رفتگر

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ عکس: علی اکبر بهشتی

روزگاری کنار قبور شهدا پر بود از مادران شهدا. بی هیچ لطمه ای به حجاب، هنرمندانه چادر به کمر می بستند و با وسواس، از آن وسواس های مادرانه عکس ها را جا به جا می کردند، از قبور خاک می گرفتند، وسایل داخل ضریح آلومینیومی را مرتب می کردند، شمعدانی به وسایل اضافه می کردند، زیلو پهن می کردند، مفاتیح می خواندند، زندگی می کردند آنجا. ماهرانه دبه های کوچک شان را جایی میان شاخ و برگ درختان مخفی می کردند، که هفته بعد ۲ ساعت دنبال یک دبه نگردند! بعضی شان دسته دبه ها را با زنجیر قفل می کردند به جایی، به چیزی! دبه را آب می کردند، سنگ قبور را می شستند و دست می کشیدند روی نوشته قبرها. جوری که انگار دارند بچه شان را ناز می کنند. می رفتی اگر کنارشان، دعوتت به چای می کردند و احیانا نان و پنیری. خاطره ای. آه! کم شده اند این صحنه ها، چرا که خیلی سریع دارند از میان ما می روند. مادران شهدا «امثال و حکم» جمهوری اسلامی اند. به نظام فرزند دادند و عاشقانه پای این تقدیم نشستند. دلرباترین میراث فرهنگی جمهوری اسلامی، زنبیل سرخی است که گنجایش عشق را داشت. یک شکلات، شکم تمام مورچه های قطعه ای از بهشت زهرا را پر می کند. مورچه ها شب جمعه ها دل شان تنگ می شود برای مادران شهدایی که دیگر در میان شان نیستند. مورچه ها از داخل قبر شهدا بیرون می آیند به این امید که مادران شهدا را ببینند، اما ۵ شنبه به غروب آفتاب نزدیک می شود و مادر شهید پاکدامن نیست که نیست. مثل «ننه علی». مثل آن مادر شهیدی که روی سنگ مزار پسرش، دقیقا روی اسم شهید، گندم می ریخت تا سفره پرندگان باشد. حالا هر هفته ۵ شنبه آواز گنجشک ها بوی غم می دهد. مورچه ها معتقدند: مادر که برود، هر شهیدی گمنام می شود! آهای آدم ها! تا آنها بودند، این سنگ ها را خاک نمی گرفت.

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

لای یک درخت، دبه ای می شناسم که الان ماه هاست کسی به آن دست نزده. مورچه ها اما جای دبه را خوب می دانند. از تنه درخت بالا می روند، خود را به دبه می رسانند، داخل دبه می روند و دقایقی همانجا می مانند. پای یک درخت، مورچه ای می شناسم که پر کاهی چند برابر خودش می برد و می گذارد توی دبه. نمی دانم چرا؟! اما خوب یادم هست که مادر شهید پاکدامن همیشه می گفت: بهشت زهرا هر وقت خواستی که با دبه آب بدهی، اول خوب خوب داخل دبه را نگاه کن. اگر مورچه ای داخل دبه بود، دبه را بخوابان روی قبر، خودش آرام آرام بیرون می آید و به تو سلام می کند. جواب سلامش را بده، بعد بلند شو، آرام آرام برو دبه را پر از آب کن. توی راه، مدام بگو «سلام بر حسین». تا برگردی، می بینی که مورچه ها نیستند. حالا می توانی با آب و گلاب تمیز کنی قبر شهید را. چند دقیقه که گذشت، یواش یواش سر و کله مورچه ها پیدا می شود. اگر دهان یکی شان کاهی دیدی، بدان داخل قبر خبرهایی هست! مورچه ها پیام می آورند، پیام می برند؛ آه شان از کاه شان بلندتر است. اگر دیدی جنب و جوش شان زیاد شده، خرجش یک شکلات است. اگر دیدی مورچه ای طرف شکلات نمی رود، نگران نباش! فاتحه اش را می خواند!

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

نشسته ام بالای مزار شهید پاکدامن. می گردم و از لا به لای درختچه ای قدیمی، دبه مادر شهید را پیدا می کنم. دبه را می خوابانم روی سنگ قبر. هنوز زیارت عاشورایم تمام نشده که مورچه ای با پر کاهی در دهان بیرون می آید… انگار دارد جارو می کشد سنگ قبر را.

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

آهای رفتگر! می آیی با هم گریه کنیم؟ وطن امروز/ ۱۰ تیر ۱۳۹۱

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

  2. سیداحمد می‌گوید:

    سعادت است سرانجامِ عاشقانِ حسین…

  3. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    شاید آسینتامن………………

  4. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    به به!…
    .
    .
    سلام بر حسین*

  5. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    شکر خدا که در پناه حسینیم… عالم ازین خوب تر پناه ندارد

  6. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    http://uploadtak.com/images/y9615_Ramezani.mp3

    از دامن زن مرد به معراج میرسد… بر دامن پاک مادر شهیدان صلوات.

