سرگشاده زاده ها را آزاد کنید، سنگین تر نیست؟!

یکم: اگر مقطع فتنه ۸۸ ام الاوامر رهبر انقلاب «بصیرت» بود، نزدیک ۲ سال است که ولی امر در کنار بصیرت، همگان را توصیه به «وحدت» و «آرامش» می کنند. مراعات وحدت و آرامش اما فقط مختص سران قوا و دست اندرکاران نیست و بالطبع شامل حال هر آنکه در هر فضایی اعم از حقیقی و مجازی، صاحب رسانه است نیز می شود. ناظر بر این امر «آقا»، خیلی جاها از نیش قلم کاسته ام و به نوبه خود سعی کرده ام قلمی در راه تخریب فضا نزنم و قدمی من باب تشنج و شلوغ کاری، ولو شلوغ کاری آرمان خواهانه برندارم. به هر حال هر عقل سلیمی قبول می کند که روزگار فتنه شر و شور خاص خودش را داشت. فتنه آتش بود و ما ناچار بودیم به آتشین مزاجی. فی الحال اما هر جمله ای که می نویسم، علاوه بر بصیرت، هم با آرامش محکش می زنم، هم با وحدت. بدیهی است قلم گاهی از دست آدمی درمی رود، لیکن به وسع خود، مراقبم کلمه ها را، نیز چینش جمله ها را که مبادا بر خلاف بصیرت، وحدت و آرامش باشد. نوشته های این ۲ سال اخیرم اگر به نسبت روزگار فتنه ۸۸ آرام تر به نظر می رسد، از همین روست. جز امر ولی امر، عقل هم بر این صحه می گذارد که خرج گلوله قلم باید متناسب با فضا کم و زیاد شود. قطعا اقتضای روزگار را باید درک کرد. امروز، دیروز نیست که علیه قوه قضائیه تند بنویسیم، ولو تندی عدالت طلبانه! امروز، دیروز نیست که علیه صدا و سیما تند قلم برانیم، ولو تندی آرمان خواهانه! امروز باید درک کرد؛ چرا رهبر عزیز مدام توصیه به وحدت و آرامش می کنند. عاقبت ما را به تذکرات علمدار انقلاب می سنجند، نه طعنه فلانی که چرا محافظه کار شده ای؟! یا نیش بهمانی که چرا محتاط؟!

دوم: این نکته را اما در طول نکته اول بخوانید. رهبر از ما «آرامش» خواسته، نه «سازش». رهبر از ما «وحدت» خواسته، نه «سکوت». ما نه دلال فتنه ایم و نه دلال انحراف، اما لال هم نیستیم که هی تحمل کنیم و حرف نزنیم، هی تحمل کنیم و حرف نزنیم، هی تحمل کنیم و حرف نزنیم. نیک اگر بنگری، بصیرت، یکی هم یعنی قیل و قال، نه انفعال! نه اینکه «آتشفشان بصیرت» هر چه دلش خواست بگوید، ما اما هیچ نگوییم که «آقا» گفته وحدت! نه اینکه آقازاده های عالیجناب، حتی از داخل زندان، علی الدوام خط خطا و نشان اغتشاش بکشند، ما اما هیچ نگوییم که «آقا» گفته آرامش! باورم هست اگر بچه حزب اللهی روزی به بهانه تذکرات «آقا» بخواهد محتاط و محافظه کار شود، اولین منتقد چنین وضعی خود ایشان خواهد بود. اتفاقا زیاده از حد که سکوت می کنی، سر و کله معصومه ابتکار در رسانه ملی، آنطور آفتابی می شود! و بابت آن همه فتنه یک چیز هم طلبکار می شود! به هر مفلوکی «شهید» می گوید و به هر فتنه گری «سلام» می دهد! و همین طوری هاست که علی مطهری از آیت الله جنتی می خواهد؛ موسوی و کروبی را هم مادام که محاکمه نشده اند، بگذارید در انتخابات ریاست جمهوری نامزد شوند! و باز همین طوری هاست که «ف. ه» از همان داخل زندان نامه می نویسد و رسما به پایین و بالای دستگاه قضایی مظلوم ما می خندد؟!… و حیف! حیف و صد افسوس و آه -حیف نه، همان آه!-  که امر ولی امر مبنی بر «آرامش» است، و الا خطاب به جناب آملی لاریجانی می نوشتم؛ «جناب قاضی القضات! آنجا که باید موضع بگیری اینجاست، نه آنجا که من در فتنه علیه بی عدالتی نوشتم»… و می نوشتم؛ «آقای آملی! آیا واقعا مطمئن اید آقازاده های مجرم آقای هاشمی را به زندان اوین فرستاده اید که آنطور علیه حاج سعید قاسمی رجز خواندید؟! نکند اشتباهی ایشان را رهسپار هتل اوین کرده باشید؟! نکند فکس و ایمیل و وبلاگ و سایت و سرعت اینترنت زندان اوین از هتل اوین هم هتل تر است؟! » و حتی، آری! «حتی» می نوشتم؛ «این پلیس فتا و متا و چی چی… چطور است که هیچ وقت درباره مجرمین کله گنده احیانا -حالا قرنی یک بار!- مرتکب اشتباه نمی شود؟! این دست سنگین بعضی از بازجو مازجوها، چرا توی صورت فلان وبلاگ نویس بدبخت جنوب شهری که فحش و صلواتش علی السویه است، بلد است اشتباهی فرود بیاید، اما هرگز یکی درست نمی خواباند توی گوش «م. ه»؟! و چرا حتی در کارهای اشتباهی نیز تبعیض؟! و چرا آقازاده های هاشمی هرگز متناسب با اعمال شان مجازات نمی شوند؛ حالا یا درست یا احیانا اشتباهی؟! و چرا به بچه های عالیجناب که می رسد، «مرگ طبیعی» کارکرد خود را از دست می دهد؛ حالا یا درست یا احیانا اشتباهی؟!»

