بنازم پاکیزگی شهدا را

نقدی مضمونی بر فیلم های «بوسیدن روی ماه» و «نارنجی پوش»

هفته گذشته «بوسیدن روی ماه» را در سینما دیدم و «نارنجی پوش» را در نمایش خانگی. درباره مضمون این ۲ فیلم چیزهایی می نویسم.

پرده اول/ بوسیدن روی ماه یا مهتابی؟!

در کارنامه همایون اسعدیان، «طلا و مس» گمانم حتی به حیث مضمون، نسبت به «بوسیدن روی ماه» فیلم بهتری بود. البته با توجه به سینمای امروز ما و تاکید دوباره ام به این «توجه»، حتما هر ۲ فیلم قابل دفاع اند و شاید بتوان با کمی اغماض عنوان «ارزشی» را هم خرج شان کرد. بعد از تماشای «بوسیدن …» چند تایی سئوال و دغدغه به ذهنم رسید؛

یک: اگر این ۲ پیرزن، مادر شهید نبودند و مثلا مادر ۲ مرحوم مفقود می بودند، در فرایند فیلم چه توفیری پیدا می کرد؟! به هر حال تو وقتی می گویی «مادر شهید»، علاوه بر مادر بودن و مادری کردن، ارزش افزوده های دیگری نیز باید به قصه بیفزایی و الا مادر فلان قاچاقچی تروریست لب مرز هم قطعا «مادر» است! فیلم به ما بیشتر «مادر» نشان داد تا «مادر شهید».

دو: درباره نکته فوق، و ناظر به سابقه دار بودن مسئله، احساس می کنم همیشه پای یک «تهیه کننده» در میان است! در «بوسیدن…» گویی هنر کارگردان در مواجهه با افکار تهیه کننده عقب نشینی کرده باشد!

سه: «بوسیدن…» در نمایش ایثارگری مادران آن دسته از شهدایی که هنوز پیکرشان برنگشته، می توانست خیلی بهتر از این باشد. حرفه ای نبود فیلم. نمایش غلطی از ایثار نشان داد که فی الواقع تا آنجا که ما دیده ایم، وجود خارجی هم ندارد. این ضعف شاید ناشی از این بود که خیلی آشنایی نداشتند و یا تحقیق نکردند زندگی سوژه را. کاش همان ایثار متداولی که هست، نمایش می دادند و ایثارتراشی آنهم به شکلی غیر ملموس نمی کردند. «بوسیدن…» قصه ۲ مادر شهید است که سال های سال چشم به راه پیکر اولاد نشسته اند. نزدیکای مرگ یک مادر، پیکر شهید آن یکی مادر برمی گردد… و دلش به رحم می آید و با هزار تمنا از بچه های تفحص می خواهد طوری وانمود کنند که مثلا این شهید، بچه مادر اولی است!

سه/ ۱: در اینکه مادران شهدا اسوه ایثارند، هیچ شکی نیست و اتفاقا حرف ما این است که چرا این ایثار به شکلی ناشیانه تصویر شده؟! آیا یک مادر شهید به بهانه آنچه عوامل فیلم «بوسیدن…»، نام ایثار بر آن گذاشته اند، اینقدر راحت با احساسات یک مادر شهید دیگر بازی می کند؟! و ایضا احساسات خودش؟!

سه/ ۲: اصولا و اساسا و تا آنجا که ما دیده ایم، همچین نیستند مادران شهدا. ایثار و احساس شان خام نیست؛ بر مدار عقل می چرخد. جز این بود، چرا مادر شهید ایثارگر فیلم، سال ها پیش، از بچه های تفحص تقاضا نکرد یکی از شهدای گمنام اول جنگ را به جای فرزند شهید آن یکی مادر جا بزنند؟! چنین بده بستان هایی ندارند والدین شهدا. سطح ایثارگری شان از این قبیل تخیلات بالاتر است. مادران شهدا خود را جای همدیگر می گذارند، هم را درک می کنند، شریک غم و غصه و شادی هم اند، چنان که در جاهایی از فیلم هم انسانی و قشنگ نشان داده شده، با هم اند، اما این همه دلیل نمی شود ما قصه فیلم «بوسیدن…» را چیزی فراتر از یک فیلم و یک قصه تصور کنیم. مادران شهدا، شهید خود را افتخاری برای همه جامعه، همه دین و همه این مرز و بوم می دانند و این مناسبات بچه من، بچه تو، میان شان نیست. نه مادری توقع دارد که مادری دیگر بچه اش را به اسم شهید او جا بزند و نه آن مادر خیال می کند که اسم این کار، ایثار است.

سه/ ۳: مادر، مادر است، به ویژه اگر مادر شهید باشد. مادر ذاتا می فهمد که آیا این ۴ تکه استخوان، فرزند او هست یا نیست. حتی به اسم ایثار هم نمی توان دروغ گفت و شهید جا به جا کرد. ظاهرا پیشاپیش عوامل فیلم این نقد را قبول داشته اند که در آخرین دقایق «بوسیدن…»، آن یکی مادر متوجه می شود درون این تابوت، شهید او نیست.