  7. دلخون می‌گوید:

    دنیا مشتش را باز کرد؛ شهدا “یاس” بودند و ما “هیچ”؛
    خدا آنها را برد، زمان ما را..
    افسوس..

  8. برف و آفتاب می‌گوید:

    اون روز تو تلوزیون سخنران ماجرای فطرس ملک رو می‌گفت؛ که بعد از بخشیده شدنش، از خدا خواست که بشه مسئول رساندن “سلام بر حسین”!
    یاد آسینتامن افتادم. 🙂

  9. پاییز می‌گوید:

    http://www.ghadiany.ir/?p=1717
    من دلم سمفونی مورچه ها میخواد.
    .
    نمیشه حالا یه خبر خوشی به ما بدید؟
    .
    میشه لطفا یه چیزی بگید، خواهش میکنم!

  10. سیداحمد می‌گوید:

    “مادر که برود، هر شهیدی گمنام می شود!”

  11. سیداحمد می‌گوید:

    فوق العاده بود… فوق العاده…
    هر قدر از زیبائیش بگویم کم است!

    غم داشت و اشک و زیبایی… به به…

  12. سیداحمد می‌گوید:

    “دلرباترین میراث فرهنگی جمهوری اسلامی، زنبیل سرخی است که گنجایش عشق را داشت.”

    چقدر زیبا می نویسید داداش!
    عشق کردم…

  13. شیدا می‌گوید:

    انسان کم مى آورد در برابر فداکارى شهدا، وفادارى مادرانشان، و نوشته هاى بى نظیر شما.
    خدا حفظتان کند.

  14. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    خیلی قشنگ بود.

    از این تیپ نوشته هاتونو خیلی دوست دارم.

  15. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    “به نظام فرزند دادند و عاشقانه پای این تقدیم نشستند.”

    فدای همشون

  16. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    :::اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم:::

    شما فوق العاده اید آقای قدیانی.
    چقدر دلم برای شاهکارهای این چنینی تنگ شده بود.
    بی نهایت سپاسگزارم.

  17. پاییز می‌گوید:

    سید مجتبی خیلی حضرت زهرا سلام الله علیها رو دوست داشت
    یه شب دیدم صدای ناله از اتاقش بلند شد
    با نگرانی رفتم سراغش
    دیدم پاهاش رو تو شکمش جمع کرده
    دستش هم روی پهلوش گذاشته و از درد دور خودش می پیچه
    بلند بلند هم داد می زد: آخ پهلوم … آخ پهلوم

    چند دقیقه بعد آروم شد
    گفتم: چته مادر! چی شده؟
    گفت: مادر جان!
    از خدا خواستم دردی که حضرت زهرا سلام الله علیها بین در و دیوار کشید رو بهم بچشونه
    الان بهم نشون داد
    خیلی درد داشت مادر… خیلی!
    .
    راوی: مادر شهید سید مجتبی علمدار
    .
    فدای مادر سادات سلام الله علیها…

  18. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    “مثل آن مادر شهیدی که روی سنگ مزار پسرش، دقیقا روی اسم شهید، گندم می ریخت تا سفره پرندگان باشد. حالا هر هفته ۵ شنبه آواز گنجشک ها بوی غم می دهد.”

    http://uploadtak.com/images/s318_gonjeshkoshahid02.jpg

  19. سلام؛
    خدمت به مادران شهدا کمتر از مقام شهادت نیست. آرزوی سلامتی برای مادرانی که مزار فرزندانشان مایه تسکین دلشان است و فاتحه ای برای مادرانی که به سوی فرزندانشان پرکشیده اند.
    تلنگری بود این نوشته برایم…

  20. حنظله می‌گوید:

    بی تو منصور دلم را به چه داری بکشم
    پای در دامن سبز چه بهاری بکشم

    بگذار آینه ام غرق نگاهت باشد
    نقطه عطف دلم، خال سیاهت باشد

    لااقل وعده بده بلکه دلم شاد شود
    من خراب توام ای خانه ات آباد شود

    “اللهم عجل لولیک الفرج”

  21. حنظله می‌گوید:

    سلامتی مادرای شهدا و شادی روح مادرایی که مهمونه شهیداشونن صلوات…

  22. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    دلرباترین میراث بهشتی قطعه ۲۶، قلم سرخی است که گنجایش عشق را دارد…
    .
    .

    “مدام بگو «سلام بر حسین»…”

  23. دلخون می‌گوید:

    السلام علیک یا اباعبدالله

  24. دلخون می‌گوید:

    ممنون آقای قدیانی؛
    مادربزرگ من دیگه سال هاست نمیتونه سر خاک داییم بره.
    امروز وقتی مطلبتون رو براش خوندم، خیلى گریه کرد. نمیدونم کارم درست بود یا نه؟

  25. برف و آفتاب می‌گوید:

    راست راستی شاهکار بود!

