سوار بر اسب سفید بازی دراز

این نوشته در یمین ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    بسم رب الشهداء والصدیقین…

  2. سیداحمد می‌گوید:

    سلام خدا بر شهیدان… سلام بر دلاور بازی دراز شهید محسن وزوایی…

    http://www.aparat.com/v/0fb769e708c82cbbdbc89c930b257f48148908

  3. میلاد پسندیده می‌گوید:

    کامنت ها چقدر خوب شروع شد… آواتار و نام و نوع بسم الله… سپاس!

  4. ابوالفضل می‌گوید:

    شهید وزوایی…

    وزوایی…

    وزوایی…

  5. قاصدک منتظر می‌گوید:

    محسن وزوایی:

    اگر توانستید جنازه ام را به دست بیاورید، آن را به روی مینهای دشمن بیندازید تا جنازه من کمکی به حاکمیت اسلام کرده باشد. ان شاءالله.

  6. سیداحمد می‌گوید:

    “در جبهه محسن وزوایی با چکمه لاستیکی هم می شد از انقلاب اسلامی دفاع کرد!”

    “جبهه به آن بزرگی، ساک به این کوچکی! جنگ به آن عظمت، مرد به این سادگی!”

    به به…

  7. سیداحمد می‌گوید:

    “این امت باید بداند از بزرگترین خطراتى که انقلاب را تهدید مى کند، آفت نفوذ خطوط انحرافى در خط اصلى انقلاب یعنى همانا خط امام است؛ پس خط امام را دنبال کنید و امام را تنها نگذارید که نمى گذارید. شما امت مسلمان ایران در تاریخ جهان نمونه هستید. شما فرزندانى تربیت نموده اید که شهادت را بالاترین سعادت خود مى شمارند و فقط روى پشتوانه الهى حساب مى کنید و شکست در راه چنین حرکتى مفهومى ندارد.”

    {بخشی از وصیت نامه شهید}

  8. قاصدک منتظر می‌گوید:

    محسن تمام قد ایستاده بر روی جاده بر سر نیروهایی که بدون کمترین سنگر و جان پناهی هنوز در غرب جاده می جنگیدند فریاد می زد، طوری که دیگر صدایش هم گرفته بود. او برآشفته می گفت «برادرها بیایید پشت جاده لااقل از رو به رو کمتر اذیت می شید» عباس شعف خود را به محسن رسانده، او را در آغوش کشید. آن دو لحظاتی در آن جهنم آتش و دود در آغوش هم آرام گرفتند. هنوز چند قدمی از هم جدا نشده بودند که ناگهان انفجار مهیبی در نزدیکی محسن رخ داد و بعد…
    هنگامی که عباس بالای سرمحسن رسید، او را دید که به همراه معاون دومش حسین تقوی منش و بی سیم چی شان به خاک شهادت غلطیده اند؛ سپس با ملایمت چفیه سیاه رنگ دور گردن محسن را باز کرد و با همان، صورت خاک آلود دوست و برادر
    شهیدش را پوشاند، گوشی بی سیم را به دست گرفت.
    ـ احمد، احمد، شعف
    متوسلیان: شعف، احمد بگوشم
    ـ حاج آقا، خوب گوش کن؛ آتیش سنگین؛ محرم بی علمدار شد؛ آقا محسن… آقا محسن…
    شعف دیگر نای صحبت کردن نداشت و احمد متوسلیان آنچه را که می بایست بشنود، شنیده بود.

  9. قاصدک منتظر می‌گوید:

    فرمانده ای سوار بر اسب سفید
    با چهره ای محجوب و آفتاب سوخته
    و چشمانی نافذ که نگاهش تا عمق جانت نفوذ می کند.

  10. سیداحمد می‌گوید:

    الگوی تمام و کمالِ بندگی هستند…

  11. میلاد پسندیده می‌گوید:

    جمله امشبمان را هم دشت کردیم… خدا زیادت کند داداش حسین!

    “نه سردار! روی صندلی بخوابی، به از آنکه خواب صندلی ببینی!! چقدر فرق داشت «جبهه مندلی» با جبهه «صندلی».”