سه/ ۴: علاوه بر عنصر والای شهادت، از جمله مهم ترین دلایل که تا امروز باعث استقبال باشکوه ملت از پیکر مفقودین شهید بوده، شرافت کار دوستان تفحص بوده است. قطعا در عالم واقع، نه خانواده شهدا این قبیل درخواست ها از تفحص دارند، و نه به مخیله بچه های تفحص، چنین جا به جا کردن هایی خطور می کند. با هیچ بهانه ای، -تاکید می کنم با هیچ بهانه ای- تفحص زیر این بار نمی رود که شهیدی را به نام شهیدی دیگر جا بزند. من البته هرگز نمی خواهم تصور کنم که «بوسیدن…» قصد داشته در تلویح، زیرآب تفحص را بزند، اما باید قبول کنیم فیلم در پاره ای موارد کاملا غیر حرفه ای ورود کرده به رابطه خانواده شهدا و تفحص.

چهار: به لحاظ مضمون، نقدهای دیگری هم بر «بوسیدن…» وارد است. جایی از فیلم نشان داده می شود که شهید مثلا قبل از انقلاب چه گوش می داده! اگر این واقعیت است -قبول دارم بعضا هست!- و اگر واقعیت را باید نشان داد، پس چرا چندی است فقط همین بخش از واقعیت نشان مخاطب داده می شود؟! واقعیت مهمتر آیا روند تحول این شهدا نیست؟! آیا سینما هیچ مسئولیتی در نمایش این تحول -لااقل به عنوان واقعیتی غیر قابل انکار!- ندارد؟

پنج: البته کتمان نمی کنم تلاش فیلم برای نشان دادن یک نمایش آرام، خانواده محور، انسانی و دوستانه از مادران شهدا ستودنی است. نیز هر آنچه سبب پیوند نسل کنونی با مادران شهدای دهه ۶۰ شود، نیکوست. با این همه ۲ چیز را باید باور کنیم؛

اولا؛ خوان ایثار در مادران شهدا آنقدر گسترده هست که نیاز به ایثارتراشی ندارد. همان که هست نمایش داده شود، ایثارگرایانه تر و باورپذیرتر است حتی برای مخاطب جوان.

ثانیا؛ نمایش بریده ای از واقعیت ها و کتمان واقعیت های مهمتر، خود به شعاری نچسب در سینمای امروز ما بدل شده است. همان شهیدی که قبل انقلاب چیزهایی گوش می داد، بعد از انقلاب، وصیت نامه اش دیباچه آرمان گرایی است. لذا اگر باید از شعارزدگی پرهیز کرد، انصاف بدهیم که در و دیوار و پرونده ها و آدم های تفحص به این بی نظمی و شلختگی و زمختی فیلم «بوسیدن…» نیست!

این فیلم را می شد طوری ساخت که در آن واقعا «ماه» بوسیده شود، نه «مهتابی». از دریایی بیکران، نمی بود نمور!

پرده دوم/ ریشه من اینجاست

«نارنجی پوش» واقعا می توانست یک فیلم حوصله سر بر باشد. فیلمی تبلیغاتی برای شهرداری در پاسداشت اهل نظافت، و با این توصیه که؛ شهر ما خانه ماست! «نارنجی پوش» اما فیلم خوبی از آب درآمده. فرم خوبی دارد دوربین و بازی های خوبی، به ویژه بازی حامد بهداد که جاهایی از فیلم افه هایش به غایت طبیعی و خنده دار شده.

واقعا باید دید ما برای چه فیلم می بینیم؟! هر فیلمی با خود حامل پیامی است. بگذریم که گاهی پیام از دست کارگردان درمی رود و تالیف بر حضرت مولف خروج می کند! در «نارنجی پوش» اینقدر هست که هنر سینما با ظرافت به مدد اهل نظافت آمده که من و شما کمی بیشتر مراقب تمیزی محیط زیست مان باشیم. آشغال زدایی به جای آشغال زایی، امر به نیکی است.

جز این پیام آشکار، پیام دیگری هم دارد «نارنجی پوش» که «ایران»، سرزمین ماست. ریشه ماست. آبادی ماست. دیار اجداد ماست. عشق ماست. زندگی ماست. حتی مرگ ما نیز همین جاست. واقعا غرورآفرین بود آنجاهایی از فیلم که مرد نارنجی پوش خطاب به همسرش یعنی همان سیمین «جدایی نادر…» می گفت: «ریشه من اینجاست. من اینجا رو حتی با آشغالاش به خارج نمی فروشم…».

آری! در روزگاری که سینما چنگی به دل نمی زند، «نارنجی پوش» به دلم خوش نشست. تشکر می کنم از داریوش مهرجویی بابت این فیلم که خوش ساخت از آب درآوردنش، انصافا کار سختی بود با توجه به سوژه گل درشتی که داشت.

