دقیقه ۶۵/ ۶۵ دقیقه قبل از شهادت

نشر بریده ای از «۷۲ دقیقه قبل از شهادت» به مناسبت هفته دفاع مقدس

قاسم و مرتضی و محمد و مجتبی، ۷ دقیقه قبل از من به شهادت رسیدند. یعنی “۷۲ دقیقه قبل از شهادت” من می شود “۶۵ دقیقه قبل از شهادت” این ۴ شهید. قاسم و مرتضی و محمد و مجتبی، نزدیک ۱۰ متر، آن طرف تر از من و حسن و مجید و رضا بودند و همگی هم با هم یعنی در یک لحظه به شهادت رسیدند. یادش به خیر! چه خاطراتی دارم با این دقیقه. دقیقه ۶۵ بود که قاسم با گلر تیم دخانیات تک به تک شد، اما توپ را به جای آنکه شوت کند داخل دروازه، سوت کرد توی آسمان. ۱۲ تا دروازه می کاشتی روی هم، شاید توپ می رفت توی دروازه دوازدهمی و شیشه ملوک خانم نمی شکست. قاسم، پدر تیم را در می آورد تا از بین دهها موقعیت صد در صد، گل بسازد. همیشه خدا هم در آفساید بود، الا لحظه شهادت. یعنی هر توپی را که به قاسم می دادی خراب می کرد، اما توپ آخری که به او رسید، نه در آفساید بود و نه زمین میلان بود، بلکه زمین کربلا بود و قاسم، گل کرد حسابی، گیرم که به جای توپ، خودش را. آنهم یک گل لاله خوش بو. گلوله توپ، او را گل کرد و لاله کرد و پرپر کرد، درست مثل مرتضی و محمد و مجتبی که البته این ۳ نفر، مهاجم نبودند. مرتضی بک چپ بود. مجتبی بک راست بود، اما چپ پا بود و می زد به عمق دروازه حریف. محمد هم ذخیره من بود و چشم دیدن من را نداشت و حتی در جبهه هم حاضر نشد با من آشتی کند. ما تازه بعد از شهادت با هم آشتی کردیم. البته بعد از آشتی، محمد به من گفت: من که با تو قهر نبودم، فقط یک عمر ذخیره تو بودم در تیمی که با سیستم “عمو رجب” بازی می کرد. کیسه را پشت عمو رجب، گفتم که! من می کشیدم. لنگ را مرتضی می بست. لنگ را قاسم باز می کرد. ماساژ را مجتبی می داد. اشیای قیمتی را رضا مراقب بود. مجید هوای موتور عمو رجب را داشت که “سی جی ۱۲۵” اصل بود. حسن هم مامور هویج بستنی بود که نمی دانم عمو رجب چه اصراری داشت فقط زیر دوش، هویج بستنی می خورد! فکر کنم معلوم شد که چرا محمد همیشه خدا در تیمی که با سیستم عمو رجب اداره می شد، ذخیره بود. البته هیچ خدمتی به عمو رجب نمی کرد، بماند، انصافا فوتبالی هم نداشت! اما قبل از شروع “دقیقه ۶۵” هنوز پلاک داشت. تازه چند ثانیه می شود که پلاکش هم به طور کامل محو شده. تفحص باید خواب پیدا کردن مجید و محمد را در این دنیا ببیند. وعده سک سک افتاد آن دنیا.

مراقب باشید این سنگ به صورت تان نخورد…

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

  2. سیداحمد می‌گوید:

    ممنون داداش حسین؛

    این کتاب را باید با دقت خاصی بخوانیم، یعنی اگر یک جمله را بی حواس رد کنی، ممکن است جمله بعدی را متوجه نشوی!
    از این سخت بودنش خوشم می آید!

  3. م.طاهری می‌گوید:

    چه داستانی دارند هرکدام از این دقایق

  4. سیداحمد می‌گوید:

    “قاسم، پدر تیم را در می آورد تا از بین دهها موقعیت صد در صد، گل بسازد. همیشه خدا هم در آفساید بود، الا لحظه شهادت. یعنی هر توپی را که به قاسم می دادی خراب می کرد، اما توپ آخری که به او رسید، نه در آفساید بود و نه زمین میلان بود، بلکه زمین کربلا بود و قاسم، گل کرد حسابی، گیرم که به جای توپ، خودش را.”

    عالی، واقعا عالی…

  5. ف. طباطبائی می‌گوید:

    چقدر متفاوته این کتاب. چه خوب دو زمان مختلف و دو موقعیت متفاوت، یعنی فضای فوتبالی را با میدان نبرد، تلفیق کردید.

