گزارش سال ۹۱
درست در شرایطی که سال ۹۰ تمام شد، وارد سال ۹۱ شدیم! سال ۹۱ با همه سختی هایی که داشت، سال آشتی سران قوا با یکدیگر بود و ایشان تقریبا ماهی یک بار به دیدار هم می رفتند و هر چند تا روز قیامت با هم قهر کرده بودند(!) آشتی کنان سوار کشتی می شدند! سال ۹۱ مربع امیر قلعه نویی، علی دایی، مایلی کهن و عادل فردوسی پور کلا ۴ بار قهر و ۳ بار آشتی کردند، اما سران قوا ماشاء الله دعوا نکرده، آشتی می کردند و آشتی نکرده، دعوا!
سال ۹۱ یه جورایی سال پیر موتلفه بود و اینقدر که حاج حبیب الله نامه نوشت، حسین قدیانی مطلب ننوشت. در همین سال عسکراولادی متوجه شد که سران فتنه، فتنه زده اند، نه اهل فتنه! و تو چه می دانی که مفتون چیست؟! در اواخر این سال، «حضرت استاد» و «سردار قلم» درباره موضوع «فتنه زدگی و تفاوت آن با جرج سوروس گری و جین شارپ پروری بی واسطه» به مناظره با هم پرداختند که بیننده دقیقا متوجه اختلاف نظر نامبردگان نشد(!) در سال ۹۱ حبیب الله عسکراولادی در هر شماره هر روزنامه ای دست کم ۴ تا مطلب نیم صفحه ای داشت؛ نامه ای در پاسخ به جوابیه همان روزنامه، جوابیه ای در حاشیه جوابیه هامش یک روزنامه دیگر، ادامه نامه نگاری با اصلاح طلبان، و پاسخ دادن به بازتاب جوابیه یکی مانده به آخر همان اصلاح طلبان در شماره آخر یک روزنامه دیگر!! البته این اواخر به نظر می رسید اصلاح طلبان کم آورده باشند، اما حاج حبیب ول کن نبود و همچنان یا می نوشت یا جواب می داد!
سال ۹۱ معلوم شد که برادر همین حاج حبیب الله یعنی اسدالله چگونه نفر اول زیره دنیا شد. از قرار، حاج اسدالله یک روز می خواسته در کودکی سنگک بخرد که متوجه می شود نانوا دارد روی نان کنجد می ریزد.
اسدالله کودک رو به نانوا: «شاطر! کنجد را کیلویی چند می خری؟!»
شاطر رو به اسدالله: «فلان تومن!»
اسدالله: «الان می رم از بازار، بدون ارز مرجع (!) برایت کنجد ارزان تر میارم!»
… و بدین ترتیب اسدالله، سلطان زیره جهان می شود!!
در این سال ما شاهد وقوع ۲ زلزله دلخراش در میهن مان بودیم که باعث شد رئیس محترم قوه، ضمن سفر به کاراکاس و هم دردی و چیزهای دیگر با خواهر و مادر آن مرحوم، نشان درجه یک فرهنگ را به یکی دیگر بدهد. حسن سال ۹۱ به این بود که عاقبت معلوم شد منظور رئیس قوه از بهار، امام زمان (عج) است، اما مشکل آنجا بود که منظور رئیس قوه از امام زمان (عج) همان «یکی دیگر» بود! در این سال آقای احمدی نژاد درباره مدیریت حضرت نوح، سفرهای استانی یوزارسیف، برنامه های اقتصادی آمن هوتپ سوم، اختلاس قوم ماد، آکله الاکباد، شیخ رشیدالدین وطواط بن یحیی ملقب به طوطی بازرگان، عیسی پسر مریم، فردوسی توسی، کتیبه حقوق بشر کورش، زیگورات چغازنبیل، چاوز بن چه گوارا، ام هوگو، جرجیس و کلا همه چیز صحبت کرد، الا مسائل حوزه ریاست جمهوری!!
سال ۹۱ به مجلس رفتن احمدی نژاد، یک بار شوخی شد و یک بار هم شوخی شوخی، جدی شد! این وسط آنچه جدی جدی، شوخی گرفته شد، مشکلات معیشتی مردم بود. در سال ۹۱ قیمت اغلب اقلام خوراکی و غیر خوراکی سر به آسمان سایید و درست در همین فضا، یک میمون پیشگام وارد فضا شد!
سال ۹۱ سال ابطال بسیاری از مشهورات علمی بود و بر ما ثابت کرد که پراید خیلی هم گران نیست! و با یک حساب سرانگشتی مشخص شد قیمت هر کیلو پراید از قیمت هر کیلو پسته ارزان تر می افتد! ما چند بار حساب کرده باشیم، خوب است؟!
سال ۹۱ به عبارتی سال بهار رسانه ها بود و خبرگزاری یک نهاد نظامی نشان داد که با یک پیامک در روز تعطیل چگونه می تواند اوضاع اقتصادی کشور را آشفته کند!
در سال ۹۱ ما در جشنواره فیلم فجر، هر چه جایزه بود دادیم به هنرمندانی که در فتنه نقش داشتند، اما آمریکایی ها پیام این حرکت را نگرفتند و اسگل ها، اسکار را به وحید جلیلی خودشان دادند!
در اواخر این سال، برای اولین بار، تعداد دوش نامزدهای انتخابات از تکلیف بزرگان پیشی گرفت! و تقریبا به ازای هر تکلیف، کلی دوش وجود داشت! در همین سال بود که معلوم شد اصول گرایان از همان شکم مادر، نامزد انتخابات ریاست جمهوری به دنیا می آیند! گروهی از کارشناسان پیش بینی می کنند در صورتی که روند احساس چیز سیاسیون همه جناح ها همین طور ادامه داشته باشد، در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، تعداد نامزدها از تعداد رای دهندگان بیشتر شود!
در این سال احمدی نژاد ضمن حضور در نیویورک و سخنرانی در سازمان ملل، در کاری کاملا مخالف با خلقیات احمدی نژادی، از مردم منهتن به دلیل ایجاد ترافیک هنگام تردد خودروهای هیات همراه، معذرت خواهی کرد! شهروندان ساکن در محله اعیانی منهتن که واقعا تحت تاثیر سجایای اخلاقی رئیس جمهور قرار گرفتند، فوج فوج به مکتب ایران پیوستند!! در همین سال بود که معاون اول رئیس جمهور گفت: «تا احمدی نژاد هست، من هستم و تا من هستم، سرکار خانم دکتر هست» که اندکی بعد، ایشان و اوشان بودند، لیکن خانم دکتر کنار گذاشته شد! چند وقت بعد از این، جناب معاون اول گفت: «قیمت خودروها باید شکسته شود» و پراید که ۱۱ میلیون تومان گران شده بود، به اقشار آسیب پذیر لطف کرد و ۵۰۰ هزار تومان ارزان شد! در همین شرایط بود که دکتر حبیبی به رحمت خدا پیوست! چه می دانیم؟! شاید در اعتراض به این سبک از معاون اولی!!
در سال ۹۱ بودجه کشور دوست و برادر و جنگ زده افغانستان، ماه بهمن به لویی جرگه رفت و تصویب هم شد، اینجا اما قوه محترم، بودجه یک دوازدهم را آنهم اواسط اسفند به مجلس فرستاده که باش تا تصویب شود!
وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
برف نامه گدوک
در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
نزدیکای نوروز چند سال پیش، کم و بیش همین موقع از سال بود که «باباکبابی» (۱) وسط کلی خاطره جالب و ناب، از حلیم بوقلمون گرفته تا کباب بناب، ناگهان زد به طبیعت و گفت: «زمستون همیشه ۲ بار می ره. یه بار اواخر بهمن، دروغکی، یه بار لحظه سال تحویل، راستکی… همیشه چند روز مونده به اسفند و چند روز بعدش، هوا شروع می کنه گرم شدن، اما تا آدما می رن توی فاز «بهار زودرس»، یه دفعه زمستون با یه برف پر حرف، حاضری می زنه… این اتفاق با اینکه هر سال تکرار می شه، هر سال مردم فریب می خورن! خلاصه، تا «مقلب القلوب» را نشنیدی، رفتن زمستون رو باور نکن… کرسی رو جمع نکن!»
حواسم هم به حرف بابابزرگ بود، هم به پیش بینی سازمان هواشناسی، اما از هول بهار، بازم در دیگ زمستان افتادم! هول بهار، حالم را خوش کرده بود… لیکن چه بسیار که «حال»، سبب غفلت از «قال» می شود. حالی که «می مانی»، رحم ندارد به قالی که «می دانی».
کرسی نگذاشته بودیم که جمع کنیم، اما هوا ظرف ۲ هفته گذشته از بس گرم شده بود که در آسمان دنبال پرستو می گشتم، در زمین دنبال گل لاله. البته نه از آنهایی که شهرداری می کارد؛ لاله واقعی، اصل!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به سبب کاری اداری شخصی، چند روز پیش رفته بودم بلد «بلده». با کم ترین لباس، و لگن ترین ماشین، یعنی آردی یشمی مدل ۷۸ جناب اخوی که جز بوق، همه جای ماشینش صدا می دهد! فلاشر؛ کلا خراب! موتور؛ روغن ریزی! برف پاک کن ها؛ سالم، اما بدون توانایی در دادن آب به شیشه ماشین! یعنی فقط واست بای بای می کنه، تمیز نمی کنه! لاستیک ها؛ صاف عینهو آینه! آینه سمت شاگرد؛ آینه بی آینه! رادیاتور؛ احتیاج به آب دادن بعد از هر ۲ ساعت رانندگی، به خاطر جوش نیاوردن! فرمان ماشین؛ توی سرعت ۸۰ یه ریپ، توی ۱۰۰ یه ریپ، توی ۱۲۰ بندری! لاکردار باید دو دستی می گرفتمش که از جا درنیاد! دنده؛ بدتر از فرمان! کلاچ؛ بهترین وزنه برای تقویت عضلات دو قلو! کارت ماشین؛ مفقود! بیمه نامه؛ ۶ ماه از مهلت گذشته! معاینه فنی؛ شوخی نکن! نور چراغ ها؛ مگر با چشم بصیرت، فقط ۲ متر! بخاری؛ دادن خاک به جای گرما! ضبط؛ یک حفره مستطیل + کلی سیم ولو! و قس علی هذا…
جاده چالوس را تا وسطا رفتم؛ دو راهی یوش بلده، پیچیدم سمت راست. هوا هم به غایت ملس و بهاری بود.
از قبل طوری برنامه ریزی کرده بودم که در خانه/ موزه نیما توقفی داشته باشم، عکسی بیندازم، احیانا کتابی بخرم و کنار قبر علی اسفندیاری و الباقی فاتحه بخوانم. توقفم در یوش ۲ ساعتی طول کشید. خبری از زمستان نبود. در تن لخت درختان به وضوح می شد لباس خوش رنگ شکوفه ها را تماشا کرد.
کمی بعد در «بلده» کارم را انجام دادم. راحت تر از آنکه فکرش را می کردم. لنگ یکی دو تا امضاء بودم که جور شد.
از بلده رفتم سمت نور، یعنی شمال (۲) با جاده ای کاملا خلوت و هنوز بکر. در شهر نور با حمیدرضا یوسفی ورجانی قرار داشتم. از دوستان قدیمی که فتنه ۸۸ پیچید سمت فتنه گران و کارهایی کرد (۳) که بماند. حمید برای خریدن یک قطعه زمین، در نور بود و همین بهانه مناسبی بود تا شبی در ویلای پدرش در «چمستان» اقامت کنیم.
طبق قرار صبح زود راهی جاده ساحلی شدیم به سمت قائم شهر. یعنی سمت راست جاده ساحلی. در قائم شهر، آشنایی برنج کار دارم که همیشه برنج هایم را از او می خرم. دست اول است و به صرفه و مرغوب و خوش خوراک. حمید هم چند کیلویی خرید. «آقا صفر» اما خیلی شاکی بود از اوضاع کشت و کار. می گفت: «همین طور برنج و سیب زمینی و چای و مرکبات است که باد کرده دست کشاورز، آن وقت می ریم از خارج برنج وارد می کنیم! چرا؟… بعد از چند ماه که دولت صدای داد ما را می شنود، می آید و از ما نسیه خرید می کند، حالا باش تا حساب کند بدهی اش را! ما از بانک کشاورزی وام می گیریم، فقط ۲ تا قسط عقب باشیم، اول زنگ می زنن به ضامن و آبروی آدم رو می برن، بعدا خود به خود از حساب مون کم می کنن، ولی ما که از دولت طلب داریم، به کی باید زنگ بزنیم؟! ضامن دولت کیه؟! به پیمان کار می گیم، می گه؛ تقصیر دولته! به دولتی ها می گیم، می گن؛ قصور از پیمان کاره!… آقا! ما این یارانه ها رو نخواستیم! پول خودمون رو بدین…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
چه در راه جاده ساحلی و چه در راه برگشت از قائم شهر به سمت تهران؛ جاده فیروزکوه، چیزی که مشهود بود تخریب جنگل بود و عدم رویت دریا! بی اغراق در جاده ساحلی اصلا ساحلی ندیدیم! یعنی اصلا دریایی ندیدیم که بخواهیم ساحلی ببینیم! هر چه بود، یا ویلاهای شخصی بود، یا ویلاهای دولتی/ حکومتی فلان نهاد و بهمان ارگان که البته بیش از کارمندان بینوا، سهم خوش گذرانی حضرات مدیر می شود. حمید می گفت: جاده ساحلی شده جاده ویلایی!! راست می گفت.
جنگل اما حکایت دردناک تری داشت. القصه! چند ماه پیش، از ابتدای جاده چالوس داشتم برمی گشتم تهران. حدودا نیم ساعت بعد از اول جاده، جنگل های طبیعی به آن عظمت، جایش را داد به مقداری کاج و بلوط کاشته شده! و به شدت تنک و کم پشت! کمی بعد، همین شبه جنگل لاغر هم کلا محو شد!
یادم می آید ایام کودکی وقتی جاده چالوس می رفتیم، اگر راه را ۳ ساعت حساب کنی، بیشتر از ۲ ساعت و نیم اش جنگل بود. الان دقیقا برعکس شده! بیشتر کوه خشک می بینی تا جنگل… و آنهم چه کوهی؟!… کوه خط کش خورده آدمی زاد! کمی به خاطر آزادراه و بیشتر به خاطر ویلا!
مع الاسف وضع جاده هراز و جاده فیروزکوه هم بهتر از حال و روز جاده چالوس نبود. اینک شمال را بیشتر به ویلا و بساز بفروش ها باید شناخت، تا جنگل و دریا. حق دارند شمالی های اصیل ناراحت باشند از این وضع. واقعا بر سر منابع طبیعی بلایی آمده که اگر جلوی آن گرفته نشود، انگ بدی روی پیشانی نظام نقش خواهد بست. تعارف که نداریم! کل ساحل شده رژه آرم این اداره و آن شرکت! ویلای مخابرات، ویلای صدا و سیما، ویلای سایپا، ویلای خصوصی، ویلای نیمه خصوصی، ویلای فولاد مبارکه، ویلای کوفت و ویلای زهر مار! اگر از نظر جمهوری اسلامی، دریا و کوه و جنگل متعلق به همه ملت است، چرا پس علیه این رویه نادرست اقدام قاطعی نمی شود؟!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به ورسک نرسیده بودیم که هوا ابری شد… و خیلی زود برف گرفت. فکر کردم؛ خفیف است و می شود رفت. حمید موافقت کرد. به راه مان ادامه دادیم. بعد از ورسک اما همین که تونل های ۳ گانه را رد کردیم، ابتدای گردنه گدوک گیر کردیم در بوران. یک آن دیدم ماشین نمی رود و دارد سر می خورد! عقل کردم و ماشین را هر جور بود هدایت کردم سمت شانه جاده. با آن وضع، یا ما به ماشینی می زدیم و یا ماشینی به ما!
شانه جاده اما بالطبع برف بیشتری داشت. حدود نیم متر! هوا هم داشت تاریک می شد… حمید گفت: پیاده شم، هل بدم؟ گفتم: با لاستیکای این لگن، بی فایده است… بدتر گیر می کنه توی برفا! گفت: سردم شده، یخ زدم! گفتم: منم! گفت: تو باز یه بافت تنته، من چی؟! گفت: داری چی کار می کنی؟ گفتم: زنگ می زنم امداد خودرو… گفت: اینجا که آنتن نداره! گفت: الان سگ میاد خفت مون می کنه! گفت: بدجور داره بهم فشار میاد! گفتم: تو برو اون پشت مشتا، منم می رم این پشت مشتا!
