ادبیات ۱۷ شهریور

شما به عنوان دبیر سیاسی روزنامه جوان، یا یکی از دوستان این گروه، یا حتی سردبیر و مدیر مسئول، اصلا خود من یا توی خواننده، اگر ازمان بپرسند؛ فقط یک شهید از خیل شهدای روز ۱۷ شهریور را نام ببرید، آیا پاسخ، تکان دادن سر به علامت تاسف نیست؟! گیرم شهیدی هم می شناسیم! چه کرده ایم برایش؟ وااسفا! اگر رژیم شاه، «جسم بی جان» شماری از شهدای مقطع انقلاب اسلامی را به دریاچه نمک انداخت، ما نیز «جان بی جسم» ایشان را به نمک زار نسیان فرستاده ایم. نیک اگر بنگریم، «السابقون» همین شهدا هستند که هنوز جبهه و جنگ نشده، رسم پرواز آموخته بودند. با این تلنگر، نکاتی می نویسم:

یک: خلاصه کردن شهدای جمهوری اسلامی در شهدای ۸ سال دفاع مقدس، شهدای چهره و ایضا شهدای ترور، ظلم در حق شهدای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی است. قطعا دودمان پهلوی برچیده نمی شد، انقلاب اسلامی پیروز نمی شد و حماسه غرورآمیز دفاع مقدس به وجود نمی آمد، اگر نبود خون شهدایی نظیر شهدای ۱۷ شهریور. من حتی می خواهم بگویم یوم الله ۹ دی در داخل مرزهای جمهوری اسلامی و ایام خوش بیداری اسلامی در خارج از مرزها، همه و همه محصول جوشش خون شهدای مقطع انقلاب اسلامی مثل ۱۵ خرداد و ۱۷ شهریور است. برای رسیدن به این پیچ تاریخی، حقا که اولین خون ها را همین شهیدان دادند، اما تمام دانسته های ما درباره ایشان محدود شده به دانستن نام قبلی میدان لاله!

دو: در مقطعی حساس از تاریخ هستیم که اغلب کشورهای غرب آسیا با انقلاب دست و پنجه نرم می کنند و در این راه سخت، مدام شهید می دهند. کاش مستندسازی، مورخی، نویسنده ای، اهل هنری، اندکی شهدای مقطع انقلاب اسلامی ۵۷ را از گمنامی درآورد و مثلا از تشابهات فراوان شهدای انقلاب اسلامی و شهدای بیداری اسلامی روایت کند.

سه: بهترین راه شناخت تاریخ، شناخت آدم های تاریخ ساز است. چرا ما از نهضت جنگل کم می دانیم یا به عبارتی هیچ نمی دانیم؟! زیرا که «میرزا» را نمی شناسیم. جای بدی نیست برای اعتراف. من لابد از آن همه شهید ۱۷ شهریور، شهیدی را نمی شناسم، که وقتی خواهرزاده ام از یوم الله ۱۷ شهریور سئوال می کند، می مانم چه جوابش دهم! تو وقتی شهدای ماجرایی را نمی شناسی، کدام معرفت را نسبت به اصل ماجرا می خواهی داشته باشی؟! مکرر رهبر انقلاب، من و شمای نسل جوان را از عدم معرفت نسبت به تاریخ معاصر به خصوص تاریخ منتهی به بهمن ۵۷ بیم داده اند. مایی که حتی یک شهید از روز مهمی در مایه های ۱۷ شهریور نمی شناسیم، به طریق اولی ابعاد پیدا و پنهان این روز را هرگز نخواهیم شناخت.

