است، نه «قلم ملت». ما تا به امروز در «وطن امروز» مینوشتیم که توافق ژنو، قابل قیاس با قرارداد ننگین ترکمنچای نیست اما خوب است بعضیها ما را از رواداریمان پشیمان نکنند. اینک برای همگان باید معلوم شده باشد که در آن «لوگوی سیاه هولوکاست هستهای» حق با ما بوده است. ما آن روز البته فقط ناظر بر متن ظریف توافق بسیار بد ژنو بود که لوگوی خود را سیاه کردیم، اینک معطوف بر تضعیف زمخت استقلال ملی، ظاهرا باید نهیب تندتر بزنیم، بلکه از این پس، درباره جزایر سهگانه، کار به چانهزنی با شیخنشین زپرتی امارات نکشد! تعارف را کنار بگذاریم. لیاقت چنین دولتی، حمایت همان روزنامهای است که لوگوی خود را با شال و کلاه اجنبی ست میکند. چوب حراج زدن بر استقلال ملی، شاخ و دم ندارد؛ دقیقا به رفتار و گفتار همین چند وقت اخیر دولت اعتدال میگویند. عاقبت، اتفاقهایی دارد میافتد که با شعائر انقلاب اسلامی همخوانی ندارد و اخباری داریم میبینیم و میشنویم که اساسا با آن بیگانهایم. روحانیت همواره پاسدار و حافظ استقلال ملی بوده. فرض است بر بعضیها که اتکا بر این «دژ پولادین» داشته باشند.

امان از روزگار! من که دلم هرگز این همه برای شهدا تنگ نشده بود. دیروز آقای روحانی در جلسهای گفت: «شبهای عملیات و لحظه خداحافظی را از یاد نمیبرم». جمله جالبی بود! اساسا حتی آنهایی که سرهنگ هم نیستند، به «بچههای جنگ» پز میدهند اما آیا انتظار همان بچههای جنگ از دولتمردان محترم این بود؟! اینکه اجنبی بیاید و عوض «مذاکره هستهای» از «حقوق بشر» سخن بگوید، با فتنهگران دیدار کند، در امور داخلی ما دخالت کند، دست آخر هم ببریمش «تور اصفهانگردی»؟! راستی که دلم هرگز این همه برای شهدا تنگ نشده بود. کجایی سردار شهید حاج حسین خرازی؟! از همان گلزار شهدای اصفهان شاهد باش که بعضیها بیشتر با اشتون حال میکنند تا وصیتنامه تو… آری! جنگ تو شهید، مایه افتخار همه است، درست عکس توافق بعضیها.
وطن امروز/ ۲۰ اسفند ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
دولت با منتقدان آشتی باشد
تقدیم به آستان رفیع
«امنیت ملی»

بسمالله الرحمن الرحیم، هست کلید در گنج حکیم. آن «کلید» که قفل میگشاید، نیک اگر بنگری، خدا و نام خداست. «حکیم» از جمله صفات حضرت باریتعالی است. ما نیز که بندگان خداییم، باید بر مبنای حکمت، عمل کنیم، نه اینکه حتی شکایتمان را هم، حکایت دیپلماسی و اقتصادمان، صدقهای بر گرده متشاکی تحمیل کنیم! ظاهرا دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی از صاحب این قلم شکایت کرده که در ۴ یادداشت، مغایر با مصوبات آن شورا، مطالبی برخلاف امنیت ملی نوشته. هر آنچه غیرحکمت، به من میگوید؛ «محترمانه و قانونی، گریبان شاکی ظاهری را بچسب که آخر، اتهام به این درشتی چرا؟» اما «حکمت» اقتضای دیگری دارد! من که مندرجات خود را مقوم مقوله امنیت ملی میدانم، چه گلهای میتوانم از دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی داشته باشم؟! و این دبیرخانه محترم، چه شکایتی میتواند از نگارنده داشته باشد؟! لطفا به کلماتی که در این ترکیب به کار رفته، دقت کنید؛ «دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی». این ترکیب، یقههایی را باید بچسبد که قطعا یقه من نیست و قلمهایی را باید خرد کند که حتما قلم من نیست. من از این ترکیب، و ناظر بر قلمم، شاید انتظار تشکر داشته باشم اما هرگز انتظار تذکر نخواهم داشت، شکایت که اصلا حکایت غریبی است! «حکمت» به من میگوید؛ «در این شکایت، رد پای بعضیها در میان است، رد پای اعتدال». من، براساس حکمت، شاکی خود را، دولت و معاونت حقوقی نهاد ریاست جمهوری میدانم، نه شورایعالی امنیت ملی، که شکایتها، ظاهری دارند و باطنی. به شهادت انبوه نوشتههایم، «امنیتملی» روی سرم جا دارد اما به شهادت این چند زخم که هنوز از فتنه ۸۸ بدین سو، روی سر و صورتم باقیمانده، حتی «مصوبات شورایعالی امنیت ملی» هم روی سرم جا دارد. آنجا که پای امنیت ملی جمهوری اسلامی در میان است، من فقط قلم در دست ندارم، بلکه جان نیز بر کف دارم… و نوشتههایم را بسیار سرشتهام. برای من، امنیتملی کاملا مفهوم است؛ کدام اتهام را و به چه کسی میخواهید تفهیم کنید؟! در مثل، آنهم مثل ملای رومی، مناقشه نیست. گفت: «تو مکن تهدید از کُشتن که من، تشنه زارم به خون خویشتن».

من و ما، همه امت حزبالله، فداییان امنیت این ملکایم. ما علیه ناامنی خوارجصفتان، کارنامه روشنی داریم. وصله اخلال به ما نمیچسبد. منباب اعاده حیثیت مضاعف، مصرم که بدانم دقیقا در کدام جملات ۴ یادداشت مورد شکایت، مغایر مصوبات شورایعالی امنیت ملی چیزی نوشتهام؟! این کمترین حق من است و پاسخ این سوال را، نه از دبیرخانه شورا یا سایر اعضای شورا، بل از آن محترمی میخواهم که ایام انتخابات، شعار میداد؛ «نقد باید آزاد باشد، منتقد نباید به لکنت دچار آید، نباید بترسد، نباید بلرزد». این بود اعتدال؟! من که فکر کنم اصلا همین بود اعتدال!! اعتدال، کاریکاتور عدالت است. اعتدال در ظاهر، همه حروف عدالت را دارد اما در باطن، چپاندر قیچی عدالت است. مشتی حرف که برای خود، عاقبت کلمهای تشکیل داده. اصلا اعتدال یعنی مشتی حرف، مشتی قیل و قال. اعتدال، صراحت در شکایت ندارد. صداقت در حکایت ندارد. یک چیزی میگوید، در حالی که چیز دیگری رخ داده. از گرفتهها سخن میگوید، در حالی که دادههایش بیشتر است. از پیروزی سخن میگوید، در حالی که پیروزی، مگر در مکر خدا نهفته باشد! توافق که موید هیچ فتحی نیست! ما اما آنقدر سررشته از حکمت داریم که دچار اشتباه در فهم مسائل نشویم. ما هرگز شکایتی از شاکی ظاهری خود نداریم، فقط از اعضای آن تمنا داریم که هماهنگ با امنیت ملی حرکت کنند، نه هماهنگ با شعار اعتدال. «اعتدال»، خوب یا بد، شعار یک دولت هست و شعار دولت بعد نیست، اما «شورایعالی امنیتملی» همیشه هست. چشم بر هم زدنی، عمر دولت اعتدال به سرمیآید، لیکن آن روز، هنوز هم شورایعالی امنیت ملی، شورایعالی امنیت ملی است. شورا به این مهمی، باید خط خود را از پیام ۲۲ بهمن جاودانه ملت بگیرد، نه دولتهایی که میآیند و میروند. این شورا، باید آنجا ورود کند که واقعا امنیت ملی به خطر افتاده است. نقد یک توافق زمینی، یعنی نقد یک توافق زمینی، نه اخلال در امنیت ملی. سطح امنیت ملی، بسی بالاتر از آن است که زلف خود را به مفاد توافقی گره بزند که از نظر آقای ظریف، مدام روحش توسط طرف مقابل در حال نقض شدن است! «فلان تحریم آمریکا، گند زد به روح توافق ژنو» تلویحا جملهای از وزیر امور خارجه است و اگر بعضیها، این متن را هم کمپلت (!) مغایر مصوبات شورایعالی امنیت ملی تشخیص می دهند، خوب است لااقل این جمله را در متن شکایتنامهشان درز بگیرند! دیروز خبرگزاری ایسنا از قول خانم راکعی نوشت؛ «رهبری موافق رفعحصر هستند». دقیقا همینجاست که شورایعالی امنیت ملی باید ورود کند، نه مندرجات مقوم امنیت ملی این قلم. در سخن خانم راکعی، ایضا در خبرگزاری ایسنا، به ۲ جهت، تغایر بسیار فاحش با امنیتملی دیده میشود. اول؛ دروغ بستن به رهبر انقلاب، دوم؛ گفتار برخلاف مصوبه خود شورایعالی امنیت ملی مبنی بر حصر ۲ تن از سران فتنه. اینجاست محل ورود شورایعالی امنیت ملی! چرا ورود نمیکند؟! چرا مجلس محترم ساکت است؟! چرا جبهه اصولگرایی ساکت است؟! در روز روشن ۲ تهمت بسیار نابجا، یکی به بزرگان بسته شده، یکی هم به مصوبه شورا. جای سکوت است؟! اینجا، هم باید با خانم راکعی برخورد قانونی شود، هم با آن خبرگزاری که البته اینقدر شجاعت نداشت پای مندرجات خود بایستد، عذرخواهی کند و اعلام آمادگی کند بر اجرای قانون. بالکل خبر مزبور را حذف کرد! اقدام علیه امنیت ملی، بدتر از این؟! فتنهگری بیشتر از این؟! من حالا این را یواشکی مینویسم، باشد که دربرود از زیر دست سردبیر؛ «اقدام علیه امنیت ملی، بدتر از این، که وزیر خارجه بر خلاف توصیه بزرگان به ملت، مبنی بر رصد رفتار و گفتار دشمن، به مردم توصیه میکند که توجهی به حرف دشمن نکنند؟!» ما حالا منباب «صبر انقلابی» خیلی از حرفهای یواشکی را در کنج دلمان مخفی نگهمیداریم، بعضیها هم دور برندارند علیه امت حزبالله و روز یومالله. و شکایت نکنند از تکرار شعارهای ملت در راهپیمایی. فتنهگر منافقی که خود جرأت نکرد روز ۲۲ بهمن در دریای مواج و طوفانی ملت، حضور پیدا کند، از ترس آنکه مبادا غرق شود، همه رفتار و گفتار این روزهایش، رسما اعلان جنگ علیه امنیت ملی این مرز و بوم است. نمیبینند؟! نمیشنوند؟! ما حالا حرفی نمیزنیم، لااقل روانه دادگاهمان هم نکنند! روانه دادگاهمان هم میکنند، حداقل لطف کنند مصادیق شکایت خود را بیان کنند! این بود اعتدال؟! آری، همین بود اعتدال! دقیقا همین! دست فرمان اعتدال، جز این در ژنو توافق میبست، جای تعجب بود! اعتدال به توافق میآید، توافق به اعتدال! من در ۲ تا از ۴ متن مورد شکایت، نوشته بودم؛ «حتی لبوفروش بیسواد هم چنین توافقی را امضا نمیکرد». از من اما تندتر، آن عالمی بود که گفت؛ «آدمی وقتی با این آمریکاییها دست میدهد، باید انگشتان دست خود را دوباره بشمرد» یا آن عالم دیگری بود که گفت؛ «حتی هیچ بیسوادی، پای همچین برگهای را امضا نمیکند». آیا تکرار نرمتر سخنان آیتاللهالعظمی نوری همدانی و آیتاللهالعظمی جوادی آملی، مغایرت با مصوبات شورایعالی امنیت ملی است؟!

بعضیها لطف میکنند اگر هنگام سخن گفتن از «آشتیملی» در محکمه را نشان منتقد ندهند! بعضیها لطف میکنند اگر به جای کلیگویی، مشخصا بگویند در کجای نوشتههایم امنیت ملی به خطر افتاده، که از خود دفاعی در برابر این تهمت ناروا کرده باشم. بدترین بیاخلاقی، همین است که انگ اتهام علیه امنیت ملی بزنی و هیچ نگویی کدام جمله، کدام خط، کدام پاراگراف؟! اقدام علیه امنیت ملی، رفتار و گفتار نماینده امور اقوام و اقلیتهاست که یک روز زبان ملی را میزند، یک روز وحدت ملی را، یک روز خط ملی را، یک روز اقتدار ملی را. یعنی ما باید همه چیز را بنویسیم تا معلوم شود چه کسانی دارند علیه امنیت ملی این دیار، کار میکنند؟! آیا ما یک چیزی هم بدهکار شدهایم و جماعت نان به نرخ روزخور، که حتی نان بازرگان را هم به نرخ روز میخورند، طلبکار از ما؟! من در یادداشت «دهان ما پلمب نمیشود» نوشته بودم؛ «تسلیم دشمن در برابر ملت ایران، آنجا بود که ما در سوریه، روی موضع مقاومت ایستادیم و صرف نظر از دولت، با دستفرمان انقلابی اصل نظام، حزبالله، خون شهدا و خشم انقلابی خمینی، بیآنکه ذرهای از حق خود کوتاه بیاییم، دشمن را وادار به کوتاه آمدن کردیم. آنچه در ژنو گذشت، قدرمسلم، تسلیم دشمن در برابر ما نبود!» این، نقد توافق ژنو است یا اقدام علیه امنیت ملی؟! و آیا شورایعالی امنیت ملی، مصوبهای داشته که توافق ژنو نباید نقد شود؟! من در یادداشت «غرور ملی شکست، نه ساختمان تحریم» نوشته بودم؛ «آقایان! آنچه مخل چرخیدن چرخ کارخانههای ما بود، چرخش سانتریفیوژها نبود. سانتریفیوژها خود بخشی از کارخانه ما هستند. آیا بهتر نیست به جای مفت فروختن سرمایهای که دیگران برای ما به ارث… یعنی به امانت گذاشتهاند، با کار و تلاش، سرمایهای به سرمایه قبلیها اضافه کنیم؟!» کجای این حرف، خلاف کدام مصوبه شورایعالی امنیت ملی است؟! من در یادداشت «آقایان! سر بولدوزر را بچرخانید طرف دشمن» نوشته بودم؛ «ما از خاطر نبردهایم که آقای روحانی به ملت خود، «کلید» نشان داد، نه بولدوزر، فلذا بهتر است دولت اعتدال، بولدوزر را خرج بیگانگان کند! بیگانگانی که زیاد مغلطه میکنند و مرتب از خط قرمز وزیر امور خارجه عبور میکنند!… اگر دولت گذشته در ۴ سال دوم خود، «مقاومت» را مانع رشد اقتصاد معرفی میکرد، اینک دولت هفت دهم درصدی، «هستهای» را بهانه کرده. و این هر ۲ اشتباه بوده و هست». ذکر مستند و بیان مستدل و صدالبته فراجناحی و فرادولتی اشتباهات دست اندرکاران، زیر پا گذاشتن کدام مصوبه شورایعالی امنیت ملی است؟! آیا تاکید بر ایستادگی و مقاومت یا تاکید بر انرژی هستهای، مغایرتی با امنیت ملی کشور دارد؟! من در مطلع یادداشت «هستهای ملت و دیپلماسی دولت» نوشته بودم؛ «توافق ژنو آمده بود که نه در جنگ، بلکه بر جنگ، بر «گزینه نظامی روی میز است»، بر تهدید، بر گلوله، بر حمله و بر جنایت و تجاوز پیروز شود، توافق ژنو آمده بود که ادبیات گل و بلبل را جایگزین ادبیات نظامی کند اما چه آمدنی! واقعا چه آمدنی که وزیر خارجه آمریکا، فقط ۳ روز بعد از اجرای توافق، باز هم در شیپور جنگ دمید تا ثابت شود توافق ژنو، خود آتشبیار معرکه است!» آیا این نقد صریح و البته صحیح، بیشتر به مدح امنیت ملی کشور شباهت ندارد تا اخلال در آن؟! به صراحت بگویم؛ اگر بعضیها به توافق ژنو، تعصب بیجا و غیرمنطقی دارند، من به خون همه شهدای این دیار، من جمله شهدای هستهای، از موضع عقل و استدلال، حساسیت دارم. حزبالله، عقل و دین و دل و هوش، به خدای حکیم قادر متعال باخته است، نه به کدخدایی که دیگر خیلی وقت است نیست! امت حزبالله مثل خمینی، مثل خامنهای، خوشبین به مذاکره با آمریکاییها نیست، چرا که با پیامبر درونیاش فکر میکند، نه با کدخدایی که دیگر خیلی وقت است نیست! این روزها، هم سالگرد خیبر است، هم سالگرد بدر. خوب است بعضیها هنگام دست دادن به جان کری، لااقل به حرمت خانواده شهدای جوشن، سهند و سبلان، کمی کمتر بخندند. من در همه این یادداشتها، اتفاقا از موضع امنیت ملی، اقتدار ملی، غرور ملی و پرهیز از معرکهگیری، به نقد توافق ژنو پرداختهام. من، امنیت ملی و شورایعالی امنیت ملی را به خوبی میشناسم. هم امنیت ملی و هم انشاءالله این شورا، هم چنان که تا الان هم همین طور بوده، اگر شکایت از کسی داشته باشند، دقیق، عمیق، مصداقی و مشخص، مورد شکایت را مطرح میکنند و هرگز نمیگویند؛ «این ۴ نوشته، خلاف مصوبات شورایعالی امنیت ملی و در حکم اقدام علیه امنیت ملی کشور بوده است، مصداق بیمصداق»! بعضی ها وقتی به جای پاسخ، اصحاب تحلیل را بیسواد میخوانند، شکایتشان هم خلاصه میشود در یک کلیگویی مبهم. من البته به احترام قانون، از ذکر جزئیات دادگاه روز یکشنبه خودداری میکنم، لیکن از دولت محترم میخواهم عمل بر مبنای حکمت کند، یا لااقل به همان «تدبیر» که میگفت، عمل کند. من لااقل در این مجال، هرگز نمیخواهم حکایت فیلم «آژانس شیشهای» ادعا کنم؛ «امنیت ملی را برای من، امثال عباسها معین میکنند» که شهدا خود، یکی هم برای ماندگاری همین قانون و امنیت ملی، جان بر طبق اخلاص گذاشتند. آری، بیشترین احترام به قانون، از آنِ حزبالله آرمانخواه است. من برای زدن حرفهای شاعرانه، نه قلم کم دارم، نه انگیزه، اما طبق قوانین این نظام مقدس و الهی، امنیت ملی را برای من، برای دولت، و برای همه، مصوبات شورایعالی امنیت ملی معین میکند. جناب شاکی محترم و اصلکاری، باید مشخصا بگوید؛ «کدام فراز از نوشتههایم، مخل کدام مصوبه شورایعالی امنیت ملی بوده؟! و به کدام دلیل، اقدام علیه امنیت ملی تفسیر شده؟!» شاکی هر که باشد – به نظر میرسد دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی نباشد! – تهمت درشتی زده و حتما باید جوابگو باشد. اگر طبق قانون، امثال من باید برای آنچه مینویسند جواب پسدهند، طبق همین قانون، شخص شاکی هم باید برای ادعایی که طرح کرده، بینه محکمهپسند و مصداق معین بیاورد و الا از نظر افکار عمومی محکوم خواهد شد به مغلطه و فرافکنی. در تمام دوران روزنامهنگاریام، بویژه در سال ۸۸ تهمتهای مختلفی دشت کردهام اما افترای اقدام علیه امنیت ملی کشور، تهمت درشتی است که هرگز نمیبخشم. بدان امید که از این پس، شاکی خود بار شکایت را بر دوش بگیرد و در یک اقدام خلاف امنیت ملی، اهل تعهد را رودررو با نهادهای حکومتی قرار ندهد. اقدام خلاف امنیت ملی، آنجاست که امثال مرا در مواجهه با شورایعالی امنیت ملی قرار دهند، اما بدانند ما عمل براساس حکمت میکنیم. «ما با این شورا و آن نهاد، سر دعوا نداریم» حتی به این معنی هم نیست که احیانا با دولت اعتدال، سر جنگ داریم. جنگ ما با دشمن این ملت است. شأن و منزلت جنگ ما بالاست. ما جواب شکایت را با شکایت نمیدهیم. اگر بعضیها وقت شکایت از ما دارند، وقت ما اما پر است. وقت ما وقف رفتگری در خیابان امنیت ملی، با جاروی قلم است. جادوی قلم، «حکایت» را کفایت میکند؛ به «شکایت» نیازی نیست. شکایتی هم اگر هست، از «جداییها»ست. دولت باید آشتی باشد با ملت. دولت باید اعتماد داشته باشد به ملت. دولت باید اعتقاد خود به شعارهای ۲۲ بهمن را فزونی بخشد. دولت باید «وحدت و استقامت» را مقوم امنیت ملی بداند. «تغییر» یکی از شعارهای این دولت بود. دولت باید تغییر رویه بدهد و سعهصدرش را بیشتر کند. دولت محترم، خود قضاوت کند؛ چقدر با دشمن، سعه صدر دارد، چقدر با دوست؟! ما دوست دولت هستیم، خیرخواه او. من به دولت توصیه میکنم با جدیت بپردازد به کار، به خدمت، به اقتصاد مقاومتی. من به دولت توصیه میکنم پیام راهپیمایی ۲۲ بهمن ملت مبنی بر «وحدت و استقامت» را بگیرد. بعضی شکایتها، مخل وحدت است و بعضی توافقها، نافی استقامت. اگر به آقایان برنمیخورد، من سوال میپرسم؛ «در کدام بند توافق ژنو، مقوله استقامت نمود پیدا کرده است؟!» اگر به آقایان برنمیخورد، من سوال میپرسم؛ «تقسیم بر ۲ کردن ملت و بیسواد خواندن اصحاب نقد، چه نسبتی با پیام وحدت دارد؟!» دولت بپذیرد که نیاز به تغییر رویه دارد و الا فقط در نامههای خصوصی که آیا هست، آیا نیست، از وی دفاع میشود! خطر آنجاست که بعضیها دقیقا عین شکایت کردنشان، برای این ملت کار کنند؛ توزیع سبد کالا! و ایضا عین شکایت کردنشان، با دشمن توافق کنند؛ توافق ژنو! اگر همه کارهای بعضیها عین همین شکایت کردنشان باشد، دیگر جای تعجبی نیست که هر روز درباره مرحله دوم پرداخت یارانهها، یک جور سخن بگویند و ملت را گیج کنند! دیپلماسی صدقهای، اقتصاد صدقهای میآورد و این هر دو، «شکایت صدقهای». شکایت صدقهای یعنی؛ «من میگویم این ۴ یادداشت، مخل مصوبات شورایعالی امنیت ملی و اقدام علیه امنیت ملی است، تو دیگر از من، ذکر مصادیق نخواه، قبول کن!» من اما میگویم؛ «این کشور، قانون دارد و همه در برابر قانون، برابرند و احدی برابرتر نیست!» در آخر، باز هم دعا میکنم برای قوه مجریه که یکی از چند قوه کشور است و آنچه زیاد دارد، کار نکرده. البته توصیه ویژهای هم دارم برای دولت و آن اینکه دولت یک چیز را مشخصا دست بگیرد و همان امر مشخص را درست کند. توصیه مصداقی من به دولت -با احتساب همه جوانب امور- این است که لااقل روی یک امر، انگشت حکمت بگذارد و بعد از ۴ سال، حداقل پز تدبیر در مقام عمل این یک امر را بدهد. از جمله شعارهای انتخاباتی آقای روحانی، بالا بردن ارزش پول ملی کشور بود. همین افزایش ارزش پول ملی، گمانم نکته خوبی است که دولت اعتدال، روی آن سرمایهگذاری کند. در این ۶ ماه که این اتفاق فرخنده نیفتاده، باشد که از این به بعد بیفتد. در راه کمک به این توصیه، که افزایش امنیت ملی کشور هم کاملا در آن ملحوظ است، با قلم خود حاضرم بیهیچ چشمداشتی، دولت محترم را یاری رسانم. گفت: «با لب دمساز من گر جفتمی، همچو نی من گفتنیها گفتمی».
