گزارش سال ۹۱
درست در شرایطی که سال ۹۰ تمام شد، وارد سال ۹۱ شدیم! سال ۹۱ با همه سختی هایی که داشت، سال آشتی سران قوا با یکدیگر بود و ایشان تقریبا ماهی یک بار به دیدار هم می رفتند و هر چند تا روز قیامت با هم قهر کرده بودند(!) آشتی کنان سوار کشتی می شدند! سال ۹۱ مربع امیر قلعه نویی، علی دایی، مایلی کهن و عادل فردوسی پور کلا ۴ بار قهر و ۳ بار آشتی کردند، اما سران قوا ماشاء الله دعوا نکرده، آشتی می کردند و آشتی نکرده، دعوا!
سال ۹۱ یه جورایی سال پیر موتلفه بود و اینقدر که حاج حبیب الله نامه نوشت، حسین قدیانی مطلب ننوشت. در همین سال عسکراولادی متوجه شد که سران فتنه، فتنه زده اند، نه اهل فتنه! و تو چه می دانی که مفتون چیست؟! در اواخر این سال، «حضرت استاد» و «سردار قلم» درباره موضوع «فتنه زدگی و تفاوت آن با جرج سوروس گری و جین شارپ پروری بی واسطه» به مناظره با هم پرداختند که بیننده دقیقا متوجه اختلاف نظر نامبردگان نشد(!) در سال ۹۱ حبیب الله عسکراولادی در هر شماره هر روزنامه ای دست کم ۴ تا مطلب نیم صفحه ای داشت؛ نامه ای در پاسخ به جوابیه همان روزنامه، جوابیه ای در حاشیه جوابیه هامش یک روزنامه دیگر، ادامه نامه نگاری با اصلاح طلبان، و پاسخ دادن به بازتاب جوابیه یکی مانده به آخر همان اصلاح طلبان در شماره آخر یک روزنامه دیگر!! البته این اواخر به نظر می رسید اصلاح طلبان کم آورده باشند، اما حاج حبیب ول کن نبود و همچنان یا می نوشت یا جواب می داد!
سال ۹۱ معلوم شد که برادر همین حاج حبیب الله یعنی اسدالله چگونه نفر اول زیره دنیا شد. از قرار، حاج اسدالله یک روز می خواسته در کودکی سنگک بخرد که متوجه می شود نانوا دارد روی نان کنجد می ریزد.
اسدالله کودک رو به نانوا: «شاطر! کنجد را کیلویی چند می خری؟!»
شاطر رو به اسدالله: «فلان تومن!»
اسدالله: «الان می رم از بازار، بدون ارز مرجع (!) برایت کنجد ارزان تر میارم!»
… و بدین ترتیب اسدالله، سلطان زیره جهان می شود!!
در این سال ما شاهد وقوع ۲ زلزله دلخراش در میهن مان بودیم که باعث شد رئیس محترم قوه، ضمن سفر به کاراکاس و هم دردی و چیزهای دیگر با خواهر و مادر آن مرحوم، نشان درجه یک فرهنگ را به یکی دیگر بدهد. حسن سال ۹۱ به این بود که عاقبت معلوم شد منظور رئیس قوه از بهار، امام زمان (عج) است، اما مشکل آنجا بود که منظور رئیس قوه از امام زمان (عج) همان «یکی دیگر» بود! در این سال آقای احمدی نژاد درباره مدیریت حضرت نوح، سفرهای استانی یوزارسیف، برنامه های اقتصادی آمن هوتپ سوم، اختلاس قوم ماد، آکله الاکباد، شیخ رشیدالدین وطواط بن یحیی ملقب به طوطی بازرگان، عیسی پسر مریم، فردوسی توسی، کتیبه حقوق بشر کورش، زیگورات چغازنبیل، چاوز بن چه گوارا، ام هوگو، جرجیس و کلا همه چیز صحبت کرد، الا مسائل حوزه ریاست جمهوری!!
سال ۹۱ به مجلس رفتن احمدی نژاد، یک بار شوخی شد و یک بار هم شوخی شوخی، جدی شد! این وسط آنچه جدی جدی، شوخی گرفته شد، مشکلات معیشتی مردم بود. در سال ۹۱ قیمت اغلب اقلام خوراکی و غیر خوراکی سر به آسمان سایید و درست در همین فضا، یک میمون پیشگام وارد فضا شد!
سال ۹۱ سال ابطال بسیاری از مشهورات علمی بود و بر ما ثابت کرد که پراید خیلی هم گران نیست! و با یک حساب سرانگشتی مشخص شد قیمت هر کیلو پراید از قیمت هر کیلو پسته ارزان تر می افتد! ما چند بار حساب کرده باشیم، خوب است؟!
سال ۹۱ به عبارتی سال بهار رسانه ها بود و خبرگزاری یک نهاد نظامی نشان داد که با یک پیامک در روز تعطیل چگونه می تواند اوضاع اقتصادی کشور را آشفته کند!
در سال ۹۱ ما در جشنواره فیلم فجر، هر چه جایزه بود دادیم به هنرمندانی که در فتنه نقش داشتند، اما آمریکایی ها پیام این حرکت را نگرفتند و اسگل ها، اسکار را به وحید جلیلی خودشان دادند!
در اواخر این سال، برای اولین بار، تعداد دوش نامزدهای انتخابات از تکلیف بزرگان پیشی گرفت! و تقریبا به ازای هر تکلیف، کلی دوش وجود داشت! در همین سال بود که معلوم شد اصول گرایان از همان شکم مادر، نامزد انتخابات ریاست جمهوری به دنیا می آیند! گروهی از کارشناسان پیش بینی می کنند در صورتی که روند احساس چیز سیاسیون همه جناح ها همین طور ادامه داشته باشد، در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، تعداد نامزدها از تعداد رای دهندگان بیشتر شود!
در این سال احمدی نژاد ضمن حضور در نیویورک و سخنرانی در سازمان ملل، در کاری کاملا مخالف با خلقیات احمدی نژادی، از مردم منهتن به دلیل ایجاد ترافیک هنگام تردد خودروهای هیات همراه، معذرت خواهی کرد! شهروندان ساکن در محله اعیانی منهتن که واقعا تحت تاثیر سجایای اخلاقی رئیس جمهور قرار گرفتند، فوج فوج به مکتب ایران پیوستند!! در همین سال بود که معاون اول رئیس جمهور گفت: «تا احمدی نژاد هست، من هستم و تا من هستم، سرکار خانم دکتر هست» که اندکی بعد، ایشان و اوشان بودند، لیکن خانم دکتر کنار گذاشته شد! چند وقت بعد از این، جناب معاون اول گفت: «قیمت خودروها باید شکسته شود» و پراید که ۱۱ میلیون تومان گران شده بود، به اقشار آسیب پذیر لطف کرد و ۵۰۰ هزار تومان ارزان شد! در همین شرایط بود که دکتر حبیبی به رحمت خدا پیوست! چه می دانیم؟! شاید در اعتراض به این سبک از معاون اولی!!
در سال ۹۱ بودجه کشور دوست و برادر و جنگ زده افغانستان، ماه بهمن به لویی جرگه رفت و تصویب هم شد، اینجا اما قوه محترم، بودجه یک دوازدهم را آنهم اواسط اسفند به مجلس فرستاده که باش تا تصویب شود!
وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
برف نامه گدوک
در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
نزدیکای نوروز چند سال پیش، کم و بیش همین موقع از سال بود که «باباکبابی» (۱) وسط کلی خاطره جالب و ناب، از حلیم بوقلمون گرفته تا کباب بناب، ناگهان زد به طبیعت و گفت: «زمستون همیشه ۲ بار می ره. یه بار اواخر بهمن، دروغکی، یه بار لحظه سال تحویل، راستکی… همیشه چند روز مونده به اسفند و چند روز بعدش، هوا شروع می کنه گرم شدن، اما تا آدما می رن توی فاز «بهار زودرس»، یه دفعه زمستون با یه برف پر حرف، حاضری می زنه… این اتفاق با اینکه هر سال تکرار می شه، هر سال مردم فریب می خورن! خلاصه، تا «مقلب القلوب» را نشنیدی، رفتن زمستون رو باور نکن… کرسی رو جمع نکن!»
حواسم هم به حرف بابابزرگ بود، هم به پیش بینی سازمان هواشناسی، اما از هول بهار، بازم در دیگ زمستان افتادم! هول بهار، حالم را خوش کرده بود… لیکن چه بسیار که «حال»، سبب غفلت از «قال» می شود. حالی که «می مانی»، رحم ندارد به قالی که «می دانی».
کرسی نگذاشته بودیم که جمع کنیم، اما هوا ظرف ۲ هفته گذشته از بس گرم شده بود که در آسمان دنبال پرستو می گشتم، در زمین دنبال گل لاله. البته نه از آنهایی که شهرداری می کارد؛ لاله واقعی، اصل!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به سبب کاری اداری شخصی، چند روز پیش رفته بودم بلد «بلده». با کم ترین لباس، و لگن ترین ماشین، یعنی آردی یشمی مدل ۷۸ جناب اخوی که جز بوق، همه جای ماشینش صدا می دهد! فلاشر؛ کلا خراب! موتور؛ روغن ریزی! برف پاک کن ها؛ سالم، اما بدون توانایی در دادن آب به شیشه ماشین! یعنی فقط واست بای بای می کنه، تمیز نمی کنه! لاستیک ها؛ صاف عینهو آینه! آینه سمت شاگرد؛ آینه بی آینه! رادیاتور؛ احتیاج به آب دادن بعد از هر ۲ ساعت رانندگی، به خاطر جوش نیاوردن! فرمان ماشین؛ توی سرعت ۸۰ یه ریپ، توی ۱۰۰ یه ریپ، توی ۱۲۰ بندری! لاکردار باید دو دستی می گرفتمش که از جا درنیاد! دنده؛ بدتر از فرمان! کلاچ؛ بهترین وزنه برای تقویت عضلات دو قلو! کارت ماشین؛ مفقود! بیمه نامه؛ ۶ ماه از مهلت گذشته! معاینه فنی؛ شوخی نکن! نور چراغ ها؛ مگر با چشم بصیرت، فقط ۲ متر! بخاری؛ دادن خاک به جای گرما! ضبط؛ یک حفره مستطیل + کلی سیم ولو! و قس علی هذا…
جاده چالوس را تا وسطا رفتم؛ دو راهی یوش بلده، پیچیدم سمت راست. هوا هم به غایت ملس و بهاری بود.
از قبل طوری برنامه ریزی کرده بودم که در خانه/ موزه نیما توقفی داشته باشم، عکسی بیندازم، احیانا کتابی بخرم و کنار قبر علی اسفندیاری و الباقی فاتحه بخوانم. توقفم در یوش ۲ ساعتی طول کشید. خبری از زمستان نبود. در تن لخت درختان به وضوح می شد لباس خوش رنگ شکوفه ها را تماشا کرد.
کمی بعد در «بلده» کارم را انجام دادم. راحت تر از آنکه فکرش را می کردم. لنگ یکی دو تا امضاء بودم که جور شد.
از بلده رفتم سمت نور، یعنی شمال (۲) با جاده ای کاملا خلوت و هنوز بکر. در شهر نور با حمیدرضا یوسفی ورجانی قرار داشتم. از دوستان قدیمی که فتنه ۸۸ پیچید سمت فتنه گران و کارهایی کرد (۳) که بماند. حمید برای خریدن یک قطعه زمین، در نور بود و همین بهانه مناسبی بود تا شبی در ویلای پدرش در «چمستان» اقامت کنیم.
طبق قرار صبح زود راهی جاده ساحلی شدیم به سمت قائم شهر. یعنی سمت راست جاده ساحلی. در قائم شهر، آشنایی برنج کار دارم که همیشه برنج هایم را از او می خرم. دست اول است و به صرفه و مرغوب و خوش خوراک. حمید هم چند کیلویی خرید. «آقا صفر» اما خیلی شاکی بود از اوضاع کشت و کار. می گفت: «همین طور برنج و سیب زمینی و چای و مرکبات است که باد کرده دست کشاورز، آن وقت می ریم از خارج برنج وارد می کنیم! چرا؟… بعد از چند ماه که دولت صدای داد ما را می شنود، می آید و از ما نسیه خرید می کند، حالا باش تا حساب کند بدهی اش را! ما از بانک کشاورزی وام می گیریم، فقط ۲ تا قسط عقب باشیم، اول زنگ می زنن به ضامن و آبروی آدم رو می برن، بعدا خود به خود از حساب مون کم می کنن، ولی ما که از دولت طلب داریم، به کی باید زنگ بزنیم؟! ضامن دولت کیه؟! به پیمان کار می گیم، می گه؛ تقصیر دولته! به دولتی ها می گیم، می گن؛ قصور از پیمان کاره!… آقا! ما این یارانه ها رو نخواستیم! پول خودمون رو بدین…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
چه در راه جاده ساحلی و چه در راه برگشت از قائم شهر به سمت تهران؛ جاده فیروزکوه، چیزی که مشهود بود تخریب جنگل بود و عدم رویت دریا! بی اغراق در جاده ساحلی اصلا ساحلی ندیدیم! یعنی اصلا دریایی ندیدیم که بخواهیم ساحلی ببینیم! هر چه بود، یا ویلاهای شخصی بود، یا ویلاهای دولتی/ حکومتی فلان نهاد و بهمان ارگان که البته بیش از کارمندان بینوا، سهم خوش گذرانی حضرات مدیر می شود. حمید می گفت: جاده ساحلی شده جاده ویلایی!! راست می گفت.
جنگل اما حکایت دردناک تری داشت. القصه! چند ماه پیش، از ابتدای جاده چالوس داشتم برمی گشتم تهران. حدودا نیم ساعت بعد از اول جاده، جنگل های طبیعی به آن عظمت، جایش را داد به مقداری کاج و بلوط کاشته شده! و به شدت تنک و کم پشت! کمی بعد، همین شبه جنگل لاغر هم کلا محو شد!
یادم می آید ایام کودکی وقتی جاده چالوس می رفتیم، اگر راه را ۳ ساعت حساب کنی، بیشتر از ۲ ساعت و نیم اش جنگل بود. الان دقیقا برعکس شده! بیشتر کوه خشک می بینی تا جنگل… و آنهم چه کوهی؟!… کوه خط کش خورده آدمی زاد! کمی به خاطر آزادراه و بیشتر به خاطر ویلا!
