نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».
۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
چه ساعاتی است ساعات آینده…
همراه با طراوت
شور
شعف
عشق
و بوی عطر دل انگیز زائر رضا(ع)
دلم داره بال بال میزنه برای حرم آقا ابا عبدالله (ع) دیروز که رفتم و اسمم جزو دانشجوهایی که عتبات اسمشون در نیومده بود دلم بال بال زد. حکماً باید بیشتر از این بال بال بزنه…
دعا کنید
یا علی مددی…
چه عکسهای توپی… مخصوصاً اولیه
این کلیپ “جاذبه مهر” رو هم اگه ندیدید، ببینید حتماً
http://farsi.khamenei.ir/video-content?id=8027
سلام داداش حسین
خوبی خوشی چرا نیستی آهان رفتی مشهد بسه دیگه بابا یه خورده هم به فکر ما باش
به قول معروف پیش ما بیا
سلام. خدا قوت.
“قزوه بر وزن غزوه است” چه کنجکاوی بر انگیز!!
منتظریم
این عکس ها چه ربطی به موضوع دارن الان؟ 😐
آخرین پستم یه خاطره از بی حجاب تذکریانه! 🙂 : http://jalvat.tk/?p=1032
به نام الله
خوب دٍ بذارید این متنو تا از کنجکاوی دربیایم!
راستی زیارت قبول۱
…
آخری شاهکاره دیگه!این پلاک ۲۶ رو از کجا آوردین دیگه؟!!!
تصویر “آرامگاه حکیم حماسه سرا” خیلی زیباست، زاویه زیبائی داره.
این پست با این تیتر! و عکسها! یکی از نشونه های خاص بودنه اینجاست.
این پلاک ۲۶ مال کدوم محله ی داداش؟!
بسم رب الشهدا…
امروز سالگرد عملیات “والفجر ۴” است که در سال۶۲، با رمز -یا الله یا الله یا الله- در منطقه مریوان و پنجوین انجام شد.
در این عملیات که با موفقیت به پایان رسید حدود ۳۰۰ کیلومتر از خاک میهنمان آزاد شد، و بخش گسترده ای از خاک عراق هم تحت کنترل رزمنده های سپاه حق قرار گرفت.
شادی روح شهدای این عملیات، من جمله “دائی” عزیز بنده:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
“قزوه فقط یک شاعر نیست، بلکه یک شاهد است. شاهدی که با شعر و کلمه شهادت می دهد به حقانیت انقلاب اسلامی.”
“از روی شکم سیر، نمی توان هنر متعهد آفرید.”
“کلمات شعر قزوه، در غزوه است، اما دنبال غنیمت نیست.”
(چه جمله فوق العاده ای، خیلی تامل برانگیز است.)
ممنون داداش حسین!
خسته نباشید.
آدم باید در کنار تعهد، تخصص هم داشته باشد دیگر… نباید اینها را از هم جدا کرد… چه بسیار کسانی که در عرصه های هنری تعهد دارند ولی تخصص ندارند و از روی همین ضعف، ضربه های سنگینی هم می زنند به همه… البته شعر آقای قزوه آنقدر گیرا و حرف دل بود که ضعف هنری اش را بپوشاند… خواستم ترجمه کنم به انگلیسی دیدم با مزه میشود ها:
Those who came to the street of Wall
Those who say ninety percent we are
From Quds Force, they are?!
Those who occupied all the ways
Protesting nights and days
were Quds Forces’ rays?!
The Nine Eleven Jam
Was Quds force’s program?!
The budget deficits of you
Obama’s fall in value
Somalia’s hunger too
And all Tsunamis going to flow
Are by Quds as the clue!
The passed out shoe
from Mr. bush’s hue
Was Quds force’s do?!
The documents of Wiki Leaks
The murder of Malcolm X
Were Quds Force’s Peaks?!
xxx
و همینطور تا آخر… در کل دستش درد نکنه
http://akkasemosalman.ir/wp-content/gallery/newspic/ommat-ashouraei-03.jpg
اینم یه عکس جالب از داداش حسین
هنرمند اگر تعهدی نداشته باشد، پوچ می شود. بی هدف و گنگ می شود.
هنرمند بی تعهد عاقبش می شود یکی از همین غرب رفته های مجنون و وطن فروش!
تعهد به هنر سمت و سو می دهد، راهگشاست.
“تعهد، خودش هنرآفرین است و اصولا هنر ناب و الهی از چشمه ایمان و تعهد می جوشد.”
واقعا” جای یک متن اختصاصی برای استاد علیرضا قزوه خالی بود. دستتون درد نکنه داداش حسین.
بویژه از عکس ها که من یک نوستالوژی خاصی نسبت به آنها دارم!
سلام برادر عزیز
داستان منطقه آران یاهمان جمهوری آذربایجان وبزرگان علمی ومعنوی آن قصه ای پرغصه است که باز گویی آن مجالی وسیع می طلبد، قصه ای خونین که دلها را اندوهگین وارواح را آزرده وحنین وسینه را مالامال درد وغمگین می سازد
صفحه ویژه حمایت از بیداری اسلامی در آذربایجان با تیتر : برادرانمان را آزاد کنید . دستگیرشدگان معترض به کشف حجاب در آذربایجان از سربازان اسلام و مدافعان حریم تشیع در آذربایجان هستند که به دستور الهام علیف به زندان افتادند وشکنجه میشوند.