  12. قاصدک منتظر می‌گوید:

    سردار بازی دراز! ای شهید فتح خرمشهر! سالروز میلاد شهادتت مبارک… تو در بهشت، جوان تر می شوی، پیرتر نمی شوی!

  13. سیداحمد می‌گوید:

    “شهید فتح خرمشهر… تو در بهشت جوانتر می شوی، پیرتر نمی شوی!”

    چه می کنی داداش حسین!
    عکس ها و عکس نوشت ها بی نظیرند…

  14. سیداحمد می‌گوید:

    “«ناگفته های جنگ» همان از زبان تو صادقانه است… بگو که چه رفت بر بسیجیان خمینی!”

    محسن… محسن… محسن… یک مرد و هزار رمز و راز…

  15. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    «ناگفته های جنگ» همان از زبان تو صادقانه است.

    بگو که چه رفت بر بسیجیان خمینی!

    سایه ات از سر ما کم نشود شهید!

    بی نهایت سپاس!

  16. سیداحمد می‌گوید:

    http://www.faupload.com/uploads/Ramezani-shab4moharam-1389.mp3

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…

  17. ستاره خرازی می‌گوید:

    حکایت اصحاب فیل و شهید وزوایی
    http://fashnews.ir/archive/news/22-news/13351-2012-04-21-10-30-22.html

  18. قاصدک منتظر می‌گوید:

    ((استاد شهید مطهری)):
    انسان کامل یعنی انسانی که قهرمان همه ی ارزش های انسانی است
    در همه ی میدان های انسانیت قهرمان است.

  19. به جای امیر می‌گوید:

    گنج (گفت و شنود)

    گفت: یکی از مدعیان فراری اصلاحات که به انگلیس پناهنده شده در وبلاگ خود به گروههای اپوزیسیون توصیه کرده است که از رویاهای خود غافل نباشند!
    گفتم: منظورش چیست؟
    گفت: نوشته است؛ اگرچه جنبش سبز شکست خورده و این شکست همه ما را دچار استرس کرده است ولی می توانیم پیروزی را در رویاهای خود مجسم کنیم!
    گفتم: که چه بشود؟!
    گفت: «ح-غ» نوشته است تجسم پیروزی در رویا هم می تواند استرس آزاردهنده اپوزیسیون را تاحدودی تسکین دهد!
    گفتم: یارو می گفت؛ دیشب خواب دیدم یک صندوق پر از سکه طلا پیدا کرده ام. صندوق را روی کولم گذاشته بودم و از شدت سنگینی آن یک اتفاق بدی افتاده بود. وقتی بیدار شدم دیدم، نصف خوابم تعبیر شده، پرسیدند، یعنی نصف گنج روی کولت بود؟ و یارو گفت؛ از گنج خبری نبود ولی بدجوری گند زده بودم!

  20. حنظله می‌گوید:

    خدا، فاتح، بازی دراز ،علمدار، حاج احمد…
    سیدالشهداء، حبیب، مرد، رمز و راز…
    سایه، حاج حسین خرازی…
    ناگفته های جنگ، زبان صادقانه، بسیجی خمینی…
    دانشجوی پیرو خط امام، فتح نفس…
    داداش محسن، حرف های ناگفته…
    رمی جمرات، شیطان بزرگ…
    دسته گل شهادت…
    اسب سفید بازی دراز، سقف آسمان…
    چکمه لاستیکی، دفاع از انقلاب…
    مرد قطعه ۲۶، خنده های اردیبهشتی…
    جبهه بزرگ، ساک کوچک، جنگ عظیم، مرد ساده…
    سردار، خواب، جبهه مندلی و جبهه صندلی…
    جهنم جنگ و خنده آسمانی بهشت…
    سنگ مزار، قطعه ای از بهشت، ردیف عشق مقدس…

  21. حنظله می‌گوید:

    این پست اگر متنی هم نداشته باشد، همین عکس ها و عکس نوشت ها دل ما را بدجوری شهدایی کرده!

    زیاد زیاد ممنون، حاج حسین آقا!

  22. عمار می‌گوید:

    مالکیت آسمان را به نام کسانی نوشته اند که به زمین دل نبسته اند.

