گزارش سال ۹۱
درست در شرایطی که سال ۹۰ تمام شد، وارد سال ۹۱ شدیم! سال ۹۱ با همه سختی هایی که داشت، سال آشتی سران قوا با یکدیگر بود و ایشان تقریبا ماهی یک بار به دیدار هم می رفتند و هر چند تا روز قیامت با هم قهر کرده بودند(!) آشتی کنان سوار کشتی می شدند! سال ۹۱ مربع امیر قلعه نویی، علی دایی، مایلی کهن و عادل فردوسی پور کلا ۴ بار قهر و ۳ بار آشتی کردند، اما سران قوا ماشاء الله دعوا نکرده، آشتی می کردند و آشتی نکرده، دعوا!
سال ۹۱ یه جورایی سال پیر موتلفه بود و اینقدر که حاج حبیب الله نامه نوشت، حسین قدیانی مطلب ننوشت. در همین سال عسکراولادی متوجه شد که سران فتنه، فتنه زده اند، نه اهل فتنه! و تو چه می دانی که مفتون چیست؟! در اواخر این سال، «حضرت استاد» و «سردار قلم» درباره موضوع «فتنه زدگی و تفاوت آن با جرج سوروس گری و جین شارپ پروری بی واسطه» به مناظره با هم پرداختند که بیننده دقیقا متوجه اختلاف نظر نامبردگان نشد(!) در سال ۹۱ حبیب الله عسکراولادی در هر شماره هر روزنامه ای دست کم ۴ تا مطلب نیم صفحه ای داشت؛ نامه ای در پاسخ به جوابیه همان روزنامه، جوابیه ای در حاشیه جوابیه هامش یک روزنامه دیگر، ادامه نامه نگاری با اصلاح طلبان، و پاسخ دادن به بازتاب جوابیه یکی مانده به آخر همان اصلاح طلبان در شماره آخر یک روزنامه دیگر!! البته این اواخر به نظر می رسید اصلاح طلبان کم آورده باشند، اما حاج حبیب ول کن نبود و همچنان یا می نوشت یا جواب می داد!
سال ۹۱ معلوم شد که برادر همین حاج حبیب الله یعنی اسدالله چگونه نفر اول زیره دنیا شد. از قرار، حاج اسدالله یک روز می خواسته در کودکی سنگک بخرد که متوجه می شود نانوا دارد روی نان کنجد می ریزد.
اسدالله کودک رو به نانوا: «شاطر! کنجد را کیلویی چند می خری؟!»
شاطر رو به اسدالله: «فلان تومن!»
اسدالله: «الان می رم از بازار، بدون ارز مرجع (!) برایت کنجد ارزان تر میارم!»
… و بدین ترتیب اسدالله، سلطان زیره جهان می شود!!
در این سال ما شاهد وقوع ۲ زلزله دلخراش در میهن مان بودیم که باعث شد رئیس محترم قوه، ضمن سفر به کاراکاس و هم دردی و چیزهای دیگر با خواهر و مادر آن مرحوم، نشان درجه یک فرهنگ را به یکی دیگر بدهد. حسن سال ۹۱ به این بود که عاقبت معلوم شد منظور رئیس قوه از بهار، امام زمان (عج) است، اما مشکل آنجا بود که منظور رئیس قوه از امام زمان (عج) همان «یکی دیگر» بود! در این سال آقای احمدی نژاد درباره مدیریت حضرت نوح، سفرهای استانی یوزارسیف، برنامه های اقتصادی آمن هوتپ سوم، اختلاس قوم ماد، آکله الاکباد، شیخ رشیدالدین وطواط بن یحیی ملقب به طوطی بازرگان، عیسی پسر مریم، فردوسی توسی، کتیبه حقوق بشر کورش، زیگورات چغازنبیل، چاوز بن چه گوارا، ام هوگو، جرجیس و کلا همه چیز صحبت کرد، الا مسائل حوزه ریاست جمهوری!!
سال ۹۱ به مجلس رفتن احمدی نژاد، یک بار شوخی شد و یک بار هم شوخی شوخی، جدی شد! این وسط آنچه جدی جدی، شوخی گرفته شد، مشکلات معیشتی مردم بود. در سال ۹۱ قیمت اغلب اقلام خوراکی و غیر خوراکی سر به آسمان سایید و درست در همین فضا، یک میمون پیشگام وارد فضا شد!
سال ۹۱ سال ابطال بسیاری از مشهورات علمی بود و بر ما ثابت کرد که پراید خیلی هم گران نیست! و با یک حساب سرانگشتی مشخص شد قیمت هر کیلو پراید از قیمت هر کیلو پسته ارزان تر می افتد! ما چند بار حساب کرده باشیم، خوب است؟!
سال ۹۱ به عبارتی سال بهار رسانه ها بود و خبرگزاری یک نهاد نظامی نشان داد که با یک پیامک در روز تعطیل چگونه می تواند اوضاع اقتصادی کشور را آشفته کند!
در سال ۹۱ ما در جشنواره فیلم فجر، هر چه جایزه بود دادیم به هنرمندانی که در فتنه نقش داشتند، اما آمریکایی ها پیام این حرکت را نگرفتند و اسگل ها، اسکار را به وحید جلیلی خودشان دادند!
در اواخر این سال، برای اولین بار، تعداد دوش نامزدهای انتخابات از تکلیف بزرگان پیشی گرفت! و تقریبا به ازای هر تکلیف، کلی دوش وجود داشت! در همین سال بود که معلوم شد اصول گرایان از همان شکم مادر، نامزد انتخابات ریاست جمهوری به دنیا می آیند! گروهی از کارشناسان پیش بینی می کنند در صورتی که روند احساس چیز سیاسیون همه جناح ها همین طور ادامه داشته باشد، در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، تعداد نامزدها از تعداد رای دهندگان بیشتر شود!
در این سال احمدی نژاد ضمن حضور در نیویورک و سخنرانی در سازمان ملل، در کاری کاملا مخالف با خلقیات احمدی نژادی، از مردم منهتن به دلیل ایجاد ترافیک هنگام تردد خودروهای هیات همراه، معذرت خواهی کرد! شهروندان ساکن در محله اعیانی منهتن که واقعا تحت تاثیر سجایای اخلاقی رئیس جمهور قرار گرفتند، فوج فوج به مکتب ایران پیوستند!! در همین سال بود که معاون اول رئیس جمهور گفت: «تا احمدی نژاد هست، من هستم و تا من هستم، سرکار خانم دکتر هست» که اندکی بعد، ایشان و اوشان بودند، لیکن خانم دکتر کنار گذاشته شد! چند وقت بعد از این، جناب معاون اول گفت: «قیمت خودروها باید شکسته شود» و پراید که ۱۱ میلیون تومان گران شده بود، به اقشار آسیب پذیر لطف کرد و ۵۰۰ هزار تومان ارزان شد! در همین شرایط بود که دکتر حبیبی به رحمت خدا پیوست! چه می دانیم؟! شاید در اعتراض به این سبک از معاون اولی!!
در سال ۹۱ بودجه کشور دوست و برادر و جنگ زده افغانستان، ماه بهمن به لویی جرگه رفت و تصویب هم شد، اینجا اما قوه محترم، بودجه یک دوازدهم را آنهم اواسط اسفند به مجلس فرستاده که باش تا تصویب شود!
وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
برف نامه گدوک
در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
نزدیکای نوروز چند سال پیش، کم و بیش همین موقع از سال بود که «باباکبابی» (۱) وسط کلی خاطره جالب و ناب، از حلیم بوقلمون گرفته تا کباب بناب، ناگهان زد به طبیعت و گفت: «زمستون همیشه ۲ بار می ره. یه بار اواخر بهمن، دروغکی، یه بار لحظه سال تحویل، راستکی… همیشه چند روز مونده به اسفند و چند روز بعدش، هوا شروع می کنه گرم شدن، اما تا آدما می رن توی فاز «بهار زودرس»، یه دفعه زمستون با یه برف پر حرف، حاضری می زنه… این اتفاق با اینکه هر سال تکرار می شه، هر سال مردم فریب می خورن! خلاصه، تا «مقلب القلوب» را نشنیدی، رفتن زمستون رو باور نکن… کرسی رو جمع نکن!»
حواسم هم به حرف بابابزرگ بود، هم به پیش بینی سازمان هواشناسی، اما از هول بهار، بازم در دیگ زمستان افتادم! هول بهار، حالم را خوش کرده بود… لیکن چه بسیار که «حال»، سبب غفلت از «قال» می شود. حالی که «می مانی»، رحم ندارد به قالی که «می دانی».
کرسی نگذاشته بودیم که جمع کنیم، اما هوا ظرف ۲ هفته گذشته از بس گرم شده بود که در آسمان دنبال پرستو می گشتم، در زمین دنبال گل لاله. البته نه از آنهایی که شهرداری می کارد؛ لاله واقعی، اصل!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به سبب کاری اداری شخصی، چند روز پیش رفته بودم بلد «بلده». با کم ترین لباس، و لگن ترین ماشین، یعنی آردی یشمی مدل ۷۸ جناب اخوی که جز بوق، همه جای ماشینش صدا می دهد! فلاشر؛ کلا خراب! موتور؛ روغن ریزی! برف پاک کن ها؛ سالم، اما بدون توانایی در دادن آب به شیشه ماشین! یعنی فقط واست بای بای می کنه، تمیز نمی کنه! لاستیک ها؛ صاف عینهو آینه! آینه سمت شاگرد؛ آینه بی آینه! رادیاتور؛ احتیاج به آب دادن بعد از هر ۲ ساعت رانندگی، به خاطر جوش نیاوردن! فرمان ماشین؛ توی سرعت ۸۰ یه ریپ، توی ۱۰۰ یه ریپ، توی ۱۲۰ بندری! لاکردار باید دو دستی می گرفتمش که از جا درنیاد! دنده؛ بدتر از فرمان! کلاچ؛ بهترین وزنه برای تقویت عضلات دو قلو! کارت ماشین؛ مفقود! بیمه نامه؛ ۶ ماه از مهلت گذشته! معاینه فنی؛ شوخی نکن! نور چراغ ها؛ مگر با چشم بصیرت، فقط ۲ متر! بخاری؛ دادن خاک به جای گرما! ضبط؛ یک حفره مستطیل + کلی سیم ولو! و قس علی هذا…
جاده چالوس را تا وسطا رفتم؛ دو راهی یوش بلده، پیچیدم سمت راست. هوا هم به غایت ملس و بهاری بود.