    چرا حال و هوای سمفونی مورچه‌ها این‌همه معرکه است؟

  26. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    هر کی دلش کربلایی شد ما رو هم دعا کنه

    http://uploadtak.com/images/g4244_062_Trimmed.mp3

  27. سیداحمد می‌گوید:

    توکلت علی الحی الذی لایموت و الحمدلله الذی لم یتخذ صاحبه ولا ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولی من الذل و کبره تکبیرا…

    آرام آرام… عجلوا بالصلاة…

  28. بانو می‌گوید:

    “مادر که برود، هر شهیدی گمنام می شود! آهای آدم ها! تا آنها بودند، این سنگ ها را خاک نمی گرفت”
    عجیب سوز داشت نوشته ی شما. اشک بی اجازه خودش را مهمان چشم ها می کند.
    برای شادی روح مادر شهدا صلوات.

  29. مرتضی رضایی می‌گوید:

    حسین قدیانی یعنی این!!
    نویسنده کتاب نه ده یعنی این.
    جسارت نمیکنم داداش. در هر موضوعی که دست به قلم ببری، عالیه کارت. اما با مطالبی مثل این نافرم حال میکنیم.
    از همون جمله های اولی اشک و عشق و احساسات نوستالوژیک به هم آمیخته میشه و چی میشه!!

  30. سیداحمد می‌گوید:

    مرتضی رضایی؛

    بنده خدا داداش حسین حتی مطالب ورزشی را هم ارزشی می نویسه که…

    پس دیگه چرا می گین حسین قدیانی یعنی این؟!

  31. علی(عاشق شهادت) می‌گوید:

    خدا قوت………

  32. چای پولکی می‌گوید:

    این زندگی قشنگ من، مال شما/

    ایام سپیدرنگ من، مال شما/

    بابای همیشه خوب من را بدهید/

    این سهمیه های جنگ من، مال شما/

  33. چای پولکی می‌گوید:

    ملک عبدلیِ عربستان، واقعاً مُرد؟!

    برسیم خدمت ممد تمدن جهت عرض تسلیت؟!

  34. مجنون می‌گوید:

    سلام
    ایوالله
    خیلی قشنگ بود

  35. دلخون می‌گوید:

    چای پولکی؛

    بله ملک عبدالله واقعا به درک رفت. البته صبح خبرگزاری های عربی، خبر رو کار کردند ولی باز خبر رو خذف کردن.

    البته سگ زرد برادر شغاله، ولیعهدشم یکی مثل خودشه…

  36. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    ذاکر بود، ذاکر اهل بیت. اخلاص از مهم ترین ویژگی های او بود. سیّد مجتبی در دوران جهاد اصغر مشغول جهاد اکبر شد و این مبارزه با پایان جنگ ادامه یافت.
    می گفت: باید خاکریز جبهه را به شهر بکشانیم. باید جوانان را با شهدا آشنا کنیم. در این راه خالصانه تلاش می کرد.
    هیئت رهروان امام را در ساری فعال نمود. جوانان بسیاری را با اهل بیت آشنا کرد.

    بارها گفته بود: من سی سال فرصت دارم! باید تلاش کنم. نتیجه ی تلاش های او تربیت ۱۰۰ ها جوان در شمال کشور بود.

    دی ماه سال ۷۵ و درست در سی سالگی، عوارض شیمیایی به سراغش آمد.
    روزی که به همراه ملائک خدا رهسپار آسمان شد ۱۱ دی ماه بود. روز میلاد او هم ۱۱ دی ماه بود.
    وصیت کرده بود در کنار قبرش روضه ی حضرت زهرا (س) خوانده شود تا مادرش بر سر پیکرش حاضر شود. بعد ها پیغام رسید که همین گونه شد.
    سیِّد مجتبی علمدار زنده ی همیشه ی تاریخ است. هنوز هم به دنبال هدایت شدن انسان هاست. به دنبال ما می گردد تا راه را اشتباه نرویم.

    (برگرفته از کتاب زندگینامه و خاطران ذاکر شهید سیّد مجتبی علمدار)

  37. باران می‌گوید:

    اگر دیدی جنب و جوش شان زیاد شده، خرجش یک شکلات است.
    اگر دیدی مورچه ای طرف شکلات نمی رود، نگران نباش! فاتحه اش را می خواند!

    مثل همیشه عالی…
    مثل همیشه عشق جاریست اینجا…
    مثل همیشه…

  38. باران می‌گوید:

    «این بار قبل از اینکه بگویی سلام بر حسین، به دلت نگاه کن.
    نگاهی به دلم انداختم و گفتم:
    سلام بر حسین.