وطن امروز/ ۷ اسفند ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
انقلابیتر از بهمن ۵۷
الله، الله، لا اله الا الله. خدایا! ما به نام تو انقلاب کردیم. فردا هوای ما را، هوای انقلاب خودت را داشته باش. داری. میدانم. اصلا ما که هستیم؟ شیاطین، بغض از قدرت تو دارند. بیش از ما، با خودت دشمنی دارند. مشکل ابلیس، هستی تو است، نه هستهای ما. خدایا! فردا یک طرف تویی، و طرف دیگر، همه فراعنه، همه ابوسفیانها، همه اشرار، همه دشمنان بشریت. ما با انقلاب اسلامی، دیری است که طرف تو را گرفتهایم. طرفداری از تو، همه جرم ماست.
خدایا! انقلاب ما اگر خدایی نبود، دشمنان تو کاری به کار ما نداشتند. فردا، یک طرف، انقلابی است به نام تو و کمی آن سوتر، کسانی که حاکمیت حق را بر جهان نمیخواهند. تو را نمیخواهند. در نبرد خدا و کدخدا، ما ایمان به قدرت تو داریم. تو بالاتری. مکر تو کاریتر است.
خدایا! به سرودهای انقلاب ما نگاه کن! همهاش نام توست. کجا ما خرمشهری آزاد کردهایم، بیآنکه فراموش کنیم نقش تو را؟ و کجا خمینی و خامنهای، از فتوحات سخن گفتهاند، الا آنکه سجده بر درگاه تو را نشانمان دهند؟
خدایا! هر کجا این انقلاب، علیه دشمنان تو، خودی نشان داده، ولیفقیه، دست قدرت تو را به ما نشان داده. نشانی محراب تو را، مِهر تو را، مُهر تو را.
خدایا! در سی و پنجمین تولد انقلاب، چه سخنی زیباتر از سخن گفتن با تو؟ و چه کاری بهتر از حمد و ستایش خدای انقلاب؟ خدایا! ۳۵ سال بعد از ۲۲ بهمن ۵۷ ما همچنان انقلابی هستیم. قلب انقلاب اسلامی، جای تو است. درون سینه ما که سرشار از محبت، بلکه ولایت توست، چگونه دوستی با آمریکا بگنجد؟! و چرا نمیفهمند بعضیها که خدا و کدخدا، با آن همه دشمنی با هم، هرگز به بازی «برد – برد» نمیرسند؟! بعضیها از ما میخواهند دشمن را درک کنیم! اگر بنا بر درک دشمن بود، اصلا چرا انقلاب کردیم؟ آن هم به نام خدا؟ مگر دشمن، خدای ما را درک میکند، نهاد بشریت را درک میکند، انقلاب اسلامی را درک میکند، خون شهدای ما را درک میکند، خون دل مادران شهدای ما را درک میکند که ما او را درک کنیم؟!
دلی که خدا را درک کرده، به کار درک کدخدا نمیآید! و حنجرهای که «مرگ بر آمریکا» گفته، همچنان هر چه فریاد دارد، بر سر آمریکا میکشد. ما همان انقلابیهای بهمن پنجاه و هفتیم، بلکه تندتر! صراحت ما علیه دشمن، بیشتر شده. ما بیشتر از پدرانمان، خشم داریم نسبت به آمریکا، چرا که بیشتر از شهدا، شاهد عداوت دشمن بودهایم. تنفر ما از آمریکا، بسی بیشتر از شهدای دهه ۶۰ است چرا که بعد از رفتن شهدا، ذرهای از خباثت دشمن، کم نشده.
اگر ما بدیها و بیادبیهای بیشتری از دشمن دیدهایم، حق داریم رساتر از قبل و بلندتر از قبلیها، فریاد برآوریم «مرگ بر آمریکا». روز ۲۲ بهمن ۵۷ ما بلکه دهه ۶۰ ما، همه دنیا با شعار «مرگ بر آمریکا» موافق نبودند. اینک ۳۵ سال بعد از انقلاب، «مرگ بر آمریکا» بدل به شعار همه ملتها شده. دشمنی با نظام سلطه در نهاد بشریت است.
ذات آدمی، تنفر از سلطهگری است و وقتی دشمنی سلطهگران، فزونی میگیرد، خشم جهانیان هم از او بیشتر میشود. با این حساب، آیا ما نیاز به اصلاح چهره انقلاب خود نزد جهانیان داریم یا آمریکای منفور؟! آنکه باید دستی اساسی بر قیافه کریهالمنظر، وحشی، بیادب و منفور خود بکشد، رژیم آمریکاست و الا تصویر جمهوری اسلامی در امهات و اصول، خداییتر از آن است که نیاز به اصلاح داشته باشد.
اگر منتهیالآمال ما، دست دادن با سران کاخ سفید بود، این کار را به طریق اولی، محمدرضا پهلوی گور به گوری داشت انجام میداد! و اگر دست دادن با دشمن و توافق با شیطان، گرهگشا بود، شاه نگونبخت، اساسا سقوط نمیکرد! من در شگفتم که چرا بعضی دوستان دیپلمات، کدخدا را بیش از خدا، در محاسبات خود راه میدهند!
انقلاب متکی به خدا و متکی به ۳۰۰ هزار شهید، زیباتر از آن است که نیاز به تغییر چهره داشته باشد. کدخدایی که دیگر نیست، باید اصلاح کند چشم و ابروی خود را! خدا جای حق نشسته، کدخدا باید اصلاح کند موضع خود را!
خدایا! تو شاهد باش که ما انقلابی باقی ماندهایم و از انقلاب با نام و یاد تو، ذرهای پشیمان نگشتهایم. ما انقلابی حرف میزنیم، انقلابی عمل میکنیم، انقلابی فکر میکنیم و همچنان انقلابی، از انقلابمان پاسداری میکنیم. انقلابی بودن، یعنی جمع آرمانخواهی و واقعگرایی، یعنی جمع تکلیف و نتیجه. نقطه مقابل افراط و تفریط، صراط مستقیم انقلاب اسلامی است، نه اعتدال. اعتدال، نوعی میانهروی کاریکاتورگونه است که حتی این توانایی را هم دارد که در تقابل خدا و کدخدا، میانه را بگیرد و دم از بازی «برد – برد» بزند! اعتدال، نوعی ژست سیاسی است که گاهی در برابر دشمن، لال میشود اما علیه دوست، سرشار از قیل و قال! شعار ما را دولتهایی که میآیند و میروند، تعیین نمیکنند، انقلاب اسلامی معین میکند. ما شعار انقلاب، یعنی شعار استقلال را به هیچ شعاری منجمله شعار اعتدال نمیفروشیم، چرا که اینک دیگر بر ما ثابت شده، اگر استقلال، دشمن را پس میزند، اعتدال، دشمن را جلو میآورد. اگر استقلال، ضامن امنیت، پیشرفت و آرامش است، اعتدال، دشمن را هارتر میکند. خدایا! تو شاهد باش دفاع ما را از شعار شهدا، و شهادت بده ایستادگی ما را بر موضع انقلابی که به جای تعصب به کدخدا، روی شعائر بلند تو حساس است و نسبت به دین تو غیرت دارد. خدایا! تو شاهد باش که ما دولتی نبوده و نیستیم، بلکه انقلابی بوده و هستیم. ما در نامههای خصوصی و البته موهوم، از انقلاب دفاع نمیکنیم، بلکه صریح و صحیح، پشت انقلابمان هستیم. فردا ما با صراحت هر چه تمامتر، از اصل مسلم ولایت فقیه و از مصداق مقتدر آن، دفاع خواهیم کرد. فردا هر «مرگ بر آمریکا»ی ما انشاءالله تیری است بر قلب کاخ سفید. فردا معلوم خواهد شد برخلاف نظر بعضیها، این کاخ روسیاه سفید است که نیاز به تغییر چهره دارد، نه حسینیه خدایی امام خمینی (ره). فردا معلوم خواهد شد طرف حساب آمریکا، انقلاب اسلامی است، نه این دولت یا آن دولت. و به این عبارت، هر توافقی، کاغذپاره است! فردا انشاءالله شعارهای غرّای ملت، ماشین زخمخورده دیپلماسی دولت را روی چال خواهد برد و آن را تعمیر خواهد کرد! فردا کدخدا خواهد فهمید که در مصاف با خدا، چارهای جز شکست ندارد. فردا اوباما و جان کری خواهند فهمید که بیهوده توافق بستهاند، چرا که طرف حسابشان، یک انقلاب اسلامی ۳۵ ساله است، نه دولتهای ۴ ساله! فردا در جشن تولد استقلال، باید آزادی و آزادی بیان سخن براند، نه اعتدال، که فردا روز همه ملت است، نه روز دولت. فردا بیش از آنکه روز این قوه و آن قوه باشد، روز فرمانده کل قواست. فردا روز دست خدا، روز خداست.
خدایا! فردا حلقوم ما در تصرف تو است؛ فردا روز توست. مگر نه آنکه ما از آن به «یومالله» یاد میکنیم؟! فردا، این تویی که میآیی. این تویی که اثبات میشوی. این تویی که حماسه میآفرینی. در خط مقدم فردا، فرمانده تویی… و ما از تو خط میگیریم.
خدایا! فردا، یک ملت، لشکر خواهی داشت. اگر هر روز، یک روز به ظهور حضرت منتقم نزدیکتر میشود، فردا چون «یومالله» است، گویی یک فصل به آمدن بهار نزدیکتر میشود. خدایا! بهترین فردا را تو به ما وعده دادهای. آن ملتی که قرار بود از مشرق زمین، با انقلاب خود، قیام منجی را نزدیکتر کند، اینک به جشن سی و پنجم رسیده. تا فردای ما، فردایی داشته باشد، گمانم وقت خوبی است. خدایا! برای کدام برگ از این سررسید، نقشه ظهور کشیدهای؟! تا آن روز رویایی، نگهدار انقلاب ما باش، نگهدار فردای ما باش، نگهدار فریاد ما باش، نگهدار مولای خراسانی ما باش. سران کاخسفید، انقلاب ما را از چشم تو میبینند. این یکی را درست فهمیدهاند. دارند با تو دشمنی میکنند.
خدایا! فردا «روز حضور» است اما این فردا، خود، فردایی دیگر میخواهد؛ «روز ظهور». فردا ما با حضور خود، بر دهان دشمن تو میکوبیم. باشد که فردایی دیگر، «الله» اذن بر آمدن «بقیهالله» دهد… و تسکین دهد این دل بیقرار را. خدایا! قول حضور از ما، قول ظهور با تو. از این تقسیم کار، دند شیطان نرم، چشم کدخدا کور!
وطن امروز/ ۲۱ بهمن ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
محسنات دولت را هم ببینید!
یادداشت مهمان/ علی اکبر بهشتی:
این روزها در هر کوی و برزنی، اعم از مترو و تاکسی و صف سبد کالا و اتکا و شهروند و رفاه و چی و چی، مردم را می بینم که مشغول انتقاد از دولت اند و گلایه ها دارند بس زیاد.
من با اینکه خود منتقد این دولت هستم، اما هرگز این رویه را صحیح نمی دانم. صریح بگویم؛
این درست که توافق چندان متوازنی با «۱ + ۵» بسته نشد، این درست که معیشت مردم، تنها با توزیع سبد کالا، آنهم غیر مدبرانه، اصلاح نمی شود، این درست که توزیع سبد کالا، اصلا میانه ای با کرامت مردم ندارد، این درست که دست اندرکاران، بعضا با بولدوزر مشغول قلع و قمع مخالفان از اینجا و آنجا هستند، این درست که بخش اعظم دست آوردهای هسته ای، یک شبه پلمب شد، این درست که در توافق ژنو، «آنچه مرقوم شد» با واقعیت خیلی همخوانی نداشت،
این درست که متاثر از «دیپلماسی صدقه ای» هر روز توسط دشمن، تهدید می شویم، این درست که غرور ملی را بعضا جریحه دار می بینیم، این درست که حتی «ماری» هم علیه ملت ایران از گزینه نظامی سخن می گوید، این درست که سرمایه گذاری بیش از حد روی توافق با دشمن در عرصه سیاست خارجی، تعامل با دوست را در عرصه های سیاست داخلی و اقتصاد، کم و بیش مخدوش کرده،
این درست که میان داده ها و گرفته های توافق ژنو، چندان نسبت درستی وجود ندارد، این درست که از نظر فلان مشاور ارشد دولت، رانندگان تاکسی، لبوفروش ها و… حق حتی یک اظهار نظر هم ندارند، این درست که از نظر بهمان مشاور ارشد دولت، نیمی از مردم، رای به بی قانونی داده اند، این درست که به جای عذرخواهی، بعضا شاهد مغلطه و فرافکنی هستیم، این درست که به سرهنگ ها، چند بار در همین دولت، اهانت شد،
این درست که از نظر دشمن، نقض توافق ژنو، مترادف با حمله نظامی به ایران است، این درست که امتیاز دادن غیر عقلانی به دشمن، گستاخ کردن بیشتر اجنبی را به همراه داشته است، این درست که با سخنرانی و سخندانی نمی توان اوضاع معیشتی مردم را بهبود بخشید،
این درست که «به عمل کار برآید، به سخندانی نیست»، این درست که علاوه بر نشان دادن کلید، باید برنامه های مدون و هم شان با کرامت مردم نیز داشت، این درست که بی تدبیری در توزیع سبد کالا منجر به مرگ ۲ نفر، و صدالبته جراحت جسم و جان بسیاری دیگر شد، این درست که مردم در سرمای بی سابقه، بی سابقه ترین صف ها را تجربه کردند، این درست که خیلی ها بعد از ۶ ساعت ایستادن توی صف، دست آخر ملتفت شدند که اصلا نام شان در میان گیرندگان سبد کالا نبوده،
این درست که پیامک های مرتبط با توزیع سبد کالا، مدبرانه و دقیق ارسال نشده، این درست که بعضا اقشار محروم جامعه، جایی در میان سبدبگیران ندارند، این درست که بعضا اقشار مرفه جامعه، جایی در میان سبدبگیران دارند، این درست که خیلی بهتر از این هم می شد در باب توزیع سبد کالا، برنامه ریزی و تدبیر کرد،
این درست که توزیع سبد کالا بدین روش، تقریبا صدای همه ملت را درآورده، این درست که قرار است با افزایش قیمت حامل های انرژی، مردم شاهد گرانی بیشتر، و صدالبته نگرانی بیشتر باشند، این درست که توافق ژنو، سیاهنمایی علیه دولت های سابق و اسبق، و افراطی خواندن اصحاب نقد، برای این مردم، آب و نان نشده و نمی شود، این درست که الان چند روز است برق و گاز بسیاری از مناطق شمال کشور قطع می باشد، این درست که اهالی شمال به ویژه مازنی ها، بعضا از سرما، ویبره گرفته اند، این درست که دست اندرکاران نشان داده اند چندان توان مدیریت بحران را ندارند، این درست که به جای نیروهای دولتی، بچه های خدوم، مخلص و فداکار سپاه و بسیج وارد میدان شده اند، این درست که قرار است حق و حقوق خودمان را، و تنها قسم نازلی از آن را، در اقساط دون شان ملت ایران، و داخل چمدان، از دشمن بگیریم، این درست که علی رغم پای فشردن ریاست محترم جمهوری روی نقد، پای مطبوعات به دادگاه باز می شود، این درست که تیتر «سقوط آزاد بورس» در روزنامه وطن امروز، مخل امنیت ملی، تشخیص داده شده،
این درست که جواب حرف حساب رسانه را، نه با بگیر و ببند، که با خرد و ادب باید داد، این درست که همچنان توزیع شیر رایگان در مدارس ابتدایی در هفته اول آغاز به کار این دولت، بهترین تدبیر دستگاه اجرا محسوب می شود، این درست که حک عکس پلنگ روی پیرهن تیم ملی، حفاظت از محیط زیست نمی شود،
این درست که «کاسبی با حیوانات زبان بسته» حل بحران آلودگی هوای شهرهای بزرگ نمی شود، این درست که مجسمه شیردال، مال ۲۵۰۰ سال بعد از میلاد حضرت مسیح است، این درست که حمل و نقل در بودجه تقدیمی دولت به مجلس، رقم بسیار پایینی دارد، این درست که عدم توازن در لایحه بودجه، صدای اغلب وکلای شهرستانی را درآورده، این درست که آقای ظریف، قدرت نظامی کشور ۳۰۰ هزار شهید را، و اقتدار همرزمان شهدا را ضعیف تلقی می کند، این درست که به جای پاسخ دندان شکن به دشمن، بعضا جواب دوست را تند و تیز می دهند،
این درست که نه دیپلماسی صدقه ای و نه اقتصاد صدقه ای، هیچ یک با رضایت افکار عمومی همراه نشد، این درست که قرار بود فضای فرهنگ و رسانه، امنیتی نباشد، این درست که قرار بود گداپروری، بد و مذموم تلقی شود، این درست که دیشب، هر ۴ جاده منتهی به شمال کشور نزدیک ۲۴ ساعت بسته بود، این درست که پیرزن مادر شهید در فروشگاه اتکای میدان شهدا، بعد از ۴ ساعت صف، آنهم در سرمای زیر چند درجه، دیگر کاملا خسته بود، این درست که هیچ کدام از مشاهیر اقتصادی دولت، استعفا ندادند، این درست که دولت بعدی، به عبارتی کارنامه آسانی خواهد داشت، اگر فقط سبد توزیع کالا بدین روش نداشته باشد، یا اگر تنها، توافق ژنو در کارنامه اش نباشد، و این درست که دولت بعدی، برای حل و فصل همه این بی تدبیری ها، به عبارتی کار بسیار سختی در پیش دارد،
اما…
آری، اما محسنات بی مثال، ممتاز، فراوان، غیر قابل وصف، عالی و فوق العاده کثیر این دولت را هم هرگز نباید نادیده گرفت!
