پَستی و بلندی های یک پُست

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ عکس: علی اکبر بهشتی

کم و بیش، بی ارتباط با مصادیق، دغدغه هایی از این دست، زیاد شده این روزها: – چرا به واسطه فقدان حزب، رای به رئیس جمهوری می دهیم که دقیقا نمی شناسیمش، شناختی از کابینه اش نداریم، و برای ما در حکم هندوانه دربسته است؟ – چرا در انتخاب میان نامزدها، سبک سنگین کردن برنامه ها که بسی مهمتر می نماید، محلی از اعراب ندارد؟ – و خیلی چون و چراهای دیگر… به واسطه همین مسائل، چندی پیش متن «انتخابات، ابتلائات، امتحانات» را نوشتم و شماری از این دغدغه ها را به تفصیل برشمردم. پیش و پس از من نیز در روزنامه ها دامن زده شد به این بحث. ناظر به همه این مباحث، اهل فن به ۲ نکته مشترک رسیده اند که به نظر می رسد در درازمدت، دنبال عملی کردن آنند؛ یکی پارلمانی اداره کردن امور اجرایی کشور با انتخاب رئیس قوه مجریه -و نه رئیس جمهور- توسط مجلس، و دیگری تدبیر کردن برای داشتن احزاب حرفه ای. اینگونه مباحث اگر در اتاق فکر، به صورت کارشناسانه انجام شود، سرشار از فایده است، لیکن متاسفانه گاهی به همین مسائل نیز از زاویه سیاسی بازی، -و نه حتی بازی سیاست!- نگریسته می شود. چنین نگاهی باعث می شود چیزهایی را نبینیم و فقط چشم بر محسنات نظام پارلمانی و نظام حزبی بدوزیم. نگارنده خود معتقد است که رئیس جمهور داشتن به همین شیوه موجود، و سیستم انتخابات ریاست جمهوری به همین شکل مرسوم، خوبی های مخصوص و البته بدی های خاص خود را دارد، اما آیا علاج همه بدی ها، داشتن حزب، و درمان همه تالمات، انتخاب رئیس کابینه -به عبارتی نخست وزیر- توسط مجلس است؟ البته می توان ضرورت داشتن حزب و اداره کشور به شیوه پارلمانی را در ۲ بسته مجزا مورد بررسی قرار داد و تصور کرد این ۲ اندک ارتباطی با هم ندارند، اما سئوال اساسی اینجاست: ما چگونه می توانیم از مجلس، انتظار انتخاب یک رئیس دولت درست و درمان داشته باشیم در حالی که اصولا حزب نداریم؟! پس صحبت از نظام حزبی مقدمه سخن گفتن از نظام پارلمانی است و این ۲ موضوع در یک بسته واحد می گنجند. با این همه، حزب در افکار عمومی جامعه دارای باری به شدت منفی است و این واقعیت را نمی توان انکار کرد. اهل سیاست، برای تعویض این بار منفی به بار مثبت، کاری سخت در پیش دارند که کار یک روز و چند ماه نیست. مردم در خاطره دوردست خود، بعد از شنیدن نام حزب، یاد احزابی چون حزب توده و حتی حزب رستاخیز(!) می افتند، و در خاطره نزدیک خود، یاد احزاب دولت ساخته و ناقص الخلقه کارگزاران و مشارکت. در این میان، البته خاطره زلال «حزب جمهوری اسلامی» هم هست که نظر به حادثه هفتم تیر، بیشتر به یک نوستالوژی شبیه است، تا خاطره ای ناب از حزبی حرفه ای متولد انقلاب. از حزب و نظام حزبی در اذهان عمومی که بگذریم، در همین جمهوری اسلامی باری پیش از این، مردم نظام پارلمانی را با تجربه های سخت، صف های طولانی و شب های موشک باران و بگومگو بر سر نوع اقتصاد و… به خاطر می آورند. به سبب جبهه و جنگ و شلمچه و شهادت، دهه ۶۰ حتما دهه ای دوست داشتنی برای ملت ایران است، اما لطف کنیم و این دوست داشتن را بد تفسیر نکنیم و تصور نکنیم که دل مردم برای منازعه بر سر «کوپن» و اقتصاد چپ و راست، تنگ شده! بنابراین اگر این روزها، نظام حزبی و در پی آن نظام پارلمانی، نسخه ای مورد بحث به نظر می رسد، لزوما «نسخه شفابخش» نیست و تا این نسخه در ذهن و جان مردم، نسخه پذیرفتنی جلوه کند و خاطره های بد را پاک کند، چکش زیاد می خواهد. از همین زوایا به نکات دیگری می توان اشاره کرد.

یک: اگر تحزب به یک ضرورت تبدیل شده، آنچه اولویت دارد، قوه مقننه است، نه قوه مجریه. مادام که ما بر اساس احزاب حرفه ای، وکیل روانه بهارستان نکرده باشیم، بعید می نماید در «تور احزاب» بتوانیم رئیس جمهور راهی پاستور کنیم. مردم تا نتوانند با شناخت کامل، برای خود وکیل انتخاب کنند، قطعا نخواهند توانست با طیب خاطر برای خود رئیس جمهور معین کنند. نظام حزبی را از پله دوم و سوم نمی توان بررسی کرد.

دو: اگر رئیس جمهور وقت، همه جوره باب دل ما بود، آیا باز هم به نسخه نظام پارلمانی دامن می زدیم؟! آیا ما به واسطه کار کارشناسی نسخه تجویز می کنیم یا فقط به خاطر دفع فلان شر؟! خطر این نگاه، آیا آنجا نیست که شری دفع شود و شر دیگری و درد دیگری نمایان شود؟!

سه: آیا جامعه اعم از جامعه نخبگان و جامعه عام، آمادگی پذیرش حزب، ولو حزب حرفه ای را دارد؟! گیرم این آمادگی به وجود آمد؛ احزاب ما چگونه و بر اساس کدام فرمول می خواهند ساخته شوند؟! مع الاسف ما در جبهه های بیشمار خود، آنقدر از کار حزبی، کاریکاتور کشیده ایم که داشتن حزب، کاری بس سخت می نماید. بیانش البته راحت است، لیکن در مقام عمل…

چهار: اگر به اینجا رسیدیم که سیستم انتخاب رئیس جمهور در کشور ما با این شیوه آدم محور، کار اشتباهی است، و البته علاج این اشتباه، حزب هم نمی تواند باشد، چه فکری برای جایگزینی احزاب حرفه ای کرده ایم؟! کجا و در چه سیستمی قرار است جمهوری اسلامی، رئیس مجلس و رئیس جمهور و وکیل و وزیر تربیت کند؟! دقت شود؛ ننوشتم «معین» کند، بلکه نوشتم «تربیت» کند.

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

باور کنید قصدم از این نوشتار، دلسرد کردن هیچ جماعتی به هیچ بحثی نیست. سخن بر سر واقعیت هاست، اما واقعیت ها همان آرزوهای ما نیست! آخرای متن «انتخابات، ابتلائات، امتحانات» نوشتم که انگار «جمهوی اسلامی از رئیس جمهور خیلی شانس نیاورده» اما بر اساس همین گزاره، آیا می توان حکم به غلظت علیه نظام جمهوری اسلامی صادر کرد؟! در تکمیل، در ادامه، در طول همین جمله، -و نه در تعارض!- جا دارد بگویم که در نظام جمهوری اسلامی، جز بنی صدر که فراری از آب درآمد، ما رئیس جمهور شهید هم داشته ایم. یک شهید رجایی مکتبی و پیرو خط ولی فقیه و ساده زیست، کافی است تا جمهوری اسلامی به روسای جمهور خود بنازد. بعد از رجایی اما رئیس جمهور بعدی، نه فقط هر ۲ دوره ۴ ساله خود را به سلامت طی کرد، بلکه نظام جمهوری اسلامی می تواند به این افتخار ببالد که سومین رئیس جمهورش، دومین ولی فقیه انقلاب اسلامی شد. نقد و قصور و ایده بهتر و نسخه نظام پارلمانی به کنار، یک «سیدعلی حسینی خامنه ای» کافی است تا جمهوری اسلامی از بابت داشتن پست ریاست جمهوری، قابل مدح باشد، نه سرزنش. پست ریاست جمهوری در نظام جمهوری اسلامی آنقدر شریف است که می تواند سومین رئیس جمهور خود را آماده مسئولیت بسیار سخت تر رهبری کند و اوی نازنین را در همان شعاع «امام خمینی انقلاب اسلامی»، «امام خامنه ای بیداری اسلامی» کند. بعد از «آقا» هم اگر چه به روسای جمهور بعدی، نقد، بعضا نقد تند و تیز و بی رحم، وارد است، لیکن آنقدر هست که همه شان دولت خود را تا آخرین روز اداره کردند و به سرانجام رساندند و جملگی از مردم برای ۴ سال دوم، «رای تکمیلی» گرفتند. پس نظام جمهوری اسلامی به سبب پست ریاست جمهوری حتما ممکن النقد هست، اما نقد به منظور بحث برای ایده های کاراتر کجا، و ظلم و اجحاف در حق نظام کجا؟! صرف نظر از غرض ورزان، تمنای من از دوستان این است: طوری سخن نگوییم که گویی در نظام جمهوری اسلامی، جز ۲ استثناء، هر چه رئیس جمهور آمده، بد از کار درآمده. این نوع نقد، ظلم به هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد نیست؛ درنگ اگر کنیم، می بینیم که ظلم به نظام است. نظامی که تقریبا همه روسای جمهورش، مشکل دارند، لابد خودش مشکل دارد… و حال آنکه اینگونه نیست. نظام جمهوری اسلامی مایه امید بیداری اسلامی است و خمینی و خامنه ای را باید به روایت اعتراف دشمن، بهتر شناخت که چون صاعقه ای نظام سلطه را به چالش کشیده اند. روسای جمهور این نظام نیز، جز یکی، مابقی، دولت خود را به سرانجام رسانده، در طول حیات کابینه شان، منشاء خدمات فراوان بوده اند. در شریف بودن پست ریاست جمهوری در نظام جمهوری اسلامی همین بس که جز بنی صدر، هیچ رئیس جمهوری به سبب ریاستش بر قوه مجریه، منافق و فتنه گر و منحرف و… از کار درنیامده. «سفرهای استانی» فقط یکی از محصولات مقدس همین ریاست است. باشد که نقد کار بد آدم ها، باعث ظلم به پست ریاست جمهوری نشود. این پُست، بلندی هایی دارد و البته پَستی هایی. شاید با نظام حزبی از بدی هایش کم شود، شاید حتی در عوض آن، فکر کردن به نظام پارلمانی خالی از اشکال نباشد، شاید نقد لازم داشته باشد، اما قدر مسلم از دل همین پست، گر چه با نقصان، سازندگی اقتصادی و اصلاحات سیاسی صورت گرفت، و با پروژه «مسکن مهر»، پابرهنه هایی با ۷ میلیون تومان + یک وام کم بهره، صاحب مسکن شدند. سخن اینجاست که ما وقتی اجزای نظام را غیر منصفانه می زنیم، نمی فهمیم که نظام با مجموعه همین اجزایش، «نظام» شده است. ذیل همین بحث، می توان پای سران دیگر قوا را نیز به گلیم این بحث باز کرد. دوستان! مراقب باشید؛ آنجا که نقدمان بوی نق می دهد، به کمین نشسته اند دشمنانی که با استفاده از حرف ما، «سئوال سخت» بپرسند… و طعنه بزنند: روسای جمهور را ببین، جمهوری اسلامی را بشناس! برای من «نظام جمهوری اسلامی» از حزب و بد حزبی و بی حزبی و نظام حزبی و نظام ریاستی و نظام پارلمانی، بیشتر موضوعیت دارد. پس هنگام نقد اجزای نظام، مراقب اصل نظام باشیم. گفت: «اندازه نگه دار که اندازه نکوست، هم لایق دشمن است و هم لایق دوست». وطن امروز/ ۲۷ خرداد ۱۳۹۱

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

    دوستان محترم؛ بعد از جمله “ذیل همین بحث، می توان پای سران دیگر قوا را نیز به گلیم این بحث باز کرد”، داداش حسین، این جملات را نوشته بود که با نظر خودشان حذف شد؛ “آنی دقت شود. اگر رئیس جمهور بر فرض راس انحراف باشد، اگر رئیس مجلس، بر فرض راس ساکتین فتنه باشد، اگر فلان خانواده که در مقطع حاضر، مسئولیت خطیر ۲ قوه از قوای موجود، روی دوش شان است، هیچ نقشی در انقلاب نداشته باشند، حتی اگر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، راس فتنه باشد و اعضای مجمع، مشتی آدم بیکار که برای مسئله دار نشدن، سمتی گرفته اند… و البته اگر در نظام جمهوری اسلامی، رئیس جمهور خوب، رئیس جمهور استثناست، سئوالی که پیش می آید، آیا نمی تواند این باشد: اصلا چرا باید از این نظام دفاع کرد؟!”