    – آن آرامشی که بر دلت افتاد، قبل از سلام بر حسین، سلام حسین بود بر تو.
    ای فرزند آدم! هیچ کس به حسین سلام نمی دهد. ما همه داریم جواب سلام حسین را می دهیم.»
    .
    .
    * سلام بر حسین(ع)

  39. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    شهید علمدار خیلی آدمه عجیبی بوده از اون داستان ژاکلین زکریا بگیر تا خواندن زیارت عاشورا و متوسل شدن به حضرت زهرا و گرفتن حاجت…

    نمیدونم بچه های قطعه دکلمه شهید علمدار چند ماه قبل از شهادتش رو گوش کردن یا نه ولی خیلی زیباست.

  40. به جای امیر می‌گوید:

    شانس ! (گفت و شنود)

    گفت: تازه چه خبر؟!
    گفتم: عجب دنیای عبرت انگیزی است! آمریکا و اروپا برای مقابله با ایران اسلامی دست به هر کاری می زنند علیه خودشان تمام می شود.
    گفت: ای ول! فتنه ۸۸ را راه انداختند، با جنبش وال استریت روبرو شدند. تحریم اقتصادی کردند، خودشان در بحران شدید اقتصادی فرو رفتند. دنبال براندازی جمهوری اسلامی بودند، دیکتاتورهای دست نشانده آنها یکی پس از دیگری سقوط کردند و…
    گفتم: حالا هم که می خواستند برای جبران تحریم نفتی ایران، صادرات نفت عربستان را افزایش بدهند، نسل آل سعود دارد از صفحه روزگار محو می شود.
    گفت: یکی از روزنامه های عرب زبان با اشاره به مرگ پی در پی دو ولیعهد سعودی و شایعه مرگ ملک عبدالله نوشته است؛ آیا فروپاشی سلسله پادشاهی آل سعود را باید به حساب بدشانسی آمریکا و خوش شانسی ایران گذاشت؟!
    گفتم: یارو در استادیوم ۱۰۰هزار نفری راه می رفت و می گفت؛ خیلی عجیبه! خیلی عجیبه! پرسیدند چی عجیبه؟ گفت؛ ۱۰۰هزار تماشاچی، ۲۲ بازیکن، آنهمه داور و توپ جمع کن و… کبوتره درست وسط سر من فضله انداخته! بهش گفتند؛ واسه اینه که الکی اظهار فضل می کردی!

  41. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    http://www.rasekhoon.net/song/download-45088.aspx

    دکلمه ای بسیار زیبا از شهید علمدار. شادی روحش صلوات.

  42. آزاد اندیش می‌گوید:

    رفتگر خاک مزار را جارو کرد اما بوی هیچ آبی نمی آمد.
    تشنه بود…
    کمی دورتر صدای شهید می آمد، کمی پیش تر؛ نه صدای غرور و نه صدای صندلی های خشک تجدد …
    رفته گر کمرش درد می کرد، نه از جاروی غبار، بلکه از سنگینی فراموشی که به دوش می کشید درد داشت.
    گنجشک پرسید: اینجا چه خبر شده؟
    مورچه سری تکان داد گفت: قحط انسان است! خالق گندم هست، دست های گندم پاش گرفتار هبوط شده اند…!
    “آزاد اندیش”

  43. ستاره خرازی می‌گوید:

    خاطرات زیبای آقای رحیم پور ازغدی از جنگ
    http://uploadfa.net/uploads/13410021121.mp3
    http://uploadfa.net/uploads/13410023431.mp3
    عکس: اوقات فراغت کودکان یزدی
    http://rajanews.com/detail.asp?id=130363

  44. ستاره خرازی می‌گوید:

    صحبت های آقای رحیم پور
    http://uploadfa.net/uploads/13410028371.mp3

  45. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    وقتی یه دنیا عشق است اینجا مثل همیشه
    بهشتِ «رفتگر» هم، قطعهء بیست و شیشه

    پیامِ هر پرِ کاه، مدام «سلام بر حسین»…
    سمفونی مورچه ها، آسینتامنی می شه!
    .
    .

    آهای رفتگر! می آیی با هم گریه کنیم؟

  46. سیداحمد می‌گوید:

    “مورچه ای با پر کاهی در دهان… انگار دارد جارو می کشد سنگ قبر را…”

    واقعا زیباست…

  47. سیداحمد می‌گوید:

    ۲۱ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…

  48. مرتضی رضایی می‌گوید:

    آقا سید

    حالا ما رو ضایع نکنی نمیشه؟ من که گفتم قصد جسارت ندارم. داداش حسین همیشه داداش حسینه ولی جمله های این متن خیلی قوی و چسبنده بود!! همچین میچسبید به جیگر آدم. اصلا کامنتهای خودتو ببین، معلومه که خودت هم خیلی صفا کردی با این پست.
    خلاصه اینکه ما خاک پای داداش حسین و شما هم هستیم.