بیایید یاری کننده فریادهای خاموش باشیم .این جنبش اینترنتی حداقل کاری است که از دستمان برمی آید
لطفا اطلاع رسانی کنید.
آدرس صفحه ویژه بیداری اسلامی: http://suldoz.ir/post-2778.aspx
کد لوگوی جنبش را از اینجا بردارید: http://www.pw-arzeshi.com/logo.php
داداش حسین تو این سفر احتمالا” یه جا رو، از دست دادین. اونم جبل النور (کوهسنگی) بود. چون “ویوی”! عکسش محشره. کل مشهد رو می تونستین تو تصویر بندازین. تازه نزدیک خونه ی ما هم بود!
طبیعیه که همه آدرس وبلاگ استاد قزوه رو می دونند ولی به هر حال برای اینکه شعر رو از منبع اصلیش به گوش جان نیوش کنیم آدرس اینه:
http://ghazveh.blogfa.com/
گفتم: چیزی بخوان.
گفت: شرمنده ام.
یک سال است چیزی نگفته ام.
گفتم: برای عاطفه ای که در ما مرده است
رحم الله من یقرء الفاتحة مع الصلواة!
…
راستی یاد شهیدان بیت المقدس به خیر!
«جهانآرا» که بود؟
«حاج همّت»که بود؟
«حاج عباس» از دنیا یک قرآن جیبی داشت
شهید خرازی
شهید نوری
سرداران بیدست
شهیدان گمنام
بییادنامه
بیسنگقبر
«عاصمی»پودر شد
یوسف نوشته بود:
“خدایا، یوسف هم شهید شد،
او را بیامرز! “.
اسماعیل وصیت کرد روی قبرش بنویسند:
“پر کاهی تقدیم به آستان الهی. ”
امسال هیچ شاعری با «حلق اسماعیل»همصدا نشد.
راستی شماره قطعه شهدا چند بود؟!…
خدا کند «روایت فتح» را فراموش نکنیم
…
امسال در خیابان ولی عصر(عج)
هیچکس مثل خود «آقا» غریب نبود!
یکروز یک کراواتی سرمایهدار
با بنز قهوهایاش از جلوی پایم ویراژ داد
و به عبای وصلهدارم وصلههای عوضی چسباند
دیشب جلوی مهمانم، تخممرغ آبپز گذاشتم
دیشب مادرم با چایی و کشمش سر کرد
او قلبش برای انقلاب میتپد
اما وسعش نمیرسد یک نوار قلب بگیرد
و من میدانم که نوار قلب هم
همه منحنیهای دردش را نشان نمیدهد
مادرم دفترچه خدمات درمانی ندارد
و همیشه ابوالفضل به دادش میرسد
او برای شهیدان اشک میریزد
حلوا میپزد
و به ما یاد میدهد که چگونه شبهای جمعه
با چهار قاشق حلوای نذری سیر شویم
او قبر شهیدان را با دست میشوید
وقتی باد، چادر وصلهدارش را تکان میدهد
بوی فقر و غربت
تمام پرچمهای سبز و سرخ را به بوسه میگیرد…
ممنون داداش.خسته نباشید
سلام و عرض ادب، زیارت هم قبول.
مطلب خواندنی ای بود، سپاسگزارم.
شخصیت استاد قزوه را خوب توصیف کردید، اینکه گفتید ایشان از پر و بال دادن به جوانان ترسی ندارند، نکته قابل توجهی بود.
وجود چنین اشخاصی همیشه باعث پیشرفت است، هم خودشان رو به ترقی دارند و هم دست دیگران را می گیرند.
بابت عکس ها هم متشکرم.
هنر از وجود این هنرمندان آبرو می گیرد
خدا حفظشان کند
عالی از تعهد و تخصص در هنر سخن گفتید.
علیرضا قزوه را هم خوب و در شانش توصیف کردید.
خدا قوت.
چه اتوبوسی بود اتوبوسی که «چهارشنبه…».
برای شادی روح شهدا صلوات
الحق و الانصاف هنر هرچه قدر از ارزش ها و اخلاق فاصله بگیرد، از جنبه تخصصی و هنری کار هم کاسته می شود.
هنرمندان انقلابی در هر زمینه ای که فعالیت می کنند، از هنرشان به عنوان سلاحی بُرنده و بیدارگر در دفاع از آرمان و ارزش های شان بهره می گیرند و خیلی شیرین و دلچسب است که از استعداد و هنرت در راه دفاع از اعتقاداتت استفاده کنی.
امام خمینی(ره):
تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمّدی (صلی الله علیه و آله وسلم)، اسلام ائمه هدی (علیه السلام) و اسلام فقرای دردمند، اسلام پا برهنگان و تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیت ها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه داری مدرن و کمونیسم خون آشام و نابود کننده اسلامِ رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرو مایگی، اسلام مرفهین بی درد و در یک کلمه اسلام آمریکایی باشد. هنر در مدرسه عشق نشان دهنده نقاط کور و مبهم و معضلات اجتماع، اقتصادی، سیاسی و نظامی است و هنر در عرفان اسلامی ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسم تلخ کامی گرسنگان مغضوبِ قدرت و پول است.
دوستان!
ستون ۲۰:۶ آپ شد.
سلام!
خداوند بر توفیقات شما هنرمندان متعهد بیافزاید.
