مدح ریشه یا فتح گیشه؟! خط شکنی فرهنگی یا خط کشی سیاسی؟!

تاملی بر تالمات این روزهای جبهه فرهنگی هنری انقلاب اسلامی

یک: فتنه ۸۸ اگر چه تک و توک خاطرات خوشی داشت، اما بی عارضه هم نبود. از جمله عوارض فرهنگی فتنه ۸۸ نگاه کردن از دریچه سیاست است به مقوله هنر، که مع الاسف در فتنه ۸۸ مختومه نشد و تا امروز به پیکر جامعه هنری ما سرایت کرده است. تا فردا روزی از این «درد مکتوم» نجات پیدا کنیم، جز معاینه و معالجه و جراحی، چاره ای نیست. این بیماری، البته فقط مختص من و ما نیست؛ نیک اگر بنگری، دامن همگان را از زرد و سبز و قهوه ای و آبی آلوده کرده است. ما را اما کاری با دیگران نیست که آیا چه می کنند. فرض است بر ما، به ویژه بر دوستان حزب الله که امراض خود را بشناسیم و علاج واقعه قبل از وقوع مرگ کنیم. گاهی چون سرطان، مرضی هست که نمود ندارد، اصلا انگار وجود ندارد، اما طبیب اگر حبیب هم نباشد، می فهمد که فرد، بیمار است. امروز، عرصه فرهنگ و هنر، بیمار است. نام این بیماری «سیاست زدگی» است. شک نیست که هنر، حتما سیاسی هم هست و سیاسی ترین شعار، اتفاقا شعار «جدایی هنر از سیاست» است، اما یک وقت هست که ما داریم علیه شعار دشمن، سخن می گوییم، یک وقت هست که ما داریم خودمان را نقد می کنیم. دلیل انتشار این نوشتار، ملاحظه مهم و حیاتی دومی است.

دو: اهل اخلاق، اصحاب خداترسی، گاهی تذکر می دهند که شیطان لزوما از در شر وارد نفس آدمی نمی شود. مهم ترین هنر ابلیس، دست بر قضا این است که گاهی از روزنه کار خیر، محصول شر درو می کند. فتنه و فتنه آفرینی از دسایس شیطان است. چه سال ۸۸ باشد، چه نباشد، مادام که شیطان هست، فتنه هم هست، و راه من و تو ای عزیز! از گذر این مبارزه می گذرد. این هم از فتن رنگارنگ شیطان است که گاهی نقطه قوت را بدل می کند به نقطه ضعف. در اوج فتنه ۸۸ حتما لازم بود که بچه حزب اللهی هوای بچه حزب اللهی را داشته باشد. امروز اما فتنه فرهنگی جز این نیست که به بهانه همین هواداری که حتما کار پسندیده ای است، دچار نوعی «قشری گری» شویم. اینکه دیگران هم به این مرض دچارند، هرگز سبب نمی شود اهل ولا، چشم بر درد خفته و مرض نهفته خود ببندد. اگر به قول حکیمانه رهبر انقلاب؛ «آفت بصیرت، غرور و خودبزرگ بینی است»، پس آفتی هم دارد هواداری حزب اللهی از حزب اللهی. این آفت، که نگارنده دعوایی بر سر نامش ندارم، هر چه بخوانی، بی تعارف، «آفت فرهنگ و هنر اهل ولا» است.

سه: خط مقدم جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، چه باک دارم که ادعا کنم جای خط شکنی است، اما خط شکنی، فرق اساسی دارد با خط کشی. خط کش سیاست، خراب می کند هنر را. سیاست زدگی آسیب می زند به فرهنگ. گمانم حدی دارد نگاه به مقولات فرهنگی و هنری، با عینک سیاست. ما جملگی به این عارضه مسری ایام فتنه دچار آمده ایم. اول وجود این مرض را باور کنیم، تا بعد راه علاج!

چهار: فلان نویسنده، کتاب می نویسد. کتاب خوبی هم هست. این کتاب حتما در چارچوب جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی قابل ارزیابی است. ما این کتاب را یا بایکوت می کنیم یا می کوبیم، چرا که جناب مولف، روزگار فتنه به زعم ما در شمار عماریون نبود. یا اتفاقا عمار بود، اما به زعم گروه دیگری از ما، اهل افراط و تندروی. غصه دار می کند این نگاه پر از گناه، قصه فرهنگ را. من داعیه ای ندارم که «آقا» را خیلی خوب می شناسم، اما در این یکی ذره ای تردید ندارم که نگاهم در این نوشتار، به جنم فرهنگی و هنری رهبر فرزانه قرابت دارد. اینجا دیگر از آنجاها نیست که غفلت خود را با این بهانه توجیه کنیم که رسالت روی دوش سردار، لزوما با رسالت روی دوش سرباز، یکی نیست. بعضی از ما فقط در سیاست، رهبر انقلاب را رهبر انقلاب می دانیم، اما در فرهنگ، اصلا عطر ولایت نمی دهیم. مقاله ای در روزنامه ای نمی خوانیم، تئاتر نمی بینیم، سینما نمی رویم، اهل گالری نیستیم، تا به حال یک رمان درست و درمان چند جلدی دست نگرفته ایم، اما برای همه این جماعت، حکم های آتشین صادر می کنیم! به تولید امروز هنرمند کاری نداریم، به موضع دیروزش نگاه می کنیم! چون یکی هم کیش مان است، در بوم نقاشی، اگر به جای رنگ، مالچ هم بپاشد، حتما تابلوی فاخری است! رهبر انقلاب هم اگر عمومی از این اثر تعریف نکرده باشد، خصوصی حتما کرده است!! من، شما را نمی گویم. خودم را می گویم: من مستاجر نیستم، شده ام صاحب خانه «آقا» در «بیت»!! در بیت فرهنگ و هنر اما، اصلا وسعت نظر رهبر را ندارم. سعه صدر ندارم. خط کش دارم، لیکن خط شکنی ندارم.

پنج: می بینی فلان هنرمند، سریالی برای سیما یا فیلمی برای سینما خلق کرده است. بر خود هیچ لازم نمی بینیم این اثر را ببینیم، بعد در مذمت یا مدح آن چیزکی بنویسیم. این تولید را دیده یا ندیده، -اغلب ندیده!- قبل از هر چیز نگاه می کنیم به کارنامه طرف در فتنه ۸۸ که ساکت فتنه بوده، کاسب فتنه بوده، مردود فتنه بوده، رفوزه فتنه بوده، چی چی فتنه بوده! اگر کارنامه اش با مذاق مان جور درآمد، حتما اثرش، اثری خوب و متعالی و مرضی رضای بزرگان است، و الا که هیچ! رسما طرف را روانه جبهه غرب می کنیم! گمان نکنم این کار ما در حوزه فرهنگ و هنر تعریف شود. باورم هست این کار ما حتی، کار سیاسی هم نیست. نام این کار «قشری گری» است. نقاشی خانم فلان، اثر خوبی است، چون هم کیش ماست، اما کتاب آقای بهمان، چیز بی خودی است، چون در فتنه ۸۸ فقط ۳۸ درجه با ما تفاوت زاویه داشت! در این نوع نگاه، آدم ها نه نقد، بلکه تخریب می شوند، لیکن تولید هنری شان، اصلا در بوته نقد قرار نمی گیرد. یکی دو تا نیست مضرات این نگاه. چند تایی را برمی شمارم.

پنج/ ۱- اثری هنری، بی آنکه ویژگی های ممتاز و متمایزی داشته باشد، می شود نماینده رسمی نظام در حوزه آن هنر. در آن سو، اثری که لزوما مال دشمن نیست، می شود نماینده رسمی جناح اپوزیسیون. صرف نظر از ظلمی که در اینجا به نظام می شود و نظام، بی خود هزینه یک اثر نه چندان دندان گیر می شود، بی هیچ دلیلی دشمن تراشی صورت می گیرد. گیرم فلان و بهمان فیلم سینمایی، خیلی منطبق بر آرمان انقلاب اسلامی نباشد؛ این درست، اما چه لزومی به لشکرکشی حق و باطل است؟! چرا به جناح اپوزیسیون عمدتا خارج نشین، اجازه می دهیم که در زمین فرهنگ و هنر جمهوری اسلامی، اینقدر راحت و بی هزینه وارد شود و یارگیری کند؟! گیرم او چنین می کند؛ عقل ما کجا رفته که ادامه ندهیم این طناب کشی را؟!

