درست در شرایطی که سال ۹۰ تمام شد، وارد سال ۹۱ شدیم! سال ۹۱ با همه سختی هایی که داشت، سال آشتی سران قوا با یکدیگر بود و ایشان تقریبا ماهی یک بار به دیدار هم می رفتند و هر چند تا روز قیامت با هم قهر کرده بودند(!) آشتی کنان سوار کشتی می شدند! سال ۹۱ مربع امیر قلعه نویی، علی دایی، مایلی کهن و عادل فردوسی پور کلا ۴ بار قهر و ۳ بار آشتی کردند، اما سران قوا ماشاء الله دعوا نکرده، آشتی می کردند و آشتی نکرده، دعوا!
سال ۹۱ یه جورایی سال پیر موتلفه بود و اینقدر که حاج حبیب الله نامه نوشت، حسین قدیانی مطلب ننوشت. در همین سال عسکراولادی متوجه شد که سران فتنه، فتنه زده اند، نه اهل فتنه! و تو چه می دانی که مفتون چیست؟! در اواخر این سال، «حضرت استاد» و «سردار قلم» درباره موضوع «فتنه زدگی و تفاوت آن با جرج سوروس گری و جین شارپ پروری بی واسطه» به مناظره با هم پرداختند که بیننده دقیقا متوجه اختلاف نظر نامبردگان نشد(!) در سال ۹۱ حبیب الله عسکراولادی در هر شماره هر روزنامه ای دست کم ۴ تا مطلب نیم صفحه ای داشت؛ نامه ای در پاسخ به جوابیه همان روزنامه، جوابیه ای در حاشیه جوابیه هامش یک روزنامه دیگر، ادامه نامه نگاری با اصلاح طلبان، و پاسخ دادن به بازتاب جوابیه یکی مانده به آخر همان اصلاح طلبان در شماره آخر یک روزنامه دیگر!! البته این اواخر به نظر می رسید اصلاح طلبان کم آورده باشند، اما حاج حبیب ول کن نبود و همچنان یا می نوشت یا جواب می داد!
سال ۹۱ معلوم شد که برادر همین حاج حبیب الله یعنی اسدالله چگونه نفر اول زیره دنیا شد. از قرار، حاج اسدالله یک روز می خواسته در کودکی سنگک بخرد که متوجه می شود نانوا دارد روی نان کنجد می ریزد.
اسدالله کودک رو به نانوا: «شاطر! کنجد را کیلویی چند می خری؟!»
شاطر رو به اسدالله: «فلان تومن!»
اسدالله: «الان می رم از بازار، بدون ارز مرجع (!) برایت کنجد ارزان تر میارم!»
… و بدین ترتیب اسدالله، سلطان زیره جهان می شود!!
در این سال ما شاهد وقوع ۲ زلزله دلخراش در میهن مان بودیم که باعث شد رئیس محترم قوه، ضمن سفر به کاراکاس و هم دردی و چیزهای دیگر با خواهر و مادر آن مرحوم، نشان درجه یک فرهنگ را به یکی دیگر بدهد. حسن سال ۹۱ به این بود که عاقبت معلوم شد منظور رئیس قوه از بهار، امام زمان (عج) است، اما مشکل آنجا بود که منظور رئیس قوه از امام زمان (عج) همان «یکی دیگر» بود! در این سال آقای احمدی نژاد درباره مدیریت حضرت نوح، سفرهای استانی یوزارسیف، برنامه های اقتصادی آمن هوتپ سوم، اختلاس قوم ماد، آکله الاکباد، شیخ رشیدالدین وطواط بن یحیی ملقب به طوطی بازرگان، عیسی پسر مریم، فردوسی توسی، کتیبه حقوق بشر کورش، زیگورات چغازنبیل، چاوز بن چه گوارا، ام هوگو، جرجیس و کلا همه چیز صحبت کرد، الا مسائل حوزه ریاست جمهوری!!
سال ۹۱ به مجلس رفتن احمدی نژاد، یک بار شوخی شد و یک بار هم شوخی شوخی، جدی شد! این وسط آنچه جدی جدی، شوخی گرفته شد، مشکلات معیشتی مردم بود. در سال ۹۱ قیمت اغلب اقلام خوراکی و غیر خوراکی سر به آسمان سایید و درست در همین فضا، یک میمون پیشگام وارد فضا شد!
سال ۹۱ سال ابطال بسیاری از مشهورات علمی بود و بر ما ثابت کرد که پراید خیلی هم گران نیست! و با یک حساب سرانگشتی مشخص شد قیمت هر کیلو پراید از قیمت هر کیلو پسته ارزان تر می افتد! ما چند بار حساب کرده باشیم، خوب است؟!
سال ۹۱ به عبارتی سال بهار رسانه ها بود و خبرگزاری یک نهاد نظامی نشان داد که با یک پیامک در روز تعطیل چگونه می تواند اوضاع اقتصادی کشور را آشفته کند!
در سال ۹۱ ما در جشنواره فیلم فجر، هر چه جایزه بود دادیم به هنرمندانی که در فتنه نقش داشتند، اما آمریکایی ها پیام این حرکت را نگرفتند و اسگل ها، اسکار را به وحید جلیلی خودشان دادند!
در اواخر این سال، برای اولین بار، تعداد دوش نامزدهای انتخابات از تکلیف بزرگان پیشی گرفت! و تقریبا به ازای هر تکلیف، کلی دوش وجود داشت! در همین سال بود که معلوم شد اصول گرایان از همان شکم مادر، نامزد انتخابات ریاست جمهوری به دنیا می آیند! گروهی از کارشناسان پیش بینی می کنند در صورتی که روند احساس چیز سیاسیون همه جناح ها همین طور ادامه داشته باشد، در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، تعداد نامزدها از تعداد رای دهندگان بیشتر شود!
در این سال احمدی نژاد ضمن حضور در نیویورک و سخنرانی در سازمان ملل، در کاری کاملا مخالف با خلقیات احمدی نژادی، از مردم منهتن به دلیل ایجاد ترافیک هنگام تردد خودروهای هیات همراه، معذرت خواهی کرد! شهروندان ساکن در محله اعیانی منهتن که واقعا تحت تاثیر سجایای اخلاقی رئیس جمهور قرار گرفتند، فوج فوج به مکتب ایران پیوستند!! در همین سال بود که معاون اول رئیس جمهور گفت: «تا احمدی نژاد هست، من هستم و تا من هستم، سرکار خانم دکتر هست» که اندکی بعد، ایشان و اوشان بودند، لیکن خانم دکتر کنار گذاشته شد! چند وقت بعد از این، جناب معاون اول گفت: «قیمت خودروها باید شکسته شود» و پراید که ۱۱ میلیون تومان گران شده بود، به اقشار آسیب پذیر لطف کرد و ۵۰۰ هزار تومان ارزان شد! در همین شرایط بود که دکتر حبیبی به رحمت خدا پیوست! چه می دانیم؟! شاید در اعتراض به این سبک از معاون اولی!!
در سال ۹۱ بودجه کشور دوست و برادر و جنگ زده افغانستان، ماه بهمن به لویی جرگه رفت و تصویب هم شد، اینجا اما قوه محترم، بودجه یک دوازدهم را آنهم اواسط اسفند به مجلس فرستاده که باش تا تصویب شود!
وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
نزدیکای نوروز چند سال پیش، کم و بیش همین موقع از سال بود که «باباکبابی» (۱) وسط کلی خاطره جالب و ناب، از حلیم بوقلمون گرفته تا کباب بناب، ناگهان زد به طبیعت و گفت: «زمستون همیشه ۲ بار می ره. یه بار اواخر بهمن، دروغکی، یه بار لحظه سال تحویل، راستکی… همیشه چند روز مونده به اسفند و چند روز بعدش، هوا شروع می کنه گرم شدن، اما تا آدما می رن توی فاز «بهار زودرس»، یه دفعه زمستون با یه برف پر حرف، حاضری می زنه… این اتفاق با اینکه هر سال تکرار می شه، هر سال مردم فریب می خورن! خلاصه، تا «مقلب القلوب» را نشنیدی، رفتن زمستون رو باور نکن… کرسی رو جمع نکن!»
حواسم هم به حرف بابابزرگ بود، هم به پیش بینی سازمان هواشناسی، اما از هول بهار، بازم در دیگ زمستان افتادم! هول بهار، حالم را خوش کرده بود… لیکن چه بسیار که «حال»، سبب غفلت از «قال» می شود. حالی که «می مانی»، رحم ندارد به قالی که «می دانی».
کرسی نگذاشته بودیم که جمع کنیم، اما هوا ظرف ۲ هفته گذشته از بس گرم شده بود که در آسمان دنبال پرستو می گشتم، در زمین دنبال گل لاله. البته نه از آنهایی که شهرداری می کارد؛ لاله واقعی، اصل!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به سبب کاری اداری شخصی، چند روز پیش رفته بودم بلد «بلده». با کم ترین لباس، و لگن ترین ماشین، یعنی آردی یشمی مدل ۷۸ جناب اخوی که جز بوق، همه جای ماشینش صدا می دهد! فلاشر؛ کلا خراب! موتور؛ روغن ریزی! برف پاک کن ها؛ سالم، اما بدون توانایی در دادن آب به شیشه ماشین! یعنی فقط واست بای بای می کنه، تمیز نمی کنه! لاستیک ها؛ صاف عینهو آینه! آینه سمت شاگرد؛ آینه بی آینه! رادیاتور؛ احتیاج به آب دادن بعد از هر ۲ ساعت رانندگی، به خاطر جوش نیاوردن! فرمان ماشین؛ توی سرعت ۸۰ یه ریپ، توی ۱۰۰ یه ریپ، توی ۱۲۰ بندری! لاکردار باید دو دستی می گرفتمش که از جا درنیاد! دنده؛ بدتر از فرمان! کلاچ؛ بهترین وزنه برای تقویت عضلات دو قلو! کارت ماشین؛ مفقود! بیمه نامه؛ ۶ ماه از مهلت گذشته! معاینه فنی؛ شوخی نکن! نور چراغ ها؛ مگر با چشم بصیرت، فقط ۲ متر! بخاری؛ دادن خاک به جای گرما! ضبط؛ یک حفره مستطیل + کلی سیم ولو! و قس علی هذا…
جاده چالوس را تا وسطا رفتم؛ دو راهی یوش بلده، پیچیدم سمت راست. هوا هم به غایت ملس و بهاری بود.
