نقدی بر کتاب «آر. کیو ۸۸» نوشته «حسین قدیانی»

نامه وارده/ ز. شعبانی، دانشجوی رشته ادبیات:

با سلام خدمت برادر محترم، نویسنده جوان و متعهد، جناب آقای حسین قدیانی

آنچه باعث نوشتن این نامه شده است، خواندن کتاب «آر. کیو ۸۸» بود. کتاب را ایام نمایشگاه کتاب از غرفه مرکز اسناد انقلاب اسلامی تهیه کردم. قبلا از طریق روزنامه وطن امروز از انتشار این کتاب مطلع شده بودم و به عنوان یک دانشجوی دختر چادری رشته ادبیات و علاقمند به قلم طنازانه حضرتعالی، شاید بد نباشد بدانید که برای خرید «آر. کیو ۸۸» ۳ بار از جنوبی ترین نقطه تهران یعنی اسلامشهر تا مرکز شهر، سختی راه را بر خود هموار کردم. نمی دانم وقتی یک کتاب، دیر و خلاف وعده داده شده به نمایشگاه می رسد، یقه چه کسی را باید بگیرم؟ نویسنده؟ ناشر؟ مسئول فروش؟ یا یقه آن استاد اصلاح طلبی که با وجود همه اختلافات، خواندن نوشته های شما را به دانشجویانش که ما باشیم، توصیه اکید می کند؟

درباره نوشته های شما و قلم خاص تان، از همان زمان فتنه سال ۸۸ که با دل نوشته های شما آشنا شدم، نوعی طنز، در همه نوشته های تان، حتی نوشته های غم انگیز مشهود بود. کلا انگار نمی توانید ننویسید الا اینکه چیزی از طنز در قلم تان باشد. حتی تحلیل های اخیرتان در نقد جبهه پایداری، که من با صدر تا ذیل آن هرگز نمی توانم موافق باشم، -کلیت حرف تان را البته قبول دارم- سرشار از کنایه های آمیخته به طنز است. این نکته در کتاب «نه ده» شما نیز به کرات دیده می شود. توانایی تان در استفاده از مایه های طنز در لا به لای یک متن کاملا جدی واقعا ستودنی است. مایه هایی از طنز که البته به شدت ضرب دار و کوبنده است. مثل این جمله: «برلوسکونی کت شلوار می پوشد، آنجلا مارکل کت دامن. سارکوزی یک وقت هایی لخت می گردد و من به کوری چشم «frence 24» افتخار می کنم و اعتراف می کنم که حکومت به ما ساندیس داد».

آقای قدیانی!  طنزهای کتاب «آر. کیو ۸۸» به نظر من به چند بخش تقسیم می شود.

الف: طنزهایی که خنده محور است، اما از حیث ادبی، خیلی نمی توان عنوان طنز را به آنها اطلاق کرد. معلوم است نویسنده خواسته حال جماعتی از طرف مقابل خود را بگیرد و متاسفانه همین حس حال گیری، آفت طنز شده و از ظرافت کار کاسته است.

ب: طنزهایی که به لحاظ ادبی، عالی است و هنروری در آن موج می زند. به نظر من و به عنوان یک دانشجوی رشته ادبیات که حوزه طنز، به ویژه طنز سیاسی را عاشقانه، و نه از روی اجبار مدرک، پیگیری می کند، بعضی طنزهای «آر. کیو ۸۸» می تواند از بهترین طنزهای سالیان اخیر جامعه ما خوانده شود. گل سرسبد این دسته در صفحات ۲۴۴ و ۲۴۵ و ۲۴۶ کتاب با تیتر «تغییر برنده های سیمرغ» آمده. درباره این طنز شما، به تفصیل سخن خواهم گفت.

ج: در کل کتاب، طنزهایی که حالت محاوره ای و گفت و گویی دارد، یا طنزهای تک جمله ای، مثل طنزی که در بند «ب» بدان اشاره شد، برتری محسوسی به سایر نوشته های کتاب دارد.

د: به شکلی کاملا آشکار، هر چه از ابتدای کتاب به انتهای کتاب نزدیک می شویم، بار محتوایی طنزها بیشتر می شود و غنای قلم طنازانه شما، چشمگیرتر است.

