درست در شرایطی که سال ۹۰ تمام شد، وارد سال ۹۱ شدیم! سال ۹۱ با همه سختی هایی که داشت، سال آشتی سران قوا با یکدیگر بود و ایشان تقریبا ماهی یک بار به دیدار هم می رفتند و هر چند تا روز قیامت با هم قهر کرده بودند(!) آشتی کنان سوار کشتی می شدند! سال ۹۱ مربع امیر قلعه نویی، علی دایی، مایلی کهن و عادل فردوسی پور کلا ۴ بار قهر و ۳ بار آشتی کردند، اما سران قوا ماشاء الله دعوا نکرده، آشتی می کردند و آشتی نکرده، دعوا!
سال ۹۱ یه جورایی سال پیر موتلفه بود و اینقدر که حاج حبیب الله نامه نوشت، حسین قدیانی مطلب ننوشت. در همین سال عسکراولادی متوجه شد که سران فتنه، فتنه زده اند، نه اهل فتنه! و تو چه می دانی که مفتون چیست؟! در اواخر این سال، «حضرت استاد» و «سردار قلم» درباره موضوع «فتنه زدگی و تفاوت آن با جرج سوروس گری و جین شارپ پروری بی واسطه» به مناظره با هم پرداختند که بیننده دقیقا متوجه اختلاف نظر نامبردگان نشد(!) در سال ۹۱ حبیب الله عسکراولادی در هر شماره هر روزنامه ای دست کم ۴ تا مطلب نیم صفحه ای داشت؛ نامه ای در پاسخ به جوابیه همان روزنامه، جوابیه ای در حاشیه جوابیه هامش یک روزنامه دیگر، ادامه نامه نگاری با اصلاح طلبان، و پاسخ دادن به بازتاب جوابیه یکی مانده به آخر همان اصلاح طلبان در شماره آخر یک روزنامه دیگر!! البته این اواخر به نظر می رسید اصلاح طلبان کم آورده باشند، اما حاج حبیب ول کن نبود و همچنان یا می نوشت یا جواب می داد!
سال ۹۱ معلوم شد که برادر همین حاج حبیب الله یعنی اسدالله چگونه نفر اول زیره دنیا شد. از قرار، حاج اسدالله یک روز می خواسته در کودکی سنگک بخرد که متوجه می شود نانوا دارد روی نان کنجد می ریزد.
اسدالله کودک رو به نانوا: «شاطر! کنجد را کیلویی چند می خری؟!»
شاطر رو به اسدالله: «فلان تومن!»
اسدالله: «الان می رم از بازار، بدون ارز مرجع (!) برایت کنجد ارزان تر میارم!»
… و بدین ترتیب اسدالله، سلطان زیره جهان می شود!!
در این سال ما شاهد وقوع ۲ زلزله دلخراش در میهن مان بودیم که باعث شد رئیس محترم قوه، ضمن سفر به کاراکاس و هم دردی و چیزهای دیگر با خواهر و مادر آن مرحوم، نشان درجه یک فرهنگ را به یکی دیگر بدهد. حسن سال ۹۱ به این بود که عاقبت معلوم شد منظور رئیس قوه از بهار، امام زمان (عج) است، اما مشکل آنجا بود که منظور رئیس قوه از امام زمان (عج) همان «یکی دیگر» بود! در این سال آقای احمدی نژاد درباره مدیریت حضرت نوح، سفرهای استانی یوزارسیف، برنامه های اقتصادی آمن هوتپ سوم، اختلاس قوم ماد، آکله الاکباد، شیخ رشیدالدین وطواط بن یحیی ملقب به طوطی بازرگان، عیسی پسر مریم، فردوسی توسی، کتیبه حقوق بشر کورش، زیگورات چغازنبیل، چاوز بن چه گوارا، ام هوگو، جرجیس و کلا همه چیز صحبت کرد، الا مسائل حوزه ریاست جمهوری!!
سال ۹۱ به مجلس رفتن احمدی نژاد، یک بار شوخی شد و یک بار هم شوخی شوخی، جدی شد! این وسط آنچه جدی جدی، شوخی گرفته شد، مشکلات معیشتی مردم بود. در سال ۹۱ قیمت اغلب اقلام خوراکی و غیر خوراکی سر به آسمان سایید و درست در همین فضا، یک میمون پیشگام وارد فضا شد!
سال ۹۱ سال ابطال بسیاری از مشهورات علمی بود و بر ما ثابت کرد که پراید خیلی هم گران نیست! و با یک حساب سرانگشتی مشخص شد قیمت هر کیلو پراید از قیمت هر کیلو پسته ارزان تر می افتد! ما چند بار حساب کرده باشیم، خوب است؟!
سال ۹۱ به عبارتی سال بهار رسانه ها بود و خبرگزاری یک نهاد نظامی نشان داد که با یک پیامک در روز تعطیل چگونه می تواند اوضاع اقتصادی کشور را آشفته کند!
در سال ۹۱ ما در جشنواره فیلم فجر، هر چه جایزه بود دادیم به هنرمندانی که در فتنه نقش داشتند، اما آمریکایی ها پیام این حرکت را نگرفتند و اسگل ها، اسکار را به وحید جلیلی خودشان دادند!
در اواخر این سال، برای اولین بار، تعداد دوش نامزدهای انتخابات از تکلیف بزرگان پیشی گرفت! و تقریبا به ازای هر تکلیف، کلی دوش وجود داشت! در همین سال بود که معلوم شد اصول گرایان از همان شکم مادر، نامزد انتخابات ریاست جمهوری به دنیا می آیند! گروهی از کارشناسان پیش بینی می کنند در صورتی که روند احساس چیز سیاسیون همه جناح ها همین طور ادامه داشته باشد، در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، تعداد نامزدها از تعداد رای دهندگان بیشتر شود!
در این سال احمدی نژاد ضمن حضور در نیویورک و سخنرانی در سازمان ملل، در کاری کاملا مخالف با خلقیات احمدی نژادی، از مردم منهتن به دلیل ایجاد ترافیک هنگام تردد خودروهای هیات همراه، معذرت خواهی کرد! شهروندان ساکن در محله اعیانی منهتن که واقعا تحت تاثیر سجایای اخلاقی رئیس جمهور قرار گرفتند، فوج فوج به مکتب ایران پیوستند!! در همین سال بود که معاون اول رئیس جمهور گفت: «تا احمدی نژاد هست، من هستم و تا من هستم، سرکار خانم دکتر هست» که اندکی بعد، ایشان و اوشان بودند، لیکن خانم دکتر کنار گذاشته شد! چند وقت بعد از این، جناب معاون اول گفت: «قیمت خودروها باید شکسته شود» و پراید که ۱۱ میلیون تومان گران شده بود، به اقشار آسیب پذیر لطف کرد و ۵۰۰ هزار تومان ارزان شد! در همین شرایط بود که دکتر حبیبی به رحمت خدا پیوست! چه می دانیم؟! شاید در اعتراض به این سبک از معاون اولی!!
در سال ۹۱ بودجه کشور دوست و برادر و جنگ زده افغانستان، ماه بهمن به لویی جرگه رفت و تصویب هم شد، اینجا اما قوه محترم، بودجه یک دوازدهم را آنهم اواسط اسفند به مجلس فرستاده که باش تا تصویب شود!
وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
نزدیکای نوروز چند سال پیش، کم و بیش همین موقع از سال بود که «باباکبابی» (۱) وسط کلی خاطره جالب و ناب، از حلیم بوقلمون گرفته تا کباب بناب، ناگهان زد به طبیعت و گفت: «زمستون همیشه ۲ بار می ره. یه بار اواخر بهمن، دروغکی، یه بار لحظه سال تحویل، راستکی… همیشه چند روز مونده به اسفند و چند روز بعدش، هوا شروع می کنه گرم شدن، اما تا آدما می رن توی فاز «بهار زودرس»، یه دفعه زمستون با یه برف پر حرف، حاضری می زنه… این اتفاق با اینکه هر سال تکرار می شه، هر سال مردم فریب می خورن! خلاصه، تا «مقلب القلوب» را نشنیدی، رفتن زمستون رو باور نکن… کرسی رو جمع نکن!»