از قبل طوری برنامه ریزی کرده بودم که در خانه/ موزه نیما توقفی داشته باشم، عکسی بیندازم، احیانا کتابی بخرم و کنار قبر علی اسفندیاری و الباقی فاتحه بخوانم. توقفم در یوش ۲ ساعتی طول کشید. خبری از زمستان نبود. در تن لخت درختان به وضوح می شد لباس خوش رنگ شکوفه ها را تماشا کرد.
کمی بعد در «بلده» کارم را انجام دادم. راحت تر از آنکه فکرش را می کردم. لنگ یکی دو تا امضاء بودم که جور شد.
از بلده رفتم سمت نور، یعنی شمال (۲) با جاده ای کاملا خلوت و هنوز بکر. در شهر نور با حمیدرضا یوسفی ورجانی قرار داشتم. از دوستان قدیمی که فتنه ۸۸ پیچید سمت فتنه گران و کارهایی کرد (۳) که بماند. حمید برای خریدن یک قطعه زمین، در نور بود و همین بهانه مناسبی بود تا شبی در ویلای پدرش در «چمستان» اقامت کنیم.
طبق قرار صبح زود راهی جاده ساحلی شدیم به سمت قائم شهر. یعنی سمت راست جاده ساحلی. در قائم شهر، آشنایی برنج کار دارم که همیشه برنج هایم را از او می خرم. دست اول است و به صرفه و مرغوب و خوش خوراک. حمید هم چند کیلویی خرید. «آقا صفر» اما خیلی شاکی بود از اوضاع کشت و کار. می گفت: «همین طور برنج و سیب زمینی و چای و مرکبات است که باد کرده دست کشاورز، آن وقت می ریم از خارج برنج وارد می کنیم! چرا؟… بعد از چند ماه که دولت صدای داد ما را می شنود، می آید و از ما نسیه خرید می کند، حالا باش تا حساب کند بدهی اش را! ما از بانک کشاورزی وام می گیریم، فقط ۲ تا قسط عقب باشیم، اول زنگ می زنن به ضامن و آبروی آدم رو می برن، بعدا خود به خود از حساب مون کم می کنن، ولی ما که از دولت طلب داریم، به کی باید زنگ بزنیم؟! ضامن دولت کیه؟! به پیمان کار می گیم، می گه؛ تقصیر دولته! به دولتی ها می گیم، می گن؛ قصور از پیمان کاره!… آقا! ما این یارانه ها رو نخواستیم! پول خودمون رو بدین…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
چه در راه جاده ساحلی و چه در راه برگشت از قائم شهر به سمت تهران؛ جاده فیروزکوه، چیزی که مشهود بود تخریب جنگل بود و عدم رویت دریا! بی اغراق در جاده ساحلی اصلا ساحلی ندیدیم! یعنی اصلا دریایی ندیدیم که بخواهیم ساحلی ببینیم! هر چه بود، یا ویلاهای شخصی بود، یا ویلاهای دولتی/ حکومتی فلان نهاد و بهمان ارگان که البته بیش از کارمندان بینوا، سهم خوش گذرانی حضرات مدیر می شود. حمید می گفت: جاده ساحلی شده جاده ویلایی!! راست می گفت.
جنگل اما حکایت دردناک تری داشت. القصه! چند ماه پیش، از ابتدای جاده چالوس داشتم برمی گشتم تهران. حدودا نیم ساعت بعد از اول جاده، جنگل های طبیعی به آن عظمت، جایش را داد به مقداری کاج و بلوط کاشته شده! و به شدت تنک و کم پشت! کمی بعد، همین شبه جنگل لاغر هم کلا محو شد!
یادم می آید ایام کودکی وقتی جاده چالوس می رفتیم، اگر راه را ۳ ساعت حساب کنی، بیشتر از ۲ ساعت و نیم اش جنگل بود. الان دقیقا برعکس شده! بیشتر کوه خشک می بینی تا جنگل… و آنهم چه کوهی؟!… کوه خط کش خورده آدمی زاد! کمی به خاطر آزادراه و بیشتر به خاطر ویلا!
مع الاسف وضع جاده هراز و جاده فیروزکوه هم بهتر از حال و روز جاده چالوس نبود. اینک شمال را بیشتر به ویلا و بساز بفروش ها باید شناخت، تا جنگل و دریا. حق دارند شمالی های اصیل ناراحت باشند از این وضع. واقعا بر سر منابع طبیعی بلایی آمده که اگر جلوی آن گرفته نشود، انگ بدی روی پیشانی نظام نقش خواهد بست. تعارف که نداریم! کل ساحل شده رژه آرم این اداره و آن شرکت! ویلای مخابرات، ویلای صدا و سیما، ویلای سایپا، ویلای خصوصی، ویلای نیمه خصوصی، ویلای فولاد مبارکه، ویلای کوفت و ویلای زهر مار! اگر از نظر جمهوری اسلامی، دریا و کوه و جنگل متعلق به همه ملت است، چرا پس علیه این رویه نادرست اقدام قاطعی نمی شود؟!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به ورسک نرسیده بودیم که هوا ابری شد… و خیلی زود برف گرفت. فکر کردم؛ خفیف است و می شود رفت. حمید موافقت کرد. به راه مان ادامه دادیم. بعد از ورسک اما همین که تونل های ۳ گانه را رد کردیم، ابتدای گردنه گدوک گیر کردیم در بوران. یک آن دیدم ماشین نمی رود و دارد سر می خورد! عقل کردم و ماشین را هر جور بود هدایت کردم سمت شانه جاده. با آن وضع، یا ما به ماشینی می زدیم و یا ماشینی به ما!
شانه جاده اما بالطبع برف بیشتری داشت. حدود نیم متر! هوا هم داشت تاریک می شد… حمید گفت: پیاده شم، هل بدم؟ گفتم: با لاستیکای این لگن، بی فایده است… بدتر گیر می کنه توی برفا! گفت: سردم شده، یخ زدم! گفتم: منم! گفت: تو باز یه بافت تنته، من چی؟! گفت: داری چی کار می کنی؟ گفتم: زنگ می زنم امداد خودرو… گفت: اینجا که آنتن نداره! گفت: الان سگ میاد خفت مون می کنه! گفت: بدجور داره بهم فشار میاد! گفتم: تو برو اون پشت مشتا، منم می رم این پشت مشتا!
در ماشین را که باز کردم، سانتافه ای قیژ از کنارم رد شد و گل و لای را پاشید طرفم. مانده بودم چه فحشی بهش بدهم که در برف و مه جلوی جاده گم شد، اما هنوز صدای آهنگ ماشینش می آمد… «دلم گم شده، پیداش می کنم من…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
حدودا یک ساعت در آن کوران گیر کرده بودیم که عاقبت سر و کله این امداد خودروهای گذری پیدا شد. طرف گفت: ماشین رو از شانه جاده بیارم توی جاده، می شه ۴۰ هزار تومن، هر ۱۰ دقیقه که توی جاده بکشم تون ۲۰ هزار تومن دیگه می گیرم!
چاره چه بود؟! قبول کردیم. دو سه پیچ بعد، آردی یشمی ما که پشت یک نیسان آویزان بود، همین طور لک و لک داشت می رفت که حمید زد به شانه ام؛ اونجا رو نگاه؟… گفتم: همون سانتافه است! گفت: علامت بده، نیسان نگه داره ببینم…
پانوشت:
۱: بابابزرگم قبلا کبابی داشت. هنوز هم یک خط در میان به عادت بچگی ایشان را «باباکبابی» صدا می زنم.
۲: جاده های شمالی جنوبی چالوس (منتهی به شهر چالوس) و هراز (منتهی به شهر آمل) که تقربیا موازی هم اند، به واسطه جاده افقی یوش و بلده به یکدیگر وصل می شوند. از جاده بلده البته به شهر نور نیز جاده ای هست به غایت بکر و دیدنی که دقیقا بین چالوس و آمل در می آید.
۳: یکی از روزهای فتنه، یعنی روز ۱۳ آبان، حمید را در جمع آشوب گران دیدم. داشت شعار می داد؛ «سفارت روسیه، لانه جاسوسیه». تنها بودم. ایستادم گوشه ای به نظاره اش. شعارش غلیظ تر شد؛ «نه غزه، نه لبنان…». خواستم زنگ بزنم به موبایلش که دیدم آنتن ها را پرانده اند… آنتن ها را، دوستی ها را، خیلی چیزهای دیگر را. همین طور که نگاهم به حمید بود، یاد آن روزی افتادم که…

– حمید! آخرش نگفتی چرا ۴ تا از انگشت های دست راستت قطع شده؟!
– سال ۶۱ مادرم داشت با دستگاه، گوشت چرخ می کرد که یهو آژیر جنگ پخش شد. رفت چادر سر کنه، منو ببره زیرزمین که…
هنوز که هنوز است گاهی با خودم خلوت می کنم؛ آژیر جنگ خطرناک تر بود، یا آژیر فتنه؟! و صف من و حمید، کجا از هم جدا شد؟!… و کجا دوباره جوش خورد؟!
من همان حمیدم… حمید همان من است… در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
- بایگانی: یسار
آشتی
– هنوز قهری؟!…
«پیامک علی به محمود» 🙂
- بایگانی: یسار
جمهور، جمهور، جمهور
تقدیم به نائب بقیه الله الاعظم، علمدار عباس نگهدار انقلاب اسلامی، رهبر مقتدر امت اسلام؛ امام خامنه ای

یک: خدا قوت باید گفت به این ملت. متن، حضور عظیم مردم بود و به یمن این حماسه بزرگ، فعلا می توان از برخی حواشی صرف نظر کرد. یوم الله ۲۲ بهمن ۹۱ هوشمندانه ترین پاسخ به «تحریم هوشمند» بود. دیروز خیلی چیزها معلوم شد. معلوم شد مردم نیز به تاسی از رهبرشان همچنان انقلابی اند. معلوم شد فرزندان انقلاب، هرگز دیپلمات نشده اند که «مبارزه» را فدای «مذاکره» کنند. معلوم شد بصیرت ملت، هم از فتنه های سیاسی بزرگ تر است، هم از فتنه های اقتصادی. معلوم شد نگرانی مردم از گرانی، معطوف به ندانم کاری بعضی دست اندرکاران است، نه اصل نظام. معلوم شد از نظر مردم، مشکلات معیشتی، متاثر از ایستادگی پای آرمان ها نیست. معلوم شد قوای ۳ گانه به ویژه قوه مجریه باید برای این مردم خدایی، بیش از اینها کار کنند. معلوم شد «جمهور» از «رئیس جمهور» جلوتر است. معلوم شد کلاس جمهور از کلاس بی کلاس رئیس جمهور بالاتر است. معلوم شد سخنران اصلی مراسم، شعارهای ملت شهید پرور است، نه حرف های یکی به نعل و یکی به میخ. معلوم شد «بهار انقلابی ها» تکراری نیست، بلکه «بهارنمایی» تکراری است. معلوم شد ملت و ولایت به هم می آیند؛ دولت و مجلس باید خود را به این منظومه برسانند. معلوم شد «وحدت ملی» ذاتی این مردم است. معلوم شد برای این ملت، احدی نمی تواند دایه مهربان تر از مادر باشد. معلوم شد رعیت زاده نمی تواند حامی اختلاس ۳۰۰۰ میلیاردی باشد. معلوم شد کلاس رعیت، از کلاس منیت، از کلاس بی کلاس رعیت نمایی، بالاتر است. معلوم شد این مردم از نسخه پیچی های «وحدت ملی» و «انتخابات آزادانه» بی نیازند. معلوم شد فتنه و انحراف هر ۲ با هم، از سرو بلندبالای ملت ایران، کوتاه ترند. معلوم شد «وحدت» برای این ملت، فریضه است… و معلوم شد چرا «اختلاف افکنی تا روز انتخابات، خیانت است»؟!
