درست در شرایطی که سال ۹۰ تمام شد، وارد سال ۹۱ شدیم! سال ۹۱ با همه سختی هایی که داشت، سال آشتی سران قوا با یکدیگر بود و ایشان تقریبا ماهی یک بار به دیدار هم می رفتند و هر چند تا روز قیامت با هم قهر کرده بودند(!) آشتی کنان سوار کشتی می شدند! سال ۹۱ مربع امیر قلعه نویی، علی دایی، مایلی کهن و عادل فردوسی پور کلا ۴ بار قهر و ۳ بار آشتی کردند، اما سران قوا ماشاء الله دعوا نکرده، آشتی می کردند و آشتی نکرده، دعوا!
سال ۹۱ یه جورایی سال پیر موتلفه بود و اینقدر که حاج حبیب الله نامه نوشت، حسین قدیانی مطلب ننوشت. در همین سال عسکراولادی متوجه شد که سران فتنه، فتنه زده اند، نه اهل فتنه! و تو چه می دانی که مفتون چیست؟! در اواخر این سال، «حضرت استاد» و «سردار قلم» درباره موضوع «فتنه زدگی و تفاوت آن با جرج سوروس گری و جین شارپ پروری بی واسطه» به مناظره با هم پرداختند که بیننده دقیقا متوجه اختلاف نظر نامبردگان نشد(!) در سال ۹۱ حبیب الله عسکراولادی در هر شماره هر روزنامه ای دست کم ۴ تا مطلب نیم صفحه ای داشت؛ نامه ای در پاسخ به جوابیه همان روزنامه، جوابیه ای در حاشیه جوابیه هامش یک روزنامه دیگر، ادامه نامه نگاری با اصلاح طلبان، و پاسخ دادن به بازتاب جوابیه یکی مانده به آخر همان اصلاح طلبان در شماره آخر یک روزنامه دیگر!! البته این اواخر به نظر می رسید اصلاح طلبان کم آورده باشند، اما حاج حبیب ول کن نبود و همچنان یا می نوشت یا جواب می داد!
سال ۹۱ معلوم شد که برادر همین حاج حبیب الله یعنی اسدالله چگونه نفر اول زیره دنیا شد. از قرار، حاج اسدالله یک روز می خواسته در کودکی سنگک بخرد که متوجه می شود نانوا دارد روی نان کنجد می ریزد.
اسدالله کودک رو به نانوا: «شاطر! کنجد را کیلویی چند می خری؟!»
شاطر رو به اسدالله: «فلان تومن!»
اسدالله: «الان می رم از بازار، بدون ارز مرجع (!) برایت کنجد ارزان تر میارم!»
… و بدین ترتیب اسدالله، سلطان زیره جهان می شود!!
در این سال ما شاهد وقوع ۲ زلزله دلخراش در میهن مان بودیم که باعث شد رئیس محترم قوه، ضمن سفر به کاراکاس و هم دردی و چیزهای دیگر با خواهر و مادر آن مرحوم، نشان درجه یک فرهنگ را به یکی دیگر بدهد. حسن سال ۹۱ به این بود که عاقبت معلوم شد منظور رئیس قوه از بهار، امام زمان (عج) است، اما مشکل آنجا بود که منظور رئیس قوه از امام زمان (عج) همان «یکی دیگر» بود! در این سال آقای احمدی نژاد درباره مدیریت حضرت نوح، سفرهای استانی یوزارسیف، برنامه های اقتصادی آمن هوتپ سوم، اختلاس قوم ماد، آکله الاکباد، شیخ رشیدالدین وطواط بن یحیی ملقب به طوطی بازرگان، عیسی پسر مریم، فردوسی توسی، کتیبه حقوق بشر کورش، زیگورات چغازنبیل، چاوز بن چه گوارا، ام هوگو، جرجیس و کلا همه چیز صحبت کرد، الا مسائل حوزه ریاست جمهوری!!
سال ۹۱ به مجلس رفتن احمدی نژاد، یک بار شوخی شد و یک بار هم شوخی شوخی، جدی شد! این وسط آنچه جدی جدی، شوخی گرفته شد، مشکلات معیشتی مردم بود. در سال ۹۱ قیمت اغلب اقلام خوراکی و غیر خوراکی سر به آسمان سایید و درست در همین فضا، یک میمون پیشگام وارد فضا شد!
سال ۹۱ سال ابطال بسیاری از مشهورات علمی بود و بر ما ثابت کرد که پراید خیلی هم گران نیست! و با یک حساب سرانگشتی مشخص شد قیمت هر کیلو پراید از قیمت هر کیلو پسته ارزان تر می افتد! ما چند بار حساب کرده باشیم، خوب است؟!
سال ۹۱ به عبارتی سال بهار رسانه ها بود و خبرگزاری یک نهاد نظامی نشان داد که با یک پیامک در روز تعطیل چگونه می تواند اوضاع اقتصادی کشور را آشفته کند!
در سال ۹۱ ما در جشنواره فیلم فجر، هر چه جایزه بود دادیم به هنرمندانی که در فتنه نقش داشتند، اما آمریکایی ها پیام این حرکت را نگرفتند و اسگل ها، اسکار را به وحید جلیلی خودشان دادند!
در اواخر این سال، برای اولین بار، تعداد دوش نامزدهای انتخابات از تکلیف بزرگان پیشی گرفت! و تقریبا به ازای هر تکلیف، کلی دوش وجود داشت! در همین سال بود که معلوم شد اصول گرایان از همان شکم مادر، نامزد انتخابات ریاست جمهوری به دنیا می آیند! گروهی از کارشناسان پیش بینی می کنند در صورتی که روند احساس چیز سیاسیون همه جناح ها همین طور ادامه داشته باشد، در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، تعداد نامزدها از تعداد رای دهندگان بیشتر شود!
در این سال احمدی نژاد ضمن حضور در نیویورک و سخنرانی در سازمان ملل، در کاری کاملا مخالف با خلقیات احمدی نژادی، از مردم منهتن به دلیل ایجاد ترافیک هنگام تردد خودروهای هیات همراه، معذرت خواهی کرد! شهروندان ساکن در محله اعیانی منهتن که واقعا تحت تاثیر سجایای اخلاقی رئیس جمهور قرار گرفتند، فوج فوج به مکتب ایران پیوستند!! در همین سال بود که معاون اول رئیس جمهور گفت: «تا احمدی نژاد هست، من هستم و تا من هستم، سرکار خانم دکتر هست» که اندکی بعد، ایشان و اوشان بودند، لیکن خانم دکتر کنار گذاشته شد! چند وقت بعد از این، جناب معاون اول گفت: «قیمت خودروها باید شکسته شود» و پراید که ۱۱ میلیون تومان گران شده بود، به اقشار آسیب پذیر لطف کرد و ۵۰۰ هزار تومان ارزان شد! در همین شرایط بود که دکتر حبیبی به رحمت خدا پیوست! چه می دانیم؟! شاید در اعتراض به این سبک از معاون اولی!!
در سال ۹۱ بودجه کشور دوست و برادر و جنگ زده افغانستان، ماه بهمن به لویی جرگه رفت و تصویب هم شد، اینجا اما قوه محترم، بودجه یک دوازدهم را آنهم اواسط اسفند به مجلس فرستاده که باش تا تصویب شود!
وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
نزدیکای نوروز چند سال پیش، کم و بیش همین موقع از سال بود که «باباکبابی» (۱) وسط کلی خاطره جالب و ناب، از حلیم بوقلمون گرفته تا کباب بناب، ناگهان زد به طبیعت و گفت: «زمستون همیشه ۲ بار می ره. یه بار اواخر بهمن، دروغکی، یه بار لحظه سال تحویل، راستکی… همیشه چند روز مونده به اسفند و چند روز بعدش، هوا شروع می کنه گرم شدن، اما تا آدما می رن توی فاز «بهار زودرس»، یه دفعه زمستون با یه برف پر حرف، حاضری می زنه… این اتفاق با اینکه هر سال تکرار می شه، هر سال مردم فریب می خورن! خلاصه، تا «مقلب القلوب» را نشنیدی، رفتن زمستون رو باور نکن… کرسی رو جمع نکن!»
حواسم هم به حرف بابابزرگ بود، هم به پیش بینی سازمان هواشناسی، اما از هول بهار، بازم در دیگ زمستان افتادم! هول بهار، حالم را خوش کرده بود… لیکن چه بسیار که «حال»، سبب غفلت از «قال» می شود. حالی که «می مانی»، رحم ندارد به قالی که «می دانی».
کرسی نگذاشته بودیم که جمع کنیم، اما هوا ظرف ۲ هفته گذشته از بس گرم شده بود که در آسمان دنبال پرستو می گشتم، در زمین دنبال گل لاله. البته نه از آنهایی که شهرداری می کارد؛ لاله واقعی، اصل!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به سبب کاری اداری شخصی، چند روز پیش رفته بودم بلد «بلده». با کم ترین لباس، و لگن ترین ماشین، یعنی آردی یشمی مدل ۷۸ جناب اخوی که جز بوق، همه جای ماشینش صدا می دهد! فلاشر؛ کلا خراب! موتور؛ روغن ریزی! برف پاک کن ها؛ سالم، اما بدون توانایی در دادن آب به شیشه ماشین! یعنی فقط واست بای بای می کنه، تمیز نمی کنه! لاستیک ها؛ صاف عینهو آینه! آینه سمت شاگرد؛ آینه بی آینه! رادیاتور؛ احتیاج به آب دادن بعد از هر ۲ ساعت رانندگی، به خاطر جوش نیاوردن! فرمان ماشین؛ توی سرعت ۸۰ یه ریپ، توی ۱۰۰ یه ریپ، توی ۱۲۰ بندری! لاکردار باید دو دستی می گرفتمش که از جا درنیاد! دنده؛ بدتر از فرمان! کلاچ؛ بهترین وزنه برای تقویت عضلات دو قلو! کارت ماشین؛ مفقود! بیمه نامه؛ ۶ ماه از مهلت گذشته! معاینه فنی؛ شوخی نکن! نور چراغ ها؛ مگر با چشم بصیرت، فقط ۲ متر! بخاری؛ دادن خاک به جای گرما! ضبط؛ یک حفره مستطیل + کلی سیم ولو! و قس علی هذا…
جاده چالوس را تا وسطا رفتم؛ دو راهی یوش بلده، پیچیدم سمت راست. هوا هم به غایت ملس و بهاری بود.
از قبل طوری برنامه ریزی کرده بودم که در خانه/ موزه نیما توقفی داشته باشم، عکسی بیندازم، احیانا کتابی بخرم و کنار قبر علی اسفندیاری و الباقی فاتحه بخوانم. توقفم در یوش ۲ ساعتی طول کشید. خبری از زمستان نبود. در تن لخت درختان به وضوح می شد لباس خوش رنگ شکوفه ها را تماشا کرد.