اگر امروز یک هنرمند متعهد به سلاح ایمان و تقوا مجهز نباشد مطمنا در مسیر خود تزلزل خواهد یافت….
لازمه تهعد هنرمند به ارزشها و باور های ناب، داشتن تقوا و بصیرت است!
گاهی نوشتن یک خط با خلوص نیت تاثیری در جامعه می گذارد که شاید کتابهای قطور
چنین تاثیری نداشته باشند!!
سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://www.ammarname.ir/link/3898
ما را با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
عمارنامه http://ammarname.ir/—- info@ammarname.ir
یا علی
خدا به تمام افراد متهد و انقلابی نه افراد مصلحت اندیش و نون به نرخ روز خور چه در عرصه هنر و چه در عرصه سیاست, سلامتی و طول عمر دهد و روز به روز بر تعدادشون بیافزاید و انشالله در رکاب امام زمان به شهادت برسند.
از هستی خویشتن، رها باید شد… از دیو خودیِّ خود، جدا باید شد
آن کس که به شیطان درون سرگرم است… کی راهیِ راهِ انبیا خواهد شد؟
“امام روح الله”
بسم رب الفاطمه(س)
۶۴* امام صادق علیه السلام :
هیچ مؤمنى نیست مگر آن که خداوند، ایمان را همدم و آرامش بخش او قرار می دهد، چنانچه حتى اگر در قله کوهى هم باشد، احساس تنهایى نمی کند.
(عدة الداعى، ص ۲۱۸)
هنرمند متعهد یعنی قزوه/یعنی …
بعضی وقتها که همه دارن تو سر و کله هم میزنن داداش حسین بهترین موضوع رو انتخاب میکنه برای نوشتن.
دوست دارم حسین قدیانی
ضمنا آقا سید شما هم خسته نباشی.
وقتی هر دو شما عزیزان اینجائید من شدید ذوق میکنم.
اینها که ایستادهاند در وال استریت
و داد میزنند ۹۹ درصد ما
اینها هم از سپاه قدساند؟!
یازده سپتامبر هم لابد
کار سپاه قدس بود!
و کسری بودجه امریکا
سقوط ارزش آقای اوباما…
حتّی گرسنگی سومالی
سقوط بورس لندن
کوررنگی سازمان ملل
و سونامیهایی که در راهاند…
تمام شان کار سپاه قدس است!
دمپایی یی که رد شد روزی
از کنار گوش آقای بوش
کار سپاه قدس بود!
و مردمی که میجنگند در لیبی
تمام شان عضو سپاه قدساند!
جوانان میدان التحریر
زنان بحرینی
که خواب شاه عربستان را آشفته کردهاند
یک شعبه از سپاه قدساند
اسناد ویکی لیکس
ترور مالکم ایکس هم لابد کار سپاه قدس بود
با این همه
عالی جناب اوباما!
حکایتیست که میگوید
هیچ شیری
موش مرده نمی گیرد
لااقل م گفتی گاوی،
بوفالویی
پرزیدنت صهیونیستی…
شما که در هالیوودتان
گنجشک را با هواپیما عوض میکنید
آدمها را با روبات
غولهایی میسازید
که هرچه تیر میخورند نمیمیرند
شما که میتوانید از یک موش مرده
یک شیّاد بسازید
و هر لحظه از دوربین هایتان
یک فاحشه بیرون بیاورید
میتوانید از ترکیب کوکائین و کوکاکولا
جاسوس بسازید
اماّ
ما هم بیکار نبودیم
گیرم به طنز در نطنز
یا به جد در نجد
عشق را غنی سازی کردیم با عقل
پیوند زدیم شعر را با فریاد
عالی جناب اوباما!
با همان دماغ پینوکیوییات
از زیر دشداشهی شیخ نفت
بیرون بیا لطفا …
حالا نوبت توست
یا حبیبی…
تکان نخور که منفجر خواهی شد
در زیر کلاه کوچک شیمون پرز!
– انفجار پشت انفجار-
تکان نخور آقای پرز!
که متّصل شده با فیبر نوری
به دمت
بچههای سرراهی بالاترین…
و متصل شدهاند به تو
جرسیها و چرسیها
با تمام تخسهایی
که پستان مادرشان را گاز گرفتهاند
که متصل شدهاند به تو جیرجیرکها و قورباغهها
و متصل شده است به تو خبرگزاری بی بی سی
با تمام نوهها و نتیجههایش
تکان نخورید!
تمامتان در محاصرهی سپاه قدساید!
لبخند بزنید
قطعنامه صادر کنید
و شکلک در بیاورید
شما در مقابل دوربین مخفی مردم قرار دارید…
۲۳ مهرماه ۱۳۹۰
۴۸ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
از راه گوش خوردنِ باده شنیده اید؟… من “یا حسین” می شنوم مست می شوم!
یاراحم العبرات
سلام
دست من و تو نیست اگر عاشقش شدیم
خیلی حسین زحمت ما را کشیده است!
۴۰ روز تا محرمش مانده
۴۰ سلام تقدیم او
۴۰ لعن بر دشمنان او
بوق تک تک تمام شاعرها، بوق ممتد علی رضا قزوه.
“تعهد، خودش هنرآفرین است”
و
“هنرمرد” ها را همین تعهد جاودان کرد.