سوم: نه! چنین نباید نوشت. تند است و عدول از امر «آقا». البته شدنش می شود نوشت، اما نباید نوشت! شدنش می شود هم الان به جای نامه، ضد نامه ای بنویسم علیه مهندس ضرغامی که؛ «چرا خود خاتمی را دعوت نمی کنید «دیروز، امروز، فردا»؟! چرا در آستانه انتخابات، مشتی تر جذب حداکثری نمی کنید؟! چرا آقازاده ها را به رسانه ملی دعوت نمی کنید که ندا آقاسلطان را «شهیده» خطاب کنند؟! اصلا چه اشکالی دارد و مگر چه اهمیتی دارد که کلمه مقدس «شهید» وجه المصالحه آشتی ملی شود؟! چرا معصومه ابتکار نماینده جنبش دانشجویی محسوب بشود، اما زهرا رهنورد، نه؟! اگر قرار است معصومه ابتکار، سهم این سوی و آن سوی میدان فتنه را پنجاه پنجاه بخواند، -یعنی ۵۰ درصد رهبر انقلاب مقصر بود و ۵۰ درصد هم نتانیاهو و اوباما!- چرا رهنورد نیاید و این تخفیف را هم به حزب الله ندهد؟! مگر چه می شود در تکمیل «سمفونی عجوزگان»، شیرین عبادی هم بیاید صدا و سیما و رسما سپاه قدس را بابت فجر ۵ محاکمه کند؟! و یکی هم محکم بخواباند در گوش وصیت نامه شهید حسن طهرانی مقدم؟!»… نه! فی الحال وقت چنین ادبیاتی نیست، گیرم که ادبیات غیرت باشد. گیرم که خار در چشم و استخوان در گلو… فقط باید در اوج نجابت، از جناب ضرغامی بخواهیم؛ ای عزیز! ۳ سال بعد از یوم الله ۹ دی، لطف می کنی اگر ما را برنگردانی به فضای ماقبل ۹ دی! که تازه فکر کنیم ببینیم لیلی زن بود یا مرد؟! فتنه، یکی هم به برکت همین «دیروز، امروز، فردای یامین پور» به ۹ دی رسید. لطفا با «دیروز، امروز، فردای ضبط صوت»، احیایش نکن! عیبی ندارد اصلاح طلبان را دعوت کنی، اما ۲ تا خط قرمزی، چند تا منعی، چند تا تذکری! به خدا گناه اینکه الان ۶ ماه قبل از انتخابات است، گردن کلمه مظلوم «شهید» نیست! به خدا این رسم جذب حداکثری نیست که ۳ سال بعد از فتنه، حسین غلام کبیری در رسانه ملی جمهوری اسلامی سانسور باشد و هیچ کس، حتی هیچ عماری جرئت نکند کلام خود را با سلام بر شهید امیرحسام ذوالعلی شروع کند، اما از آن سو…! امان از آن سو! حال که ما به خاطر روی گل امر «آقا»، به حداقل ها بسنده کرده ایم، لیکن این نمی گویی، آن هم نگو! فتنه را وجه المصالحه انتخابات نکن! فتنه را احمدی نژاد و موسوی نکن! نگو… نگذار بشنویم در کربلای فتنه، پنجاه درصد حسین (ع) و پنجاه درصد یزید! چرا؟ چون قاسم بن الحسن (ع) یکی را زیرکی کرد و کشت!

چهارم: جناب آملی لاریجانی! این چند ماه اخیر آنقدر از قوه قضائیه و کارهای نیکش در راه تحقق عدالت و رفع تبعیض، تعریف و تمجید نوشته ام که حق این چند سئوال محترمانه برایم محفوظ باشد. آنقدر خوب شما را نوشته ام که برخی می گویند؛ بسته ای با دستگاه قضا! اما به راستی اینک وقت چند پرسش است؛ شما اخیرا گفته اید که مجازات حاملین سلاح سرد و گرم، محاربه است و حکم محارب هم اعدام. قطعا باید در این باب از شما و دستگاه قضا دفاع کرد، چرا که دشمن دنبال فضای رعب و وحشت است، یکی هم با همین درگیری های خرد خیابانی توسط اراذل و اوباش. این کار شما درست، ما هم پشت تان ایم، اما انصافا حامل آن سلاح سرد که جوانی را در کنج فلان خیابانی مضروب کرده، بیشتر محارب است یا گل سرسبد خاندان آقای هاشمی که با پدر و مادر به محاربه با نظام آمده و هر روز فایلی نو از اصوات این انکرالآقازاده رونمایی می شود؟! من، نه حقوق خوانده ام و نه قضا می دانم. شما پاسخ دهید سئوالم را. کدام محارب ترند؟! شما برای ما وقتی بگذار؛ تا کی باید شرمنده شهدا باشیم که هر روز از فایلی جدید پرده برداری شود؟! که هر روز باید بشنویم و تحمل کنیم فشار از هر طرف را به ولی فقیه؟! که هر روز باید یادمان بیاید وصیت نامه شهدا را که جز ولی فقیه نبود؟! که هر روز باید صبر کنیم؟! آقای لاریجانی عزیز! ما تا کی باید سکوت مان را اینگونه توجیه کنیم که شان «آقا» از این حرف ها و این درگیری ها بالاتر است؟! شما یک وقتی برای ما معین کن! و به ما بگو؛ «م. ه» دقیقا چه کار کند به مجازات اعمالش می رسد؟! منهای مسائل سیاسی، کی به جرایم مالی این فرد رسیدگی می شود؟! کی به جرایم اخلاقی اش رسیدگی می شود؟! یعنی دقیقا باید چه کار کند که  به اشد مجازات برسد؟! اصلا به چه کسی و چرا محارب می گویند؟! چرا «م. ه» مجبور شد از لندن به دبی فرار کند؟! چرا نام این «فرار» را «سفر» گذاشتند؟! چرا از پرونده مالی و اخلاقی «م. ه» در لندن، کسی پاسخی به افکار عمومی نمی دهد؟! گور بابای لندن، بفرمایید چرا دولت کانادا از «م. ه» پرونده ای قضایی، به بزرگی پرونده اش در ایران دارد؟! اگر می گویید مصلحت، اصلا چرا «م. ه» را تحویل دولت کانادا نمی دهید که مصلحت سنجی های شما را ندارد؟! و چرا همه چیز پرونده سعید تاجیک را همه باید بفهمند، اما همه چیز پرونده های این آقازاده را نه؟! آخر ما چه گناهی کرده ایم که ایشان در هتل اند و ما باید در این جنگ روانی دشمن، تاوان زندانی بودن شان را پس بدهیم؟! آیا همه زندانی ها هم می توانند نامه امروز «ف. ه» را بنویسند و به ریش همه بخندند؟! آیا حق این اظهار نظرها برای فلان زندانی یک فقره چک ۵۰۰ هزار تومانی هم محفوظ است؟! من از شما آخرین سئوالم این است: حال که چنین است، اصلا آقازاده های آقای هاشمی را آزاد کنید، سنگین تر نیست؟!

