جوانان بنی انقلاب آماده اند

تصور کن دوکوهه نشسته ای، حاج احمد هم هست، جمع علی اکبرهای خمینی و خامنه ای جمع است و تو داری سینه می زنی، گریه می کنی و می خوانی: «جوانان بنی هاشم! بیایید، علی را بر در خیمه رسانید». تصور کن حاج بخشی میان دار کوچه سینه زنی است و بلند می گوید: «علی اکبر در کربلا نام بلند «علی» را برای ابد «علی اکبر» کرد». تصور کن در و دیوار حسینیه حاج همت به بسیجیان می گوید: «آهای بچه ها! علی اکبر را خالی صدا نزنید، بگویید علی اکبر امام حسین». تصور کن صدای سینه زنی بچه بسیجی ها را. به به از آن دم که دست بر سینه فرود می آید. عرشی تر از این، کدام صداست در زمین؟! دم شهدا گرم که امضای شهادت نامه را هنگام سینه زنی می گرفتند. تصور کن امام حسین دارد این صحنه را به علی اکبر نشان می دهد. تصور کن سیدالشهدا دارد با سلیقه علی اکبر شهید انتخاب می کند. با سلیقه علی اکبر، امام حسین حتما شهید جوان انتخاب می کند. تصور کن کربلا در کربلا نمانده، و خون خدا همچنان به جوش است. باید تصور کرد گاهی واقعیت ها را، به سبب آن شکر که «آرزو» نماندند و «واقعیت» شدند. اصلا بیا و تصور کن نشسته ای در امام زاده علی اکبر چیذر و حاج محمود فرزند شهید دارد بازی می کند با دل علی اکبری ات: «یل رشیدم علی اکبرم…». حتی می توانی تصور کنی فتنه ۸۸ است و حسین غلام کبیری این علی اکبر انقلاب اسلامی، حسابی شاکی است: «رهبری که چند نسل علی اکبر دارد، چرا باید «این عمار» بگوید؟!» آه! یعنی چه علی اکبر امام حسین؟ یعنی: «قطعه قطعه پیکر ما فدای مولای عاشورایی». ما ادعای علی اکبر بودن نداریم، اما آرزوی قطعه قطعه شدن، منتهی الآمال بسیجی است. چند شهید قطعه قطعه نشان تان بدهم؟! مادر شهیدی می شناسم که بعد از ۲۳ سال پیکر فرزندش برگشت، اما همین که پیکر جگرگوشه اش را دید، گفت: بچه من یعنی همین چند قطعه بود؟!… نه دستی، نه پایی، اما همین ها را هم که آورده اید، فدای علی اکبر امام حسین. بعد هم خندید و گفت: اصلا شهید یعنی این! نشه پیکرش رو جمع کرد! عاقبت باید معلوم می شد چرا اصرار داشتم اسمش علی اکبر باشد!

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

روز میلاد حضرت علی اکبر، مگر می شود روضه جبهه و جنگ نخواند؟! روز هشتم محرم، گریه کردن هنر نیست؛ اشک امشب صفا دارد. اشک جشن. اشک شوق. اشک میلاد. امشب، نماز شب سیدالشهدا دیدن دارد. امشب، امام عرفه با خدا حرف ها دارد. چه می گویم؟! امشب، شادترین فرد هستی، امام زمان(عج) است. آقاجان! میلاد علی اکبر امام حسین بر شما فرخنده باد. اگر مدینه ای، دوست دارم برای تان بخوانم: «جوانان بنی هاشم! بیایید، علی را بر در خیمه رسانید». آقاجان! عالم و آدم دارد داد می زند که ظهور شما نزدیک است. هوای دنیا را مگر شما داشته باشی. اصلا بهتر از امشب، چه شبی برای اینکه دعای فرج بخوانیم برای شما، همراه شما. آقاجان! دوکوهه را باز هم پر می کنیم. آنروز حتما حاج احمد هم هست. این روزها سالگرد مسافر افق است. آقاجان! بسیجی در همه هستی برای شما نیرو دارد. آقاجان! تا ظهور، نور را فقط از «حضرت سیدعلی» می گیریم. پله پله تا ظهور، عصای دست غیبت است مولای ما. بوی آخرین پله ها می دهد این روزها. این شب ها. امشب. علی اکبر مگر می شود شبیه شما نباشد؟! مگر می شود امشب باشد و از علی اکبرهای جبهه و جنگ یاد نکرد؟! آقاجان! شهید نظر می کند به وجه الله. از بس که شلمچه عطر شما می دهد، گمانم برای شهید، امام زمان غایب نباشد. چشمی باز می کند شهید بعد از شهادت. چه چشمی! چه نگاهی! چه تبسمی! اگر امام زمان علی اکبر، حسین بود، امام زمان بسیجیان، شمایی. ایران هسته ای چیست؟! دشمن از ایران امام زمانی می هراسد. از قنوت جمکرانی سیدعلی. هراس دشمن از اشک امشب ماست. دوکوهه یک پادگان نبود، بلکه یک پادگان هست. امشب حتی دوکوهه هم خوشحال است. گوش کن! باید بشنوی صدای شهدا را… «جوانان بنی هاشم! بیایید، علی را بر در خیمه رسانید».

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

خدایا! اگر شیعه بودن، جز علی اکبر امام حسین، هیچ برای ما نداشته باشد، ما افتخار می کنیم به شیعه بودن. خدایا! شاهد باش که پدران شهید ما برای علی اکبرهای خودشان گریه نکردند، اما برای علی اکبر امام حسین، برای فرزند خون تو، چون مادران فرزند از دست داده، با لرزش شانه ها گریه ها کردند. خدایا! بچه های «هیئت متوسلین به علی اکبر امام حسین» بودیم و توی سینی ظرف آب می گذاشتیم و می رفتیم خانه به خانه پول جمع می کردیم تا چنین شبی کیک و شربت بدهیم دست مردم یا چونان شبی، قیامت به پا کنیم و سرخ کنیم سینه های مان را. خدایا! چگونه سپاس بگوییم تو را که اجازه دادی شیعه باشیم و علی اکبر امام حسین را دوست داشته باشیم؟! خدایا! اگر ما نمی شناختیم علی اکبر را، حتما «شیرودی» نداشتیم. خدایا! جوانان بنی انقلاب، امروز هم سر سفره علی اکبر امام حسین نشسته اند. خدایا! به یمن امشب، ما از تو امام زمان مان را می خواهیم. دل مان برای بقیه تو تنگ شده. درد دارد این سینه بی قرار. درد دارد. «اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن. صلواتک علیه و علی آبائه. فی هذه الساعه و فی کل ساعه. ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا. حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. برحمتک یا ارحم الراحمین». کیهان/ ۱۳ تیر ۱۳۹۱

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

  2. بانو می‌گوید:

    یا علی اکبر…

  3. آذرخش می‌گوید:

    سلام

    عیدتون خیلی خیلی مبارک.
    🙂

  4. آزاد اندیش می‌گوید:

    عید بر همه مبارک.

  5. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    السلام علیک یا اول قـتـیل مـن نسل خـیر سلیل مـن سلالة ابراهیم الخـلیل…

    سلام بر تو، ای اول کشته از نسل بهترین دودمان ابراهیم خلیل!

    “زیارت ناحیه مقدسه امام زمان عج الله”
    _________
    روزی معاویه از اطرافیان خود پرسید: به نظر شما چه کسی سزاوار خلافت است؟ اطرافیان در پاسخ گفتند: خود شما. او گفت: نه! به اعتقاد من سزاوارترین کس بر خلافت، علی بن الحسین است؛ هم او که آینه‌ی جدش رسول خدا و دارای صفات ممتازی چون شجاعت بنی‌هاشم و زیبایی چهره و فخر و فخامت است.
    دشمنی چون معاویه، علی اکبر را اینگونه وصف می‌کند!

  6. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “علی اکبر” گل پسر جوانان کوچه بنی هاشم است و نام کوچک یل مادر شهید شیرودی است. علی اکبر، علی اش یعنی نام کوچک خامنه ای و اکبرش یعنی نام کوچک پدر شهید من اما “علی” و “اکبر” با هم یعنی “علی اکبر” یعنی بزرگ ترین جوان حسین در کربلا. “علی اکبر” یعنی ما که ۱۴۰۰ سال بعد از عاشورا هنوز هم جوانان حسین ایم. شما سر پیری، جوانی کردید و شتر خامی خوابید دم در ویلای تان. ما اما در عهد جوانی آنقدر به کربلا سفر کرده ایم که پخته شده ایم. نه، شما علی اکبر نیستید. علی اکبر ما هستیم. شما نام ما را دزدیده اید و شناسنامه های تان جعلی است. شما نام علی اکبر را با تقلب جعل کرده اید. شما اگر علی اکبر هستید پس چرا در کوچه بنی انقلاب علیه علی نامه سرگشاده نوشتید؟ ما اما جوانان کوچه بنی هاشم هستیم. علی اکبر ما هستیم که اگر در زیر سم اسبان تبلیغاتی دشمن، قطعه قطعه هم شویم دست از دامان ماه بر نخواهیم داشت.

    علی اکبر نام بسیجیان خامنه ای است که پرچم دار همان پرچم حسین در عاشوراست

    خدا کار داشت با قطعه قطعه های پیکر علی اکبر. علی اکبر یعنی جوانی از نسل علی. یعنی علی کربلا. یعنی حیدر ثانی. ما علی اکبر را مثل “الله اکبر” معنی می کنیم؛ “علی بزرگ تر از آن است که وصف شود.”

    “نه ده/ بخش هایی از متن شطّ رنج”

  7. bangejaras می‌گوید:

    نسل جوان را به جهان رهبری
    جلوه ی توحید علی اکبری
    هرکه هوای رخ احمد کند
    در تو تماشای پیمبر کند

  8. به جای امیر می‌گوید:

    سوراخ کمربند (گفت و شنود)

    گفت: رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا اعلام کرده که در اکتبر سال ۲۰۱۲- مهرماه- ارتش آمریکا و اسرائیل یک مانور مشترک دفاع موشکی انجام خواهند داد!
    گفتم: از یارو پرسیدند اسمت چیه؟ گفت «هیبت الله»! گفتند؛ راست میگی یا میخوای ما رو بترسونی؟!
    گفت: همین ژنرال آمریکایی گفته است که این رزمایش قرار بود ۲ ماه قبل انجام شود ولی تا چند ماه بعد به تاخیر افتاده است.
    گفتم: ولی یک سال قبل هم قرار بود انجام شود و به تاخیر افتاد و این دفعه سوم است که به تاخیر می افتد.
    گفت: یک سناتور آمریکایی گفته است؛ اعلام این مانورها برای ترساندن ایران است ولی به خاطر ترس آمریکا از ایران، انجام آن را پی در پی به تاخیر می اندازند.
    گفتم: جنگ های ۳۳ روزه و ۲۲ روزه و حمله به عراق و افغانستان نشان داد که ارتش های آمریکا و اسرائیل مثل سوراخ های اول کمربندند، همیشه هستند ولی هیچوقت به کار گرفته نمی شوند.
    گفت: چرا؟!
    گفتم: خب! معلومه! کمربند شل، شلواری به پای طرف باقی نمی گذارد و… باعث آبروریزی است!

  9. سیداحمد می‌گوید:

    «یل رشیدم علی اکبرم…»

    http://uploadtak.com/images/a342_karimi_03.mp3
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    “روز میلاد حضرت علی اکبر، مگر می شود روضه جبهه و جنگ نخواند؟! روز هشتم محرم، گریه کردن هنر نیست؛ اشک امشب صفا دارد.”

    http://uploadtak.com/images/t623__d9_85_d8_ad_d9_85_d.mp3

  10. سیداحمد می‌گوید:

    “ما ادعای علی اکبر بودن نداریم، اما آرزوی قطعه قطعه شدن، منتهی الآمال بسیجی است.”

    اللهم الرزقنا…

  11. سیداحمد می‌گوید:

    چه کردی… چه کردی داداش حسین عزیز…

    شاهکار است… شاهکار!