از قبل طوری برنامه ریزی کرده بودم که در خانه/ موزه نیما توقفی داشته باشم، عکسی بیندازم، احیانا کتابی بخرم و کنار قبر علی اسفندیاری و الباقی فاتحه بخوانم. توقفم در یوش ۲ ساعتی طول کشید. خبری از زمستان نبود. در تن لخت درختان به وضوح می شد لباس خوش رنگ شکوفه ها را تماشا کرد.
کمی بعد در «بلده» کارم را انجام دادم. راحت تر از آنکه فکرش را می کردم. لنگ یکی دو تا امضاء بودم که جور شد.
از بلده رفتم سمت نور، یعنی شمال (۲) با جاده ای کاملا خلوت و هنوز بکر. در شهر نور با حمیدرضا یوسفی ورجانی قرار داشتم. از دوستان قدیمی که فتنه ۸۸ پیچید سمت فتنه گران و کارهایی کرد (۳) که بماند. حمید برای خریدن یک قطعه زمین، در نور بود و همین بهانه مناسبی بود تا شبی در ویلای پدرش در «چمستان» اقامت کنیم.
طبق قرار صبح زود راهی جاده ساحلی شدیم به سمت قائم شهر. یعنی سمت راست جاده ساحلی. در قائم شهر، آشنایی برنج کار دارم که همیشه برنج هایم را از او می خرم. دست اول است و به صرفه و مرغوب و خوش خوراک. حمید هم چند کیلویی خرید. «آقا صفر» اما خیلی شاکی بود از اوضاع کشت و کار. می گفت: «همین طور برنج و سیب زمینی و چای و مرکبات است که باد کرده دست کشاورز، آن وقت می ریم از خارج برنج وارد می کنیم! چرا؟… بعد از چند ماه که دولت صدای داد ما را می شنود، می آید و از ما نسیه خرید می کند، حالا باش تا حساب کند بدهی اش را! ما از بانک کشاورزی وام می گیریم، فقط ۲ تا قسط عقب باشیم، اول زنگ می زنن به ضامن و آبروی آدم رو می برن، بعدا خود به خود از حساب مون کم می کنن، ولی ما که از دولت طلب داریم، به کی باید زنگ بزنیم؟! ضامن دولت کیه؟! به پیمان کار می گیم، می گه؛ تقصیر دولته! به دولتی ها می گیم، می گن؛ قصور از پیمان کاره!… آقا! ما این یارانه ها رو نخواستیم! پول خودمون رو بدین…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
چه در راه جاده ساحلی و چه در راه برگشت از قائم شهر به سمت تهران؛ جاده فیروزکوه، چیزی که مشهود بود تخریب جنگل بود و عدم رویت دریا! بی اغراق در جاده ساحلی اصلا ساحلی ندیدیم! یعنی اصلا دریایی ندیدیم که بخواهیم ساحلی ببینیم! هر چه بود، یا ویلاهای شخصی بود، یا ویلاهای دولتی/ حکومتی فلان نهاد و بهمان ارگان که البته بیش از کارمندان بینوا، سهم خوش گذرانی حضرات مدیر می شود. حمید می گفت: جاده ساحلی شده جاده ویلایی!! راست می گفت.
جنگل اما حکایت دردناک تری داشت. القصه! چند ماه پیش، از ابتدای جاده چالوس داشتم برمی گشتم تهران. حدودا نیم ساعت بعد از اول جاده، جنگل های طبیعی به آن عظمت، جایش را داد به مقداری کاج و بلوط کاشته شده! و به شدت تنک و کم پشت! کمی بعد، همین شبه جنگل لاغر هم کلا محو شد!
یادم می آید ایام کودکی وقتی جاده چالوس می رفتیم، اگر راه را ۳ ساعت حساب کنی، بیشتر از ۲ ساعت و نیم اش جنگل بود. الان دقیقا برعکس شده! بیشتر کوه خشک می بینی تا جنگل… و آنهم چه کوهی؟!… کوه خط کش خورده آدمی زاد! کمی به خاطر آزادراه و بیشتر به خاطر ویلا!
مع الاسف وضع جاده هراز و جاده فیروزکوه هم بهتر از حال و روز جاده چالوس نبود. اینک شمال را بیشتر به ویلا و بساز بفروش ها باید شناخت، تا جنگل و دریا. حق دارند شمالی های اصیل ناراحت باشند از این وضع. واقعا بر سر منابع طبیعی بلایی آمده که اگر جلوی آن گرفته نشود، انگ بدی روی پیشانی نظام نقش خواهد بست. تعارف که نداریم! کل ساحل شده رژه آرم این اداره و آن شرکت! ویلای مخابرات، ویلای صدا و سیما، ویلای سایپا، ویلای خصوصی، ویلای نیمه خصوصی، ویلای فولاد مبارکه، ویلای کوفت و ویلای زهر مار! اگر از نظر جمهوری اسلامی، دریا و کوه و جنگل متعلق به همه ملت است، چرا پس علیه این رویه نادرست اقدام قاطعی نمی شود؟!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به ورسک نرسیده بودیم که هوا ابری شد… و خیلی زود برف گرفت. فکر کردم؛ خفیف است و می شود رفت. حمید موافقت کرد. به راه مان ادامه دادیم. بعد از ورسک اما همین که تونل های ۳ گانه را رد کردیم، ابتدای گردنه گدوک گیر کردیم در بوران. یک آن دیدم ماشین نمی رود و دارد سر می خورد! عقل کردم و ماشین را هر جور بود هدایت کردم سمت شانه جاده. با آن وضع، یا ما به ماشینی می زدیم و یا ماشینی به ما!
شانه جاده اما بالطبع برف بیشتری داشت. حدود نیم متر! هوا هم داشت تاریک می شد… حمید گفت: پیاده شم، هل بدم؟ گفتم: با لاستیکای این لگن، بی فایده است… بدتر گیر می کنه توی برفا! گفت: سردم شده، یخ زدم! گفتم: منم! گفت: تو باز یه بافت تنته، من چی؟! گفت: داری چی کار می کنی؟ گفتم: زنگ می زنم امداد خودرو… گفت: اینجا که آنتن نداره! گفت: الان سگ میاد خفت مون می کنه! گفت: بدجور داره بهم فشار میاد! گفتم: تو برو اون پشت مشتا، منم می رم این پشت مشتا!
در ماشین را که باز کردم، سانتافه ای قیژ از کنارم رد شد و گل و لای را پاشید طرفم. مانده بودم چه فحشی بهش بدهم که در برف و مه جلوی جاده گم شد، اما هنوز صدای آهنگ ماشینش می آمد… «دلم گم شده، پیداش می کنم من…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
حدودا یک ساعت در آن کوران گیر کرده بودیم که عاقبت سر و کله این امداد خودروهای گذری پیدا شد. طرف گفت: ماشین رو از شانه جاده بیارم توی جاده، می شه ۴۰ هزار تومن، هر ۱۰ دقیقه که توی جاده بکشم تون ۲۰ هزار تومن دیگه می گیرم!
چاره چه بود؟! قبول کردیم. دو سه پیچ بعد، آردی یشمی ما که پشت یک نیسان آویزان بود، همین طور لک و لک داشت می رفت که حمید زد به شانه ام؛ اونجا رو نگاه؟… گفتم: همون سانتافه است! گفت: علامت بده، نیسان نگه داره ببینم…
پانوشت:
۱: بابابزرگم قبلا کبابی داشت. هنوز هم یک خط در میان به عادت بچگی ایشان را «باباکبابی» صدا می زنم.
۲: جاده های شمالی جنوبی چالوس (منتهی به شهر چالوس) و هراز (منتهی به شهر آمل) که تقربیا موازی هم اند، به واسطه جاده افقی یوش و بلده به یکدیگر وصل می شوند. از جاده بلده البته به شهر نور نیز جاده ای هست به غایت بکر و دیدنی که دقیقا بین چالوس و آمل در می آید.
۳: یکی از روزهای فتنه، یعنی روز ۱۳ آبان، حمید را در جمع آشوب گران دیدم. داشت شعار می داد؛ «سفارت روسیه، لانه جاسوسیه». تنها بودم. ایستادم گوشه ای به نظاره اش. شعارش غلیظ تر شد؛ «نه غزه، نه لبنان…». خواستم زنگ بزنم به موبایلش که دیدم آنتن ها را پرانده اند… آنتن ها را، دوستی ها را، خیلی چیزهای دیگر را. همین طور که نگاهم به حمید بود، یاد آن روزی افتادم که…

– حمید! آخرش نگفتی چرا ۴ تا از انگشت های دست راستت قطع شده؟!
