دقیقه ۶۲/ اتفاقات و احتمالات

نشر بریده ای از «۷۲ دقیقه قبل از شهادت» به مناسبت هفته دفاع مقدس

دقیقه ۶۲ شوت من از پشت ۱۸ قدم خورد به تیر دروازه حریف و رفت بیرون. ارزش یک گل را داشت. حداقل باید نیم گل حسابش می کردند. خیلی بی رحم است این فوتبال. خیلی بی رحم است این توپ، که به یکی لب خط، لایی بزنی، بعد دومی و سومی را جا بگذاری و بعد از فاصله ۳۵ متری شوت کنی و بعد توپ بخورد به تیر و بعد هیچی به هیچی! اگر بخواهم درباره بی رحم بودن توپ صحبت کنم، نمی دانم از “توپ چهل تکه” و “لب خط” حرف بزنم یا توپی که در “لب شط” آدم را ۴۰ تکه می کند. رنجی کشیدند بچه های گردان ما در لب شط. ۶۲ دقیقه قبل از شهادت من، لب شط شده بود زمین کربلا. خیلی ها وسط نماز شب پر کشیدند. چند نفری خواب بودند. ۲ نفر هم لب شط داشتند با هم شطرنج بازی می کردند. مانده بودم در آن تاریکی چطور مهره ها را می دیدند. از سر و صدای شان فهمیدم که دست به مهره، حرکت است. نمی دانم “سیاه” داشت “سفید” را می برد، یا چی به چی بود که در یک آن شاه و وزیر و رخ و اسب و فیل و سرباز و سرباز وظیفه های شطرنج باز و ۱۸ نفر از بچه های بسیج، همه با هم کیش و مات شدند. ما ۸ نفر این ور تر بودیم و شاهد ماجرا. همین طور تکه های گوشت و استخوان بود که در هوا پخش شده بود، تا به ما نشان دهد که توپ چقدر بی رحم است. یکی از این ۱۸ نفر اتفاقا بازیکن تیم دخانیات بود. در بازی فینال هم بود. همانی بود که پیراهن من را جلوی چشم “اسی بد قلق” پاره کرد. اصلا فکر نمی کردم اهل جبهه و این حرفها باشد. برادرش جزء اعدامی های اول انقلاب بود. چند بار مچش را وقت شعارنویسی گرفته بودم. سال به دوازده ماه، مسجد نمی آمد. بعد از همان فینال جنجالی توی حمام دیدمش که داشت تشت آب را می ریخت روی آینه تا بخار پاک شود و صورتش را تیغ بیاندازد که صورتش را خون انداخت. اتفاقا زودتر از من به شهادت رسید. چند دقیقه قبل از شهادت، آمد طرف من و گفت: اگر نگرفته بودمت، توپ را گل کرده بودی، اما بازی داور داشت. تو این اسی بد قلق لامذهب را حلال کن، من هم از تو می گذرم! از حرفش خنده ام گرفت. گفت: داداش! خیلی تشنه ام، آب داری توی قمقمه ات؟!

شکوه درخت تنها را فقط سینه یک کوه با شکوه می تواند بشنود…

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ طرح: سجاد، سرباز ماه

 

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. خواهر شهید کاظم می‌گوید:

    دوست دارم مثل اون اولا که اومده بودم قطعه بگم سلام داداش حسین به جای داداش کاظم!
    سلام بر برادر گرامی جناب آقای قدیانی
    مدتهابود دیگر طعم نوشته های قدیمتان را فراموش کرده بودم شاید هر روز با امید میآمدم و نا امید باز میگشتم . گرچه طنز را هم با قدرت می نویسید اما دفاع هایتان از حضرت ماه(از شما آموختم به آقا بگویم ) انگار دلی تر بود . انتقاد با ظنز تیر برنده است اما متن نرگس هزار بار از آن برنده تر است. شاید تقصیر من است که از فراق های بسیار دیگر حال خندیدن ندارم و امروز بعداز مدتها با نرگس گریستم چون که انتظار او که طولانی و بی پایان به نظر می رسد مرا یاد گمشده خود می اندازد که وعده به آمدنش داده اند. با همان دلتنگی می گویم: با حضرت خورشید
    چقدر سخت است که تو صاحب زمان باشی و ما در بین این لحظه ها و ثانیه ها گم شده باشیم. چقدر تلخ می گذرد هر لحظه و هر ثانیه از این روزگار آزگار مثل زهر میگذرد.
    نفسی نمانده دیگر برایم نای مبارزه ندارم که باید هر دم برای خیلیها فریاد بزنم یاد تو بودن را که اگر فراموشت نکنند دیگر غمی نیست برای دلی که روز و روزگارش با یاد تو و برای تو ودر حال خدمت به تو بگذرد. اگر به نفس های ما رحم نمی کنی برای اشک های زیبای حضرت ماه برگرد تا ما ماه و ستاره ها چون شمع گرد وجودت بگردیم زیرا که بیعت ایرانی بیعت ایمانیست و ما همچنان بی شماریم تازه کلی ستاره هم از مردم مصر و یمن و بحرین و تونس و لیبی هم به ما اضافه شده اند.
    بیا یا بن الحسن دورت بگردم.
    حسین قدیانی: خواهر بزرگوار! کاملا درک می کنم از کدام زاویه، «نرگس» را به دیگر نوشته ها ترجیح می دهید. خودم هم بنا دارم حتی المقدور فراموش نکنم این سبک را.