  12. سیداحمد می‌گوید:

    “خدایا! به یمن امشب، ما از تو امام زمان مان را می خواهیم. دل مان برای بقیه تو تنگ شده. درد دارد این سینه بی قرار. درد دارد.”

    العجل العجل العجل…

  13. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    اصلا بهتر از امشب، چه شبی برای اینکه دعای فرج بخوانیم برای شما، همراه شما.

    آقاجان! عالم و آدم دارد داد می زند که ظهور شما نزدیک است.

    اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ
    وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ
    وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ
    فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد
    اُولِى الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ
    مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ
    اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى
    فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِب
    الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى
    السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
    یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ.

  14. سیداحمد می‌گوید:

    “ایران هسته ای چیست؟! دشمن از ایران امام زمانی می هراسد. از قنوت جمکرانی سیدعلی.”

    جانم فدای سید علی…

  15. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    هراس دشمن از اشک امشب ماست
    امشب، نماز شب سیدالشهدا دیدن دارد.
    به به از آن دم که دست بر سینه فرود می آید.
    دم شهدا گرم که شهادتنامه را هنگام سینه زنی می گرفتند.
    تصور کن سیدالشهدا دارد با سلیقه علی اکبر شهید انتخاب می کند.
    ___________
    فوق العاده است؛ جملات یکی از یکی زیباتر و ناب ترند. به شکل ویژه ای بابت این متن سپاسگزاریم.

  16. سیداحمد می‌گوید:

    ۲۰ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…

  17. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ۲۵۶* حضرت امام صادق علیه السلام:

    هیچ بنده اى نیست که خداوند به او نعمتى دهد و او آن را از جانب خدا بداند، مگر آن که پیش از سپاسگویى او، خداوند بیامرزدش.

    (نهج الفصاحه، ح ۷۸۱)

    “خدایا! چگونه سپاس بگوییم تو را که اجازه دادی شیعه باشیم و علی اکبر امام حسین را دوست داشته باشیم؟!”

  18. سرباز سایبری می‌گوید:

    علی اکبر نام بسیجیان خامنه ای است که پرچم دار همان پرچم حسین در عاشوراست

    علی اکبر سید علی روزت مبارک

  19. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “چند شهید قطعه قطعه نشان تان بدهم؟!
    …..
    مگر می شود امشب باشد و از علی اکبرهای جبهه و جنگ یاد نکرد؟!”
    ___________

    *دیدم تابوت علی اکبر را پیچیده اند توی پرچم جمهوری اسلامی؛ پرچم را بوکردم، بوی بهشت می‏داد، بوسیدمش، بعد بازش کردند، علی اکبر آرام خوابیده بود….*

    http://rajanews.com/detail.asp?id=130099

  20. sokkandar می‌گوید:

    به روزم…

  21. پاییز می‌گوید:

    فقط اشک
    .
    فقط اشک
    .
    فقط اشک

    ……………………به خدا ممنونتم داداش حسین بچه بسیجی ها. خیلی ممنونتم
    چه خوب شد اشکم را درآوردی

  22. شیدا می‌گوید:

    دشمن، از ایران امام زمانى مى ترسد. از قنوت جمکرانى سید على!
    همه هستى ام، فداى آن قنوت جمکرانى!

  23. مجنون می‌گوید:

    میلاد حضرت علی اکبر (علیه السلام) مبارک

  24. عمار می‌گوید:

    “دل مان برای بقیه تو تنگ شده. درد دارد این سینه بی قرار. درد دارد. ”
    چه کردید با دلها! چشممان بارانی شد!

  25. سربازةٌ می‌گوید:

    “در خاتمه، نکته‌اى را هم یادآور مى‌شوم: این کارهایى که جوانان مى‌کنند، کوچک نیست. همین درس خواندنى که من مى‌گویم، همین کار تحقیق، همین کار هنرى، همین کار ورزشى، اینها کارهاى کوچک نیست. من خواهش مى‌کنم کسى که این کارها را انجام مى‌دهد، تصوّر نکند که کارش کوچک است؛ نه. همین کار در مجموعه کلان کشور، به یک عنصر تعیین کننده تبدیل مى‌شود. فرضاً هنرمندى به تنهایى تصمیم مى‌گیرد که یک کار هنرى برجسته ارائه دهد. او نمى‌تواند بگوید که من یک کار فردى انجام مى‌دهم؛ خودم تنها هستم و این کار کوچکى است؛ نه. شما کارتان را که خوب انجام دادید، اگر صد نفر دیگر مثل شما فکر کنند، همان اعتلاى عظیم و همان کار بزرگ اتّفاق خواهد افتاد. عین همین مسأله، در باب ورزش است؛ عین همین مسأله، در باب درس خواندن و در باب تحقیق است؛ عین همین مسأله، در باب کارهاى خاص جوانان است. این، درست مثل روز راهپیمایى است. اگر همه بگویند که حالا من یک نفر چه تأثیرى دارم، این سیل عظیم میلیونى در روز بیست‌ودوم بهمن یا در نماز جمعه راه نمى‌افتد؛ اما هر کس احساس مى‌کند که تکلیف خودش را انجام مى‌دهد. من مى‌خواهم تأکید و تکرار کنم که کار تک تک این جوانان – هر جا و در هر زمینه‌اى که کار مى‌کنند؛ در زمینه قرآن، در زمینه معلومات، در زمینه معارف، در حوزه، در دانشگاه و در کتاب‌نویسى – کارى مهم است؛ همان کارى است که ان‌شاءاللَّه کشور را به اعتلاء خواهد رساند.”
    از بیانات امام خامنه ای در دیدار جمعی از جوانان

  26. سربازةٌ می‌گوید:

    تبریک و تهنیت باد این خجسته روز. این میلاد بزرگ.
    ان شاءالله به دعای حضرت شان پیروز نبرد حق علیه باطل باشیم. چه در برون، چه در درون.

    “«قطعه قطعه پیکر ما فدای مولای عاشورایی». ما ادعای علی اکبر بودن نداریم، اما آرزوی قطعه قطعه شدن، منتهی الآمال بسیجی است” . . .
    اللهم عجل فرج مولانا/.

  27. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    تصور کن!
    اشک جشن. اشک شوق. اشک میلاد… اشک.. اشک.. اشک…
    امشب، نماز شب «سیدالشهدا» دیدن دارد…
    چه چشمی! چه نگاهی!…

    آقاجان!
    تا ظهور، ما نور را فقط از «حضرت سیدعلی» می گیریم…
    و پله پله تا ظهور، عصای دست غیبت است…
    بوی آخرین پله ها می دهد این روزها…
    این شب ها…

    خدایا!
    به یمن امشب، ما از تو امام زمان مان را می خواهیم…
    دل مان برای بقیه تو خیلی تنگ شده…
    درد دارد این سینه بی قرار…
    درد دارد…

  28. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    بسیار زیبا بود!

  29. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    دم شهدا گرم که امضای شهادت نامه را هنگام سینه زنی می گرفتند…
    امام حسین دارد این صحنه را به علی اکبر نشان می دهد…
    گوش کن! باید بشنوی صدای شهدا را…
    .
    .
    .
    «جوانان بنی هاشم! بیایید، علی را بر در خیمه رسانید».

  30. آزاد اندیش می‌گوید:

    علی اکبرهای بحرین پرپر می شوند…
    بیا آقا…

    زیبا بود.

  31. آزاد اندیش می‌گوید:

    با اجازتون با یک خاطره خیلی کوتاه به روزم.

  32. ستاره نقره ای می‌گوید:

    سلام بر سیدمحمدحسین آقای علم الهدی!
    و سلام بر آقا مصطفی احمدی روشن!

    آری! قطعه قطعه شدن منتهی الآمال بچه بسیجی هاست!

  33. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    سلام بر تو ای آفتاب سرخ عاشورا، درود بر تو ای جان ماه جهان آرا

    یاابن الحسین!

    برایمان دعا کنید و از خدا بخواهید که ما نیز، همچون شما به یاری حسین زمانمان بشتابیم، چرا اکنون از جاماندگانیم…

    مهدی فاطمه و علی زمانه، در انتظار علی اکبرهای دورانند.

  34. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **یا ذالجلال و الاکرام**

  35. ناشناس می‌گوید:

    عیدی روز جوان، فونت درشت است یقینا!
    چیزی بگو، حرفی بزن!!

  36. ف. طباطبائی می‌گوید:

    عیدتون مبارک.

    متن فوق العاده ای بود.
    جدا سپاسگزارم.

    جمله ها یکی از دیگری زیباتر!!

  37. دلخون می‌گوید:

    آقاجان! میلاد علی اکبر امام حسین بر شما فرخنده باد. اگر مدینه ای، دوست دارم برای تان بخوانم: «جوانان بنی هاشم! بیایید، علی را بر در خیمه رسانید»

    چقدر سنگین بود …

  38. دلخون می‌گوید:

    خدا هرچه پسر بر او بیارد
    حسین اسم علی را میگذارد

    الهی کور باشد چشم دشمن
    حسین اسم علی را دوست دارد

    ******************
    تاج سری و هر نفس ما ارادت است
    آقا تویی و غیر تو ای شاه رعیت است

    روز من همیشه جوان در کنار توست
    شوق شماست این دل اگر با طراوت است

    وقتی اذان مأذنه الله اکبر است
    یعنی دعای همره تو استجابت است

    وقتی که آمدی همه گفتند احمد است
    کار امام نیت و فعلش عبادت است

    باید همیشه بر قد و بالات خیره بود
    در خَلق و خُلق بین تو و او شباهت است

    رعناترین سُلاله ی زهرا تویی علی
    بالا بلند خانه ی لیلا تویی علی

  39. مرتضی رضایی می‌گوید:

    بیستی داداش حسین بسیجی ها.
    کی می تونه اینقدر دلی و در عین حال پر محتوا کار کنه؟
    فدای علی اکبرهای خمینی.
    فدای علی اکبرهای جان بر کف خامنه ای.
    فدای داداش حسینی که افتخار نسل ماست.

    با علی اکبر امام حسین محشور بشی داداش.
    عید بر همگی مبارک/

  40. دلخون می‌گوید:

    به یمن امشب، ما از تو امام زمان مان را می خواهیم. دل مان برای بقیه تو تنگ شده. درد دارد این سینه بی قرار. درد دارد.

    http://eg.ehsan.googlepages.com/emamezaman08_0_0.mp3

  41. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    «قطعه» یعنی: “آرزوی قطعه قطعه شدن، منتهی الآمال هر بسیجی …”
    «قطعه» یعنی: “قطعه قطعه پیکر ما، فـدای مولای عاشـورایی …”
    «قطعه» یعنی: “چند شهید قطعه قطعه نشان تان بدهم؟!”
    «قطعه» یعنی: “… یعنی همین چند قطعه …!!”

    آهای بچه ها!
    «علی اکبر را خالی صدا نزنید، بگویید علی اکبر امام حسین»…

  42. ناشناس می‌گوید:

    …………………..

  43. دلخون می‌گوید:

    وقتی این عکس رو دیدم، یاد این دو بیتی افتادم :

    تا وقتی امام حسن ضریح نداره
    تا اسمش میاد، اشک چشام می باره…

  44. حاج احمد می‌گوید:

    تصور کن دوکوهه نشسته ای، حاج احمد هم هست…

    وقتی دلم گرفته است به پهنای آسمان
    وقتی قلبم چند لحظه ای سکوت میکند با خواندن این سر…
    وقتی پایین تر می آیم و یک دفعه نفسم حبس میشود…
    وقتی اولین عکس قصه ی بازی دراز
    برادر احمد است…
    وقتی برادرم دلم را با نامش و عکسش شاد میکند و حق برادری را ادا…
    روزش مبارک که او علی اکبر بود، نه من…

  45. برف و آفتاب می‌گوید:

    یعنی می‌شه طوری زندگی کنیم که کسی ما رو می‌بینه بگه معلومه این جوون عاشق علی اکبر امام حسینه؟ یعنی اینکه واقعا عید ما باشه!