در ماشین را که باز کردم، سانتافه ای قیژ از کنارم رد شد و گل و لای را پاشید طرفم. مانده بودم چه فحشی بهش بدهم که در برف و مه جلوی جاده گم شد، اما هنوز صدای آهنگ ماشینش می آمد… «دلم گم شده، پیداش می کنم من…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
حدودا یک ساعت در آن کوران گیر کرده بودیم که عاقبت سر و کله این امداد خودروهای گذری پیدا شد. طرف گفت: ماشین رو از شانه جاده بیارم توی جاده، می شه ۴۰ هزار تومن، هر ۱۰ دقیقه که توی جاده بکشم تون ۲۰ هزار تومن دیگه می گیرم!
چاره چه بود؟! قبول کردیم. دو سه پیچ بعد، آردی یشمی ما که پشت یک نیسان آویزان بود، همین طور لک و لک داشت می رفت که حمید زد به شانه ام؛ اونجا رو نگاه؟… گفتم: همون سانتافه است! گفت: علامت بده، نیسان نگه داره ببینم…
پانوشت:
۱: بابابزرگم قبلا کبابی داشت. هنوز هم یک خط در میان به عادت بچگی ایشان را «باباکبابی» صدا می زنم.
۲: جاده های شمالی جنوبی چالوس (منتهی به شهر چالوس) و هراز (منتهی به شهر آمل) که تقربیا موازی هم اند، به واسطه جاده افقی یوش و بلده به یکدیگر وصل می شوند. از جاده بلده البته به شهر نور نیز جاده ای هست به غایت بکر و دیدنی که دقیقا بین چالوس و آمل در می آید.
۳: یکی از روزهای فتنه، یعنی روز ۱۳ آبان، حمید را در جمع آشوب گران دیدم. داشت شعار می داد؛ «سفارت روسیه، لانه جاسوسیه». تنها بودم. ایستادم گوشه ای به نظاره اش. شعارش غلیظ تر شد؛ «نه غزه، نه لبنان…». خواستم زنگ بزنم به موبایلش که دیدم آنتن ها را پرانده اند… آنتن ها را، دوستی ها را، خیلی چیزهای دیگر را. همین طور که نگاهم به حمید بود، یاد آن روزی افتادم که…

– حمید! آخرش نگفتی چرا ۴ تا از انگشت های دست راستت قطع شده؟!
– سال ۶۱ مادرم داشت با دستگاه، گوشت چرخ می کرد که یهو آژیر جنگ پخش شد. رفت چادر سر کنه، منو ببره زیرزمین که…
هنوز که هنوز است گاهی با خودم خلوت می کنم؛ آژیر جنگ خطرناک تر بود، یا آژیر فتنه؟! و صف من و حمید، کجا از هم جدا شد؟!… و کجا دوباره جوش خورد؟!
من همان حمیدم… حمید همان من است… در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
- بایگانی: یسار
آشتی
– هنوز قهری؟!…
«پیامک علی به محمود» 🙂
- بایگانی: یسار
جمهور، جمهور، جمهور
تقدیم به نائب بقیه الله الاعظم، علمدار عباس نگهدار انقلاب اسلامی، رهبر مقتدر امت اسلام؛ امام خامنه ای

یک: خدا قوت باید گفت به این ملت. متن، حضور عظیم مردم بود و به یمن این حماسه بزرگ، فعلا می توان از برخی حواشی صرف نظر کرد. یوم الله ۲۲ بهمن ۹۱ هوشمندانه ترین پاسخ به «تحریم هوشمند» بود. دیروز خیلی چیزها معلوم شد. معلوم شد مردم نیز به تاسی از رهبرشان همچنان انقلابی اند. معلوم شد فرزندان انقلاب، هرگز دیپلمات نشده اند که «مبارزه» را فدای «مذاکره» کنند. معلوم شد بصیرت ملت، هم از فتنه های سیاسی بزرگ تر است، هم از فتنه های اقتصادی. معلوم شد نگرانی مردم از گرانی، معطوف به ندانم کاری بعضی دست اندرکاران است، نه اصل نظام. معلوم شد از نظر مردم، مشکلات معیشتی، متاثر از ایستادگی پای آرمان ها نیست. معلوم شد قوای ۳ گانه به ویژه قوه مجریه باید برای این مردم خدایی، بیش از اینها کار کنند. معلوم شد «جمهور» از «رئیس جمهور» جلوتر است. معلوم شد کلاس جمهور از کلاس بی کلاس رئیس جمهور بالاتر است. معلوم شد سخنران اصلی مراسم، شعارهای ملت شهید پرور است، نه حرف های یکی به نعل و یکی به میخ. معلوم شد «بهار انقلابی ها» تکراری نیست، بلکه «بهارنمایی» تکراری است. معلوم شد ملت و ولایت به هم می آیند؛ دولت و مجلس باید خود را به این منظومه برسانند. معلوم شد «وحدت ملی» ذاتی این مردم است. معلوم شد برای این ملت، احدی نمی تواند دایه مهربان تر از مادر باشد. معلوم شد رعیت زاده نمی تواند حامی اختلاس ۳۰۰۰ میلیاردی باشد. معلوم شد کلاس رعیت، از کلاس منیت، از کلاس بی کلاس رعیت نمایی، بالاتر است. معلوم شد این مردم از نسخه پیچی های «وحدت ملی» و «انتخابات آزادانه» بی نیازند. معلوم شد فتنه و انحراف هر ۲ با هم، از سرو بلندبالای ملت ایران، کوتاه ترند. معلوم شد «وحدت» برای این ملت، فریضه است… و معلوم شد چرا «اختلاف افکنی تا روز انتخابات، خیانت است»؟!
دو: ۲۲ بهمن ۹۱ دشمن فهمید در مبارزه با نظام مقدس جمهوری اسلامی، قبل از قوای ۳ گانه، حتی قبل از نیروهای نظامی، با آحاد ملتی طرف است که انقلاب و اسلام و امام و جمهوری اسلامی و «آقا» را مال خود می دانند. اصلا مهم نیست چند سال از ۲۲ بهمن ۵۷ گذشته باشد. مهم این است که دشمن در نبرد با جمهوری اسلامی، در وهله اول با بسیجیان خامنه ای طرف است. نه با رئیس جمهور، بلکه با جمهور. من به دشمن حق می دهم اگر روی شعارهای جمهور، بیش از سخنان تکراری رئیس جمهور، حساب باز کند. از ورای همین محاسبه، نظرسنجی اخیر موسسه گالوپ، بهتر درک می شود.
سه: ۲۲ بهمن ۹۱ نشان داد حتی اگر دست تفرقه و اختلاف افکنی از آستین فلان سر قوا بیرون آید، باز هم «نشاط ملی» ملت ایران صدمه نمی بیند. دعوای این و آن، البته مردم را ناراحت می کند، لیکن ما نشاط ملی خود را نه از مجلس گرفته ایم، نه از دولت. نشاط ملی ما محصول خودباوری است که آنهم از صدقه سر انقلاب/ جمهوری اسلامی به وجود آمده. در ورای اختلاف افکنی، چرا مردم به شعب ابیطالب برگردند؟! اختلاف افکنان را پس می زنند. (اما نه با اقدام اختلاف افکنانه!) چرا نشاط ملی خود را خراب کنند؟! دست رد به سینه تفرقه می زنند. (اما نه با اقدام تفرقه انگیزانه!) چرا دنبال جبهه های سیاسی حرکت کنند؟! از جبهه ولایت فقیه پشتیبانی می کنند. (اما نه با منیت، که با بصیرت!)
چهار: حفظ حماسه ۲۲ بهمن ۹۱ از خود این حماسه، مهم تر است. مراقب باید بود؛
چهار/ ۱: دعوای این و آن نباید وجه المصالحه رفتار ناصواب و گفتار ناثواب شود. مقابله با بعضی بداخلاقی ها نباید خود همراه با بداخلاقی های دیگر شود. مبارزه با برخی اختلاف افکنی ها نباید خود باعث تفرقه شود. این، عمل به فرامین ولی امر نیست؛ هم سویی با خط اختلاف و خطر تفرقه است. آیا عمل وحدت شکنانه، آنهم در یوم الله ۲۲ بهمن، مقابله با اختلاف است یا هم صدایی با اختلاف؟! و آیا نباید دست مسموم انحراف و فتنه را در بعضی اختلاف افکنی ها متوجه شد؟!
چهار/ ۲: یکی دانستن سهم طرفین دعوا به شیوه کاریکاتوری، یا از آن بدتر، قائل شدن حق بیشتر برای طرف خاطی تر، اولا؛ دور زدن فریضه وحدت است، ثانیا؛ به گستاخی فزون تر اعوان و انصار انحراف منجر می شود. ظاهرا عده ای با مفهوم مقدس وحدت نیز کاسبی می کنند. به ایشان می گویی؛ علی لاریجانی و قالیباف؟! می گویند؛ عدالت و ولایت!! اما همین که می گویی؛ محمود احمدی نژاد؟! می گویند؛ فرود آرام دولت و وحدت!! هنر این جماعت، باج دادن بی مرز به «بهارنمایان» است. مع الاسف ایشان آنقدر که هوای دولت را دارند، هوای انقلاب اسلامی ۳۰۰ هزار شهید را ندارند!! به راستی، بحث ولایت و وحدت است یا کاسبی؟! لاریجانی «۱۱ روز خانه نشینی» کرد یا قالیباف سخن از «بن بست نظام» گفت؟! و آیا جز این است که بعضی جبهه های ناپایدار سیاسی، دوست می دارند ما به ازای حزب الله مظلوم، با عرض معذرت، کمی تا قسمتی «خریت» باشد، نه «بصیرت»؟!
چهار/ ۳: باید هوشیار بود. مبادا دعوای فلانی و بهمانی، سبب شود در مقام قضاوت درباره کلیت مسئولان شریف نظام، مرتکب جفا شویم. این درست که دوست و دشمن، جمهوری اسلامی را به «ملت» می شناسند، اما مسئولان نیز برایند همین جمهوری اسلامی اند. از جمله مسئولان جمهوری نازنین اسلامی، شهید مصطفی احمدی روشن است. او که فقط «نخبه هسته ای» نبود! شهید حسن طهرانی مقدم است. او که فقط «نخبه موشکی» نبود! الحمدلله شمار کثیری از دست اندرکاران نظام، ادامه دهنده راه شهدا هستند. جز این بود، «آقا» شرایط امروز ما را هرگز «خیبری و بدری» توصیف نمی کردند.
پنج: یوم الله ۲۲ بهمن ۹۱ مقدمه مناسبی برای انتخابات خرداد ۹۲ خواهد بود؛ ان شاء الله. مردمی که فردا به این و آن رای خواهند داد، دیروز با حضرت سیدعلی، بیعتی تاریخی و بی مثال کردند. قدر مسلم هر دولت و هر رئیس جمهوری، اگر بخواهد خودش را از اصل ۲۲ بهمن بزرگ تر بداند، از همین ملت شهید پرور، تودهنی سختی خواهد خورد. از همین منظر، «۲۲ بهمن ۹۱» عطر «۹ دی ۸۸» می دهد. «بهار» زنده تر از آن است که «زنده باد بهار» بخواهد. آقای سر قوه! لطف می کنی اگر کلاس بهار را پایین نیاوری. شما کجا و بهار کجا؟! ظاهر شما کجا و ظاهر بهار کجا؟! باطن شما کجا و باطن بهار کجا؟!… بعضی ها از صدقه سر همین ملت و همین ولایت و همین انقلاب و همین ۲۲ بهمن، «شکوفه» زده اند؛ اینک شکوفه خود را از شکوفایی کل بهار، بزرگ تر می بینند! شکوفه انقلاب… نیک اگر بنگری، ملت است. هر که کوفه بازی درآورد، سیلی می خورد.
*** *** ***
با این مردم بیدار، انقلاب اسلامی برای دفاع، به تنها چیزی که نیاز ندارد، خواب است. من نیز در این سالیان روزنامه نگاری، اگر چه زیاد «دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره»، اما هرگز مایل نبوده و نیستم درونی دلم را بیرون بریزم. با این همه…
– ایام فتنه ۸۸ دوست و همسنگر پدرم، حاج اصغر آبخضر می گفت: «دیشب خواب پدرت را دیدم. همان لباس خاکی جبهه تنش بود. همان «یا زیارت یا شهادت». طبقه چندم ساختمانی بودیم. از پنجره، درگیری های خیابان را نشان اکبر دادم و گفتم: «آخر این معرکه چه می شود؟!» عکس روی دیوار را نشانم داد و گفت: «با وجود این مرد، انقلاب اسلامی از پس همه فتنه های ریز و درشت قبل از ظهور برمی آید. ما شهدا، هوای این مرد را داریم. مثل امام، دوستش می داریم. ما به کنار، «علمدار کربلا» هم عجیب هوای این مرد را دارد. عجیب دوست می دارد این مرد را. هر وقت شما می گویید؛ «ابالفضل علمدار! خامنه ای نگهدار»، سقای عاشورا به همه ما شهدا آماده باش می دهد».
* عکس روی دیوار، یکی از تصاویر «آقا» بود در مسجد مقدس جمکران… اون عکس عمودیه.
– چند شب پیش، مادربزرگم، خواب «آقا» را دیده بود… به «آقا» گفتم: «ما که از دور، دستی بر آتش داریم و همه چیز را نمی دانیم، فقط با چند خبر، این همه قلب مان می گیرد، این همه آه می کشیم، این همه غصه می خوریم. شما چگونه تحمل می کنید این حجم انبوه اخبار را؟! این همه غم و اندوه را چگونه تدبیر می کنید؟!» «آقا» لبخندی زدند و عکس روی دیوار را نشانم دادند.
* عکس روی دیوار، یکی از تصاویر «آقا» بود در مسجد مقدس جمکران… اون عکس عمودیه.
********* *********
آهای مسئولان! مانیفست ما همچنان همان سرود «دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره» است… حتی خواب ما سرشار از بیداری است… مانیفست ما این است؛ «در جنگ با دشمن، ننگه که سازش کرد…».
وطن امروز/ ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
این اجنبی پرستان بی جنبه
۱: خبرنگاران، بعضا به بهانه «انتقاد»، که حق مسلم خود می دانند، توهین می کنند، تهمت می زنند، غیبت می کنند، فحش می دهند، اذهان عمومی را تشویش می کنند و دروغ می گویند. آیا چون ما خود روزنامه نگاریم، می توانیم کتمان کنیم که لااقل بخشی از جامعه خبری، بی هیچ رحمی به صغیر و کبیر، «تقوای رسانه ای» را قربانی اصول بی اصول ژورنالیسم می کنند؟! البته امیر قلعه نویی آدم با شرفی است، و الا «اجنبی پرستی»، فقط مال ۲ دقیقه بعضی خبرنگاران محترم است!
۲: قطعا «اجنبی پرست» حرف بسیار گل درشتی است، اما قلعه نویی، سالی یک بار، درشتی می کند و خبرنگاران، بعضا هر روز! باور کنیم؛ چیزی که اینقدر «روادارانه» عوض دارد، گله ندارد! شکایت و دادگاه و خشم و «آهای مدعی العموم! چه نشسته ای که ژنرال، از گل نازک تر خطاب مان کرد»، ندارد! اگر نقد، خوب است، چه اشکالی دارد یک بار هم امیرخان، پشت خبرنگاران را کیسه بکشد؟! و حتی اگر نقد همراه با اهانت هم سازنده است، -آن طور که عده ای اعتقاد دارند!- چه عیبی دارد حالا یک «اجنبی پرست»؟!
۳: اما بیاییم و فرض کنیم در جامعه خبری ما هیچ اجنبی پرستی وجود نداشته باشد. لااقل به امیر قلعه نویی نمی توان خرده گرفت، چرا که این همه خبرنگاران علیه او راست و دروغ را بهم می بافند، یک بار هم امیرخان چنین کرده! این همه بعضی خبرنگاران، سرمربی آبی ها را مسخره کرده اند؛ در ازای این همه استهزا، گمانم یک «اجنبی پرست»، این حرف ها را نداشته باشد! معفو است! یک سو، امیر قلعه نویی بی ادبیات است، سوی دیگر، جماعتی مبادی آداب و منادی ادب! حتما معفو است!! واقعا مانده ام؛ خبرنگارانی که این همه توصیه به «جنبه» می کنند، صبر و تحمل و بردباری خودشان کجا رفته؟! پس بیاییم و بی خود، برای خبرنگارانی که گاه اجنبی را می پرستند، شان عصمت و تنزه نتراشیم. «اجنبی پرست»، نه شاخ دارد، نه دم! اجنبی پرستی در پوشش شغل خبرنگاری نیز!