پنج/ ۲- اگر حتی به دیگران هم کاری نداشته باشیم، «قشری گری» سبب می شود فرصت نقد و رشد و بالندگی از هنرمندان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی گرفته شود. تمام دلیل خوب یا بد بودن یک اثر هنری، حاشا که خلاصه در کارنامه سیاسی طرف، به ویژه محدود در موضع گیری او زمان فتنه ۸۸ باشد. مواجهه اینگونه با مولف هر هنری، معرف مرض بدعلاج «قشری گری» است. اگر می بینیم گاهی اصحاب فرهنگ، جوزده می شوند و بر اساس موج، رفتار و گفتارشان را تطبیق می دهند، در این گناه، حتما خیلی از ما سهیم هستیم. سیاسی دیدن مقوله فرهنگ و هنر، آنهم به بدترین شکل ممکن، بزرگ ترین و سیاه ترین دودش، در وهله اول به چشم هنرمندان متعهد می رود. اینگونه می شود که مدت هاست فیلمی در مایه های «آژانس شیشه ای» یا «بچه های آسمان» یا «لیلی با من است» ساخته نمی شود. خوبان متخصص، کار ضعیف ارائه می دهند و ضعیفان متعهد، به جای آنکه گامی جهت رشد بردارند، به کنار آمدن با جو، و ابراز رضایت از خط کشی موجود، بسنده می کنند. فتنه ۸۸ حتی اگر جز این درد، هیچ تالم دیگری نمی داشت، کافی بود که ما چون زهر، تلخ بخوانیمش و افسوس بخوریم کاش نمی بود!

پنج/ ۳- در هیاهوی این همهمه سیاه و سفید، عجبا که فقط ۲ اثر حق و باطل، یکی به نمایندگی از جبهه نظام، و دیگری به وکالت از جبهه اپوزیسیون دیده می شود و چه بسیار از آثار که در لا به لای این همه داد و بیداد اصلا به چشم نمی آید. آثاری که حتما برای خلقش زحمت کشیده شده و بعضا از ۲ اثر مذکور، از حیث فنی و کیفی بهتر و بالاترند. واضح است که در این ۲ قطبی غیر لازم، به خیل کثیری از هنرمندان و بسیاری از آثار، ظلم می شود. ای بسا آثاری که حداقل باید دیده شود، اما دیده نمی شود، و ای بسا آثاری که فقط نان موج موجود را می خورند! خیلی فیلم نیستند، خیلی کتاب نیستند، خیلی مقاله نیستند، خیلی هنر نیستند، خیلی مستند نیستند، اما چون وکیل یکی از ۲ جریان پوزیسیون یا اپوزیسیون تلقی می شوند، قدر می بینند و صدر می نشینند، اما عجبا که قدر سیاسی، نه صدر فرهنگی.

پنج/ ۴- هنری که مدعی نمایندگی از انقلاب اسلامی، ولایت فقیه، بسیج و خون شهداست، لاجرم باید هم شان آرمان متعالی نظام باشد. این هم شانی، ناظر بر ۲ نکته است؛ هم تخصص، هم تعهد. من واقعا نمی دانم چرا باید بعضی فیلم های سینمایی را با حمل بر صحت کردن پاره ای رفتار و گفتار، بعضا به تلویح، بعضا به تصریح، نماینده تفکر ولایت فقیه بدانم؟! چرا؟! آیا عمل درست و به هنگام در فتنه ۸۸ برای این نمایندگی کفایت می کند؟! آیا برای این وکالت، همین که جناب نویسنده فلان کتاب، بهمان جا از طرف «آقا» مورد لطف واقع شده، کافی است؟! از یاد نبریم کتابی که مدعی نمایندگی از اصل نظام است، خیلی باید کتاب باشد، و فیلمی که داعیه همین وکالت دارد، خیلی باید فیلم باشد. آیا در هر ۲ بعد تخصص و تعهد، فیلم هایی که نوروز سال گذشته و بهار امسال، الصاق به اصل انقلاب اسلامی شد، صرف نظر از خط کشی های موجود، اما در عین حال با حفظ احترام مولفین عزیزشان، حقا و انصافا و از روی نقد، به این رتبه رسیده اند، یا ما داریم رتبه ها را فقط با خط کش سیاست، بذل و بخشش می کنیم؟! این کار، کمک به اهل هنر متعهد است یا قلقلک دادن ایشان؟! ما داریم به این عزیزان، کمک می کنیم یا ظلم؟! این عزیزان در حق خودشان دارند کمک می کنند یا ظلم؟! آیا از دل این روند، حقیقتا «هنرمند» بیرون می آید؟! گیرم بیرون بیاید؛ آیا ادامه دادن این روند، هنر هنرمند را بالاتر می برد یا باعث سکون و رخوت و بی هنری می شود؟! آیا چون ۲ شعار «هنر برای هنر» و «هنر منهای سیاست» هر ۲ از اساس دروغ است، ما حق داریم دامن به ۲ دروغ دیگر، یعنی دامن به ۲ شعار «هنر برای موج» و «هنر منهای نقد» بزنیم؟! آیا چنین روندی و چنین جوی و چنین موجی، هنر متعالی برخاسته از یوم الله ۹ دی را به اوج می رساند، یا غوطه خوردن در وادی روزمرگی ها و جوزدگی هاست البته با اسانس هنر، یعنی هنرنمایی؟! مگر نه این است که هنر تفاوت دارد با هنرنمایی؟! مگر نه این است که حزب الله، با تخصص نیز هم پای تعهد، عهد بسته است؟! مگر نه این است که هنر، کسب و کار فرهنگ است، نه دکان ۲ نبش سیاست؟! و مگر نه این است که انقلاب اسلامی را بیش از سیاست، با هنر و فرهنگ باید شناساند؟! پس بر ما چه رفته است که حتی فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی را نیز، اغلب با عینک سیاه و سفید سیاست رصد می کنیم؟! آیا قرار بر فهم غلط از سیاسی بودن اهل ولاست؟! آیا ما همان حلزونی نیستیم که به جای سکونت در خانه فرهنگ و هنر، فرهنگ و هنر را نیز در به در و خانه به دوش سیاست کرده ایم؟! آنهم نه سیاست، به معنای سیاست انقلاب اسلامی، بلکه سیاست به روایت خط کشی و قشری نگری! فیلم فلانی خوب است، چون از ماست، و فیلم بهمانی بد است، چون با ما نیست! آیا مابه ازای این خط کشی، رشدی هم برای اهل هنر متعهد، متصور هست؟! آیا فلانی و فلانی ها در دل خود نمی گویند؛ چه لزوم برای همت مضاعف؟ ما هر فیلمی که بسازیم، نیمی از جامعه از روی رودربایستی هم که شده، به به و چه چه خواهند کرد!

پنج/ ۵- در باب مضرات خط کشی فرهنگ با خط کش زمخت و بی هنر سیاست، حرف بسیار است، اما سخن را در این بخش از نوشتار کوتاه کنم، با این تذکر که چرا چندی است «شهوت فروش» به محل دعوای جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی و جبهه دیگران، تبدیل شده است؟! آیا این بود همه رسالت فرهنگی انقلاب اسلامی؟! فیلم خوب، فیلم خوب است، گیرم که بیشترین فروش را نداشته باشد و در این زمینه رکورد نزده باشد. این درست که جماعت روشنفکر، بینی شان در بحث «گیشه» به خاک مالیده شد، اما حد سرور ما از فتح گیشه تا کجا باید باشد؟! ما برای مدح ریشه آمده بودیم یا فتح گیشه؟! مبادا که در این همه جوزدگی، آنچه فراموش مان شود، دقیقا همان رسالت اصلی ما باشد. گمان نکنم با ندیدن این درد، اصل درد از بدن ما رخت بندد. کتمان این درد، آنجا خودش را نشان می دهد که فی المثل نوروز هر سال، نمایشگاه کتاب یا مطبوعات یا فیلم فجر هر سال، فیلمی می شود نماینده نظام و اثری می شود نماینده مخالفین، اما جای افسوس آنجاست که از دل این دوگانه پنداری، «جدایی نادر از سیمین» اسکار می گیرد، لیکن سطح سینمای سیاسی انقلاب اسلامی از «فلانی های ۳» فراتر نمی رود! آری! درست حدس زده اید. می خواهم بگویم در این دوگانه پنداری ها و خط کشی ها، اصحاب هنر متعهد، بیش از دیگران ضرر می کنند و درجا می زنند. به رشدی کمی و بی مقدار قناعت می کنند. به ۲ پله بالاتر آمدن رضایت می دهند. اما چرا این ضرر، در این سوی میدان، تجلی بیشتری دارد؟! شاید به این دلیل، که این سوی میدان، حتی اگر شاخ غول سینما را هم بشکند، هرگز نمی تواند سودای اسکار در سر بپروراند! نه به او اسکار می دهند، و نه او اسکار می گیرد! اسکار او، نمایندگی انقلاب اسلامی است! اسکار انقلاب، از اسکار سینما بالاتر است. زود راضی نکنیم اهل هنر متعهد را به دوران نقاهت و ایام استراحت! آسمان فرهنگ را این همه مه آلود نکنیم به ابر سیاست. این نیست امر ولایت. خط کشی کار مردان سیاست است. اهل هنر هم که بخواهند خط شکنی نکنند، پس آیا باز باید از «مرتضای راوی» بخواهیم برای مان فتح بیداری اسلامی، این فتح الفتوح انقلاب اسلامی را روایت کند؟؟!! روح ما مجروح تر از آن است که با همین چند لقمه نان سیر شود. سینمای متعهد ما، هنوز غذایی نخورده که این چنین باد کرده معده نفسش! اسکار انقلاب اسلامی را دیر باید داد. اینجا تاخیر، جایز است!