اما دست آخر، دوست دارم سخنی صمیمی و صریح بگویم با جناب کارگردان در ۲ نکته.

اول: «نارنجی پوش» هر چه بود، «فیلم» بود. ای خوشا در عالم واقع هم روشنفکران ما خیال نکنند هم نشینی و هم غذایی با اقشار فرودست جامعه، ننگ است. دلبر سوپور دست گرفتن و ش… ش… کردن و زمین جارو زدن، اتفاقا کار زیبایی است. الحق صدای جاروی رفتگر بر خیابان شهر، کشور و زمینی که ریشه ما درش واقع است، زیباست. آنچه ننگ است و زشت، وطن فروشی است. این را اگر نفهمد قشر روشنفکر، مردم کوچه و بازار از سوپور محله خط می گیرند، اما اصلا حرف روشنفکر را نمی فهمند!

دوم: جناب استاد! بعد از تماشای «نارنجی پوش» قشنگ شما، نمی دانم چه شد که یاد ۴۵۰۰ عکس جبهه و جنگ لب تاپم افتادم. مجموعه ای عکس است از دوران دفاع مقدس که جمع کرده و هر از گاه نگاهش می کنم. اغلب هم عکس هایی است از دل نبرد. این بار با این دغدغه نگاه کردم تصاویر را که ببینم در سبک زندگی جبهه و جنگ، محیط زیست شهدا چگونه بود؟! عکس های خط مقدم را دیدم، عکس های جلوتر از خط مقدم را دیدم، عکس های آب هور و خاک فکه را دیدم، عکس های سنگر را دیدم، عکس های دوکوهه و حمید را دیدم، عکس های ایستگاه صلواتی را دیدم، آن عکس معروف کربلای ۵ حاج بخشی را دیدم و… راستش لذت بردم از این همه دقت شهدا در حفظ محیط زیست. زمین جنگ به عبارتی خاک و خل بود، و غذای رزمندگان اغلب کمپوت و کنسرو، اما بنازم پاکیزگی شهدا را که در هیچ عکسی ذره ای آشغال دیده نمی شد. و یادم افتاد که شهدا حتی در سنگرهای خط مقدم نیز هر روز شهردار انتخاب می کردند و اهل نظافتی، تا حتی جنگ را هم تمیز زندگی کنند. در عکس ها گاهی می دیدم که زمین پر از قطعه قطعه ابدان مطهر شهداست، اما باز تمیز است و بی هیچ آشغالی. حقا که من و ما و شما ریشه در این خاک مطهر و پاک داریم.

جناب مهرجویی! اول «نارنجی پوش»، قشنگ می گویی؛ «این دریا مثل اتاق آدمه. نباید توی اتاقمون آشغال بریزیم». خاک جبهه را چه می گویی که فراتر از اتاق، نیک اگر بنگری «قلب» ماست. و فراتر از «زمین»، «ضمیر دل» ماست… و محکم ترین ریشه من و ما و شماست.

  وطن امروز/ ۲۰ آبان ۱۳۹۱ 

این نوشته در یسار ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

  2. سیداحمد می‌گوید:

    در مورد “بوسیدن روی ماه” هر آنچه گفتید را کاملا قبول دارم!
    “فیلم به ما بیشتر «مادر» نشان داد تا «مادر شهید»”

    … و اما نارنجی پوش؛

    نکته “دوم” واقعا عالی بود.
    احسنت به این ذکاوت شما!
    راستی؛ این “یعنی همان سیمین «جدایی نادر…»” را خیلی خوب آمدید!

  3. سلام؛
    به نظر من هم مادر شهید نهایتا متوجه می شود که شهیدش در تابوت هست یا نه.
    اگر یعقوب بوی یوسف را از فرسنگها شنیده آیا یک مادر بوی فرزند را از چند قدمی نخواهد فهمید؟
    اما اگر بخواهیم نگاهی مثبت داشته باشیم می توانیم بگوییم بعد از مدتها فیلم زیبایی بود. یاد آور برخی واقعیتهای کوچک و بزرگ!!!

  4. ف. طباطبایی می‌گوید:

    من هم این جمله تون رو قبول دارم: “فیلم به ما بیشتر «مادر» نشان داد تا «مادر شهید»”

    فضای فیلم ربطی به حال و هوای شهید و شهادت نداشت.
    دو تا خونه خیلی زیبا با یه حال و هوای نسبتا قشنگ؛ اما اثر خاصی از خانواده شهید بودن دیده نشد تو فیلم.
    تصویری که از ساختمان بنیاد شهید نشون داده شد هم خیلی انرژی منفی بهم منتقل می کرد!!
    اما فیلمی بود که به دیدنش می ارزید.

  5. صمدی می‌گوید:

    ما که آخرش نتوانستیم حدس بزنیم نوشته های شما را. خیال می کردم از “بوسیدن روی ماه” می خواهی دفاع کنی و از “نارنجی پوش” انتقاد که……………….

