«آه» می گیرد، نه «دادگاه»

بازتاب/ از جبهه تا اقتصاد

۱: ناظر بر پلاکی که درباره مظلومیت «کربلای ۴» نوشتم، عصر دیروز یکی از جانبازان ارتشی همان عملیات تماس گرفت و با اشاره موشکافانه به نحوه هر ۲ عملیات «کربلای ۴» و «کربلای ۵» حرف هایی در تایید مطلب زد که خلاصه اش در ادامه می آید؛

«میان کربلای ۴ و ۵ کمتر از ۲ هفته فاصله است. لذا زیاد از حد جدا کردن این ۲ عملیات به صلاح نیست. نه اینکه فقط مصلحت نباشد، واقعیت هم نیست. حقیقت هم نیست. کربلای ۵ در اصل ادامه کربلای ۴ است و همان اهدافی را دنبال می کرد که برای کربلای ۴ متصور بود. به عبارتی کربلای ۴ مرحله اول عملیات کربلای ۵ است، اما به عبارت بهتر، پیروزی در کربلای ۵ برای «فتح الفتوح» دانستن کربلای ۴ کافی است. به هیچ لحاظ، به خصوص الحاظ نظامی، این ۲ عملیات جدای از هم نیستند. ما در مراحل ابتدایی عملیات معجزه آسایی مثل «الی بیت المقدس» نیز شاهد بعضی شکست های سنگین بوده ایم، و متاثر از همین شکست های اول کار، می بینیم که اغلب شهدای فتح خرمشهر، یا شب شروع عملیات به شهادت رسیده اند یا روز بعدش، اما این شکست های ابتدایی، درجه آخر منجر به حماسه ماندگار سوم خرداد شد. قصه شکست ظاهری کربلای ۴ و پیروزی واقعی کربلای ۵ عینا همین است. بنابراین هر ۲ عملیات را باید در یک منظومه گردآورد و به یاد آورد؛ رسیدن به دروازه های شرق بصره، محصول خون شهدای غریب، گمنام و مظلوم کربلای ۴ است. ما وقتی سخن از جنگ در دی ماه سال ۶۵ می رانیم، داریم حرف از یک عملیات بزرگ می زنیم. فتح الفتوحی که نامش «کربلای ۴ و ۵» بود، نه «کربلای ۴» جدا و «کربلای ۵» جدا! دود این جدایی مصطلح، به چشم همان مادر شهیدی می رود که به غلط فکر می کنیم جگرگوشه اش، «شهید شکست» بوده است!»

چه خوب، به بهانه این بازتاب مبارک، صلواتی بدرقه ارواح مطهر شهدای «عملیات کربلای ۴ و ۵» کنیم.

۲: معمولا ماه های آخر سال، حقوق کارمندان و کارگران با تاخیر به حساب ایشان ریخته می شود که قشر کثیری از افراد جامعه اند.

الغرض، یکی از اقوام، بعد از خواندن متن «رو که نیست…» زنگ زد و گفت: «خطاب به بعضی ها بنویس؛ حقوق مان را بدهند، لازم نیست یارانه ها را ۵ برابر کنند!»

عموعلی البته حرف های دیگری هم زد که من چون دوست ندارم برای گردانندگان «جوان» درد سر درست کنم و خودم نیز راهی دادگاه شوم، «نسخه بصیرت» تجویز می کنم برای همگان!

سیاست/ اپوزیسیون نماها!

به جز صحبت های مغشوش فاطمه هاشمی که دوشنبه در ستون «پلاک»، فقط فراز کوتاهی از آن نقد شد، «ف. ه» در عرض کمتر از ۱۰ روز، دو نامه تند و آتشین نوشته. ضمن عذرخواهی از محضر شما خوانندگان، اشاره می کنم به ۲ جمله از این ۲ نامه که فراوان شاد کرد دل ضد انقلاب را.

اگر قرار بود اندیشه و قلم تا ابدالدهر زندانی شوند، محمدرضا پهلوی هرگز سقوط نمی کرد(!)

