گزارش سال ۹۱
درست در شرایطی که سال ۹۰ تمام شد، وارد سال ۹۱ شدیم! سال ۹۱ با همه سختی هایی که داشت، سال آشتی سران قوا با یکدیگر بود و ایشان تقریبا ماهی یک بار به دیدار هم می رفتند و هر چند تا روز قیامت با هم قهر کرده بودند(!) آشتی کنان سوار کشتی می شدند! سال ۹۱ مربع امیر قلعه نویی، علی دایی، مایلی کهن و عادل فردوسی پور کلا ۴ بار قهر و ۳ بار آشتی کردند، اما سران قوا ماشاء الله دعوا نکرده، آشتی می کردند و آشتی نکرده، دعوا!
سال ۹۱ یه جورایی سال پیر موتلفه بود و اینقدر که حاج حبیب الله نامه نوشت، حسین قدیانی مطلب ننوشت. در همین سال عسکراولادی متوجه شد که سران فتنه، فتنه زده اند، نه اهل فتنه! و تو چه می دانی که مفتون چیست؟! در اواخر این سال، «حضرت استاد» و «سردار قلم» درباره موضوع «فتنه زدگی و تفاوت آن با جرج سوروس گری و جین شارپ پروری بی واسطه» به مناظره با هم پرداختند که بیننده دقیقا متوجه اختلاف نظر نامبردگان نشد(!) در سال ۹۱ حبیب الله عسکراولادی در هر شماره هر روزنامه ای دست کم ۴ تا مطلب نیم صفحه ای داشت؛ نامه ای در پاسخ به جوابیه همان روزنامه، جوابیه ای در حاشیه جوابیه هامش یک روزنامه دیگر، ادامه نامه نگاری با اصلاح طلبان، و پاسخ دادن به بازتاب جوابیه یکی مانده به آخر همان اصلاح طلبان در شماره آخر یک روزنامه دیگر!! البته این اواخر به نظر می رسید اصلاح طلبان کم آورده باشند، اما حاج حبیب ول کن نبود و همچنان یا می نوشت یا جواب می داد!
سال ۹۱ معلوم شد که برادر همین حاج حبیب الله یعنی اسدالله چگونه نفر اول زیره دنیا شد. از قرار، حاج اسدالله یک روز می خواسته در کودکی سنگک بخرد که متوجه می شود نانوا دارد روی نان کنجد می ریزد.
اسدالله کودک رو به نانوا: «شاطر! کنجد را کیلویی چند می خری؟!»
شاطر رو به اسدالله: «فلان تومن!»
اسدالله: «الان می رم از بازار، بدون ارز مرجع (!) برایت کنجد ارزان تر میارم!»
… و بدین ترتیب اسدالله، سلطان زیره جهان می شود!!
در این سال ما شاهد وقوع ۲ زلزله دلخراش در میهن مان بودیم که باعث شد رئیس محترم قوه، ضمن سفر به کاراکاس و هم دردی و چیزهای دیگر با خواهر و مادر آن مرحوم، نشان درجه یک فرهنگ را به یکی دیگر بدهد. حسن سال ۹۱ به این بود که عاقبت معلوم شد منظور رئیس قوه از بهار، امام زمان (عج) است، اما مشکل آنجا بود که منظور رئیس قوه از امام زمان (عج) همان «یکی دیگر» بود! در این سال آقای احمدی نژاد درباره مدیریت حضرت نوح، سفرهای استانی یوزارسیف، برنامه های اقتصادی آمن هوتپ سوم، اختلاس قوم ماد، آکله الاکباد، شیخ رشیدالدین وطواط بن یحیی ملقب به طوطی بازرگان، عیسی پسر مریم، فردوسی توسی، کتیبه حقوق بشر کورش، زیگورات چغازنبیل، چاوز بن چه گوارا، ام هوگو، جرجیس و کلا همه چیز صحبت کرد، الا مسائل حوزه ریاست جمهوری!!
سال ۹۱ به مجلس رفتن احمدی نژاد، یک بار شوخی شد و یک بار هم شوخی شوخی، جدی شد! این وسط آنچه جدی جدی، شوخی گرفته شد، مشکلات معیشتی مردم بود. در سال ۹۱ قیمت اغلب اقلام خوراکی و غیر خوراکی سر به آسمان سایید و درست در همین فضا، یک میمون پیشگام وارد فضا شد!
سال ۹۱ سال ابطال بسیاری از مشهورات علمی بود و بر ما ثابت کرد که پراید خیلی هم گران نیست! و با یک حساب سرانگشتی مشخص شد قیمت هر کیلو پراید از قیمت هر کیلو پسته ارزان تر می افتد! ما چند بار حساب کرده باشیم، خوب است؟!
سال ۹۱ به عبارتی سال بهار رسانه ها بود و خبرگزاری یک نهاد نظامی نشان داد که با یک پیامک در روز تعطیل چگونه می تواند اوضاع اقتصادی کشور را آشفته کند!
در سال ۹۱ ما در جشنواره فیلم فجر، هر چه جایزه بود دادیم به هنرمندانی که در فتنه نقش داشتند، اما آمریکایی ها پیام این حرکت را نگرفتند و اسگل ها، اسکار را به وحید جلیلی خودشان دادند!
در اواخر این سال، برای اولین بار، تعداد دوش نامزدهای انتخابات از تکلیف بزرگان پیشی گرفت! و تقریبا به ازای هر تکلیف، کلی دوش وجود داشت! در همین سال بود که معلوم شد اصول گرایان از همان شکم مادر، نامزد انتخابات ریاست جمهوری به دنیا می آیند! گروهی از کارشناسان پیش بینی می کنند در صورتی که روند احساس چیز سیاسیون همه جناح ها همین طور ادامه داشته باشد، در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، تعداد نامزدها از تعداد رای دهندگان بیشتر شود!
در این سال احمدی نژاد ضمن حضور در نیویورک و سخنرانی در سازمان ملل، در کاری کاملا مخالف با خلقیات احمدی نژادی، از مردم منهتن به دلیل ایجاد ترافیک هنگام تردد خودروهای هیات همراه، معذرت خواهی کرد! شهروندان ساکن در محله اعیانی منهتن که واقعا تحت تاثیر سجایای اخلاقی رئیس جمهور قرار گرفتند، فوج فوج به مکتب ایران پیوستند!! در همین سال بود که معاون اول رئیس جمهور گفت: «تا احمدی نژاد هست، من هستم و تا من هستم، سرکار خانم دکتر هست» که اندکی بعد، ایشان و اوشان بودند، لیکن خانم دکتر کنار گذاشته شد! چند وقت بعد از این، جناب معاون اول گفت: «قیمت خودروها باید شکسته شود» و پراید که ۱۱ میلیون تومان گران شده بود، به اقشار آسیب پذیر لطف کرد و ۵۰۰ هزار تومان ارزان شد! در همین شرایط بود که دکتر حبیبی به رحمت خدا پیوست! چه می دانیم؟! شاید در اعتراض به این سبک از معاون اولی!!
در سال ۹۱ بودجه کشور دوست و برادر و جنگ زده افغانستان، ماه بهمن به لویی جرگه رفت و تصویب هم شد، اینجا اما قوه محترم، بودجه یک دوازدهم را آنهم اواسط اسفند به مجلس فرستاده که باش تا تصویب شود!
وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
برف نامه گدوک
در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
نزدیکای نوروز چند سال پیش، کم و بیش همین موقع از سال بود که «باباکبابی» (۱) وسط کلی خاطره جالب و ناب، از حلیم بوقلمون گرفته تا کباب بناب، ناگهان زد به طبیعت و گفت: «زمستون همیشه ۲ بار می ره. یه بار اواخر بهمن، دروغکی، یه بار لحظه سال تحویل، راستکی… همیشه چند روز مونده به اسفند و چند روز بعدش، هوا شروع می کنه گرم شدن، اما تا آدما می رن توی فاز «بهار زودرس»، یه دفعه زمستون با یه برف پر حرف، حاضری می زنه… این اتفاق با اینکه هر سال تکرار می شه، هر سال مردم فریب می خورن! خلاصه، تا «مقلب القلوب» را نشنیدی، رفتن زمستون رو باور نکن… کرسی رو جمع نکن!»
حواسم هم به حرف بابابزرگ بود، هم به پیش بینی سازمان هواشناسی، اما از هول بهار، بازم در دیگ زمستان افتادم! هول بهار، حالم را خوش کرده بود… لیکن چه بسیار که «حال»، سبب غفلت از «قال» می شود. حالی که «می مانی»، رحم ندارد به قالی که «می دانی».
کرسی نگذاشته بودیم که جمع کنیم، اما هوا ظرف ۲ هفته گذشته از بس گرم شده بود که در آسمان دنبال پرستو می گشتم، در زمین دنبال گل لاله. البته نه از آنهایی که شهرداری می کارد؛ لاله واقعی، اصل!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به سبب کاری اداری شخصی، چند روز پیش رفته بودم بلد «بلده». با کم ترین لباس، و لگن ترین ماشین، یعنی آردی یشمی مدل ۷۸ جناب اخوی که جز بوق، همه جای ماشینش صدا می دهد! فلاشر؛ کلا خراب! موتور؛ روغن ریزی! برف پاک کن ها؛ سالم، اما بدون توانایی در دادن آب به شیشه ماشین! یعنی فقط واست بای بای می کنه، تمیز نمی کنه! لاستیک ها؛ صاف عینهو آینه! آینه سمت شاگرد؛ آینه بی آینه! رادیاتور؛ احتیاج به آب دادن بعد از هر ۲ ساعت رانندگی، به خاطر جوش نیاوردن! فرمان ماشین؛ توی سرعت ۸۰ یه ریپ، توی ۱۰۰ یه ریپ، توی ۱۲۰ بندری! لاکردار باید دو دستی می گرفتمش که از جا درنیاد! دنده؛ بدتر از فرمان! کلاچ؛ بهترین وزنه برای تقویت عضلات دو قلو! کارت ماشین؛ مفقود! بیمه نامه؛ ۶ ماه از مهلت گذشته! معاینه فنی؛ شوخی نکن! نور چراغ ها؛ مگر با چشم بصیرت، فقط ۲ متر! بخاری؛ دادن خاک به جای گرما! ضبط؛ یک حفره مستطیل + کلی سیم ولو! و قس علی هذا…
جاده چالوس را تا وسطا رفتم؛ دو راهی یوش بلده، پیچیدم سمت راست. هوا هم به غایت ملس و بهاری بود.
از قبل طوری برنامه ریزی کرده بودم که در خانه/ موزه نیما توقفی داشته باشم، عکسی بیندازم، احیانا کتابی بخرم و کنار قبر علی اسفندیاری و الباقی فاتحه بخوانم. توقفم در یوش ۲ ساعتی طول کشید. خبری از زمستان نبود. در تن لخت درختان به وضوح می شد لباس خوش رنگ شکوفه ها را تماشا کرد.
کمی بعد در «بلده» کارم را انجام دادم. راحت تر از آنکه فکرش را می کردم. لنگ یکی دو تا امضاء بودم که جور شد.
از بلده رفتم سمت نور، یعنی شمال (۲) با جاده ای کاملا خلوت و هنوز بکر. در شهر نور با حمیدرضا یوسفی ورجانی قرار داشتم. از دوستان قدیمی که فتنه ۸۸ پیچید سمت فتنه گران و کارهایی کرد (۳) که بماند. حمید برای خریدن یک قطعه زمین، در نور بود و همین بهانه مناسبی بود تا شبی در ویلای پدرش در «چمستان» اقامت کنیم.
طبق قرار صبح زود راهی جاده ساحلی شدیم به سمت قائم شهر. یعنی سمت راست جاده ساحلی. در قائم شهر، آشنایی برنج کار دارم که همیشه برنج هایم را از او می خرم. دست اول است و به صرفه و مرغوب و خوش خوراک. حمید هم چند کیلویی خرید. «آقا صفر» اما خیلی شاکی بود از اوضاع کشت و کار. می گفت: «همین طور برنج و سیب زمینی و چای و مرکبات است که باد کرده دست کشاورز، آن وقت می ریم از خارج برنج وارد می کنیم! چرا؟… بعد از چند ماه که دولت صدای داد ما را می شنود، می آید و از ما نسیه خرید می کند، حالا باش تا حساب کند بدهی اش را! ما از بانک کشاورزی وام می گیریم، فقط ۲ تا قسط عقب باشیم، اول زنگ می زنن به ضامن و آبروی آدم رو می برن، بعدا خود به خود از حساب مون کم می کنن، ولی ما که از دولت طلب داریم، به کی باید زنگ بزنیم؟! ضامن دولت کیه؟! به پیمان کار می گیم، می گه؛ تقصیر دولته! به دولتی ها می گیم، می گن؛ قصور از پیمان کاره!… آقا! ما این یارانه ها رو نخواستیم! پول خودمون رو بدین…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
چه در راه جاده ساحلی و چه در راه برگشت از قائم شهر به سمت تهران؛ جاده فیروزکوه، چیزی که مشهود بود تخریب جنگل بود و عدم رویت دریا! بی اغراق در جاده ساحلی اصلا ساحلی ندیدیم! یعنی اصلا دریایی ندیدیم که بخواهیم ساحلی ببینیم! هر چه بود، یا ویلاهای شخصی بود، یا ویلاهای دولتی/ حکومتی فلان نهاد و بهمان ارگان که البته بیش از کارمندان بینوا، سهم خوش گذرانی حضرات مدیر می شود. حمید می گفت: جاده ساحلی شده جاده ویلایی!! راست می گفت.
جنگل اما حکایت دردناک تری داشت. القصه! چند ماه پیش، از ابتدای جاده چالوس داشتم برمی گشتم تهران. حدودا نیم ساعت بعد از اول جاده، جنگل های طبیعی به آن عظمت، جایش را داد به مقداری کاج و بلوط کاشته شده! و به شدت تنک و کم پشت! کمی بعد، همین شبه جنگل لاغر هم کلا محو شد!
یادم می آید ایام کودکی وقتی جاده چالوس می رفتیم، اگر راه را ۳ ساعت حساب کنی، بیشتر از ۲ ساعت و نیم اش جنگل بود. الان دقیقا برعکس شده! بیشتر کوه خشک می بینی تا جنگل… و آنهم چه کوهی؟!… کوه خط کش خورده آدمی زاد! کمی به خاطر آزادراه و بیشتر به خاطر ویلا!
مع الاسف وضع جاده هراز و جاده فیروزکوه هم بهتر از حال و روز جاده چالوس نبود. اینک شمال را بیشتر به ویلا و بساز بفروش ها باید شناخت، تا جنگل و دریا. حق دارند شمالی های اصیل ناراحت باشند از این وضع. واقعا بر سر منابع طبیعی بلایی آمده که اگر جلوی آن گرفته نشود، انگ بدی روی پیشانی نظام نقش خواهد بست. تعارف که نداریم! کل ساحل شده رژه آرم این اداره و آن شرکت! ویلای مخابرات، ویلای صدا و سیما، ویلای سایپا، ویلای خصوصی، ویلای نیمه خصوصی، ویلای فولاد مبارکه، ویلای کوفت و ویلای زهر مار! اگر از نظر جمهوری اسلامی، دریا و کوه و جنگل متعلق به همه ملت است، چرا پس علیه این رویه نادرست اقدام قاطعی نمی شود؟!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به ورسک نرسیده بودیم که هوا ابری شد… و خیلی زود برف گرفت. فکر کردم؛ خفیف است و می شود رفت. حمید موافقت کرد. به راه مان ادامه دادیم. بعد از ورسک اما همین که تونل های ۳ گانه را رد کردیم، ابتدای گردنه گدوک گیر کردیم در بوران. یک آن دیدم ماشین نمی رود و دارد سر می خورد! عقل کردم و ماشین را هر جور بود هدایت کردم سمت شانه جاده. با آن وضع، یا ما به ماشینی می زدیم و یا ماشینی به ما!
شانه جاده اما بالطبع برف بیشتری داشت. حدود نیم متر! هوا هم داشت تاریک می شد… حمید گفت: پیاده شم، هل بدم؟ گفتم: با لاستیکای این لگن، بی فایده است… بدتر گیر می کنه توی برفا! گفت: سردم شده، یخ زدم! گفتم: منم! گفت: تو باز یه بافت تنته، من چی؟! گفت: داری چی کار می کنی؟ گفتم: زنگ می زنم امداد خودرو… گفت: اینجا که آنتن نداره! گفت: الان سگ میاد خفت مون می کنه! گفت: بدجور داره بهم فشار میاد! گفتم: تو برو اون پشت مشتا، منم می رم این پشت مشتا!