  6. سیداحمد می‌گوید:

    خیلی سخت بود نوشتن این داستان خاص؟
    حسین قدیانی: در اینکه چگونه تمامش کنم، مدت هاست که دارم با خودم کلنجار می روم و هی می نویسم و هی پاک می کنم. شاید پایان باز و نامعلومی داشته باشد… دعا کنید که دچار وسواس نشوم و سالم به دنیا بیاورم این طفل خود را. این کتاب خیلی برایم مهم است. خیلی.

  7. mobin1414 می‌گوید:

    یا بصیر

    زیبا بود
    البته دیدن عکس از دریا در این هوای گرم شهر ما، بیشتر چسبید!!!
    یا علی

  8. جلال معترف می‌گوید:

    پر از فراز و نشیب است داستانتان، تشنه شده ام اساسی.
    اشک داشت اساسی.

  9. یاسر می‌گوید:

    سلام… از اینکه کامنتها فعال شده ممنون.

  10. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    شما قلمت رو بذار رو کاغذ، یا انگشتت رو بذار روی کیبورد، کار تمومه.
    الان نوشته هات اینقدر قوی شده که دیگه واقعا واقعا، استاد رو جا گذاشتی.
    من هر وقت عکس پدر شهیدت رو این بغل میبینم، هی فکر میکنم الان داره
    کامنتای ما رو میخونه.
    حسین قدیانی: چه کامنتی! خودش یه پا داستان کوتاه بود!! و اما نوشتن، اینقدر هم راحت نیست به خدا.

  11. سجاد می‌گوید:

    سلام
    خیلی جذابه . اصلا نمیشه یک خطش رو هم نادیده گرفت .
    راستی شما دلتون برای شیخ بی سواد تنگ نشده؟؟!

    http://up8.iranblog.com/images/e1ebm9cb4q0bw8zunpb.jpg
    حسین قدیانی: گمانم اگر نمایش بدهم در صفحه اصلی، فضای معنوی نوشته را خراب کند. کاش طرحت با طنزی از من همراه بود.

  12. سجاد می‌گوید:

    سلام
    آره منم همین طور فکر میکنم! واقعا حیفه این متنه.
    اینو قبلا آماده کرده بودم یه جورایی بدون شرح!
    چاکر داداش حسین هم هستیم. ولی داداش به فکر ایشان هم باشین خیلی وقته تحویلش نمی گیرین !

  13. عاشق آقا سید می‌گوید:

    سلام
    چقدر خوشحال شدم مشکل کامنتها حل شد.
    داداش حسین لطف کردین بخشهائی از داستانتونو گذاشتید.
    آقا سید چرا با انرژی و سرحال نیستید؟

  14. یاسر می‌گوید:

    امروز سه شنبه : چنگ دل ، آهنگ دلکش می زند ، ناله ی عشق است و آتش می زند ،قصه ی دل دلکش است و خواندنی ست ، تا ابد این عشق و این دل ماندنی ست، مرکز درد است و کانون شرا ، شعله ساز و شعله سوز و شعله کار، خفته یک صحرا جنون در چنگ او ، یک نیستان ناله در آهنگ او ، نغمه را گه زیر و گه بم می کند ، خرمنی آتش فراهم می کند ، کرده خود را میزبان شعله ها ، تا بسوزد در میان شعله ها ، عشق اینجا اوج پیدا می کند ، قطره اینجا کار دریا می کند ، رخصتی تا ترک این هستی کنیم ، بشکنیم این شیشه تا مستی کنیم، پرده بالا رفت و دیدم هست و نیست ، راستی نادیدنی ها دیدنی ست…

  15. سیداحمد می‌گوید:

    “عاشق آقا سید” یعنی چی؟!

    اتفاقا حال بنده خیلی خوبه!

  16. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    سلام بر حسین*

  17. سیداحمد می‌گوید:

    چنگ دل آهنگ دلکش می زند….

    http://upload20.ir/upload/1316543301919569484.wma

    حال و هوای این آهنگ و شعر، با این متن و این ایام همخوانی خوبی دارد!
    ممنون یاسر.