ملت ایران! این بود انشای من…
وطن امروز/ ۱۶ بهمن ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
گزینهها پوسید روی میز
این اوباما بچه بود، یادش نمیآید؛
از بهمن ۵۷، سی و پنج سال است که براساس آنچه رؤسای جمهور آمریکا منقول میدارند، هفته بعد قرار است انقلاب اسلامی سقوط کند! به خدا این گزینه نظامی، پوسید روی میز رؤسای جمهور آمریکا!
آمریکا یک رئیسجمهور داشت به نام «ریگان» که میخواست ریشه ملت ایران را از طریق خلیج و با ناوهای دریایی خشک کند! آن روزها مردم، این شعار را سر دست گرفتند؛
«خلیج فارس ایران، محل دفن ریگان».
ما آن روزها بچه بودیم اما نوگل بهار نبودیم! ظریف نبودیم! تخس بودیم! قد کشیدیم! و حالا میپرسیم؛
«کجایی اصلا آقای ریگان؟! حال شما چطور است؟!»
روزی «علیرضا» از این هم بزرگتر خواهد شد و از اوباما و جان کری خواهد پرسید؛
«کجایید عالیجنابان؟! چه خبر از گزینه نظامیتان؟! پدرم مصطفی، با گزینه خون هستهایاش، هنوز در موضع غرور ایستاده. شما کجایید؟! راستی! حال توافقتان چطور است؟!»
چیست انقلاب اسلامی؟ جز تسلیم آمریکا در برابر شکوه و عظمت ملت ایران؟ ۳۵ سال است همه رؤسای جمهور آمریکا به علامت تسلیم در برابر ملت ما، دست خود را بالا بردهاند.
اصلا فرقی نمیکند در ایران چه کسی رئیسجمهور باشد یا در آمریکا چه کسی! اصل مناسبات، دست انقلاب اسلامی است.
دولتها میآیند و میروند، دولتها به عبارتی همه موقتند، آنچه اما باقی میماند، انقلاب اسلامی ملتی است که «الله» خدایش بود و «روحالله» امامش. هر ثانیهای که از این انقلاب میگذرد، یعنی آمریکا در ستیز با ملت ایران، کم آورده. و هر ۱۲ بهمنی که «حضرت آقا» به دیدار امام و شهدا میروند، کاخ سفید را عصبانیتر میکند.
در آمریکا رئیسجمهوری که میگفت؛ «با رفتن خمینی، دیگر کار انقلاب اسلامی تمام است» کجاست؟!
سگی که گاز میگیرد، پارس نمیکند اما رؤسای جمهور آمریکا زیاد هارت و پورت میکنند! انقلاب اسلامی دقیقا خورده به ملاج ابلیس! و آن بالا یکی هست که هوای انقلاب ما را دارد.
خدای «والفجر ۸» هماینک هم خداست. امامِ زمانی که در عرض اروند، یکی یکی دست بچه رزمندهها را گرفت، هماینک هم امام زمان(عج) است. ما در شلمچه، یک خانم حضرت زهرا(س) داشتیم که الان هم مادری میکند برای خون شهدایی که با سربند جگرگوشهاش حسین(ع) با سربند «یا حسین» به خط میزدند.
شوخی نیست؛ دعای دردانههای دهر، پشت این انقلاب است. کاخ سفید، «آقا» ندارد، اگر داشت، هرگز ابرقدرتی آمریکا به این روزگار نمیافتاد که عالم و آدم را علیه اسد بسیج کند، آب از آب تکان نخورد!
این اوباما بچه بود؛ یادش نمیآید؛
روزگاری سران آمریکا اراده میکردند، ظرف ۳ سوت، مصدق را میبردند و شاه را میآوردند! این را میبردند، آن را میآوردند! اینک، این سیدحسن نصرالله است که معلوم میکند چه کسی باید در سوریه حاکم باشد، چرا که رای اکثریت مردم منطقه مهم است، نه اراده سران کاخ سفید. چرا که دنیا، مقاومت علیه سران آمریکا و اسرائیل را دوست میدارد، انقلاب اسلامی را دوست میدارد، شعار «مرگ بر آمریکا» را دوست میدارد. رهبر کاخ سفید، صهیونیستها هستند، اما رهبر سیدحسن نصرالله، «آقا»ی ماست.
در «مصاف رهبران» تو بگذار نتیجه جنگ ۳۳ روزه مشخص کند رهبر فاتح را. دلم میسوزد برای ابرقدرتی آمریکا! اگر زمان خمینی میگفت «گزینه نظامی روی میز است»، اینقدر هم حالا جرات داشت که ۸ سال علیه ملت ایران، جنگی را تحمیل کند. هر چند که همان زمان هم، خمینی عصایش را بلند کرد و کوباند بر فرق کاخ سفید. عصای خمینی، بچههایی بودند که دیگر از گهواره برخاسته بودند؛ شیربچههای الی بیتالمقدس، بسیجیان کربلای ۴ و ۵، دلاورمردان همین والفجر ۸! اینک اما در زمان خلف شایسته خمینی، ۲۴ سال است گزینه نظامی از روی میز سران کاخ سفید تکان نمیخورد! و هرگز به مرحله عمل نمیرسد! هر چقدر آمریکا در ستیز با انقلاب اسلامی، گامهایی اساسی به عقب برداشته، انقلاب اسلامی جلو آمده است. فی الحال، سگهای کاخ سفید، فقط زر مفت میزنند و دیگر گاز نمیگیرند چرا که خوب میدانند عصای خامنهای، همان عصای خمینی است بلکه با بردی بیشتر. سیدحسن نصرالله، عصای خامنهای است. اگر مصطفی چمران، عصای خمینی بود، مصطفی احمدیروشن هم عصای خامنهای است. اگر «مصطفای خمینی» در زیرشاخه فیزیک پلاسما، «گداخت هستهای» خوانده بود، «مصطفای خامنهای» آن علم را به وادی عمل آورد و مظهر غرور ملی، علیه کاخ سفیدی شد که پیشرفت ملت ایران را نمیخواست. عصای آمریکاییها اما صهیونیستها هستند که خود نیاز مبرم به عصا دارند! ما «آقا»یی داریم که خودشان «آقا»یی دارند، امام زمانی دارند، خلوتی دارند. ما بر این باوریم که انقلاب اسلامی با همه شهدایش، عصای دست ظهور است انشاءالله… و دیر نیست که خداوند بر فرستادن حضرت منجی، «اراده انتقام» فرماید. آنکه آن بالا هوای خون شهدای ما را دارد، خود خداست. خدا بهتر از همه میداند که دنیا، منتقمی کم دارد. اینک، «گزینه ظهور» روی میز هستی است.
سال ۴۲ در آن یخبندان امید که هیچ کسی رفتن دیو را باور نداشت -چون آمریکاییها پشتش بودند- شاید این فقط خمینی بود که خوب میدانست گزینه انقلاب اسلامی، روی میز تقدیر است. آن روزها خمینی از فرزندان درون گهواره سخن میگفت! از فردا! از فردایی که آمدنش را هیچ کس باور نداشت!
انقلاب اسلامی؟! مگر ممکن است؟! مگر میشود؟! مگر شاه جلاد میگذارد؟! مگر آمریکاییها میگذارند؟!
اینک اما وقتی خامنهای از فردای روشن ظهور سخن میگوید، تعجبی در کار نیست! چرا که ابهت شب، شکسته است! و شب پرستان دارند آخرین نفسهای خود را میزنند!
تا آفتاب بزند، ستارهها، عصای دست ماه میمانند…
دیگر، روزگار «مگر آمریکاییها میگذارند؟» گذشته است! توافق را ول کنید! روح ندارد! خشم روحالله ندارد! و دولتها همه موقتند! طرف حساب آمریکا، خود خود خود انقلاب اسلامی است.
اینک سران کاخ سفید، آنقدر از عصای انقلاب میترسند که گزینه نظامی فقط روی میزشان است اما خب! جهان را بنگر و نگاه کن به دستان الله که میخواهد «گزینه بقیهالله» را روانه میدان کند… وقتی کدخدا، دیگر کدخدا نیست، فقط توافق ملتها با خداست که روح دارد. ما یک لوگوی شادتر از ۲۲ بهمن ۵۷ به «وطن امروز» بدهکاریم!
خبر مرگ آمریکا، «امام آمد» ما، دیدنیتر است.
فردا دیدنیتر است. وای از آن روز که بلند شود عصای مهدی(عج).
وطن امروز/ ۱۳ بهمن ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
نامه ای به ابراهیم حاتمی کیا

به نام خدا… خدای کلمه، خدای حرف، خدای «چ». به نام خدا… خدای پاوه، خدای جاده اهواز – خرمشهر.
و سلام بر ابراهیم! حالا «چ» فقط یکی از سی و چند حرف زبان فارسی نیست؛ بیشتر، آدمی را یاد آخرین اثر حاتمی کیا می اندازد، یاد «چمران» که درست مثل «چریک» با «چ» شروع می شود! وه که در همین مختصر حرف ناز و مدور ۳ نقطه ای، چقدر معنای بلند بالا خوابیده… و من، «چ» عزیز را دوست می دارم، آنجا که حتی در اوج جنگ و خون، نهیب علیه منیت و دعواهای نفسانی را فراموش نمی کند؛
«شما وسط این بگومگو، صدای اصل کاری را نشنیدید… خوب گوش کنید!»
{از مناره های دوردست، صدای اذان می آید؛ الله اکبر…}
اصلا سر ابراهیم درد می کند برای تبر دست گرفتن، رفتن به جنگ بت های نفسانی، دعوا… دعوا با خود و با نفس خود به خاطر خدا… و خدا رحمت کند آنکه بر این حلال زاده نیز نام «ابراهیم» گذاشت. در زمانه ای که عمدتا فیلمساز به جای فیلم حرف می زند، بعضی ها معتقدند؛ «فیلم باید خودش حرف بزند». در «چ» اما حرف، نه از آنِ فیلمساز است، نه از آنِ فیلم. حتی این «چمران» هم نیست که حرف می زند! حرفی اگر هست، فقط و فقط حرف خداست. «چ» حرف خداست. خدایی که از حلقوم مصطفی چمران و اصغر وصالی حرف می زند! ابراهیم را هم باید به تبر شناخت و هم عرفان… و مگر نه آنکه چمران خود گل و گلوله و صلح و اسلحه و عشق و جنگ و عرفان و نبرد را با هم داشت؟! و مگر نه آنکه وسط معرکه، با گل آفتاب گردان، عکس یادگاری می انداخت؟!
از «علی (ع)» فیلم ساختن، بسی سخت تر است تا از پیامبر، چرا که «جمع اضداد» را مشکل بتوان «تصور» کرد، چه رسد به «تصویر»! و چمران در گونه خودش، «جمع اضداد» بود. گفتم که! سر ابراهیم درد می کند برای دعوا!
«اصلا خود خمینی هم “سرباز خدا“ بود».
وه که چه عارفانه بود این پاسخ شهید چمران به شهید وصالی. «چ» هم سرباز خداست؛ خواه حرف باشد، خواه فیلم…
آهای ابراهیم حاتمی کیا! جایی به بزرگی گفته بودی؛ «من مطرب نیستم» اما هیچ می دانستی روضه های نابی می خوانی؟!
به حرمت اشک هایی که در حریم خصوصی «چ» ریختم، این چند جمله را که با حروفی از قبیل «چ» نوشته شده، پذیرا باش. فقط همین یک قلم شهید، فقط همین چمران کفایت می کند که تو حق داشته باشی عاشق شهدا باشی. و همچنان از جبهه و جنگ، فیلم بسازی. این سهم تو نیست، حق توست. و اصلا نمی شود چمران را دوست نداشت. ابراهیم! این جمهوری، «جمهوری مصطفی ها» است. «مصطفی» نام تمام شهدای هسته ای این دیار است. از حیث علمی، همه چمران را به دکترا در زمینه «فیزیک پلاسما» می شناسند، من اما به مهمترین زیرشاخه درسی اش یعنی «گداخت هسته ای». آری، این جمهوری، «جمهوری مصطفی ها» است… و هنوز عصای خمینی بلند است.
۲۸ صفر ۹۲/ مصطفایی ترین روز سال
دوستدارت حسین قدیانی
وطن امروز/ ۸ بهمن ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
غرور ملی شکست، نه ساختمان تحریم
آنچه متاثر از توافق ژنو اجرا شد، آنقدر تلخ بود که غرور ملی آحاد ملت، حتی رایدهندگان به آقای روحانی را جریحهدار کرد.
ایرانیجماعت را همگان به احساس میشناسند و روحیه حساس. صدالبته دیدن تصاویر پلمب ساخت و سازهای هستهای و بازایستادن سانتریفیوژها از چرخش، روح و روان هر ایرانی آزادهای را آزار میدهد.
تودههای مردم، صرفنظر از مصداق رأیشان، لابد خود را میگذارند جای آن نخبه جوان که آن همه گمنام و بیادعا در کارگاههای هستهای مشغول کار است، بعد میبیند نتیجه تلاشش پلمب شده.
چیست مگر گناه اصحاب هستهای؟! فیالمثل آیا وزرای همین کابینه، خوششان میآید که هر از چندی، دم و دستگاهشان به بهانههای مختلف، پلمب شود؟! یعنی هستهای ما اندازه صفحه فیسبوک وزیر خارجه حرمت ندارد؟!
من قدر سوادم، خود را فقط میگذارم جای فلان سوپور سایت نطنز. دل او هم غروب جمعهای است برای خود، خدا عالم است. یاد آن روز میکند که صبح به جای دیدن مهر و پلمب بازرسان آژانس، به مصطفی احمدیروشن سلام میداد. مشاهده آن جوان شهید کجا، تماشای ریخت جاسوسان سیا و موساد کجا؟!
آنکه دارد لبو میفروشد هم ایرانی است، گیرم هنوز لبو را لای روزنامه بپیچد. ایضا آن راننده تاکسی که غذای گرمش را میگذارد صندوق عقب، بلکه ظهر شود و غذای از دهان افتاده و دیگر سرد شده را میل کند و ادامه کار مسافرکشی.
حال متوجه میشوید که چرا بعضی از دماغ فیل پایین افتادههای مشاور، این همه دل ناصاف دارند با اقشار زحمتکش این ملت؟! بیخود نیست که درمیآید صدای آن عالم فرزانه؛ «بعد از دست دادن با اجنبی، بروید بشمرید انگشتان دستتان را مبادا کم شده باشد.»
ایرانی، ایرانی است و آنجا که سخن از غرور ملی است، لبوفروش و راننده تاکسی و مرجع تقلید به هم میرسند. آه از سیام دی ماه. در این روز، ما در «وطن امروز» یک لوگوی روزنامه را سیاه کردیم، صدای بعضیها درآمد، چه میگویند این همه سیاهنمایی خود را که گویی هیچ افتخاری نبوده در گذشته؟!
از لبوفروش گرفته تا دانشمند هستهای، جملگی غرور ملی را میفهمند اما بیاییم فرض کنیم روزنامههای زنجیرهای هم چیزی از این غرور عایدشان است که تیتر یک میزنند؛
«مرگ تحریمها – تعلیق هستهای».
یعنی ملت! خیلی هم حالا از تعلیق هستهای ناراحت نباشید که مابهازای آن، تحریمها مرد و رفت پی کارش! این به آن در!
ملت ما در کنار غرور ملی، فهم و شعور ملی هم دارد و هرگز عداوت ذاتی با هیچ دولتی نداشته و نخواهد داشت. ملت در درک این دولت هم، هیچ کم نگذاشته، ولو اینکه دولت، هفت دهم درصدی بوده باشد.
این درست که از نظر مشاوران عالی و ارشد این دولت، نیمی از ملت، رأی به بیقانونی دادهاند اما خب! ادب ملت ما بالاتر از آن است که لزوما جواب بدی را با بدی بدهد.
ملت نجیب ما یک ملت است و هرگز تقسیم بر ۲ نمیشود. ملت این روزها، ناظر بر آنچه بعضیها مرقوم میدارند، درگیر و دار این پرسش است که «ما عکس تعلیق هستهای را دیدیم اما کجاست تصویر مرگ تحریمها؟!» توافق ژنو، بسیار نامتوازن است و این «توافق نامتوازن» را لبوفروش حتی اگر نتواند درست تلفظ کند، کاملا میفهمد. البته عکسش هم صادق است!
ملت اصلا به خاطر روی گل دولت، فرض هم بکند که توافق، متوازن بوده، باز در گیرودار یک پرسش دیگر است؛
«این سرمایه که شما با آن معامله بر فرض متوازن کردهاید، سرمایه خودتان بوده یا سرمایه خون شهدای هستهای؟! سرمایه خودتان بوده یا سرمایه دولتهای قبلی؟! شما که قبلا هم باری هستهای را پلمب کرده بودید، پس سرمایهای که با آن دست به معامله زدید، از خودتان نبوده، بلکه محصول کار و ماحصل خون گذشتگان بوده. با این همه، چرا علیه گذشته سیاهنمایی میکنید؟! و چرا این همه دروغ میگویید؟!»
آری! حتی فرض هم بگیریم دولت در این توافق، گل کاشته، همه آن امتیازی که به حریف داده، مدیون سرمایهای است که دیگران، بویژه شهدای هستهای، به او منتقل کردهاند و الا دولت هفتدهم درصدی، چیزی هم داشت که به دشمن بدهد تا مثلا مرگ تحریمها را از اجنبی بازستاند؟!
و اما فرض و خیال را وانهیم و سخن بر مبنای واقعیت بگوییم. اظهارات دستاندرکاران سیاست خارجی دولت، بلکه شخص رئیس قوه مجریه را اگر در این ۱۰۰ روز اخیر بررسی کنیم، معالاسف آنچه زیاد دیده میشود، تناقض است. «ما از هیچ حق هستهای در برابر قدرتها کوتاه نمیآییم» در حالی بیان میشود که همین چند وقت پیش، جشن شادمانی گرفتند و گفتند: «حتی آمریکا هم حقوق هستهای ما را به رسمیت شناخته».
اولا؛ اگر به رسمیت شناخته، دیگر چه لزوم است به جمله «ما از حق هستهای خود در برابر دشمن کوتاه نمیآییم»؟! مگر او به رسمیت نشناخته بود؟! وانگهی! این چه طرز حرف زدن با یک دشمن مودب و باهوش است که حقوق هستهایات را هم به رسمیت شناخته؟!
ثانیا؛ عاقبت بر ما روشن کنید که دشمن، کدام حق را به رسمیت شناخته؟! حق غنیسازی، حق هستهای یا حق مهر و پلمب تاسیسات هستهای؟!
متاسفانه تناقض در این باب، زیادی زیاد است. «ما از حقوق هستهای خود یک ذره عقبنشینی نمیکنیم» جملهای است از وزیر امور خارجه. آقای ظریف! اینگونه؟! میخواستید عقبنشینی کنید، چه میکردید؟! و آیا بهتر نیست از هستهای، یک چیزی هم باقی بگذاریم و همه را پلمب نکنیم، بلکه برای معامله در ادوار بعدی مذاکرات، احیانا سرمایهای برای چانه زدن داشته باشیم؟!
ما از قبل، سیاهی سیام دی ماه را میدیدیم که معتقد بودیم اسرائیل، اتفاقا بیشترین منفعت را از توافق ژنو میبرد اما بعضیها، نه فقط فریب خنده اوباما را خوردند، بلکه حتی فریب اخم و تخم ظاهری نتانیاهو را هم خوردند!