مع الاسف وضع جاده هراز و جاده فیروزکوه هم بهتر از حال و روز جاده چالوس نبود. اینک شمال را بیشتر به ویلا و بساز بفروش ها باید شناخت، تا جنگل و دریا. حق دارند شمالی های اصیل ناراحت باشند از این وضع. واقعا بر سر منابع طبیعی بلایی آمده که اگر جلوی آن گرفته نشود، انگ بدی روی پیشانی نظام نقش خواهد بست. تعارف که نداریم! کل ساحل شده رژه آرم این اداره و آن شرکت! ویلای مخابرات، ویلای صدا و سیما، ویلای سایپا، ویلای خصوصی، ویلای نیمه خصوصی، ویلای فولاد مبارکه، ویلای کوفت و ویلای زهر مار! اگر از نظر جمهوری اسلامی، دریا و کوه و جنگل متعلق به همه ملت است، چرا پس علیه این رویه نادرست اقدام قاطعی نمی شود؟!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به ورسک نرسیده بودیم که هوا ابری شد… و خیلی زود برف گرفت. فکر کردم؛ خفیف است و می شود رفت. حمید موافقت کرد. به راه مان ادامه دادیم. بعد از ورسک اما همین که تونل های ۳ گانه را رد کردیم، ابتدای گردنه گدوک گیر کردیم در بوران. یک آن دیدم ماشین نمی رود و دارد سر می خورد! عقل کردم و ماشین را هر جور بود هدایت کردم سمت شانه جاده. با آن وضع، یا ما به ماشینی می زدیم و یا ماشینی به ما!
شانه جاده اما بالطبع برف بیشتری داشت. حدود نیم متر! هوا هم داشت تاریک می شد… حمید گفت: پیاده شم، هل بدم؟ گفتم: با لاستیکای این لگن، بی فایده است… بدتر گیر می کنه توی برفا! گفت: سردم شده، یخ زدم! گفتم: منم! گفت: تو باز یه بافت تنته، من چی؟! گفت: داری چی کار می کنی؟ گفتم: زنگ می زنم امداد خودرو… گفت: اینجا که آنتن نداره! گفت: الان سگ میاد خفت مون می کنه! گفت: بدجور داره بهم فشار میاد! گفتم: تو برو اون پشت مشتا، منم می رم این پشت مشتا!
در ماشین را که باز کردم، سانتافه ای قیژ از کنارم رد شد و گل و لای را پاشید طرفم. مانده بودم چه فحشی بهش بدهم که در برف و مه جلوی جاده گم شد، اما هنوز صدای آهنگ ماشینش می آمد… «دلم گم شده، پیداش می کنم من…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
حدودا یک ساعت در آن کوران گیر کرده بودیم که عاقبت سر و کله این امداد خودروهای گذری پیدا شد. طرف گفت: ماشین رو از شانه جاده بیارم توی جاده، می شه ۴۰ هزار تومن، هر ۱۰ دقیقه که توی جاده بکشم تون ۲۰ هزار تومن دیگه می گیرم!
چاره چه بود؟! قبول کردیم. دو سه پیچ بعد، آردی یشمی ما که پشت یک نیسان آویزان بود، همین طور لک و لک داشت می رفت که حمید زد به شانه ام؛ اونجا رو نگاه؟… گفتم: همون سانتافه است! گفت: علامت بده، نیسان نگه داره ببینم…
پانوشت:
۱: بابابزرگم قبلا کبابی داشت. هنوز هم یک خط در میان به عادت بچگی ایشان را «باباکبابی» صدا می زنم.
۲: جاده های شمالی جنوبی چالوس (منتهی به شهر چالوس) و هراز (منتهی به شهر آمل) که تقربیا موازی هم اند، به واسطه جاده افقی یوش و بلده به یکدیگر وصل می شوند. از جاده بلده البته به شهر نور نیز جاده ای هست به غایت بکر و دیدنی که دقیقا بین چالوس و آمل در می آید.
۳: یکی از روزهای فتنه، یعنی روز ۱۳ آبان، حمید را در جمع آشوب گران دیدم. داشت شعار می داد؛ «سفارت روسیه، لانه جاسوسیه». تنها بودم. ایستادم گوشه ای به نظاره اش. شعارش غلیظ تر شد؛ «نه غزه، نه لبنان…». خواستم زنگ بزنم به موبایلش که دیدم آنتن ها را پرانده اند… آنتن ها را، دوستی ها را، خیلی چیزهای دیگر را. همین طور که نگاهم به حمید بود، یاد آن روزی افتادم که…
– حمید! آخرش نگفتی چرا ۴ تا از انگشت های دست راستت قطع شده؟!
– سال ۶۱ مادرم داشت با دستگاه، گوشت چرخ می کرد که یهو آژیر جنگ پخش شد. رفت چادر سر کنه، منو ببره زیرزمین که…
هنوز که هنوز است گاهی با خودم خلوت می کنم؛ آژیر جنگ خطرناک تر بود، یا آژیر فتنه؟! و صف من و حمید، کجا از هم جدا شد؟!… و کجا دوباره جوش خورد؟!
من همان حمیدم… حمید همان من است… در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
- بایگانی: یسار
آشتی
– هنوز قهری؟!…
«پیامک علی به محمود» 🙂
- بایگانی: یسار
جمهور، جمهور، جمهور
تقدیم به نائب بقیه الله الاعظم، علمدار عباس نگهدار انقلاب اسلامی، رهبر مقتدر امت اسلام؛ امام خامنه ای
یک: خدا قوت باید گفت به این ملت. متن، حضور عظیم مردم بود و به یمن این حماسه بزرگ، فعلا می توان از برخی حواشی صرف نظر کرد. یوم الله ۲۲ بهمن ۹۱ هوشمندانه ترین پاسخ به «تحریم هوشمند» بود. دیروز خیلی چیزها معلوم شد. معلوم شد مردم نیز به تاسی از رهبرشان همچنان انقلابی اند. معلوم شد فرزندان انقلاب، هرگز دیپلمات نشده اند که «مبارزه» را فدای «مذاکره» کنند. معلوم شد بصیرت ملت، هم از فتنه های سیاسی بزرگ تر است، هم از فتنه های اقتصادی. معلوم شد نگرانی مردم از گرانی، معطوف به ندانم کاری بعضی دست اندرکاران است، نه اصل نظام. معلوم شد از نظر مردم، مشکلات معیشتی، متاثر از ایستادگی پای آرمان ها نیست. معلوم شد قوای ۳ گانه به ویژه قوه مجریه باید برای این مردم خدایی، بیش از اینها کار کنند. معلوم شد «جمهور» از «رئیس جمهور» جلوتر است. معلوم شد کلاس جمهور از کلاس بی کلاس رئیس جمهور بالاتر است. معلوم شد سخنران اصلی مراسم، شعارهای ملت شهید پرور است، نه حرف های یکی به نعل و یکی به میخ. معلوم شد «بهار انقلابی ها» تکراری نیست، بلکه «بهارنمایی» تکراری است. معلوم شد ملت و ولایت به هم می آیند؛ دولت و مجلس باید خود را به این منظومه برسانند. معلوم شد «وحدت ملی» ذاتی این مردم است. معلوم شد برای این ملت، احدی نمی تواند دایه مهربان تر از مادر باشد. معلوم شد رعیت زاده نمی تواند حامی اختلاس ۳۰۰۰ میلیاردی باشد. معلوم شد کلاس رعیت، از کلاس منیت، از کلاس بی کلاس رعیت نمایی، بالاتر است. معلوم شد این مردم از نسخه پیچی های «وحدت ملی» و «انتخابات آزادانه» بی نیازند. معلوم شد فتنه و انحراف هر ۲ با هم، از سرو بلندبالای ملت ایران، کوتاه ترند. معلوم شد «وحدت» برای این ملت، فریضه است… و معلوم شد چرا «اختلاف افکنی تا روز انتخابات، خیانت است»؟!
دو: ۲۲ بهمن ۹۱ دشمن فهمید در مبارزه با نظام مقدس جمهوری اسلامی، قبل از قوای ۳ گانه، حتی قبل از نیروهای نظامی، با آحاد ملتی طرف است که انقلاب و اسلام و امام و جمهوری اسلامی و «آقا» را مال خود می دانند. اصلا مهم نیست چند سال از ۲۲ بهمن ۵۷ گذشته باشد. مهم این است که دشمن در نبرد با جمهوری اسلامی، در وهله اول با بسیجیان خامنه ای طرف است. نه با رئیس جمهور، بلکه با جمهور. من به دشمن حق می دهم اگر روی شعارهای جمهور، بیش از سخنان تکراری رئیس جمهور، حساب باز کند. از ورای همین محاسبه، نظرسنجی اخیر موسسه گالوپ، بهتر درک می شود.
سه: ۲۲ بهمن ۹۱ نشان داد حتی اگر دست تفرقه و اختلاف افکنی از آستین فلان سر قوا بیرون آید، باز هم «نشاط ملی» ملت ایران صدمه نمی بیند. دعوای این و آن، البته مردم را ناراحت می کند، لیکن ما نشاط ملی خود را نه از مجلس گرفته ایم، نه از دولت. نشاط ملی ما محصول خودباوری است که آنهم از صدقه سر انقلاب/ جمهوری اسلامی به وجود آمده. در ورای اختلاف افکنی، چرا مردم به شعب ابیطالب برگردند؟! اختلاف افکنان را پس می زنند. (اما نه با اقدام اختلاف افکنانه!) چرا نشاط ملی خود را خراب کنند؟! دست رد به سینه تفرقه می زنند. (اما نه با اقدام تفرقه انگیزانه!) چرا دنبال جبهه های سیاسی حرکت کنند؟! از جبهه ولایت فقیه پشتیبانی می کنند. (اما نه با منیت، که با بصیرت!)
چهار: حفظ حماسه ۲۲ بهمن ۹۱ از خود این حماسه، مهم تر است. مراقب باید بود؛
چهار/ ۱: دعوای این و آن نباید وجه المصالحه رفتار ناصواب و گفتار ناثواب شود. مقابله با بعضی بداخلاقی ها نباید خود همراه با بداخلاقی های دیگر شود. مبارزه با برخی اختلاف افکنی ها نباید خود باعث تفرقه شود. این، عمل به فرامین ولی امر نیست؛ هم سویی با خط اختلاف و خطر تفرقه است. آیا عمل وحدت شکنانه، آنهم در یوم الله ۲۲ بهمن، مقابله با اختلاف است یا هم صدایی با اختلاف؟! و آیا نباید دست مسموم انحراف و فتنه را در بعضی اختلاف افکنی ها متوجه شد؟!
چهار/ ۲: یکی دانستن سهم طرفین دعوا به شیوه کاریکاتوری، یا از آن بدتر، قائل شدن حق بیشتر برای طرف خاطی تر، اولا؛ دور زدن فریضه وحدت است، ثانیا؛ به گستاخی فزون تر اعوان و انصار انحراف منجر می شود. ظاهرا عده ای با مفهوم مقدس وحدت نیز کاسبی می کنند. به ایشان می گویی؛ علی لاریجانی و قالیباف؟! می گویند؛ عدالت و ولایت!! اما همین که می گویی؛ محمود احمدی نژاد؟! می گویند؛ فرود آرام دولت و وحدت!! هنر این جماعت، باج دادن بی مرز به «بهارنمایان» است. مع الاسف ایشان آنقدر که هوای دولت را دارند، هوای انقلاب اسلامی ۳۰۰ هزار شهید را ندارند!! به راستی، بحث ولایت و وحدت است یا کاسبی؟! لاریجانی «۱۱ روز خانه نشینی» کرد یا قالیباف سخن از «بن بست نظام» گفت؟! و آیا جز این است که بعضی جبهه های ناپایدار سیاسی، دوست می دارند ما به ازای حزب الله مظلوم، با عرض معذرت، کمی تا قسمتی «خریت» باشد، نه «بصیرت»؟!
چهار/ ۳: باید هوشیار بود. مبادا دعوای فلانی و بهمانی، سبب شود در مقام قضاوت درباره کلیت مسئولان شریف نظام، مرتکب جفا شویم. این درست که دوست و دشمن، جمهوری اسلامی را به «ملت» می شناسند، اما مسئولان نیز برایند همین جمهوری اسلامی اند. از جمله مسئولان جمهوری نازنین اسلامی، شهید مصطفی احمدی روشن است. او که فقط «نخبه هسته ای» نبود! شهید حسن طهرانی مقدم است. او که فقط «نخبه موشکی» نبود! الحمدلله شمار کثیری از دست اندرکاران نظام، ادامه دهنده راه شهدا هستند. جز این بود، «آقا» شرایط امروز ما را هرگز «خیبری و بدری» توصیف نمی کردند.
پنج: یوم الله ۲۲ بهمن ۹۱ مقدمه مناسبی برای انتخابات خرداد ۹۲ خواهد بود؛ ان شاء الله. مردمی که فردا به این و آن رای خواهند داد، دیروز با حضرت سیدعلی، بیعتی تاریخی و بی مثال کردند. قدر مسلم هر دولت و هر رئیس جمهوری، اگر بخواهد خودش را از اصل ۲۲ بهمن بزرگ تر بداند، از همین ملت شهید پرور، تودهنی سختی خواهد خورد. از همین منظر، «۲۲ بهمن ۹۱» عطر «۹ دی ۸۸» می دهد. «بهار» زنده تر از آن است که «زنده باد بهار» بخواهد. آقای سر قوه! لطف می کنی اگر کلاس بهار را پایین نیاوری. شما کجا و بهار کجا؟! ظاهر شما کجا و ظاهر بهار کجا؟! باطن شما کجا و باطن بهار کجا؟!… بعضی ها از صدقه سر همین ملت و همین ولایت و همین انقلاب و همین ۲۲ بهمن، «شکوفه» زده اند؛ اینک شکوفه خود را از شکوفایی کل بهار، بزرگ تر می بینند! شکوفه انقلاب… نیک اگر بنگری، ملت است. هر که کوفه بازی درآورد، سیلی می خورد.