دو: ۲۲ بهمن ۹۱ دشمن فهمید در مبارزه با نظام مقدس جمهوری اسلامی، قبل از قوای ۳ گانه، حتی قبل از نیروهای نظامی، با آحاد ملتی طرف است که انقلاب و اسلام و امام و جمهوری اسلامی و «آقا» را مال خود می دانند. اصلا مهم نیست چند سال از ۲۲ بهمن ۵۷ گذشته باشد. مهم این است که دشمن در نبرد با جمهوری اسلامی، در وهله اول با بسیجیان خامنه ای طرف است. نه با رئیس جمهور، بلکه با جمهور. من به دشمن حق می دهم اگر روی شعارهای جمهور، بیش از سخنان تکراری رئیس جمهور، حساب باز کند. از ورای همین محاسبه، نظرسنجی اخیر موسسه گالوپ، بهتر درک می شود.
سه: ۲۲ بهمن ۹۱ نشان داد حتی اگر دست تفرقه و اختلاف افکنی از آستین فلان سر قوا بیرون آید، باز هم «نشاط ملی» ملت ایران صدمه نمی بیند. دعوای این و آن، البته مردم را ناراحت می کند، لیکن ما نشاط ملی خود را نه از مجلس گرفته ایم، نه از دولت. نشاط ملی ما محصول خودباوری است که آنهم از صدقه سر انقلاب/ جمهوری اسلامی به وجود آمده. در ورای اختلاف افکنی، چرا مردم به شعب ابیطالب برگردند؟! اختلاف افکنان را پس می زنند. (اما نه با اقدام اختلاف افکنانه!) چرا نشاط ملی خود را خراب کنند؟! دست رد به سینه تفرقه می زنند. (اما نه با اقدام تفرقه انگیزانه!) چرا دنبال جبهه های سیاسی حرکت کنند؟! از جبهه ولایت فقیه پشتیبانی می کنند. (اما نه با منیت، که با بصیرت!)
چهار: حفظ حماسه ۲۲ بهمن ۹۱ از خود این حماسه، مهم تر است. مراقب باید بود؛
چهار/ ۱: دعوای این و آن نباید وجه المصالحه رفتار ناصواب و گفتار ناثواب شود. مقابله با بعضی بداخلاقی ها نباید خود همراه با بداخلاقی های دیگر شود. مبارزه با برخی اختلاف افکنی ها نباید خود باعث تفرقه شود. این، عمل به فرامین ولی امر نیست؛ هم سویی با خط اختلاف و خطر تفرقه است. آیا عمل وحدت شکنانه، آنهم در یوم الله ۲۲ بهمن، مقابله با اختلاف است یا هم صدایی با اختلاف؟! و آیا نباید دست مسموم انحراف و فتنه را در بعضی اختلاف افکنی ها متوجه شد؟!
چهار/ ۲: یکی دانستن سهم طرفین دعوا به شیوه کاریکاتوری، یا از آن بدتر، قائل شدن حق بیشتر برای طرف خاطی تر، اولا؛ دور زدن فریضه وحدت است، ثانیا؛ به گستاخی فزون تر اعوان و انصار انحراف منجر می شود. ظاهرا عده ای با مفهوم مقدس وحدت نیز کاسبی می کنند. به ایشان می گویی؛ علی لاریجانی و قالیباف؟! می گویند؛ عدالت و ولایت!! اما همین که می گویی؛ محمود احمدی نژاد؟! می گویند؛ فرود آرام دولت و وحدت!! هنر این جماعت، باج دادن بی مرز به «بهارنمایان» است. مع الاسف ایشان آنقدر که هوای دولت را دارند، هوای انقلاب اسلامی ۳۰۰ هزار شهید را ندارند!! به راستی، بحث ولایت و وحدت است یا کاسبی؟! لاریجانی «۱۱ روز خانه نشینی» کرد یا قالیباف سخن از «بن بست نظام» گفت؟! و آیا جز این است که بعضی جبهه های ناپایدار سیاسی، دوست می دارند ما به ازای حزب الله مظلوم، با عرض معذرت، کمی تا قسمتی «خریت» باشد، نه «بصیرت»؟!
چهار/ ۳: باید هوشیار بود. مبادا دعوای فلانی و بهمانی، سبب شود در مقام قضاوت درباره کلیت مسئولان شریف نظام، مرتکب جفا شویم. این درست که دوست و دشمن، جمهوری اسلامی را به «ملت» می شناسند، اما مسئولان نیز برایند همین جمهوری اسلامی اند. از جمله مسئولان جمهوری نازنین اسلامی، شهید مصطفی احمدی روشن است. او که فقط «نخبه هسته ای» نبود! شهید حسن طهرانی مقدم است. او که فقط «نخبه موشکی» نبود! الحمدلله شمار کثیری از دست اندرکاران نظام، ادامه دهنده راه شهدا هستند. جز این بود، «آقا» شرایط امروز ما را هرگز «خیبری و بدری» توصیف نمی کردند.
پنج: یوم الله ۲۲ بهمن ۹۱ مقدمه مناسبی برای انتخابات خرداد ۹۲ خواهد بود؛ ان شاء الله. مردمی که فردا به این و آن رای خواهند داد، دیروز با حضرت سیدعلی، بیعتی تاریخی و بی مثال کردند. قدر مسلم هر دولت و هر رئیس جمهوری، اگر بخواهد خودش را از اصل ۲۲ بهمن بزرگ تر بداند، از همین ملت شهید پرور، تودهنی سختی خواهد خورد. از همین منظر، «۲۲ بهمن ۹۱» عطر «۹ دی ۸۸» می دهد. «بهار» زنده تر از آن است که «زنده باد بهار» بخواهد. آقای سر قوه! لطف می کنی اگر کلاس بهار را پایین نیاوری. شما کجا و بهار کجا؟! ظاهر شما کجا و ظاهر بهار کجا؟! باطن شما کجا و باطن بهار کجا؟!… بعضی ها از صدقه سر همین ملت و همین ولایت و همین انقلاب و همین ۲۲ بهمن، «شکوفه» زده اند؛ اینک شکوفه خود را از شکوفایی کل بهار، بزرگ تر می بینند! شکوفه انقلاب… نیک اگر بنگری، ملت است. هر که کوفه بازی درآورد، سیلی می خورد.
*** *** ***
با این مردم بیدار، انقلاب اسلامی برای دفاع، به تنها چیزی که نیاز ندارد، خواب است. من نیز در این سالیان روزنامه نگاری، اگر چه زیاد «دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره»، اما هرگز مایل نبوده و نیستم درونی دلم را بیرون بریزم. با این همه…
– ایام فتنه ۸۸ دوست و همسنگر پدرم، حاج اصغر آبخضر می گفت: «دیشب خواب پدرت را دیدم. همان لباس خاکی جبهه تنش بود. همان «یا زیارت یا شهادت». طبقه چندم ساختمانی بودیم. از پنجره، درگیری های خیابان را نشان اکبر دادم و گفتم: «آخر این معرکه چه می شود؟!» عکس روی دیوار را نشانم داد و گفت: «با وجود این مرد، انقلاب اسلامی از پس همه فتنه های ریز و درشت قبل از ظهور برمی آید. ما شهدا، هوای این مرد را داریم. مثل امام، دوستش می داریم. ما به کنار، «علمدار کربلا» هم عجیب هوای این مرد را دارد. عجیب دوست می دارد این مرد را. هر وقت شما می گویید؛ «ابالفضل علمدار! خامنه ای نگهدار»، سقای عاشورا به همه ما شهدا آماده باش می دهد».
* عکس روی دیوار، یکی از تصاویر «آقا» بود در مسجد مقدس جمکران… اون عکس عمودیه.
– چند شب پیش، مادربزرگم، خواب «آقا» را دیده بود… به «آقا» گفتم: «ما که از دور، دستی بر آتش داریم و همه چیز را نمی دانیم، فقط با چند خبر، این همه قلب مان می گیرد، این همه آه می کشیم، این همه غصه می خوریم. شما چگونه تحمل می کنید این حجم انبوه اخبار را؟! این همه غم و اندوه را چگونه تدبیر می کنید؟!» «آقا» لبخندی زدند و عکس روی دیوار را نشانم دادند.
* عکس روی دیوار، یکی از تصاویر «آقا» بود در مسجد مقدس جمکران… اون عکس عمودیه.
********* *********
آهای مسئولان! مانیفست ما همچنان همان سرود «دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره» است… حتی خواب ما سرشار از بیداری است… مانیفست ما این است؛ «در جنگ با دشمن، ننگه که سازش کرد…».
وطن امروز/ ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
این اجنبی پرستان بی جنبه
۱: خبرنگاران، بعضا به بهانه «انتقاد»، که حق مسلم خود می دانند، توهین می کنند، تهمت می زنند، غیبت می کنند، فحش می دهند، اذهان عمومی را تشویش می کنند و دروغ می گویند. آیا چون ما خود روزنامه نگاریم، می توانیم کتمان کنیم که لااقل بخشی از جامعه خبری، بی هیچ رحمی به صغیر و کبیر، «تقوای رسانه ای» را قربانی اصول بی اصول ژورنالیسم می کنند؟! البته امیر قلعه نویی آدم با شرفی است، و الا «اجنبی پرستی»، فقط مال ۲ دقیقه بعضی خبرنگاران محترم است!