آقای قدیانی! قبول داشته باشید یا قبول نداشته باشید، در جناح اصول گرا، ارزشی یا جبهه نیروهای انقلاب، قلمی مثل قلم شما که توانایی نوشتن در ژانرهای مختلف را داشته باشد، به ندرت دیده می شود. و از آنجا که وضع طرف مقابل هم، در این فضای غبارآلود سیاست زده، تقریبا تعریفی ندارد، بر شما فرض است که به شان و منزلت قلم و جایگاه خودتان واقف باشید و بدانید که هیچ لزومی به هر روز نوشتن یا پرنویسی نیست. از یاد نبرید که همه نوشته های شما، تبدیل به «کارنامه حسین قدیانی» می شود و ما به عنوان مخاطبان، دوست داران، و دنبال کنندگان قلم جنابعالی، دوست نداریم نمودار این کارنامه، پر از بالا و پایین باشد. خیلی روشن است که من دارم شما را به خودتان می سنجم و حسین قدیانی را با حسین قدیانی قیاس می کنم. تردیدی وجود ندارد که ضعیف ترین طنزهای شما، طنازانه تر از خیلی طنزهای دیگر است، اما شما آثاری از خود به جا گذاشته اید که به دلیل قوت بی مانند، کار خودتان را سخت کرده!

آقای قدیانی! من خودم از سیستم های نفاق پرور و خوارج زا بیزارم. اینکه شما در نهایت اخلاص و صداقت و شجاعت یا به قول خودتان تخسی گری، می آیید و حتی از مطهری زمان، سئوالات محترمانه ای می پرسید و اذهان را به تفکر وامی دارید، فی نفسه واجد ارزش است. ثمرات تلخ انشعاب و چند جبهه بودن را هم داریم در همه جا از جمله حواشی ریاست بر کرسی صدارت بهارستان، مشاهده می کنیم! با همه این اوصاف، احساس من بر این است که حسین قدیانی و قلمش آمده برای امیدبخشی، نه ازدیاد استرس. من از شما البته توقع شعار دادن واهی و بی بنیه و توخالی ندارم، اما آیا حسین قدیانی فقط با زدن جبهه های مختلف سیاسی، به قول قشنگ خودش، خرج انقلاب اسلامی و آدم انقلاب اسلامی می شود؟! پس خواهش می کنم حرف هایی که دیگران هم می توانند بزنند، تا جایی که راه دارد و مخل مبانی قلم تان نیست، شما نزنید. قلم شما جادویی است؛ وقتی می زنید به پر ما هم می گیرد!!

آقای قدیانی! از قصدم برای نوشتن این نامه، دور نشوم. هر چه به زمان انتخابات ریاست جمهوری نزدیک می شویم، حلاوت خواندن کتاب طنز شما «آر. کیو ۸۸» بیشتر می شود. من قبول دارم که «آر. کیو ۸۸» فقط «مرور فتنه به زبان طنز» نیست، بلکه مرور روزگار امروز و فردا به زبان طنز است. ما داریم با نوشته های شما زندگی می کنیم و ۲ تا نظر و ۴ تا نقد، آسیبی به علاقه وافر ما به قلم همواره نازنین شما وارد نمی کند.

آقای قدیانی! زحمت نوشتن کل طنز «تغییر برنده های سیمرغ» را در زیر می کشم.

بعد از آنکه اون خانومه گفت: «اگر به موسوی سیمرغ ندادند بریزید به خیابون»، هیات داوران، برنده‌های سیمرغ بیست و هشتمین جشنواره فیلم فجر را که قبلا اعلام کرده بود، بدین شرح اصلاح کرد:

هاشمی‌ رفسنجانی؛ برنده سیمرغ بلورین بهترین طراحی صحنه برای فیلم «نصف مال من، نصف مال تو»

میرحسین موسوی؛ برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد برای فیلم «هیچ»

مریم قجر عضدانلو ابریشمچی رجوی؛ برنده دیپلم افتخار برای فیلم «خون‌بازی»

محمد خاتمی؛ برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه اقتباسی برای فیلم «حاجی واشنگتن»

مهدی کروبی؛ برنده تمشک طلایی بدترین بازیگر نقش مکمل پنجم برای فیلم «دیوانه‌ای از قفس پرید»