    دلیل حذف این بود که گاهی بهتر است توضیح واضحات به دلیل پاره ای ملاحظات، بیان نشود…

  2. MORTAZA می‌گوید:

    سلام علیکم………………….

  3. سیداحمد می‌گوید:

    نکته شماره “دو” خیلی قابل تامل است ها!

    “اگر رئیس جمهور وقت، همه جوره باب دل ما بود، آیا باز هم به نسخه نظام پارلمانی دامن می زدیم؟!”

    شاید واقعا دلیلش همین باشد!

  4. نیاز می‌گوید:

    سلام
    نوشته تون عالی و قابل تامل بود…
    اما دو نکته هست که خیلی مهمه. اول این که خیلی ها اولش هفت میلیون دادند که صاحب خونه شوند بعدش هم پول هایی در ادامه اش دادند خیلی خانه ها در خیلی از شهرستان ها داده شد که جای تشکر و قدردانی داره، اما لا اقل آنچه من به عنوان یک تهرانی دیدم اینه که تو تهران خانه ای تحویل داده نشد و اصلا خانه ها جایی ساخته شده که از شهر خیلی دوره و امکانات دسترسی اش به شهر خیلی بده… درحالی که اکثر افرادی که میخواهند بروند آنجا کارشان در تهران است…
    دوم اینکه جناب آقای سید احمد! اینها که نوشته اید درست است، اما نه به حدی که شما میگویید. کی گفته خانواده ای که دو قوه از قوای کشور در دستشونه در انقلاب نقشی نداشته اند؟؟؟ من هم قبول دارم که نقش مجمع (نه همه آدم هایش) همان است که شما میگویید، اما آیا واقعا قرار بود مجمع این بشود که هست؟؟؟ نقش مجمع چه قرار بود باشد؟؟؟
    آخر همه بحث ها که مربوط به سیاست است جای یک ضرب المثل خالیه: از ماست که بر ماست…
    یاعلی

  5. : می‌گوید:

    تو مثل یک نفس تازه حبس می گشتی
    تویی که در نفست گم شدند توفان ها
    چه خلوت خوشی آرام زیر لب گفتی
    و سجده کردی… جای تمام انسان ها
    نشد طلوع کنی تا تو را طواف کنند
    تقیه کار شدند آفتاب گردان ها
    تو یوسفی و مجازات یوسفی این است…
    چنین گواه می دهند تمام قرآن ها…

    م. م. سیار

  6. سیداحمد می‌گوید:

    جناب نیاز؛

    کامنت بنده را با دقت نخواندید!!!
    البته شاید شما کسی را ندیده باشید که بگوید “فلان خانواده که اتفاقا رئیس دو قوه هم هستند، نقشی در انقلاب نداشتند” ولی بنده زیاد دیدم!!! ناقل این جمله را اگر دوباره و با دقت بخوانید، متوجه می شوید که نه منم و نه حسین قدیانی…

    ضمنا!
    تهران دیگر ظرفیت دارد که قرار باشد مسکن مهر را به قول شما تو تهران بسازند؟
    بر خلاف شما من تهرانی های زیادی می شناسم که از خانه های ساخته شده در پرند و پردیس، استقبال می کنند!

    از همه دوستان می خواهم لطفا اول با دقت بخوانند، بعد نقد کنند.

  7. : می‌گوید:

    فعلا فقط یک کلمه متوجه شدم امتحانات!

  8. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    سلام و عرض ادب.

    متن تان را با دقت خواندم. راستش را بخواهید وقتی با مطالبی از این دست مواجه می شوم، نمی دانم چه باید بگویم!! شما مسئله را از جنبه های مختلف مورد بررسی قرار داده و شرح دادید.
    مسئله ای است که باید بزرگان و سیاست مداران و صاحب نظران، آن را به سرانجام برسانند. البته آگاهی دادن های شما بی نهایت برایمان مفید است.

    به جد معتقدم هر روز که بگذرد و فکری برای این ساختار نشود، اثرات زیانباری دارد.

    سپاسگزارم آقای قدیانی…

  9. علی(عاشق شهادت) می‌گوید:

    خدا قوت…
    متن جالب و قابل تاملی بود…

  10. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    … برای من «نظام جمهوری اسلامی» از حزب و بد حزبی و بی حزبی و نظام حزبی و نظام ریاستی و نظام پارلمانی، بیشتر موضوعیت دارد…
    .
    … آنجا که نقدمان بوی نق می دهد، به کمین نشسته اند دشمنانی که با استفاده از حرف ما، «سئوال سخت» بپرسند…
    .
    … پس هنگام نقد اجزای نظام، مراقب اصل نظام باشیم…
    .
    .
    .
    سلام بر حسین*

  11. حضرت آیت الله مصباح در جمع دانشجویان امام صادق سخنان مهمی بیان داشتند:

    تبیین رؤسای جمهوری ایران و بیان دوره های ابتدایی می فرمایند: در دوران بعد، افرادی به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری به میدان آمدند که شناخته شده و دارای سوابق مختلف سیاسی و مبارزاتی و مدیریتی بودند، اما فرد برنده انتخابات فردی تقریبا گمنام بود که پول و تبلیغات نداشت، اما تنها امتیازش احیای شعارهای انقلابی بود که تا حدی در عمل نیز صداقت خود را نشان داد و مردم هم به خاطر همین شعارهای انقلابی به ویژه در مقایسه با شعارهای کاندیداهای دیگر، به وی رأی دادند.
    وی با تأکید بر اینکه علت عمده پیروزی این شخص در انتخابات شعارهای انقلابی او بود و مردم احساس کردند که او می‌تواند انقلاب را زنده کند، ادامه داد: هر چند وی تا حدی به این شعارها جامه عمل نیز پوشانید، اما او نیز معصوم نبوده و بالاخص در دوره دوم ضعف‌های او در شناخت و اراده بیشتر نمایان شد. علامه مصباح یزدی ادامه داد: در این دوره، رئیس‌جمهور به تنهایی به اندازه چند دولت کار و تلاش کرد و امتیازات زیادی در زمینه‌های مختلف داشت، اما نقایص زیادی نیز داشت.
    اگر امروز منتظر بر سر کار آمدن یک رئیس جمهور ایده‌آل هستید، زود سرخورده خواهید شد
    استاد اخلاق حوزه علمیه افزود: اگر اکنون نیز منتظر باشید تا رئیس‌جمهوری بر سرکارآید که هیچ ضعفی در دو زمینه شناخت و اراده نداشته باشد، زود سرخورده خواهید شد، چرا که وقتی حضرت امام خمینی(ره) با آن بصیرت و شناخت عمیق خود نسبت به اسلام و آن اراده مستحکم و تقوای الهی‌اش در مواردی هرچند بسیار اندک به اشتباه خود اذعان می‌کند، نباید از دیگرانی که مسلما شناخت و اراده آنها به اندازه امام(ره) نیست، انتظار داشت هیچ اشتباهی نداشته باشند. لذا انتظار پیدا کردن فردی بی‌هیچ عیب و نقص، اشتباه است و باید اصلح نسبی را انتخاب کنیم.
    وی در خصوص تشکیل جبهه پایداری خاطر نشان کرد: در این شرایط و اوضاع ما چاره‌ای ندیدیم جز اینکه صدای دیگری هم بلند شود و لذا با سه شعار تبعیت محض از ولایت مطلقه فقیه، مقابله با فتنه گران، و برائت از خط انحراف این جبهه تشکیل شد، چرا که ما معتقدیم اگر قرار باشد به خاطر وحدت، نیروهای حزب اللهی و مخلص، فدای نیروهایی شوند که دارای نقص‌های مختلف به ویژه فکری هستند، چنین وحدتی بی‌فایده است و لذا این حرکت انجام شد و چه بسا اگر این اقدام صورت نمی‌پذیرفت، انتخابات به شکل دیگری رقم می‌خورد.
    حضرت آیت‌الله مصباح ادامه داد: البته ما معتقد نیستیم که همه نیروهای معرفی شده معصوم هستند و هیچ خطائی ندارند، اما سعی شد افراد اصلح معرفی شوند.

  12. سیداحمد می‌گوید:

    “سخن بر سر واقعیت هاست، اما واقعیت ها همان آرزوهای ما نیست!”

  13. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    کاملا درست است این نکته که نزد افکار عمومی جامعه، حزب، دارای بار منفی است. در همین انتخابات مجلس نهم، گاهی که با دوستان و آشنایان، هم صحبت می شدم، می دیدم که گروهی شان، خیلی تمایل دارند به کاندیداهای مستقل رای دهند، به دلیل تصوری که از گروه بازی و حزب بازی و آفاتش در ذهن دارند، دنبال کسی بودند که فقط دنبال خدمت باشد و درگیر مصالح و منافعِ باند و حزب و جناح خاصی نباشد.
    تجربه حزب حرفه ای را نداشته ایم که بدانیم چیست و چگونه است؟ و مزایایش و خوبی هایش را ببینیم و بدانیم.

    “آنقدر از کار حزبی، کاریکاتور کشیده ایم که داشتن حزب، کاری بس سخت می نماید.”

  14. سیداحمد می‌گوید:

    “مردم تا نتوانند با شناخت کامل، برای خود وکیل انتخاب کنند، قطعا نخواهند توانست با طیب خاطر برای خود رئیس جمهور معین کنند. نظام حزبی را از پله دوم و سوم نمی توان بررسی کرد.”

    ما واقعا گاهی اوقات برای انتخاب نماینده مجلس هم به مشکلات شدید بر می خوریم!
    قبلا هم عرض کردم، مبحث پیچیده ای است و جای کار فراوان دارد.

    نمیدانم! شاید سخت و پیچیده بودن مسئله، باعث شود که سیاسیون و مسئولین ما، کلا بی خیال سر و سامان دادن به وضع موجود شوند.

  15. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “چرا در انتخاب میان نامزدها، سبک سنگین کردن برنامه ها که بسی مهمتر می نماید، محلی از اعراب ندارد؟”

    دقیقا! الان از بین همین هایی که حدس زده می شود، ممکن است کاندیدا شوند، برای انتخاب نامزد مورد نظر، تمام ذهن مان درگیر مسائل و چیزهای دیگری است و کار چندانی به برنامه ها نداریم، لااقل خودم که اینگونه ام.

    متن و یادآوری بعضی نکات، خیلی به جا بود و تکمیل کننده نوشته قبلی. این بحث، پیچیدگی های خاص و منحصر به فرد خودش را دارد و کارشناسان این عرصه و مولدین اندیشه سیاسی، باید بنشینند و از زوایای مختلف بررسی کنند و حساب شده نتیجه گیری شود که چه باید کرد و راهکار چیست؟ سیستم را باید اصلاح کرد و البته به گونه ای که مشکلات جدیدی گریبان گیر نشود.

  16. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان محترم؛

    در سایت روزنامه وطن امروز، تیتر یک، باز هم شاهکار دیگری از داداش حسین است: “آه هسته ای گریبان موساد را گرفت”. خدا کند حضور فیزیکی حسین قدیانی در وطن امروز بیشتر شود! این تیتر یک را مقایسه کنید با تیتر دیگر روزنامه ها درباره دستگیری تروریست های هسته ای…

    ضمنا در شماره امروز متن “فریاد هویت ایرلندی ها” را از دست ندهید. در همین ارتباط به زودی داداش حسین متنی فوتبالی با عنوان “مرگ بر انگلیس” خواهند نوشت…

  17. سیداحمد می‌گوید:

    اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلَى الاَْمینِ الْمُؤْتَمَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَر، اَلْبَرِّ الْوَفِىِّ، اَلطّاهِرِ الزَّکِىِّ،

    اَلنُّورِ الْمُبینِ، اَلْمُجْتَهِدِ الْمُحْتَسِبِ، اَلصّابِرِ عَلَى الاَْذى فیکَ، اَللّـهُمَّ وَکَما بَلَّغَ عَنْ

    ابآئِهِ مَا اسْتُودِعَ مِنْ اَمْرِکَ وَنَهْیِکَ، وَحَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ، وَکابَدَ اَهْلَ الْعِزَّةِ وَالشِّدَّةِ

    فیما کانَ یَلْقى مِنْ جُهّالِ قَوْمِهِ، رَبِّ فَصَلِّ عَلَیْهِ اَفْضَلَ وَاَکْمَلَ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد

    مِمَّنْ اَطـاعَکَ، وَنَصَحَ لِعِبادِکَ، اِنَّکَ غَفُورٌ رَحیمٌ.