حواسم هم به حرف بابابزرگ بود، هم به پیش بینی سازمان هواشناسی، اما از هول بهار، بازم در دیگ زمستان افتادم! هول بهار، حالم را خوش کرده بود… لیکن چه بسیار که «حال»، سبب غفلت از «قال» می شود. حالی که «می مانی»، رحم ندارد به قالی که «می دانی».
کرسی نگذاشته بودیم که جمع کنیم، اما هوا ظرف ۲ هفته گذشته از بس گرم شده بود که در آسمان دنبال پرستو می گشتم، در زمین دنبال گل لاله. البته نه از آنهایی که شهرداری می کارد؛ لاله واقعی، اصل!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به سبب کاری اداری شخصی، چند روز پیش رفته بودم بلد «بلده». با کم ترین لباس، و لگن ترین ماشین، یعنی آردی یشمی مدل ۷۸ جناب اخوی که جز بوق، همه جای ماشینش صدا می دهد! فلاشر؛ کلا خراب! موتور؛ روغن ریزی! برف پاک کن ها؛ سالم، اما بدون توانایی در دادن آب به شیشه ماشین! یعنی فقط واست بای بای می کنه، تمیز نمی کنه! لاستیک ها؛ صاف عینهو آینه! آینه سمت شاگرد؛ آینه بی آینه! رادیاتور؛ احتیاج به آب دادن بعد از هر ۲ ساعت رانندگی، به خاطر جوش نیاوردن! فرمان ماشین؛ توی سرعت ۸۰ یه ریپ، توی ۱۰۰ یه ریپ، توی ۱۲۰ بندری! لاکردار باید دو دستی می گرفتمش که از جا درنیاد! دنده؛ بدتر از فرمان! کلاچ؛ بهترین وزنه برای تقویت عضلات دو قلو! کارت ماشین؛ مفقود! بیمه نامه؛ ۶ ماه از مهلت گذشته! معاینه فنی؛ شوخی نکن! نور چراغ ها؛ مگر با چشم بصیرت، فقط ۲ متر! بخاری؛ دادن خاک به جای گرما! ضبط؛ یک حفره مستطیل + کلی سیم ولو! و قس علی هذا…
جاده چالوس را تا وسطا رفتم؛ دو راهی یوش بلده، پیچیدم سمت راست. هوا هم به غایت ملس و بهاری بود.
از قبل طوری برنامه ریزی کرده بودم که در خانه/ موزه نیما توقفی داشته باشم، عکسی بیندازم، احیانا کتابی بخرم و کنار قبر علی اسفندیاری و الباقی فاتحه بخوانم. توقفم در یوش ۲ ساعتی طول کشید. خبری از زمستان نبود. در تن لخت درختان به وضوح می شد لباس خوش رنگ شکوفه ها را تماشا کرد.
کمی بعد در «بلده» کارم را انجام دادم. راحت تر از آنکه فکرش را می کردم. لنگ یکی دو تا امضاء بودم که جور شد.
از بلده رفتم سمت نور، یعنی شمال (۲) با جاده ای کاملا خلوت و هنوز بکر. در شهر نور با حمیدرضا یوسفی ورجانی قرار داشتم. از دوستان قدیمی که فتنه ۸۸ پیچید سمت فتنه گران و کارهایی کرد (۳) که بماند. حمید برای خریدن یک قطعه زمین، در نور بود و همین بهانه مناسبی بود تا شبی در ویلای پدرش در «چمستان» اقامت کنیم.
طبق قرار صبح زود راهی جاده ساحلی شدیم به سمت قائم شهر. یعنی سمت راست جاده ساحلی. در قائم شهر، آشنایی برنج کار دارم که همیشه برنج هایم را از او می خرم. دست اول است و به صرفه و مرغوب و خوش خوراک. حمید هم چند کیلویی خرید. «آقا صفر» اما خیلی شاکی بود از اوضاع کشت و کار. می گفت: «همین طور برنج و سیب زمینی و چای و مرکبات است که باد کرده دست کشاورز، آن وقت می ریم از خارج برنج وارد می کنیم! چرا؟… بعد از چند ماه که دولت صدای داد ما را می شنود، می آید و از ما نسیه خرید می کند، حالا باش تا حساب کند بدهی اش را! ما از بانک کشاورزی وام می گیریم، فقط ۲ تا قسط عقب باشیم، اول زنگ می زنن به ضامن و آبروی آدم رو می برن، بعدا خود به خود از حساب مون کم می کنن، ولی ما که از دولت طلب داریم، به کی باید زنگ بزنیم؟! ضامن دولت کیه؟! به پیمان کار می گیم، می گه؛ تقصیر دولته! به دولتی ها می گیم، می گن؛ قصور از پیمان کاره!… آقا! ما این یارانه ها رو نخواستیم! پول خودمون رو بدین…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
چه در راه جاده ساحلی و چه در راه برگشت از قائم شهر به سمت تهران؛ جاده فیروزکوه، چیزی که مشهود بود تخریب جنگل بود و عدم رویت دریا! بی اغراق در جاده ساحلی اصلا ساحلی ندیدیم! یعنی اصلا دریایی ندیدیم که بخواهیم ساحلی ببینیم! هر چه بود، یا ویلاهای شخصی بود، یا ویلاهای دولتی/ حکومتی فلان نهاد و بهمان ارگان که البته بیش از کارمندان بینوا، سهم خوش گذرانی حضرات مدیر می شود. حمید می گفت: جاده ساحلی شده جاده ویلایی!! راست می گفت.
جنگل اما حکایت دردناک تری داشت. القصه! چند ماه پیش، از ابتدای جاده چالوس داشتم برمی گشتم تهران. حدودا نیم ساعت بعد از اول جاده، جنگل های طبیعی به آن عظمت، جایش را داد به مقداری کاج و بلوط کاشته شده! و به شدت تنک و کم پشت! کمی بعد، همین شبه جنگل لاغر هم کلا محو شد!
یادم می آید ایام کودکی وقتی جاده چالوس می رفتیم، اگر راه را ۳ ساعت حساب کنی، بیشتر از ۲ ساعت و نیم اش جنگل بود. الان دقیقا برعکس شده! بیشتر کوه خشک می بینی تا جنگل… و آنهم چه کوهی؟!… کوه خط کش خورده آدمی زاد! کمی به خاطر آزادراه و بیشتر به خاطر ویلا!
مع الاسف وضع جاده هراز و جاده فیروزکوه هم بهتر از حال و روز جاده چالوس نبود. اینک شمال را بیشتر به ویلا و بساز بفروش ها باید شناخت، تا جنگل و دریا. حق دارند شمالی های اصیل ناراحت باشند از این وضع. واقعا بر سر منابع طبیعی بلایی آمده که اگر جلوی آن گرفته نشود، انگ بدی روی پیشانی نظام نقش خواهد بست. تعارف که نداریم! کل ساحل شده رژه آرم این اداره و آن شرکت! ویلای مخابرات، ویلای صدا و سیما، ویلای سایپا، ویلای خصوصی، ویلای نیمه خصوصی، ویلای فولاد مبارکه، ویلای کوفت و ویلای زهر مار! اگر از نظر جمهوری اسلامی، دریا و کوه و جنگل متعلق به همه ملت است، چرا پس علیه این رویه نادرست اقدام قاطعی نمی شود؟!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به ورسک نرسیده بودیم که هوا ابری شد… و خیلی زود برف گرفت. فکر کردم؛ خفیف است و می شود رفت. حمید موافقت کرد. به راه مان ادامه دادیم. بعد از ورسک اما همین که تونل های ۳ گانه را رد کردیم، ابتدای گردنه گدوک گیر کردیم در بوران. یک آن دیدم ماشین نمی رود و دارد سر می خورد! عقل کردم و ماشین را هر جور بود هدایت کردم سمت شانه جاده. با آن وضع، یا ما به ماشینی می زدیم و یا ماشینی به ما!