زندان جمهوری اسلامی پر شده از انسان های بافضیلت، عالم، اندیشمند، مبارز و آگاه(!)

بعله! از قرار زندان بودن آقازاده های فتنه گر، خیلی توفیری با روزگار آزادی شان ندارد. من اما خیلی بنای نقد ۲ جمله فوق را ندارم، که از اساس، بی اساس است، لیکن از آقای هاشمی به عنوان کسی که سال ها زندان محمدرضا پهلوی را درک کرده، تمنا دارم تفاوت زندان این نظام با زندان ستم شاهی را برای «ف. ه» تبیین کند.

جز این تمنا، مابقی حرفم، دلسوزی برای واژه مظلوم «اپوزیسیون» است! واقعا دمی باید درنگ کرد؛ این چه گونه نادری از اپوزیسیون است که از یک سو در رفتار، آتش بیار معرکه ۸۸ می شود و در گفتار، تندتر از هر اپوزیسیونی، علیه نظام مقدس ۳۰۰ هزار شهید، لجن پراکنی می کند، و از دیگر سو، مصلحت بیش از همه، شامل حال شان می شود، از همه بیشتر، تخفیف در محکمه می گیرند، بیش از همگان، «شتر دیدی، ندیدی» به استقبال شان می آید، در نظام، آنقدر حق و حقوق و صندلی و میز و پول و وثیقه و سند و جایگاه و شان و دانشگاه آزاد واحد لندن دارند که حتی برای دولت آینده، ندای «وحدت/ آشتی ملی» سر می دهند، عمدتا از موضع امام و انقلاب و اسلام و جنگ و زندگی و سازندگی حرف می زنند، قدرت و ثروت را به یمن همین انقلاب، توامان دارند، اصل کاری ترین اصل کاری ها شمرده می شوند، در جایگاه تشخیص مصلحت می نشینند، کنار بزرگان از جایگاه حکومت سخن می گویند، خط می دهند، خط کشی می کنند، عکس می گیرند، برای اداره امور، نقشه ترسیم می کنند، و کافی است از گل نازک تر، کسی به ایشان بگوید، حتی نماینده مجلس هم که باشد، روانه دادستانی و محکمه دشوار می شود؟!

حقیقتا کجای این دنیا، کدام نظام، همچین اپوزیسیونی دارد که هم خود را عملا و علنا صاحب انقلاب می دانند و هم زبان ضد انقلاب در کام می گیرند؟ عجبا! «ف. ه» از نظامی این همه بد سخن می گوید که ابوی شان همیشه عضو سرانش بوده؛ یا به انتخاب، یا به انتصاب. باید تمنا کرد از آقای هاشمی که به آقازاده هایش بگوید؛ «جمهوری اسلامی برای خاندان ما یکی، هرگز نظام بدی نبوده!»

من گاهی که اپوزیسیون دیگر نظام ها را نگاه می کنم، عجیب دلم برای شان می سوزد! و عجیب تر، دلم برای خودمان! روزگار جالب ما را ببین که به فرزندان آقای هاشمی رفسنجانی، باید بگوییم «اپوزیسیون!» حکایت خر و خرما، من که آخرش هم نفهمیدم؛ انقلاب بیشتر مال بعضی هاست، یا ضد انقلاب بیشتر مال بچه های شان؟!

از انقلاب، چه گیر بچه رزمنده های «کربلای ۴ و ۵» آمد، چه گیر بعضی ها؟! دیگر به چه می گویند کفران نعمت؟!… و البته کفران ثروت و قدرت و مکنت و مصلحت و منفعت و سیاست و… کلا کفران همه چی، حتی کفران اپوزیسیون؟! کاش به جای «دادگاه حکومت»، «آه ملت»، محاکمه کند ایشان را. باورم هست عاقبت، این «آه»، بهتر از «دادگاه» می گیرد.

تلنگر/ مدعی العموم کجاست؟!