۴: اجنبی پرستی، استعاره ای از غاز بودن همیشگی مرغ همسایه، نزد شماری از اصحاب رسانه است! و الا آنکه بخواهد مانوئل ژوزه (بدترین مربی تاریخ پرسپولیس به حیث آمار) را بپرستد، بیش از آنکه «اجنبی پرست» باشد، «احمق» است! جناب کی روش هم با این کارنامه مثال زدنی (!؟) جایی برای پرستش باقی نگذاشته! آنی درنگ کنید؛ اگر یک مربی وطنی، ترجیحا حمید استیلی، نتایج نیم فصل اول پرسپولیس را می گرفت، چگونه با شلاق بعضی خبرنگاران بدرقه می شد؟! مانوئل ژوزه اما چون اروپایی است، حتی با بدترین نتایج ممکن نیز باید محترمانه نقد شود! به سلابه کشیده نشود، مسخره نشود، به هیچ برنامه زنده و احیانا زننده ای نیاید و پاسخگوی افکار عمومی نباشد! از ورای مقایسه رفتاری که با حمید استیلی و مانوئل ژوزه شد، آیا نمی توان نتیجه گرفت؛ شغل بعضی خبرنگاران، نه شغل شریف خبرنگاری، بلکه شغل کثیف اجنبی پرستی است؟! و از ورای مقایسه رفتاری که با امیر قلعه نویی و کارلوس کی روش شد، آیا نباید به موفق ترین مربی لیگ برتر ایران حق داد که بعضی خبرنگاران را اجنبی پرست بخواند؟! قلعه نویی زمان هدایت تیم ملی، بدون هیچ باختی، و فقط به خاطر حذف در ضربات پنالتی مقابل کره جنوبی، مرد و مردانه به «۹۰» رفت و در لفافه نقد کارشناسانه، همه رقم ناسزا و استهزا را متحمل شد، اینک اما جناب شومن، چند ماه بعد از باخت کارلوس خان کی روش به تیم های رده چندمی لبنان و ازبکستان، برای ۴ تا نقد محترمانه، محرمانه به آپارتمان مرد پرتغالی می رود، تا از او رخصت بگیرد!! آیا امیر قلعه نویی هم اینقدر نجیبانه نقد شد؟! جالب است؛ دوره کنونی، به سبب قرعه آسوده، تا الان باید از صعود تیم ملی به جام جهانی مطمئن می شدیم، لیکن باز هم کاسه «چه کنم، چه کنم» دست گرفته ایم! کارلوس کی روش اما به جای عذرخواهی، ژست طلبکارانه می گیرد و از کیفیت پایین لیگ ایران گله می کند!! و چرا نکند؟! او خوب می داند تا چه حد اجنبی پرست اند شماری از اصحاب رسانه. قلعه نویی بود، تا الان جایش را به مربی دیگری داده بود، مایلی کهن هم بود، همین طور. سر دراز دارد قصه اجنبی پرستی… آنقدر دور و دراز که هرگز مجید جلالی، رنگ صندلی تیم ملی را به خود نمی بیند. دربی، شهرآورد بی خودی بود، اما نه بی خودتر از بازی تیم ملی مقابل لبنان و ازبکستان!! و الحق که در قیاس با تیم ملی کی روش، دربی سرافرازانه ای داشتیم! واقعا اگر قرار به این نتایج تیم ملی بود، چه ضرورتی داشت پول زبان بسته مملکت را در جیب مربیان اجنبی بریزیم؟! که برای ۲ تا نقد یواشکی هم، دیگر مجبور نباشیم راهی خانه طرف شویم!! آری، ما هم خبرنگار اجنبی پرست داریم، هم خبرنگاران اجنبی پرستی که از رئیس شومن شان خط می گیرند!
۵: امیر قلعه نویی به «کلهم» می گوید «کل یوم»، «کربکندی» را «گربه کندی» صدا می زند، و به «ذوب آهن» می گوید «ذبّ آهن»! جز اینها سوتی دیگر امیرخان چیست؟! قلعه نویی اما با نام خدا سخن می گوید، هنگام پیروزی و شکست، اهل بیت را فراموش نمی کند، قم و جمکران و زیارت امام زاده آقا علی عباسش ترک نمی شود، وقت قهرمانی، نماز شکر می خواند، در برهه های مختلف، وطن دوستی خود را ثابت کرده، و آمار فتوحاتش با اینکه از تعداد لیگ برتر ما بیشتر است، لیکن هنگام باخت، از نقد و توهین و تهمت، فرار نمی کند. خوب یا بد، نه فقط سطح لیگ برتر ما، از سطح تیم ملی، بالاتر است، بلکه سطح موفق ترین مربی این مرز و بوم نیز از سطح بعضی خبرنگاران مثلا وطنی، بالاتر است. امیر قلعه نویی با این همه رکورد، قطعا از سر خبرنگارنماهای اجنبی پرست، زیاد هم هست، گیرم ملاک ما کوچینگ ژنرال باشد در روز دربی!
۶: سوتی دادن و چند کلمه را پس و پیش خواندن، برای یک مربی فوتبال تجربی که اغلب عمرش در زمین خاکی های جنوب شهر سپری شده، عیب نیست. عیب آن است که عده ای اجنبی پرست، مدعی جامعه مظلوم خبرنگاری شده اند. همان کسانی که فردا در زردنامه های شان خواهند نوشت؛ «موفقیت پرسپولیس، بیشتر به خاطر بگوویچ است تا یحیی گل محمدی»! همان کسانی که امروز می نویسند؛ «کارلوس کی روش از ظرف فوتبال ما بزرگ تر است»! همان کسانی که دیروز نوشتند؛ «مربی گری تیم ملی برای قلعه نویی، لقمه گنده تر از دهان بود»! لقمه گنده تر از دهان اما «لقمه خبرنگاری» است، برای جماعت اجنبی پرست!
*** *** ***
همه به امیر قلعه نویی، یک تشکر درست و حسابی بدهکاریم. ژنرال، شاید بی آنکه خود بخواهد ثابت کرد؛ اجنبی پرستی، هنوز آنقدر بد و مذموم هست که حتی صدای اجنبی پرست ها را هم درمی آورد… نشان به نشان خواب آشفته بعضی ها، قبح اجنبی پرستی در این دیار هرگز نریخته! ممنون گل پسر نازی آباد… بعد از تشر تو، حالا راحت تر از کارلوس مغرور انتقاد می کنند، حتی بعضی ها!
وطن امروز/ ۱۴ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
جذب حداکثری؛ آری، اما…
چه بهتر که مطلع پلاک امروز را مزین به حدیثی از امام حسن عسکری (ع) کنم؛ «مومن برای مومن، برکت، و برای کافر، اتمام حجت است». «تحف العقول، صفحه ۴۹۸»
*** *** ***
یک: گاهی که بعضی رجل سن و سال دار سیاست، بیش از حد از در صلح و صفا وارد می شوند، صدای آرمان خواهان جامعه به نشانه اعتراض بلند می شود؛ «چرا می خواهید به فتنه گران تخفیف بی خود دهید؟!» موسپیدان اما مخلص جواب شان این است؛ «جذب حداکثری».
دو: جذب حداکثری اگر چه شرط عقل است، لیکن تاکید «آقا» روی این مفهوم، اهمیت آن را مضاعف می کند. با این همه، از بعضی عناصر سیاسی باید سئوالاتی پرسید؛
دو/ ۱: آیا سوژه جذب حداکثری فقط خواص سیاسی اند؟! اگر نه، پس چرا در باب جذب حداکثری، آنقدر که به جذب چند فتنه گر دانه درشت توجه می شود، کوششی برای جذب توده هایی که ذهن شان پر از معماهای بی جواب است، نمی شود؟! آیا رواست که حتی درباره جذب حداکثری نیز شاهد تبعیض باشیم؟!
دو/ ۲: صرف نظر از بحث خواص و عوام، آیا جذب حداکثری به معنای تنها گذاشتن مفاهیم عالیه است؟! آیا ما حق داریم به گونه ای بر مدار جذب حداکثری حرکت کنیم که در ازای جذب فرضی چند فتنه گر عذرخواه، مفاهیمی از قبیل عدالت، مبارزه، پایداری، ایستادگی، آرمان خواهی و… دچار انزوا شوند؟! آیا جذب کردن چند عنصر ناراحت، ارزش چنین خسران بزرگی را دارد؟!
دو/ ۳: قطعا عده ای استثنا وجود دارند که جذب حداکثری شامل حال شان نمی شود. یعنی رفتار و گفتارشان آنقدر وقیحانه و رذیلانه است که لیاقت ورود به سفینه انقلاب اسلامی را ندارند. این جماعت سوژه دفع حداقلی اند. سئوال من از بعضی عناصر سیاسی این است؛ مشخصا و به طور مصداقی بفرمایید احیانا چه کسانی از چارچوب جذب حداکثری به تعریف شما، خارج اند؟! و آیا اصلا قائل به مفهوم دفع حداقلی هستید؟!
دو/ ۴: مراد از گفتمان جذب حداکثری چیست؟! جذب ما به فتنه گران؟! یا جذب فتنه گران توبه کننده به ما؟! آیا هدف از جذب حداکثری فقط و فقط احیای فریضه «شتر دیدی، ندیدی» است؟! آیا کمی آنها باید کوتاه بیایند، و کمی بیشتر از آنها، ما؟!
دو/ ۵: اگر حتی بصیرت، بنا به تعبیر حکیمانه رهبرمان آفت دارد و آفتش «غرور» است؛ آفات جذب حداکثری چیست؟! و اگر جذب حداکثری، بد و نارس و شل و ول و افراطی و تفریطی انجام شود، چه مضراتی خواهد داشت؟!
دو/ ۶: اگر جذب حداکثری را نادرست انجام دهیم و نتیجه اش، احیای مجدد فتنه و سران فتنه باشد، کار عاقلانه ای است؟! هیچ دقت کرده ایم که متاثر از سیاست جذب حداکثری، اصحاب انقلاب قرار است بیشتر شوند یا زبان عناصر ضد انقلاب، درازتر؟!
سه: شگفتا! واقعا شگفتا از روی اصحاب فتنه… این روزها گاهی که رسانه های زنجیره ای را دنبال می کنم، آنچه زیاد می بینم عناوینی از این دست است؛ «تغییر لحن آقای عسکراولادی کافی نیست!»، «ایشان باید رویه اش را نیز تغییر دهد!»، «عسکراولادی باید از اصول گرایان بخواهد که بابت رفتار و گفتارشان، از مردم و اصلاح طلبان معذرت خواهی کنند!»، «ما از سخنان ایشان استقبال می کنیم، اما شرکت در انتخابات، حقی نیست که عسکراولادی و عسکراولادی ها بخواهند به ما بدهند یا ندهند!» و…
چهار: بگذارید وارد مصادیق شوم، تا بیشتر معلوم شود وقتی جذب حداکثری، افراطی انجام می شود، چه نتیجه ای در پی دارد. جناب رسانه ملی وقتی دوربین صدا و سیما را کیلومترها آن طرف تر از جذب حداکثری، مقابل سرکار خانم معصومه ابتکار قرار می دهد، (به عنوان نماینده قشر دانشجو!) باید هم این گونه محصول اش را ببیند که عضو شورای شهر تهران، برود با فلان رسانه گفت و گو کند و بگوید؛ «تمام مولفه های زن مسلمان در حجاب، خلاصه نمی شود!… رویکرد پهلوی اول، بهبود زندگی مردم بود!… نفوذ تفکر امام بر اساس تحولاتی بود که دکتر شریعتی پایه گذاری کرد!…». معصومه ابتکار اگر چه در فتنه ۸۸ تا اوایل سال ۸۹ عمدتا در دفاع از فتنه و فتنه گران موضع می گرفت، اما پس از آن مقطع، ترجیح داد کارنامه خود را بیش از این تیره و تار نکند. مع الاسف صدا و سیما با کاریکاتور کشیدن از مفهوم جذب حداکثری، زبان سرکار خانم را باز کرد! حالا عضو شورای شهر تهران به دفاع از مهندس و شیخ اکتفا نمی کند! حجاب را می زند! از رضاخان دفاع می کند! به امام اهانت می کند! و البته مقصر چنین سخنان گل درشتی در وهله اول، همان رسانه ای است که مفت و مجانی دوربین خود را در اختیار اعوان و انصار فتنه می گذارد. من از شمای خواننده سئوال می پرسم؛ آیا به چنین رویه ای می گویند «جذب حداکثری»؟!
*** *** ***
عالیجنابان با تجربه تر از ما! ای کسانی که بیش از ما سرد و گرم سیاست را چشیده اید! موسپیدان! فداییان جذب حداکثری! آنی درنگ کنید که اگر فتنه به ثمر رسیده بود، اگر نقشه سران فتنه گرفته بود، اگر خون شهید غلام کبیری و ذوالعلی نبود، آیا باز هم مجال داشتید این همه بی قاعده بر طبل جذب حداکثری بکوبید؟! آیا اصلا قائل به این هستید که فتنه ۸۸ سران فتنه ای هم داشت؟! و آیا فکر نمی کنید اهل و عیال فتنه، بازگشت به نظام را، نه برای رجوع دوباره به آغوش پر مهر ولایت فقیه، بلکه برای اتمام کار نیمه تمام شان در فتنه ۸۸ می خواهند؟! این را من نمی گویم به خدا! خودشان می نویسند که «برای رسیدن به مقصود اصلاحات، تنها راه باقی مانده، استفاده از فرصت انتخابات است».
آقایان! این جماعت هر وقت نوشت «اصلاحات»، منظورش «براندازی نظام ۳۰۰ هزار شهید» بود. هنوز هم شک دارید؟!
جوان/ ۲ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
بحران «مالی» و «بحران مالی»
امریکا که قرار بود بعد از کشتن بن لادن، جل و پلاس سربازان خود را از افغانستان جمع کند، ظاهرا بیرون بیا نیست! اما حضور نظامی یانکی ها چه رهاوردی برای همسایه شرقی ما داشته؟! صلح، آرامش، سازندگی، امنیت، رفاه و اشتغال؟! یا کشت و کشتار، کشت بیشتر تریاک، رشد بیشتر قاچاق و فربه شدن بیشتر طالبان؟! کم و بیش وضعیت همسایه غربی نیز بر همین منوال است. در عراق، تروریست های سلفی، دقیقا همان کاری را انجام می دهند، که طالبان در دیار افغان. اگر دیروز، صدام در زندان های بغداد، خاندان حکیم و صدر را وحشیانه می کشت، امروز در عراق، صبحی به شام نمی رسد، الا اینکه از چندین جای مختلف، اخبار اقدامات تروریستی مخابره شود. البته در عراق، ظاهرا، امریکایی ها حضور نظامی ندارند، اما تروریست ها خیال امریکا را بابت ناامن کردن بین النهرین، و دامن زدن به اختلافات قومی و تفاوت های مذهبی جمع کرده اند. واقعا تلخ است آنچه این روزها در عراق می گذرد؛ جنوب عراق محل جولان انگلیسی هایی است که بوی نفت بصره به مشام شان خوش نشسته. شمال عراق تبدیل به پاتوق شرکت های چند ملیتی شده که اغلب صهیونیستی اند. جبهه استکبار اصلا بدش نمی آید در شمال عراق، شمال غرب ایران، و جنوب ترکیه، به بهانه استقلال قوم کرد، از یک «اسرائیل جدید» پرده برداری کند. مرکز عراق هم هر روز شاهد تلفات سنگین ناشی از ترورهای بی وقفه است. واقعیت این است که این روزها در عراق، غرب اندازه صدها صدام کار می کند! در چنین منظومه ای باید دید که چه کار سختی دارد دولت نوری مالکی. و چقدر باید اهل تشیع و تسنن عراق هوشیار باشند که عراق در دام نقشه های تفرقه افکنانه نیفتد. قصه سوریه هم اگر چه کمی حادتر، زیرمجموعه همین ماجراست. اگر در سرزمین های اسلامی، رد پای غرب را درست ببینی، سرمنزلی جز ناامنی و اغتشاش ندارد. آن از افغانستان، آن از عراق، این هم از سوریه. اینک اما فرانسه هم مشخصا وارد گود شده تا به بهانه های واهی، مالی را دوباره تسخیر کند. مالی برخلاف کشورهای همسایه اش، نفت و گازی بی مانند دارد و موقعیتی ممتاز. آیا شما باور می کنید قصد فرانسه از لشکرکشی به مالی، مقابله با فلان گروهک شورشی، یا استقرار دموکراسی باشد؟! امریکا در افغانستان و عراق، چه گلی به سر مردم غرب آسیا زد که حالا فرانسه خاطرخواه صلح و آرامش مردم شمال آفریقا شده؟!