شانه جاده اما بالطبع برف بیشتری داشت. حدود نیم متر! هوا هم داشت تاریک می شد… حمید گفت: پیاده شم، هل بدم؟ گفتم: با لاستیکای این لگن، بی فایده است… بدتر گیر می کنه توی برفا! گفت: سردم شده، یخ زدم! گفتم: منم! گفت: تو باز یه بافت تنته، من چی؟! گفت: داری چی کار می کنی؟ گفتم: زنگ می زنم امداد خودرو… گفت: اینجا که آنتن نداره! گفت: الان سگ میاد خفت مون می کنه! گفت: بدجور داره بهم فشار میاد! گفتم: تو برو اون پشت مشتا، منم می رم این پشت مشتا!
در ماشین را که باز کردم، سانتافه ای قیژ از کنارم رد شد و گل و لای را پاشید طرفم. مانده بودم چه فحشی بهش بدهم که در برف و مه جلوی جاده گم شد، اما هنوز صدای آهنگ ماشینش می آمد… «دلم گم شده، پیداش می کنم من…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
حدودا یک ساعت در آن کوران گیر کرده بودیم که عاقبت سر و کله این امداد خودروهای گذری پیدا شد. طرف گفت: ماشین رو از شانه جاده بیارم توی جاده، می شه ۴۰ هزار تومن، هر ۱۰ دقیقه که توی جاده بکشم تون ۲۰ هزار تومن دیگه می گیرم!
چاره چه بود؟! قبول کردیم. دو سه پیچ بعد، آردی یشمی ما که پشت یک نیسان آویزان بود، همین طور لک و لک داشت می رفت که حمید زد به شانه ام؛ اونجا رو نگاه؟… گفتم: همون سانتافه است! گفت: علامت بده، نیسان نگه داره ببینم…
پانوشت:
۱: بابابزرگم قبلا کبابی داشت. هنوز هم یک خط در میان به عادت بچگی ایشان را «باباکبابی» صدا می زنم.
۲: جاده های شمالی جنوبی چالوس (منتهی به شهر چالوس) و هراز (منتهی به شهر آمل) که تقربیا موازی هم اند، به واسطه جاده افقی یوش و بلده به یکدیگر وصل می شوند. از جاده بلده البته به شهر نور نیز جاده ای هست به غایت بکر و دیدنی که دقیقا بین چالوس و آمل در می آید.
۳: یکی از روزهای فتنه، یعنی روز ۱۳ آبان، حمید را در جمع آشوب گران دیدم. داشت شعار می داد؛ «سفارت روسیه، لانه جاسوسیه». تنها بودم. ایستادم گوشه ای به نظاره اش. شعارش غلیظ تر شد؛ «نه غزه، نه لبنان…». خواستم زنگ بزنم به موبایلش که دیدم آنتن ها را پرانده اند… آنتن ها را، دوستی ها را، خیلی چیزهای دیگر را. همین طور که نگاهم به حمید بود، یاد آن روزی افتادم که…

– حمید! آخرش نگفتی چرا ۴ تا از انگشت های دست راستت قطع شده؟!
– سال ۶۱ مادرم داشت با دستگاه، گوشت چرخ می کرد که یهو آژیر جنگ پخش شد. رفت چادر سر کنه، منو ببره زیرزمین که…
هنوز که هنوز است گاهی با خودم خلوت می کنم؛ آژیر جنگ خطرناک تر بود، یا آژیر فتنه؟! و صف من و حمید، کجا از هم جدا شد؟!… و کجا دوباره جوش خورد؟!
من همان حمیدم… حمید همان من است… در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
به نام خدا…
موضوعش در مورد چی هست؟؟!!
حداقل یه توضیح کوچیک میدادین، که ما تا متن کامل بیاد با هم بحث کنیم.
دانشگاهی و آقازاده ای و …
به به
پس تا صبح بیداریم.
سلام دلخون
مگه امتحان نداری؟ وای وای! بیا کمک من کن.
رسیدگی “م. ه” به امور واحد دانشگاه تخیلی…
خسته نباشی آقازاده فراری!
………………………
دلخون! درست کامنت بگذار لطفا… دیگه هیچ کامنتی از شما را ویرایش نمی کنم.
آخ جون شب عیدی طنز میچسبه!
وای بازم بحث حجاب! :))
نور به قبر پول های زبان بسته ببارد. آن گور دسته جمعی جیب مبارک چند نفر تومنی مرده برد؟
با اینکه ۴ سال پیش دانشگاه آزاد قبول شدم رشته ی خوب، توی تهران اما همین آدما بودن که باعث شدن دلم نیاد پولی که پدرم با اون همه زحمت به دست آورده بریزم به دانشگاهی که هنوزم نمی دونم صاحبش کی هست؟!!
تلوزیونمون تعجب کرده؛ دارم فوتبال میبینم! مامان هم با تعجب میگه داری فوتبال میبینی؟!
حالا ما طرفدار آبیها هستیم یا سفیدها؟ 😉
توی این کشور زورمون به هرکی برسه به خاندان نامه سرگشاده نمی رسه!
همینطوری و بی هیچ قصد و غرضی، یکدفعه جملات پایانی این متن در ذهنم تداعی شد…
http://www.ghadiany.ir/?p=2637
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۲۳:۴۳
تعداد افراد آنلاین: ۲۲ نفر
ماشالله…
داداش حسین بسیجی ها فــــــــــــدائی داری…
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=120704
سلام
همش هشت روز نبودم، ببین چه خبر بوده اینجا.
فوتبال، روزنامه، دانشگاه، شهید چمران، گشت ارشاد، پستی بلندی…
ماشاءالله هر کدومم هفت هشت وجبه… آخه از کجا شروع کنم؟
فعلا بریم اکسفورد تا ببینیم چی پیش میاد.
راستی یه عالم پیش امام حسین عزیزم دعا کردم همتون به زودی کربلایی بشین.
آبی!
…چرا که حکایت قصه بدحجابی، آمدیم و با غارتگران بیت المال برخورد کردیم و ایشان متاثر از برخورد قوه قضاییه، از اسلام و انقلاب اسلامی زده شده، به مخالفان ولی فقیه تبدیل شدند.
این یکی رو جون داداش خوب اومدی، تو شهر ما درسته وضع حجاب واقعا بدِ، ولی برخوردها آنقدر بدترِ، که کار به بستری شدن در بیمارستان میکشه، اینجوری که اینا دارن به قول شما کشکی کتره ای پیش میرن کی ممکنه به راه راست هدایت بشه، اونیکه ۱درصد احتمال تغییرش وجود داشته باشه کلا فکر کنم بی خیالِ حجاب بشه، حالا بی خیال شدن یک دردِ، فُحش دادَناشون به نظام یک دردِ دیگه.
اللهم عجل لولیک الفرج
یا سیدالشهدا؛
زیارت قبول!
قبل از سفر نگفته بودید مسافر کربلایید!
http://www.jahannews.com/vdcew78wvjh8xwi.b9bj.html
پاییز؛
جمله ای که به آن اشاره کردید، بیشتر طعنه بودها!
سیداحمد بزرگوار؛
گمونم گفته بودم.
در هر حال به یاد همه بچه های قطعه بودم. امیدوارم با عنایت ویژه اهل بیت زیارت خاص و با معرفت نصیب تمام آرزومندان بشه.
آر.پی.جی (گفت و شنود)
یکشنبه ۴ تیر
گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: یکی از مدعیان اصلاحات در مصاحبه با خبرگزاری ایلنا گفته است؛ اصلاح طلبان تلاش می کنند مشکلات جامعه را شناسایی کرده و برای رفع آن راه کار پیشنهاد بدهند.
گفت: مدعیان اصلاحات در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ مشکلات ایران را شناسایی و راه کارهای پیشنهادی خود را ارائه کردند!
گفتم: چطوری؟!