  18. به جای امیر می‌گوید:

    آشغال(گفت و شنود)

    گفت: یادت هست که چند ماه قبل ماجرای تجاوز مدیر شبکه تلویزیون فارسی زبان آمریکا VOA به مجریان این شبکه چه رسوایی بزرگی پدید آورد؟
    گفتم: البته که یادم هست. کارشان در آمریکا به دادگاه کشید و جنجال بزرگی برپا شد.
    گفت: یادت هست که همین ماجرای زشت و نفرت انگیز در چند شبکه تلویزیونی ماهواره ای ضدانقلاب در لس آنجلس و هلند هم اتفاق افتاده بود.
    گفتم: کار آنها هم به دادگاه و زد و خورد کشید و همه متوجه شدند.
    گفت: حالا همان اتفاق در شبکه بی بی سی فارسی هم اتفاق افتاده و مدیر این شبکه به تعدادی از مجریان تجاوز کرده و با شکایت آنها روبرو شد.
    گفتم: حالا خودت قضاوت کن که گروه های اپوزیسیون و مخالفان نظام چه اجق وجق هایی هستند؟!
    گفت: دلم برای موسوی و کروبی و خاتمی می سوزد که برای اتهام تجاوز به زندانیان در ایران چقدر زور الکی زدند و حالا معلوم شده آب در کوزه خودشان بوده و…
    گفتم: یارو آشغال رفته بود توی چشمش، رفت جلوی آینه ایستاد و به تصویر خودش فوت کرد. رفیقش که ادعا می کرد خیلی باهوش تر از اوست بهش گفت؛ احمق جون! چرا تو فوت می کنی؟ باید تصویرت از اون طرف فوت کنه!

  19. سجاد می‌گوید:

    سلام
    سید جان دستت درد نکنه خیلی زیباست ، خیلی .

    خدا قوت.

  20. بهنام می‌گوید:

    سلام
    سر ششم سوت کرد توی آسمان یا شوت کرد؟
    این متن یه کم سنگینه.نه؟
    مشکل کامنت ها حل شده،انگار نفس وبلاگ وا شده
    حسین قدیانی: گاهی «سوت»، در سخن عامیانه، همان معنای «شوت» را می دهد.

  21. آذرخش می‌گوید:

    سلام
    خدا قوت.
    خدا رو شکر که کامنت شهر آزاد شد.
    دستتون درد نکنه بابت داستان ها. منتظریم در قالب کتاب همه رو بخونیم.
    راستی حال آسینتامن چطوره؟ اگر از حال ما بپرسید خوبیم. ملالی نیست جز دوری آسینتامن.

    آقا سیداحمد بزرگوار بی نهایت ممنون بابت لینکی که گذاشتید. “چنگ دل آهنگ دلکش می زند”
    واقعا بی نظیره این آهنگ. خیلی خیلی ممنون.

  22. سهراب می‌گوید:

    آقای قدیانی سلام
    ببخشید می تونم یک سوال بپرسم؟
    آقای قدیانی تا الان شده از دفاع از نظام خسته شده باشید؟یعنی به خاطر بعضی اتفاقاتی که می افته،بگید بیخیال من دیگه متنی در دفاع از نظام نمی نویسم؟
    راستش رهبر رو خیلی دوست دارم ولی گاهی وقتها چیزائی می بینم که فکر می کنم دفاع کردن یکی مثل من اصلا ارزشی نداره.البته شما خیلی محدوده مخاطبینتون وسیع تره و قابل قیاس با من نوعی نیسیتید.اصلا نمی دونم متوجه منظورم شدید یا نه.مثلا سر همین ماجرای اختلاس
    این اختلاس اگه تو چین اتفاق می افتاد همه عواملشو اعدام می ردن ولی اینجا اعدام که نمی کنن هیچ،همه عوامل طلبکار هم هستن.وزیر یه جور ماست مالی میکنه،قوه قضائیه یه جور،مجلس یه جور.خلاصه همه دارن از زیرش در میرن.من اینجور اتفاقا رو که می بینم کمی دلسرد میشم.شما چه طوری اینقدر محکمی؟
    حسین قدیانی: من غلط کردم اگر اینقدر که شما می گویی، محکم باشم. باور کن تو اگر نگران دیدگاهت درباره جمهوری اسلامی هستی، اما من گاهی درباره خود خدا و هستی و معصومین، بر اثر پاره ای مشاهدات، و شاید هم تصورات و توهمات، برایم خیلی پرسش ها پیش می آید. اصلا مقدمه رجا، همین خوف است و پیش زمینه یقین، همین شک. با این همه گاهی درد من این است که اگر جایی هم نظام، بخواهد محکم عدالت را اجرا کند، ما به اعدام، اعتراض می کنیم و شک می کنیم که آیا در جمهوری اسلامی، آزادی هست؟! دوستی را سراغ دارم که همیشه می گفت چرا کرباسچی زندانی نمی شود؟! اما همین دوست، بعد از دادگاهی شدن کرباسچی، به من گفت: آیا در این نظام، آزادی هست؟! عزیزم! حیف که سرم درد می کند و سر همین مجبور شدم چندی بی خیال کامنت ها و تایید کردنش شوم، ولی می دانم که جواب شما باید خیلی مطول تر و اثباتی تر از این چیزی باشد که من نوشتم. فقط این را بدان که در این نظام، اگر عیب و ایرادی هم هست، به خاطر دور شدن از نسخه امام و رهبر است. البته هم عدالت و هم آزادی را باید حکیمانه اجرا کرد. قطعا کشوری مثل چین، نباید الگوی جمهوری اسلامی باشد. شاید فردا در ستون پلاک روزنامه جوان، مفصل تر به این مورد پرداختم. موضوع مهمی است.