در ماشین را که باز کردم، سانتافه ای قیژ از کنارم رد شد و گل و لای را پاشید طرفم. مانده بودم چه فحشی بهش بدهم که در برف و مه جلوی جاده گم شد، اما هنوز صدای آهنگ ماشینش می آمد… «دلم گم شده، پیداش می کنم من…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
حدودا یک ساعت در آن کوران گیر کرده بودیم که عاقبت سر و کله این امداد خودروهای گذری پیدا شد. طرف گفت: ماشین رو از شانه جاده بیارم توی جاده، می شه ۴۰ هزار تومن، هر ۱۰ دقیقه که توی جاده بکشم تون ۲۰ هزار تومن دیگه می گیرم!
چاره چه بود؟! قبول کردیم. دو سه پیچ بعد، آردی یشمی ما که پشت یک نیسان آویزان بود، همین طور لک و لک داشت می رفت که حمید زد به شانه ام؛ اونجا رو نگاه؟… گفتم: همون سانتافه است! گفت: علامت بده، نیسان نگه داره ببینم…
پانوشت:
۱: بابابزرگم قبلا کبابی داشت. هنوز هم یک خط در میان به عادت بچگی ایشان را «باباکبابی» صدا می زنم.
۲: جاده های شمالی جنوبی چالوس (منتهی به شهر چالوس) و هراز (منتهی به شهر آمل) که تقربیا موازی هم اند، به واسطه جاده افقی یوش و بلده به یکدیگر وصل می شوند. از جاده بلده البته به شهر نور نیز جاده ای هست به غایت بکر و دیدنی که دقیقا بین چالوس و آمل در می آید.
۳: یکی از روزهای فتنه، یعنی روز ۱۳ آبان، حمید را در جمع آشوب گران دیدم. داشت شعار می داد؛ «سفارت روسیه، لانه جاسوسیه». تنها بودم. ایستادم گوشه ای به نظاره اش. شعارش غلیظ تر شد؛ «نه غزه، نه لبنان…». خواستم زنگ بزنم به موبایلش که دیدم آنتن ها را پرانده اند… آنتن ها را، دوستی ها را، خیلی چیزهای دیگر را. همین طور که نگاهم به حمید بود، یاد آن روزی افتادم که…

– حمید! آخرش نگفتی چرا ۴ تا از انگشت های دست راستت قطع شده؟!
– سال ۶۱ مادرم داشت با دستگاه، گوشت چرخ می کرد که یهو آژیر جنگ پخش شد. رفت چادر سر کنه، منو ببره زیرزمین که…
هنوز که هنوز است گاهی با خودم خلوت می کنم؛ آژیر جنگ خطرناک تر بود، یا آژیر فتنه؟! و صف من و حمید، کجا از هم جدا شد؟!… و کجا دوباره جوش خورد؟!
من همان حمیدم… حمید همان من است… در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
- بایگانی: یسار
آشتی
– هنوز قهری؟!…
«پیامک علی به محمود» 🙂
- بایگانی: یسار
جمهور، جمهور، جمهور
تقدیم به نائب بقیه الله الاعظم، علمدار عباس نگهدار انقلاب اسلامی، رهبر مقتدر امت اسلام؛ امام خامنه ای

یک: خدا قوت باید گفت به این ملت. متن، حضور عظیم مردم بود و به یمن این حماسه بزرگ، فعلا می توان از برخی حواشی صرف نظر کرد. یوم الله ۲۲ بهمن ۹۱ هوشمندانه ترین پاسخ به «تحریم هوشمند» بود. دیروز خیلی چیزها معلوم شد. معلوم شد مردم نیز به تاسی از رهبرشان همچنان انقلابی اند. معلوم شد فرزندان انقلاب، هرگز دیپلمات نشده اند که «مبارزه» را فدای «مذاکره» کنند. معلوم شد بصیرت ملت، هم از فتنه های سیاسی بزرگ تر است، هم از فتنه های اقتصادی. معلوم شد نگرانی مردم از گرانی، معطوف به ندانم کاری بعضی دست اندرکاران است، نه اصل نظام. معلوم شد از نظر مردم، مشکلات معیشتی، متاثر از ایستادگی پای آرمان ها نیست. معلوم شد قوای ۳ گانه به ویژه قوه مجریه باید برای این مردم خدایی، بیش از اینها کار کنند. معلوم شد «جمهور» از «رئیس جمهور» جلوتر است. معلوم شد کلاس جمهور از کلاس بی کلاس رئیس جمهور بالاتر است. معلوم شد سخنران اصلی مراسم، شعارهای ملت شهید پرور است، نه حرف های یکی به نعل و یکی به میخ. معلوم شد «بهار انقلابی ها» تکراری نیست، بلکه «بهارنمایی» تکراری است. معلوم شد ملت و ولایت به هم می آیند؛ دولت و مجلس باید خود را به این منظومه برسانند. معلوم شد «وحدت ملی» ذاتی این مردم است. معلوم شد برای این ملت، احدی نمی تواند دایه مهربان تر از مادر باشد. معلوم شد رعیت زاده نمی تواند حامی اختلاس ۳۰۰۰ میلیاردی باشد. معلوم شد کلاس رعیت، از کلاس منیت، از کلاس بی کلاس رعیت نمایی، بالاتر است. معلوم شد این مردم از نسخه پیچی های «وحدت ملی» و «انتخابات آزادانه» بی نیازند. معلوم شد فتنه و انحراف هر ۲ با هم، از سرو بلندبالای ملت ایران، کوتاه ترند. معلوم شد «وحدت» برای این ملت، فریضه است… و معلوم شد چرا «اختلاف افکنی تا روز انتخابات، خیانت است»؟!
دو: ۲۲ بهمن ۹۱ دشمن فهمید در مبارزه با نظام مقدس جمهوری اسلامی، قبل از قوای ۳ گانه، حتی قبل از نیروهای نظامی، با آحاد ملتی طرف است که انقلاب و اسلام و امام و جمهوری اسلامی و «آقا» را مال خود می دانند. اصلا مهم نیست چند سال از ۲۲ بهمن ۵۷ گذشته باشد. مهم این است که دشمن در نبرد با جمهوری اسلامی، در وهله اول با بسیجیان خامنه ای طرف است. نه با رئیس جمهور، بلکه با جمهور. من به دشمن حق می دهم اگر روی شعارهای جمهور، بیش از سخنان تکراری رئیس جمهور، حساب باز کند. از ورای همین محاسبه، نظرسنجی اخیر موسسه گالوپ، بهتر درک می شود.
سه: ۲۲ بهمن ۹۱ نشان داد حتی اگر دست تفرقه و اختلاف افکنی از آستین فلان سر قوا بیرون آید، باز هم «نشاط ملی» ملت ایران صدمه نمی بیند. دعوای این و آن، البته مردم را ناراحت می کند، لیکن ما نشاط ملی خود را نه از مجلس گرفته ایم، نه از دولت. نشاط ملی ما محصول خودباوری است که آنهم از صدقه سر انقلاب/ جمهوری اسلامی به وجود آمده. در ورای اختلاف افکنی، چرا مردم به شعب ابیطالب برگردند؟! اختلاف افکنان را پس می زنند. (اما نه با اقدام اختلاف افکنانه!) چرا نشاط ملی خود را خراب کنند؟! دست رد به سینه تفرقه می زنند. (اما نه با اقدام تفرقه انگیزانه!) چرا دنبال جبهه های سیاسی حرکت کنند؟! از جبهه ولایت فقیه پشتیبانی می کنند. (اما نه با منیت، که با بصیرت!)
چهار: حفظ حماسه ۲۲ بهمن ۹۱ از خود این حماسه، مهم تر است. مراقب باید بود؛
چهار/ ۱: دعوای این و آن نباید وجه المصالحه رفتار ناصواب و گفتار ناثواب شود. مقابله با بعضی بداخلاقی ها نباید خود همراه با بداخلاقی های دیگر شود. مبارزه با برخی اختلاف افکنی ها نباید خود باعث تفرقه شود. این، عمل به فرامین ولی امر نیست؛ هم سویی با خط اختلاف و خطر تفرقه است. آیا عمل وحدت شکنانه، آنهم در یوم الله ۲۲ بهمن، مقابله با اختلاف است یا هم صدایی با اختلاف؟! و آیا نباید دست مسموم انحراف و فتنه را در بعضی اختلاف افکنی ها متوجه شد؟!
چهار/ ۲: یکی دانستن سهم طرفین دعوا به شیوه کاریکاتوری، یا از آن بدتر، قائل شدن حق بیشتر برای طرف خاطی تر، اولا؛ دور زدن فریضه وحدت است، ثانیا؛ به گستاخی فزون تر اعوان و انصار انحراف منجر می شود. ظاهرا عده ای با مفهوم مقدس وحدت نیز کاسبی می کنند. به ایشان می گویی؛ علی لاریجانی و قالیباف؟! می گویند؛ عدالت و ولایت!! اما همین که می گویی؛ محمود احمدی نژاد؟! می گویند؛ فرود آرام دولت و وحدت!! هنر این جماعت، باج دادن بی مرز به «بهارنمایان» است. مع الاسف ایشان آنقدر که هوای دولت را دارند، هوای انقلاب اسلامی ۳۰۰ هزار شهید را ندارند!! به راستی، بحث ولایت و وحدت است یا کاسبی؟! لاریجانی «۱۱ روز خانه نشینی» کرد یا قالیباف سخن از «بن بست نظام» گفت؟! و آیا جز این است که بعضی جبهه های ناپایدار سیاسی، دوست می دارند ما به ازای حزب الله مظلوم، با عرض معذرت، کمی تا قسمتی «خریت» باشد، نه «بصیرت»؟!
چهار/ ۳: باید هوشیار بود. مبادا دعوای فلانی و بهمانی، سبب شود در مقام قضاوت درباره کلیت مسئولان شریف نظام، مرتکب جفا شویم. این درست که دوست و دشمن، جمهوری اسلامی را به «ملت» می شناسند، اما مسئولان نیز برایند همین جمهوری اسلامی اند. از جمله مسئولان جمهوری نازنین اسلامی، شهید مصطفی احمدی روشن است. او که فقط «نخبه هسته ای» نبود! شهید حسن طهرانی مقدم است. او که فقط «نخبه موشکی» نبود! الحمدلله شمار کثیری از دست اندرکاران نظام، ادامه دهنده راه شهدا هستند. جز این بود، «آقا» شرایط امروز ما را هرگز «خیبری و بدری» توصیف نمی کردند.
پنج: یوم الله ۲۲ بهمن ۹۱ مقدمه مناسبی برای انتخابات خرداد ۹۲ خواهد بود؛ ان شاء الله. مردمی که فردا به این و آن رای خواهند داد، دیروز با حضرت سیدعلی، بیعتی تاریخی و بی مثال کردند. قدر مسلم هر دولت و هر رئیس جمهوری، اگر بخواهد خودش را از اصل ۲۲ بهمن بزرگ تر بداند، از همین ملت شهید پرور، تودهنی سختی خواهد خورد. از همین منظر، «۲۲ بهمن ۹۱» عطر «۹ دی ۸۸» می دهد. «بهار» زنده تر از آن است که «زنده باد بهار» بخواهد. آقای سر قوه! لطف می کنی اگر کلاس بهار را پایین نیاوری. شما کجا و بهار کجا؟! ظاهر شما کجا و ظاهر بهار کجا؟! باطن شما کجا و باطن بهار کجا؟!… بعضی ها از صدقه سر همین ملت و همین ولایت و همین انقلاب و همین ۲۲ بهمن، «شکوفه» زده اند؛ اینک شکوفه خود را از شکوفایی کل بهار، بزرگ تر می بینند! شکوفه انقلاب… نیک اگر بنگری، ملت است. هر که کوفه بازی درآورد، سیلی می خورد.
*** *** ***
با این مردم بیدار، انقلاب اسلامی برای دفاع، به تنها چیزی که نیاز ندارد، خواب است. من نیز در این سالیان روزنامه نگاری، اگر چه زیاد «دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره»، اما هرگز مایل نبوده و نیستم درونی دلم را بیرون بریزم. با این همه…
– ایام فتنه ۸۸ دوست و همسنگر پدرم، حاج اصغر آبخضر می گفت: «دیشب خواب پدرت را دیدم. همان لباس خاکی جبهه تنش بود. همان «یا زیارت یا شهادت». طبقه چندم ساختمانی بودیم. از پنجره، درگیری های خیابان را نشان اکبر دادم و گفتم: «آخر این معرکه چه می شود؟!» عکس روی دیوار را نشانم داد و گفت: «با وجود این مرد، انقلاب اسلامی از پس همه فتنه های ریز و درشت قبل از ظهور برمی آید. ما شهدا، هوای این مرد را داریم. مثل امام، دوستش می داریم. ما به کنار، «علمدار کربلا» هم عجیب هوای این مرد را دارد. عجیب دوست می دارد این مرد را. هر وقت شما می گویید؛ «ابالفضل علمدار! خامنه ای نگهدار»، سقای عاشورا به همه ما شهدا آماده باش می دهد».
* عکس روی دیوار، یکی از تصاویر «آقا» بود در مسجد مقدس جمکران… اون عکس عمودیه.
– چند شب پیش، مادربزرگم، خواب «آقا» را دیده بود… به «آقا» گفتم: «ما که از دور، دستی بر آتش داریم و همه چیز را نمی دانیم، فقط با چند خبر، این همه قلب مان می گیرد، این همه آه می کشیم، این همه غصه می خوریم. شما چگونه تحمل می کنید این حجم انبوه اخبار را؟! این همه غم و اندوه را چگونه تدبیر می کنید؟!» «آقا» لبخندی زدند و عکس روی دیوار را نشانم دادند.
* عکس روی دیوار، یکی از تصاویر «آقا» بود در مسجد مقدس جمکران… اون عکس عمودیه.
********* *********
آهای مسئولان! مانیفست ما همچنان همان سرود «دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره» است… حتی خواب ما سرشار از بیداری است… مانیفست ما این است؛ «در جنگ با دشمن، ننگه که سازش کرد…».
وطن امروز/ ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
این اجنبی پرستان بی جنبه
۱: خبرنگاران، بعضا به بهانه «انتقاد»، که حق مسلم خود می دانند، توهین می کنند، تهمت می زنند، غیبت می کنند، فحش می دهند، اذهان عمومی را تشویش می کنند و دروغ می گویند. آیا چون ما خود روزنامه نگاریم، می توانیم کتمان کنیم که لااقل بخشی از جامعه خبری، بی هیچ رحمی به صغیر و کبیر، «تقوای رسانه ای» را قربانی اصول بی اصول ژورنالیسم می کنند؟! البته امیر قلعه نویی آدم با شرفی است، و الا «اجنبی پرستی»، فقط مال ۲ دقیقه بعضی خبرنگاران محترم است!
۲: قطعا «اجنبی پرست» حرف بسیار گل درشتی است، اما قلعه نویی، سالی یک بار، درشتی می کند و خبرنگاران، بعضا هر روز! باور کنیم؛ چیزی که اینقدر «روادارانه» عوض دارد، گله ندارد! شکایت و دادگاه و خشم و «آهای مدعی العموم! چه نشسته ای که ژنرال، از گل نازک تر خطاب مان کرد»، ندارد! اگر نقد، خوب است، چه اشکالی دارد یک بار هم امیرخان، پشت خبرنگاران را کیسه بکشد؟! و حتی اگر نقد همراه با اهانت هم سازنده است، -آن طور که عده ای اعتقاد دارند!- چه عیبی دارد حالا یک «اجنبی پرست»؟!
۳: اما بیاییم و فرض کنیم در جامعه خبری ما هیچ اجنبی پرستی وجود نداشته باشد. لااقل به امیر قلعه نویی نمی توان خرده گرفت، چرا که این همه خبرنگاران علیه او راست و دروغ را بهم می بافند، یک بار هم امیرخان چنین کرده! این همه بعضی خبرنگاران، سرمربی آبی ها را مسخره کرده اند؛ در ازای این همه استهزا، گمانم یک «اجنبی پرست»، این حرف ها را نداشته باشد! معفو است! یک سو، امیر قلعه نویی بی ادبیات است، سوی دیگر، جماعتی مبادی آداب و منادی ادب! حتما معفو است!! واقعا مانده ام؛ خبرنگارانی که این همه توصیه به «جنبه» می کنند، صبر و تحمل و بردباری خودشان کجا رفته؟! پس بیاییم و بی خود، برای خبرنگارانی که گاه اجنبی را می پرستند، شان عصمت و تنزه نتراشیم. «اجنبی پرست»، نه شاخ دارد، نه دم! اجنبی پرستی در پوشش شغل خبرنگاری نیز!