– سال ۶۱ مادرم داشت با دستگاه، گوشت چرخ می کرد که یهو آژیر جنگ پخش شد. رفت چادر سر کنه، منو ببره زیرزمین که…
هنوز که هنوز است گاهی با خودم خلوت می کنم؛ آژیر جنگ خطرناک تر بود، یا آژیر فتنه؟! و صف من و حمید، کجا از هم جدا شد؟!… و کجا دوباره جوش خورد؟!
من همان حمیدم… حمید همان من است… در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
بسم الله…
http://khabarfarsi.com/n/3455552/%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%82%D8%A7%D8%AF_%D9%87%D8%A7%D8%B4%D9%85%DB%8C_%D8%B1%D9%81%D8%B3%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D8%A7%D8%B2_%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DB%8C%D9%81_%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE_%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9_%D9%85%D9%82%D8%AF%D8%B3_%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B7_%D8%AC%D8%A8%D9%87%D9%87_%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D9%87_%D9%87%D8%A7
جانبازان شیمیایی، سرفه دارند و سفره ندارند…
http://www.ghadiany.ir/?p=3340
السلام علیک یا قمر بنی هاشم(ع)…
“منیت دارد میکشد عدهای را.”
طبق دیدگاه جناب رفسنجانی و فرزندان خَلَفَش، همه جبهه ندیده اند جز خودشان!
“رئیس تبلیغات جنگ، بلندگوی لندکروز حاج بخشی بود که ضد گلوله نبود. داماد آدم در آتش بسوزد، بهتر از آن است که فرزند آدم، دودمان سابقه آدم را بر باد دهد.”
ممنون داداش حسین عزیز… سالاری…
درسته جبهه ندیده هستیم اما از خیلی از جبهه دیده ها، سفت و محکم پای آرمان های امام و شهدا وایسادیم…
آرمان ها و ارزش هایت ماندگار…
حضور من در آن تاریکی و شناسایی من توسط آنان شوق و لبخند زیبایی بر لبانشان نشاند!!
یعنی خاک بر سرت با این خاطره تعریف کردنت!!
“من بودم که خدا را آفریدم”! دقیقا همینه!!
لعنت بر دورغ گو و متکبر.
ما نه فرزند شهیدیم و نه جبهه دیده ایم، اما تنمان بوی اشکهای حسینی می دهد!
ژنِ بغض و اشکهای به پای جنگ ریخته شده به ارث، در وجودمان ساکن شده همچنین صدای مارش، سوت بمب و وضعیت قرمزهای شهر…
ما هم پای ارزشهایمان جان خواهیم داد.
این داستان ادامه دارد…
فوق فوق العاده بود؛ عالی!
جبهه ندیده ایم اما بسیار چیزها از آن شنیده ایم.
از جمله شنیده ایم که: “روزى دامت برکاته براى بازدید به جبهه مى رود و شهید بابایی وقتى ایشان را در حال تناول میوه هاى تازه مى بیند با سبد نارنگى مى کوبد توى فرق سرش ” و …
سلام، رسیدن بخیر!
ارتباطتتون خیلی دور شده با وبلاگ. آدم احساس می کنه نیستید یا روی یه صندلی اون بالاها نشستید و کسی دیگه ای کاراتون رو انجام می ده. مثل اولا آدم احساس زنده بودن و جریان داشتن نمی کنه.
الانم کاش اولین پست یه ندا می دادید در حد یه خط که چه خبر از سفرتون یا اگرم قراره بعدا چیزی بگید که می گید. ما به هرحال یه هفته منتظر گزارش شما بودیم!!!
این جمله
“حضور من در آن تاریکی و شناسایی من توسط آنان شوق و لبخند زیبایی بر لبانشان نشاند”
لبخند عاقل اندر سفیهی بر لبانمان نشاند 🙂
خنده ناکتر از این، پیدا کردن راه توسط مهدی بابا…
این اکبر آقا کی میخواد توبه کنه؟
عالیه…
دوستان محترم!
حتما ظرف روزهای آینده به تناوب داداش حسین در مورد سفرش به سازمان ملل، مطالبی خواهد نوشت اما چیزهای بیشتر بماند برای سفرنامه…
یعنی قراره سفرنامه بنویسند؟ چقدر عالی!
چند وقت قبل داشتم یکی از ناگفته هایش! را که برای نخستین بار منتشر کرده بود را می خواندم، جایی گفته بود؛
“آن موقع رابطه من با سپاه خیلی صمیمی بود. چون من این سپاه را به وجود آورده بودم”
امام و آقا هر جا که از جنگ سخن می گویند؛ دل ها را متوجه خدا و امدادهایش و شهدا می کنند و جناب دامت برکاته هم صحبت هایش درباره جنگ به ذکر فضایل خود و خاندانش منتهی می شود.
“منیت دارد میکشد عدهای را”
خیلی زیبا بود. اینطوری باید جواب داد. دندان شکن.
خوشحالیم که کار رو با شجاعت همیشگی شروع کردید.
داماد آدم در آتش بسوزد، بهتر از آن است که فرزند آدم، دودمان سابقه آدم را بر باد دهد.
احسنت …
سندروم منم این یاروی دامت برکاته، ما را کشته!
راستی رسیدن بخیر …
چه شروع زیبایی بود بعد از سفر داداش… ممنون.
“اقیانوس، دل بسیجیها بود…”
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/158865/%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D8%AA%D8%B9%D9%87%D8%AF-%D8%B3%D9%86-%D9%88-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D9%86%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%AF
آدم جبهه ندیده باشه، بهتر از اینه که جبهه رو تحریف کنه.
آدم جبهه ندیده باشه، بهتر از اینه که آتیش تهیه ی جبهه ی دشمن باشه.
آدم جبهه ندیده باشه، بهتر از اینه که جبهه رو به نفع خودش و خاندانش مصادره کنه.
آدم جبهه ندیده باشه، بهتر از اینه که جزو دسته ی اول و دوم وصیت شهید باکری باشه.
آدم جبهه ندیده باشه، بهتر از اینه که دامت برکاته باشه!!…
اصلا مگه جبهه یعنی توپ و تانک تیر و ترکش؟!
پس این جبهه ی هشت ماه دفاع مقدس، که امثال ارباب خاطرات ناگفته، خیلی تابلو تحریفش کردند، مگه جبهه نیست؟! شاید در قاموس خاندان پسته، جبهه یعنی یک توده ی پر فشار هوا، که از سمت لندن به زندان اوین در حرکت بوده است!!
این متن داخله، بعد از آن سفر خارجه، به زعم من یعنی؛ منافقین از کفار بدترند…
شاید در قاموس خاندان پسته، جبهه یعنی یک توده ی پر فشار هوا، که از سمت لندن به زندان اوین در حرکت بوده است!!
🙂
سلام؛
رسیدن به خیر…
http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=21031#159055
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
با سلام،
چی بگم؟!
ما درسته جبهه ندیدیم ولی آدمای جبهه ها رو دیدیم…
حاج آقا(ه ر) خیلی زیاد هستند و دارن می خورن…
خونه جانباز سراغ دارم سقف نداره، دیوار خونش با حلبی، نون شب نداره و…
خدا قوت…
تسلیت (گفت و شنود)
گفت: یک مقام عالی رتبه عراقی گفته است آمریکا با خارج کردن منافقین از لیست گروه های تروریستی بی آن که متوجه باشد یک «هدیه طلایی»!! به مردم عراق داده است!
گفتم: چطور مگه؟!
گفت: این مقام عراقی می گوید جنایات منافقین علیه مردم مظلوم عراق و مزدوری آنها برای صدام از خاطر ملت عراق پاک شدنی نیست و آمریکا با این اقدام خود، نشان داد که دشمن خونی مردم عراق است و این افزایش نفرت علیه آمریکا برای کشور و دولت جدید عراق بسیار ضروری بود.
گفتم: یکی از پادشاهان به وزیر خود گفت؛ سقط شدن الاغت را تسلیت عرض می کنم! وزیر گفت؛ سر پادشاه به سلامت! خود حضرتعالی به اندازه هزارتا الاغ برای ما ارزش دارید!
۵۵ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
ایشان نمی توانند به این سادگی در مورد سفر خود به بلاد کفر بنویسند. ریس جمهور منتظر سفرنامه ای است که در آن مدح او گفته شود و این سخت است؛ در حالیکه هیچ چیزی در این زمینه وچود ندارد.
آقای احمدی نژاد در امریکا طبق روال همیشگی از ایجاد روابط با امریکا می گوید و در بازگشت در فرودگاه ایران شعار مرگ بر امریکا می دهد! ولی از همه بدتر آن است که در کمال تعجب قطع شدن رابطه را بر گردن امریکا انداخت و گفت:
این مریکاییها بودند که مقابل انقلاب ایستادند! و این در حالی است که پس از پیروزی انقلاب اگر کسی نام امریکا را می برد امکان دستگیریش می رفت! و شعارهای تندی وجود داشت.
چرا احمدی نژاد واقعیت را نمی گوید؟
زندگی کردن با جنگ هم مورد جالبی نیست. آیا بشر باید جنگ را یک آرمان بشناسد؟ یا صلح طلب باشد؟ اگر کشورهای دیگر به فعالیتهای اتمی مشکوکند به خاطر شیفتگی برخی در ایران به جنگ است.
ما در شکم روزگار بودیم ۱۵ خرداد. جنگ که شد صفیر بمباران، گهوارهمان را شکست. برگشتن تابوتها دلمان را شکست. ما فرزندان شهدا جبهه ندیدهایم!