*** *** ***
دنیای استکبار در گذر از جنگ نرم، دوباره به این سوی و آن سوی، لشکرکشی فیزیکی می کند! «استکبار» باز هم بوی «استعمار» گرفته! روزگاری که خیلی هم دور نیست، جبهه غرب فکر می کرد با یک «کلیک» یا «فشار یک دکمه» یا «اینترنت» و «فضای مجازی»، بازی عالم را به سود خویش تمام می کند! و از دنیای به این بزرگی، «دهکده جهانی» می سازد! خودش هم می شود کدخدای جهان! کدخدا که چه عرض کنم؛ خدای جهان! جبهه استکبار البته توهم زده بود! و اینک دوباره مجبور است برگردد به همان روزگاری که اگر جایی، کشوری، منطقه ای را می خواست، لاجرم باید زحمت لشکرکشی و هزینه های سرسام آور نظامی را متحمل می شد! چند سال پیش شاید احدی فکر نمی کرد؛ فرانسه برای چند بشکه نفت بیشتر یا چند لوله گاز مفت، به کشور مالی لشکرکشی کند! دقت کنید؛ این اتفاق در اوایل سال «۲۰۱۳ میلادی» رخ داده! و باز هم دقت کنید؛ فرانسه «ناپلئون بناپارت» ندارد، بلکه فقط در یک قلم، کارخانه ماشین سازی «رنو» ۷۵۰۰ کارگر اخراجی دارد! ندید معلوم است؛ بحران «مالی» هم به «بحران مالی فرانسه» اضافه خواهد شد! غرب اگر با لشکرکشی نظامی می توانست کدخدای جهان شود، قرن گذشته میلادی، قرن بهتری بود! و غرب اگر با یک کلیک می توانست خدای جهان شود، لشکرکشی نظامی نمی کرد! راستی، کدام کدخدا اینقدر بدهکار و بدبخت؟! ندید معلوم است شعار فردای مردم معترض فرانسه به اوضاع ریاضت اقتصادی… «بحران مالی» خودمان را حل کنید؛ «مالی» پیشکش!
جوان/ ۱ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
بسم الله…
یا علی اکبر…
سلام بر حسین*
سلام
عیدتون خیلی خیلی مبارک.
🙂
عید بر همه مبارک.
السلام علیک یا اول قـتـیل مـن نسل خـیر سلیل مـن سلالة ابراهیم الخـلیل…
سلام بر تو، ای اول کشته از نسل بهترین دودمان ابراهیم خلیل!
“زیارت ناحیه مقدسه امام زمان عج الله”
_________
روزی معاویه از اطرافیان خود پرسید: به نظر شما چه کسی سزاوار خلافت است؟ اطرافیان در پاسخ گفتند: خود شما. او گفت: نه! به اعتقاد من سزاوارترین کس بر خلافت، علی بن الحسین است؛ هم او که آینهی جدش رسول خدا و دارای صفات ممتازی چون شجاعت بنیهاشم و زیبایی چهره و فخر و فخامت است.
دشمنی چون معاویه، علی اکبر را اینگونه وصف میکند!
“علی اکبر” گل پسر جوانان کوچه بنی هاشم است و نام کوچک یل مادر شهید شیرودی است. علی اکبر، علی اش یعنی نام کوچک خامنه ای و اکبرش یعنی نام کوچک پدر شهید من اما “علی” و “اکبر” با هم یعنی “علی اکبر” یعنی بزرگ ترین جوان حسین در کربلا. “علی اکبر” یعنی ما که ۱۴۰۰ سال بعد از عاشورا هنوز هم جوانان حسین ایم. شما سر پیری، جوانی کردید و شتر خامی خوابید دم در ویلای تان. ما اما در عهد جوانی آنقدر به کربلا سفر کرده ایم که پخته شده ایم. نه، شما علی اکبر نیستید. علی اکبر ما هستیم. شما نام ما را دزدیده اید و شناسنامه های تان جعلی است. شما نام علی اکبر را با تقلب جعل کرده اید. شما اگر علی اکبر هستید پس چرا در کوچه بنی انقلاب علیه علی نامه سرگشاده نوشتید؟ ما اما جوانان کوچه بنی هاشم هستیم. علی اکبر ما هستیم که اگر در زیر سم اسبان تبلیغاتی دشمن، قطعه قطعه هم شویم دست از دامان ماه بر نخواهیم داشت.
علی اکبر نام بسیجیان خامنه ای است که پرچم دار همان پرچم حسین در عاشوراست
خدا کار داشت با قطعه قطعه های پیکر علی اکبر. علی اکبر یعنی جوانی از نسل علی. یعنی علی کربلا. یعنی حیدر ثانی. ما علی اکبر را مثل “الله اکبر” معنی می کنیم؛ “علی بزرگ تر از آن است که وصف شود.”
“نه ده/ بخش هایی از متن شطّ رنج”
نسل جوان را به جهان رهبری
جلوه ی توحید علی اکبری
هرکه هوای رخ احمد کند
در تو تماشای پیمبر کند
سوراخ کمربند (گفت و شنود)
گفت: رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا اعلام کرده که در اکتبر سال ۲۰۱۲- مهرماه- ارتش آمریکا و اسرائیل یک مانور مشترک دفاع موشکی انجام خواهند داد!
گفتم: از یارو پرسیدند اسمت چیه؟ گفت «هیبت الله»! گفتند؛ راست میگی یا میخوای ما رو بترسونی؟!
گفت: همین ژنرال آمریکایی گفته است که این رزمایش قرار بود ۲ ماه قبل انجام شود ولی تا چند ماه بعد به تاخیر افتاده است.
گفتم: ولی یک سال قبل هم قرار بود انجام شود و به تاخیر افتاد و این دفعه سوم است که به تاخیر می افتد.
گفت: یک سناتور آمریکایی گفته است؛ اعلام این مانورها برای ترساندن ایران است ولی به خاطر ترس آمریکا از ایران، انجام آن را پی در پی به تاخیر می اندازند.
گفتم: جنگ های ۳۳ روزه و ۲۲ روزه و حمله به عراق و افغانستان نشان داد که ارتش های آمریکا و اسرائیل مثل سوراخ های اول کمربندند، همیشه هستند ولی هیچوقت به کار گرفته نمی شوند.
گفت: چرا؟!
گفتم: خب! معلومه! کمربند شل، شلواری به پای طرف باقی نمی گذارد و… باعث آبروریزی است!
«یل رشیدم علی اکبرم…»
http://uploadtak.com/images/a342_karimi_03.mp3
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
“روز میلاد حضرت علی اکبر، مگر می شود روضه جبهه و جنگ نخواند؟! روز هشتم محرم، گریه کردن هنر نیست؛ اشک امشب صفا دارد.”
http://uploadtak.com/images/t623__d9_85_d8_ad_d9_85_d.mp3
“ما ادعای علی اکبر بودن نداریم، اما آرزوی قطعه قطعه شدن، منتهی الآمال بسیجی است.”
اللهم الرزقنا…
چه کردی… چه کردی داداش حسین عزیز…
شاهکار است… شاهکار!
“خدایا! به یمن امشب، ما از تو امام زمان مان را می خواهیم. دل مان برای بقیه تو تنگ شده. درد دارد این سینه بی قرار. درد دارد.”
العجل العجل العجل…
اصلا بهتر از امشب، چه شبی برای اینکه دعای فرج بخوانیم برای شما، همراه شما.
آقاجان! عالم و آدم دارد داد می زند که ظهور شما نزدیک است.
اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ
وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ
وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ
فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد
اُولِى الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ
مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ
اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى
فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِب
الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى
السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ.
“ایران هسته ای چیست؟! دشمن از ایران امام زمانی می هراسد. از قنوت جمکرانی سیدعلی.”
جانم فدای سید علی…
هراس دشمن از اشک امشب ماست
امشب، نماز شب سیدالشهدا دیدن دارد.
به به از آن دم که دست بر سینه فرود می آید.
دم شهدا گرم که شهادتنامه را هنگام سینه زنی می گرفتند.
تصور کن سیدالشهدا دارد با سلیقه علی اکبر شهید انتخاب می کند.
___________
فوق العاده است؛ جملات یکی از یکی زیباتر و ناب ترند. به شکل ویژه ای بابت این متن سپاسگزاریم.
۲۰ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…
۲۵۶* حضرت امام صادق علیه السلام:
هیچ بنده اى نیست که خداوند به او نعمتى دهد و او آن را از جانب خدا بداند، مگر آن که پیش از سپاسگویى او، خداوند بیامرزدش.
(نهج الفصاحه، ح ۷۸۱)
“خدایا! چگونه سپاس بگوییم تو را که اجازه دادی شیعه باشیم و علی اکبر امام حسین را دوست داشته باشیم؟!”
علی اکبر نام بسیجیان خامنه ای است که پرچم دار همان پرچم حسین در عاشوراست
علی اکبر سید علی روزت مبارک
“چند شهید قطعه قطعه نشان تان بدهم؟!
…..
مگر می شود امشب باشد و از علی اکبرهای جبهه و جنگ یاد نکرد؟!”
___________
*دیدم تابوت علی اکبر را پیچیده اند توی پرچم جمهوری اسلامی؛ پرچم را بوکردم، بوی بهشت میداد، بوسیدمش، بعد بازش کردند، علی اکبر آرام خوابیده بود….*
http://rajanews.com/detail.asp?id=130099
به روزم…
فقط اشک
.
فقط اشک
.
فقط اشک
……………………به خدا ممنونتم داداش حسین بچه بسیجی ها. خیلی ممنونتم
چه خوب شد اشکم را درآوردی
دشمن، از ایران امام زمانى مى ترسد. از قنوت جمکرانى سید على!
همه هستى ام، فداى آن قنوت جمکرانى!
میلاد حضرت علی اکبر (علیه السلام) مبارک
“دل مان برای بقیه تو تنگ شده. درد دارد این سینه بی قرار. درد دارد. ”
چه کردید با دلها! چشممان بارانی شد!
“در خاتمه، نکتهاى را هم یادآور مىشوم: این کارهایى که جوانان مىکنند، کوچک نیست. همین درس خواندنى که من مىگویم، همین کار تحقیق، همین کار هنرى، همین کار ورزشى، اینها کارهاى کوچک نیست. من خواهش مىکنم کسى که این کارها را انجام مىدهد، تصوّر نکند که کارش کوچک است؛ نه. همین کار در مجموعه کلان کشور، به یک عنصر تعیین کننده تبدیل مىشود. فرضاً هنرمندى به تنهایى تصمیم مىگیرد که یک کار هنرى برجسته ارائه دهد. او نمىتواند بگوید که من یک کار فردى انجام مىدهم؛ خودم تنها هستم و این کار کوچکى است؛ نه. شما کارتان را که خوب انجام دادید، اگر صد نفر دیگر مثل شما فکر کنند، همان اعتلاى عظیم و همان کار بزرگ اتّفاق خواهد افتاد. عین همین مسأله، در باب ورزش است؛ عین همین مسأله، در باب درس خواندن و در باب تحقیق است؛ عین همین مسأله، در باب کارهاى خاص جوانان است. این، درست مثل روز راهپیمایى است. اگر همه بگویند که حالا من یک نفر چه تأثیرى دارم، این سیل عظیم میلیونى در روز بیستودوم بهمن یا در نماز جمعه راه نمىافتد؛ اما هر کس احساس مىکند که تکلیف خودش را انجام مىدهد. من مىخواهم تأکید و تکرار کنم که کار تک تک این جوانان – هر جا و در هر زمینهاى که کار مىکنند؛ در زمینه قرآن، در زمینه معلومات، در زمینه معارف، در حوزه، در دانشگاه و در کتابنویسى – کارى مهم است؛ همان کارى است که انشاءاللَّه کشور را به اعتلاء خواهد رساند.”
از بیانات امام خامنه ای در دیدار جمعی از جوانان
تبریک و تهنیت باد این خجسته روز. این میلاد بزرگ.
ان شاءالله به دعای حضرت شان پیروز نبرد حق علیه باطل باشیم. چه در برون، چه در درون.
“«قطعه قطعه پیکر ما فدای مولای عاشورایی». ما ادعای علی اکبر بودن نداریم، اما آرزوی قطعه قطعه شدن، منتهی الآمال بسیجی است” . . .
اللهم عجل فرج مولانا/.
تصور کن!
اشک جشن. اشک شوق. اشک میلاد… اشک.. اشک.. اشک…
امشب، نماز شب «سیدالشهدا» دیدن دارد…
چه چشمی! چه نگاهی!…
…
آقاجان!
تا ظهور، ما نور را فقط از «حضرت سیدعلی» می گیریم…
و پله پله تا ظهور، عصای دست غیبت است…
بوی آخرین پله ها می دهد این روزها…
این شب ها…
…
خدایا!
به یمن امشب، ما از تو امام زمان مان را می خواهیم…
دل مان برای بقیه تو خیلی تنگ شده…
درد دارد این سینه بی قرار…
درد دارد…
…
بسیار زیبا بود!
دم شهدا گرم که امضای شهادت نامه را هنگام سینه زنی می گرفتند…
امام حسین دارد این صحنه را به علی اکبر نشان می دهد…
گوش کن! باید بشنوی صدای شهدا را…
.
.
.
«جوانان بنی هاشم! بیایید، علی را بر در خیمه رسانید».
علی اکبرهای بحرین پرپر می شوند…
بیا آقا…
زیبا بود.
با اجازتون با یک خاطره خیلی کوتاه به روزم.
سلام بر سیدمحمدحسین آقای علم الهدی!
و سلام بر آقا مصطفی احمدی روشن!
آری! قطعه قطعه شدن منتهی الآمال بچه بسیجی هاست!
سلام بر تو ای آفتاب سرخ عاشورا، درود بر تو ای جان ماه جهان آرا
یاابن الحسین!
برایمان دعا کنید و از خدا بخواهید که ما نیز، همچون شما به یاری حسین زمانمان بشتابیم، چرا اکنون از جاماندگانیم…
مهدی فاطمه و علی زمانه، در انتظار علی اکبرهای دورانند.
**یا ذالجلال و الاکرام**
عیدی روز جوان، فونت درشت است یقینا!
چیزی بگو، حرفی بزن!!
عیدتون مبارک.
متن فوق العاده ای بود.
جدا سپاسگزارم.
جمله ها یکی از دیگری زیباتر!!
آقاجان! میلاد علی اکبر امام حسین بر شما فرخنده باد. اگر مدینه ای، دوست دارم برای تان بخوانم: «جوانان بنی هاشم! بیایید، علی را بر در خیمه رسانید»
چقدر سنگین بود …
خدا هرچه پسر بر او بیارد
حسین اسم علی را میگذارد
الهی کور باشد چشم دشمن
حسین اسم علی را دوست دارد
******************
تاج سری و هر نفس ما ارادت است
آقا تویی و غیر تو ای شاه رعیت است
روز من همیشه جوان در کنار توست
شوق شماست این دل اگر با طراوت است
وقتی اذان مأذنه الله اکبر است
یعنی دعای همره تو استجابت است
وقتی که آمدی همه گفتند احمد است
کار امام نیت و فعلش عبادت است
باید همیشه بر قد و بالات خیره بود
در خَلق و خُلق بین تو و او شباهت است
رعناترین سُلاله ی زهرا تویی علی
بالا بلند خانه ی لیلا تویی علی
بیستی داداش حسین بسیجی ها.
کی می تونه اینقدر دلی و در عین حال پر محتوا کار کنه؟
فدای علی اکبرهای خمینی.
فدای علی اکبرهای جان بر کف خامنه ای.
فدای داداش حسینی که افتخار نسل ماست.
با علی اکبر امام حسین محشور بشی داداش.
عید بر همگی مبارک/
به یمن امشب، ما از تو امام زمان مان را می خواهیم. دل مان برای بقیه تو تنگ شده. درد دارد این سینه بی قرار. درد دارد.
http://eg.ehsan.googlepages.com/emamezaman08_0_0.mp3
«قطعه» یعنی: “آرزوی قطعه قطعه شدن، منتهی الآمال هر بسیجی …”
«قطعه» یعنی: “قطعه قطعه پیکر ما، فـدای مولای عاشـورایی …”
«قطعه» یعنی: “چند شهید قطعه قطعه نشان تان بدهم؟!”
«قطعه» یعنی: “… یعنی همین چند قطعه …!!”