کمی بعد در «بلده» کارم را انجام دادم. راحت تر از آنکه فکرش را می کردم. لنگ یکی دو تا امضاء بودم که جور شد.
از بلده رفتم سمت نور، یعنی شمال (۲) با جاده ای کاملا خلوت و هنوز بکر. در شهر نور با حمیدرضا یوسفی ورجانی قرار داشتم. از دوستان قدیمی که فتنه ۸۸ پیچید سمت فتنه گران و کارهایی کرد (۳) که بماند. حمید برای خریدن یک قطعه زمین، در نور بود و همین بهانه مناسبی بود تا شبی در ویلای پدرش در «چمستان» اقامت کنیم.
طبق قرار صبح زود راهی جاده ساحلی شدیم به سمت قائم شهر. یعنی سمت راست جاده ساحلی. در قائم شهر، آشنایی برنج کار دارم که همیشه برنج هایم را از او می خرم. دست اول است و به صرفه و مرغوب و خوش خوراک. حمید هم چند کیلویی خرید. «آقا صفر» اما خیلی شاکی بود از اوضاع کشت و کار. می گفت: «همین طور برنج و سیب زمینی و چای و مرکبات است که باد کرده دست کشاورز، آن وقت می ریم از خارج برنج وارد می کنیم! چرا؟… بعد از چند ماه که دولت صدای داد ما را می شنود، می آید و از ما نسیه خرید می کند، حالا باش تا حساب کند بدهی اش را! ما از بانک کشاورزی وام می گیریم، فقط ۲ تا قسط عقب باشیم، اول زنگ می زنن به ضامن و آبروی آدم رو می برن، بعدا خود به خود از حساب مون کم می کنن، ولی ما که از دولت طلب داریم، به کی باید زنگ بزنیم؟! ضامن دولت کیه؟! به پیمان کار می گیم، می گه؛ تقصیر دولته! به دولتی ها می گیم، می گن؛ قصور از پیمان کاره!… آقا! ما این یارانه ها رو نخواستیم! پول خودمون رو بدین…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
چه در راه جاده ساحلی و چه در راه برگشت از قائم شهر به سمت تهران؛ جاده فیروزکوه، چیزی که مشهود بود تخریب جنگل بود و عدم رویت دریا! بی اغراق در جاده ساحلی اصلا ساحلی ندیدیم! یعنی اصلا دریایی ندیدیم که بخواهیم ساحلی ببینیم! هر چه بود، یا ویلاهای شخصی بود، یا ویلاهای دولتی/ حکومتی فلان نهاد و بهمان ارگان که البته بیش از کارمندان بینوا، سهم خوش گذرانی حضرات مدیر می شود. حمید می گفت: جاده ساحلی شده جاده ویلایی!! راست می گفت.
جنگل اما حکایت دردناک تری داشت. القصه! چند ماه پیش، از ابتدای جاده چالوس داشتم برمی گشتم تهران. حدودا نیم ساعت بعد از اول جاده، جنگل های طبیعی به آن عظمت، جایش را داد به مقداری کاج و بلوط کاشته شده! و به شدت تنک و کم پشت! کمی بعد، همین شبه جنگل لاغر هم کلا محو شد!
یادم می آید ایام کودکی وقتی جاده چالوس می رفتیم، اگر راه را ۳ ساعت حساب کنی، بیشتر از ۲ ساعت و نیم اش جنگل بود. الان دقیقا برعکس شده! بیشتر کوه خشک می بینی تا جنگل… و آنهم چه کوهی؟!… کوه خط کش خورده آدمی زاد! کمی به خاطر آزادراه و بیشتر به خاطر ویلا!
مع الاسف وضع جاده هراز و جاده فیروزکوه هم بهتر از حال و روز جاده چالوس نبود. اینک شمال را بیشتر به ویلا و بساز بفروش ها باید شناخت، تا جنگل و دریا. حق دارند شمالی های اصیل ناراحت باشند از این وضع. واقعا بر سر منابع طبیعی بلایی آمده که اگر جلوی آن گرفته نشود، انگ بدی روی پیشانی نظام نقش خواهد بست. تعارف که نداریم! کل ساحل شده رژه آرم این اداره و آن شرکت! ویلای مخابرات، ویلای صدا و سیما، ویلای سایپا، ویلای خصوصی، ویلای نیمه خصوصی، ویلای فولاد مبارکه، ویلای کوفت و ویلای زهر مار! اگر از نظر جمهوری اسلامی، دریا و کوه و جنگل متعلق به همه ملت است، چرا پس علیه این رویه نادرست اقدام قاطعی نمی شود؟!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به ورسک نرسیده بودیم که هوا ابری شد… و خیلی زود برف گرفت. فکر کردم؛ خفیف است و می شود رفت. حمید موافقت کرد. به راه مان ادامه دادیم. بعد از ورسک اما همین که تونل های ۳ گانه را رد کردیم، ابتدای گردنه گدوک گیر کردیم در بوران. یک آن دیدم ماشین نمی رود و دارد سر می خورد! عقل کردم و ماشین را هر جور بود هدایت کردم سمت شانه جاده. با آن وضع، یا ما به ماشینی می زدیم و یا ماشینی به ما!
شانه جاده اما بالطبع برف بیشتری داشت. حدود نیم متر! هوا هم داشت تاریک می شد… حمید گفت: پیاده شم، هل بدم؟ گفتم: با لاستیکای این لگن، بی فایده است… بدتر گیر می کنه توی برفا! گفت: سردم شده، یخ زدم! گفتم: منم! گفت: تو باز یه بافت تنته، من چی؟! گفت: داری چی کار می کنی؟ گفتم: زنگ می زنم امداد خودرو… گفت: اینجا که آنتن نداره! گفت: الان سگ میاد خفت مون می کنه! گفت: بدجور داره بهم فشار میاد! گفتم: تو برو اون پشت مشتا، منم می رم این پشت مشتا!
در ماشین را که باز کردم، سانتافه ای قیژ از کنارم رد شد و گل و لای را پاشید طرفم. مانده بودم چه فحشی بهش بدهم که در برف و مه جلوی جاده گم شد، اما هنوز صدای آهنگ ماشینش می آمد… «دلم گم شده، پیداش می کنم من…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
حدودا یک ساعت در آن کوران گیر کرده بودیم که عاقبت سر و کله این امداد خودروهای گذری پیدا شد. طرف گفت: ماشین رو از شانه جاده بیارم توی جاده، می شه ۴۰ هزار تومن، هر ۱۰ دقیقه که توی جاده بکشم تون ۲۰ هزار تومن دیگه می گیرم!
چاره چه بود؟! قبول کردیم. دو سه پیچ بعد، آردی یشمی ما که پشت یک نیسان آویزان بود، همین طور لک و لک داشت می رفت که حمید زد به شانه ام؛ اونجا رو نگاه؟… گفتم: همون سانتافه است! گفت: علامت بده، نیسان نگه داره ببینم…
پانوشت:
۱: بابابزرگم قبلا کبابی داشت. هنوز هم یک خط در میان به عادت بچگی ایشان را «باباکبابی» صدا می زنم.
۲: جاده های شمالی جنوبی چالوس (منتهی به شهر چالوس) و هراز (منتهی به شهر آمل) که تقربیا موازی هم اند، به واسطه جاده افقی یوش و بلده به یکدیگر وصل می شوند. از جاده بلده البته به شهر نور نیز جاده ای هست به غایت بکر و دیدنی که دقیقا بین چالوس و آمل در می آید.
۳: یکی از روزهای فتنه، یعنی روز ۱۳ آبان، حمید را در جمع آشوب گران دیدم. داشت شعار می داد؛ «سفارت روسیه، لانه جاسوسیه». تنها بودم. ایستادم گوشه ای به نظاره اش. شعارش غلیظ تر شد؛ «نه غزه، نه لبنان…». خواستم زنگ بزنم به موبایلش که دیدم آنتن ها را پرانده اند… آنتن ها را، دوستی ها را، خیلی چیزهای دیگر را. همین طور که نگاهم به حمید بود، یاد آن روزی افتادم که…

– حمید! آخرش نگفتی چرا ۴ تا از انگشت های دست راستت قطع شده؟!
– سال ۶۱ مادرم داشت با دستگاه، گوشت چرخ می کرد که یهو آژیر جنگ پخش شد. رفت چادر سر کنه، منو ببره زیرزمین که…
هنوز که هنوز است گاهی با خودم خلوت می کنم؛ آژیر جنگ خطرناک تر بود، یا آژیر فتنه؟! و صف من و حمید، کجا از هم جدا شد؟!… و کجا دوباره جوش خورد؟!
من همان حمیدم… حمید همان من است… در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
بسم الله…
حال و هوای خاصی دارید در این لحظات؛
حس تان عجیب منتقل می شود!
سید احمد درست میگه؛ منتقل میشود.
چرا نشود که هم مرگ بر امریکا گفت و هم به امریکا رفت؟!
امریکا هم سرزمین خداست و همان طور که خودتان گفتید “ساندیس نظام را مى خوریم و نى اش را درچشمان دشمنان، فرو مى کتیم”
به امریکا هم مى رویم و مرگ بر امریکا هم مى گوییم!!
امروز در دانشگاه، دختر امریکایی به من گفت: این نظام کاپتالیست، یک فاجعه بود براى بشریت!
از امریکایی بودنم شرمنده ام!!!
این یعنى: خود امریکایی ها هم مى گویند: مرگ بر امریکا!
و این حاصل همان خون دل خوردن و رنج دوران بردن است.
ضمن این که آدم تا این ور نیاید عمق فاجعه را درک نمى کند.
به شرط این که ظواهر چشم دل انسان را، کور نکند.
سفر خوبى را برایتان آرزو مى کنم.
واقعا دوستان راست میگن نمیدونم چرا یه لحظه حس گریه کردنم اومد!!
گیرم همسفران را با سیریش «جذب حداکثری» وصله پینه می کردم 🙂
همش تصورم اینه که تو هواپیما، روبروی هم نشستید و اونا هی دارن بهتون چشم غره میرن! شما هم که “یک پارچه آقا”!!
…فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ.
“از هم الان فکر جواب طعنه زنندگانم هستم؛ آدم با جریان انحرافی، آمریکا می ره دیگه، کربلا که نمی ره! اصلا تو فرض کن در این سفر، نماینده شخص شخیص سپاهم تا مبادا جریان انحرافی خطا کند! یک همچین چیزهایی. مثلا اینکه؛ می خواهم بروم سازمان ملل تا حالی بپرسم از هاله نور!”
🙂
قشنگ گفتید!
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است.
سفر خوبی داشته باشید.
به خدا می سپاریمتون
و منتظرتون هستیم.