جوان/ ۲۷ آذر ۱۳۹۱

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

  2. چای پولکی می‌گوید:

    بسم الله
    و بالله و فی سبیل الله
    و علی ملة رسول الله صلّی الله علیه و آله

  3. کمپ مجازی می‌گوید:

    بسم الله…
    حرف دل می زنی جانا…

  4. نهضت سرخ می‌گوید:

    “عاقبت ما را به تذکرات علمدار انقلاب می سنجند، نه طعنه فلانی که چرا محافظه کار شده ای؟! یا نیش بهمانی که چرا محتاط؟!”

    به این می گویند پیرو ولی فقیه در عمل نه مثل بعضی ها که دست به نامه نوشتنشان قوی اما در عمل زیرش می زایند…

  5. نهضت سرخ می‌گوید:

    وقتی توهین به “ف ه” جرمش از توهین به انقلاب بیشتر است، دیگر چه انتظاری؟

  6. نهضت سرخ می‌گوید:

    نمردیم و دیدیم “اعمال شاقه” در زندان اوین یعنی درست کردن دلمه هفت زنگ!!!

    و …..

  7. سیداحمد می‌گوید:

    “رهبر از ما «آرامش» خواسته، نه «سازش». رهبر از ما «وحدت» خواسته، نه «سکوت». ما نه دلال فتنه ایم و نه دلال انحراف، اما لال هم نیستیم که هی تحمل کنیم و حرف نزنیم، هی تحمل کنیم و حرف نزنیم، هی تحمل کنیم و حرف نزنیم.”

    “باورم هست اگر بچه حزب اللهی روزی به بهانه تذکرات «آقا» بخواهد محتاط و محافظه کار شود، اولین منتقد چنین وضعی خود ایشان خواهد بود.”

    مشکل ما یکی و دوتا نیست!
    آنجا که حضرت آقا بعد از “نه دی” فرمودند:
    “مسئولین ببینند خواسته مردم چه بود، سریعا رسیدگی کنند.” کسی نشنید! اما توصیه به آرامش و وحدت را ویژه می شنوند و به صورت کاملا تبعیض آمیز به آن عمل می کنند. آرامش و وحدت را فقط شامل حال آقازاده ها می کنند!!!
    کاش تعادل داشتند در برخوردها!

    آقای آملی!
    یک آدم چقدر باید به رهبر و نظام توهین کند و تهمت بزند تا برایش پرونده باز کنید؟

  8. سپهر می‌گوید:

    با سلام. نمی دانم چرا دنبال پدید آوردن زبان شناسی و نشانه شناسی جدید در عرصه سیاست هستیم. اینکه بحث آقا زاده را به “ف. ه” و «م. ه» منحصر کنیم درست نیست چون آن وقت سایر آقازاده ها جان سالم به در می برند. همچنین چرا می خواهیم فقط عدالت درباره این دو هاشمی در بند رعایت شود(که البته باید شدید هم رعایت شود) پس دیگران چه؟ مردم مظلوم چه؟ عدالت را درباره زورگیری که برای پنجاه شصت هزار تومان دست به این کار زده برپا کردن و در بوق کرنا کردن که گرفتیم زورگیران ام القری را خیلی نمی چسبد. اصلا ما هشت سال نان و عدالت خوردیم که الان در جامعه بوی عفن عدالت هضم نشده دفع شده دارد بیچاره مان می کند. به بیست پرسشی که حضرت آقا در بجنورد مطرح کرد نگاه کنید. هر چند که مردم از خیلی پیش این دردها را با گوشت و پوستشان درک کرده و می کنند اما اینقدر از مرز فاجعه گذشته این دردها که صبر آقا لبریز شده و اقدام به تذکر کرده اند. خلاصه که همه چی آروم نیست.

  9. S.Ha می‌گوید:

    حق،،،،

  10. یه دوست می‌گوید:

    و حیف! حیف و صد افسوس و آه -حیف نه، همان آه!

    دیگر این خانه مرا تنگ بود…

  11. سیداحمد می‌گوید:

    دوستانی که جدیدا به جمع کامنت گذاران وارد شدید، لطف کنید و سری به این سایت بزنید و آواتاری برای خود انتخاب کنید. ممنونم از همکاری تان…

    http://www.blogsky.com/gravatar.htm

  12. سیداحمد می‌گوید:

    “به خدا این رسم جذب حداکثری نیست که ۳ سال بعد از فتنه، حسین غلام کبیری در رسانه ملی جمهوری اسلامی سانسور باشد و هیچ کس، حتی هیچ عماری جرئت نکند کلام خود را با سلام بر شهید امیرحسام ذوالعلی شروع کند، اما از آن سو…! امان از آن سو!”

    امان و آه و فغان…

    “سمفونی عجوزگان” را خوب آمدید!

  13. زهرا می‌گوید:

    “باورم هست اگر بچه حزب اللهی روزی به بهانه تذکرات «آقا» بخواهد محتاط و محافظه کار شود، اولین منتقد چنین وضعی خود ایشان خواهد بود.”

    واقعا که همین طوره.

  14. به جای امیر می‌گوید:

    خجالت! (گفت و شنود)

    گفت: یکی از پیر و پاتال های سلطنت طلب به برخی گروه های اپوزیسیون اعتراض کرده است که چرا حرمت رضا ربع پهلوی را نگه نمی دارند!
    گفتم: پشه خودش چی هست که فشار خونش باشه؟ آخه فرزند یک دزد غارتگر که صدها هزار نفر را به قتل رسانده و اموال ملت را به غارت برده چه حرمتی می تواند داشته باشد؟!
    گفت: این سلطنت طلب پیر و پاتال برخی از گروههای اپوزیسیون را احمق و بی شعور نامیده است.
    گفتم: این حرفش قابل قبوله.
    گفت: ولی حماقت و بی شعوری در خود سلطنت طلب ها که زبانزد همگان است.
    گفتم: یارو که از دست چند تا از نوکرهاش عصبانی شده بود سر اونا داد کشید و گفت؛ گوساله ها خجالت بکشید! من جای پدر شما هستم!