  18. ستاره خرازی می‌گوید:

    زمخشری در (ربیع الابرار) آورده است که هارون در یکی از ملاقاتها به امام پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت وقتی اصرار زیاد کرد، فرمود می پذیرم به شرط آن که تمام آن ملک را با حدودی که تعیین می کنم به من واگذاری، هارون گفت حدود آن چیست؟ امام فرمود یک حد آن به عدن، حد دیگرش سمرقند و حد سومش به افریقیه (آفریقا) و حد چهارمش بحر خزر است. هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس برای ما چه چیز باقی می ماند؟
    امام فرمود: می دانستم اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به ما مسترد نخواهی کرد (یعنی خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق منست) از آن روز هارون کمر به قتل موسی بن جعفر (ع) بست.

    الّلهمّ العن اوّل ظالمٍ ظلم حقّ محمدٍ و ال محمد و آخر تابع له علی ذلک

  19. شوکران می‌گوید:

    اگه نظام پارلمانی احیا بشه، چند سال دیگه باز یه بهانه میارن میگن نه، اینم خوب نیست، برگردیم به همون نظام ریاستی. میشه مثل داستان نظام جدید و قدیم آموزش و پرورش.

  20. ستاره خرازی می‌گوید:

    * امام رضاعلیه السلام: زیارَةُ قَبرِ أبی مِثلُ زِیارَةِ قَبِر الحُسَینِ؛

    زیارت قبر پدرم، موسى بن جعفر علیه السلام، مانند زیارت قبر حسین‏ علیه السلام است.

    * روایت شده است: أنّهُ (الکاظِم َ‏علیه السلام) کانَ یَبِکی مِن خَشیَةِ اللَّهِ حَتّى‏ تَخضَلَّ لِحیَتُهُ بِالدُّمُوعِ؛

    *امام کاظم همواره از بیم خدا مى‏ گریست، چندان که محاسنش از اشک تر مى‏ شد.

    * امام کاظم ‏علیه السلام: ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَکثُ الصَّفَقَةِ و تَرکُ السُّنَّةِ و فِراقُ الجَماعَةِ؛

    سه چیز تباهى مى‏ آورد: پیمان شکنى، رها کردن سنّت و جدا شدن از جماعت.

    * امام کاظم ‏علیه السلام: عَونُکَ لِلضَّعیفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛

    کمک کردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است.

    * امام کاظم‏ علیه السلام: لَو کانَ فِیکُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛

    اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن کامل) در میان شما بود، قائم ما قیام مى‏ کرد.

    * امام کاظم‏ علیه السلام: لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی کُلِّ یَومٍ؛

    کسى که هر روز خود را ارزیابى نکند، از ما نیست.

    * امام کاظم ‏علیه السلام: ما مِن شَى‏ءٍ تَراهُ عَیناکَ إلّا و فیهِ مَوعِظَةٌ؛

    در هر چیزى که چشمانت مى‏ بیند، موعظه‏ اى است.

    * امام کاظم ‏علیه السلام: مَن کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ یَومِ القِیامَة؛

    هر کس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قیامت از او باز مى‏ دارد.

    * امام کاظم ‏علیه السلام: إذا کانَ ثَلاثَةٌ فی بَیتٍ فَلا یَتَناجى‏ إثنانِ دونَ صاحِبِهِما فَإنَّ ذلِکَ مِمّایَغُمُّهُ؛

    هر گاه سه نفر در خانه ‏اى بودند، دو نفرشان با هم نجوا نکنند؛ زیرا نجوا کردن، نفر سوم را ناراحت مى‏ کند.

    * امام کاظم‏ علیه السلام: إیّاکَ أن تَمنَعَ فی طاعَةِ اللَّهِ فَتُنفِقُ مِثلَیهِ فی مَعصِیَةِ اللَّهِ؛

    مبادا از خرج کردن در راه طاعت خدا خوددارى کنى، و آن‏گاه دو برابرش را در معصیت خدا خرج کنى.

    * امام کاظم ‏علیه السلام: لاتُذهِبِ الحِشمَةَ بَینَکَ و بَینَ أخیکَ وَأبْقِ مِنها فَإنَّ ذَهابَها ذَهابُ الحَیاءِ؛

    مبادا حریم میان خود و برادرت را (یکسره) از میان ببرى؛ چیزى از آن باقى بگذار؛ زیرا از میان رفتن آن، از میان رفتن شرم و حیا است.

    * امام کاظم ‏علیه السلام: أبلِغ خَیراً و قُل خَیراً ولا تَکُن أمُّعَةً؛

    خیر برسان و سخن نیک بگو و سست رأى و فرمان‏برِ هر کس مباش.

    * امام کاظم ‏علیه السلام: المُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ و لِلجازِعِ اثنَتانِ؛

    مصیبت براى شکیبا یکى است و براى ناشکیبا دوتا.

    * امام کاظم‏ علیه السلام: الصَّبرُ عَلَى العافِیَةِ أعظَمُ مِنَ الصَّبرِ عَلَى البَلاءِ؛

    شکیبایى در عافیت بزرگ‏تر است از شکیبایى در بلا.

  21. سیداحمد می‌گوید:

    “پست ریاست جمهوری در نظام جمهوری اسلامی آنقدر شریف است که می تواند سومین رئیس جمهور خود را آماده مسئولیت بسیار سخت تر رهبری کند و اوی نازنین را در همان شعاع «امام خمینی انقلاب اسلامی»، «امام خامنه ای بیداری اسلامی» کند.”

    گاهی اوقات آنقدر از بعضی اشتباهات مسئولین ناراحت می شویم و تند نقد می کنیم (خودم را می گویم ها) که واقعا در حق نظام جمهوری اسلامی جفا می شود!

    “نظام جمهوری اسلامی می تواند به این افتخار ببالد که سومین رئیس جمهورش، دومین ولی فقیه انقلاب اسلامی شد.”

  22. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    بخشش هایش شده بود ضرب المثل. مردم مدینه می گفتند:«امکان ندارد کمک موسی بن جعفر به کسی برسد و او دوباره فقیر شود، از بس دست و دل باز است.»
    ________
    وزیر هارون بود، اما از یاران موسی بن جعفر؛ علی بن یقطین. نامه ای از امام برایش رسید: «به روش اهل سنت وضو بگیر! هر چه می کنند بکن. نپرس چرا!»
    به هارون گفتند: «وزیرت شیعه موسی بن جعفر است.» مامور گذاشت، دیدند مثل اهل سنت وضو می گیرد. هر چه اهل سنت انجام می دهند، انجام می دهد. دلیل نبود بر شیعه بودنش.
    نامه ای از امام برایش رسید: «خطر گذشت، مثل شیعیان وضو بگیر، هر چه ما می کنیم، انجام بده.»
    ________
    وحشی ترین حیوان ها را جدا کردند، انداختند توی زندان امام. یک شبانه روز. می دانستند استخوان های امام هم نمی ماند. درِ زندان را که باز کردند، دیدند حضرت ایستاده به نماز. حیوان ها سرشان را خم کرده بودند کنار پای امام. آرامِ آرام.
    ________
    نشسته بود وسط کوچه کنار بچه هایش، گریه می کردند.
    پرسید: “چرا گریه می کنید؟” زن گفت: ” تو هم مثل بقیه می پرسی و می روی.”
    حضرت دوباه پرسید. زن جواب داد: ” بچه هایم بی پدرند، گاومان هم مرد. به نان شبم محتاجم.”
    ایستاد کنار کوچه، شروع کرد به خواندن نماز. زیر لب چیزهایی گفت. چوب را برداشت و زد به گاو. حیوان به خودش تکان داد و بلند شد. مرد نیز آرام آرام راه خود را ادامه داد و بین جمعیت رفت. زن دوید دنبالش: ” تو عیسی بن مریم هستی؟” جواب داد: “عیسی بن مریم، نه! موسی بن جعفرم!

    شهادت باب الحوائج، امام موسی بن جعفر علیه السلام تسلیت باد.

  23. ستاره خرازی می‌گوید:

    ۱ـ هارون الرشید در سال ۱۷۹ ه. ق، در سفر حج وارد مدینه شد، و امام کاظم(علیه‌السلام) را به جرم این که تسلیم حکومت جابرانه او نبود، بلکه رو در روی او قرار گرفته بود، دستگیر کرده و همراه دژخیمان بی‌رحمش به سوی بصره فرستاد، و آن حضرت را در بصره به زندان افکندند، او در زندان آن چنان صبور و مقاوم بود که گویی حادثه‌ای در زندگی‌اش رخ نداده، بلکه مکرر به درگاه خدا سپاسگزاری می‌کرد و در دعا چنین می‌گفت: “اللهم انک تعلم انی کنت اسئلک ان تفرغنی لعبادتک، اللهم و قد فعلت فلک الحمد(۲)؛ خدایا تو بر حال من آگاهی که از درگاهت تقاضا داشتم مرا در خلوتگاه قرار دهی تا با فراغت بیشتر تو را عبادت کنم، تقاضایم را برآوردی، تو را شکر و سپاس می‌گویم.”

    آری آن حضرت زندانی شدن را که در مسیر نهی از منکر بود، از نعمت‌های الهی می‌دانست، و از این که در زندان توفیق بیشتر برای ارتباط با خدا یافته، شکر و سپاس الهی را به جای می‌آورد.

    ۲ـ در آن هنگام که امام کاظم(علیه‌السلام) را به زندان سخت “سِندی بن شاهک” بردند، و در آن جا تحت شکنجه‌های شدید قرار گرفت، هارون یکی از درباریان خود به نام “ربیع” را طلبید، و او را مامور کرد که به زندان نزد امام کاظم(علیه‌السلام) برود و از او دلجویی نماید و پیشنهاد آزاد شدن از زندان را به او بدهد، و به تقاضاهایش توجه کند. ربیع در زندان، به محضر امام کاظم(علیه‌السلام) رسید و به آن حضرت چنین گفت: “برادرت (هارون) مرا نزد تو فرستاده او سلام رساند و گفت به شما چنین عرض کنم؛ چیزهایی درباره تو به من خبر داده‌اند که مرا پریشان ساخت. از این رو، از مدینه تو را به این جا (بغداد) نزد خودم آوردم، در مورد آن چیزها تحقیق کردم دیدم، تو از همه عیوب پاک هستی، و فهمیدم که نسبت دروغ به تو داده‌اند. اینک با خود فکر کردم که تو را به خانه‌ات (در مدینه) بازگردانم، یا نزد خود نگهدارم، به این نتیجه رسیدم که اگر در نزد من باشی، سینه‌ام از عداوت تو خالی‌تر خواهد شد، و دروغ بدخواهان را آشکارتر خواهد کرد، من ربیع را مامور نمودم تا هرگونه غذایی را مایل هستی و هرگونه تقاضایی داری تامین کند، با کمال راحتی از او بخواه که بر آورده خواهد شد.”

    امام کاظم(علیه‌السلام) با کمال بی اعتنایی به پیام هارون، در دو جمله کوتاه و پرمعنی که نشان دهنده مقاومت و صلابتش بود، در پاسخ ربیع فرمود: “لا حاضر مالی فینفعنی و لم اخلق سوولا؛ اموال خودم در نزد من حاضر نیست تا از آن بهره‌مند گردم، و خداوند مرا درخواست کننده از خلق نیافریده است.”

    آن گاه امام بی درنگ برخاست و گفت: الله اکبر و مشغول نماز شد.

    هارون خواست از راه تطمیع، امام کاظم(علیه‌السلام) را بفریبد، خود را به زندان فضل بن ربیع رسانید و امام با وساطت “فضل بن ربیع” نزد هارون آمد، هارون به حضرت احترام شایانی نمود، آن گاه پرسید: “چرا به دیدار ما نمی‌آیی؟”

    امام کاظم(علیه‌السلام) در پاسخ فرمود: “وسعت سلطنت و علاقه و دلبستگی تو به دنیا باعث شده که با تو ملاقات نکنم.”