مسخره است؛ هستهای ما متاثر از توافق ژنو، پلمب شود، آن وقت نتانیاهو از این توافق عصبانی باشد! بعضیها خوب است حالا پیدا کنند همصدای با اسرائیل کیست؟!
و هر چند مشاوران ارشد و عالی این دولت، ما را غیرقانونی میدانند، ما اما مشورتهای بهتری به دولت میدهیم. آنچه سیام دی ماه، نقدا لرزید، ساختمان صنعت هستهای کشور بود، نه ساختمان تحریم. این توافق اما طبق مفاد آن، قابل بازگشت است. سرمایه را بازگردانید، که همه آن سرمایه، اتفاقا در اوج تحریم، حاصل شد.
آقایان! آنچه مخل چرخیدن چرخ کارخانههای ما بود، چرخش سانتریفیوژها نبود. سانتریفیوژها خود بخشی از کارخانه ما هستند. بهتر نیست به جای شوهر دادن هستهای، دمی با عزم و غرور ملی و همت مردمان نیک خودمان وصلت کنیم؟!
و آیا بهتر نیست به جای مفت فروختن سرمایهای که دیگران برای ما به ارث… یعنی به امانت گذاشتهاند، با کار و تلاش، سرمایهای به سرمایه قبلیها اضافه کنیم؟!
به این معنی، من با سرمایهداری موافقم. آدم بیسرمایه، غرور مردمش را میشکند، نه ساختمان تحریم را. آه از سیام دی ماه…
این «آه» خودش مشورتی است به دولت. گیرم رأی ما به بیقانونی بوده! آه ما کاملا قانونی است.
وطن امروز/ ۲ بهمن ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
متقلب بزرگ ۸۸
«من نمیگویم در انتخابات ۸۸ تقلب شده» آشناترین جمله برای خاتمی است. از همان نخستین روزهای فتنه ۸۸ شنیدههای موثق ما حکایت از آن داشت که خاتمی بارها و بارها در جلسات خصوصی، ضمن تقبیح اعمال دیگر فتنهگران بویژه موسوی و کروبی، به این مهم معترف بوده که در انتخابات ۸۸ تقلبی رخ نداده. این که حالا خاتمی است، از متقلبین ترمزبریدهتر فتنهگر، مکرر نقل است که گفتهاند؛ «اساسا سیستم انتخابات در جمهوری اسلامی، آنقدر که با نظارت مردم و امنای ایشان پیوند دارد، وابسته به حکومت نیست، فلذا تقلب در انتخاباتهای جمهوری اسلامی کلا محال است». فایلی که اخیرا از سخنان خاتمی بیرون آمد و مربوط به سال ۹۱ است، اصلش را بخواهی ریشه در همان روزهای نخست بعد از انتخابات ۸۸ دارد. خاتمی همان روزها هم بهخوبی میدانست تقلبی در انتخابات رخ نداده، چه اینکه در نخستین انتخابات بعد از ۸۸ هم رفت و رای خود را به صندوق انداخت. فیالحال، اساسیترین سوال ممکن این است؛ «این آقایان اگر واقعا معتقد بوده و هستند که تقلب، تهمت و توهمی بیش نیست، پس چرا همان روزهای فتنه، در برابر دروغ بزرگ تقلب، موضع علنی، عمومی و رسمی نگرفتند؟!» من واقعا حیفم میآید که در ازای خون مقدس، پاک و زلال شهدایی چون حسین غلام کبیری و امیرحسام ذوالعلی بخواهم گریبان چرک فتنهگران دانهدرشت را بگیریم، یعنی بر این باورم که معامله این شهیدان بسیجی، با خدا بوده و بس، لیکن دمی خود را بگذارید جای والدین دیگر قربانیان فتنه؛ فتنهای که معالاسف، خشک و تر را با هم میسوزاند. آیا پدر و مادر ایشان حق ندارند خاتمی و امثالهم را اینگونه خطاب قرار دهند که؛ «شما فقط میخواستید جگرگوشههای ما قربانی ادعای تقلب شوند؟! حال راحت شدید؟! اصلا چرا همان روز واقعه، علنی اعلام نکردید تقلبی رخ نداده تا بلکه بچههای ما هم به هواداری شما، اسیر نقشه دشمن نشوند؟!» قدر مسلم هر خونی که در فتنه ۸۸ از بینی کسی خارج شده، در وهله اول، باید یقه سران فتنه را گرفت، و صدالبته یقه آن دسته از سران فتنهای که با علم بر موهوم بودن تقلب، همراهی کردند با داعیه تقلب. با قاضی مرتضوی به اندازه کافی کلنجار رفته شد، اینک وقت است فرشته عدالت، دمی هم گریبان خاتمی را بچسبد که چرا به جای خطکشی با اصحاب تقلب، آتشبیار معرکه شدند و فتنه را با همراهی خود فزون کردند؟! نه فقط در ماجرای کهریزک، بلکه در هر ماجرای هشتاد و هشتی دیگری، آنکه باید حساب پس بدهد، یکی هم خاتمی است. «من نمیگویم در انتخابات ۸۸ تقلب شده»، حساب ما را با خاتمی صاف نمیکند، تازه شروع میکند. البته از ما جلوتر، کسانیاند که جگرگوشههایشان، قربانی دورویی و تزویر بعضیها شدند. مدعی به عبارتی ایشانند. آنی فرض کنید خواصی از تبار خاتمی، همان نخستین روزهای فتنه ۸۸ میآمدند و به شکل علنی، و نه خصوصی، بر دهان داعیه داران تقلب میزدند و میگفتند؛ «انتقادات ما سر جای خود محفوظ اما هرگز تقلبی در انتخابات رخ نداده». آیا باز هم ادعای تقلب، تا این حد و حدود، «اسم رمز آشوب» میشد؟! آنی فرض کنید در برابر یاوه «اگر تقلب شد، بریزید در خیابانها»، خواصی از تبار خاتمی میآمدند جلو و لااقل به جوانان هوادار خود هشدار میدادند که؛ «مراقب باشید، تقلب، تهمتی بیاساس است». آیا آنهمه آتش فتنه، زبانههای متعدد میگرفت؟! هر ۳ قربانی کهریزک، والدینشان حی و حاضرند. آیا جز این است که این جوانان، قبل از هر چیز، جان خود را قربانی ادعای نادرست تقلب کردند؟! آری! این سوال، قبل از آنکه سوال ما از خاتمی باشد، سوال همه آن کسانی است که هزینه دادند بابت ادعای تقلب؛ «آقای خاتمی! شما میدانستی تقلب نشده و همراهی کردی با داعیهداران تقلب؟! این وسط چه میشود جواب خون فرزندان ما که قربانی امراض سیاسی شما شدند؟!» جز این، قانون هم باید گریبان آنان را که باید، بگیرد. عدالت هم، نظام هم. شگفتا! آنهمه آبرو از نظام ریخته شد به بهانه تقلب، آنهم در شرایطی که آقایان خود قائل به تقلب نبودند! آیا ۳۰۰ هزار خون شهدای این مملکت، از مصطفی چمران دکترا گرفته در فیزیک پلاسما، شاخه گداخت هستهای تا آخرین مصطفای روشن هستهای، مسخره دودرهبازی و بیچشم و رویی شبهمردانی نظیر خاتمیاند؟! آیا خشم انقلابی خمینی بتشکن، مسخره امراض سیاسی بعضی خواص جامعه است؟! ۸ ماه که چه عرض کنم؛ حدود ۲ سال، به بهانه تقلب، چشم طمع دشمن به خیابانهای مرکزی تهران و آشوب در خرمن انقلاب اسلامی دوخته شد، آنهم در شرایطی که بعضیها معتقد نبودند تقلب شده؟! مسخره کردهاند ملت را؟! مسخره کردهاند وصیتنامه شهدای این ملت را؟! مسخره کردهاند جوانان طرفدار خود را؟! یعنی فرهنگ لغت فارسی، نیاز به یک خانهتکانی اساسی دارد. من بسیار بعید میدانم هیچ کلمهای در زبان فارسی، معادل درستی برای این کار آقای خاتمی باشد! سزای این عمل خاتمی، هر ناسزایی هست و نیست! و دقیقا از همین زاویه است که من با شعار «میبخشم اما فراموش نمیکنم» مخالفم. این شعار همانقدر مسخره است که یکی بگوید؛ «من فراموش میکنم اما نمیبخشم!» بخشش فتنهگران از کیسه چه کسی، چه چیزی؟! مگر دست من و ماست فقط؟! اصلا مگر دست لطف و کرامت نظام است فقط؟! اتفاقا بخشش وقتی زیاده از حد میشود، تو خواه فراموش کنی، خواه نه، مجلس ختمات میشود همان مجلسی که اوباما در آن دلقکبازی میکند و کنار همسرش، عکس یادگاری میاندازد با دیگران! الگوی این ملت انقلابی، امام خمینی است، نه این و آن. خاتمی بخشیده نمیشود، چون اصلا ممکن نیست بخشیده شود. قانون ببخشد، عدل نمیبخشد. عدل ببخشد، آبروی نظام نمیبخشد. آبروی نظام ببخشد، خون شهدا نمیبخشد. و بر فرض که این همه ببخشند، جوانانی که با دستفرمان خاتمی به قهقرای زندگی رسیدند و فریب خوردند، هیچ نخواهند بخشید خاتمی را. چند سال پس از یومالله ۹ دی، ما محکمتر از قبل، سر جای خود و در همان موضع قبلی، شهدایی و انقلابی خود ایستاده ایم. آقای خاتمی کجاست؟! و چه کرده با خود که حتی مراجع مهربان تقلید هم، وی را به حریم خود راه نمیدهند؟! من، دیشب بعد از دیدن خبر خاتمی در «تسنیم»، صفحاتی از کتاب «نه ده» را خواندم. اگر و تنها اگر بابت یک مساله از نوشتههای هشتاد و هشتی پشیمان باشم، از این منظر است که چرا اندازه خیانت و نفاق اصحاب فتنه، قلم را با ایشان نیاویختم. خداوند این قصور را بر صاحب این قلم ببخشد که ما همین گونه هم بخشیدهایم فتنهگران را. زیادی بخشیدهایم. شعار «بخشش» را دیگران سر میدهند اما این ما بودیم که حیا به خرج دادیم در قبال آنهمه بیحیایی… که میدانستند تقلب نشده و همراهی کردند با ادعای تقلب! من به جد بر این گمانم که سال ۸۸ اتفاقا تقلب بسیار گستردهای حادث شد، منتها نه در انتخابات، که بعد از انتخابات. از مهمترین متقلبین سال ۸۸ یکی هم همین جناب خاتمی است. تقلب خاتمی در قلب جوانانی بود که به تأسی از خواصی چون خودش، واقعا باور کرده بودند در انتخابات ۸۸ تقلب رخ داده. تقلب از این بدتر؟! تقلب از این بدتر که خود چون خواص هستی، کنج دنج بنشینی و عدهای جوان ذاتا پاک، هزینه دوز و کلک تو را بدهند؟! تقلب از این بدتر که با همان شعارهای انقلاب، آمده بودند به جنگ انقلاب؟! تقلب از این بدتر که هم علیه ۴۰ میلیون رای ملت، هم علیه ۲۴ میلیون رای اکثریت، واقعیت و حقیقت را قلب کردند؟!… و تقلب از این بدتر که «دوست» را به ثمن بخس فروختند به «دشمن»؟! در آخر، توصیهای دارم به آقای خاتمی که شک ندارم منباب «شرط بلاغ» به صلاح دنیا و آخرت اوست. توصیه این است؛ همین سخنان اخیرا منتشر شده را، این بار نه در فلان جلسه خصوصی، بلکه در پیشگاه ملت ایران بیان کند.
وطن امروز/ ۱۵ دی ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
روح توافق!
روح توافق، روح توافق، روح توافق! یعنی خداوند پدر این «روح توافق» را بیامرزد که اگر نبود، معلوم نبود آقایان ظریف، عراقچی، بلکه هم روحانی، دیگر چه میخواستند بگویند! هی دم به ساعت اوباما و جان کری و وندی شرمن و مک کین و دیوید کوهن و ماری هارف و باب منندز با رفتار و گفتارشان رسما مفاد توافق ژنو را نقض میکنند، هی دم به ساعت آقایان ظریف، عراقچی، بلکه هم روحانی، رواداری به خرج داده، اظهار میدارند؛ فلان حرف کاخ سفید یا بهمان عمل وزارت خزانهداری آمریکا، نه با کلیت توافق هستهای، بلکه فقط با روح توافق ژنو در تعارض است، تحریمهای جدید، بیشتر ناقض روح توافق است، توافق هنوز کمپلت نقض نشده، در جریان است و… در اینجا چند پرسش به ذهن من میرسد که مطرح میکنم.

یک- روح توافق ژنو دقیقا یعنی چه؟! و مشخصا در کدام قسمت توافق واقع است؟!
دو- آیا همه توافقات، روح دارند یا این، اینطوری از آب درآمده؟! و چرا؟!
سه- این روح توافق ژنو، مثل روح آدمی، آیا با جسم در پیوند است یا برای خودش به صورت مستقل میپلکد؟!
چهار- آیا طرف غربی، بویژه آمریکاییها هم به داشتن روح برای توافق ژنو اعتقاد دارند یا این، فقط اعتقاد این سوی میز مذاکره است؟!
پنج- گور بابای روح توافق، کلا اوباما به روح اعتقاد دارد یا خیر؟!
شش- اگر توافق کاملا نقض شود، تکلیف روح آن چه خواهد شد؟!
هفت- دقیقا و مشخصا چه اتفاقی بیفتد، هم روح توافق نقض شده، هم جسم توافق؟!
هشت- وقتی روح یک توافق، نقض میشود؛ یعنی الحمدلله متن آن هنوز مورد عنایت قرار نگرفته، گرفته، کم و بیش گرفته یا که چی؟!
نه- در بدن آدمی، روح از جسم مهمتر و ماندگارتر است؛ این مساله در توافق ژنو چگونه است؟!
ده- اگر توافق کلا بمیرد، روح این توافق احیانا با کدامیک از ارواح توافقات سیاسی تاریخ محشور خواهد شد؟!
یازده- آیا روح عهدنامه ترکمانچای در عوالم بالا هنوز زنده است؟! در صورت حیات، آیا آن روح، بر روح توافق ژنو نظارت دارد؟ در عالم بالا منظور است! کلا یک توافقنامه، روحش چقدر عمر میکند؟!
دوازده- روز ختم نلسون ماندلا، اوباما که داشت اون کارها رو میکرد؛ این، ناقض حقوق شهروندی میشل اوباما حساب میشود یا ناقض روح نخستوزیر دانمارک؟!
سیزده- چی کار کنیم روح توافق از ما شاد میشود؟!
چهارده- اینکه میگویند
«به حق غنیسازی در توافق، اشاره شده»، منظور این است که به «حق غنیسازی» در روح توافق اشاره شده، در متن توافق یا در جای دیگری از توافق؟!
پانزده- آیا فقط عده خاصی میتوانند روح توافق را ببینند یا همه میتوانند؟!
شانزده- کلا آیا برعکس! ممکن است اتفاقی بیفتد که متن توافق را نقض کند، اما به روح آن وفادار باشد؟!
هفده- آیا اینکه میگویند «روح توافق»، منظور، روح متن توافق است، یا متن توافق، خودش جداگانه روح مجزایی دارد؟!
***
صرفنظر از طنز، بعضیها چطور برای یک توافق مجروح، روح قائلند اما روح پرفتوح شهدای هستهای را نمیبینند؟!
وطن امروز/ ۲۶ آذر ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
نقد آزاد است، این هم سندش!
دیروز شنبه نامهای رسمی به روزنامه رسید از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
در نامه خطاب به وطن امروز آمده بود:
«به آگاهی میرساند موضوع درج مطالب و تیترهای حاوی افترا و توهین به افراد که موجب تشویش اذهان عمومی در شمارههای متعدد آن روزنامه است، در جلسه ۴ آذر ۹۲ هیات نظارت بر مطبوعات مورد رسیدگی قرار گرفت. هیات مذکور مصوب نمود؛ مستند به بند ۸ ماده ۶ قانون مطبوعات به جنابعالی تذکر داده شود. ضروری است نسبت به رعایت دقیق مفاد قانون مطبوعات دقت نموده، در انتشار مطالب انتقادی حدود قانونی را مراعات نمایید».

در این باره اشاره به پارهای نکات ضروری است؛
۱- در متن نامه به هیچ مصداق و مثال و شماره خاصی از روزنامه اشاره نشده. ظاهرا دوستان وزارتخانه فرهنگ که خیلی تمایل ندارند با پسوند «ارشاد» شناخته شوند، اساسا با خطمشی روزنامه مشکل دارند و در تلویحی نزدیک به تصریح از ما میخواهند کلا رویه و روندمان را عوض کرده، آنگونه بنویسیم که ایشان میخواهند.
۲- خوب بود دوستان وزارت فرهنگ دقیقا بگویند نسبت این تذکر با این ۲ جمله جناب روحانی چیست که اولا «دولت را نقد کنید» و ثانیا «در عرصه فرهنگ، دولت اعتدال موفق شد نگاه امنیتی را کاملا حذف کند و فضا را از حالت فضای امنیتی درآورد»؟!
۳- از قرار، مطلوب بعضیها از جامعه خبری، همان معدود خبرنگارانی هستند که در زنگ انشای یکصدروزه، فراتر از نقش ضبط صوت به بلهقربانگوی این و آن بدل شده بودند!
۴- و همچنان در نهایت دوباره باید تاکید کنیم؛
ایکاش دوستان به جای عباراتی مثل «درج مطالب و تیترهای حاوی افترا و توهین به افراد که موجب تشویش اذهان عمومی است» به یک نمونه از این مطالب یا تیترها اشاره میکردند تا ما متوجه شویم کدام حدود قانونی را باید رعایت کنیم!
وطن امروز/ ۱۰ آذر ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
بسم الله…
متن اردیبهشتی، تو قطعه ی بهشتی! یقینا باید خوندنی باشه. بازم مثل همیشه…
“«نظام ما و ترس از انتخابات؟! چه بیهوده «زیره انتخابات آزاد» به «کرمان کریمانه مردم سالاری دینی» می برید!»”
ماشالله به این قلم!
سلمنا 🙂
واژه جدیده؟! یعنی چی اون وقت؟
“زنده باد اصل نامزدهایی که نام شان کلا با انتخابات ریاست جمهوری گره کور خورده!”
دقیقا این بنده های خدا به خاطر گرم کردن تنور انتخابات میان! ما هی سوءظن داریم، خدایا ما رو ببخش!
گلابی! (گفت و شنود)
گفت: سایت گویانیوز معروف به «سیانیوز» به اصلاح طلبان توصیه کرده که به دو علت نباید در انتخابات نامزد معرفی کنند.
گفتم: چرا؟! کدام دو علت؟!
گفت: نوشته اول آن که اگر نامزد معرفی کنند اعتراف کرده اند که ادعای تقلب در انتخابات ۸۸ دروغ بوده است و دوم این که نامزد آنها رأی نمی آورد و معلوم می شود که پایگاه اجتماعی ندارند.
گفتم: خب! حالا این سایت وابسته به «سیا» چه پیشنهادی برای اصلاح طلبان ارائه کرده؟
گفت: پیشنهاد کرده انتخابات را تحریم کنند!
گفتم: آنها انتخابات مجلس نهم را تحریم کرده بودند ولی ۶۵ درصد مردم در آن شرکت کردند، یعنی خیلی بیشتر از انتخابات قبلی.
گفت: پس با چه پشتوانه ای اینهمه رجز می خوانند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو می گفت؛ من نمی دونم چرا به گلابی میگن گلابی؟ چون نه گله، نه آبی؟!
ای ولله حاج حسین
همین طوری پیش بری، پیدا می کنیم اصلح و لایق رو.
فقط خواهش می کنیم بیخیال نوشتن نشو.
هر روز یه وجه از انتخابات پیش رو را بشکافی، خیالمون راحت میشه.
عالی بود این یادداشت.
در حد بنزِ مطلبت
در مکتب امام
اول خودتان را درست کنید
بعد سراغ جامعه سازی بروید
آن چیزی که بر همه ما لازم است ابتدا کردن به نفس خودمان است و قانع نشدن به اینکه همان ظاهر(مان) درست بشود.
و از قلبمان شروع کنیم. مغزمان شروع کنیم، و هر روز دنبال این باشیم که روز دوممان بهتر از روز اولمان باشد.