یاد شهدای کانال کمیل گرامی… از “ابراهیم هادی” هم یاد کنید…
(سلام بر ابراهیم، نام کتابی است در مورد ایشان که بسیار خواندنی است)
کاش من هم در نیویورک با تو بودم اما رنگ عوض نکنم. این دنیا را به سفرهای تزئینی نمی فروشم. اگر هم بفروشم به قیمت گران می فروشم.
در مکتب امام
حماقت صهیونیست ها
قضیه آنها، قضیه دفاع از یک فرد (نویسنده منحرف) نیست.
قضیه، حمایت از جریان ضداسلامی و ضدارزشی است که بنگاه های صهیونیستی و انگلیس و آمریکا به راه انداخته اند. و با حماقت و عجله، خود را روبه روی همه جهان اسلام قرار داده اند.
صحیفه امام ـ ج۲۱ـ ص۲۹۰
میهمان محترم؛
حالا خوبه ۸ سال دفاع مقدس علیه اسلامِ ما رو اونا آغاز کردن!!! وگرنه معلوم نبود شما عزیزانِ دلار دوست چی میفرمودین.
“جنگ که شد صفیر بمباران، گهوارهمان را شکست. برگشتن تابوتها دلمان را شکست. ما فرزندان شهدا جبهه ندیدهایم!”
خیلی زیبا بود.
ضمنا رسیدن به خیر!!
برای نسل من، دفاع مقدس کلیشه نیست که در قفس گیومهها گرفتار شود!
جنگ که شد صفیر بمباران، گهوارهمان را شکست،…
برگشتن تابوتها، دلمان را…
آری…
ما فرزندان شهدا جبهه ندیدهایم!
مبادا به «آقازادهها» دقیقا بر همین وزن، چیز دیگری بگوییم!!
تا سید شهیدان اهل قلم هست، ما اصلا «روایت زهر» نگاه نمیکنیم…!!!
.
.
.
سلام بر حسین*
۳۲۸* حضرت امام صادق علیه السلام:
در آسمان دو فرشته بر بندگان گماشته شده اند، پس هر کس براى “خدا” تواضع کند؛ او را بالا برند و هر کس تکبر ورزد؛ او را پَست گردانند.
(کافى، ج۲، ص۱۲۲)
خیلی منتظر متنهای سفر به امریکا هستم. که حال همهی اونایی که تو این مدت دائم تهمت زدند و پیشداوری کردند گرفته بشه!
نظر امام جمعه واشنگتن دی سی درباره اسلام وستایش پروردگار
کلیپ اختصاصی شبکه نصر
http://www.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?lid=7032
سلام داداش حسین، خوش آمدید.
شروع بسیار عالی بود، ممنون.
من تحمل انتظار برای تکمیل سفر نامه را ندارم. امیدوارم بخشهائی از آنرا ولو کوتاه هر چه زودتر بنوشیم.
سلام، واقعأ دلم تنگ شده بود برای متن هایتان. یک سر و رازی نهفته توی نوشته هاتون هست که به دل میشینه. خدا حفظتون کنه.
ما جنگ ندیده ایم اما بیشتر از هشت سال لحظه سال نو را در حسینیه حاج همت تحویل کرده ایم. جنگ را ندیده ایم ولی هشت ماه مقاومت مظلومانه و مقتدرانه را در تهران دیده ایم.
ارتفاعات بازی درازمان همان کوچه پس کوچه های جماران بود و هست…
آقای هاشمی ما جنگ را ندیده ایم ولی از جام زهری خورده ایم که در دستان شما و خانواده تان دیدیم در فتنه ۸۸…
سلام. خوش اومدید.
“هفته دفاع مقدس آمد و رفت اما برای نسل من، هفته دفاع مقدس، مناسبتی در تقویم نیست؛ همه تقویمها تقدیم خاک پای مادران شهدا. تقویم ما با همه بزرگیاش بخشی از دفاع مقدس است”
“آری! عباس بن علی(ع) هم جبهه بدر و احد و خیبر را ندیده بود. حتی جبهه در و دیوار را ندیده بود. کوچه را ندیده بود. با این همه حسین(ع)، علمداری جز اباالفضل(ع) نداشت. در هر دورهای عدهای جبهه ندیدهاند. ما در شکم روزگار بودیم ۱۵ خرداد. جنگ که شد صفیر بمباران، گهوارهمان را شکست. برگشتن تابوتها دلمان را شکست. ما فرزندان شهدا جبهه ندیدهایم”
جواب درخوری است برای این همه زخم زبان.
دامت برکاته با انتقاد از تحریف تاریخ دفاع مقدس توسط عده ای جبهه ندیده، آنان را میراث خواران ناجوانمرد رزمندگان و ایثارگران حقیقی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی خواند.
رسیدن بخیر!
سفر با جریان انحرافی به آمریکا چطور بود؟
منتظر خوندن سفرنامه هستیم.
خیلی دوست دارم سفر آقایون رو از نگاه شما ببینم. خداییش استخوان مصلحت رو لای زخم حقیقت نذار و بگو آنچه از دیده به دلت اومد.
مهم این است، که ما جبهه ندیده ها، دقیقا در جریان ماوقع جام زهر و حواشی آن قرار گرفته ایم، و به افاضات جناب دامت برکاته و شکسته بندی هایشان نیازی نداریم.
سلام سفر بخیر!
چه با کلاس شده قسمت نظرات، سفر خارجه ست دیگه!!
سلام؛
رسیدن به خیر…
داداش چرا قطعه اینطوری شده؟ قسمت نظرات ترسناک شده. قبلا بهتر تر بودا!!!
شنیدی وقتی میخوان از یه برنامه تلویزیونی تعریف کنن میگن برنامتون عالیه فقط وقتشو بیشتر کنین!
حالا ما هم میگیم نوشته هات خیلی خوبه(عالیه) فقط قسمت “دامت برکاته”شو بیشتر کنین!!!!!
حسین جون! بابا تو دیگه کی هستی؟!
آخ که قربون اون موهای در هم برهم…
آخ که قلمت مثل زبان ابوذر زخم می ذاره روی دل جناب استکبار…
فکر می کردم که برای شهادت هنوز حیف باشی . اما حیف اونه که سرخ گلو، ارباب بی گلو را زیارت نکنی…
کاش یه روز همه خیالها واقع و ملموس بشه…
هرچه باشد نمک گیر می شه انسان.
اگر آقای قدیانی در مقاله ای از دولت تصویر خوبی بسازد، در خیلی از انقلابیونی که امروز حمایت خود را از دولت برداشته اند اثر می گذارد.
من حدس می زنم آقای قدیانی محور سفرنامه را بر مسایلی می گذارند که ایجاد حساسیت نکند و از این رو به آنچه می پردازد که هنوز مورد توافق همه در جناح راست است، مثل شعار مرگ بر امریکا.
مشکل بزرگ شخصیتی این فرد (آقای احمدی نژاد) این است که هوش متوسطش را به جای اینکه با سواد و خرد و به خصوص خرد جمعی ترکیب کند تا به حکمت و زایش مثبت تولیدات فکری و عملی بیانجامد، این هوش معمولیاش را با یک رندی چالهمیدانی در هم آمیخته و حاصلش یک روح سرکش و یک خودپرستی عظیم در این فرد شده است.
(نظری از یک شهروند ایرانی)
خیلی افتخار میکنم که اسمم ابوالفضل هست.
این وبلاگ بچه هیئتی های گرمساره، امیدوارم خوشتان بیاد.
http://www.bachehayeharam.blogfa.com/
السلام علیک یا اباعبدالله…
“وزیر دفاع مقدس ما آن نوجوان پایین شهری است که در شناسنامه خود دست برد تا در نبرد تن و تانک، همه پیکرش قطعه قطعه شود، خاکستر شود، بسوزد، آسمانی شود تا مبادا لازم شود ما به «آقازادهها» دقیقا بر همین وزن، چیز دیگری بگوییم.”
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/94395/آقای-خامنه-ای-بگویید-دیگر-روضه-حضرت-قاسمع-نخوانندعکس
با سلام.
خوش گذشت؟ حال آقازاده ها و همسران عزیزان خوب بود دیگه ان شاءا…؟
مرد باش اگه فهمیدی تو کله اینها چی میگذره، چه خوابی برای مملکت و انقلاب دیدند به ما هم بگو. به نظر میاد کم کم داری سانسورچی می شی برادر.
دعات می کنم راه رو کج نری؛ راستی فکر کردی این سفر دستخوش برای چه کاریت بوده؟
اسطورهای که نه سنگ قبر داشت نه حتی جایی در میان قطعه شهدا
http://www.rajanews.com/Detail.asp?id=139187
قسمت نظرات چرا این شکلی شده؟!
یه جوراییه!
خوبیه بچه شهید بودن اینه که کسی جز خودمون نمی تونه رو دستمون بلند شه!
آره! ما بچه شهیدیم، سنمون از بابامون بیشتره، فرزند خامنه ای هستیم و در عین حال آقازاده هم نیستیم!
عالی عالی عالی
ماشاالله داداش حسین؛ ماشاالله
اخفی دهلوی!
تو که خیلی باهوشی و بصیرتت زده بالا، خودت برو ببین تو کلهی اینا چی میگذره!
تو که قربونت برن دعاخورت ملستره!
به نظرم شمارهی صفحهی نظرات، پایین صفحه باشه بهتره یا اینکه هم بالا باشه هم پایین!
البته خسروان بهتر صلاح کارشون رو میدونن!