مراسم سالگرد
……………..:::شهید مهندس آقاسی زاده:::…
فردا ۲۸ مهرماه
ساعـــــــت ۱۵
حرم مطـــــــهر
صحـــــن آزادی
قطعـــــــه ۱۴۱
………………
با سر آمد علیرضا قزوه
شد سر آمد علیرضا قزوه
همه باید به یک طرف بروند
تا شود رد علیرضا قزوه
شعرهایش در ابتدا بودند
یک مجلد علیرضا قزوه
چاپ آثار او پس از چندی
شد مجدد علیرضا قزوه
نیست جایی و نیست ارگانی
که نباشد علیرضا قزوه
شک ندارم که بیش تر از صد
شغل دارد علیرضا قزوه
بیت رهبر علیرضا قزوه
توی مرقد علیرضا قزوه
هر کجا می روی پی کاری
می رسد عد! علیرضا قزوه
کنگره نیست کنگره ، وقتی
که ندارد علیرضا قزوه
هیچکس مصرعی نخواهد خواند
تا نیاید علیرضا قزوه
نمره ی دیگران اگر شد بیست
شد ولی صد علیرضا قزوه
به یقین رشد کرده از هر حیث
خاصه از قد علیرضا قزوه
شکر ایزد که زن گرفت و نماند
یک مجرد علیرضا قزوه
بوق تک تک تمام شاعر ها
بوق ممتد علیرضا قزوه
یک نفر گفت:مخلصیم آقا
گفت:باشد،علیرضا قزوه
وای بر حال تو اگر با تو
بشود بد علیرضا قزوه !
من که می ترسم از عواقب آن
به محمد،علیرضا قزوه!
قزوه یک شاعر است اما ، کاش…!
هیس! آمد علیرضا قزوه
“شعری که ناصر فیض در محضر حضرت آقا خواند.”
مطلبت قشنگ بود داداش حسین عزیز
سلام…
حسین قدیانی اگر همین گونه “نه دهی” بنویسد گرچه نامش بر وزن غزوه نیست اما قطعا طلایه دار غزوه در نبردهای آینده با دشمنان ماه و خورشید است
گزارش ! (گفت و شنود)
گفت: احمد شهید که از طرف کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل مامور بررسی حقوق بشر در ایران شده بود، گزارش خود را ارائه کرد!
گفتم: خب! دیگه چی؟!
گفت: در گزارش خود هیچ سندی ارائه نکرده و فقط از قول گروه های ضد انقلاب نظیر سلطنت طلب ها و منافقین و از قول کسانی که می گوید نخواسته اند نامشان فاش شود! و یا عباراتی نظیر گفته می شود! شنیده شده! و… جمهوری اسلامی ایران را به نقض حقوق بشر متهم کرده است.
گفتم: برای تکرار ادعاهای گروه های ضد انقلاب که نیازی به تعیین گزارشگر ویژه نبود!
گفت: آش این گزارش به اندازه ای شور شده که رادیو آمریکا هم آن را غیرقابل استناد و کودکانه نامیده و گفته است؛ احمد شهید روش تهیه گزارش را نمی داند و باعث بی اعتباری آمریکا و سازمان ملل شده است.
گفتم: به یارو گفتند؛ ادای بچه ها را دربیار! خودشو خیس کرد!
سلام
حسین عزیز
چون مطالب وبلاگت طولانیه خیلی حوصله خوندم ندارم.
اگه میتونی برای هر مطلبی یه پادکست صوتی با صدای خودت برای پخش بزار. البته توهین به نویسنده بودنت نباشه.
حالا اگه قبول هم نکردی معلوم می شه صدای خوبی نداری D:
وقتی تو سایت استاد این شعر را خوندم به ذهنم رسید چه جایی مناسب تر از قطعه ۲۶ که لینکش را بذارم تا همه استفاده کنن، ولی وقتی اومدم تو قطعه دیدم ای بابا! مثل همیشه جناب حاج مشهدی حسین جلوتر از امثال ما هستند.
امشب به مناسبت ورود آقا به قم در سال گذشته در چنین روزی ،سیب های خوشمزه خوش بویی در خیابون پخش میکردند . جعبه جعبه دست بچه های طلبه سیب بود به من هم دادند من برای سلامتی آقا صلواتم را فرستادم شما هم بفرستید البته این دفعه سیبی در کار نیست!!!
سلام…
زیبا بود مثل همیشه….
ای کاش بیشتر بفهمند معنای خدمات متقابل تعهد و تخصص را بعضی هنرمندان که نه اکثرشان! همانطور که ایرانی جوابگوی خدمت اسلام به این مرز و بوم بوده و خواهد بود! انشا الله….
تا حالا ساندیس میدادن حالا سیب هم اضافه شد….
نوش جان!
سیدالشهدای اهل قلم:
“هنرمندان باید روی به حق بیاورند و چون این چنین شد، هنرشان «ذکر» خواهد شد و مخاطب ذکر، فطرت الهی بشر است. آن گاه آثار هنری ماهیتی کمال جویانه و آسمانی خواهند یافت و مخاطب خویش را به آن میثاق ازلی تذکر خواهند بخشید… ولکن این تحول ممکن نمی شود، مگر آن که نخست هنرمندان متحول شوند.”