    ربیع، پس از انجام ماموریت، نزد هارون بازگشت و ماجرای ملاقات خود را با امام کاظم(علیه‌السلام) به هارون گزارش داد. هارون به ربیع گفت: “روحیه موسی بن جعفر(علیهما‌السلام) را چگونه دیدی؟ و نظرت درباره او چیست؟”

    ربیع در پاسخ گفت: “یا سیدی! لو خططت فی الارض خطه فدخل فیها موسی بن جعفر(علیه‌السلام) ثم قال لا اخرج منها ما خرج منها؛ ای سرور من! هرگاه بر روی زمین خطی ترسیم شود، و موسی بن جعفر(علیهما‌السلام) وارد آن خط گردد، سپس بگوید از آن خط خارج نمی‌شوم، هرگز خارج نخواهد شد.”

    هارون که امام کاظم(علیه‌السلام) را می‌شناخت و از مقاومت و اراده قاطع آن حضرت باخبر بود، سخن ربیع را تصدیق کرد و گفت: “همین گونه است که گفتی و من بیشتر دوست دارم که او در نزد من در همین جا (زندان بغداد) بماند.” [یعنی مقاومت و استواری او آن چنان محکم است که بازگشت او به مدینه برای حکومت ما خطر آفرین خواهد بود.]

    آن گاه هارون به ربیع گفت: “این موضوع محرمانه بماند، مبادا آن را برای کسی نقل کنی.”

    ربیع می‌گوید: تا هارون زنده بود، از ترس او، این ماجرا را به کسی نگفتم.(۳)

    ۳ـ در مورد دیگر، هارون به وسیله یحیی بن خالد برای امام کاظم(علیه‌السلام) که در زندان بود، پیام داد که هرگاه به طور کوتاه عذرخواهی کنی که از ذمه سوگندم بیرون آیم، تو را آزاد خواهم کرد، زیرا قبلا سوگند یاد نموده‌ام تا اقرار نکنی که با من بدرفتاری نموده‌ای، تو را آزاد نسازم.

    امام کاظم(علیه‌السلام) با کمال بی اعتنایی به پیام هارون، به یحیی فرمود: “مرگ من نزدیک است و بیش از یک هفته در دنیا باقی نخواهم بود.”(۴)

    ۴ـ هارون خواست از راه تطمیع، امام کاظم(علیه‌السلام) را بفریبد، خود را به زندان فضل بن ربیع رسانید و امام با وساطت “فضل بن ربیع” نزد هارون آمد، هارون به حضرت احترام شایانی نمود، آن گاه پرسید: “چرا به دیدار ما نمی‌آیی؟”

    امام کاظم(علیه‌السلام) در پاسخ فرمود: “وسعت سلطنت و علاقه و دلبستگی تو به دنیا باعث شده که با تو ملاقات نکنم.”

    هارون مقداری درهم و دینار و خلعت، به آن حضرت اهدا کرد، امام کاظم(علیه‌السلام) آن را پذیرفت، و هنگام پذیرفتن چنین فرمود: “سوگند به خدا اگر هزینه مساله ازدواج مجرد‌های خاندان ابوطالب و در نتیجه قطع نسل آنها نبود، هرگز این پول‌ها را نمی‌پذیرفتم.”

    امام کاظم(علیه‌السلام) پس از این سخن، روی خود را به عنوان اعتراض از هارون برگردانید، و حمد و سپاس الهی را به جای آورد.(۵)

    ۶ـ هنگامی که امام کاظم(علیه‌السلام) در زندان بود، هارون به دلیل مقاصد شومی که داشت، کنیز زیبارویی را به عنوان خدمتگذاری به امام، به زندان فرستاد، آن کنیز را به زندان آوردند، و مراحم و الطاف هارون را به عرض امام رساندند. امام آن کنیز را نپذیرفت و به عامری (شخصی که واسطه رساندن کنیز شده بود)، فرمود: به هارون بگو “بل انتم بهدیتکم تفرحون؛ بلکه این شمایید که به هدایایتان شاد هستید.”(۷)

    عامری بازگشت و ماجرا را به هارون گفت، هارون خشمگین شد و به عامری گفت: “به موسی بن جعفر(علیهما‌السلام) بگو نه ما با رضایت تو، تو را زندانی کرده‌ایم و نه با رضایت تو خدمتگذار به نزد تو فرستاده‌ایم.” سپس کنیز را در آن جا رها کن و بیا، آن گاه خادم خود را مامور کرد تا محرمانه وضع امام و کنیز را به او گزارش دهد. خادم پس از مدتی به هارون گزارش داد که آن کنیز آن چنان تحت تاثیر چهره ملکوتی امام کاظم قرار گرفته که به سجده افتاده و سر از سجده برنمی‌دارد، و مکرر خدا را تسبیح و تقدیس می‌کند و می‌گوید “قدوس سبحانک سبحانک.”

    هارون گفت سوگند به خدا موسی بن جعفر(علیهما‌السلام) او را سحر نموده، او را نزد من بیاور، عامری کنیز را نزد هارون آورد، در حالی که کنیز از خوف خدا به شدت می‌لرزید هارون گفت: این چه حالی است که پیدا کرده‌ای؟ کنیز گفت: “امام را دیدم شب و روز غرق در عبادت و تسبیح است به آن حضرت گفتم برای خدمتگذاری شما آمده‌ام، چه کاری داری تا انجام دهم؟ فرمود: نیازی به تو ندارم، اینها چه خیال می‌کنند ناگاه به سویی متوجه شد، من نیز به آن سو متوجه شدم، باغی پرصفا با حوریان و غلمان دیدم، بی اختیار به سجده افتادم، تا این غلام مرا به این جا آورد.

    هارون خشمگین شد و دستور داد آن زن را تحت نظر بگیرند تا وقایع زندان را به کسی خبر ندهد، او هم چنان تحت نظر مشغول عبادت بود تا از دنیا رفت.(۸)

    پی‌نوشت‌ها:

    ۲- شیخ مفید، ارشاد مفید (ترجمه شده) ج۲، ص۲۳۲٫

    ۳- محدث قمی، انوار البهیه، ص۳۰۳ و ۳۰۴٫

    ۴- همان.

    ۵- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۷۶/ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۲۱۷٫

    ۷- نمل (۲۷) آیه ۳۶، این سخن در قرآن از زبان حضرت سلیمان(علیه‌السلام) نقل شده که به هدیه آورندگان بلقیس (ملکه کافر سبا) فرمود.

    ۸- محقق سروی، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص ۲۹۸٫

  24. ستاره خرازی می‌گوید:

    فیلسوفی که مورد تحسین رهبر انقلاب قرار گرفت
    http://rajanews.com/detail.asp?id=129261

  25. ستاره خرازی می‌گوید:

    نظام جمهوری اسلامی مایه امید بیداری اسلامی است.

  26. قاصدک منتظر می‌گوید:

    فکر می کنم مشکل، حزب و پارلمان و این جور حرفا نیست! اصل اینه که اگر افراد، با رفتار و افکار و باورهای درست و اسلامی تربیت شوند؛ در هر پستی قرار بگیرند چه ریاست جمهور، چه ریاست مجلس، چه نماینده، چه رئیس فلان بانک و … احساس مسئولیت می کنند و وظایفشون رو به نحو احسنت انجام می دهند و ادای تکلیف رو باری به هر جهت نمی دونند و با اعتماد مردم بازی نمی کنند.

  27. برف و آفتاب می‌گوید:

    از کسانی که از برپا کردن کرسی‌های آزاداندیشی ناقابل طفره می‌رن، می‌شه انتظار کاری به این عظمت داشت؟ اگه بشه هم به قول شما می‌شه کاریکاتور! احساس می‌کنم دلیلش تنبلی و راحت‌طلبی ماها باشه. تعارف که نداریم؛ ایرانی‌ها تو این مسئله معروف‌اند دیگه!

  28. شیدا می‌گوید:

    واقعاً این موضوع باید در اتاق فکر نظام مورد برسى دقیق قرار داده شود.
    و امیدوارم به سرنوشت مسائل مهمى مثل تهاجم فرهنکى و حجاب مبتلا نشود……………………………

  29. عمار می‌گوید:

    هدف از تمامی تلاش هایی که در راه سازندگی، خودسازی، خدمت به خلق، اقامه عدل و برپاداشتن حکومت حق به عمل می آید، ادا کردن حق بندگی در پیشگاه خداوند است.
    “امام خامنه ای”

  30. حنظله می‌گوید:

    بدجوری درگیرم، درگیر!

    علی الحساب خدا قوت!

  31. فرید می‌گوید:

    خوب بود. مقاوم باشید و استوار.

  32. ناشناس می‌گوید:

    خدا قوت. عالی بود.

  33. آشنا می‌گوید:

    ……………..

  34. سنگربان می‌گوید:

    از انتخابات ۸۸ به این طرف، فتنه و انحراف و الان هم گرانی، زبان خیلی ها را دراز کرده بر سر نظام…
    شاید نقد زمان و مکان خود را داشته باشد.
    بعضی ها از روی دلسوزی نقد می کنند، بعضی ها هم هدف نقدشان این است که بگویند نظام کارایی ندارد. و متاسفانه می گویند این حرف مردم است.
    مثلاً همین اساتید دانشگاه؛ برای اینکه ثابت کنند نظام ناکارامد است، فقط مصداق از مسائل ریز و درشت بیان می کنند تا از طرح مسائل اساسی طفره بروند…

    امیدوارم رئیس جمهور بعدی مثل حضرت آقا، بسیجی واقعی باشد.
    کسی که خودش بیش از همه قدر رهبر، نظام و این مردم را بداند!

  35. رزمنده می‌گوید:

    سلام برادر
    با توجه به لغو همایش عدالتخواهان ولایتمدار به علت ممانعت نیروهای امنیتی قم مطلبی را در سایت به صورت خبر وسوال قرار دادیم.
    همچنین جملاتی از امام خامنه ای در باب عدالت خواهی در سایت قیام یاران ولایت درج شده است.
    از تمایل داشتید مطالعه بفرمایید.
    آدرس سایت: http://ghiame-yaran.ir/
    یا زهرا

  36. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **یا رب العالمین**

  37. ف. طباطبائی می‌گوید:

    آقای قدیانی!
    همیشه به شکل نامحسوسی وارد ورطه های هولناک میشید!!

  38. سیداحمد می‌گوید:

    قطعه ۲۶ امشب با یک متن سیاسی فوتبالی به روز می شود…

  39. م.طاهری می‌گوید:

    “اندازه نگه دار که اندازه نکوست، هم لایق دشمن است و هم لایق دوست”

  40. غریب می‌گوید:

    سلام
    حدیثی از آقا رسول الله(ص)

    إنَّ أهلَ النّارِ لَیَتَأذَّونَ‏مِن ریحِ العالِمِ التّارِکِ لِعِلمِهِ.

  41. ترگل شیعه می‌گوید:

    “ما چگونه می توانیم از مجلس، انتظار انتخاب یک رئیس دولت درست و درمان داشته باشیم در حالی که….

    در حالیکه اول خدا باید به داد ما مردم برسد با نمایندگانی که رفتند مجلس

    همون رییس مجلس که انتخاب می کنند برایشان بس است.

    نوشتتون منصفانه بود

  42. سیداحمد می‌گوید:

    بچه ها؛

    مثل اینکه ماموریت نوشتن سفرنامه آخرین سفر احمدی نژاد به سازمان ملل را داده اند به داداش حسین!

    چه شود؛ رفتن داداش حسین ما به آمریکا… اما مرگ بر آمریکا!

    به به… الحق گاهی خوش سلیقه می شود این محمود خان احمدی نژادها!

    قطعه ۲۶ فقط از آمریکا به روز نشده بود! عشق مایی داداش حسین بسیجی ها…

  43. ترگل شیعه می‌گوید:

    نمی دونم چرا اسم حزب میاد یاد کشور های غربی میفتم

    و احساس می کنم این وسط مردم دسته دسته می شن

  44. ترگل شیعه می‌گوید:

    داداش حسین و آقای احمدی نژاد……آنهم در آمریکا
    چه باحال

  45. ترگل شیعه می‌گوید:

    می گم یکی هم همراهشون ببرید اونجا میانجی گری کنه بعضی وقت ها

    جفتشون زیادی غیر قابل پیش بینی هستن باید مراقبشون بود

    استرس گرفتم

  46. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    سفر به همراه رئیس جمهور به سازمان ملل؟
    وای چه مهیج!!