    ضایع شدیم رفت! متن تان منطقی بود، اما فیلم اول به این بدی هم نبود که شما گفتی، حتی از زاویه مضمون.

  6. پیر مرد می‌گوید:

    چون دسترسی به این فیلم‌ها برایم میّسر نیست، نظری ندارم.

    اما قسمت دوم پرده دوم را بی‌ نظیر گفتی‌. چندین بار آنرا خواندم. بدون دسترسی به عکس‌هایت آنها را تجسم کردم. خاطرات ذهنم را ورق زدم. تو چیزهایی را می بینی‌ که من با حضورم نمی دیدم. این فوق العاده است. احسنت.

  7. حنظله می‌گوید:

    چه وقیح اند اینها!
    فیلم “یک خانواده محترم” نیز بسیار بدتر از این دو موردی است که اشاره کردید.
    جالب اینجاست که برای توجیه کارشان هم بسیار حق به جانب هستند از کارگردان بگیر تا بازیگر!
    آخر تا به کی سکوت مسوولان فرهنگی و هنری و صدا و سیما و سینما! هان تا کی؟

  8. سیداحمد می‌گوید:

    جناب صمدی؛

    نکته سه را بخوانید! “کاش همان ایثار متداولی که هست، نمایش می دادند و ایثارتراشی آنهم به شکلی غیر ملموس نمی کردند.”

    معتقدم آقای قدیانی ضعف “بوسیدن…” را خوب در این متن بیان کردند. برای ماهایی که آشناییم با فضای خانواده شهدا و زیاد با مادران شهدا برخورد داشته ایم، ضعف های این فیلم بیشتر به چشم می آید!

    “… می توانست خیلی بهتر از این باشد. حرفه ای نبود فیلم.”

    البته جاهایی از متن، تعریف مضمونی هم شده از فیلم… مثلا نکته پنجم.

  9. حنظله می‌گوید:

    درباره فیلم “یک خانواده محترم”

    صحنه هجو و البته اعصاب خرد کن ورود جنازه نوجوان شهید به خانه اش که با شعار دادن تمسخرآمیز «این گل پرپر از کجا آمده؟ از سفر کرببلا آمده» و سینه زنی خنده دار جمعیت، تباکی مصنوعی پدر، جیغ های زنانه که کپی تمسخر گریه در خنده بازار است، عمامه چپکی روحانی و چهره کریه او، نهایتاً به صحنه بی رحمانه باز کردن کفن نوجوان شهید توسط مادر و بغل کردن او به مدت حدود ۱۵ ثانیه ختم می شود…

    http://www.aviny.com/Article/yadasht/91/08/khanevade-mohtaram.aspx

  10. حنظله می‌گوید:

    می دانم اینها را با دلی پرخون نوشتی! تازه با دوز بسیار پایین به دلیل برخی مسایل!
    خدا قوت اخوی!

  11. حنظله می‌گوید:

    «نادر طالب‌زاده» در مورد فیلم سینمایی «یک خانواده محترم» به کارگردانی مسعود بخشی، اظهار داشت: من ابتدا احساس کردم سازندگان این اثر فیلم را ساخته و فرار کرده اند. یعنی احساسم این بود که فیلم را ساختند و همانجا در پاریس مانده‌اند و به نوعی فرار کردند و به ایران برنگشتند.

    http://www.jamnews.ir/fa/Forms/Details/MediumNewsDetail.aspx?NewsId=126184

  12. حنظله می‌گوید:

    از آن روزی که “محمدرضا گلزار” نقش یک جانباز را در فیلمی پوچ و بی معنی “بازی” کرد، سخت نبود پیش بینی چنین روزهایی برای سینمای ایران!

    وقتی ارزشی های ما میدان خالی می کنند، معلوم است که هر نادانی به خود اجازه ورود به چنین عرصه ای را می دهد.
    روی سخنم قطعا با کسانی است که خواسته و ناخواسته(یقین دارم اکثر موارد به عمد و با سوء نیت اتفاق افتاده) ارزش های ما را به هجو گرفته اند.
    بر باعث و بانی اش لعنت!

  13. پیر مرد می‌گوید:

    اینهم شنیدنی است:

    یادم میاید اگر کمترین تعللی در کارهایت در روز شهردار بودنت میکردی، بسیاری بودند که کارهایت را مخفیانه انجام میدادند. آنهم مخفیانه و قربتا الی‌ الله. حتی گاهی صبح می‌دیدی تمام کفش‌ها و یا پوتین‌ها واکس خورده است. آنهایی که آنجا دنبال پرواز آمده بودند. هنوز عطر و نسیم آن فضا را حس می‌کنم.