۲: قطعا «اجنبی پرست» حرف بسیار گل درشتی است، اما قلعه نویی، سالی یک بار، درشتی می کند و خبرنگاران، بعضا هر روز! باور کنیم؛ چیزی که اینقدر «روادارانه» عوض دارد، گله ندارد! شکایت و دادگاه و خشم و «آهای مدعی العموم! چه نشسته ای که ژنرال، از گل نازک تر خطاب مان کرد»، ندارد! اگر نقد، خوب است، چه اشکالی دارد یک بار هم امیرخان، پشت خبرنگاران را کیسه بکشد؟! و حتی اگر نقد همراه با اهانت هم سازنده است، -آن طور که عده ای اعتقاد دارند!- چه عیبی دارد حالا یک «اجنبی پرست»؟!
۳: اما بیاییم و فرض کنیم در جامعه خبری ما هیچ اجنبی پرستی وجود نداشته باشد. لااقل به امیر قلعه نویی نمی توان خرده گرفت، چرا که این همه خبرنگاران علیه او راست و دروغ را بهم می بافند، یک بار هم امیرخان چنین کرده! این همه بعضی خبرنگاران، سرمربی آبی ها را مسخره کرده اند؛ در ازای این همه استهزا، گمانم یک «اجنبی پرست»، این حرف ها را نداشته باشد! معفو است! یک سو، امیر قلعه نویی بی ادبیات است، سوی دیگر، جماعتی مبادی آداب و منادی ادب! حتما معفو است!! واقعا مانده ام؛ خبرنگارانی که این همه توصیه به «جنبه» می کنند، صبر و تحمل و بردباری خودشان کجا رفته؟! پس بیاییم و بی خود، برای خبرنگارانی که گاه اجنبی را می پرستند، شان عصمت و تنزه نتراشیم. «اجنبی پرست»، نه شاخ دارد، نه دم! اجنبی پرستی در پوشش شغل خبرنگاری نیز!
۴: اجنبی پرستی، استعاره ای از غاز بودن همیشگی مرغ همسایه، نزد شماری از اصحاب رسانه است! و الا آنکه بخواهد مانوئل ژوزه (بدترین مربی تاریخ پرسپولیس به حیث آمار) را بپرستد، بیش از آنکه «اجنبی پرست» باشد، «احمق» است! جناب کی روش هم با این کارنامه مثال زدنی (!؟) جایی برای پرستش باقی نگذاشته! آنی درنگ کنید؛ اگر یک مربی وطنی، ترجیحا حمید استیلی، نتایج نیم فصل اول پرسپولیس را می گرفت، چگونه با شلاق بعضی خبرنگاران بدرقه می شد؟! مانوئل ژوزه اما چون اروپایی است، حتی با بدترین نتایج ممکن نیز باید محترمانه نقد شود! به سلابه کشیده نشود، مسخره نشود، به هیچ برنامه زنده و احیانا زننده ای نیاید و پاسخگوی افکار عمومی نباشد! از ورای مقایسه رفتاری که با حمید استیلی و مانوئل ژوزه شد، آیا نمی توان نتیجه گرفت؛ شغل بعضی خبرنگاران، نه شغل شریف خبرنگاری، بلکه شغل کثیف اجنبی پرستی است؟! و از ورای مقایسه رفتاری که با امیر قلعه نویی و کارلوس کی روش شد، آیا نباید به موفق ترین مربی لیگ برتر ایران حق داد که بعضی خبرنگاران را اجنبی پرست بخواند؟! قلعه نویی زمان هدایت تیم ملی، بدون هیچ باختی، و فقط به خاطر حذف در ضربات پنالتی مقابل کره جنوبی، مرد و مردانه به «۹۰» رفت و در لفافه نقد کارشناسانه، همه رقم ناسزا و استهزا را متحمل شد، اینک اما جناب شومن، چند ماه بعد از باخت کارلوس خان کی روش به تیم های رده چندمی لبنان و ازبکستان، برای ۴ تا نقد محترمانه، محرمانه به آپارتمان مرد پرتغالی می رود، تا از او رخصت بگیرد!! آیا امیر قلعه نویی هم اینقدر نجیبانه نقد شد؟! جالب است؛ دوره کنونی، به سبب قرعه آسوده، تا الان باید از صعود تیم ملی به جام جهانی مطمئن می شدیم، لیکن باز هم کاسه «چه کنم، چه کنم» دست گرفته ایم! کارلوس کی روش اما به جای عذرخواهی، ژست طلبکارانه می گیرد و از کیفیت پایین لیگ ایران گله می کند!! و چرا نکند؟! او خوب می داند تا چه حد اجنبی پرست اند شماری از اصحاب رسانه. قلعه نویی بود، تا الان جایش را به مربی دیگری داده بود، مایلی کهن هم بود، همین طور. سر دراز دارد قصه اجنبی پرستی… آنقدر دور و دراز که هرگز مجید جلالی، رنگ صندلی تیم ملی را به خود نمی بیند. دربی، شهرآورد بی خودی بود، اما نه بی خودتر از بازی تیم ملی مقابل لبنان و ازبکستان!! و الحق که در قیاس با تیم ملی کی روش، دربی سرافرازانه ای داشتیم! واقعا اگر قرار به این نتایج تیم ملی بود، چه ضرورتی داشت پول زبان بسته مملکت را در جیب مربیان اجنبی بریزیم؟! که برای ۲ تا نقد یواشکی هم، دیگر مجبور نباشیم راهی خانه طرف شویم!! آری، ما هم خبرنگار اجنبی پرست داریم، هم خبرنگاران اجنبی پرستی که از رئیس شومن شان خط می گیرند!
۵: امیر قلعه نویی به «کلهم» می گوید «کل یوم»، «کربکندی» را «گربه کندی» صدا می زند، و به «ذوب آهن» می گوید «ذبّ آهن»! جز اینها سوتی دیگر امیرخان چیست؟! قلعه نویی اما با نام خدا سخن می گوید، هنگام پیروزی و شکست، اهل بیت را فراموش نمی کند، قم و جمکران و زیارت امام زاده آقا علی عباسش ترک نمی شود، وقت قهرمانی، نماز شکر می خواند، در برهه های مختلف، وطن دوستی خود را ثابت کرده، و آمار فتوحاتش با اینکه از تعداد لیگ برتر ما بیشتر است، لیکن هنگام باخت، از نقد و توهین و تهمت، فرار نمی کند. خوب یا بد، نه فقط سطح لیگ برتر ما، از سطح تیم ملی، بالاتر است، بلکه سطح موفق ترین مربی این مرز و بوم نیز از سطح بعضی خبرنگاران مثلا وطنی، بالاتر است. امیر قلعه نویی با این همه رکورد، قطعا از سر خبرنگارنماهای اجنبی پرست، زیاد هم هست، گیرم ملاک ما کوچینگ ژنرال باشد در روز دربی!
۶: سوتی دادن و چند کلمه را پس و پیش خواندن، برای یک مربی فوتبال تجربی که اغلب عمرش در زمین خاکی های جنوب شهر سپری شده، عیب نیست. عیب آن است که عده ای اجنبی پرست، مدعی جامعه مظلوم خبرنگاری شده اند. همان کسانی که فردا در زردنامه های شان خواهند نوشت؛ «موفقیت پرسپولیس، بیشتر به خاطر بگوویچ است تا یحیی گل محمدی»! همان کسانی که امروز می نویسند؛ «کارلوس کی روش از ظرف فوتبال ما بزرگ تر است»! همان کسانی که دیروز نوشتند؛ «مربی گری تیم ملی برای قلعه نویی، لقمه گنده تر از دهان بود»! لقمه گنده تر از دهان اما «لقمه خبرنگاری» است، برای جماعت اجنبی پرست!
*** *** ***
همه به امیر قلعه نویی، یک تشکر درست و حسابی بدهکاریم. ژنرال، شاید بی آنکه خود بخواهد ثابت کرد؛ اجنبی پرستی، هنوز آنقدر بد و مذموم هست که حتی صدای اجنبی پرست ها را هم درمی آورد… نشان به نشان خواب آشفته بعضی ها، قبح اجنبی پرستی در این دیار هرگز نریخته! ممنون گل پسر نازی آباد… بعد از تشر تو، حالا راحت تر از کارلوس مغرور انتقاد می کنند، حتی بعضی ها!
وطن امروز/ ۱۴ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
جذب حداکثری؛ آری، اما…
چه بهتر که مطلع پلاک امروز را مزین به حدیثی از امام حسن عسکری (ع) کنم؛ «مومن برای مومن، برکت، و برای کافر، اتمام حجت است». «تحف العقول، صفحه ۴۹۸»
*** *** ***
یک: گاهی که بعضی رجل سن و سال دار سیاست، بیش از حد از در صلح و صفا وارد می شوند، صدای آرمان خواهان جامعه به نشانه اعتراض بلند می شود؛ «چرا می خواهید به فتنه گران تخفیف بی خود دهید؟!» موسپیدان اما مخلص جواب شان این است؛ «جذب حداکثری».
دو: جذب حداکثری اگر چه شرط عقل است، لیکن تاکید «آقا» روی این مفهوم، اهمیت آن را مضاعف می کند. با این همه، از بعضی عناصر سیاسی باید سئوالاتی پرسید؛
دو/ ۱: آیا سوژه جذب حداکثری فقط خواص سیاسی اند؟! اگر نه، پس چرا در باب جذب حداکثری، آنقدر که به جذب چند فتنه گر دانه درشت توجه می شود، کوششی برای جذب توده هایی که ذهن شان پر از معماهای بی جواب است، نمی شود؟! آیا رواست که حتی درباره جذب حداکثری نیز شاهد تبعیض باشیم؟!
دو/ ۲: صرف نظر از بحث خواص و عوام، آیا جذب حداکثری به معنای تنها گذاشتن مفاهیم عالیه است؟! آیا ما حق داریم به گونه ای بر مدار جذب حداکثری حرکت کنیم که در ازای جذب فرضی چند فتنه گر عذرخواه، مفاهیمی از قبیل عدالت، مبارزه، پایداری، ایستادگی، آرمان خواهی و… دچار انزوا شوند؟! آیا جذب کردن چند عنصر ناراحت، ارزش چنین خسران بزرگی را دارد؟!
دو/ ۳: قطعا عده ای استثنا وجود دارند که جذب حداکثری شامل حال شان نمی شود. یعنی رفتار و گفتارشان آنقدر وقیحانه و رذیلانه است که لیاقت ورود به سفینه انقلاب اسلامی را ندارند. این جماعت سوژه دفع حداقلی اند. سئوال من از بعضی عناصر سیاسی این است؛ مشخصا و به طور مصداقی بفرمایید احیانا چه کسانی از چارچوب جذب حداکثری به تعریف شما، خارج اند؟! و آیا اصلا قائل به مفهوم دفع حداقلی هستید؟!