۴: اجنبی پرستی، استعاره ای از غاز بودن همیشگی مرغ همسایه، نزد شماری از اصحاب رسانه است! و الا آنکه بخواهد مانوئل ژوزه (بدترین مربی تاریخ پرسپولیس به حیث آمار) را بپرستد، بیش از آنکه «اجنبی پرست» باشد، «احمق» است! جناب کی روش هم با این کارنامه مثال زدنی (!؟) جایی برای پرستش باقی نگذاشته! آنی درنگ کنید؛ اگر یک مربی وطنی، ترجیحا حمید استیلی، نتایج نیم فصل اول پرسپولیس را می گرفت، چگونه با شلاق بعضی خبرنگاران بدرقه می شد؟! مانوئل ژوزه اما چون اروپایی است، حتی با بدترین نتایج ممکن نیز باید محترمانه نقد شود! به سلابه کشیده نشود، مسخره نشود، به هیچ برنامه زنده و احیانا زننده ای نیاید و پاسخگوی افکار عمومی نباشد! از ورای مقایسه رفتاری که با حمید استیلی و مانوئل ژوزه شد، آیا نمی توان نتیجه گرفت؛ شغل بعضی خبرنگاران، نه شغل شریف خبرنگاری، بلکه شغل کثیف اجنبی پرستی است؟! و از ورای مقایسه رفتاری که با امیر قلعه نویی و کارلوس کی روش شد، آیا نباید به موفق ترین مربی لیگ برتر ایران حق داد که بعضی خبرنگاران را اجنبی پرست بخواند؟! قلعه نویی زمان هدایت تیم ملی، بدون هیچ باختی، و فقط به خاطر حذف در ضربات پنالتی مقابل کره جنوبی، مرد و مردانه به «۹۰» رفت و در لفافه نقد کارشناسانه، همه رقم ناسزا و استهزا را متحمل شد، اینک اما جناب شومن، چند ماه بعد از باخت کارلوس خان کی روش به تیم های رده چندمی لبنان و ازبکستان، برای ۴ تا نقد محترمانه، محرمانه به آپارتمان مرد پرتغالی می رود، تا از او رخصت بگیرد!! آیا امیر قلعه نویی هم اینقدر نجیبانه نقد شد؟! جالب است؛ دوره کنونی، به سبب قرعه آسوده، تا الان باید از صعود تیم ملی به جام جهانی مطمئن می شدیم، لیکن باز هم کاسه «چه کنم، چه کنم» دست گرفته ایم! کارلوس کی روش اما به جای عذرخواهی، ژست طلبکارانه می گیرد و از کیفیت پایین لیگ ایران گله می کند!! و چرا نکند؟! او خوب می داند تا چه حد اجنبی پرست اند شماری از اصحاب رسانه. قلعه نویی بود، تا الان جایش را به مربی دیگری داده بود، مایلی کهن هم بود، همین طور. سر دراز دارد قصه اجنبی پرستی… آنقدر دور و دراز که هرگز مجید جلالی، رنگ صندلی تیم ملی را به خود نمی بیند. دربی، شهرآورد بی خودی بود، اما نه بی خودتر از بازی تیم ملی مقابل لبنان و ازبکستان!! و الحق که در قیاس با تیم ملی کی روش، دربی سرافرازانه ای داشتیم! واقعا اگر قرار به این نتایج تیم ملی بود، چه ضرورتی داشت پول زبان بسته مملکت را در جیب مربیان اجنبی بریزیم؟! که برای ۲ تا نقد یواشکی هم، دیگر مجبور نباشیم راهی خانه طرف شویم!! آری، ما هم خبرنگار اجنبی پرست داریم، هم خبرنگاران اجنبی پرستی که از رئیس شومن شان خط می گیرند!
۵: امیر قلعه نویی به «کلهم» می گوید «کل یوم»، «کربکندی» را «گربه کندی» صدا می زند، و به «ذوب آهن» می گوید «ذبّ آهن»! جز اینها سوتی دیگر امیرخان چیست؟! قلعه نویی اما با نام خدا سخن می گوید، هنگام پیروزی و شکست، اهل بیت را فراموش نمی کند، قم و جمکران و زیارت امام زاده آقا علی عباسش ترک نمی شود، وقت قهرمانی، نماز شکر می خواند، در برهه های مختلف، وطن دوستی خود را ثابت کرده، و آمار فتوحاتش با اینکه از تعداد لیگ برتر ما بیشتر است، لیکن هنگام باخت، از نقد و توهین و تهمت، فرار نمی کند. خوب یا بد، نه فقط سطح لیگ برتر ما، از سطح تیم ملی، بالاتر است، بلکه سطح موفق ترین مربی این مرز و بوم نیز از سطح بعضی خبرنگاران مثلا وطنی، بالاتر است. امیر قلعه نویی با این همه رکورد، قطعا از سر خبرنگارنماهای اجنبی پرست، زیاد هم هست، گیرم ملاک ما کوچینگ ژنرال باشد در روز دربی!
۶: سوتی دادن و چند کلمه را پس و پیش خواندن، برای یک مربی فوتبال تجربی که اغلب عمرش در زمین خاکی های جنوب شهر سپری شده، عیب نیست. عیب آن است که عده ای اجنبی پرست، مدعی جامعه مظلوم خبرنگاری شده اند. همان کسانی که فردا در زردنامه های شان خواهند نوشت؛ «موفقیت پرسپولیس، بیشتر به خاطر بگوویچ است تا یحیی گل محمدی»! همان کسانی که امروز می نویسند؛ «کارلوس کی روش از ظرف فوتبال ما بزرگ تر است»! همان کسانی که دیروز نوشتند؛ «مربی گری تیم ملی برای قلعه نویی، لقمه گنده تر از دهان بود»! لقمه گنده تر از دهان اما «لقمه خبرنگاری» است، برای جماعت اجنبی پرست!
*** *** ***
همه به امیر قلعه نویی، یک تشکر درست و حسابی بدهکاریم. ژنرال، شاید بی آنکه خود بخواهد ثابت کرد؛ اجنبی پرستی، هنوز آنقدر بد و مذموم هست که حتی صدای اجنبی پرست ها را هم درمی آورد… نشان به نشان خواب آشفته بعضی ها، قبح اجنبی پرستی در این دیار هرگز نریخته! ممنون گل پسر نازی آباد… بعد از تشر تو، حالا راحت تر از کارلوس مغرور انتقاد می کنند، حتی بعضی ها!
وطن امروز/ ۱۴ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
جذب حداکثری؛ آری، اما…
چه بهتر که مطلع پلاک امروز را مزین به حدیثی از امام حسن عسکری (ع) کنم؛ «مومن برای مومن، برکت، و برای کافر، اتمام حجت است». «تحف العقول، صفحه ۴۹۸»
*** *** ***
یک: گاهی که بعضی رجل سن و سال دار سیاست، بیش از حد از در صلح و صفا وارد می شوند، صدای آرمان خواهان جامعه به نشانه اعتراض بلند می شود؛ «چرا می خواهید به فتنه گران تخفیف بی خود دهید؟!» موسپیدان اما مخلص جواب شان این است؛ «جذب حداکثری».
دو: جذب حداکثری اگر چه شرط عقل است، لیکن تاکید «آقا» روی این مفهوم، اهمیت آن را مضاعف می کند. با این همه، از بعضی عناصر سیاسی باید سئوالاتی پرسید؛
دو/ ۱: آیا سوژه جذب حداکثری فقط خواص سیاسی اند؟! اگر نه، پس چرا در باب جذب حداکثری، آنقدر که به جذب چند فتنه گر دانه درشت توجه می شود، کوششی برای جذب توده هایی که ذهن شان پر از معماهای بی جواب است، نمی شود؟! آیا رواست که حتی درباره جذب حداکثری نیز شاهد تبعیض باشیم؟!
دو/ ۲: صرف نظر از بحث خواص و عوام، آیا جذب حداکثری به معنای تنها گذاشتن مفاهیم عالیه است؟! آیا ما حق داریم به گونه ای بر مدار جذب حداکثری حرکت کنیم که در ازای جذب فرضی چند فتنه گر عذرخواه، مفاهیمی از قبیل عدالت، مبارزه، پایداری، ایستادگی، آرمان خواهی و… دچار انزوا شوند؟! آیا جذب کردن چند عنصر ناراحت، ارزش چنین خسران بزرگی را دارد؟!
دو/ ۳: قطعا عده ای استثنا وجود دارند که جذب حداکثری شامل حال شان نمی شود. یعنی رفتار و گفتارشان آنقدر وقیحانه و رذیلانه است که لیاقت ورود به سفینه انقلاب اسلامی را ندارند. این جماعت سوژه دفع حداقلی اند. سئوال من از بعضی عناصر سیاسی این است؛ مشخصا و به طور مصداقی بفرمایید احیانا چه کسانی از چارچوب جذب حداکثری به تعریف شما، خارج اند؟! و آیا اصلا قائل به مفهوم دفع حداقلی هستید؟!
دو/ ۴: مراد از گفتمان جذب حداکثری چیست؟! جذب ما به فتنه گران؟! یا جذب فتنه گران توبه کننده به ما؟! آیا هدف از جذب حداکثری فقط و فقط احیای فریضه «شتر دیدی، ندیدی» است؟! آیا کمی آنها باید کوتاه بیایند، و کمی بیشتر از آنها، ما؟!
دو/ ۵: اگر حتی بصیرت، بنا به تعبیر حکیمانه رهبرمان آفت دارد و آفتش «غرور» است؛ آفات جذب حداکثری چیست؟! و اگر جذب حداکثری، بد و نارس و شل و ول و افراطی و تفریطی انجام شود، چه مضراتی خواهد داشت؟!
دو/ ۶: اگر جذب حداکثری را نادرست انجام دهیم و نتیجه اش، احیای مجدد فتنه و سران فتنه باشد، کار عاقلانه ای است؟! هیچ دقت کرده ایم که متاثر از سیاست جذب حداکثری، اصحاب انقلاب قرار است بیشتر شوند یا زبان عناصر ضد انقلاب، درازتر؟!
سه: شگفتا! واقعا شگفتا از روی اصحاب فتنه… این روزها گاهی که رسانه های زنجیره ای را دنبال می کنم، آنچه زیاد می بینم عناوینی از این دست است؛ «تغییر لحن آقای عسکراولادی کافی نیست!»، «ایشان باید رویه اش را نیز تغییر دهد!»، «عسکراولادی باید از اصول گرایان بخواهد که بابت رفتار و گفتارشان، از مردم و اصلاح طلبان معذرت خواهی کنند!»، «ما از سخنان ایشان استقبال می کنیم، اما شرکت در انتخابات، حقی نیست که عسکراولادی و عسکراولادی ها بخواهند به ما بدهند یا ندهند!» و…
چهار: بگذارید وارد مصادیق شوم، تا بیشتر معلوم شود وقتی جذب حداکثری، افراطی انجام می شود، چه نتیجه ای در پی دارد. جناب رسانه ملی وقتی دوربین صدا و سیما را کیلومترها آن طرف تر از جذب حداکثری، مقابل سرکار خانم معصومه ابتکار قرار می دهد، (به عنوان نماینده قشر دانشجو!) باید هم این گونه محصول اش را ببیند که عضو شورای شهر تهران، برود با فلان رسانه گفت و گو کند و بگوید؛ «تمام مولفه های زن مسلمان در حجاب، خلاصه نمی شود!… رویکرد پهلوی اول، بهبود زندگی مردم بود!… نفوذ تفکر امام بر اساس تحولاتی بود که دکتر شریعتی پایه گذاری کرد!…». معصومه ابتکار اگر چه در فتنه ۸۸ تا اوایل سال ۸۹ عمدتا در دفاع از فتنه و فتنه گران موضع می گرفت، اما پس از آن مقطع، ترجیح داد کارنامه خود را بیش از این تیره و تار نکند. مع الاسف صدا و سیما با کاریکاتور کشیدن از مفهوم جذب حداکثری، زبان سرکار خانم را باز کرد! حالا عضو شورای شهر تهران به دفاع از مهندس و شیخ اکتفا نمی کند! حجاب را می زند! از رضاخان دفاع می کند! به امام اهانت می کند! و البته مقصر چنین سخنان گل درشتی در وهله اول، همان رسانه ای است که مفت و مجانی دوربین خود را در اختیار اعوان و انصار فتنه می گذارد. من از شمای خواننده سئوال می پرسم؛ آیا به چنین رویه ای می گویند «جذب حداکثری»؟!
*** *** ***
عالیجنابان با تجربه تر از ما! ای کسانی که بیش از ما سرد و گرم سیاست را چشیده اید! موسپیدان! فداییان جذب حداکثری! آنی درنگ کنید که اگر فتنه به ثمر رسیده بود، اگر نقشه سران فتنه گرفته بود، اگر خون شهید غلام کبیری و ذوالعلی نبود، آیا باز هم مجال داشتید این همه بی قاعده بر طبل جذب حداکثری بکوبید؟! آیا اصلا قائل به این هستید که فتنه ۸۸ سران فتنه ای هم داشت؟! و آیا فکر نمی کنید اهل و عیال فتنه، بازگشت به نظام را، نه برای رجوع دوباره به آغوش پر مهر ولایت فقیه، بلکه برای اتمام کار نیمه تمام شان در فتنه ۸۸ می خواهند؟! این را من نمی گویم به خدا! خودشان می نویسند که «برای رسیدن به مقصود اصلاحات، تنها راه باقی مانده، استفاده از فرصت انتخابات است».
آقایان! این جماعت هر وقت نوشت «اصلاحات»، منظورش «براندازی نظام ۳۰۰ هزار شهید» بود. هنوز هم شک دارید؟!
جوان/ ۲ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
بحران «مالی» و «بحران مالی»
امریکا که قرار بود بعد از کشتن بن لادن، جل و پلاس سربازان خود را از افغانستان جمع کند، ظاهرا بیرون بیا نیست! اما حضور نظامی یانکی ها چه رهاوردی برای همسایه شرقی ما داشته؟! صلح، آرامش، سازندگی، امنیت، رفاه و اشتغال؟! یا کشت و کشتار، کشت بیشتر تریاک، رشد بیشتر قاچاق و فربه شدن بیشتر طالبان؟! کم و بیش وضعیت همسایه غربی نیز بر همین منوال است. در عراق، تروریست های سلفی، دقیقا همان کاری را انجام می دهند، که طالبان در دیار افغان. اگر دیروز، صدام در زندان های بغداد، خاندان حکیم و صدر را وحشیانه می کشت، امروز در عراق، صبحی به شام نمی رسد، الا اینکه از چندین جای مختلف، اخبار اقدامات تروریستی مخابره شود. البته در عراق، ظاهرا، امریکایی ها حضور نظامی ندارند، اما تروریست ها خیال امریکا را بابت ناامن کردن بین النهرین، و دامن زدن به اختلافات قومی و تفاوت های مذهبی جمع کرده اند. واقعا تلخ است آنچه این روزها در عراق می گذرد؛ جنوب عراق محل جولان انگلیسی هایی است که بوی نفت بصره به مشام شان خوش نشسته. شمال عراق تبدیل به پاتوق شرکت های چند ملیتی شده که اغلب صهیونیستی اند. جبهه استکبار اصلا بدش نمی آید در شمال عراق، شمال غرب ایران، و جنوب ترکیه، به بهانه استقلال قوم کرد، از یک «اسرائیل جدید» پرده برداری کند. مرکز عراق هم هر روز شاهد تلفات سنگین ناشی از ترورهای بی وقفه است. واقعیت این است که این روزها در عراق، غرب اندازه صدها صدام کار می کند! در چنین منظومه ای باید دید که چه کار سختی دارد دولت نوری مالکی. و چقدر باید اهل تشیع و تسنن عراق هوشیار باشند که عراق در دام نقشه های تفرقه افکنانه نیفتد. قصه سوریه هم اگر چه کمی حادتر، زیرمجموعه همین ماجراست. اگر در سرزمین های اسلامی، رد پای غرب را درست ببینی، سرمنزلی جز ناامنی و اغتشاش ندارد. آن از افغانستان، آن از عراق، این هم از سوریه. اینک اما فرانسه هم مشخصا وارد گود شده تا به بهانه های واهی، مالی را دوباره تسخیر کند. مالی برخلاف کشورهای همسایه اش، نفت و گازی بی مانند دارد و موقعیتی ممتاز. آیا شما باور می کنید قصد فرانسه از لشکرکشی به مالی، مقابله با فلان گروهک شورشی، یا استقرار دموکراسی باشد؟! امریکا در افغانستان و عراق، چه گلی به سر مردم غرب آسیا زد که حالا فرانسه خاطرخواه صلح و آرامش مردم شمال آفریقا شده؟!