چهار: در این همه نادانی، البته که به جز تنبلی خودمان، غفلت رسانه های خودی بیداد می کند. به این ۲ مورد اضافه کنید غرض و مرض برخی اصحاب تاریخ را. از انسان هایی که خود می پسندند «چهره» می سازند و از روزهایی که خود می خواهند، «یوم العیار» خلق می کنند. نتیجه این می شود که ما عنوان «ادبیات قبل و بعد از کودتای ۲۸ مرداد» را زیاد می شنویم، اما حتی خودهای مان جرئت نمی کنند از «ادبیات قبل و بعد از ۱۷ شهریور» یاد کنند! و مثلا یادی کنند از «در خیابان ژاله، می روید هزار لاله». واقعیت دردآور این است که ما به تناسب حماسه آفرینی های مان، خلق هنر نمی کنیم، و اگر هم هنری خلق می کنیم، عُرضه عَرضه آن را نداریم. بر عکس ما، جماعت روشنفکر و اپوزیسیون. بی آنکه حماسه درست درمانی داشته باشد، هنرش را خلق می کند! و بی آنکه هنر فاخری داشته باشد، آن را در بوق می کند!

پنج: متاثر از بند فوق، جملگی بعد از شنیدن عنوان «تاریخ معاصر ایران»، یاد مصدق می افتیم و فروغی و علم و که و که! گویا تاریخ معاصر ما جز این اسامی، آدم دیگری ندارد! اما یک سئوال اساسی. سهم شهدای جمعه سیاه در تاریخ معاصر ایران، آیا اندازه بردن یک نام ساده هم نیست؟! من اصلا کاری ندارم که چه کسی از چه زاویه ای چه کتابی نوشته. فقط یک سئوال می پرسم. هیچ فکر کرده اید چرا درباره آدم بدهای تاریخ معاصر، بیشتر منبع برای تحقیق و کتاب برای رجوع وجود دارد، تا آدم خوب های همین تاریخ؟! و آیا عجیب نیست که عصر دوم خرداد، راه به راه کتاب خاطره از شاه یا درباره شاه توسط عناصر دست چندم دربار چاپ و تجدید چاپ می شد؟! آن زمان دست اندرکاران تساهل و تسامح، سر ما را گرم کرده بودند به اینکه؛ این دست از کتب پر است از زشتی ها و پلشتی های شاه، یا اینکه؛ خمینی را نمی شود شناخت، الا به شناخت ضدش! من واقعا مانده ام؛ اگر این قاعده یک فرض است، پس چرا عکسش اجرا نمی شود و از امام، رمان درست درمانی، نوشته نمی شود؟! و فیلمی هم اگر ساخته می شود، می شود «فرزند صبح»؟!

شش: گمان دارم علاج بسیاری از این آلام، افزایش معرفت ما نسبت به شهدای مقطع انقلاب است. شهدا را… شهدای هیچ مقطعی از تاریخ را دست کم نگیرید! برکاتی است در بردن نام شان و خیراتی است در گفتن مرام شان. الحمدالله ما مثل بعضی ها نیستیم که دست مان کوتاه باشد از دامان شهید. ما آنقدر شهید داریم که نیازی به «شهید سازی» با کمک «بی بی سی» نداریم. در این باب، خیلی کارها می توان کرد. در بند ۲ نمونه ای نوشتم. چه خوب است که در گلزار شهدای هر شهر، شهدای مقطع انقلاب مشخص شوند. به بهانه های مختلف با خانواده این شهدا مصاحبه شود و زندگی نامه شان منتشر شود. همیشه حسرت می خورم از عمر کوتاه آوینی. کاش بود و «روایت فتح» شهدای مقطع انقلاب اسلامی را برای مان مستند می کرد. در نبود چنین مستندی است که زبان خواهر ندا آقاسلطان دراز می شود؛ خون شهدای راه بیداری اسلامی را ادامه دهنده خون خواهرش -بخوانید کشته راه بی بی سی!- می شمرد و بعد، به سردار مظلوم ما شهید حسن تهرانی مقدم اهانت ها می کند. متاسفانه در اینجا، فقط جناب مدعی العموم ساکت نیست، بلکه هنر من و تو هم ساکت است! مایی که حتی ندا را می شناسیم، اما «شهدای راه انقلاب اسلامی» را نه. ناشی از همین فقدان معرفت است که فعال نیستیم؛ منفعل ایم! اهل کنش نیستیم؛ واکنش نشان می دهیم! خانواده آنکه قربانی مکر فتنه گران شد، زبان باز نمی کرد، اگر صدا و سیمای ما زبان خانواده شهدای مقطع انقلاب اسلامی می شد. و نشان می داد کدام خون، ادامه دهنده کدام خون است. ما زیاد می گوییم؛ «بیداری اسلامی در امهات و اصل کاری ها، -نه فروع و حواشی- متکی بر انقلاب اسلامی است»، اما برای اثبات بهتر و زیباتر گفته های خود، چه خوب که از زبان هنر استفاده کنیم. آیا شعار ملل مسلمان معترض به حکام جور و ستم، همان آرمان شهدای ۱۷ شهریور نیست؟! اگر هست، باید «رسانه ملی» را مخاطب قرار داد که؛ پس مستندت کو؟!