  23. سیداحمد می‌گوید:

    “در این نظام، اگر عیب و ایرادی هم هست، به خاطر دور شدن از نسخه امام و رهبر است.”

  24. حامد توکلی می‌گوید:

    ممنون از سهراب جان برای سوال خوبش و ممنون از تو حسین جان که جواب دادی هر چند کوتاه بود.

  25. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    سپاسگزارم بابت جوابی که به این کامنت سهراب دادید.
    سوال داشتن امری طبیعیست،
    اتفاقا همانطور که شما گفتید شک مقدمه رسیدن به یقین است. اما اگر همواره این جمله “در این نظام، اگر عیب و ایرادی هم هست، به خاطر دور شدن از نسخه امام و رهبر است” را به خاطر داشته باشیم، فکر میکنم هیچ وقت برای دفاع از نظام اسلامی مان دلسرد نخواهیم شد.
    پاسختان اگر چه کوتاه بود ولی جدا دقیق و عمیق بود.

  26. قاصدک منتظر می‌گوید:

    شهید سید مرتضی اوینی
    [در طول همین جنگ هشت ساله جوانانی که طبع و طبیعت جوانی می بایست انان را به سوی تلذد و تمتع از مواهب زندگی بکشاند, با یک سخن ان خلف صالح انبیا و ائمه(ع) از همه چیز می گذشتند و با فریاد الله اکبر, هزار, هزار, پای در میدان هایی می گذاشتند که در انها حتی یک احتمال برای زنده ماندن وجود نداشت… و به قلب دشمن می زدند. تو را به خدا, اگر کسی حوصله دارد, داستان نگهداری جزیره مجنون را برای اقایان اسان پرست تعریف کند تا بفهمند که چگونه می شود تا انجا در برابر فرمان ولی امر عادل و صالح تسلیم بود که روزهای متمادی در محیط کوچکی که از اسمانش خمپاره های شصت و هشتاد و صدوبیست, و انواع توپهای روسی و فرانسوی… و بمبهای ناپالم می بارد نه ازادی و موکراسی, ماند و تسلیم دشمن نشد و این همه را فقط برای رضای خدا انجام داد, انچه که مردم را در بیست و یکم بهمن۵۷ ساعت چهار و نیم در خیابانها نگاه داشت نیز عشق به ازادی و دموکراسی نبود, عشق خدا بود و رهبری که مظهر کامل اسما و صفات خدا بود.]

  27. ققنوس19 می‌گوید:

    بسم الله الرحمن الرحیم
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    با سلام و احترام
    فکر می کنید تعداد یاران امام زمان (عج) هنوز به ۳۱۳ نفر نرسیده ؟ یا رسیده و علت غیبت چیزهای دیگری هم هست؟به عبارت دیگر به ۳۱۳ رسیدن یاران امام غایب(عج) از علل ظهور است یا از شرایط زمان ظهور؟

  28. وارث می‌گوید:

    سلام بر رفیق نا آشنا ی من حسین
    نظرتون چیه؟
    دیروز شلواری به جز خاکی نبــــود

    ،امروز من شلوار خاکی نـــــــدارم

    دیروز بیسیم و کمیل و صادق نماد جنگ بود

    امروز جزیک گوشی همراه چیزی نــــــدارم

    زیباترین نوایشان دیروز آهنگران بود

    امروز نوایی زیبا تر از راک نـــــدارم

    رئیس جمهور جنگ،رئیس جمهور خوبی بود

    امروز در ایران رئیس جمهوری نـــــــــــدارم

    خاطراتش را ورق می زدم،بیست و اندی ترکش خورده بود

    امروز ترکشی جز (رفیق بی کلک مادر) نـــــــــــــــــــدارم

    دیروز جنگ فرهنگ، تیرو ترکش بود

    امروز جنگ فرهنــــــــــــگی ندارم

    راستی دکتر

    ادبیات ضعیفـــــــــــــــــــــم را ببخش

    من رئیس دفتری مثل مشایی ندارم…
    و می نویسم آه…

  29. سایه/روشن می‌گوید:

    دارایی ات را اگر از دست دادی،
    شهید نمی شوی،
    با دست اگر دادی،
    شهید خواهی شد…
    .
    .
    .
    …::::علی اکبر بقایی::::….