  49. عمار می‌گوید:

    چند سال پیش، همین جا بود که با خواندن اولین متنتان با مادر شهید پاکدامن آشنا شدم. چند باری سر مزار پسر شهیدش دیدمشون، اما هر دفعه پاهام یاری نمیکرد بروم خدمتشان!
    تا اینکه بالاخره یک روز به همراه دوستم، مهمانشان شدیم. و از چای همیشه لب سوزشان خوردیم. خیلی خونگرم بودند.
    دلم گرفت وقتی سیمای جمهوری اسلامی خبر ملکوتی شدن این مادر شهید را، در یک مستند نشان داد…
    دلم برای همگی شان تنگ شده. جای این عزیزان واقعا در بهشت زهرا خالی ست.
    خدا خیر بدهد به شما که دلمان را هوایی کردید.

  50. میثم می‌گوید:

    سلام داداش حسین
    …………………………………………………

  51. محمد تقی می‌گوید:

    سلام، خدا قوت، عالی بود و بسیار تکان دهنده برای من و فکر می کنم برای اعضای خانواده شهدا(همسران، برادران، خواهران و…)

  52. برف و آفتاب می‌گوید:

    مصر جای خود دارد؛ دنیایی مُصِر به آمدن «عزیز» است. دیر نیست بت و بتگر با هم اعدام شوند. قبور اهرام ثلاثه، قبرهایی کم دارد. عجیب از آمدن «یوسف» نیست. رسیده ایم به جایی که نیامدنش، تعجب دارد. تمام «کنعان» شده «چشم یعقوب». تا کور نشده چشم خون بار بشریت، اعتراض، اسم رمز انتظار است. بیاییم برای ظهور، وقت معین نکنیم. شاید «آقا» زودتر آمد… شاید «آقا» زودتر آمد…

  53. عمار می‌گوید:

    به قول دوستان، دلم بد رقم سمفونی مورچه ها را خواست!

  54. عمار می‌گوید:

    دکلمه شهید علمدار واقعا عالی ست!!! هر موقع که دلتنگ میشوم با گوش دادنش، جانی دوباره میگیرم.

  55. کبوتران زمینی می‌گوید:

    بسم الله الرحمن ارحیم
    سلام علیکم
    به مدد خداوند متعال توانستیم وب سایتی را با محوریت شهدا و رهبری ایجاد کنیم
    که شما عزیزان می توانید با ورود به این وب سایت و عضویت در آن از امکاناتش بهره مند بشوید وما را در این راه یاری برسانید.
    عنوان سایت: کبوتران زمینی
    http://www.k-zaminy.ir: آدرس سایت
    شهادت را نه در جنگ که در مبارزه می دهند ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم غافل از آنکه شهادت را جز به اهل درد نمی دهند . . .
    التماس دعا

  56. علی اوشانی می‌گوید:

    سلام
    انشاالله این عبد الله همون عبدالله در روایات باشه علائم حتمیه هم زود تر اتفاق بیافته و ببینیم مولایمانان را اللهم عجل لولیک الفرج
    متوسلین ها آمده اند لشکرشان را ساماندهی کنند delkhoun .blogfa.com

  57. سربازةٌ می‌گوید:

    سلام.
    دلنشین بود. خیلی.
    از اول متن که شروع شد یاد “ننه علی” بودم. خدا همه ی مادرهای شهدا رو قرین رحمت کنه.
    با این کم شدن صحنه های این شکلی موافقم. به شدت/.

  58. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **یا رب العالمین**

  59. ف. طباطبائی می‌گوید:

    خیلی زیبا نوشتید. وقتی می گید:
    “روزگاری کنار قبور شهدا پر بود از مادران شهدا. بی هیچ لطمه ای به حجاب، هنرمندانه چادر به کمر می بستند و…”

    این جملات برای همه مون آشناست. می تونیم تمام این حرف ها رو تصور کنیم.
    خیلی از مادران شهدا دیگه نیستن. مادرایی که عصر پنج شنبه زودتر از مردم دیگه می اومدن گلزار شهدا، دیرتر از همه هم میرفتن.

    “و مادر شهید پاکدامن نیست که نیست. مثل «ننه علی».”
    مثل مادر سید مجتبی علمدار…

  60. ف. طباطبائی می‌گوید:

    عکس جالبیه این عکس. چقدر قدرتش زیاده این مورچه!!

  61. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “با وسواس، از آن وسواس های مادرانه عکس ها را جا به جا می کردند، از قبور خاک می گرفتند، وسایل داخل ضریح آلومینیومی را مرتب می کردند، شمعدانی به وسایل اضافه می کردند، زیلو پهن می کردند، مفاتیح می خواندند، زندگی می کردند آنجا.”