***

حرف حسابم چیست؟! خلاصه می کنم؛ اگر شهدا سرمایه ما هستند، پس ۱۵ خرداد و ۱۷ شهریور، هنر و ادبیات می خواهند، نه ۲۸ مرداد. روزی که به کودتا مصدق رفت و شاه آمد، شام ما بود. این، روز ما نیست که اینقدر من و تو را سرگرمش کرده اند. دوستان! بیاییم داستان ۱۷ شهریور را بنویسیم. گور بابای آنکه ۲۸ مرداد آمد و گور بابای آنکه ۲۸ مرداد رفت! به خدا کم از ادبیات نخوانده ام. مشتی ابیات روحوضی را اگر «هنر» ندانیم، باور کنید ۲۸ مرداد اصلا ادبیات ندارد! حماسه را شهدای ملت در یوم الله ۱۷ شهریور آفریدند؛ ۲۸ مرداد صاحب ادبیات شد! حکایت پادشاه لخت و پسرک گستاخ باید فریاد زد: بر تن ۲۸ مرداد، لباسی که نیست، اتفاقا همین جامه ادبیات است. خود گفتند و خود خندیدند و ما هم ساده، باورمان شد! دوست دارم بسرایم: «ژاله» بر وزن «لاله» نیست. بر وزن «گلوله» است. آه خون، گلوی شاه را گرفت. هر چند سمیه و فاطمه مجنون شدند. ژاله قبلا هم نام میدان ما نبود. با ما نبود. ماه شاهد است که چگونه این میدان، سرویس می داد به تانک دژخیمان تا «الله اکبر» پرپر شود! هم کفو لاله، «لیلا» بود که غروب آن جمعه سیاه، روی ژاله خط کشید، با خون شوی شهیدش. نه! سواد خواندن «وصیت نامه» ندارند، کسانی که می گویند؛ ۱۷ شهریور ادبیات ندارد!

جوان/ ۱۹ شهریور ۱۳۹۱

این نوشته در یسار ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. م.طاهری می‌گوید:

    بسم الله…

    خیلی قابل تامل بود. ناراحت شدم از خودم.

  2. بچه آدم می‌گوید:

    کاش بود و «روایت فتح» شهدای مقطع انقلاب اسلامی را برای مان مستند می کرد.
    …….
    …….
    کاش بود سید مرتضی آوینی… شهیدان را شهیدان می شناسند.

  3. آزاد اندیش می‌گوید:

    سلام؛
    قبل از خواندن، تولد شهید مصطفی احمدی روشن رو تبریک می گم

  4. سعید می‌گوید:

    آدم ناراحت میشه وقتی میبینه که از دستش کاری بر نمیاد. من که نه مستند سازم نه نویسنده نه هنرمند…
    هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی…
    کاش منم میتونستم یه قدمی بردارم…

  5. آزاد اندیش می‌گوید:

    خیلی موافق این حرفتون هستم:

    “کاش مستندسازی، مورخی، نویسنده ای، اهل هنری، اندکی شهدای مقطع انقلاب اسلامی ۵۷ را از گمنامی درآورد و مثلا از تشابهات فراوان شهدای انقلاب اسلامی و شهدای بیداری اسلامی روایت کند.”