  14. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    هیچ کدام را ندیده ام و مانده بودم که چه کامنتی باید گذاشت!
    نمی دانم مشکل از من است یا فیلم ها، اما مدت هاست که هیچ فیلمی ندیده ام، البته بی هیچ تعمد و تحریم و قهری، یعنی الان دارم فکر می کنم که آخرین فیلم یا سریالی که دیدم، کدام بوده و کِی بوده؟! و یادم نمی آید. شاید مختار!
    اکثر فیلم هایی که در عمرم دیده ام، بیش تر جنبه سرگرمی داشته اند، اگر پیامی هم بوده، رضایت بخش نبوده، حرف دل نبوده و البته با سخت گیری نمی گویم این حرف را، حداقل ها هم راضی مان می کند و انتظارمان را برآورده.

    “واقعا باید دید ما برای چه فیلم می بینیم؟!”

  15. دلخون می‌گوید:

    سلام؛

    در مورد فیلم “بوسیدن روی ماه” چون هنوز وقت نشده برم ببینم؛ نمیتونم برداشت شما از فیلم و نقدتون رو درک کنم… چون تازه الان با نوشته شما تا حدودی متوجه شدم موضوع فیلم چی هست…
    در مورد فیلم “نارنجی پوش” هم چون اصلا فیلم منو جذب نکرد، به خوندن مواردی که ذکر کردین بسنده میکنم بدون اینکه اظهار نظرمو بگم…

  16. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “جایی از فیلم نشان داده می شود که شهید مثلا قبل از انقلاب چه گوش می داده! اگر این واقعیت است –قبول دارم بعضا هست!- و اگر واقعیت را باید نشان داد، پس چرا چندی است فقط همین بخش از واقعیت نشان مخاطب داده می شود؟! واقعیت مهمتر آیا روند تحول این شهدا نیست؟! آیا سینما هیچ مسئولیتی در نمایش این تحول –لااقل به عنوان واقعیتی غیر قابل انکار!- ندارد؟”

    http://kistiema.blogfa.com/post-184.aspx

  17. حنظله می‌گوید:

    به خدا اصل کلام را خیلی “شیک” گفتی حاج حسین!

    “و اگر واقعیت را باید نشان داد، پس چرا چندی است فقط همین بخش از واقعیت نشان مخاطب داده می شود؟! واقعیت مهمتر، آیا روند تحول این شهدا نیست؟! آیا سینما هیچ مسئولیتی در نمایش این تحول –لااقل به عنوان واقعیتی غیر قابل انکار!- ندارد؟”

  18. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    امام خمینی(ره):

    اشخاصى بعد از زحمت هاى فراوان پنجاه ساله به یک مقامى مى رسند و این جوانها را خداى تبارک و تعالى آن طور در ظرف یک مدت بسیار کم، متحول کرد به یک مقامى که آن هایى که پنجاه سال زحمت کشیده اند؛ نرسیده اند به این مقام، نرسیده اند به آن جا که غیر از خدا اصلاً هیچى نخواهند، شهادت را این طور طالب باشند. این یک مسئله مهمى است. ما همیشه باید در نظر داشته باشیم که این مسئله، مسئله عادى نیست…

  19. آزاد اندیش می‌گوید:

    سلام؛
    “جایی از فیلم نشان داده می شود که شهید مثلا قبل از انقلاب چه گوش می داده! اگر این واقعیت است -قبول دارم بعضا هست!- و اگر واقعیت را باید نشان داد، پس چرا چندی است فقط همین بخش از واقعیت نشان مخاطب داده می شود؟!”
    موافقم و فکر میکنم بعضی از سازندگان فقط به این فکر میکنن که به مذاق عده ای خوش بیاد و گرنه اینهمه واقعیت! از بس ندیدیم داریم باور می کنیم که وجود نداشته یا دچار تزلزل میشیم.

  20. آزاد اندیش می‌گوید:

    آقای قدیانی شما فیلم نامه هم دارین؟

  21. چای پولکی می‌گوید:

    سلام.
    نکته اول «بوسیدن . . .» را من هم همینطور.
    اما فیلم در کل با نیت خیر ساخته نشده و کارگردان به هر نحوی توانسته شیطنتش را کرده، چرا که تیکه های سیاسی بدی دارد.
    اولا در کل قابهای فیلم اولین رنگی که بیشترین فراوانی را در تصویر دارد رنگ زرد است و دومین آن، رنگ آبی است. زرد نماد پژمردگی و پوسیدگی است و آبی هم رنگی سرد و بی روح!
    ثانیاً با ماسکی که دائم به صورت مادر شهید می بینیم، این مطلب به ذهن متبادر می شود که مادران شهدا در جامعه کنونی احساس خفگی می کنند!
    ثالثاً یکی دو صحنه ای که به عنوان معرفی جامعه و مردم نشان می دهد یا تصادف و مرگ است و یا دعوا و کتک کاری!
    در کل به هر شکلی توانسته سیاه نمایی کرده است. ضمن اینکه خواهر و خواهر زاده شهید هیچ نسبتی با عقاید و باورهای او ندارند و از قضا از همه ی کاراکترهای دیگر فیلم با نشاط تر و منطقی ترند!!!