*** *** ***
با این مردم بیدار، انقلاب اسلامی برای دفاع، به تنها چیزی که نیاز ندارد، خواب است. من نیز در این سالیان روزنامه نگاری، اگر چه زیاد «دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره»، اما هرگز مایل نبوده و نیستم درونی دلم را بیرون بریزم. با این همه…
– ایام فتنه ۸۸ دوست و همسنگر پدرم، حاج اصغر آبخضر می گفت: «دیشب خواب پدرت را دیدم. همان لباس خاکی جبهه تنش بود. همان «یا زیارت یا شهادت». طبقه چندم ساختمانی بودیم. از پنجره، درگیری های خیابان را نشان اکبر دادم و گفتم: «آخر این معرکه چه می شود؟!» عکس روی دیوار را نشانم داد و گفت: «با وجود این مرد، انقلاب اسلامی از پس همه فتنه های ریز و درشت قبل از ظهور برمی آید. ما شهدا، هوای این مرد را داریم. مثل امام، دوستش می داریم. ما به کنار، «علمدار کربلا» هم عجیب هوای این مرد را دارد. عجیب دوست می دارد این مرد را. هر وقت شما می گویید؛ «ابالفضل علمدار! خامنه ای نگهدار»، سقای عاشورا به همه ما شهدا آماده باش می دهد».
* عکس روی دیوار، یکی از تصاویر «آقا» بود در مسجد مقدس جمکران… اون عکس عمودیه.
– چند شب پیش، مادربزرگم، خواب «آقا» را دیده بود… به «آقا» گفتم: «ما که از دور، دستی بر آتش داریم و همه چیز را نمی دانیم، فقط با چند خبر، این همه قلب مان می گیرد، این همه آه می کشیم، این همه غصه می خوریم. شما چگونه تحمل می کنید این حجم انبوه اخبار را؟! این همه غم و اندوه را چگونه تدبیر می کنید؟!» «آقا» لبخندی زدند و عکس روی دیوار را نشانم دادند.
* عکس روی دیوار، یکی از تصاویر «آقا» بود در مسجد مقدس جمکران… اون عکس عمودیه.
********* *********
آهای مسئولان! مانیفست ما همچنان همان سرود «دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره» است… حتی خواب ما سرشار از بیداری است… مانیفست ما این است؛ «در جنگ با دشمن، ننگه که سازش کرد…».
وطن امروز/ ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
این اجنبی پرستان بی جنبه
۱: خبرنگاران، بعضا به بهانه «انتقاد»، که حق مسلم خود می دانند، توهین می کنند، تهمت می زنند، غیبت می کنند، فحش می دهند، اذهان عمومی را تشویش می کنند و دروغ می گویند. آیا چون ما خود روزنامه نگاریم، می توانیم کتمان کنیم که لااقل بخشی از جامعه خبری، بی هیچ رحمی به صغیر و کبیر، «تقوای رسانه ای» را قربانی اصول بی اصول ژورنالیسم می کنند؟! البته امیر قلعه نویی آدم با شرفی است، و الا «اجنبی پرستی»، فقط مال ۲ دقیقه بعضی خبرنگاران محترم است!
۲: قطعا «اجنبی پرست» حرف بسیار گل درشتی است، اما قلعه نویی، سالی یک بار، درشتی می کند و خبرنگاران، بعضا هر روز! باور کنیم؛ چیزی که اینقدر «روادارانه» عوض دارد، گله ندارد! شکایت و دادگاه و خشم و «آهای مدعی العموم! چه نشسته ای که ژنرال، از گل نازک تر خطاب مان کرد»، ندارد! اگر نقد، خوب است، چه اشکالی دارد یک بار هم امیرخان، پشت خبرنگاران را کیسه بکشد؟! و حتی اگر نقد همراه با اهانت هم سازنده است، -آن طور که عده ای اعتقاد دارند!- چه عیبی دارد حالا یک «اجنبی پرست»؟!
۳: اما بیاییم و فرض کنیم در جامعه خبری ما هیچ اجنبی پرستی وجود نداشته باشد. لااقل به امیر قلعه نویی نمی توان خرده گرفت، چرا که این همه خبرنگاران علیه او راست و دروغ را بهم می بافند، یک بار هم امیرخان چنین کرده! این همه بعضی خبرنگاران، سرمربی آبی ها را مسخره کرده اند؛ در ازای این همه استهزا، گمانم یک «اجنبی پرست»، این حرف ها را نداشته باشد! معفو است! یک سو، امیر قلعه نویی بی ادبیات است، سوی دیگر، جماعتی مبادی آداب و منادی ادب! حتما معفو است!! واقعا مانده ام؛ خبرنگارانی که این همه توصیه به «جنبه» می کنند، صبر و تحمل و بردباری خودشان کجا رفته؟! پس بیاییم و بی خود، برای خبرنگارانی که گاه اجنبی را می پرستند، شان عصمت و تنزه نتراشیم. «اجنبی پرست»، نه شاخ دارد، نه دم! اجنبی پرستی در پوشش شغل خبرنگاری نیز!
۴: اجنبی پرستی، استعاره ای از غاز بودن همیشگی مرغ همسایه، نزد شماری از اصحاب رسانه است! و الا آنکه بخواهد مانوئل ژوزه (بدترین مربی تاریخ پرسپولیس به حیث آمار) را بپرستد، بیش از آنکه «اجنبی پرست» باشد، «احمق» است! جناب کی روش هم با این کارنامه مثال زدنی (!؟) جایی برای پرستش باقی نگذاشته! آنی درنگ کنید؛ اگر یک مربی وطنی، ترجیحا حمید استیلی، نتایج نیم فصل اول پرسپولیس را می گرفت، چگونه با شلاق بعضی خبرنگاران بدرقه می شد؟! مانوئل ژوزه اما چون اروپایی است، حتی با بدترین نتایج ممکن نیز باید محترمانه نقد شود! به سلابه کشیده نشود، مسخره نشود، به هیچ برنامه زنده و احیانا زننده ای نیاید و پاسخگوی افکار عمومی نباشد! از ورای مقایسه رفتاری که با حمید استیلی و مانوئل ژوزه شد، آیا نمی توان نتیجه گرفت؛ شغل بعضی خبرنگاران، نه شغل شریف خبرنگاری، بلکه شغل کثیف اجنبی پرستی است؟! و از ورای مقایسه رفتاری که با امیر قلعه نویی و کارلوس کی روش شد، آیا نباید به موفق ترین مربی لیگ برتر ایران حق داد که بعضی خبرنگاران را اجنبی پرست بخواند؟! قلعه نویی زمان هدایت تیم ملی، بدون هیچ باختی، و فقط به خاطر حذف در ضربات پنالتی مقابل کره جنوبی، مرد و مردانه به «۹۰» رفت و در لفافه نقد کارشناسانه، همه رقم ناسزا و استهزا را متحمل شد، اینک اما جناب شومن، چند ماه بعد از باخت کارلوس خان کی روش به تیم های رده چندمی لبنان و ازبکستان، برای ۴ تا نقد محترمانه، محرمانه به آپارتمان مرد پرتغالی می رود، تا از او رخصت بگیرد!! آیا امیر قلعه نویی هم اینقدر نجیبانه نقد شد؟! جالب است؛ دوره کنونی، به سبب قرعه آسوده، تا الان باید از صعود تیم ملی به جام جهانی مطمئن می شدیم، لیکن باز هم کاسه «چه کنم، چه کنم» دست گرفته ایم! کارلوس کی روش اما به جای عذرخواهی، ژست طلبکارانه می گیرد و از کیفیت پایین لیگ ایران گله می کند!! و چرا نکند؟! او خوب می داند تا چه حد اجنبی پرست اند شماری از اصحاب رسانه. قلعه نویی بود، تا الان جایش را به مربی دیگری داده بود، مایلی کهن هم بود، همین طور. سر دراز دارد قصه اجنبی پرستی… آنقدر دور و دراز که هرگز مجید جلالی، رنگ صندلی تیم ملی را به خود نمی بیند. دربی، شهرآورد بی خودی بود، اما نه بی خودتر از بازی تیم ملی مقابل لبنان و ازبکستان!! و الحق که در قیاس با تیم ملی کی روش، دربی سرافرازانه ای داشتیم! واقعا اگر قرار به این نتایج تیم ملی بود، چه ضرورتی داشت پول زبان بسته مملکت را در جیب مربیان اجنبی بریزیم؟! که برای ۲ تا نقد یواشکی هم، دیگر مجبور نباشیم راهی خانه طرف شویم!! آری، ما هم خبرنگار اجنبی پرست داریم، هم خبرنگاران اجنبی پرستی که از رئیس شومن شان خط می گیرند!
۵: امیر قلعه نویی به «کلهم» می گوید «کل یوم»، «کربکندی» را «گربه کندی» صدا می زند، و به «ذوب آهن» می گوید «ذبّ آهن»! جز اینها سوتی دیگر امیرخان چیست؟! قلعه نویی اما با نام خدا سخن می گوید، هنگام پیروزی و شکست، اهل بیت را فراموش نمی کند، قم و جمکران و زیارت امام زاده آقا علی عباسش ترک نمی شود، وقت قهرمانی، نماز شکر می خواند، در برهه های مختلف، وطن دوستی خود را ثابت کرده، و آمار فتوحاتش با اینکه از تعداد لیگ برتر ما بیشتر است، لیکن هنگام باخت، از نقد و توهین و تهمت، فرار نمی کند. خوب یا بد، نه فقط سطح لیگ برتر ما، از سطح تیم ملی، بالاتر است، بلکه سطح موفق ترین مربی این مرز و بوم نیز از سطح بعضی خبرنگاران مثلا وطنی، بالاتر است. امیر قلعه نویی با این همه رکورد، قطعا از سر خبرنگارنماهای اجنبی پرست، زیاد هم هست، گیرم ملاک ما کوچینگ ژنرال باشد در روز دربی!
۶: سوتی دادن و چند کلمه را پس و پیش خواندن، برای یک مربی فوتبال تجربی که اغلب عمرش در زمین خاکی های جنوب شهر سپری شده، عیب نیست. عیب آن است که عده ای اجنبی پرست، مدعی جامعه مظلوم خبرنگاری شده اند. همان کسانی که فردا در زردنامه های شان خواهند نوشت؛ «موفقیت پرسپولیس، بیشتر به خاطر بگوویچ است تا یحیی گل محمدی»! همان کسانی که امروز می نویسند؛ «کارلوس کی روش از ظرف فوتبال ما بزرگ تر است»! همان کسانی که دیروز نوشتند؛ «مربی گری تیم ملی برای قلعه نویی، لقمه گنده تر از دهان بود»! لقمه گنده تر از دهان اما «لقمه خبرنگاری» است، برای جماعت اجنبی پرست!
*** *** ***
همه به امیر قلعه نویی، یک تشکر درست و حسابی بدهکاریم. ژنرال، شاید بی آنکه خود بخواهد ثابت کرد؛ اجنبی پرستی، هنوز آنقدر بد و مذموم هست که حتی صدای اجنبی پرست ها را هم درمی آورد… نشان به نشان خواب آشفته بعضی ها، قبح اجنبی پرستی در این دیار هرگز نریخته! ممنون گل پسر نازی آباد… بعد از تشر تو، حالا راحت تر از کارلوس مغرور انتقاد می کنند، حتی بعضی ها!
وطن امروز/ ۱۴ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
جذب حداکثری؛ آری، اما…
چه بهتر که مطلع پلاک امروز را مزین به حدیثی از امام حسن عسکری (ع) کنم؛ «مومن برای مومن، برکت، و برای کافر، اتمام حجت است». «تحف العقول، صفحه ۴۹۸»
*** *** ***
یک: گاهی که بعضی رجل سن و سال دار سیاست، بیش از حد از در صلح و صفا وارد می شوند، صدای آرمان خواهان جامعه به نشانه اعتراض بلند می شود؛ «چرا می خواهید به فتنه گران تخفیف بی خود دهید؟!» موسپیدان اما مخلص جواب شان این است؛ «جذب حداکثری».
دو: جذب حداکثری اگر چه شرط عقل است، لیکن تاکید «آقا» روی این مفهوم، اهمیت آن را مضاعف می کند. با این همه، از بعضی عناصر سیاسی باید سئوالاتی پرسید؛
دو/ ۱: آیا سوژه جذب حداکثری فقط خواص سیاسی اند؟! اگر نه، پس چرا در باب جذب حداکثری، آنقدر که به جذب چند فتنه گر دانه درشت توجه می شود، کوششی برای جذب توده هایی که ذهن شان پر از معماهای بی جواب است، نمی شود؟! آیا رواست که حتی درباره جذب حداکثری نیز شاهد تبعیض باشیم؟!
دو/ ۲: صرف نظر از بحث خواص و عوام، آیا جذب حداکثری به معنای تنها گذاشتن مفاهیم عالیه است؟! آیا ما حق داریم به گونه ای بر مدار جذب حداکثری حرکت کنیم که در ازای جذب فرضی چند فتنه گر عذرخواه، مفاهیمی از قبیل عدالت، مبارزه، پایداری، ایستادگی، آرمان خواهی و… دچار انزوا شوند؟! آیا جذب کردن چند عنصر ناراحت، ارزش چنین خسران بزرگی را دارد؟!
دو/ ۳: قطعا عده ای استثنا وجود دارند که جذب حداکثری شامل حال شان نمی شود. یعنی رفتار و گفتارشان آنقدر وقیحانه و رذیلانه است که لیاقت ورود به سفینه انقلاب اسلامی را ندارند. این جماعت سوژه دفع حداقلی اند. سئوال من از بعضی عناصر سیاسی این است؛ مشخصا و به طور مصداقی بفرمایید احیانا چه کسانی از چارچوب جذب حداکثری به تعریف شما، خارج اند؟! و آیا اصلا قائل به مفهوم دفع حداقلی هستید؟!
دو/ ۴: مراد از گفتمان جذب حداکثری چیست؟! جذب ما به فتنه گران؟! یا جذب فتنه گران توبه کننده به ما؟! آیا هدف از جذب حداکثری فقط و فقط احیای فریضه «شتر دیدی، ندیدی» است؟! آیا کمی آنها باید کوتاه بیایند، و کمی بیشتر از آنها، ما؟!
دو/ ۵: اگر حتی بصیرت، بنا به تعبیر حکیمانه رهبرمان آفت دارد و آفتش «غرور» است؛ آفات جذب حداکثری چیست؟! و اگر جذب حداکثری، بد و نارس و شل و ول و افراطی و تفریطی انجام شود، چه مضراتی خواهد داشت؟!