  6. حی علی الجهاد می‌گوید:

    شرمنده شدیم! نه شناختی داریم نه اطلاعاتی و نه …
    هیچی نگم انگار بهتره!

  7. آزاد اندیش می‌گوید:

    هر چه از روی کنجکاوی به خانوم لاجوردی اصرار کردیم بگوید، می گوید؛ نمی توانم! یادآوری آن روزها قلبم رو آزار می ده…

  8. حی علی الجهاد می‌گوید:

    به روزیم:

    دولت ملی؛ آیا اصول‌گرایان، اصلاح‌طلبان را به قدرت بازمی‌گردانند؟

    قطبی که دارد آب می‌شود …

  9. آزاد اندیش می‌گوید:

    تقدیم به شهدای ۱۷ شهریور:
    آن لاله ها که خون بر رگِ خیابان شدند
    یک ژاله خط زدند و نام این میدان شدند
    گر جــسـم بود سپری بین بـنـد و آزادی
    خطی برای مشیِ جنگیِ مردان شدند
    الله اکبرشان پـیچـید به گوشِ بــیـــداری
    گویی به خط خون وصیت شیران شدند
    “ا.ع آزاد اندیش”

  10. ستاره خرازی می‌گوید:

    مصدق از نگاه امام خمینی
    http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=160558
    ۱۷شهریور و یادگارهایی که ویران شد
    http://www.tarikhirani.ir/Modules/News/Phtml/News.PrintVersion.Html.php?Lang=fa&TypeId=All&NewsId=2551
    پیام امام خمینی به مناسبت سالگرد ۱۷ شهریور در سال ۶۰
    http://www.jahannews.com/vdchvxniq23nkkd.tft2.html
    قیام ۱۷ شهریور به روایت تصاویر
    http://www.irdc.ir/fa/content/22378/default.aspx
    پرونده کشتار ۱۷ شهریور توسط کدام نفوذی ها مختومه شد؟
    http://rajanews.com/Detail.asp?id=89077

  11. فاران (نه وبلاگ فاران) می‌گوید:

    شهید سید حسن حسینی سرباز وظیفه ای که در روز ۱۷شهریور پس از تمرد از تیراندازی به طرف مردم به سمت فرمانده خود شلیک کرد. او آذری و از خانواده ای مذهبی بود. روحش میهمان اباعبدالله باشد…

  12. ف. طباطبایی می‌گوید:

    کم کاری شدید هم از خودمون و هم از رسانه ها!!
    تلنگر خوبی بود.

  13. به جای امیر می‌گوید:

    سند (گفت و شنود)

    گفت: روزنامه هاآرتص فاش کرد که فراخوان سفیر کانادا از ایران، پاسخ اهانت به اسرائیل در اجلاس تهران بوده است.
    گفتم: خوشا به حال باغبانی که شغال از او قهر کند.
    گفت: رسانه های آمریکایی و اروپایی هم این اقدام را برای انحراف افکار عمومی از موفقیت ایران در اجلاس تهران ارزیابی کرده اند.
    گفتم: پس بگو که چرا سایت وابسته به سرکرده حلقه انحرافی هم دقیقا همین ایام را برای اهانت و ناسزا به حضرت آیت الله مصباح انتخاب کرده است!
    گفت: ای ول! آرزوی حلقه انحرافی آن است که اعتراض ملت مسلمان و انقلابی ایران را به عنوان یک سند برای اثبات وفاداری خود برای مدیران بیرونی این حلقه فاکتور کند!
    گفتم: می گویند در دوران مشروطه یکی از همین قماش به سفارت انگلیس پناهنده شده بود. سفیر از او پرسید؛ از کجا اطمینان داشته باشیم که تو همپیمان ما هستی؟ و یارو گفت؛ قربان! فلان آقا که در دشمنی او با انگلیس شکی نیست، با دو لب مبارک خودش به من فرمود؛ خجالت بکش مرتیکه!