  46. 1 می‌گوید:

    این روزهای عید و شادی، بین همه شادی هایتان برای سلامتی همه بیماران هم دعا کنید.
    برای پدربزرگ من هم که همنام علی اکبر امام حسین (ع) است، دعا کنید…

  47. سید می‌گوید:

    بسم الله نور علی نور
    بسم الله الذی هو مدبر الامور…
    السلام علیک یا علی ابن الحسین…

    ای کاش آن روز برسد که از مولایم اذن میدان بخواهم و مولایم بفرماید که چند قدم جلویم راه برو و بعد برو…
    یا مهدی عج…

  48. مرتضی رضایی می‌گوید:

    آقای مدیر و مبصر!

    طرفدار کدوم تیم هستید؟ اسپانیا یا ایتالیا؟

  49. سیداحمد می‌گوید:

    مرتضی رضایی؛

    هیچ فرقی نمی کنه فی الحال…

  50. سیداحمد می‌گوید:

    سالگرد حملۀ وحشیانه ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی ایران است.
    یکی از آرزوهایم گرفتن انتقام مسافران مظلومِ آن هواپیما، از جنایتکارانِ آمریکاست!

    اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و آل محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ…

  51. دلخون می‌گوید:

    امیدوارم ایتالیا قهرمان بشه…
    اگه قهرمان شد، من به همه شیرینی میدم.
    قول!

  52. ستاره خرازی می‌گوید:

    ای آرزوی دلها یا حسین یابن زهرا (حاج منصور آسمانی)
    http://uploadfa.net/uploads/13411707831.wma

  53. دلخون می‌گوید:

    من میخواستم شما ها رو مهمون کنم، اما فعلا که ایتالیا ۲ تا گل عقبه…

  54. victory of blood می‌گوید:

    اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته والمستشهدین بین یدیه…

    خدا قوت…

  55. ! می‌گوید:

    آندلس ببره 🙂
    دلخون چه جوری میخوای شیرینی بدی؟

  56. victory of blood می‌گوید:

    ببخشید من سؤالی داشتم!

    سایر دوستان شما چطور عکس میذارید؟!

  57. ستاره خرازی می‌گوید:

    هفت ویژگی شیعه در کلام امام باقر (ع)
    http://rajanews.com/detail.asp?id=130570

    داستان نمک و خیانت علامه محمدتقی مجلسی
    http://rajanews.com/detail.asp?id=130594

    رابطه سحرخیزی با افزایش روزی
    http://rajanews.com/detail.asp?id=130513

  58. سیداحمد می‌گوید:

    جناب victory of blood!

    اگر منظورتان از عکس گذاشتن، عکس هایی است که کنار اسم دوستان قرار دارد، به این آدرس مراجعه کنید:
    http://in-my-place.blogsky.com/gravatar.htm

  59. دلخون می‌گوید:

    شبى تنها
    میان این همه رؤیا
    تو را دیدم…
    تو را با قامتى زیبا
    میان دشتى از گلها
    کنارت بحر آبى رنگ
    و دستانت پر از گلبوته هاى نور
    پر از گلبرگ یاس و سوسن و مریم
    و من سر تا به پا حیرت
    دلم سنگین از این غمها
    از این دنیا
    که ناگه
    آهویى رعنا
    در آغوش تو شد آرام
    صدایى از دل دریا
    چنین مى خواند:
    به قربان پناه گرمت اى مولا!
    تمام صورتم را اشک ها پر کرده بود، آرى
    چنین رؤیا مرا واداشت
    که بنویسم:
    به قربان پناه گرم تو آقا!

    http://haftrooz.net/photo/DSC05832.jpg

  60. victory of blood می‌گوید:

    بله… تشکر.

  61. ستاره خرازی می‌گوید:

    خوشه‌چینی از فضائل علی‌بن‌الحسین علیه السلام به مناسبت ایام ولادتش؛
    بیان عجیب حضرت امام در مقام علی اکبر (ع)/ زیارتنامه حضرت در کلام امام صادق (ع)/ صوت: سرود معروف گل بریزید با نوای حاج منصور
    http://rajanews.com/detail.asp?id=130527

    گفتگوی خواندنی باحجت‌الاسلام‎صدیقی درباره‎حالات آیت‎الله بهاءالدینی و بهجت
    آیت‌الله بهاءالدینی فرمود: کسی که ما به او دلخوش هستیم آسید علی‌آقاست/
    آیت‎الله بهجت گفتند: شما بهتر از ایشان سراغ دارید!؟ من‌که ندارم!
    http://rajanews.com/detail.asp?id=130515

    پشت پرده حمایت روسیه از سوریه چیست؟
    http://rajanews.com/detail.asp?id=130421

  62. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ۲۵۷* حضرت امام صادق علیه السلام:

    آن که به ما ایمان آورد و سخن ما را تصدیق کند و منتظر امر [فرج] ما باشد؛ همچون کسى است که زیر پرچم قائم عج الله به شهادت برسد.

    (بحار الانوار ، ج۲۷، ص۱۳۸)

  63. سیداحمد می‌گوید:

    اشک های پیرلو… گریه های سوپر ماریو… شادی های اینی یستا… خنده های ژاوی…

    عجیب مثل زندگی می ماند فوتبال… زنده باد توپ گرد!

    چه غرور و جدیتی تو چهره داره این پیرلو… یک غم مغرورانه زیبا!

  64. سیداحمد می‌گوید:

    ۱۹ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…

  65. یکی از (پروانه ها) می‌گوید:

    …………………

  66. سیداحمد می‌گوید:

    یکی از پروانه ها!

    باید فهمیده باشی که در قطعه ۲۶ کامنت ها از حیث املایی و انشایی درست و صحیح نوشته می شود. لطفا رعایت کنید تا نقطه چین نشوید.

  67. victory of blood می‌گوید:

    قلم و عشق علی
    خون و اشک حسین
    قلم را با خون باید بر صفحه ی روزگار کشید
    همه ی ما با جوهر خون نوشته شده ایم
    قلم را خدا می کشد و زندگی آغاز می شود
    قلم نه قلمیست که با دست انسان به حرکت در آید
    ما به اشتباه می اندیشیم که نوشتن می دانیم، نوشتن را تنها خدا می داند
    خدا هم شعر می سراید و هم نثر می نگارد
    هم کهن و هم معاصر
    هم مطلع می شناسد و هم مقطع
    مطلعش تولد است و مقطعش مرگ، اما در پی آن مقطع، مطلعیست بی پایان
    شعرش نه شعریست بیهوده ، معنا دارد
    افشره ایست از حق و عدل
    عدلی بس حق و حقی بس عادل
    ما می نویسیم، اما چه؟!
    صفحه ای را با قلم خونی، خط خطی می کنیم، صفحه ای را پاره پاره، و صفحه ای را سفید می گذاریم، و در آخر می شود کتاب اعمالمان…
    قلم مان دست هایمان، و جوهرمان خون شهداست
    وای بر ما اگر خون شهدایمان جوهر لذت هایمان شود!
    خون را باید با اشک رقیقش کرد تا عشق شود
    اما هر چه می نویسیم با خونیست که دردش ترفیع است، مقام است، نه ترقیق و نه عشق
    با خون رقیق باید نوشت…

  68. victory of blood می‌گوید:

    هر رمز عبوری که برای عضو در گراواتار می نویسم پذیرفته نمی شود!

    شرمنده قصد مزاحمت ندارم

    شعر قبل هم تقدیم به دوستان قطعه۲۶ …
    التماس دعا

  69. آزاد اندیش می‌گوید:

    خدایا! گاه تو میدانی و من،
    و گاه تو می دانی و من نمی دانم،
    و گاه تو می دانی و من حتی نمی فهمم که نمی دانم!

    خدایا! آن ندانسته ها را برایم آشکار کن تا بدانم.

    خدایا! مرا از جهالت خویش به سوی حقیقت خود پرواز ده.

    خدایا! به قدرت بی انتهای تو ایمان دارم پس در صندوقچه قلبم همیشه امیدوارم.
    چه گله ای کنم که هر آنچه نمی دانم تو نیک می دانی پس حکمت دست توست و جهل از من!

    خدایا! مرا بر ندانسته هایم ببخش و مرا برای دانسته هایم از عجب دور کن و یاریم کن ای پروردگار هستی بخش.

  70. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **یا قاضی الحاجات**

  71. به جای امیر می‌گوید:

    چه باید…؟! (گفت و شنود)

    گفت: سایت ضد انقلابی ایران امروز در یادداشتی خطاب به اپوزیسیون نوشته است؛ چندین و چند سال است که به عنوان اپوزیسیون رژیم در خارج کشور نشسته ایم و هیچ کاری از دستمان ساخته نبوده است.
    گفتم: مثل این که توی مغزش از سلول خاکستری خبری نیست که تازه متوجه شده!
    گفت: در این یادداشت آمده است؛ بعد از شکست جنبش سبز(!) در سایت های خود این سؤال را مطرح کردیم که «چه باید کرد»؟ ولی جوابی برای آن نداشتیم.
    گفتم: خب! دیگه چی؟!
    گفت: نوشته؛ حالا که نمی دانیم از خارج کشور برای داخل کشور «چه باید کرد»؟ پیشنهاد می کنم شعارمان را عوض کنیم و بگوییم «چه می توان کرد»؟
    گفتم: اینطوری که دارند پیش می روند بالاخره به این شعار می رسند که «چه باید خورد»؟!

  72. سیداحمد می‌گوید:

    victory of blood

    چند بار امتحان کنید، جواب می دهد!

  73. سکوت می‌گوید:

    ان شاا…ماهم روزی کربلایی شویم……………

  74. ترگل شیعه می‌گوید:

    کربلا

    اصلا دلم میترکه از اسمش!

  75. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    طلائیه!
    با من سخن بگو و پرده از رازی بردار که سالها تو و خدای تو شاهد آن بوده اید.

    طلائیه!
    چقدر غمگینی. آن روز سرافراز و امروز سر به زیرانداخته ای. با کسی سخن نمی گویی و سکوت پیشه کرده ای. اما سکوت تو بالاترین فریاد است و خفتگان را بیدار می کند و بیداری را در رگهای انسانهای به ظاهر زنده می ریزد. اینجا همه از سکوت تو می گویند و من از سکونتی که در تو یافته ام و تا امروز چقدر از تو و نفس های طیبه ات، از تو و از رازهای سر به مهرت، از تو و مردان بی ادعایت که مس وجود را به طلای ناب شهادت معامله کردند، دور بوده ام. چه احساس حقیری است در من که توان شنیدن قصه های پرغصه ات را ندارم.

    طلائیه!
    می گویند، اینجا جایی است که شهیدان حسین وار جنگیده اند و من از بدو ورود به خاک پاکت، تشنگی را در تو دیده ام و انتظار اهالی خیام را به نظاره نشسته ام اینجا، چقدر بوی حنجره های سوخته می آید و چقدر دستها تشنه وفایند.

    طلائیه!
    من در این سرزمین حتی به قمقمه های عطشان سلام می دهم و سراغ عباس های تشنه لب را از آنان می گیرم . مگر می توان سالک عاشورا بود و تشنگی را فراموش کرد و از کنار حلق های شعله ور بی تفاوت گذشت.

    طلائیه!
    من با تمام وجود در تو جاری می شوم تا در میان نیزارها و نیزه شکسته ها، سرهای ستاره گون برادرانم را به دامن گیرم و برایشان از زخم بگویم، از اسارت، از تنهایی، از غربت، از…

    طلائیه!
    از فراز همه روزهایی که بر تو گذشت بر من ببار و تشنگی این دل در کویر مانده را فرونشان. می خواهم در تو جاری شوم، می خواهم رمز شکفتن و پرواز را از تو بیاموزم و بدانم بر شانه های زخمی تو چه دلهایی که آشیان نکرده اند.

    طلائیه!
    می گویند «همت» از همین نقطه آسمانی شده است، عاشقی که در پی لیلای شهادت در بیابانهای زخم خورده طلائیه مجنون شد. من امروز آمده ام ردپای او را تا افق های بی نهایت و در امتداد عشق جست و جو کنم. اینجا عطر او لحظه ها را پرکرده است و دستهایش هنوز مهربانی را منتشر می کند.