شش: دقت شود! خیلی دقت شود! فیلم، کتاب، موسیقی، سریال و هر هنر دیگری که به هر انقلابی وصل شود و این چنین در بوق و کرنا نماینده آن انقلاب خوانده شود، اگر قوی نباشد، حتما آن انقلاب، ضعیف است. پس دگر بار دقت کنیم در برخی واژه ها که به کار می بریم. تامل کنیم در بار معنایی شان. حد و حدود مدح را اگر مراعات نکنیم، عواقب آن، حتما حمل بر ضعف انقلاب اسلامی خواهد شد. فلان فیلم ممکن است فیلمی طنز یا سیاسی باشد، به نسبت سینمای امروز، نیز، به نسبت سینمای مولف، اثر بدتر یا بهتری باشد، در چنین زمانه ای حتی قابل تقدیر باشد، قصه نداشته یا درام داشته باشد، اما این همه کجا، و این کجا که ما این فیلم را نماینده انقلاب اسلامی و خون شهدا بخوانیم؟! آیا نماینده انقلاب اسلامی ۳۰۰ هزار شهید در عرصه فرهنگ و هنر، هم پای تعهد مولف، تخصص تالیف را نمی طلبد؟! کجا عمارها سینما را فتح کرده اند؟! این اتفاق فرخنده دقیقا کی و کجا افتاده است که فقط اهل خط کش از وقوع آن باخبرند؟؟!!

هفت: نخیر! اشتباه نشود. این نوشته، به هیچ وجه قصد صدور مجوز برای دوره افتادن اهل حزب الله به نقد و احیانا ناسزای همدیگر ندارد. تمام حرفم این است که ما باید هوای هم را داشته باشیم، اما نه مثل هواداران قرمز و آبی! نه سخیف، بلکه شکیل. نه با قال و قیل، بلکه با نقد و دلیل. محصول و نتیجه هواداری ما، اگر بیش از خط شکنی، خط کشی شد و نگاه صفر و صدی، حتما مشکل دارد هواداری ما از یکدیگر، که هواداری هم آداب و رسومی دارد. اگر ما در ظاهر، هوادار هم باشیم، اما هوای انقلاب اسلامی در آسمان فرهنگ و هنر، تنها بماند، اگر رمان خوب نوشته نشود، اگر فیلم خوب ساخته نشود، اگر هنر متعالی نداشته باشیم، آنچه زیر سئوال می رود، اصل انقلاب اسلامی است. سید شهیدان اهل قلم، سیدمرتضی آوینی از جمله هواداران انقلاب اسلامی بود. هوادار انقلاب اسلامی، اگر چه در توهم «هنر برای هنر» اسیر نمی شود، لیکن با خط کش سیاست، به مقوله فرهنگ نمی نگرد و حتی اگر همه حزب اللهی ها بگویند فلان فیلم، نماینده انقلاب اسلامی است، به جای گیر افتادن در «خط کشی»، «خط شکنی» می کند و نقد می کند و نمی ترسد. تا یک فیلم سینمایی فقط در ۲ ساعت، وکیل انقلاب اسلامی، نماینده بچه های مظلوم بازی دراز، و زبان مظلومیت مقتدرانه خمینی و خامنه ای شود، خیلی راه درازی داریم. دور و درازتر از کار شهدای بازی دراز. ما هنوز یک دقیقه از «کربلای ۵» را نشان نداده ایم! کجاست «حاج بخشی» در سینمای ما؟! کجاست «آوینی» و سیر تحول او در رمان و داستان ما؟! «ماشاء الله حزب الله» هنگام خاموش کردن آتش داماد شلمچه درون لندکروز، کجای هنر انقلاب اسلامی به تصویر آمده است؟! بیاییم و الطاف خفیه خدای شهیدان به این انقلاب را به نام خود مصادره نکنیم! تا جوزدگی به افق سینما، آنچه زیاد داریم، راه نرفته است. جای دوربین، مثل اسلحه روی دوش شهدا، باید خراب کند کتف کارگردان ما را، و الا هیچ هنری، یک شبه، نماینده یک شب انقلاب اسلامی در سه راه شهادت نمی شود.

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

این نوشته، در سر سودای نقد فنی هیچ اثری نداشت. من به جز فیلم خودمان با بازی خودمان(!) فیلم دیگری را نقد نکردم، و الا به جز تعریف، حتما انتقاد به فیلم هایی که کارگردانان شان را عزیز خودمان می پنداریم، زیاد وارد است. دیروز، هواداری از اهل ولا باعث شد در مدح بعضی فیلم ها قلمکی بزنم، امروز اما هواداری از انقلاب اسلامی سبب انتشار این نوشتار شد. این هر ۲ را اگر با هم و در طول هم ببینیم، زیبنده تر است. ای عزیزان! بدا به حال مان، اگر آن روز که باید هوای هم را داشته باشیم، به ناسزا بگذرد، و آن شب که باید هوای انقلاب را، به سکوت! بدا به حال مان، اگر «خط شکنی» را فدای «خط کشی» کنیم. گفت: «یا ایها العزیز! به ما و خانواده ما آسیب رسیده است و سرمایه‏ ناچیز آورده‏ ایم. بنابراین، پیمانه ما را تمام بده، و بر ما تصدق کن، که خدا صدقه ‏دهندگان را پاداش می دهد».

وطن امروز/ ۲۶ فروردین ۱۳۹۱

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. یا علی بن الحسین می‌گوید:

    بسم الله…

  2. سیداحمد می‌گوید:

    اللهم عجل لولیک الفرج…

  3. یا علی بن الحسین می‌گوید:

    امیدوارم این دغدغه شما دغدغه همه هنرمندان متعهد شود.
    نکته ای که به ذهنم رسید این بود که این موضوع البته قبل از فتنه ۸۸ هم کمابیش بوده ولی الان پررنگ تر شده. از آژانس شیشه ای حداقل ۱۰ سال می گذره و من با وجود اینکه اون موقع سن و سالی نداشتم اما با اطمینان میگم که بعد از اون فیلمی تاثیر گذارتر ندیدم. (شایدم ساخته شدن و به قول شما دیده نشدن). در هر حال خواستم بگم وقتی چنین اثر فاخری تولید میشه باید انتظار داشت آثار بعدی گامی به جلو و تکمیل کننده مسیر باشند نه بخاطر جوزدگی یا مسائل حاشیه ای پسرفت کنند. البته اینم باید در نظر داشت که مقتضیات زمان عامل مهمیه در ایجاد یه اثر هنری یا فرهنگی. یه عامل مهم دیگه که به نظر من تو خلق آثار هنری تاثیر گذاره وجود منتقدان دلسوز، متهعد و کار کشته اس. منتقدایی که خط کش سیاسی دستشون نمی گیرن.

  4. میلاد پسندیده می‌گوید:

    گفتید: «این هر ۲ را اگر با هم و در طول هم ببینیم، زیبنده تر است.»… به نظرم “در عرض هم” درست تر بود!

  5. سیداحمد می‌گوید:

    “آیا در هر ۲ بعد تخصص و تعهد، فیلم هایی که نوروز سال گذشته و بهار امسال، الصاق به اصل انقلاب اسلامی شد، صرف نظر از خط کشی های موجود، اما در عین حال با حفظ احترام مولفین عزیزشان، حقا و انصافا و از روی نقد، به این رتبه رسیده اند، یا ما داریم رتبه ها را فقط با خط کش سیاست، بذل و بخشش می کنیم؟!”

    چقدر به جا و تیزبینانه و البته صادقانه و معترفانه و معترضانه نگاشتید این متن را!