آدم با جریان انحرافی، آمریکا می ره دیگه، کربلا که نمی ره!
خیلی با حال بود!
۳۲۰* رسول خدا صلی الله علیه و آله:
سه دعا بیتردید مستجاب است؛ دعای مظلوم، دعای مسافر و دعای پدر برای فرزندش…
هرگاه سفر میکنید با برادران دینی خود خداحافظی کنید، زیرا خدا در سایه دعای آنان برای تان برکت قرار میدهد…
(نوادر راوندی، ج۵، ص۵/ الجامع الصغیر، ج۱، ص۸۹)
________
هرگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله با مسافری وداع میکردند؛ این چنین برایش دعا میکرد:
خدا برای تو همراهی و مصاحبت را خوش و نیکو قرار دهد و به طور کامل تو را یاری کند و ناهمواریها را برایت آسان سازد و دور را برایت نزدیک کند و نیازهایت را برآورد و امانت و دینت را حفظ کند و پایان کارت را نیکو کند و تو را به هر خیری رهنمون سازد. بر تو باد به تقوای الهی! خود را به خدا بسپار و به امید خدای بزرگ حرکت کن…
یخ (گفت و شنود)
گفت: مگر قرار نبود آمریکا همراه با تعدادی از کشورهای اروپایی و چند کشور عربی در خلیج فارس یک رزمایش انجام بدهد؟ پس چرا امروز اعلام کرده که این رزمایش لغو شده است؟!
گفتم: دریاسالار جان میلر فرمانده ناوگان پنجم آمریکا گفته است؛ خلیج فارس و تنگه هرمز محل عبور کشتی های فراوانی است و آمریکا نمی خواهد برای عبور و مرور کشتی ها زحمت ایجاد کند!
گفت: مژدگانا که گربه عابد شد؟! یعنی آمریکای آدمکش که حاضر است صدها هزار انسان بی گناه را برای منافع خود به خاک و خون بکشد، حالا نگران مزاحمت برای تردد کشتی هاست؟
گفتم: متوجه شده که اوضاع قمر در عقربه و بعد از انقلاب های منطقه و اهانت به پیامبر اعظم(ص)، ناوهای آمریکایی و اروپایی هدف خوبی برای انتقام گیری هستند، بهانه آورده که نیاد. میگن یارو رفته بود یخ بخره، دید پول نداره، دستی به قالب یخ کشید و گفت؛ از این سردتر ندارین؟!
“دیر نیست «سفرنامه ظهور»”
انشاءالله…
داداش حسین هنرمند بسیجی ها فــــــــــــــــدایی داری…
سپاسگزارم از اینکه تا آخرین لحظاتِ قبل سفرتان، ما را از قلم بی نظیرتان بهره مند و احساستان را منتقل کردید.
سفرتان به خیر و سلامتی.
دعاگوییم و منتظر بازگشتتان.
یه چی بگم
نمی دونم چرا الان یه آن یاد فیلم ملک سلیمان افتادم اونجا که تو تبلیغش میگفت
شیاطین و اجنه به ما نزدیک و نزدیک تر می شن
غلیظ و غلیظ تر
***
هر جا اون نشست شما چند تا صندلی اون طرف تر بشین
حتما هم یه و ان یکاد با خودت ببر
هر چند که دعای مادر بهترین محافظه
ستاره خرازی؛
خیلی داری سخت می گیری ها!
نصفش شوخیه!
(به اینا میگن پیشگیری قبل از درمان)
به امید آن روز که در قدس شریف به جاى قلم، قدم بزنیم.
چه روز قشنگى!!
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش…
“می خواهم بروم سازمان ملل تا حالی بپرسم از هاله نور!” 🙂
ای آمریکای بدبخت! بچگیمون هم با “مگ مگ مامریکا” به سر شد. (اتفاقا چقد همه ذوق میکردیم با شنیدن و گفتن این جمله)
… اینقدر هست که نویسنده سفرنامه آخرین سفرش به سازمان ملل، بی هیچ هراسی و ترس و لرزی، بی نیاز به «دامت برکاته»، محمود صدایش می زند.
بهش سلام برسونید.
راستی ما عکس هم میخوایم ها!
بسم الله الرحمن الرحیم
الله لا اله الا هو الحی القیوم لا تاخذه سنة و لا نوم له ما فی السموت و ما فی الارض من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم ولا یحیطون بشیء من علمه الا بما شاء وسع کرسیه السموت والارض ولا یؤده حفظهما و هو العلی العظیم * لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفصام لها و الله سمیع علیم * الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون
فوووووووووووووووووووووووووووت
………………
لحظه شماری میکنم… احسنت… میترسیدم نری باهاش… بخدا اگه دور و برش رو خالی نمی کردند، بعضی ها دوره اش نمیکردند….
……….
در مکتب امام
طرح اختلاف بین مذاهب از اول درست نبود
یک دسته از مسلمانان شیعه هستند
و یک دسته ای از مسلمانان سنی
یک دسته حنفی
و دسته ای حنبلی
و دسته ای اخباری هستند.
اصلا طرح این معنا، از اول درست نبود. در یک جامعه ای که همه می خواهند به اسلام خدمت کنند و برای اسلام باشند این مسائل نباید طرح شود. ما همه برادر هستیم و با هم هستیم.
صحیفه نور ـ ج ۱۲ـ ص ۲۵۹
سفرتون به خیر…
سلام ما رو هم، به بعضی ها برسون!
حاج حسین عزیز التماس دعا داریم.
وقتی رفتی، بجای همه ما بلاگر ها؛ اعمال برائت از مشرکین رو انجام بده.
الموت آمریکا
آقای قدیانی. شما خوبی. حرف هایت هم خوب. از ریشه هم باید دفاع کرد. اما با وضع گرونی نمی دونیم چه بکنیم. انتظار است افرادی که تریبونی در دست دارند حرف مردم را بزنند. شاید خیلی از ماها با درآمدمان مشکلی نداشته باشیم. اما خیلی ها هستند که وضعشان خراب است و زندگی برایشان تلخ و سخت شده است.
اگه اوباما رو دیدی از طرف ما یه لنگه کفش نصیبش کن.
یاعلی
سبحان الذی سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین و انا الی ربنا لمنقلبون.
خدا پشت و پناهت. (پهباد ایرانی داداش حسین قدیانی!) به خود میبالیم از داشتن چنین داداش حسینی… حسینی.
سفر به خیر.
برادر هرگز فکر میکردی که یک روز متن سفرنامه ات هم به گزینه های روی میز اوباما اضافه بشه؟
مرگ بر آمریکا
به سلامتی انشالله استاد…
حالا همه مشکلات این مملکت حل شد، فقط ماند همسفری آقای قدیانی با آقای مشایی…
جالب است، تقدیر را می گویم.
سفر خوش اخوی!
✔ مقام معظم رهبری:
برادران! شماها چرا قرآن را حفظ نمىکنید؟ شماها جوانید. والله مکرر اتفاق افتاده که با خودم فکر کردهام و گفتهام که اگر ممکن باشد، هرچه دارم، بدهم و حفظ قرآن را بگیرم؛ ولى افسوس که ممکن نیست. در این سن، من دیگر نمىتوانم قرآن را حفظ کنم.(۲۲/۱/۱۳۷۰)
✔ علامه حسنزاده آملی:
ای کاش از همان وقت کسی به من میگفت که آقا، به جای اینکه اینها (اشعار) را حفظ کنی، شروع کن به حفظ قرآن و الان این حسرت برای من به جا مانده است که این عشق و علاقهای که به دواوین (دیوانهای) شعرا داشتم، کاش در حفظ قرآن به کار میبردم. (میراث ماندگار ۱/۶۳)
✔ آیت الله بهجت:
خدا می داند حفظ قرآن چقدر در استفاده از این معدن و منبع رحمت مدخلیت دارد.(در محضر آیه الله العظمی بهجت، ج ۳)
✔ شهید مطهری:
قرآن از کتاب هایی است که آمادگی اش برای حفظ شدن از هر کتاب دیگر بیشتر است. عجیب است! شعر را می شود، حفظ کرد و قرآن شعر هم نیست, نثر است. یک کتاب نثر در دنیا نمی توان پیدا کرد که بشود چهار صفحه اش را حفظ کرد و قرآن در اثر آن سلاست فوق العاده ای که در عبارات و کلماتش هست، (این خاصیت را دارد) …؛ برای اینکه کلمات آن سلیس است؛ یعنی هر کلمه ای نسبتاً در جای خودش قرار گرفته است. بعد که انسان حفظ کرد، دیر فراموش می کند؛ چون به معنی واقعی سلاست دارد … و لهذا حفظ کردن قرآن مثل تلاوت کردن آن، امر بسیار مطلوبی است و مخصوصاً بعد از آنکه انسان حفظ کرد، نباید بگذارد فراموش بشود. شاید گناه هم داشته باشد که انسان قرآن را حفظ کند و بعد آن قدر نخواند تا فراموش بشود. (آشنایی با قرآن، ج ۵، ص ۲۲۸)
✔ آیت الله العظمی بروجردی:
از حفظ داشتن قرآن ، توشه ای برای انسان است.افسوس بر کسی که از دنیا برود و توشه ای نداشته باشد.(زندگی آیت الله بروجردی ، ص ۱۶۵)
✔ آیت الله العظمی گلپایگانی:
حفظ قرآن کریم بسیار فضیلت دارد و سیره متشرعه از هنگام نزول قرآن در بین همه طبقات مومنین بر حفظ آن بوده و هست.(استفتائات)
بسم الله
به سلامت حسین آقا! برو خدا پشت و پناهت!
یا علی
چقدر برات این در و اون در زدم
سنگ تو رو به سینه و سر زدم!
اما گذاشتی رفتی تو بی خبر
تنها گذاشتی منو رفتی سفر!
سلام؛
جناب قدیانی! دقیق بنویسید این سفرنامه را که سفرنامه تفکر پخته شده ی جمهوری اسلامی است پس از ۳۰ سال. یاد ندارم در تاریخ انقلاب، امریکا اینقدر خون به دل باشد و مایوس و خسته و ناتوان. کاش اینقدر حساسیت نبود تا خیلی چیزها را گفت!!
و شاید…
………
با سلام…
………
…فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ.
بازتاب: وبلاگ نیوز » «حسین قدیانی» به آمریکا رفت
هوای خودت را داشته باش.
به خدا خون به دل شدیم از بس در این زمانه وانفسا لب گزیدیم که ای وای این هم!
توجیه می کنی به خدا توجیه می کنی برادر؛
نکند این یک آغاز باشد
آغاز هبوط
برایم درس بزرگی شدی.
یاد گرفتم به فریادهایی که بر سر باطل می کشم غره نشوم.