دو/ ۶: اگر جذب حداکثری را نادرست انجام دهیم و نتیجه اش، احیای مجدد فتنه و سران فتنه باشد، کار عاقلانه ای است؟! هیچ دقت کرده ایم که متاثر از سیاست جذب حداکثری، اصحاب انقلاب قرار است بیشتر شوند یا زبان عناصر ضد انقلاب، درازتر؟!
سه: شگفتا! واقعا شگفتا از روی اصحاب فتنه… این روزها گاهی که رسانه های زنجیره ای را دنبال می کنم، آنچه زیاد می بینم عناوینی از این دست است؛ «تغییر لحن آقای عسکراولادی کافی نیست!»، «ایشان باید رویه اش را نیز تغییر دهد!»، «عسکراولادی باید از اصول گرایان بخواهد که بابت رفتار و گفتارشان، از مردم و اصلاح طلبان معذرت خواهی کنند!»، «ما از سخنان ایشان استقبال می کنیم، اما شرکت در انتخابات، حقی نیست که عسکراولادی و عسکراولادی ها بخواهند به ما بدهند یا ندهند!» و…
چهار: بگذارید وارد مصادیق شوم، تا بیشتر معلوم شود وقتی جذب حداکثری، افراطی انجام می شود، چه نتیجه ای در پی دارد. جناب رسانه ملی وقتی دوربین صدا و سیما را کیلومترها آن طرف تر از جذب حداکثری، مقابل سرکار خانم معصومه ابتکار قرار می دهد، (به عنوان نماینده قشر دانشجو!) باید هم این گونه محصول اش را ببیند که عضو شورای شهر تهران، برود با فلان رسانه گفت و گو کند و بگوید؛ «تمام مولفه های زن مسلمان در حجاب، خلاصه نمی شود!… رویکرد پهلوی اول، بهبود زندگی مردم بود!… نفوذ تفکر امام بر اساس تحولاتی بود که دکتر شریعتی پایه گذاری کرد!…». معصومه ابتکار اگر چه در فتنه ۸۸ تا اوایل سال ۸۹ عمدتا در دفاع از فتنه و فتنه گران موضع می گرفت، اما پس از آن مقطع، ترجیح داد کارنامه خود را بیش از این تیره و تار نکند. مع الاسف صدا و سیما با کاریکاتور کشیدن از مفهوم جذب حداکثری، زبان سرکار خانم را باز کرد! حالا عضو شورای شهر تهران به دفاع از مهندس و شیخ اکتفا نمی کند! حجاب را می زند! از رضاخان دفاع می کند! به امام اهانت می کند! و البته مقصر چنین سخنان گل درشتی در وهله اول، همان رسانه ای است که مفت و مجانی دوربین خود را در اختیار اعوان و انصار فتنه می گذارد. من از شمای خواننده سئوال می پرسم؛ آیا به چنین رویه ای می گویند «جذب حداکثری»؟!
*** *** ***
عالیجنابان با تجربه تر از ما! ای کسانی که بیش از ما سرد و گرم سیاست را چشیده اید! موسپیدان! فداییان جذب حداکثری! آنی درنگ کنید که اگر فتنه به ثمر رسیده بود، اگر نقشه سران فتنه گرفته بود، اگر خون شهید غلام کبیری و ذوالعلی نبود، آیا باز هم مجال داشتید این همه بی قاعده بر طبل جذب حداکثری بکوبید؟! آیا اصلا قائل به این هستید که فتنه ۸۸ سران فتنه ای هم داشت؟! و آیا فکر نمی کنید اهل و عیال فتنه، بازگشت به نظام را، نه برای رجوع دوباره به آغوش پر مهر ولایت فقیه، بلکه برای اتمام کار نیمه تمام شان در فتنه ۸۸ می خواهند؟! این را من نمی گویم به خدا! خودشان می نویسند که «برای رسیدن به مقصود اصلاحات، تنها راه باقی مانده، استفاده از فرصت انتخابات است».
آقایان! این جماعت هر وقت نوشت «اصلاحات»، منظورش «براندازی نظام ۳۰۰ هزار شهید» بود. هنوز هم شک دارید؟!
جوان/ ۲ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
بحران «مالی» و «بحران مالی»
امریکا که قرار بود بعد از کشتن بن لادن، جل و پلاس سربازان خود را از افغانستان جمع کند، ظاهرا بیرون بیا نیست! اما حضور نظامی یانکی ها چه رهاوردی برای همسایه شرقی ما داشته؟! صلح، آرامش، سازندگی، امنیت، رفاه و اشتغال؟! یا کشت و کشتار، کشت بیشتر تریاک، رشد بیشتر قاچاق و فربه شدن بیشتر طالبان؟! کم و بیش وضعیت همسایه غربی نیز بر همین منوال است. در عراق، تروریست های سلفی، دقیقا همان کاری را انجام می دهند، که طالبان در دیار افغان. اگر دیروز، صدام در زندان های بغداد، خاندان حکیم و صدر را وحشیانه می کشت، امروز در عراق، صبحی به شام نمی رسد، الا اینکه از چندین جای مختلف، اخبار اقدامات تروریستی مخابره شود. البته در عراق، ظاهرا، امریکایی ها حضور نظامی ندارند، اما تروریست ها خیال امریکا را بابت ناامن کردن بین النهرین، و دامن زدن به اختلافات قومی و تفاوت های مذهبی جمع کرده اند. واقعا تلخ است آنچه این روزها در عراق می گذرد؛ جنوب عراق محل جولان انگلیسی هایی است که بوی نفت بصره به مشام شان خوش نشسته. شمال عراق تبدیل به پاتوق شرکت های چند ملیتی شده که اغلب صهیونیستی اند. جبهه استکبار اصلا بدش نمی آید در شمال عراق، شمال غرب ایران، و جنوب ترکیه، به بهانه استقلال قوم کرد، از یک «اسرائیل جدید» پرده برداری کند. مرکز عراق هم هر روز شاهد تلفات سنگین ناشی از ترورهای بی وقفه است. واقعیت این است که این روزها در عراق، غرب اندازه صدها صدام کار می کند! در چنین منظومه ای باید دید که چه کار سختی دارد دولت نوری مالکی. و چقدر باید اهل تشیع و تسنن عراق هوشیار باشند که عراق در دام نقشه های تفرقه افکنانه نیفتد. قصه سوریه هم اگر چه کمی حادتر، زیرمجموعه همین ماجراست. اگر در سرزمین های اسلامی، رد پای غرب را درست ببینی، سرمنزلی جز ناامنی و اغتشاش ندارد. آن از افغانستان، آن از عراق، این هم از سوریه. اینک اما فرانسه هم مشخصا وارد گود شده تا به بهانه های واهی، مالی را دوباره تسخیر کند. مالی برخلاف کشورهای همسایه اش، نفت و گازی بی مانند دارد و موقعیتی ممتاز. آیا شما باور می کنید قصد فرانسه از لشکرکشی به مالی، مقابله با فلان گروهک شورشی، یا استقرار دموکراسی باشد؟! امریکا در افغانستان و عراق، چه گلی به سر مردم غرب آسیا زد که حالا فرانسه خاطرخواه صلح و آرامش مردم شمال آفریقا شده؟!
*** *** ***
دنیای استکبار در گذر از جنگ نرم، دوباره به این سوی و آن سوی، لشکرکشی فیزیکی می کند! «استکبار» باز هم بوی «استعمار» گرفته! روزگاری که خیلی هم دور نیست، جبهه غرب فکر می کرد با یک «کلیک» یا «فشار یک دکمه» یا «اینترنت» و «فضای مجازی»، بازی عالم را به سود خویش تمام می کند! و از دنیای به این بزرگی، «دهکده جهانی» می سازد! خودش هم می شود کدخدای جهان! کدخدا که چه عرض کنم؛ خدای جهان! جبهه استکبار البته توهم زده بود! و اینک دوباره مجبور است برگردد به همان روزگاری که اگر جایی، کشوری، منطقه ای را می خواست، لاجرم باید زحمت لشکرکشی و هزینه های سرسام آور نظامی را متحمل می شد! چند سال پیش شاید احدی فکر نمی کرد؛ فرانسه برای چند بشکه نفت بیشتر یا چند لوله گاز مفت، به کشور مالی لشکرکشی کند! دقت کنید؛ این اتفاق در اوایل سال «۲۰۱۳ میلادی» رخ داده! و باز هم دقت کنید؛ فرانسه «ناپلئون بناپارت» ندارد، بلکه فقط در یک قلم، کارخانه ماشین سازی «رنو» ۷۵۰۰ کارگر اخراجی دارد! ندید معلوم است؛ بحران «مالی» هم به «بحران مالی فرانسه» اضافه خواهد شد! غرب اگر با لشکرکشی نظامی می توانست کدخدای جهان شود، قرن گذشته میلادی، قرن بهتری بود! و غرب اگر با یک کلیک می توانست خدای جهان شود، لشکرکشی نظامی نمی کرد! راستی، کدام کدخدا اینقدر بدهکار و بدبخت؟! ندید معلوم است شعار فردای مردم معترض فرانسه به اوضاع ریاضت اقتصادی… «بحران مالی» خودمان را حل کنید؛ «مالی» پیشکش!
جوان/ ۱ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
بسم الله…
“تا الان هیچ روزنامه ای در هیچ کجای جهان، حتی هیچ رسانه ای، خبر داغی کار نکرده اند. خبر داغ به این می گویند: «الله، بقیه الله را فرستاد». باید بلرزاند خبر داغ، کسرای سفید را. درجا بخشی از نظام سلطه باید کن فیکون شود؛ فقط با دیدن خبر!”
تصورش هم شیرین است!
بگو داداش حسین… بگو…
از آرزویمان بگو به این امید که به زودی تیتر یک بزنید:
«الله، بقیه الله را فرستاد»
وای همین مطلب هم دل آدم رو می لرزونه. چه برسه به اینکه حقیقت پیدا کنه.
ایشالا که به همین زودی ها این تیتر رو توی همه روزنامه های دنیا می بینیم.
اللهم عجل لولیک الفرج…
چقدر قشنگ بود داداش… مثل همیشه با دلمون حرف زدی.
اما می ترسم؛ می ترسم از اینکه اسم ما تو لیست انتظار نباشه! می ترسم از اینکه خوابم برده باشه…
خدایا! ما را منتظران واقعی قرار بده…
*** آمین***
“دوربین و اسلحه بر بلندای کعبه، با نظام سلطه، اما «الله، بقیه الله را فرستاد»، با ما. خبر ما هم کار دوربین را می کند، هم کار اسلحه را.”
الله اکبر…
اگر طلب مغفرت و آمرزش برخی از شما برای یکدیگر نبود، تمام اهل زمین هلاک می گشتند.
امام زمان (عج)
خبر آمد خبری در راه نیست… مردی در راه است…
اللهم اشف صدر الحسین بظهور الحجه…
مراسم وداع با شعبان و استقبال از ماه مبارک رمضان
در جوار بارگاه ملکوتی جد اعلای مقام معظم رهبری
http://faupload.com/upload/91/Khordad/R-1-1.jpg
می نویسم که شب تار، سحر می گردد
یک نفر مانده از این قوم، که برمی گردد…
به به…
ارزش انتظار را داشت.
“هیچ فکر کرده اید چقدر قشنگ است گفتن «امام مهدی»؟!”
یک عمر خیال کردیم که به آقا سلام می کنیم؛ افسوس که ما فقط جواب سلام آقا را می دهیم…
یا ابا صالح المهدی، یا حجت الله علی خلقه!
قیام روح خدا خمینی کبیر، سراج انقلاب اسلامی ما افروخت تا روشنای راهی
باشد که فراروی مستضعفان برای نیل به نور نهضت نورآگین توست.
لوای انقلاب، اینک به دست طلایه دار ایثار و حماسه، زعیم منتظران ولی عصر و
صاحب نصر، رونق باغ ولایت، خامنه ای عزیز است که عاشقانه، عرصه ی عشق و
انتظار را علمداری کند.
می گویند در روایات و ادعیه ما، دو آرزو، مورد توجه قرار گرفته؛ یکی، بودن در کربلا و شهادت در رکاب سیدالشهدا علیه السلام “یا لیتنى کنت معکم فافوز فوزا عظیما” و دیگری، جهاد و شهادت در رکاب حضرت مهدى عج الله ” اللهم اجعلنى من انصاره….. و المستشهدین بین یدیه…”
{در رکاب شما، مرگ، سرآغاز زندگی است. شهادت. شهادت. شهادت. گفت: شهادت… همه آرزومه!}
بی ربط:
دستت که بلرزد، اشتباه مینویسی/ پایت که بلرزد، اشتباه میروی/ دلت که بلرزد…/ وامصیبتا…!
آقای قدیانی؛
نکنه شما هم مثل من نکات ویرایشی رو رعایت نمی کنید که کامنت هاتون تایید نمیشه.
یوسف زهرا! حتی پیران روزگار نیز به دیدنت امیدها بسته اند. جانم حسین.
این آخر خط من است.
احسنت داداش حسین، ما را به معراج بردی. اجرت با علمدار حسین
“و آخرین بار کی و کجای «روضه عباس» بوده ای؟! «علقمه» بگویم، بنویسم «کف العباس»، آیا اجازه می دهی به اذن عموی تان ابالفضل، سلامی کنم شما را؟! ”
عمو جان!
برو برای بچه ها آب بیاور. برو که این بار نه یتیمان حسین، که “مهدی فاطمه” تشنه جرعه ای از زلال ظهور است. نه مشکی آب، که مشتی نور.
ما منتظر می مانیم تا تو برگردی. تا تو با ماه، با خورشید برگردی.
نذر کرده ام ای قمر بنی هاشم، این بار اگر سالم برگشتی، بوسه زنم بر دستان بریده ات ای خوش قد و بالا.
***
یعنی “شمس”، بدون “قمر” می آید؟ … من که آسمانی ام، باورم نمی شود.
“قطعه ۲۶”
“دنیایی که «ماه» را دیده است، به «آفتاب» هم سلام خواهد کرد.”
**اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم**
“مهدی جان! بی شما عهد می خوانیم… با شما عهد می بندیم…”
در انتظارِ خبر شدنِ این آرزو، لحظه شماری می کنیم…
به جملات متن که فکر می کنم، یک هیجان و نگرانی به همراه دنیایی از امید و آرزو، وجودم را در بر می گیرد!