دو/ ۴: مراد از گفتمان جذب حداکثری چیست؟! جذب ما به فتنه گران؟! یا جذب فتنه گران توبه کننده به ما؟! آیا هدف از جذب حداکثری فقط و فقط احیای فریضه «شتر دیدی، ندیدی» است؟! آیا کمی آنها باید کوتاه بیایند، و کمی بیشتر از آنها، ما؟!
دو/ ۵: اگر حتی بصیرت، بنا به تعبیر حکیمانه رهبرمان آفت دارد و آفتش «غرور» است؛ آفات جذب حداکثری چیست؟! و اگر جذب حداکثری، بد و نارس و شل و ول و افراطی و تفریطی انجام شود، چه مضراتی خواهد داشت؟!
دو/ ۶: اگر جذب حداکثری را نادرست انجام دهیم و نتیجه اش، احیای مجدد فتنه و سران فتنه باشد، کار عاقلانه ای است؟! هیچ دقت کرده ایم که متاثر از سیاست جذب حداکثری، اصحاب انقلاب قرار است بیشتر شوند یا زبان عناصر ضد انقلاب، درازتر؟!
سه: شگفتا! واقعا شگفتا از روی اصحاب فتنه… این روزها گاهی که رسانه های زنجیره ای را دنبال می کنم، آنچه زیاد می بینم عناوینی از این دست است؛ «تغییر لحن آقای عسکراولادی کافی نیست!»، «ایشان باید رویه اش را نیز تغییر دهد!»، «عسکراولادی باید از اصول گرایان بخواهد که بابت رفتار و گفتارشان، از مردم و اصلاح طلبان معذرت خواهی کنند!»، «ما از سخنان ایشان استقبال می کنیم، اما شرکت در انتخابات، حقی نیست که عسکراولادی و عسکراولادی ها بخواهند به ما بدهند یا ندهند!» و…
چهار: بگذارید وارد مصادیق شوم، تا بیشتر معلوم شود وقتی جذب حداکثری، افراطی انجام می شود، چه نتیجه ای در پی دارد. جناب رسانه ملی وقتی دوربین صدا و سیما را کیلومترها آن طرف تر از جذب حداکثری، مقابل سرکار خانم معصومه ابتکار قرار می دهد، (به عنوان نماینده قشر دانشجو!) باید هم این گونه محصول اش را ببیند که عضو شورای شهر تهران، برود با فلان رسانه گفت و گو کند و بگوید؛ «تمام مولفه های زن مسلمان در حجاب، خلاصه نمی شود!… رویکرد پهلوی اول، بهبود زندگی مردم بود!… نفوذ تفکر امام بر اساس تحولاتی بود که دکتر شریعتی پایه گذاری کرد!…». معصومه ابتکار اگر چه در فتنه ۸۸ تا اوایل سال ۸۹ عمدتا در دفاع از فتنه و فتنه گران موضع می گرفت، اما پس از آن مقطع، ترجیح داد کارنامه خود را بیش از این تیره و تار نکند. مع الاسف صدا و سیما با کاریکاتور کشیدن از مفهوم جذب حداکثری، زبان سرکار خانم را باز کرد! حالا عضو شورای شهر تهران به دفاع از مهندس و شیخ اکتفا نمی کند! حجاب را می زند! از رضاخان دفاع می کند! به امام اهانت می کند! و البته مقصر چنین سخنان گل درشتی در وهله اول، همان رسانه ای است که مفت و مجانی دوربین خود را در اختیار اعوان و انصار فتنه می گذارد. من از شمای خواننده سئوال می پرسم؛ آیا به چنین رویه ای می گویند «جذب حداکثری»؟!
*** *** ***
عالیجنابان با تجربه تر از ما! ای کسانی که بیش از ما سرد و گرم سیاست را چشیده اید! موسپیدان! فداییان جذب حداکثری! آنی درنگ کنید که اگر فتنه به ثمر رسیده بود، اگر نقشه سران فتنه گرفته بود، اگر خون شهید غلام کبیری و ذوالعلی نبود، آیا باز هم مجال داشتید این همه بی قاعده بر طبل جذب حداکثری بکوبید؟! آیا اصلا قائل به این هستید که فتنه ۸۸ سران فتنه ای هم داشت؟! و آیا فکر نمی کنید اهل و عیال فتنه، بازگشت به نظام را، نه برای رجوع دوباره به آغوش پر مهر ولایت فقیه، بلکه برای اتمام کار نیمه تمام شان در فتنه ۸۸ می خواهند؟! این را من نمی گویم به خدا! خودشان می نویسند که «برای رسیدن به مقصود اصلاحات، تنها راه باقی مانده، استفاده از فرصت انتخابات است».
آقایان! این جماعت هر وقت نوشت «اصلاحات»، منظورش «براندازی نظام ۳۰۰ هزار شهید» بود. هنوز هم شک دارید؟!
جوان/ ۲ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
بحران «مالی» و «بحران مالی»
امریکا که قرار بود بعد از کشتن بن لادن، جل و پلاس سربازان خود را از افغانستان جمع کند، ظاهرا بیرون بیا نیست! اما حضور نظامی یانکی ها چه رهاوردی برای همسایه شرقی ما داشته؟! صلح، آرامش، سازندگی، امنیت، رفاه و اشتغال؟! یا کشت و کشتار، کشت بیشتر تریاک، رشد بیشتر قاچاق و فربه شدن بیشتر طالبان؟! کم و بیش وضعیت همسایه غربی نیز بر همین منوال است. در عراق، تروریست های سلفی، دقیقا همان کاری را انجام می دهند، که طالبان در دیار افغان. اگر دیروز، صدام در زندان های بغداد، خاندان حکیم و صدر را وحشیانه می کشت، امروز در عراق، صبحی به شام نمی رسد، الا اینکه از چندین جای مختلف، اخبار اقدامات تروریستی مخابره شود. البته در عراق، ظاهرا، امریکایی ها حضور نظامی ندارند، اما تروریست ها خیال امریکا را بابت ناامن کردن بین النهرین، و دامن زدن به اختلافات قومی و تفاوت های مذهبی جمع کرده اند. واقعا تلخ است آنچه این روزها در عراق می گذرد؛ جنوب عراق محل جولان انگلیسی هایی است که بوی نفت بصره به مشام شان خوش نشسته. شمال عراق تبدیل به پاتوق شرکت های چند ملیتی شده که اغلب صهیونیستی اند. جبهه استکبار اصلا بدش نمی آید در شمال عراق، شمال غرب ایران، و جنوب ترکیه، به بهانه استقلال قوم کرد، از یک «اسرائیل جدید» پرده برداری کند. مرکز عراق هم هر روز شاهد تلفات سنگین ناشی از ترورهای بی وقفه است. واقعیت این است که این روزها در عراق، غرب اندازه صدها صدام کار می کند! در چنین منظومه ای باید دید که چه کار سختی دارد دولت نوری مالکی. و چقدر باید اهل تشیع و تسنن عراق هوشیار باشند که عراق در دام نقشه های تفرقه افکنانه نیفتد. قصه سوریه هم اگر چه کمی حادتر، زیرمجموعه همین ماجراست. اگر در سرزمین های اسلامی، رد پای غرب را درست ببینی، سرمنزلی جز ناامنی و اغتشاش ندارد. آن از افغانستان، آن از عراق، این هم از سوریه. اینک اما فرانسه هم مشخصا وارد گود شده تا به بهانه های واهی، مالی را دوباره تسخیر کند. مالی برخلاف کشورهای همسایه اش، نفت و گازی بی مانند دارد و موقعیتی ممتاز. آیا شما باور می کنید قصد فرانسه از لشکرکشی به مالی، مقابله با فلان گروهک شورشی، یا استقرار دموکراسی باشد؟! امریکا در افغانستان و عراق، چه گلی به سر مردم غرب آسیا زد که حالا فرانسه خاطرخواه صلح و آرامش مردم شمال آفریقا شده؟!
*** *** ***
دنیای استکبار در گذر از جنگ نرم، دوباره به این سوی و آن سوی، لشکرکشی فیزیکی می کند! «استکبار» باز هم بوی «استعمار» گرفته! روزگاری که خیلی هم دور نیست، جبهه غرب فکر می کرد با یک «کلیک» یا «فشار یک دکمه» یا «اینترنت» و «فضای مجازی»، بازی عالم را به سود خویش تمام می کند! و از دنیای به این بزرگی، «دهکده جهانی» می سازد! خودش هم می شود کدخدای جهان! کدخدا که چه عرض کنم؛ خدای جهان! جبهه استکبار البته توهم زده بود! و اینک دوباره مجبور است برگردد به همان روزگاری که اگر جایی، کشوری، منطقه ای را می خواست، لاجرم باید زحمت لشکرکشی و هزینه های سرسام آور نظامی را متحمل می شد! چند سال پیش شاید احدی فکر نمی کرد؛ فرانسه برای چند بشکه نفت بیشتر یا چند لوله گاز مفت، به کشور مالی لشکرکشی کند! دقت کنید؛ این اتفاق در اوایل سال «۲۰۱۳ میلادی» رخ داده! و باز هم دقت کنید؛ فرانسه «ناپلئون بناپارت» ندارد، بلکه فقط در یک قلم، کارخانه ماشین سازی «رنو» ۷۵۰۰ کارگر اخراجی دارد! ندید معلوم است؛ بحران «مالی» هم به «بحران مالی فرانسه» اضافه خواهد شد! غرب اگر با لشکرکشی نظامی می توانست کدخدای جهان شود، قرن گذشته میلادی، قرن بهتری بود! و غرب اگر با یک کلیک می توانست خدای جهان شود، لشکرکشی نظامی نمی کرد! راستی، کدام کدخدا اینقدر بدهکار و بدبخت؟! ندید معلوم است شعار فردای مردم معترض فرانسه به اوضاع ریاضت اقتصادی… «بحران مالی» خودمان را حل کنید؛ «مالی» پیشکش!
جوان/ ۱ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
بسم الله…
سلام بر شهید طهرانی مقدم…
سلام بر اهالی قطعه های شهدا…
سلام…
یا حسن بن علی
شهادت لالایی مخصوص خداوند است که برای دوست داشتنی ترین بندگان خود میخواند.
“شهید ابراهیم هادی”
۱۷ شهریور توفیق زیارتشون رو داشتم ولی چیز زیادی از ایشون نمیدونم.
چه خوبه که قطعه ۲۶ تقریبا هر روز بروز رسانی میشه.
صمیمانه از زحمات تون متشکریم.
یا حق
شهید سعید است و شهادت سعادت.