  30. چشم انتظار می‌گوید:

    این اعداد و ارقام، که در قالب دقائق، قداستی وصف ناشدنی پیدا کرده اند دقایق سرنوشت ساز زندگی ما انسان هاست. عده ای چون شهیدان، با دقایق آنگونه زندگی کردند که و ما با دقایق گونه ای دیگر. قدر لحظات و دقایق را باید مثل شما دانست. سپاس.

  31. چشم انتظار می‌گوید:

    ما آخر هم نفهمیدیم این عکس آقای علی اکبر بهشی است، یا عکسی است که آقای علی اکبر بهشتی از ایشون گرفته!

  32. منتظر کوچک می‌گوید:

    سلام.
    نقل است که رد قطرات اشک حضرت امام بر مرقومه ی دلایل پذیرش قطعنامه ۵۹۸ ؛ مشهود بوده و در خاطرات حاج احمد آقا و دختر حضرت امام نیز احوالات امام پس از پذیرش قطعنامه نامساعد گزارش شده است …

    آقا!

    من ..

  33. Kayvan می‌گوید:

    در مقدمه کتاب ضیافت افلاطون متنی وجود داشت که در چاپهای بعدی از روی این کتاب حذف شد. پاراگرافی از این مقدمه را در اینجا قرار می دهم:

    ” در جوامع استبدادی همیشه زن و مرد از هم جدا می شوند تا مرد ها و زن ها چیزی که بینشان جریان داشته باشد، شهوت بیمار گونه ناشی از توهم شناخت از هم باشد، تا هیچ زنی و مردی زیبایی و زشتی واقعی را نتواند تشخیص بدهد و زن ها و مرد ها در انتخاب هم به اندازه شهوت برانگیز بودن توجه داشته باشند و بس ، نه چیز دیگری ..چرا؟؟ چون اگر در جامعه روابط زن و مرد آزاد باشد آن دیوار شهوت فرو می ریزد و زن ها و مرد ها زیبایی و زشتی واقعی را تشخیص می دهند و خانواده هایی که تشکیل می دهند بر دوست داشتن انسانی بنا می کنند و فرزندان سالم تربیت می کنند که تاب استبداد را ندارد و به عبارتی استبداد با وجود آنها بیگانه است، چرا که آزاد پرورش می یابند “

  34. میلاد پسندیده می‌گوید:

    چه کتاب قشنگی است این ۷۲ دقیقه قبل از شهادت… به به… از همان اول دلبری کرد… سک سک کردنشان هم خیلی جالب بود.
    هر وقت از آن بالای متنها به پایین می آیم و چشمم به عکس پدرتان می افتد شرمنده می شوم… راستی داداش، چند سال بزرگتر از بابا اکبر شدی؟
    حسین قدیانی: یه ۲ سالی زدیم بالا! اما ای بابا!!

  35. سهراب می‌گوید:

    یکسال و نیمه که متن های شما و تفکر ولائیه شما راه درست رو به ما نشون میده.خدا رو شاکرم در در دورانی سخت،با شما آشنا شدم و این آشنائی باعث شده بهتر بتونم راه رو از چاه تشخیص بدهم.خوشحالم کردید با جوابتون.پایدار باشید.
    اگه اشکال نداره از آقای سید احمد هم تشکر کنم برای زحماتشون.

  36. صبا می‌گوید:

    “محمد هم ذخیره من بود “. اما هفت دقیقه قبل از “من” به شهادت رسید.هفت دقیقه قبل از “من” گل شد، آنهم گل لاله ی پرپر و هفت دقیقه قبل از من اصلی ترین نقشی را که یک آدم می تواند، بازی کرد، در واقعی ترین میدان. همیشه آدم هایی که رو هستند و مهره ی ظاهر، موثرترین مهره ی خدا نیستند.
    “پلاکش هم به طور کامل محو شده.” اینبار نیز ذخیره است اما ذخیره ی چه چیزی یا چه کسی. شاید ذخیره ی خداست برای روزی! همه ی شهدا ذخیره ی خدایند. و ذخیره ی این انقلاب برای روز های سخت.
    سلام بر آخرین و بالاترین ذخیره ی خدا، همان حاضرترین غایبی که جان های ما و خون شهدای مان فدای ظاهر شدنش.