  22. آزاد اندیش می‌گوید:

    امام مهدى علیه السلام

    أنا بَقِیّةُ اللّه ِ فی أرضِهِ و المُنْتقِمُ مِن أعدائِهِ؛

    من بقیّة اللّه (باقیمانده حجّت هاى خدا) در زمینم و از دشمنان او انتقام مى گیرم.

    میزان الحکمة: ح ۱۲۷۰

  23. چای پولکی می‌گوید:

    امام على علیه السلام فرمودند

    لا تَطْلُبْ سُرعَةَ العَمَلِ و اطْلُبْ تَجوِیدَهُ؛ فإنَّ الناسَ لا یَسألُونَ: فی کَم فَرَغَ مِنَ العَمَلِ، إنّما یَسألُونَ عَنْ جَوْدَةِ صَنعَتِهِ.

    در پی سرعت عمل مباش، بلکه به دنبال خوب انجام دادن آن باش، زیرا مردم نمی پرسند در چه مدت کار را به سرانجام رساند، بلکه از کیفیت انجام آن می پرسند.

    نهج البلاغه

  24. آزاد اندیش می‌گوید:

    نقد و تعریف خوبی بود، ترغیب شدم برم ببینم.

  25. ستاره خرازی می‌گوید:

    عروسمون گفت فیلم جدید گرفتی؟
    گفتم آره، نارنجی پوش
    گفت قشنگ بود؟
    گفتم خیلی، خیلی، حامد بهداد ترکونده.
    گفت جدی؟
    گفتم آره من می خوام از فردا سوپور شم.
    ش…ش…ش…

  26. ستاره خرازی می‌گوید:

    به دوستم می گم بیا بریم بوسیدن روی ماه ببینیم.
    میگه بریم.
    میریم سینما ساعت دوازده و نیمه.
    میگه فقط شما دو نفرید پخش نمی کنیم، برید ساعت دو و نیم بیاید.
    اون روز کنسل شد.
    یه روز ساعت دو میایم می بینیم سانسش شده ساعت چهار.
    حالا تو فکریم یه روز بریم ببینیم.
    به خاطر همین نمی تونم الان اینو بخونم.
    چقدر حیف…

  27. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    بوسیدن روی ماه را که ندیدیم؛ اما نارنجی پوش:
    جسارتا می خواهم عرض کنم خیلی خوب به فیلم نگاه کردید. شاید هم من خیلی منفی نگاه کردم!! در هر حال معتقدم جدای از بینش و مضمونش، کمی هم فیلم خسته کننده ای بود!
    تشکر ویژه بابت نکته “اول و دوم”

  28. سیداحمد می‌گوید:

    آزاد اندیش؛

    نه!

  29. به جای امیر می‌گوید:

    مقصر (گفت و شنود)

    گفت: این روزها گروه های اپوزیسیون خارج نشین با مدعیان اصلاحات در داخل کشور بدجوری با هم درگیر شده اند و در سایت های خود اره می دهند و تیشه می گیرند.
    گفتم: چرا؟! پدر بیکاری بسوزه! مگه دوباره چی شده؟!
    گفت: گروه های خارج نشین می گویند، اصلاح طلبان عامل شکست و بدبختی ما هستند و مدعیان اصلاحات می گویند گروههای اپوزیسیون خارج نشین عامل شکست بوده اند.
    گفتم: هر دو طرف دست هایشان در یک کاسه است و با این جنگ زرگری می خواهند علت اصلی شکست مفتضحانه خود را که اقتدار جمهوری اسلامی ایران و حضور یکپارچه مردم در صحنه است، انکار کنند.
    گفت: چه عرض کنم؟!
    گفتم: یارو با نیسان رفته بود توی یک مغازه وقتی افسر اومد کروکی بکشه یواشکی بهش گفت؛ مرگ من بنویس مغازه مقصره!

  30. پاییز می‌گوید:

    سلام و شب همگی بخیر!

    نقدتون که واقعا عالی بود، فیلم دوم رو ندیدم ولی فیلم اول رو دیده بودم و قبل از اینکه ببینم فکر میکردم تو مایه های طلا و مس باشه. اصلا فکر نمیکردم اینطوری باشه. آنقدر نکته های منفی فیلم زیاد بود و کاملا نچسب، قسمتهای مثبتش به چشم نمیومد. من که اصلا خوشم نیومد، مخصوصا از نقش اون دختره،‌ من نمیدونم چه اصراریه تو این فیلم ها هی میخوان تفاوت نسلها رو به شیوه بدی نشون بدن، اون از طرز پوشش و آرایششون…

  31. آزاد اندیش می‌گوید:

    ممنون سید احمد.

  32. سیداحمد می‌گوید:

    ۱۵ روز مانده تا عاشورا
    لبیک یا حسینِ زهرا…

  33. لبیک یا حسین می‌گوید:

    فقط تنها چیزی که به ذهنم میاد اینه که قطع یقین نه من نه ما و نه شما هیچ کدوم “تشکری ” بدهکار نیستیم!