یاد گرفتم خودم را آنقدر باور نکنم که دشمن در نظرم چنان کوچک شود که مکرش را فراموش کنم.
یاد گرفتم شیطان مکار است مکارتر از آنچه فکر می کردم و جذاب تر از آنکه مطمئن باشم دیو نفسم همیشه می تواند پشتش را به خاک بمالد.
یاد گرفتم میان شعار تا عمل از زمین تا آسمان فاصله است.
یاد گرفتم هر فریادی که بر سر هر ناحقی می کشم فقط شعاری است که باید صداقتش در عرصه عمل اثبات شود.
یاد گرفتم اول از همه بر سر خودم فریاد بکشم در برابر خودم پیروز شوم بعد به امید پیروزی همه باطل های عالم را به مبارزه بطلبم.
یاد گرفتم میان من و آنهایی که باطل می پندارمشان شاید گاهی فقط به قدر یک وسوسه فاصل باشد پس خود را آسمانی فرض نکنم که سقوط تاوان غریبی دارد.
انسان ممکن الخطاست و در توبه باز؛
بهتر نیست به جای توجیه جبران کنید؟!
سفر بخیر. منتظر می مانیم.
بی ربط:
نماز ظهر و عصرش را که خواند دو زانو روبروی مادر نشست:
– می خوام برا یکی که خیلی برام عزیزه کادو بخری!
مادر نگاهی متعجبانه به او دوخت و گفت: دوست داری کادوی گرونی باشه یا ارزون؟! اصلاً خودت بگو قیمتش چقدر باشه!
«عبدالرحمن» با حالتی صمیمی جواب داد: نه مادر! او اونقدر برام عزیزه که مطمئنم در هیج مغازه و بازاری چیزی وجود نداره که ارزش اون را داشته باشه!
مادرکه از پاسخ فرزندش متعجب شده بود،گفت: مگه اون کیه که این قدر برای تو عزیزه و اصلاً چرا من باید براش هدیه بخرم؟!
عبدالرحمن لبخندی زد و بعد از مکثی کوتاه گفت : اون عزیز، خداست!
مادر که همه ماجرا را فهمیده بود از اینکه او با ایماء و اشاره حرفش را گفته بود بر آشفت و با صدائی نه چندان آرام گفت: یعنی میگی تو رو به خدا کادو بدم؟!
بعد هم بغضش ترکید و زار زار گریست…
عبدالرحمن مجبور شد لحن خودش را عوض کند و از راه دیگری وارد شود:
– مادر من! اینهمه تو جبهه تعریف تو رو کرده ام و به بچه ها گفتم مادرم خیلی صبر و استقامت داره! اونوقت تو می خوای من جلو دیگرون سرافکنده بشم؟! از تو میخوام که پدر و خواهران و برادرانم را دلداری بدی و سمبلی از استقامت باشی.
این را گفت و دست مادر را بوسید و با بدرقه اش راهی منطقه عملیاتی شوش شد…
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1391/7/1/194587_400.jpg
تمام دنیا زمین خداست و متعلق به صالحان. خوشحال شدم که برای سفرنامه نوشتن به امریکا رفتی. من روزی که رفتم به دعوت دانشگاه لندن برای سخنرانی سه دلار کهنه در جیبم گذاشتم و رفتم و با همان برگشتم. حتما سفرنامه ای خواندنی خواهی نوشت. کی برود بهتر از تو حسین آقا…
آقای قدیانی میبینم عازم سفر شدید و براتون آرزوی موفقیت میکنم. ولی آقای قدیانی شمایی که روز وشب داری دولت رو میکوبی، حتماً اجازه میدی که دیگران هم از شما انتقاد داشته باشن. حالا که گذشت ولی یادتونه برای اینکه اون آقایی که تو روزنامش قلم میزنید و هم حزبی هاش پیروز بشن چقدر دولتی رو که حامیانش حتی یک دونشون تایید صلاحیت نشده بودند، کوبوندید؟! حالا که رفیق تون و هم حزبی هاشون به مجلس راه پیدا کردند، خوشحالید؟ خوشحالید که هر کدوم وامهای ۷۵۰ میلیونی برای خودشون تصویب کردن؟ مدینه فاضلهُ شما همین بود؟ میبینی دوستان شما بعد از اینهمه فرصتی که داشتن درست شبی که قراره رییس جمهور وارد نیویورک بشه فائزه خانم رو دستگیر میکنن، که بعد همه در آمریکا در مورد دستگیری این شاهزاده خانم سوال کنند؟ این به جز خوش خدمتی به فائزه خانم چه هدف دیگه میتونه داشته باشه. یادتونه دفعه قبل که دکتر عازم سازمان ملل بودند، قوه قضاییه خانمی رو که با کمک معشوقه خودش همسرش رو به فجیع ترین وضع به قتل رسونده بودند، و به اعدام محکوم شده بود، چطوری یکهویی حکمش از اعدام به سنگسار تغییر دادند که روی دکتر در سازمان ملل فشار وارد بیاد. این خانم نه اعدام شد و نه سنگسار. معشوقه عذر میخوام زناکار این خانم هم که طراح اصلی قتل بوده آزادانه داره برای خودش میچرخه. یادتونه یک سال دیگه در همین ایام خانم رکسانا صابری (که اصلاً فارسی نمیتونست صحبت کنه و سالیان سال به عنوان مترجم در مجمع تشخیص مشغول به فعالیت بودن)، به جرم دادن اطلاعات طبقه بندی شده به آمریکا درست در همین ایام دستگیر شد؟ این اعمال به جز تحت فشار گذاشتن دکتر احمدی نژاد و خوشخدمتی به استکبار چه چیزی عایدمون کرده؟ اصلاً برای همینه که جریان انحرافی ودر راس اون دکتر احمدی نژاد اینهمه حمایت مردمی دارن. چون راهشون انحراف داره از کسانی که شما سنگشون رو به سینه میزنید.
انصافا عجب قلمی. عجب دیدگاه شریف و مسلمانی. دست مریزاد برادر!
با سلام. به سلامتی و دل خوش. کار به اینکه چطوری می روید ندارم اما اینکه به ینگه دنیا سفر می کنید خیلی عالیه. می دانید چرا؟ چون جلال آل احمد هم رفته بود. آقا رضای امیرخانی هم. جلال رفیع هم. از آقا جلال سفر آمریکا را خواندم و از آقا رضا بیوتن را. بهشت شداد هم که از جلال رفیع هستش. شما چه می خواهید بنویسید؟ ما به اندازه کافی از آمریکا نفرت داریم، شما لطفا به دنبال نفرت افزایی از شیطان بزرگ نباش. لطف کن و واقعیت این گاو چرانها را بنویس. لطف کن از زندگی در آنجا بنویس اما نه به سبک صدا و سیمای وطنی. لطف کن مثل چمران باش. دانشجو رفت چریک برگشت خیلی هم مرگ بر آمریکا نگفت، اما توی لبنان آتش به پا کرد. خلاصه دست از این احساسی بازی های اینجا بردار و بدون اینکه بخواهی نثر مسجعت را بیانیه وار صادر کنی، برای ما بنویس که چه می بینی. باشه؟
فقط خواهشن یکم از حرفای دل ماها هم بهشون بگو؛
از انتظاراتمون،
از اون ده روز،
از اسفندیار،
از خیلی حرفها،
از طرف ماها یه افسوس هم بگو بهش…
سفر به خیر مسافر!
منتقد عزیز؛
با شما در مورد علت دستگیرى فائزه!! و حکم سنگسار!! و رکسانا!! و… موافقم و برگشت مهدى هاشمى را هم به آن اضافه مى کنم.
همه اینها نشانه یک جریان نفوذ قدرتمند در ق.ق است و نمى دانم ربطش به انتقادات به جا و دلسوزانه آقاى قدیانى، چیست؟!
آن قدر مى دانم که دوستان واقعى انقلاب و دکتر، از وجود عناصر و افرادى که سوابق خدماتى به خاندان اشراف دارند، در اطراف دکتر، نگرانند و برحسب وظیفه دوستى، این نگرانى ها را ابراز مىکنند.
مى شود انکار کرد که عملکرد افراد مذکور، دارد تلاشهاى بى نظیر دکتر را، در انظار جهانیان مخدوش و بى اثر مى کند؟؟!
و شعارهاى عدالتخواهانه وساده زیستى و پاکدستى و شایسته سالارى او را با تردید روبرو مى کند؟!!
آیا این جریان وابسته به همان جریان نفوذ ق.ق نیست که در همه جا شبکه و نیرو دارد؟؟!!!
چرا در اطراف دکتر نداشته باشد؟؟!!
بازتاب: بچههای قلم | www.BGH.ir » «حسین قدیانی» به آمریکا رفت
شما که خودتان معترف به این هستید که این دولت با رای امثال شما سر کار آمده…
هنوز هم پایش بیفتد کلی از دولت و کارهای نکرده و شعار های عملی نشده اش دفاع میکنید…
حالا چهار تا نقد هم به دولت میکنید و الان مثل قبل قبولش ندارید اصلا مهم نیست…
یعنی حتی اگر بر فرض محال در زمان اصلاحات هم از شما دعوت میکردند و میرفتید هم اعتراض کسی به جا نبود… بالاخره به قول خودتان شما سرباز انقلاب اسلامی هستید و آن دولت هم با همه شرایطی که داشت در برحه ای از زمان دولت انقلاب اسلامی بود…
آدم با جریان انحرافی، آمریکا می ره دیگه، کربلا که نمی ره!
چی کار کردی ها. آخرش خیلی چسبید:
به امید آن روز که در قدس شریف، به جای قلم، قدم بزنیم… دیر نیست «سفرنامه ظهور».
عزیزی حسین جان…
داداش رفتی؟ دلم برای تهران نبودنت تنگ میشه!
بعضی سفرها در شکل نه اما در ذاتش معنویت داره، چون پر از مراقبه س!
من قبل از سیداحمد اولین جلد سفرنامه ظهور را میخرم…
“به امید آن روز که در قدس شریف، به جای قلم، قدم بزنیم… دیر نیست «سفرنامه ظهور»”
خیلی قشنگ بود این تیکه ی آخریش؛ خدا به همرات برادر…
…
من باب درد ۳!!
شاید حدود ۳سال پیش بود؛
یا شاید هم، حدود ۳ ماه پیش بود؛
اما شاید نه… این بار، حتما ۳ روز پیش بود!
گمانم حکمتی هست در این؛ «تا ۳ نشه، بازی نشه!»
۳ی سفر، ۳ی سفرنامه، ۳ی سرباز انقلاب اسلامی، ۳ی سازمان ملل!
۳ی سخنرانی دکتر احمدی نژاد، ۳ی «سفرنامه ظهور!»