سیدالشهدای اهل قلم:
حقیقت هنر عین تعهد است و اصلا معنی ندارد که ما نخست این دو را مستقل از یکدیگر فرض کنیم و بعد بنشینیم و مجادله کنیم که اصلا هنر، تعهد و میثاق می پذیرد یا نه… خلاصه آن که، هنر خواه ناخواه عین تعهد است و از این لحاظ هرگز از حکمت و تفکر و اخلاق و دین و سیاست و… انفکاک و انتزاع نمی پذیرد.
«هنرمند آیینه ای است که اگر صیقلی نباشد، صورت زیبای حقیقت را مشوه و کج و معوج می نماید؛ پس هنرمند از آن حیث که واسط ظهور حق در عالم است باید به تزکیه نفس بپردازد و میزان توفیقش در این امر با میزان هنرمندیش رابطه مستقیم دارد.»
سیدالشهدای اهل قلم
امیر خانی الآن در پارک ملت
من این بار روی سخنم با خواص ادبیات و هنر است که در فتنه اخیر قبول نشدند ولی هنوز با “تعهد “، عهدشان باقی است.
من دلم از خواص ادبیات، خون است. تیراژ خونی که با سکوت تان به دل ما کرده اید، از تیراژ آثارتان هم بیشتر شده. در این “غزوه ” به جز “قزوه “، کدام تان پای “تنگه احد ” ایستاد و از “غزه ” دفاع کرد و خود را به غنیمت نفروخت؟
آقایان! شما اگر به آثار هنری تان حساسید ما هزار برابر شما به مهمترین اثر خمینی کبیر و بالاترین ثمره خون شهدا یعنی “ولایت فقیه ” حساسیم. اول هنرمند این دیار، امام بود و “انقلاب اسلامی ” بهترین کار هنری امام و “ولایت فقیه ” بهترین جلوه ویژه امام بود که دفن فتنه اخیر، تنها یکی از هزار کرشمه اش بود.
الا ای خواص ادبیات و هنر! این عاشورا تمام شد و این بار ما اجازه ندادیم نهر علقمه از روی یتیمان حسین شرمنده باشد. ما نگذاشتیم شب پرستان، خورشید و ماه و ستاره ها را قطعه قطعه کنند. شما البته مختارید که باز هم سکوت کنید یا “مختار ” باشید. ما در غیاب شما، فتنه یزیدیان را که حتی به عاشورا هم رحم نکردند، خواباندیم؛ اگر بنا بر ادامه سکوت است که هیچ و اگر قصد “مختار ” کرده اید، آشوبگری باقی نمانده است؛ بر علیه نفس خود قیام کنید
ما دل مان برای شما تنگ شده، در خیابان انقلاب، تقاطع خون شهدا. با معرفت ها! فکر دل ما را نمی کنید؟
(کتاب حماسی نه ده، همیشه پای یک ظن در میان است.)
سردبیر مطلوب قالیباف و مشایی کیست؟
http://ravabetomumi2.blogfa.com/
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
با سلام و احترام
زیارت قبول .پس غیبت این چند روزتان موجه می شود! به شرط اینکه درس هایتان را جبران کنید. انجمن معلمان دلسوز!
درود بر داداش حسین دلاور و بچه های قطعه ۲۶-
سلام سید دستتون دردنکنه.این شعرونشنیده بودم چقدر قشنگ بود.
…وای بر حال تو اگر با تو
بشود بد علیرضا قزوه !
من که می ترسم از عواقب آن
به محمد،علیرضا قزوه!
قزوه یک شاعر است اما ، کاش…!
هیس! آمد علیرضا قزوه
حسین عزیز سلام!در دسته بندی های تو من بی بصیرتم(البته نه از خواص که از عوامم!)ولی با این حال معمولا هرروز به قطعه سری می زنم.نمی دونم برنامه دیشب پارک ملت رو دیدی یا نه که رضا امیرخانی مهمانش بود.از نظر من صحبت های دلچسبی بود.دوست داشتم نظرت رو به تفصیل یا اگه وقت نداری مختصر بدونم.هم ایمیلم هست اگر نخواستی عمومی کنی وهم اینکه می تونه یکی از مطالب قطعه باشه.(ما بی بصیرت ها همچنان برای سید علی جان می دهیم.شک نکن)التماس دعا یا حق
طرف رفت پیش امام صادق و کلی گریه و زاری و التماس که شما از خدا بخواید نم رو ببخشه ! یعنی خدا منرو میبخشه ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بعد کلی گریه امام فرمودند : همون اول که دلت لرزید خدا بخشیده !!!
.
.
.
.
.
.
.
حالا مگه چیکار کردی ؟
.
.
.
.
.
.
.
گفت : آقاجان ؛ روم سیاه ؛ شرمنده ام ؛ یه غلطی بود نفهمیدم ؛؛؛ زنا . . . . .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
امام صادق فرمودند : بنده خدا !!! اونجوری که تو گریه و زاری میکردی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکر کـــــــــــــــــــــــــــــردم “غــــــــــــیـــــــــــــــــــــبــــــــــــت” کـــــــــــــــــــــردی ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! !
خواجه حافظ شیرازی هم فهمیده که هاشمی دیگه از نظر سیاسی
مرده…
دستت درد نکند حسین آقای عزیز. این روزها حسابی دلم هوای آن بازی های فوتبال را کرده و برای دیدن بازی ایران بحرین یک ساعت خودم را گرم کردم تا بازی را ۶ بر هیچ بردیم. آدم به صفای شما حسودی اش می شود کاش متن را زودتر دیده بودم و می آمدم وسط متن دست قلمت را زودتر می بوسیدم. قربان صفایت
حلالم کنید !