فکر کردن به بعضی از آرزوها خیلی دلچسب است؛ خصوصا آرزویی که فقط یک رویا و خیال نیست!
متن را از نگاه زیبایی نوشتید و چه کیفی دارد جملاتتان را تصور کردن!
“یوسف زهرا! آمدن… آمدن که حتما می آیی، اما یک روز با شما سینه زدن، آرزوی ماست. یعنی می شود یک لیله القدر بدانیم شما کجایی؟! یا اصلا یک آرزوی دیگر! یک محرم با شما بگوییم حسین حسین؟! راستی! برای شما چه کسی اولین نفر شهید می شود؟!”
اما آقاجان…!
ترسم تو بیایی و من آن روز نباشم…
اى شادى من، غصّه من، اى غم من… اى زخم درون من و اى مرهم من
بنمـــا نظـــــرى، به ذرّه اى بىمقدار… تــــا بـــر سر آفاق رود، پرچم من
{امام روح الله}
اووووه!…
خیلی چیزها را باید تمرین کنیم…
… امام مهدی… امام مهدی… امام مهدی…
هیچ فکر کرده اید چقدر قشنگ است گفتن «امام مهدی»؟!
.
خوش به حال ما…
خوش به حال آن روزگار…
و آن اسلحه، که عشق ما را آشکار کند…
خوش به حال آن دوربین که لحظه ظهور را شکار کند…
.
خوش به حال آن روزنامه…
بعد از ظهر ظهور، فوق العاده بزند یا چاپ دوم…
با این روتیتر: «اولین سخنرانی امام مهدی بعد از ظهور»…
.
باید آماده باشیم…
آماده «یادداشت روز»…
«گزارش خبرنگار اعزامی»…
«عکس اختصاصی از مکه مکرمه»…
.
.
.
کمی باید صبر کنیم…
تا ظهور، باید تحمل کند نظام سلطه، جمهوری اسلامی را. خمینی و خامنه ای به عنوان «مقدمه» آمده اند تا «مقدم مهدی» را گرامی بدارند. جهانی که فرزندان فاطمه را دیده است، حتما یوسف زهرا را هم خواهد دید.
در رکاب شما، مرگ، سرآغاز زندگی است. شهادت. شهادت. شهادت. گفت: شهادت… همه آرزومه!
.
بی نهایت عالی بود. اَجرِ دلنوشته های زیباتون با امام خوبی ها.
.
کاش ما هم جزء منتظران واقعی حضرت باشیم.
کاش دل امامِ زمانمون از ما راضی و خوشنود باشه.
.
اللهم عجل لولیک الفرج
اى یادگار پیغمبر!
ز هر کسى که گرفتم سراغ خانه تو، ز من گرفت نشان از تو و خانه تو…
یوسف گمشده فاطمه!
به هر کى گفتم خانه مولام کجاست؟
گفت: تو میگى من غلام مهدى هستم، آدرس خانه اربابت رو ندارى؟!
نگاره من!
این درد فراغ را دوا کن…
مولاى غریبم!
دلم به حال دلم سوخت، بس که هر شب و روز گرفت این دل غرق به خون، بهانه تو…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آقاى من!
نوکر رخ ارباب نبیند، سخت است…
شب گر رخ مهتاب نبیند، سخت است…
لب تشنه اگر آب نبیند، سخت است…
مولا جان!
صبح، دعاى ندبه خیلى منتظرت شدم؛ نیومدى آقا…
بیا که وقت آمدنت دیر شد…
آقا جونم!
هر شب به یاد خال لبت گریه میکنم…
تو دفترم به یاد تو نرگس کشیده ام، نرگس هم از فراغ تو دلگیر شد…
بیا امام من… بیا دردت به جونم… بیا عزیزم مادرت چشم انتظاره…
با عرض سلام و خسته نباشید!
تیم جهاد مجازی مجاهد با فرارسیدن سالروز میلاد با سعادت حضرت صاحب الزمان (عجل اله تعالی فرجه الشریف) پا به عرصه سایبری نهاد.
در همین راستا از تمامی دوستان گرافیست عزیز دعوت به عمل می آید تا در مسابقه طراحی لوگو تیم شرکت کنید.
به لوگو برگزیده مبلغ ۱۰۰ هزار تومان کمک هزینه سفر به مشهد مقدس اهدا می گردد.
tjm.ir
——————————–
مطلب شما در وبسایت تیم جهاد مجازی مجاهد منتشر شد.
با درج لینک و لوگو ما را یاری کنید.
ای دل شیدای ما گرم تمنای تو
کی شود آخر عیان طلعت زیبای تو
نیمه شعبان بود روز امید بشر
شادی امروز ماست نهضت فردای تو
اللهم عجل لولیک الفرج
“مهدی جان! شعبانی دیگر از نیمه گذشت و شما باز هم نیامدی.”
آقاجان!
جمعه ای دیگر هم گذشت و نیامدی و ما همچنان چشم به راه و منتظریم….
“بی شما عهد می خوانیم… با شما عهد می بندیم…”
به به از این پست و به به از این کامنت ها.
اللهم عجل لولیک الفرج
“راستی! برای شما چه کسی اولین نفر شهید می شود؟! اگر از بچه های دوکوهه باشد، خوش به حال حسینیه حاج همت… با امامی مثل شما، خوش به حال ما، خوش به حال روزگار.”
زیباست؛ ممنون!
“مهدی جان!
اگر مشغول امتحان پس دادنیم، امتحان سختی است. دوربین و اسلحه را حریف می شویم، اما حریف این دل نمی شویم. زخم زبان و زخم زمان را یارای مان هست؛ آنچه دارد می کشد ما را، دوری شماست.”
امان از این هجران و دوری…
“خوش به حال آن دوربین که لحظه ظهور را شکار کند، و آن اسلحه، که عشق ما را به شما آشکار کند. در رکاب شما، مرگ، سرآغاز زندگی است. شهادت. شهادت. شهادت. گفت: شهادت… همه آرزومه!”
اللهم الرزقنا…
هر چه تمرین میکنم نمیتونم بگم امام مهدی… درسته که هیچ سنخیتی با منتظر واقعی ندارم ولی بغضم را شکستی حسین آقا… یعنی می شود حتی شده یک روز نمازمان را به او اقتدا کنیم؟ نمیدانم اگر نمردم و او را دیدم چه خطابشان کنم… “آقا؟” نه نه زبانم به هیچ واژه ای نخواهد چرخید! من فقط نگاهشان خواهم کرد…
دعایمان کنید دوستان…
یک نماز جماعت، مسجد کوفه!
دو رکعت نماز صبح می خوانم اقتدا می کنم
به پیش نماز حاضر “محمد المهدی علیه السلام” قربة الی الله…
همیشه فکر کردن به روزهای با او بودن… شیرین ترین اتفاق این روزها
بی قرار نیستیم… عاشقی لافی بیش نیست.
عاشق مجنون می شود و به خود رنگ معشوق میگیرد.
ما فقط ادعای عشق داریم و گر نه از دوریش می مردیم.
یا آنقدر بی قرار می شدیم که آواره کوه و صحرا می شدیم
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
سلام…
فیلم کوتاه “کوچه های انتظار” از منتخبین جشنواره عمار به کارگردانی “حمیدرضا مجیدی”
http://rajanews.com/detail.asp?id=131019
گزیده بیانات مقام معظم رهبری در مورد مستضعفین
http://rajanews.com/detail.asp?id=131006
۲۶۲* حضرت امام مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف:
حضرت زکریا علیه السلام از خدا خواست تا نام هاى “پنج تن” را به او بیاموزد، پس خدا جبرئیل را بر او نازل کرد و آموخت. پس از آن، هنگامى که نام محمد و على و فاطمه و حسن را یاد آور می شد؛ غم و اندوهش برطرف می گشت، ولى هنگامى که امام حسین را به یاد می آورد؛ گریه گلویش را می فشرد و نفس هایش به شماره می افتاد…
(بحارالانوار، ج۵۲، ص۸۴)
*این طالب بدم المقتول بکربلا؟*
سلام؛
فقط اشک هایم را با دستانم پاک می کنم و صورتم را پنهان، که در این جمع جوانان ایرانی مشغول علم آموزی در سالن مطالعه، کسی نگوید که درس می خواند یا گریه می کند!!
اما من هم درس می خوانم و هم گریه می کنم تا درسم با این اشک ها آبیاری شود و شاید از درونش انرژی هسته ای از نوع بمبش بیرون آمد!
همان بمبی که آنها می ترسند اما رویشان نمی شود بگویند این همان بمبی است که ما می گوییم! شاید این اشک ها روزی بقیه الله را رساند تا راهنمای علممان باشد!
مرحبا… متن زیبایی بود.
اى آخرین مسافر دنیا کجایى؟
اى یوسف صحرایى زهرا کجایى؟
شاها نظر به ما کن… لطفى بر این گدا کن…
در یک قنوت وترت، آقا ما رو دعا کن…
منتقم خون حسین!
کى مى شود بى پرده بر دنیا بتابى…
اى آرامش دل رباب!
به حق على اصغر بیا…
آب زنید راه را هین که نگار می رسد…
پر از امید بود، ممنون.
“مهدی جان! شعبانی دیگر از نیمه گذشت و شما باز هم نیامدی.”
و جمعه ای دیگر…
دلتنگم…
دلتنگ چشمان عباسیت…
دلتنگ دم مسیحائیت…
دلتنگ سیرت زهرائیت…
گفتم زهرا!
راستی مدتهاست دلم گم می شود…
به دنبالش که می گردم…
می بینم قاصدک دلم، حیران و سرگردان، در کوچه بنی هاشم دنبال مزار یاسی می گردد تا سر بر تربتش نهد و عقده دل باز کند…
“کعبه و رکن یمانی و یوسف زهرا و ظهور و «انا بقیه الله»”…
و طواف قامت دلربایت و سعی در دیدن صفای رویت و آنگاه عید قربانی برپا کنیم ما…
که “در رکاب شما، مرگ، سرآغاز زندگی است.”
گوش کن…
صدای ثانیه های ساعت را…
اشک زمان است که از دوری تو چکه چکه بر زمین می ریزد…
آقا جان!
آنقدر کلاف سردرگم دلم پیچیده شده که از آن سدی ساخته ام برای اشک های انتظارم…
یوسف زهرا!
بگو دلم را چراغانی کنم یا نه؟!!!…
ای اعتبار دلم!
به امید ظهورت و درک حضورت و حس عطر وجودت به خدای کعبه می سپارمت.
۱۴ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران(ایکنا) شعبه مرکزی، سیدمحمد حسینی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در جمع اعضای هیئت امنای امامزاده و مسئولان استانی گفت: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نسبت به گسترش مباحث عمرانی وفرهنگی اهتمام ویژهای دارد.
وی با اشاره به سفر مقام معظم رهبری در بیست وهفت آبان ۱۳۷۹ و زیارت مرقد امامزاده سلطان سید احمد(ع) جد اعلای ایشان بر مرمت، توسعه و بازسازی این بقعه متبرکه تاکید کرد.
حسینی اظهار کرد: زیباسازی این امامزاده برای جذب بیشتر افراد بهویژه جوانان به پایگاههای فرهنگی و مذهبی موثر است.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی همچنین از نزدیک در جریان تجهیز، راهاندازی کتابخانه و بازسازی این بقعه متبرکه قرار گرفت.
یادآور میشود؛ روستای هزاوه در ۱۸ کیلومتری غرب شهر اراک با ارتفاع ۲۰۶۰ سطح دریا با قدمتی ۱۰۰۰ساله واقع شده است و زادگاه میرزا تقیخان امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استعمارگران است.
تاکسی (گفت و شنود)
گفت: یک هفته نامه آمریکایی نوشته است اجلاس ژنو درباره بحران سوریه اجلاس آدم کش ها بود.
گفتم: چرا؟!
گفت: نوشته است؛ چه کسی باور می کند که بشار اسد در حالی که دولتش را به خونریزی متهم کرده اند، دست به قتل عام کودکان بزند؟
گفتم: خب! دیگه چی؟!
گفت: این هفته نامه می نویسد؛ وقتی ترکیه و عربستان و اسرائیل به ارسال اسلحه برای مخالفان دولت سوریه اعتراف می کنند، باید مسئولیت قتل عام ها را برعهده آنها دانست.
گفتم: بعدش چی؟!
گفت: نوشته است، با دقت در عملکرد کشورهای شرکت کننده در اجلاس ژنو می توان نتیجه گرفت که همه آنها به یک اندازه در قتل عام مردم سوریه سهیم هستند.
گفتم: یارو در ژاپن راننده تاکسی شده بود. هر کی دست بلند می کرد، با تعجب بهش می گفت؛ من که همین الان شما را به مقصد رسانده بودم!
به معنای واقعی کلمه اشک داشت این متنت حاجی!
چقدر کارت درسته.
آشوب به پا شده تو قلبم از وقتی خوندم متنتو.
یعنی ما می بینیم چنین روزی رو؟
نترسید! این مطالب خیلی کوتاهند.
حداقل ارزش یک بار خوندن رو دارند و البته پشت بندش تفکر.
http://haerishirazi.ir/shownokte.asp?gid=/0/37/39/&id=412
http://haerishirazi.ir/shownokte.asp?gid=/0/37/39/&id=404
http://haerishirazi.ir/shownokte.asp?gid=/0/37/39/&id=403
http://haerishirazi.ir/shownokte.asp?gid=/0/37/39/&id=239
http://haerishirazi.ir/shownokte.asp?gid=/0/37/39/&id=236
http://haerishirazi.ir/shownokte.asp?gid=/0/37/39/&id=238
http://haerishirazi.ir/shownokte.asp?gid=/0/37/39/&id=240
http://haerishirazi.ir/shownokte.asp?gid=/0/37/39/&id=237
http://haerishirazi.ir/shownokte.asp?gid=/0/37/39/&id=242
یه دونه ای داداش حسین!
دلم میخواهد
همین جمعه
عصر که شد
تو باشی و
دل
زیر سایه ات بنشیند
و یک عمر خستگی نبودنت را
با یک فنجان چای قند پهلو
نان تازه
و کمی پنیر و سبزی
در کند.
اللهم عجل لولیک الفرج
ای کاش یه خورده هم از گرونی ها که پدر ما بدبخت بیچاره ها رو در آورده بنویسی…
سلام
اصلا دوست نداشتم برای این متن زیبا، اینجوری کامنت بذارم اما اگه نگم خفه میشم!