و من امیدوارم که این مجاهده نفسانی برای همه ما حاصل بشود و دنبال آن مجاهده برای ساختن یک کشور.
آئین انقلاب اسلامی – ص ۲۲۱
خیلی مطمئن نیستم ولی فکر می کنم نوشته های اخیر داداش حسین بیانگر نوعی تمایل از طرف داداش به ائتلاف سه گانه به خصوص ولایتی و قالیباف باشد. بیشتر هم قالیباف. درسته سید احمد؟!
البته من هم با این وضعیت اصلا بعید نیست به قالیباف رای بدهم. سطحش از همه نامزدهای الان بالاتر است. سابقه قالیباف در نیروی انتظامی و شهرداری و جبهه و جنگ، شاید سطح سمت رییس جمهوری را بالاتر ببرد. من یکی که از این حال و فضای احمدی نژادی و درگیری های هر روزه خسته شده ام.
کاش واضحتر از این نوشته های اخیر، داداش حسین ورود در انتخابات پیدا کند. دیر به دیر آپ شدن های قطعه ۲۶ اذیتم می کند. دیروز هم توی پلاس یکی می گفت که حسین قدیانی اصلا کامنت های وبلاگش را نمی خواند!
برادر مکتبی کجا “نظرسنجی” در ملاک و معیارهای آقا در کشف اصلح جای دارد؟ خطابه آقا در اولین روز سال را نشنیدی؟ دوباره نگاه کن آقا فرمودند: “در نهایت، رأی مردم تعیین کننده است. آنچه که اهمیت دارد، تشخیص شما و رأی شما است. باید خودتان تحقیق کنید، ملاحظه کنید، دقت کنید، از انسانهای مورد اعتمادتان بپرسید، تا به اصلح برسید و اصلح را انتخاب کنید”.”این روزها با این وسائل عجیبِ رسانهایِ کنونی ــ این پیامکها و امثال اینها ــ متأسفانه حرفهای گوناگون، نسبتهای گوناگون به اشخاص گوناگون، رواج دارد. گاهی ممکن است یک نفر هزاران پیامک بفرستد. برای من گزارش دادند که ممکن است در ایام انتخابات، روزی چند صد میلیون پیامک رد و بدل شود. مراقب باشید، تحت تأثیر این چیزها قرار نگیرید؛ نگاه کنید، تشخیص بدهید، اصلح را بشناسید و برای ادای تکلیف، اسم او را به صندوق رأی بیندازید”
خب برادر من ممکن است فرد مورد اعتماد من با فرد مورد مشورت شما متفاوت باشد که این مسئله هیچ تناقضی ایجاد نمیکند ضمنا اگر فرض را بر نظرسنجی های کذایی که غالباً فرمالیته است بگذاریم پس اصل “تبلیغ و تبیین” را که به گفته خودتان تا دو روز مانده به انتخابات نظرسنجی ها را “کن فیکون” میکند کجا ببریم؟
ضمناً اصل انتخابات برای کشف مقبولیت است نه مشروعیت یعنی اگر در ۱۲ فروردین ۵۸ مردم به جمهوری اسلامی نه میگفتند جمهوری اسلامی از مشروعیت می افتاد؟ نه بلکه آن مقبولیت لازم برای استقرار حکومت که جنبه عقلی دارد را نداشت وتکلیف الهی برای استقرار حکومت از دوش امام برداشته میشد. یا این سوال معروف که “اگر صندوق رأی در کربلا بود چه کسی رأی می آورد؟” پس برای چه امام حسین به کربلا رفت؟ برای مقبولیت یا مشروعیت؟ مسلم است که تکلیف لا یتغیر الهی بر دوش اباعبدالله احیای احکام اسلامی بود و برای ایشان مواجهه با لشگر سی هزار نفری و حتی سه میلیون نفری هم ملاک نبود و تنها حجت ایشان انجام تکلیف الهی بود. مردم سالاری دینی یعنی عمل به وظیفه الهی نه نگاه به نتیجه، یعنی اگر مردم به من رأی دادند تکلیفم ادامه می یابد و اگر رأی ندادند تکلیف نتیجه از دوشم برداشته می شود اما تکلیف وظیفه هنوز پابرجاست. یاعلی
آه از شما جماعت کیهانی ها که همراه نقاط قوت فراوان، نقاط ضعف آشکار محسوسی هم دارید دقیقا مانند رئیس جمهور
نوع نگاهتان به آقای مصباح، حلقه انحرافی، نقد عملکرد دولت (حتی نکات مثبت)، به یک چوب راندن تمام اصلاح طلبان، نگاه همیشه دو قطبی اصولگرا و اصلاح طلب دقیقا مانند نگاه سیاسی جامعه آمریکا به دموکرات و جمهوری خواه،
انصافا بعضی از دیدگاه های شما با رهبر چقدر زاویه دارد؟
حلقه انحرافی، بحث اصلی بود یا فرعی؟
آقای مصباح، چند آه بود یا فردی بصیر و الخ.
دفع حداکثری یا جذب حداکثری؟
در تیترها همان نظرات رهبر را درشت اشاره می کنید و نه درست
و در متن با تفسیر و توجیهی حرف را ۱۸۰ درجه تغییر می دهید و برداشت خودتان را ضمیمه
دلم برای حسین قدیانی ۸۸ تنگ شده است برادر
البته شما که اصلا تغییر نکرده ای!
تقوی یعنی اینکه اگر حسن روحانی شایسته ریاست جمهوری بر ایران اسلامی نیست -که حقا نیست-، ولی شایسته امام جماعت بودن دبیرستان دخترانه قطعا هست و برای اثبات عدم کفایت ایشان نیاز به زیر سوال بردن عدالت وی نیست برادر
بصیرت یعنی اینکه بدانی حریف ما حسن روحانی نیست که برای از میدان به در کردنش خلاف انصاف از پشت او را بزنی
نیازی به بیان نکات مثبت شما در این سایت نمی بینم چون احتمالا در کامنتهای بعدی به درست یا غلط به آنها اشاره خواهد شد
من به شما صرفا ارادت دارم برادر و لاغیر
جمهوری اسلامی و مهندسی آرا؟!
“آن صندوق که «بیمه بدنه» ندارد، صندوق رای نظام آمریکاست.”
احسنت!
“زنده باد اصل مادرانی که بعد از نماز صبح، «تعقیبات» را هنگام رفتن به
محل اخذ رای می خوانند.”
زنده باد جمهوری اسلامی
ممنون داداش حسین عزیز؛
اشارات بسیار قابل تاملی داشتید که قطعا باید عملی شود، خصوصا از جانب
کاندیدهای احتمالی!
خود را بهترین دانستن و نادیده گرفتن نقاط مثبت رقیب، آسیب رسان است.
متاسفانه این روزها، آنها که بیشتر از همه ادعای تقوا دارند، بیشترین بی
تقوایی را مرتکب می شوند.
یک تجربه که برای شخص بنده به دست آمده، این است که طوری رفتار کنم
کاندید مد نظرم دچار توهم و خود خاص بینی کاذب نشود؛ متعجبم از سیاسیون و
کارکشته های این راه، که چرا تجربه کسب نکرده اند و چنان داغ از کاندید
مد نظرشان دفاع می کنند که انگار…!
با دست لرزان، ژست می توان گرفت،
هارت و پورت می توان کرد،
اورد می توان داد،
اما
سیلی
نمی توان زد…
دوره «این هفته نه، هفته بعد جمهوری اسلامی سقوط می کند» گذشته است!
در تقدیر ما، به جای «شهید»، «شاهد» نوشته اند…
حالا حالاها کار دارد با ما انقلاب…
.
.
.
سلام بر حسین*
متن زیباى شما، آمیزه اى از فهم و درک و بصیرت است. بسیار هنرمندانه، ظریف، عمیق و به قول آقا سید “شیک” است. این نوشته مثل خیلى از نوشته هاى قبل ،آنچنان با مخاطب
ارتباط برقرار مى کند که به عنوان مثال “صداى آن سیلى مهندسى شده ملت، در ٩ دى، را به وضوح شنیدم” و براى چندمین بار، دلم خنک شد.
ممنون از قلم سحرآمیز و تلاش و دقت کم نظیرتان!
موفق باشید.
شنیده ام که چمران براى کاندیداتورى اعلام آمادگى کرده. به نظر من، ایشان از همه شایسته تر هستند…….
“بیمه است جمهوری اسلامی، تا دعای مادران شهدا را دارد”
“می خواهم بنویسم؛ زنده باد اصل صندوق رای. زنده باد اصل جمهوری اسلامی که با پس زدن دودمان دیکتاتوری پهلوی، اجازه داد مردم با رای خود، امور اجرایی کشور را مهندسی کنند. زنده باد اصل ملت ایران که پاسدار هندسه الهی خویش است. زنده باد اصل نام ها و اصل شناسنامه ها. زنده باد اصل صف های طولانی. زنده باد اصل مادرانی که بعد از نماز صبح، «تعقیبات» را هنگام رفتن به محل اخذ رای می خوانند. زنده باد اصل انگشت های اشاره که دقیقا در چشم دشمن فرود می آید. زنده باد اصل شورای دقیق و دشمن شکن نگهبان. زنده باد اصل انتخابات… حتی زنده باد اصل مناظره های داغ. زنده باد اصل تمام نوستالوژی های انتخاباتی ما. زنده باد اصل عروس و دامادهای شناسنامه به دست. زنده باد اصل زنان بچه بغل… زنده باد اصل اصحاب شمارش آرا. زنده باد اصل زندگی در فضای گرم انتخابات. زنده باد اصل شهید جانباز، حاج احمد پاریاب که گفته بود؛ «خودم هم نبودم، انتخابات، شناسنامه ام را ببرید، بگذارید این مجلد سرخ همچنان در حال و هوای انقلاب سیر کند». “
خیلی عالی بود، خدا قوت!
ای بابا بازم انتخابات! مردیم از این همه دموکراسی! حالا این به کنار،
با نماهنگهای تکراری صدا و سیما چه کنم؟ درسته که رییس جمهور با
رای مردم انتخاب میشه، ولی هیچ فرقی با سرمربی تیم ملی که توسط
۴ نفر انتخاب میشه نداره، هیچ کدومشون منجر به نتیجه مثبت نمیشه و هر
دوره یک نفر دیگه میاد با تاکتیک های کاملا متفاوت. یکی مروج اشرافی گری
میشه، یکی مروج فساد، یکی هم فقر و گرونی رو بعهده می گیره. حالا این
وسط ۴ تا پل هم ساخته میشه که احتمالا با بودجه کشوری مثل گواتمالا
هم این اتفاق میفتاد. نفر بعدی چی میخواد بر سر این مملکت بیاره،
خدا میدونه. ما دلمون رو خوش کردیم به شور انتخابات، دیگه کار نداریم
بعدش چی میشه. تو کشور آمریکا، رییس جمهور از هر حزبی که انتخاب یا انتصاب
بشه، حق نداره سر سوزنی از سیاستهای اصلی آمریکا فاصله بگیره، و گرنه
ترور میشه. خودشونم خوب می دونن. اینجا ولی اینقدر دموکراسیه، نفر بعدی
که میاد کل یوم! سیستم نفر قبلی رو شیفت دیلیت می کنه. یکی با ملک عبدلله
چای می خوره، یکی سوگولی سازمان ملل میشه با گفتگوی تمدنها، یکی هم
میره سراغ ونزوئلا و کوبا و بولیوی. نفر بعدی هم میره سراغ اسکیموهای قطب
شمال. بالاخره دوستی هم که بدون خرج نیست!! باید واسه رفیقت خرج کنی!
این وسط سر همین مردم عزیزتر از جان بی کلاه میمونه، تا انتخابات بعدی
و بعدی و بعدی…
با اینکه طولانی بود، اما به خوندنش می ارزید.
تو این گیر و دارِ سیاسی بازی و نامزد ما خوبه، نامزد شما بد؛ اون که مظلوم واقع شده بود، نظام و اصل انتخابات بود. خیلی خوب و انرژی بخش به این مسئله اشاره کردید.
خدا قوت…
سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشر گردید.
http://www.ammarname.ir/link/21002
ما را با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید.
موفق و پیروز باشید.
عمارنامه http://ammarname.ir/—- info@ammarname.ir
یا علی
باز هم فصل انتخابات و بحث خندهدار “اصلح” و “صالح مقبول”!
این اصلا یه فرض محاله! کسی که اسم خودش رو میذاره “اصلح”؛ و اسم اونیکی رو میذاره “صالح مقبول”؛ داره دروغ میگه. چون اونیکی رو به عنوان “صالح مقبول” قبول نداره. بلکه اون رو غیر صالح میدونه.
اگه شما واقعا هم “اصلح” باشی؛ اگه با استفاده از نظرسنجیها، به این نتیجه برسی که رای نمیاری؛ میری کنار به نفع “صالح مقبول”. چون مسیرتون مشترکه. فقط اختلافات جزئی دارید که قابل چشمپوشیه.
اما وقتی نمیتونی به این کار رضایت بدی؛ یعنی اینکه به هیچ وجه حاضر نیستی اون رو در کنار خودت تحمل کنی. یعنی اینکه باهاش کاملا مخالفی.
نتیجهی اخلاقی اینکه؛ تئوری “صالح مقبول”، یه وسیلهست برای توجیه دشمنی کسی که خودش رو اصلح میدونه با به اصطلاح صالح مقبول!
اسلامی ایرانی؛
۹ دی، انقدر دلم برای نماهنگهای تکراری صدا و سیما تنگ شده بود! یهدونه هم پخش نکردند بیانصافها! باید قدر همین رو هم بدونیم!
قسمت هشتم، برای خود یک فصل جدایی است، که ساعت ها مطلب دارد. ممنون.
.
.
کسانی که در مقام حرف، مدام نان ۹ دی را می خورند، اما در مقام عمل، از سوم تیر قدیس ساخته اند، «منهای معایب رئیس جمهور کنونی» نیستند. واجدین «تفکرات سیاه و سفید و حب و بغضی احمدی نژادی»، «منهای معایب رئیس قوه مجریه مستقر» نیستند. روز سوم تیر ۸۴ آنقدر که «نه به هاشمی» برجسته بود، «آری به احمدی نژاد» واضح نبود. بگذریم که احمدی نژاد «مصداق» بود و «آری اصل کاری»، آری به ۴ مفهوم عدالت، ساده زیستی، ولایت مداری و دشمن ستیزی بود….
تو هاگیر واگیر(اینجوری مینویسن؟!) نوشتههای “من بهترم” و “من بالاترم” و… اشخاص و احزاب، همیشه دلمون به اینجا خوشه که یه نوشته ببینیم که یادمون بیاره، بابا! اونی که بهتره اصل نظامه، اونی که بالاتره اصل انتخاباته…
دلمون به اینجا خوشه…
سلام………………
خدا قوت.
آیتالله مصباح یزدی خطاب به اعضای حاضر در سالن سید الشهدا گفت: “شما موظف هستید که اگر فرد صالحی غیر از فرد منتخب این گروه را پیدا کردید به او رأی بدهید چون شرعاً باید این کار را بکنید”.
فکر می کنم همین یه جمله در رد ادعاهای شما کافی باشه…
حسین قدیانی:
“مدعی اند که فقط نامزد مورد حمایت جبهه خودشان دارای شاخصه اصلحیت و تقواست! سلمنا! گیرم که به جای «صالح مقبول» باید رای به «اصلح غیر مقبول» داد و کاندید متقی تر، چه کسی گفته نامزد شما از همه اصلح و از همه با تقوی تر است؟! چه کسی گفته نامزد دیگران صالح مقبول است؟! و با چه فرایندی بدین کشف نائل آمده اید؟!”
جناب حمید؛
از نوشتن این متن ۴ روز می گذرد و از انتشارش در وبلاگ ۱ روز، و لذا این نوشته نمی تواند ناظر بر سخن امروز علامه دوران ما آیت الله مصباح عزیز تلقی گردد. نوشته حسین قدیانی نقدی بر تفکرات حاکم بر جبهه های سیاسی من جمله جبهه پایداری است. قطعا نمی توان انکار کرد که شماری از اعضای این جبهه ها تا همین الان بارها و بارها نامزد مد نظر خود را اصلح و باتقوی و… می خواندند و می خوانند. هنوز اخبارشان در سایت های خودشان هست و هنوز تنگ نظری های شان هست.
ما البته مسرور خواهیم شد که اعضای جبهه های سیاسی (در اینجا جبهه پایداری) علاوه بر حرف، در مقام عمل هم به نصایح مطهری زمان (من جمله، جمله زیبای امروز استاد) گوش فرا دهند. انجام چنین عملی، اتفاقا بیانگر دقت نظر حسین قدیانی در نقد دگم اندیشی های جبهه های سیاسی است تا فکر نکنند دیگران غیر صالح و کم تقوی و چه و چه هستند، و فقط خودشان اصلح و با تقوی. تذکر معنی دار و زیبای امروز در تالار سیدالشهدا، دقیقا و عینا همان نوشته های حسین قدیانی است که ماه ها در نقد جبهه های سیاسی نوشته شده… و ظاهرا تندروی ها و تک پری های اعضای جبهه پایداری، در روزهای اخیر آنقدر شدید و غلیظ بوده که علامه مصباح را وادار به این «تذکر عمومی» کرده اند.
در ضمن بد نیست به سایر قسمت های متن که فکر کنم نقاط اشتراک بی شمار شما دوست عزیز با نوشته های حسین قدیانی باشد هم توجه و دقت کنید!
علی ای حال، خوب یا بد، داداش حسین قلم به دست اصل انقلاب است، نه احزاب سیاسی… و لزومی ندارد در همه مسائل با همه ما هم نظر باشد و ممکن است بعضا سلیقه های خاص خودش را داشته باشد.
اول اینکه: آیا در سخنان آقای محصولی شبهه ای هست؟ منظور ایشون از ایستادن در برابر ائتلاف، ایستادگی حضرت زهرا(س) در مقابل کسانی بود که امام علی(ع) رو فردی جوان و بی تجربه می دونستند و دور هم نشستن و ابوبکر رو به عنوان شخصی باتجربه انتخاب کردن.
اما در مورد مسئله اصلح و صالح، همین جور که یکی از دوستان فرمودن امروز هم در سخنان آیت الله مصباح دیدیم و هم در بیانیه جبهه پایداری که آیت الله مصباح فرمودند که:
“شما موظف هستید که اگر فرد صالحی غیر از فرد منتخب این گروه را پیدا کردید به او رأی بدهید چون شرعاً باید این کار را بکنید”.
دیگر اینکه در بیانیه جبهه پایداری اومده که نهایتا به نظر مردم احترام می گذاره و باز این نشون میده اینها با هم در تضاد نیست. موضوع اصلی این هست که اصلا بعضی ها اصلح رو بر صالح مقبول ارجح نمی دونن و این رو بارها و بارها در انتخابات مجلس مطرح کردند و برای انتخابات ریاست جمهوری هم تا روز یکم فروردین که امام خامنه ای باز تاکید دوباره ای بر انتخاب اصلح داشتن، حرف از صالح مقبول می زدن. جبهه پایداری اما همیشه اعلام کرده اصلح رو بر صالح مقبول ترجیح میده و امروز هم اعلام کردند که انتخاب فرد مورد حمایت جبهه پایداری، تنها اصلح از نظر این جبهه هست و نهایتا این رای مردم هست که تعیین کننده هست. آقای قدیانی این حرف های شما نشان از اعتدال شما نیست. من هم نقدهایی به این جبهه دارم، اما نقد غیر منصفانه درست نیست. خود من هر کاری کردم تا آقای جلیلی شاید از خیلی دور صدای ما که ایشون رو اصلح می دونیم بشنون، ولی وقتی این اتفاق نیفتاد ما به وظیفه مون عمل می کنیم و باز اصلح رو از بین کاندیدهای دیگه پیدا می کنیم.
دوستانی هم که حرف از حمایت آقای قدیانی زدن، بگم که در حق آقای قدیانی ظلم نکنید، بگذارید خود ایشون نظرشون رو بگن، چرا که این جور که ایشون بر تکنوکرات ها می تازند و وقتی آقای قالیباف با افتخار اعلام می کنه من یک تکنوکراتم، خود به خود این گزینه و حدس و گمان ها لغو و باطله. یا علی موفق باشید…
جناب محسن؛
فکر می کنم متن داداش حسین مشخص و دقیق است. بالا برویم پایین بیاییم، جمله آقای محصولی جمله درست و زیبنده ای نیست که جوابش به خوبی در اواخر متن داده شده. جواب خیلی از مسائل دیگری هم که طرح کردید، در متن داده شده و من دیگر کش بی خود نمی دهم.