  15. سیداحمد می‌گوید:

    طرف از ترس دولت کانادا و افتضاحی که در آن سر دنیا به بار آورده بود، فرار کرد و به ایران برگشت!
    به هر حال خیالش راحت بود که در ایران کسی کاری به کارش ندارد و نهایتش هتل اوین است و هر از گاهی هم بیمارستان و آنژیوگرافی و چیپس و نوشابه!

  16. پورکاوه می‌گوید:

    رهبر از ما «آرامش» خواسته، نه «سازش». رهبر از ما «وحدت» خواسته، نه «سکوت». ما نه دلال فتنه ایم و نه دلال انحراف، اما لال هم نیستیم که هی تحمل کنیم و حرف نزنیم، هی تحمل کنیم و حرف نزنیم، هی تحمل کنیم و حرف نزنیم. نیک اگر بنگری، بصیرت، یکی هم یعنی قیل و قال، نه انفعال! نه اینکه «آتشفشان بصیرت» هر چه دلش خواست بگوید، ما اما هیچ نگوییم که «آقا» گفته وحدت!

    خار در چشم و استخوان در گلو…

  17. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “به خدا گناه اینکه الان ۶ ماه قبل از انتخابات است، گردن کلمه مظلوم «شهید» نیست!”

    “اتفاقا زیاده از حد که سکوت می کنی، سر و کله معصومه ابتکار در رسانه ملی، آنطور آفتابی می شود! و بابت آن همه فتنه یک چیز هم طلبکار می شود! به هر مفلوکی «شهید» می گوید و به هر فتنه گری «سلام» می دهد!”

    گفتن مناظره، نگفتن وقاحت و بی شرمی. یعنی آدم حیران می ماند از زبان دراز اینها.
    مرا به روز قیامت غمی که هست، این است؛
    که روی “این جماعت پررو” دوباره باید دید…

  18. صبا می‌گوید:

    ولی ماشاالله به زندان جمهوری اسلامی؛
    این اصلاحاتیا و گروهکا که بیرون مثل سگ پاچه همو می گرفتند همچین در کنار هم به آرامش رسیدن!! عجب مدیریت و برنامه ریزی دارند این مسئولین زندان! خوبست ازشون دعوت کنند روش های تربیتی شان را در خارج از زندان هم به اجرا بگذارند.
    جون اون! اینهمه جواب داده(البته طبق گزارش نامه خانوم ف-ه)

    راستی! بهاییت؛ دینه، مذهبه، چیه؟!

  19. برف و آفتاب می‌گوید:

    «م. ه» دقیقا چه کار کند به مجازات اعمالش می رسد؟!

    این سؤال امتحانیه. علامت بزنید خوب بخونید!

  20. برف و آفتاب می‌گوید:

    دلم می‌خواد لحظه‌ی ملاقات علی مطهری با پدرش رو تو اون دنیا ببینم. 🙂

  21. حسن می‌گوید:

    …………………..

  22. صاعقه گمنام می‌گوید:

    بلاخره من یه روز مثل حسین فهمیده نارنجک میبندم میپرم زیر پای بعضیا که مثل تانک (تو بخون بختک)افتادن به جون انقلاب…!!!

    والله تازه فکر کنم ثوابش هم بیشتر باشه…

  23. سیداحمد می‌گوید:

    سلاله ۹ دی؛

    ممنون بابت طرح های بیست و شیشی!

  24. علیرضا رضایی می‌گوید:

    داش حسین!
    کلا لعنت به هر کس که معاند انقلاب، رهبر و شهداست. هر کس که شکر میخوره و رو حرف سید علی حرف میزنه.

  25. سیداحمد می‌گوید:

    باید یک گروه تحقیقی مجهز و عظیم تشکیل دهیم، برای بررسی مدارک تحصیلیِ بعضی ها!
    بعضی ها که چند سال است طعنه تقلب در مدارک تحصیلی، به احمدی نژاد و اطرافیانش می زنند، ظاهرا خودشان وضعیتشان بحرانی تر است!
    خاتمی که با لیسانس، دکتر خاتمی بود! دارو دسته اش هم همگی…

  26. برف و آفتاب می‌گوید:

    ببخشید؛ این یعنی چی؟

    ممنوعیت‌ انتشار آگهی‌ علیه‌ نامزدهای‌ انتخابات
    http://rajanews.com/detail.asp?id=145562

    پس ما چطوری طرف رو بشناسیم؟!

  27. سیداحمد می‌گوید:

    برف و آفتاب!

    خبر را با دقت بخوانید! به کلمه “علیه” هم دقت کنید.
    بر علیه یکدیگر حرف نزنند و هر کدام از نامزد ها برنامه های خودشان را اعلام کنند، خیلی هم بهتر است ها.

  28. برف و آفتاب می‌گوید:

    این هم وبلاگ من!

    اول ما را لینک کنید و بعد از اینکه ما را لینک کردید؛ اگر دلتان خواست، بگویید ما هم شما را لینک کنیم! 🙂

  29. برف و آفتاب می‌گوید:

    نگفته که نامزدها حق ندارند علیه هم چیزی بگن. گفته هیچکس حق نداره چیزی بگه. هیچ رسانه‌ای!

    مثلا همین پست قبلی علیه عارف نبود مگه؟ اینجا رسانه نیست مگه؟
    حسین قدیانی: 🙂 اولا اینجا رسانه نیست و قطعه ای از بهشت است. ثانیا علیه نامزدها آگهی ممنوع است، نه آگاهی! ثالثا؛ وبلاگ خوبی دارید معلم زبان… جاده اسالم به خلخال را خیلی دوست دارم…

  30. سیداحمد می‌گوید:

    اولین بار است که این حرکت را از داداش دیدم!