بار دیگر ۲ جمله فوق الذکر را بخوانید. مدعی العموم، واقعا «مدعی» کدام «عموم» است که در ورای سکوتش، آقازاده ها زندان را با هتل اشتباه گرفته اند؟! آیا عمود خیمه انقلاب نیز شامل این «عموم» می شود؟! بار دیگر ۲ جمله فوق الذکر را بخوانید. یعنی نطق فلان نماینده، بدتر از این ۲ جمله بود؟! یعنی این نظام، با همه خون شهدایش، حتی اندازه خاندان اشراف هم شان و منزلت ندارد؟!

طنز/ قبض برق

بگذریم… که مدت هاست عادت کرده ایم به گذشت! دیشب در وبلاگم، یکی کامنت خصوصی گذاشته بود؛ «فلانی! من قبلا که از خانه بیرون می رفتم، مثل اغلب مردم، چراغ ها را روشن می گذاشتم تا دزد خیال کند در خانه ایم، اما حالا هر جور که حساب می کنم می بینم اگر چراغ ها را خاموش کنیم و دزد خانه مان را بزند، به صرفه تر است!!» جوان/ ۶ دی۱۳۹۱

سه متن آخر صفحه «۰۶ : ۲۰» وبلاگ «قطعه ۲۶»

– تیر خلاص و مزد اخلاص

– چرا با پول وثیقه، بخاری نمی خرند برای شین آبادی ها؟!

– عالیجناب! شما هم با ما لعنت کن پدر مادرش را

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    بسم الله…

  2. ستاره خرازی می‌گوید:

    – زندان جمهوری اسلامی پر شده از انسان های بافضیلت، عالم، اندیشمند، مبارز و آگاه(!)

    راست میگه دیگه!
    چرا ناراحت می شین؟
    منظورش خودشه و داداششو و دار و دستشون.
    پس چی؟
    بنویسه زندان جمهوری اسلامی پر شده از دزد و مال بیت المال خورو قاچاقچی و بقیه کارهاشون که خودشون می دونن؟!
    آدم عاقل به خودشو خانوادش فحش می ده؟
    فقط اسم زندان رو می برد بهتر بود…

  3. سیداحمد می‌گوید:

    سلام خدا بر شهیدان…

    اما… باز هم خاندان منحوس رفسنجانی!
    چند بار نطق نماینده مجلس مذکور را گوش کردم، هیچ حرف خاصی نزده بود بنده خدا!
    مدعی العموم (شما بخوانید دایه مهربان تر از مادر برای رفسنجانی ها) نسبت به تک تک جملاتش اعلام جرم کرده!
    مگر مهدی هاشمی شاه کلید فتنه نیست؟!
    مگر خودش رسما نگفت معرکه ۸۸ را من به پا کردم؟

    خدا عاقبت ما را ختم به خیر کند؛ فقط منتظرم ببینم عاقبت ماجراهای این خاندان به کجا ختم می شود!!!

  4. سیداحمد می‌گوید:

    کلی از زندان و شرایطش ایراد گرفته که کوچک است و کثیف است و بی احترامی می شود به زندانیان و …

    خب زندان است دیگر؛ منزل بابا جانت که نیست!
    خدا، فقط خدا شر این خاندان را از سر ما کم کند…

  5. ببر مازندران می‌گوید:

    از تیتر و عکس خیلی خوشم آمد!!

  6. ستاره خرازی می‌گوید:

    ………………………

  7. سیداحمد می‌گوید:

    کامنت هایی که نیاز به ویرایش داشته باشد، نقطه چین می شود… برای بار هزارم، درست و صحیح کامنت بگذارید.

  8. سالار می‌گوید:

    سلام…

  9. مسعودساس می‌گوید:

    یاد قدیم به خیر…
    چه خاطراتی زنده شد دوباره…

  10. یه دوست می‌گوید:

    هر چه را ما در جبهه ها آموختیم، از “خون” یاد گرفتیم. هی خون بود که ریخته شد و دشتها را گلگون کرد. ما روی این خونها راه رفتیم و تجربه آموختیم… خدا نکند روزی این خون ها را فراموش کنیم و به این خونها خیانت کنیم. (شهید همت)

  11. آزاد اندیش می‌گوید:

    شب امتحان هم نمی تونیم از خوندن متن هاتون بگذریم!