…
آهای بچه ها!
«علی اکبر را خالی صدا نزنید، بگویید علی اکبر امام حسین»…
…………………..
وقتی این عکس رو دیدم، یاد این دو بیتی افتادم :
تا وقتی امام حسن ضریح نداره
تا اسمش میاد، اشک چشام می باره…
تصور کن دوکوهه نشسته ای، حاج احمد هم هست…
وقتی دلم گرفته است به پهنای آسمان
وقتی قلبم چند لحظه ای سکوت میکند با خواندن این سر…
وقتی پایین تر می آیم و یک دفعه نفسم حبس میشود…
وقتی اولین عکس قصه ی بازی دراز
برادر احمد است…
وقتی برادرم دلم را با نامش و عکسش شاد میکند و حق برادری را ادا…
روزش مبارک که او علی اکبر بود، نه من…
یعنی میشه طوری زندگی کنیم که کسی ما رو میبینه بگه معلومه این جوون عاشق علی اکبر امام حسینه؟ یعنی اینکه واقعا عید ما باشه!
این روزهای عید و شادی، بین همه شادی هایتان برای سلامتی همه بیماران هم دعا کنید.
برای پدربزرگ من هم که همنام علی اکبر امام حسین (ع) است، دعا کنید…
بسم الله نور علی نور
بسم الله الذی هو مدبر الامور…
السلام علیک یا علی ابن الحسین…
ای کاش آن روز برسد که از مولایم اذن میدان بخواهم و مولایم بفرماید که چند قدم جلویم راه برو و بعد برو…
یا مهدی عج…
آقای مدیر و مبصر!
طرفدار کدوم تیم هستید؟ اسپانیا یا ایتالیا؟
مرتضی رضایی؛
هیچ فرقی نمی کنه فی الحال…
سالگرد حملۀ وحشیانه ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی ایران است.
یکی از آرزوهایم گرفتن انتقام مسافران مظلومِ آن هواپیما، از جنایتکارانِ آمریکاست!
اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و آل محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ…
امیدوارم ایتالیا قهرمان بشه…
اگه قهرمان شد، من به همه شیرینی میدم.
قول!
ای آرزوی دلها یا حسین یابن زهرا (حاج منصور آسمانی)
http://uploadfa.net/uploads/13411707831.wma
من میخواستم شما ها رو مهمون کنم، اما فعلا که ایتالیا ۲ تا گل عقبه…
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته والمستشهدین بین یدیه…
خدا قوت…
آندلس ببره 🙂
دلخون چه جوری میخوای شیرینی بدی؟
ببخشید من سؤالی داشتم!
سایر دوستان شما چطور عکس میذارید؟!
هفت ویژگی شیعه در کلام امام باقر (ع)
http://rajanews.com/detail.asp?id=130570
داستان نمک و خیانت علامه محمدتقی مجلسی
http://rajanews.com/detail.asp?id=130594
رابطه سحرخیزی با افزایش روزی
http://rajanews.com/detail.asp?id=130513
جناب victory of blood!
اگر منظورتان از عکس گذاشتن، عکس هایی است که کنار اسم دوستان قرار دارد، به این آدرس مراجعه کنید:
http://in-my-place.blogsky.com/gravatar.htm
شبى تنها
میان این همه رؤیا
تو را دیدم…
تو را با قامتى زیبا
میان دشتى از گلها
کنارت بحر آبى رنگ
و دستانت پر از گلبوته هاى نور
پر از گلبرگ یاس و سوسن و مریم
و من سر تا به پا حیرت
دلم سنگین از این غمها
از این دنیا
که ناگه
آهویى رعنا
در آغوش تو شد آرام
صدایى از دل دریا
چنین مى خواند:
به قربان پناه گرمت اى مولا!
تمام صورتم را اشک ها پر کرده بود، آرى
چنین رؤیا مرا واداشت
که بنویسم:
به قربان پناه گرم تو آقا!
http://haftrooz.net/photo/DSC05832.jpg
بله… تشکر.
خوشهچینی از فضائل علیبنالحسین علیه السلام به مناسبت ایام ولادتش؛
بیان عجیب حضرت امام در مقام علی اکبر (ع)/ زیارتنامه حضرت در کلام امام صادق (ع)/ صوت: سرود معروف گل بریزید با نوای حاج منصور
http://rajanews.com/detail.asp?id=130527
گفتگوی خواندنی باحجتالاسلامصدیقی دربارهحالات آیتالله بهاءالدینی و بهجت
آیتالله بهاءالدینی فرمود: کسی که ما به او دلخوش هستیم آسید علیآقاست/
آیتالله بهجت گفتند: شما بهتر از ایشان سراغ دارید!؟ منکه ندارم!
http://rajanews.com/detail.asp?id=130515
پشت پرده حمایت روسیه از سوریه چیست؟
http://rajanews.com/detail.asp?id=130421
۲۵۷* حضرت امام صادق علیه السلام:
آن که به ما ایمان آورد و سخن ما را تصدیق کند و منتظر امر [فرج] ما باشد؛ همچون کسى است که زیر پرچم قائم عج الله به شهادت برسد.
(بحار الانوار ، ج۲۷، ص۱۳۸)
اشک های پیرلو… گریه های سوپر ماریو… شادی های اینی یستا… خنده های ژاوی…
عجیب مثل زندگی می ماند فوتبال… زنده باد توپ گرد!
چه غرور و جدیتی تو چهره داره این پیرلو… یک غم مغرورانه زیبا!
۱۹ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…
…………………
یکی از پروانه ها!
باید فهمیده باشی که در قطعه ۲۶ کامنت ها از حیث املایی و انشایی درست و صحیح نوشته می شود. لطفا رعایت کنید تا نقطه چین نشوید.
قلم و عشق علی
خون و اشک حسین
قلم را با خون باید بر صفحه ی روزگار کشید
همه ی ما با جوهر خون نوشته شده ایم
قلم را خدا می کشد و زندگی آغاز می شود
قلم نه قلمیست که با دست انسان به حرکت در آید
ما به اشتباه می اندیشیم که نوشتن می دانیم، نوشتن را تنها خدا می داند
خدا هم شعر می سراید و هم نثر می نگارد
هم کهن و هم معاصر
هم مطلع می شناسد و هم مقطع
مطلعش تولد است و مقطعش مرگ، اما در پی آن مقطع، مطلعیست بی پایان
شعرش نه شعریست بیهوده ، معنا دارد
افشره ایست از حق و عدل
عدلی بس حق و حقی بس عادل
ما می نویسیم، اما چه؟!
صفحه ای را با قلم خونی، خط خطی می کنیم، صفحه ای را پاره پاره، و صفحه ای را سفید می گذاریم، و در آخر می شود کتاب اعمالمان…
قلم مان دست هایمان، و جوهرمان خون شهداست
وای بر ما اگر خون شهدایمان جوهر لذت هایمان شود!
خون را باید با اشک رقیقش کرد تا عشق شود
اما هر چه می نویسیم با خونیست که دردش ترفیع است، مقام است، نه ترقیق و نه عشق
با خون رقیق باید نوشت…
هر رمز عبوری که برای عضو در گراواتار می نویسم پذیرفته نمی شود!
شرمنده قصد مزاحمت ندارم
شعر قبل هم تقدیم به دوستان قطعه۲۶ …
التماس دعا
خدایا! گاه تو میدانی و من،
و گاه تو می دانی و من نمی دانم،
و گاه تو می دانی و من حتی نمی فهمم که نمی دانم!
خدایا! آن ندانسته ها را برایم آشکار کن تا بدانم.
خدایا! مرا از جهالت خویش به سوی حقیقت خود پرواز ده.
خدایا! به قدرت بی انتهای تو ایمان دارم پس در صندوقچه قلبم همیشه امیدوارم.
چه گله ای کنم که هر آنچه نمی دانم تو نیک می دانی پس حکمت دست توست و جهل از من!
خدایا! مرا بر ندانسته هایم ببخش و مرا برای دانسته هایم از عجب دور کن و یاریم کن ای پروردگار هستی بخش.
**یا قاضی الحاجات**
چه باید…؟! (گفت و شنود)
گفت: سایت ضد انقلابی ایران امروز در یادداشتی خطاب به اپوزیسیون نوشته است؛ چندین و چند سال است که به عنوان اپوزیسیون رژیم در خارج کشور نشسته ایم و هیچ کاری از دستمان ساخته نبوده است.
گفتم: مثل این که توی مغزش از سلول خاکستری خبری نیست که تازه متوجه شده!
گفت: در این یادداشت آمده است؛ بعد از شکست جنبش سبز(!) در سایت های خود این سؤال را مطرح کردیم که «چه باید کرد»؟ ولی جوابی برای آن نداشتیم.
گفتم: خب! دیگه چی؟!
گفت: نوشته؛ حالا که نمی دانیم از خارج کشور برای داخل کشور «چه باید کرد»؟ پیشنهاد می کنم شعارمان را عوض کنیم و بگوییم «چه می توان کرد»؟
گفتم: اینطوری که دارند پیش می روند بالاخره به این شعار می رسند که «چه باید خورد»؟!
victory of blood
چند بار امتحان کنید، جواب می دهد!
ان شاا…ماهم روزی کربلایی شویم……………
کربلا
اصلا دلم میترکه از اسمش!
بی ربط:
طلائیه!
با من سخن بگو و پرده از رازی بردار که سالها تو و خدای تو شاهد آن بوده اید.
طلائیه!
چقدر غمگینی. آن روز سرافراز و امروز سر به زیرانداخته ای. با کسی سخن نمی گویی و سکوت پیشه کرده ای. اما سکوت تو بالاترین فریاد است و خفتگان را بیدار می کند و بیداری را در رگهای انسانهای به ظاهر زنده می ریزد. اینجا همه از سکوت تو می گویند و من از سکونتی که در تو یافته ام و تا امروز چقدر از تو و نفس های طیبه ات، از تو و از رازهای سر به مهرت، از تو و مردان بی ادعایت که مس وجود را به طلای ناب شهادت معامله کردند، دور بوده ام. چه احساس حقیری است در من که توان شنیدن قصه های پرغصه ات را ندارم.
طلائیه!
می گویند، اینجا جایی است که شهیدان حسین وار جنگیده اند و من از بدو ورود به خاک پاکت، تشنگی را در تو دیده ام و انتظار اهالی خیام را به نظاره نشسته ام اینجا، چقدر بوی حنجره های سوخته می آید و چقدر دستها تشنه وفایند.
طلائیه!
من در این سرزمین حتی به قمقمه های عطشان سلام می دهم و سراغ عباس های تشنه لب را از آنان می گیرم . مگر می توان سالک عاشورا بود و تشنگی را فراموش کرد و از کنار حلق های شعله ور بی تفاوت گذشت.
طلائیه!
من با تمام وجود در تو جاری می شوم تا در میان نیزارها و نیزه شکسته ها، سرهای ستاره گون برادرانم را به دامن گیرم و برایشان از زخم بگویم، از اسارت، از تنهایی، از غربت، از…
طلائیه!
از فراز همه روزهایی که بر تو گذشت بر من ببار و تشنگی این دل در کویر مانده را فرونشان. می خواهم در تو جاری شوم، می خواهم رمز شکفتن و پرواز را از تو بیاموزم و بدانم بر شانه های زخمی تو چه دلهایی که آشیان نکرده اند.
طلائیه!
می گویند «همت» از همین نقطه آسمانی شده است، عاشقی که در پی لیلای شهادت در بیابانهای زخم خورده طلائیه مجنون شد. من امروز آمده ام ردپای او را تا افق های بی نهایت و در امتداد عشق جست و جو کنم. اینجا عطر او لحظه ها را پرکرده است و دستهایش هنوز مهربانی را منتشر می کند.
طلائیه!
من از سکوت راز آلودت درسها آموخته ام! با من سخن بگو!!!
گفته بودم باختیم؟
نان دادیم
تا آزادی بیاید
هم نان رفت هم آزادی
آب دادیم تا عدالت بیاید
هم آب رفت هم عدالت
حالا هر وقت خواهرم گم می شود
باید او را از صف بهشت در خیابان وزرا
پیدا کنیم
گفته بودم باختیم؟
(کیوان مهرگان)
مدرسه فمینیستی:
تو مطب دکتر به انتظار نشسته بودم که موبایلم زنگ زد:
– الو مامان سلام. خوبی؟ مامان نگران نشی ها، من الان تو ماشین “گشت ارشادم”
– چرا؟ کجا بودی؟
– از شرکت برمی گشتم، جلومو گرفتند و گفتند که مانتوم کوتاهه و خواستند سوار ماشین بشم، گفتند یه لحظه سوار شو یه تعهد ازت می گیریم و می ری. اما الان چهل و پنج دقیقه ست که منتظریم، تا ون پرشه. ظاهرا قراره مارو ببرن
– کجا؟
– نمیدونم، نگران نباش، باز بهت زنگ می زنم.
سعی می کنم به خاطر بیارم صبح که می رفت چه لباسی تنش بود. مانتو مشکی، شلوار جین، شال طوسی… لباسش که ایرادی نداشت، اهل آرایش هم که نیست…
بی خیال دکتر می شم و از منشی عذرخواهی میکنم و می زنم بیرون. سعی می کنم تمرکز کنم ببینم آخرین کسی که از گشت ارشاد حرف می زد و گرفته بودنش کی بوده؟
– الو سلام نازنین خوبی خاله؟ من عجله دارم ببخشید، گشت ارشاد سارا رو گرفته، می خواستم بدونم تو میدونی باید چه کار کنم؟
– خاله جون نگران نباش، می برنش وزرا، عکس می گیرن و تعهدنامه و تشکیل پرونده و خلاص.
– تشکیل پرونده؟ چه پرونده ای؟
– بدحجابی دیگه خاله، نمیدونی چه جرم سنگینیه این بدحجابی. چه فجایعی که به بار نمی آره، ولی از شوخی گذشته بهش بگید خودشو آماده کنه که خیلی تحقیرآمیز رفتار می کنن، و موقع عکس گرفتن، اسم و فامیلشو می نویسن روی یه تکه کاغذ و زیرش می نویسن به جرم بدحجابی، به شعور آدم توهین می شه، آدم حالش بد می شه، احساس مجرم بودن می کنه، سفارش کنین خونسرد باشه. راستی یه مانتو هم براش ببرین که مانتوشو عوض کنه. البته به من که گفتن با همین مانتوتم می تونی بری.
– مگه تو رو به خاطر مانتوت نگرفته بودن؟
– چرا ولی خوب سلیقه ایه دیگه، اون مامور بیرونی از مانتوم خوشش نیومد، اما ماموری که تو بود به نظرش مشکلی نبود و اجازه داد که با همون بیام بیرون.
خداحافظی می کنم و زنگ می زنم خونه و به پسرم می گم که یکی از مانتوهای سارا رو بردار بیار وزرا و سفارش می کنم که مانتو بلند باشه.
وقتی میرسم از دور سیاهی جمعیت آدرسو نشونم می ده. و یاد حرف نازنین می افتم که وقتی پرسیدم کجای وزرا؟ گفت شما بری از دور جمعیتو می بینی و می فهمی کجا باید بری. ون های نیروی انتظامی یکی پس از دیگری می رسن و می رن تو محوطه. مردم هم ازدحام کردند جلوی یه دری که بسته ست و یه سربازی اونطرف ایستاده و مانتوهارو تحویل می گیره.
من گیج و ماتم که یه آقایی می پرسه: «دختروتونو گرفتند؟»
چه حسی بدی داره این جمله با خودم فکر می کنم، گرفتن؟ آره گرفتن ولی چرا؟ چرا باید دخترهای مارو بگیرند؟ به چه جرمی؟ انگار تازه در جریان قرار گرفتم.
جواب می دم: «بعله». میگه: «برید اونجا» و با انگشت ته کوچه رو نشون می ده: «یه فتوکپی از مدارکش بگیرید با مانتوش بدید تو»
هاج و واج میپرسم: مدارک چی؟ من که مدارک همراهم نیست. میگه: «کارت شناسایی خودتون هم باشه می شه فقط یه چیزی باشه که ضمانت بشه».
کارت ملی مو از کیفم در میارم و می دم دست یه سربازی که تو کیوسک فتوکپی ایستاده. پسر جونی که اونجاست یه فتوکپی ازش می گیره و می ده دستم .صد تومن ازم می گیره و میام.
دوباره یه آقای دیگه ای می گه ببرین بدین به اون سربازه. می گم آخه مانتوش هنوز نرسیده.