قول می دهم
روبروی ضریح
امام حسین علیه السلام
یادتان کنم
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1388/10/3/45310_432.jpg
ما هنوز منتظر مقدمه هستیم!
وقتی کامنتِ “استاد قزوه” هم فونت درشت ندارد…
یعنی که یعنی!
امروز قذافی به جهنم رفت
بر همه ی مسلمین این پیروزی بزرگ مبارک باد
سلام سید احمد عزیز
این درسته:
گویند می نمی شود از راه گوش خورد
من “یا حسین “می شنوم مست می شوم
راستی آقای قدیانی بزرگوار زیارت قبول.کم میای قطعه ۲۶٫خیلی وقته نمی بینمت.سایه ت سنگین شده؛یا ما کم سعادت شدیم.
خلاصه ارادت داریم.یادت بمونیم.
۴۷ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
می نویسم عشق… می خوانم حسین…
چقدر زیباست این قطعۀ بهشتی!
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم؛
به حق آبروی امام رضا
اللهم عجل لولیک الفرج…
“حسین آقای عزیز. این روزها حسابی دلم هوای آن بازی های فوتبال را کرده ”
مخصوصا این قسمتاش”هر چند که بعد از آن لایی دوم، بدجوری با کفش رفت توی پایم!! “
گرامی باد…
مبارک باد…
احتمالا مرض داشتید که یادآوری کردید برایشان دومین سالمرگ سران فتنه را !!
اگه می دونستی چقدر دلم گرفته…اگه می دونستی…
خوبی قطعه به اینکه کامنتهاش خیلی هم به متن مربوط نیست به دلهای شکسته مربوطه ، به دلهای گرفته مربوطه ، به دل های تنگ مربوطه…
دلم برا پیام بی زرگانی های سید تنگ شده….
دلم برا …
خدا به خاطر شما آدم ها قید فرشته خود را زد اما شما آدم ها، ناراحت نشویدها، تف بر معرفت تان. شما آبروی خدا را بارها و با هر گناهی که می کنید، پیش ابلیس برده اید و می برید.
گر می فروش حاجت رندان دوا کند / ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند
آسید حق داری تعریف کنی از قطعه
خداوکیلی تعریف هم داره، مثل یک نگین میدرخشه در نت.
خدا داداش حسین و سید و همه بچه ها رو حفظ کنه، ایشالله تا ظهور آقا صاحب الزمان برقرار باشین و چراغ قطعه هم روشن باشه.
خدا را شکر که نازنین رهبرمان، خامنه ای عزیزتر از جان مان، بازگشتند به تهران.
بر خامنه ای رهبر خوبان صلوات.
“الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم”
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۱:۱۶ بامداد
تعداد افراد آنلاین: ۱۲ نفر
ماشالله…
داداش حسین هنرمند بسیجیها فـــــــــــدائی داری…
جناب یاسر!
برادر گرامی!
همه ی ما قطعه را دوست داریم و فضای کامنت هایش را. خدا به حق شب جمعه دل شما را از گرفتگی باز کند ان شاالله.
ولی جسارتا “خدا به خاطر شما آدم ها قید فرشته خود را زد”. اگر منظورتان از فرشته؛ شیطان است باید بگویم که اولا خدا قید او را نزد، بلکه او قید خدا را زد و دوم این که آن آدمی که، بر فرض صحیح، به قول شما، خدا به خاطر او، قید فرشته اش را زده ما نیستیم برادر. انسان کامل است. زیادی خودمان را تحویل گرفته ایم!
پارسال وقتی حضرت آقا بعد از چند روز، از سفر قم برگشتن، مردم قم خیلی دلشون گرفت. خیلی غصه دار شدن!
حالا امشب هم مردم کرمانشاه…
الهی تا ظهور دولت یار… عزیز ما خامنه ای نگهدار
سلام
آخیش
بعد از عمری تونستیم باز یه سری به قطعه ۲۶ خودمون بزنیم.
گفتم اول کامنت بذارم بعد برم متن رو بخونم و اگه شد باز بیام نظر بدم.
راستی دوشنبه پیش که رفته بودم بهشت زهرا قطعه ۲۶ ،چون دیگه موقع اذان بود نتونستم برم سر مزار بابا اکبر. آخه آدرسش رو فراموش کردم و همیشه چشمی پیداش میکنم. این دفعه هم که تاریک بود دیگه پیداش نکردم. اگه لطف کنید آدرس مزارشون رو لطف کنید ممنون میشم.
موفق و موید باشید زیر سایه آقا امام زمان و در رکاب امام خامنه ای
صبای بزرگوار از دعای شما ممنونم . قسمت آخر کامنت قسمتی از “سمفونی مورچه ها”ست . نمی شود گلایه کرد از این جمله گاهی فضا حکم می کند زوایای دیگری از داستان ابلیس و خدا و آدم را ببینیم . ابلیس سالها سر سجده برای خدا فرود آورد اما حاضر نشد به انسان سجده کند و رانده شد البته زاویه ی دید شما هم زیباست و سمفونی مورچه ها هم حاصل دید متفاوت حسین آقا ست که به راستی قابل تقدیر است.