  14. فدایی همت می‌گوید:

    سلام بر اهالی با صفای قطعه. از زیارت بهشت زهرا بر میگردم. جمعه ۱۷شهریور اونجا بودم. براستی هیچ کم از سفر جنوب نداره. از حوالی قطعه ۲۶ بوی بهشت رو میشد استشمام کرد. چقدر شهید گمنام داشت. آدم اونجا بیشتر احساس حیات میکنه تا خیابونهای دور از معنویت تهران. مزار نمادین شهید همت و مزار زیبای شهید چمران رو زیارت کردم. شهید پلارک هم، سر مزارش برو و بیایی بود. روضه امام حسین می خوندند و گریه میکردند. بعضی ها هم پشت حجله ایشون پارچه سبز حاجت گره میزدند. اما هر چی گشتم، مزار شهید بزرگوار، اکبر قدیانی رو پیدا نکردم، فکر میکردم ردیف ۴۳ هستند، اما حیف… توفیق نداشتم. عزیزی میگفت: شهدا ناز دارند، نیاز کن.
    خیلی دوست داشتم شهدای ۱۷ شهریور رو زیارت کنم، اما نمیدونستم کدوم قطعه به نام این شهداست.
    ای کاش یک “کتابچه راهنمای زائر” وجود داشت یا یک “دایره المعارف شهدای بهشت زهرا”، تا بتونیم هر شهیدی رو به راحتی پیدا کنیم. شاید هم باشه و ما بی خبریم؟ انشاالله یه یا علی بگیم و تهیه چنین کتابی رو آغاز کنیم.
    انگیزه این زیارت رو مدیون اهالی قطعه ام. باز هم سپاس

  15. فدایی همت می‌گوید:

    دقت کردید؛
    ساعت قطعه، حدود ۸ ساعت و ۶ + ۲۰ دقیقه، جلوتر از زمان رسمی است.

    (تحلیل ۸ سال و ۸ ماه دفاع مقدس در قطعه ۲۰:۰۶!!!! سبحان الله!!!)

    دیگه زیادی السابقون السابقون شدین، آرومتر برین ما هم برسیم…

  16. پیرمرد می‌گوید:

    درد بزرگی را طرح کردید. امید است حرکتی ایجاد شود.

    http://rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=137099

  17. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    خداییش درست گفتید؛ خیلی برای شهدای ۱۷ شهریور و انقلاب کم کار میکنیم…

  18. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    ۵ شنبه و جمعه با کاروان راهیان نور استانی رفتیم گیلان. سفر با صفایی بود(یادمان شهید املاکی، کوچه ۳۰ متر تا بهشت کومله و…)

    حرکت خیلی جالبی انجام دادن بچه های بابل. امیدوارم ترویج داشته باشه…

  19. دلخون می‌گوید:

    آقای قدیانی،

    این رنگ آبی که توی بعضی از مطالبتون استفاده میکنید، چشم رو اذیت میکنه… آبیش اگر پررنگ بود خیلی خوب میشد…

  20. چای پولکی می‌گوید:

    سلام
    وقتی دولت منحوس اصلاحات، کلمه انتحاری (به معنای خودنابودگری) را جایگزین واژه استشهادی (به معنای شهادت طلبانه) می کنه، انتظار دارید به مصادیق مفهوم بلند شهادت وفادار باشه؟!
    مگه به شهدای دفاع مقدس خیانت نکردند که توقع دارید، قدر شهدای ۱۷ شهریور رو بدونند؟!