*** *** ***
دنیای استکبار در گذر از جنگ نرم، دوباره به این سوی و آن سوی، لشکرکشی فیزیکی می کند! «استکبار» باز هم بوی «استعمار» گرفته! روزگاری که خیلی هم دور نیست، جبهه غرب فکر می کرد با یک «کلیک» یا «فشار یک دکمه» یا «اینترنت» و «فضای مجازی»، بازی عالم را به سود خویش تمام می کند! و از دنیای به این بزرگی، «دهکده جهانی» می سازد! خودش هم می شود کدخدای جهان! کدخدا که چه عرض کنم؛ خدای جهان! جبهه استکبار البته توهم زده بود! و اینک دوباره مجبور است برگردد به همان روزگاری که اگر جایی، کشوری، منطقه ای را می خواست، لاجرم باید زحمت لشکرکشی و هزینه های سرسام آور نظامی را متحمل می شد! چند سال پیش شاید احدی فکر نمی کرد؛ فرانسه برای چند بشکه نفت بیشتر یا چند لوله گاز مفت، به کشور مالی لشکرکشی کند! دقت کنید؛ این اتفاق در اوایل سال «۲۰۱۳ میلادی» رخ داده! و باز هم دقت کنید؛ فرانسه «ناپلئون بناپارت» ندارد، بلکه فقط در یک قلم، کارخانه ماشین سازی «رنو» ۷۵۰۰ کارگر اخراجی دارد! ندید معلوم است؛ بحران «مالی» هم به «بحران مالی فرانسه» اضافه خواهد شد! غرب اگر با لشکرکشی نظامی می توانست کدخدای جهان شود، قرن گذشته میلادی، قرن بهتری بود! و غرب اگر با یک کلیک می توانست خدای جهان شود، لشکرکشی نظامی نمی کرد! راستی، کدام کدخدا اینقدر بدهکار و بدبخت؟! ندید معلوم است شعار فردای مردم معترض فرانسه به اوضاع ریاضت اقتصادی… «بحران مالی» خودمان را حل کنید؛ «مالی» پیشکش!
جوان/ ۱ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
بسم الله…
دوستان محترم؛ بعد از جمله “ذیل همین بحث، می توان پای سران دیگر قوا را نیز به گلیم این بحث باز کرد”، داداش حسین، این جملات را نوشته بود که با نظر خودشان حذف شد؛ “آنی دقت شود. اگر رئیس جمهور بر فرض راس انحراف باشد، اگر رئیس مجلس، بر فرض راس ساکتین فتنه باشد، اگر فلان خانواده که در مقطع حاضر، مسئولیت خطیر ۲ قوه از قوای موجود، روی دوش شان است، هیچ نقشی در انقلاب نداشته باشند، حتی اگر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، راس فتنه باشد و اعضای مجمع، مشتی آدم بیکار که برای مسئله دار نشدن، سمتی گرفته اند… و البته اگر در نظام جمهوری اسلامی، رئیس جمهور خوب، رئیس جمهور استثناست، سئوالی که پیش می آید، آیا نمی تواند این باشد: اصلا چرا باید از این نظام دفاع کرد؟!”
دلیل حذف این بود که گاهی بهتر است توضیح واضحات به دلیل پاره ای ملاحظات، بیان نشود…
سلام علیکم………………….
نکته شماره “دو” خیلی قابل تامل است ها!
“اگر رئیس جمهور وقت، همه جوره باب دل ما بود، آیا باز هم به نسخه نظام پارلمانی دامن می زدیم؟!”
شاید واقعا دلیلش همین باشد!
سلام
نوشته تون عالی و قابل تامل بود…
اما دو نکته هست که خیلی مهمه. اول این که خیلی ها اولش هفت میلیون دادند که صاحب خونه شوند بعدش هم پول هایی در ادامه اش دادند خیلی خانه ها در خیلی از شهرستان ها داده شد که جای تشکر و قدردانی داره، اما لا اقل آنچه من به عنوان یک تهرانی دیدم اینه که تو تهران خانه ای تحویل داده نشد و اصلا خانه ها جایی ساخته شده که از شهر خیلی دوره و امکانات دسترسی اش به شهر خیلی بده… درحالی که اکثر افرادی که میخواهند بروند آنجا کارشان در تهران است…
دوم اینکه جناب آقای سید احمد! اینها که نوشته اید درست است، اما نه به حدی که شما میگویید. کی گفته خانواده ای که دو قوه از قوای کشور در دستشونه در انقلاب نقشی نداشته اند؟؟؟ من هم قبول دارم که نقش مجمع (نه همه آدم هایش) همان است که شما میگویید، اما آیا واقعا قرار بود مجمع این بشود که هست؟؟؟ نقش مجمع چه قرار بود باشد؟؟؟
آخر همه بحث ها که مربوط به سیاست است جای یک ضرب المثل خالیه: از ماست که بر ماست…
یاعلی
تو مثل یک نفس تازه حبس می گشتی
تویی که در نفست گم شدند توفان ها
چه خلوت خوشی آرام زیر لب گفتی
و سجده کردی… جای تمام انسان ها
نشد طلوع کنی تا تو را طواف کنند
تقیه کار شدند آفتاب گردان ها
تو یوسفی و مجازات یوسفی این است…
چنین گواه می دهند تمام قرآن ها…
م. م. سیار
جناب نیاز؛
کامنت بنده را با دقت نخواندید!!!
البته شاید شما کسی را ندیده باشید که بگوید “فلان خانواده که اتفاقا رئیس دو قوه هم هستند، نقشی در انقلاب نداشتند” ولی بنده زیاد دیدم!!! ناقل این جمله را اگر دوباره و با دقت بخوانید، متوجه می شوید که نه منم و نه حسین قدیانی…
ضمنا!
تهران دیگر ظرفیت دارد که قرار باشد مسکن مهر را به قول شما تو تهران بسازند؟
بر خلاف شما من تهرانی های زیادی می شناسم که از خانه های ساخته شده در پرند و پردیس، استقبال می کنند!
از همه دوستان می خواهم لطفا اول با دقت بخوانند، بعد نقد کنند.
فعلا فقط یک کلمه متوجه شدم امتحانات!
سلام و عرض ادب.
متن تان را با دقت خواندم. راستش را بخواهید وقتی با مطالبی از این دست مواجه می شوم، نمی دانم چه باید بگویم!! شما مسئله را از جنبه های مختلف مورد بررسی قرار داده و شرح دادید.
مسئله ای است که باید بزرگان و سیاست مداران و صاحب نظران، آن را به سرانجام برسانند. البته آگاهی دادن های شما بی نهایت برایمان مفید است.
به جد معتقدم هر روز که بگذرد و فکری برای این ساختار نشود، اثرات زیانباری دارد.
سپاسگزارم آقای قدیانی…
خدا قوت…
متن جالب و قابل تاملی بود…
… برای من «نظام جمهوری اسلامی» از حزب و بد حزبی و بی حزبی و نظام حزبی و نظام ریاستی و نظام پارلمانی، بیشتر موضوعیت دارد…
.
… آنجا که نقدمان بوی نق می دهد، به کمین نشسته اند دشمنانی که با استفاده از حرف ما، «سئوال سخت» بپرسند…
.
… پس هنگام نقد اجزای نظام، مراقب اصل نظام باشیم…
.
.
.
سلام بر حسین*
حضرت آیت الله مصباح در جمع دانشجویان امام صادق سخنان مهمی بیان داشتند:
تبیین رؤسای جمهوری ایران و بیان دوره های ابتدایی می فرمایند: در دوران بعد، افرادی به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری به میدان آمدند که شناخته شده و دارای سوابق مختلف سیاسی و مبارزاتی و مدیریتی بودند، اما فرد برنده انتخابات فردی تقریبا گمنام بود که پول و تبلیغات نداشت، اما تنها امتیازش احیای شعارهای انقلابی بود که تا حدی در عمل نیز صداقت خود را نشان داد و مردم هم به خاطر همین شعارهای انقلابی به ویژه در مقایسه با شعارهای کاندیداهای دیگر، به وی رأی دادند.
وی با تأکید بر اینکه علت عمده پیروزی این شخص در انتخابات شعارهای انقلابی او بود و مردم احساس کردند که او میتواند انقلاب را زنده کند، ادامه داد: هر چند وی تا حدی به این شعارها جامه عمل نیز پوشانید، اما او نیز معصوم نبوده و بالاخص در دوره دوم ضعفهای او در شناخت و اراده بیشتر نمایان شد. علامه مصباح یزدی ادامه داد: در این دوره، رئیسجمهور به تنهایی به اندازه چند دولت کار و تلاش کرد و امتیازات زیادی در زمینههای مختلف داشت، اما نقایص زیادی نیز داشت.
اگر امروز منتظر بر سر کار آمدن یک رئیس جمهور ایدهآل هستید، زود سرخورده خواهید شد
استاد اخلاق حوزه علمیه افزود: اگر اکنون نیز منتظر باشید تا رئیسجمهوری بر سرکارآید که هیچ ضعفی در دو زمینه شناخت و اراده نداشته باشد، زود سرخورده خواهید شد، چرا که وقتی حضرت امام خمینی(ره) با آن بصیرت و شناخت عمیق خود نسبت به اسلام و آن اراده مستحکم و تقوای الهیاش در مواردی هرچند بسیار اندک به اشتباه خود اذعان میکند، نباید از دیگرانی که مسلما شناخت و اراده آنها به اندازه امام(ره) نیست، انتظار داشت هیچ اشتباهی نداشته باشند. لذا انتظار پیدا کردن فردی بیهیچ عیب و نقص، اشتباه است و باید اصلح نسبی را انتخاب کنیم.
وی در خصوص تشکیل جبهه پایداری خاطر نشان کرد: در این شرایط و اوضاع ما چارهای ندیدیم جز اینکه صدای دیگری هم بلند شود و لذا با سه شعار تبعیت محض از ولایت مطلقه فقیه، مقابله با فتنه گران، و برائت از خط انحراف این جبهه تشکیل شد، چرا که ما معتقدیم اگر قرار باشد به خاطر وحدت، نیروهای حزب اللهی و مخلص، فدای نیروهایی شوند که دارای نقصهای مختلف به ویژه فکری هستند، چنین وحدتی بیفایده است و لذا این حرکت انجام شد و چه بسا اگر این اقدام صورت نمیپذیرفت، انتخابات به شکل دیگری رقم میخورد.
حضرت آیتالله مصباح ادامه داد: البته ما معتقد نیستیم که همه نیروهای معرفی شده معصوم هستند و هیچ خطائی ندارند، اما سعی شد افراد اصلح معرفی شوند.
“سخن بر سر واقعیت هاست، اما واقعیت ها همان آرزوهای ما نیست!”
کاملا درست است این نکته که نزد افکار عمومی جامعه، حزب، دارای بار منفی است. در همین انتخابات مجلس نهم، گاهی که با دوستان و آشنایان، هم صحبت می شدم، می دیدم که گروهی شان، خیلی تمایل دارند به کاندیداهای مستقل رای دهند، به دلیل تصوری که از گروه بازی و حزب بازی و آفاتش در ذهن دارند، دنبال کسی بودند که فقط دنبال خدمت باشد و درگیر مصالح و منافعِ باند و حزب و جناح خاصی نباشد.
تجربه حزب حرفه ای را نداشته ایم که بدانیم چیست و چگونه است؟ و مزایایش و خوبی هایش را ببینیم و بدانیم.
“آنقدر از کار حزبی، کاریکاتور کشیده ایم که داشتن حزب، کاری بس سخت می نماید.”
“مردم تا نتوانند با شناخت کامل، برای خود وکیل انتخاب کنند، قطعا نخواهند توانست با طیب خاطر برای خود رئیس جمهور معین کنند. نظام حزبی را از پله دوم و سوم نمی توان بررسی کرد.”
ما واقعا گاهی اوقات برای انتخاب نماینده مجلس هم به مشکلات شدید بر می خوریم!
قبلا هم عرض کردم، مبحث پیچیده ای است و جای کار فراوان دارد.
نمیدانم! شاید سخت و پیچیده بودن مسئله، باعث شود که سیاسیون و مسئولین ما، کلا بی خیال سر و سامان دادن به وضع موجود شوند.
“چرا در انتخاب میان نامزدها، سبک سنگین کردن برنامه ها که بسی مهمتر می نماید، محلی از اعراب ندارد؟”
دقیقا! الان از بین همین هایی که حدس زده می شود، ممکن است کاندیدا شوند، برای انتخاب نامزد مورد نظر، تمام ذهن مان درگیر مسائل و چیزهای دیگری است و کار چندانی به برنامه ها نداریم، لااقل خودم که اینگونه ام.
متن و یادآوری بعضی نکات، خیلی به جا بود و تکمیل کننده نوشته قبلی. این بحث، پیچیدگی های خاص و منحصر به فرد خودش را دارد و کارشناسان این عرصه و مولدین اندیشه سیاسی، باید بنشینند و از زوایای مختلف بررسی کنند و حساب شده نتیجه گیری شود که چه باید کرد و راهکار چیست؟ سیستم را باید اصلاح کرد و البته به گونه ای که مشکلات جدیدی گریبان گیر نشود.
دوستان محترم؛
در سایت روزنامه وطن امروز، تیتر یک، باز هم شاهکار دیگری از داداش حسین است: “آه هسته ای گریبان موساد را گرفت”. خدا کند حضور فیزیکی حسین قدیانی در وطن امروز بیشتر شود! این تیتر یک را مقایسه کنید با تیتر دیگر روزنامه ها درباره دستگیری تروریست های هسته ای…
ضمنا در شماره امروز متن “فریاد هویت ایرلندی ها” را از دست ندهید. در همین ارتباط به زودی داداش حسین متنی فوتبالی با عنوان “مرگ بر انگلیس” خواهند نوشت…
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلَى الاَْمینِ الْمُؤْتَمَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَر، اَلْبَرِّ الْوَفِىِّ، اَلطّاهِرِ الزَّکِىِّ،
اَلنُّورِ الْمُبینِ، اَلْمُجْتَهِدِ الْمُحْتَسِبِ، اَلصّابِرِ عَلَى الاَْذى فیکَ، اَللّـهُمَّ وَکَما بَلَّغَ عَنْ
ابآئِهِ مَا اسْتُودِعَ مِنْ اَمْرِکَ وَنَهْیِکَ، وَحَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ، وَکابَدَ اَهْلَ الْعِزَّةِ وَالشِّدَّةِ
فیما کانَ یَلْقى مِنْ جُهّالِ قَوْمِهِ، رَبِّ فَصَلِّ عَلَیْهِ اَفْضَلَ وَاَکْمَلَ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد
مِمَّنْ اَطـاعَکَ، وَنَصَحَ لِعِبادِکَ، اِنَّکَ غَفُورٌ رَحیمٌ.
زمخشری در (ربیع الابرار) آورده است که هارون در یکی از ملاقاتها به امام پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت وقتی اصرار زیاد کرد، فرمود می پذیرم به شرط آن که تمام آن ملک را با حدودی که تعیین می کنم به من واگذاری، هارون گفت حدود آن چیست؟ امام فرمود یک حد آن به عدن، حد دیگرش سمرقند و حد سومش به افریقیه (آفریقا) و حد چهارمش بحر خزر است. هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس برای ما چه چیز باقی می ماند؟
امام فرمود: می دانستم اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به ما مسترد نخواهی کرد (یعنی خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق منست) از آن روز هارون کمر به قتل موسی بن جعفر (ع) بست.
الّلهمّ العن اوّل ظالمٍ ظلم حقّ محمدٍ و ال محمد و آخر تابع له علی ذلک
اگه نظام پارلمانی احیا بشه، چند سال دیگه باز یه بهانه میارن میگن نه، اینم خوب نیست، برگردیم به همون نظام ریاستی. میشه مثل داستان نظام جدید و قدیم آموزش و پرورش.
* امام رضاعلیه السلام: زیارَةُ قَبرِ أبی مِثلُ زِیارَةِ قَبِر الحُسَینِ؛
زیارت قبر پدرم، موسى بن جعفر علیه السلام، مانند زیارت قبر حسین علیه السلام است.
* روایت شده است: أنّهُ (الکاظِم َعلیه السلام) کانَ یَبِکی مِن خَشیَةِ اللَّهِ حَتّى تَخضَلَّ لِحیَتُهُ بِالدُّمُوعِ؛
*امام کاظم همواره از بیم خدا مى گریست، چندان که محاسنش از اشک تر مى شد.
* امام کاظم علیه السلام: ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَکثُ الصَّفَقَةِ و تَرکُ السُّنَّةِ و فِراقُ الجَماعَةِ؛
سه چیز تباهى مى آورد: پیمان شکنى، رها کردن سنّت و جدا شدن از جماعت.
* امام کاظم علیه السلام: عَونُکَ لِلضَّعیفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛
کمک کردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است.