گفت: مگر ندیدی که از نظر آنها اولین مشکل کشور «اسلام» بود که در جریان آشوب ها آن را خط زدند! دوم، احترام به امام حسین(ع) بود که در عاشورا به آن حضرت اهانت کردند. سوم، مقابله با اسرائیل و آمریکا بود که اصلاح طلبان به نفع اسرائیل و آمریکا شعار دادند. چهارم، خط امام(ره) بود که تصویرامام(ره) را پاره کردند. پنجم، ایمان مردم بود که مسجد را آتش زدند. ششم، مخالفت با منافقین و سلطنت طلب ها و بهایی ها بود که اصلاح طلبان با آنها ائتلاف کردند و…
گفتم: در جلسه خواستگاری مادر داماد از مادر عروس پرسید؛ کبریت دارید داماد می خواهد سیگار بکشد. مادر عروس گفت مگر داماد سیگاری است؟! گفت نه، عرق خورده حالا هوس سیگار کرده. پرسید؛ یعنی عرق خور هم هست؟ گفت؛ آخه در قمار باخته بود و… پرسید؛ پس قمارباز هم هست؟ گفت؛ در زندان یاد گرفته؟ پرسید؛ یعنی زندانی هم بوده؟ گفت؛ آدم کشته بود… مادر عروس از جا بلند شد که برود. مادر داماد پرسید: میری کبریت بیاری؟ مادر عروس گفت؛ میرم آر پی جی بیارم بزنم توی مغز تو و پسرت!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صدا نمیاد ! (گفت و شنود)
دوشنبه ۵ تیر
گفت: یکی از مدعیان اصلاحات که جعل نظرسنجی و عذرخواهی از جاسوسان آمریکایی را در پرونده خود دارد، گفته است بعد از صدور فرمان مانور تجمل توسط رئیس دولت سازندگی، عده ای نوکیسه به ثروت اندوزی و رانت خواری های کلان روی آوردند.
گفتم: ولی ایشان و بقیه اصلاح طلبان که به رئیس دولت سازندگی انتقادهای شدید داشتند، از ۱۵ سال قبل تاکنون با همین اعضای دولت سازندگی ائتلاف کرده و جبهه واحدی تشکیل داده اند.
گفت: در انتخابات ریاست جمهوری ۷۶، مجلس ۷۹، ریاست جمهوری ۸۰ و ۸۴ و ۸۸ هم دست همه آنها از جمله همین آقا در یک کاسه بود.
گفتم: یکی از خان ها که متوجه شده بود نوکرش تخم مرغ های او را می دزدد، نوکر خود را صدا کرد و پرسید؛ چه کسی تخم مرغ ها را کش می رود؟ و نوکر وانمود کرد که چیزی نمی شنود. ارباب بعد از چندبار تکرار سرانجام برای اطمینان جای خودش را با نوکرش عوض کرد و از او خواست چیزی بگوید. نوکر گفت؛ کدام خان، شب ها به راهزنی رفته و قافله ها را لخت می کند؟ و ارباب که اوضاع را خیط دیده بود گفت؛ حق باتوست. اینجا اصلاً صدایی شنیده نمی شود!
چه ایده خوبی تو بند ۲ دادید. چه جالب
من منظورم غارتگران بیت المال نبود، چون مثال حجاب بیان شد، من حواسم فقط معطوف شد به این مسئله و گفتمانی که با یکی از دوستام سرِ این قضیه داشتیم.
میدونم منظور داداش حسین چی بود ولی خوب ما هم یه وقتایی میزنیم جاده خاکی دیگه!
شما به بزرگواری خودتون ببخشید.
وای! چقدر این روزها دلمان ضریح شش گوشه میخواست، بیشتر از اون نگاه بابا علی.
زیارت قبول باشه.
بی ربط:
رو هدر قطعه ۲۶ نوشته: اینجا قطعه ای از بهشت است، نه با قلم که با خون باید نوشت.
و بعدشم باید اضافه شه: اینجا مخاطبان هم باید خون دل بخورن تا یه مطلب نصفه، کامل شود.
“واحدهای نامرئی برای تیغیدن مردم در ایام فتنه، واحدهای مرئی برای تیغ زدن مردم، مابقی ایام سال.” 🙂
آدم وقتی یه کار مهم و وقتگیر داره بیشتر علاقه مند میشه بیاد اینجا!
شما نکته های طنازانه بنویسید و ما هم حرص می خوریم از دست قوه قضاییه و درشتی هم بار انگلیس می کنیم!
«نیست، اینقدر تیغیده، بود چقدر می تیغید؟!»
🙂
«دانشگاه آزاد واحد آکسفورد وجود خارجی دارد، آنچه فی الواقع وجود خارجی ندارد، عدالت اسلامی واحد آقازاده هاست!»
باید این جمله قاب کنیم و به عنوان هدیه هفته ق. ق بفرستیم برای آقا صادق گل!
نکته بسی جالب دریافت حقوق و حق ماموریت ماهیانه ۱۴ میلیونی در این مدت است؛ برای دانشگاهی که اصلا نیست…
اینجاست که آدم احساس میکنه بعضی به ظاهر مسلمونا از قوم بنی اسرائیل بدترن!
آخیـــــــــــــــــــش!
دلمان خنک شد!
🙂
به به! آندرو پیرلو… عجب اعتماد به نفسی داشت خدایی!
حالا باید شکلک دربیاره گلر انگلیس…
چقدر قشنگ پنالتی زد این “پیرلو”؛
فکر کردم توپش میره بیرون!!! ولی خیلی تمیز چرخید و رفت تو دروازه!
تبریک میگم!
به طرز زیبایی انگلیس ضایع شد. بدجوووور!
تبریکات!
پنالتی پیرلو محشر بود. حرف نداشت. اصلا فکر نمی کردم بره تو دروازه!
شماره “شش” آه داشت و افسوس و…
“گل زدن به انگلیس، مرده زنده نمی کند، اما لاکردار عجیب می چسبد.”
بسم الله الرّحمن الرّحیم
سلام
می خوانمتان و دعاگویتان هستم. دوست دارم خوانده شوم، هرچند بیش تر آرزو می نماید.
و من الله التوفیق
۲۶ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…
آفتاب گردان؛
مطالب خواندنی و خوبی دارید!
**یا قاضی الحاجات**
دانشگاه نامرئی آکسفورد و حقوق ۱۴ میلیونی، اشک دیده من و خون دل شماست!
۲۵۱* حضرت امام سجاد علیه السلام:
شگفتا! شگفتا! از کسی که برای دنیای فانی کار میکند و سرای جاودانی را ترک میکند.
اگر کسی در سمت راست تو ایستاد و به تو ناسزا گفت؛ آنگاه به سمت چپ تو آمد و عذرخواهی نمود، عذرخواهی او را بپذیر…
(بحارالانوار/۷۰/۱۲۷)
(تحفالعقول/ ص۲۷۹)
________
ولادت با سعادت سیدالساجدین امام علی بن الحسین علیه السلام مبارک…
کاش ما هم کبوترت بودیم
آستان بوس محضرت بودیم
کاش با بال های خاکی مان
لااقل سایه گسترت بودیم
کاش ما هم به درد می خوردیم
فرش قبر مطهرت بودیم
خیلی با حالی داداش حسین. طنز که مینویسی رو دست نداری.
تو این متن گرفتار بند هفت شدم. نمی دانم درست میفهمم یا نه؟
۱-اصولا آقازاده را برای پسرها بکار میبرند، و دقیقاً عقد خواهر خواندگی درست بکار برده شده است.
۲-در مورد مصر و ایران، خوب مبارک مال مصر است پس میمون را درست فهمیدم. نه؟
۳-این متن یک تضاد با متن گًل ریزان داشت، که فکر کنم مربوط به نامرئی بودن قضایا باشد.
اعصابم بهم میریزه وقتی این دست از مطالب رو میخونم. از اینکه یه عده فکر میکنند این مملکت ارث باباشونه …
از اینکه پس کی جیب این آقایون پر میشه؟!
بی ربط:
آقا! امروز میلاد توست؛ میلاد ششمین قافله معصوم، چهارمین اشراق امامت، اولین زینت نماز…
سجاده سجاد، پر می شود از بوی خلسه روزهایی دیگر… تو دم به دم بر آسمان دعا، ستاره می پاشی، ماه مهربان.