    با خواندن این بند، یاد مادر شهید حسن لاجوردی افتادم، از شهدای قطعه ۲۶، تقریبا هم همسایه شهید اکبر قدیانی است. مزار دست چپی شهید قدیانی، ۵ مزار جلوتر.
    از شهدای عملیات بیت المقدس ۷ است که با لب عطشان و از تشنگی شهید شده.
    همیشه لذت می برم از سلیقه این مادر که چقدر هنرمندانه و با دقت این کارها را انجام می دهد. کنار مزار فرزندش را با گلدان های کوچک گل پر کرده و همیشه با ظرافت و همراه با عشق مادرانه به گلدان ها آب می دهد. مادر است دیگر…..
    چند وقت پیش که با این مادر شهید هم صحبت شده بودم، دلتنگ مادران شهیدی بود که دیگر نیستند. می گفت؛ چند هفته که مادر شهیدی را نبینم نگران می شوم که نکند اتفاقی افتاده باشد.
    خدا حفظ کند مادران شهدا را.

  62. توابین می‌گوید:

    سلام علیکم؛

    احسنت، خیلی زیبا بود.

    خداق قوت
    التماس دعا…

  63. دختر حضرت زهرا سلام الله علیها می‌گوید:

    سلام؛
    خدا قوت.
    بعد از مدتها تونستم سری به وبلاگ شما بزنم, مثل همیشه عالی و گیرا.
    بعد از مادرای شهید حالا نوبت ما جووناست که خودمونو آماده کنیم تا در آینده لیاقت مادر شهید شدن رو به دست بیاریم. کار روی نفس لازمه. مادر شهید کم از خود شهید نداره بلکه نردبون ترقی شهید هم هست.
    التماس دعا از همه دوستان
    یاعلی

  64. مهدی می‌گوید:

    خوب بود.

    یا علی

  65. جامونده می‌گوید:

    دست و پایمان را لرزاندی فرزند شهید…

  66. علمدار می‌گوید:

    یه چیز بگم
    السلام علیکم یا اولیاالله و احبائه……
    سلام من اومد

  67. فرص الخیر می‌گوید:

    سلام؛

    “مادر که برود، هر شهیدی گمنام می شود!”
    بعضی وقت ها هم هستند و نفس می کشند، اما قوت پاها رفته است و نمی توانند سری به این زیارتگاه کوچک عاشقانه بزنند؛ درست مثل مادر شهیدی که من میشناسم و این روزها حال خوشی ندارد….

    راستش هیچ وقت نمی فهمم در این روایت ها از مادران شهدا تخیل هم سهمی دارد یا نه؟ به هر شکل زیبایی و روشنی و مهربانی مادران شهدا را چه خوب منتقل می کند و انتظار هم جز این نیست.

    فردا روز جوان هست. پیشاپیش بر همه دوستان مبارک. بر همه ستاره های نورانی حضرت ماه

  68. سیداحمد می‌گوید:

    میلاد علی اکبرِ ارباب حسین، بر اهالی قطعه ۲۶ مبارک باد.

    http://uploadtak.com/images/b2293_milade_hazrate_aliak.mp3

    {یک دعای خوب در حق خودمان!}
    خدا ما را با جوانان بهشتی و اردیبهشتی قطعه ۲۶ محشور بفرماید!

  69. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    آقاجان… یا امام حسین!

    هر کس که هوای پدری داشته باشد
    خوب است که همچین پسری داشته باشد…
    ****************************************************
    عرض تبریک به مناسبت میلاد اشبه الناس به رسول الله، حضرت علی اکبر (ع).

  70. دلخون می‌گوید:

    نسل جوان را به جهان رهبری
    جلوه ی توحید، علی اکبری
    هر که هوای رخ احمد کند
    در تو تماشای پیمبر کند
    //ولادت باسعادت سرو باغ احمدی، آینه ی محمدی و روز جوان مبارک//

    http://aqeedah.ir/data/media/44/Hazrat-Ali-Akbar-05_b.jpg

  71. سوگند می‌گوید:

    عالی بود…عالی!

  72. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    علی اکبر” گل پسر جوانان کوچه بنی هاشم است و نام کوچک یل مادر شهید شیرودی است. علی اکبر، علی اش یعنی نام کوچک خامنه ای و اکبرش یعنی نام کوچک پدر شهید من اما “علی” و “اکبر” با هم یعنی “علی اکبر” یعنی بزرگ ترین جوان حسین در کربلا. “علی اکبر” یعنی ما که ۱۴۰۰ سال بعد از عاشورا هنوز هم جوانان حسین ایم. شما سر پیری، جوانی کردید و شتر خامی خوابید دم در ویلای تان. ما اما در عهد جوانی آنقدر به کربلا سفر کرده ایم که پخته شده ایم. نه، شما علی اکبر نیستید. علی اکبر ما هستیم. شما نام ما را دزدیده اید و شناسنامه های تان جعلی است. شما نام علی اکبر را با تقلب جعل کرده اید. شما اگر علی اکبر هستید پس چرا در کوچه بنی انقلاب علیه علی نامه سرگشاده نوشتید؟ ما اما جوانان کوچه بنی هاشم هستیم. علی اکبر ما هستیم که اگر در زیر سم اسبان تبلیغاتی دشمن، قطعه قطعه هم شویم دست از دامان ماه بر نخواهیم داشت.