میگه که: ترس برادر مرگه!
…………………………………
آخه خداییش منم بودم می ترسیدم، بابا شما نگا کن به وصیتش در خصوص اسرائیل!
بنی جون! من بر خلاف این (حسین) قدیانی حق رو به شما میدم.
حاج حسن عزیز! با همان موشک های خودت اسرائیل را نابود می کنیم.
بر سر مزار من بنویسید:
این جوان عاشق حاج حسن بود.
بسم الله
سلام بر شهید والا مقام، دانشمند برجسته، پارسای بی ادعا
سردار بی سر امام “حسن طهرانی مقدم”
یا علی
سلام بر شهیدی که می خواست بر مزارش تبری و در دلش تولی ثبت شود.
کانگورو (گفت و شنود)
گفت: یکی از ضد انقلابیون فراری و مقیم پاریس در وبلاگ خود خطاب به گروه های اپوزیسیون نوشته است، همکاری اپوزیسیون با اسرائیل، ادعای دموکراسی خواهی ما را زیر سؤال برده است.
گفتم: خب! دیگه چی؟!
گفت: نوشته است شعار دموکراسی خواهی نمی تواند در کنار همکاری و ارتباط با محافل اسرائیلی و سفارت عربستان همخوانی داشته باشد و فقط سوژه به دست کیهان می دهد.
گفتم: یعنی فقط از این که سوژه به دست کیهان می دهد نگران هستند نه از مزدوری برای اسرائیل و آل سعود؟!
گفت: چه عرض کنم؟! نوشته است؛ باید بپذیریم که با هیچ وسیله ای نمی توان از عربستان و اسرائیل یک مجسمه دموکراتیک تراشید.
گفتم: راست میگه. یارو دو تا دست الاغشو قطع کرده بود. پرسیدند این چه کاریه؟ جواب داد؛ می خواستم الاغم رو تبدیل به کانگورو کنم!
به امید آن روز که به فضل خدا دور نیست آغاز می کنیم روزشمار سقوط اسرائیل را.
“وقتی گوساله سامری از موشک های سردار سپاه اسلام می ترسد، «گوساله های بی بی سی» لطف کنند خفه باشند. گذشت دوره ای که نخست وزیر اسرائیل با «تیر و کمان و سنگ» طرف باشد. نشان به نشان برد موشک های حاج حسن، نتانیاهو هر شب باید مشق شب بنویسد از «موشک، قلب اسرائیل، سنگ مزار حاج حسن».”
اینم تقدیم به خواهر ندا واسه بلبل زبونیاش….
ما که پلاک مون رو برداشتیم… یعنی بسم ا… مون رو گفتیم!
یعنی شیش دونگ با آقا هستیم…
یعنی دیگه نام و نشونی نداریم… یعنی چی؟
یعنی فدایی جیگر دارای قلم به دست!
یعنی ایستاده… دست به سینه حاج حسن!
یعنی که یعنی…
ما پلاک مون رو کندیم… مثل اون موقع ها… پشت خاکریزا
ما هم از الان روزشماری میکنیم… یا علی
راستی سلام!
سلام بر شهیدان و امام شهیدان
“اگر نتانیاهو، فرعون آخرین است، خدا نیز بلد است از «عصای خامنه ای»، «عصای موسی» بسازد.”
“دیروز در تاریخ، نیل شکافت. امروز در جغرافیا، نقشه از «نیل تا فرات»، و فردا همه اسرائیل.”
“بگذار سنگ مزار حاج حسن، راوی فتح «انقلاب سنگ» باشد”.
چقدر خوب قاعده دنیا را می فهمید و می فهمانید؛
وقتی به حضرت آقا خبر دادند انفجاری در فلان مقر سپاه رخ داده، حضرت آقا بلافاصله فرمودند؛ حال آقای تهرانی مقدم چطور است؟
رویای صادقه ای از شهید حاج حسن تهرانی مقدم:
http://www.askdin.com/thread22393.html
? = ۱- … روز مانده به نابودی اسرائیل
مرگ بر استکبار و ظلم
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=137099
………………………………….
با سلام
در مورد آقای صمدی آملی اختلاف نظرهای زیادی در مورد ردشدن ایشون از طرف علما وارد شده. اگر امکان داره با ذکر منبع موثق کمی توضیح بفرمایید.
با تشکر
سلام
من از بعد از شهادت ایشان هنوز متوجه نشده ام که این وصیت از لحاظ بعد روانی (عملیات روانی) مفید است یا بیان گر نتیجه دشمنی با اسرائیل است؟
در هر حال نظر شما محترم است و من مثل همیشه که از شما چیزها یادگرفته ام، خوشحال می شوم از راهنمایی شما.
گر چه تو نیستی اما ما خود جایت را پر خواهیم کرد، هرچند سردار ما چیز دیگری بود اما هستند شاگردان او و روح الله…
هستیم و هر روز قلم و موشک را بر موازات هم بر قلب اسرائیل فرو می کنیم.
بگذار دیگران هرچه میخواهند بگویند؛ حرفی نیست، از جاهل جماعت غیر از این گفتن بر نمی آید!!!!
……………………………….
به امید روزی که با عصای خامنه ای نقشه ی نیل تا فرات را بشکافیم.
قلمتان استوار استاد.
شهید حسن مقدم همیشه چندین سال جلوتر از زمان خودش فکر و حرکت می کرد و بقیه را هم دنبال خودش می کشید. امروز موفقیت هایی که در ساخت توپ و گلوله توپ، راکت اندازها و راکت ها و موشک های مختلف در جمهوری اسلامی داریم، بی شک بخش عمده ای از آن مدیون تفکرات و پیگیری ها و زحمات شبانه روزی شهید حسن مقدم است.
آقای مقدم همه جانبه فکر می کرد. بچه های وزارت دفاع، در صنایع گوناگون از شهادت ایشان داغدار شدند چون از نزدیک با آنها کار می کرد. صنعت را می آورد پشت سر افکار خودش.
زمانی که در جمهوری اسلامی هیچ کس به ذهنش هم خطور نمی کرد که ما بتوانیم توپ بسازیم، ایشان می گفت صنعت ما باید بتواند توپ بسازد و آنقدر پیگیری کرد تا بالاخره جوانان ایرانی موفق به این کار شدند و توپ ساختند.
http://harimeyas.com/1390/09/%D8%A7%D8%A8%D8%AA%D9%83%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF-%D9%85%D9%82%D8%AF%D9%85-%D8%A8%D8%B1%DA%AF-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%85%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D9%8A%D9%86.html
بی ربط:
چند روز پیش بهشت زهرا بودم سر مزار یه بنده خدایی نوشته بود:
عاقبت زین دار فانی پر کشیدم یا حسین
عشق تو مهر علی بر سینه دارم یا حسین
من در این وادی غریبم جان زهرا مادرت
هر شب جمعه گذر کن بر مزارم یا حسین
دلم گرفت وقتی خوندمش… دلتنگ کربلام… تا وقتی نرفته بودم انقدر بی تاب دیدن کربلا نبودم…
آقای صمدی آملی از دل سوزان اهل علم و ذوق و عرفان هستند. شرح مراتب طهارت ایشان یکی از آثار مهم ایشان است که البته خود ایشان این کتاب رو ننوشته ولی این کتاب از روی سخنرانی های ایشان پیاده شده است.
امیدوارم قدر علم را بدانیم و دور و بر علما را خلوت نکنیم. جناب حسن زاده آملی استاد جناب صمدی می فرمایند:
اگر مردم قدر علم را می دانستند، کجا عالمان را سر فرافت بود!
تمام مبارزه ما با دشمنان تمام این شهیدانی که این چنین در مظلومیت پرپر می شوند برای این است که محیطی را در دنیا درست کنیم که افراد بشر بفهمند که تنها برای کسب معرفت خداوند است که این ساز و کار آسمان ها و زمین فراهم شده نه برای چند روزی خوردن و خوابیدن.
فدر لحظات زندگی خود را بدانیم که روز حسرت بسیار نزدیک است.
بسم الله
امسال در مراسم سالگرد رحلت حضرت روح الله (ره) دیدم که قرارگاه های سیار سپاه در محدوده حرم به نام “شهید حسن طهرانی مقدم” نامگذاری شده اند.
الان نوشتید “روز نابودی اسرائیل، ما بر دیوار محل شهادت سردار موشکی سپاه خواهیم نوشت: «اینجا انبار مهمات خدا بود و حاج حسن، مرد خدا بود».”
به ذهنم رسید اسرائیل که نابود شد، نماز جماعت به امامت امام امت سید علی خامنه ای را که خواستیم در صحن مسجد الاقصی بخوانیم ، بسپریم بالای همه ی قرارگاه های سیار سپاه پاسداران و بسیج و هلال احمر بنویسند “قرارگاه شهید حسن طهرانی مقدم؛ مردی که می خواست اسرائیل را نابود کند”.
انشاالله!
یا علی
به به… عجب تیتری!
اگر نتانیاهو، فرعون آخرین است، خدا نیز بلد است از «عصای خامنه ای»،
«عصای موسی» بسازد. ساخت! کم دستی نیست دست مولای ما. ریشه در «کف
العباس» دارد و نشانه ای از زخم عاشورا.
ممنون داداش حسینِ بی نظیر
سالاری به مولا..
۷۵ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
البته دلیل ترس بنی و شیمون از حاج حسن ریشه در کجا داره؟
کسی نمی دونه؟ خب خودم میگم:
جنگ ۳۳ روزه! پس آفرین به خودم.
روز اول بود یا دوم که تو اخبار گفت: امروز حزب الله ۶۰۰ موشک زلزال به سمت سرزمین های اشغالی شلیک کرد.
ما: بابا این حزب الله دیگه چه دیوانه است یه روزه کل مهماتش رو شلیک کرد.
اخبار روز بعد: امروز حزب الله ۱۲۰۰ موشک شلیک کرد.
ما: فک رو زمین! حزب الله این همه موشک از کجا آورده!
چند سال بعد:
اخبار: امروز سردار سرلشکر حاج حسن تهرانی مقدم در انفجاری در ملارد به شهادت رسید.
ما: این سرلشکر کجای سپاه بود که ما ندیده بودیمش؟
چند وقت بعد
آقا تو نماز جمعه: هر جا درگیری با اسراییل با شه طرف دیگه درگیری ماییم! مثل جنگ ۳۳ روزه.
ما: آقا چه خبره؟ صاف و پوست کنده داری همه چی رو میگی!
تازه فهمیدیم حاج حسن آشپز قابلی بوده که آش های روغن دارش تو جنگ ۳۳ روزه سرو می شد! که باعث شد طرف زیر گلوش بی چسب رازی بچسبه!