    من به جای اوباما بودم داداش حسین را یا اصلا نمی گذاشتم بروند آمریکا یا اجازه نمی دادم برگردد!

  47. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    با ترگل شیعه موافقم!!
    من هم دچار استرس شدم…

  48. سوگند می‌گوید:

    ممنون…عالی بود!

  49. ترگل شیعه می‌گوید:

    ولی انصافا باحال میشه از الان منتظرم

  50. سیداحمد می‌گوید:

    یعنی ویزا می دن به داداش حسین؟! با این همه متن ضد آمریکایی… “تماس تلفنی حسین آقا با هیلاری”
    http://www.ghadiany.ir/?p=6799

  51. آذرخش می‌گوید:

    هووووووررررررااااااااااااااا
    ایول داداش حسین. هووورررااااااااااا…

    فکر کنم همه مقامات آمریکا احمدی نژاد رو بی خیال شن همه شون وقت بگیرن برای ملاقات با داداش حسین.
    :-)))

  52. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    من اما به جای استرس، خنده ام گرفته، تند تند در ذهنم یک سری وقایع را که ممکن است در این سفر روی دهد؛ مرور می کنم و بعد به این تصویر سازی های ذهنی می خندم!
    حتی دارم حدس زنم که چه طنزها و متن هایی از آنجا برای قطعه ممکن است، نوشته شود.

  53. ترگل شیعه می‌گوید:

    راست می گه سید احمد ویزا می دن یعنی؟؟؟!!
    البته غلط می کنن ندن اونجا سازمان ملله نرفته که هیلاری رو ببینه…

  54. سوگند می‌گوید:

    مبارکه استاد! خیلی خوب. خیلی…

  55. پای چپ مارادونا می‌گوید:

    امریکا! امریکا! هی… ننگ به نیرنگ تو اگه به داداش حسین، از طریق سفارت سوئیس در تهران ویزا ندی یا بدی و بعدش داداش حسین رو پس ندی!! آدم باش خب!

  56. پای راست مارادونا می‌گوید:

    آقا من رسما گریه ام گرفته نمی دونم چرا………….

  57. سیداحمد می‌گوید:

    🙁

  58. آذرخش می‌گوید:

    بچه ها فضا رو خراب نکنید دیگه.
    چرا نفوس بد می زنید.
    ایشالا براحتی ویزا می گیرن صحیح و سالم هم می رن و برمی گردن.
    بعدم یه عالمه پست با حال و خاطره. 🙂

  59. سوگند می‌گوید:

    تازه فکر کنید، آقای قدیانی از دست “اوباما” عصبانی شود…چی می شه 😀

    و این که پست های خارجی (یعنی از خارج!) برای ما می فرسته… خیلی هم خوب می شه.

  60. به جای امیر می‌گوید:

    دست خالی (گفت و شنود)

    گفت: گروه های اپوزیسیون بدجوری اردشیر امیرارجمند و رجب مزروعی را به باد فحش گرفته اند.
    گفتم: چرا؟!
    گفت: در سایت های خود خطاب به آنها نوشته اند شورای دو نفره موسوم به هماهنگی راه سبز! عامل جمهوری اسلامی است و ماموریت دارد که اپوزیسیون را بی آبرو و سکه یک پول کند.
    گفتم: مگر آدم قحطی است که جمهوری اسلامی سراغ این دو نفر برود؟!
    گفت: نوشته اند این شورای دو نفره با فراخوان برای حضور و سکوت در ۲۵ خرداد، قصد داشته اپوزیسیون را تمام شده معرفی کند، چون می دانسته هیچکس برای حمایت به خیابان نمی آید.
    گفتم: خب! دیگه چی؟!
    گفت: امیرارجمند در مصاحبه با سایت خودش، خطاب به اپوزیسیون گفته است، حالا اگر اعتراض دارید چرا فحش می دهید؟
    گفتم: شخصی که برای گدایی به در خانه ای رفته و با فحاشی صاحبخانه روبرو شده بود خطاب به او گفت؛ حالا اگر چیزی نمی دهی چرا فحش می دهی؟ و صاحبخانه گفت؛ آخه نمی خواستم دست خالی برگردی!

  61. سرور می‌گوید:

    در راستای تعامل سازنده با “پرسه در مه” قدیم و ریاست محترم جدید به این نتیجه رسیدید که نباید به هاشمی و خاتمی ظلم کرد چون آنها بخشی از نظام اند؟!
    تا سال دیگر احتمالا دیگر مجبور نیستید با اتوبوس چهارشنبه معروف به راهپیمایی بروید اگر علی لاریجانی خیلی اصولگرا رییس جمهورتان شود.

  62. برف و آفتاب می‌گوید:

    تو سریال(!) تام و جری یه بمبی بود که برای این که تو دستشون منفجر نشه هی دست به دستش می‌کردن؛ حالا اوباما اگه بخواد آقای قدیانی رو پس نده مثل اینه که اون بمبو تو دستش نگه داشته باشه!!

  63. برف و آفتاب می‌گوید:

    احمدی‌نژاد: شما داری چیکار می‌کنی؟ سفرنامه می‌نویسی؟

    حسین آقا: نه! فعلا دارم برای وبلاگم قطعه ۲۶ طنز می‌نویسم! 🙂

  64. ف. طباطبائی می‌گوید:

    {با اجازه “منم گدای فاطمه”}

    سفر به همراه رئیس جمهور به سازمان ملل؟
    وای چه مهیج!!

  65. ملکیان فینی سرباز شهید اردهال حضرت سلطانعلی ابن امام باقر(ع) می‌گوید:

    با سلام محضر بچه های شهدا؛
    من الله التوفیق واقعا در راه ولایت با سلاح قلم پیشتازی می کنید و سبقت می گیرید. انشالله در سایه حضرت ولی عصر(عج) سربلند باشید.
    اللهم عجل لولیک الفرج
    به امید ظهور
    ملکیان وارث حماسه شهید اردهال
    فین کاشان

  66. mim می‌گوید:

    شوخی می کنی وقتی می گویی خاطره ی زلال؟
    چه جور زلالی که امام فرمان به برچیده شدنش داد؟
    نه برادر نمی شود. این طور نمی شود. اگر وفادار به تاریخی نمی شود وفاوادار به زیباسازی خیال پردازی هم باشی. متاسفانه در متن واقعی تاریخ جملاتی هست که کاخ خیال را به راحتی ویران می کند. می شود این جملات و فراز ها را پنهان کرد، ندید، حذف کرد اما سرنوشت کلاهی که سر کلمنتس بود در انتظار تمام کلاه ها است برادر…

  67. سیداحمد می‌گوید:

    ۳۳ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…

  68. سیداحمد می‌گوید:

    جناب میم!

    یک جوری می گویی امام فرمان به برچیده شدن حزب جمهوری اسلامی داد، کانه از نظر امام، دبیر کل شهید این حزب، بنی صدر بود، نه شهید بهشتی!!! روایت اصح درباره این حزب اما جز این نیست که با حادثه ۷ تیر، دیگر چرخاندن حزب جمهوری اسلامی با آنهمه شهید، غیر ممکن می نمود…

    جناب سرور!

    از متن معلوم است که نویسنده در صدد امتیاز دادن به اصل نظام است، نه تعریف از هاشمی و خاتمی و کی و کی… کاش قبل از نقد، اندکی هم عقل چاشنی حرف مان کنیم!

  69. عمار می‌گوید:

    چه سفری بشه این سفر!!!!!! به به…

  70. ستاره خرازی می‌گوید:

    روزی یک فرد مسیحی به مدینة النّبی آمد و میان مردم درخواست کمک و غذا کرد. عده‌ای صلیب او را دیدند و از او دوری کردند، ولی پیامبر(ص) او را به خانه خویش بردند؛ مقداری شیر تهیه کردند و برای فرد مسیحی آوردند. فرد مسیحی گفت: ای مرد این غذا مرا سیر نمی‌کند. پیامبر(ص) فرمودند: برای تو غذای دیگری فراهم می‌کنم. فرد مسیحی شب میهمان پیامبر شدند. هنگام سحر، پیامبر برای ادای فریضه نماز صبح و عبادت به مسجد رفتند، زمانی که به منزل بازگشتند، متوجه شدند، میهمان از آنجا رفته است ولی صلیب خود را در خانه پیامبر جا گذاشته است.
    حضرت متأثر شدند و به دنبال فرد مسیحی می‌گشتند تا صلیب او را پس دهند. چند روز بعد پیامبر، فرد مسیحی را به طور اتفاقی در کوچه‌های مدینه دیدند، پیامبر فرمودند: کجا رفتی؟ من در فکر غذای بهتری برای تو بودم! چرا صلیب را هم در خانه من جا گذاشتی؟
    فرد مسیحی سؤال کرد یا محمد! تو این سجایای اخلاقی را از کجا آموختی؟ من یک شب میهمان تو بودم نه تنها صلیب بلکه قلبم را هم در خانه تو جا گذاشتم. هر چقدر خواستم از خانه تو فاصله بگیرم، دیدم، جانم نمی‌رود. حضرت فرمودند: اینها، دستورات الهی است. انسان باید میهمان را گرامی بدارد. فرد مسیحی عرض کرد: چگونه می‌توانم مسلمان شوم؟ پیامبر شهادتین را به او آموختند و او مسلمان شد.

    اللّهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  71. ستاره خرازی می‌گوید:

    امام علی(ع) می‌فرماید: ایستاده آب ننوشید، چرا که درد بی‌درمان آورد، مگر اینکه خدای عزوجل بهبودی بخشد!
    http://rajanews.com/detail.asp?id=129414
    اعمال شب و روز مبعث
    http://rajanews.com/detail.asp?id=129434
    تهران؛ هشتمین شهر ارزان جهان
    http://rajanews.com/detail.asp?id=129422
    دردنامه یک زن افغانی در بوشهر+تصاویر
    http://rajanews.com/detail.asp?id=129436

  72. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    نمی دانم چرا؟! اما به شکل عجیب و غریبی این متن را دوست دارم، خیلی زیاد…از پارسال به این طرف، زیاد می خوانمش.

    *عموی تو، “حمزه” روزگاری “سیدالشهدا” بود، آن زمان که هنوز “حسین منی و انا من حسین” سری در بدن داشت. می خواهم سر بگذارم بر دیوار “حرا” و بشنوم صدای تو را که به نام خدا، الحق خوب می خوانی. قشنگ تر از داوود. دل رباتر از یوسف. امشب ای پیامبر، ای محمد، ای امین! از حنجره تو می شود صدای خدا را شنید…

    امشب بعثت به تو می رسد، اما کاش غیبت دست از سر ما برمی داشت…… ما معصوم می خواهیم.

    بگیر دست ما را “بابای فاطمه”.*
    http://www.ghadiany.ir/?p=7828

  73. سیداحمد می‌گوید:

    مبعث آقا رسول الله مبارک…

    http://uploadtak.com/images/w4526_Golchin_mabase_payam.mp3

  74. به یاد صیاد می‌گوید:

    سلام……………

  75. گمنام می‌گوید:

    السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
    سلام.
    شهدا که آمدند، دیدم انگار دایی من نیز از اروند دل کنده و آمده. بخاطر همین دست به قلم شدم تا نیاید! زورم نرسید، دیدم شما قدرت قلمت قوی تر است گفتم برای شما بگذارم شاید بهتر توانستی منصرفش کنی.
    یا زهرا
    بسم رب الحسین
    السلام علیک یا علی بن موسی رضا علیه السلام
    سلام دایی جان!
    چند روزی است که خبردار شده ام آمده ای، اما کجا نمی دانم.
    ردپایت را می دانی از کجا دیدم. از شب جمعه اول سال، معراج شهدای محمودوند. آخر می دانی که چند ماهی بود دیگر بریده بودم. سخت از تنهایی خود رنج می بردم، اما انگار هیچ کسی نبود تا اینکه بعد از آن شب فهمیدم که آشنایی است میان این آشنا ها.
    از آن شب دیگر هم خوشحالم و هم ناراحت. خوشحال از این که می دانم خودت خواسته ای که برگشته ای شاید و ناراحت از این که شاید ندانی که کجا آمده ای!
    ترسیدم که شاید هوای غربت اینجا غریبت کند؛ ترسیدم بیایی بیشتر ما را بشناسی آنوقت دیگر جواب گوی دعاهایم نباشی.
    ترسیدم اینجا بدست نااهل ما دست به دست شوی؛ چرا که شما خدایی بودید و ما اما همه برای خود آمده بودیم. یادم نمی رود تشییع جنازه حاج عباس، زیر تابوت دیدم فقط می گویم خدایا شهادت… شهدا شفاعت و هیچ خبری از برای چه آمدنم نبود.
    دیدم انگار برای خودم آمدم نه برای خدا.
    قصه فقط همین است خدا.
    سید مرتضی عجب زیبا گفتی: “کارتان را برای خدا نکنید برای خدا کار کنید.”
    چه کنم که آمدی اما حالا تا دیر نشده می خواهم برایت از شهرمان حرف ها بزنم؛ روزها خیلی در این شهر سخت است… آنقدر که شب ها را نیز پر خسته کرده است وگذراندن، کارمان شده.
    ترس هنوز رهایم نمی کند می گویم شاید با شنیدن حرف های امروز من هوای فاو به سرت بزند و بخواهی برگردی و می دانم که بخواهی رفته ای آخر شما خدا را دارید نه ما.