    علی اکبر نام بسیجیان خامنه ای است که پرچم دار همان پرچم حسین در عاشوراست

    خدا کار داشت با قطعه قطعه های پیکر علی اکبر. علی اکبر یعنی جوانی از نسل علی. یعنی علی کربلا. یعنی حیدر ثانی. ما علی اکبر را مثل “الله اکبر” معنی می کنیم؛ “علی بزرگ تر از آن است که وصف شود.
    “نه ده/ بخش هایی از متن شطّ رنج”

    میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام، مبارک…

  73. سیداحمد می‌گوید:

    عجب متنی بود این “شط رنج”! به به… به به…

  74. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    آهای رفتگر!

    جایی برای گریه ی ما بگذار…

    بهشت به روز شده…

  75. اسراء می‌گوید:

    زینب های دفاع مقدس دارند به سرعت می روند…
    خدا کند دلشان از ما خون نباشد… هنوز جوابی برای شهیدان پیدا نکرده ایم، چه رسد به …

  76. یوسف می‌گوید:

    چند بار مطلب دادم اما چاپش نکردی؛ از دستت ناراحتم اما این مطلبو خوندم گفتم پیش خودم که شکر خدا هنوز سایه مادربزرگم رو سرمه و نگران قبر پدر نیستم.
    با تشکر از این متن زیبا؛ به روح پدرت صلوات!

  77. کهف می‌گوید:

    دلتنگ شدم؛
    اجرت با خودشان…
    دلمان نرم شد…

  78. بهنام می‌گوید:

    یکی از دلایلش رفتن مادران شهداست؛
    دلیل دیگرش حداقل در شهرستان ها این است که دیگر نه سنگی مانده و نه تابلویی و نه عکس شهیدی که خودشان وصیت کرده بودند روی مزارشان باشد.
    فاز دوم تخریب یا همان به سازی گلزار شهدای تبریز را هم شروع کردند. به والله هیچ یک از خانواده های شهدا و رزمنده ها راضی نیستند اما چه کنند که صدایشان به کسی نمی رسد. با این کار روح گلزار شهدا را می گیرند، دیگر حال و هوای سابق را اصلا ندارد.
    بلا نسبت؛ مثل قبرستان کشته های جنگ جهانی آلمان یکی می کنند قبور را!

  79. بهنام می‌گوید:

    http://www.vadierahmat.blogfa.com/
    التماس نامه یک رزمنده (نویسنده کتاب های نورالدین پسرایران و لشگر خوبان) به مسئولین!

    التماستان می کنم، بهشت ما را خراب نکنید.
    خواهش می کنم…
    التماس می کنم…
    به اشکهای هنوز جاری مادران شهدا قسمتان می دهم…
    به خون جوان شهدا قسم تان می دهم…
    به نام مقدس «یا زهرا» که بر لبان شهدا زنده میشد، قسمتان می دهم…
    کاری به وادی رحمت ما نداشته باشید!!!
    قسمتان می دهم…