* امام کاظم علیه السلام: لَو کانَ فِیکُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛
اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن کامل) در میان شما بود، قائم ما قیام مى کرد.
* امام کاظم علیه السلام: لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی کُلِّ یَومٍ؛
کسى که هر روز خود را ارزیابى نکند، از ما نیست.
* امام کاظم علیه السلام: ما مِن شَىءٍ تَراهُ عَیناکَ إلّا و فیهِ مَوعِظَةٌ؛
در هر چیزى که چشمانت مى بیند، موعظه اى است.
* امام کاظم علیه السلام: مَن کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ یَومِ القِیامَة؛
هر کس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قیامت از او باز مى دارد.
* امام کاظم علیه السلام: إذا کانَ ثَلاثَةٌ فی بَیتٍ فَلا یَتَناجى إثنانِ دونَ صاحِبِهِما فَإنَّ ذلِکَ مِمّایَغُمُّهُ؛
هر گاه سه نفر در خانه اى بودند، دو نفرشان با هم نجوا نکنند؛ زیرا نجوا کردن، نفر سوم را ناراحت مى کند.
* امام کاظم علیه السلام: إیّاکَ أن تَمنَعَ فی طاعَةِ اللَّهِ فَتُنفِقُ مِثلَیهِ فی مَعصِیَةِ اللَّهِ؛
مبادا از خرج کردن در راه طاعت خدا خوددارى کنى، و آنگاه دو برابرش را در معصیت خدا خرج کنى.
* امام کاظم علیه السلام: لاتُذهِبِ الحِشمَةَ بَینَکَ و بَینَ أخیکَ وَأبْقِ مِنها فَإنَّ ذَهابَها ذَهابُ الحَیاءِ؛
مبادا حریم میان خود و برادرت را (یکسره) از میان ببرى؛ چیزى از آن باقى بگذار؛ زیرا از میان رفتن آن، از میان رفتن شرم و حیا است.
* امام کاظم علیه السلام: أبلِغ خَیراً و قُل خَیراً ولا تَکُن أمُّعَةً؛
خیر برسان و سخن نیک بگو و سست رأى و فرمانبرِ هر کس مباش.
* امام کاظم علیه السلام: المُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ و لِلجازِعِ اثنَتانِ؛
مصیبت براى شکیبا یکى است و براى ناشکیبا دوتا.
* امام کاظم علیه السلام: الصَّبرُ عَلَى العافِیَةِ أعظَمُ مِنَ الصَّبرِ عَلَى البَلاءِ؛
شکیبایى در عافیت بزرگتر است از شکیبایى در بلا.
“پست ریاست جمهوری در نظام جمهوری اسلامی آنقدر شریف است که می تواند سومین رئیس جمهور خود را آماده مسئولیت بسیار سخت تر رهبری کند و اوی نازنین را در همان شعاع «امام خمینی انقلاب اسلامی»، «امام خامنه ای بیداری اسلامی» کند.”
گاهی اوقات آنقدر از بعضی اشتباهات مسئولین ناراحت می شویم و تند نقد می کنیم (خودم را می گویم ها) که واقعا در حق نظام جمهوری اسلامی جفا می شود!
“نظام جمهوری اسلامی می تواند به این افتخار ببالد که سومین رئیس جمهورش، دومین ولی فقیه انقلاب اسلامی شد.”
بخشش هایش شده بود ضرب المثل. مردم مدینه می گفتند:«امکان ندارد کمک موسی بن جعفر به کسی برسد و او دوباره فقیر شود، از بس دست و دل باز است.»
________
وزیر هارون بود، اما از یاران موسی بن جعفر؛ علی بن یقطین. نامه ای از امام برایش رسید: «به روش اهل سنت وضو بگیر! هر چه می کنند بکن. نپرس چرا!»
به هارون گفتند: «وزیرت شیعه موسی بن جعفر است.» مامور گذاشت، دیدند مثل اهل سنت وضو می گیرد. هر چه اهل سنت انجام می دهند، انجام می دهد. دلیل نبود بر شیعه بودنش.
نامه ای از امام برایش رسید: «خطر گذشت، مثل شیعیان وضو بگیر، هر چه ما می کنیم، انجام بده.»
________
وحشی ترین حیوان ها را جدا کردند، انداختند توی زندان امام. یک شبانه روز. می دانستند استخوان های امام هم نمی ماند. درِ زندان را که باز کردند، دیدند حضرت ایستاده به نماز. حیوان ها سرشان را خم کرده بودند کنار پای امام. آرامِ آرام.
________
نشسته بود وسط کوچه کنار بچه هایش، گریه می کردند.
پرسید: “چرا گریه می کنید؟” زن گفت: ” تو هم مثل بقیه می پرسی و می روی.”
حضرت دوباه پرسید. زن جواب داد: ” بچه هایم بی پدرند، گاومان هم مرد. به نان شبم محتاجم.”
ایستاد کنار کوچه، شروع کرد به خواندن نماز. زیر لب چیزهایی گفت. چوب را برداشت و زد به گاو. حیوان به خودش تکان داد و بلند شد. مرد نیز آرام آرام راه خود را ادامه داد و بین جمعیت رفت. زن دوید دنبالش: ” تو عیسی بن مریم هستی؟” جواب داد: “عیسی بن مریم، نه! موسی بن جعفرم!
شهادت باب الحوائج، امام موسی بن جعفر علیه السلام تسلیت باد.
۱ـ هارون الرشید در سال ۱۷۹ ه. ق، در سفر حج وارد مدینه شد، و امام کاظم(علیهالسلام) را به جرم این که تسلیم حکومت جابرانه او نبود، بلکه رو در روی او قرار گرفته بود، دستگیر کرده و همراه دژخیمان بیرحمش به سوی بصره فرستاد، و آن حضرت را در بصره به زندان افکندند، او در زندان آن چنان صبور و مقاوم بود که گویی حادثهای در زندگیاش رخ نداده، بلکه مکرر به درگاه خدا سپاسگزاری میکرد و در دعا چنین میگفت: “اللهم انک تعلم انی کنت اسئلک ان تفرغنی لعبادتک، اللهم و قد فعلت فلک الحمد(۲)؛ خدایا تو بر حال من آگاهی که از درگاهت تقاضا داشتم مرا در خلوتگاه قرار دهی تا با فراغت بیشتر تو را عبادت کنم، تقاضایم را برآوردی، تو را شکر و سپاس میگویم.”
آری آن حضرت زندانی شدن را که در مسیر نهی از منکر بود، از نعمتهای الهی میدانست، و از این که در زندان توفیق بیشتر برای ارتباط با خدا یافته، شکر و سپاس الهی را به جای میآورد.
۲ـ در آن هنگام که امام کاظم(علیهالسلام) را به زندان سخت “سِندی بن شاهک” بردند، و در آن جا تحت شکنجههای شدید قرار گرفت، هارون یکی از درباریان خود به نام “ربیع” را طلبید، و او را مامور کرد که به زندان نزد امام کاظم(علیهالسلام) برود و از او دلجویی نماید و پیشنهاد آزاد شدن از زندان را به او بدهد، و به تقاضاهایش توجه کند. ربیع در زندان، به محضر امام کاظم(علیهالسلام) رسید و به آن حضرت چنین گفت: “برادرت (هارون) مرا نزد تو فرستاده او سلام رساند و گفت به شما چنین عرض کنم؛ چیزهایی درباره تو به من خبر دادهاند که مرا پریشان ساخت. از این رو، از مدینه تو را به این جا (بغداد) نزد خودم آوردم، در مورد آن چیزها تحقیق کردم دیدم، تو از همه عیوب پاک هستی، و فهمیدم که نسبت دروغ به تو دادهاند. اینک با خود فکر کردم که تو را به خانهات (در مدینه) بازگردانم، یا نزد خود نگهدارم، به این نتیجه رسیدم که اگر در نزد من باشی، سینهام از عداوت تو خالیتر خواهد شد، و دروغ بدخواهان را آشکارتر خواهد کرد، من ربیع را مامور نمودم تا هرگونه غذایی را مایل هستی و هرگونه تقاضایی داری تامین کند، با کمال راحتی از او بخواه که بر آورده خواهد شد.”
امام کاظم(علیهالسلام) با کمال بی اعتنایی به پیام هارون، در دو جمله کوتاه و پرمعنی که نشان دهنده مقاومت و صلابتش بود، در پاسخ ربیع فرمود: “لا حاضر مالی فینفعنی و لم اخلق سوولا؛ اموال خودم در نزد من حاضر نیست تا از آن بهرهمند گردم، و خداوند مرا درخواست کننده از خلق نیافریده است.”
آن گاه امام بی درنگ برخاست و گفت: الله اکبر و مشغول نماز شد.
هارون خواست از راه تطمیع، امام کاظم(علیهالسلام) را بفریبد، خود را به زندان فضل بن ربیع رسانید و امام با وساطت “فضل بن ربیع” نزد هارون آمد، هارون به حضرت احترام شایانی نمود، آن گاه پرسید: “چرا به دیدار ما نمیآیی؟”
امام کاظم(علیهالسلام) در پاسخ فرمود: “وسعت سلطنت و علاقه و دلبستگی تو به دنیا باعث شده که با تو ملاقات نکنم.”
ربیع، پس از انجام ماموریت، نزد هارون بازگشت و ماجرای ملاقات خود را با امام کاظم(علیهالسلام) به هارون گزارش داد. هارون به ربیع گفت: “روحیه موسی بن جعفر(علیهماالسلام) را چگونه دیدی؟ و نظرت درباره او چیست؟”
ربیع در پاسخ گفت: “یا سیدی! لو خططت فی الارض خطه فدخل فیها موسی بن جعفر(علیهالسلام) ثم قال لا اخرج منها ما خرج منها؛ ای سرور من! هرگاه بر روی زمین خطی ترسیم شود، و موسی بن جعفر(علیهماالسلام) وارد آن خط گردد، سپس بگوید از آن خط خارج نمیشوم، هرگز خارج نخواهد شد.”
هارون که امام کاظم(علیهالسلام) را میشناخت و از مقاومت و اراده قاطع آن حضرت باخبر بود، سخن ربیع را تصدیق کرد و گفت: “همین گونه است که گفتی و من بیشتر دوست دارم که او در نزد من در همین جا (زندان بغداد) بماند.” [یعنی مقاومت و استواری او آن چنان محکم است که بازگشت او به مدینه برای حکومت ما خطر آفرین خواهد بود.]
آن گاه هارون به ربیع گفت: “این موضوع محرمانه بماند، مبادا آن را برای کسی نقل کنی.”
ربیع میگوید: تا هارون زنده بود، از ترس او، این ماجرا را به کسی نگفتم.(۳)
۳ـ در مورد دیگر، هارون به وسیله یحیی بن خالد برای امام کاظم(علیهالسلام) که در زندان بود، پیام داد که هرگاه به طور کوتاه عذرخواهی کنی که از ذمه سوگندم بیرون آیم، تو را آزاد خواهم کرد، زیرا قبلا سوگند یاد نمودهام تا اقرار نکنی که با من بدرفتاری نمودهای، تو را آزاد نسازم.
امام کاظم(علیهالسلام) با کمال بی اعتنایی به پیام هارون، به یحیی فرمود: “مرگ من نزدیک است و بیش از یک هفته در دنیا باقی نخواهم بود.”(۴)
۴ـ هارون خواست از راه تطمیع، امام کاظم(علیهالسلام) را بفریبد، خود را به زندان فضل بن ربیع رسانید و امام با وساطت “فضل بن ربیع” نزد هارون آمد، هارون به حضرت احترام شایانی نمود، آن گاه پرسید: “چرا به دیدار ما نمیآیی؟”
امام کاظم(علیهالسلام) در پاسخ فرمود: “وسعت سلطنت و علاقه و دلبستگی تو به دنیا باعث شده که با تو ملاقات نکنم.”
هارون مقداری درهم و دینار و خلعت، به آن حضرت اهدا کرد، امام کاظم(علیهالسلام) آن را پذیرفت، و هنگام پذیرفتن چنین فرمود: “سوگند به خدا اگر هزینه مساله ازدواج مجردهای خاندان ابوطالب و در نتیجه قطع نسل آنها نبود، هرگز این پولها را نمیپذیرفتم.”
امام کاظم(علیهالسلام) پس از این سخن، روی خود را به عنوان اعتراض از هارون برگردانید، و حمد و سپاس الهی را به جای آورد.(۵)
۶ـ هنگامی که امام کاظم(علیهالسلام) در زندان بود، هارون به دلیل مقاصد شومی که داشت، کنیز زیبارویی را به عنوان خدمتگذاری به امام، به زندان فرستاد، آن کنیز را به زندان آوردند، و مراحم و الطاف هارون را به عرض امام رساندند. امام آن کنیز را نپذیرفت و به عامری (شخصی که واسطه رساندن کنیز شده بود)، فرمود: به هارون بگو “بل انتم بهدیتکم تفرحون؛ بلکه این شمایید که به هدایایتان شاد هستید.”(۷)
عامری بازگشت و ماجرا را به هارون گفت، هارون خشمگین شد و به عامری گفت: “به موسی بن جعفر(علیهماالسلام) بگو نه ما با رضایت تو، تو را زندانی کردهایم و نه با رضایت تو خدمتگذار به نزد تو فرستادهایم.” سپس کنیز را در آن جا رها کن و بیا، آن گاه خادم خود را مامور کرد تا محرمانه وضع امام و کنیز را به او گزارش دهد. خادم پس از مدتی به هارون گزارش داد که آن کنیز آن چنان تحت تاثیر چهره ملکوتی امام کاظم قرار گرفته که به سجده افتاده و سر از سجده برنمیدارد، و مکرر خدا را تسبیح و تقدیس میکند و میگوید “قدوس سبحانک سبحانک.”
هارون گفت سوگند به خدا موسی بن جعفر(علیهماالسلام) او را سحر نموده، او را نزد من بیاور، عامری کنیز را نزد هارون آورد، در حالی که کنیز از خوف خدا به شدت میلرزید هارون گفت: این چه حالی است که پیدا کردهای؟ کنیز گفت: “امام را دیدم شب و روز غرق در عبادت و تسبیح است به آن حضرت گفتم برای خدمتگذاری شما آمدهام، چه کاری داری تا انجام دهم؟ فرمود: نیازی به تو ندارم، اینها چه خیال میکنند ناگاه به سویی متوجه شد، من نیز به آن سو متوجه شدم، باغی پرصفا با حوریان و غلمان دیدم، بی اختیار به سجده افتادم، تا این غلام مرا به این جا آورد.
هارون خشمگین شد و دستور داد آن زن را تحت نظر بگیرند تا وقایع زندان را به کسی خبر ندهد، او هم چنان تحت نظر مشغول عبادت بود تا از دنیا رفت.(۸)
پینوشتها:
۲- شیخ مفید، ارشاد مفید (ترجمه شده) ج۲، ص۲۳۲٫
۳- محدث قمی، انوار البهیه، ص۳۰۳ و ۳۰۴٫
۴- همان.
۵- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۷۶/ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۲۱۷٫
۷- نمل (۲۷) آیه ۳۶، این سخن در قرآن از زبان حضرت سلیمان(علیهالسلام) نقل شده که به هدیه آورندگان بلقیس (ملکه کافر سبا) فرمود.
۸- محقق سروی، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص ۲۹۸٫
فیلسوفی که مورد تحسین رهبر انقلاب قرار گرفت
http://rajanews.com/detail.asp?id=129261
نظام جمهوری اسلامی مایه امید بیداری اسلامی است.
فکر می کنم مشکل، حزب و پارلمان و این جور حرفا نیست! اصل اینه که اگر افراد، با رفتار و افکار و باورهای درست و اسلامی تربیت شوند؛ در هر پستی قرار بگیرند چه ریاست جمهور، چه ریاست مجلس، چه نماینده، چه رئیس فلان بانک و … احساس مسئولیت می کنند و وظایفشون رو به نحو احسنت انجام می دهند و ادای تکلیف رو باری به هر جهت نمی دونند و با اعتماد مردم بازی نمی کنند.
از کسانی که از برپا کردن کرسیهای آزاداندیشی ناقابل طفره میرن، میشه انتظار کاری به این عظمت داشت؟ اگه بشه هم به قول شما میشه کاریکاتور! احساس میکنم دلیلش تنبلی و راحتطلبی ماها باشه. تعارف که نداریم؛ ایرانیها تو این مسئله معروفاند دیگه!
واقعاً این موضوع باید در اتاق فکر نظام مورد برسى دقیق قرار داده شود.