    طلائیه!
    من از سکوت راز آلودت درسها آموخته ام! با من سخن بگو!!!

  76. Akbar می‌گوید:

    گفته بودم باختیم؟
    نان دادیم
    تا آزادی بیاید
    هم نان رفت هم آزادی
    آب دادیم تا عدالت بیاید
    هم آب رفت هم عدالت
    حالا هر وقت خواهرم گم می شود
    باید او را از صف بهشت در خیابان وزرا
    پیدا کنیم

    گفته بودم باختیم؟

    (کیوان مهرگان)

    مدرسه فمینیستی:
    تو مطب دکتر به انتظار نشسته بودم که موبایلم زنگ زد:
    – الو مامان سلام. خوبی؟ مامان نگران نشی ها، من الان تو ماشین “گشت ارشادم”
    – چرا؟ کجا بودی؟
    – از شرکت برمی گشتم، جلومو گرفتند و گفتند که مانتوم کوتاهه و خواستند سوار ماشین بشم، گفتند یه لحظه سوار شو یه تعهد ازت می گیریم و می ری. اما الان چهل و پنج دقیقه ست که منتظریم، تا ون پرشه. ظاهرا قراره مارو ببرن
    – کجا؟
    – نمیدونم، نگران نباش، باز بهت زنگ می زنم.

    سعی می کنم به خاطر بیارم صبح که می رفت چه لباسی تنش بود. مانتو مشکی، شلوار جین، شال طوسی… لباسش که ایرادی نداشت، اهل آرایش هم که نیست…

    بی خیال دکتر می شم و از منشی عذرخواهی میکنم و می زنم بیرون. سعی می کنم تمرکز کنم ببینم آخرین کسی که از گشت ارشاد حرف می زد و گرفته بودنش کی بوده؟
    – الو سلام نازنین خوبی خاله؟ من عجله دارم ببخشید، گشت ارشاد سارا رو گرفته، می خواستم بدونم تو میدونی باید چه کار کنم؟
    – خاله جون نگران نباش، می برنش وزرا، عکس می گیرن و تعهدنامه و تشکیل پرونده و خلاص.
    – تشکیل پرونده؟ چه پرونده ای؟
    – بدحجابی دیگه خاله، نمیدونی چه جرم سنگینیه این بدحجابی. چه فجایعی که به بار نمی آره، ولی از شوخی گذشته بهش بگید خودشو آماده کنه که خیلی تحقیرآمیز رفتار می کنن، و موقع عکس گرفتن، اسم و فامیلشو می نویسن روی یه تکه کاغذ و زیرش می نویسن به جرم بدحجابی، به شعور آدم توهین می شه، آدم حالش بد می شه، احساس مجرم بودن می کنه، سفارش کنین خونسرد باشه. راستی یه مانتو هم براش ببرین که مانتوشو عوض کنه. البته به من که گفتن با همین مانتوتم می تونی بری.
    – مگه تو رو به خاطر مانتوت نگرفته بودن؟
    – چرا ولی خوب سلیقه ایه دیگه، اون مامور بیرونی از مانتوم خوشش نیومد، اما ماموری که تو بود به نظرش مشکلی نبود و اجازه داد که با همون بیام بیرون.

    خداحافظی می کنم و زنگ می زنم خونه و به پسرم می گم که یکی از مانتوهای سارا رو بردار بیار وزرا و سفارش می کنم که مانتو بلند باشه.
    وقتی میرسم از دور سیاهی جمعیت آدرسو نشونم می ده. و یاد حرف نازنین می افتم که وقتی پرسیدم کجای وزرا؟ گفت شما بری از دور جمعیتو می بینی و می فهمی کجا باید بری. ون های نیروی انتظامی یکی پس از دیگری می رسن و می رن تو محوطه. مردم هم ازدحام کردند جلوی یه دری که بسته ست و یه سربازی اونطرف ایستاده و مانتوهارو تحویل می گیره.

    من گیج و ماتم که یه آقایی می پرسه: «دختروتونو گرفتند؟»
    چه حسی بدی داره این جمله با خودم فکر می کنم، گرفتن؟ آره گرفتن ولی چرا؟ چرا باید دخترهای مارو بگیرند؟ به چه جرمی؟ انگار تازه در جریان قرار گرفتم.
    جواب می دم: «بعله». میگه: «برید اونجا» و با انگشت ته کوچه رو نشون می ده: «یه فتوکپی از مدارکش بگیرید با مانتوش بدید تو»

    هاج و واج میپرسم: مدارک چی؟ من که مدارک همراهم نیست. میگه: «کارت شناسایی خودتون هم باشه می شه فقط یه چیزی باشه که ضمانت بشه».

    کارت ملی مو از کیفم در میارم و می دم دست یه سربازی که تو کیوسک فتوکپی ایستاده. پسر جونی که اونجاست یه فتوکپی ازش می گیره و می ده دستم .صد تومن ازم می گیره و میام.

    دوباره یه آقای دیگه ای می گه ببرین بدین به اون سربازه. می گم آخه مانتوش هنوز نرسیده.
    پسر جونی میاد ازم می پرسه خانم مانتو اضافه ندارین؟ گیج و منگ نگاهش می کنم: “مانتوی اضافه؟”
    – آخه ما مسافریم خواهرمو گرفتند حالا هم مانتو می خوان من الان مانتو از کجا بیارم، این دورو بر هم که مانتو فروشی نیست…

    خانمی چادرشو در میاره و میده بهش می گه اینو بده سرش کنه، من این جا ایستادم. پسره خوشحال، چادرو می گیره و میره .خانم دیگه ای دنبال کیسه پلاستیکی می گرده که مانتوی دخترخاله شو توش بذاره.
    زنگ می زنم به دخترم: «کجایین؟ عباس آباد…»

    جمعیت هر لحظه بیشتر می شه.
    پسرم با مانتو می رسه و از ازدحام جمعیت متحیر می شه. سری به تاسف تکون می ده و می گه: «خیلی رو داریم والا، از ابتدایی ترین حقوق شهروندی محرومیم، اونوقت می خوایم دنیارم عوض کنیم»

    ون ها پشت سر هم می رسند.
    موبایلم زنگ می زند: “الو مامان ما رسیدیم”

    می رم که مانتورو تحویل بدم، آقایی می پرسه اسم و فامیلشو نوشتی؟ می گم بعله. انگار همه توجیه شدیم، درست مثل مراحل یه کار اداری، خیلی دقیق و منظم رفتار می کنیم. دست به دست مانتو به دست سرباز اون طرف در می رسه.

    مردم کلافه اند. از دور و نزدیک، کار و زندگیشونو ول کردند اومدند به قانون در جهت رفع بزرگترین مشکل جامعه اسلامی، یعنی قد مانتو دختران و همسرانشون کمک کنند تا به امید خدا مملکتمون گلستان بشه!…

    هر کی یه چیزی می گه، خانمی فریاد می زنه: “بابا دختر من حامله ست، حالش بد می شه، بذارید من برم تو دخترمو ببینم” اون یکی به سربازه بد و بیراه می گه، یکی مامورها رو نفرین می کنه، یکی دیگه خودشو لعنت می کنه که هشت سال از جوونیشو پای جنگ گذاشته و یکی بدو بیراه می گه به هفت جد و آباد خودش که انقلاب کرده که حالا نتیجه اش این شده که با وجود این همه گرونی و بدبختی و اختلاس و فساد و… برای ده سانت کوتاهی مانتوی دخترش باید ساعتها علاف بشه.

    هوا کاملا تاریک شده و ون ها پشت سر هم می رسن و به تعداد آدمهای خشمگین و کلافه اضافه می شه.
    تحمل فضا برام سنگینه، این همه توهین و بی حرمتی رو نمی شه به راحتی قورتش داد. هر کس اظهار نظری می کنه و دخترهایی که پشت سر هم بعد از گذراندن هفت خوان از در خارج می شن، بلافاصله مانتوهای جدید رو در میارن. اکثریت قریب به اتفاقشون پوشش نامناسبی ندارند که بخواد خدایی نکرده بلایی سر آبرو و حیثیت جامعه اسلامی بیاره. دخترها غالبا عصبی و خسته اند، چندتایی هم با خنده مانتوهای جدید رو درمیارن و می ذارند توی کیسه. خواهر اون پسر مسافره هم میاد، چادر خانمو رو در میاره و من با تعجب نگاه می کنم که لباس خواهرش مگه چه ایرادی داشته؟ خانمی می پرسه تو رو هم گرفته بودند؟ همه نگاهها با تعجب متوجه دختره می شه.
    به دخترم زنگ می زنم: “چرا نمی یای؟” می گه: «شارژ دوربینشون تموم شده نمی تونن عکس بگیرن تو صف ایستادیم این جا خیلی شلوغه» .

    ساعت ده و نیم شده که در باز می شه و دخترم میاد بیرون اگرچه سعی می کنه که لبخند بزنه ولی می دونم که چقدر کلافه ست.
    می پرسم اون تو چه خبر بود؟ می گه: «چه خبر می خواین باشه، توهین آشکار به جنسیتت، به زن بودنت، به انسان بودنت… اون تو این قدر شلوغه که هر چند دقیقه مامورا قهر می کنن که اگه ساکت نباشین، کارتونو انجام نمی دیم… انگار خدمتی ارائه داده می شه که تهدید به انجام ندادنش می کنن. یا انگار ما داوطلب شدیم که ما رو بگیرن» .

    ظاهرا دختر دانشجویی بین متهمین بوده که التماس می کرده که ساعت نه و نیم در خوابگاهو می بندن، من شب کجا بخوابم؟… و کسی توجهی به التماس هاش نمی کرده. به نظر می رسه از جای خواب شبانه یک دختر دانشجوی شهرستانی، رنگ و سایز و قد مانتوش مهمتره.

    دخترم تمام طول راه سکوت می کنه و پسرم درباره رفتن از ایران حرف می زنه .
    فردا صبح دخترم آماده می شه که بره سرکار مانتو مشکی، شلوار جین، شال طوسی….!!!

  77. سیداحمد می‌گوید:

    مهاجرانی برای مرسی پیغام فرستاده و بهش گفته حجاب رو تو مصر اجباری نکن!!!
    میگه هیچ دلیل قاطعی بر واجب بودن حجاب وجود نداره و مرسی نباید چنین اشتباهی بکنه! آخه خدا از تقصیرات بندگانش می گذره!!!!!!!!!!!

  78. به جای امیر می‌گوید:

    ماکارونی (گفت و شنود)

    گفت: روزنامه انگلیسی «گاردین» خطاب به آمریکا و اروپا نوشته است «آیا می دانید چرا ایران ریسک تحریم را پذیرفته است؟ و چرا در مقابل تحریم های بیشتر، مقاومت بیشتری می کند»؟
    گفتم: خب! چرا؟!
    گفت: گاردین نوشته؛ «غرب نمی فهمد که ایران با پذیرش تحریم ها عقبه استراتژیک خود یعنی ملت های مسلمان را علیه غرب می شوراند و از سوی دیگر تحریم ها را دور می زند و آسیبی نمی بیند.»
    گفتم: دیگه چی؟!
    گفت: نوشته است، ایران طی ۳۰ سال گذشته نشان داده که اهل مقاومت است ولی غرب با بحران اقتصادی روبروست و در ادامه تحریم ها تاب مقاومت ندارد. و نتیجه گرفته که شکست دادن ایران به خواب شبیه است.
    گفتم: چه عرض کنم؟!… یارو خواب دید که داره ماکارونی می خوره، وقتی بیدار شد، دید کش شلوارش نیست!

  79. victory of blood می‌گوید:

    سلام؛
    ممنون از راهنماییتون.

    همیشه یک پیمانه برنج بیشتر می ریخت،
    هر عید برای نوجوانش لباس عید می خرید.
    یک روز، جوانی را توی تلویزیون نشانم داد:
    ببین چقدر شبیه سعید است!

    اصلاً سعیدش همه جا بود حتی توی تلویزیون سال ۸۹٫

    چند روز پیش بنیاد شهید برای پسرش مراسم گرفت… نرفت!