می گویم آقا! یادم می دهی «بسم اللّه» را چطور بگویم که شانه هایم از برکات حرف اولش بلرزند؟ یادم می دهی صحیفه کدام درخت طور عاشقی است؟
امروز میلاد ققنوس هاست در آتش عشق تو.
می دانم تو آمده ای تا بفهمم خورشید چقدر کوچک است! آمده ای تا شهاب های ثاقب ذکر بر جان دیو و شیاطین بنشیند.
آمده ای که تقدیر ملکوتی دست هایت بر سر غریبه های غمگین بنشیند.
امام صبور گریه ها و رکوع ها، امام مهربان سجده ها و سلوک ها، سجاده ها دارند یاس می پاشند و گل محمدی؛ به برکت این که تقدیسشان خواهی کرد.
حالا که می آیی، بگو در عبای تو چندین هزار پروانه لانه دارند؟
بگو پرستوها از کدام اشاره سر انگشت تو به خورشید می روند؟
امروز می خواهم جواب همه سؤال های چشم هایم را از دست های تو بگیرم.
میلاد امام سجاد بر اهالی قطعه ۲۶ مبارک
http://www.pic.iran-forum.ir/images/ibmbjscboq13jsxdto1j.jpg
ای مقصد و مقصود و مطلوب و آرزوی من!
قسم به عزتت که من کسی که گناهانم را ببخشد؛ غیر تو نمی شناسم
و آنکه در هم شکستگی های امورم را جبران کند؛ جز تو نمی بینم
پس اگرم تو از در برانی؛ دیگر به که رو آورم؟
و اگرم تو رد کنی؛ به که پناه برم؟
پس آه از تاسف و حسرت خجلت و افتضاح من
و وای از اندوه و غم مصائب و کردار زشت من!
خدایا! سایه ابر رحمتت را بر سر گناهان سوزان من بیانداز
و باران لطف و محبتت را بر عیوب و پلیدی های اعمالم بباران!
خدایا! آیا بنده گریخته به جایی جز به درگاه مولایش رجوع تواند کرد؟
خدایا! اگر پشیمانی از گناه توبه است؛ قسم به عزتت که من از پشیمانانم
و اگر استغفار و طلب آمرزش کردن، موجب محو گناه است
به لطفت من از آمرزش طلبانم
خدایا قسم به قدرتت بر من که توبه ام بپذیر
و به حِلمت بر عصیانم که از من در گذر
و به علمت به احوالم که با من به رِفق و محبت نظر فرما!
ای خدا! اگر گناه از من زشت است، عفو از تو زیباست…
«از مناجات تائبین امام سجاد علیه السلام»
چرا عوض بدل شد عکسهای متون؟
هرچند که عشق است گل پیرلو را
http://miladps3.persiangig.com/pirlo.gif
اداره کردن دانشگاه نامرئی مثل واحد آکسفورد، گاو نر می خواهد و کوسه ی کُهن.
چی فر کردی شما داداش حسین؟!
میلاد؛
ممنون بابت لینکی که گذاشتی.
چقدر جالب!
میلاد؛
لینک باحالی بود. به گمانم از چیپ زیدان چیزی کم نداشت.
بمناسبت سالروز ۶ تیر ۱۳۶۰، دست خدا بر سر ماست خامنهای رهبر ماست
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910405001150
با اجازه مبصر محترم قطعه!
آرام آرام عجلو بالصلاة
سلام.
دلمون برای جناب دامت برکاته تنگ شده بود!
چه خوب که یادی ازش کردید!
سلام!
هر چند ما خودمان زخم خورده جریان انحرافی هستیم، اما این یکی را یواشکی می نویسم: اگر «م. ه» آقازاده فتنه نبود و اصحاب انحراف بود؛ آیا با «م. فلان خسروی» مرتبطش نمی کردند و باز هم قسر درمی رفت؟ نه دیگه… خداوکیلی گفتم!
حرف دل مرا زدی. خدا شاهده قبل از اینکه به این جمله برسم با خودم میگفتم که چطور است که تا در مملکت، یک هپلی هپویی اتفاق میافتد، اگر مربوط به دولت باشد سریع در بوق و کرنا میکنند، سریع پای جریان انحرافی، محمود احمدی نژاد، وزرا، استیضاح، دادگاه و … فلان و بهمان!
اما چطور است که آقازاده های آقای دامت برکاته اگر جیب ملت را هم جر بدهند نه صدایی از مجلس بلند میشود نه صدایی از قوه قضا؟!
والله که من بد جور توش موندم.
بعضی اوقات که با خودم فکر میکنم میگم شاید این جریان انحرافی هم کار اصلاحات باشه تا دهن احمدی نژاد سوم تیر سرویس کنه.
نمممممممممیییییدونم…
میخواهیم “قلبمان” را بدهیم…
لینک فوق العادهای بود. خیلی ممنون.
لعنت به دشمناش…
بنویسید “م. ه” بخوانید…
کلمات خجالت می کشند برای خوانده شدن…
پیرمرد بزرگوار؛
بسیار ممنونم بابت لینک.
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت
سـر خُمِّ می سلامت، شکــند اگـر ســبویی
خواندن این متن ها و یادآوری خاطراتش، خالی از لطف نیست!
http://www.ghadiany.ir/?p=7768
http://www.ghadiany.ir/?p=7753
http://www.ghadiany.ir/?p=7781
“بر خامنه ای، رهبر خوبان، صلوات”
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم…
مینی ماینر ! (گفت و شنود)
گفت: سوریه با سرنگون کردن جت جنگنده ترکیه به رجزخوانی ها و حمایت های اردوغان از تروریست ها پاسخ محکمی داد.
گفتم: اردوغان ابتدا اعلام کرد که این هواپیما در آسمان ترکیه در حال پرواز بوده ولی وقتی متوجه شد با این ادعا، انتظار آن است که به سوریه حمله کند و توان آن را ندارد، اعلام کرد در فضای بین المللی پرواز می کرده! اما یخ این ادعا هم نگرفت و حالا به ناتو شکایت کرده.
گفت: عربستان و قطر را بگو که قبل از این ماجرا چقدر علیه سوریه رجز می خواندند و حالا انگار خاک مرگ به دهانشان پاشیده اند.
گفتم: چه عرض کنم؟! دو تا کامیون با هم تصادف کرده بودند، یک «مینی ماینر» دو کیلومتر آن طرف تر، از وحشت روغن و بنزین قاطی کرده بود و مثل بید می لرزید!
مبصر بزرگوار! ممنون بابت لینک ها. چقدر اینجا ما خاطره داریم.
پارسال مثل امشبی در قطعه امتحان داشتیم و دست آخر هم همگی اخراج شدیم…
http://www.ghadiany.ir/?p=7741
سلاله،
ممنون بابت لینک. عالی بود واقعا. چقدر خاطرات زنده شد.
دلم درد گرفت از بس خندیدم. 🙂
یادش بخیر یه زمانی چقدر ما فونت درشت می دیدیم!
هععععیییییی!
والا!
سلام؛
فردا عازم مشهد هستم.
انشاء لله نایب الزیاره تان باشم.
با «فونت درشت» کیش شدیم با «سکوتت» مات…!
“یک وقت در جامعه گوشت و میوه نیست، من و شما هم نمى خوریم؛ یک وقت در جامعه امکانات رفاهى نیست، من و شما هم استفاده نمى کنیم؛ یک وقت ایام عید که مى شود، فرزندان من و شما هم لباس نو بر تن نمى کنند. در این حالت کسى احساس سرشکستگى نمى کند – البلیة اذا عمت طابت – اما وقتى همه چیز هست، وقتى کسانى در جامعه با استفاده از فرصتهاى نامشروع توانسته اند براى خودشان آلاف و الوف و زندگیهاى تجمّلى فراهم کنند، وقتى طبقاتى در جامعه هستند که برایشان پول خرج کردن هیچ اهمیتى ندارد، جمع کثیرى از مردم که در بین آنها رزمندگان و عناصر نظامى و کارمندان دولت و معلمان و روستاییان و مردم مناطق محروم و دور و مناطق جنوب هستند، نتوانند نان و پنیر بچه هایشان را فراهم کنند، کدام شکستن شخصیّت و شرف انسانى از این بالاتر است؟! شما مى خواهید جواب چه کسى را بدهید؟ شما مى خواهید دل چه کسى را خوش کنید؟ شما مى خواهید چه کسى از شما راضى باشد؟”
{بخشی از بیانات حضرت آقا در سال های گذشته، در جمع مسئولین}
واقعا مسئولین مربوطه، چرا به روی مبارکشان نمی آورند این موضوع را؟!