فائزه هاشمی؛ برنده سیمرغ طلایی نقش مکمل زن برای فیلم «دیشب باباتو دیدم آیدا»

محسن مخملباف؛ برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل نامرد برای فیلم «سگ‌های ولگرد»

مهدی هاشمی‌ رفسنجانی؛ برنده لوح سپاس داوران، برای فیلم «اگه می‌تونی منو بگیر»

علی مطهری؛ برنده دیپلم افتخار برای فیلم «توجیه»

محمدباقر قالیباف؛ برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم بخش نگاه نو، برای فیلم «بگذار زندگی کنم»

ناطق نوری؛ برنده سیمرغ بلورین بهترین صدابرداری برای فیلم «پاداش سکوت»

احمد توکلی؛ برنده بهترین کارگردانی اثر مستند نیمه‌ بلند برای فیلم «یک الف ناقابل»

حسین شریعتمداری؛ برنده سیمرغ بلورین بهترین تدوین برای فیلم «مردی که زیاد می‌دانست»

محسن رضایی؛ برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل سوم برای فیلم «شب به‌ خیر فرمانده»

علی لاریجانی؛ برنده دیپلم افتخار بهترین موسیقی متن برای فیلم «پرسه در مه»

حسن روحانی؛ برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مکمل برای فیلم «تشریفات»

عطاء‌الله مهاجرانی؛ برنده لوح بهترین چهره‌ پردازی برای فیلم «همیشه پای یک زن در میان است»

جمیله کدیور؛ برنده دیپلم افتخار برای فیلم «زن زیادی»

حسین مرعشی؛ برنده سیمرغ بلورین بهترین جلوه‌ ویژه برای فیلم «جیب‌ برها به بهشت نمی‌روند»

استاد! این طنزترین طنز مجموعه «آر. کیو ۸۸» است و باید این طنز را جدی خواند. شما در این طنز بسیار پرنکته، در کوتاه ترین کلمات و مختصرترین عبارات، تمام آنچه که می شد در یک کتاب چند جلدی حجیم رجال شناسی مردان انقلاب بگویند، خلاصه در چند کلمه، بیان داشته اید. در ماندگاری این طنز فاخر، البته می توان به این نکته هم اشاره کرد که هنوز برای نواختن آقای «پرسه در مه» هیچ چیز به گویایی همین «پرسه در مه» نیست و از این رو، جای تعجب نیست اگر همچنان از استعاره های شما برای نقد خواص اهل سیاست استفاده می شود. این طنز شما، شاید خنده داشته باشد، شاید نداشته باشد، اما از «طنز سیاسی» نمی توان سخنی حرفه ای و دقیق گفت، الا آنکه بارها و بارها «تغییر برنده های سیمرغ» را بخوانیم. به نظر من، این طنز، هنری ترین طنز سیاسی سالیان اخیر ماست. یک طنز صد در صد طنز! من برای نقد این طنز، جز این چیزی نمی گویم، چرا که خود طنز، همه چیز را مختصر و مفید گفته است. این طنز فوق العاده زیبای شما، «نقد» ندارد، «خواندن» دارد! خودش «سیمرغ» دارد!

آقای قدیانی! ورود «آر. کیو ۸۸» به بخشی از زندگی مان را به خودمان و شمای نویسنده تبریک عرض می کنیم. هر چند جا دارد که فقط به خاطر «تغییر برنده های سیمرغ» برای تان کف مرتب بزنیم. اینک کتابخانه ام انتظار چهارمین کتاب، و پنجمین جلد آثار شما را می کشد. لطفا زودتر! این را بدانید که خنده ما و گریه ما، با قلم شما حال و هوای دیگری دارد.

به آئین اهل ادب و رسم مردانگی، از طرف جمعی از دوستان دانشجو، قلم فرزند بابااکبر را تحسین می کنیم و داد می زنیم: خسته نباشید آقای داداش حسین بچه بسیجی ها!

وطن امروز/ ۹ خرداد ۱۳۹۱

سه متن آخر صفحه «۰۶ : ۲۰» وبلاگ «قطعه ۲۶»

به جهنم سازمان هواشناسی، آمار هوای بهشت را ندارد

بازتاب قتل «خوزه» توسط «تاج طلا»

پیپ پپ کجا دود می شود؟!