    از چه باید سخن گفت؟ سخت است. دایی جان مزارت که یادت هست، آنجا که می گویند چیزی در آن نیست و مادر می گفت که مادر شب ها سر مزار روضه می خواند، آنجا را جمع کرده اند. دو هفته ای می شود که حجره لای نفی دنیایتان را از ته بریده اند و سیمان را جایگزین مزار خاکیتان کرده اند و دلم برای سنگ مزار گذشته ات سخت تنگ شده است. همان که رویش نوشته بود مزار جاوید الاثر و می ترسم که روی این سنگ غریب جدید بنویسند مفقود الاثر.
    از همه چیز دیگر می ترسم.
    می ترسم پرچم های لا اله الا الله را که میان سبزوار لاله های سرخ نمایان بود را از مزارتان فراموش کنند. اما می دانی که همه را از چشم شما می بینم. شما که فکر نباشید خیالتان ما قبرستان نشینان چگونه مزار شمایی که روزیتان با خداست و روضه خوانتان حضرت مادر است را برایتان بسازیم. شاید شما هم مثل ما بی خیال شده اید و خسته و شاید گذاشته اید تا ما به دلمان بچسبیم مزارتان را همچون آرامگاه کوروش وداریوش برای ایرانمان آرام کنیم. و فراموش کنیم که شما از نسل عاشوراییان بودید.
    بی خیال دایی جان خوش به حالت بود که تنها شنیده های مزارت به گوشت می رسید حالا اما شاید دیگر ببینی که چه ها می شود با این پول بیت المال مسلمین.
    دلم میگیرد چند روزی است که بچه های جبهه امروز سر روضه گرفتن شب شهادت امام موسی کاظم علیه السلام در به در دنبال بانی هستند البته می دانم که خودشان جور می کنند اما ای کاش به جای این دغدغه ها دغدغه فکر جایش را می گرفت می دانی که چه می گویم دایی جان. بی خیال دایی جان می خواهیم راهتان را ادامه دهیم ترسم که راه فطرت خود را نیز از یاد ببریم.

    دیروز که تلویوزیون این خیابان های شلوغ را نشان می داد خوشحال شدم از نسل انقلابی مان، جوان ها هم بودند اما ناگهان ترسیدم گفتم ای کاش این جمعیت حواسشان به آقا زاده ها باشد آخر اگر برای ماشین هایشان سد معبر کرده باشند حق الناس است؛ آخر خبر داری که همه زمین ها را خریده اند.
    خدا خدا می کردم که بچه های سپاه خوب در خیابان ها بلند گو کار گذاشته باشند تا جز زمزمه حسین به گوشت شاید صدایی دیگر نرسد. آخر دایی جان نبودی که که بشنوی در روزها وشب های بدون شما بعد از شما چه صداهایی که شنیده نمی شود از این شهر غریب.
    خوب است که در چارچوب تخته ای محفوظت کرده اند دایی جان؛ میدانم که بخاطر فشار جمعیت محکم هم ساخته اند و خیالم راحت شد از این که دیگر فقط صدای یاحسین اطرافت به گوش می رسد و بهتر اینکه دیگر چهره های نفاق ما نمایان برایتان نمی شود که برایمان گریه کنید؛ آخر ماها دایی از حسین تنها ذکر حسین را آموخته ایم… از نام دردانه امام حسین تنها نام بی بی خانم رقیه را شنیده ایم فراموش کرده ایم و نمی خواهیم که بیاد بیاوریم که اولین گلایه خانم به سر بریده بابا حسین کشیدن معجر از سرش بود. که چه می داند داستان عروج بی بی شاید از قصه چادر عمه جان زینب بود و نه تازیانه که خوب می دانست که شرح کتک خوردن برای سر بریده …
    همه دیگر به فکر دل هایمان هستیم همان که خدا گفت قرار است حرم من شود؛ همان فقط حالا خدا نیست.
    دلم خون است؛ آخر کسی نیست که به این دانشگاه عمومی مان بگوید شما را به خدا به فکر اسلامی بودن انقلابمان باشید و جذب را به خدا بسپارید. خیالشان با مصاحبه از آن خواهر بی چادر می خواهند بگویند که آنها هم جز انقلابند و آنها هم آمده اند خیالشان از بابت گناه بودن این صحنه ها راحت شده.
    شما را به خدا ما برای انقلاب این قدر هوادار نمی خواهیم. آمده اند که باید می آمدند و مگر می توانند نیایند. اصلا آنها هم که نیامده اند باید می آمدند من میدانم که برایشان خوب روایتگری نکرده اند که نیامده اند، شاید راوی کوله بارشان تنها از تجهیزات نظامی حرف زده و اعتقادی به سالم ماندن جسم شهدا بعد از بیست سال نداشته وفراموش کرده تا از موقعیت آسمان سخن بگوید و قصه شیرین ناله های یاحسین بچه های کانال کمیل را برایشان تعریف کند و شاید مسئول کاروان حال نداشته که خود را به سختی بیاندازد و از کربلای فکه دیدن کنند این نیامده ها.

    و شاید هنوز قصه رمل و آفتاب و شهید را درک نکرده اند که نیامده اند.
    دایی جان می بینی که امروز چه ها را فدای چه می کنند. این مردمان که قرار بود راه شما را ادامه دهند خود اینان دیروز فرزندانشان در کوچه به ریش بلند من می خندیدند و دلم می خواست به سراغ بابایشان می رفتم میگفتم شما را به خدا اگر ریش نمی گذارید ولی لااقل بگویید که این ریش ها ما را نجات داد. شما را به خدا اگر این شیخ یا آخوند نبود حالا شما کجا بودید. گفتم شاید یادشان رفته که اگر سید مجتبا نبود حالا باید هنوز نوکری اجانب را می کردند و فراموش کرده اند که مدیون همین ریش های بلندی هستند که خشم ساواکی ها و بعثی ها را درآورده بود و اگر طاقت این بچه ریش دار ها نبود که حالا هنوز باید نوکری سگ آمریکایی ها را می کردیم.
    من می دانم باز مشکل از اداره ارشاد است این نیامده ها گناهی ندارند چرا که بجای فرستادن ماهیانه صدها جلد کتاب شعر نو برای مسجد جامع ما یادش می رود که کتاب سلام بر ابراهیم را بدهند تا این مردم بخوانند و بشناسند ابراهیم هادی را.
    یا بجای فرستادن ماهیانه ده ها جلد کتاب رمان قصه های عاشقانه یادشان رفته که عاشقی چیست تا شاید یازهرای شهید تورجی را برایمان بفرستند تا بخوانیم و عاشقی را بیاموزیم. آنوقت دایی جان باورت میشود دیگر مردم محل مان به مشکی پوش کردن کوچه هایمان در دهه فاطمیه گیر نمی دادند و شعار روحیه مان خراب می شود را بر سر زبان ها جاری نمی ساختند. خیال نکنی این قصه مال قبل از انقلاب است! نه دایی جان مال همین دهه فاطمیه ۹۱ است. آخر متهم شده ایم به حزب اللهی های بدون تعادل.
    دایی جان کجا آمده ای ما نیز به فکر آمدن پیش شماییم. خاک اینجا غریب تر از اروند نیست. به خدا آنجا مادر می آید اما اینجا باید محرمی شود یا شب قدری که آن هم اگر مداح مان اهل دل باشید روضه عباس بخواند تا مادر بیاید آخر کجا می آیی.
    شنیدم و نبودم که بهتر گفتند که برای روز های اعتکاف میهمان مساجدمان بوده ای. راستش خیلی ترسیدم گفتم نکند آبرویمان برود گفتم نکند قصه یوم یعرف المجرمون بسیماهم میان زمینیان بپا بشود؛ آخر می دانید که هنوز بعضیها مان بعد از امام نخواستیم که ثلاله حضرت زهرا را به نائبی آقا امام زمان قبول کنیم وترسیدم از این خم وراست شدن های بدون اخلاصمان.
    آخر می دانید که بچه ها می گفتند کی می شود میان مسجدمان ذکر الله اکبر سر دهیم و کی می شود سلامی بعد از هر نماز به جانب شما فرستیم و کی می شود با خیال راحت بدون آنکه صفت خوارج بر پسوند اسممان روانه سازند برای سلامتی حضرت آقا دعایی کنیم.
    ترسیدیم که به خاطر گفتنی های شما که می خواستیم یادمان نرود مردمان را از ثواب نماز جماعت محروم سازیم.
    به کجا می آیی اما تا وقت هست بگذار چیزی را برایت بگویم دایی جان مواظب باش که خدای ناکرده میهمان دانشگاهمان نشوی آخر دیگر می دانی که به جای تفکر اسلامی صحبت از تفکرات ایرانی است و می ترسم که خدای ناکرده شمایی که عمری چشم بر نامحرم ندوخته اید شاید چشم تان به خواهر بی چادری بیافتد، و ای کاش بی چادر یا اصلا آنجا با گوش تو دایی آشنا نیست انجا در ساعات بدون بسیج دانشجویی و حراست از بلند گو های شخصی مان جز صدای گناه بلند نمی شود کجا می ایی دایی جان من خجالت می کشم.
    آخر شما به من هم فکر کن چگونه تحمل کنم غریبی شما را گوشه دانشگاه و این که هیچ کسی سال تا ماه نگاهتان را پاسخی نمی دهد و خوب شد که خدا بود که خرمشهر را آزاد کند تا که در میان سال برای ادای احترام به قهرمانان ملی کشور به سراغتان بیایند وای کاش که آزادنشده بود آخر وادی شما را فراموششان شده که باید فادخل نلعیک باواد المقدس طوبی است و با پوتین های نظامی خاک غریب شما را لمس می کنند.
    به کجا امده ای دایی جان فرهنگ شما را آنان که بودند از یاد برده اند می خواهی چه بگویی با امدنت همه را؛ همه حفظیم اگر می خواهید کاری شود باید بجای گوش شنوا؛ برایمان دست کاری از خدا طلب کنید که دانسته ها زیاد است اما …
    ودعا کردم ای کاش هم حجره قطعه شهدای گمنام گلستانمان شوید همان جایی که عکسش را چاپ کرده اند و می گویند سنگ هایش شکسته و مانده حرف حساب اینان چیست که خود کاری نکرده حساب شما را به شهرداری و بنیاد شهید و.. می سپارند و خیالم که خبرشان نیست که ستون های تخت جمشید از همین جا ها دارد وارد مزار هایمان می شودموزه های مادر های شهیدبر سر فرزندانشان از همین جاهاست که دارند تعطیل میشوند و اصلا یادشان رفته که ما با همین فرهنگ شکسته بیشتر آشنا هستیم.
    اما دعای آخرم دایی با آمدنت این بود که ای کاش خدا رخصتمان دهد از شما برای خودمان جز شهادت چیز دیگری نخواهیم که …
    دیگر نمی دانم از چه این شهر غریب برای حرف بزنم؛ خدا خیرشان دهد خوب آمده بودند و ای کاش خاطره آمدنتان هر روز برای مان زنده شود اما با این حال می دانم که دایی جان آخر باید گذاشت و گذشت و رسید. به نقطه ای که جز حال شما ها هیچ نباشد و جز عشق شما هیچ عشقی و خوش گفت حضرت آقا که جهاد واقعی یعنی شما یعنی انقطاع الی الله
    نوکر بچه های خانم حضرت زهرا سلام الله علیها
    یازهرا / صلوات

  76. به یاد صیاد می‌گوید:

    بچه ها! مطمئن باشید جناب قدیانی صحیح وسالم بر میگردند به میهن اسلامی.