  12. سیداحمد می‌گوید:

    این نشانه ها دیدنی نبود؟! (یادداشت روز)
    http://www.kayhannews.ir/911006/2.htm#other200

  13. به جای امیر می‌گوید:

    سامانتا (گفت و شنود)

    گفت: گروه های اپوزیسیون خارج کشور بدجوری به مشاور ارشد و فراری موسوی گیر داده و او را مسخره می کنند.
    گفتم: چرا؟! چی شده که حالا به فکر مسخره کردن او افتاده اند؟!
    گفت: می گویند اول شک داشتیم ولی تازه متوجه شده ایم که اردشیر امیرارجمند عامل جمهوری اسلامی است و مخصوصا او را از زندان فراری داده اند که اطلاعات اپوزیسیون را به ایران منتقل کند.
    گفتم: خانمی با ملاقه محکم زد توی ملاج همسرش، شوهر پرسید برای چی می زنی؟ و خانم گفت؛ سامانتا کیه که اسمش رو توی دفترچه تلفنت نوشتی؟ شوهر گفت؛ اسم اسب مسابقه است که روی اون شرط بندی کردم! چند روز دیگه خانم با ماهیتابه کوبید توی ملاجش و وقتی پرسید چرا؟ گفت؛ امروز اسب مسابقه ات بهت زنگ زده بود!

  14. شیدا می‌گوید:

    ………………

  15. جماران می‌گوید:

    در مکتب امام

    لحظه ای هم مسئول ضد اسلام را تحمل نمی کنیم!
    اگر در یک میلیون احتمال، یک احتمال ما بدهیم که حیثیت اسلام با بودن فلان آدم (مسئول) یا فلان قشر در خطر است، ما مأموریم که جلویش را بگیریم، تا آن قدری که می توانیم. هر چه می خواهند به ما بگویند، بگویند.
    صحیفه نور – ج ۱۶ – ص ۲۱۲

  16. عربشاهی می‌گوید:

    سلام. جوابیه خانواده هاشمی به نطق حجة الاسلام حمید رسایی، که امروز در مجلس شورای اسلامی قرائت شد؛ در وبسایت ها منتشر شد.
    باز هم مثل همیشه همان تعریف و تمجیدهای قدیمی و همیشگی… (یه جورایی شرح تفصیلی اعزای خاندان!!)

    http://www.khabaronline.ir/detail/266397/politics/parliament

  17. مجنون می‌گوید:

    سلام؛
    ممنون حسین آقا.
    چند نکته کلیدی و مهم تو یه مطلب آورده بودید، حتی طنزشم خیلی نکته توش داشت…
    یا علی

  18. عمار می‌گوید:

    آه می گیرد، انشاالله.

  19. بشیر می‌گوید:

    سلام. تشکر.

  20. جمکرانی می‌گوید:

    علت آزادی مهدی هاشمی:

    باید، کسی به قامت این قلچماق را
    بیرون کنی زبند ،که جا باز تر شود

    قوه محترم قضا! از این که به فکر بقیه مجرمین هستید ممنونیم.
    بالاخره بقیه مجرمین هم جا می خواهند.

  21. سلام علیکم می‌گوید:

    …………………………………………

  22. لعنت بر ضد ولایت فقیه می‌گوید:

    شما یه کشور جمع و جور سراغ ندارید؟…

  23. صاعقه گمنام می‌گوید:

    آــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه را اینگونه می کشند…
    آه یعنی بلاخره می گیرد.
    اما شاید داد-گاه یعنی: گاهی داد(حق) گاهی هم نداد(تبعیض)!!!

  24. پورکاوه می‌گوید:

    یعنی این نظام، با همه خون شهدایش، حتی اندازه خاندان اشراف هم شان و منزلت ندارد؟!!!!