اینهمه آقای قدیانی تبلیغات کردن که کتاب “بارون درخت نشین” چنین و چنان است! بخرید و بخوانید، این تنها کتابیه که با خوندن دوباره اون لذت می برم و…!!!!!!!!!!
ما هم خریدیم و خواندیم اما به شدت پشیمانم از پولی که خرج این کتاب کردم. مزخرفترین کتابی بود که به عمرم دیدم. محتوایی که جناب قدیانی تعریفش میکردن همه حاشیه بود و اصل موضوع همون مسائل … بود که نویسنده با مهارت فوق العاده به تصویر کشیده!!!
نه مایلم کتاب تو کتابخونه ام بمونه و نه میتونم به کسی یا جایی هدیه بدم.
……………………………………..
کی میشود راحت راجع به دنیای پس از ظهور و وظایف مومنان در آن زمان صحبت کنیم؟!
سلام
ای آنکه در نگاهت حجمی ز نور… داری کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟
امام مهدی… امام مهدی… امام مهدی…
در حین خوندن این متن اون دو حس رو بیشتر احساس کردم… شوق برای ظهور و نگرانی برای قصور…
ای خدا…
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیِة والنصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته والمستشهدین بین یدیه…
شما مردم عزیز- بخصوص شما جوانها- هرچه که در صلاح خود، در معرفت و اخلاق و رفتار و کسب صلاحیتها در وجود خودتان بیشتر تلاش کنید، این آینده(ظهور) را نزدیکتر خواهید کرد؛ اینها دست خود ماست اگر ما خودمان را به صلاح نزدیک کنیم، آن روز نزدیک خواهد شد؛ همچنان که شهدای ما با فدا کردن جان خودشان آن روز را نزدیک کردند، آن نسلی که برای انقلاب آن فداکاریها را کردند، با فداکاریهای خودشان آن آینده را نزدیکتر کردند…
امام خامنه ای(مدظله العالی)
سلام …..
نزدیک شدن به رمضان بر شما مبارک……
**یا رب العالمین**
جشن تولد شهید مسلم فراهانی
http://rajanews.com/detail.asp?id=131082
می دونم که هستی…
اما همیشه از جمکران که برمی گردم؛ دلم می خواد روی در بنویسم:
آمدیم… نبودید… رفتیم…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بى ربط:
عمو حالش خرابه… فکر یه قطره آبه… براى بچه اى که تشنه شبا میخوابه…
عمو حالش گرفته… بابا رو تشنه دیده… صداى آه و ناله امونشو بریده…
عمو چرا نیومد؟ برام نمونده طاقت… آب نتونست بیاره… آب شده از خجالت…
دست عمو هیبته… عمو پر از غیرته…
دستى براش نذاشتن… یادش نرفت تشنته…
به روزم…
در ادامه کامنت “ف. طباطبائی”
سال هاست که برایت به جای سالگرد شهادت، جشن تولد می گیرد.
مادرت هر شب به این آرزو می خوابد که خواب تو را ببیند و با این امید از خواب بر می خیزد که تو دستش را بگیری. روزی به تو شیر داد که شیر بچه اش باشی. عصای دستش باشی. تو را در لباس دامادی ببیند. برایت اسپند دود کند اما همه آرزوهایش بر باد رفت وقتی پیکر تو را غرق در خون دید. شهادت افتخار است ولی می شکند کمر مادر را…..
http://www.ghadiany.ir/?p=802
دوربین و اسلحه را حریف می شویم، اما حریف این دل نمی شویم. زخم زبان و زخم زمان را یارای مان هست؛ آنچه دارد می کشد ما را، دوری شماست.
دوره ی غربت دلم سر شد
آسمان و زمین منور شد
حال و روز خراب دیروزم
با کرامات عشق بهتر شد
دام و دانه نشان من دادند
خود به خود این دلم کبوتر شد
مثل یک آسمان بارانی
چشمم از شوق مقدمی تر شد
بار دیگر حسین بابا شد
و عروس مدینه مادر شد
دختری را که عمه بوسیده
روی دست حسین خوابیده
آمده دختری که باباییست
خنده های پدر تماشاییست
چقدر کودکانه تا دم صبح
عمه گرم نوای لالاییست
بین گهواره ی دو دست عمو
چه پری قشنگُ زیباییست
بی جهت دل نبرده از بابا
چقدر خنده هاش رویاییست
حضرت فاطمه دوباره رسید
قد و بالای او چه زهراییست
باید این ناز را عمو بخرد
دخترک آمده که دل ببرد
ماه شبهای خانه رویش بود
عطر یاسی میان مویش بود
گل سر داشت از ستاره ی شب
عالمی مست های و هویش بود
هر زمانی که میل بازی داشت
جای او شانه ی عمویش بود
علی اکبر شبانه می آمد
پیش خواهر و قصه گویش بود
چادرش چه ناز سر می کرد
بوسه های پدر به رویش بود
رشته ی جان عمه گیسویش
هدیه های عمو النگویش
دختری که نگار بابا بود
در نگاهش هزار دریا بود
صورتش را نسیم می بوسید
صورتی را که مثل زهرا بود
گیسوانش به دست شانه ی عشق
هر زمانی که پیش بابا بود
ساعتی را که با عمویش بود
چقدر لحظه هاش زیبا بود
کس ندیدست که زمین بخورد
جایگاهش همیشه بالا بود
غصه با بی کسی تبانی کرد
آرزوهاش را خزانی کرد…
میلاد ۳ساله کربلا، رقیه خاتون مبارک.
بی ربط:
رمضان، ماه رحمت و نزول قرآن و گشایش درهای بهشت و بخشایش گناه، در راه است…
«اولین سخنرانی امام مهدی بعد از ظهور».
چه روزهایی بشوند آن روزها.
میدانم که هر روز جمعه که می رسد و اعمال ما را می بینید برای ما گریه می کنید که چرا شیعه های من انقدر بد شده اند که راحت گناه می کنند؟!
و خدای تو چقدر بزرگه که به روم نمیاره….
۱۳ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…
دمپایی (گفت و شنود)
گفت: شیرین عبادی به خاتمی اعتراض کرده است که با وجود در اختیار داشتن دولت چرا اجازه داده است اصولگرایان در مجلس هفتم و انتخابات ریاست جمهوری پیروز شوند!
گفتم: یعنی می گوید چرا خاتمی در انتخابات مجلس هفتم و ریاست جمهوری نهم تقلب نکرده است؟!
گفت: مگر اظهارات وی غیر از این هم معنی دیگری دارد؟!
گفتم: این پیرزن بیچاره مثل این که آخر عمری بدجوری به سرش زده که درون سیاه و دیکتاتورمآب خود را بیرون ریخته است.
گفت: اتفاقاً یک سایت وابسته به اپوزیسیون هم خطاب به او نوشته است؛ خانم عبادی! اصلا می دانی دیکتاتوری و دموکراسی چه تفاوتی با هم دارند؟!
گفتم: به یارو گفتند با «دمپایی» جمله بساز! پرسید با کدوم لنگه اش؟!
یه “پیام بی زگانی”
ساعت ۱:۰۱
تعداد افراد آنلاین: ۲۰ نفر
ماشالله…
داداش حسین عزیز بسیجی ها فــــــــدایی داری…
سلام!
دکتر علی شریعتی خوب است، چرا؟ بد است، چرا؟ قبولش داری، چرا؟ قبولش نداشت امام خمینی(ره) چرا؟
**یا ذالجلال و الاکرام**
امام مهدی…طبق شواهد و قرائن، ظهور خیلی خیلی نزدیک است!
خدا به داد ما برسد. یعنی کجای کاریم؟؟؟
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی…
سلام و خداقوت.
دورادور با وبلاگتون آشنا بودم اما بطور جدی مطالبتونو نخونده بودم.
عالی بود، ممنون.
به امید پخش زنده از مکه مکرمه، وقت ظهور…
تا امرفرج شود محیا صلوات…
http://www.598.ir/fa/news/65897
لینک مصاحبه ذوالنور درباره مجلس نهم
وقتی خوندم فقط افسوس خوردم از اینکه تنها یک صفت ساده زیستی و توانایی ساده ماندن در اوج قدرت برای حمایت ما و قدر شناسی بس! که کسانی در سطح یک نماینده مجلس هم نتوانستند ذره ای بر لذات مادی خودشون غالب بشن!!!!!!
بدی ها را اونقدر بزرگ می کنیم که خوبی ها را نمی بینیم و افسوس که چنین ملتی حتما یقه هایشان به دست انسان نماها خواهد افتاد. افسوس و صد افسوس…
شعبان را دعا می کردم کاش پا برهنه هایی ک ِ می روند ب ِ مقصد برسند!
– بوی ِ پیراهن َ ت را باد دارد می آورد!
دعا می کنم طوفان بوزد…
این جشن ها برای ِ ما آقا نمی شود…
سلام داداش حسین!
مخ ! (گفت و شنود)
گفت: روزنامه آمریکایی «یو.اس.ای.تودی» با اشاره به افزایش قیمت نفت به اوباما و اتحادیه اروپا اعتراض کرده و نوشته: مگر قول نداده بودید که با تحریم جدید ایران قیمت نفت افزایش پیدا نمی کند؟!
گفتم: نه فقط قول داده بودند بلکه رسانه های آمریکایی و اروپایی چند هفته رجز می خواندند که با وجود تحریم نفتی ایران، قیمت نفت رو به کاهش است!
گفت: واشنگتن پست، یک روزنامه آمریکایی دیگر نوشته؛ متاسفانه آمریکا و اتحادیه اروپا در آزمایش اثر تحریم نفت ایران موفق نبوده اند و باید راه های دیگر را هم آزمایش کنند!
گفتم: یارو در یک رزمایش با چتر از هواپیما بیرون پرید ولی چترش باز نشد، و در حالی که داشت با مخ به زمین فرود می آمد برای دلداری خودش گفت؛ حالا شانس آوردم که «مانوره»!
داداش حسین و سیداحمد اخیرا با چه کامنت هایی مواجه میشن!
طرف تو متن “پیپ پپ، کجا دود می شود؟!” کامنت گذاشته و از “به جای امیر” تقدیر و انتقاد کرده به خاطر محتوای کامنتاش!!!!!!!!!
خدا به دور!
چه صبری داری شما داداش حسین…
آذرخش؛
تازه کجاشو دیدید؟!
این فقط بخشی از حقایق بود که قابل انتشار است!!! 🙂
توسل به حضرت مهدی “عجل الله تعالی فرجه” کنید و بخواهید که مشکلات دنیا و آخرت و سیر و سلوک شما را بر طرف کنند، چون حضرت، ولی عصر است و اختیار ما با اوست…
آیت الله انصاری همدانی (ره)
**یا قاضی الحاجات**
گاهی ممکن است احساس کنید که دیگر نمیتوانید به فرزندتان کمک کنید، روشهای تربیتی که قبلاً استفاده میکردید دیگر نمیتواند جوابگو باشد و هر چه میکنید احساس میکنید بر حل مشکلات فرزندتان موثر نیست. گاهی احساس میکنید زندگی از کنترل شما خارج شده و نمیتوانید برای ارتباطات خود با فرزندتان کاری بکنید. احساس میکنید شما و فرزندتان حرف همدیگر را نمیفهمید و به بن بست رسیدهاید. در این زمان برای اینکه از احساس گناه و ناتوانی خارج شوید و بتوانید گامهای موثری در تربیت فرزندانتان بردارید نیاز دارید که به روانشناس یا روانپزشک مراجعه کنید.
سلام. بسیار عالی بود؛ اگر وقت کردی حسین جان به ما سری بزن و نظری بده. منتظر نگاه زیباتم.
ممنون بابت همه زحمات آقای سیداحمد. واقعا کامنتها نسبت به گذشته عالی شده و پر از نکته های جورواجور…
اگر توانستید جنارهام را بدست آورید، آن را به روی مینهای دشمن بیاندازید تا جنازه من کمکی به حاکمیت اسلام کرده باشد… انشاءالله.
قسمتی از دستنوشتههای شهید محسن وزوایی
حاجی با این جمله خیلی حال کردم. در ضمن پوستر شهادت شما رو هم ساختم. البته انشاءالله بعد از ظهور آقا.
http://up.vatandownload.com/images/kll9nw10ndlwwi8hdyb.jpg
بهلول کیست؟!
http://ingholt.ir/?p=238
بی ربط:
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up7/68131733080700300487.jpg
سیدحمزه؛
ممنون از طرحی که کار کردید.
البته همانطور که اشاره کردید، انشالله در رکاب امام زمان!
{آخرش هم ما متوجه نشدیم عکس آواتارت متعلق به کیست!}
این یادداشت روز حاج حسین را درباره گرانی ها از دست ندهید؛
http://www.kayhannews.ir/910420/2.htm#other200
مسابقه ۲۸ سوالی!
“هر کسی که برنده این انتخابات باشد، باید با برنامه ریزی صحیح اقتصادی در جهت رفاه حال مردم به ویژه قشر آسیب پذیر جامعه حرکت کند، محرومان را از یاد نبرد و به فکر معیشت حاشیه نشین ها هم باشد.”
این جمله حکیمانه را فکر می کنید کدام یک از صاحب نظران و اهل فن بر زبان جاری کرده؟
*رئیس جمهور: دکتر محمود احمدی نژاد؟
-نه، اشتباه کردید.
*سخنگوی دولت، دکتر غلامحسین الهام؟
-نه، باز هم اشتباه کردید.
*روح الله حسینیان؟
-نه.
*مهدی کروبی؟
-نچ.
*حبیب الله عسگر اولادی؟
-نچ
*اسماعیل ططری؟
-باز هم نچ.
*هوگو چاوز؟
-نچ، یک راهنمایی می کنم، خارجی نیست.
*لاریجانی؟
-بیشتر دقت کنید.
*حسین شریعتمداری؟
-باز هم نه.
*حسین صفار هرندی؟
-نچ.
*معصومه ابتکار؟
-نه، یک راهنمایی می کنم، خانم نیست.
*احمدصدرکربلایی حاج سید شیخ جوادی؟
-باز هم نه. راهنمایی می کنم که گوینده این جمله یک نفر است!!
*لوکابوناچیچ؟
-گفتم که خارجی نیست.