همه رازی از چسب یک وجب روغن روی آش!
سلام بر شهیدی که رژیم صهیونیسمی برای شهادتش ازسال ۱۳۷۸ نقشه کشیده بود.
و بعد از شهادتش هم ۳ روز تعطیلی رسمی اعلام کرده بود.
سلام بر شهیدی که گفته بود روی قبرم بنویسید که اینجا مدفن کسی است که می خواست اسرائیل را نابود کند.
اینو به کسی نگو.
سال ۱۳۷۸ تو اسرائیل یه بمب مشتی ول شد.
نه، کار ایشون نبود.
خدا قوت.
سلام
وقتی گوساله سامری از موشک های سردار سپاه اسلام می ترسد، «گوساله های بی بی سی» لطف کنند خفه باشند.
چند بار این جمله رو خوندم. کولاکه…
و مجموعش و همه عشق ما به شهدا و نابودی اسرائیل… یه روزی سربازای سیدعلی بالاخره این لکه ننگ رو از روی زمین پاک می کنند به مدد امام زمان(عج)
انشاءالله
من مسلمانم، شیعه ام و مذهبم جعفریست، جعفری اثنی عشری!!!
چه خوب میشد اگر می دانستم آنکه مذهبم به نامش شناخته
می شود، کیست؟
به نام می شناسمش، به نسب و به مقام نیز. ولی این مقام که
می گویم فقط نام آن و نه بیشتر!!!
که اگر به شناخت مقام باشد، مفضل، جابر ابن حیان و عنوان بصری به شناخت نزدیک بوده اند.
باری! غصه ی درازی دارد این فقه جعفری…
از بس شیطان صفتان تاریخ عرصه را تنگ کردند بر مرام و سنت پیامبر، از
پس پیامبر آنچه حادث شد، سقیفه و صلح و عاشورا و اسارت…
تا اینکه فرصتی پدید آمد، همین که حکومت نامشروع و جائر بنی امیه
ساقط شد و تا شکل گیری حکومت غاصب عباسی، در همین زمان کوتاه
دو امام عزیز تمام همت خود را صرف تبیین معارفی کردند که سالها بود
حاکمان سعی در مخفی کردن و از بین بردن آن ها داشتند.
کامل این متن در:
http://saleky.persianblog.ir/
سلام همسنگر
برای حمایت از ولایت و ثبت شدن وبگاه شما در بزرگترین دایرکتوری و لینک باکس حامیان ولایت به عنوان نویسنده ارزشی، ۶ وبلاگ زیر را لینک کرده
و اطلاع دهید تا وبگاه زیباتون در دایرکتوری و لینک باکس ثبت گردد.
پایگاه اینترنتی مقتدر مظلوم
http://leader-khameneie.blogfa.com
ولایت سیّد علی
http://velayatkhamenei.blogfa.com/#
بسیجی بی ادعا
http://basijweb.blogfa.com/
حامی رهبر
http://leadersponsor.blogfa.com/#
انفجار نور
http://enfejarnoor.blogfa.com/
پایگاه اطلاع رسانی استقامت
http://esteghamat.blogfa.com/
بعد از لینک کردن
این گوشه نما رو در قسمت تنظیمات وبلاگه خود قرار دهید
این گوشه نما به عنوان مهری است برای شما
اللهم ارزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک
در پناه خداوند منان
[گل][گل][گل][گل][گل][گل]
ردای مقاومت بر تن ایستاده ایم تا محو این غده سرطانی
شما هم با قلمتان قلب اسرائیل را نشانه گرفتید
قلبی که عن قریب است سکته کند…
احسنت
خدا قوت
لا حول ولا قوه الا بالله
“سنگ مزار حاج حسن اما، دفتر مشق آزادی قدس است. شهادت، همه آرزوی سردار ما بود.”
و درست یک شب بعد از شهادت، در رویای صادقه ام، چقدر خوشحال و خرسند وارد قطعه ۲۶ شدید!
هنوز هم، مبهوتم از این رویا، که نصیب من کمترین شد…
ما آن قدر اسطوره داریم که گاهی از برخیشان فراموش می کنیم… اظهارات دشمنان و یاوه گویان دوباره آنها را به یاد ما می اندازد و شوری به پا میکند…
شهید تهرانی مقدم از آن دسته است… جسارت اخیر به ساحت قدسی او ما را بیدار کرد… باز هم از او و راهش بگویید و بگوییم…
یادداشت:
مردی که خواب را از چشمان دشمن ربود.
مطلب جالبی است…
از مشهد و از جوار امام رئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام؛
۳۱۲* حضرت امام رضا علیه السلام:
شیعیان ما از سرشت ما خلق شده اند و به نور خدایی می نگرند و در رحمت خداوند غوطه ورند و به کرامت الهی رستگارند…
(بحار الانوار، ج ۶۵، ص ۱۶۸)
“سردار زیرک سپاه خامنه ای، حتی از سنگ قبرش هم مسئله درست کرده برای اسرائیل.”
شادی روح ملکوتیش صلوات.
زیبا بود. ممنون
بی نیازی (به جای گفت و شنود)
در سالروز شهادت مولا و مقتدایمان حضرت امام جعفر صادق علیه السلام، ستون گفت و شنود امروز را به روایتی از آن بزرگوار و نشانه هایی از مصداق تحقق یافته آن در جمهوری اسلامی ایران اختصاص می دهیم؛
منصور دوانیقی، خلیفه عباسی در نامه ای خطاب به ایشان نوشته بود؛
«ای جعفربن محمد! چرا شما نیز مانند دیگران نزد ما نمی آئید و با ما رفت و آمد نمی کنید؟»
و حضرت در پاسخ نوشتند؛
«نه ما کاری کرده ایم که به خاطر آن از تو بیم داشته باشیم و نه تو از امور آخرت چیزی در دست داری که به امید آن نزد تو رفت و آمد کنیم. نه در نعمتی هستی که تو را گوارا باد بگوئیم و نه مصیبتی که تو را تسلیت بدهیم. پس نزد تو بیاییم چه کنیم؟»
رابرت گیتس، رئیس وقت سازمان سیا در توضیح ناکامی آمریکا در مقابله با جمهوری اسلامی ایران طی گزارشی به سنا گفته بود؛
«ایران خود را بی نیاز از ما می داند و از ما چیزی نمی خواهد بنابراین امتیازی هم نمی دهد و با خواست ما مقابله هم می کند».
عالی بود.
خدا قوت…
در مکتب امام
مستضعفین کمک انبیاء بوده اند
تمام ادیان آسمانی از بین توده ها برخاسته است و با کمک مستضعفین بر مستکبرین حمله برده است.
مستضعفین در همه طول تاریخ به کمک انبیاء برخاسته اند و مستکبرین را به جای خود نشانده اند.
در اسلام پیغمبر اکرم از بین مستضعفین برخاست و با کمک مستضعفین مستکبرین زمان خودش را آگاه کرد یا شکست داد.
صحیفه نور ـ ج ۶ ـ ص ۱۸۹
سلام بر حسین*
لبیک یا حسین
چند وقتی هست که مرا مبتلای خودت کردی
السلام علیک یا جعفربن محمد الصادق(ع)
باز از دعای مادر نام آشنای ما
امشب بساط روضه به پا شد برای ما
خون گریه می کنند تمام ستاره ها
همراه چشم های زمین، پا به پای ما
از بوی دود و آتش کوچه مشخّص است
بوی مدینه می دهد این گریه های ما
یک عدّه از سقیفه شبیه مغیره باز
خون کرده اند بر جگر مقتدای ما
با ریسمان و هیزم و آتش رسیده اند
تا که نمک زنند به زخم عزای ما
یک پیرمرد پای پیاده! چه روضه ای!
خاکی به سر کنید از این ماجرای ما
شیخ الائمه و سر عریان عجیب نیست؟
این ها شده است غصّه ی بی انتهای ما
مرثیه امام صادق(ع) با نوای حاج منصور ارضی(عرشی):
http://zaerin.ir/media/s14.mp3
اشعار سید حمیدرضابرقعی با مداحی حاج محمود کریمی
در شب شهادت صادق آل محمد(ع):
http://hosenih.mihanblog.com/post/2154
خدا قوت
سلام من به بقیع و به غربت صادق…
http://uploadtak.com/images/c7917_arzibaghi.mp3
یا امام جعفر صادق(ع)
منصور، بی حرمتی به آل عبا چند می کنی
شب مرغ را اسیر کمند می کنی
بر من هر آنچه خواست دلت نا روا بگو
اما بیا به مادر من ناسزا نگو
“شهادت شیخ الائمه امام جعفر صادق(ع) بر شیعیان جهان تسلیت.”
آجرک الله یا بقیة الله
شهادت آقا امام جعفر صادق (ع) بر اهالی قطعه ۲۶ تسلیت باد.
امام صادق (ع):
دوست ندارم جوانی از شما را ببینم مگر آنکه صبح کند و رفت و آمدش در یکی از دو حالت باشد: یا عالم یا محصل
به محضر حضرت حجت، امام خامنه ای و همه دوستان تسلیت عرض می کنم.
بسیار زیبا بود این مطلب
امروز یه کارگاه سایبری برگزار شد. وسط یکی از کلاس ها در حال مرور یه وبلاگی که تو صفحه بزرگ سالن هم پخش می شد، کاملا اتفاقی عکس شما آمد رو صفحه
و من نفوذ بالای شما تو بسیجیای اینجا رو هم دیدم. استاد هم که این عکس العمل بچه هارو دید گفت: خوب افسر جنگ نرم باشی و آقای قدیانی رو نشناسی؟
اگه راست میگی و ادعای ملسمونیت میشه به جای پاچه خوری این و اون اگه مردی یه طرح درباره خبر زیر بزن تا باورم بشه واقعاً در خط رهبری نه پاچه خور دنیا
حبس و شلاق برای طلاب جوان و انقلابی بروجرد
رجا چندی پیش در اینباره نوشت: در حالی که رهبر انقلاب بارها نسبت به برخوردهای تند با جوانان انقلابی ابراز انزجار کرده و در فرمایشات خود ضمن دعوت از همه برای پایبندی به اخلاق اسلامی و قانون تاکید کردند: “مبادا کسانی به بهانهی این حرف جوانان انقلابی را به عنوان جوانهاى تند، مورد ملامت و شماتت قرار بدهند؛ نه، من همهى جوانهاى غیور کشور را، جوانهاى مؤمنِ انقلابى کشور را فرزندان خودم میدانم و پشت سر آنها قرار میگیرم؛ من از جوانان انقلابى و مؤمن و غیور حمایت میکنم” اما رویه برخور با جوانانی که بنابر احساس تکلیف شرعی و دینی خود اقدام به امر به معروف و نهی از منکر میکنند، هنوز ادامه دارد.