۳ی سیصد و سیزده، ۳ی سلام بر حسـین*
سر همین ۳ بازی ها بود، که دیدم؛
۳ تار از محاسنم ۳فید نشده!
این هم ۳ نقطه؛
…
جالبه؛
۳ مهر / ۲۳:۵۳
اون ۳ تاش هم ۳ فید شد!
وای خدای من!
امروز میرم نیویورک تا در خدمتش باشم.
فقط خدا کنه که بذارن ببینمش.
جای همه شما اینجا خالی خواهد بود.
هوشنگ و داداش حسین دست در دست هم در
گرانترین خیابان دنیا یعنی خیابان پنجم منهتن!!!!!!!
داداش حسین مشغول سیاحت و من مشغول عبادت.
مگه نه اینکه نگاه به چهره مومن عبادت است.
از اینکه به واسطه خزانه با برکت مسلمین راهی غرب شده اید تا به جای این همه غرب ستیزی مقداری هم به غرب شناسی بپردازید جای خوشبختی و امیدواری است.
سلام. آقا رفتی “نیویورک” زیاد خرید نکن. امسال سال تولید ملیه هرچی بخوای همین جا پیدا میشه :دی
…
چه حالی میکنین شما پا پول ملت…
……
ساعت (گفت و شنود)
گفت: یکی از ضد انقلابیون فراری در صفحه فیس بوک خود خطاب به اردشیر امیرارجمند و مزروعی نوشته است؛ شما تا کی می خواهید به نام ما ریاست کنید؟!
گفتم: ولی این دو نفر به عنوان نمایندگان خاتمی و کروبی و موسوی از انگلیس و فرانسه پناهندگی گرفته اند.
گفت: اتفاقا همین یارو نوشته، اگر گروه های اپوزیسیون نبودند شما با چه بهانه ای می توانستید از آمریکا و اروپا کمک مالی بگیرید؟!
گفتم: چه عرض کنم؟!
گفت: نوشته؛ پول و امکانات را شما می گیرید و دربه دری و بدبختی را به ما حواله می دهید.
گفتم: راست میگه! یارو نصف شب به یکی زنگ زد و پرسید ساعت چنده؟ و طرف که حسابی عصبانی شده بود، گفت؛ مگه خودت ساعت نداری؟ و یارو گفت؛ ساعتم خوابیده، دلم نیومد بیدارش کنم!
بسم رب الشهدا
خب پس حسین قدیانی هم از دست رفت!
آنکه دکتر را برد در هپروت ِ دورکاری،
ملکوت ِ حسین قدیانی را هم میتواند ویران کند!
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
بترکه چشم حسود!!
«سال پیش همین ایام از اینکه هر سال رئیس جمهور جمهوری اسلامی به بهانه یک تریبون بین المللی، رهسپار سازمان ملل شود، انتقاد کردم. خیالم بود ایرادی ندارد که یک سال هم در حد رئیس جمهور، راهی اجلاس عمومی نشویم».
چه می کنه این ویزای آمریکا با عقاید آدما!!! از حالا به بعد به بقیه حق می دم که اگه بهشون پول و ماشین و خانه و ویلا و سفر خارجی اونهم به مقر سازمان ملل در نیویورک بدن، حاضره نظراتش رو عوض و یا دستکم تعدیل کنن!! تا باشه از این سفرها باشه برادر قدیانی!
راستی، حالا که دارن با خودشون می برنت آمریکا، تو هم یکم به سر و وضعت برس، یه صفایی به اون ریشت بده، شاید دیدی اونجا ازت خوششون اومد، همونجا موندگار شدی!
سلام.
سبحان الله!!! البته انتخاب آقای قدیانی برای سفرنامه اصلا تعجبی نداره. واقعا شایستگی اش رو دارن.
اما تعجب ام از اون هایی ست که فکر میکنن آمریکا رفتن با مرگ بر آمریکا گفتن منافات داره. مگه شهید دکتر چمران آمریکا درس نخوندند. این سفر به شناخت بیشتر کمک میکنه. همیشه خدا برای انسان های جویای حقیقت وسیله سازه.
جناب قدیانی چو از آن کویر وحشت به سلامتی گذشتی…
بی صبرانه منتظر روایت ” آمریکا از نگاه یک بسیجی مبارز “هستیم.
به به به. ملت از دبی و انتالیا و شروع می کنن تا به اروپا برسن.
داداش صاف رفت نیویورک. خیابان پنجم نیویورک رفتی، یاد ما هم باش!!
سلام.
حس جالبی داشت، این نوشته. می شد فهمید درد دل نویسنده ای رو که همسفر با کسانی میشه که به قول خودش “شماری شان را در نوشته هایم «جریان انحرافی» می خواندم! ” و این سفر از مقدرات او بوده.
حسین قدیانی قطعه ۲۶ همان است که می گوید “من بعد از «بابا خون داد»، اولین جمله ای که از مادرم یاد گرفتم، «مرگ بر آمریکا» بود. ” با همان شجاعت.
همان که از رییس جمهورش انتقاد هم دارد ولی می گوید “اما اینقدر هست که نویسنده سفرنامه آخرین سفرش به سازمان ملل، بی هیچ هراسی و ترس و لرزی، بی نیاز به «دامت برکاته»، محمود صدایش می زند.”
و من می گویم اینقدر هست که قبل از سفر اینگونه می نویسید برایش!
متن، دلنشین بود.
موفق باشید.
سفرنامه پر پیمانه ای میشه.
“حاج حسین به خط دشمن میزند”
نصر من الله و فتح قریب
عکس یادت نره حسین جون!
همین که شما را انتخاب کردند تا همراه رئیس جمهور بروید برای ما کافی است که هنوز در اطراف رئیس جمهور مردان بزرگ چه دور و چه نزدیک زیادند.
حاجی نبودی ببینی همین چند روز تحریم گوگل کافی بود تا ستون پنجم خود را به در و دیوار بزند و نقاب از چهره بردارد/ تحریم گوگل به مغزشان زده به خاطر قیمت لبنیات پیامبر را…
مردمی که ۲ روز به خاطر پیامبر نتوانند قید گوگل را بزنند…
قضاوت باشد وقتی دیگر…
خیر پیش…
سلام.
اتفاقاً، همراه بردن آقای قدیانی، بزرگترین دهن کجی به نظام سلطه و هیبت کاذبشه!
کم ترین استدلال + بیش ترین حجمِ احساسِ شخصی که باعث سوگیری های فراوانی شده برای حضرت عالی.
واقعیت این است انگار در کاخ عاج ت نشسته ای و از واقعیت بی خبری!!!!
نشود حرفِ نیکسون در سال ۵۶ که گفت جزیره ی آرامش و سر سال واژگونی داداش…
مخلصیم…
دعا گوتیم داداش حسین
با سلام؛
اگه می شد آقا حسین می رفت پشت تریبون سازمان ملل و یکی از اون متن های کوبندش را می خوند چی می شد!!!
این متنی که نوشته بودی پر بود از کلمات بیارزش که فقط قشنگ نوشته بودی ولی مطلب قشنگی ننوشته بودی…
تویی که الان توی آمریکا داری هوا میخوری و میرزا بنویس دکتــــرت!! شدی یه روز خوب براش دم تکون دادی؛
بدون خوش خدمتی در مقابل خوش خدمتی؛
بالاخره دنیات می گذره و آخرتت هم میآد؛
توی شعری زبان حال حضرت رقیه بود به یزید ملعون؛
امروز یزید هر چه دلت خواست ستم کن، زیرا تو امیری من مظلومه اسیرم؛
در محکمه عدل خدا نگذرم از تو، آنجا تو اسیری من مظلومه امیرم؛
خیالت راحت باشه میرزا بنویس که دنیات با اینا حله ولی یه سفارشم بهت میکنم از الان برا جناح مخالف هم دمی تکون بده تا وقتی این دکتر مراد ..ورش رو از مملکت گم کرد و جناح مخالف اومد سر کار این سایتت که با پول بیتالمال ما و بیتالحال شما اداره میشه فیلتر نشـــه!!!
به امید روزیی که عقل جای شهوت و قدرت را بگیرد؛ آمـــــــــین
سلام داداش حسین؛
دو تا موضوع رو میخوام مطرح کنم.
یک: خیلی از مبارزان بزرگ ما آمریکا رفتن و وقتی برگشتن “مرگ بر آمریکا ” رو قاطع تر گفتن (امثال شهید چمران، یا شهید گمنام استان خودمون غلام حسین رنجبر، کسی که کرسی استادی دانشگاه اوکلاهاما رو رد کرد و…)
دو: اگه یه نفر بره مشهد بهش میگن مشتی، بری کربلا بهش میگن کربلایی، بری مکه میشی حاجی، حالا اگه بری آمریکا چی میشی؟
شاید آمر حسین قدیانی…
ادبیات پایداری
دور تا دور حوض خانه ما
پوکه های گلوله گل داده است
پوکه های گلوله را آری
پدر از آسمان فرستاده است
عید آن سال، حوض خانه ما
گل نداد و گلوله باران شد
پدرم رفت و بعد هشت بهار
پوکه های گلوله گلدان شد
پدرم تکه تکه هر چه که داشت
رفت همراه با عصاهایش
سال پنجاه و هفت چشمانش
سال هفتاد و پنج پاهایش
پدرم کنج جانماز خودش
بی نیاز از تمام خواهش ها
سندی بود و بایگانی شد
کنج بنیاد حفظ ارزش ها
روی این تخت رنگ و رو رفته
پدرم کوه بردباری بود
پدر مرد من به تنهایی
ادبیات پایداری بود…
سعید بیابانکی
جناب فردید و تنهای تنها خود آقای قدیانی اولش نوشتن که “من باب درد و دل”
و البته نامحرمها از درد دل آدم های بزرگ سر در نمیارن!
جناب تنهای تنها،
نوشته های آقای قدیانی گواهی میدن که ایشون با عشق به انقلاب و راه شهدا و با اخلاص می نویسند و هیچ چشم داشت مادی ندارند. شاید اگه متن های بیشتری از ایشون بخوانید به این باور برسید.
اگه ایشون رو نمیشناسید لااقل حرمت فرزند شهید رو نگه دارید که خون شهید تو رگ هاشون و قلم شون جریان داره…
خداقوت
خواستم این روزها که آقای قدیانی نیستن و شما هم اینجا دست تنها مشغولید، خداقوتی گفته باشم. جاشون خالیه و انشاالله سلامت هستن و مشغول نوشتن سفرنامه! اما چه سفرنامهای بشود!
سلامت باشید و پرتوان.
یاعلی و التماس دعا.
نامه دختر شهید تهرانی مقدم به پدرش
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=138732
تنهاى تنها بمون تا روز قیامت، که شهدا پاسخ اراجیفت را بدهند!
آدم هم این قدر بى انصاف و ندید بدید!!