    تنها جایی که می تواند در این شهر دور، ما را به انسان های جنگ ربط دهد همین وادی رحمت است… وادی رحمت که از چند سال پیش بهشت قطعه پایینش را رُفت و روب کردید!!! سنگ های سیاه منظم و مرتب را گذاشتید به جای عکسهایی که با ما حرف می زدند! قسم به حضرت حق که فقط همین قطعه بالا هنوز می تواند بچه های جوان را با شهدا آشنا کند!!! التماس می کنم کاری به آنجا نداشته باشید! تنها دلخوشی ما همین قطعه بالاست!!
    شاید شماها فقط در برخی مراسمات سراغ مزار بچه ها می روید و برایتان فرقی نمی کند آنجا چه خبر است اما بدانید آنجا شاهراه ارتباط با شهداست! قسمتان میدهم به نام مقدس حسین این راه را دگرگون نکنید!!! چرا که کاری که در قطعه پایین کردید فقط دل ما را خون کرد! شنیده ام رفته اید سراغ قطعه بالا. کلنگ زده اید و باز کاغذ چسبانده اید که بازماندگان شهدا بیایند وسایل ویترین ها را جمع کنند! وگرنه خودتان جمع و جورش می کنید و ….
    شما را به خدا بدانید این شهدا فقط مال خانواده هایشان نیستند.
    به خدا از این بلایی که با این آب و تاب از آن تعریف می کنید چنان دلگیرم که همه این کلمات را میان اشک و دریغ می نویسم!!
    آی مسئولانی که حتما دلتان برای شهدا تنگ است. بلند می گویم و آرزو می کنم بشنوید:
    من زیبایی های جنگ را، شهدا را، نگاهشان را، راهشان را … از همین بهشتی پیدا کردم که نیمش را از دست ما گرفتید و اکنون عزم کرده اید به مثلا بهسازی نیم دیگرش!!
    قسمتان می دهم به مظلومیت شهدا، به صدای حاج رضا داروئیان، به سینه احد مقیمی، به آرزوی علیرضا رضوانجو، به دلیری داوود زارعی، به شکوه محمدامین کاظمی سعید…
    همین محمد امینی که از اولین روز ازدواج، با همسرم که جانباز قطع نخاع است کنارش می رویم که بهترین دوست هم بوده اند… هر دو قبل از کربلای ۴ خود را به جبهه می رسانند. هر دو ۱۵ سال داشته اند: یکی در کربلای ۵ شهید می شود و دیگری قطع نخاع تا برای همه عمر امانتدار صبور آن شب باشد و بسوزد و بسازد.
    من همیشه کنار مزار محمد امین کاظمی سعید و آن مناجات عارفانه که بالای ویترین مزارش نوشته شده نفس تازه می کنم. به پسرم محمد امین میفهمانم که محمدامین کاظمی سعید با ۱۵ سال عمر زیبا در این دنیا چه قهرمانی بوده…
    شما را قسم به مشقتی که بچه های غواص کربلای ۴ و ۵ تحمل کردند و با خونشان خط دشمن را شکستند.
    قسمتان می دهم به رشادت حسن کربلایی، قسم به زلف سفید مادر پیر احمد محمودیان… بگذارید عکس بچه ها، پرچم کنار مزارها، نگاهشان، وسایلشان … همانجا مقابل چشمان مردم باشد…
    این بلایی که بر سر مزار شهدا آوردید و دارید ادامه اش می دهید خیانت در حق جوانانی ست که امروز و فردا به حریم مزار شهدا پناه می آورند و خواهند آورد…
    التماس می کنم صدای ما را هم بشنوید!
    اگر کمترین حرمتی برای قلم این حقیر قائلید و اعتراف می کنید با نگارش دو کتاب لشکر خوبان و نورالدین پسر ایران توانسته است خدمتی به لشکر عاشورا و فرهنگ دفاع مقدس بکند… اگر کمترین حرمتی برای امثال حقیر به عنوان همسر جانباز نخاعی قائلید، صدای ملتمسانه مرا و ما را بشنوید. کاری که می کنید بهسازی نیست! خیانتی ست که بیشترین سود آن را دشمن می برد! شما با این کار شهدا را از دسترس جوانان و واماندگانی مثل من خارج می کنید…
    من به عنوان کسی که سالها پس از جنگ همه زندگی ام را به پای آرمانهای شهدا و رزمندگان جانباز ریخته ام، عاجزانه از همه مسئولان و تصمیم گیران این مسئله می خواهم بهشت ما را از ما نگیرند!!! به خد ااین خواسته بزرگی نیست!
    خدایا تو شاهد باش که برای جلوگیری از تخریب این یادهای مقدس و تبدیل مزار پر رازشان به سنگهایی شبیه هم که یادآور گورستان کشتگان جنگهای خارجی هاست، حاضرم همه آبرو و اعتبار خود را خرج کنم. آبرویی که همه اش از برکت تلاش صادقانه برای احیای نام شهدا ارزانی ام شده است.
    خدایا ما هر چه پیش می رویم تنهاتر و دست خالی تر می شویم… شرمنده تر میشویم پیش شهدا…
    خدایا تو خود به ندای امثال حقیر تاثیر ببخش وگرنه من ناچیزتر از آنم که انتظار داشته باشم فریادم تکانی به این متولیان بدهد….

    بعدالتحریر:
    منت دار عزیزانی هستم که به هر نحو در انتشار این التماس نامه! می کوشند.
    این حجت من است بر تلاشی که از سالهای پیش کرده ام تا خاطره شهدا به این زودی (!!) از دست نرود.
    این تلاشی که حتی برایش به دادگاه مطبوعات هم رفته ام.
    خوشم که خدا شاهد است…

  80. زینب می‌گوید:

    سلام؛
    دیدم آنقدر پیغام گذاشتند که ممکنه پیغام منو نبینید! فقط میخواستم بگم فوق العاده بود، مثل همیشه…

  81. زینت می‌گوید:

    خیلی عالی بود! ممنون!!!

  82. *****ریحانه***** می‌گوید:

    سلام
    با افتخار لینک شدید…
    مطلبتون خیلی زیبا بود… با اجازه کپی!
    وبلاگ خیلی زیبایی دارید… خوشحال می‌شم به منم سر بزنید. 🙂
    موفق باشید… یاعلی(ع)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.