  21. فدایی همت می‌گوید:

    بخشید جسارتا کاروان راهیان نور استانی فقط برای آقایون بوده؟
    چه نهاد یا ارگانی میبره؟

  22. سیداحمد می‌گوید:

    مثل همیشه حرف حق و حساب زدید!
    چیزی نمیشود گفت الا اینکه لااقل سعی می کنم تا ۱۷ شهریور سال بعد، دانسته هایم از آن حماسه، این نباشد که الان هست!

  23. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    استاد شهید مرتضی مطهری:

    در روز ۱۷ شهریور در میدان شهدا آن طور که نقل می کنند و فیلم ها نشان می دهند؛ زنها بیشتر از مردها شهید دادند و این زنها بودند که در میدان شهدا نشستند و مورد رگبار ظالمانه دشمن قرار گرفتند و چقدر زن در آنجا شهید شد و این فاجعه ۱۷ شهریور نقطه عطف عجیبی در این انقلاب اسلامی بود. بعد از این تیر باران عجیب فکر می کردند که دیگر انقلاب را خواباندند؛ گفته شد که فرماندار نظامی وقت تهران رفت پیش شاه و گفت: قربان! تا ۲۵ سال دیگر خیالتان راحت باشد.
    ولی از فردای آن روز، دو مرتبه قضیه شروع شد. اگر زنان ما شرکت نمی داشتند، مطمئنا از فردای آن روز هر زنی دست بچه و شوهرش را می گرفت و می گفت دیگر نمی گذارم از خانه بیرون بروی، ولی از فردای آن روز بیش تر تشویق و ترغیب کردند و این فاجعه نه تنها وقفه ایجاد نکرد و چوب لای چرخ انقلاب نگذاشت، بلکه حرکت موتور انقلاب را شدیدتر و تندتر کرد…

  24. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    شهید محبوبه دانش آشتیانی
    http://www.sobh.org/web/Pages/Shohada/Shahid.aspx?Id=634

    جنازه را به مسجدی که آقای موحدی کرمانی در آن نماز می خواندند؛ منتقل می کنند. ایشان جنازه را شناسایی می‌کند و با پدرش تماس می‌گیرد و به او می گوید: شما در مسجد ما یک مهمان داری. پدرش می‌گوید چه کسی؟ آقای موحدی می‌گوید: دختر شما شهید شده و اینجاست.
    محبوبه دانش دختر هفده ساله شهید دکتر غلامرضا دانش بود که در روز ۷ تیر در حادثه بمب گذاری حزب جمهوری به شهادت رسید.
    محبوبه دانش یکی از خیل زنانی بود که در جریان راهپیمایی های منتهی به پیروزی انقلاب همواه حضور داشت، وی به دلیل زندگی در یک خانواده با ایمان و مذهبی با وجود سن کم از دانایی و آگاهی دینی بالایی برخوردار بود. دانش در جریان واقعه جمعه سیاه و کشتار مردم در میدان ژاله مظلومانه به شهادت رسید.
    روز شهادت نزدیکی‌های ظهر روز ۱۷ شهریور بود، مادر صدای تیراندازی‌ها را شنیده بود و دلش مثل سیر و سرکه می‌جوشید. با اولین زنگی که تلفن خورد، گوشی را برداشت. دوست محبوبه بود، پرسید: «محبوبه هنوز نرسیده خانه؟» مادر گفت «نه! مگر شما با هم نبودید؟» بعد هم جواب شنید که توی شلوغی از همدیگر جدا شده‌اند. یک ساعت بعد یک دوست دیگر محبوبه زنگ زد و سراغ محبوبه را گرفت. مادر بی‌خبر بود، اما سؤال آخر دختر مادر را به جنون رساند: «خانم دانش! لباس‌های محبوبه چه رنگی بود؟» دیگر مادر مطمئن شده بود که یک چیزی شده و نمی‌خواهند به او بگویند. پدر و مادر دیگر نمی‌توانستند در خانه بمانند، اما کجا باید دنبال محبوبه می‌گشتند؟ شروع کردند به تلفن زدن به این طرف و آن طرف، یک ساعت دیگر هم گذشت.
    باز تلفن زنگ خورد. این دفعه دوست دیگرش بود که با بغض می‌گفت: «تو مسجد امام هفت جنازه هست که یکی از خانم‌های همسایه می‌گوید؛ خیلی شبیه محبوبه است.» از کجا معلوم محبوبه من باشد، این را مادر می‌گفت، ولی پدر دیگر باور کرده بود که محبوبه اش شهید شده.
    به مسجد که رسیدند دم غروب بود، خادم اجازه داد که مادرش برای چند لحظه برود و جنازه ها را ببیند. خودش بود، آرام خوابیده بود، اگر جای گلوله‌ها نبود، شاید کسی باور نمی‌کرد که او شهید شده…