ما هم جبهه ندیده ایم. اما جنگ رو با پوست و گوشت و خونمون درک کردیم…
راستی ضمن عرض ادب و احترام خدمت مدیر وبلاگ من فکر می کنم ستون نظرات به سبک قبل خیلی بهتر بود. اینکه همه نظرات تو یه ستون بیان خوندنشون راحت تره تا توی چند صفحه تقسیم بشن.
به نظر منم آنگونه خواندن راحت تر بود. الان صفحه را که رفرش می کنی، می پره میره صفحه اول.
نیست که “پاسخ دهید ” آمده زیر متن و قبل از کامنت های بچه ها و با پیش فرض ذهنی ای که از سبک قبلی وبلاگ داشتم؛ امروز برای اولین بار که صفحه را باز کردم، ناخودآگاه دستم رفت روی کیبورد که سریع بنویسم “بسم الله”!!!
دل تنگ قطعه ام، بسیار …
سلام…
می خواستم بگم؛ اینجا تو قسمت نظرات اصطلاحا همه اش باید توی راه باشیم؛ هی بریم بالا، بیاییم پایین، دیدم ما به صفحه ی قبلی عادت کرده بودیم و ترک هر عادتی سخته! واسه همین دارم فکر می کنم که مزیت این مدل جدید به قبلی چیه؟ فقط که نباید بدی هاشو دید!
راستی! من باید می گفتم رسیدن به خیر، سفر به خیر مال موقع رفتنه انگار!
سیانور (گفت و شنود)
گفت: نتانیاهو در پاسخ مخالفان خود گفته است؛ من هم می پذیرم که حمله به ایران عواقب خطرناکی برای اسرائیل دارد.
گفتم: پس چرا به قول سایر مقامات رژیم صهیونیستی درباره حمله به ایران وراجی می کند؟!
گفت: البته روزنامه جروزالم پست نوشته است ادعای نتانیاهو برای او مصرف داخلی دارد وگرنه به خوبی می داند که اسرائیل نباید با آتش بازی کند.
گفتم: یارو رفته بود قرص ضد حساسیت بخره، از دکتر داروساز پرسید؛ این قرص عوارض جانبی هم دارد؟ و دکتر گفت؛ بله، باعث نارسایی کلیه و کبد و قلب و سکته مغزی و مرگ ناگهانی می شود. یارو گفت؛ قربون دستت، قرص رو بی خیال! چند گرم سیانور بده!
۳۲۹* حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام:
سخت ترین سیاست و تدبیر، تغییر عادت هاست…
(نقطه های آغاز در اخلاق عملی، ص۴۴)
آقا قدیانی! چرا شما این همه اصرار دارید مخاطب سخنان هاشمی رفسنجانی را خودتون بدونید!؟
در این مدتی که نبودید خبر ندارید که در صدا و سیما ما سریالی پخش میشه که همه ارزشهای دفاع مقدس درش نادیدیه شده و تصویری که از دفاع مقدس درش نمایش داده میشه کاملا غلط و بسیار دور از واقعیت هست.
الان که همه از گافهای مکرر احمدی نژاد مینال اند شما هنوز به هاشمی گیر میدید!؟
۵۴ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
بسم الله
“آری! عباس بن علی(ع) هم جبهه بدر و احد و خیبر را ندیده بود. حتی جبهه در و دیوار را ندیده بود. کوچه را ندیده بود. با این همه حسین(ع)، علمداری جز اباالفضل(ع) نداشت. در هر دورهای عدهای جبهه ندیدهاند. ما در شکم روزگار بودیم ۱۵ خرداد. جنگ که شد صفیر بمباران، گهوارهمان را شکست. برگشتن تابوتها دلمان را شکست. ما فرزندان شهدا جبهه ندیدهایم!”
بگذار هر که هر چه می خواهد بگوید.
راه را “انتخاب” کرده ایم ما.
جان می دهیم بر سر این راه.
چه باک از حرف های بی ارزش؟
ما فرزندان روح الله ایم…
یا علی
کی گفته شما جبهه ندیده اید؟ والله قسم می خورم در جبهه ی زمان رهبری امام خامنه ای آنقدر مظلومیت موج می زند که أکثر بسیجی هایش شیمیایی شده اند! شیمیایی دروغ و نفاق و جهل و بی بصیرتی خواص. شیمیایی هوای مسموم بی هوادار بودن در این کربلای تنهایی. نه برادر شماهم جبهه دیده اید. همین که باید ببینیم از زیباترین روزگار عاشقی در تلویزیونمان چه ساخته اند. انگار فقط لات و لوت ها جبهه رفته اند. جنگ شده نون دونی بعضی ها… همه می دونن جنگ نرم سخت تر از جنگ سخت است!
بسم الله الرحمن الرحیم
شبی ساکت و دلگیر
خودم بودم و قلبی که زغم بسته به زنجیر
و نزدیک اذان بود
که پیچید به آفاق همه نغمه تکبیر
نوشتند که هنگام اذان دست به دامان خدا باش و مشغول دعا باش
که باز است به درگاه الهی در رحمت و آن لحظه بود لحظه شیرین اجابت
شدم غرق عبادت
دو چشمم همه ام اشک شد و روی لبانم همه سوگند
که یارب تو رهایم کن از این بند
و گفتم به خدا بین دعایم
که دلتنگ اذان حرم کرب و بلایم
همان جا که دل از سوز فراغش شده بی تاب
همان جا که زده دست به دامان زمین خوشه مهتاب
همان وادی سوز و عطش و درد
همان وادی شرمندگی آب
همان وادی پاک حرم حضرت ارباب
همان جا که زمینش همه نور است
پر از شور و شعور است!
حماسه است!
غرور است!
شرمنده تر از وادی طور است…
و فرش حرمش از پر حور است
و بر مهدی زهرا همه شب راه عبور است
همان جا که حرم خانه دلهاست
و عشقش همه در آب و گل ماست
زیارتگه زهراست!
عبادتگه موسی است
دخیل حرمش حضرت عیسی است
و زیباست خدا محو تماشاست
که یک سو حرم شاه و یک سو حرم حضرت سقاست
مکانی که قدم رنجه نمودست گل یاس
تمامش کند از عشق و احساس
به لبهاش بود ذکر ابالفضل و دریای دو چشمش همه الماس
همان کعبه کوچک کف العباس
مکانی که در آن عشق زند موج
همان جا که زند پر به هوایش دل من هر دم و هر شب
همان جا که به هر جای زمینش هست
نشان از قدم محترم حضرت زینب
همان خاک که هم بدر و احد خندق و احزاب و حنین است
که دل از عالم هستی برباید خیابان بهشتی که
معروف به بین الحرمین است…
دلار ۳۵۰۰۰ ریال (یا همون سه و پونصد)، سکه یک میلیون و سیصد و خورده ای… خورده اش مهم نیست!
زنده باد دولت خدمتگزار!
تو این مدت که در بلاد فرنگ تشریف داشتید، تحولات شگرفی در اقتصاد ایران علی الخصوص بعد از اجلاس عدم تعهد اتفاق افتاد.
من باب زخم عدالت و نه استخوان مصلحت!! بد نیست کمی هم به خدمات حکومت در باب حذف فاصله طبقاتی و عدالت اجتماعی و آوردن پول نفت بر سر سفره مردم تا آنانکه حتی عرضه اداره کردن نانوایی را هم نداشتند، مطلبی بیان فرمایید.
در مکتب امام
تعمد جهانخواران به نابودی اسلام و مسلمین
«آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل می کنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدید نظر نماییم و ما خامی کرده ایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتا انزوای کشور شده است و اگر ما واقعگرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد متقابل انسانی می کنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین می گذارند، این یک نمونه است که خدا می خواست پس از انتشار کتاب کفرآمیز «آیات شیطانی» در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینه اش با اسلام برملا سازد تا ما از ساده اندیشی به درآییم و همه چیز را به حساب اشتباه و سوءمدیریت و بی تجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسئله اشتباه ما نیست، بلکه تعمد جهانخواران به نابودی اسلام و مسلمین است والا مسئله فردی سلمان رشدی آنقدر برایشان مهم نیست که همه صهیونیست ها و استکبار پشت سر او قرار بگیرند.»
صحیفه نور – ج ۲۱ – ص ۲۹۱
“حتما ظرف روزهای آینده به تناوب داداش حسین در مورد سفرش به سازمان ملل، مطالبی خواهد نوشت”
یعنی شما هم جزء اون ۱۶۰ نفر بودید!
متاسفم برای خودم و برای بیت المال…
در خواب و خیال هم نرفتیم به جنگ
بیرنج و ملال هم نرفتیم به جنگ
ما نسل سپیدبخت سوم بودیم
از راه شمال هم نرفتیم به جنگ*
میلاد عرفانپور
*
http://www.irnon.ir/1389/09/15/%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%B1%D9%8A%D9%86-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%B9%D9%84%D9%8A-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%82%D8%B2%D9%88%D9%87/
سلام! انشاالله بهترین استفاده را برده باشید.
عموی امام عصر! ما جبهه ندیده ایم، شما هم بدر و احد را ندیده ای و در صفین حسرت ها کشیده ای اما با سیدالشهدا به بزرگترین آرزویت رسیده ای… ما هم اما آرزو داریم ببینیم آن روز را که با شهدا پیش سیدالشهدا سینه بزنیم، راستش ما دیگر جنبه ی غیبت را نداریم!
آقای مبصر! نمیدانم من اشتباه میکنم یا جای کامنتها هی داره تغییر میکنه؟
خداییش الآن داره شبکه ی خبر یکی را نشان میدهد که دقیقا جواب هیچ خبرنگاری را درست نمیدهد …
لبیک یا حسین؛
اشتباه نمی کنید.