  34. مجنون می‌گوید:

    هنوز فیلمها رو ندیدم

  35. برف و آفتاب می‌گوید:

    یکی متن‌های فوتبالیه که ازش سر در نمیارم؛ یکی متن‌های سینمایی! (یا اینکه باید منتظر باشم چند ماه دیگه نقدشو بخونم! آخه ما طفلکی سینما نداریم که!)

  36. عمار می‌گوید:

    راجع به فیلم ” بوسیدن…” قبل از اکران عمومی، نقد جناب یامین پور را خوانده بودم، و پیش زمینه ای داشتم. و میدانستم که ارزش وقت گذاشتن ندارد.
    در مورد “نارنجی پوش” هم با اینکه ندیدمش، اما حس خوبی نسبت بهش نداشتم.
    ممنون که نکات خوبی را یادآور شدید.

  37. جماران می‌گوید:

    در مکتب امام

    راه روشن بینی را ترسیم کنید
    تمام آزادی خواهان باید با روشن بینی و روشنگری، راه سیلی زدن بر گونه ابرقدرتها و قدرتها، خصوصا آمریکا را بر مردم سیلی خورده کشورهای مظلوم اسلامی و جهان سوم، ترسیم کنند.
    صحیفه نور – ج۲۰ – ص ۳۲۵

  38. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    دلم بی هوا، هوایی حرم شده…
    فهمیده ام که کمتر از هفت روز به محرم مانده…
    بیچاره رباب…
    که از عمر اصغرش همش چند شب مانده است…
    امان از دل زینب که بایدآخرین نگاه هایش را به حسین بدوزد و ذخیره شان کند برای همه شب های بعد از برادر…
    بیچاره سکینه و همه روزهای بدون علی اکبر…
    اما خوش به حال رقیه که چند شب دیگر به پروازش مانده…

    بیچاره من…

    امان از دل ام البنین…
    فقط چند شب دیگر؛ دیگر همین کنیه هم برایش نمی ماند…
    بیچاره من و تشنگی هایم…
    بغض هایم…
    اشکهای اشتیاقم….
    گوش هایی که گوش به زنگ اذن دخول است…
    حسرتی که دارد چند ساله می شود…
    بیچاره من و همه روزهایی که برایم عاشورا بوده و همه زمین هایی که کربلا..
    بیچاره من و همه دلشوره هایی که دارد از پا می اندازدم…
    بیچاره من و همه حرفهایی که باید خورده شود…
    بیچاره من و دیوانگی و عطش بعداز کربلایم…

  39. چشم انتظار می‌گوید:

    تحلیل هنرمندانه ای بود داداش حسین. اولی رو دیدم ولی دومی رو نه. لکن شما بهتر از هر کس می توانید این فیلم را نقد کنید. که خوب می فهمید احوال مادران بزرگوار شهدا بویژه مادر بزرگوار شهید اکبر قدیانی را. به گمان من، شاید آقای اسعدیان نیاز به زمان بیشتری برای نمایش این فیلم داشت. مثلا یک سریال چند قسمتی. هم ممکن بود ایرادات برطرف شود، و هم امکان داشت ایرادات افزون گردد. علیرغم تمام زحمتی که کارگردان کشیده، پخش مستند مصاحبه ی یک مادر شهید و… به مراتب اثر گذارتر است…

  40. کهف می‌گوید:

    سلام؛
    آقا اینطوری که شما از آرشیو عکس جنگتون گفتین ما هم شیفته شدیم ببینیم این عکسها را؛ حالا چطوری؟
    آقا بده در راه خدا!
    گر چه دیدن این عکسا هم لیاقت می خواد که ما نداریم.
    یا علی

  41. سجاد می‌گوید:

    یعنی این سید احمد، هیچ نقدی به حسین قدیانی نداره ها!!

  42. آزاد اندیش می‌گوید:

    ۴۵۰۰ تا عکس؟! چقدر دیدنی هست، خیلی دوست دارم اون عکسها رو منم می داشتم، نمی شه به ما جایزه بدین؟

  43. آزاد اندیش می‌گوید:

    زمزمه می کنم، دعا می کنم این روزها؛ که:

    ((ای مُحرم، مرا محرمِ راز دل خویش کن!))

  44. نیاز می‌گوید:

    سلام؛
    نظراتتون جالب و قابل توجه بود… مخصوصا در مورد فیلم بوسیدن روی ماه.