و امیدوارم به سرنوشت مسائل مهمى مثل تهاجم فرهنکى و حجاب مبتلا نشود……………………………
http://www.ghatreh.com/news/nn10105244/%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9-%D8%AC%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%AD%D8%AC%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%A8%D9%87%D9%85%D9%86-%D8%B4%D8%B1%DB%8C%D9%81-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D8%B1-%D8%B1%D8%AD%DB%8C%D9%85
عنوان خبر: دفاع جانانه حجت الاسلام دکتر بهمن شریف زاده از عارفی به نام اسفندیار رحیم مشایی
هدف از تمامی تلاش هایی که در راه سازندگی، خودسازی، خدمت به خلق، اقامه عدل و برپاداشتن حکومت حق به عمل می آید، ادا کردن حق بندگی در پیشگاه خداوند است.
“امام خامنه ای”
بدجوری درگیرم، درگیر!
علی الحساب خدا قوت!
خوب بود. مقاوم باشید و استوار.
خدا قوت. عالی بود.
……………..
از انتخابات ۸۸ به این طرف، فتنه و انحراف و الان هم گرانی، زبان خیلی ها را دراز کرده بر سر نظام…
شاید نقد زمان و مکان خود را داشته باشد.
بعضی ها از روی دلسوزی نقد می کنند، بعضی ها هم هدف نقدشان این است که بگویند نظام کارایی ندارد. و متاسفانه می گویند این حرف مردم است.
مثلاً همین اساتید دانشگاه؛ برای اینکه ثابت کنند نظام ناکارامد است، فقط مصداق از مسائل ریز و درشت بیان می کنند تا از طرح مسائل اساسی طفره بروند…
امیدوارم رئیس جمهور بعدی مثل حضرت آقا، بسیجی واقعی باشد.
کسی که خودش بیش از همه قدر رهبر، نظام و این مردم را بداند!
سلام برادر
با توجه به لغو همایش عدالتخواهان ولایتمدار به علت ممانعت نیروهای امنیتی قم مطلبی را در سایت به صورت خبر وسوال قرار دادیم.
همچنین جملاتی از امام خامنه ای در باب عدالت خواهی در سایت قیام یاران ولایت درج شده است.
از تمایل داشتید مطالعه بفرمایید.
آدرس سایت: http://ghiame-yaran.ir/
یا زهرا
**یا رب العالمین**
آقای قدیانی!
همیشه به شکل نامحسوسی وارد ورطه های هولناک میشید!!
قطعه ۲۶ امشب با یک متن سیاسی فوتبالی به روز می شود…
“اندازه نگه دار که اندازه نکوست، هم لایق دشمن است و هم لایق دوست”
سلام
حدیثی از آقا رسول الله(ص)
إنَّ أهلَ النّارِ لَیَتَأذَّونَمِن ریحِ العالِمِ التّارِکِ لِعِلمِهِ.
“ما چگونه می توانیم از مجلس، انتظار انتخاب یک رئیس دولت درست و درمان داشته باشیم در حالی که….
در حالیکه اول خدا باید به داد ما مردم برسد با نمایندگانی که رفتند مجلس
همون رییس مجلس که انتخاب می کنند برایشان بس است.
نوشتتون منصفانه بود
بچه ها؛
مثل اینکه ماموریت نوشتن سفرنامه آخرین سفر احمدی نژاد به سازمان ملل را داده اند به داداش حسین!
چه شود؛ رفتن داداش حسین ما به آمریکا… اما مرگ بر آمریکا!
به به… الحق گاهی خوش سلیقه می شود این محمود خان احمدی نژادها!
قطعه ۲۶ فقط از آمریکا به روز نشده بود! عشق مایی داداش حسین بسیجی ها…
نمی دونم چرا اسم حزب میاد یاد کشور های غربی میفتم
و احساس می کنم این وسط مردم دسته دسته می شن
داداش حسین و آقای احمدی نژاد……آنهم در آمریکا
چه باحال
می گم یکی هم همراهشون ببرید اونجا میانجی گری کنه بعضی وقت ها
جفتشون زیادی غیر قابل پیش بینی هستن باید مراقبشون بود
استرس گرفتم
سفر به همراه رئیس جمهور به سازمان ملل؟
وای چه مهیج!!
من به جای اوباما بودم داداش حسین را یا اصلا نمی گذاشتم بروند آمریکا یا اجازه نمی دادم برگردد!
با ترگل شیعه موافقم!!
من هم دچار استرس شدم…
ممنون…عالی بود!
ولی انصافا باحال میشه از الان منتظرم
یعنی ویزا می دن به داداش حسین؟! با این همه متن ضد آمریکایی… “تماس تلفنی حسین آقا با هیلاری”
http://www.ghadiany.ir/?p=6799
هووووووررررررااااااااااااااا
ایول داداش حسین. هووورررااااااااااا…
فکر کنم همه مقامات آمریکا احمدی نژاد رو بی خیال شن همه شون وقت بگیرن برای ملاقات با داداش حسین.
:-)))
من اما به جای استرس، خنده ام گرفته، تند تند در ذهنم یک سری وقایع را که ممکن است در این سفر روی دهد؛ مرور می کنم و بعد به این تصویر سازی های ذهنی می خندم!
حتی دارم حدس زنم که چه طنزها و متن هایی از آنجا برای قطعه ممکن است، نوشته شود.
راست می گه سید احمد ویزا می دن یعنی؟؟؟!!
البته غلط می کنن ندن اونجا سازمان ملله نرفته که هیلاری رو ببینه…
مبارکه استاد! خیلی خوب. خیلی…
امریکا! امریکا! هی… ننگ به نیرنگ تو اگه به داداش حسین، از طریق سفارت سوئیس در تهران ویزا ندی یا بدی و بعدش داداش حسین رو پس ندی!! آدم باش خب!
آقا من رسما گریه ام گرفته نمی دونم چرا………….
🙁
بچه ها فضا رو خراب نکنید دیگه.
چرا نفوس بد می زنید.
ایشالا براحتی ویزا می گیرن صحیح و سالم هم می رن و برمی گردن.
بعدم یه عالمه پست با حال و خاطره. 🙂
تازه فکر کنید، آقای قدیانی از دست “اوباما” عصبانی شود…چی می شه 😀
و این که پست های خارجی (یعنی از خارج!) برای ما می فرسته… خیلی هم خوب می شه.
دست خالی (گفت و شنود)
گفت: گروه های اپوزیسیون بدجوری اردشیر امیرارجمند و رجب مزروعی را به باد فحش گرفته اند.
گفتم: چرا؟!
گفت: در سایت های خود خطاب به آنها نوشته اند شورای دو نفره موسوم به هماهنگی راه سبز! عامل جمهوری اسلامی است و ماموریت دارد که اپوزیسیون را بی آبرو و سکه یک پول کند.
گفتم: مگر آدم قحطی است که جمهوری اسلامی سراغ این دو نفر برود؟!
گفت: نوشته اند این شورای دو نفره با فراخوان برای حضور و سکوت در ۲۵ خرداد، قصد داشته اپوزیسیون را تمام شده معرفی کند، چون می دانسته هیچکس برای حمایت به خیابان نمی آید.
گفتم: خب! دیگه چی؟!
گفت: امیرارجمند در مصاحبه با سایت خودش، خطاب به اپوزیسیون گفته است، حالا اگر اعتراض دارید چرا فحش می دهید؟
گفتم: شخصی که برای گدایی به در خانه ای رفته و با فحاشی صاحبخانه روبرو شده بود خطاب به او گفت؛ حالا اگر چیزی نمی دهی چرا فحش می دهی؟ و صاحبخانه گفت؛ آخه نمی خواستم دست خالی برگردی!
در راستای تعامل سازنده با “پرسه در مه” قدیم و ریاست محترم جدید به این نتیجه رسیدید که نباید به هاشمی و خاتمی ظلم کرد چون آنها بخشی از نظام اند؟!
تا سال دیگر احتمالا دیگر مجبور نیستید با اتوبوس چهارشنبه معروف به راهپیمایی بروید اگر علی لاریجانی خیلی اصولگرا رییس جمهورتان شود.
تو سریال(!) تام و جری یه بمبی بود که برای این که تو دستشون منفجر نشه هی دست به دستش میکردن؛ حالا اوباما اگه بخواد آقای قدیانی رو پس نده مثل اینه که اون بمبو تو دستش نگه داشته باشه!!
احمدینژاد: شما داری چیکار میکنی؟ سفرنامه مینویسی؟
حسین آقا: نه! فعلا دارم برای وبلاگم قطعه ۲۶ طنز مینویسم! 🙂
{با اجازه “منم گدای فاطمه”}
سفر به همراه رئیس جمهور به سازمان ملل؟
وای چه مهیج!!
با سلام محضر بچه های شهدا؛
من الله التوفیق واقعا در راه ولایت با سلاح قلم پیشتازی می کنید و سبقت می گیرید. انشالله در سایه حضرت ولی عصر(عج) سربلند باشید.
اللهم عجل لولیک الفرج
به امید ظهور
ملکیان وارث حماسه شهید اردهال
فین کاشان
شوخی می کنی وقتی می گویی خاطره ی زلال؟
چه جور زلالی که امام فرمان به برچیده شدنش داد؟
نه برادر نمی شود. این طور نمی شود. اگر وفادار به تاریخی نمی شود وفاوادار به زیباسازی خیال پردازی هم باشی. متاسفانه در متن واقعی تاریخ جملاتی هست که کاخ خیال را به راحتی ویران می کند. می شود این جملات و فراز ها را پنهان کرد، ندید، حذف کرد اما سرنوشت کلاهی که سر کلمنتس بود در انتظار تمام کلاه ها است برادر…
۳۳ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…
جناب میم!
یک جوری می گویی امام فرمان به برچیده شدن حزب جمهوری اسلامی داد، کانه از نظر امام، دبیر کل شهید این حزب، بنی صدر بود، نه شهید بهشتی!!! روایت اصح درباره این حزب اما جز این نیست که با حادثه ۷ تیر، دیگر چرخاندن حزب جمهوری اسلامی با آنهمه شهید، غیر ممکن می نمود…
جناب سرور!
از متن معلوم است که نویسنده در صدد امتیاز دادن به اصل نظام است، نه تعریف از هاشمی و خاتمی و کی و کی… کاش قبل از نقد، اندکی هم عقل چاشنی حرف مان کنیم!
چه سفری بشه این سفر!!!!!! به به…
روزی یک فرد مسیحی به مدینة النّبی آمد و میان مردم درخواست کمک و غذا کرد. عدهای صلیب او را دیدند و از او دوری کردند، ولی پیامبر(ص) او را به خانه خویش بردند؛ مقداری شیر تهیه کردند و برای فرد مسیحی آوردند. فرد مسیحی گفت: ای مرد این غذا مرا سیر نمیکند. پیامبر(ص) فرمودند: برای تو غذای دیگری فراهم میکنم. فرد مسیحی شب میهمان پیامبر شدند. هنگام سحر، پیامبر برای ادای فریضه نماز صبح و عبادت به مسجد رفتند، زمانی که به منزل بازگشتند، متوجه شدند، میهمان از آنجا رفته است ولی صلیب خود را در خانه پیامبر جا گذاشته است.
حضرت متأثر شدند و به دنبال فرد مسیحی میگشتند تا صلیب او را پس دهند. چند روز بعد پیامبر، فرد مسیحی را به طور اتفاقی در کوچههای مدینه دیدند، پیامبر فرمودند: کجا رفتی؟ من در فکر غذای بهتری برای تو بودم! چرا صلیب را هم در خانه من جا گذاشتی؟
فرد مسیحی سؤال کرد یا محمد! تو این سجایای اخلاقی را از کجا آموختی؟ من یک شب میهمان تو بودم نه تنها صلیب بلکه قلبم را هم در خانه تو جا گذاشتم. هر چقدر خواستم از خانه تو فاصله بگیرم، دیدم، جانم نمیرود. حضرت فرمودند: اینها، دستورات الهی است. انسان باید میهمان را گرامی بدارد. فرد مسیحی عرض کرد: چگونه میتوانم مسلمان شوم؟ پیامبر شهادتین را به او آموختند و او مسلمان شد.
اللّهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
امام علی(ع) میفرماید: ایستاده آب ننوشید، چرا که درد بیدرمان آورد، مگر اینکه خدای عزوجل بهبودی بخشد!
http://rajanews.com/detail.asp?id=129414
اعمال شب و روز مبعث
http://rajanews.com/detail.asp?id=129434
تهران؛ هشتمین شهر ارزان جهان
http://rajanews.com/detail.asp?id=129422
دردنامه یک زن افغانی در بوشهر+تصاویر
http://rajanews.com/detail.asp?id=129436
نمی دانم چرا؟! اما به شکل عجیب و غریبی این متن را دوست دارم، خیلی زیاد…از پارسال به این طرف، زیاد می خوانمش.
*عموی تو، “حمزه” روزگاری “سیدالشهدا” بود، آن زمان که هنوز “حسین منی و انا من حسین” سری در بدن داشت. می خواهم سر بگذارم بر دیوار “حرا” و بشنوم صدای تو را که به نام خدا، الحق خوب می خوانی. قشنگ تر از داوود. دل رباتر از یوسف. امشب ای پیامبر، ای محمد، ای امین! از حنجره تو می شود صدای خدا را شنید…
امشب بعثت به تو می رسد، اما کاش غیبت دست از سر ما برمی داشت…… ما معصوم می خواهیم.
بگیر دست ما را “بابای فاطمه”.*
http://www.ghadiany.ir/?p=7828
مبعث آقا رسول الله مبارک…
http://uploadtak.com/images/w4526_Golchin_mabase_payam.mp3
سلام……………
السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
سلام.
شهدا که آمدند، دیدم انگار دایی من نیز از اروند دل کنده و آمده. بخاطر همین دست به قلم شدم تا نیاید! زورم نرسید، دیدم شما قدرت قلمت قوی تر است گفتم برای شما بگذارم شاید بهتر توانستی منصرفش کنی.
یا زهرا
بسم رب الحسین
السلام علیک یا علی بن موسی رضا علیه السلام
سلام دایی جان!
چند روزی است که خبردار شده ام آمده ای، اما کجا نمی دانم.
ردپایت را می دانی از کجا دیدم. از شب جمعه اول سال، معراج شهدای محمودوند. آخر می دانی که چند ماهی بود دیگر بریده بودم. سخت از تنهایی خود رنج می بردم، اما انگار هیچ کسی نبود تا اینکه بعد از آن شب فهمیدم که آشنایی است میان این آشنا ها.
از آن شب دیگر هم خوشحالم و هم ناراحت. خوشحال از این که می دانم خودت خواسته ای که برگشته ای شاید و ناراحت از این که شاید ندانی که کجا آمده ای!
ترسیدم که شاید هوای غربت اینجا غریبت کند؛ ترسیدم بیایی بیشتر ما را بشناسی آنوقت دیگر جواب گوی دعاهایم نباشی.
ترسیدم اینجا بدست نااهل ما دست به دست شوی؛ چرا که شما خدایی بودید و ما اما همه برای خود آمده بودیم. یادم نمی رود تشییع جنازه حاج عباس، زیر تابوت دیدم فقط می گویم خدایا شهادت… شهدا شفاعت و هیچ خبری از برای چه آمدنم نبود.
دیدم انگار برای خودم آمدم نه برای خدا.
قصه فقط همین است خدا.
سید مرتضی عجب زیبا گفتی: “کارتان را برای خدا نکنید برای خدا کار کنید.”
چه کنم که آمدی اما حالا تا دیر نشده می خواهم برایت از شهرمان حرف ها بزنم؛ روزها خیلی در این شهر سخت است… آنقدر که شب ها را نیز پر خسته کرده است وگذراندن، کارمان شده.
ترس هنوز رهایم نمی کند می گویم شاید با شنیدن حرف های امروز من هوای فاو به سرت بزند و بخواهی برگردی و می دانم که بخواهی رفته ای آخر شما خدا را دارید نه ما.
از چه باید سخن گفت؟ سخت است. دایی جان مزارت که یادت هست، آنجا که می گویند چیزی در آن نیست و مادر می گفت که مادر شب ها سر مزار روضه می خواند، آنجا را جمع کرده اند. دو هفته ای می شود که حجره لای نفی دنیایتان را از ته بریده اند و سیمان را جایگزین مزار خاکیتان کرده اند و دلم برای سنگ مزار گذشته ات سخت تنگ شده است. همان که رویش نوشته بود مزار جاوید الاثر و می ترسم که روی این سنگ غریب جدید بنویسند مفقود الاثر.
از همه چیز دیگر می ترسم.