    شاید به جرات می توان گفت موقعیت خاص فیلم ها، کاملا تحت تاثیر خط کشی های سیاسی به وجود آمد.
    فیلم ها خوب بودند و ارزشمند.
    اما طبیعتا نقد هایی هم داشتند؛ ولی متاسفانه فضای سیاسی ای که حاکم می شود، مانع از نقد منصفانه و سودبخش می شود!

    این جبهه بندی سبب شده همه فقط به فکر جو دادن و تعریف از فیلم باشند؛ حالا چه در تایید نظام و چه در ضدیت با نظام!

  6. سیداحمد می‌گوید:

    “ما برای مدح ریشه آمده بودیم یا فتح گیشه؟!”

    خیلی بحث مهمی است.
    چقدر عالی بیان کردید… احسنت!

  7. سیداحمد می‌گوید:

    “کجا عمارها سینما را فتح کرده اند؟! این اتفاق فرخنده دقیقا کی و کجا افتاده است که فقط اهل خط کش از وقوع آن باخبرند؟؟!!”

    این جمله یعنی دلزده می شویم از تعریف بی جا و هیجان زدگی کودکانه!

  8. روایت خون می‌گوید:

    سلام حاجی! می دونم که سرتون شلوغه ولی اگه میشه بیاید به منم یه سری بزنید و در مورد نوشته هام یه نظری بدید تا بهتر بتونم بنویسم. شاید مسخره باشه ولی نوشتن رو دوست دارم. میدونم که به پای شما نمی رسم ولی…
    خواهش می کنم حاجی…
    منتظرتم…

  9. سیداحمد می‌گوید:

    عکس زیبایی است.
    کلید این قفل واقع بین بودن است و کمی تلاش و همفکری، برای رسیدن به اثری در شان انقلاب اسلامی!
    در متن اشارات بسیار مفیدی داشتید. اینکه هنرمندان انقلابی ما قانع اند به دو پله صعود و نگاهی نمی اندازند به فاصله شان تا قله، اصلا جالب نیست!

    “تا یک فیلم سینمایی فقط در ۲ ساعت، وکیل انقلاب اسلامی، نماینده بچه های مظلوم بازی دراز، و زبان مظلومیت مقتدرانه خمینی و خامنه ای شود، خیلی راه درازی داریم. دور و درازتر از کار شهدای بازی دراز. ما هنوز یک دقیقه از «کربلای ۵» را نشان نداده ایم! کجاست «حاج بخشی» در سینمای ما؟! کجاست «آوینی» و سیر تحول او در رمان و داستان ما؟! «ماشاء الله حزب الله» هنگام خاموش کردن آتش داماد شلمچه درون لندکروز، کجای هنر انقلاب اسلامی به تصویر آمده است؟!”

  10. سیداحمد می‌گوید:

    سالار! مبارک باشه برد استقلال…

  11. سنگربان می‌گوید:

    “روح ما مجروح تر از آن است که با همین چند لقمه نان سیر شود. سینمای متعهد ما، هنوز غذایی نخورده که این چنین باد کرده معده نفسش! اسکار انقلاب اسلامی را دیر باید داد. اینجا تاخیر، جایز است!”
    حرف عمیقی است!

    هر هنری نمی تواند نماینده خوبی برای جمهوری اسلامی باشد.
    این هم عظمت انقلاب اسلامی ما را نشان می دهد.
    آنقدر ابعادش گسترده است و حرف برای گفتن دارد، که هر کسی هنر نشان دادن آن را در هر رشته ای ندارد…
    شاید خیلی جاها کار خوب می شود، اما حداقل در سینما هنوز به حد اسکار انقلاب اسلامی نرسیدیم.
    اما در نقطه مقابل تفکر انقلاب اسلامی، اسکار گرفتن خیلی کار سختی نیست….
    در مقابل ما حرفی برای گفتن ندارند.
    ولی همان تفکراتی که دارند با ابزار هنر، خوب به نمایش می گذارند.

  12. ترازو می‌گوید:

    ببین حسین جان!

    شما کلا کارت درسته. کلا یعنی خیلی کلا! یعنی همه جوره کلا! فقط یه عیب داری که اذیت میکنه. اینکه استقلالی هستی! آخه بنده خدا اینم شد تیم؟؟!! حیفه تو نیست؟! در این مورد اصلاح کن خودتو برادر، اصلاح! البته در صورتی که راه داره…

  13. برف و آفتاب می‌گوید:

    شنیدن نقد منصفانه این‌قدر لذت بخشه که نگو!! همینه که باعث می‌شه از صداقت کسی که طرفدارشیم مطمئن بشیم.

    آیا چون ۲ شعار «هنر برای هنر» و «هنر منهای سیاست» هر ۲ از اساس دروغ است، ما حق داریم دامن به ۲ دروغ دیگر، یعنی دامن به ۲ شعار «هنر برای موج» و «هنر منهای نقد» بزنیم؟!

    زود راضی نکنیم اهل هنر متعهد را به دوران نقاهت و ایام استراحت!

  14. سیداحمد می‌گوید:

    این متن را از زمان حاضر، جلوتر، و به همان عبارتی که در متن آمده، نوعی «خط شکنی» می دانم: دیدن مرضی که الان خیلی هم واضح نیست…

    قطعا نوشتن این متن، شجاعتی می خواست که با صداقت آمیخته باشد.

  15. میلاد پسندیده می‌گوید:

    همین طور که می خواندم با خودم می گفتم یعنی خودش هم به این چیزهایی که گفته عمل می کنه؟ خبر نداشتم که در پاراگراف آخر نوشته اید:
    «دیروز، هواداری از اهل ولا باعث شد در مدح بعضی فیلم ها قلمکی بزنم، امروز اما هواداری از انقلاب اسلامی سبب انتشار این نوشتار شد.»

    متن مغزداری بود… هنوز منتظر متن انتقاداتتان به قلاده های طلا هستیم!

  16. سلام!
    با دل بنویس، با قلم نوشتن که کار همه است.

    در ضمن جسارتا،
    باید ببخشیدها، به صورت کلی میگم، نه در مورد این مطلب؛
    رطب خورده………………………
    خیلی گشتم؛ تفاوتی بین شما و … یافت نکردم!
    موفق باشید.
    یا حق

  17. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    اگر یک روز بخواهم فیلمی بسازم، اسمش رو میذارم “بوی باتوم/ عطر کابل”
    با معرفی سیداحمد در نقش “حاجی سیدت رو کشتن”!

  18. میلاد پسندیده می‌گوید:

    کامنت های “سید احمد” و “میلاد پسندیده” و “دل من گرفته زین جا” به ترتیب برداشت های افراطی، میانه و تفریطی از یک متن واحد! اتفاق جالبی بود که پشت سر هم شدند 🙂

  19. میلاد پسندیده می‌گوید:

    خداحافظ شهید دلاور… خداحافظ حسین خرازی… از قطعه رفتی و انگار نه انگار… حلال مان کن سردار.

    مگر دل مان را به آرشیو خوش کنیم که آنهم روزگاری می رود ناکجای قطعه… http://www.ghadiany.ir/?p=12188

  20. سیداحمد می‌گوید:

    “سؤال: اینکه حضرت آقای قاضی می فرمودند هرکس نماز اول وقت بخواند به مقام می رسد، آیا مرادشان نماز با حضور قلب است یا خیر؟

    آیت‌الله بهجت: نه! اگر نماز با حضور قلب منظورشان بود، آن‌وقت سؤال می‌کردند چگونه باید خواند این نماز را، به چه سببی بخواند نمازکامل را! این که چیزی به دست نداد که! وقتی چیزی به دست می‌آید که مطلق نماز، مطلق نماز را کسی مقید باشد در اول وقت به نماز عالی می‌رسد؛ می‌رسد خودش، تکویناً شیئاً و شیئاً روز به روز می‌رود بالاتر.”

  21. م.اشرف می‌گوید:

    سلام به همگی
    شبکه ۳ و طالبی!
    واقعا جیگرش طلا! دمش گرم! حتی به تنزه طلبی بزرگان! دینی هم انتقاد کرد.
    واقعا جیگرش طلا!

  22. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    سلام بر حسین*

  23. سیداحمد می‌گوید:

    صحبت های جالبی داشت جناب طالبی؛
    امیدواریم استقبال خوبی که از فیلم قلاده های طلا شد، سبب شود تا در آینده کارهای فاخر تر و انقلابی تری از ایشان و سایر هنرمندان متعهدمان ببینم!

    “هنری که مدعی نمایندگی از انقلاب اسلامی، ولایت فقیه، بسیج و خون شهداست، لاجرم باید هم شان آرمان متعالی نظام باشد.”