*افشین قطبی؟
-خیر.
*افشین پیروانی؟
-اصلا اسمش افشین نیست.
*رجبعلی مزروعی؟
-نه.
*آمونهوتب سوم؟
-نه.
*آخن آتون؟
-نه.
*کاریماما؟
-گفتم که زن نیست.
*اونی که در راه دفاع از یوزارسیف، جانش را به خطر انداخت… اسمش خوب بودها!
-نه.
*بازیگر نقش “کریم سوسکه” تو اخراجی ها؟
-خیر. یک راهنمایی دیگر، گوینده جمله فوق اصلا بازیگر نیست.
*سیاسی است؟
-آره.
*تو حزب مشارکته؟
-نه.
*کارگزاران؟
-بله.
*هدایت الله آقایی؟
-نه.
*عطریانفر؟
-نه. فقط ۲ سوال دیگر جا دارین.
*غلامحسین کرباسچی؟
-نه.
-فهمیدم، محمد هاشمی!
شرمنده، مسابقه ما برنده ای نداشت. جمله فوق را “حسین مرعشی” سخنگوی کارگزاران گفته. شاید منظور ایشان از اقشار آسیب پذیر، مدیرعامل یک بانک خصوصی بود که در حاشیه فرمانیه و دورترین نواحی شمیرانات در اوج محرومیت در خانه ای که فقط ۵۰۰۰ متر زیربنا دارد، زندگی می کند.
{۲۲ دی ۱۳۸۷؛ آرکیو ۸۸….. صفحه ۷۱}
علاقه! (گفت و شنود)
گفت: اظهارات یکی از مقامات وزارت خارجه انگلیس در مصاحبه با یک شبکه تلویزیونی محلی در منچستر انگلستان، بدجوری گروه های اپوزیسیون را کلافه کرده است.
گفتم: مگه چی گفته؟!
گفت: در این مصاحبه گفته است؛ انگیزه دولت انگلیس در حمایت از گروه های اپوزیسیون ایرانی ترحم نسبت به آنها بوده و توضیح داده مقامات انگلیسی از ابتدا هم می دانستند که این گروه ها، جایگاه و پایگاهی در میان مردم ایران ندارند.
گفتم: خب! حرف حساب زده! وقتی آمریکا با اون همه اهن و تلپ نمی تونه هیچ غلطی بکنه، معلومه که از چندتا اجق وجق فراری کاری ساخته نیست.
گفت: گروه های اپوزیسیون اعتراض دارند که چرا به شخصیت آنها اهانت شده است!
گفتم: اگر شخصیت داشتند که برای آمریکا و انگلیس و اسرائیل کاسه لیسی نمی کردند.
گفت: چه عرض کنم؟! پس با این حساب باید از این مقام وزارت خارجه انگلیس تشکر هم بکنند!
گفتم: آره که باید تشکر کنند! یارو به نامزدش گفت؛ از کجا بدونم که منو به خاطر خودم دوست داری؟ و نامزدش گفت؛ آخه قیافه میافه که نداری، از نظر سواد مواد هم که مرخصی، بچه مایه دار هم که نیستی، اخلاقت هم که گنده، بنابراین به غیر از خودت چیزی واسه دوست داشتن نمی مونه!
کتاب “آرکیو ۸۸” با اینکه به صورت طنز نوشته شده اما واقعا یه جاهاش تلخه.
۱۱ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…
۲۶۵* حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام:
وعده اى نده که از وفاى به آن، اطمینان ندارى…
(غررالحکم، ج۶، ص۲۹۲)
تشنه ایم داداش حسین؛ اما آب نمی خواهیم!
بی «فونت درشت» دیگر، ما آپ نمی خواهیم!!
.
.
سلام بر حسین*
بی ربط:
مـــرد جنگی که لباس گلدار نمیپوشد، زشت است جلوی مردم!
هر روز لباس تمیز تنت می کنم؛ ولی یک بار که میپوشی باز گُلگُلی میشود…
حالا یعنی چی رفتی نشستی آنجا به من میخندی؟!
و دستهای چروکیده زن، شیشه گلاب را روی سنگ خالی کرد. . .
http://charghad.ir/images/old/safa/uploads/b01382f11674e5decc76bf8657d0817b.jpg
کاش عاشق اینقدر تنها نبود
کاش دلبستن فقط رویا نبود
کاش لیلی دست مجنون می گرفت
تا که مجنون در پی صحرا نبود…
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد، نیامدی…
چه بغضها که در گلو رسوب شد، نیامدی …
خلیل آتشین سخن؛ تبر به دوش بت شکن …
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد، نیامدی …
برای ما که خسته ایم نه؛ ولی …
برای عده ای چه خوب شد نیامدی …
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام …
دوباره صبح، ظهر، نه غروب شد… نیامدی…
بی ربط:
گفتم: خسته ام …
گفت: لا تقنطوا من رحمة الله
“از رحمت خدا ناامید نشوید.” (زمر/۵۳)
گفتم: انگار مرا فراموش کرده ای؟
گفت: فاذ کرونی اذکرکم
“مرا یاد کنیر تا شما را یاد کنم.” (بقرة/۱۵۲)
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفت: وما یدریک لعل الساعة تکون قریبآ
“تو چه می دانی! شاید موعدش نزدیک باشد” (احزاب/۶۳)
گفتم: تو بزرگی ونزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چکار کنم؟
گفت: و اتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
“کارهایی را که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند.” (یونس/۱۰۹)
گفتم: تو خدایی وصبور! من بنده ات هستم و ظرف صبرم کوچک است… یک اشاره کنی تمامه!
گفت: عسی ان تحبوا شیئآ وهو شرّ لکم
“شاید چیزی که تو دوست داری به صلاحت نباشد!.” (بقرة/۲۱۶)
گفتم: انا عبدک الذلیل الضعیف… اصلآ چطور دلت میاد؟
گفت: ان الله باالناس لرئوف الرحیم
“خدا نسبت به همه ی مردم مهربان است”
گفتم: دلم گرفته…
گفت: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
“مردم به چی دلخوش کردن؟ باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند” (یونس/۵۸)
گفتم: اصلآ بی خیال! توکلت علی الله
گفت: ان الله یحب المتوکلین
“خدا آنهایی را که توکل می کنند دوست دارد.” (آل عمران /۱۵۹)
گفتم: ولی این بار انگار گفتی که حواست رو خوب جمع کن یادت باشه!
گفت: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمان به و ران اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخرة
“بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می کنند. اگر خیری به آنها برسد آرامش پیدا می کنند واگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان شوند رو گردان می شوند. به خودشان در دنیا وآخرت ضرر می رسانند.” (حج/۱۱)
گفتم:چقدر احساس تنهایی می کنم…
گفت: فانی قریب
” من که نزدیکم” (بقره/۱۸۶)
گفتم: تو همیشه نزدیکی من دورم کاش می شد به تو نزدیک شوم…
گفت: واذکر ربک فی نفسک تضرعآ وخیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال
“هر صبح و عصر پروردگارت را پیش خودت با تضرع و خوف و با صدای آهسته یاد کن” (اعراف/؟؟؟)
نا خواسته گفتم: الهی وربی من لی غیرک
گفت: الیس الله بکاف عبده
“خدا برای بنده اش کافیست” (زمر/؟؟)
گفتم در برابر این همه مهربانیت چه کنم؟
گفت: یا ایها الذین آمنوا اذکرو الله ذکرآ کثیرآ و سبحوه بکرة واصیلآ هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمومنین رحیمآ
“ای مومنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید او کسی است که خودش و فرشته هایش برشما درود می فرستند تا شما را از تاریکی ها به سوی نور بیرون برند خدا نسبت به مومنین مهربان است.”(احزاب/؟-؟)
گفتم:غیر از تو کسی را ندارم…
گفت: نحن اقرب الیه من حبل الورید
“از رگ گردن به انسان نزدیکترم.” (ق/۱۶)
http://caramel.persiangig.com/image/Falagh.jpg
سلام بر اهالی قطعه،
بعد از این تاخیر به جا فهمیدم مسلمان نیستم!
یا به عبارتی من کجا مسلمان زیر تیغ ظلم کجا؟
از خودم می پرسم در شرایط سخت هم مدعی هستم یا نه؟!
۱۰ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…
داداش! متن جدید خبری نیست؟ دلمون برات تنگ شده.
بازنشستگی! (گفت و شنود)
گفت: مشاور فراری کروبی که به آمریکا پناهنده شده و به استخدام رادیو آمریکا درآمده بود، اعلام کرده قصد دارد از عرصه سیاست بازنشسته شود و نوشته که رسانه های داخلی نباید از این خبر ذوق زده شوند!
گفتم: اتفاقا رسانه های داخلی از بازنشستگی او خیلی هم غمزده می شوند چون یکی از خنده دارترین سوژه ها برای اوقات فراغت خوانندگان کیهان بود.
گفت: سایت بالاترین فاش کرده که مدیریت رادیو آمریکا به خاطر کم مایه بودن مجتبی واحدی قصد اخراج او را داشته ولی مشاور کروبی قول داده در یک فرجه چند ماهه با مطالعه سایت ها و خبرها خود را به سطح قابل قبول مدیریت این رادیو برساند.
گفتم: پس بگو که چرا در اعلام بازنشستگی خود گفته است؛ فعلا چند ماهی را به مطالعه سایت ها و خبرها می گذرانم!
گفت: چه عرض کنم؟! تازه طوری وانمود کرده که انگار رادیو آمریکا از بازنشستگی ۶ماهه وی ناراحت شده است!
گفتم: از یارو پرسیدند چرا سر و کله ات شکسته و باندپیچی شده؟ گفت؛ نامزدم برام گل پرتاب کرد. گفتند؛ گل که کله را نمی شکند؟ و یارو یواشکی گفت؛ آخه با گلدون پرتاب کرد!
دوستان محترم؛
لطفا کامنت های خصوصیِ غیر ضروری و بی دلیل نگذارید!
امروز پیامکی برایم آمد که در ذهنم این متن تداعی شد، انگار با غرض و مرض است ارسال این قبیل پیامک ها….
“چند سالی است، همین که در آستانه ماه مبارک، قرار می گیریم، یعنی درست از اواسط شعبان، ناگهان تورهای گردش گری و مسافرتی، به ویژه آنها که بیشتر با آنتالیا و تایلند و قبرس و… صفا می کنند، نه فقط تشویق به گردش گری می کنند، که کلی هم تخفیف می دهند و جایزه و امکانات ویژه و چه و چه. این همه تبلیغ اما فقط در آگهی رسانه های خالی از آگاهی، تجلی ندارد، بلکه کافی است نیم نگاهی به پیامک های تبلیغاتی موبایلت بیاندازی، تا متوجه عمق ماجرا، یعنی عمق دقیق دریاچه هایی شوی که ابتذال و بی بند و باری و حتی لخت گشتن، شرط ورود به این اماکن تفریحی در فلان جای دنیاست. نمی دانم آیا مسئولین محترم، میان این همه تبلیغ به ابتذال گردی و فرا رسیدن ماه مبارک، ارتباطی کشف کرده اند، یا نه، اما گمانم بعضی ها برای زدن ریشه دین داری و روزه داری و دین و باور و ایمان نسل جوان، از هیچ تلاشی دریغ نمی کنند…
http://www.ghadiany.ir/?p=8292
۲۶۶* حضرت امام مهدی علیه السلام:
از خدا بترسید و تسلیم ما باشید و امور خود را به ما واگذار کنید، چون وظیفه ما است که شما را بى نیاز و سیراب نمائیم؛ همان طورى که ورود شما بر چشمه معرفت به وسیله ما مى باشد…
(بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۹۱)
شیخ نمر النمر؛ آیت الله رزمنده
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/135031/%D8%B4%D9%8A%D8%AE-%D9%86%D9%85%D8%B1-%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%85%D8%B1-%D8%A2%D9%8A%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%B1%D8%B2%D9%85%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%D9%8A%D8%B1
لحظه شهادت جوان شیعه عربستانی
http://jahannews.com/vdcb05b5frhbfwp.uiur.html
سلام
……………….
بازتاب: جهانی که ماه را دیده ، به خورشید هم سلام خواهد کرد | شجره طیبه صالحین
**یا حی و یا قیوم**
با اجازه مسئول مربوطه!!
افراد آنلاین: ۲۴ نفر
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام
با اجازتون به روز شدیم، 🙂
یه کلیپ پخش کردن قبل از اخبار ساعت ۲، به اسم “غنچه های گل سرخ”.
خیلی جالب و دلنشین بود. امیدوارم ادامه پیدا کنه چنین کارهایی.
مطمئنا تاثیر خوبی داره.
داداش حسین جون! خدمت رسیدم فقط جهت اعلام حضور و عرض ارادت. فکر نکنی اگر آپ نکنی ما به یادت نیستم.
بی ربط:
خوب یادم هست…
شب جمعه ی صحن اسماعیل طلایی امام رئوف را، تابستان ۸۹…
و مریم… آن دختر باصفای تهرانی که نمی دانم چرا، حتی یادم رفت شماره ی تلفنی از او بگیرم!!!
شروع کرد برایم از کربلا گفتن و حسابی بارانی مان کرد با آن لحن گرم و بیان سوزناکش …
بعد گفت: خیلی دلت کربلا می خواد؟؟
زل زد توی چشمهام و انگشتش رو گرفت سمت گنبد طلا و گفت: این آقا کربلا میده ها!!
گفتم: انشاءلله! البته! اما ما کجا کربلا کجا!!
با تحکم گفت: چرا شک می کنی؟؟!!
با تعجب نگاهش کردم…
تمام جدیتش را ریخت توی نگاهش و محکم تر گفت: وقتی بهت می گم میده، یعنی میده!! چرا شک می کنی؟؟؟؟ میده! شک نکن!! برو امشب ازش بگیر!!
یخ کرده بودم انگار! چه اطمینانی داشت!