پسر جونی میاد ازم می پرسه خانم مانتو اضافه ندارین؟ گیج و منگ نگاهش می کنم: “مانتوی اضافه؟”
– آخه ما مسافریم خواهرمو گرفتند حالا هم مانتو می خوان من الان مانتو از کجا بیارم، این دورو بر هم که مانتو فروشی نیست…
خانمی چادرشو در میاره و میده بهش می گه اینو بده سرش کنه، من این جا ایستادم. پسره خوشحال، چادرو می گیره و میره .خانم دیگه ای دنبال کیسه پلاستیکی می گرده که مانتوی دخترخاله شو توش بذاره.
زنگ می زنم به دخترم: «کجایین؟ عباس آباد…»
جمعیت هر لحظه بیشتر می شه.
پسرم با مانتو می رسه و از ازدحام جمعیت متحیر می شه. سری به تاسف تکون می ده و می گه: «خیلی رو داریم والا، از ابتدایی ترین حقوق شهروندی محرومیم، اونوقت می خوایم دنیارم عوض کنیم»
ون ها پشت سر هم می رسند.
موبایلم زنگ می زند: “الو مامان ما رسیدیم”
می رم که مانتورو تحویل بدم، آقایی می پرسه اسم و فامیلشو نوشتی؟ می گم بعله. انگار همه توجیه شدیم، درست مثل مراحل یه کار اداری، خیلی دقیق و منظم رفتار می کنیم. دست به دست مانتو به دست سرباز اون طرف در می رسه.
مردم کلافه اند. از دور و نزدیک، کار و زندگیشونو ول کردند اومدند به قانون در جهت رفع بزرگترین مشکل جامعه اسلامی، یعنی قد مانتو دختران و همسرانشون کمک کنند تا به امید خدا مملکتمون گلستان بشه!…
هر کی یه چیزی می گه، خانمی فریاد می زنه: “بابا دختر من حامله ست، حالش بد می شه، بذارید من برم تو دخترمو ببینم” اون یکی به سربازه بد و بیراه می گه، یکی مامورها رو نفرین می کنه، یکی دیگه خودشو لعنت می کنه که هشت سال از جوونیشو پای جنگ گذاشته و یکی بدو بیراه می گه به هفت جد و آباد خودش که انقلاب کرده که حالا نتیجه اش این شده که با وجود این همه گرونی و بدبختی و اختلاس و فساد و… برای ده سانت کوتاهی مانتوی دخترش باید ساعتها علاف بشه.
هوا کاملا تاریک شده و ون ها پشت سر هم می رسن و به تعداد آدمهای خشمگین و کلافه اضافه می شه.
تحمل فضا برام سنگینه، این همه توهین و بی حرمتی رو نمی شه به راحتی قورتش داد. هر کس اظهار نظری می کنه و دخترهایی که پشت سر هم بعد از گذراندن هفت خوان از در خارج می شن، بلافاصله مانتوهای جدید رو در میارن. اکثریت قریب به اتفاقشون پوشش نامناسبی ندارند که بخواد خدایی نکرده بلایی سر آبرو و حیثیت جامعه اسلامی بیاره. دخترها غالبا عصبی و خسته اند، چندتایی هم با خنده مانتوهای جدید رو درمیارن و می ذارند توی کیسه. خواهر اون پسر مسافره هم میاد، چادر خانمو رو در میاره و من با تعجب نگاه می کنم که لباس خواهرش مگه چه ایرادی داشته؟ خانمی می پرسه تو رو هم گرفته بودند؟ همه نگاهها با تعجب متوجه دختره می شه.
به دخترم زنگ می زنم: “چرا نمی یای؟” می گه: «شارژ دوربینشون تموم شده نمی تونن عکس بگیرن تو صف ایستادیم این جا خیلی شلوغه» .
ساعت ده و نیم شده که در باز می شه و دخترم میاد بیرون اگرچه سعی می کنه که لبخند بزنه ولی می دونم که چقدر کلافه ست.
می پرسم اون تو چه خبر بود؟ می گه: «چه خبر می خواین باشه، توهین آشکار به جنسیتت، به زن بودنت، به انسان بودنت… اون تو این قدر شلوغه که هر چند دقیقه مامورا قهر می کنن که اگه ساکت نباشین، کارتونو انجام نمی دیم… انگار خدمتی ارائه داده می شه که تهدید به انجام ندادنش می کنن. یا انگار ما داوطلب شدیم که ما رو بگیرن» .
ظاهرا دختر دانشجویی بین متهمین بوده که التماس می کرده که ساعت نه و نیم در خوابگاهو می بندن، من شب کجا بخوابم؟… و کسی توجهی به التماس هاش نمی کرده. به نظر می رسه از جای خواب شبانه یک دختر دانشجوی شهرستانی، رنگ و سایز و قد مانتوش مهمتره.
دخترم تمام طول راه سکوت می کنه و پسرم درباره رفتن از ایران حرف می زنه .
فردا صبح دخترم آماده می شه که بره سرکار مانتو مشکی، شلوار جین، شال طوسی….!!!
مهاجرانی برای مرسی پیغام فرستاده و بهش گفته حجاب رو تو مصر اجباری نکن!!!
میگه هیچ دلیل قاطعی بر واجب بودن حجاب وجود نداره و مرسی نباید چنین اشتباهی بکنه! آخه خدا از تقصیرات بندگانش می گذره!!!!!!!!!!!
ماکارونی (گفت و شنود)
گفت: روزنامه انگلیسی «گاردین» خطاب به آمریکا و اروپا نوشته است «آیا می دانید چرا ایران ریسک تحریم را پذیرفته است؟ و چرا در مقابل تحریم های بیشتر، مقاومت بیشتری می کند»؟
گفتم: خب! چرا؟!
گفت: گاردین نوشته؛ «غرب نمی فهمد که ایران با پذیرش تحریم ها عقبه استراتژیک خود یعنی ملت های مسلمان را علیه غرب می شوراند و از سوی دیگر تحریم ها را دور می زند و آسیبی نمی بیند.»
گفتم: دیگه چی؟!
گفت: نوشته است، ایران طی ۳۰ سال گذشته نشان داده که اهل مقاومت است ولی غرب با بحران اقتصادی روبروست و در ادامه تحریم ها تاب مقاومت ندارد. و نتیجه گرفته که شکست دادن ایران به خواب شبیه است.
گفتم: چه عرض کنم؟!… یارو خواب دید که داره ماکارونی می خوره، وقتی بیدار شد، دید کش شلوارش نیست!
سلام؛
ممنون از راهنماییتون.
همیشه یک پیمانه برنج بیشتر می ریخت،
هر عید برای نوجوانش لباس عید می خرید.
یک روز، جوانی را توی تلویزیون نشانم داد:
ببین چقدر شبیه سعید است!
اصلاً سعیدش همه جا بود حتی توی تلویزیون سال ۸۹٫
چند روز پیش بنیاد شهید برای پسرش مراسم گرفت… نرفت!
حتی یک بار هم سر قبر خالی پسرش که فقط محض یاد آوری بود، نرفت.
می گفت هدیه را پس نمی گیرند، جلو ملائکه از خدا خجالت می کشم بروم دنبال پسرم!
آخرین باری که پسر این زن با یک ساک خالی از خانه رفت ۲۷ سال پیش بود… هنوز برنگشته!!
شما را به خدا اینقدر بلند نگویید با پذیرش قطعنامه جنگ تمام شد؛
این زن، پسرش را در جنگ جا گذاشته!
یک وقت می شنود!
نه که او نداند جنگ تمام شده،
حتی می داند که هدیه را پس نمی گیرند.
او شماره همه روزهای جنگ را حفظ است!
… احیاناً خبری نشانی از پسرش ندارید؟!
احیاناً پلاک پسر او گردن شما نیست؟!
… یا مفرج هم یعقوب علیه السلام
چشم هایش غربت یک انتظار ۲۷ ساله را دارد
“او یک مادر است”
این با ویرایش بنده، برای پست قبلی شرمنده…!!
در اینجا میتوان چشـــم ها را بستـــــ
و قـدم بر خـــــاکی گذارد که قدمگاهِ حضـرتــ زهـــرا « س »؛ مـــادرِ شهــدا بوده
جستجـــــو کنـ و بخوان و بنـــویس و بــدان
و بعد سفـــــــر کن
از دیار تن
به دیـــــار عاشقانـــ
و چه زیبا ســـفری . .
۱۸ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…
رجب که گذشت، دلتنگی هایم را گذاشت برای شعبان… آخر من و شعبان با هم رودر بایستی داریم… من به شعبان بدهکارم…
شعبان..! حلالم کن که تهیدستم … میدانم به حالم گریه میکنی اما روزگار است دیگر… مرا با خود ببر و برمضان بسپار… همین.
“تو فقط حاج احمد تندروترین بچه بسیجی ها هستی.”
از جنگ ما تو را بگیرند، تمام تقدسش را از دست می دهد. از بسیجی تو را بگیرند، بی جگر می شود. معیار بسیجی بودن هر کسی، غیرت بی مثال توست. تناسب شجاعتش با غیرت توست. بسیجی واقعی تو هستی.
گمانم ام البنین باشد مادرت. گمانم تو اگر در کربلا بودی، به تعداد برادران عباس یکی دیگر اضافه می شد. خوب بخواب اما زود بیدار شو. روز واقعه، بسیجی واقعی می خواهد. شنیده ام سال هاست که اسرائیل را به گروگان گرفته ای؟ شیر به تو می گویند و سید حسن نصرالله افتخار می کند که در شجاعت، شاگرد کوچک تو بوده است.
تو وجه تسمیه غیرتی در این آخرین روزهای زمین. هیچ شمری نتوانست از تو جواب سلام بگیرد و امان نامه ها، جملگی در حسرت پاسخ تو ماندند….
http://www.ghadiany.ir/?p=2399
**یا ارحم الراحمین**
سلام…
خدا رو شکر بالاخره نمردیمو دیدیم که برای حاج حسین بصیر، یادواره گرفتن و او را شهید ملی نامیدند…
خدا رو شکر که نمردیمو دیدیم.
خدا رو شکر که نمردیمو دیدیم که اسم لشگر ویژه ۲۵ کربلا برده شد.
و نمیدونم که چرا سردار قربانی این همه سال سکوت کرد؟؟
اگه حاج حسین اصفهانی بود او چه می کرد؟؟
اگه لشگر ۲۵ کربلا برا اصفهان بود او چه می کرد؟؟
لعنت خدا بر این سکوت کشنده..
چه اشکی از ما گرفتی برادر…
سلام علیکم؛
دلتنگ بودم… آمدم… چند قطره اشک… و حالا دارم می روم.
می دانم که باز هم دلتنگ می شوم و ……….
نقطه چین ها یک عالمه حرف فروخورده بود که خودم سانسور کردم!
از کوزه همان برون تراود که در اوست!
http://ingholt.ir/?p=233
بعد از این مطلب، رفتگرو خوندم چه کیفی داد …
دعامون کن برادر که محتاج دعاییم…
http://www.rasekhoon.net/search/Forum/ThreadShow-39739-1.aspx
حاج احمد! ۳۰ سال شد بی خبری مان…………
کجایی شما؟
ممنون سلاله؛
بعضی از عکس ها را ندیده بودم تا به حال!
یا علی بن حسین بن علی بن ابیطالب مدد…
آهنگ (گفت و شنود)
گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: اظهارات معاون اول رئیس جمهور درباره نقش صهیونیست ها در قاچاق اعضای بدن انسان، جیغ نماینده سران فتنه در خارج کشور را به هوا بلند کرده است.
گفت: دیگه چی؟!
گفتم: سایت جرس بیانیه ای با امضای محسن کدیور و ۷ ایرانی ضدانقلاب دیگر را در اعتراض به سخنان معاون رئیس جمهور کشورمان منتشر کرده و ایشان را به باد ناسزا گرفته است.
گفت: حالا چرا افشاگری معاون اول رئیس جمهور علیه جنایات اسرائیل، به این اجق وجق ها برخورده و آنها را عصبانی کرده است؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو به راننده اتوبوس گفت؛ این نوار نتراشیده و نخراشیده چیه که داری پخش می کنی؟ راننده با عصبانیت گفت؛ این صدای برادرم است و یارو برای لاپوشانی گفت؛ منظورم آهنگ آن است و راننده گفت؛ آهنگ آن را هم خودم ساخته ام!
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]….
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
با سلام و احترام – خدا قوت همسنگر
ضمن تبریک میلاد با سعادت عدالت گستر جهانی، قطب عالم امکان، چشم و چراغ اهل عرفان، امام مهدی (عج) بر شما و خانوادۀ گرامی تان.
lممنون از تشریف فرمائی تان در وبلاگ «اندیشه های امام خمینی» بی نهایت مشعوف شدیم.
موفق باشید! التماس دعا
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]….
هم دانشگاه میرفت، هم کار میکرد؛ توی یک شرکت تاسیساتی. اوایل کارش بود که گفت: “برای مأموریت باید برم خرم آباد.”
خبر آوردند دستگیر شده. با دو نفر دیگر اعلامیه پخش میکردند. آن دوتا زن و بچه داشتند، احمد همه چیز را گردن گرفته بود تا آن ها را خلاص کند.
________________
عصبانی گفت: “نگهدار ببینم این کیه.”
پیاده شد و رفت طرف مرد کرد. هیکلش دوبرابر حاجی بود. داشت با سبیل کلفتش بازی میکرد.
ـ ببینم، تو کی هستی؟ کارت چیه؟
ـ من؟ کومله ام.
چنان سیلی محکمی بهش زد که نقش زمین شد، بعد بالای سرش ایستاد و بلند گفت:”ما توی این شهر فقط یک طایفه داریم، اون هم جمهوری اسلامیه. والسلام.”
________________
توی مریوان، خانم ها را به مسجد راه نمیدادند. متوسلیان به خانم ها میگفت: “برید طبقه دوم، اگر اومدن دنبالتون، از اون جا بپرید پایین.”
توقع داشت چریک باشند.
________________
حاجی داشت گریه میکرد. از یکی پرسیدم:”چی شده؟” گفت:”یه نفر بالای کوه دستش ترکش خورده بود؛ نتونستن اون بالا کاری بکنن، دستش قطع شد.”
بی صدا اشک می ریخت.
۲۵۹* حضرت رسول صلی الله علیه و آله:
بنده آنگاه به ایمان حقیقى دست می یابد که براى خدا به خشم آید و براى خدا خشنود شود، پس هرگاه چنین باشد؛ سزامند ایمان حقیقى گشته است.
(کنز العمال، ص۹۹)
تصور کن!
اگر دستهای نیازمان را خدای مهربان با باران اجابت ناز کند و صدای “انا المهدی” گوشهایمان را نوازش.
تصور کن!
ظهورش را و قدم زدن در کوچه باغهای حضورش را همراه سپیده و نور.
تصور کن!
دوکوهه را پر از شاپرک های رنگی و سرشار از عطر گل محمدی.
تصور کن!
حسینیه ی حاج همت را، همراه حاج احمد، کنار علی اکبرهای خمینی و خامنه ای، با خود خمینی و خامنه ای، شانه به شانه…
***نماز ظهری بخوانیم در عصر حضور به امامت مهدی فاطمه، قربه الی الله***
آن روز هیچ ریز گردی نفس گیر نیست…
و تنور همه پیرزنان در گوشه و کنار جهان رو به راه است…
و نان عدالت در همه جا تقسیم خواهد شد…
مهدی جان!
دیریست صندوق آبی دلم پر از تصدق سکه های محبت توست…
پیمانه ی انتظارم پر شده است، مرا دریاب!
**یا حی و یا قیوم**
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چقدر زیباست کامنت قاصدک منتظر.
باز هم سلام!
کوچه ها قدوم تو را به تماشا بنشینند و من؟
ای زائر اهل قبور بیا به خانه محقر دلِ من، که شاید محبتِ حقیقیش به تو نان خشکی باشد، سری بزن و برایم دعای رزق بخوان!
محبوب من مرا به بادهای اختناق مسپار،
مرا در دریای مواج زندگی رها مکن،
مرا به وفاداری، از چاه ضلالت به کرسی عزت حبِ خویش بنشان!
نمی دانم سیلوی “گندم” پر کنم یا چشم های یعقوبِ یوسف باشم؟
قدر حاجت نیستم، به قداست صدای دلدادگان بیا…
“آزاد اندیش”
با اجازتون با “صف نماز جماعت و بوی کباب” به روز هستم.