۲۵۲* حضرت امام صادق علیه السلام:
ابلیس ملعون می گوید: در مورد بنی آدم، هرچه مرا خسته و ناتوان کند؛ یکى از این سه چیز مرا نسبت به آدمیزاد ناتوان نمی کند (یعنى در مورد فریب آنان موفق می شوم):
به دست آوردن مال از راه غیر حلال،
جلوگیرى کردن او از پرداخت واجب مالى،
یا مصرف کردن آن در راه ناروا و حرام.
(خصال صدوق، ص ۱۳۲)
۲۵ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…
دسته جمعی بریم دانشگاه آزاد واحد آکسفورد!
از دخترک تو مترو با کنجکاوی پرسیدم: روزی چقدر در میاری؟ می ارزه از صبح تا دیروقت اینجایی؟
جواب داد خیلی خسته میشم اما درآمدش برا من که کار پیدا نکردم خوبه.
گفتم: خوب چرا جای بهتر نمی ری و بحث به درازا و محیط های نامطمئن برای کار کشید؛ رسید به اونجا که گفت برای خرج دانشگاه مجبورم. زیادم نمی تونم واحد بردارم چون وقتم اینجا تلف میشه خونشون کرج بود. با ماسک صورتشو پوشونده بود!
می گفت نامردا خیلی وقتا هم لج می کنن میندازن دوباره باید پول بدم!
بعضی ها گیریم این دنیا از دست ق.ق در رفتن و یا اصلا ق. ق کاری باهاشون نداشت!!
اون دنیا باید جواب خیلی چیزارو بدن حق الناس به گردنشونه.
چقدر جالب بود لینکا ما که اون موقع اینجا نبودیم 🙁
۱«نیست، اینقدر تیغیده، بود چقدر می تیغید؟!»
۲«نیست، اینقدر تیغیده، بود چقدر می تیغید؟!»
۳«نیست، اینقدر تیغیده، بود چقدر می تیغید؟!»
۴«نیست، اینقدر تیغیده، بود چقدر می تیغید؟!»
۵«نیست، اینقدر تیغیده، بود چقدر می تیغید؟!»
**یا ارحم الراحمین**
به روزیم…
و الا رسیدگی به بی عدالتی و دزدی که حضرت علی هم بلد بود!
جمله جالبی نبود…
گرامی باد یاد و خاطره شهید مظلوم بهشتی و یارانش!
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
ممنون از ترگل شیعه بابت عکس تاثیر گذارش.
بی ربط:
شب های بلند بی عبادت چه کنم؟
قلبم به گناه کرده عادت چه کنم؟
مردم همه گویند خدا می بخشد
گیرم که ببخشد ز خجالت چه کنم!!
خدایا! آنان که به من بدی کردند مرا هوشیار کردند، آنان که از من انتقاد کردند به من راه و رسم زندگی آموختند، آنان که به من بی اعتنایی کردند به من صبر و تحمل آموختند، آنان که به من خوبی کردند به من مهر و وفا آموختند. پس خدایا! به همه اینان که باعث تعالی دنیا و آخرت من شدند، خیر و نیکی برسان….
شهید دکتر مصطفی چمران
«نیست، اینقدر تیغیده. بود چقدر میتیغید؟» اون یکیم ایشاا… حفظ میکنیم!
.
.
.
مثل اینکه شما افتخار ندادید به ما ضعفا!!
*پیشنهاد*
لطفا ستون یمین به روز شود.
جناب ناشناس؛
نقدتان وارد است. متن را اگر نگاه کنید، متوجه اصلاح خواهید شد. در ضمن دوست دیگری هم در یک کامنت خصوصی، نقد دیگری کرده بود که آنهم خیلی زود درست شد. با سپاس از تذکر منطقی و به جای دوستان.
آقای قدیانی؛
برام جالبه که چه طور بعضی ها تونستن شما رو لینک کنند؟!
دگر بار مرور کنیم خاطره مجروح نازنین بیمارستان بهارلوی تهران را! آنجا که «حافظ ۷» روی تخت بود و تلویزیون داشت شعار مردم را پخش می کرد که «آمریکا در چه فکریه؟ ایران پر از بهشتیه!»… این هم یکی دیگر از آن نمودهای ناب حکمت بی مثال «آقا»ست که ناراحت، شاید عصبانی شدند از این شعار اشتباه! شاید که نه، حتما «آقا» این روزها را می دیدند. این روزهای جهنمی احزاب بی بهشتی! این روزهای منم منم که هیچ منی، بهشتی نمی شود برای «آقا».
یادش به خیر، آن روزها! روزنامه های آمریکا مسرور از شهادت بهشتی، با تیتر درشت و چند ستونه، نوشتند: «بولدوزر آیت الله خمینی، از کار افتاد!»… اما عجبا از تلخ و شیرین روزگار، که بولدوزر آیت الله خامنه ای، تازه کارش گرفته!!… قصه این استعاره ها چیست؟! بولدوزر آیت الله خامنه ای کیست؟! قصه این است که اگر «بهشتی خمینی» داخل مرزهای جمهوری اسلامی، عصبانی می کرد آمریکا را، اما «بهشتی خامنه ای»، بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی، و در مساحتی به بزرگی «بیداری اسلامی» عصبانی می کند اسرائیل را. از خوش روزگار، «بهشتی خامنه ای» هم اهل تحزب است و نام حزبش، «حزب الله». اگر روزگاری، خمینی در آرزوی تشکیل هسته های مقاومت در ابعاد جهانی بود، و بدین سان «این عمار» می گفت، لیکن خامنه ای، گاهی که «این عمار» می گوید، فقط و فقط مصرف داخلی دارد. در زمانه ای که مرزهای جغرافیایی، کارکرد خود را از دست داده اند و شناسنامه ها، بیش از ملیت، آئین و زمین آدم ها، بیانگر هویت ، دین و ضمیر آدم هاست، اقتدار حکیمانه امام خامنه ای، تنه به مظلومیتش می زند و بهشتی اش، در خط مقدم جنگ با ابلیس، محبوب ترین فرد جهان عرب شده است.
«بهشتی خامنه ای»، «بهشتی ما» هم هست. اگر «بهشتی خمینی»، ملتی بود برای ملت ایران، اما «بهشتی خامنه ای»، امتی است برای امت اسلام…
قطعه ۲۶/ بریده ای از متن “اما «بهشتی زمان» کیست؟!”
لبیک یا حسین;
اینکه حضرت آقا با دست راستشون دست دادن واقعا زیبا بود.
اینم دیدنیه
هرچند قلبمو به درد میاره
http://www.jahannews.com/vdcbsgb5grhbfap.uiur.html
یه مشکلی دارم برام دعا کنید…
دیگه نمیخواد نگران این قضایا باشید. خیالتون راحت! سران سه قوه بر اجرای کامل و بدون رودربایسی عدالت تاکید کردند!!
جالب اینجاست که همونطور که شما گفتید؛ فقط هم در رسیدگی به فساد بانکی جدی هستند. فتنه متنه فراموش شده!!