  25. برف و آفتاب می‌گوید:

    مار تو آستین پرورش دادن شنیدین؟ ما داریم مار تو زندون پرورش می‌دیم!

  26. چای پولکی می‌گوید:

    سلام؛
    بخوانید جوابیه ش رو! ببینید چه زنجه موره ای راه انداخته!
    گشته گشته، از تو کل تاریخ انقلاب چند جمله در وصف خودش، اون هم به صورت دوپهلو، پیدا کرده و بهش استناد کرده!

  27. لبیک یا حسین می‌گوید:

    راستی ما هم یک شهید دادیم در این عملیات، “شهید سید محسن مدرس”

  28. مسعودساس می‌گوید:

    ایشاالله یه روز آه مادران شهدا می گیره دامن دب اکبر و ایل و طایفه شو…

  29. هوشنگ می‌گوید:

    یک از راههائی که میتوان از آن مسیر با اپوزیسون نما مبارزه شود، بیان سوابق انقلابی و مبارزات خانواده اشراف برای ضد انقلاب داخل و خارح است.
    بگمانم که اگر سوابق انقلابی و مبارزاتی را در کنار فیس و افاده ای که برای انقلاب و نظام می آورند و سبب دلخوشی ضد انقلاب را فراهم میکند، با هم درج شود، ضد انقلاب چون با چهره ای منافقانه روبرو میشود، در این گرداب می اقتد که از کدام دفاع و کدام را بزند.
    در این صورت دست فتنه بیش از پیش خالی میشود.

  30. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    پسته بر هر دزدی در زندان، باباست!
    حبس در زندان به از مهمانسراست!!

    هر که باغش بیش، حرفش پیش تر
    عفت و ارثِ به نامش(!)، بیش تر…!

    از برای او بسی در دادگاه
    حکم صادر می شود بر جلبِ آه…!

    هر که گوید کار و بارش سکه است
    ناخنش در لای پوستِ پسته است!

    پسته آدم می کند حیوان را
    گرم می سازد دمِ زندان را…!

    بس کنم این معر، دیگر کافیه!
    نه ردیف دارد نه وزن نه قافیه…!!

  31. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    تابستان ۸۵ بود. چند ماه پیش از این ‌که اسماعیل به استخدام نیروی انتظامی در بیاید، با بچه‌های هیئت، اردو رفته بودیم مشهد مقدس. روز آخر، من و اسماعیل با هم برای وداع رفتیم. وقتی داشتیم از در «باب الجواد(ع)» بیرون می‌آمدیم، اسماعیل به من گفت: هادی! وداع آخر، هر چه از آقا بخواهی، می‌دهدها!

    هر کدام به گوشه‌ای رفتیم و شروع کردیم به درد دل کردن. از حرم که بیرون آمدیم، اسماعیل به من گفت: هادی! از آقا چه خواستی؟

    گفتم که: زندگی خوب، شغل خوب، همسر خوب و…

    اسماعیل جور دیگری نگاهم کرد و گفت: هادی! ضرر کردی! من از آقا فقط شهادتم را خواستم. تصمیم گرفتم که در نیروی انتظامی استخدام بشوم و ان‌شاءالله همان‌جا هم
    شهید بشوم.

    راستش، من حرفش را جدی نگرفتم، آخر الآن شهادت؟ چه‌ طوری؟ مگر می‌شود؟ گذشت، تا پیکر بی‌جان و غرق به خون اسماعیل را دیدم که روی دست مردم داشت به سمت گلزار شهدا می‌رفت. آن وقت فهمیدم که ما کجا بودیم و اسماعیل کجا؟!… (به نقل از «هادی صالحی»، از دوستان شهید)

  32. مجید م می‌گوید:

    – “زندان جمهوری اسلامی پر شده از انسان های بافضیلت، عالم، اندیشمند، مبارز و آگاه(!)”

    این اراجیف از حروم لقمگی گذشته و به حرامزادگی رسیده!