حکم دادگاه ویژه روحانیت که در آن سه تن از طلاب ناهی از منکر بروجرد را به شلاق، حبس و نفی بلد محکوم کرده است، با اعتراض و تجمع جمعی از طلاب بروجردی در مدرسه علمیه امام صادق علیه السلام این شهر همراه شد.
بنا به این گزارش، از اواخر هفته گذشته جمعی از طلاب و روحانیون بروجردی در اعتراض به در مدرسه علمیه امام صادق (علیه السلام) این شهر تحصن کردند.
ماجرا از آنجا آغاز شد که جمعی از طلاب و روحانیون بروجردی از چند سال پیش و در لبیک به فرمان رهبر معظم انقلاب، فعالیتهای علمی و فرهنگی خود را در باب امر به معروف ونهی از منکر، فرهنگسازی مقوله مهم حجاب و همچنین مطالبه عدالت و نظارت مردم بر عملکرد مسئولین آغاز کردند.
از جمله فعالیتهای این جمع نامهای به مسئولان شهر و استان بود که با امضای ۹۰ تن از طلاب و روحانیون منتشر شد. طلاب در این نامه با یادآوری نمونههایی مصداقی از روند بدحجابی، خواستار جلوگیری از آن شدند.
گسترش پدیده بدحجابی در اماکن عمومی شهری که زادگاه بزرگانی همچون آیت الله بروجردی بوده و بنا بر این بود تا قم ثانی شود باعث جریحهدار شدن احساسات و عواطف دینی اهالی بروجرد شده بود که بر این باور بودند از سوی مسئولان اقدام لازم برای جلوگیری از آن صورت نگرفته است.
طلاب و روحانیون پس از آن که پاسخی به این نامه از سوی مقامات مسئول دریافت نکردند، در مقابل یکی از کلانتریهای شهر بروجرد اقدام به تجمعی آرام و مسالمتآمیز کرده و از نیروی انتظامی خواستند تا با مظاهر فساد و بیبندوباری در بروجرد برخورد کنند.
پس از این تجمع مسئولان نهادهای امنیتی و انتظامی به جای پاسخگویی مناسب و منطقی به مطالبات قانونی طلاب، در برخوردی توهین آمیز سه تن از آنها را احضار و به مدت ۶ روز بازداشت کردند و بعد از آن نیز دادگاه ویژه روحانیت در حکمی عجیب متهم ردیف اول را به تحمل ۶ ماه حبس، ۳۰ ضربه شلاق، پرداخت یک میلیون ریال جزای نقدی و ۵ سال اخراج از شهر بروجرد و متهم ردیف دوم و سوم را هر کدام به ترتیب به تحمل یکصد روز حبس، ۲۰ ضربه شلاق و پرداخت پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم کرد.
پس از آن جمعی از طلاب و فضلای بروجردی در اعتراض به این حکم و دیگر رفتارهای نامناسب برخی از مسئولان بروجردی با طلاب ولایی و انقلابی در مسجد مدرسه علمیه امام صادق (علیه السلام) این شهر تجمع و اعلام کردند تا زمانی که مطالبات به حق مردم انقلابی بروجرد در مقابله روند بیحیایی در جامعه و همجنین موضوع برخورد تحکم آمیز و غیرقانونی که در چند سال اخیر با نیروهای انقلابی و ولایی توسط برخی از نهادها صورت گرفته است، رسیدگی نشده به اعتراض خود ادامه خواهند داد.
ما اگر بر نام حیدر عاشقیم؛
شیعه درس امام صادقیم؛
شیعه اشکیم، اشک جعفری؛
اشک او کرده به دلها رهبری؛
شهادت رییس مذهب تشیع حضرت امام صادق(ع) بر اهالی قطعه ۲۶ تسلیت….
……………………………………..
………………………………..
چقدر زیباست…
بوی گل رز می دهد رد پای شهدا در قطعه ۲۶
با سلام و خسته نباشید.
با مطلب <>
منتظر نگاهتون هستیم.
یا علی
بسم الله
غزل برای مدینه به وزن ماتم شد
ردیف شد غم قافیه داشتم غم شد
دوباره دست امیری طناب را حس کرد
و صادقانه بگویم علی مجسم شد
دوباره شهر غزل بوی سوختن می داد
شبیه حادثۀ کوچه! هم نشد، هم شد
نشد- زمان علی ناسزا نمی گفتند
اگر چه بی ادبی ها به اسم اعظم شد
و شد- به خاطر این که از آسمان مردی
«زمینه های زمین خوردنش فراهم شد»
…………….
تسلیت باد شهادت رئیس مکتب شیعه حضرت امام صادق (ع)
یا علی
امام صادق علیه السلام:
بر شما باد تلاوت قرآن، زیرا درجات بهشت به تعداد آیات قرآن است.
چون روز قیامت شود، به خواننده قرآن گویند: بخوان و بالا برو!
و هر آیه ای که بخواند، یک درجه بالا میرود.
امالی شیخ طوسی، ص۲۰۲
مهدی جان اجرکم الله فی مصیبت جدک
دانشجویان در اعتراض به انتشار فیلم توهینآمیز به ساحت پیامبر اکرم(ص) فردا (پنجشنبه) ساعت ۱۲ مقابل سفارت سوییس در تهران تجمع میکنند.
در ضمن دانشجویان نماز ظهر و عصر خود را مقابل سفارتخانه سوییس در تهران اقامه میکنند.
البته تجمع در قسمت حافظ منافع آمریکا در سوئیس هست…
آدرس: پاسداران (گلستان پنجم) خیابان شهید موسوی
نبش کوچه پایدارفـرد (امیرابراهیمی سابق) پلاک ٣٩
اکبر آقا آخر مرد…
تمام شد و رفت!
آب شد و رفت!
لطفا براش فاتحه ای بخونید…
۷۳ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
نتانیاهو کلا از سنگ می ترسد؛ چه رسد به سنگ مزار حاج حسن! 🙂 🙂
برای زودتر مستجاب شدن آرزوی شهید طهرانی مقدم؛
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
روی گل محمدی از اشک، تر شدهست
با ما مصیبتیست که عالم خبر شدهست
با ما مصیبتیست که ورد زبان شده
با ما مصیبتیست که خون جگر شده ست
دشمن به فتنه سنگر تصویر را گرفت
لشکر نبردهایم و نبردی دگر شده است
آن سوی خندهها، همه دندان گرگ بود
اینک زبانشان به دهان ، نیشتر شده ست
از هیچ زادهاند و پی هیچ، زیسته
شیطان ، بر این جماعت ابتر، پدر شده است
نمرود تیر بسته به زیبایی خدا
زیبایی خدا ، به خدا بیشتر شده است
عالم، هنوز در صلوات است و همچنان
این رایت نبی ست که بر بام، بَر شده است
“میلاد عرفانپور”
…………….
پرواز (گفت و شنود)
گفت: مدیر رادیو آمریکا گفته که فقط تعداد اندکی از ایرانیان فراری که توسط این رادیو استخدام شده اند قابلیت یادگیری کار رسانه ای را دارند.
گفتم: منظورش چیه؟
گفت: او می گوید علت اخراج اعضای استخدام شده اپوزیسیون در رادیو آمریکا به همین علت بوده و اپوزیسیون نباید نسبت به اخراج آنها تصور دیگری داشته باشد.
گفتم: خب! دیگه چی؟!
گفت: گله کرده است که چرا سرکردگان گروه های اپوزیسیون افرادی را که استعداد کار خبرنگاری ندارند به آنها معرفی کرده بودند.
گفتم: در جریان آزمون هوش به یارو گفتند؛ چندتا حیوون پرنده نام ببر، یارو گفت؛ کلاغ، لاشخور، جغد و الاغ، بهش گفتند؛ الاغ که پرواز نمی کنه؟ و یارو گفت؛ بذارین بیاد. خره دیگه، یکدفعه دیدی پرید!
…………………………………………………..
می خواهیم آغاز کنیم روزشمار سقوط اسرائیل را…!
.
..
…
آری!
موشک!
سلاح خدا!
قـلب اســرائیل!
سنگ مزار حاج حسن!
به به! جمله را عشق است؛
کم دستی نیست دست مولای ما!
باید مستند «آرزوهـای موشـکی» را ساخت!
«خامنه ای در اجلاس، مچ سران اسرائیل را خواباند!»
نشان به نشان برد موشک های حاج حسن!
خون شهید، مفت زمین نمی ریزد!
این جا انبار مهمات خداست؛
اوج آرزوهـای موشکی!
کـتیبه مقاومـت!
سنگ مزار!
انقـلاب!
آری!
…
..
.
می خواهیم آغاز کنیم روزشمار سقوط اسرائیل را…!
امریکا هم نشون داد که در دشمنی با ما نفاق نداره!! زهرش رو ریخت. چه زهر متعفّنی هم بود!!
به قول داداش؛ حداقل به شیعه توهین میکردید؛ نه به همهی مسلمونا! تو این گیر و دار بیداری اسلامی!! یعنی رسما دارند گور خودشونو میکنند! احمقها!!
انتشار کتاب جدیدتون، “ماشاالله حزب الله” مبارک باشه.
http://www.irdc.ir/fa/book/915/default.aspx
“آقا” انشاالله بیست و هشتم میخواد بیاد مازندران. انشاالله خدا قسمت کنه بتونیم زیارتش کنیم…
پیام “رهـــــبــــر مــعــظــم” در پی اهانت نفرتانگیز دشمنان اسلام به ساحت نورانی پیامبر اعظم(ص):
http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=20963
به امید آن روز…
امثال قدیانی کاری به بچه هایی ندارد که از فقر پدر تمام هستیشان در خطر است! زیرا زدودن فقر و مبارزه با آن سواد می خواهد، فداکاری می خواهد……………
آقا سید نگفتین چرا نقطه چین شده؟؟
دل من، دل نیست؛ سنگ خاراست اما عظمت ایمان شهدای جنگ تحمیلی، حتی دل سنگ را هم آب می کند.
…………………………
وقتی می گویم ولایت مدار هرگز استعداد آنچنان در کاری ندارد بیراهه نگفتم. آقا دلش سنگه!!! آنهم سنگ خارا. به خدا ضد نویسنده ای. خاک بر سر این مردم که نویسنده آن می شود بسیجی ایست بازرسی!!!
بسم الله…
و …روز شمار سقوط اسراییل آغاز می شود..
حاج حسن بشمار..
روز ها را بشمار..