  24. به جای امیر می‌گوید:

    بیچاره (گفت و شنود)

    گفت: سایت ضد انقلابی «تهران ریویو» خطاب به گروه های اپوزیسیون نوشته است «باید قبول کنیم که هیچکدام از ما در حد و اندازه یک گروه اپوزیسیون نیستیم».
    گفتم: حرف حساب زده!
    گفت: نوشته است؛ نام چند تا گروه اینترنتی و دو سه نفره که اپوزیسیون نیست. در داخل کشور هم که جای پایی نداریم.
    گفتم: خب! دیگه چی؟!
    گفت: نوشته؛ هر وقت توانستیم هر کدام از ما یک گروه حداقل ۵۰ نفره باشیم شاید بتوانیم ادعای اپوزیسیون کنیم!
    گفتم: یارو به دوستش گفت؛ بیچارگی من به خاطر آن است که غیر از تو هیچکس دیگری را ندارم. دوستش پرسید اگر صدتا دیگه مثل من داشتی چیکار می کردی؟ و یارو نگاهی به سرتا پای او کرد و گفت؛ یک گاوداری باز می کردم!

  25. سوگند می‌گوید:

    سلام استاد! این طرح، تقدیم به شما و همه بچه ها! فقط این که واقعا سعی کردم اسم همه باشه. اگر اسم دوستی نبود بگذارید به حساب کم سعادتی من.

    http://s2.picofile.com/file/7354509030/final6.jpg
    حسین قدیانی: به جز اسمم که اومده بود اون بالا، مابقی طرح تان قشنگ بود. ممنون از لطف تان!

  26. سیداحمد می‌گوید:

    سوگند؛

    زیبا شد… خصوصا نقطه ها!!!
    ممنونم…

  27. هوشنگ می‌گوید:

    من از روزی که آمار بازدید قطعه کمتر از صدهزار تا بود با این قطعه همراهی کرده ام تا امروز که بالای دو میلیون و دویست هزار تا است.
    به نظرم این نوشته آقای قدیانی یک معنی و مفهوم را خیلی خوب و رسا در مورد نویسنده در طی این مدت می رساند: رشد!
    اگر بعضی موافق من نباشند، می توانند از واژه بصیرت هم بجای رشد استفاده کنند که به نظرم هر دو مورد می تواند درست باشد.
    اللهم ارزقنا…

  28. شیدا می‌گوید:

    …………………..

  29. sarbaze1404 می‌گوید:

    به نام خدا
    داداش سلام! بدون هیچ حاشیه روی، باید بگم ای ول ابوالقاسم طالبی. باور کن دیشب امت حزب الله رو سفید شد و بالاخره تونست مقداری از ناگفته هاشو بزنه. از تیکه هایی که به جیرانی میانداخت تا اون شبکه بهایی ها و اون فرد خاص که مزورانه بود تو ایام فتنه…………………..

  30. حنظله می‌گوید:

    “اسکار انقلاب، از اسکار سینما بالاتر است. زود راضی نکنیم اهل هنر متعهد را به دوران نقاهت و ایام استراحت! آسمان فرهنگ را این همه مه آلود نکنیم به ابر سیاست. این نیست امر ولایت.”

    گویا آن قطعه انقلابی و انسانی قطار سینمای ما، جایی در کوچه پس کوچه های روزگار دهه شصت جا مانده است.
    خدا بیامرزد علی حاتمی و رسول ملاقلی پور را، یادش بخیر حاتمی کیای دیده بان و از کرخه تا راین، زنده باد هنر و هنرمند متعهد و انقلابی!

  31. sarbaze1404 می‌گوید:

    داداش! خب الان متنتون رو خوندم؛ باید بگم ما برای مدح ریشه آمدیم، البته با گوش چشمی به فتح گیشه(هر چند که از بچه های پایداری یاد گرفتم که شما اگه آرمانت خوب باشه، چه ببازی و چه ببری، پیروزی (نگو میدونم که قبل از جبهه پایداری ها حضرت آقا و امام هم این مطلب رو گفته بودند).یاعلی

  32. حنظله می‌گوید:

    به قول آن مربی فوتبال که می گفت: انقلاب اسلامی درون فوتبال نیامده، در سینما و تئاتر امروز دیگر نشانی از انقلاب و تعهد و باور کنید “انسانیت” خبری نیست.

    یادش بخیر تله فیلم “بلمی به سوی ساحل”، فیلم دوست داشتنی “نیاز” ، “خانه دوست کجاست؟”…

    ه…..ی روزگار!!

  33. حنظله می‌گوید:

    کار دیگر از زاویه گرفتن با انقلاب اسلامی گذشته، سینما امروز حقیقتا در مقابل آرمان های انقلاب قرار گرفته است.(حساب آن بخش متعهد جدا است)
    بدجوری ذائقه مردم را تغییر داده اند لامروت ها!
    در بخش های دیگر هنری هم همینطور است؛ کتاب های قصه دوران کودکی و نوجوانی ما با آن همه مضامین اخلاقی و هنر انقلابی و اسلامی کجا، کتاب های امروز کودکان با محتویات سخیف و نقاشی های مبتذل و قصه های چرت و چولا و بی سر و ته کجا!!!

    دلم آوینی می خواهد!

  34. محصل می‌گوید:

    و من الله التوفیق

  35. وارث می‌گوید:

    سلام
    احسنت
    متن خیلی خوبی بود
    حرف دل ما رو زدید
    خدایی دلمون تنگ شده برای امثال «آژانس شیشه ای»
    دلمون گرفته از این بحث ها و جدل هایی که نه نگاه فرهنگی که نگاه سیاسی دارن به فیلمها.
    اتفاقا به فیلم «فلانی ۳» خوب اشاره کردید که فقط به خاطر اسم هاش دیده شد ولی من هر چه که گشتم قصه ای درش پیدا نکردم.

  36. وارث می‌گوید:

    راستی شبه همین موضوعی که مطرح کردید رو در شنیدم که در نمایشگاه کتاب دو سال پیش اتفاق افتاد.
    گویا بین فروش بعضی کتب، حتی «نه ده» خودتان همین خط کشی ها بین بچه های حزب اللهی اتفاق افتاده بود.
    درد اینجاست که دوستان بدون توجه به محتوای کتابها دچار جوزدگی شده بودن. و حتی درد اینجا بیشتر میشه که افراد خودی و غیر خودی رو قاطی میکنن. وقتی کتابی داره نقد درون گفتمانی میکنه و ایرادات رو مطرح میکنه تا حل بشه، نباید خیلی راحت جلوش موضع بگیریم که!!!
    خلاصه که از این متن خیلی خوشمون اومد.
    موفق و موید باشید زیر سایه آقا امام زمان و در رکاب امام خامنه ای

  37. وارث می‌گوید:

    دو تکه از بسیار تکه هایی از متن که برام جالب بود:
    «اینگونه می شود که مدت هاست فیلمی در مایه های «آژانس شیشه ای» یا «بچه های آسمان» یا «لیلی با من است» ساخته نمی شود. خوبان متخصص، کار ضعیف ارائه می دهند و ضعیفان متعهد، به جای آنکه گامی جهت رشد بردارند، به کنار آمدن با جو، و ابراز رضایت از خط کشی موجود، بسنده می کنند. فتنه ۸۸ حتی اگر جز این درد، هیچ تالم دیگری نمی داشت، کافی بود که ما چون زهر، تلخ بخوانیمش و افسوس بخوریم کاش نمی بود!»
    «دقت شود! خیلی دقت شود! فیلم، کتاب، موسیقی، سریال و هر هنر دیگری که به هر انقلابی وصل شود و این چنین در بوق و کرنا نماینده آن انقلاب خوانده شود، اگر قوی نباشد، حتما آن انقلاب، ضعیف است. پس دگر بار دقت کنیم در برخی واژه ها که به کار می بریم. تامل کنیم در بار معنایی شان. حد و حدود مدح را اگر مراعات نکنیم، عواقب آن، حتما حمل بر ضعف انقلاب اسلامی خواهد شد.»

  38. ر-ع می‌گوید:

    یعنی عاشقتم ها!

  39. چای پولکی می‌گوید:

    سلام.

    اللهم عجل لولیک الفرج

  40. جوان این سرزمین می‌گوید:

    سلام!
    دیروز رفتیم قلاده های طلا رو دیدیم. خوب بود، اما راستش انتظار فیلم بهتری رو داشتیم. نه اینکه بد باشه، ولی کاش بهتر از این بود. بیشتر از اینکه بخواهد در مورد فتنه حرف بزند وزارت اطلاعات و نیروهایش را یه جورای زیر سوال برد. یعنی ماجرای دکتر آخر فیلم، کل فیلم را تحت شعاع قرار داد. طوری که وقتی داشتیم از سینما خارج می شدیم، همه در مورد دکتر و کاری که کرد حرف می زدند، نه در مورد خود فیلم. البته این برداشت شخصی و مشاهدات عینی بنده است.
    ممنون

  41. عمار می‌گوید:

    قلمتان مستدام.