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

  2. سیداحمد می‌گوید:

    نقدشان خوب و قابل تقدیر بود؛
    تشکر می کنم از این دانشجوی بزرگوار!

    همین جا از طرف آقای قدیانی، به خاطر خلاصه کردن این متن، همچنین ویرایش بعضی جاهای نوشته، از “ز. شعبانی” عذر می خواهیم… نظر دوستان روزنامه وطن امروز هم بر همین اصلاحات بود.

  3. خواهر شهید کاظم می‌گوید:

    سلام
    پس از چندی غیبت به علت مشغله زیاد:
    حالا باید با خواندن این نامه آه از نهادم بر آید که چرا زودتر از رسیدن آرکیو، به نمایشگاه رفتم و حالا باید حسرت بخورم!
    می شود بفرمایید کتاب را چگونه می شود تهیه کرد؟
    راستی از این خانم دانشجوی محترم که از داداش حسین بچه بسیجی ها با قلم زیبایشان تجلیل کردند، متشکرم.

  4. سیداحمد می‌گوید:

    خواهر شهید کاظم؛

    پایین ستون یسار، زیر طرح جلد کتاب آرکیو ۸۸، لینک خرید اینترنتی را می بینید.
    از طریق آن لینک می توانید کتاب را اینترنتی تهیه کنید.

  5. بانو می‌گوید:

    کافی نیست سیداحمد از نقد زیبای ایشان تشکر کند…
    ممنون “ز. شعبانی” عزیز.

  6. انصافا زیبا نوشته بودند. دستشون درد نکنه.

  7. پیرمرد می‌گوید:

    دخترم، خانم ز. شعبانی:

    سپاس از نگاه زیبای شما به دل نوشته‌های داداش حسین. از قلمی که الهام بخشش خون شهید است، جز این انتظار نیست.

    همیشه بسیجی‌ بمانید.

  8. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    و «آر. کیو ۸۸»؛ برنده سیمرغ قلم برای فیلم «پرواز را به خاطر بسپار»
    .
    .

    «خسته نباشید آقای داداش حسین بچه بسیجی ها!»

  9. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “نامه ای به نامزدهای افغان”