البته حسین قدیانی همیشه تکنوکرات ها را نقد کرده و نقد می کند، اما یادمان باشد که قالیباف هرگز نگفته؛ «من با افتخار یک تکنوکرات هستم»! جمله شهردار تهران هر چند نادرست و غیر لازم بود، چیز دیگری بود…
و اما شاید به زودی درباره تکنوکراسی و شخص شهردار تهران متنی در قطعه ۲۶ نوشته شود. اینقدرش را بدانید که اگر ما معنای تکنوکراسی را بدانیم، هرگز آقای قالیباف را تکنوکرات نخواهیم خواند. ولو اینکه شهردار در این باره ها جمله بی خودی گفته باشد…
قطعا حملات تند و بی مبنای امروز اهالی جبهه پایداری به ائتلاف ۳ گانه و شخص قالیباف (حتی شخص زاکانی، حتی تر، حملات نیمه یواشکی به استاد پناهیان به خاطر حمایت های ضمنی، تلویحی فعلی شان از حاج آقا ابوترابی) به خصوص با چماق درست کردن از جملات رهبر انقلاب، از مصادیق بی تقوایی است… فی المثل جوری قالیباف را نقد می کنند کانه با هاشمی و خاتمی وارد ائتلاف شده، نه حداد و ولایتی!
بعضی وقت ها قلم سیداحمد لاکردار با قلم داداش حسین مو نمی زند!! 🙂
کانه ۲ روح در یک کامنت… دیدم که می گما!! بنده خدا مبصر بی نوای قطعه!!
احتمالا اشتباه شده، دارند ولایتی و حداد رو به حق می زنند که چرا با قالیباف، تکنوکرات، ساکت فتنه و… همراه شده اند. کسانی که خودشون هم اذعان دارند که تفکراتشون با آقای قالیباف متفاوته و حتی دو روز پیش آقای حدال فرمودند انتظار از آقای قالیباف این بود که در فتنه ۸۸ موضع روشن تری می گرفتند.
ببینید من از یه چیزی ناراحتم، من همه نوشته های داداش حسینمون رو در روزها و ماه های بعد از فتنه خوندم و با بعضی هاش اشک ریختم، ولی احساس می کنم اون قلم تغییر کرده. احساس می کنم قبول کرده فتنه یه کدورتی بود که تموم شد و باید فراموشش کرد. بله، ما از آقای احمدی نژاد ناراحتیم، این همه براش تبلیغ کردیم، عرق ریختیم، ولی سرمون رو انداخت پایین. ولی این دلیل نمیشه به سمت آقای قالیباف بریم. شما فقط برید رجانیوز و مواضع آقای قالیباف تا حتی چند روز بعد از ۹ دی رو بخونید که ایشون متاسفانه بدلیل کدورت داشتن نسبت به آقای احمدی نژاد، فتنه رو یک دعوا بین دو طرف سیاسی میدونه و نه بین نظام و فتنه گران.
یا یه مثال دیگه. من انتخابات ۸۴ نمی تونستم رای بدم. اون زمان ۱۵ سال بود و من هنوز کامل ۱۵ سالم نشده بود، ولی کاملا یادمه تبلیغاتی که آقای قالیباف توی این شهرستان ما در استان فارس کرد دقیقا در حد تهران بود. یعنی هر در و دیواری رو نگاه میکردی عکس آقای قالیباف، اونم تمام رنگی و بعضا روغنی و در ابعاد عجیب در کنار هواپیما و توی هواپیما و… آیا منش بچه سوپر انقلابی ها با این جور آدم هایی میخونه اصلا؟ ایشون با همین قدرت اقتصادی در ۷+۸ نماینده داشت و الان بخاطر همون قدرت اقتصادیش یکی از سه ضلع کاندیدای اصولگرایان شده.
من از صریح و روشن نبودن جبهه پایداری در طول این مدت هم ناراحتم و انگار مردم رو امین خودشون ندونستن، ولی میدونم که انسان های صادق تر، پاک تر و مخلص تری در این جبهه هستند. دیگه سخنی نیست. ما رو هم دعا کنید اگه اشتباه می کنم هدایت بشم. یا علی…
متن رو دیشب دوبار خوندم چون یه جاهایی رو متوجه نمی شدم…
امروزم این کامنت آخر سید احمد خیلی رو یه سوالی که چند وقته ذهنمو درگیر کرده، کمک کرد…
تشکر آقای قدیانی و سید احمد…
این قسمت متن خیلی به دلم نشست:
“من در میان این همه زنده باد و مرده باد، می خواهم بنویسم؛ زنده باد اصل صندوق رای. زنده باد اصل جمهوری اسلامی که با پس زدن دودمان دیکتاتوری پهلوی، اجازه داد مردم با رای خود، امور اجرایی کشور را مهندسی کنند. زنده باد اصل ملت ایران که پاسدار هندسه الهی خویش است. زنده باد اصل نام ها و اصل شناسنامه ها. زنده باد اصل صف های طولانی. زنده باد اصل مادرانی که بعد از نماز صبح، «تعقیبات» را هنگام رفتن به محل اخذ رای می خوانند. زنده باد اصل انگشت های اشاره که دقیقا در چشم دشمن فرود می آید. زنده باد اصل شورای دقیق و دشمن شکن نگهبان. زنده باد اصل انتخابات… حتی زنده باد اصل مناظره های داغ. زنده باد اصل تمام نوستالوژی های انتخاباتی ما. زنده باد اصل عروس و دامادهای شناسنامه به دست. زنده باد اصل زنان بچه بغل… زنده باد اصل اصحاب شمارش آرا. زنده باد اصل زندگی در فضای گرم انتخابات. زنده باد اصل شهید جانباز، حاج احمد پاریاب که گفته بود؛ «خودم هم نبودم، انتخابات، شناسنامه ام را ببرید، بگذارید این مجلد سرخ همچنان در حال و هوای انقلاب سیر کند». زنده باد اصل نامزدهایی که نام شان کلا با انتخابات ریاست جمهوری گره کور خورده! حتی تر، زنده باد اصل پیش بینی های صادق زیباکلام، گیرم صدی نود تاش درست از آب درنیاید!! الحق که باید دم انتخابات را هم دید. وقتی دشمن، این چنین سینه چاک کرده، اصل انتخابات هم یک نامزد! بیاییم هوایش را داشته باشیم. تقوای سیاسی، به دقت روی این نکات هم هست! و الا چه کسی گفته فقط نامزد فلان جبهه اصلح است؟!”
محمود! هندوانه ضرر دارد
بر پرزهای روده اثر دارد
بیرون روی مزمن دولت را
سردی این مزاج خطر دارد
قدری نبات داغ بخور با چای
قدری تکان نخور بنشین بر جای
قدری زبان بگیر در آن کامت
بعدا دوباره شهد و شکر افزای
باشد! قبول! دولت تو دلسوز
شب را بگو تو روز، شب اصلا روز!
کوتاه آمدیم تو اصلا مرد!
مردان دولتت همه کاراموز
مسئول های دور و برت فعال…
دلسوزهای خون جگرت فعال…
تولید گوشت رو به جلو رفته
از بس که گاوهای نرت فعال!!!
آجیل هم دگر شده افسانه
گشته پراید خودروی دردانه
نان و پنیر، وعده ی صبحم بود
حالا شدست شام شب خانه
ما راحتیم، تو به خودت اندیش!
آباد کن دِهات درون خویش
یا بر هوای نفس بزن تیغی
یا این که زود تیغ بزن بر ریش!
http://shahde-mashhood.ir/post-339.aspx
بی ربط:
خوش به حال اون هایی که ۲۸ اسفند ۱۳۹۱ در هواپیما همسفر حضرت آقا شدن…
حضرت آقا سفر های زیارتی به مشهد مقدس را با هواپیمای معمولی میرن و به گفته یکی از محافظان براشون بلیط تهیه میشه و بدون اطلاع خلبان و مهمانداران سوار هواپیما میشن…
اینم لینک فیلم حضور حضرت آقا در هواپیمای مسافر بری:
http://www.bultannews.com/files/fa/news/1392/1/27/156183_616.wmv
الله اکبر از این همه پیشرفت سیداحمد! همینجوری ادامه بده، چند وقت دیگه
صفحه ۱۴ که نه، سرمقاله کیهان رو قبضه میکنه انشالا.
جناب محسن؛
دوست ندارم این بحث را بیشتر از این ادامه دهم. فقط اینکه؛ اگر مبنای قضاوت ما اینقدر مو را قرار است از ماست بیرون بکشد، آقای محصولی که هم ساکت فتنه و هم صدالبته ساکت انحراف اند، ور دل جبهه ساده زیست و متقی پایداری چه می کنند؟! در مقام قیاس، قطعا عملکرد قالیباف حتی در فتنه ۸۸ از عملکرد امثال محصولی و دیگر دولتی های چسبیده به جبهه پایداری، واضح تر بود. باز صد رحمت به قالیباف که درست ۳ شب بعد از انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ آمد صدا و سیما و مواضع خوب و درستی گرفت.
من شما را ارجاع می دهم به متن “ما و عمار” حسین قدیانی…
در ضمن هم شما و هم جناب حمید که احساس می کنم سعید جلیلی را نسبت به باقری لنکرانی، اصلح و بهتر و متقی تر و امتحان پس داده تر می دانید، می شود نظرتان را درباره جمله امروز اهالی پایداری بیان کنید؟!
عضو ارشد جبهه پایداری: “حتی با آمدن سعید جلیلی هم نظر جبهه پایداری، باقری لنکرانی است”.
بعله! چقدر قشنگ گوش فرا می دهند به تذکر دیروز علامه مصباح!!!
بی ربط:
تارزنه شروع کرد گریه کردن… دستشو بلند کرد… صدا زد آی آقا یه سوال دارم ازت… سرها برگشت عقب ببینن سائله کیه… دیدن مطربه اومده… آلودهه اومده… سوالت چیه؟ بپرس؟ گفت: رو منبر از قول خدا داری می گی: باز آی باز آی هر آنچه هستی باز آی… سوالم اینه که اگه من آلوده برگردم رام می ده؟ آخه من خیلی بدم… گفت: عزیز دلم خدا در خونشو برا تو وا کرده… منم برا تو منبر رفتم… خدا این مجلسو برا تو آماده کرده…کریم تارشو بلند کرد زد زمین… تار شکست… گفت: آقای نجف آبادی قیامت شهادت بده که من آمدم… آشتی کردم…
بی ربط:
مادر؛ مادری که اگر چه در کربلا نبود، ولی دلش تا ابد در کربلا ماند و نگاهش بر افق، که آیا «کاروان عشق» را بازگشتی خواهد بود؟
مادری که دلش برای همیشه در کنار «نهر علقمه»، سوگ نشین فرزندی شد که نظیر نداشت در زیبایی و شجاعت!
مادری که دلش در میدان «قتلگاه» بود و نگاهش بر آسمان، که چه وقت، «ماه»، بار دیگر خواهد تابید!
مادری که یک عمر، دست از «حسین حسین» گفتن بر نداشت و تمام غریبانه هایش را، حتی سوگ عزیزانش را با نام حسین علیه السلام همراهی کرد!
مادری که «ام البنین علیهاالسلام » بود، ولی آیینه نگاهش از آسمان کربلا، تنها اشکِ خونین ستارگان را چید؛ آن گاه که راوی، از عبور نیزه ها روایت می کرد!
مادری که حتی کوچه های «مدینه»، مرثیه سرای اندوه سترگ او شدند و به استقامت و صبر او ایمان آوردند!
مادری که «وفا»، اولین درس زندگی و «شجاعت»، عالی ترین سرشت همسری اش بود و «صحبت»، بالاترین باور مهر پروری اش
مادری که برای همیشه، با ناله های نینوایی، به یاد پسرانش، لالایی سرود و سروده هایش را فرات، هر روز، هنگام غروب نجوا می کند!
مادری که بعد از شهادت «عباس علیه السلام »، دیگر به ماه نگاه نکرد و آسمان مدینه، نعمت نورافشانی اش را از دست داد!
مادری که در کربلا نبود، ولی تا ابد در کربلا ماند و دل از «گودال قتلگاه» نگرفت و فریاد «یا حسین»اش را نه تنها در مدینه، که از صحن مطهر کربلا می توان شنید! درود خداوند و سلام پاکان، بر روح بلند و وفاداری بی نظیرش باد!
روح آسمانی اش، در سایه سار کوثر، شاد، و شفاعت باشکوهش، دستگیرمان باد!
اِ! پس اپ کردین
من اشتباهی متوجه شدم
خوبه
پس فردا میام می خونم 🙂
قطعا نظرسنجی علمی و درست، از جمله شاخصه های رسیدن به نامزد اصلح تلقی می شود.
جمله فوق نظر شماست جناب قدیانی؟؟!!
یعنی این معیار شماست؟؟!!
سلام؛
به روزم…
داداش حسین!
جمله ای که محراب در کامنتش گذاشته، ایراد نداره؟! البته داخل متن، متوجه منظورتان می شوم، اما الان یه جوریه جمله انگار.
حسین قدیانی: «محراب» جمله مرا ناقص آورده، یعنی از ویرگول به بعد. اصل جمله این است:
«از آنجا که انتخابات به خودی خود، مراجعه به رای مردم است، قطعا نظرسنجی علمی و درست، از جمله شاخصه های رسیدن به نامزد اصلح تلقی می شود».
با این همه اعتراف می کنم که حتی همین جمله اصلی هم خیلی دقیق و کامل نوشته نشده و ایراد دارد. من البته در همین جمله نیز راه در رو را گذاشته ام. نگفته ام که «نظرسنجی علمی و درست، از جمله شاخصه های اصلح است»، بلکه گفته ام؛ «نظرسنجی علمی و درست، از جمله شاخصه های رسیدن (به این «رسیدن» دقت شود!) به نامزد اصلح تلقی می شود». “رسیدن”، آنطور که در جمله، مد نظرم بوده، یعنی؛ «ما نامزد بهتر را پیدا کرده ایم، اصلح را پیدا کرده ایم، لیکن برای معرفی او، و رای دادن به او، و رسیدن به او، مداقه دیگری هم داریم که «شاخصه نظرسنجی» است. آمدیم و نامزد اصلح مد نظر ما، با وجود همه تبلیغات ما، رای بسیار پایینی داشت. در اینجا حکم عقل و بصیرت چیست؟! آیا بهتر نیست برای واگذار نکردن قطعی نتیجه انتخابات، سراغ اصلح شماره ۲ یا اصلح شماره ۳ (سر عنوانش دعوا ندارم؛ می توانید «صالح مقبول» صدایش کنید!) برویم که رتبه بالاتری در نظرسنجی ها دارد؟! باورم هست عدم انجام چنین خردورزی عاقلانه ای، سبب خواهد شد که انتخابات را از اساس به جریان های نامانوس با آرمان های انقلاب اسلامی ببازیم و بعد، برای لاپوشانی منیت خود، و منیت دار و دسته خود، از این فریضه سوء استفاده کنیم که؛ «ما مامور به تکلیف بودیم، نه موظف به چیز»!!
با این همه، نقد درست را پذیرا هستم. جمله می توانست بهتر ادا شود. حمل بر تعریف نشود، در حد دقت نوشته های قطعه ۲۶ نبود.
اینکه حالا چرا من مرتکب این بی دقتی شدم، ناظر بر روند بحثم بود در ۲ گانه ای که عده ای از آن تعبیر به «صالح مقبول» و «اصلح غیر مقبول» می کنند. شما را ارجاع می دهم به چند خط بعد از همین جمله در بند ۷ یادداشت. (همین جا بگویم که من خود اصلا اعتقادی به دعوای این ۲ گانه سازی ها ندارم، چرا که عمدتا نشانی غلط دادن است و به مباحث بی خود و مجادلات بی پایان منجر می شود) علی ای حال، من فرض را بر این گرفته بودم که خواننده متوجه دعوای متن (دعوایی که داخل خانواده اصول گرایان است) هست و لذا جمله فوق الذکر را معطوف به همین «توجه» نوشتم… و از قضا همین توجه، باعث بی توجهی من و نوشتن غیر دقیق جمله فوق الذکر شد. الغرض؛ منظورم این بود که در میان ائتلاف ۳ گانه و جلیلی و زاکانی و ابوترابی و لنکرانی و دیگر اصول گرایان، که کم و بیش، همه شان صالح و به نسبت بهتر از دیگران اند، یکی از شاخصه ها برای معرفی کردن فرد اصلح از میان این صلحا، قطعا «شاخصه نظرسنجی» است. به عنوان مثال (و فقط به عنوان مثال) فرض کنید از میان این جمع، حجت الاسلام ابوترابی، اصلح باشد اما در نظرسنجی ها، رتبه شان پایین باشد. آیا عقل و تدبیر و بصیرت و هوشیاری حکم نمی کند که برای نباختن در انتخابات به هاشمی و خاتمی و مشایی یا هاشمی چی ها و خاتمی چی ها و مشایی چی ها، (اعوان فتنه و انصار انحراف) برویم دنبال آن اصول گرایی که شاخصه رای بیشتر را نیز دارد؟! دقت شود؛ خود انتخابات، یعنی رجوع به رای مردم، و لذا حتما مهم است شاخصه نظرسنجی. و البته در عالم مباحثات نظری، ما این را قبول داریم که ممکن است رای مردم لزوما «حق» نباشد. منتهی بحث، بحث انتخابات است، نه مباحث نظری. مع الاسف من گاهی می بینم که از جمله «ما مامور به تکلیف ایم، نه موظف به نتیجه»، برداشت های غلطی توسط بعضی دوستان مومن و حزب اللهی صورت می گیرد. هرگز معنای این جمله این نیست که ما کار غیر عقلانی و نسنجیده انجام بدهیم، بعد که شکست خوردیم، مدعی شویم؛ ما موظف به نتیجه نیستیم!! من تا روز انتخابات آنقدر که سوادم اجازه دهد، مسائلی از این دست را بازتر خواهم نوشت و شاید وارد مصادیق هم شدم.
و اما؛ ضمن تشکر ویژه از «محراب» و دیگر دوستان گرامی قطعه ۲۶ جمله مد نظر را اصلاح می کنم و قبلا بابت این بی دقتی معذرت می خواهم. زمانه، زمانه ای است که باید دقیق نوشت و دقیق تر، بلکه جمله، هم در متن خوب دربیاید، هم بیرون متن، مجال ایراد را فراهم نیاورد. جمله مد نظر در داخل متن، «دقیق تر» نبود، و در بیرون متن، معتقدم که کلا غیر دقیق از آب درآمده…
جمله را همچین تغییر می دهم:
«از آنجا که انتخابات به خودی خود، مراجعه به رای مردم است، و از آنجا که تعدادی از نامزدها به نسبت دیگران، واجد شرایط «بهترین ها» می باشند، برای انتخاب «بهترین فرد از میان بهترین ها» قطعا نمی توان از «نتایج نظرسنجی ها» به عنوان «یکی از شاخصه های مهم» چشم پوشی کرد».
.. و برای احترام به نقد درست، جمله را در بند هفتم با رنگ سبز متمایز می کنم، بلکه مراقب باشم از این پس با دقت مضاعف، مطالبم را بنویسم.
آری جناب محراب! فی الحال باید معلوم شده باشد که من نتایج نظرسنجی را یکی از نشانه های ملاک اصلحیت و تقوی نمی دانم، لیکن برای معرفی فرد برتر، و ناظر بر انتخابات که مراجعه به رای مردم است، چاره ای نداریم الا لحاظ کردن رصد افکار عمومی، در کنار سایر مولفه ها. انتخابات قرار نیست فقط من و شما و مای حزب اللهی رای بدهیم. انتخابات رای همه واجدین یعنی همه توده هاست. معطوف به این مهم، باید در کنار مولفه های آسمانی و آرمانی، مراقب مولفه های زمینی و انتخاباتی نیز باشیم. جمع میان این ۲ مولفه، می تواند مصداق بصیرت در امر حیاتی انتخابات باشد. من هم می دانم که نزد خدا، بهترین گزینه، «متقی ترین گزینه» است، لیکن انتخابات، صرف نظر از شعار و داد و قال، نزد خلق الله برگزار می شود، نه نزد الله!!… و البته ای خوشا که همه ما، و همه مردم، خدا را در رایی که می دهیم لحاظ کنیم و این را نیز در خاطر داشته باشیم که انتخابات، اشلی کامل تر از همین نظرسنجی هاست…
خودش شد یک پست!! 🙂 خیلی حرف زدم، می بخشید.