    🙂

  31. برف و آفتاب می‌گوید:

    اومدین خلخال؟ 🙂
    حسین قدیانی: چند باری از راه استان گیلان به استان اردبیل، از کنار خیلی شهرها مثل خلخال رد شده ام و تا جلفا و کنار رود ارس هم آمده ام، اما متاسفانه تا الان در شهر خلخال توقفی نداشته ام. یک بار در شهر «نمین»، با کمک یکی از دوستان نمینی، رسما کمک کردم به زنبورها در راه درست کردن عسل! یادش به خیر! عجب عسلی دارد آن نواحی… گردنه حیران و مرز و…

  32. صاعقه گمنام می‌گوید:

    شنیدید؟! فایل صوتی جدید این یارو «م. ه» اصلا قابل پخش نیست…
    دیگه کم کم داره خونمون جوش میاد.
    تو فرزند هاشمی هستی ما هم فرزند هاشمی هستیم.
    اگه تو فرزند اکبر هاشمی هستی ما هم فرزندای ماه بنی هاشمیم؛ کاری نکن دستمال زرد دور سر ببندیم هان!!!
    هی خرس گنده…

  33. برف و آفتاب می‌گوید:

    رسما کمک کردم به زنبورها در راه درست کردن عسل!

    یعنی چطوری می‌شه؟!!

    البته الان دیگه جاده اسالم معمولا آخرین گزینه است برای رشت-خلخال! مگه اینکه به قصد لذت بردن از منظره از اونجا برید!
    حسین قدیانی: اهل سفر که نیت شان گشت و گذار باشد معمولا از همین راه می روند…

  34. ببر مازندران می‌گوید:

    سلام!!
    حسین قدیانی: تو باید جنگل باشی پسر خوب! اینجا اومدی چی کار؟!

  35. بسیجی می‌گوید:

    انکرالآقازاده!

  36. ناشناس می‌گوید:

    مهدی هاشمی آزاد شد

    خبرگزاری فارس: مهدی هاشمی امشب از زندان آزاد شد.

  37. سجاد می‌گوید:

    من گریه کردم با این متن!!
    فقط به خاطر شهیدان کبیری و ذوالعلی!!
    کاملا بی ربط
    http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910926001495

  38. ببر مازندران می‌گوید:

    تو جنگل ها برف اومده، غذا گیر نمیاد. ما هم به اینجا پناه آوردیم.
    چی دارید بخوریم؟!!

  39. سجاد می‌گوید:

    آقا! «م. ه» آزاد شد…

  40. میلاد پسندیده می‌گوید:

    حیف که گوشت «م. ه» تلخه و گرنه میدادیم این ببر مازندران بخوردش!

  41. چشم انتظار می‌گوید:

    خدا لعنت کنه این خاندان رو. هر آتیشی که شعله وره، از گور اونها بلند می شه. بی شرف های پست فطرت، گور به گور بشن انشاءالله.

  42. سیداحمد می‌گوید:

    داداش حسین!

    مسئولین امر، “اصلا آقازاده های سرگشاده را آزاد کنید، سنگین تر نیست؟!” را خواندند و نشستند با خودشان یک حساب و کتابی کردند، دیدند حرف شما کاملا منطقی بود. در نتیجه آزادش کردند!

  43. چشم انتظار می‌گوید:

    میلاد!
    از ببر مازندران مظلوم تر گیر نیاوردی؟! ولی تا اونجایی که من شنیدم، گوشت کوسه تلخ نیست!!!

  44. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    نگذاشتند جوهر قلم آقای قدیانی خشک شود، بلافاصله تصمیم گرفتند سنگین تر!!! باشند!!
    واقعا خسته نباشند.

    “و چرا به بچه های عالیجناب که می رسد، «مرگ طبیعی» کارکرد خود را از دست می دهد؛ حالا یا درست یا احیانا اشتباهی؟!»”

  45. ببر مازندران می‌گوید:

    مگه من آشغال خورم؟
    کفتار هم حاضر نیست این بدنی که از مال حرام پروار شده رو بخوره!!
    حسین قدیانی: جناب ببر! شما که مال مازندران و اون طرفایی، احیانا نمی دونی این آقای آملی چرا اینجوری به حرفهای ما گوش می ده؟؟!!

  46. چشم انتظار می‌گوید:

    خصوصی!
    از کمک فکریتون توی کامنتم ممنون! شما که صاحب اختیاری، ای کاش چند تا درشت تر چاشنیش می کردین!!
    حسین قدیانی: 🙂

  47. میلاد پسندیده می‌گوید:

    چشم انتظار!
    گوشت استوانه زاده چی؟!

  48. سجاد می‌گوید:

    رفقا ناراحت نباشین!! رفته پیش خانواده اش دیگه!!

  49. چشم انتظار می‌گوید:

    کلا، مباحث حیات وحش جذابیت خاصی داره!!

  50. عباس هستم می‌گوید:

    دیدید یه بار هم که به حرف شما گوش دادن چی شد؟! مهدی هاشمی رفسنجانی بهرمانی آزاد شد! عجب برشی دارید، خبر نداشتیم فرزند شهید؟! اگر میشه یه قلمی هم بزنید در خصوص آزادی چند مدت پیش قیمت ها!! بگید دوباره خلاف کرده، جلوش رو بگیرن…

  51. شیدا می‌گوید:

    انشاالله هندونه و انار شب یلدا، کوفت و زهر مار خودش و خاندان سر گشاده اش بشه!!

    باورم نمى شه!! این فتنه گر! را آزاد کردند؟
    چه خبره تو اون خراب شده ق. ق؟!
    چه زود پیشنهاد شما را جامه عمل پو شندند!!!
    حالا هى بگید ، حرف حزب الله را نمى خونند!!!!

  52. چشم انتظار می‌گوید:

    میلاد!
    سگ زرد، برادر شغاله!

  53. ببر مازندران می‌گوید:

    بالاخره همه مازندرانی ها که مثل ما شجاع نیستن. بعضی ها هم…
    خوش به حال ما ببرها که اصلا آقازاده نداریم.

  54. چشم انتظار می‌گوید:

    از لبخند زیباتون ممنونم. ولی آدم نمی دونه کدوم خندتون عمیق تره کدومش سطحی تر. در ضمن؛ شما که اینقدر به این آیکون علاقه دارین، می گفتین مبصرمون زودتر یادتون می دادند. داداش حسین عزیز!!!