…
أَیْنَ الطَّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَبْنَاءِ الْأَنْبِیَاءِ أَیْنَ الطَّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاء…
یَا ابْنَ یس وَ الذَّارِیَاتِ یَا ابْنَ الطُّورِ وَ الْعَادِیَاتِ…
یَا ابْنَ السُّبُلِ الْوَاضِحَةِ یَا ابْنَ الْأَعْلامِ اللائِحَةِ یَا ابْنَ الْعُلُومِ الْکَامِلَةِ…
یا صاحب الزمان!
بِنَفْسِی أَنْت… بِنَفْسِی أَنْتَ… بِنَفْسِی أَنْتَ…
***:::اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم:::***
عرض تبریک به مناسبت این عید فرخنده.
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
اعمال شب نیمه شعبان:
http://rajanews.com/detail.asp?id=130929
التماس دعا…
سلام!
.
ای مردمان رد شده از هفت شهر عشق
رحمی به ساکنین خم کوچه ها کنید
این دستهای خسته خالی دخیلتان
درد مرا به حکم اجابت روا کنید
کوچیده اید زود مگر صبرتان کجاست
من میرسم ترا به خدا پا به پا کنید
یک کوله بار حادثه و کوره راه عمر
باید عبور کرد برایم دعا کنید
.
مبارک باد بر شما اعیاد شعبانیه [گل][گل]
ممنون… خیلی زیبا بود.
این نوشته امشب خواندنی تر است انگار!
عید میلاد صاحب العصر والزمان، منتقم فاطمه(س)، حضرت مهدی، بر اهالی قطعه مقدس ۲۶ مبارک باد…
http://uploadtak.com/images/u655_Karimi01000.mp3
http://uploadtak.com/images/l5471_Karimi02000.mp3
بیا نگار آشنا…
شب غمم سحر نما…
«آرزوی قطعه قطعه شدن، منتهی الآمال بسیجی است»
آه! از سوزی که این حرف برای بچههای بسیج دارد… ای والله
*اللهم عجل لولیک الفرج*
عید همگی مبارک. انشاءالله به حق حضرت فاطمه زهرا سلام الله، در فرج صاحب الزمان عج الله، تعجیل شود و دل نازنین حضرت، از همه ما راضی باشد.
امشب و فردا را هم خیلی قدر بدانیم؛ امشب، لیله البرات؛ لیله المبارکه و لیله الرحمه است و بهترین شب برای دعا و آمرزش…
یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقین
اللهم عجل لولیک الفرج
احادیث در فضیلت امشب؛
۲۶۰*
رسول خدا صلی الله علیه و آله:
هر گاه شب نیمه شعبان رسید؛ آن شب را به عبادت بگذرانید و روزش را روزه بگیرید، زیرا از اول تا به آخر این شب، از جانب خداوند متعال ندا می رسد: “آیا آمرزش خواهى هست تا او را بیامرزم؟ آیا روزى خواهى هست تا او را روزى دهم؟ آیا درخواست کننده اى هست تا به او عطا کنم؟ آیا چنین، آیا چنان؟” تا آن گاه که سپیده بزند…
(الاقبال، ج۳، ص۳۲۳)
_________
حضرت امام رضا علیه السلام:
امیر المؤمنین علی علیه السلام سه شب را نمی خوابیدند: شب بیست و سوم ماه رمضان، شب عید فطر و شب نیمه ماه شعبان؛ در این شبها، روزی ها تقسیم و مدت عمر و هر آنچه در آن سال رخ خواهد داد، تعیین می شود.
(بحارالانوار، ج٩٧، ص ٨٨ )
_________
رسول خدا صلی الله علیه و آله:
چهار شب است که شب هایش همانند روزهایش و روزهایش همانند شب هایش است؛ [یعنى] خداوند در آنها، خواسته ها را برمی آورد، افراد را آزاد می کند و پاداش فراوان مى دهد: شب قدر و روز آن، شب عرفه و روز آن، شب نیمه شعبان و روز آن، و شب جمعه و روز آن.
(کنز العمال، ج۱۲، ص ۳۲۲)
_________
رسول خدا صلی الله علیه و آله:
پنج شب است که دعا در آن ها رد نمی شود؛ نخستین شب از ماه رجب، شب نیمه شعبان، شب جمعه، شب عید فطر و شب عید قربان.
(تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۰۸)
_________
رسول خدا صلی الله علیه و آله:
هرکه شب عید (فطر و قربان) و شب نیمه شعبان را احیا کند؛ در آن روزى که دل ها می میرند، دل او نمیرد.
( منتخب میزان الحکمة، ص ۲۸۴)
_________
حضرت امام محمد باقر علیه السلام:
این شب، پس از شب قدر افضل شب ها است. در این شب، خداوند سبحان فضل خویش را بر بندگانش عطا می کند و به کَرَم خویش، آنان را می آمرزد، پس تلاش و کوشش کنید در این شب برای تقرب به خدا، زیرا خداوند سبحان بر خودش لازم دانسته است که هر کسی از وی حاجتی خواهد، وی را رد نکند و حاجتش را اجابت نماید، مگر آن که معصیتی را از وی بخواهد. شب نیمه شعبان، شبی است که خداوند متعال آن را در ازای شب قدر که برای پیامبرصلی الله علیه و آله قرار داده بود، برای ما اهل بیت علیه السلام قرار داده است، پس تلاش کنید در نیایش و ستایش پروردگار متعال، زیرا هر کسی در این شب، صد بار تسبیح “سبحان الله”، صد بار حمد “الحمدالله”، صد بار تکبیر “الله اکبر” و صد بار تهلیل “لا اله الا الله” خواند، خداوند سبحان تمام گناهان گذشته اش را می آمرزد و حاجت های دنیا و آخرتش را برآورده می کند، چه حوائجی که از خدا بخواهد و چه حاجت هایی که از خدا نخواهد، ولی به آن ها نیاز داشته باشد، خداوند سبحان تفضلا تمامی حاجت هایش را برآورده می کند.
(الاقبال بالاعمال الحسنة، ج۳، ص ۳۱۴)
_________
رسول خدا صلی الله علیه و آله:
خداوند از هرچه که آفرید؛ تعدادى را براى خود برگزید. از میان شب ها، شب هاى جمعه و شب نیمه شعبان و شب قدر و شب هاى عیدین (فطر و قربان) را برگزید و از میان روزها، روزهاى جمعه و عید را انتخاب نمود.
(بحارالانوار، ج۹۱، ص۱۲۶)
_________
رسول خدا صلی الله علیه و آله:
خداوند در شب نیمه شعبان، اعمال بندگانش را ملاحظه می کند و همه خلقش را می آمرزد، جز شخص مشرک یا کینه توز.
(کنز العمال، ج۳، ص۴۶۷)
_________
حضرت امام رضا علیه السلام:
شب نیمه شعبان جمع زیادى از دوزخ آزاد گردند و گناهان بزرگ بخشوده شود؛ در آن شب به ذکر خدا و استغفار و دعا بپردازید که دعا در آن مستجاب است…
ممنون از اینکه داری پوشه آخرتمو پر میکنی.
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُاللّهِ وَ بَرَکاتُهُ
می کشـــــــــــــــــــــی مرا حســـــــ “مهدی” ـــــــین…
“خامنه ای! تو آخرین سفیر خورشیدِ مسافری که دارد بر می گردد از سفر.
ای ماه! بگو از کدام طرف چراغانی کنیم برای حضرت سحر.”
{قطعه ۲۶}
خدایی عکس فوق العاده زیبایی داره این پست؛
آدم نمی تونه ازش دل بکنه…
سلااااااااااااااام
عیدتون مبااااااااااااااااااااااااارک!
🙂
تصور کن آقا بیاد
شهدا بیان
چه شود!
داداش حسین جون عیدت مبارک.
انشاءالله به حق آبروی حضرت حجت دلت شاد و لبت خندون باشه.
اَینَ مُعِزُ الاَولیا…
زیباترین عید بر شما و همه دوستان منتظر مبارک.
امشب که هستیم ما را با نوشته ای هدیه با امام (عج) مهمان نمی کنید؟
شب زنده داران قطعه ۲۶، یک گمشده داریم چشم مادر به راه اوست، اشک کودکانش خشک نمی شود، پدرشان را می خواهند، نوازش دست های گرمش و صدای مهربان و دلنشینش را! تمام اشکها را به پای انتظار او ریخته اند؛
دعا کنید گمشده مان را بیابیم قول میدهم دیگر چیزی نخواهم، قول میدهم!
العَجَل العَجَل یا مولا یا صاحِبَ الزمان…
مهمترین نشانه ظهور تو، دل بیتاب ماست و اینکه دیگر قرار از دست دادهایم…
«عنکبوت صبر» تارش پاره شده آقا. از «ثور غیبت» بیرون بیا. رحمی کن به ما. گناه داریم. ما طفل معصوم بشریتیم و بیتو که آقای مایی، چون میمانیم به کودکان یتیم. آینه تویی و ما بیتو، دلمان برای خودمان تنگ میشود و آدینه تویی و جمعههای ما خستهاند از جملههای تکراری غیبت. کوچ کردهای از کوچه ظهور و بیتو چه سخت میگذرد روزگار ماه. دیرکنی، میترسم عادت کند پرستو به هجرت و عشق به پاییز و آدمی به غیبت. دیر کنی، شبپرستی تبدیل به مد روز میشود و فردا خلاصه در امروز میشود. دیرکنی، یاس بوی یأس میگیرد و لاله پرپر میشود و شقایق دلش میگیرد. زودتر بیا آقا. پژمرده شد بال پروانه و شکست دل شمع، از بس نیامدی. سینه ستارهها آتش گرفته است و آه ماه بالا گرفته. زودتر بیا آقا. ای سید و مولای ما، زودتر بیا. این همه ریسه را به عشق تو کشیدهایم و کودک گردوفروش فکر میکند اگر تو بیایی، روزگارش بهتر میشود. زودتر بیا آقا. ما طفل معصوم بشریتیم. گناه داریم. دستمان به جایی بند نیست. صدایمان به جایی نمیرسد. زودتر بیا آقا. تو هرچه بگذرد، جوان میمانی. ما داریم پیر میشویم و زود به زود دیر میشویم. زودتر بیا آقا. عجله کن. اینجا آخرالزمان است اما خبری از امام زمان نیست.
http://www.ghadiany.ir/?p=1039
کدام ابر تو را در پشتش پنهان کرده مولا؟؟ آفتابی به بلندی رخسار تو پنهان نمی شود! دیدگان پر غبار من است که تو را نمی بیند! 🙁
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بی شک نسیم سحر می وزد!
بی شک صبا تو را خبر می دهد!
اما کی؟
همیشه نیمه شعبان در عین شادی محزونم، آخر چگونه نبودنت را انکار کنم!
ممنون سلاله!
دفتر مشقم قطعه شده، خط می کشم تا دیده های آشناتر با تو، تو را بخوانند!
۱۶ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…
نه کوه می فهمد حس روان رود را، و نه رود می فهمد صبر کوه را!
عجل الله..
لابه لای دشت های خیالم، گاه تنها تو می شوی…
بی بودنت چگونه سبزترین باشم؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چرا دغدغه ها نمی فهمند، امشب تنها تو را می خوانم؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در کدام کوچه تو را گم کرده ام؟
مگر ماه در آسمان دیده من نبود؟!
من رفتم و گشتم و اومدم و برگشتم، تو هنوز حرف نزدی؟ همین خودت نبودی چند روز پیش می گفتی اندازه نگه دار که اندازه نکوست؟ حالا به نظرت سکوتت بیش از اندازه نشده؟ به نظر من که شورشو در آوردی!
میگم نکنه افسرده شدی؟ با کسی حرف که نمی زنی، لابد اشتهات هم کم شده! به همه چی هم بدبین شدی احتمالا! استرس هم داری دیگه، نه؟ خب اینا علائم افسردگیه دیگه! اتفاقا به مرحله پیشرفته هم رسیده، دیگه نمیشه برات کاری کرد!
مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی در اواخر عمر:
ای کاش آنچه از اذکار، اوراد و ختوماتی که برای رسیدن به مقامات معنوی انجام داده بودم، برای تقرب به امام زمان “عجل الله تعالی فرجه الشریف” انجام می دادم!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به اجابت دعای اهالی خوب قطعه ای از بهشت، ایمان کامل دارم. نیاز دارم به دعای تان برای حل مشکلی و باز شدن گره ای.
در حق ام دعای خیر کنید…
صوت: مدح ماندنی محمود کریمی در وصف امام زمان (عج) + شعر/ بیا تا جوانم بده رخ نشانم
http://rajanews.com/detail.asp?id=130982
کلیپ منتظران واقعی با سخنان رهبرانقلاب و آیتالله بهجت/ روایت آقا مجتبیتهرانی از پینهدوزی که مکرر خدمت حضرت میرسید/ صوت: مناجات با حضرت با نوای حاج منصور، حدادیان و کریمی، فاطمینیا، پناهیان
http://rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=130979
فیلم: سخنرانی سعید قاسمی در جشنوار طبس + پشت صحنه جشنواره
http://rajanews.com/detail.asp?id=130981
اتّفاقا قرمز و سبز و سفید…
اتّفاقا قرمز و سبز و سفید
اتّفاقا رنگ های شادتر
بعد از این با رنگ ها شادی کنید
خانه تان آباد، دل آبادتر
پیرهن ها گل گلی، دل، گل گلی
عیب دارد گل گلی بودن مگر؟
بعد از این رنگ خدا بر تن کنید
بعد از این، آزادتر، آزادتر
تنگ چشمی نه، صبوری، همدلی
مهربانی، عشق، گاهی یک سلام
بگذریم از عیب های یکدگر
از شمایان کیست بی ایرادتر؟
من که هرگز، هیچ جا، در هیچ شهر
چون شما مردم ندیدم عاشقی
از شما دل پاک تر، آگاه تر
از شما فرزانه تر، استادتر
بعد از این مجنون تر از مجنون شوید
تا که اوقات شما شیرین شود
تا که لیلی باز لیلایی کند
بعد از این فرهادتر فرهادتر
می گدازید و تبسّم می کنید
روز غربت، روز حسرت، روز درد
روز میدان، روز غیرت، عزم تان
هست از پولاد هم پولادتر
با تو ای ایرانی پاک غیور
می توان از خوان هشتم هم گذشت
زنده تر باشید مردم، زنده تر
شادتر باشید مردم، شادتر
علیرضا قزوه، تیرماه ۱۳۹۱
از اشک دیده وضو گرفته و سر سجاده ی انتظار نشسته ام…
چشمانم را ببین! پر از شوق حضور است و خیس خیس…
دستانم راببین! قنوتش پر از تمنای توست…
لرزش شانه هایم را ببین! من از ندیدنت می ترسم…
پنجره را باز کرده ام به امیدی که شاید امشب نورت بی هیچ پرده ای بتابد…
به گمانم بوی عطر یاس می آید…
مرا معطر کن…
و شام تارم را چراغانی…
***مهدی فاطمه! تولدت مبارک***
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
یا رب الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجه…
امام مهدى(علیه السلام):
ما در رعایت حال شما کوتاهى نمىکنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم، که اگر جز این بود گرفتارىها به شما روى مىآورد و دشمنان، شما را ریشه کن مىکردند. از خدا بترسید و ما را پشتیبانى کنید.
***
حضرت مهدى(علیه السلام) به محمّد بن على بن هلال کرخى فرمودهاند: نادانان و کمخردان شیعه و کسانى که بال پشه از دیندارى آنان محکمتر است، ما را آزردند.
***
اگر شیعیان ما (که خداوند آنها را به طاعت و بندگى خویش موفّق بدارد) در وفاى به عهد و پیمان الهى اتّحاد و اتّفاق مىداشتند و عهد و پیمان را محترم مىشمردند، سعادت دیدار ما به تأخیر نمىافتاد و زودتر به سعادت دیدار ما نائل مىشدند.
***
خداوند با ماست، و به جز ذات پروردگار به چیزى نیاز نداریم، و حق با ماست. اگر کسانى با ما نباشند، هرگز در ما وحشتى ایجاد نمىشود، ما دستپروردههاى پروردگارمان، و مردمان، دستپروردههاى ما هستند.
***
علم و دانش ما به خبرهاى شما احاطه دارد و چیزى از اخبار شما بر ما پوشیده نمىماند.
***
هیچ چیز مثل نماز، بینى شیطان را به خاک نمىمالد، پس نماز بخوان و بینى شیطان را به خاک بمال.
الهی به مضطر حقیقی
“أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ ”
الهی به اضطراب قلب امام زمان
“عجّل لولیک الفرج “
**لا اله الا الله الملک الحق المبین**
عید همگی مبارک.