تصویرهایی که نگذاشتند منتشر شود
http://rajanews.com/detail.asp?id=130206
نقش روزه در حل مشکلات
http://rajanews.com/detail.asp?id=130203
وضعیت حجاب در دانشگاه سوره از خیابان ولیعصر هم بدتر است
http://rajanews.com/detail.asp?id=130169
التماستان میکنم بهشت ما را خراب نکنید
http://rajanews.com/detail.asp?id=130218
۲۵۳* حضرت امام صادق علیه السلام:
یکى از سخت ترین واجبات بر بندگان خدا، یاد کردن زیاد خدا است. سپس فرموند: مقصودم ذکر «سبحان الله و الحمدالله و لا اله الا الله و الله اکبر» نیست؛ گرچه آن هم یاد خداست، ولى منظورم این است که در برخورد با آنچه که خدا حلال یا حرام کرده؛ خدا را یاد کند، اگر اطاعت خدا بود به آن عمل کند و اگر معصیت الهى بود آن را رها کند…
(اصول کافی، ج۲، ص۸۰)
۲۴ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…
خبر شهادت آیتالله بهشتی چگونه به رهبر انقلاب رسید؟
http://farsi.khamenei.ir/memory-content?id=4888
نشستن در جلسهای که به آقای بهشتی توهین میشود، حرام است.
http://farsi.khamenei.ir/others-memory?id=9657
چند سکانس از یک ترور
http://farsi.khamenei.ir/others-report?id=20088
یاد شهید بهشتی و یارانش گرامی.
اینهم تقدیم به همگی خصوصا سید احمد عزیز “البته وقتی از دست ما عصبانی میشود خیلی با حال تر می شود”
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/20083/13600417_639.wmv
……………..
در حکمت خدا مانده ام، با اینکه اصلا از این دانشگاه دل خوشی نداشته و ندارم، اما در این واحد آموزشی هم درس خوانده ام، و هم کار!
می گم! جریان چیه؟ توی یه ادراه اگه از تنخواه ۲۰۰ هزار تومانی یه هزار تومانی کم بیاد اون کارمند رو بیچاره می کنن و آبروش رو می برن بعدش هم چندتا برچسب بهش می زنن و اخراجش می کنن اما توی این مملکت آقایون و آقازاده هاشون علناً بیت المال رو به تاراج می برن بعدش هم با کمال پروویی توی جلسات تشخیص مصلحت نظام شرکت می کنن و دختر پسراشون و عروس و دامادهاشون پست و مقام می گیرن!! به هیچ جای این مملکت هم بر نمی خوره!
یعنی من دانشگاه آزاد نرم؟؟
از بچه های دل پاک قطعه التماس دعای کنکورری داریم …
گر چه کم کاری کردم خودش زیادش کنه!
بازم مثل همیشه معرکه ای داش حسین؛
الهی دردو بلات بخوره تو سر شیخ بیسواد!
« هو الشاهد »
اینجا ایرانِ قرن ۲۱ است!!!
اینجا صدای آهنگهای پاپ لس آنجلسی و غرب زده آن قدر بلند است که فریادهای «حاج مهدی باکری» به گوش نمی رسد!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا همه «حاج ابراهیم همت» را با اتوبان همت می شناسند!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا بر دیوارهای شهر روی عکس شهید، پوستر تبلیغاتی می چسبانند!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا نام شهید را برای اینکه بچه ها خشونت طلب و جنگ طلب بار نیایند از کوچه ها برداشته و نام نگین و جاوید می گذارند!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا ستارگان درخشان هالیوود آنقدر زیاد شده اند که دیگر کسی ستارگان پرفروغ کربلای ایران را نمی بیند!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا دیگر شهدا زنده نیستند و در پیچ و خم های عصر ارتباطات، به خاک سپرده شده اند!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا دیگر کسی نمی خواهد گمنام بماند، همه به دنبال کسب نام هستند!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا جانبازان موجی را از اجتماع دور نگه می دارند تا آسیبی به افکار عمومی نرسانند!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا خرمشهر دیگر خونین شهر نیست، خرمشهر دیگر ۳۶ میلیون جمعیت ندارد!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا کسی نمی داند، مهدی باکری در وصیت نامه خود از خدا خواسته بود جسدش برنگردد و تکه ای از زمین را اشغال نکند!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا دشمن در خانه های ماست، دیگر کسی حاضر به نبرد با دشمن نیست!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا کسی نمی خواهد با صدای الله اکبر، لرزه بر تن دشمن بیاندازد!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا در پناه میز هستیم، دیگر کسی پشت خاکریز پناه نمی گیرد!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا جانباز شیمیایی، به خاطر نداشتن پول، در بیمارستان پذیرش نمی شود و شهد شهادت می نوشد!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا کسی نمی داند، شب عملیات خیبر حاج مهدی باکری، برادرش حمید باکری را جاگذاشت و رفت!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا کسی نمی داند، مهدی زین الدین، رتبه چهار کنکور سراسری را داشت!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا کسی نمی داند، تکه های پیکر شهیدی را درون گونی برای خانواده اش فرستاده بودند!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا روسری ها هر روز کوچکتر می شود و مانتو ها هر روز کوتاهتر و تنگتر!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا دخترها پسر شده اند، پسرها دختر شده اند، مردان بی غیرت شده اند، زنان بی حجاب شده اند!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا دیگر کسی، احترامی برای چفیه شهدا قایل نیست!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا دعای عهد را فراموش کرده ایم، زمان ندبه و سمات را گم کرده ایم!!!
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
اینجا برای زیبا سازی شهرها، میلیونها هزینه می شود
اینجا ایران قرن ۲۱ است!!!
مرضیه؛
اینم میگفتی که با عروس، داماد، فامیل دور و نزدیک همگی دسته جمعی، پیکنیک میرن نیویورک!
بی ربط:
این تربت حسین است که بر کعبه برتری یافته…
این تربت حسین است که هزاران سال پیش از آفرینش کعبه، آفریده شده…
این تربت حسین است که وجودش با نور وجودی ارباب، موجود گشته؛ پیش از آفرینش هر موجودی…
این تربت حسین است که چشمه ای خواهد شد از چشمه های بهشت…
زمین به سختی می لرزد و کوه ها در هم می شکنند.
این قیامت است که برپا شده و زمین از هم می پاشد.
در این میان، سرزمین عشق و جنون، خاک کربلا، بالا می رود تا باغی از باغ های جنت الاعلاء گردد.
آه، خدای من!
چقدر رویایی است که زائر حسین باشی در بهشت…
این پاداش کدامین عمل است که خداوند به ما عطا کرده؟!
این تربت حسین است که سجده بر آن، حجاب های هفتگانه را می درد و نوری از محل سجده تا هفت لایه از زمین را روشن می کند.
خاک کوی حسین شفاست.
تربت ارباب را کنارم گذاشته ام …
روزهای سختی که می شود، نگاهی به این تربت مقدس که می اندازم، غم خود را فراموش می کنم.
نمی دانم گیرایی این خاک در چیست.
با نظاره بر این تربت، دلم آرام می گیرد هنگامی که از دوری کربلا در وجودم غمی نهفته می شود.
حمل این تربت پاک، در مصونیت از خطر و بلا موثر است.
دلم می لرزد!
به روی این تربت بود که دخترکان از گوش هایشان خون جاری بود و پاهایشان آبله زد.
چه کسی دلش می آید تربت آقایش را کنار مال دنیا بگذارد، اگرچه بنابر روایات، باعث رونق کار و تجارت می گردد، لیکن دیدگاه من این است که حسین برای قلب و روح و جان است و لاغیر…
این تربت حسین است که با آن کام کودکان را برمی دارند.
نمی دانم آن روزی که فرزندی از حسین در کربلا متولد گشت ارباب کامش را با تربت برداشت یا نه…
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، چند سال پیش پوتین رئیس جمهور وقت روسیه برای نخستین بار در طول ۳۰ سال انقلاب به ایران سفر کرد. کسانی که وی را میشناسند میدانند که وی فردی بسیار چارچوبمند و منضبط بر اصول دیپلماسی است اما با این حال چند بار پرسیده بود که دیدار با رهبر جمهوری اسلامی آیا انجام میشود یا نه؟
در این دیدار رهبری به نکاتی از تاریخ شوروی و قبل از آن اشاره میکنند که برای رئیس جمهور روسیه وقت بوده است، پس از دیدار مسئولین دستگاه دیپلماسی میگفتند رفتار وی تغییر کرده بود؛ طوریکه شخصا و نه از طریق وزیر خارجه خود به وزیر خارجه وقت کشورمان گفته بود که شما حتما سفری به روسیه داشته باشید تا با هم گفتگو کنیم.