  37. علی می‌گوید:

    قاتل روح الله داشی با سرعت حیرت آور و غیر قابل انتظاری از قوه قضائیه در حالی که هنوز به سن قانونی نرسیده بود و آنقدر بچه بود که مادرش را صدا میزد و از او کمک میخواست با دور زدن قانون از سوی دستگاه قضا به دار آویخته شد . آنقدر سریع که حتی فرصت رضایت گرفت را هم پیدا نکرد.
    حالا سوال اینجاست که دستگاه قضا که در اعدام یک نوجوان از قشر محروم جامعه که دستش از همه ی ابزارهای اقتصادی و سیاسی کوتاه بود اینهمه زنگی و سرعت عمل به خرج می دهد جانیان و مجرمان درجه یک فراوانی را چندین سال است که در زندانها نگه داشته تا به قول خودشان شاید رضایت اولیای دم شامل حال آنها گردد.
    دست قوه ی قضائیه درد نکند اما حالا که اینقدر مقتدر هستید چرا متمولین و زورمداران را مورد تفقد قرار می دهید
    پرونده ی خمینی شهر چه شد؟
    آن آقای متمولی که طی چهار سال گذشته ۶ نفر را در شهر ما به روش های مختلف از جمله زیر گرفتن با ماشین تا قتل با چاقو و شلیک مستقیم با کلت کمری در انظار عموم به قتل رسانده چرا هنوز به قید وثیقه آزاد است و هر روز هم اولیای دم را برای گرفتن رضایت تهدید می کند؟
    چرا این اقتدار را در پرونده ی جاسوسهای آمریکایی به کار نمی گیرید و با آزادی آنها اینقدر ملت ایران را تحقیر می کنید؟
    آقایان: چند سالیست که جای آن محاربانی که بر جانشین امام معصوم شوریدند نه تنها بالای طناب دار که حتی در دادگاه های شما هم خالیست؟
    چرا برای مهدی هاشمی نمی توانید حتی یک جلسه دادگاه برگزار کنید ؟
    چرا فائزه ای که علاقه ی عجیبی به خوردن ساندویچ دارد در همه ی آشوبها ؛حتی یک حکم ساده هم دریافت نکرده؟
    پس قاتلهای آن بسیجیان مظلوم و گمنامی که در فتنه ی ۸۸ به شهادت رسیدند را چرا اعدام نمی کنید ؟
    این اقتدار و سرعت عمل شما در مصیبت و فاجعه ی اختلاس بزرگ و خفت بار اخیر کجا رفته؟
    علی الظاهر آقای رئیس قضا در آن موارد فقط می تواند در صفحه ی تلوزیون ظاهر شود و محاربین و مفسدین را پدرانه نصیحت کند البته به امید اصلاح و البته غلامرضا هم اگر پول داشت یا بابا اکبر از نوع عالیجنابش قطعا قابل اصلاح بود با نصیحت .که متاسفانه او هیچ کدام از این زمینه های بدهیه نصیحت پذیری و اصلاح را نداشت
    پسرک کسی را نداشت تا رای دادگاه را وتو کند وگرنه امروز آنقدر التماس نمی کرد و دل مادر بیچاره اش راآتش نمی زد و امام حسین (ع) را واسطه نمی کرد .
    اصلا کسی که پول دارد یا با بااکبر هیچ وقت در مشکلات امام حسین(ع) را واسطه می کند؟
    اینها همه به منی که درس قانون خوانده ام می گوید امروز یک اعدام غیر قانونی و غیر شرعی اتفاق افتاد آن هم نه برای اجرای عدالت که جهت نجات دستگاه مسامحه کار قضا که خودم عضوی از آن هستم از زیر فشارهای ناشی از اختلاس و هزاران ….

  38. یک خواننده می‌گوید:

    سلام

  39. یک خواننده می‌گوید:

    چند تا سؤال دارم لطفا یکی از دوستان کمکم کند ، می خواهم برای یک کتاب خانه کوچک که زیاد هم مراجع کننده داره کتابهای منتشر شده از آقای قدیانی را هدیه بدهم ، من خودم تمام مطالب را تا کنون فقط از قطعه خوندم و نمیدانم اصلا چند تا کتاب چاپ شده هست و از کجا باید تهیه کرد ، البته به قسمت خرید کتاب قطعه سر زدم ولی نمیدانم آیا فقط همین دو کتاب هست که فعلا میتونم بخرم یا کتاب دیگری هم هست برای خرید پیشاپیش از شمایی که خواسته من را پاسخ میگویید ممنونم

  40. سجاد می‌گوید:

    سلام
    خدا قوت . اوضاع کتاب ها چطوره؟ کی چاپ میشن انشا الله؟

  41. به قرآن ما هم تو کار این سیاسیون نادان خودمون موندیم می‌گوید:

