نامه قذافی به اوباما

چند روز پیش معمر قذافی، دیکتاتور مفلوک لیبی، به باراک اوباما، دیکتاتور مفلوک آمریکا، نامه ای نوشت که در زیر متن کامل آن را می خوانید. گفتنی است ستون «خبرگزاری چیزنا» مجهز به دوربین مداربسته می باشد. از اینکه هنگام خواندن این نامه، سیگار نمی کشید، ممنون! این شما و این هم نامه قذافی به اوباما یا همان اوبی!

سلام اوبی! خیلی نامردی! از مرام و مردانگی، حرف نزن که حالم بهم می خورد! بویی اگر بنویسم از رفاقت برده ای، به جان خودم نبرده ای! خیلی قرومساخی! خیلی گوسفندی! چه شبها که در «سبها» تنها بودم و تو نبودی! چه روزها که در «بن غازی»، توی از خودراضی، ما را چیز هم فرض نکردی! اگر «سرت» بودم، اما هر چه زرت و پرت کردم، تو نیامدی! در «طرابلس»، هر سایه ای روی دیوار، گمانم تو بودی، اما تو نبودی! باب العزیزیه به فنا رفت، ولی تو! انگار نه انگار! اگر این است معرفت، ما بی معرفت، تو با معرفت! تو با مرام، ما گاگول!

اوبی! من آن زمان که برایت سود داشتم؛ چطور ما را تحویل می گرفتی، اما الان برایت مهم نیست که من در کدام سوراخ، مخفی شده ام؟! تو این همه پول از لیبی بلوکه کرده ای، نه به ما می دهی، نه به انقلابیون! لااقل به انقلابیون نمی دهی، بده خود ما! نکند بیت المال ملت لیبی را هم خرج فتنه ۸۸ کردی؟! خب اگر به سبز بودن است، من هم سبز بودم دیگر! اصلا من مانده ام که چرا تو از هر رنگ سبزی، حمایت می کنی، همچین می شود آخر و عاقبتش؟! یعنی در گند زدن به هر رنگ سبزی، استادی! با این همه پول که تو از این همه ملت بلوکه کرده ای، من مانده ام که چرا آمریکا این همه بدهی دارد بالا می آورد! هیچ معلوم هست چی کار داری می کنی تو؟! ذی حسابی وزارت خارجه آمریکا معلوم هست دارد چی کار می کند؟! دخل و خرجت را چرا تنظیم نمی کنی؟! کم پول تیغ می زنی که همه را می زنی به شاخ گاو؟!

اوبی! پسران من با کارلابرونی بد تا کردند؛ کارلا به تو چه ربطی دارد؟! کارلا مال نیکلاست و میشل، مال تو! هر چند که کلا عقد دیکتاتورها را در کاخ سفید می خوانند. سلام مرا به نیکلا سارکوزی برسان و به اون مرتیکه بی غیرت بگو؛ ناموس، آیا جایی در قاموسش دارد یا نه؟!!

اوبی! لعنت به هر چی رفاقت، اگر تو اسمت را رفیق گذاشته ای! از بس مرام نداری، اتوبان رفاقت دیکتاتورها با آمریکا، یک طرفه است! اون از مبارک، این هم از من! خاک بر سر من که به تو اعتماد کردم! مبارک به شماها قول داد که انقلاب اسلامی در مصر تکرار نمی شود، اما شد! من هم به خود تو قول داده بودم که انقلاب اسلامی در لیبی تکرار نشود، اما شد! سران فتنه در ایران هم به تو قول داده بودند که انقلاب مخملی در جمهوری اسلامی تکرار شود، اما نشد!! یعنی اونکه باید نمی شد، شد، اما اینی که باید می شد، نشد!! اصلا فهمیدی چی شد یا نه؟! بدبخت شدیم رفت! تو الان داغی حالی ات نیست!

اوبی! اینجا دارد حلقه محاصره هر لحظه تنگ تر می شود! اگر همدیگر را ندیدیم، مرا حلال کن! من هم برای تو رفیق خوبی نبودم. یک بار در چیز العزیزیه، توی غذایت سوسک ریختم، و یک بار هم که آمده بودم آمریکا، شیر آبی و قرمز مستراح کاخ سفید را عوض کردم که تو خیال کردی تقصیر این هیلاری کلینتون بود، اما نه! کار من بود که تو سوختی!! از طرف من مراقب ضعیفه اون یارو بیل کلینتون باش! تصمیم داشتم جزء محافظین خودم استخدامش کنم که نشد! اصلاً این ورپریده اگر عرضه داشت و از محافظت چیزی سرش می شد، جلوی اون زنیکه مونیکارو می گرفت که با بیل، یعنی همون بیل کلینتون رابطه برقرار نکند!

اوبی! ما فعلا که داریم مقاومت می کنیم تا ببینیم چی پیش می آید. اگر آمریکا بخواهد بندبازی ای را که سر صدام و بن لادن درآورد، بر سر من هم بیاورد، دیگه قاتی می کنم ها! راستی!… هیچی! زیاده نه عرضی هست و نه ارزی!

«آرملیا-خبرنگار چیزنا»

روزنامه کیهان/ ۲۷ شهریور ۱۳۹۰

۲ متن آخر همین ستون:

یک: زکریای زلزله، همینه همینه!

دو: با «شهیدان» کارها دشوار نیست

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. دادش علی می‌گوید:

    خسته ام من
    خسته ام من

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.