عبور از خاطرات!؟

دیدید گفتم، دیدید گفت، دیدید گفتند…

صبح از خواب بلند شدم. چند سالی می شود که دقیقا همین کار را دارم می کنم و صبح ها از خواب بلند می شوم، اما شب ها تا پاسی از صبح، خاطره می نویسم. این سنت خاطره نویسی را دوست دارم، هر چند که به نامم نیست! پاسدارها صبحانه، نان سنگک داغ آوردند که با پنیر خوردم. به بچه ها تذکر دادم که خوردن پنیر بدون گردو کراهت دارد که قرار شد رعایت کنند. من این تذکرات را از قبل به بچه ها داده بودم. گوش نمی کنند. برای احتیاط و علی رغم میل خودم، پاسدارها روی هر نان سنگک را با جلیقه ضد گلوله پوشانده بودند. خدا بگویم منافقین را چه کار نکند که میان ما و مردم جدایی انداختند و الا من دوست داشتم خودم نان سنگک بخرم که البته به نامم نباشد؛ به نام شاطر باشد! سنگک صبحانه همچین بفهمی نفهمی برشته بود و چسبید. “غفلت” از ویلای کیش زنگ زد که البته مثل ویلای جواهرده به نام ما نیست و چیزهایی درباره “م. ه” گفت. اغلب چیزهایی که خانواده ما دارد، از این ۲ حالت خارج نیست؛ یا اینکه به نام ما نیست، یا اینکه از قبل انقلاب وضع ما خوب بود، و این در حالی است که آن زمان هم چیزی به نام ما نبود!! بعد از صبحانه محسن رضایی از جنوب زنگ زد که تعدادی شهید داده ایم. تذکرات لازم را که قبلا هم گوشزد کرده بودم، دوباره دادم و به عشق آب های اروند و آن پرستوهای همیشه عاشق، رفتم استخر. کلرش زیاد بود که تذکرات را دادم. سیستم تهویه و تصفیه نیاز به بازسازی دارد. از بچه های آبفا آمدند و چیزهایی گفتند. گله داشتند از صدا و سیما که چرا اخبارشان را دیر وقت پوشش می دهد. نکات خوبی مطرح شد که به اخوی تلفن زدم و تذکرات لازم را دادم. به بچه ها گفتم اخبار مربوط به رقم دارایی های ما را تکذیب کنند. همان تکذیبیه های قبلی را آوردند و نشان دادند، که تذکر دادم تاریخش را به روز کنند. بعد از انقلاب هفته ای یک بار دارم این شایعات را تکذیب می کنم. ناهار تخم مرغ شکستم و خوردم. تلاونگ ضد گلوله بود. به پاسدارها پول دادم که برای خودشان چلوکباب ضد گلوله بخرند. “م. ه” زنگ زد و نگران کشیده شدن اغتشاشات انگلیس به دانشگاه آزاد شعبه لندن بود. گفتم که به دیوید کامرون همان تذکرات قبلی را بدهد. هنوز هم بر همان مواضع خودم در نماز جمعه باقی هستم، اما چون ما و انگلیس اختلاف مان از سطح دریا کمی با هم فرق می کند، مواضع خودم را دایورت کردم به بی بی سی و شد این ۴ مورد: زندانی کردن معترضین، اعدام بازداشتی ها، تسامح صفر و تساهل منفی ۱۸! بعد از ناهار، مصلحتم را این گونه تشخیص دادم که در همان مجمع بخوابم. به سنت قیلوله علاقه زیادی دارم، اما این علاقه به نام من نیست. در عالم خواب، امامعلی رحمانف را دیدم که از مواضع گذشته، حال، پذیرایی، آشپزخانه، و آینده من ابراز رضایت کردند، و در عین حال به جز من از همه ملت و شخصیت های لشکری و کشوری و راست و چپ و… گلایه داشتند، اما از من خواستند در تجدید چاپ خاطرات سال “من ۲۰۰۵” اشاره ای به این موارد نکنم و همین طور در سینه خودم، اسرار را ناگفته باقی بگذارم. در همان عالم خواب، از فرصت استفاده کردم و به امام تذکرات لازم را دادم. امام هم پذیرفت که آزادسازی اسرا، فتح خرمشهر، شکستن