  42. عمار می‌گوید:

    سوگند؛
    عالی بود. پاینده باشی.

  43. ف. طباطبائی می‌گوید:

    متن کاربردی و تمیزیه که نوشتنش منطق، آگاهی و انصاف رو با هم می خواد.
    خدا قوت آقای قدیانی.

  44. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **یا رب العالمین**

  45. برف و آفتاب می‌گوید:

    آمار امروز ۸۵۰! یعنی این‌که قطعه امروز برای بقیه هم باز نمی‌شده!

  46. باران می‌گوید:

    “قطعه” ی خونم اومده بود پایین…

  47. سجاد صادقی می‌گوید:

    آقای قدیانی! صرفا این پیام را بخوان و سپس حذف کن.
    سلام.
    دوست عزیز برایم ترجمه کن، چون بی سوادم نمی توانم تحلیلش کنم:
    “در این یکی ذره‌ای تردید ندارم که نگاهم در این نوشتار، به جنم فرهنگی و هنری رهبر فرزانه قرابت دارد”
    کجای پازل انقلاب اسلامی و آرمان هایش قرار داری که خودت را هم تراز اندیشه آقا می دانی.
    یک بار دیگر بخودت نگاه کن. حسین قدیانی که بعد از فیلتر شدن وبلاگش از سایه اش هم می ترسید و با یک اشتباه نامه در کیهان دوباره به عرصه احتمالا فرهنگی برگشت، تو قد و قواره ای نیست که خودش را در اندیشه هم قد آقا بداند.
    غرور گرفته شما را!!!!
    استغفار کن.
    ثانیا، آقای بصیر، چرا جوش اصجاب سکوت را می زنی؟؟؟
    “ما این کتاب را یا بایکوت می‌کنیم یا می‌کوبیم چرا که جناب مولف، روزگار فتنه به زعم ما در شمار عماریون نبود یا اتفاقا عمار بود اما به‌زعم گروه دیگری از ما، اهل افراط و تندروی”
    آقای قدیانی شما بین فوتبال و ارمان های انقلاب کدام را انتخاب کردی؟؟؟؟
    می خواهید یادآوری کنم که بعد از اقدام شجاعانه فرزندان حزب الله در قضیه ایران-بحرین چه مطلب بلند بالایی بر ضد بچه حزب الهی ها نوشتی.
    ما شما را هم جزء اصحاب سکوت تقسیم بندی می کنیم!!!
    نه اشتباه گفتم…
    اگر من طبقه بندی کنم جزء اصحاب منافع طبقه بندی می کنم…
    کسی که با یک تشر قوه قضائیه بگوید اشتباه گفتم!
    کسی که با یک تهدید به زندان از وصیت نامه پدرش که روزی می گفت قانون اساسی ام است کوتاه بیاید…
    آری!
    چنین کسی را جزء اصحاب منفعت تقسیم بندی می کنم..
    پس به نظرم بیشتر سنگ خودت را به سینه می زنی.
    یاد بگیر پشت اسم آقا مخفی نشوی.
    مرد باش و حرفت را خودت بزن.
    بگو من می گویم این گونه بهتر است.
    این به شرافت نزدیک تر است تا خرج کردن از آبروی امام خامنه ای.
    همان طور که من می گویم…
    من می گویم که حسین قدیانی سنگ خودش را به سینه می زند.
    نکته بعدی در مورد بچه هایی است که جان برکفانه بدنبال روشن شدن واقعیت فتنه ۸۸ بوده و هستند.
    فکر نمی کنم به مذاق امثال شما خوش بیاید که معلوم شود یک سری از رفقای شما هم دانسته و ندانسته آتش دشمن را بیشتر کردند.
    که تعداد چنین لاشخور هایی کم نبوده و نیست، اطراف شما…
    آقای قدیانی!!!
    یک توصیه می کنم.
    چون که یک دوست مشترک داریم که به احترام ایشان نصیحت کردم.
    فتنه اکبر در راه است.
    فتنه اکبر فتنه جمل است.
    فتنه ای که در آن بسیجی مقابل بسیجی.
    حزب الهی مقابل حزب الهی خواهد ایستاد..
    خیلی خیلی خیلی زودتر از آنکه فکرش را کنید..
    زمانش فرا میرسد..
    تا آن روز سعی کن در جبهه حق بمانی…
    و الا حزب الله هر کسی بخواهد به زعم خودش دگر اندیشی کند..
    تیپ روشنفکری بگیرد و برای وجیه المله شدن مطلب بنویسد…
    بدون در نظر گرفتن گذشته و نسبت های فامیلی اش حذف می کند..
    مراقب باش از بهشت حزب اله بیرون نشوی…
    یک نگاه به زندگی کسانی بیانداز که روزی در روزنامه کیهان بر ضد اصلاحات می نوشتند!!!!
    امروز کمپین نامه به رهبری راه انداخته اند؟؟؟
    چرا؟؟؟
    چون یک روز مثل شما فکر کردند در قد و قواره ی رهبری درک می کنند..
    بعد از یک مدت جو گیر شدند..
    گفتند که از رهبری هم بیشتر مسائل را درک می کنند…
    از من گفتن بود…
    داری همان مسیری را میروی که دوست و همکار سابقت نوری زاد شروع کرد..
    که به ترکستان است..
    و السلام.

  48. سیداحمد می‌گوید:

    جناب سجاد صادقی؛

    اگر اجازه بدهید دیگر دوستان نیز در جریان خبط و خطای مکرر داداش حسین قرار بگیرند!

    و اما دوستان محترم؛

    به زودی داداش حسین درباره متن و حاشیه دعوای دکتر مددی و عابدزاده و خاطرات خودشان از آسیب دیدگی مینیسک و رباط صلیبی زانو متنی خواهند نوشت… دکتر معالج زانوی داداش حسین هم دکتر مددی بود!

  49. جامونده می‌گوید:

    پرکن دوباره کیل مرا ایهاالعزیز
    آخر کجا روم به کجا ایها العزیز

    رو از من شکسته نگردان که سالهاست
    رو کرده ام به سوی شما ایهاالعزیز

    جان را گرفته ام به سردست و آمدم
    از کوره راه های بلا ایهاالعزیز

    وادی به وادی آمده ام از درت مران
    واکن دری به روی گدا ایهالعزیز

    چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود
    این کاسه را …. فاوف لنا ایهاالعزیز

    خالی تر از دو چشم این جان نیمه جان
    محتاج یک نگاه تو ایهاالعزیز

    ما-جان و مال باختگان را رها مکن
    بگذار بگذرد شب ما ایهاالعزیز

    دستم تهی است … راه بیابان گرفته ام
    دست من و … نگاه شما ایهاالعزیز
    سوره مبارکه یوسف آیه ۸۸ / برگرفته از http://bimahi.blogfa.com

  50. سجاد صادقی می‌گوید:

    آقای قدیانی!!!
    البته اگر لیاقت اسم “آقا” را داشته باشی.
    می دانی چرا اول پیام قبلی نوشتم:
    “آقای قدیانی! صرفا این پیام را بخوان و سپس حذف کن.”
    و صبر کردم پیام را تایید کنی و برای نمایش عمومی بگذاری…
    مطمئن بودم که فکر جامد و بسته ی تو طاقت چنین حر ف هایی را ندارد…
    مطمئن بودم برای نمایش عمومی می گذاری که چهار تا طرفدارت بیایند که بگویند..
    چرا به حسین قدیانی گفته اند کلاهش کج است!!!
    کلاه کج، کج است..
    حالا هر چه قدر هورا کش بیاوری بازهم کلایت کج است!!!
    برای اینکه لااقل به خودت ثابت کنم که سر سوزنی بچه حزب اللهی نیستی..
    برای اینکه حسن قدیانی به هورا کشیدن هوادارها زنده است..
    حالا اگر فردا هواداری نباشد…
    حسین قدیانی برای کسانی می نویسد که هوادارش باشند..
    حالا سبز و قرمزش هم مهم نیست…
    بیرق یزید و حسین هم ندارد..
    هوادار باشد……..
    خیلی ساده است..
    آقای قدیانی همیشه پشت دیگران مخفی می شوی..
    یک روز پشت آقا..
    یک روز پشت حسین شریعتمداری…
    حالا هم پشت هوادارهایت..
    وقتی طاقت چهار تا انتقاد نداری بهتره است ننویسی..
    سعی کن آنقدر مرد باشی که نظر خودت را بنویسی..
    البته یادم نبود..
    آن وقت دیگر کسی نمی خواند..
    من نصیحت کردم..
    دوست داشتی گوش کن..
    دوست نداشتی برو به همان راهی که رفقایت رفتند…

  51. سوگند می‌گوید:

    آقای قدیانی! سیداحمد و بقیه دوستان، خواهش می کنم… انشالله که خوشتان آمده باشد…

  52. جامونده می‌گوید:

    به به صدا و سیما:
    فیلم “سوسیس کانادایی” که آمریکاییه رو شبکه نمایش پخش می کنه! متاسفانه در بخشی از این فیلم عکس امام کنار دیکتاتورهای ننگین جهان قرار می گیره و همراه با نشان دادن این تصویر سخنان بسیار توهین آمیزی گفته میشه…
    صدا وسیما و بی احترامی به امام هم؟؟!!