    با سلام خدمت کاندیداهای محترم انتخابات ریاست جمهوری افغانستان، آقایان: حامد کرزای، عبدالله عبدالله، رمضان بشردوست و اشرف غنی، امیدوارم که حالتان خوب باشد. اگر اجازه بدهید از این پس شما را با نام کوچک‌تان مخاطب قرار دهم.
    عالیجنابان! حامد، عبدالله، رمضان و اشرف! همانطور که مستحضر هستید ما چند وقت پیش در ایران یک انتخاباتی برگزار کردیم و بر شماست که با تجربه اندوختن از انتخابات ایران، احتمال پیروزی خود را افزایش دهید. در زیر راهکارهایی ارائه می‌شود:
    ۱ـ لطفا فردی را رئیس ستاد انتخابات خود کنید که به فرد دیگری رای ندهد! مثلا ممکن است «کرباس غلام» از فعالان سیاسی افغان مدعی شود که من حتی اگر لازم شود حاضرم کفش «اشرف غنی» را واکس بزنم! در اینجا اشرف غنی نباید فریب کرباس غلام را بخورد، چرا که احتمال دارد کرباس غلام در روز انتخابات، به اشرف غنی رای ندهد و جلوی چشم دیگران رای خود را بدهد به رمضان بشردوست.
    ۲ـ برنامه‌های‌تان را طوری اعلام کنید که رای ‌تان لااقل از آرای باطله بیشتر باشد. این خیلی ضایع است که شما سرجمع ۳۰۰ هزار رای داشته باشید، باور کنید خواننده «از اون بالا کفتر می‌آیه…» اگر کاندیدا شود بیشتر از آرای باطله رای می‌آورد.
    ۳ـ اگر در مناظره، نامزدی از نامزد دیگر پرسید که چرا از «بایرام جزیره»،‌ مفسد اقتصادی افغان، پول گرفته‌اید، قافیه را نبازید. ملت افغان را […] حساب کنید و مدعی شوید که از «احمد شاه مسعود» برای تیغیدن بایرام، اجازه داشته‌اید! هر جای مصاحبه دیدید که اطلاعات اقتصادی‌تان کافی نیست، از مادر بزرگ خود مایه بگذارید و از قول وی آمار ارائه دهید.
    ۴ـ هر جای مناظره اگر خواستید یک حال اساسی به طرف بدهید، قبلش بگویید: من به شما علاقه دارم! مثلا اینطوری: جناب رمضان بشردوست! من شما را دوست دارم، من به شما علاقه‌مند هستم!… و بعد حرف اصلی تان را رو کنید.
    ۵ـ به وقتش شلنگ تخته بیندازید. هنوز انتخابات تمام نشده، ‌در یک کنفرانس مطبوعاتی شرکت کرده، خود را برنده انتخابات جا بزنید و این پیروزی را به خودتان تبریک بگویید.
    ۶ـ اگر نتیجه انتخابات اعلام شد و شما بین ۴ نفر، پنجم شدید، ببینید شیخ اصلاحات چی کار کرد، شما هم همان کار را بکنید.
    ۷ـ با توجه به اینکه در افغانستان وظیفه حمل و نقل صندوق آرا با تعدادی الاغ است،‌ مدعی شوید الاغ‌ها در نبود یونجه، آرایی را خورده‌اند که مردم افغان نام شما را بر آن نوشته بودند! یا می‌توانید ادعا کنید که عده‌ای قرص‌هایی به این الاغ‌ها دادند و این الاغ‌ها با خوردن قرص‌های مخصوص این توانایی را پیدا کرده‌اند که چهار زانو نشسته و با خودکار در آرا تقلب کنند! حال اگر از شما کسی مدرک خواست،‌ بگویید؛ اول شما مدرک بیاورید که الاغ‌ها چنین قرصی نخورده‌اند! بعد اگر به شما گفتند: «البینة علی المدعی»، این را دیگر من نمی‌دانم؛ می‌توانید صبر کنید و ببینید بیانیه جدیدی که به اسم […] صادر می‌شود، حاوی چه نکاتی است.
    ۸ـ‌ در صورت شکست در انتخابات می‌توانید نیروهای طالبان را به اسم مردم افغان به خیابان‌های کابل ریخته، از آنها بخواهید با آتش‌زدن سطل‌های زباله، منطق خود را به جهانیان نشان دهند. بچه‌های خودتان را بفرستید خارج، بچه‌های افغان را بریزید در خیابان‌ها، بعد اگر عده‌ای گفتند مسؤولیت این خون‌ها با شماست،‌ بگردید ببینید آتشفشان بصیرت افغانستان کیست؟! مابقی کار را به وی بسپارید.
    کتاب «آر. کیو ۸۸»، صفحه ۱۶۱

  10. jahanjooy می‌گوید:

    هر وقت که دلم از دنیای مجازی و حقیقی می گیرد، میام قطعه ۲۶ که حقیقتی است خواندنی.

  11. دلخون می‌گوید:

    انشالله زود امتحانا شروع بشه و زود تموم بشه تا با خیال راحت این کتاب رو بخونیم.

    دلم آب افتاد.

  12. عطشان می‌گوید:

    “حتی تحلیل های اخیرتان در نقد جبهه پایداری، که من با صدر تا ذیل آن هرگز نمی توانم موافق باشم، -کلیت حرف تان را البته قبول دارم- سرشار از کنایه های آمیخته به طنز است.”
    من هم این مدت با کلیت مطالبتون خیلی موافق بودم مخصوصا وقی از لزوم همبستگی صحبت می کردید ولی با برخی از تعابیرتان مشکل داشتم و یکی از دلایل حضور کم رنگم هم همین بود. (راستش دوست نداشتم به من هم بگید پایداری چی!!)

  13. عطشان می‌گوید:

    با بند ج این نوشته به شدت موافقم. گاهی این جملات کوتاه آدمو غافل گیر میکنه.