  23. عمار می‌گوید:

    کسی میتواند از سیم خاردار دشمن عبور کند، که در سیم خاردارهای نفس خویش، گیر نکرده باشد.
    ((شهید علی چیت سازان))

  24. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **یا قاضی الحاجات**

  25. ف. طباطبائی می‌گوید:

    این ایده شما در گذاشتن چنین پستی، عالیه.
    پر از حس خوب…

  26. بانو می‌گوید:

    هنوز نگاهمان می کند …
    نگاهمان را از شهدا نه نه نه… شهدا نگاهتان را از ما نگیرید.

  27. عطر و بوی خوش بهشت بر مشامم می رسد.

    سلام بر شهید عزیزمان محسن وزوایی.

  28. سیداحمد می‌گوید:

    چقدر زیباست این تصاویر؛
    حضورشان سراسر نور است و برکت… به به…

  29. رزمنده می‌گوید:

    سلام سردار سپاه سایبری امام خامنه ای (حفظه الله تعالی)
    به اطلاع شما میرساند وبگاه اخبار رسمی طلبه عدالتخواه سیرجانی با عنوان قیام یاران ولایت راه اندازی شده است.
    این پایگاه به منظور پوشش وانعکاس اخبار،تصاویر،فیلمها،مقالات و… که به نوعی به مطالبه عدالت و به ویژه قیام طلبه سیرجانی وعدالتخواهان ولایتمدار ارتباط دارد، ایجاد شده است
    برای دسترسی به این پایگاه می توانید به آدرس اینترنتی
    http://www.ghiame-yaran.ir/
    مراجعه کنید.
    یا زهرا

  30. آیه می‌گوید:

    بسمک یا الله

    آقا خیلی حال میده وقتی اینطوری عکس ها رو ردیف میکنید… خیلی زیاد…

    جزاک الله خیرا
    یا ستارالعیوب

  31. چشم انتظار می‌گوید:

    خدایا؛ چشمانی که از درخشش و تلألؤ این تصاویر، نور می گیرد، از تلاقی با چشمان ناپاک شیاطین، مصون بدار. آمین.
    چه اردیبهشت دوست داشتنی است، این اردیبهشت… آهای! اردی بهشت؛ در این ماه، ما را، بردی بهشت…

  32. بچه کنکوری می‌گوید:

    ممنونم داداش، ممنونم.
    با اشک دعایتان میکنم… اگر بدانید چقدر آقا محسن را…
    دلیل بودنم و زندگی کردنم این سردار بزرگ است… این لبخندهاست که هدفمند کرده ۱۸ سالگیم را…
    الهی که قربان آن خنده هایت برم محسن جان…

  33. م.طاهری می‌گوید:

    “ققنوس فاتح” به قلم جناب گلعلی بابایی درباره شهید وزوایی از دست ندهید.

  34. ﻣﺠﺘﺒﯽ! می‌گوید:

    ﮐﺠﺎﯾﯿﺪ ﺍﯼ ﺷﻬﯿﺪﺍﻥ ﺧﺪﺍﯾﯽ…

  35. ... می‌گوید:

    شهیدبهشتی: به عرفا بگویید عرفان اصلی خانقاهش بازی دراز است.

  36. ... می‌گوید:

    گفتید: “«میثم»، داداشی است که خود انتخاب کرده ام. خیلی بیشتر از یک برادر، برادری کرده برایم.”
    من داداش ندارم! آقا محسن هم داداشی است که خود من انتخاب کردم و خیلی بیشتر از یک برادر برادری کرده برام.

  37. ستاره خرازی می‌گوید:

    ما باکی از شهادت نداریم و این منتهای آرزوی ماست.
    بخشی از وصیت نامه شهید وزوایی

  38. محسن خواجه زاده می‌گوید:

    عکسهای قشنگ ودل فریبی است!
    نمی دانم چه حکمتی دارند این عکسها که سیاه و سفید و بدون روتوششان هم می ارزد به هزار عکس…
    به امید روزی که صفحه گوگل و یاهو را که باز می کنیم چنین عکسهایی ذهن و دلها را به سوی خود بکشد به جای امروزی که…
    تا آن روز دوشا دوش هم می جنگیم…

  39. یا زهراء مرضیه می‌گوید:

    سلام بر سید الشهداء
    این متن بدون شک سرشار از عطر دل انگیز شهید و شهادت است.