    چقدر غم دارد وقتی که میبینی جان برکفان سپاه اسلام دارند در نبرد با حرامیان پژاک , شهید میشوند و آنوقت خبرش هیچ کجا درز نمیکند و حتی آنان در سرزمین اسلام نیز غریبند. دست شهدای سپاه در مبارزه با پژآک را میبوسم و میگویم هستند کسانی که به یادتانند . لینک زیر , تصویر نوعروسی را نشان میدهد که نو دامادش برای دفاع از این سرزمین از لذت زندگی نوپایش گذشت .وای بر ما اگر آنها را فراموش کنیم.

    http://www.jahannews.com/vdccimqs12bq408.ala2.html

  42. سیداحمد می‌گوید:

    یک خواننده عزیز!

    از آقای قدیانی در حال حاضر کتاب “نه ده” و کتاب دو جلدی “قطعه ۲۶” منتشر شده است.
    انشالله به زودی شاهد نشر کتب دیگر ایشان هستیم.
    ولی فعلا همین دو کتاب را برای کتاب خانه تان تهیه کنید!

  43. وارث می‌گوید:

    سلام
    الآن اومدم قطعه کامنت بذارم دیدم پیش از من یه نفری اسمم رو به یغما برده.
    بابا « وارث » توی این قطعه وزین ۲۶ یه نفره و اونم منم.
    خواهشا دوستان با اسم وبلاگشون کامنت نذارن و با اسم نویسندگیشون کامنت بذارن که ما اینجور خوف نکنیم یهو که کی از طرفمون از این جور شعرها گذاشته توی قطعه مون.
    موفق و موید باشید زیر سایه آقا امام زمان و در رکاب امام خامنه ای

  44. مبارز می‌گوید:

    دومین همایش حزب الله سایبر”کلیک های پایداری” پنج شنبه ۳۱ شهریور رآس ساعت ۱۶ تا نماز مغرب و عشاء در محل تالار سیدالشهداء میدان هفتم تیر، ابتدای خ شهید دکتر مفتح- از شما فعال سایبری برای شرکت در این مراسم دعوت به عمل می آید
    http://www.hizbullahcyber.com

  45. چشم انتظار می‌گوید:

    Kayvan
    اینی که گفتی و تو غرب هم چند قرن هست اجرا می شه، که خروجیش چیز دیگه ایه!!!
    یه نمونش فرزندان چند بابا ننه ایه! و…

  46. سلاله 9 دی می‌گوید:

    سلام بر قطعه مقدس و معزز ۲۶

    انشاءالله نگارش “۷۲ دقیقه قبل از شهادت” به زودی تمام شود. داستان جذاب و گیرایی دارد. درباره ی این که چگونه تمامش کنید هم باید بگویم که باور قلبی مان است که جوهر قلم تان خون پر گوهر شهداست؛ اما در این مورد توسل خاص پیدا کنید به شهدا علی الخصوص گمنام ها. همین چند بریده ای را که از این کتاب خوانده ایم، مطمئن مان کرده است که کتاب زیبا و ویژه ای خواهد بود.

    {تفحص باید خواب پیدا کردن مجید و محمد را در این دنیا ببیند. وعده سک سک افتاد آن دنیا.}

  47. سلاله 9 دی می‌گوید:

    جزیره”، “مجنون” چشمان تو بود و مژه های بلندت، مژده می داد به من که تو لیلایی.

    خوب شد چشمت را جا گذاشتی در افق و سرت را در خیبر. داغ دل ما وجه تسمیه رقیه است و در همین فتنه ای که گذشت عده ای که بسیجی نبودند، به تو گفتند؛ بسیجی واقعی. ما حاضریم با اسم تو، ما را بکوبند. این نهایت عشق ماست به سردار خیبر.

    ما دیر به دنیا آمدیم. عکاس، قابش را بسته بود. ما جنگ ندیده ایم. چه کنیم؟ تو یک راهی جلوی پای ما قرار بده. سکوت کنیم، متهم می شویم به خیانت. حرف بزنیم، متهم می شویم به تندروی. اینجا برای هر پروانه ای که گرد شمع می گردد، یک حرف در می آورند. خوب زمانی بالت سوخت. تو را به این بهانه که چند عراقی را کشته بودی، پیکر بی سرت را غریبانه تشییع نکردند اما حسین غلام کبیری، گناهش این بود که بعثی ها او را نکشتند، بعضی ها او را کشتند. همت! جنگ تو را برادرکشی خواندند اما برادرکشی، جنگ ما بود.
    بریده هایی از متن “جنگ ما برادر کشی بود” کتاب قطعه ۲۶، صفحه ۱۷۲