بعد از من قول گرفت: اگر قسمتت شد، دو جا منو یاد کن! گفت: بدون! این جور جاها نه به پوله، نه به ثبت نامه، نه به برنامه ریزیه، نه…
هنوز هم صدایش توی گوشم است… و حسرتش بر دلم که ای کاش نشانی از او می گرفتم…
ای حاجت محتاج ترین ها آقا…
ای ذکر دخیل بستنم ای آقا…
یک لال کنار پنجره فولادت
یکدفعه داد میزند آقا… آقا
http://baregheh.persiangig.com/image/ImamReza.jpg
این کلیپ رو کجا میتونم پیدا کنم؟
«خیزش دانشجویی محاکمه جاسبی»
وبلاگ “خیزش دانشجویی محاکمه جاسبی” با اعلام اینکه “جاسبی باید در دادگاه صالحه پاسخگو باشد”، توسط دو اتحادیه بزرگ دانشجویی کشور راهاندازی شد.
http://www.jasbi.blogfa.com/
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910421000911
۹ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…
دورخیز (گفت و شنود)
گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: یک ایرانی مقیم انگلیس در صفحه فیس بوک خود خطاب به بهنود نوشته است؛ «اگر شما ایرانی بودید، من از خجالت آب می شدم».
گفت: بهنود در ایران که بود عضو ساواک و همکار افتخاری «شاخه زیتون»، یعنی شعبه موساد در ایران بود. و از اولش هم ایرانی نبود.
گفتم: ایرانی مقیم انگلیس با اشاره به مقاله بهنود که در آن از تحریم های آمریکا و اروپا علیه ایران ابراز خوشحالی کرده بود، نوشته؛ برخلاف آرزوی شما، تحریم ها بی اثر بوده.
گفت: این آقای مسعود بهنود، قبل از انقلاب که عضو ساواک و همکار شاخه زیتون بود. بعد از انقلاب هم ۳۰ سال در آرزوی بازگشت سلطه از دست رفته آمریکا به هر خیانتی تن داد و حالا هم مجبوره با آرزوهای برباد رفته اش زندگی کنه!
گفتم: یارو بعد از کلی تمرین، دورخیز کرد که روی زین اسب بپره ولی با مخ زمین خورد و دوستش گفت؛ احسنت! یارو پرسید؛ از چی خوشت اومد؟ از دورخیزم؟ یا از پرشم؟ و دوستش گفت؛ هیچکدوم، از اعتماد به نفست!
بسم رب المهدی
ارباب زمین، امیر مریخ، بیا
تا نخل ستم برکنی از بیخ بیا
از قول همه منتظران می گویم
ای پیرترین جوان تاریخ بیا
الهم عجل لویک الفرج
.
۲۶۷*
مردی به حضور مبارک امیرالمومنین علی علیه السلام رسید و عرض کرد: یا امیرالمومنین! چهار سوال دارم؛ واجب چیست و واجب تر کدام است؟ نزدیک چیست و نزدیک تر کدام است؟ عجیب چیست و عجیب تر کدام است؟ سخت چیست و سخت تر کدام است؟
امیرالمومنین فرمودند: واجب اطاعت از خدای متعال و انجام واجبات است؛ واجب تر ترک گناهان و محرمات است، نزدیک قیام قیامت است و نزدیک تر مرگ است، عجیب دنیا (با تغییر و دگرگونی هایی که در اوست) عجیب تر علاقه و محبت به دنیاست، سخت ساعت ورود به قبر است و سخت تر از آن دخول در قبر بدون زاد و توشه است…
(مجموعه الاخبار)
**لا اله الا الله الملک الحق المبین**
بی ربط:
خواب دیدم که شبی نوبت مرگ من شد…
لحظهی پر تب و تابِ من و جان کندن شد…
لرزه بر جان من افتاد و چنان ترسیدم…
که تمامِ گنه کرده به یک دم دیدم…
چشمِ بی نورِ من از مرگ به هم میافتاد…
ضربهی قلب من هر لحظه به کم میافتاد…
لب من او که به کلِ بدنم میارزید…
همره سینه و دندان و زبان میلرزید…
هر دو گوشم که همه عمر خطا کارش بود…
فصل تلخ نشنیدن غم و غمخوارش بود…
آن دو پایی که به هر بزم گنه پا بنهاد…
از سرانگشت، برون جان شد و خود را بنهاد…
بند بند بدنم روح ز کف میدادند…
همچو تیری که رها سوی هدف میدادند…
نوبت آمد که ز دستم بربایند احساس…
زیر لب خواندم حدیثی «مددی یا عباس»
پنج روایت معتبر از حجابی که بههمین آسانی به دست نیامد
http://rajanews.com/Detail.asp?id=131610
نمی دونم اجازه دارم همونطور که وقتی از فیلمی لذت می برم و تعریف می کنم، الان درباره این فیلم چیزی بنویسم یا نه.
دلمو میزنم به دریا مینویسم یا تایید میشم یا سه نقطه.
****
مثلا قراره بریم کتاب بخریم، میگه بریم سینما، شور شیرین.
*میگم خوب بریم، از کدوم سینما شروع کنیم؟
-آفریقا
آفریقا: خوابم میاد، استقلال: آزمایشگاه، قدس: پس کوچه های شمرون.
*این دیگه چه فیلمیه؟
-تبلیغشو ندیدی؟
* نه، حالا چه کار کنیم؟
-میریم فلسطین
به به سه تا فیلم داره که یکی ش هم شور شیرینه.
به سانس هاش نگاه می کنیم جفتمون کپ می کنیم: ساعت ۱۰ و ۱۲:۳۰!!!!
میگه بدبخت تهیه کنندش!
سوار اتوبوس میشیم میریم انقلاب، تو این همه پرده هیچکدومش شور شیرین نیست.
میگه بریم این فیلم رو ببینیم، توش بهداد روحانیه، منظورش کیمیا و خاکه.
اگه نمی شناختمش فکر میکردم به خاطر بهداد داریم این فیلم رو می بینیم.
بالاخره چهار تومن میدیم و می ریم تو.
میگه کارگردانش گفته دارم تو این فیلم آدمهای سال ۵۷ رو نشون میدم.
یعنی من هر کار می کنم بشینم پای فیلم نمی تونم، دارم از عصبانیت منفجر میشم.
یکی از شخصیت های فیلم تیر خورده خانمش اومده پیشش.
میگه خانمه تو بغلشه.
هیچی نمی گم.
واقعا نمی تونم تحمل کنم، میگم: ساعت چنده؟ میگه: نیم ساعتش مونده.
انگار برداشته چندتا فیلمو زده تنگ هم و فرستاده بیرون، تابلوترین فیلمش هم نفوذی.
آخرِ فیلم، جناب آقای امیری تو فرودگاه رسما و به طور کاملا واضح دستش رو میگذاره رو شونه خانم حاجیان، به به، به به، اینم سورپریز آخر فیلم.
انگار قراره تابو شکنی با فیلم انقلابی شروع بشه و به کجا برسه دیگه عاقلان دانند.
فیلم تموم میشه و ما داریم میریم طرف کتاب فروشی.
من از عصبانیت دهنم باز نمیشه، میگه آهنگش خوب بود، یعنی می خوام با کله برم تو شیشه سینما.
میگم کاش فیلمش ضعیف بود لااقل میگفتم عیب نداره یه قدمی برداشته، ولی به خدا حیف اون دو تومن، تازه اگه روز قیامت نگن چرا رفتی این فیلمو دیدی؟
کاش رفته بودم آزمایشگاه رو دیده بودم پولم تو جیب حمید امجد می ریخت راضی تر بودم.
تصاویر منتشر نشده دلجویی رهبر انقلاب از دانشجویان کوی دانشگاه
http://jahannews.com/vdchwxniv23nxxd.tft2.html
_________
هیچ مسؤولی اندازه «آقا» از ۹ دی ۸۸ و ۲۳ تیر ۷۸ ما ملت، تجلیل نکرده است. تحلیل «آقا» از این ۲ یومالله، یعنی تجلیل فرمانده کل قوا از سربازانش. دهه فجر ما ۱۰ سال است، نه ۱۰ روز. ما زخم برداشتیم، سوختیم در این دهههای طولانی، اما میارزید به اوضاع کنونی «بیداری اسلامی». دنیا دیگر جای امنی برای خفاشان شبپرست نیست. شاه رفت و جایش ماه آمد و یک دهه امام ما بود روحالله. بیم داشتیم که امام فقط یک دهه امام ما باشد، اما از نیمه خرداد ۶۸ تا سال ۷۸ خامنهای یک دهه دیگر برای ما همان خمینی بود؛ نشان به نشان ۲۳ تیر. از ۷۸ تا ۸۸ باز هم خامنهای، خمینی دیگر بود؛ نشان به نشان ۹ دی.
“قطعه مقدس ۲۶”
یاد حماسه ۲۳ تیر ۷۸ گرامی….
من خیلی وقته که میان وبتون اما هیچ وقت کامنت نمیذاشتم. امروز هم که اومدم از بس که حالم خراب بود به دلیل خبر شهادتت یکی از جوانان این سرزمین… خیلی خوشحال میشم که به وبم سر بزنید و راجع به آخرین پستم با همین موضوع نظر بدین، برام مهمه.
ستاره خرازی!
لینکی که درباره حجاب گذاشتید؛ خیلی زیبا بود، ممنون!
حال تازه می دانم که وقتی حضرت امیر فرمودند: حاضرم تمامی مقامات مادی و معنوی را از من بگیرند و آدم ساده ای باشم در وقت ظهور مهدی (نقل به مضمون)؛ یعنی چه!
آخر در روزگاری که ما هستیم وقت آن فرا رسیده که گفتن لا اله الا الله با نوای رسول گرامی اسلام و مشاهده ی شکسته شدن غربت و خانه نشینی حضرت امیر را و لمس کردن سرداران واقعی، نه مثل سرداران حسن مجتبی علیه السلام و شنیدن هل من ناصر ینصرنی حسینی از جنس امام مهدی و بوی خوش حضرت زهرا از کربلا برخاسته در جهان پیچیده و خوشا به حال امام خامنه ای که شنیده و ندا می دهد مردم را.
آقا جان با اینکه جهان پر است از شما، ولی جای شما خالیست بین ما.
آب زنید دل را حین که نگار می رسد… مژده دهید جان را بوی زهرا می رسد
سلام بر دوستان و صاحب قطعه و مبصرش؛
راستی این از اون متن هایی بود که رفتم تو فکر و زیادی چسبید!
۸ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…
السلام علی الحسین و علی عباس الحسین…
امام صادق (ع) فرمود:
هر کس که خدا خیر خواه او باشد محبت حسین (ع) و زیارتش را در دل او می اندازد و هر کس که خدا بدخواه او باشد کینه و خشم حسین (ع) و خشم زیارتش را در دل او می اندازد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هر کسی دلبستگی دارد به عشقی در جهان
این دل ما بـستگی دارد به عـبـاس و حسیــن…
از همه کسانی که برای توضیح و تفهیم اوضاع سوریه تلاش کردند و این همایش خوب رو امروز در تالار فرهنگی سیدالشهدا ع تدارک دیدند، تشکر می کنم.
(البته من ساعت ۶:۳۰ رسیدم ولی خیلی لذت بردم).
موفق و در پناه خدا باشید.
اگر بدست من افتد فراق را بکشم/ که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق
ای منتظر! غمگین مشو؛ قدری تحمل بیشتر
گردی به پا شد از افق؛ گویی سواری می رسد…
۲۶۸* حضرت امام محمد باقر علیه السلام:
هنگامی که حضرت سیدالشهدا علیه السلام کشته شد، ملائکه شیون و زاری کرده و گفتند: ای خدا و مولای ما! آیا از کسی که برگزیده ی تو و فرزند برگزیده ی تو را کشته، غفلت می کنی؟ از جانب خداوند وحی آمد: ای ملائکه ی من! خوشحال باشید؛ قسم به عزت و جلالم، من از قاتلین حسین (ع) انتقام خواهم کشید… پس پرده ی غیبی کنار رفت و ملائکه، امامانی را که از صلب حسین (ع) بودند؛ دیدند و خوشحال شدند و دیدند که یکی از آنها برخاسته، پس خداوند فرمود: من با این قائمم انتقام خون حسین (ع) را خواهم گرفت…
(لهوف سیدبن طاووس)
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/135951/توصیه-امام-رضاع-برای-آخرین-جمعه-ماه-شعبان
شب و روزم گذشت به هزار آرزو
نه رسیدم به خویش، نه رسیدم به او
نه سلامم سلام، نه قیامم قیام
نه نمازم نماز، نه وضویم وضو
دل اگر نشکند به چه ارزد نماز
نه بریز اشک چشم، نه ببر آبرو
نه به جانم شرر، نه به حالم نظر
نه یکی حسبحال، نه یکی گفتوگو
نه به خود آمدم، نه ز خود میروم
نه شدم سربلند، نه شدم سرفرو
همه جا زمزمه است، همه جا همهمه است
همه جا «لاشریک… »، همه جا «وحده… »
نبرد غیر اشک، دل ما را به راه
نکند غیر آه، دل ما را رفو
نشوی تا حزین هله با مِی نشین
هله سر کن غزل، هله تر کن گلو
به سر آمد اجل، نسرودم غزل
همهاش هوی و های، همهاش های و هو
هله امشب ببر به حبیبم خبر
که غمش مال من، که دلم مال او
هله از جانِ جان، چه نوشتی؟ بخوان!
هله گوش گران! چه شنیدی؟ بگو!
بِبَریدم به دوش، به کوی میفروش
که شرابم شراب، که سبویم سبو
شب و روزم گذشت به هزار آرزو
نه رسیدم به خویش، نه رسیدم به او
ع.قزوه
سید! یه داداش حسین داشتیم ما، کجاست ایشون؟
مشکلی هست؟
نه مطلب می خوایم و نه فونت درشت ولی داداش حسینو می خوایم. خواهش می کنم یه حرفی بزن سید و ما رو از این حال و هوا خارج کن.
داداش! خوبی؟
سید! اونجا چه خبره؟ داداش کجاس؟
دوستان محترم؛
تا دقایقی دیگر قطعه ۲۶ به روز می شود!
متن جدید بی ارتباط با این دو متن نیست:
http://www.ghadiany.ir/?p=9738
http://www.ghadiany.ir/?p=12644
سلام؛ خدا قوت.
حجره ی یک طلبه: ۸۰ کار نکرده داریم و هی میگوییم آقا بیا…
ممنون میشم تشریف بیارید.
سرشار از زیبایی بود…
………………
نظراتی که به تعمیق و گسترش بحث کمک کنند، پس از مدت کوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت دیگر بینندگان قرار می گیرد. نظرات حاوی توهین، افترا، تهمت و نیش به دیگران منتشر نمی شود.