  14. عطشان می‌گوید:

    “بر شما فرض است که به شان و منزلت قلم و جایگاه خودتان واقف باشید و بدانید که هیچ لزومی به هر روز نوشتن یا پرنویسی نیست. از یاد نبرید…. ”
    بالاخره تقصیر خودتونه که ما رو پر توقع کردید. یه جورایی باورمون نمی شه متن ضعیف بنویسید.
    در نقض خودم هم بگم که البته اگر یکی دو روز قطعه به روز نشه خود این جانب کلی کلافه می شم که ای بابا چی شد پس !

  15. عطشان می‌گوید:

    “احساس من بر این است که حسین قدیانی و قلمش آمده برای امیدبخشی، نه ازدیاد استرس.”
    بله استرس!! و شاید کمی سردرگمی اتفاقی که برای من در زمان انتخابات با مراجعه به قطعه می افتاد.

  16. عطشان می‌گوید:

    “ما داریم با نوشته های شما زندگی می کنیم.”
    آخ که چقدر این جمله رو دوست دارم خداییش یه موقع هایی یا فکر قطعه و نوشته های شما و کامنتهای بچه ها خوابم می بره.

  17. عطشان می‌گوید:

    “این طنز فوق العاده زیبای شما، «نقد» ندارد، «خواندن» دارد! خودش «سیمرغ» دارد!
    آقای قدیانی! ورود «آر. کیو ۸۸» به بخشی از زندگی مان را به خودمان و شمای نویسنده تبریک عرض می کنیم. هر چند جا دارد که فقط به خاطر «تغییر برنده های سیمرغ» برای تان کف مرتب بزنیم. اینک کتابخانه ام انتظار چهارمین کتاب، و پنجمین جلد آثار شما را می کشد. لطفا زودتر! این را بدانید که خنده ما و گریه ما، با قلم شما حال و هوای دیگری دارد.

    به آئین اهل ادب و رسم مردانگی، از طرف جمعی از دوستان دانشجو، قلم فرزند بابااکبر را تحسین می کنیم و داد می زنم: خسته نباشید آقای داداش حسین بچه بسیجی ها!”

  18. عطشان می‌گوید:

    آخیش اندازه تمام این چند وقت کامنت گذاشتم. هر چند که همیشه همه ی متن هاتون رو با دقت، گاهی با تعجب، گاهی با خنده ( همراه با دل درد) گاهی با گریه و حتی گاهی با عصبانیت (!) خوانده ام (برای همینه که تو قطعه بودن عین زندگیه.)

  19. ف. طباطبائی می‌گوید:

    ممنونم از این دوست خوب.

  20. پرستو می‌گوید:

    افسوس ها خوردم که این کتابو نخریدم! 🙁

  21. م.طاهری می‌گوید:

    به یکی از محبوب ترین طنزهای من اشاره کرده اند. خدایی خیلی قشنگه.

  22. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    نامه وارده رو نخوندم، چون حسش نبود!
    ولی قربون اون کتابخونه نقلیت برم من.
    میتنونم حدس بزنم که نگاهت به این قفسه مثل نگاه پدری ایست
    که بزرگ شدن بچشو میبینه. ایشالا کتاب نوشته هات اینقدر زیاد بشه که
    خودت یک شهر کتاب بزنی، اسمشم بذاری “حسین کتاب”

  23. آذرخش می‌گوید:

    جالب بود!
    دستشون درد نکنه.

  24. حنظله می‌گوید:

    “اما آیا حسین قدیانی فقط با زدن جبهه های مختلف سیاسی، به قول قشنگ خودش، خرج انقلاب اسلامی و آدم انقلاب اسلامی می شود؟! پس خواهش می کنم حرف هایی که دیگران هم می توانند بزنند، تا جایی که راه دارد و مخل مبانی قلم تان نیست، شما نزنید. قلم شما جادویی است؛ وقتی می زنید به پر ما هم می گیرد!!”

  25. سیداحمد می‌گوید:

    اسلامی ایرانی؛

    ارادتمندیم!
    قبلا بیشتر زیارتتان می کردیم… نیستیدها!