    حتی یک بار هم سر قبر خالی پسرش که فقط محض یاد آوری بود، نرفت.

    می گفت هدیه را پس نمی گیرند، جلو ملائکه از خدا خجالت می کشم بروم دنبال پسرم!

    آخرین باری که پسر این زن با یک ساک خالی از خانه رفت ۲۷ سال پیش بود… هنوز برنگشته!!

    شما را به خدا اینقدر بلند نگویید با پذیرش قطعنامه جنگ تمام شد؛
    این زن، پسرش را در جنگ جا گذاشته!
    یک وقت می شنود!

    نه که او نداند جنگ تمام شده،
    حتی می داند که هدیه را پس نمی گیرند.

    او شماره همه روزهای جنگ را حفظ است!
    … احیاناً خبری نشانی از پسرش ندارید؟!
    احیاناً پلاک پسر او گردن شما نیست؟!

    … یا مفرج هم یعقوب علیه السلام
    چشم هایش غربت یک انتظار ۲۷ ساله را دارد

    “او یک مادر است”

  80. victory of blood می‌گوید:

    این با ویرایش بنده، برای پست قبلی شرمنده…!!

    در اینجا میتوان چشـــم ها را بستـــــ
    و قـدم بر خـــــاکی گذارد که قدمگاهِ حضـرتــ زهـــرا « س »؛ مـــادرِ شهــدا بوده

    جستجـــــو کنـ و بخوان و بنـــویس و بــدان
    و بعد سفـــــــر کن
    از دیار تن
    به دیـــــار عاشقانـــ
    و چه زیبا ســـفری . .

  81. سیداحمد می‌گوید:

    ۱۸ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…

  82. victory of blood می‌گوید:

    رجب که گذشت، دلتنگی هایم را گذاشت برای شعبان… آخر من و شعبان با هم رودر بایستی داریم… من به شعبان بدهکارم…
    شعبان..! حلالم کن که تهیدستم … میدانم به حالم گریه میکنی اما روزگار است دیگر… مرا با خود ببر و برمضان بسپار… همین.

  83. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “تو فقط حاج احمد تندروترین بچه بسیجی ها هستی.”

    از جنگ ما تو را بگیرند، تمام تقدسش را از دست می دهد. از بسیجی تو را بگیرند، بی جگر می شود. معیار بسیجی بودن هر کسی، غیرت بی مثال توست. تناسب شجاعتش با غیرت توست. بسیجی واقعی تو هستی.

    گمانم ام البنین باشد مادرت. گمانم تو اگر در کربلا بودی، به تعداد برادران عباس یکی دیگر اضافه می شد. خوب بخواب اما زود بیدار شو. روز واقعه، بسیجی واقعی می خواهد. شنیده ام سال هاست که اسرائیل را به گروگان گرفته ای؟ شیر به تو می گویند و سید حسن نصرالله افتخار می کند که در شجاعت، شاگرد کوچک تو بوده است.

    تو وجه تسمیه غیرتی در این آخرین روزهای زمین. هیچ شمری نتوانست از تو جواب سلام بگیرد و امان نامه ها، جملگی در حسرت پاسخ تو ماندند….

    http://www.ghadiany.ir/?p=2399

  84. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **یا ارحم الراحمین**

  85. مجتبی واحدیان می‌گوید:

    سلام…
    خدا رو شکر بالاخره نمردیمو دیدیم که برای حاج حسین بصیر، یادواره گرفتن و او را شهید ملی نامیدند…
    خدا رو شکر که نمردیمو دیدیم.
    خدا رو شکر که نمردیمو دیدیم که اسم لشگر ویژه ۲۵ کربلا برده شد.
    و نمیدونم که چرا سردار قربانی این همه سال سکوت کرد؟؟
    اگه حاج حسین اصفهانی بود او چه می کرد؟؟
    اگه لشگر ۲۵ کربلا برا اصفهان بود او چه می کرد؟؟
    لعنت خدا بر این سکوت کشنده..

  86. ناشناس می‌گوید:

    چه اشکی از ما گرفتی برادر…

  87. سلام علیکم؛

    دلتنگ بودم… آمدم… چند قطره اشک… و حالا دارم می روم.
    می دانم که باز هم دلتنگ می شوم و ……….
    نقطه چین ها یک عالمه حرف فروخورده بود که خودم سانسور کردم!

  88. یوسف می‌گوید:

    از کوزه همان برون تراود که در اوست!
    http://ingholt.ir/?p=233

  89. کهف می‌گوید:

    بعد از این مطلب، رفتگرو خوندم چه کیفی داد …
    دعامون کن برادر که محتاج دعاییم…

  90. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    http://www.rasekhoon.net/search/Forum/ThreadShow-39739-1.aspx

    حاج احمد! ۳۰ سال شد بی خبری مان…………
    کجایی شما؟

  91. سیداحمد می‌گوید:

    ممنون سلاله؛
    بعضی از عکس ها را ندیده بودم تا به حال!

  92. بهنام می‌گوید:

    یا علی بن حسین بن علی بن ابیطالب مدد…

  93. به جای امیر می‌گوید:

    آهنگ (گفت و شنود)

    گفت: تازه چه خبر؟!
    گفتم: اظهارات معاون اول رئیس جمهور درباره نقش صهیونیست ها در قاچاق اعضای بدن انسان، جیغ نماینده سران فتنه در خارج کشور را به هوا بلند کرده است.
    گفت: دیگه چی؟!
    گفتم: سایت جرس بیانیه ای با امضای محسن کدیور و ۷ ایرانی ضدانقلاب دیگر را در اعتراض به سخنان معاون رئیس جمهور کشورمان منتشر کرده و ایشان را به باد ناسزا گرفته است.
    گفت: حالا چرا افشاگری معاون اول رئیس جمهور علیه جنایات اسرائیل، به این اجق وجق ها برخورده و آنها را عصبانی کرده است؟!
    گفتم: چه عرض کنم؟! یارو به راننده اتوبوس گفت؛ این نوار نتراشیده و نخراشیده چیه که داری پخش می کنی؟ راننده با عصبانیت گفت؛ این صدای برادرم است و یارو برای لاپوشانی گفت؛ منظورم آهنگ آن است و راننده گفت؛ آهنگ آن را هم خودم ساخته ام!

  94. ققنوس 19 می‌گوید:

    [گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]….
    بسم الله الرحمن الرحیم
    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
    با سلام و احترام – خدا قوت همسنگر
    ضمن تبریک میلاد با سعادت عدالت گستر جهانی، قطب عالم امکان، چشم و چراغ اهل عرفان، امام مهدی (عج) بر شما و خانوادۀ گرامی تان.
    lممنون از تشریف فرمائی تان در وبلاگ «اندیشه های امام خمینی» بی نهایت مشعوف شدیم.
    موفق باشید! التماس دعا
    [گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]….

  95. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    هم دانشگاه می‌رفت، هم کار می‌کرد؛ توی یک شرکت تاسیساتی. اوایل کارش بود که گفت: “برای مأموریت باید برم خرم آباد.”
    خبر آوردند دستگیر شده. با دو نفر دیگر اعلامیه پخش می‌کردند. آن دوتا زن و بچه داشتند، احمد همه چیز را گردن گرفته بود تا آن ها را خلاص کند.
    ________________
    عصبانی گفت: “نگهدار ببینم این کیه.”
    پیاده شد و رفت طرف مرد کرد. هیکلش دوبرابر حاجی بود. داشت با سبیل کلفتش بازی می‌کرد.
    ـ ببینم، تو کی هستی؟ کارت چیه؟
    ـ من؟ کومله ام.
    چنان سیلی محکمی بهش زد که نقش زمین شد، بعد بالای سرش ایستاد و بلند گفت:”ما توی این شهر فقط یک طایفه داریم، اون هم جمهوری اسلامیه. والسلام.”
    ________________
    توی مریوان، خانم ها را به مسجد راه نمی‌دادند. متوسلیان به خانم ها می‌گفت: “برید طبقه دوم، اگر اومدن دنبالتون، از اون جا بپرید پایین.”
    توقع داشت چریک باشند.
    ________________
    حاجی داشت گریه می‌کرد. از یکی پرسیدم:”چی شده؟” گفت:”یه نفر بالای کوه دستش ترکش خورده بود؛ نتونستن اون بالا کاری بکنن، دستش قطع شد.”
    بی صدا اشک می ریخت.

  96. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ۲۵۹* حضرت رسول صلی الله علیه و آله:

    بنده آنگاه به ایمان حقیقى دست می ‏یابد که براى خدا به خشم آید و براى خدا خشنود شود، پس هرگاه چنین باشد؛ سزامند ایمان حقیقى گشته است.

    (کنز العمال، ص۹۹)

  97. قاصدک منتظر می‌گوید:

    تصور کن!
    اگر دستهای نیازمان را خدای مهربان با باران اجابت ناز کند و صدای “انا المهدی” گوشهایمان را نوازش.

    تصور کن!
    ظهورش را و قدم زدن در کوچه باغهای حضورش را همراه سپیده و نور.

    تصور کن!
    دوکوهه را پر از شاپرک های رنگی و سرشار از عطر گل محمدی.

    تصور کن!
    حسینیه ی حاج همت را، همراه حاج احمد، کنار علی اکبرهای خمینی و خامنه ای، با خود خمینی و خامنه ای، شانه به شانه…

    ***نماز ظهری بخوانیم در عصر حضور به امامت مهدی فاطمه، قربه الی الله***

    آن روز هیچ ریز گردی نفس گیر نیست…
    و تنور همه پیرزنان در گوشه و کنار جهان رو به راه است…
    و نان عدالت در همه جا تقسیم خواهد شد…

    مهدی جان!
    دیریست صندوق آبی دلم پر از تصدق سکه های محبت توست…
    پیمانه ی انتظارم پر شده است، مرا دریاب!

  98. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **یا حی و یا قیوم**
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    چقدر زیباست کامنت قاصدک منتظر.

  99. آزاد اندیش می‌گوید:

    باز هم سلام!

    کوچه ها قدوم تو را به تماشا بنشینند و من؟

    ای زائر اهل قبور بیا به خانه محقر دلِ من، که شاید محبتِ حقیقیش به تو نان خشکی باشد، سری بزن و برایم دعای رزق بخوان!

    محبوب من مرا به بادهای اختناق مسپار،
    مرا در دریای مواج زندگی رها مکن،
    مرا به وفاداری، از چاه ضلالت به کرسی عزت حبِ خویش بنشان!

    نمی دانم سیلوی “گندم” پر کنم یا چشم های یعقوبِ یوسف باشم؟

    قدر حاجت نیستم، به قداست صدای دلدادگان بیا…

    “آزاد اندیش”

  100. آزاد اندیش می‌گوید:

    با اجازتون با “صف نماز جماعت و بوی کباب” به روز هستم.

  101. محمد می‌گوید:

  102. سیداحمد می‌گوید:

    أَیْنَ الطَّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَبْنَاءِ الْأَنْبِیَاءِ أَیْنَ الطَّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاء…

    یَا ابْنَ یس وَ الذَّارِیَاتِ یَا ابْنَ الطُّورِ وَ الْعَادِیَاتِ…

    یَا ابْنَ السُّبُلِ الْوَاضِحَةِ یَا ابْنَ الْأَعْلامِ اللائِحَةِ یَا ابْنَ الْعُلُومِ الْکَامِلَةِ…

    یا صاحب الزمان!

    بِنَفْسِی أَنْت… بِنَفْسِی أَنْتَ… بِنَفْسِی أَنْتَ…

  103. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    ***:::اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم:::***

    عرض تبریک به مناسبت این عید فرخنده.
    ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
    اعمال شب نیمه شعبان:

    http://rajanews.com/detail.asp?id=130929

    التماس دعا…

  104. محمد می‌گوید:

    سلام!
    .
    ای مردمان رد شده از هفت شهر عشق
    رحمی به ساکنین خم کوچه ها کنید

    این دستهای خسته خالی دخیلتان
    درد مرا به حکم اجابت روا کنید

    کوچیده اید زود مگر صبرتان کجاست
    من میرسم ترا به خدا پا به پا کنید

    یک کوله بار حادثه و کوره راه عمر
    باید عبور کرد برایم دعا کنید
    .
    مبارک باد بر شما اعیاد شعبانیه [گل][گل]

  105. لبیک یا حسین می‌گوید:

    ممنون… خیلی زیبا بود.