  55. سجاد می‌گوید:

    برای تغییر مزاج

    جاده مانده است و من و این سر باقیمانده
    رمقی نیست در این پیکر باقیمانده

    نخل‌ها بی سر و شط از گل و باران خالی
    هیچ کس نیست در این “سنگر باقیمانده”

    تویی آن آتش سوزنده‌ی خاموش‌شده
    منم این سردی خاکستر باقیمانده

    گرچه دست و دل و چشمم همه آواره شده،
    باز شرمنده‌ام از این سر باقیمانده

    روز و شب گرم عزاداری شب‌بوهاییم،
    من و این باغچه‌ی پرپر باقیمانده

    پیشکش باد به یکرنگی‌ات ای مردترین!
    آخرین بیت در این دفتر باقیمانده:

    تا ابد مردترین باش و علمدار بمان!
    با توام ای یل نام‌آور باقیمانده

  56. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    انشاءالله شب یلدا، برایشان تلخ تر از زهر شود…

  57. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ۳۷۰* حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام:

    ضعیفان را از دادگرى خود، ناامید مساز…

    (غررالحکم، ح ۱۰۲۲۵)

  58. سجاد می‌گوید:

    احساس میکنم بعضی وقت ها، بعضی چیزها برای اتحاد بچه حزب اللهی ها لازمه!!

  59. چشم انتظار می‌گوید:

    به جان خودم منظورم (م. ه) نیست. ولی کی تا به حال دیده، یه کوسه زاده، بتونه تو قفس دوام بیاره. آخه کوسه جاش توی دریاهای آزاده و جایگاهش، اجل از قفس و زندانه.
    به قول شاعر که می گه:
    کوسه ی باغ پسته ام، جای من و ام و ابی
    عمق هزار پاییه، آتش خشم ملت است!

  60. چشم انتظار می‌گوید:

    (م. ه)؛ آزادیت مبارک. زندان جمهوری اسلامی، جای امثال سعید تاجیک است… تو همون بهتر که در زندان جهل و خودخواهی و خیانت خانوادگی ات، زندانی باشی… بدبخت.

  61. چای پولکی می‌گوید:

    “به خدا این رسم جذب حداکثری نیست که ۳ سال بعد از فتنه، حسین غلام کبیری در رسانه ملی جمهوری اسلامی سانسور باشد و هیچ کس، حتی هیچ عماری جرئت نکند کلام خود را با سلام بر شهید امیرحسام ذوالعلی شروع کند، اما از آن سو…! امان از آن سو! “

  62. چشم انتظار می‌گوید:

    راستی! بابای این مردک که می گفت: ما هیچ چیز به ناممون نیست. حالا چی شده سند منزلش رو به عنوان وثیقه قبول کردند. ولی با این پرونده ی سنگینی که داره، احتمالا باباجونش سند ایران رو وثیقه ی بچه اش گذاشته… استغفرالله ربی و اتوب الیه.

  63. سیداحمد می‌گوید:

    بیچاره مسئولین قضائی که باید با این خاندان سر و کله بزنند!

    دوستان محترم؛

    توصیه «آقا» مبنی بر بصیرت، آرامش و وحدت که در این پست هم آمده، شامل حال کامنت های من و ما نیز می شود. لطفا خودتان مراعات کنید.

  64. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش حسین؛
    کاش متن امشب رو، به وطن امروز میدادین. البته فضولی نباشه، همینطوری گفتم.

  65. صاعقه گمنام می‌گوید:

    نتونستم احساسم رو در مورد آزادیش بنویسم؛ همون چند نقطه بزارید بهتره!
    ………………………………
    فقط به این یارو ق. ق بگید ریشش رو بزنه هان!!!

  66. میلاد پسندیده می‌گوید:

    گاهی به این باور می رسم که ما ملت، در این مملکت، سر کاریم جمیعاً!
    به قول شاعر که میگه: من چه دانم؟ من چه دانم؟ من چه دانم؟!!

  67. یه دوست می‌گوید:

    مهدی هاشمی آزاد شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    آقای لاریجانی بترسید از آه کسی که جز خدا کسی رو نداره.
    نمیدون، حداقل از اون لباست…!!!

    دیگر این خانه مرا تنگ بود…

  68. نسیم می‌گوید:

    من خیلی وقته نیومدم تو وبتون؛ چقد خوشگل شده هنوز مطالبتون رو نخوندم.
    در مورد این بحثای مسخره ی مذاکره با زرشک! مطلب نوشتین؟ تو دانشگاه ما کرسی مباحثه ی مخالف و موافق گذاشتن!! ما منتظر شلیک واژه های سرخ کلاشینکف قلمتانیم آقا معلم!

  69. چشم انتظار می‌گوید:

    به روایتی، امشب مصادف با میلاد با سعادت باقر آل محمد (ص) است. هر چند که در ماه عزا و اسارت خاندان آل الله، تبریک گفتن سخت است، لکن به فرموده ی امام صادق (ع): شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا و عجنوا بماء محبتنا یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا.
    در این وانفسای قربان شدن عدالت، امید فرج امام عادل را، هرگز از دست نمی دهیم…

  70. نوید می‌گوید:

    سلام؛
    … که دیگه روی دم آنچنان حساس نیستند.
    مرد می خواهد که در تمجید 🙂 هفت برادران بنویسد و از خدمات سکوت منشانه آنها و از رای های روی خائن سفید کن.
    اگر چنین شد دعایم کنید تا در حق خودتان مستجاب شود.
    در پناه حق

  71. به جای امیر می‌گوید:

    قابلمه! (گفت و شنود)