  53. جامونده می‌گوید:

    ……………………………………..

  54. باران می‌گوید:

    ………………………….

  55. مجنون می‌گوید:

    سلام!
    به نظرم متن خسته کننده ای بود، ولی لازم…
    یا علی
    دستت درد نکنه

  56. مکتوب می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی! این مطلبتون خیلی عالی بود؛ مشخصه روش خیلی فکر شده.
    منم پستی گذاشتم تقریبا به همین مضمون. در صورت امکان دوست دارم نظرتون را بدونم:
    http://typed.blogfa.com/post/98

  57. محمد مهدی می‌گوید:

    خصوصی:::::::::::
    خوب بود حداقل جوابی به بنده می دادید آقای قدیانی ولایتی

  58. سیداحمد می‌گوید:

    یه پیام “بی زرگانی”

    ساعت ۲۳:۵۱
    تعداد افراد آنلاین: ۲۴ نفر

    ماشالله…
    داداش حسین هنرمند بسیجی ها فــــــــــــدائی داری…

  59. بیننده قطعه 26 می‌گوید:

    سلام.

    اخیرا راجع به کامنت بازدیدکنندگان، اصلا مطلب نمی زنی چرا؟ وقتش نیست یا حوصلش؟

  60. به جای امیر می‌گوید:

    خودکشی! (گفت و شنود)

    گفت: تازه چه خبر؟!
    گفتم: کشورهای ۱+۵ در مذاکرات دیروز اسلامبول با غنی سازی ۳ تا ۵/۵ درصدی اورانیوم در ایران موافقت کرده اند!
    گفت: این که حق قانونی ما بود و در حال انجام آن بوده و هستیم و نیازی به موافقت ۱+۵ نبود.
    گفتم: ولی به همین علت پرونده هسته ای ایران را به شورای امنیت سازمان ملل برده و دست به تحریم ایران زده و چند قطعنامه علیه کشورمان صادر کرده اند.
    گفت: خب! حالا اگر متوجه شده اند که کار غلطی کرده بودند برای اثبات صداقت خود باید قطعنامه ها و تحریم ها را لغو کنند.
    گفتم: از لغو تحریم ها و قطعنامه ها حرفی نزده اند!
    گفت: یعنی از یکطرف با بحران روبرو هستند و به مذاکره نیاز دارند و از طرف دیگر حاضر به پرداخت هزینه آن نیستند؟!
    گفتم: چه عرض کنم؟! یارو از بس که خسیس بود، وقتی هم که تصمیم گرفت به زندگی خود خاتمه بدهد، با برق خونه همسایه خودکشی کرد!

  61. سیداحمد می‌گوید:

    شهر آبستن غم هاست… خدا رحم کند
    شهر این بار چه غوغاست.. خدا رحم کند

    بوی دود است که پیچیده، کجا میسوزد؟
    نکند خانه ی مولاست… خدا رحم کند

    همه ی شهر به این سمت سرازیر شدند
    در میان کوچه دعواست… خدا رحم کند

    هیزم آورده که آتش بزنند این در را
    پشت در حضرت زهراست… خدا رحم کند

    همه جمعند و موافق که علی را ببرند
    و علی یکه و تنهاست… خدا رحم کند

    بین این قوم که از بغض لبالب هستند
    قنفذ و مغیره پیداست… خدا رحم کند

    مادر افتاد و پسر رفت ز دست، درد این است
    چشم زینب به تماشاست… خدا رحم کند

    مو پریشان کند و دست به نفرین ببرد
    در زمین زلزله برپاست… خدا رحم کند

    ماجرا کاش همان روز به آخر می شد
    تازه آغاز بلاهاست… خدا رحم کند

    غزلم سوخت، دلم سوخت، دل آقا سوخت
    روضه ی ام ابیهاست… خدا رحم کند…

  62. ستاره می‌گوید:

    ماشاءالله… چقدر این متن طولانی بود؟!

  63. صبا می‌گوید:

    حاج حسین! متن تان حکیمانه بود! قبول باشد ان شاالله!

  64. صبا می‌گوید:

    السلام علیک یا فاطمه المعصومه سلام الله علیها
    http://up.98ia.com/images/n8t72s80k9o504vr7kom.jpg
    http://up.98ia.com/images/qlyhxxhk2bf2l9d9zqi.jpg
    http://up.98ia.com/images/0hvpgj6dp8jrhehie8wu.jpg
    بیست و هفت فروردین نود و یک/ نیمه شب، یه کم بعد تر!

  65. شیدا می‌گوید:

    خیلى نقد حکیما نه اى بود. بارها خواندمش.
    موفق باشید.

  66. حنظله می‌گوید:

    با مدعّی مگویید اسرار عشق و مستی
    تا بی خبر بمیرد در دردِ خودپرستی

    عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید
    ناخوانده نقش مقصود، از کارگاه هستی

    در گوشۀ سلامت مستور چون توان بود
    تا نرگس تو گوید با رموزِ مستی

    عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ
    چون برق از این کشاکش پنداشتی که رستی

  67. حنظله می‌گوید:

    راستی! چرا قطعه این روزها اینقدر سخت باز می شود؟!!

  68. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **یا ذالجلال و الاکرام**

  69. ف. طباطبائی می‌گوید:

    آقای قدیانی!
    مجددا بابت این متن ارزشمند که شدیدا هم مورد استقبال سایت های مختلف قرار گرفته، ازتون ممنونم. جای خالی چنین مطلبی شدیدا حس می شد ولی کسی توان بیانش رو به این زیبایی نداشت.
    ######################

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

  70. دانشجو می‌گوید:

    ……………………

  71. چشم انتظار می‌گوید:

    منظورتان را از این متن جامع، اینگونه برداشت کردم که؛ گاهی ما (عام و خاص)، خواسته یا ناخواسته، بدون هیچ آگاهی و اطلاع کافی، از یک اثر، فقط با توجه به سبقه ی فکری یک فرد، قضاوت می کنیم، در باره اش. و هنر را به صرف هنر بودن، نمی نگریم. حال می خواهد، ما به عنوان قضاوت کننده، یک بچه حزب اللهی باشیم، یا غیر بچه حزب اللهی! البته؛ این هیچ تنافری ندارد، با این موضوع که: نتیجه ی قضاوت ما، با شرط عمیق بودن و بدون نگرش سیاسی صرف، همان باشد، که دست بر قضا، مشابه یک قضاوت سیاسی قرار گرفته. چون به هر حال این امکان و تشابه وجود دارد.

  72. محسن می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی!
    من تعریف شما را خیلی از دوستان قدیمی شنیده ام.
    سرگذشتی بر من رفته؛
    من هم جایی را که شما هستید دیده ام.
    سرگذشتم را در قسمتهای هفتگی بخوانید و مطمئن باشید به دیدگاه شما احترام می گذارم.
    من اندیشه ی دیگر دارم…

  73. سلام
    «چه سال ۸۸ باشد، چه نباشد، مادام که شیطان هست، فتنه هم هست، و راه من و تو ای عزیز! از گذر این مبارزه می گذرد.»
    احسنت داداش حسین عزیزم! عاشق این جور نوشته هاتون هستم.

    شماره جدید ماهنامه امتداد آمد:

    http://www.emtedadmags.com

  74. سینا می‌گوید:

    چقدر بعضی از بچه های اینجا پرو اند واقعا. یه روز به به و چه چه میکنند فردا یه چیزیایی میگن آدم کفرش میگیره.
    گاهی خیلی دلم واست میسوزه آقای قدیانی عزیز! خیلی دوست دارم…

  75. ستاره خرازی می‌گوید:

    سلام سیداحمد؛
    تا حالا چند بار خواستم این مطلب رو بگم، فراموش کردم.
    شعرهایی که شما می نویسید بسیار زیبا و دلنشین هستند، از انتخاب قشنگ شما متشکرم.