  40. یا زهراء مرضیه می‌گوید:

    راستی یادم رفت بگم:
    روزتـــــــــــــان مبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارک

  41. حرمان می‌گوید:

    ننویس دیگه متن این شهیدو. دو روزه چندتا عکس گذاشتی ملتو هوایی کردی انگار نه انگار
    مظلومترین متن و مظلوم ترین مورد واسه نوشتن درباره ی این شهید عزیز اتفاق افتاد

  42. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان محترم! این متن به زودی به روز می شود… در بند مناسبت نباشید!

  43. قاصدک منتظر می‌گوید:

    نگاهت برق شهادت داشت… رعد جانبازی…
    لانه نفست در تسخیر الله بود! خود در خدا غوطه ور بودی…
    خدا با «شانه شهادت» موی شهیدش را ناز شانه می کند…
    تو با ریش و بی ریش، با ریشه بودی محسن وزوایی!

  44. سیداحمد می‌گوید:

    هر عکس و جمله اش نهایت زیبایی و عشق است.
    چه کیفی دارد دیدن عکس ها و خواندن جملاتش!

    داداش حسین!
    ممنون… ممنون… ممنون…

    “تو با ریش و بی ریش، با ریشه بودی محسن وزوایی!”

  45. قاصدک منتظر می‌گوید:

    اگر عکس نوشت ها رو کنار هم بذاریم، متنی زیبا می شود در رثای شهید محسن وزوایی!

  46. پیرمرد می‌گوید:

    شهید وزوایی……

    یاد یک خاطره افتادم. بعد از مرحله اول عملیات فتح المبین یکی از دوستان قدیمی‌ (مرحوم مهندس یمینی شریف) را که آن زمان در سپاه تهران کار دفتری انجام می داد را در دو کوهه دیدم. بعد از سلام و احوالپرسی ازش پرسیدم اینجا چه میکنی‌؟ گفت که همراه تعداد زیادی از کارکنان دفتری سپاه تهران به عنوان گردان حبیب ابن مظاهر در عملیات حضور داشته و خاطرات زیادی برایم تعریف کرد. از جمله: محسن چریک (او اینطور وزوایی را خطاب میکرد) فرمانده ما است و فوق العاده است. قرار بود ما به عمق منطقه نفوذ کنیم و قبل از شروع عملیات توپخانه دشمن را از کار بندازیم. به ما گفته بودند این عملیات بدون بازگشت است. حال و هوای بچه‌ها عالی بود از همه بهتر خود محسن. گردان ما زودتر از همه عازم شد. راه زیادی در پیش بود. در بین راه محسن استراحتی‌ به ما داد و گفت راه را گم کرده ایم. امکان ارتباط بیسیم هم غیر ممکن است. از همه خواست به سجده بیفتیم و استغاثه کنیم. تقریبا محل سجده من گل و خیس شده بود و برای دیگران نیز. ناگاه محسن بر پا داد و گفت از این طرف می‌رویم. بعد از مسافتی نه چندان به محل استقرار توپخانه دشمن رسیدیم و در زمان مقرر عملیات انجام شد و فقط چهار شهید داشتیم. این گفته را در ارتباط با خلوص و ارتباط خاص محسن برایم تعریف کرد.

    بعدها شنیدم وقتی‌ بچه‌ها به توپخانه دشمن حمله کردند آنها به خط اول خود با بیسیم اعلام کردند که “ایرانیها اینجا هستند” و آنها هم در جواب با خنده گفته بودند “شما در نوشیدن زیاده روی کرده‌اید و یا حوصله شوخی‌ دارید”.