  25. جماران می‌گوید:

    در مکتب امام

    فقط مقاومتتان نجاتتان می دهد!
    باید بدانید در میدانی که قدم گذاشته اید، مواجه هستید با مشکلات بسیاری که تنها مقاومتتان نجاتتان خواهد داد. به هیچ وجه ترس و بیم به خود راه ندهید، که مبارزات کوبنده تان نشان داده است که نمی دهید.
    متحد شوید که در سایه اتحاد، پیروزیتان بر ابرقدرتان حتمی است.
    صحیفه نور، ج ۱۴، ص ۱۰

  26. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “«السابقون» همین شهدا هستند که هنوز جبهه و جنگ نشده، رسم پرواز آموخته بودند.”

    شهید ۷ ساله ۱۷ شهریور؛ رضا عظیمی
    http://www.sobh.org/web/Pages/Shohada/Shahid.aspx?Id=2445

    شهید ۱۰ ساله؛ ربابه تقوی کلاهی
    http://www.sobh.org/web/Pages/Shohada/Shahid.aspx?Id=1604

    شهید ۱۲ ساله؛ محمد صفایی
    http://www.sobh.org/web/Pages/Shohada/Shahid.aspx?Id=1640

    شهید ۱۲ ساله؛ فاطمه نوروزیان
    http://www.sobh.org/web/Pages/Shohada/Shahid.aspx?Id=2468

    شهید ۱۴ ساله؛ مرتضی دیانی
    http://www.sobh.org/web/Pages/Shohada/Shahid.aspx?Id=1570

    شهید ۱۵ ساله؛ علی رضا رضائی
    http://www.sobh.org/web/Pages/Shohada/Shahid.aspx?Id=1644

    چه قدر غریب اند شهدای انقلاب. شادی روح شان؛
    اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم…
    در انقلاب های منطقه هم از این دست شهدای کم سن و سال زیاد داریم…

  27. دلخون می‌گوید:

    سلاله ۹دى؛
    واقعا کامنتاى خوب و تاثیرگذارى میذارید.
    سپاس

  28. ف. طباطبایی می‌گوید:

    سلاله ۹ دی!

    ممنونم از کامنت های خوبی که گذاشتی.

  29. شیدا می‌گوید:

    هر شهید جان دهد،
    جان به ایمان دهد
    کشته اش چراغ ره است.
    راه او راه ماست
    شیوه انبیاء است
    وز پى اش نصر من الله است
    هفده شهرور، روز مرگ شاه
    هفده شهرور، افتخار ما

  30. دلخون می‌گوید:

    دلم میخواد با این مطلب محکم بزنم تو صورت اونایى که میگن: اه خسته شدیم از بس هى میگردین تو تقویم تا ببینید چه روز سالگرد شهید و شهادت است…

  31. دل آرام می‌گوید:

    فقط میتونم بگم:

    شهدا شرمنده ایم.