بفرمایید شربت و شیرینی!!
http://uploadtak.com/images/q8866__1_1.jpg
http://uploadtak.com/images/q1624_330pxCyzd.jpg
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
این(فلش به سمت پایین)
صوت: مدح ماندنی محمود کریمی در وصف امام زمان (عج) + شعر/ بیا تا جوانم بده رخ نشانم
از تو رجا دانلود نمی شه.
این آدرس تصویریش:
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=150314&MusicID=107463
این آدرس صوتیش:
http://taraneye-mohabati.mihanblog.com/post/10
عکس: حضور رهبر معظم انقلاب در مسجد جمکران
http://rajanews.com/detail.asp?id=130996
دعوت به جشن تولد یک شهید
http://rajanews.com/detail.asp?id=130992
ستاره خرازی؛
البته لینکی که از سفر حضرت آقا به جمکران گذاشتید، عکس هایش جدید نیست!
این عکس های سفر ۲ سال پیش حضرت آقا به قم است!
یا صاحب الزمان! یا صاحب الزمین! یا صاحب الیسار و الیمین!
شکوفه بغض دارد باز می شود از بس که در خاک، بذر امید و عشق و بهار و ظهور و انتظار کاشته ام. زمین این روزها مستعد لالایی لاله های سرخ است و زمان در جست وجوی خورشید. تا در این گهواره آرام بگیریم، بیا و برای کودک آواره غزه، پدری کن. تا کی می خواهد بی تو بیاید پرستویی که کوچ کرده از کوچه نگاه من؟… قلبم را گره زده ام بر قفلی که کلیدش دست توست و دخیل بسته ام به شبکه های ضریح پنجره فولاد تا بیایی. به نفس نفس افتاده ام…
می گویند تو بقیه خدا هستی. خدایا! تو که این همه بهار را، ماه را، نصرالله را، پرستو را، شکوفه را، قدس را، کربلا را، در بین الحرمین این هستی زیبا آفریده ای، تو که اینقدر خوبی، تو که اینقدر خدای خوبی هستی، بقیه ات را به ما پس می دهی؟… ما که سراسر عبدیم و حقیر و بدهکار اما این یکی را ما از تو طلب داریم ها! هی امروز و فردا می کنی! گفت: «تو که آخر گره رو وا می کنی، پس چرا امروز و فردا می کنی؟»… قولش را می دانم داده ای، اما ببخشیدها… اگر ممکن است زودتر! اصلا می خواستی خدای ما نباشی، ما بقیه خدای خودمان را می خواهیم … ما که جز تو خدایی نداریم. خواهش می کنم؛ تو رو به اون خدایی که خودت باشی… یاالله! بقیه الله… بیا و حسابت را با ما صاف کن! باز هم تو به ما یاد بده! تو بزرگی کن! تو خدایی! ما که خدا نیستیم!
“کتاب قطعه۲۶/ بخشی از متن “خدایا! بقیه ات را کی حساب می کنی؟”
مشترک ماهنامه بودم، تا صدای موتور میومد میپریدم پشت پنجره، گاهی هم که می رفتم تو حیاط.
خوب تو این بی قراری ها و دل تپیدن ها، خیلی اوقات از ماهنامه خبری نبود، اما دل بی خیال نمی شد، ۵ دقیقه بعد، ۱۰ دقیقه بعد، باز صدای موتور و باز…..
همیشه با خودم میگفتم این یعنی انتظار یا یه چشمه از انتظار، مشغول کار خودتی اما همیشه گوش به زنگی.
الان چند وقته دیگه منتظر صدای موتور نیستم، گاهی میرم پشت پنجره، به زیر در نگاه می کنم، بعد با خودم میگم من که دیگه اشتراک ندارم.
خدایا امروز اشتراک من رو با خاندان رسول الله تمدید کن، من می خوام منتظر باشم، بی قرار، بی تاب، چشم به راه.
یا رب برسان تبی که تابم ببرد.
آقا جان، یا صاحب الزمان یا شریک القران یا امام الانس و الجان تولد شما مبارک.
عید همه مبارک.
سیداحمد!
ممنون از اطلاع رسانی.
http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1384/06/1676825518224722320968107149123502221525670.jpg
http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1384/06/96381299033216180618516179170125173220183.jpg
http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1384/06/72215351301181491106551302131762442025964.jpg
http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1384/06/18713232441402521135514548221152207231255.jpg
سال ۲۵۴ هجری قمری است. بشر بن سلیمان در بازار برده فروشان بغداد کنجکاوانه به پیش میرود و در این حال برای چندمین بار صحنه واگذاری مأموریتی را که از امام هادی علیه السلام بر عهده داشت، به خاطر می آورد:
ساعاتی از شب گذشته بود که دَرِ خانه به صدا در آمد. با سرعت به جانب در رفتم و چون در را گشودم، کافور – خادم أبی الحسن علی بن محمدعلیه السلام – را در مقابل خویش دیدم. او را فرستاده بودند تا مرا به سوی ایشان بخواند.
لباسم را پوشیدم و رفتم. چون بر ایشان وارد شدم، مشاهده کردم که با پسر بزرگوارش أبا محمد، امام حسن عسکری علیه السلام و خواهر گرامی اش – حکیمه – مشغول گفتگو است؛ وقتی نشستم، فرمود:
ای بشر! تو از فرزندان انصاری و این ولایت همواره در خاندان شما از پدران به پسرانشان به ارث خواهد رسید؛ زیرا شما مورد اعتماد ما خاندان رسالتید و لذا من تو را به فضیلتی مشرّف میسازم که صاحبان همتهای بلند از شیعه برای آن، از هم سبقت میگیرند و آن برتری، سرّی است که تو را به آن آگاه میسازم و اختیار میدهم تا کنیزی را بخری.
چون سخن امام به این جا رسید، قلم و کاغذ برداشت و شروع به نوشتن نامه ای به خط و زبان رومی کرد، و پایان آن را به مُهر خویش مزیّن ساخت.
سپس کیسه ای زرد رنگ را که در آن دویست و بیست دینار بود در آورد و فرمود:
اینها را بگیر و رو به سوی بغداد آر! پیش از ظهر فلان روز، در بغداد خواهی بود، در جاده کنار رود فرات قدم گذار! پس چون به قایق های اسیران و بخش فروش کنیزان، رسیدی در میان فروشندگان چشم بگردان. وکیلان بنی عباس در خرید کنیز و دسته های کوچکی از جوانان عراق را مشاهده می نمایی. سپس نزدیک رو و در کنار برده فروشی که عمربن یزید نام دارد قرار گیر، آن گاه صبر کن تا زمانی که کنیزی با صفاتی چند را که میگویم بیاورند:
دو لباس حریر ضخیم بر تن دارد. از کشف حجابش و از این که به او دست زنند می پرهیزد و چون کسی قصد میکند که او را از ورای نقاب نازکی که بر چهره زده بنگرد نگاه خود را به جانبی دیگر میچرخاند. با این کار، صاحبش [عصبانی شده ]او را میزند و او با فریاد به زبان رومی چیزی بر زبان میراند. بدان که او میگوید: «وای از هتک حجابم!…».
(علیهم السلام) (علیهم السلام) (علیهم السلام)
صدای همهمه تنی چند از برده فروشان افکار بشر را از هم میگسلد، بشر نظری به اطراف میکند با خود میگوید، درست همین جا است و حال باید عمربن یزید برده فروش را پیدا کنم.
بشر نشانی عمر را میپرسد تا این که بالاخره او را میشناسد، نزدیک شده، در کنارش می ایستد. پس از ساعتی انتظار، کنیزی را با همان صفاتی که امام فرموده اند می آورند.
بشر با خود می اندیشد: خدایا! چه میبینم؟ لباس و رفتار همان است که امام فرموده اند! گویی خود این جا بوده و او را مشاهده نموده اند. بهتر است جلو روم تا اطمینان بیشتر پیدا کنم.
بشر پیش می آید، خریداران قصد برداشتن پوشش سر کنیز و دیدن چهره اش را دارند ولیکن کنیز، سرسختانه مقاومت میکند و نمی گذارد و حتی تیر نگاه نظر کنندگان به صورتش را با برگرداندن چهره در هم میشکند.
برده فروش، خشمگین از رفتار غریب کنیز، پیش رفته او را میزند و کنیز آن چنان که امام فرموده بودند، فریادی زده و به زبان رومی جمله ای بر زبان میراند.
خریداری با دیدن رفتار کنیز پیش آمده چنین میگوید:
پاکدامنی و حیای این کنیز آن چنان شوق و رغبتی نسبت به او در من به وجود آورده که حاضرم او را به سیصد دینار بخرم.
کنیز با زبان عربی فصیح پاسخ میدهد:
اگر در لباس سلیمان و بر تختی همچون تخت پادشاهی او ظاهر شوی، مطمئن باش که در من میلی نسبت به تو حاصل نخواهد شد. پس مالت را حفظ کن. [و بیهوده آن را به هدر مده].
برده فروش به کنیز میگوید:
نرگس! چاره ای نیست، به هر حال باید تو را بفروشم.
نرگس پاسخ میدهد:
عجله ای نیست، چاره ای نداری جز آن که مرا به کسی بفروشی که قلبم نسبت به امانتداری او تسکین یابد.
برای بشر با دیدن این صحنه – که قبلاً آن را مو به مو از زبان مبارک امام شنیده بود – شکی باقی نمی ماند که درست آمده و نرگس همان است که مورد نظر امام بوده است. پس با خوشحالی به طرف عمربن یزید رفته، آنچنان که امام تعلیمش داده بود، نامه را به او داده، میگوید:
این نامه یکی از بزرگان است که آن را به زبان و خط رومی نگاشته و در آن کرم و وفا و جوانمردی و سخایش را وصف کرده است. این نامه را به کنیزت بده تا در اخلاق وی تأملی نماید و اگر مایل باشد و رضایت دهد، من وکیلم، تا او را برای وی خریداری نمایم.
فروشنده، نامه را گرفته به نرگس میدهد. کنیز نامه را می گشاید. با خواندن آن، حالش به گونه ای شگفت دگرگون می گردد و به شدت می گرید و به فروشنده اش میگوید:
مرا به صاحب این نامه بفروش و اگر چنین نکنی قسم میخورم که خود را خواهم کشت.
بشر با خوشحالی رو به برده فروش نموده میگوید او را به چند میفروشی؟
طمع وجود فروشنده را پر ساخته. بشر بسیار چانه میزند تا بالاخره او را به قیمتی که امام در کیسه نهاده بود راضی میکند.
آنگاه بشر کیسه را داده نرگس را میخرد و رو به او میگوید:
با من بیا تا به اتاقی که اجاره کرده ام برویم تا زمان حرکت فرا رسد.
نرگس با شادمانی به دنبال بشر راه میافتد. بشر غرق فکر است: این دیگر چه جور کنیزی است؟ رومی است ولی به راحتی به زبان عربی سخن میگوید! از پوشش و حجابش شدیداً محافظت میکند و اجازه نمیدهد کسی به او دست بزند.
هر مشتری را از خود میراند و فروشنده اش را مجبور میسازد تا بگذارد خود، خریدارش را انتخاب نماید و از همه بالاتر رغبت زیادی به امام نشان میدهد، آن چنان که صاحبش را تهدید میکند که اگر او را نفروشد خود را خواهد کشت!
به اتاق اجاره ای رسیده اند. وارد اتاق میشوند. بشر حرکات نرگس را دقیقاً زیر نظر دارد. نرگس می نشیند و بلافاصله نامه امام را باز کرده و می بوسد و برگونه و چشمانش میگذارد و چهره بر آن می ساید.
بشر از شدت تعجب طاقت از کف داده، لب به سخن می گشاید:
نامه ای را می بوسی که صاحبش را نمیشناسی؟!
نرگس آهی کشیده میگوید:
براستی که تو از شناخت فرزندان انبیا ناتوان و عاجزی! به گوش باش و قلبت را فارغ ساز تا داستان زندگیم را برایت باز گویم.
منبع :کتاب کمال الدین و تمام النعمه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً»
سلام….
می شود روشنی چشم من از ره برسد؟ انتظار من از امروز، به آخر برسد؟
در کویری که پر از سوز و پر از تشنگی ست؛ می شود شبنمی از آیه کوثر برسد؟
“””””” عجل یا مولای یا صاحب الزمان “””””””
*عید شما مبارک عابدان قطعه ی ۲۶*
بنده رو ببخشید ولی خواستم یه نکته ای هم بگم، سعی کنید ان شالله را جدا بنویسید، ننویسید انشالله!
إنشاء مصدر فعل أنشأ و به معنای (ایجاد کردن، به وجود آوردن، خلق کردن) است.
طبق این آیه ((إِنَّا أَنشأْنَهُنَّ إِنشاءً))(۳۵٫واقعه) ما آنان را به وصفی ناگفتنی ایجاد کردیم.
پس نوشتن (انشاءالله) العیاذبالله یعنی ما خداوند را ایجاد کرده ایم.
دوستان! کمی برای دل ما هم دعا کنید…
محمود کریمی و رضا هلالی (مراسم دیشب) به همراه عکس و دانلود کل مراسم
http://www.berrim.blogfa.com/post/93
البته خودم فقط عکس هارودیدم!
*یا مـهــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــلام بر حسینـــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــدی*
در انتظار تو به سر رسید عمرم… به سر نمی آید شب شکیبایی
بیا بیا دیگر که بیش از این در سر… ندارمت طاقت که چهره بنمایی
العجل یا حجة الله… العجل بقیة الله…
این جشن ها برای من آقا نمی شود…
آخه عادت به روضه کرده دلم…
روضه خوان کجاست؟ صاحب عزای تشنه لب، آن بی نشان کجاست؟
احساس می کنم که کنارم نشسته است …
مردی که چهار گوشه قلبش شکسته است…
مردی که ذکر های مصیبت برای اوست…
هر جا که مجلس روضست جای اوست…
آقا!
در انتهای شعر گریزم به دلبر است، از هر چه بگذرم سخن دوست خوش تر است
اصلا عزا مناسب اشعار من نبود. بهتر ز هر بنی بشری محتشم سرود:
کشتی شکست خورده طوفان کربلا، در خاک و خون تپیده میدان کربلا
زان تشنگان هنوز به ایوق می رسند، فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه…
آه از دمی که لشکر اعدا شرم نکرد، کردند رو به خیمه سلطان کربلا
مهدی بیا…
تو رو به سه ساله کربلا بیا…
تو رو به بازوی شکسته مادر بیا…
*میلاد صاحب الزمان (عج) بر اهالی قطعه ۲۶ مبارک*
http://fars.itvhe.ac.ir/_fars/images/aliabad%20pic/نیمه%۲۰شعبان.jpg
آقای قدیانی؛
پس مطلب برای امام زمان چی شد؟!
توقع داشتیم وقتی اینجا میاییم، بوی جمکران بیاد.
مراسم وداع با ماه شعبان و استقبال از ماه مبارک رمضان
در جوار بارگاه ملکوتی جد اعلای مقام معظم رهبری
http://faupload.com/upload/91/Khordad/R-1-1.jpg
توکلت علی الحی الذی لایموت و الحمدلله الذی لم یتخذ صاحبه ولا ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولی من الذل و کبره تکبیرا…
عجلوا بالصلاة… عجلوا بالصلاة…
جنبش ۹۹ درصدی…
http://jahannews.com/vdcgnx9x3ak9wq4.rpra.html
دوربینهای آمریکا در عربستان به دنبال چه کسی میگردند؟
http://jahannews.com/vdcawunum49ne61.k5k4.html
سید! تو میدونی چرا داداش هیچ حرف نمیزنه؟ قهره؟ از کسی ناراحته؟؟
چمبه؛ (این چه اسمیه آخه؟!)
قهر چرا؟ خدا نکند!
ممنونیم از داداش که با وجود همه مشغله ها، باز هم برایمان مطالبی این چنین زیبا می نویسد! در قطعه ۲۶ هر مطلبی مثل پاسخ به کامنت هاست.
بی ربط:
رشته ای از چادرش هم دست ما باشد بس است.
“یا زهرا”
۲۶۱* رسول خدا صلی الله علیه و آله:
چون شب و روز جمعه شود؛ بسیار بر من صلوات و درود بفرستید.
هر جا که باشید بر من صلوات فرستید، زیرا درود شما به من می رسد.
(آثارالصادقین، ج۱۱، ص۲۱۱ و منتخب میزان الحکمة، ص۳۳۲)
*اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*
۱۵ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…
سلام؛
اللهم عجل لولیک الفرج
میلاد یوسف زهرا مبارک.
خیلی به دل خوش می نشیند این متن!
خدا قوت اخوی!
…………………….
بسیار عالی.