    چه جامانده و وامنده ایم ما…

  47. فاطمه می‌گوید:

    ای ازلی مرد برای ابد
    بی تو زمین، سرد
    برای ابد…

    ” سید حسن حسینی “

  48. حرمان می‌گوید:

    واقعا که ور میداری یه متن اندازه اتوبان قم تهران راجع به اون دماغ گنده عابدزاده مینویسی، اون وقت متن این سردار و گذاشتی به وقتش حرفم که بزنیم یا نباید در بند مناسبات باشیم یا نقطه چین میشیم…

  49. برف و آفتاب می‌گوید:

    به جای حظ بردن از عکس‌هایی که به این دل‌نشینی چیده شده‌اند و عکس‌نوشته‌های به این زیبایی، بعضی‌ها چه ایرادهایی می‌گیرند ها!! اصلا خوش سلیقه نیستند!

  50. یگانه سادات می‌گوید:

    امروز کتابشو گرفتم، خیلی طرفدار داشت.

  51. حجت می‌گوید:

    سلام داداش
    غرفه قهرمانان __شهدای شاخص امسال
    شهید میثمی شهیده ناهید فاتحی کرج و دختر ۱۶ ساله ای که با وجود ۱۱ ماه شکنجه(ناخن کشیدن، قطع دست، چرخاندن با سر تراشیده و…) راضی به اهانت به امام نشد و زنده به گور شهید شد
    غرفه قهرمانان:

    ربروی غرفه بیداری اسلامی و کنار ناشران خارجی جنب امانات و اشیاء گمشده و شارژ تلفن همراه
    سربزنی پشیمون نمیشی داداشی!!!!!!!

  52. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان محترم!

    کتاب «آر. کیو ۸۸» به امید خدا از فردا ظهر در شمار نرمال در نمایشگاه خواهد بود تا روز آخر.

  53. هور نشین می‌گوید:

    دلم گرفته و خسته ام از این تنهایی… کجایی رفیق گریه های من کجایی وزوایی…
    عاشقشم هرچند…

  54. برف و آفتاب می‌گوید:

    حاج‌ احمد قشنگ می‌کنه هر پستی رو!

  55. سیداحمد می‌گوید:

    “شیر در زنجیر نمی گنجد”

    اسیر آن نگاه خاص و جسورم…

  56. قاصدک منتظر می‌گوید:

    “شیر در زنجیر نمی گنجد”
    و
    توصیف حاج احمد در کلام قاصر ما…

  57. عاشق شهادت می‌گوید:

    حسین جون فقط دعا کن آخر عاقبت ما هم شهادت باشه
    دارم دق میکنم
    فقط دعام کنین
    التماس دعای حسابی

  58. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    همه دور هم نشسته بودیم. اصغر برگشت گفت: احمد! تو که کاری بلد نیستی، فکر کنم تو جبهه جاروکشی می‌کنی ها؟!
    احمد سرش رو پایین انداخت، لبخند زد و گفت: ای… تو همین مایه ها.
    از مکه که برگشته بود، آقای فراهانی یک دسته گل بزرگ فرستاده بود در خانه. یک کارت هم بود که رویش نوشته شده بود: تقدیم به فرمانده رشید تیپ بیست و هفت محمد رسول الله، حاج احمد متوسلیان…

  59. سالگرد عروج شهید بروجردی گرامی باد… چه خوب میشه اگه قطعه رو با عکسای این شهید نورانی کنید.

  60. عزیز می‌گوید:

    جای همه دوستان خالی. امروز در بهشت زهرا داداش محسن وزوایی از ما پذیرایی کرد. خدایی خیلی صفا داشت…………………………….

  61. یا موسی بن جعفر می‌گوید:

    چه خاطرات زیبایی شدن این عکسها.

  62. صدر می‌گوید:

    بسم رب الشهداء
    بسی گفتند و گفتیم از شهیدان/ شهیدان را شهیدان می سناسند…
    یازهرا(س).

  63. ابوذر می‌گوید:

    بسم الله
    کجائی داداشی؟ امروز جات برای دفاع از ولایت خالیه تا با یه عملیات بازوی ولایت فقیه دیگه، دل آقا رو شاد کنی.
    دلم برات تنگ شده محسن!!!

  64. مسعود جدیدی می‌گوید:

    رفتند رفیقان و به دلدار رسیدند *** ای وای چه سازم شهدا صبر ندارند
    التماس دعا…………………………………………

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.