    گفت: می گویند یکی از نمایندگان مجلس گفته است چون وزیر بهداشت برخلاف نظر رهبری درباره کمبود دارو مباحثی را مطرح کرده است از رئیس جمهور می خواهیم او را برکنار کند!
    گفتم: توصیه رهبری درباره تامین دارو بوده است و اعتراض وزیر بهداشت این بود که چرا به جای دارو با ارز مربوطه لوازم آرایش و دسته بیل و ماشین های لوکس وارد کرده اند!
    گفت: از این گذشته، ابتدا یک مقام بانک مرکزی این موضوع را مطرح کرد و البته به جای اشاره به متهم اصلی، سعی کرد وزارت بهداشت را متهم کند که وزیر بهداشت با ارائه اسناد نشان داد مقام بانک مرکزی موضوع را وارونه مطرح کرده است.
    گفتم: اما، رهبر معظم انقلاب توصیه کرده بودند که تغییرات در دولت داده نشود بنابراین سخنان نماینده مزبور مخالف صریح نظر حضرت آقاست و نه تاکید وزیر بهداشت بر ضرورت تامین دارو.
    گفت: برخی از خبرها و شواهد هم حاکی از آن است که از چند هفته قبل، برکناری وزیر بهداشت در دستور کارقرار داشته و ظاهرا سخنان نماینده مزبور هم زمینه چینی برای همین اقدام بوده است که البته ناشیگری کرده است!
    گفتم: چه عرض کنم؟! در مسابقه ۲۰ سؤالی به طرف گفته بودند جواب قابلمه است ولی تو باید بعد از چند سؤال به پاسخ نزدیک شوی. اما، طرف در اولین سؤال پرسید؛ جاندار است؟ مجری گفت؛ نه! طرف بلافاصله گفت؛ خوب معلومه دیگه جواب قابلمه است!

  72. سیاوش آقاجانی می‌گوید:

    سلام بر استاد بزرگوارم قدیانی.
    رییس دستگاه قضا اطاعت کرد و پیشنهادتان را جدی گرفت…

  73. صبا می‌گوید:

    شوخی!
    حاج حسین؛ حالا ملت جدی نگیرند فکر کنند به حرف شما آزاد شده! آخه لعن و نفرین است که نثار مسببین امر داره میشه!!!

    جدی!
    (تف به ریا)؛ امروز روضه بودم. حاج آقا پیشنهاد خوبی دادند، میگفتند کاش ماه صفر را به نام امام سجاد علیه السلام نام گذاری میکردند و دعاها و درس های ایشان را در این ماه بر منابر و کلاس ها می گفتند.
    با این نگاه، سری به صحیفه سجادیه زدم؛ عجب منبع عظیمی برای علم آموزی ست! راستش دعای “در دفع حیله دشمن” توجهم را جلب کرد. چقدر راهکار علمی، اخلاقی و عملی به آدم می دهد!

    یک پیشنهاد!
    این پیشنهاد برای قطعه نیز می تواند باشد، هر چه باشد؛ اینجا برای ما، هم پای منبر ست و هم کلاس درس!
    حسین قدیانی: بچه ها در همین کامنت ها بگذارند.

  74. صبا می‌گوید:

    دعای چهل و نه صحیفه سجادیه “در دفع حیله دشمن”؛

    امام دعا را با عرضه غفلت خود و توبه شکنی پی در پی خود شروع می کنند و از پرده پوشی، عفو، بخشش و کرم خدا می گویند. در ادامه از دشمنانشان می گویند و از خشم و غضبی که هدف گرفتندش و اشاره می کنند به فکر و تدبیرشان که در مقابل دشمن به جایی نمی رسید. و خدا بود که حمایت کرد امام را و پیروزشان ساخت.
    و این که دشمنان باز هم از پای نمی نشینند و سرانجام خدا دشمن را به همان مکر و حیله خودش گرفتار کرد و امام می فرمایند که اگر خواست خدا نبود بلا به جای دشمن بر ایشان وارد می شد.
    امام در این دعا بسیار مطمئن و معتقد به اجابت خداوند است و خود را سخت تحت سایه حمایت او می بیند.
    این دعا به شدت اشاره به قدرت و اقتدار و توانایی خدا و نافرمانی و تغافل بنده دارد و باز بخشش و عفو خدا در قبال این نافرمانی! و در آخر با توسل به پیامبر و امیر المومنین از خدا چیزی می خواهد که صعود به مقام رضا و خشنودی خود را در پی داشته باشد و ایمنی از قهر و عقاب.

    دو نکته بسیار مهم که به ذهنم آمد در این دعا؛ عرض استغفار و اظهار ناتوانی ست و شکر.
    جالب اینجاست که ما در دعایی که برای دفع حیله دشمن آمده بیشتر از همه چیز باید به ناتوانی خود نزد خدا و لطف و توانایی او بیندیشیم! براستی چرا؟ چه تاثیری دارد این بینش که ما را بر دشمن پیروز می گرداند.
    علاوه بر این در این دعا آمده که دشمن به همه وسیله ای برای زخم زدن متوسل می شود و هرگر از پای نمی نشیند.

    نکته زیاد است که هم به ذهن و علم ناقص من نمی رسد و هم این که به زمان بیشتری برای اندیشیدن نیاز دارد!
    شرمنده! قصدم اساعه ادب نبود، فقط خواستم شروع کننده باشم.

  75. ناشناس می‌گوید:

    باورم هست اگر بچه حزب اللهی روزی به بهانه تذکرات «آقا» بخواهد محتاط و محافظه کار شود، اولین منتقد چنین وضعی خود ایشان خواهد بود.

  76. بازتاب: اصلا آقازاده های سرگشاده را آزاد کنید، سنگین تر نیست؟!

  77. سید مصطفی سخایی می‌گوید:

    آنقدر گفتی و گفتی آخر آزادش کردند. همین را میخواستی. 🙁

  78. حسن می‌گوید:

    ………………….

  79. موسی می‌گوید:

    های های های . . .