براى داداش حسین خوش قلم و شجاع و مخلص “چهار قل”مى خوانیم.
و امیدواریم که بهش خیلى خوش بگذره.
برو بخور! (گفت و شنود)
گفت: خوش خدمتی یکی از نوچه های شبکه فارسی بی.بی.سی بدجوری این شبکه دولت انگلیس را سنگ روی یخ کرد.
گفتم: چطور مگه؟!
گفت: در فیلمی که از ورود رئیس جمهور کشورمان به مقر سازمان ملل تهیه کرده، با صدای بلند فریاد می زند چرا ۱۶۰ نفر را همراه خود آورده اید؟ که با بی محلی رئیس جمهور روبرو می شود.
گفتم: خب! این که خیلی عادی است و نه فقط رئیس جمهور بلکه هیچ ایرانی مسلمان و وطن دوستی حاضر به گفت وگو با بی بی سی نیست.
گفت: ولی خبرنگار بی بی سی با پخش این فیلم از شبکه یاد شده ادعا می کند که رئیس جمهور به وی گفته است فلان نخور! در حالی که فیلم مزبور فقط بی محلی رئیس جمهور به وی را نشان می دهد.
گفتم: حیوونکی تقصیر نداره احتمالا در آرزوی خوردن همان چیز بوده و از رئیس جمهور عصبانی شده که چرا وی را از خوردن آن منع کرده است.
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: یارو شکایت نزد قاضی برد و گفت؛ آقای قاضی! این آقا به من گفته فلان نخور! و قاضی گفت؛ ایشان حق ندارد به شما بگوید چی بخور و چی نخور… به حرفش گوش نکن! برو بخور!
“احمدی نژاد هم مثل هر رئیس جمهور دیگری، خصوصیات منحصر به فردی دارد. پاره ای را می پسندم، پاره ای را نه. اما اینقدر هست که نویسنده سفرنامه آخرین سفرش به سازمان ملل، بی هیچ هراسی و ترس و لرزی، بی نیاز به «دامت برکاته»، محمود صدایش می زند.”
قدرش را ندانستیم محمود را…
قشنگ ترین بخش های سخنرانی رییس جمهور همونی بود که در مورد موعود(عج) سخن گفت.
امیدواریم در آینده هم بقیه اینجور از اعتقاداتشون حرف بزنن.
سلام.
یه سوال، هیات همراه آقای احمدی نژاد به نیویورک ۱۶۰ نفر بودند؟ واقعا چرا؟؟؟؟
تا جایی که اطلاع دارم فقط هزینه رفت و برگشت به آمریکا بیشتر از پنج میلیون تومنه.
فدایی همت؛
۱۶۰ نه، ۱۲۰ نفر!
من نمی خواهم تایید یا رد کنم این حرکت را؛
اما آقایانی که تعداد هیات همراه احمدی نژاد در هر سفر را رسانه ای می کنند، زمان دولت های قبلی کجا بودند؟
شما از تعداد همراهان دولت های قبلی، در سفر های فراوانشان به کشورهای غربی و شرقی، با خبرید؟!!!
من متحیرم در این چند روز به خدا!
دسته گل هایی که آقایان در این چند روز به آب دادند، یکی و دو تا نیست!
تعداد همراهان رئیس جمهور، آنقدرها که بزرگش کردند مهم نیست بچه ها!
ای بابا… چه گویم که ناگفتنم بهتر است…
من دیر این متنو خوندم.
اما اینکه هر جا باشی پرچمت بالاست داداش.
سلامت بری و برگردی.
علی علی
خوب نفس بکشید!
شاید سال آخری باشد که نماینده ای به آمریکا فرستادیم که خواب و خوراک نداشته باشد و خواب و خوراک را از دشمن بگیرد تا ما اینجا راحت بخوریم و راحت بخوابیم!! نمی دانم چرا برخی نمی دانند یا نمی خواهند بدانند. دکتر با همه ی خوبی ها و .. بدی هایش رییس جمهوری تمام عیار بود که وقتی می پرسند آیا شما از این چند سال چیزی برای پشیمانی داری بگوید که شبهایی که خواب بودم و به ملت ایران خدمت نکردم!! در عجبم مردمی که در این قطعه ی بهشت هم یک نماینده مثل تنهای تنها دارند از یه حاکم چه می خواهند!! نوکران بی اختیار؟! خادمان خائنین؟! شاهنشاهان آریامهر!! باورم می شود که علی (ع) که برایش اشک می ریزیم و سینه می زنیم اگر امروز با آن عدالت نابش بود تنهاتر از سید علی و یارانش می ماند حتی در ایران!!!!!!!!!!!! باورم می شود که ۳۳ سال انقلاب ما با نگاه الهی ماند و اخلاص اقلیتی!! باورم می شود جهل را در عصر مدعیان دانایی و در عصر رسانه!! خدا صابر است این را دارم یاد می گیرم!! به من بگویید چرا برخی آنچنان نابینایند که با خون به زمین ریختن حسین بن علی هم بیدار نشدند؟ چه انتظار بیهوده ای!! که با فریادها چشم باز کنند یا با خون به زمین ریخته ی خبرنگار پرس تی وی!!! اذان می گویند و من شهادت می دهم محمد رسول خدا و علی ولی خداست و شهادت می دهم که انسان ناسپاس همه ی این هاست!!!!!!!!
سید احمد عزیز؛
این حرف ها همیشه وقتی زده می شه، که قراره یک گندی توسط معاندین و مخالفین زده بشه، تا ذهن ملت از اصل موضوع به انحراف بره.
از کشیدن کاریکاتور توسط اون مردک ابله در روزنامه ی منفور شرق گرفته، تا گاف بی بی سی و جنجال بر سر تعداد همراهان رییس جمهور و…! فراموش نمی کنیم در ایامی نه چندان دور، در مجلس نکبت بار ششم و دولت منفعل هفتم، به نام انقلاب شتر را با بارش می بردند که هیچ، طلبکار انقلاب هم بودند و دسته جمعی استعفا می دادند و اعتصاب غذا می کردند خیر سرشان! گر چه که اصلا” قیاس این دولت، با دُوَل قبلی اصلاحات، قیاس مع الفارق است.
صراحت قلمتون رو از خون پدرتون به ارث بردید.
مگه نه؟!!!
همگان با ولایت تا ظهور؛
آفرین! دقیقا همینه، واقعا حرفاتون درسته.
دعا می کنم سال دیگه جوری نباشه که بگیم چرا قدر یکی مثل احمدی نژاد رو ندونستیم. ۸ سال پیش رو یادمونه.
با اون فضاحت، دولت ما بله قربان گوی استکبار بود. سرافکنده ی خیلی چیزا بودیم. الان هر کی یکم انصاف داشته باشه می دونه که اگه اون موقع یه کشوری بودیم که تا اونوریا می گفتن این کارو بکن وگرنه فلان میشه و دولت ما می گفت چشم، الان این ما هستیم که میگیم این کارو بکنید و گرنه فلان می کنیم.
رفتن از اون مرحله به این مرحله که دست ما بالای دست آمریکاست کار سختیه.
اینو همه ی دنیا اذعان می کنه؛ نمی دونم چرا خودمون نمی خوایم اینو باور کنیم و نمی خوایم حمایت کنیم.
درس بگیریم از اون هایی که روزی با دست خالی جلوی تانک و موشک وایسادن و تیکه تیکه شدن تا ما علاوه بر آسوده بودن یاد بگیریم کمر خم نکنیم جلوی دشمن. تا آخرین نفس بجنگیم برای خواسته هامون و به قول آقا بدونیم که هر قدمی عقب بریم دشمن گستاخ تر می شه.
…………
میگم این داداش حسین قرار نبود از اونجا هم مطلب بذاره برای قطعه؟!
بسم الله الرحمن الرحیم
دوباره حال و هوای خوب کتاب ارمیا و بیوتن رضا امیرخانی گرفت منو!
و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله و هو حسبه ان الله بالغ امره و قد جعل الله لکل شیئ مخرجا
یا زهرا…
آقای سید احمد؛
اولا دولت های قبلی هیچ کدام ادعای خالص و مخلص بودن برای مردم را نداشتند بعد از بودجه دولتی ۱۲۰ نفر را ببرند آمریکا…
ثانیا فکر نکنم شما از اون دست مردمی باشید که آنقدر ثروتمند هستند که گرانی های این مدت اخیر اصلا به چشمشان هم نیاید. با این وضع گرانی و مشکلات بودجه که دولت بودجه خیلی جاها را کم کرده و تقریبا همه چیز قیمتش دو یا سه برابر شده اتفاقا تعداد افرادی که همراه رییس جمهور رفته اند خیلی هم مهم است… یعنی واقعا لازم است هیئت همراه آقای رییس جمهور ۱۲۰ نفر باشند؟؟؟؟؟؟!!!!!
لطف کنین وظایف خطیرشان را بگویید که ما هم مجاب شویم؛ ممنون میشم.
جناب پسر شهید!
قدر محمود را ندانستیم؟؟؟؟
ما توی ایران عادت داریم قدر هیچ کس را ندانیم!!!!
آقای احمدی نژاد که جای خود دارد.
……………………………………………………………………………………………………
در ضمن امیدوارم و همیشه دعا میکنم که دولت بعدی آنقدر عالی باشد که همه شعار های دولت فعلی را عملی کند…
در این روزها که ف.ه و م.ه بالاخره ظاهرا! در معرض اجرای عدالت قرار گرفتند؛ سخت تشنه نوشته های جذاب شما هستیم.
از اونجا هم مطلب بذارید دیگه!
منتظریم…
میلاد امام رضا علیه السلام مبارک.
آیا ما براستی شیعه ایم… یا فقط محب اهل بیت ایم و مدعی تشیع؟ پاسخ این سوال در روایتی از امام رضا علیه السلام:
http://vu4u.persianblog.ir/post/194
برگشتین؟
سلام آقا حسین!
سفر خوش گذشت؟ از شیطان بزرگ چه خبر؟
منتظر مطالب قشنگ شما در باره سفر به آمریکا هستم.
راستی! شنیدم عکسهای قشنگی با مجسمه آزادی گرفتی. بذار رو سایت ببینیم.
دادش حسین؛
همیشه پیروز باشی ان شاا…
فوق العاده اید شما.
آقای قدیانی! دیروز شما رو که اون بالا وایساده بودین دیدم، توی صورتتون حس کردم که خیلی دارین حرص میخورین از این استقبال با شکوه و عظیم مردم از دکتر. همچنین از شعارهای انقلابیشون…
خوب به هر حال دو سال سمپاشی علیه رئیس جمهور منتخب رو بفهمی که همش کشک بوده و به جز ۴تا جوجه بسیجی که از خودشون هیچ تحیلی ندارن و بندشون وصله به این آیت الله و اون آیت الله، باقی مردم هنوز سر پیمانشون با محمود موندن، حرص آدم رو در میاره… بت حق میدم آقای قدیانی!