  106. لبیک یا حسین می‌گوید:

    این نوشته امشب خواندنی تر است انگار!

  107. سیداحمد می‌گوید:

    عید میلاد صاحب العصر والزمان، منتقم فاطمه(س)، حضرت مهدی، بر اهالی قطعه مقدس ۲۶ مبارک باد…

    http://uploadtak.com/images/u655_Karimi01000.mp3
    http://uploadtak.com/images/l5471_Karimi02000.mp3

  108. سیداحمد می‌گوید:

    بیا نگار آشنا…
    شب غمم سحر نما…

  109. بیضائی می‌گوید:

    «آرزوی قطعه قطعه شدن، منتهی الآمال بسیجی است»
    آه! از سوزی که این حرف برای بچه‌های بسیج دارد… ای والله

  110. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    *اللهم عجل لولیک الفرج*

    عید همگی مبارک. انشاءالله به حق حضرت فاطمه زهرا سلام الله، در فرج صاحب الزمان عج الله، تعجیل شود و دل نازنین حضرت، از همه ما راضی باشد.
    امشب و فردا را هم خیلی قدر بدانیم؛ امشب، لیله البرات؛ لیله المبارکه و لیله الرحمه است و بهترین شب برای دعا و آمرزش…

  111. قاصدک منتظر می‌گوید:

    یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقین

    اللهم عجل لولیک الفرج

  112. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    احادیث در فضیلت امشب؛

    ۲۶۰*
    رسول خدا صلی الله علیه و آله:
    هر گاه شب نیمه شعبان رسید؛ آن شب را به عبادت بگذرانید و روزش را روزه بگیرید، زیرا از اول تا به آخر این شب، از جانب خداوند متعال ندا می رسد: “آیا آمرزش ‏خواهى هست تا او را بیامرزم؟ آیا روزى ‏خواهى هست تا او را روزى دهم؟ آیا درخواست کننده ‏اى هست تا به او عطا کنم؟ آیا چنین، آیا چنان؟” تا آن گاه که سپیده بزند…
    (الاقبال، ج۳، ص۳۲۳)
    _________
    حضرت امام رضا علیه السلام:
    امیر المؤمنین علی علیه‏ السلام سه شب را نمی ‏خوابیدند: شب بیست و سوم ماه رمضان، شب عید فطر و شب نیمه ماه شعبان؛ در این شبها، روزی ها تقسیم و مدت عمر و هر آنچه در آن سال رخ خواهد داد، تعیین می ‏شود.
    (بحارالانوار، ج٩٧، ص ٨٨ )
    _________
    رسول خدا صلی الله علیه و آله:
    چهار شب است که شب هایش همانند روزهایش و روزهایش همانند شب‏ هایش است؛ [یعنى‏] خداوند در آنها، خواسته ها را برمی آورد، افراد را آزاد می ‏کند و پاداش فراوان مى ‏دهد: شب قدر و روز آن، شب عرفه و روز آن، شب نیمه شعبان و روز آن، و شب جمعه و روز آن.
    (کنز العمال، ج۱۲، ص ۳۲۲)
    _________
    رسول خدا صلی الله علیه و آله:
    پنج شب است که دعا در آن ها رد نمی ‏شود؛ نخستین شب از ماه رجب، شب نیمه شعبان، شب جمعه، شب عید فطر و شب عید قربان.
    (تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۰۸)
    _________
    رسول خدا صلی الله علیه و آله:
    هرکه شب عید (فطر و قربان) و شب نیمه شعبان را احیا کند؛ در آن روزى که دل ها می ‏میرند، دل او نمیرد.
    ( منتخب میزان الحکمة، ص ۲۸۴)
    _________
    حضرت امام محمد باقر علیه السلام:
    این شب، پس از شب قدر افضل شب ها است. در این شب، خداوند سبحان فضل خویش را بر بندگانش عطا می کند و به کَرَم خویش، آنان را می آمرزد، پس تلاش و کوشش کنید در این شب برای تقرب به خدا، زیرا خداوند سبحان بر خودش لازم دانسته است که هر کسی از وی حاجتی خواهد، وی را رد نکند و حاجتش را اجابت نماید، مگر آن که معصیتی را از وی بخواهد. شب نیمه شعبان، شبی است که خداوند متعال آن را در ازای شب قدر که برای پیامبرصلی الله علیه و آله قرار داده بود، برای ما اهل بیت علیه السلام قرار داده است، پس تلاش کنید در نیایش و ستایش پروردگار متعال، زیرا هر کسی در این شب، صد بار تسبیح “سبحان الله”، صد بار حمد “الحمدالله”، صد بار تکبیر “الله اکبر” و صد بار تهلیل “لا اله الا الله” خواند، خداوند سبحان تمام گناهان گذشته اش را می آمرزد و حاجت های دنیا و آخرتش را برآورده می کند، چه حوائجی که از خدا بخواهد و چه حاجت هایی که از خدا نخواهد، ولی به آن ها نیاز داشته باشد، خداوند سبحان تفضلا تمامی حاجت هایش را برآورده می کند.
    (الاقبال بالاعمال الحسنة، ج۳، ص ۳۱۴)
    _________
    رسول خدا صلی الله علیه و آله:
    خداوند از هرچه که آفرید؛ تعدادى را براى خود برگزید. از میان شب ها، شب هاى جمعه و شب نیمه شعبان و شب قدر و شب هاى عیدین (فطر و قربان) را برگزید و از میان روزها، روزهاى جمعه و عید را انتخاب نمود.
    (بحارالانوار، ج۹۱، ص۱۲۶)
    _________
    رسول خدا صلی الله علیه و آله:
    خداوند در شب نیمه شعبان، اعمال بندگانش را ملاحظه می ‏کند و همه خلقش را می ‏آمرزد، جز شخص مشرک یا کینه ‏توز.
    (کنز العمال، ج۳، ص۴۶۷)
    _________
    حضرت امام رضا علیه السلام:
    شب نیمه شعبان جمع زیادى از دوزخ آزاد گردند و گناهان بزرگ بخشوده شود؛ در آن شب به ذکر خدا و استغفار و دعا بپردازید که دعا در آن مستجاب است…

  113. منتظرخورشید می‌گوید:

    ممنون از اینکه داری پوشه آخرتمو پر میکنی‎.

  114. قاصدک منتظر می‌گوید:

    اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُاللّهِ وَ بَرَکاتُهُ

  115. سیداحمد می‌گوید:

    می کشـــــــــــــــــــــی مرا حســـــــ “مهدی” ـــــــین…

  116. سیداحمد می‌گوید:

    “خامنه ای! تو آخرین سفیر خورشیدِ مسافری که دارد بر می گردد از سفر.

    ای ماه! بگو از کدام طرف چراغانی کنیم برای حضرت سحر.”

    {قطعه ۲۶}

  117. سیداحمد می‌گوید:

    خدایی عکس فوق العاده زیبایی داره این پست؛
    آدم نمی تونه ازش دل بکنه…

  118. آذرخش می‌گوید:

    سلااااااااااااااام
    عیدتون مبااااااااااااااااااااااااارک!
    🙂

  119. مرتضی رضایی می‌گوید:

    تصور کن آقا بیاد
    شهدا بیان
    چه شود!

    داداش حسین جون عیدت مبارک.
    انشاءالله به حق آبروی حضرت حجت دلت شاد و لبت خندون باشه.

  120. آزاد اندیش می‌گوید:

    اَینَ مُعِزُ الاَولیا…
    زیباترین عید بر شما و همه دوستان منتظر مبارک.
    امشب که هستیم ما را با نوشته ای هدیه با امام (عج) مهمان نمی کنید؟

  121. آزاد اندیش می‌گوید:

    شب زنده داران قطعه ۲۶، یک گمشده داریم چشم مادر به راه اوست، اشک کودکانش خشک نمی شود، پدرشان را می خواهند، نوازش دست های گرمش و صدای مهربان و دلنشینش را! تمام اشکها را به پای انتظار او ریخته اند؛
    دعا کنید گمشده مان را بیابیم قول میدهم دیگر چیزی نخواهم، قول میدهم!
    العَجَل العَجَل یا مولا یا صاحِبَ الزمان…

  122. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    مهم‌ترین نشانه ظهور تو، دل بی‌تاب ماست و اینکه دیگر قرار از دست داده‌‌ایم…

    «عنکبوت صبر» تارش پاره شده آقا. از «ثور غیبت» بیرون بیا. رحمی کن به ما. گناه داریم. ما طفل معصوم بشریتیم و بی‌تو که آقای مایی، چون می‌مانیم به کودکان یتیم. آینه تویی و ما بی‌تو، دل‌مان برای خودمان تنگ می‌شود و آدینه تویی و جمعه‌های ما خسته‌اند از جمله‌های تکراری غیبت. کوچ کرده‌ای از کوچه ظهور و بی‌تو چه سخت می‌گذرد روزگار ماه. دیرکنی، می‌ترسم عادت کند پرستو به هجرت و عشق به پاییز و آدمی به غیبت. دیر کنی، شب‌پرستی تبدیل به مد روز می‌شود و فردا خلاصه در امروز می‌شود. دیرکنی، یاس بوی یأس می‌گیرد و لاله پرپر می‌شود و شقایق دلش می‌گیرد. زودتر بیا آقا. پژمرده شد بال پروانه و شکست دل شمع، از بس نیامدی. سینه ستاره‌ها آتش گرفته است و آه ماه بالا گرفته. زودتر بیا آقا. ای سید و مولای ما، زودتر بیا. این همه ریسه را به عشق تو کشیده‌ایم و کودک گردوفروش فکر می‌کند اگر تو بیایی، روزگارش بهتر می‌شود. زودتر بیا آقا. ما طفل معصوم بشریتیم. گناه داریم. دست‌مان به جایی بند نیست. صدای‌مان به جایی نمی‌رسد. زودتر بیا آقا. تو هرچه بگذرد، جوان می‌مانی. ما داریم پیر می‌شویم و زود به زود دیر می‌شویم. زودتر بیا آقا. عجله کن. اینجا آخرالزمان است اما خبری از امام زمان نیست.
    http://www.ghadiany.ir/?p=1039

  123. آزاد اندیش می‌گوید:

    کدام ابر تو را در پشتش پنهان کرده مولا؟؟ آفتابی به بلندی رخسار تو پنهان نمی شود! دیدگان پر غبار من است که تو را نمی بیند! 🙁
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    بی شک نسیم سحر می وزد!
    بی شک صبا تو را خبر می دهد!
    اما کی؟
    همیشه نیمه شعبان در عین شادی محزونم، آخر چگونه نبودنت را انکار کنم!

  124. آزاد اندیش می‌گوید:

    ممنون سلاله!

  125. آزاد اندیش می‌گوید:

    دفتر مشقم قطعه شده، خط می کشم تا دیده های آشناتر با تو، تو را بخوانند!

  126. سیداحمد می‌گوید:

    ۱۶ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…

  127. آزاد اندیش می‌گوید:

    نه کوه می فهمد حس روان رود را، و نه رود می فهمد صبر کوه را!
    عجل الله..

  128. آزاد اندیش می‌گوید:

    لابه لای دشت های خیالم، گاه تنها تو می شوی…
    بی بودنت چگونه سبزترین باشم؟
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    چرا دغدغه ها نمی فهمند، امشب تنها تو را می خوانم؟!
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    در کدام کوچه تو را گم کرده ام؟
    مگر ماه در آسمان دیده من نبود؟!

  129. شوکران می‌گوید:

    من رفتم و گشتم و اومدم و برگشتم، تو هنوز حرف نزدی؟ همین خودت نبودی چند روز پیش می گفتی اندازه نگه دار که اندازه نکوست؟ حالا به نظرت سکوتت بیش از اندازه نشده؟ به نظر من که شورشو در آوردی!
    میگم نکنه افسرده شدی؟ با کسی حرف که نمی زنی، لابد اشتهات هم کم شده! به همه چی هم بدبین شدی احتمالا! استرس هم داری دیگه، نه؟ خب اینا علائم افسردگیه دیگه! اتفاقا به مرحله پیشرفته هم رسیده، دیگه نمیشه برات کاری کرد!