“باز مدینه، باز مادر”
دوستان محترم؛
تا ساعاتی دیگر قطعه ۲۶ بسی قشنگ و گریه دار به روز می شود…
“لیکن انتخابات، صرف نظر از شعار و داد و قال، نزد خلق الله برگزار می شود، نه نزد الله!!…” نه نزد الله!! دقیق تر هم میشد گفتش داداش! نمیشه “نه نزد الله” را نذاشت؟
شاید متنی شبیه این پُست. چه قدر دوست داشتنی است این قبیل متن های ۲۶
http://www.ghadiany.ir/?p=7117
تصویری که جدید اضافه شده به این پست، عکس کجاست؟!
سلاله؛
دقیقا مقابل آبشار نیاسر، امام زاده ای هست که عکس متعلق به آنجاست…
اِهم…هوم!
خب… خوندمش
حالا برم دوباره بخونمش ببینم چی نوشتید! 🙂
جناب قدیانی عزیز و عظیم البته!!
اولندش، کلی حال کردم که نقد کوچولوی ما رو اینقدر تحویل گرفتین و واسش جملات ها! نوشتین. حالا چطوری و به کی پزشو بدم نمی دونم.
دومندش، وقتی جواب مبسوطتونو مطالعه کردم یاد یه ضرب المثلی از بابام افتادم که میگن: “هر قدر که یه لجن رو زیر و رو کنی بوی گندش بیش از پیش شامه رو آزار میده”.
خدای بالاسر من شاهد است که که هدفم از بیان ضرب المثل ابوی هیچ گونه تحقیر و توهینی نبود. بلکه پاسخ طولانی شما ظن ضعیف بنده رو در رسیدن به سلیقه سیاسی شما در صفحه سیاست سال ۹۲ جمهوری اسلامی به سمت یقین کامل نزدیکتر کرد. ذکر مصداق در این باره به جهت کثرت، خارج از حوصله است. ببخشائید.
شما خیلی دقیق و ظریف و جانانه و شورانگیز و چه بسا عالمانه می نوشتید و می نویسید. اما عادلانه؟؟ وقتی می گویم عادلانه، منظورم عدالت در بین دایره اهالی اصولگرایی است.
حسین عزیزم!! چهار سال است که در بین خیل سایت ها و وبلاگها و خبرگزاری ها و چیزهای دیگه، بعد از خبرگزاری فارس شما در صدر و اولویت اول مراجعه من در این اقیانوس اینترنت بوده اید. من با نوشته های شما هم گرییده ام و هم از ته دل خندیده ام، هم به فکر فرو رفته ام و هم آنچنان دچار شور و وجد شده ام که لایوصف. خلاصه اینکه: با قطعه بیست و شیشت حال ها کرده ایم. حتی با مطالب ورزشی و فوتبالیت. و حتی یک بار بدطور نواخته اید به گوشمان با پاسخی که به کامنتمان گذاشتید.
راستی من با الگوبرداری از نوع نثر شما متن ها (با اسم مستعار) نوشته ام برای دوستان حزب اللهی و نشریات محلی منطقه زندگی مان که بعضا فکر می کنند صاحب قلم آن کسی است خارج از یک شهرستان کوچک که به سفارش می نویسد برای شهر کوچکمان. (یک خاطره بس شیرین داخل این پرانتز: چقدر خوشبختم من که اولین نوشته بلکه دل نوشته ی عمرمو که سال ۸۲ نوشتم و هویجوری واسه کیهان ایمیلش کردم، دیدم کیهان اون مطلبمو بدون حذف حتی یک ویرگول و با اسم خودم و با یک تیتر بسیار درشت در وسط صفحه ی (گمونم ۱۳ بود) با دو تا عکس درشت چاپ و درج کرد. دلم می خواست هزار نسخه ازون کیهان بخرم ولی الان یه دونشم ندارم که بخوام پزشو بدم.)
الغرض:
خودمو میگم؛ معیار من برای کسی که می خوام اسمشو در برگه ی رایم بنویسم در درجه اول نه جامعتینه و نه آیات عظام مهدوی و مصباح و یزدی و مرحوم خوشوقت و نه احزاب و گروههای اصولگرا و چهره های مطرح و امتحان پس داده. واسه من که همیشه سعی کردم واژه واژه، بلکه حرف حرف فرمایشات مولامو درش دقیق باشم، معیار همون کلمات و معیارهای آقاس در درجه اول. تازه بعدش میرم سراغ عقل محدود خودم. در درجات بعدی میرم سراغ گروهها و افراد ذی صلاح مرجعی که…
ببین حسین نازنینم!
هر چی فکر می کنم این مطلب آخریت لایتچسبکه، حداقل به من نمی چسبه. دوباره پاسخت درباره نقد من حقیرو بخون. سه باره بخون. من فکر می کنم با معیارهایی که طی سالیان سال از آقا سراغ دارم این مطلب آخریت کمی زاویه داره با اونا. بوی معیارهای آقا کمی کمتر از معیارهایی که شما با هزاران لطایف الحیل مطرح می فرمایید به مشام می رسه. جنس این تحلیلها و متن های شما منو یاد تحلیلها و صحبتهای اعصاب خرد کن امثال باهنر می ندازه. اصلا بینی و بین الله. خود عزیزت در ۲۷ خرداد سال ۸۴ با همین معیارهایی که الان بیان میکنی رای دادی؟؟؟؟؟ اگر شما در ۲۷ خرداد یعنی مرحله اول آن انتخابات به احمدی نژاد رای داده باشید در ملاحظاتتان افکار عمومی و نظرسنجی و این جور چیزا رو هم لحاظ کرده بودین؟؟ فداتون بشم، پاسخ این سوال منو واضح و رک بگید. مطلبم داره طولانی و حوصله بر میشه. چیکار کنم؟
دلم میخواد بحث کنم باهات (که شنیده ام امام فرموده اند در مسائل سیاسی مثل مباحث طلبگی با هم مباحثه کنین) اما شما کجا و من کجا؟؟
اینم عرض آخرم:
دکتر ولایتی: عاشقشم، خیییییییییییییییییییلی وقته بهش ارادت ویژه دارم
دکتر حداد عادل: دیوونشم. آخر فرهیختگیه
حجت الاسلام ابوترابی فرد: توی هیئت دانشگاهیمون روضه خوندم و گریوندمش. با صفاس. بهش نزدیک بشی می فهمی چقدر صمیمیه
لنکرانی: دوسش دارم، واقعا دوسش دارم
جلیلی: جلیل القدر و دوست داشتنی و دیپلماتی انقلابی
زاکانی: زمان دانشجویی تو دانشگاه تهران خیلی حال می کردم وقتی من می خوندم و می دیدم اون داره یه دستی سینه میزنه. کلی فاز داد بهمون واسه راه اندازی بساط اولین هیئت دانشجویی در دانشگاه تهران. (سال۷۵ ساختمان فیض)
اینجاش خصوصیه دیگه:
راستی، حالا که دیدی ما اینقدر با حوصله و دقت به قطعه ات سر می زنیم یه کار واسمون می کنی؟؟ من همیشه مطالبتو با این دقت میخونما. تقریبا با اسامی مختلف هم برات کامنت گذاشتم که حتی یه بار هم حسابی بهم توپیدی و حالمو گرفتی موکت کردی. خدایی نمی دونم. شایدم منو بشناسی.
به هر حال، گمانم بر اینه که می تونم خوب بنویسم. می تونم مفید بنویسم. اگه بتونم این هیولای وحشتناک نفسمو یه قدری افسارشو کنترل کنم انقلابی و اثرگذار هم می تونم بنویسم. یعنی اینکه فکر می کنم قلمم بد نباشه. ازت کمک میخوام که برام مجال جور کنی.
الان هر جوون فوتبالیستی که حسسسابی هم فوتبالش خوب باشه تا پول و رابطه و یا حداقل سابقه حضور در لیک دسته اول و لیگ برتر نداشته باشه هیچ مربی حتی حاضر نیست یک دقیقه وقت بذاره براش و نیگاش کنه. می گیری که؟؟
خصوصیه رو چرا عمومیش کردی اخوی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام
تالیا نماد رعایت حقوق مصرف کنندگان! + سند در اینجا http://karamad.info/?p=1400 بخوانید و اگر مناسب دیدید به دیگران نیز توصیه کنید.
عشوه گری های خانم مجری در برنامه هفت ترانه صدا و سیما در لینک زیر:
http://rastiyan.blog.ir/post/عشوه-گری-های-خانم-مجری-در-برنامه-هفت-ترانه-صدا-و-سیما
با سلام و عرض ادب و احترام؛
همسنگر ارجمند
متن شما در بخش دل بلاگ پایگاه ادبی فرهنگی دل آباد باز نشر داده شد.
http://delabad.ir/1392/02/02/%D8%A7%D8%B1%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D9%87%D8%B3%D8%AA-%DA%AF%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%B2%D9%86%DB%8C
موفق و پیروز باشید.
یا زهرا
محراب؛
وقتی کاندیدایی که طرفدارش باشیم، فقط یک نفر باشه (مثل دو دوره قبل، هاشمی و احمدینژاد) نیازی به نظرسنجی نیست. حتی اگه مطمئن باشیم که کاندیدامون رای نمیاره؛ باز باید بهش رای بدیم.
اما وقتی تعداد کاندیداهایی که عاشقشون هستیم زیاده و ائتلاف هم نمیکنند؛ یا باید به نظرسنجیها توجه کنیم؛ یا باید قرعه بندازیم دیگه!
اگه همهی کاندیداها صالح باشند و بین کاندیداها “دشمن” وجود نداشته باشه؛ بازهم نیازی به نظرسنجی نداریم و میتونیم به هرکی که بیشتر عاشقشیم رای بدیم!
برف و آفتاب!
من این چنین برداشتی رو، این چنین تاکتیتی رو، یه همچین روشی رو، هیچ وقت، هیچ گاه، نه دیدم و نه تونستم از بین فرمایشات آقا و امام برداشت کنم. اصلا تجربه هم نشون داده که نظرسنجی در جامعه ای با مختصات جامعه فعلی ایران اونهم در فضاهای مختلف (از حیث عیار هیجان) غیر قابل اتکاست.
چرا جواب نمیدن بزرگواران؟؟
یادمان بیاید… نظرسنجیهای یک هفته مانده به انتخابات ۲۷ خرداد ۸۴ چه چیز را نشون می داد؟؟ نتیجه اما چه شد؟ مگر نه ا ینکه طی ۴۸ ساعت منتهی به روز رای گیری سونامی رخ داد؟؟؟ گاهی ما فراموش می کنیم که یه مقلب القلوبی هم هست.
در ثانی، گیرم مثلا ۵ نامزد اصولگرا تا مثلا ده روز مانده تا روز رای گیری همچنان باشند تو صحنه، آقای الف در نظرسنجیها در صدر باشند، ولیکن آقای ب با معیارهایی که حضرت آقا معرفی می کنند بیشتر سازگاری دارن، اون وقت چی کار باید کرد؟؟
البته باید به همه حق دادها، قضیه، قضیه حرکت مورچه سیاه بر روی سنگ سیاه در دل شب تاریکه دیگه، تشخیص سخته، خیلی هم سخته، بیاید خسته نشیم از این طور حرفها، بیاید به هم انگ هم نزنیم زود، این بحثها بی برکت نباشه شاید…
اونقدر می ترسم مصداقی حرف بزنم که خدا میدونه…
راستی برف و آفتاب؛
باید در اون شورای نگهبانی رو که اجازه میده “دشمن” ازش رد بشه و شاخ و شمشاد بیاد نامزد ریاست جمهوری بشه گل گرفت
#حسین قدیانی:۱٫من نتایج نظرسنجی را یکی از نشانه های «ملاک اصلحیت» نمیدانم.
#حسین قدیانی:۲٫ما نامزد بهتر را پیدا کرده ایم، اصلح را پیدا کرده ایم، لیکن برای معرفی او و رای دادن به او، و رسیدن به او، مداقه دیگری هم داریم که «شاخصه نظرسنجی» است.
#حسین قدیانی:۳٫یکی از شاخصه ها برای معرفی کردن فرد اصلح از میان این صلحا، قطعا «شاخصه نظرسنجی» است./ برای معرفی فرد برتر، و ناظر بر انتخابات که مراجعه به رای مردم است، چاره ای نداریم الا لحاظ کردن رصد افکار عمومی.
۱٫ آقای قدیانی! با عرض ادب به آقای صفارهرندی اما بعد…
شما که «نتایج نظرسنجی را از نشانه های ملاک اصلحیت نمیدانید» لطفاً دقیقاً واژه ی معادل بیاورید که اگر از نشانه ها نمی دانید، از چه چیزهای اصلحیت میدانید؟ آیا اصلاً اصلح را میتوان با نظرسنجی مقید کرد؟
۲٫ آقای قدیانی! شما میگویید: «ما اصلح را پیدا کرده ایم لیکن برای رای دادن به او و رسیدن به او، مداقه دیگری هم داریم که “شاخصه نظرسنجی” است»، شما چطور اصلح را پیدا کرده اید اما باز برای «رأی دادن به اصلح و رسیدن به اصلح» مداقه و توجه دیگری هم دارید؟! بالاخره اصلح را پیدا کرده اید یا نکرده اید؟ شاخصه های شما برای «شخص اصلح» چیست که این «شاخصه ی قدرتمند ِنظرسنجی» همه ی آنها را درهم میشکند؟
اصلاً اصلح بودن چیست تا بدانیم این «مداقه ی نظرسنجی» تان در کجای بدن و شاکله او جای گرفته است؟ در متن اصلحیت است؟ قبل از رسیدن به اصلح؟ در مسیر رسیدن به اصلح؟ بعد از رسیدن به اصلح؟ «شاخصه» تان چیست تا شاید ما «مداقه» تان را بفهمیم! شاخصه و معیار سنگین تر و قدرتمند تر است یا مداقه؟ عقلانیت یا عرف؟ تکلیف یا شیخوخیت؟ شاخصه ی علی یا نظرسنجی ِسقیفه؟
۳٫ آقای قدیانی! در کدامیک از بیانات رهبر معظم انقلاب پیرامون انتخابات(کل آرشیو بیانات) یکی از شاخصه ها برای ۱٫معرفی کردن فرد اصلح، ۲: رأی دادن به اصلح و ۳: رسیدن به اصلح، «قطعاً شاخصه نظرسنجی» بیان شده یا توجه داده شده است که شما مخاطب تان را به این «شاخصه» توجه داده اید؟ شما میخواهید به اصلح رأی بدهید یا به رأی مردم که افتاده اید دنبال رصد افکار عمومی؟
حرف تان نه! فکرتان متناقض است که یکجا میگویید:«من نتایج نظرسنجی را یکی از نشانه های ملاک اصلحیت نمیدانم» و دوباره ادامه میدهید:«یکی از شاخصه ها برای معرفی کردن فرد اصلح از میان این صلحا، قطعا “شاخصه نظرسنجی” است». چطور «نظرسنجی»ای که شما آن را حتی از «نشانه ها»ی اصلحیت هم حساب نمیکنید اما از «شاخصه ها برای معرفی کردن فرد اصلح» میدانید؟ یعنی معرفی کردن جدای از شناختن است؟ شما وقتی شتاختید معرفی هم میکنید نه اینکه با یک نظرسنجی همه ی شناخت تان را زیر پا بگذارید!
:: جمع بندی:
اگر دقت کنید؛ شما اصلح را پیدا نکرده اید! بلکه چند صالح را پیدا کرده اید که به قول خودتان: «در میان ائتلاف ۳ گانه و جلیلی و زاکانی و ابوترابی و لنکرانی و دیگر اصول گرایان، که کم و بیش، همه شان صالح و به نسبت بهتر از دیگران اند» و میخواهید با نظرسنجی یعنی با پارامتری که اعتباری در برابر شاخصه های محکم و دقیق مطرح از سوی رهبر معظم انقلاب ندارد، خودتان را در شرایطی گلخانه ای و تکلیف گریز و راحت گزین به اصلح برسانید.
در تفکر رهبرانقلاب، بیان کردن ِشاخصه ها برای رسیدن به اصلح است و إلا با تفکر شما «نظرسنجی هفته آخر»، نه تنها «تکلیف» همه جماعت راحت گزین که حتی «تکلیف» همه ی شاخصه ها را هم مشخص میکند.
و یادمان نرفته همین تفکر را در انتخابات مجلس گذشته!
مگه موسوی دشمن نبود؟ معین، خاتمی، کروبی طفلکی، اینا دشمن نبودند مگه؟
اصلا معنی انتخابات چیه؟ اینکه یک نفر رو به عنوان رئیس جمهور انتخاب کنیم دیگه! اونقدر “عمل به تکلیف” و “نتیجه مهم نیست” و از این حرفها زدیم که اصلا هدفمون از رای دادن یادمون رفته! بالاخره باید یه دودوتا چهارتایی بکنیم ببینیم نتیجهی کارمون چی هست یا نه!
درسته که به حرفهای امام خامنهای باید با جزئیاتش دقت کنیم؛ اما ما اونقدر وارد جزئیات شدیم که نگاه کلی ایشون رو یادمون رفته. عقل خودمون رو یادمون رفته. این اسمش ولایتمداری نیست.
شما تو حرفهای “آقا” وحدت رو نشنیدین؟ پس چرا میگین از حرفهای آقا نمیشه این رو برداشت کرد؟ ما اگه بخوایم اصل وحدت رو رعایت کنیم؛ چکار باید بکنیم تو این شرایط؟ وحدت فقط مال سنی و شیعهست؟
وحدت یعنی اینکه اصولگراهای محترم یکی رو از بین خودشون بفرستند جلو؛ حالا کاملا هم مطابق معیار خودشون نبود، نبود. کمی حالا از خودگذشتگی کنند! در عوض، وحدتشون رو در مقابل کاندیدایی که اگه برنده بشه؛ با کله میره طرف امریکا، حفظ کنند!
اصلا عقل خودمون چی؟ نباید بهش توجه کنیم؟
شما فرض کن آقای آ و ب و ج کاندیدا هستند. آ و ب اصولگرا و ج اصلاحطلب یا انحرافی یا هرچی! شما طرفدار آ و ب هستید. یه نگاه میکنید دوروبرتون میبینید احتمال برنده شدن ج کم نیست؛ مثلا ۴۰ درصد. طرفدار آ از ب بیشتره. مثلا آ ۳۵ درصد و ب ۲۵ درصد. اما ب بیشتر به معیارهای امام خامنهای نزدیکتره.
اولا؛ ب اگه واقعا به معیارهای امام خامنهای نزدیکتر باشه، خودش باید به نفع آ بکشه کنار.
دوما؛ اومدیم و ب اعتقاد داشت که آ به هیچ وجه لیاقت ریاست جمهوری نداره و نرفت کنار. آ هم همینطور.
دو تا حالت داره:
شما به ب رای میدید و ج برنده میشه.
همهی طرفداران ب با طرفداران آ متحد میشن و به اونی که محبوبتره (اونی که اکثریت مردم بهش رای میدن) رای میدن و آ رای میاره.
شما کدومش رو بیشتر دوست دارید؟
ما هم مثل شما معتقدیم که باید به تکلیف عمل کرد و نتیجه اونی میشه که خدا بخواد. اما شما از کجا مطمئن هستید تکلیفتون رو درست تشخیص دادید؟ شاید تکلیف، اینجا، ازخودگذشتگی در رای دادن باشه!
این مثال هم بد نیست:
شما فرض کنید فقط دو تا کاندیدا داریم که یکی از یکی بدتره! د بد و ه بدتر!
شما اگه مثل الان بخواید تصمیم بگیرید؛ به هیچکدوم رای نمیدید و ه رای میاره!
اما ما به د رای میدیم که حداقل ه رای نیاره!
اینجا دیگه فقط نتیجهست که مهمه. چون ما اصلا از نظر شما تکلیف نداریم که از د حمایت کنیم؛ چون صالح نیست!
عدم توانایی در پاسخ ِمنطقی، این برخورد انفعالی شما را دربرداشت آقای مستدل!
البته انتشار سوالات بنده از جنابعالی با «خود سانسوری همیشگی در قسمت نظرات سایت شما» خیلی تفاوتی نمی کند اما تکلیف شما برای ما و دوستان مشخص می شود.
سید احمد ها را دریابید آقای قدیانی… 🙂
نسیم…
http://www.nasimonline.ir/NSite/FullStory/News/?Id=520391
دوستانی که مدام از نظر سنجی حرف می زنید!