  26. میلاد پسندیده می‌گوید:

    ما هم بعضی از این نقد ها را پرداخت کرده ایم ها… ولی کو گوش شنوا؟!! 🙂

  27. سرباز کمپ می‌گوید:

    اِ اِ اِ؛
    داداش این قفسه کتابخونه خودت که نیست؟
    یعنی “نه ده” چاپ اول، بهش نرسیده؟ یا مثل ما هدیه داده، بعد دلش نکشیده، رفته باز خریده؟

  28. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان محترم؛

    به زودی بعضی نامه هایی که در طول این چند سال، مخاطبین مختلف برای داداش حسین نوشته اند، همراه با عکسی از نامه ها در قطعه ۲۶ به روز خواهد شد. خیلی خیلی خاطره انگیز است. از این دست نامه ها، پوشه ای پر و پیمان جمع کرده داداش حسین. فقط در یک قلم، استاد دانشگاهی از شاگردانش می خواهد که درباره یکی از نوشته های داداش حسین نظرشان را مکتوب کنند… و چه مکتوبات جالبی!

  29. به جای امیر می‌گوید:

    تشنه! (گفت و شنود)

    گفت: جمعی از دانشجویان آمریکایی و ایرانی در یک کالج در آمریکا، خانم «م-ک»، ضد انقلاب فراری را که علیه ایران سخنرانی می کرد، هو کردند.
    گفتم: خب! چرا؟!
    گفت: یکی از دانشجویان آمریکایی خطاب به وی گفته است «تو اگر طرفدار اقلیت یک درصدی سرمایه داران دزد آمریکا نبودی با ایران مخالفت نمی کردی»
    گفتم: خب! این یکی هم حرف حساب زده. دیگه چی؟!
    گفت: یک دانشجوی اردنی با نقل این ماجرا در صفحه فیس بوک خود، نوشته است یکی از خانم های کارمند کالج به صورت خانم «م-ک» آب دهان انداخت.
    گفتم: حیف از آن آب! بعدش چی؟
    گفت: «م-ک» در حالی که از جلسه خارج می شد گفته است من یک حقوقدان تشنه آزادی هستم!
    گفتم: پس معلوم می شود خانم کارمند آمریکایی طرفدار «م-ک» بوده که برای رفع تشنگی او برایش آب فرستاده!

  30. ammar می‌گوید:

    salam.man sharmandeam!!!.sistemam ra avaz kardam felan font farsi nadare!!! enshaallah be zoodi ba matn farsi khedmat miresam.
    ba tashakor az khanoom z.shaabani.
    montazere name haye jalebe doostan mimanim.

  31. مجنون می‌گوید:

    سلام
    نقد شیرینی بود!
    چون در نقدشون هم پر از زیبایی های قلم نویسنده حزب الله حسین قدیانی بود.
    یاعلی

  32. شیدا می‌گوید:

    خانم شعبانی عزیز
    ممنون که یه حرفهایی را که خیلى ها دوست دارند بزنند، ولى هنر بیان کردن و نوشتنش را ندارد، خیلى هنرمندانه و متعهدانه نوشتید.
    خوشحالم که در دانشکده ادبیات دارد اتفاقهاى خوبى مى افتد.

  33. ش سمندی مادر گمنام شهید غلامرضا نیکمنش می‌گوید:

    ش.سمندی مادر شهید میگوید:
    در این آشفته بازاز دنی حرف دلم گفتی… علاجی کن که از دل خون چکان آید … طبیبان نسخه میپیچند نایاب است دارویش … بر این بیمار محزون خوش روا باشد مداوایش…

    فرزند عزیزم حسین آقا! از اینهمه زیبایی قلمت روح تشنگان حقیقت سیراب میشود، آرزو میکنیم اینهمه طنزهای ناب و زیبا مسخ شدگان قدرت و جاه را که خونبهای جگر گوشه های نوجوان مادران تا ابد داغدار است از خواب خود خواسته بیدار کند… آمین.
    شعر کوتاه از بنده است؛ امیدوارم کامنت مرا پخش کنید.

  34. خاک پای شهدا می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی!
    من تاره امسال، اونم تابستون کتاب “نه ده” شما رو خوندم واقعا از خودم خجالت میکشم که منی که به عنوان دانشجو هستم هنوز زیاد از سیاست و… بی اطلاعم.
    نوشته هاتونو خیلی دوس دارم ولی زیاد ازشون سر در نمیارم.
    خواهش میکنم از شما و از کسایی که دوستدار شما هستن راهنماییم کنن که من چیکار کنم تا آگاهیم بیشتر بشه.
    یاعلی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.