  77. رضا می‌گوید:

    خادم جمهور مظلوم……

  78. هادی می‌گوید:

    نکات لازم و مهمی را در ادامه بحث قبلی مطرح کردید… متشکرم… در مورد تجربه حزب جمهوری اسلامی نکاتی را در اظهار نظر قبلی(ذیل موضوع انتخابات و ابتلائات..) اشاره کردم. در این باره خیلی بیشتر میتوان بحث کرد. خوب است به بهانه ۷ تیر و شهادت مظلومانه شهید بهشتی و یارانش، پرونده ای مخصوص حزب جمهوری باز کنید تا انشاءالله راهگشای همه دلدادگان نظام در داخل و خارج باشد…

  79. در عطش عدالت مهدوی می‌گوید:

    لطفا سلسله یادداشتهایی هم در مورد سفر حجتون بنویسید. فکر میکنم مفیدتر و قابل استفاده تر از مباحث فوتبالی باشه!

  80. سیداحمد می‌گوید:

    در عطش عدالت مهدوی؛

    شما اگر به مطالب فوتبالی علاقه ندارید، می توانید از سایر مطالب قطعه ۲۶ لذت ببرید.
    این لینک را باز کنید http://www.ghadiany.ir/?p=2907

    از این متن تا چندین صفحه که جلو بروید، مطالبی مربوط به سفر حج داداش حسین است!

  81. برف و آفتاب می‌گوید:

    بر روی زمیـن و آســـمان‌هـا و کرات
    در بیــن مناجــــات و تمـــام کلمات
    زیباتر از این دعا ندیده‌است کسی
    بر خـــــــاتم انبیــا محــــمد صـلوات

    اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

    عید مبارک!

  82. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “وقتی آنا، فاطمه شد”

    آنا دختر ۱۸ ساله ای است که در دانمارک زندگی می کند. مادرش ایرلندی و پدرش ایتالیایی است. خانواده ی او مذهب کاتولیک دارند. آنا حدود یک سال پیش در دانشگاه، پس از آشنایی با چند دختر مسلمان، به دین اسلام علاقه مند می شود و بعد از آن، نام فاطمه را برای خود برمی گزیند.

    همیشه ازشان بدم مى آمد! با آن روسرى اى که بر سر مى گذاشتند و لباس هاى بلندى که مى پوشیدند؛ به نظرم مسخره مى آمدند و از شانس بدم، تعدادى از واحدهاى درسى را مجبور بودم با آنها بگذرانم. به صورت کاملا اتفاقى مجبور شدم چند ماهى را در کنارشان باشم. اوایل برایم سخت مى آمد. من رفتار تندى با آن ها داشتم، ولى آن ها اهمیتى به رفتار بد من نمى دادند و همیشه با احترام با من برخورد مى کردند. یک روز، یک قرآن به زبان انگلیسى به من هدیه دادند و گفتند؛ این قرآن، یادگار روزهاى با هم بودن مان باشد! نمى دانم چه طور شد که شیفته اخلاق و رفتار آنها شدم، شیفته متانت و سنگینى اى که در رفتارشان با دیگران مى دیدم. شیفته آرامشی که بعد از هر عبادت، خاصه خواندن چیزى که نماز مى نامیدنش، بهشان دست مى داد. مدت ها روى دین و آیین اسلام، فکر کردم و کتاب خواندم. تازه به این نتیجه رسیده بودم دینى که دارم نمی تواند پاسخگوى بسیارى از نیازهاى درونى ام باشد. من بدون آگاهى و صرفا به این خاطر که مادر و پدرم کاتولیک هستند، کاتولیک بودم! اما …
    مسائلى که درباره زنان در این دین آمده، واقعا جالب و قابل احترام است. همین احترام اسلام به زن بود که مرا شیفته کرد و من مسلمان شدم. هفته هاى اول مسلمان شدنم، اجازه ندادم خانواده ام از این مساله آگاهى پیـدا کـنـنـد. آن ها روى مذهب کاتولیک تعصب زیادی داشتند و من نگران عکس العمل شان بودم تا اینکه بلاخره روزی در جلوی چشمان شان، روسری بر سر کردم و گفتم؛ نامم از این پس، فاطمه خواهد بود. ابتدا مسخره ام کردند. تهمت دیوانگی زدند و اهمیت به حرف هایم ندادند، اما بعد از مدتی که متوجه شدند، من در تصمیم خود، جدی هستم و واقعا دینم را عوض کرده ام، یک ماه به من فرصت دادند تا به دین کاتولیک بازگردم! یک ماه فرصت من تمام شد و درست در یک شب بارانی، پدر و مادرم مرا با تنها لباسی که به تن داشتم و قرآنم، از خانه بیرون انداختند. شب اول برایم سخت گذشت، اما چاره ای نداشتم. روزها را با پرسه زدن در خیابان ها می گذراندم تا اینکه ناخودآگاه چشمم به گنبد زیبای یک مسجد افتاد. مسجد شیعیان دانمارک، مسجد حضرت علی علیه السلام.
    با ورود به مسجد، بار دیگر آرامش بر روح و روانم حاکم شد. کنار مسلمانانى بودم که دوستم داشتند و براى بازگشت به یک زندگى عادى بسیار کمکم کردند. حالا اگر چه دیگر، اسما پدر و مادر و خانواده اى ندارم؛ اما عاشق خدایى هستم که عاشق بندگانش است، هم نام بانویى هستم که در صبر و بزرگوارى، الگوى زنان دنیاست و دینى دارم که آرامش درونى ام را سبب مى شود!
    فاطمه، مدتی پیش با محمد ۲۱ ساله و ساکن دانمارک، ازدواج کرده و حالا در کنار همسرش، آرامش بیش تری نسبت به روزهای قبل دارد. محمد هم مانند فاطمه با مسلمان شدنش، مجبور به ترک خانواده اش شده بود.
    ________
    عید همگی مبارک و خجسته باد.

    “و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین”

  83. مجنون می‌گوید:

    مبعث مبارک

  84. نیاز می‌گوید:

    آقای سید احمد
    قسمت اول فرمایشتون صحیحه. ببخشید من این روز ها خیلی سرم شلوغه دقتم به زیر خط فقر رسیده
    منم منظورم این نبود که تو تهران مسکن مهر بسازند چون تهران همینجوری هم جمعیتش زیاد تر از حد…
    منم مثل شما کسانی رو دیدم که از پرند استقبال کنند ولی چون توی تهران دارند به بیچارگی میرسند برای ادامه زندگی واقعا مجبورند که بروند پرند…
    این پیام فقط برای خودتون بود میتونین تاییدش نکنین…
    یا علی

  85. ستاره خرازی می‌گوید:

    سخنان منتشر نشده مهم آیت‌الله جوادی‌ آملی در ۲۸ خرداد ۸۸ + صوت
    آیا رهبرانقلاب از این دوستانه‌تر و مهربانانه‌تر می‌توانستند رفتار کنند؟/ پیامبر هم فرمودند تنها بر مبنای قانون عمل می‌کنم
    http://rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=129454

  86. ستاره خرازی می‌گوید:

    قال رسول الله صلی الله علیه و آله : ” بعثتُ لِلحِلمِ مَرکَزا وَ لِلعِلمِ مَعْدنا وَ لِلصَّبر مَسکَناً”؛ برانگیخته شدم که، مرکز حلم و معدن علم و مسکن صبر باشم.

    ” بعثت لا تمم مکارم الاخلاق”؛ من برای کامل کردن فضایل اخلاقی مبعوث شده ام.

    امیرالمؤمنین، پـیامبراکـرم صلی الله علیه و آله را بـا اوصاف بسیار زیبایی به مردم معرفی می کند:
    ” طبِیبٌ دَوّارٌ بِطبّهِ، قَد اَحکَمَ مَرَاهِمَهُ وَ اَحْمَی مَوَاسِمَهُ یَضَعُ ذَلِکَ حَیْثُ الحَاجَة اِلَیه، مِن قـلوبٍ عُمْی وَ اذانٍ صُمّ وَ اَلسِنةٍ بُکمٍ، مَتتبعٌ بِـدَ وَائِهِ مَـوَاضِعَ الغـفلَةِ وَ مَواطِنَ الحَیرَة.”

    امیرالمؤمنین فرمود: پیامبر؛
    – پزشک سیّار است: او برای درمان بیمارانش حرکت می کند و خود به سراغ آنان می رود.
    – متخصص و درد شناس است: دردهـا را بـه خـوبی تشخیص می دهد، حتی بیماری های روحی و روانی را می شناسد.
    – نسخه های شفابخش دارد: نسخه های او تمام بیماری ها، حتی قـلب های کـور و گـوش های سنگین و زبان های لال را شفا می دهد و با داروی خود به دنبال بیماران غافل و سرگردان است.

  87. ستاره خرازی می‌گوید:

    پیشواى دهم ما حضرت امام هادى علیه السلام مى‏ فرماید: « هنگامى که محمد صلى الله علیه و آله ترک تجارت شام گفت و آنچه خدا از آن راه به وى بخشیده بود به مستمندان بخشید، هر روز به کوه حرا مى‏ رفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار مى‏ نگریست، و شگفتى‏ هاى رحمت و بدایع حکمت الهى را مورد مطالعه قرار مى‏ داد.

    به اطراف آسمان‏ها نظر مى‏ دوخت، و کرانه‏ هاى زمین، دریاها، دره‏ ها، دشت‏ ها و بیابان‏ ها را از نظر مى‏ گذرانید، و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهى، درس عبرت مى‏ آموخت.

    ازآنچه مى‏ دید، به یاد عظمت‏ خداى آفریننده مى‏ افتاد. آنگاه با روشن بینى خاصى به عبادت خداوند اشتغال مى‏ ورزید. چون به سن چهل سالگى رسید خداوند نظر به قلب وى نمود، دل او را بهترین و روشن ترین و نرم ترین دلها یافت.

    در آن لحظه خداوند فرمان داد درهاى آسمان‏ها گشوده گردد. محمد صلى الله علیه و آله از آنجا به آسمان‏ها مى‏ نگریست، سپس خدا به فرشتگان امر کرد فرود آیند، و آنها نیز فرود آمدند، و محمد صلى الله علیه و آله آنها را مى‏ دید. خداوند رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمان‏ها به سر محمد صلى الله علیه و آله و چهره او معطوف داشت.

    در آن لحظه محمد صلى الله علیه و آله به جبرئیل که در هاله‏ اى از نور قرار داشت نظر دوخت. جبرئیل به سوى او آمد و بازوى او را گرفت و سخت تکان داد و گفت: اى محمد! بخوان. گفت چه بخوانم؟ «ما اقرا»؟

    جبرئیل گفت: « نام خدایت را بخوان که جهان و جهانیان را آفرید. خدایى که انسان را از ماده پست آفرید (نطفه). بخوان که خدایت‏ بزرگ است. خدایى که با قلم دانش آموخت و به انسان چیزهایى یاد داد که نمى‏ دانست.‏» پیک وحى، رسالت ‏خود را به انجام رسانید، و به آسمان‏ها بالا رفت. پیامبر صلى الله علیه و آله نیز از کوه فرود آمد. از مشاهده عظمت و جلال خداوند و آنچه به وسیله وحى دیده بود که از شکوه و عظمت ذات حق حکایت مى‏ کرد، بیهوش شد، و دچار تب گردید.

    از این که مبادا قریش و مردم مکه نبوت او را تکذیب کنند، و به جنون و تماس با شیطان نسبت دهند، نخست هراسان بود. او از روز نخست‏ خردمند ترین بندگان خدا و بزرگترین آنها بود. هیچ چیز مانند شیطان و کارهاى دیوانگان و گفتار آنان را زشت نمى‏ دانست.