  32. چوک دیریا می‌گوید:

    هم متن رو خوندم، هم اندکی از نظرات رو!
    ماشاالله فقط احساساتی می شوند برخی دوستان!
    یادمه یه متن پارسال نوشته شد راجع به اینکه فقط فرماندهان شهید معروف اند و بقیه گمنام!
    نظرات دوستان بازم همینطور احساساتی بود!
    بابا به خدا آوینی شهید شده، تکلیفش رو انجام داد و شهید شد. پس کی نوبت ماست که فقط احساساتی برخورد می کنیم؟
    شایدم اینطوری بهتر باشه که هر وقت از غفلتمان حرفی زده شد احساساتی بشیم و زود فروکش کنه این احساسات.
    بالاخره فردای قیامت شهدا جلوی حضرت زهرا از ما می پرسند:
    چرا تویی که مذهبی بودی برای آرمان و هدف ما که یکی از ابزارش معرفی ما بود کاری نکردی؟
    همین شهید آوینی خواهد پرسید: مگر ابزار ساخت مستند در اختیار شما نبود؟

  33. برف و آفتاب می‌گوید:

    دقیقا همینطوره. شهدای جنگ خیلی محبوب‌تر و شناخته‌شده‌تر از شهدای انقلاب هستند. واقعا چرا؟!!
    شاید به خاطر لباس خاکی قشنگشونه!

    یعنی اگه “روایت فتح” نبود؛ شهدای جنگ رو هم همینطوری نمی‌شناختیم؟!!!

  34. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    فدایی همت؛

    نه اتفاقا اکثر زائرین خانم ها هستن.

    مسئولش هم آقای حاج حسین منصف، موسسه حماسه هشت هستن.

  35. فاطیما می‌گوید:

    علیک سلام
    در تکمیل مطالبتان برای راهیان…
    شهدای ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ ( عموما قطعه ۱۷ شهدا هستند):

    نام شهید
    محمد مهدی خلص
    قطعه۱۷
    ردیف۵۹
    شماره۴۸

  36. فدایی همت می‌گوید:

    سلام بر همشهریان دارالمومنین و تشکر

    در کربلا، اگر نمیدانی چه باید کرد…
    که نمیدانی…
    زود خودت را به امام برسان…

  37. پاییز می‌گوید:

    چی میشه گفت؟ جز اینکه حرفتون کاملا حقِّ…

  38. فرزین می‌گوید:

    مسلما تعدادی از همین شهدا طرفداران گروه ها و اندیشه های دیگر سیاسی بوده اند، و صدالبته ممکن است دارای دیدگاه هایی کاملا متضاد با اندیشه سیاسی حاکم بوده باشند. به نظر من تغافل در معرفی و شرح احوالات و نظرات این شهدا جنبه ی عمدی دارد تا در نسل های بعدی انقلاب شبهه ای در مورد یکدست بودن صفوف انقلابیون باقی نماند. به نوعی تلاش برای معرفی این شهیدان باعث مطرح شدن گفتمان های دیگر مبارز در انقلاب می شود که طبعا برای حاکمیت خوشایند نیست. به نوعی روایت گران امروز حوادث انقلاب حتی به قیمت فراموش شدن شهدا مایلند شرح وقایع و احوالات و گرایشهای سیاسی را یکدست و هماهنگ با اندیشه غالب فعلی نشان دهند.
    به نظر شخصی من این شهدا مظلومان تاریخ معاصر ما هستند. افرادی که جان دادند برای بهبود آزادی های سیاسی- اجتماعی-اعتقادی و رفاه اقتصادی جامعه ای که خود و حتی قاتلانشان در آن به زندگی می پرداختند.

  39. بنده خدا می‌گوید:

    گوره بابای تو ابله که شعور درک عظمت تاریخی ۲۸ مرداد و سقوط تنها دولت مردمی ایران ابر مرد تاریخ دکتر محمد مصدق رو نداری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.