  2. سیداحمد می‌گوید:

    داداش حسین!

    سپاس بابت نشر بریده ای از کتاب “هفتادو دو دقیقه قبل از شهادت”.
    داستان جذابی دارد و بسیار غافلگیر کننده است؛
    جائی که اصلا انتظار نداری ناگهان فضای داستان تغییر می کند.

    “اگر بخواهم درباره بی رحم بودن توپ صحبت کنم، نمی دانم از “توپ چهل تکه” و “لب خط” حرف بزنم یا توپی که در “لب شط” آدم را ۴۰ تکه می کند. رنجی کشیدند بچه های گردان ما در لب شط.”
    حسین قدیانی: هفته بعد “دیدید گفتیم” در می آید و دعا کنید که این هم به زودی درآید.

  3. سیداحمد می‌گوید:

    ۷۶ روز مانده تا عاشورا

    لبیک یا حسینِ زهرا…

  4. سیداحمد می‌گوید:

    انشالله به یاری خداوند بعد از “دیدید گفتم” به زودی شاهد انتشار این کتاب جذاب هستیم؛
    می دانم چقدر برای کتاب هایتان زحمت کشیدید.
    خدا قوت!

  5. قاصدک منتظر می‌گوید:

    سلام
    اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

  6. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    سلام بر حسین*

  7. میلاد پسندیده می‌گوید:

    به به پس درست شد… چقدر دوست داشتم بخاطر این چند متن گل آخرت کامنت بگذارم اما نمی شد… دستت درست

  8. سیداحمد می‌گوید:

    آرام آرام… عجلو بالصلاة…

  9. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    سلام و عرض ادب.
    این بخش از کتابتان را که گذاشتید هدیه خوبی برای هفته دفاع مقدس است، متشکرم.

    البته قرار دادن بخش های کوتاهی از کتاب شوق ما را برای خواندنش بیشتر می کند.

  10. جلال معترف می‌گوید:

    در خلوت خودمان حسابی با این پست و پست نرگس اشک ریختیم. پایدار باشید آقای قدیانی.
    اگر امکان دارد من آدرس ایمیل آقا سید را می خواهم.

  11. سجاد می‌گوید:

    سلام
    خدا قوت . مشکل سایت برطرف شد یا ایراد از سیستم های ما بود؟
    حسین قدیانی: مهم نیست؛ آنچه اهمیت دارد برقراری شماست و قطعه ای که مال شماست.

  12. میلاد پسندیده می‌گوید:

    اون بخش توپ چل تیکه و لب خط خیلی تکاندهنده بود… واقعاً می گم ها… خیلی زیبا بود.

  13. سیداحمد می‌گوید:

    جلال معترف بزرگوار؛

    هر وقت با بنده کاری دارید، به این آدرس تشریف بیاورید و کامنت بگذارید.
    http://ghetemoghadas26.mihanblog.com/

  14. ف. طباطبائی می‌گوید:

    سلام. خدا قوت.
    تشکر می کنم بابت این پست ولی چیزی که مسلمه اینه که شدیدا دلم می خواد کل داستان رو داشته باشم. ما دعا می کنیم که زودتر آماده بشه.

  15. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    الهم صل علی محمد و آل محمد و عج فرجهم
    وصل شد!!

  16. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    به گزارش باشگاه خبرنگاران، برخی منابع طی ۲ روز گذشته از تجاوز مدیر بخش فارسی بی بی سی به یکی از مجریان زن این شبکه به نام “پ.ق” خبر دادند؛ وسعت این خبر و سکوت سنگین ۲ نفر دخیل در این ماجرا تا آنجا پیش رفت که حتی رسانه های ضدانقلاب مجبور به انتشار این خبر شدند و خبر دادند که این مجری از شبکه بی بی سی حذف شده است.
    ……………………..
    اون از صدای آمریکا، این هم از بی بی سی.

  17. در دلم چند روز است به قسمت نظرات می روم و برایتان کامنت می ګذارم.

  18. م.طاهری می‌گوید:

    “هفته بعد “دیدید گفتیم” در می آید و دعا کنید که این هم به زودی درآید. ”

    انشاالله

  19. سنگربان می‌گوید:

    سلام!
    خوب خدارو شکر می شه کامنت گذاشت.
    دیشب هم این پست هم پست نرگس چشم انتظار خوندم هر دو زیبا بودند!
    مثل نرگس چشم انتظار کم نیستند تو این مملکت ….
    بچه های شهدا بزرگ شدند خیلی هاشون ازدواج کردند خیلی هاشون بچه دار شدند. اما به قول شما شهدا تنها کسایی هستند که اگه نوه دار هم بشن جوان اند!

  20. شاهد می‌گوید:

    سلام

  21. عمار می‌گوید:

    سلام و درود؛
    دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
    http://www.ammarname.ir/link/2886
    ما را با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
    موفق و پیروز باشید .
    عمارنامه http://ammarname.ir/—- info@ammarname.ir
    یا علی

  22. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    آب داری توی قمقمه ات؟!
    سلام بر حسین یاقمر بنی هاشم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.