می ترسم پرچم های لا اله الا الله را که میان سبزوار لاله های سرخ نمایان بود را از مزارتان فراموش کنند. اما می دانی که همه را از چشم شما می بینم. شما که فکر نباشید خیالتان ما قبرستان نشینان چگونه مزار شمایی که روزیتان با خداست و روضه خوانتان حضرت مادر است را برایتان بسازیم. شاید شما هم مثل ما بی خیال شده اید و خسته و شاید گذاشته اید تا ما به دلمان بچسبیم مزارتان را همچون آرامگاه کوروش وداریوش برای ایرانمان آرام کنیم. و فراموش کنیم که شما از نسل عاشوراییان بودید.
بی خیال دایی جان خوش به حالت بود که تنها شنیده های مزارت به گوشت می رسید حالا اما شاید دیگر ببینی که چه ها می شود با این پول بیت المال مسلمین.
دلم میگیرد چند روزی است که بچه های جبهه امروز سر روضه گرفتن شب شهادت امام موسی کاظم علیه السلام در به در دنبال بانی هستند البته می دانم که خودشان جور می کنند اما ای کاش به جای این دغدغه ها دغدغه فکر جایش را می گرفت می دانی که چه می گویم دایی جان. بی خیال دایی جان می خواهیم راهتان را ادامه دهیم ترسم که راه فطرت خود را نیز از یاد ببریم.
دیروز که تلویوزیون این خیابان های شلوغ را نشان می داد خوشحال شدم از نسل انقلابی مان، جوان ها هم بودند اما ناگهان ترسیدم گفتم ای کاش این جمعیت حواسشان به آقا زاده ها باشد آخر اگر برای ماشین هایشان سد معبر کرده باشند حق الناس است؛ آخر خبر داری که همه زمین ها را خریده اند.
خدا خدا می کردم که بچه های سپاه خوب در خیابان ها بلند گو کار گذاشته باشند تا جز زمزمه حسین به گوشت شاید صدایی دیگر نرسد. آخر دایی جان نبودی که که بشنوی در روزها وشب های بدون شما بعد از شما چه صداهایی که شنیده نمی شود از این شهر غریب.
خوب است که در چارچوب تخته ای محفوظت کرده اند دایی جان؛ میدانم که بخاطر فشار جمعیت محکم هم ساخته اند و خیالم راحت شد از این که دیگر فقط صدای یاحسین اطرافت به گوش می رسد و بهتر اینکه دیگر چهره های نفاق ما نمایان برایتان نمی شود که برایمان گریه کنید؛ آخر ماها دایی از حسین تنها ذکر حسین را آموخته ایم… از نام دردانه امام حسین تنها نام بی بی خانم رقیه را شنیده ایم فراموش کرده ایم و نمی خواهیم که بیاد بیاوریم که اولین گلایه خانم به سر بریده بابا حسین کشیدن معجر از سرش بود. که چه می داند داستان عروج بی بی شاید از قصه چادر عمه جان زینب بود و نه تازیانه که خوب می دانست که شرح کتک خوردن برای سر بریده …
همه دیگر به فکر دل هایمان هستیم همان که خدا گفت قرار است حرم من شود؛ همان فقط حالا خدا نیست.
دلم خون است؛ آخر کسی نیست که به این دانشگاه عمومی مان بگوید شما را به خدا به فکر اسلامی بودن انقلابمان باشید و جذب را به خدا بسپارید. خیالشان با مصاحبه از آن خواهر بی چادر می خواهند بگویند که آنها هم جز انقلابند و آنها هم آمده اند خیالشان از بابت گناه بودن این صحنه ها راحت شده.
شما را به خدا ما برای انقلاب این قدر هوادار نمی خواهیم. آمده اند که باید می آمدند و مگر می توانند نیایند. اصلا آنها هم که نیامده اند باید می آمدند من میدانم که برایشان خوب روایتگری نکرده اند که نیامده اند، شاید راوی کوله بارشان تنها از تجهیزات نظامی حرف زده و اعتقادی به سالم ماندن جسم شهدا بعد از بیست سال نداشته وفراموش کرده تا از موقعیت آسمان سخن بگوید و قصه شیرین ناله های یاحسین بچه های کانال کمیل را برایشان تعریف کند و شاید مسئول کاروان حال نداشته که خود را به سختی بیاندازد و از کربلای فکه دیدن کنند این نیامده ها.
و شاید هنوز قصه رمل و آفتاب و شهید را درک نکرده اند که نیامده اند.
دایی جان می بینی که امروز چه ها را فدای چه می کنند. این مردمان که قرار بود راه شما را ادامه دهند خود اینان دیروز فرزندانشان در کوچه به ریش بلند من می خندیدند و دلم می خواست به سراغ بابایشان می رفتم میگفتم شما را به خدا اگر ریش نمی گذارید ولی لااقل بگویید که این ریش ها ما را نجات داد. شما را به خدا اگر این شیخ یا آخوند نبود حالا شما کجا بودید. گفتم شاید یادشان رفته که اگر سید مجتبا نبود حالا باید هنوز نوکری اجانب را می کردند و فراموش کرده اند که مدیون همین ریش های بلندی هستند که خشم ساواکی ها و بعثی ها را درآورده بود و اگر طاقت این بچه ریش دار ها نبود که حالا هنوز باید نوکری سگ آمریکایی ها را می کردیم.
من می دانم باز مشکل از اداره ارشاد است این نیامده ها گناهی ندارند چرا که بجای فرستادن ماهیانه صدها جلد کتاب شعر نو برای مسجد جامع ما یادش می رود که کتاب سلام بر ابراهیم را بدهند تا این مردم بخوانند و بشناسند ابراهیم هادی را.
یا بجای فرستادن ماهیانه ده ها جلد کتاب رمان قصه های عاشقانه یادشان رفته که عاشقی چیست تا شاید یازهرای شهید تورجی را برایمان بفرستند تا بخوانیم و عاشقی را بیاموزیم. آنوقت دایی جان باورت میشود دیگر مردم محل مان به مشکی پوش کردن کوچه هایمان در دهه فاطمیه گیر نمی دادند و شعار روحیه مان خراب می شود را بر سر زبان ها جاری نمی ساختند. خیال نکنی این قصه مال قبل از انقلاب است! نه دایی جان مال همین دهه فاطمیه ۹۱ است. آخر متهم شده ایم به حزب اللهی های بدون تعادل.
دایی جان کجا آمده ای ما نیز به فکر آمدن پیش شماییم. خاک اینجا غریب تر از اروند نیست. به خدا آنجا مادر می آید اما اینجا باید محرمی شود یا شب قدری که آن هم اگر مداح مان اهل دل باشید روضه عباس بخواند تا مادر بیاید آخر کجا می آیی.
شنیدم و نبودم که بهتر گفتند که برای روز های اعتکاف میهمان مساجدمان بوده ای. راستش خیلی ترسیدم گفتم نکند آبرویمان برود گفتم نکند قصه یوم یعرف المجرمون بسیماهم میان زمینیان بپا بشود؛ آخر می دانید که هنوز بعضیها مان بعد از امام نخواستیم که ثلاله حضرت زهرا را به نائبی آقا امام زمان قبول کنیم وترسیدم از این خم وراست شدن های بدون اخلاصمان.
آخر می دانید که بچه ها می گفتند کی می شود میان مسجدمان ذکر الله اکبر سر دهیم و کی می شود سلامی بعد از هر نماز به جانب شما فرستیم و کی می شود با خیال راحت بدون آنکه صفت خوارج بر پسوند اسممان روانه سازند برای سلامتی حضرت آقا دعایی کنیم.
ترسیدیم که به خاطر گفتنی های شما که می خواستیم یادمان نرود مردمان را از ثواب نماز جماعت محروم سازیم.
به کجا می آیی اما تا وقت هست بگذار چیزی را برایت بگویم دایی جان مواظب باش که خدای ناکرده میهمان دانشگاهمان نشوی آخر دیگر می دانی که به جای تفکر اسلامی صحبت از تفکرات ایرانی است و می ترسم که خدای ناکرده شمایی که عمری چشم بر نامحرم ندوخته اید شاید چشم تان به خواهر بی چادری بیافتد، و ای کاش بی چادر یا اصلا آنجا با گوش تو دایی آشنا نیست انجا در ساعات بدون بسیج دانشجویی و حراست از بلند گو های شخصی مان جز صدای گناه بلند نمی شود کجا می ایی دایی جان من خجالت می کشم.
آخر شما به من هم فکر کن چگونه تحمل کنم غریبی شما را گوشه دانشگاه و این که هیچ کسی سال تا ماه نگاهتان را پاسخی نمی دهد و خوب شد که خدا بود که خرمشهر را آزاد کند تا که در میان سال برای ادای احترام به قهرمانان ملی کشور به سراغتان بیایند وای کاش که آزادنشده بود آخر وادی شما را فراموششان شده که باید فادخل نلعیک باواد المقدس طوبی است و با پوتین های نظامی خاک غریب شما را لمس می کنند.
به کجا امده ای دایی جان فرهنگ شما را آنان که بودند از یاد برده اند می خواهی چه بگویی با امدنت همه را؛ همه حفظیم اگر می خواهید کاری شود باید بجای گوش شنوا؛ برایمان دست کاری از خدا طلب کنید که دانسته ها زیاد است اما …
ودعا کردم ای کاش هم حجره قطعه شهدای گمنام گلستانمان شوید همان جایی که عکسش را چاپ کرده اند و می گویند سنگ هایش شکسته و مانده حرف حساب اینان چیست که خود کاری نکرده حساب شما را به شهرداری و بنیاد شهید و.. می سپارند و خیالم که خبرشان نیست که ستون های تخت جمشید از همین جا ها دارد وارد مزار هایمان می شودموزه های مادر های شهیدبر سر فرزندانشان از همین جاهاست که دارند تعطیل میشوند و اصلا یادشان رفته که ما با همین فرهنگ شکسته بیشتر آشنا هستیم.
اما دعای آخرم دایی با آمدنت این بود که ای کاش خدا رخصتمان دهد از شما برای خودمان جز شهادت چیز دیگری نخواهیم که …
دیگر نمی دانم از چه این شهر غریب برای حرف بزنم؛ خدا خیرشان دهد خوب آمده بودند و ای کاش خاطره آمدنتان هر روز برای مان زنده شود اما با این حال می دانم که دایی جان آخر باید گذاشت و گذشت و رسید. به نقطه ای که جز حال شما ها هیچ نباشد و جز عشق شما هیچ عشقی و خوش گفت حضرت آقا که جهاد واقعی یعنی شما یعنی انقطاع الی الله
نوکر بچه های خانم حضرت زهرا سلام الله علیها
یازهرا / صلوات
بچه ها! مطمئن باشید جناب قدیانی صحیح وسالم بر میگردند به میهن اسلامی.
خادم جمهور مظلوم……
نکات لازم و مهمی را در ادامه بحث قبلی مطرح کردید… متشکرم… در مورد تجربه حزب جمهوری اسلامی نکاتی را در اظهار نظر قبلی(ذیل موضوع انتخابات و ابتلائات..) اشاره کردم. در این باره خیلی بیشتر میتوان بحث کرد. خوب است به بهانه ۷ تیر و شهادت مظلومانه شهید بهشتی و یارانش، پرونده ای مخصوص حزب جمهوری باز کنید تا انشاءالله راهگشای همه دلدادگان نظام در داخل و خارج باشد…
لطفا سلسله یادداشتهایی هم در مورد سفر حجتون بنویسید. فکر میکنم مفیدتر و قابل استفاده تر از مباحث فوتبالی باشه!
در عطش عدالت مهدوی؛
شما اگر به مطالب فوتبالی علاقه ندارید، می توانید از سایر مطالب قطعه ۲۶ لذت ببرید.
این لینک را باز کنید http://www.ghadiany.ir/?p=2907
از این متن تا چندین صفحه که جلو بروید، مطالبی مربوط به سفر حج داداش حسین است!
بر روی زمیـن و آســـمانهـا و کرات
در بیــن مناجــــات و تمـــام کلمات
زیباتر از این دعا ندیدهاست کسی
بر خـــــــاتم انبیــا محــــمد صـلوات
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
عید مبارک!
“وقتی آنا، فاطمه شد”
آنا دختر ۱۸ ساله ای است که در دانمارک زندگی می کند. مادرش ایرلندی و پدرش ایتالیایی است. خانواده ی او مذهب کاتولیک دارند. آنا حدود یک سال پیش در دانشگاه، پس از آشنایی با چند دختر مسلمان، به دین اسلام علاقه مند می شود و بعد از آن، نام فاطمه را برای خود برمی گزیند.
همیشه ازشان بدم مى آمد! با آن روسرى اى که بر سر مى گذاشتند و لباس هاى بلندى که مى پوشیدند؛ به نظرم مسخره مى آمدند و از شانس بدم، تعدادى از واحدهاى درسى را مجبور بودم با آنها بگذرانم. به صورت کاملا اتفاقى مجبور شدم چند ماهى را در کنارشان باشم. اوایل برایم سخت مى آمد. من رفتار تندى با آن ها داشتم، ولى آن ها اهمیتى به رفتار بد من نمى دادند و همیشه با احترام با من برخورد مى کردند. یک روز، یک قرآن به زبان انگلیسى به من هدیه دادند و گفتند؛ این قرآن، یادگار روزهاى با هم بودن مان باشد! نمى دانم چه طور شد که شیفته اخلاق و رفتار آنها شدم، شیفته متانت و سنگینى اى که در رفتارشان با دیگران مى دیدم. شیفته آرامشی که بعد از هر عبادت، خاصه خواندن چیزى که نماز مى نامیدنش، بهشان دست مى داد. مدت ها روى دین و آیین اسلام، فکر کردم و کتاب خواندم. تازه به این نتیجه رسیده بودم دینى که دارم نمی تواند پاسخگوى بسیارى از نیازهاى درونى ام باشد. من بدون آگاهى و صرفا به این خاطر که مادر و پدرم کاتولیک هستند، کاتولیک بودم! اما …
مسائلى که درباره زنان در این دین آمده، واقعا جالب و قابل احترام است. همین احترام اسلام به زن بود که مرا شیفته کرد و من مسلمان شدم. هفته هاى اول مسلمان شدنم، اجازه ندادم خانواده ام از این مساله آگاهى پیـدا کـنـنـد. آن ها روى مذهب کاتولیک تعصب زیادی داشتند و من نگران عکس العمل شان بودم تا اینکه بلاخره روزی در جلوی چشمان شان، روسری بر سر کردم و گفتم؛ نامم از این پس، فاطمه خواهد بود. ابتدا مسخره ام کردند. تهمت دیوانگی زدند و اهمیت به حرف هایم ندادند، اما بعد از مدتی که متوجه شدند، من در تصمیم خود، جدی هستم و واقعا دینم را عوض کرده ام، یک ماه به من فرصت دادند تا به دین کاتولیک بازگردم! یک ماه فرصت من تمام شد و درست در یک شب بارانی، پدر و مادرم مرا با تنها لباسی که به تن داشتم و قرآنم، از خانه بیرون انداختند. شب اول برایم سخت گذشت، اما چاره ای نداشتم. روزها را با پرسه زدن در خیابان ها می گذراندم تا اینکه ناخودآگاه چشمم به گنبد زیبای یک مسجد افتاد. مسجد شیعیان دانمارک، مسجد حضرت علی علیه السلام.
با ورود به مسجد، بار دیگر آرامش بر روح و روانم حاکم شد. کنار مسلمانانى بودم که دوستم داشتند و براى بازگشت به یک زندگى عادى بسیار کمکم کردند. حالا اگر چه دیگر، اسما پدر و مادر و خانواده اى ندارم؛ اما عاشق خدایى هستم که عاشق بندگانش است، هم نام بانویى هستم که در صبر و بزرگوارى، الگوى زنان دنیاست و دینى دارم که آرامش درونى ام را سبب مى شود!
فاطمه، مدتی پیش با محمد ۲۱ ساله و ساکن دانمارک، ازدواج کرده و حالا در کنار همسرش، آرامش بیش تری نسبت به روزهای قبل دارد. محمد هم مانند فاطمه با مسلمان شدنش، مجبور به ترک خانواده اش شده بود.
________
عید همگی مبارک و خجسته باد.
“و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین”
مبعث مبارک
آقای سید احمد
قسمت اول فرمایشتون صحیحه. ببخشید من این روز ها خیلی سرم شلوغه دقتم به زیر خط فقر رسیده
منم منظورم این نبود که تو تهران مسکن مهر بسازند چون تهران همینجوری هم جمعیتش زیاد تر از حد…
منم مثل شما کسانی رو دیدم که از پرند استقبال کنند ولی چون توی تهران دارند به بیچارگی میرسند برای ادامه زندگی واقعا مجبورند که بروند پرند…
این پیام فقط برای خودتون بود میتونین تاییدش نکنین…
یا علی
سخنان منتشر نشده مهم آیتالله جوادی آملی در ۲۸ خرداد ۸۸ + صوت
آیا رهبرانقلاب از این دوستانهتر و مهربانانهتر میتوانستند رفتار کنند؟/ پیامبر هم فرمودند تنها بر مبنای قانون عمل میکنم
http://rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=129454
http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1383/06/20502421402482201002252411762474742974177.jpg
http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1383/06/107235187251201116102213951021161171572222221.jpg
http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1383/06/17185250210144171197317122711420411194233167.jpg
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : ” بعثتُ لِلحِلمِ مَرکَزا وَ لِلعِلمِ مَعْدنا وَ لِلصَّبر مَسکَناً”؛ برانگیخته شدم که، مرکز حلم و معدن علم و مسکن صبر باشم.