  33. لعنت بر ضد ولایت فقیه می‌گوید:

    عاشق این نقطه چین کردنتم! نکته سنج…

  34. م.طاهری می‌گوید:

    بعد از دو سه هفته ای خدا را شکر مشکلم بر طرف شد و برگشتم. ربطی به پست نداشت ولی خودم خیلی خوشحالم که برگشتم.

  35. جمکرانی می‌گوید:

    پایان نامه هاشمی به مجلس!

    به فدای خاندانم همه ى نظام هستی
    سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

  36. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    حقیقتا محققین باید روی ژن ها و کروموزوم های خاندان هاشمی کار کنند؛ بلکه مشخص شود علت اعتماد به نفس های فوق العاده و عجیب و غریب شان چیست؟! اگر ژن اش کشف شود، تحول شگرفی در علوم رخ می دهد و کمکی می شود به عزیزانی که اعتماد به نفس های پایینی دارند، بلکه این خانواده اسباب خیر شوند و لااقل یک جایی به درد بخورند.

  37. ببر مازندران می‌گوید:

    به این رفسنجانی پر تلاش و خدوم بگیم بعد از شکایت از نماینده مجلس، بره از این آقا هم شکایت کنه. حرف های این آقا خیلی داغ تر از حرف های نماینده مجلسه!!

    http://www.jahannews.com/vdceew8wnjh8pvi.b9bj.html

  38. سجاد می‌گوید:

    میگم اگه یه نفر به خاطر خدا زندان شاه بره، احتمالا باید منت بذاره سر مردم؟!

  39. کورش می‌گوید:

    داداش قدیانی! شما خیلی از ما حمایت کردی، دمت گرم.
    بازم شرمنده لینک تبلیغات وبلاگمو میزارم.
    دوستان در نظرسنجی ما شرکت نمائید.

    http://iran-election2013.blogfa.com

  40. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    من فکر کنم از این پارس جنوبی، یه لوله کشیدن به نیاوران!
    هرچقدرم تو بالشتت پول جمع کنی، نمیتونی این همه آدم رو بخری.
    باید یه چاه نفتی، گازی، چیزی زیر تشکش داشته باشه، که کل یوم رو
    تطمیع میکنه. امان از این بشر حریص سیری ناپذیر.
    کشتی هوایی “زپلین” هم بود تا الان می ترکید.

  41. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    راستی، این اصطلاح “حزب بابا” تیتر خورش ملسه.
    میتونی برای این دکمه، یک کت قشنگ بدوزی؟

  42. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    چه خوب، به بهانه این بازتاب مبارک، صلواتی بدرقه ارواح مطهر شهدای «عملیات کربلای ۴ و ۵» کنیم.

    “اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم”

  43. علیرضا می‌گوید:

    سلام؛
    خیلی وقت بود به قطعه ۲۶ سر نزده بودم. یاد اون روزهای سال هشتاد و اشک بخیر که با متن های داداش حسین حال می کردیم.
    من دلم برای متن “چهارشنبه” تنگ شده…

  44. سیداحمد می‌گوید:

    خجسته باد فرارسیدن سالروز زیباترین چهارشنبه خدا، بر حماسه سازان ۹ دی!

    “۹ دی” نوشت های سال ۹۰؛ به همراه بهترین متنی که در وصف ۹ دی نگاشته شد!
    http://www.ghadiany.ir/?p=10816
    http://www.ghadiany.ir/?p=10731
    http://www.ghadiany.ir/?p=10697
    http://www.ghadiany.ir/?p=10673
    http://www.ghadiany.ir/?p=10614
    http://www.ghadiany.ir/?p=10573

    چهارشنبه اتوبوسی که…
    http://www.ghadiany.ir/?p=177 یا http://www.ghadiany.ir/?p=10431

  45. محسن می‌گوید:

    سلام. خسته نباشید. از مطالب زیباتون بهره بردیم.

  46. سیداحمد می‌گوید:

    جناب محسن؛

    مطلبتان را همین جا کامنت کنید و بالای کامنتتان کلمه “خصوصی” را بنویسید؛ حتما آقای قدیانی می خوانند.

  47. هی! می‌گوید:

    ……………………

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.