کمی تغییر کرده سیستم ستون کامنت ها!
خیلی زیبا بود.
…………
بی ربط:
دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم
خیلی حسین زحمت ما را کشیده است…
*السلام علیک یا ابا عبدالله*
سید احمد؛
این کامنت ها چرا اینجوری شده…
اون قبلی خیلی بهتر بود… میشه دوباره مثل قبل باشه؟
«آقازادههای شهادت» جملگی لبتشنه رفتند.
لب تشنه…
یا حسین (علیه السلام)
یا اباالفضل(علیه السلام)
وقتی جناب قدیانی بخاطر هم سفری با دولت اینقدر مورد انتقاد و بی مهری قرار گرفته، دیگه انتقاد و کوبیدن دولت توسط این شهروندان! اصلا تعجبی نداره.
اما انصافا دلار از مرز ۴۰۰۰ هم رد شده! بیایید دعا کنیم فرجی حاصل شه و مسئولین از پس این مشکل بر بیان.
ان تنصرالله ینصرکم…
“دلسوزان واقعی نظام را بشناسیم!” را در http://kouchakzadeh.blogfa.com/post-204.aspx بخوانید و به دیگران هم توصیه کنید.
نسل من عاشق مجنون است…
هزینه جنگ را قلک رقیه داد و پول خرد سمیه…
اقیانوس، دل بسیجیها بود و دریا، دیده بارانیشان.
قمقمه آب نداشت، قلک پول نداشت، جنگ سخت شده بود و بابا شهید شده بود، همراه محافظش…
.
و بند آخر که جایِ خود داشت، دلِ آدم آتیش میگیره به خدا…
سرفصل دفتر جنون، اسم ابراهیم همته…
(از طرف کمپین دفاع از حقوق جنگ ندیده ها)
لاشخورها (گفت و شنود)
گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: ویکتوریا نولند، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا با ابراز خوشحالی از افزایش جهشی قیمت دلار در ایران این افزایش را نشانه موثر بودن تحریم ها دانست.
گفت: ولی «بروس ریدل» کارشناس بلندپایه سازمان «سیا» در مصاحبه با شبکه «ای بی سی» گفته است، نوسانات بازار ارز در ایران نتیجه یک پروژه امنیتی- اطلاعاتی برای فشار بر اقتصاد ایران است.
گفتم: اگر افزایش قیمت ارز نتیجه تحریم ها بود نباید این افزایش در فاصله چند روز و به صورت جهشی صورت پذیرد و این حالت نشان می دهد که دست اخلالگران در میان است.
گفت: اتفاقا «ریچارد کلارک» هم با تایید نظر «بروس ریدل» اثر تحریم ها در آشفتگی بازار ارز را رد کرده و آن را نتیجه اخلال دانسته است.
گفتم: آموزگاری از دانش آموزش پرسید؛ غیر از اکسیژن چه چیزهایی در هوا وجود دارد؟ دانش آموز گفت؛ آقا اجازه! کلاغ، مگس، پشه، لاشخور، جغد و…!
۵۳ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
آری ! ما جبهه ندیده ایم….
آری! عباس بن علی(ع) هم جبهه بدر و احد و خیبر را ندیده بود. حتی جبهه در و دیوار را ندیده بود. کوچه را ندیده بود. با این همه حسین(ع)، علمداری جز اباالفضل(ع) نداشت.
چقدر پر محتوی…
۳۳۰* رسول خدا صلی الله علیه و آله:
بدترین مردم در روز قیامت نزد خداوند، بنده اى است که آخرت خود را به خاطر دنیاى دیگران از بین ببرد.
(سنن ابن ماجة، ج۲، ص۱۳۱۲)
مـا معتقدیم عشق سر خواهد زد / بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد
سوگند به هر چهـارده آیه نور / سوگند به زخمهای سرشار غرور
آخر شب سرد ما سحر میگردد / مهـدی به میان شیعه بـر میگردد . . .
سلام دوست گرامی مطالبتان عالی هست ما هم یه وبلاگ قشنگ داریم که تو اون شعرهایی درباره ی مولا صاحب الزمان گذاشتیم خوشحال می شیم اگه نظرتون را در مورد مطالب وبلاگ مان بدونیم.تازه یه شعر جدید به نام سرود غربت هم گذاشتیم .منتظرتان هستیم
جشن تولد علیرضا…
http://khabarfarsi.com/ext/3516369
نامه و نقاشی یک دبستانی به امام زمان(عج)
http://rajanews.com/detail.asp?id=139310
سلام!
آدم اینجا که می آید و حرفهای شما را که می خواند، در دلش باز می شود. دوست دارد چیزهایی را فریاد بزند که در دلش مانده. برخی هایش آنقدر در دل تلاطم می کند که همیشه روی دل می ماند. بهش می گویند رودل! پس حرف ته دلی نیست. وقتی هر روز یکی پیدا می شود و زخمی بر دل می افزاید دیگر دل ما ته ندارد که حرفی را از ته دل بزنیم.
بماند،..
چندشم می شود وقتی لفظ «آقازاده» را برای این شبه آدمها بکار می برند. من «آقا»یانی را می شناسم که زاده ی آنها بودن نه تنها افتخار، که سربلندی دنیا و عقباست. و آن کسی که نسلش به خطا می رود، بعید است که آقا مانده باشد. مگر امثال خزعلی و طالقانی و گیلانی که برائت جستند از آن نسل مردود.
می دانید، من و ما جبهه ندیده ایم. افتخار می کنم که جبهه ای را که این حضرات از آن دم می زنند ندیده ام. خدا را شکر جبهه ای را که از ۲۳۰۰ کیلومتر آن طرف تر و در اتاقهای شیکشات در پایتخت برخی دیده اند ندیده ام. حتی برخی در میدان بوده هایشان هم اگر با نگاه گرینف ها جبهه را دیده اند، همان بهتر که آن دیده و این نگاه را من نداشته و ندارم.
حرف آنقدر هست که…
باز هم
بماند…
یاعلی مدد
در مکتب امام
ترس استکبار از عملی شدن
فقه و اجتهاد است
همه ترس استکبار همین مسئله است که فقه و اجتهاد جنبه عینی و عملی پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد. «راستی به چه علت است که در پی اعلام حکم شرعی و اسلامی مورد اتفاق همه علما در مورد یک مزدور بیگانه، اینقدر جهانخواران برافروخته شدند و سران کفر و بازار مشترک و امثال آنان به تکاپو و تلاش مذبوحانه افتاده اند؟ غیر از این نیست که سران استکبار از قدرت برخورد عملی مسلمانان در شناخت و مبارزه با توطئه های شوم آنان به هراس افتاده اند و اسلام امروز مسلمانان را یک مکتب بالنده و متحرک و پرحماسه می دانند و از اینکه فضای شرارت آنان محدود شده است و مزدبگیران آنان چون گذشته با اطمینان نمی توانند علیه مقدسات قلمفرسایی کنند مضطرب شده اند.»
صحیفه نور – ج ۲۱ – ص ۲۹۰
با سلام بر شما و دیگر دوستان…
وقتی عدالت در قوه قضاییه نظام جمهوری اسلامی موج میزند!
سعید تاجیک: جرم: فحاشی- مجازات: ۸ ماه حبس + ۵۰ ضربه شلاق
فائزه هاشمی: جرم: اقدام علیه امنیت ملی- مجازات: ۶ ماه حبس
یعنی مجازات فحاشی از اقدام علیه امنیت ملی هم بیشتر است!!!
مجازات فحاشی نه، مجازات فحاشی به آقازاه های دامت برکاته از هر جرم دیگری سنگین تر است!
یا حق
خداقوت
عالی بود مثل همیشه.
راستی؛ رسیدن به خیر.
“هاشمی رفسنجانی افزود: در عملیات کربلای ۵ که برادران قطعهای از آن را تعریف نمودند، یک گروهان به همراه برادر پاسداری که در حال حاضر نیز از جانبازان شیمیایی است و مهدی نیز همراه او بود، …”
منظورش از مهدی همین م.ه هست؟؟؟!!!
عجب؛ پس واسه این کمکشون هست که الان کسی جلودارشون نیست!! بالاخره جنگ رو ایشون نجات دادن و به سرانجام رسوندن!!!
بچه ها توبه کنیم از این قدر نشناسیمون!
امام صادق علیه السلام:
لیس من شیعتنا من قال بلسانه و خالفتا فی اعمالنا و آثارنا.
شیعه ما نیست آنکه به زبان دم از تشیع زند اما در عمل بر خلاف اعمال و کردار ما رفتار کند.
(بحارالانوار ج ۶۸ ص ۱۶۴ )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سید شهیدان اهل قلم:
بگذار آمریکا با مانورهای “ستاره ی دریایی” و “جنگ ستاره ها” خوش باشد. دریا، دل مطمئن این بچه هاست و ستاره ها نور از ایمان این بچه مسجدی ها می گیرند، همان ها که در جواب تو می گویند: ”ما خط را نشکستیم، خدا شکست.” و همه ی اسرار در همین کلام نهفته است.
آقای فردی امروز داغدار مرگ مادر شدند، شادی روح مادر بزرگوارشان؛
“اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم”
محرمانه برای «امیرخان»
http://www.ghadiany.ir/?p=10961#comments
مخملباف پایان غم انگیز یک زندگی است…
http://www.ghadiany.ir/?p=135
سلام بر شهدا…
سلام بر مادران شهدا…
سلام بر فرزندان شهدا…
و سلام بر جبهه ندیده هایی که در مکتب عباس بن علی(ع) پا گرفته اند…
آری! جبهه ندیده هایی که کامشان را با تربت حسین، با کینه از طاغوتیان و مرفهین بی درد و زراندوزان و آخوندهای اشرافی برداشته اند و این کینه از بین رفتنی نیست.