البته میدونم که کامنتم رو تایید نمی کنی. ولی فقط نوشتم که ادای وظیفه کرده باشم…
السلام علی عباده الله الصالحین
………
………
………………
……………
گشتکم مقبول، گذارکم مشکور.
منتظر نوشته های خفنت هستیم. اول اینجا بعدا وطن و کیهان.
عکس خوشگلات رو هم بذار و ملتی رو از خماری دربیار.
X روز مانده به برگشت داداش حسین بسیجیها به فضای سایبر
X=1
X=2
X=N
لطفا پاسخ صحیح را به شمارهی ۳۰۰۰۰۲۶ ارسال نمایید!!!
به نفرات برتر، به انتخاب داداش، آخرین کتاب داداش و با امضای داداش اهدا میشود!
X= تا دقایقی دیگر!!!
۳۲۷* رسول اکرم صلی الله علیه و آله:
پس هرگاه سفر پایان یافت؛ زود نزد خانواده خود بازگردید…
(الفقیه، ج۲، ص۳۰۰)
خانواده قطعه ۲۶، جملگی منتظر و مشتاق خواندن متن های جدید قطعه اند.
اول سلام،
خب دوستان راست می گن دیگه! قرار بود یکدانه متن دوزبانه از هتلِ خ پنجم منهتن بذارین دیگه اینهمه گفتیم دوبله…
ضمنا قبلا یادمون رفته بود بگیم یک عدد پرچمِ آمریکای متوسط، جلوی همون برجِ به اصطلاح آزادی آتیش بزنید و عکس بگیرین؛ وا مصیبتا، چه شود!!!! اونوقتش عکس العمل نتانیاهو با نقاشیای قشنگش دیدنی بود. 🙂
سالهاست که ما هم این آرزو را داریم صرفا برای تجربه و آزمون و خطا به بلاد کفر سفر کنیم کاش نصیبمان شود.
آقای قدیانی امیدوارم صادقانه تر از همیشه این سفرنامه رو به رشته تحریر دربیارید. و واقعیت ها را هر چند به خلاف مصالح و منافع و عقاید دولت کریمه باشند مکتوب کنید. میدونم سخته ولی شما میتونید بخدا میتونید.
سلام
تازه امروز این مطلب شما دوست همسنگر رو دیدم و کلی متعجب شدم و البته کلی خندیدم،
راستی چرا وسوسه شدی؟ یعنی همه این چیزهایی که میگفتی شعار بود و هیچ عمقی نداشت که حالا برای رفتن به USA وسوسه شدی؟ مگر کجاست آن شهر خراب؟
یاد اون معلم که عاشق علی(ع) بود افتادم که حاکم وقت ازش خواسته بود تا به فرزندش علم بیاموزد و او به دلیل ارادتش به علی(ع) قبول نمی کرد، تا اینکه پس مدتها اصرار از سوی دربار به شرط اینکه نه پولی بگیرد و نه از اموال دربار چیزی تناول کند قبول کرد.
مدتی گذشت تا روزی پسر حاکم مشغول خوردن میوه ای در کنار استاد شد، استاد دلش خواست و اندکی خورد، روز بعد دیگر ترسی از تناول نداشت کم کم هم پول گرفت و از غذاهای درباری تناول می کرد…
تا به آنجا پیش رفت که لقمه حرام تا مغز استخوانش پیش رفت و پس از مدتی به راحتی امیرالمومنین علی(ع) را نعوذبالله لعن هم میکرد…
تذکر: پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد حاج حسین آقا
بعضی از این تذکرات رو که میخونم، دوس دار برم اسمم رو توی عملیات استشهادی بنویسم، زودتر برم!
……………
خدا قوت…
چه طور قرار منتشر بشه این سفرنامه؟
با سلام
توجیه جالبی نبود. احمدی نژاد خیلی وقته که دیگه نماینده ملت ایران و انقلاب و نظام نیست. شما ظاهراً هنوز این مسئله رو باور نکردید آقای قدیانی.
حیف شما نبود با جریان انحرافی دمخور شدید و به مسافرت رفتید؟!!!
یعنی از شما بهتر نبود برای نوشتن سفرنامه رئیس جمهور به آمریکا. مگه رئیس جمهور قرار بود چه گلی به سر این مملکت بزنه که جریان انحرافی خواست از قلم خوب شما سوء استفاده کنه و سفرنامه بنویسه.
حال و روز این روزهای دولت (جریان انحرافی) نیاز به رنجنامه داره آقای قدیانی عزیز نه سفرنامه.
ای کاش شما به جای سفرنامه نوشتن، یک مقدار مشاوره سیاسی به رئیس جمهور محترم میدادید تا پشت سر هم گاف ندن.
و هزاران حرف ناگفتهی دیگه…
حیف شما بود…
داداش حسین! رفته بودی امریکا؟ الهی فدات! درد و بلات بخوره تو سر جریان انحرافی!! داداش! خدا همه چیزو با هم بهت داده، عقل و شعور و خوش تیپی و کلاس و همه چیز. خوش بحالت.
م.طاهری؛
طبیعتا به شکل کتاب!
آقای سید حمزه؛
شما نظر خودت رو بگو، نظرت هم محترم.
لطف کن از طرف ملت ایران و نظام و انقلاب نظر نده و حکم صادر نکن!
حضرت آقا در دیدار اخیر با هیئت دولت بر نظریه دوگانه دولت نهم انقلابی و دولت دهم منحرف خط بطلان کشیدند و هر دو را زنده کننده و محافظ ارزش ها نامیدند. حال اگر این ارزش ها با ارزش های مدنظر شما متفاوت است آن دیگر مشکل شماست.
همچنین ایشان تأکید کردند در این ۲ و ۳ سال اخیر چون پایبندی دولت به ارزش ها بیشتر شده، دشمنی دشمنان هم بیشتر شده، حال اگر این پایبندی بیشتر به ارزش ها بقول شما بخاطر وجود جریان انحرافی است، پس جریان انحرافی و دولت منحرف و رئیسش را باید ستایش کرد!
سلام؛
خیلی دلم از شما نهروانی ها گرفته. با انحرافی هایی که زنده کننده گفتمان انقلاب هستند، کربلا رفتن سعادتی می خواد که تا وقتی که دلت را روی موج فرکانس شهدا نندازی نصیبت نخواهد شد. حالا از شب تا صبح دکون دو نبش شهدا را بزن و شهادت لقلقه زبانت باشه ولی در معرکه امتحان حاج حسین را بر سیره شهدا و کلام آشکار رهبری جلو بنداز.
خدا را چه دیدی ما که نماز عشق را بی وضوی حضور یار نگرفتیم و قد قامت نمازمان را در پس غیبت یار نخواندیم، شاید سفر امریکا قند انحرافی را در دلت آب کند ولی بدون این معرکه خطی از جنون کربلا داره که از کربلای ۴ به مسجد القصی معبر زده. رمز عبور این معبر هم آبرویی که باید در راه خدا بدیم که میدیم تا ویزای قدس را بگیریم چه باک که هر چی متحجر به ما بگن منحرف ولی تو را به خون شهدا اگر ویزای قدس ما پاس شد، نزن زیر میز و بگو اجنه ویزای ما را پاس کردن.
در جواب آقا سیامک محترم دو نکته این که:
اولاً ببخشید به نمایندگی از ملت از شما اجازه نگرفتم. ثانیاً لطف بفرمایید شما هم از آقا سرمایه گذاری نکنید.
لطفاً شما از زبون خودتون از دولت حمایت کنید و محسنات آقای احمدینژاد رو بفرمایید تا ما هم استفاده کنیم. این که حضرت آقا از دولت تعریف میکنند همیشه رویه رهبری در همه این سالها همین بوده و آقا بصورت کلی از تمامی دولتها حمایت کردهاند. حال اینکه چرا آقا از دولت حمایت میکنند و اینکه آیا برای نقد دولت باید بگردیم و ببینیم که رهبری کجا از دولت تعریف کرده، پس ما دیگه از رفتار رئیس دولت و دولت انتقاد نکنیم که خیلی جای بحث داره… و کلاً خیلی دوست ندارم با کسانی که برای اشتباهات خودشون از رهبری مایه میذارن، بحث کنم ولی خیلی دوست دارم شما (با استدلالات خودتون) از دولت تعریف کنید تا ما هم از اشتباه در بیایم. از صمیم قلب منتظر نظرات ارزشمندتون هستم دوست عزیز.
آقای سید حمزه؛
که صبح تا شب خودتون و رفقاتون به دولت توهین میکنید، دولت رو متهم میکنید، بهش تهمت میزنید، بدون اینکه حتی یک دلیل بیارید، بعد شما انتظار داری همه صبح تا شب براتون از خوبی های دولت بگن که جنابعالی و دوستانتون دست از فحاشی به دولت بردارید. مثل اینکه به من صدتا روزنامه و وبلاگ رو بدن، من به شما بدون دلیل روزانه صدتا تهمت بزنم و فحشای رکیک بدم، بعد هر کس اعتراضی کرد بهش بگم از خوبی های حمزه بگید که من دیگه فحاشی نکنم و تهمت نزنم. اینم شد منطق؟ آقای سید حمزه، اون دوتا مداحی که میان حرفای رکیک میزنن به رییس جمهور، اعضای هیئت دولت رو تهدید به قتل میکنن (صدا وسیما هم بهشون جایزه میده و هر شب تو ایام عزاداری امام حسین برنامه هاشون پخش میکنه) و افرادی نظیر این اشخاص کل ملت ایران نیستند. میخوای مردم رو ببینی، خدمات دولت رو ببینی برو تو این سایت، http://www.president.ir ببین. هم عکس هست، هم فیلم هم صوت.
در مورد سفر نیویورک iم که اینقدر شما و دوستانتون خیابون منهتن شده جزوء آمال و آرزوهاتون، چقدر خوب بودشما و دوستانتون رو بعد از تاریکی هوا ولتون میکردن تو خیابون منهتن تا صبح، بعد میدیدم میتونستن زنده تون رو پیدا کنن. چه خوب بود یک تور مجانی وجود داشت که میبردنتون و بهتون نشون میدادن تا آینه عبرتی بشه برای همتون. شما برو اون خیابون منهتن رو ببین چه فقری توش بیداد میکنه بعد بیان اینطوری انتقاد کنید.
دوست داشتم توی یکی از این رستورانهی مک دونالد یا غیره بری، یه فیش برگر سفارش بدی ببینم دلت میاد بخوریش. از پشت پیشخونش میشه دید چطوری درستش میکنن، بعد اونموقع قدر میدونی.