  80. صاعقه گمنام می‌گوید:

    سایت هاشمی رفسنجانی:
    وضعیت اقتصادی به گونه ای است که کسی که سکان دولت بعدی را برعهده می گیرد لاجرم باید سیاست سازندگی را دنبال کند. و راهبری این سیاست از توان فردی از (جنس) آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی برمی آید اگرچه نزدیکان او تاکید کردند آیت الله برنامه ای برای انتخابات ندارد ولی به باور نگارنده بهتر آن است که پایان عمر سیاسی هاشمی رفسنجانی با حالت منجی گرایانه برای کشور همراه باشد و این البته به تدبیر حاکمیت برای استفاده از چنین ظرفیتی برمی گردد.
    پول وثیقه رو میخوان برا تبلیغات کاندیداتوری «م.ه» احتمالاً…

  81. سنگربان می‌گوید:

    بعد دو سه سال، ما باید تازه واسه مردم ثابت کنیم چه بلایی سرمون آوردند این نامردها…
    از کجا معلوم با این مناظره هایی که ما دیدیم، نفرات بعدی آقازادها نباشند!
    حالا کو تا انتخابات…
    آخه تعداد افرادی که تو اصلاحات بدون جرم بودند تو اون فتنه، خیلی کم اند! باید هم از اونایی که آزادند، به مناظره دعوت کنند. اگه این افراد هم تموم بشن، مجبورند از مهره هایی که با قید وثیقه آزادند، استفاده کنند.

  82. ناشناس می‌گوید:

    یک کلمه هم از پدر عروس بشنوید:

    نمی‌خواهم کاندیدای شکست‌خورده ریاست‌جمهوری باشم
    عارف: نظام من را در آب نمک خوابانده است

    خبرگزاری فارس: محمدرضا عارف: نمی‌خواهم کاندیدای شکست‌خورده ریاست‌جمهوری باشم، هر نظامی افرادی را در آب نمک می‌خواباند تا در شرایط لازم از آنها استفاده کند. فکر می‌کنم من یکی از آن افراد هستم که در آب نمک خوابیده‌ام.

  83. مصطفی می‌گوید:

    خدا خیرتان دهد

  84. محدثه می‌گوید:

    چه حرف گوش کنه آیت الله املی. تا شما خواستی، سریع آزادش کرد….. شما که زورت انقدر زیاده، توصیه ما رو هم بکن!

  85. رهگذر می‌گوید:

    داداش حسین!

    این ازون پست هایی بود که باید بعدش تکبیر گفت…
    آخه چرا هر چی مراعاته باید بچه حزب اللهی بکنه و هر چی غلطه به اسم مصلحت پیاده شه؟؟؟
    خدارو شکر که دادگاه الهی هست و یه روزی جناب قاضی القضات و مشمولین ماده مستتر مصلحت رو اونجا در حال محاکمه می بینیم؛ انشاءلله و گرنه این با این درد های در سینه مونده چه می کردیم…

  86. مرضیه می‌گوید:

    و چه حرف گوش کن بود قاضی القضات!!!!!

  87. محمدرضا می‌گوید:

    آه و فقط آه…

    این گردبادها که به غیرت درآمده/ تسلیم رهبرند که طوفان نمی کنند

  88. جمکرانی می‌گوید:

    کار این قافله از دست قضا بیرون است
    با زبیر و پسرش کار دگر باید کرد

  89. جمکرانی می‌گوید:

    التفات پدرش بود که با این همه جرم
    شب یلدا بغل مادر خود بنشیند

  90. آیه می‌گوید:

    بسمک یا الله،
    الهی نشکو الیک…

    به همین راحتی!
    به همین خوشمزگی!
    آزاد شد!

    با ۱۰ میلیارد!! آزاد شد! قیمت خورد شرف!

    خوب گفتید “چشم انتظار”:

    زندان جمهوری اسلامی، جای امثال سعید تاجیک است… تو همون بهتر که در زندان جهل و خودخواهی و خیانت خانوادگی ات، زندانی باشی… بدبخت.

  91. جم مهر می‌گوید:

    م.ه آزاد شد!!!! خدایااااااااااااااااااااااا یعنی عدالت این قوه قضاییه منو کشته…
    این وثیقه ی ۱۰ میلیاردی سندش کجاست؟

  92. نوید می‌گوید:


    یه سوال! چطور به جمع چهره داران ملحق شیم؟!

  93. سیداحمد می‌گوید:

    جناب نوید؛

    به این سایت سر بزنید، نحوه عکس دار شدن را توضیح داده!
    http://www.blogsky.com/gravatar.htm

  94. مرحوم سیدحسن حسینی می‌گوید:

    زبانی که حق را نگوید، فقط به درد لیسیدن بستنی قیفی می خورد!

  95. دعبل کرمانشاهی می‌گوید:

    شما به جای نقطه چین هر چه خواستید بگذارید. مثلا(نقطه چین) اما چهار حرف داشته باشد و سه سیلاب و سه نقطه… فقط در مصرع ششم می توانید نقطه هایش را بردارید و برایش کلاه بگذارید؛ بگذریم…

    نوشته ام غزل غزل به نام و یاد
    به یاد جان نثاری و رزم و جهاد

    معلم است این عمو، محصلیم ما همه
    سطح سواد ما کجا سطح سواد…

    نموده اند عده ای به بچه اش گلایه ای
    بدو جناب… برس به داد…

    چپ نکند کسی نظر به بچه های این پدر
    که این نژاد معتبر بود نژاد…

    تمام خلق یک طرف حوائج تو یک طرف
    خدا کند خدا دهد فقط مراد…

    لباس پاره پاره و خانه او اجاره ای
    شپش چَرَد فقط در این جیب گشاد…

    به خاطر وجود تو همچو حجاز می شود
    نام وطن عوض شود شود بلاد…

    به کوری دو چشم من به کوری دو چشم تو
    مجمع و قوه ی قضا بود نهاد…

    بهشت عدن جای او، خلد برین برای او
    هرکه که بوده دوره ای عضو ستاد…

    ما همه جنسمان بد و نوع نگاهمان بد است
    جنس اصیل و یک بود جنس مواد…

    برای ما چون جگری! تاج سری، معتبری

    خدا! مرا رها کن و برس به داد…

    اگر که پرت می شوم به پشت میله ی اوین
    به هیکل نحیف ما گرفته باد…

  96. تارا می‌گوید:

    سلام استاد

    عالی بود. من تازه وبلاگ شما را پیدا کردم و بهش سر می زنم. به توصیه ی شما، چند روز پیش یه وبلاگ هم ساختم. خیلی دوست دارم به این سبک بنویسم ولی…!!! چی کار کنم؟

  97. نوید می‌گوید:

    خیلی با مرامی؛
    تا حالا دوبار مارو سانسور کردی!!!

  98. ناشناس می‌گوید:

    ……

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.