    در این وقت ‏خداوند اراده کرد به وى نیروى بیشترى عطا کند، و به دلش قدرت بخشد. بدین منظور کوه‏ ها و صخره‏ ها و سنگلاخ ها را براى او به سخن در آورد. به طورى که به هر کدام مى‏ رسید، به وی اداى احترام مى‏ کردند، و مى‏ گفتند: السلام علیک یا حبیب الله! السلام علیک یا ولى الله! السلام علیک یا رسول الله! اى حبیب خدا مژده باد که خداوند تو را از همه مخلوقات خود، آنها که پیش از تو بوده‏ اند، و آنها که بعدها مى‏ آیند برتر و زیباتر و پرشکوه‏ تر و گرامى ‏تر گردانیده است.

    از این که مبادا قریش تو را به جنون نسبت دهند، هراسى به دل راه مده. زیرا بزرگ کسى است که خداوند جهان به وى بزرگى بخشد، و گرامى بدارد! بنابراین از تکذیب قریش و سرکشان عرب ناراحت مباش که عنقریب خدایت تو را به عالى ‏ترین مقام خواهد رسانید، و بالاترین درجه را به تو خواهد داد.

    پس از آن نیز پیروانت‏ به وسیله جانشین تو على بن ابیطالب علیه السلام از نعمت وصول به دین حق برخوردار خواهند شد، و شادمان مى‏ گردند. دانش‏ هاى تو به وسیله دروازه شهر حکمت و دانش على بن ابی طالب در میان بندگان و شهرها و کشورها منتشر مى‏ گردد.

    به زودى دیدگانت ‏به وجود دخترت فاطمه سلام الله علیها روشن مى‏ شود، و از وى و همسرش على، حسن و حسین که سروران بهشتیان خواهند بود، پدید مى‏ آیند.

    عنقریب دین تو در نقاط جهان گسترش مى‏ یابد. دوستان تو و برادرت على پاداش بزرگى خواهند یافت. لواى حمد را به دست تو مى‏ دهیم، و تو آن را به برادرت على مى‏ سپارى. پرچمى که در سراى دیگر، همه پیغمبران و صدیقان و شهیدان در زیر آن گرد مى‏ آیند، و على تا درون بهشت پرنعمت فرمانده آنها خواهد بود.

    پیامبر پس از شنیدن این سخنان با خود گفت: ” خدایا! این على بن ابیطالب که او را به من وعده مى‏ دهى کیست؟ آیا او پسر عم من است؟” ندا رسید اى محمد! آرى، این على بن ابیطالب برگزیده من است که به وسیله او این دین را پایدار مى‏ گردانم، و بعد از تو بر همه پیروانت ‏برترى خواهد داشت.

    بحارالانوار،علامه مجلسى، ج ۱۸، ص ۲۰۵ و ج ۱۷ ص ۳۰۹ چاپ جدید.

  88. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ۲۴۵* رسول خاتم حضرت محمد صلى الله علیه و آله:

    آیا شما را از شبیه ترین تان به خودم با خبر نسازم؟ گفتند: آرى؛ اى رسول خدا! فرمودند: هر کس خوش اخلاق تر، نرم خوتر، به خویشانش نیکوکارتر، نسبت به برادران دینى اش دوست دارتر، بر حق شکیباتر، خشم را فروخورنده تر و با گذشت تر و در خرسندى و خشم، با انصاف تر باشد…

    (کافى، ج ۲، ص۲۴۰)

  89. سیداحمد می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…

  90. محمد منظری خواه می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی، شب بخیر و خسته نباشید.
    راستش نمیدونم امشب خود شمارو دیدم یا اینکه اون شخصی که دیدم، شما نبودید.
    امشب حول وحوش ۹ و نیم بود که داشتم میرفتم کتابخونه گلستان. همیشه از رسالت تا اونجا رو پیاده میرم. وقتی پیچیدم به سمت میدون هلال احمر، یه نفر که تو صف عابر بانک ایستاده بود، توجه مو به خودش جلب کرد. برگشتم و منم وایستادم تو صف و همیجوری نگاش میکردم.
    اول ذوق زده شده بودم، میخواستم برم جلو و بگم: ببخشید شما آقای قدیانی هستید؟ اما روم نشد و خجالت کشیدم. بعد از چند لحظه اومد تکیه داد به دیوار بانک، منم درست پشت سرش بودم. دیگه متقاعد شده بودم که خود خودشه! با خودم میگفتم ماشالله چه خوش تیپه! تمیز و مرتب! از اون بچه شهیدای باکلاسه! اما از اون چیزی که فکر میکردم کوچیکتره، یعنی قد من بلندتر از اون بود.
    میخواستم برم جلو بگم:
    من شما رو میشناسم و مطالبتونو میخونم و واقعا لذت میبرم. ضمنا، قشنگهاشو واسه بقیه هم میخونم و تعریف میکنم.
    خیلی خوشحالم که از نزدیک میبینمتون. منم فرزند شهیدم. یکی دو سالی هست که اومدم تهران، واسه درس و دانشگاه. اینجا علمی کاربردی ساختمان میخونم.
    تو همین فکرها بودم که، پولشو گرفت و رفت. منم یه صورت حساب گرفتم و رفتم دنبالش. همش دلم میخواست برم جلو و سلام کنم و خلاصه چند لحظه ای باهاش هم کلام بشم؛ اما نشد که نشد. تا همین امشب، خودمم نمیدونستم که اینقدر خجالتی ام.
    رفت سوار ماشینش که دور میدون پارک بود، شد و جلوتر نگه داشت.
    اونطرف خیابون، وایستادم و نگاش میکردم. رفت توی یه آبمیوه فروشی و چند لحظه بعد با یه لیوان آب هویج اومد سمت ماشینش.
    منم راه افتادم به طرف کتابخونه.
    تو راه برگشت تصمیم گرفتم بیام اینجا و همه ماجرا رو واستون تعریف کنم!
    به هر حال امشب احساس خوبی داشتم. فرقی نمیکنه اون شخصی که من دیدم خود شما بودید یا نه! اما، اینو بدونید، به عنوان یه فرزند شهید، افتخار میکنم که به همه بگم، حسین قدیانی که اینقدر خوب مینویسه، یه فرزند شهیده!
    شاید واسه تهرونی ها اهمیتی نداشته باشه که مثلا یه هنرپیشه یا یه شخصیت مهمی رو تو خیابون ببینن. اما فکر میکنم واسه بچه های شهرستانی خیلی جالبه! من که امشب کلی حال کردم.
    ایشالله آخر هفته بعد از امتحانم برمیگردم مشهد، حتما نائب الزیاره شما هستم.
    شما هم واسم دعا کنید، یه مشکل خونوادگی دارم، دعا کنید حل شه.
    موفق باشید. به امید دیدار.

  91. صالح(عبدالنقی) می‌گوید:

    بسم الله
    سلام حسین آقا …….. عرض کردم حسین آقا سرشون گرم مسائل سیاسی ست و حیفه بخواد بیاد و نظرات این حقیر رو بخونه، اما ای کاش طوفان سیاست جلوی چشمان هیچکس رو نگیره تا بتونه واقعیت جامعه رو بببینه. ای کاش نویسنده ما میتونست فارغ از هر گیرو گرفتاری و… بگه واقعیات رو.
    ای کاش حسین و امثال حسین!!!؟ به هر حال واسه تک تک جملاتی که مینویسم و مینویسی روزی حساب پس میدیم و ای کاش سفارشی ننویسیم و در راه حق گام برداریم. ای کاش حواسمون باشه توی اوج احساسات مطلبی ننویسیم که واقعیت نداشته باشه و به خورد مردم و جامعه بدیم. به هر حال مثه همیشه واست آرزوی موفقیت میکنم. التماس دعا

  92. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    از پَستی و بلندی های یک پُست تا پَستی و بلندی های این پُست(!)

    از «قطعه» تا نیویورک!!
    از فوتبال تا حج!!
    و
    از خاک تا افلاک…
    .
    .
    .
    ***ســــــــــــــــــــــــــــــــــــلام بر مبعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــث***

  93. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “نماهنگ شهید حسین غلام کبیری”
    http://www.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=7&lid=1322

    “سومین مراسم سالگرد شهید کبیری”
    http://www.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?lid=6024

  94. آزاد اندیش می‌گوید:

    پیامبر اکرم (ص):
    بُعِثتُ بِالحَنیفِیَّةِ السَمحَةِ
    من براى آوردن دین راستین و آسان برگزیده شده‏ ام
    حکمت‌نامه پیامبر اعظم(ص) ح ۲۴۲۶

  95. سلام.
    اصلا هیچ دل خوشی از اینجور بحث ها نداریم. اگه توی مملکت ما رییس یک قوه را در تمام این ۳۰ سال دوست داشتنی و عامل پیوند مردم با حکومت بدانیم اون همون قوه ی مجریه و رییس جمهوری است. کجا نخبگان و نمایندگان منتخب مردم سالم و خالص بودند که حتی یک رییس مجلس درست و درمان هم نتونستن انتخاب کنن و وارد باندبازی این جور حرف ها شدن! متاسفانه کشور ما دست چند نخبه ی سیاسی درست و درمون نیست که بشه بهشون اعتماد کرد! یک تال موی بدنمون راضی نیست که تنها حق انتخاب توی این مملکت از ما بگیرن! چقدر سیاستمدار ما الان داریم که چون دست مستقیم مردم توی کار نبود زیر چرخ باندبازی ها و مصلحت طلبی ها له شدن!! این شیوه ی غیر مستقیم یعنی نارضایتی مردم! ما می خوایم توی این مملکت هرکس از دل مردم با دارا بودن شرایط جمهوری اسلامی کاندید ریاست جمهوری بشه چه فایده ای داره که یه مشت نخبه نامی فردی رو انتخاب کنند و معلوم نیست با چه قصد های سیاسی و غیر سیاسی و افرادی آزاده رو حذف! اصلا کی گفته رییس جمهورای ما بد بودن؟ همه اونا توی زمان خودشون بهترین بودن. حالا اگه بهترین نموندن این آدمی زاده که تغییر می کنه! اصلا اگه نظام پارلمانی یا حزبی بود رییس جمهور فعلی می آمد بالا!!! همین الان هرکی ولاییی واقعی توی مجلس و دولت و … دست های آلوده دارن حذفش می کنن!!! با کدام عقل و منطق دم از این حرف ها می زنید؟ چرا فکر کردید اشکالات ریاست جمهوری این سال ها با چنین طرح هایی کمتر میشه!!!!!!!! وا عجبا شک ندارم پشت چنین طرح هایی که توسط نخبه نماها مطرح شده حذف سیستمی که توی اون یه نفر بتونه فارغ از حزب و دسته و از دل مردم بیاد رییس جمهور بشه و محبوب باشه! معنی این تحلیل ها را بخوانید: «حذف رای مردم»

  96. سلام
    چقدر خوشحال شدم که آقای قدیانی به همراه دکتر میرن آمریکا و آخرین سفر رو می نویسن فقط نگرانم که اول از فیلتر این انحرافی ها که بعید نیست موش دوانی کنن تا اون زمان و همین طور فیلتر این آمریکای آزاد!! بگذرن و بشه آنچه که باید برای ما بشه و برای آمریکا نشه!

  97. مجیدرضا می‌گوید:

    …………………..

  98. مریم می‌گوید:

    سلام و احترام!
    از مطالب مفید و ارزنده شما استفاده کردم.
    صمیمانه سپاسگزارم.

  99. gold price می‌گوید:

    وی اظهار داشت: ما واقعا حذف شرکت های پیمانکاری را در راستای عدالت می دانیم و با قوت و قدرت هم این کار را انجام می دهیم و امیدواریم به نتیجه مطلوب برسد و هیچ هدفی هم جز خدمت به مردم نداریم.

  100. silver price می‌گوید:

    ‌در اردوگاه بزرگ اصولگرایی صحبت از ارایه بیش از ۱۰ لیست است. تکثر در این کمیت نمی‌تواند به نفع جامعه باشد. اشتراک فراوانی بین این جبهه‌ها وجود دارد که بعضا می‌توانند باهم ائتلاف کنند و لیستها را نهایت به سه یا چهار لیست برسانند. جبهه‌هایی که اکنون در اردوگاه اصولگرایی مطرح است عبارتست از؛جبهه ایستادگی، جبهه متحد اصولگرایان است که البته این اتحاد محقق نشد زیرا این جبهه به معنای اکثریت اصولگرایان است که باید در کنار هم قرار می‌گرفتند. جبهه پایداری، ‌جبهه بصیرت و بیداری اسلامی، جبهه حامیان دولت اسلامی همان حامیان گفتمان انقلاب اسلامی ‌که منتسب به دولت است، طرفداران حامیان مشایی که همان توحید و عدالت است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.