سلام سید جان ، خوبی الحمدالله؟سلام حسین آقا شما خوبی؟
حقا که تو از سلاله ی فاطمه ای –
با خنده ی خود به درد ما خاتمه ای –
زیباتر از این نام ندیدم به جهان –
سید علی حسینی خامنه ای.
دیدید گفتیم:
http://miladps3.persiangig.com/GH26/dididgoftim.jpg
وارث؛
قطعه ۲۶
ردیف ۶۳
شماره ۴۴
۴۶ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
تو هم بیکاری علیرضا خان قزوه ها!!
تو چرا نان را به نرخ روز نمی خوری؟ یا مثل خیلی از این سیاستمدارها ی انقلابیمان! بادی به هر جهت نیستی. فی المثل مانند بعضی ها هم می توانی قبل از شمارش آراء به موسوی تبریک بگویی هم بعدا مثلا به نفع انقلاب در مجلس راهپیمایی کنی(من اسم از کسی نیاورم ها،دوستان شاهد باشند. منظورم هم از بعضی ها همین آقا مصطفی بقال محله مان بود)
یا اصلا چرا راه دور برویم.می توانستی مثل همین رضا امیر خانی خودمان وسط معرکه با خواهر زاده ات بروی بالای کوه دماوند.دو سال بعد هم در جانستان هندوستان آسمان ریسمان کنی که اغتشاشات بعد از انتخابات تقصیر هر دو طرف بود .
اصلا تو چرا شعر هایت هنوز بوی دهه ی شصت را می دهد؟
چرا هنوز در کانال کمیل گیر کردی؟
کربلای پنج به بعد هنوز خانه نرفته ای؟!!
اصلا چرا کلاش بابا اکبر الان قلم توست؟
گفتم که واقعا بیکاری…….
شاعر دولتی بیکار که می گویند تویی…
حالا خوب شد؟
با مطلبی با موضوع کوسه منتظرم
fajrenoor.blogfa.com
با اجازه مسئول مربوطه!!
افراد آنلاین: ۲۰ نفر
فردا یعنی ۲۵ ذی القعده روز “دحو الارض” است. زمین سراسر در آب بود، به خواست و قدرت خداوند متعال، بخش هائی از زمین شروع به خشک شدن کرد. اولین نقطه ای هم که از زیر آب بیرون آمد مکان فعلی “کعبه” و بیت الله الحرام بود.
اعمال این روز؛
“روزه” یکی از موکد ترین اعمال این روز است، و هچنین خواندن این دعا:
«اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْکَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ وَ صَارِفَ اللَّزْبَةِ وَ کَاشِفَ کُلِّ کُرْبَةٍ أَسْأَلُکَ فِی هَذَا الْیَوْمِ مِنْ أَیَّامِکَ الَّتِی أَعْظَمْتَ حَقَّهَا وَ أَقْدَمْتَ سَبْقَهَا وَ جَعَلْتَهَا عِنْدَ الْمُؤْمِنِینَ وَدِیعَةً وَ إِلَیْکَ ذَرِیعَةً وَ بِرَحْمَتِکَ الْوَسِیعَةِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ الْمُنْتَجَبِ فِی الْمِیثَاقِ الْقَرِیبِ یَوْمَ التَّلاقِ فَاتِقِ کُلِّ رَتْقٍ وَ دَاعٍ إِلَی کُلِّ حَقٍّ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الْأَطْهَارِ الْهُدَاةِ الْمَنَارِ دَعَائِمِ الْجَبَّارِ وَ وُلاةِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَعْطِنَا فِی یَوْمِنَا هَذَا مِنْ عَطَائِکَ الْمَخْزُونِ غَیْرَ مَقْطُوعٍ وَ لا مَمْنُوعٍ [مَمْنُونٍ] تَجْمَعُ لَنَا بِهِ التَّوْبَةَ وَ حُسْنَ الْأَوْبَةِ یَا خَیْرَ مَدْعُوٍّ وَ أَکْرَمَ مَرْجُوٍّ یَا کَفِیُّ یَا وَفِیُّ یَا مَنْ لُطْفُهُ خَفِیٌّ الْطُفْ لِی بِلُطْفِکَ وَ أَسْعِدْنِی بِعَفْوِکَ وَ أَیِّدْنِی بِنَصْرِکَ وَ لا تُنْسِنِی کَرِیمَ ذِکْرِکَ بِوُلاةِ أَمْرِکَ وَ حَفَظَةِ سِرِّکَ وَ احْفَظْنِی مِنْ شَوَائِبِ الدَّهْرِ إِلَی یَوْمِ الْحَشْرِ وَ النَّشْرِ وَ أَشْهِدْنِی أَوْلِیَاءَکَ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِی وَ حُلُولِ رَمْسِی وَ انْقِطَاعِ عَمَلِی وَ انْقِضَاءِ أَجَلِی اللَّهُمَّ وَ اذْکُرْنِی عَلَی طُولِ الْبِلَی إِذَا حَلَلْتُ بَیْنَ أَطْبَاقِ الثَّرَی وَ نَسِیَنِیَ النَّاسُونَ مِنَ الْوَرَی وَ أَحْلِلْنِی دَارَ الْمُقَامَةِ وَ بَوِّئْنِی مَنْزِلَ الْکَرَامَةِ وَ اجْعَلْنِی مِنْ مُرَافِقِی أَوْلِیَائِکَ وَ أَهْلِ اجْتِبَائِکَ وَ اصْطِفَائِکَ وَ بَارِکْ لِی فِی لِقَائِکَ وَ ارْزُقْنِی حُسْنَ الْعَمَلِ قَبْلَ حُلُولِ الْأَجَلِ بَرِیئا مِنَ الزَّلَلِ وَ سُوءِ الْخَطَلِ اللَّهُمَّ وَ أَوْرِدْنِی حَوْضَ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ اسْقِنِی مِنْهُ مَشْرَبا رَوِیّا سَائِغا هَنِیئا لا أَظْمَأُ بَعْدَهُ وَ لا أُحَلَّأُ وِرْدَهُ وَ لا عَنْهُ أُذَادُ وَ اجْعَلْهُ لِی خَیْرَ زَادٍ وَ أَوْفَی مِیعَادٍ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ اللَّهُمَّ وَ الْعَنْ جَبَابِرَةَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ بِحُقُوقِ [لِحُقُوقِ] أَوْلِیَائِکَ الْمُسْتَأْثِرِینَ اللَّهُمَّ وَ اقْصِمْ دَعَائِمَهُمْ وَ أَهْلِکْ أَشْیَاعَهُمْ وَ عَامِلَهُمْ وَ عَجِّلْ مَهَالِکَهُمْ وَ اسْلُبْهُمْ مَمَالِکَهُمْ وَ ضَیِّقْ عَلَیْهِمْ مَسَالِکَهُمْ وَ الْعَنْ مُسَاهِمَهُمْ وَ مُشَارِکَهُمْ اللَّهُمَّ وَ عَجِّلْ فَرَجَ أَوْلِیَائِکَ وَ ارْدُدْ عَلَیْهِمْ مَظَالِمَهُمْ وَ أَظْهِرْ بِالْحَقِّ قَائِمَهُمْ وَ اجْعَلْهُ لِدِینِکَ مُنْتَصِرا وَ بِأَمْرِکَ فِی أَعْدَائِکَ مُؤْتَمِرا اللَّهُمَّ احْفُفْهُ بِمَلائِکَةِ النَّصْرِ وَ بِمَا أَلْقَیْتَ إِلَیْهِ مِنَ الْأَمْرِ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ مُنْتَقِما لَکَ حَتَّی تَرْضَی وَ یَعُودَ دِینُکَ بِهِ وَ عَلَی یَدَیْهِ جَدِیدا غَضّا وَ یَمْحَضَ الْحَقَّ مَحْضا وَ یَرْفِضَ الْبَاطِلَ رَفْضا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ عَلَی جَمِیعِ آبَائِهِ وَ اجْعَلْنَا مِنْ صَحْبِهِ وَ أُسْرَتِهِ وَ ابْعَثْنَا فِی کَرَّتِهِ حَتَّی نَکُونَ فِی زَمَانِهِ مِنْ أَعْوَانِهِ اللَّهُمَّ أَدْرِکْ بِنَا قِیَامَهُ وَ أَشْهِدْنَا أَیَّامَهُ وَ صَلِّ عَلَیْهِ [عَلَی مُحَمَّدٍ] وَ ارْدُدْ إِلَیْنَا سَلامَهُ وَ السَّلامُ عَلَیْهِ [عَلَیْهِمْ] وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».
سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم زکم وبیش چون آیینه خوکرده به حیرانی خویشم
لب باز نکردم به خروشی و فغانی من محرم راز دل طوفانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی عمری پشیمان ز پشیمانی خویشم
از شوق شکر خند لبش جان نسپردم شرمنده جانان بگرانجانی خویشم
بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر افسرده دل ازخویشم وزندانی خویشم
هر چند امین بسته دنیا نیم اما دلبسته یاران خراسانی خویشم
میان خاک سر از آسمان در آوردیم
چقدر قمری بی آشیان در آوردیم
وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره ی نیمه جان در آوردیم
چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر
چقدر آینه و شمعدان در آوردیم
لبان سوخته ات را شبانه از دل خاک
درست موسم خرما پزان در آوردیم
به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم
عجیب بود که آتشفشان در آوردیم
به حیرتیم که ای خاک پیر با برکت
چقدر از دل سنگت جوان در آوردیم
چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم
زخاک تیره ولی استخوان در آوردیم
شما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط ترانه سرویم – نان در آوردیم –
برای این که بگوییم با شما بودیم
چقدر از خودمان داستان در آوردیم *
به بازی اش نگرفتند و ما چه بازی ها
برای این سر بی خانمان در آوردیم
و آب های جهان تا از آسیاب افتاد
قلم به دست شدیم و زبان در آوردیم
سعید بیابانکی
حضرت ماه در وبلاگ فجر نور
سلام
تنهایی و امیدواری عصای راهمان را به سوی سایت شما کشاند
آقای قدیانی !
شما مشهور هستید و ما گمنام
شما آشنا با زبانی هستید که ما نمی دانیم
شما را به عنوان بلاگر می شناسند و ما را ………
آیا شما گروهی از بلاگر ها را می شناسید ؟
آیا جلسه ای هم دارید ؟
بسم الله کاری را گفته ایم و سخت نیازمند یارانی یار هستیم
برای امام موسی صدر
اگر دست نیازمان را پاسخگو بودید به جیمیلی که ارسال کرده ام منتظر دیدار نوشتارتان هستم
و من الله توفیق