  130. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی در اواخر عمر:

    ای کاش آنچه از اذکار، اوراد و ختوماتی که برای رسیدن به مقامات معنوی انجام داده بودم، برای تقرب به امام زمان “عجل الله تعالی فرجه الشریف” انجام می دادم!
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    به اجابت دعای اهالی خوب قطعه ای از بهشت، ایمان کامل دارم. نیاز دارم به دعای تان برای حل مشکلی و باز شدن گره ای.
    در حق ام دعای خیر کنید…

  131. ستاره خرازی می‌گوید:

    صوت: مدح ماندنی محمود کریمی در وصف امام زمان (عج) + شعر/ بیا تا جوانم بده رخ نشانم
    http://rajanews.com/detail.asp?id=130982

    کلیپ منتظران واقعی با سخنان رهبرانقلاب و آیت‌الله بهجت/ روایت آقا مجتبی‎تهرانی از پینه‌دوزی که مکرر خدمت حضرت می‏رسید/ صوت: مناجات با حضرت با نوای حاج منصور، حدادیان و کریمی، فاطمی‌نیا، پناهیان
    http://rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=130979

    فیلم: سخنرانی سعید قاسمی در جشنوار طبس + پشت صحنه جشنواره
    http://rajanews.com/detail.asp?id=130981

  132. ستاره خرازی می‌گوید:

    اتّفاقا قرمز و سبز و سفید…

    اتّفاقا قرمز و سبز و سفید
    اتّفاقا رنگ های شادتر

    بعد از این با رنگ ها شادی کنید
    خانه تان آباد، دل آبادتر

    پیرهن ها گل گلی، دل، گل گلی
    عیب دارد گل گلی بودن مگر؟

    بعد از این رنگ خدا بر تن کنید
    بعد از این، آزادتر، آزادتر

    تنگ چشمی نه، صبوری، همدلی
    مهربانی، عشق، گاهی یک سلام

    بگذریم از عیب های یکدگر
    از شمایان کیست بی ایرادتر؟

    من که هرگز، هیچ جا، در هیچ شهر
    چون شما مردم ندیدم عاشقی

    از شما دل پاک تر، آگاه تر
    از شما فرزانه تر، استادتر

    بعد از این مجنون تر از مجنون شوید
    تا که اوقات شما شیرین شود

    تا که لیلی باز لیلایی کند
    بعد از این فرهادتر فرهادتر

    می گدازید و تبسّم می کنید
    روز غربت، روز حسرت، روز درد

    روز میدان، روز غیرت، عزم تان
    هست از پولاد هم پولادتر

    با تو ای ایرانی پاک غیور
    می توان از خوان هشتم هم گذشت

    زنده تر باشید مردم، زنده تر
    شادتر باشید مردم، شادتر

    علیرضا قزوه، تیرماه ۱۳۹۱

  133. قاصدک منتظر می‌گوید:

    از اشک دیده وضو گرفته و سر سجاده ی انتظار نشسته ام…
    چشمانم را ببین! پر از شوق حضور است و خیس خیس…
    دستانم راببین! قنوتش پر از تمنای توست…
    لرزش شانه هایم را ببین! من از ندیدنت می ترسم…
    پنجره را باز کرده ام به امیدی که شاید امشب نورت بی هیچ پرده ای بتابد…
    به گمانم بوی عطر یاس می آید…
    مرا معطر کن…
    و شام تارم را چراغانی…

    ***مهدی فاطمه! تولدت مبارک***

  134. سیداحمد می‌گوید:

    صلی الله علیک یا ابا عبدالله
    صلی الله علیک یا ابا عبدالله
    صلی الله علیک یا ابا عبدالله

    یا رب الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجه…

  135. ستاره خرازی می‌گوید:

    امام مهدى(علیه السلام):

    ما در رعایت حال شما کوتاهى نمى‌کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ‌ایم، که اگر جز این بود گرفتارى‌ها به شما روى مى‌آورد و دشمنان، شما را ریشه کن مى‌کردند. از خدا بترسید و ما را پشتیبانى کنید.
    ***
    حضرت مهدى(علیه السلام) به محمّد بن على بن هلال کرخى فرموده‌اند: نادانان و کم‌خردان شیعه و کسانى که بال پشه از دیندارى آنان محکمتر است، ما را آزردند.
    ***
    اگر شیعیان ما (که خداوند آنها را به طاعت و بندگى خویش موفّق بدارد) در وفاى به عهد و پیمان الهى اتّحاد و اتّفاق مى‌داشتند و عهد و پیمان را محترم مى‌شمردند، سعادت دیدار ما به تأخیر نمى‌افتاد و زودتر به سعادت دیدار ما نائل مى‌شدند.
    ***
    خداوند با ماست، و به جز ذات پروردگار به چیزى نیاز نداریم، و حق با ماست. اگر کسانى با ما نباشند، هرگز در ما وحشتى ایجاد نمى‌شود، ما دست‌پرورده‌هاى پروردگارمان، و مردمان، دست‌پرورده‌هاى ما هستند.
    ***
    علم و دانش ما به خبرهاى شما احاطه دارد و چیزى از اخبار شما بر ما پوشیده نمى‌ماند.
    ***
    هیچ چیز مثل نماز، بینى شیطان را به خاک نمى‌مالد، پس نماز بخوان و بینى شیطان را به خاک بمال.

  136. قاصدک منتظر می‌گوید:

    الهی به مضطر حقیقی

    “أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ ”

    الهی به اضطراب قلب امام زمان

    “عجّل لولیک الفرج “

  137. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **لا اله الا الله الملک الحق المبین**

  138. ف. طباطبائی می‌گوید:

    عید همگی مبارک.
    بفرمایید شربت و شیرینی!!

    http://uploadtak.com/images/q8866__1_1.jpg
    http://uploadtak.com/images/q1624_330pxCyzd.jpg

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

  139. ستاره خرازی می‌گوید:

    این(فلش به سمت پایین)
    صوت: مدح ماندنی محمود کریمی در وصف امام زمان (عج) + شعر/ بیا تا جوانم بده رخ نشانم
    از تو رجا دانلود نمی شه.
    این آدرس تصویریش:
    http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=150314&MusicID=107463
    این آدرس صوتیش:
    http://taraneye-mohabati.mihanblog.com/post/10

    عکس: حضور رهبر معظم انقلاب در مسجد جمکران
    http://rajanews.com/detail.asp?id=130996

    دعوت به جشن تولد یک شهید
    http://rajanews.com/detail.asp?id=130992

  140. سیداحمد می‌گوید:

    ستاره خرازی؛

    البته لینکی که از سفر حضرت آقا به جمکران گذاشتید، عکس هایش جدید نیست!
    این عکس های سفر ۲ سال پیش حضرت آقا به قم است!

  141. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    یا صاحب الزمان! یا صاحب الزمین! یا صاحب الیسار و الیمین!

    شکوفه بغض دارد باز می شود از بس که در خاک، بذر امید و عشق و بهار و ظهور و انتظار کاشته ام. زمین این روزها مستعد لالایی لاله های سرخ است و زمان در جست وجوی خورشید. تا در این گهواره آرام بگیریم، بیا و برای کودک آواره غزه، پدری کن. تا کی می خواهد بی تو بیاید پرستویی که کوچ کرده از کوچه نگاه من؟… قلبم را گره زده ام بر قفلی که کلیدش دست توست و دخیل بسته ام به شبکه های ضریح پنجره فولاد تا بیایی. به نفس نفس افتاده ام…

    می گویند تو بقیه خدا هستی. خدایا! تو که این همه بهار را، ماه را، نصرالله را، پرستو را، شکوفه را، قدس را، کربلا را، در بین الحرمین این هستی زیبا آفریده ای، تو که اینقدر خوبی، تو که اینقدر خدای خوبی هستی، بقیه ات را به ما پس می دهی؟… ما که سراسر عبدیم و حقیر و بدهکار اما این یکی را ما از تو طلب داریم ها! هی امروز و فردا می کنی! گفت: «تو که آخر گره رو وا می کنی، پس چرا امروز و فردا می کنی؟»… قولش را می دانم داده ای، اما ببخشیدها… اگر ممکن است زودتر! اصلا می خواستی خدای ما نباشی، ما بقیه خدای خودمان را می خواهیم … ما که جز تو خدایی نداریم. خواهش می کنم؛ تو رو به اون خدایی که خودت باشی… یاالله! بقیه الله… بیا و حسابت را با ما صاف کن! باز هم تو به ما یاد بده! تو بزرگی کن! تو خدایی! ما که خدا نیستیم!

    “کتاب قطعه۲۶/ بخشی از متن “خدایا! بقیه ات را کی حساب می کنی؟”

  142. ستاره خرازی می‌گوید:

    مشترک ماهنامه بودم، تا صدای موتور میومد میپریدم پشت پنجره، گاهی هم که می رفتم تو حیاط.
    خوب تو این بی قراری ها و دل تپیدن ها، خیلی اوقات از ماهنامه خبری نبود، اما دل بی خیال نمی شد، ۵ دقیقه بعد، ۱۰ دقیقه بعد، باز صدای موتور و باز…..
    همیشه با خودم میگفتم این یعنی انتظار یا یه چشمه از انتظار، مشغول کار خودتی اما همیشه گوش به زنگی.
    الان چند وقته دیگه منتظر صدای موتور نیستم، گاهی میرم پشت پنجره، به زیر در نگاه می کنم، بعد با خودم میگم من که دیگه اشتراک ندارم.
    خدایا امروز اشتراک من رو با خاندان رسول الله تمدید کن، من می خوام منتظر باشم، بی قرار، بی تاب، چشم به راه.
    یا رب برسان تبی که تابم ببرد.
    آقا جان، یا صاحب الزمان یا شریک القران یا امام الانس و الجان تولد شما مبارک.
    عید همه مبارک.

  143. ستاره خرازی می‌گوید:

    سیداحمد!

    ممنون از اطلاع رسانی.

  144. ستاره خرازی می‌گوید:

    سال ۲۵۴ هجری قمری است. بشر بن سلیمان در بازار برده فروشان بغداد کنجکاوانه به پیش می‏رود و در این حال برای چندمین بار صحنه واگذاری مأموریتی را که از امام هادی‏ علیه السلام بر عهده داشت، به خاطر می‏ آورد:
    ساعاتی از شب گذشته بود که دَرِ خانه به صدا در آمد. با سرعت به جانب در رفتم و چون در را گشودم، کافور – خادم أبی الحسن علی بن محمدعلیه السلام – را در مقابل خویش دیدم. او را فرستاده بودند تا مرا به سوی ایشان بخواند.
    لباسم را پوشیدم و رفتم. چون بر ایشان وارد شدم، مشاهده کردم که با پسر بزرگوارش أبا محمد، امام حسن عسکری‏ علیه السلام و خواهر گرامی‏ اش – حکیمه – مشغول گفت‏گو است؛ وقتی نشستم، فرمود:
    ای بشر! تو از فرزندان انصاری و این ولایت همواره در خاندان شما از پدران به پسرانشان به ارث خواهد رسید؛ زیرا شما مورد اعتماد ما خاندان رسالتید و لذا من تو را به فضیلتی مشرّف می‏سازم که صاحبان همت‏های بلند از شیعه برای آن، از هم سبقت می‏گیرند و آن برتری، سرّی است که تو را به آن آگاه می‏سازم و اختیار می‏دهم تا کنیزی را بخری.
    چون سخن امام به این جا رسید، قلم و کاغذ برداشت و شروع به نوشتن نامه‏ ای به خط و زبان رومی کرد، و پایان آن را به مُهر خویش مزیّن ساخت.
    سپس کیسه‏ ای زرد رنگ را که در آن دویست و بیست دینار بود در آورد و فرمود:
    اینها را بگیر و رو به سوی بغداد آر! پیش از ظهر فلان روز، در بغداد خواهی بود، در جاده کنار رود فرات قدم گذار! پس چون به قایق‏ های اسیران و بخش فروش کنیزان، رسیدی در میان فروشندگان چشم بگردان. وکیلان بنی عباس در خرید کنیز و دسته‏ های کوچکی از جوانان عراق را مشاهده می‏ نمایی. سپس نزدیک رو و در کنار برده فروشی که عمربن یزید نام دارد قرار گیر، آن گاه صبر کن تا زمانی که کنیزی با صفاتی چند را که می‏گویم بیاورند:
    دو لباس حریر ضخیم بر تن دارد. از کشف حجابش و از این که به او دست زنند می‏ پرهیزد و چون کسی قصد می‏کند که او را از ورای نقاب نازکی که بر چهره زده بنگرد نگاه خود را به جانبی دیگر می‏چرخاند. با این کار، صاحبش [عصبانی شده ]او را می‏زند و او با فریاد به زبان رومی چیزی بر زبان می‏راند. بدان که او می‏گوید: «وای از هتک حجابم!…».
    (علیهم السلام) (علیهم السلام) (علیهم السلام)
    صدای همهمه تنی چند از برده فروشان افکار بشر را از هم می‏گسلد، بشر نظری به اطراف می‏کند با خود می‏گوید، درست همین جا است و حال باید عمربن یزید برده فروش را پیدا کنم.
    بشر نشانی عمر را می‏پرسد تا این که بالاخره او را می‏شناسد، نزدیک شده، در کنارش می‏ ایستد. پس از ساعتی انتظار، کنیزی را با همان صفاتی که امام فرموده‏ اند می‏ آورند.
    بشر با خود می‏ اندیشد: خدایا! چه می‏بینم؟ لباس و رفتار همان است که امام فرموده‏ اند! گویی خود این جا بوده و او را مشاهده نموده‏ اند. بهتر است جلو روم تا اطمینان بیشتر پیدا کنم.
    بشر پیش می‏ آید، خریداران قصد برداشتن پوشش سر کنیز و دیدن چهره‏ اش را دارند ولیکن کنیز، سرسختانه مقاومت می‏کند و نمی‏ گذارد و حتی تیر نگاه نظر کنندگان به صورتش را با برگرداندن چهره در هم می‏شکند.
    برده فروش، خشمگین از رفتار غریب کنیز، پیش رفته او را می‏زند و کنیز آن چنان که امام فرموده بودند، فریادی زده و به زبان رومی جمله‏ ای بر زبان می‏راند.
    خریداری با دیدن رفتار کنیز پیش آمده چنین می‏گوید:
    پاکدامنی و حیای این کنیز آن چنان شوق و رغبتی نسبت به او در من به وجود آورده که حاضرم او را به سیصد دینار بخرم.
    کنیز با زبان عربی فصیح پاسخ می‏دهد:
    اگر در لباس سلیمان و بر تختی همچون تخت پادشاهی او ظاهر شوی، مطمئن باش که در من میلی نسبت به تو حاصل نخواهد شد. پس مالت را حفظ کن. [و بیهوده آن را به هدر مده‏].
    برده فروش به کنیز می‏گوید:
    نرگس! چاره‏ ای نیست، به هر حال باید تو را بفروشم.
    نرگس پاسخ می‏دهد:
    عجله ‏ای نیست، چاره ‏ای نداری جز آن که مرا به کسی بفروشی که قلبم نسبت به امانتداری او تسکین یابد.
    برای بشر با دیدن این صحنه – که قبلاً آن را مو به مو از زبان مبارک امام شنیده بود – شکی باقی نمی‏ ماند که درست آمده و نرگس همان است که مورد نظر امام بوده است. پس با خوشحالی به طرف عمربن یزید رفته، آنچنان که امام تعلیمش داده بود، نامه را به او داده، می‏گوید:
    این نامه یکی از بزرگان است که آن را به زبان و خط رومی نگاشته و در آن کرم و وفا و جوانمردی و سخایش را وصف کرده است. این نامه را به کنیزت بده تا در اخلاق وی تأملی نماید و اگر مایل باشد و رضایت دهد، من وکیلم، تا او را برای وی خریداری نمایم.
    فروشنده، نامه را گرفته به نرگس می‏دهد. کنیز نامه را می‏ گشاید. با خواندن آن، حالش به گونه‏ ای شگفت دگرگون می‏ گردد و به شدت می‏ گرید و به فروشنده‏ اش می‏گوید:
    مرا به صاحب این نامه بفروش و اگر چنین نکنی قسم می‏خورم که خود را خواهم کشت.
    بشر با خوشحالی رو به برده فروش نموده می‏گوید او را به چند می‏فروشی؟
    طمع وجود فروشنده را پر ساخته. بشر بسیار چانه می‏زند تا بالاخره او را به قیمتی که امام در کیسه نهاده بود راضی می‏کند.
    آنگاه بشر کیسه را داده نرگس را می‏خرد و رو به او می‏گوید:
    با من بیا تا به اتاقی که اجاره کرده ‏ام برویم تا زمان حرکت فرا رسد.
    نرگس با شادمانی به دنبال بشر راه می‏افتد. بشر غرق فکر است: این دیگر چه جور کنیزی است؟ رومی است ولی به راحتی به زبان عربی سخن می‏گوید! از پوشش و حجابش شدیداً محافظت می‏کند و اجازه نمی‏دهد کسی به او دست بزند.
    هر مشتری را از خود می‏راند و فروشنده‏ اش را مجبور می‏سازد تا بگذارد خود، خریدارش را انتخاب نماید و از همه بالاتر رغبت زیادی به امام نشان می‏دهد، آن چنان که صاحبش را تهدید می‏کند که اگر او را نفروشد خود را خواهد کشت!
    به اتاق اجاره ‏ای رسیده ‏اند. وارد اتاق می‏شوند. بشر حرکات نرگس را دقیقاً زیر نظر دارد. نرگس می‏ نشیند و بلافاصله نامه امام را باز کرده و می‏ بوسد و برگونه و چشمانش می‏گذارد و چهره بر آن می‏ ساید.
    بشر از شدت تعجب طاقت از کف داده، لب به سخن می‏ گشاید:
    نامه‏ ای را می‏ بوسی که صاحبش را نمی‏شناسی؟!
    نرگس آهی کشیده می‏گوید:
    براستی که تو از شناخت فرزندان انبیا ناتوان و عاجزی! به گوش باش و قلبت را فارغ ساز تا داستان زندگیم را برایت باز گویم.

    منبع :کتاب کمال الدین و تمام النعمه
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً»

  145. victory-of-blood می‌گوید:

    سلام….

    می شود روشنی چشم من از ره برسد؟ انتظار من از امروز، به آخر برسد؟
    در کویری که پر از سوز و پر از تشنگی ست؛ می شود شبنمی از آیه کوثر برسد؟
    “””””” عجل یا مولای یا صاحب الزمان “””””””

    *عید شما مبارک عابدان قطعه ی ۲۶*

    بنده رو ببخشید ولی خواستم یه نکته ای هم بگم، سعی کنید ان شالله را جدا بنویسید، ننویسید انشالله!

    إنشاء مصدر فعل أنشأ و به معنای (ایجاد کردن، به وجود آوردن، خلق کردن) است.
    طبق این آیه ((إِنَّا أَنشأْنَهُنَّ إِنشاءً))(۳۵٫واقعه) ما آنان را به وصفی ناگفتنی ایجاد کردیم.
    پس نوشتن (انشاءالله) العیاذبالله یعنی ما خداوند را ایجاد کرده ایم.

    دوستان! کمی برای دل ما هم دعا کنید…

  146. victory-of-blood می‌گوید:

    محمود کریمی و رضا هلالی (مراسم دیشب) به همراه عکس و دانلود کل مراسم
    http://www.berrim.blogfa.com/post/93
    البته خودم فقط عکس هارودیدم!

  147. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    *یا مـهــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــلام بر حسینـــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــدی*

  148. سیداحمد می‌گوید:

    در انتظار تو به سر رسید عمرم… به سر نمی آید شب شکیبایی
    بیا بیا دیگر که بیش از این در سر… ندارمت طاقت که چهره بنمایی

    العجل یا حجة الله… العجل بقیة الله…

  149. دلخون می‌گوید:

    این جشن ها برای من آقا نمی شود…
    آخه عادت به روضه کرده دلم…
    روضه خوان کجاست؟ صاحب عزای تشنه لب، آن بی نشان کجاست؟
    احساس می کنم که کنارم نشسته است …
    مردی که چهار گوشه قلبش شکسته است…
    مردی که ذکر های مصیبت برای اوست…
    هر جا که مجلس روضست جای اوست…

    آقا!
    در انتهای شعر گریزم به دلبر است، از هر چه بگذرم سخن دوست خوش تر است
    اصلا عزا مناسب اشعار من نبود. بهتر ز هر بنی بشری محتشم سرود:
    کشتی شکست خورده طوفان کربلا، در خاک و خون تپیده میدان کربلا
    زان تشنگان هنوز به ایوق می رسند، فریاد العطش ز بیابان کربلا
    آه…
    آه از دمی که لشکر اعدا شرم نکرد، کردند رو به خیمه سلطان کربلا
    مهدی بیا…
    تو رو به سه ساله کربلا بیا…
    تو رو به بازوی شکسته مادر بیا…

    *میلاد صاحب الزمان (عج) بر اهالی قطعه ۲۶ مبارک*

    http://fars.itvhe.ac.ir/_fars/images/aliabad%20pic/نیمه%۲۰شعبان.jpg

  150. دلخون می‌گوید:

    آقای قدیانی؛

    پس مطلب برای امام زمان چی شد؟!
    توقع داشتیم وقتی اینجا میاییم، بوی جمکران بیاد.

  151. خادم فرهنگی بارگاه ملکوتی جد اعلای رهبری می‌گوید:

    مراسم وداع با ماه شعبان و استقبال از ماه مبارک رمضان
    در جوار بارگاه ملکوتی جد اعلای مقام معظم رهبری
    http://faupload.com/upload/91/Khordad/R-1-1.jpg

  152. سیداحمد می‌گوید:

    توکلت علی الحی الذی لایموت و الحمدلله الذی لم یتخذ صاحبه ولا ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولی من الذل و کبره تکبیرا…

    عجلوا بالصلاة… عجلوا بالصلاة…

  153. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    جنبش ۹۹ درصدی…
    http://jahannews.com/vdcgnx9x3ak9wq4.rpra.html

    دوربین‌های آمریکا در عربستان به دنبال چه کسی می‌گردند؟
    http://jahannews.com/vdcawunum49ne61.k5k4.html

  154. چمبه می‌گوید:

    سید! تو میدونی چرا داداش هیچ حرف نمیزنه؟ قهره؟ از کسی ناراحته؟؟

  155. سیداحمد می‌گوید:

    چمبه؛ (این چه اسمیه آخه؟!)

    قهر چرا؟ خدا نکند!
    ممنونیم از داداش که با وجود همه مشغله ها، باز هم برایمان مطالبی این چنین زیبا می نویسد! در قطعه ۲۶ هر مطلبی مثل پاسخ به کامنت هاست.

  156. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:
    رشته ای از چادرش هم دست ما باشد بس است.
    “یا زهرا”

  157. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ۲۶۱* رسول خدا صلی الله علیه و آله:

    چون شب و روز جمعه شود؛ بسیار بر من صلوات و درود بفرستید.

    هر جا که باشید بر من صلوات فرستید، زیرا درود شما به من می ‏رسد.

    (آثارالصادقین، ج‏۱۱، ص‏۲۱۱ و منتخب میزان الحکمة، ص۳۳۲)

    *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*

  158. سیداحمد می‌گوید:

    ۱۵ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…

  159. سلام؛
    اللهم عجل لولیک الفرج
    میلاد یوسف زهرا مبارک.

  160. حنظله می‌گوید:

    خیلی به دل خوش می نشیند این متن!
    خدا قوت اخوی!

  161. gold price می‌گوید:

    …………………….

  162. میثاق می‌گوید:

    بسیار عالی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.