  76. محمد مهدی می‌گوید:

    ………………………

  77. محمد مهدی می‌گوید:

    ……………

  78. جامونده می‌گوید:

    خیلی شعر قشنگی بود آسید احمد

  79. سیداحمد می‌گوید:

    به به! واقعا به به!

    ممنون داداش حسین که باز هم مطالب قطعه ۲۶ را طوری چیدی که متن «اینجا مزار من است» همراه با تصاویر نوستالژیک شهید حسین خرازی در وبلاگ بدرخشد…

    حسین قدیانی: یعنی بابام اگه منو شفاعت نکنه، شهید خرازی حتما باید بکنه!! دیگه دیگه!! مدتهاست کل قطعه ۲۶ داره به ساز متن قشنگ شهید خرازی می رقصه…

  80. بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام
    برادر از تالار گفتگوی آنتی ۶۶۶ یا همون رئیس جمهور مجازی! مزاحم میشم یعنی از مدیران اونجا هستم.
    میشه به ایمیل بنده یه میل بزنید. کاری هست باید مزاحم بشم. اینجا نمی تونم نظر بذارم. نظرشخصی نداره!
    انشاالله برای یک امر مهدوی به کمک و قلم شما به یاری خدای منان نیاز داریم.
    منتظرم
    یاالله

  81. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    صبر بر دو گونه است؛ صبر در انجام کار خوبی که دوست نداری، صبر بر ترک کار بدی که دوست داری.
    امیر بیان (علیه‌السلام)

    …و کار من شده صبر و تحمل بر انجام کار خوبی که اتفاقا خیلی دوست دارم، ولی امکان انجامش رو ندارم!

    بعد از حدود ۴۰ روز… سلام قطعه‌ی ۲۶

  82. ستاره خرازی می‌گوید:

    اینجا مزار من است!
    الان یه بار دیگه خوندمش، چقدر زیبا هستی حسین خرازی.
    رفتم و کاپشن سپاهش را از ساک کوچک جنگش درآوردم.
    اینو خوندم، خندم گرفت؛ حاج حسین که کل زندگیش تو جبهه بود، یه ساک کوچیک جنگ داشت، اونوقت من میخوام برم ده روز جنوب، یه چمدون اثاث راه میندازم با خودم….
    هر وقت اینقدر سبک بار شدم، شاید بشه یه ذره امیدوارتر بود، تازه شاید…
    حسین قدیانی: چه قشنگ و عجیب بود اشاره تان… آفرین!

  83. سیداحمد می‌گوید:

    مرتضی اهوازی؛

    سلام برادر!
    غیبتتان طولانی بودها!
    دلمان برای خودت و آن تصویر زیبا و امیدبخش، تنگ شده بود!

  84. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    خیلی مخلصیم سیداحمد!

    گفت:
    پیش صاحب‌غیرتان در زندگی
    نیست دردی بدتر از شرمندگی

    به خاطر همون تصویر زیبا و امیدبخش، غیبتم رو موجه رد کنید…
    خیلی بده هنوز بعضی جاها، هیچ رقمه نمی‌شه به نت وصل شد؛ خیلی بده!

  85. سایه/روشن می‌گوید:

    خیلی خیلی، بیشتر از همیشه لذت بردم. عالی بود و حرفِ دل.

  86. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “و مگر نه این است که انقلاب اسلامی را بیش از سیاست، با هنر و فرهنگ باید شناساند؟! ”

    با خودمان تعارف که نداریم؛ کار چندانی نکرده ایم در این زمینه، اما با عنایت خدا شده ایم الگوی انقلاب های منطقه، حالا اگر درست و حسابی و با هنر، انقلاب مان را معرفی کنیم ،حساب کنید چه می شود؟

  87. به جای امیر می‌گوید:

    گریه ! (گفت و شنود)

    گفت: موضع مقتدرانه ایران در اجلاس اسلامبول و موضع ضعیف آمریکا در این اجلاس بدجوری باعث عصبانیت گروه های اپوزیسیون شده است.
    گفتم: مقامات آمریکایی و اروپایی و صهیونیستی نگرانی شدید خود را در این باره به طور رسمی و علنی ابراز کرده اند ولی گروه های اپوزیسیون که نه سر پیازند و نه ته پیاز چرا عصبانی شده اند؟!
    گفت: اتفاقا «آرش- م» یکی از ضد انقلابیون فراری در صفحه فیس بوک خود نوشته است؛ «قبول دارم که ضعف آمریکا و موضع قوی ایران برای ما نگران کننده است ولی نباید باعث ناامیدی اپوزیسیون شود»!
    گفتم: ولی یکی از ضد انقلابیون دیگر در پاسخ وی نوشته است «وقتی پاتریک کلاوسون از انستیتو واشنگتن می گوید غرب می تواند برای جلب نظر ایران اپوزیسیون را زیر پا بگذارد، دیگر چه امیدی می توان داشت».
    گفت: «آرش- م» در جواب او نوشته است «منظورم این است که نباید تا این اندازه عصبانی و ناامید باشیم»!
    گفتم: به یارو گفتند از ته دل گریه کن!… خودش را خیس کرد!

  88. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    من دلتنگ این عکس ام و “السلام علیک یا شمس الشموس”

    http://www.ghadiany.ir/wp-content/uploads/2012/01/9v754ffsadz0myqubve51-243×300.jpg

    برف، روی گنبد طلا
    http://www.ghadiany.ir/?p=11437

  89. مهندس پاسدار شهید محمد عاشوری متولد ۱۷ اسفند ۵۸ و فارغ التحصیل رشته مکانیک دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات و از فعالان بسیج دانشجویی بود. او پس از فراغت از تحصیل به دلیل علاقه وافرش به خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جذب این نهاد شد و در بخش تحقیقات علمی ـ نظامی آغاز به کار کرد. شهید محمد عاشوری همچنین در ایام اعزام کاروان‌های راهیان نور به مناطق عملیاتی دفاع مقدس به عنوان راوی، نسل جوان را با رشادت‌های رزمندگان اسلام آشنا می کرد. وی در تاریخ ۱۹ اردیبهشت سال ۸۶ در حال ماموریت به شهادت می رسد
    شهادت آخرین روایت محمد بود.
    گرچه امروز خودش نیست اما یادش ما را فراموش نمی شود.

  90. لبیک می‌گوید:

    سلام! من پیرو حرف آقا هستم که فرمودن جذب حداکثری ودفع حداقلی… اما این به معنی این نیست که هر کی از راه رسید و هر حرفی زد، ما حرفشو قبول کنیم. در عین اینکه دعوایی هم نداریم. قرار نیست حرف همه رو قبول کنیم که جذب بشن. اگر کسی بعد از فتنه تغییر کرده راهش، و نشانی از انحراف در اون نیست، خب! منطق اینه که پیشینه شو نادیده گرفت، ولی اگر کسی فکرش همون فکریه که تو فتنه با ما مقابله کرده، این فکر در هنرش بدون شک تاثیرگذاره یعنی هنر بی ولایت…
    البته این هنرهای بی ولایت هم باید بررسی بشه و در کنارش هنر انقلاب رو داشته باشیم تا اثرات بدش توی جامعه خنثی بشه و افراد جهت دار بشن…

  91. sarbaze1404 می‌گوید:

    …………………………..

  92. محسن خواجه زاده می‌گوید:

    خودمانیم ها!
    قطعه ۲۶ و این حرفها؟!

  93. reza می‌گوید:

    * و البته فیلم ها؛ باید کسانی که فیلمسازند، باید معلوم بشود که این ها چه کاره اند، چه جور بوده اند؛ وضع روحی شان، وضع زندگی شان، وضع معاشرت هایشان.*

    *فیلم های منحرف کننده از اخلاق متعالی انسانی، ممنوع است.*

    حضرت روح الله

  94. ناشناس می‌گوید:

    …………

  95. سید علی می‌گوید:

    سلام حسین عزیز!

    باورم نمی شود این متن را حسین نوشته باشد. چه خبر شده؟ حسین جان! ما این حرفها را از تو مشق می کردیم. قبول نداشتن، ساکتین را تو به ما یاد دادی! این حرفها مال فرزند شهید قدیانی نیست. حالا که یک هنرمند معتقد پای کار انقلاب ایستاده و فیلمی به این زیبایی می سازد، که به اعتراف خیلی از سبزها منصفانه عمل کرده باید این طور. دلم گرفته. بد جوری حالم خراب شده حسین جان. همه بچه ها یک علامت سوال بزرگ دارند…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.