وقتی توی تهران، در انتخابات مجلس، فقط یکی از کاندیداهای اصلاحات -اونم دور دوم- رای میاره، وقتی یکی مثل میرحسین تقریباً نصف یکی مثل احمدی نژاد رای میاره، طبیعتاً افرادی مثل کواکبیان و عارف و روحانی رأیی ندارن و اصلاً به حساب نمیان! جریان انحرافی هم که از دور خارجه و معلوم نیست بتونه کسی رو از شورای نگهبان رد کنه.
باور کنید رقابت تنها بین اصولگرایانه -طبق نظرسنجی و نه تکلیف- پس طبق نظرسنجی اجازه بدید از بین اصولگرایان به انتخاب اصلح کمی فکر کنیم.
آیا تنها و تنها سخنان همین امروز رهبری برای تشخیص اصلح کافی نیست؟
توجه کنید:
“ایشان در ادامه به بیان برخی ویژگیهای مورد نیاز برای رئیس جمهور منتخب پرداختند و گفتند: رئیس جمهور باید فردی باشد که در درجه اول، ایمان و اعتقاد به خدا، مردم و قانون اساسی داشته باشد و در درجه دوم دارای روحیه مقاوم باشد.
رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: ملت ایران، به دنبال تحقق اهداف و کارهای بزرگی است و اهل تسلیم شدن نیز نیست و کسی نمی تواند با او با زبان زور حرف بزند بنابراین، فردی هم که در رأس قوه مجریه قرار می گیرد باید در مقابل فشار دشمنان، نترس و شجاع و مقاوم باشد و اهل از میدان خارج شدن نباشد.
حضرت آیت الله خامنه ای، حکمت، تدبیر و داشتن برنامه را از دیگر ویژگی های مورد نیاز رئیس جمهور خواندند و افزودند: همانگونه که در سیاست خارجی نیازمند عزت، حکمت و مصلحت هستیم، در مسائل داخلی و اقتصادی نیز به نگاه همه جانبه، بلندمدت و هندسه صحیح نیاز داریم.
ایشان نگاه روزمره به مسائل اقتصادی، تغییر مکرر سیاست های اقتصادی، تکیه بر نظرات غیرکارشناسی و همچنین اعتماد به شیوه های تزریقی و تحمیلی اقتصادی غرب و شرق را مضر دانستند و تأکید کردند: سیاست های اقتصادی باید بر مبنای اقتصاد مقاومتی باشد.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: اقتصاد مقاومتی، اقتصادی است که ساخت درونی آن، مقاوم و مستحکم است و با تغییرات مختلف در دنیا، متلاطم نمی شود.
حضرت آیت الله خامنه ای، تهذیب اخلاقی و درگیر حواشی نشدن را از دیگر ویژگی های مورد نیاز در انتخاب رئیس جمهور، برشمردند…”
قالیباف و اقتصاد مقاومتی؟ به اینجا دقت کنید: “در مقابل فشار دشمنان، نترس و شجاع و مقاوم باشد و اهل از میدان خارج شدن نباشد.”
خیلی عجیبه والله؛
تا روزهای انتهایی نزدیک به انتخابات ۲۷ خرداد آقای قالیباف در صدر همه نظرسنجی ها بود. توی اون انتخابات دشمنانی (البته با معیار برف و آفتاب) مثل کروبی و معین و هاشمی هم بودند. چرا نمی گید به کی رای دادین پس؟؟؟ خب اگه به احمدی نژاد یا غیر اون رای دادین بگید خب.
آآآآآی حزب اللهی های تهران! چرا حاضر نیستین جواب بدین به کی رای دادین؟
ضمنا! فرض کنین همین الان آقای قالیباف در نظر سنجی ها اول باشد(که گویا هست). بینی و بین الله شما به قالیباف رای میدین؟؟ یعنی شماها حجت دارین واسه نوشتن اسم قالیباف در برگه های رایتون؟؟؟…
ایام ماضی خوب مطلب می چپاندی داخل این ویندوز
حالیه اما بی بخار شدی…؟!
حالا که در سیاست ریش نداشته مان افتاده دستت، ادا و اطوار در نیاور…!
برای پنچرگیریِ آن ماشین زوار در رفته ات گذرت به گاراژ نمی افتد؟! نه نمی افتد؟!
عجالتا چند سطر مکتوب کن و ته دیگ مطلب را در بیاور ببینم صیح رأی گیری،
نوچه های گاراژ پای کدام علم بیایند برای سینه زنی؟
پدرآمرزیده حیف که در دل ما پرچمت بالاست و الا می دادم…
لا اله الا الله!
سلام امیرخان! شما زنده ای، چون قصه زنده است و چون هنوز قلب ادبیات داستانی انقلاب اسلامی در سینه گرم و مهربان شما می تپد….
امیرخان! در «عصر خان گزیدگی»، تو نشان دادی آدمی هم می تواند «خان» باشد و هم مهربان. همه به شما…( دوست دارم تو صدا کنم شما را) همه به تو «امیرخان» می گفتند! مثل الان…
خوب می شود دوباره امیرخان، امیر قطعه ۲۶ شود!
حضرت آقا: ملت باید تلاش خود را بکند، باید زحمت بکشد و دنبال اصلح بگردد. من مکرّر عرض کرده ام که مسئله، مسأله ى دین و خدا و اداى تکلیف است. همچنان که اصل انتخابات یک تکلیف الهى است، انتخاب اصلح هم یک تکلیف الهى است. قبلًا هم گفتیم که تفاضل و لو کم باشد، در این قضیه بسیار است. باید بگردید، بین خودتان و خدا حجّت پیدا کنید؛ یعنى بتوانید از راهى بروید که اگر خداى متعال پرسید شما به چه دلیل به این فرد رأى دادید، بتوانید بگویید به این دلیل. بین خودتان و خدا، دلیل و حجّتى فراهم کنید و بعد با خیال راحت بروید رأى بدهید.
بیانات در دیدار مردم پاکدشت:
“مردم باید با چشم باز در این صحنه ى مهم حاضر شوند و ان شاءاللَّه خداى متعال کمک کند و دلهاى مردم را هدایت کند تا فرد با کفایت، شجاع، با اخلاص، داراى روح مردمى، شاداب و با نشاط، مؤمن به هدف ها و ارزش هاى انقلاب، مؤمن به مردم، مؤمن به نیروى مردم و معتقد به حق مردم را انتخاب کنند؛ این مهمترین بخش مشارکت عمومى مردم در امسال است.”
من به حسین قدیانی رای میدم
داداش به کی رای میدی؟
داداش حسین وقت کردین این تلخ نوشته رو هم بخونید:
http://nasehon.ir/%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%AA/#respond
میلاد خانم حضرت زهرا، بر اهالی قطعه مقدس ۲۶ مبارک باد…
اَللهُمَ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعلِها وَ بَنیها
عَدَدَ عِلمِ الله
زِنَةَ عَرشِ الله
باقیةً بِبَقاءِ الله
دائِمَةً بِدَوامِ مُلکِ الله
عَدَدَ ما خُلِقَ و ما یُخلَق
وَ العَن اَعدائَهُم کَذالِک
http://up.toca.ir/images/pchyd9oru1o4nebua09.mp3
http://up.toca.ir/images/3eifr28wfuf06zefx9h0.mp3
____*;*%;*
__%;*%;*%;*
______)i(
_____ (_ )
عیدتون مبارک!
خانمها و معلمها؛ روزتون مبارک!
دقت کردین…؟
سکوت (گفت و شنود)
گفت: یکی از ضد انقلابیون فراری در سایت بالاترین خطاب به گروههای اپوزیسیون نوشته است؛ مگر از اپوزیسیون در داخل و خارج کشور غیر از فحش و بد و بیراه به رژیم چه کار دیگری ساخته است؟
گفتم: خب! حرف حساب زده! دیگه چی؟
گفت: پیشنهاد کرده که اپوزیسیون به جای فحش دادن یک ماه سکوت کند و با بررسی همه جوانب، یک راهکار موثر پیدا کند.
گفتم: مثلا چه راهکاری؟!
گفت: چه عرض کنم؟! فکر نمیکنم غیر از فحاشی کار دیگری از آنها ساخته باشد!
گفتم: یارو به رفیقش میگفت؛ هر وقت خیلی عصبانی شدی، ده دقیقه سکوت کن! حتما فحشهای آبدارتری به یادت میآید!
یا حسین…
واقعا چه علاقه ای به این بحث های سیاسی دارید ها!؟
حالا توصیف این خواص رو از زبان حضرت علی (ع) بخونید:
خواص و نزدیکان کسانی هستند که به هنگام فراخی و آسایش بر دوش والی
باری گرانند و چون حادثه ای پیش آید کمتر از هر کس به یاریش برخیزند و خوش ندارند که به انصاف درباره آنان قضاوت شود. اینان همه چیز را به اصرار از والی می طلبند و اگر عطایی یابند، کمتر از همه سپاس می گویند و اگر به آنان ندهند،
دیرتر از دیگران پوزش می پذیرند. در برابر سختیهای روزگار، شکیباییشان
بس اندک است. اما ستون دین و انبوهی مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان، عامه مردم هستند، پس، باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشان افزونتر باشد.
***************************************
اون از خواص جماران نشین، این هم از خواص پاستور نشین.
پس زیاد غصه نخورید که از کدوم حزب رای میارن، آخرش همینی هستن که
حضرت فرمود.
سلام به همگی؛
اینترنت رو زیر و رو کردم پیدا نکردم!
دنبال آرشیو روزنامه کیهان سه ماهه اول سال ۱۳۸۴ می گردم. یعنی ماه های فروردین و اردیبهشت و خرداد ۱۳۸۴
هر کی برام پیدا کنه یه شیرینی مفصل نزد ما داره.
هوشیار باشیم! قالیباف و روحانی، هر دو از اصحاب هاشمی هستند. ان شاءالله ۲۳ خرداد شاهد تشییع جنازه هاشمی و اعیان و انصارش خواهیم بود.
زنده باد خامنه ای
زنده باد ایران اسلامی
مرده باد اسرائیل
با سلام؛
آقای قدیانی عزیز!
مواضع حضرات اصولگرا را در مورد هولوکاست و سیاست خارجی دولت که بارها مورد تمجید رهبری قرار گرفته را، در این روز ها حتما شاهد بوده اید. که با اندک تفاوتی معنی جمله راس فتنه “ما با اسرائیل سر جنگ نداریم” می دهد. و البته سکوت پایداران بر مواضع خود در مقابل این وادادگی در مقابل دشمن، مثل اینکه احتمالات یک در میلیون فقط مختص احمدی نژاد و نزدیکان اوست.
و در این موارد فقط حسن ظن از طرف حضرات مورد توجه است.
از طرف دیگر سخنان جدید آقازاده مطهری بد جوری بوی تهدید رهبری و مسئول دانستن ایشان در حمایت گفتمانی رهبر عزیز از دولت را می دهد.
آقای قدیانی؛ شما هم مانند اصول گرایان به این قضایا واکنش نشان می دهید؟
آیا این موضوع شایسته یک مطلب انتقادی نبود؟
امان از قبیله گرائی… امان…
با سلام و احترام…
مراقب ماموریت مجریان قطره چکان های جام زهر باشیم!
سلام؛
خدا قوت!
چشم به راهیم که قطعه به روز شود.
شکسته نفسی! (گفت و شنود)
گفت: سایت یکی از نامزدهای احتمالی ریاست جمهوری از قول وی نوشته است؛ «من هیچوقت قاطع نگفتم که نمیآیم، چرا که نمیدانم در آن صورت جواب خدا، امام و مردم را چه میتوانم بدهم»؟
گفتم: در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸، فتنهگران مورد حمایت همین آقا، به ساحت مقدس حضرت امامحسین(ع)، اهانت کردند، تصویر مبارک حضرت امام(ره) را پاره کردند. قید اسلام را از جمهوری اسلامی حذف کردند، به نفع آمریکا و اسرائیل شعار دادند و… ولی این آقا به فکر نبود که جواب خدا و امام و مردم را چه بدهد؟!
گفت: چه عرض کنم؟! مثل اینکه دنیا برای بعضیها بدجوری وارونه شده است؟!
گفتم: شخصی در حال مناجات میگفت؛ خدایا مرا نیامرز! خدایا از سر تقصیرات من نگذر، خدایا مرا مشمول عفو خود قرار مده!… از او پرسیدند این چه نوع دعا کردن است؟ و طرف گفت؛ هیس! دارم شکسته نفسی میکنم!
زنده باد خامنه ای
به عنوان مثال (و فقط به عنوان مثال) فرض کنید از میان این جمع، حجت الاسلام ابوترابی، اصلح باشد اما در نظرسنجی ها، رتبه شان پایین باشد. آیا عقل و تدبیر و بصیرت و هوشیاری حکم نمی کند که برای نباختن در انتخابات به هاشمی و خاتمی و مشایی یا هاشمی چی ها و خاتمی چی ها و مشایی چی ها، (اعوان فتنه و انصار انحراف) برویم دنبال آن اصول گرایی که شاخصه رای بیشتر را نیز دارد؟!
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چون به قطعه مقدست معتاد شده ایم برای چندمین بار متنت و بازتاب کامنتی ات را خواندم.
پیش فرض شما این است که اصولگرایان مجبور به رقابت با هاشمی یا خاتمی یا کسانی از جنس خاتمی و هاشمی شوند. درست است یا نه؟
اگر همه دنیا ندانند تو یک نفر آقای قدیانی می دانی که خاتمی تایید صلاحیت بشو نیست. ( فعلا هاشمی به کنار) خب! هیچ احدالناسی غیر از این دو نفر یارای رقابت با اصولگرایان رو ندارند و نداشتند. ( تاسف میخورم که خاتمی چقدر بزرگ شد با این تعریف من و شما) آقای قدیانی! فقط به شرط حضور هاشمی آن خطری را که شما نگرانش بوده ای محتمل می شود. فقط احتمال رای آوی هاشمی است و لا غیر از این. حالا خدا وکیلی! آقای قدیانی مگر احتمال ورود هاشمی چند درصد است؟ ۵۰%؟ ۳۰%؟ ۵%؟ چقدر؟ تکلیف ما را روشن کن! شما هر قدددددددددددددددددددر این نظرسنجی و ارزش و اهمیت و اعتبار آن را بزرگ میکنی یعنی اینکه احتمال آمدن هاشمی به همان اندازه زیاد است. این تحلیل به شما نمی آید جناب قدیانی.
من می دانم … یعنی حدس می زنم که شما … بله! خود شما هم احتمال بسیار زیادی می دهی که رقابت امسال رقابتی است در بین دایره اصولگرایان. (با فرض اصولگرا بودن جناب قالیباف در همه ادوار) و اگر چنین است چرا چنین مطلبی؟؟
تمااااااااااااام ملاکهایی را که رهبری معظم درباره رسیدن به آن کسی که باید نامش را در برگه رای بنویسیم مرور میکنیم هیچگاه نمی رسیم به این مطلبی که شما میفرمایید. امروز مجدد آقا فرمودند: نگویید که یک رای من مهم نیست و… (قریب به مضمون) مطالعه این جمله (اگر بدون پیش زمینه ذهنی باشد) و دیگر سفارشات آقا درباره انتخاب اصلح، منافات دارد با فلسفه نظرسنجی آقایان ائتلاف ها.
من مانده ام…
عکس شهدا را می بینیم ولی عکس آنها عمل می کنیم…
حلول ماه رجب و میلاد آقا امام محمدباقر(ع) بر اهالی قطعه ۲۶ مبارک باد!
http://uploadtak.com/images/z874_Khalaj_01.mp3
به به. اکبر آقا و اسی هم وارد گود شدن! با اینکه امسال هیچ
رغبتی به اخبار انتخابات نداشتم، ولی به نظر میرسه این انتخابات یکی
از پیچیده ترین و در عین حال، جالب ترین انتخابات تاریخ جمهوری اسلامی است!
حضور همزمان اصحاب فتنه و انحراف و انقلابی و استوانه ای و دولتی و
غیر دولتی و حتی تر! بهروز وثوقی!! روزهای تکرار نشدنی ای رو بوجود میاره.
نکته دوم اینکه چرا مطلب دیشبت رو حذف کردی؟
اسلامی ایرانی؛
آن متن فردا عینا در قطعه ۲۶ به روز می شود. به علت انتخابات و حجم بالای اخبار، چاپ متن، یکی دو روزی در روزنامه جوان به تاخیر افتاد.
در ضمن، مطالب وعده داده شده هم ان شاء الله فردا در قطعه ۲۶ آپ می شود که بی ارتباط با مسائل امروز ثبت نام ها نیست.
من که راستش را بخواهید با جان گرفتن دوباره قلم آتشین داداش حسین هیچ مشکلی ندارم! 🙂
یک تیر و سه نشان:
برگه های رای ما سه نشان را همزمان خواهد زد: فتنه و انحراف و اشرافی گری را
کدام گزینه صحیح تر است؟؟؟؟
هاشمی اومده تا:
۱- سرخوردگی و باخت مفتضحانه خاندان اشراف در فتنه ۸۸ از جبهه ولایت را جبران کند؟
۲- نمی توانست نیاید. چون در مقابل خاندان اشراف گویا اراده ای ندارد و اونانند که این را هل داده اند به ثبت نام. عبور خاندان از بزرگ خاندان ولو به قیمت ذبح تمام اعتبار او ( البته اعتباری که اخیرا باز از ناحیه رافت و کرامت نظام و حضرت آقا به او داده شده است. وگرنه او با نامه اش بی اعتبار محض شده است برایمان)
۳- اومده تا از رای اوری احتمالی یکی از کاندیداهای نزدیکتر به گفتمان اصیل انقلاب جلوگیری کنه و با ورود خودش اصولگرایان را به همگرایی بیشتر حول کاندیدای واحدی که دارای مقبولیت بیشتری و نه صالحیت بیشتری داره سوق بده
۴- اومده چون ذاتا قدرت طلب بوده و دوس داره همیشه در راس باشه. ضمن ا ینکه روی حمایتهای اهالی فتنه و ضدانقلاب خارج نشین و رسانه هاشونم حساب ویژه باز کرده.
۵- هاشمی واقعا انقلاب رو در خطر میدونه و بر اساس تکلیف اومده تا تا آخرین قطره نفسش!! برای انقلاب کار کنه و کشوری رو که اون رو به سراشیبی میدونه نجات بده
سلام علیکم و رحمت الله
چه انتخاباتی شود امسال!!!!!
این همه کاندید یه شبه از تو لپ لپ در اومدن؟! جمیعا یاد گرفتن خودشون رو حامی ولایت فقیه نشون میدن، آدم چه میدونه کدومشون واقعا ولایی هست؟ من که به هیچ کدومشون امیدی ندارم. تازه! با این رقابت نابرابر، کی میخواد حریف آقای دامت برکاته بشه، همین امشب توی سوپری میگفتن اکبرجون تا کاندید شد دلار ۲۰۰ تومن پایین اومد. شیخ رئیس جمهور شود باید به فائزه بگوییم دختر شاه، اهالی قطعه هم باید برای شهادت آماده شوند.
جناب احمدی نژاد هم که آخرین شاهکارش رو با حمایت کردن مشایی به ثبت رسوند تا بار دیگر بر طبل رسوایی ما بکوبد، این رئیس جمهور منتخب!!!
بدبختی ما یکی دو تا نیست.
جه انتخاباتی شود امسال!!!!!!
خدا خودش ما رو از حیرونی نجات بده
آقای قدیانی شما که اطلاعات سیاسی تون بیشتره یه کم شفاف سازی کنید. ممنون
آجرک الله یا بقیة الله…
شهادت آقا امام علی النقی بر اهالی قطعه ۲۶ تسلیت باد…
http://uploadtak.com/images/b7858_motieimadheemamhadi0.mp3
زیارت جامعه کبیره:
http://www.uploadtak.com/images/v9234_motieiziaratejameeka.mp3
سلام قدیمی ها؛
نه باید هاشمی را اینقدر بزرگ نکنید.
والعاقبه للمتقین است انشاالله
فقط قالیباف/ خادم واقعی و جهادی……………..
«همت جهادی»
خبر شلیک موشک به حرم حضرت زینب (س) دروغ بود و تکذیب شد!!!!!!!!!!
سلام داداش حسین عزیز؛
قبلا نظرات در اینجا حرمت داشت چرا باید نظرات را به زعم خود ویرایش کنیم.
شما که هنوز یاد بخیه های سرت تو حوادث ۹ دی هستی و جانباز فتنه ای شما امانتدار ما باش.
یا حق
زبانم ناتوان از سپاس جبران گونه است، بخاطر لطف بیکران شما… همواره تندرست و کامیاب و شاد باشید. فدای شما