  48. سادات می‌گوید:

    سلام
    زنده جاوید کیست؟ کشته شمشیر دوست
    کآب حیات قلوب از دم شمشیر اوست
    گر بشکافند هنوز خاک شهیدان عشق
    آید از آن کشتگان زمزمه دوست دوست…

  49. وارث می‌گوید:

    سلام مجدد
    از جناب وارث معذرت میخوام بابت شوخی ای که کردم در مورد همنامی اسم ها.
    هرطور که صلاح میدونید کامنت بذارید با هر اسمی و با هر آواتاری. ما هم گاهی میایم و از متن حاج حسین به همراه نظرات دوستان استفاده میکنیم.
    من وارث رو از اسماء الحسنی خدا گرفتم و از اسم امام حسین و از اسم آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گرفتم. امیدوارم که نیت شما هم از این اسم در همین حوالی باشه.
    موفق و موید باشید زیر سایه آقا امام زمان و در رکاب امام خامنه ای

  50. ناشناس می‌گوید:

    دوستی را سراغ دارم که همیشه می گفت چرا کرباسچی زندانی نمی شود؟! اما همین دوست، بعد از دادگاهی شدن کرباسچی، به من گفت: آیا در این نظام، آزادی هست؟!!!! اونوقت شما اون موقع چند سال داشتید که این همه درک سیاسی داشتید جناب حسین کیسینجر؟!!دروغ که حناق نیست بباف

  51. ف. طباطبائی می‌گوید:

    ناشناس بی فرهنگ!
    فکر کردی همه مثل خودتن؟
    زمان دادگاه کرباسچی من تقریبا کلاس سوم ابتدائی بودم، ولی یادمه دادگاه رو که تلوزیون نشون می داد می نشستم می دیدم. تازه کلی هم محسنی اژه ای رو دوست داشتم اون موقع. حالا شما فکر منِ بچه دبستانی دادگاه ها رو می دیدم، پس اینکه آقای قدیانی هم اون زمان در جریان دادگاه بودند، امر عجیبی نیست.
    اتفاقا دروغ برای شما حناق نیست که هر چی می بافی، خفه نمی شی.
    حسین قدیانی: اینکه سال ۷۶ است؛ من حتی ۲۸ مرداد و شهریور ۲۰ هم یادم می آید. مصدق هم بازی ام بود!!

  52. چشم انتظار می‌گوید:

    “داداش حسین”
    کاش اون زمانی که مصدق هم بازیتون بود، یه کم نصیحتش می کردی آیةالله کاشانی رو اینقدر اذیت نکنه!

  53. یاسر می‌گوید:

    سلام سید جان ، سلام برادر حسین ، پسر کوچولوی بابا اکبر ، فکر کنم اینجوری بیشتر دوست داشته باشم و یا داشته باشی و یا حتی داشته باشند ، خیلی کتاب خوبی است از بقیه بهتر می شود به نظر من البته ، همینطور که می خواندمش یاد سید افتادم چه زود شهید شد ، فکر می کنم جزء معدود افرادی بود که دوبار شهید شد خیلی زودتر از شهادتش شهید شد سید مرتضی ، بهشتی هم همین طور او هم از همین دست بود ، دلم خیلی برای رئیس مجلس تنگ شده ، برای اون موقع که آمد پشت تریبون و از ولایت فقیه در مقابل عزت الله سحابی دفاع کرد ، یادش باشد ، دلم می خواهد یک بار دیگر در مجلس بهشتی داشته باشیم ، دلم برای بهشتی تنگ شده …(واقعاً منظوری فکر کنم احتمالاً نداشتم !)

  54. یاسر می‌گوید:

    راستی یادم رفت بگویم آن زمانها که من دولت کورش کبیر را همراهی می کردم کورش شخصاً به حرفهای بی منظور من رسیدگی می کرد ! دلم راستی برای کورش هم تنگ شده ، شما چطور!؟

  55. خیبری می‌گوید:

    بابا حسین جان خواهش میکنیم زود تر چاپ کن این ۷۲ دقیقه رو دیگه
    من یکی که حسابی قاطی کردم
    این بند هایی که از کتاب گذاشتی خیلی جذاب بود و خیلی هم گنگ

    امیدوارم زود تر این کتاب عجیب غریب و بسیار زیبا و جذاب چاپ شه

  56. بیخیال مردم،،،

    خودت که به خودت اعتقاد داشته باشی کافی ست،،،،!

    بعضی ها به خدا هم اعتقاد ندارند
    حسین قدیانی: آری! جانبازی غیورم…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.