آی شمای جبهه دیده!!! شما کام آقازاده هایتان را با چه برداشته اید که این گونه دودمانتان را به باد داده اند؟!
ما به روایات امثال شما احتیاجی نداریم؛ ما جبهه را در بستان، در هویزه، در طلائیه، کانال کمیل و …، اطراف همان سالهای مجنون شده، در دشت عباس، در الی بیت المقدس جستجو می کنیم.
ما از نسل کربلائیم…
ما را با بی دردان چه کار…
ما را با نامردان چه کار…
ما اگر جبهه ندیده ایم ولی از بوی شهیدان مستیم.
رنگ عقل ما رنگ جنونیست که از عاشورای خون گرفته ایم و با آن یزیدیان پست را بی آبرو خواهیم کرد.
ما جبهه ندیده ها برای دیدن جبهه پدرانمان از کوی معرفت می گذریم نه از کوفه بی معرفت! با پرچم انا فتحنا بر دوش…
امروز قیمت ارز میاد پایین، بعضیا شلوغ می کنن.
مشکوکن ها!
من صدای آژیر خطر در خاطرم هست و گریه های برادرم در تاریکی.
قلک های کمک به جبهه نیز یادم هست.
شیشه های شربتی که نصفه و نیمه اهدا میشد به جبهه. نیمی درد کودکی را دوا کرده و نیمی باید درد سربازی را کم می کرد. عجب شیشه پربرکتی.
من فرزند شهید نیستم اما از نسل جنگم…
ممنون که صفحات نظرات را برداشتید… و یک تشکر دیگه هم طلبتون اگر جای نظرات را هم ببرید پایین! اینجوری خوبهها، ولی قبلی خوبتر بود! الان چند باری هی رفت ته متن و اومد بالا، گفتم تا مسئول فنی سایت مشغوله نظرم رو بگم!
دلم تنگ شهیدان است هر شب …
سلام حاج حسین؛
انشاالله که سفر به شما خوش گذشته باشه…
http://vidube.com/0fa4226idattach.htm
بسم الله الرحمن الرحیم
ظلم به او هر چه قدر هم که باشد
باز
پرچم ارباب دلم از همه بالاتر است…
به محرم که نزدیک و نزدیک تر می شویم
آب را با مکث بیش تری می نوشم!
http://quran-net.mihanblog.com/post/335
امشب جشن تولد علیرضا رو اخبار نشون داد. باباش شهید کربلای پنج بود یا کربلای رنج؟ همین نینوای بینوایی جبهه ندیده ها!
خداییش خدا خیلی باحاله. آهای آقای هاشمی! می بینم که نبض حیات این انقلاب دست سه راهی نشین های ولی عصره در عاشورای ۸۸، نه بیراهه نشین های لندن و آنانکه خیلی وقت است در دوراهی سیادت قبیله شان مانده اند و قبله شان را عوض کرده اند. می بینی بچه های جبهه ندیده ی سیدعلی از تو که هیچ! از شیمیایی های ثارالله هم در شهادت جلو زده اند؟!… شما سیادتت را به مصلحت داشته باش. آقای ما سیدعلی است.
آخرش نفهمیدیم این شقشقیه چه بود برادر! کاش حل عقده میکردی…
۳۳۱* حضرت امام سجاد علیه السلام:
خداوند هر دل اندوهگینى را دوست دارد…
(کافى، ج۲، ص ۹۹)
حسین(ع)، علمداری جز اباالفضل(ع) نداشت.
یادم ز وفای أشجع الناس آید
وز چشم ترم سوده ی الماس آید
آید به جهان اگر حسین دگری
حاشا که برادری چو عباس آید….
أبالفضل علمدار، خامنه ای نگه دار!
مسواک (گفت و شنود)
گفت: رادیو اسرائیل در برنامه سه شنبه شب خود به نقل از «لیبرمن» وزیر خارجه رژیم صهیونیستی اعلام کرده بود که در ایران منتظر یک حرکت اعتراضی نسبت به افزایش قیمت سکه و دلار هستیم!
گفتم: دیروز نوچه های اسرائیل برای اجرای دستور ارباب خود آمده بودند ولی بدجوری از بازاری ها تودهنی خوردند.
گفت: سایت وزارت خارجه اسرائیل پیشنهاد کرده بود علیه حمایت ایران از سوریه شعار بدهند.
گفتم: یکی دو نفر همین شعار را دادند ولی از سوی مردم شناسایی و دستگیر شدند که حتما در آینده نزدیک خبرهای خوشی برای ملت خواهند داشت.
گفت: یک دفعه دیگر و برای چندمین بار نوچه های اسرائیل به جدول زدند.
گفتم: از یارو پرسیدند چرا هر وقت مسواک می کنی، دهنت پر از خون میشه؟ گفت؛ آخه مسواکش خیلی بزرگه. پرسیدند؛ مسواک بزرگ دیگه چیه؟ کجاست؟ و یارو جواب داد؛ توی دستشویی!
لطفی که کرده ای تو به من، مادرم نکرد
ای مهربانـتر از پدر و مادرم حــسیـــن…
۵۲ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
سلام آقای سیداحمدخان؛
چرا سانسور میکنی؟
نیویورک خوش گذشت!!!؟
در مکتب امام
حق وتو
این مجلس های کذا و کذا که در دنیا درست شده است و به دست قدرتمندها درست شده است و لهذا حق وتو دارند.
(و) همه (حق ها هم) از آن قدرتمندها (است).
اینها همه بازی است برای بلعیدن ماها!
این یک مانور سیاسی است که با آن ماها را اغفال کنند و ماها را ببلعند.
صحیفه نور- ج۱۲- ص ۱۱۹
همیشه پاراگراف های آخرت بوی گریه دارند… شب تاسوعایی!
سهم ما جنگ ندیده ها از جنگ
طعنه و سرکوفت بود و بس…
اینجا ایرانِ قرن ۲۱ است!!!
اینجا صدای آهنگهای پاپ لس آنجلسی و غرب زده آن قدر بلند است که فریادهای «حاج مهدی باکری» به گوش نمی رسد!!!
اینجا همه «حاج ابراهیم همت» را با اتوبان همت می شناسند!!!
اینجا بر دیوارهای شهر روی عکس شهید، پوستر تبلیغاتی می چسبانند!!!
اینجا نام شهید را برای اینکه بچه ها خشونت طلب و جنگ طلب بار نیایند،
از کوچه ها برداشته و نام نگین و جاوید می گذارند!!!
اینجا ستارگان درخشان هالیوود آنقدر زیاد شده اند که دیگر کسی ستارگان پرفروغ کربلای ایران را نمی بیند!!!
اینجا دیگر شهدا زنده نیستند و در پیچ و خم های عصر ارتباطات، به خاک سپرده شده اند!!!
اینجا دیگر کسی نمی خواهد گمنام بماند، همه به دنبال کسب نام هستند!!!
اینجا جانبازان موجی را از اجتماع دور نگه می دارند تا آسیبی به افکار عمومی نرسانند!!!
اینجا کسی نمی داند، مهدی باکری در وصیت نامه خود از خدا خواسته بود،
جسدش برنگردد تا تکه ای از زمین را اشغال نکند!!!
اینجا دشمن در خانه های ماست، دیگر کسی حاضر با نبرد با دشمن نیست!
اینجا در پناه میز هستیم، دیگر کسی پشت خاکریز پناه نمی گیرد!!!
اینجا جانباز شیمیایی، به خاطر نداشتن پول، در بیمارستان پذیرش نمی شود و شهد شهادت می نوشد!!!
اینجا کسی نمی داند، شب عملیات خیبر حاج مهدی باکری، برادرش حمید باکری را جاگذاشت و رفت!!!
اینجا کسی نمی داند، مهدی زین الدین، رتبه چهار کنکور سراسری بود!!!
اینجا کسی نمی داند، تکه های پیکر محمد نوبخت را درون گونی برای خانواده اش فرستاده بودند!!!
اینجا روسری ها هر روز کوچتر می شود و مانتو ها هر روز کوتاهتر و تنگتر!!!
اینجا دخترها پسر شده اند، پسرها دختر شده اند، مردان بی غیرت شده اند، زنان بی حجاب شده اند!!!
اینجا دیگر کسی، احترامی برای چفیه شهدا قایل نیست!!!
اینجا دعای عهد را فراموش کرده ایم، زمان ندبه و سمات را گم کرده ایم!!!
اینجا برای زیبا سازی شهرها، میلیونها هزینه می شود اما برای تعویض سنگ قبر فرسوده شهدای گمنام بودجه ای نداریم !!!
اینجا دیگر حسین فرمانده نیست با هماهنگی وارد اتاق مسولین شوید!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
داماد آدم در آتش بسوزد، بهتر از آن است که فرزند آدم، دودمان سابقه آدم را بر باد دهد…
سلام؛
ممنون از این متن زیبا.
خوش اومدی از سفر…
میگفت: خدا لعنتشون کنه! دلار رو بردن بالای سه هزار و پونصد! حالا مردم گرسنه باید جور گرونیها رو بکشن!
گفتم: تو دیگه غر نزن! همین تو نبودی که وقتی دلار شد دو تومن خونهی خودتو فروختی به سیصد میلیون و رفتی همشو دلار خریدی؟!
– مگه گناه کردم؟ خرید دلار جرمه؟ حرامه؟
– نه ولی تو نمیدونی توی شرایط بحران، به فکر منفعت فردی بودن خیانته؟!