یعنی شما میگید دکتر احمدی نژاد هفت سال زحمت شبانه روزی کشیده تا هفتاد و پنج نفر که توش خبرنگار و محافظ و فیلمبردار و غیره هستن رو ببره چند روز تو هتلی که ازش خارج نمیشه شد، وحتی اگرم میشد تا شعاع ۲۰ کیلومتری هتل نمیتونند تردد کنند؟
یک ذره شما و بقیه دوستان فکر کنید، بعد بیاین اینقدر به به و چه چه خیابون منهتن رو بکنید.
آقای سید حمزه؛
۱- شما نماینده ملت،انقلاب و نظام نیستید که بخواهید برای اظهار نظرتان از من اجازه بگیرید، البته نظرتان محترم هست.
۲- اتفاقا، بنده از سخنان رهبری نه تنها در مورد دولت بلکه در مورد همگان استفاده میکنم، مگر رهبری معیار ما نیست؟
۳- دولت نهم و دهم زنده کننده ارزشها هستند و چون در ۲ و ۳ سال اخیر پایبندی به ارزشها بیشتر شده به همان نسبت دشمنی دشمنان هم بیشتر شده(نقل به مضمون)، این متن سخنان رهبری است، پس سرمایه گذاری و تفسیر به میل نیست، برای چندین سال قبل هم نیست، برای همین دیدار اخیر در ماه گذشته است.
۴- رهبری از همه دولتها حمایت کرده اند درست، ولی خودشان فرمودند حمایت بنده از این دولت حمایت خاص است، معیارشان برای این حمایت خاص چیست؟ خودشان فرمودند به دلیل برگرداندن ریل انقلاب به مسیر اصلی، زنده کردن ارزشها، ساده زیستی، پاکدستی، مبارزه با فساد و اشرافیگری، مردمی بودن و استکبارستیزی.
۵- اگر گفته شود این حمایت خاص در زمان دولت نهم بود، میتوان گفت در دیدار اخیر فرمودند دولت نهم و دهم زنده کننده ارزشها هستند و پایبندی به ارزشها در ۲ و ۳ سال اخیر بیشتر هم شده، یعنی معیارها برای حمایت خاص ایشان از دولت تغییری نکرده و کمتر نشده بلکه به گفته خودشان بیشتر شده.
۶- حمایت های رهبری از دولت در مورد اعتقادات است، مثل: پایبندی به ارزشها، برگرداندن ریل انقلاب به مسیر اصلی، استکبارستیزی، مبارزه با فساد و اشرافیگری، ساده زیستی، پاکدستی، مردمی بودن.
۷- انتقادات رهبری از دولت در مورد کارکردهاست، مثل: وضعیت معیشت و تورم و گرانی و اصل ۴۴ و بیکاری و مسائل فرهنگی(البته ایشان بارها از کارکردهای دولت و حجم عظیم کار عمرانی و مسکن مهر و سهمیه بندی بنزین و هدفمندی یارانه ها و … حمایت نیز کرده اند.)
۸- دولت و رئیس جمهور متهم به انحراف عقیدتی هستند، انحراف فرد یا دولتی در اعتقاداتش نمود دارد یا در کارکردهایش؟
۹- چرا رهبری از اعتقادات دولت حمایت میکنند؟ یعنی بصیرت بقیه از رهبری بیشتر است؟ آنها انحراف عقیدتی دولت و رئیس جمهور را میبینند و ایشان نعوذبالله نمیبینند و حمایت میکنند؟
به امید آن روز که در قدس شریف، به جای قلم، قدم بزنیم… دیر نیست «سفرنامه ظهور».
.
ان شاء الله…
این متن کامنت برانگیزترین و پرکامنت ترین پست ستون یمین از ابتدا تا الان بوده و بعد از این متن هم “اینجا مزار من است!”
شهید خرازی… http://www.ghadiany.ir/?p=12188
درسته؛
این هم پر کامنت ترین متن ستون یسار!
http://www.ghadiany.ir/?p=4323
فقط یک نکته درباره نظر آقای منتقد: امیدوارم این عصبانیت شما ذخیره قیامتتون باشه. اما بدونید که این دو تا مداحی که میگید خیلی بیشتر از امثال آقای احمدینژاد بچه رزمنده و بسیجی و انقلابی تربیت کردند……… راستی در مورد خیابون منهتن هم چیزی نفهمیدم! یعنی چی؟!
اما در پاسخ به نظر آقا سیامک؛
۱٫ اگر نگاهی سطحی هم به جامعه بندازید متوجه عرض بنده میشید. آقای احمدینژاد که مورد حمایت عظیم قشر مذهبی و ولایتی جامعه بودند، الان متاسفانه با عملکرد خودشون نسبت به برخی از دوستان نزدیکشون، از اون حمایت عظیم دیگه برخوردار نیستند (این یک واقعیته) و یه عدهای هم که کلاً از ابتدا با دولت آقای احمدینژاد مشکل داشتند، که کم هم نبودند مثل رایدهندگان به رقیبان آقای احمدینژاد در انتخابات و عدهای هم معلوم الحال مثل ضدانقلاب و جنبش سبز جلبکی و … (البته شاید امروز اونها هم در کنار شما حامی دولت شدند!!)
۲٫ امیدوارم در تمامی مراحل زندگیتان گوش به فرمان رهبری باشید که ملاک و معیار همه ما رهبری عظیم الشان انقلاب هستند.
۳٫ اینکه آقا فرمودند بیشتر شده، یعنی صد در صد؟!! ممکنه از ۱۰ درصد به ۱۵ درصد رسیده باشه. این معنی بیشتر شدن نیست؟
۴٫ قطعاً شعارهای دولت آقای احمدینژاد نسبت به دولتهای قبلی که علناً تیشه به ریشه انقلاب میزدند، زنده کننده شعارهای انقلاب اسلامیاند. دولت هم در ریل انقلاب افتاده (بود!) اما این قطار ممکن نیست بر اثر اشتباه از ریل خارج بشه؟! واقعاً همه دور و بریهای (نورچشمیها) آقای احمدینژاد در حال مبارزه با فساد و اشرافیگری هستند؟! و …
۵٫ با توجه بند ششم نظر شما، قبول دارم در اعتقاداتی که دولت به زبان میآورد همینطور است. اما ممکن نیست که اعتقاداتی داشته باشند که با توجه به شرایط جامعه و … به زبان نیاورده باشند؟! یا در عمل نشان دهند؟!
۶٫ اگر یکی از مصادیق بروز اعتقادات را کار فرهنگی بدونیم، خودتون بگید شاهکار دولتهای آقای احمدینژاد در بحث فرهنگی و در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چه بوده و چه سودی برای انقلاب اسلامی داشته؟! از مطبوعاتش بفرمایید… از سینما و ….
۷٫ خواهشاً شما بفرمایید پس چرا وضعیت معیشت مردم اینگونه است؟ اقتصاد مملکت اسلامی که داعیه مبارزه با استکبار جهانی و ابرقدرتهای شرق و غرب رو داره، جزو ارزشها نیست؟! زندگی و معیشت مردم و سربلندی و راحتی مردم در مملکت خودشون، جزو ارزشها نیست؟! نسل جوانی که از بیکاری و فشار اقتصادی در حال نابودی و دوری از انقلاب اسلامی هستند، جزو ارزشهای ما نیستند؟! ارزشها فقط شعارند؟! یا شاید ارزشها به اختلاس عظیم میلیاردی و … تغییر پیدا کردهاند؟!
آقا سیامک محترم؛ اینکه بنده عرض میکنم از رهبری مایه نذارید به خاطر همینه. قطعاً دولت خدمات زیادی داشته که به خاطر زحمات مسئولین دولتی بوده، و اشکالاتی هست که قطعاً متوجه رهبری نیست. زمانی که کسی در مقابل شما از گرانیهای افسارگسیخته این روزها شکایت میکنه و شما هم بفرمایید که رهبری از دولت حمایت کردند، جواب طرف مقابل شما چیه؟!
راستی جواب شما به آیتالله امامی کاشانی که در نماز جمعه هفته قبل تهران فرمودند که “ولایتمداری به شعار نیست به عمل است.” چه بود؟ آقای امامی کاشانی فرمودند که “رهبری سه سال است درباره مسائل اقتصادی و شعار هر سال تاکید دارند اما …” متاسفانه هر روز بدتر از دیروز.
راستی به نظر شما شعارهای رهبری و نامگذاری سالها جزو ارزشها محسوب نمیشه و کلاً فرمایشات رهبری برای دولت بیاهمیته و این محبت یک طرفه است؟
۸٫ به نظر من انحراف در هر دوی این موارد نمود داره. وقتی افرادی که در دولت قبلی، اشخاصی انقلابی و ولایتی به معنای واقعی بودند از دولت کنار گذاشته میشن، بر هر دو وجه قضیه تاثیر میذاره.
۹٫ آقا سیامک عزیز؛ رهبری از دولت حمایت میکنند چون به مراتب گافهای اعتقادی دولت نهم و دهم از دولتهای قبلی کمتره، اما همین کمتر بودن برای جامعه اسلامی که دلخوش هستند به دولت برای زنده کردن ارزشهای انقلاب اسلامی، بسیار هم زیاد است و قطعاً هم ضربه محکمتری به اعتقادات مردم میزنه و مردم رو دلسرد میکنه.
اشتباه کردن کسی که ادعایی نداره خیلی جای بحث نداره اما از کسانی که ادعا دارند چرا.
در آخر، توجه شما به فرمایشات رهبری جای تقدیر داره اما سعی کنید رفتار و عملکرد دولت رو در سخنان خود آقای احمدینژاد و دوستانشون و همینطور در عملکردشون ببینید. از درد مردم هم با خبر بشید. این خیلی بهتره.
یا علی.
حالا این رفتن شما چه سودی برای مردم و مملکت داره که بیت المال خرج ش بشه؟!
درخواست ویزا از آمریکا: ۱۶۰
ویزای داده شده: ۱۰۰
تعداد افراد همراه لازم و ضروری به نفع مملکت و نظام و اسلام و حق:؟؟؟
دوستان؛
اگر می توانید بی توهین و کل کل با هم گفتگو کنید، اگر نه که اصلا کامنت هایتان تایید نخواهد شد!
خودتان هم خوب می دانید که بحث های این چنینی هیچ فایده و سرانجامی ندارد پس ادامه ندهید لطفا!
آقای قدیانی برنگشتین هنوز؟؟؟
منتظر بودم زودتر از خبرهای سفر آمریکا، نظرتون رو درباره اوضاع و احوال این روزهای بازار، توی سایت ببینم…
حالا در اون مورد هم چیزی نگفتین لااقل از اونور جهان یه خبری به ما بدین!!!
خداقوت؛
خوب بود، هم اندیشتون هم قلمتون.