” بعثت لا تمم مکارم الاخلاق”؛ من برای کامل کردن فضایل اخلاقی مبعوث شده ام.
امیرالمؤمنین، پـیامبراکـرم صلی الله علیه و آله را بـا اوصاف بسیار زیبایی به مردم معرفی می کند:
” طبِیبٌ دَوّارٌ بِطبّهِ، قَد اَحکَمَ مَرَاهِمَهُ وَ اَحْمَی مَوَاسِمَهُ یَضَعُ ذَلِکَ حَیْثُ الحَاجَة اِلَیه، مِن قـلوبٍ عُمْی وَ اذانٍ صُمّ وَ اَلسِنةٍ بُکمٍ، مَتتبعٌ بِـدَ وَائِهِ مَـوَاضِعَ الغـفلَةِ وَ مَواطِنَ الحَیرَة.”
امیرالمؤمنین فرمود: پیامبر؛
– پزشک سیّار است: او برای درمان بیمارانش حرکت می کند و خود به سراغ آنان می رود.
– متخصص و درد شناس است: دردهـا را بـه خـوبی تشخیص می دهد، حتی بیماری های روحی و روانی را می شناسد.
– نسخه های شفابخش دارد: نسخه های او تمام بیماری ها، حتی قـلب های کـور و گـوش های سنگین و زبان های لال را شفا می دهد و با داروی خود به دنبال بیماران غافل و سرگردان است.
پیشواى دهم ما حضرت امام هادى علیه السلام مى فرماید: « هنگامى که محمد صلى الله علیه و آله ترک تجارت شام گفت و آنچه خدا از آن راه به وى بخشیده بود به مستمندان بخشید، هر روز به کوه حرا مى رفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار مى نگریست، و شگفتى هاى رحمت و بدایع حکمت الهى را مورد مطالعه قرار مى داد.
به اطراف آسمانها نظر مى دوخت، و کرانه هاى زمین، دریاها، دره ها، دشت ها و بیابان ها را از نظر مى گذرانید، و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهى، درس عبرت مى آموخت.
ازآنچه مى دید، به یاد عظمت خداى آفریننده مى افتاد. آنگاه با روشن بینى خاصى به عبادت خداوند اشتغال مى ورزید. چون به سن چهل سالگى رسید خداوند نظر به قلب وى نمود، دل او را بهترین و روشن ترین و نرم ترین دلها یافت.
در آن لحظه خداوند فرمان داد درهاى آسمانها گشوده گردد. محمد صلى الله علیه و آله از آنجا به آسمانها مى نگریست، سپس خدا به فرشتگان امر کرد فرود آیند، و آنها نیز فرود آمدند، و محمد صلى الله علیه و آله آنها را مى دید. خداوند رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمانها به سر محمد صلى الله علیه و آله و چهره او معطوف داشت.
در آن لحظه محمد صلى الله علیه و آله به جبرئیل که در هاله اى از نور قرار داشت نظر دوخت. جبرئیل به سوى او آمد و بازوى او را گرفت و سخت تکان داد و گفت: اى محمد! بخوان. گفت چه بخوانم؟ «ما اقرا»؟
جبرئیل گفت: « نام خدایت را بخوان که جهان و جهانیان را آفرید. خدایى که انسان را از ماده پست آفرید (نطفه). بخوان که خدایت بزرگ است. خدایى که با قلم دانش آموخت و به انسان چیزهایى یاد داد که نمى دانست.» پیک وحى، رسالت خود را به انجام رسانید، و به آسمانها بالا رفت. پیامبر صلى الله علیه و آله نیز از کوه فرود آمد. از مشاهده عظمت و جلال خداوند و آنچه به وسیله وحى دیده بود که از شکوه و عظمت ذات حق حکایت مى کرد، بیهوش شد، و دچار تب گردید.
از این که مبادا قریش و مردم مکه نبوت او را تکذیب کنند، و به جنون و تماس با شیطان نسبت دهند، نخست هراسان بود. او از روز نخست خردمند ترین بندگان خدا و بزرگترین آنها بود. هیچ چیز مانند شیطان و کارهاى دیوانگان و گفتار آنان را زشت نمى دانست.
در این وقت خداوند اراده کرد به وى نیروى بیشترى عطا کند، و به دلش قدرت بخشد. بدین منظور کوه ها و صخره ها و سنگلاخ ها را براى او به سخن در آورد. به طورى که به هر کدام مى رسید، به وی اداى احترام مى کردند، و مى گفتند: السلام علیک یا حبیب الله! السلام علیک یا ولى الله! السلام علیک یا رسول الله! اى حبیب خدا مژده باد که خداوند تو را از همه مخلوقات خود، آنها که پیش از تو بوده اند، و آنها که بعدها مى آیند برتر و زیباتر و پرشکوه تر و گرامى تر گردانیده است.
از این که مبادا قریش تو را به جنون نسبت دهند، هراسى به دل راه مده. زیرا بزرگ کسى است که خداوند جهان به وى بزرگى بخشد، و گرامى بدارد! بنابراین از تکذیب قریش و سرکشان عرب ناراحت مباش که عنقریب خدایت تو را به عالى ترین مقام خواهد رسانید، و بالاترین درجه را به تو خواهد داد.
پس از آن نیز پیروانت به وسیله جانشین تو على بن ابیطالب علیه السلام از نعمت وصول به دین حق برخوردار خواهند شد، و شادمان مى گردند. دانش هاى تو به وسیله دروازه شهر حکمت و دانش على بن ابی طالب در میان بندگان و شهرها و کشورها منتشر مى گردد.
به زودى دیدگانت به وجود دخترت فاطمه سلام الله علیها روشن مى شود، و از وى و همسرش على، حسن و حسین که سروران بهشتیان خواهند بود، پدید مى آیند.
عنقریب دین تو در نقاط جهان گسترش مى یابد. دوستان تو و برادرت على پاداش بزرگى خواهند یافت. لواى حمد را به دست تو مى دهیم، و تو آن را به برادرت على مى سپارى. پرچمى که در سراى دیگر، همه پیغمبران و صدیقان و شهیدان در زیر آن گرد مى آیند، و على تا درون بهشت پرنعمت فرمانده آنها خواهد بود.
پیامبر پس از شنیدن این سخنان با خود گفت: ” خدایا! این على بن ابیطالب که او را به من وعده مى دهى کیست؟ آیا او پسر عم من است؟” ندا رسید اى محمد! آرى، این على بن ابیطالب برگزیده من است که به وسیله او این دین را پایدار مى گردانم، و بعد از تو بر همه پیروانت برترى خواهد داشت.
بحارالانوار،علامه مجلسى، ج ۱۸، ص ۲۰۵ و ج ۱۷ ص ۳۰۹ چاپ جدید.
۲۴۵* رسول خاتم حضرت محمد صلى الله علیه و آله:
آیا شما را از شبیه ترین تان به خودم با خبر نسازم؟ گفتند: آرى؛ اى رسول خدا! فرمودند: هر کس خوش اخلاق تر، نرم خوتر، به خویشانش نیکوکارتر، نسبت به برادران دینى اش دوست دارتر، بر حق شکیباتر، خشم را فروخورنده تر و با گذشت تر و در خرسندى و خشم، با انصاف تر باشد…
(کافى، ج ۲، ص۲۴۰)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
سلام آقای قدیانی، شب بخیر و خسته نباشید.
راستش نمیدونم امشب خود شمارو دیدم یا اینکه اون شخصی که دیدم، شما نبودید.
امشب حول وحوش ۹ و نیم بود که داشتم میرفتم کتابخونه گلستان. همیشه از رسالت تا اونجا رو پیاده میرم. وقتی پیچیدم به سمت میدون هلال احمر، یه نفر که تو صف عابر بانک ایستاده بود، توجه مو به خودش جلب کرد. برگشتم و منم وایستادم تو صف و همیجوری نگاش میکردم.
اول ذوق زده شده بودم، میخواستم برم جلو و بگم: ببخشید شما آقای قدیانی هستید؟ اما روم نشد و خجالت کشیدم. بعد از چند لحظه اومد تکیه داد به دیوار بانک، منم درست پشت سرش بودم. دیگه متقاعد شده بودم که خود خودشه! با خودم میگفتم ماشالله چه خوش تیپه! تمیز و مرتب! از اون بچه شهیدای باکلاسه! اما از اون چیزی که فکر میکردم کوچیکتره، یعنی قد من بلندتر از اون بود.
میخواستم برم جلو بگم:
من شما رو میشناسم و مطالبتونو میخونم و واقعا لذت میبرم. ضمنا، قشنگهاشو واسه بقیه هم میخونم و تعریف میکنم.
خیلی خوشحالم که از نزدیک میبینمتون. منم فرزند شهیدم. یکی دو سالی هست که اومدم تهران، واسه درس و دانشگاه. اینجا علمی کاربردی ساختمان میخونم.
تو همین فکرها بودم که، پولشو گرفت و رفت. منم یه صورت حساب گرفتم و رفتم دنبالش. همش دلم میخواست برم جلو و سلام کنم و خلاصه چند لحظه ای باهاش هم کلام بشم؛ اما نشد که نشد. تا همین امشب، خودمم نمیدونستم که اینقدر خجالتی ام.
رفت سوار ماشینش که دور میدون پارک بود، شد و جلوتر نگه داشت.
اونطرف خیابون، وایستادم و نگاش میکردم. رفت توی یه آبمیوه فروشی و چند لحظه بعد با یه لیوان آب هویج اومد سمت ماشینش.
منم راه افتادم به طرف کتابخونه.
تو راه برگشت تصمیم گرفتم بیام اینجا و همه ماجرا رو واستون تعریف کنم!
به هر حال امشب احساس خوبی داشتم. فرقی نمیکنه اون شخصی که من دیدم خود شما بودید یا نه! اما، اینو بدونید، به عنوان یه فرزند شهید، افتخار میکنم که به همه بگم، حسین قدیانی که اینقدر خوب مینویسه، یه فرزند شهیده!
شاید واسه تهرونی ها اهمیتی نداشته باشه که مثلا یه هنرپیشه یا یه شخصیت مهمی رو تو خیابون ببینن. اما فکر میکنم واسه بچه های شهرستانی خیلی جالبه! من که امشب کلی حال کردم.
ایشالله آخر هفته بعد از امتحانم برمیگردم مشهد، حتما نائب الزیاره شما هستم.
شما هم واسم دعا کنید، یه مشکل خونوادگی دارم، دعا کنید حل شه.
موفق باشید. به امید دیدار.
بسم الله
سلام حسین آقا …….. عرض کردم حسین آقا سرشون گرم مسائل سیاسی ست و حیفه بخواد بیاد و نظرات این حقیر رو بخونه، اما ای کاش طوفان سیاست جلوی چشمان هیچکس رو نگیره تا بتونه واقعیت جامعه رو بببینه. ای کاش نویسنده ما میتونست فارغ از هر گیرو گرفتاری و… بگه واقعیات رو.
ای کاش حسین و امثال حسین!!!؟ به هر حال واسه تک تک جملاتی که مینویسم و مینویسی روزی حساب پس میدیم و ای کاش سفارشی ننویسیم و در راه حق گام برداریم. ای کاش حواسمون باشه توی اوج احساسات مطلبی ننویسیم که واقعیت نداشته باشه و به خورد مردم و جامعه بدیم. به هر حال مثه همیشه واست آرزوی موفقیت میکنم. التماس دعا
به روزم…
از پَستی و بلندی های یک پُست تا پَستی و بلندی های این پُست(!)
از «قطعه» تا نیویورک!!
از فوتبال تا حج!!
و
از خاک تا افلاک…
.
.
.
***ســــــــــــــــــــــــــــــــــــلام بر مبعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــث***
“نماهنگ شهید حسین غلام کبیری”
http://www.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=7&lid=1322
“سومین مراسم سالگرد شهید کبیری”
http://www.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?lid=6024
پیامبر اکرم (ص):
بُعِثتُ بِالحَنیفِیَّةِ السَمحَةِ
من براى آوردن دین راستین و آسان برگزیده شده ام
حکمتنامه پیامبر اعظم(ص) ح ۲۴۲۶
سلام.
اصلا هیچ دل خوشی از اینجور بحث ها نداریم. اگه توی مملکت ما رییس یک قوه را در تمام این ۳۰ سال دوست داشتنی و عامل پیوند مردم با حکومت بدانیم اون همون قوه ی مجریه و رییس جمهوری است. کجا نخبگان و نمایندگان منتخب مردم سالم و خالص بودند که حتی یک رییس مجلس درست و درمان هم نتونستن انتخاب کنن و وارد باندبازی این جور حرف ها شدن! متاسفانه کشور ما دست چند نخبه ی سیاسی درست و درمون نیست که بشه بهشون اعتماد کرد! یک تال موی بدنمون راضی نیست که تنها حق انتخاب توی این مملکت از ما بگیرن! چقدر سیاستمدار ما الان داریم که چون دست مستقیم مردم توی کار نبود زیر چرخ باندبازی ها و مصلحت طلبی ها له شدن!! این شیوه ی غیر مستقیم یعنی نارضایتی مردم! ما می خوایم توی این مملکت هرکس از دل مردم با دارا بودن شرایط جمهوری اسلامی کاندید ریاست جمهوری بشه چه فایده ای داره که یه مشت نخبه نامی فردی رو انتخاب کنند و معلوم نیست با چه قصد های سیاسی و غیر سیاسی و افرادی آزاده رو حذف! اصلا کی گفته رییس جمهورای ما بد بودن؟ همه اونا توی زمان خودشون بهترین بودن. حالا اگه بهترین نموندن این آدمی زاده که تغییر می کنه! اصلا اگه نظام پارلمانی یا حزبی بود رییس جمهور فعلی می آمد بالا!!! همین الان هرکی ولاییی واقعی توی مجلس و دولت و … دست های آلوده دارن حذفش می کنن!!! با کدام عقل و منطق دم از این حرف ها می زنید؟ چرا فکر کردید اشکالات ریاست جمهوری این سال ها با چنین طرح هایی کمتر میشه!!!!!!!! وا عجبا شک ندارم پشت چنین طرح هایی که توسط نخبه نماها مطرح شده حذف سیستمی که توی اون یه نفر بتونه فارغ از حزب و دسته و از دل مردم بیاد رییس جمهور بشه و محبوب باشه! معنی این تحلیل ها را بخوانید: «حذف رای مردم»
سلام
چقدر خوشحال شدم که آقای قدیانی به همراه دکتر میرن آمریکا و آخرین سفر رو می نویسن فقط نگرانم که اول از فیلتر این انحرافی ها که بعید نیست موش دوانی کنن تا اون زمان و همین طور فیلتر این آمریکای آزاد!! بگذرن و بشه آنچه که باید برای ما بشه و برای آمریکا نشه!
…………………..
سلام و احترام!
از مطالب مفید و ارزنده شما استفاده کردم.
صمیمانه سپاسگزارم.
وی اظهار داشت: ما واقعا حذف شرکت های پیمانکاری را در راستای عدالت می دانیم و با قوت و قدرت هم این کار را انجام می دهیم و امیدواریم به نتیجه مطلوب برسد و هیچ هدفی هم جز خدمت به مردم نداریم.
در اردوگاه بزرگ اصولگرایی صحبت از ارایه بیش از ۱۰ لیست است. تکثر در این کمیت نمیتواند به نفع جامعه باشد. اشتراک فراوانی بین این جبههها وجود دارد که بعضا میتوانند باهم ائتلاف کنند و لیستها را نهایت به سه یا چهار لیست برسانند. جبهههایی که اکنون در اردوگاه اصولگرایی مطرح است عبارتست از؛جبهه ایستادگی، جبهه متحد اصولگرایان است که البته این اتحاد محقق نشد زیرا این جبهه به معنای اکثریت اصولگرایان است که باید در کنار هم قرار میگرفتند. جبهه پایداری، جبهه بصیرت و بیداری اسلامی، جبهه حامیان دولت اسلامی همان حامیان گفتمان انقلاب اسلامی که منتسب به دولت است، طرفداران حامیان مشایی که همان توحید و عدالت است.