نگو خدا لعنتشون کنه! بگو خدا لعنتمون کنه که به نفع خودمون فکر میکنیم و بعد دم از گرسنهها میزنیم!
با خامنه ای کسی نگردد گمراه
او در شب فتنه می درخشد چون ماه…
شهید آوینی فرموده بود که در این مملکت همه آزادند الا بچه حزب اللهی ها…حالا یک مثال میارم تا بدونید که حرف شهید آوینی چقدر درست بود:
مسئول بسیج دانشجویی پردیس فنی دانشگاه تهران گفت: به دستور رئیس دانشگاه تهران برگزاری برنامههای سخنرانی سعید قاسمی در این دانشگاه ممنوع شد.
به گزارش مشرق، صادق حسین لقب در گفتوگو با خبرگزاری دانشجو، گفت: از یک ماه قبل درخواست مجوز برگزاری مراسم گرامیداشت شهید رجببیگی را با موضوع ایستادگی و استقامت خط امام و سخنرانی سعید قاسمی به دانشگاه داده بودیم که مجوز آن هم صادر شده بود اما دقیقاً یک روز قبل از برگزاری برنامه مجوز برگزاری آن را لغو کردند.
وی افزود: پیگیریهای ما نشان داد که لغو برگزاری مجوز برنامه از سمت ریاست دانشگاه بوده و استدلال آنها این است که سعید قاسمی به دلیل تندروی در سخنرانیها مناسب فضای دانشگاه تهران و فضای دانشجویی نیست.
امشب هیئت شهدای گمنام خیلی خوش گذشت، جای دوستان خالی…
خیلی سوزش داشت…
دمت گرم حاج حسین…
ماشالا چقدر دوست جدید به قطعه اضافه شده.
جدیدا حس خوندن مطالب رو هم ندارم. فقط به عشق حسین و سید میام.
یه بوقی میزنم و میرم! ولی اینقدر بوق میزنم تا از این مود جواب ندادن
دست برداری. سالی یکبار اینجوری میشی حسین جون. چرا؟؟
ما با فونت درشتت عشق میکردیم. این عکست که بالای “من باب درد دل”
گذاشتی که نشان دهنده کمی دپرسی و کمی ناراحتی توام با مقداری
کم پولی است! یه عکس هم از سر برج بذار. به فکر ما هم باش با معرفت.
من به داداشم نمیگم داداش. ولی به تو میگم. تو هم هوای ما روداشته باش
“داداش”
جانا سخن از زبان ما می گویی.
۵۱ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
ما جبهه ندیده ایم!
اما برای من جای سواله اینا چرا هرکی از فامیلشون رفت جبهه نه خمپاره نزدیکش شد نه گلوله و ترکش.
ای شیطونا
اسلامی ایرانی:
من به داداشم نمیگم داداش. ولی به تو میگم. تو هم هوای ما روداشته باش
“داداش”
🙁
فونتِ درشتم آرزوست
🙂
نامه سعید تاجیک به حضرت آقا
http://rajanews.com/detail.asp?id=139462
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوستان محترم!
تا ساعاتی دیگر قطعه ۲۶ با ۲ متن به روز می شود.
یادداشتی از حسین قدیانی و یک یادداشت میهمان…
بی ربط:
تو را با صاحب زمان صدا میزنیم اما باورمان آن است که یتیم زمانه ایم!
تو را گل خوشبوی نرگس مینامیم اما دریغ که چشم و گوش و دل مان حتی برای ثانیه ای عطر حضورت را احساس نکرده است!
تو را… فقط با نام هایت میشناسیم!!!
ای تنها پناه لحظه های تنهایی و بی پناهی مان!
ما را ببخش که هراز گاهی که درمانده می شویم و تو را وسیله قرار می دهیم برای استجابت دعاهایمان نهایت منتظر بودن مان در این خلاصه میشود که دعا می کنیم:
“ولا تنسا ذکره و انتظاره و الایمان به وقوه الیقین فی ظهوره و الدعا له و الصلوه علیه”
می بینی آقایم؟
حتی برای به یاد داشتنت هم باید دعا کنیم؛ باید دعا کنیم تا به تو ایمان بیاوریم!! شرمنده ایم که باید بگوییم:
تو را گم کرده ایم!
و البته تنها افتخارمان همین است که گمشده ی کوی یوسف زهرایی! این بار یوسفی گم نگشته پس برایمان دعا کن تا برای فرج خودمان دعا کنیم!
تا بدانیم بر سر سفره ای که مدتهاست ریزه خوار آنیم، هنوز صاحب خانه نیامده است!
تا بفهمیم از بی گناهی ما نیست که بلایی نمی آید. گناه ما این است که “و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم”را فراموش کرده ایم.
مولای من!
دعا کن تو را با وجود تمام بد عهدی هایمان صدا بزنیم و مقیم کوی انتظارت شویم که تو بر ما از خودمان مشتاق تری!
منتظر نظر شما در رابطه با سفر نیویورک و مصاحبه خبری رییس جمهور هستیم.
ترسم آن است که تو نیز نمک گیر شده باشی ای برادر!
به همین دلیل است که نیروهاو رسانه های عدالتخواه باید از نزدیکی بیش از اندازه با مسولین پرهیز کنند تا بتوانند راحت تر و به موقع حرف خود را بزنند.
۳۳۲* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
خوشا به حال کسانى که در غیبت حضرت صبور باشند و خوشا به حال کسانى که در محبت ورزیدن در راه اهل بیت علیهمالسلام استوار ماندند، خداوند آنها را در کتابش اینطور توصیف نموده است: «آنها که به جهان غیب ایمان آوردند» آنها حزب الله هستند، آگاه باشید به درستى که حزب الله رستگار است…
(بحارالانوار، ج۵۲، ص۱۴۳)
سلام داداش حسین…
سلام. حالا که تازه از سفر برگشتید دوست داریم سکوت تون رو هم بشکنید و برگردید. چیزی که هیچ وقت بهش عادت نمی کنیم همینه.
این قسمت پاسخ دهید رو هم اگه مثل قبل، پایین ستون کامنت ها باشه؛ به نظر من بهتره.
عاجزانه از مدیریت فنی سایت تقاضامندیم جهت عدم تخریب Scroll ماوس بازدیدکنندگان و ایجاد خسران برای آنها، قسمت “پاسخ دهید” به محل قبلی خود یعنی پایین صفحه بازگردانده شود!
البته دوستان گرامی برای دسترسی سریعتر میتوانند از کلید Home صفحهکلید استفاده کنند به شرطی که ترک عادت موجب خسران دیگری نگردد!!
و من الله توفیق
سپاس از همه دوستان بابت کامنت های خوندنی و جذابشون!
🙂
این کلمات مبالغهآمیز را حذف کنید
http://farsi.khamenei.ir/others-report?id=21018
سلام جاج حسین خدا قوت. متن فوق العاده ای بود.
متنی با نام “رزمنده! کجاست رزمندگیت؟”نگاشتم. میدونم نظر نمیدی ولی اگه تونستی بیا بخون. برام مهمه که شما متنو بخونی
یا حق
جازدن عکس شهیدان ایران بجای قربانیان سوریه!
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=139471
بسم الله الرحمن الرحیم
فقط چند جمله می گویم و خلاص:
وقتی ما جملات زیبایی داریم، کوتاه، پُر معنی، پر مفهوم و البته الهی(گفته معصوم)؛ دیگر نیازی به نیچه، ویکتور هوگو، ولتر، گاندی، پاسکال، گوته، انیشتین، شکسپیر، تولستوی، ناپلئون و … نداریم.
حتی در شعر هم وقتی ما شاعرهایی چون : حافظ، خیام، سعدی، فردوسی، مولوی، نظامی، پروین اعتصامی، عطار، سنایی، رودکی، ناصر خسرو، منوچهری، فرخی، خاقانی، انوری، بهار، باباطاهر، شهریار، بیدل، قاآنی، محتشم، شیخ بهایی، فروغی، هاتف و … داریم، نیازی به شعر غربی ها نیست.
اگر هنرمندیم از این ها درس بگیریم، نه اینکه لذت جملات و شعرهای غربی را ببریم که به به چه گفته!!
http://quran-net.mihanblog.com/post/336
آمریکا اگر ما را محاصرهی اقتصادی کند، فرزند رمضانیم؛
و اگر محاصرۀ نظامی کند، فرزند محرمیم.
امام خمینی (ره)
آقا این پدر معزز شما که به خاطر ما شهید شد، خدا رحمتش کنه.
شما حسابت با این ملت چجوری صاف میشه؟ بگو حداقل بدونیم.
کی گفته شما جبهه ندیده اید؟ والله قسم می خورم در جبهه ی زمان رهبری امام خامنه ای آنقدر مظلومیت موج می زند که أکثر بسیجی هایش شیمیایی شده اند! شیمیایی دروغ و نفاق و جهل و بی بصیرتی خواص. شیمیایی هوای مسموم بی هوادار بودن در این کربلای تنهایی. نه برادر شماهم جبهه دیده اید. همین که باید ببینیم از زیباترین روزگار عاشقی در تلویزیونمان چه ساخته اند. انگار فقط لات و لوت ها جبهه رفته اند. جنگ شده نون دونی بعضی ها… همه می دونن جنگ نرم سخت تر از جنگ سخت است!
////////////
جنگ نرم کنار لب تاپ و چای داغ است و آن یکی در بیابان و سنگر… واقعا خدا انصافی بدهد.
بازتاب: آری! ما جبهه ندیده ایم