وی که شخص لائیکی به شما میآید، پس از دیدار با رهبر انقلاب میگوید: با عنایت به مطالعاتی که من درباره مسیح داشتهام، در ملاقات با رهبر ایران، تمام ویژگیهای نوشته شده برای مسیح را در آیت الله خامنهای دیدم و برایم متجلی شد.
پوتین با اشاره به درایت و تیزبینیهای حضرت آقا میگوید: حکیم بزرگی در ایران نشسته است.
رئیس مجلس روسیه نیز بعد از دیدار با مقام معظم رهبری میگوید: انگار رهبر شما در خیابانهای مسکو راه رفته و با همه چیز از نزدیک آشناست! ایشان اوضاع ما را خوب شناختهاند.
http://up.vatandownload.com/images/gz69cpvwlf0kcb8n18h8.jpg
http://images.persianblog.ir/514163_LO9Tqpz2.jpg
http://snn.ir/graphic/poster/snn/sed-hasan-3-f.jpg
دوستان محترم؛
ستون یمین به روز شد.
۲۳ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…
عاشق (گفت و شنود)
گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: فیش دو حواله بانکی جداگانه از سوی دفتر ربع پهلوی برای نیک آهنگ کوثر کاریکاتوریست فراری و اسماعیل نوری علاء، لو رفته و کپی آن در میان برخی از گروه های اپوزیسیون دست به دست می چرخد.
گفت: پس بگو که چرا نیک آهنگ کوثر با رضا ربع پهلوی مصاحبه و از او تجلیل کرده بود و اسماعیل نوری علاء هم طی مقاله ای در گویا نیوز- معروف به سیا نیوز- نوشته بود رضا ربع پهلوی هم می تواند جمهوری خواه باشد!
گفتم: یکی از خان ها به نوکرش گفت؛ چند روزیه که افسرده و غمگینی، علت چیه؟ نوکر گفت؛ قربان عاشق شده ام! خان گفت؛ اینکه چیزی نیست حالا بگو عاشق چه کسی شده ای؟ و نوکر جواب داد؛ قربان خاک پای شما بشم! نوکر را چه به اظهارنظر! عاشق هر کس که شما بفرمائید!
شمارش معکوس نکنید دیگه! از گذر عمر دلمون میگیره.
مجددا… آخیـــــــــــــــــــــــــش!
🙂
امشب هم آلمان حذف بشه، چی می شه… اسپانیا و ایتالیا یعنی بهترین فینال ممکن/ فینال محبوب داداش حسین…
ایتالیا قهرمان می شه… شرط می بندم!
البته اگه شرط بندی سرِ فونت درشت باشه…!!
امیدوارم ایتالیا قهرمان شه. چون واقعا لیاقتشه.
بی ربط:
دلم به “مستحبی” خوش است که جوابش ”واجب” است: السلام علیک یا بقیه الله
نمیدونم داداش حواسش به دوگانه ی میمون و مبارک بوده یا فقط از جهت مترادف معنایی به کاربرده؟ ولی خداییش عجب چیزی شده! واقعا میمون صفت اند و میمون شکل!
اگر اینقدر به پایداریهای مظلوم گیر ندی، خیلی دوست داریم داداش! از فتنه بگو و انحراف مخصوصا همون فتنه و بعد انحراف… بقیه خودی اند عزیز!
واقعا خوش قلمی عزیز!
بی ربط:
شنیده ام که قرار است جمعه برگردی!
کدام جمعه؟! نمی شد اشاره می کردی؟
سلام
امشب قراره تیمتون رو له کنییییییییم.
هوورررراااااااااااااا.
ویوا آلمان.
یاه یاه یاه…
اینم دومیش!
ماشالله… ماشالله…
🙂
سلام
امروز وقتی اون آبا رو با جاروی اون آقای رفتگره میریختین اینور، خیلی عصبانی شدم و زیر لب غرغر کردم… آفای قدیانی! من شما رو میشناختم چون گه گداری به وبلاگتون سر میزدم و اینکه قبر بابابزرگ منم شسته بودین، ازتون تشکر میکنم ولی ازتون انتظار اینکارو نداشتم… حتی اون خانوم محترمی هم که پیشتون واستاده بود، نگفت که آقا بذار خودش همین جا خشک میشه؛ فقط چون آب قبر شهید بود چیزی نگفتم!!!
البته شاید من دارم بی جا حرف میزنم ولی خوب یه نوه باید هوای بابابزرگش و همسایه هاشو داشته باشه…
دفعه دیگه اگه زحمت کشیدین و شستین، سعی کنید اون آبا رو بریزید پای اون گلی که بالای قبره…
شما فرزنذ شهیدین منم هم فرزندش وهم نوه شهیدم… به حق دل پاکتون؛ پدرتون و قلم نافذتون برام دعا کنید که زودتر شهدا……
ببخشید اگه…
حالا خیلی دلم میخواد قیافه این مرکل رو ببینم…
بسم الله الرحمن الرحیم
برادر طراح سلام علیکم،
ضمن عرض خسته نباشید به شما اعلام می داریم نسخه آزمایشی اولین رسانه ی سه زبانه صوتی در فضای مجازی با نام صدای بیداری به ثبت رسید لذا از شما درخواست داریم ضمن بازدید از سایت و ارائه نظرات سازنده تان خواهشمند است با قرار دادن یکی از دو پوستر زیر در سایت خود از ما حمایت نمایید.
متشکرم. یا علی . التماس دعا
لینک عکس اول :
http://www.wakingvoice.com/wp-content/uploads/2012/06/waking-voice-1.jpg
لینک عکس دوم :
http://www.wakingvoice.com/wp-content/uploads/2012/06/Poster2-011.jpg
رسانه ای برای آنان که رسانه ندارند
اولین رسانه صوتی سه زبانه در فضای مجازی
صدای بیداری
Wakingvoice.com
Wakingvoice.com@chmail.com
آخیـــــــــــــــــــــــــــــــــــش!
🙂
خانم طالبی؛
اون خانم محترم، همسر داداش حسین بود و شستن قبور شهدای همسایه بابااکبر معمولا کار همیشگی داداش حسین در قطعه ۲۶ است. اون آبها رو هم داداش حسین، هدایت کردند طرف درختچه کوچکی که پایین تر از مزار پدرشان است. گذشته از همه این حرفها، خدا پدر و پدربزرگ تان را با سیدالشهدا محشور کند. التماس دعای فراوان…
احسنت ………….
چه متنی……….
۲۲ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…
سلام
گر چه دیگه برام مهم نیست اسپانیا قهرمان بشه یا ایتالیا ولی هر وقت بازی ایتالیا رو میبینم یاد زیدان میفتم که ممکن بود قهرمانانه تر از اون با فوتبال خداحافظی کنه!
سیداحمد! شما هم دیگه بد انصافی نکنید. درسته فوتبال صد در صد سیاسیه، ولی کسی که قشنگ بازی میکنه، قشنگ بازی میکنه!!!
م. شبرو!
مگر من گفتم کسی که قشنگ بازی می کنه، قشنگ بازی نمی کنه؟!!!
گزافه گویی نکرده م اگر بگم با این طنز نخندیدم! نه فقط من، فکر کنم همه ی برو بچه های دانشگاه آزادی!!!
طنز خوبی بود، موضوع فاجعه است. واقعاً شرم آوره.
سید احمد!
آخه آلمانی ها هم تا دم آخر جون کندند!! نه؟ یا رونالدو، که تا آخرین پنالتی داشت دعا می کرد!!
ولی شما انگار چندان توجه نکردید!!!
سلام
استاد! آقا! داداش!
حداقل یه چیزی بنویس، دلمون خوش باشه نظرامونو میخونی!!
دلمون تنگ شده واسه فونت درشت!!!