  45. سبز یعنی استقامت تا بهار می‌گوید:

    شماها فیلم هم نیگا می کنین مگه؟… عقلای شما که می فرمایند فیلم و سینما از طرف صهیونیستها اومده تا فرهنگ مارو شبیخون بزنه

    جالبه که در مورد “مهرجویی” هم نظر می دین! بابا بی خیال….. مگه نمی دونین این مهرجویی عامل صهیونیسته! فراماسونره! وطن فروشه! از اهالی فتنه است! روشنفکر غرب زده است! سیاه نمایی می کنه در مورد نظام مقدس ما!…. شما در مورد همون شمقدری و سلحشور و مابقی قماش خودتون اظهار فضل بفرمایید…

  46. العبد می‌گوید:

    ابن الشهید عزیز!
    متاسفم از اینکه نه کسى یا على مى گوید تا آژانس شیشه اى دیگرى بسازد و نه دیگر بعضى مردم ما پذیراى آن ادبیات اند.
    راستش را بخواهى مزاج آن بعضى مردم تغییر کرده، تغییر کرده تا مادران شهیدى بخواهند از جنس دنیاى کوچکشان…
    نا گفته نماند باز هم جاى تقدیر دارد. در فضاى حاکم بر سینماى کشور که اکثر تولیداتش خلاصه مى شود در عشق هاى مثلثى و خیانت، چنین اثر خوبى – البته فاصله دار تا ایده آل – تولید گردد؛ گفتم که نگویند این حزب اللهى ها فقط بلدند غر و نق بزنند!

  47. حسن می‌گوید:

    یه لحظه فکر کردم یا للعجب بالاخره در یک مورد آسید احمد مخالفت کرد!!!!!
    اونجایی که گفت: با انتقاد از بوسیدن… موافقم اما!!!؟؟؟؟
    اما با حرفتون درباره نارنجی پوش بیشتر موافقم. داداش من دیگه اماش واسه چی بود؟؟؟
    یکی به یکی گفت: ساعت داری؟

    نه ندارم ولی یه داداش دارم اونم نداره…

  48. حسن می‌گوید:

    جناب سبز یعنی استقامت تا بهار
    اگه فیلم نمیدیدیم که نمی فهمیدیم مهرجویی وامثال اون اون چیزایی که خودت گفتی اند………..

  49. حسن می‌گوید:

    آقای قدیانی یه سوال
    اهالی سینما و تلویزیون و تئاتر از هر طیفی… از پیمان معادی و پگاه آهنگرانی بگیر تا جواد هاشمی و سلحشور و…
    این مساله محرم و نامحرمی رو چه جور واسه خودشون حل کردند؟؟؟؟؟؟
    مگه “حرام” حرام نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    حرام سکولار و حرام ارزشی داریم مگه؟
    منظورم اینه که مثلا آقای میر باقری میخواد مختارنامه بسازه(یه اثر کاملا مذهبی)
    الان تکلیف این مساله چی میشه؟؟؟؟؟
    الان سبز یعنی استقامت در بهار چه حرصی می خوره؟!

  50. سبز یعنی استقامت تا بهار می‌گوید:

    …………………

  51. bashir می‌گوید:

    سلام. واقعا دم شما گرم حاج حسین
    راستش من هم وقتی فیلم و دیدم به دوستام گفتم فیلم یه چی کم داشت: یه شهید
    از رفتار شهید اخلاق شهید جنبه ی الهی و معنوی شهید هیچ خبری نبود. درباره اون دوتا شهید فقط فهمیدم نوارای اون جوری گوش میدادن و هر دوشون عاشق یه نفر بودن…
    خواهرای شهید و خواهر زاده ی شهید هم که ایمان و اعتقاد درست و حسابی نداشتن…
    صحنه های دعواهای خیابونی هم به نظر من به آشفتگی نظام میخواست اشاره کنه…
    تو این فیلم شهید و خانواده ی شهید از خیلی از مسایل اصلی جداشده بودن مثل انقلاب امام اهل بیت اسلام ناب محمدی
    یه سوال چرا آقا مرتضی که سیگاری بود آدم خوبه بود و کارمند بنیاد که همیشه عکس امام و آقا پشت سرش بود آدم بداخلاقه؟؟؟؟؟؟

  52. آزاد اندیش می‌گوید:

    تصاویرمنتشرنشده از توهین«یک خانواده‎محترم» به حضرت امام (ره)
    http://www.rajanews.com/detail.asp?id=142673

  53. سیداحمد می‌گوید:

    اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَیْنِ، وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَیْن…

    هلال نو دمیده… شب جمعه رسیده… خدا ما را حسینی آفریده…
    http://uploadtak.com/images/r8929_k.mp3
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    http://uploadtak.com/images/c7488_salahshoor90mos02.mp3

  54. ستاره خرازی می‌گوید:

    امروز طلسمش شکست رفتم دیدمش
    بوسیدن روی ماه رو میگم
    در حین دیدنش معلوم بود چه انتقاداتی بش وارده
    ولی در کل خوشم اومد
    خیلی یاد مادربزرگ خدا بیامرزم افتادم
    شکر خدا هر دو تا مادربزرگ هام جنازه پسراشونو دیدن
    و این انتظار رو تجربه نکردن
    خدا همه پدر و مادرهای شهدا رو رحمت کنه
    و به اون ها که در قید حیاتند سلامتی و طول عمر بده
    ان شاالله
    ***
    تو پست ” حبیب و غریب” دختر همسایه دیوار به دیوارو نوشتید: دیوار یه دیوار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.