حصر آبادان، شهادت شهدا و سقوط مبارک، کار نامه نگاری های من با صدام بود. در همان عالم رویا با اشاره به نقش خودم در تحولات منطقه، به امام، تذکرات باقی مانده را هم دادم و از خواب بلند شدم. در عالم خواب، برخی فرشته های مقرب را دیدم که برای احتیاط با جلیقه ضد گلوله مراقب اوضاع بودند. قبل از قیلوله، یک تک پا رفتم راهپیمایی روز قدس. برای مردمی که داشتند به نفع من شعار “بصیرت، بصیرت” می دادند، دست تکان دادم و بغض کرده بودم. شب، سیما این تصویر را بدون صدا پخش کرد!! به دلیل شدت استقبال مردم، بچه ها که با جلیقه ضد گلوله آمده بودند، خیلی زود پیشنهاد دادند که برگردیم. جلیقه های شان از زیر لباس، تابلو بود. در این باره تذکری ندادم، اما در راه برگشت به آقای راننده تذکرات لازم را دادم و گفتم که ترجیحا از خیابان انقلاب اسلامی رد نشود که احتمال ریزش بهمن هست و خطرناک است. در خانه مقداری استراحت کردم. آبجی بلقیس و خاله های “غفلت” آمده بودند که عیدی بگیرند. دادم. با پاسدارها هندوانه خوردیم که همراه با ملچ و ملوچ بود! “ف. ه” آمد خانه و گفت که دادگاه برای محاکمه اش درخواست مهلت کرده!! گفتم بدهد! به وکیل خاندان، همان تذکرات قبلی را دادم. معتقد است دادگاه انقلاب برای محاکمه “ف. ه” صلاحیت لازم را ندارد، اما “ف. ه” برای محاکمه دادگاه انقلاب، صلاحیت لازم را دارد، که خودم از قبل، این موارد را به وی تذکر داده بودم. “غفلت” زنگ زد و برای شرکت در اجلاس فلان المجالس، التماس دعا داشت. به پاسدارها گفتم به حسابش بریزند. عصر، بچه های موتلفه آمدند و ابراز ارادت کردند. تذکرات لازم را دادم و بر همان مواضع خودم در نماز جمعه تاکید کردم. جلسه خوبی بود. به بچه های سایت تذکر دادم که نامه سرگشاده را دوباره آپ کنند. درباره عدم تکرار مشروطه یادداشتی نوشتم و دادم بچه ها. عده ای نگران تکرار آخر مشروطه اند، اما من کلا با اول مشروطه مشکل دارم و زیاد به رای مردم معتقد نیستم. قبلا هم معاون پارلمانی تذکر داده بود که ریاست جمهوری من دائمی شود، اما گوش نکردند. این چند خط آخری که نوشتم، باید تذکر بدهم به بچه های دفتر “نشر منافع انقلاب” که در کتاب نیاورند. لزومی ندارد! همین طور ناگفته بماند، بهتر است!! به قصد دیدن امام در خواب، خواستم بخوابم که دیدم خوابم نمی آید. کلا امام این روزها در خواب با من مهربان تر است تا بیداری، چه رسد به بیداری اسلامی!! چند وقت پیش که داشتم “صحیفه نور” را می خواندم، ملتفت شدم امام قبلا از “جنگ فقر و غنا” سخن گفته بود و امروز هم در همه جای دنیا جنگ اصلی، همین جنگ فقر و غناست. فقرش را من کاری ندارم؛ مهم قسمت مربوط به غناست، که چیزی هم اگر هست، به نام ما نیست!! دیدید گفته بودم؟! دیدید گفتم؟! من از قبل گفته بودم که باید به جای جنگ فقر و غنا به فکر صلح و توسعه بود، اما به این تذکرات که از قبل داده بودم، گوش نکردند. گوش نمی کنند کلا! علی ای حال امروز که حتی در خیابان های لندن و برلین هم جنگ، جنگ فقر و غناست، امت حزب الله باید به من “دیدید گفتیم” بگوید، که من خودم به جای ایشان می گویم!! همیشه این روحیه تواضع و زندگی طلبگی با من بوده است. من همیشه خودم را بدهکار انقلاب می دانم، اما چون هیچ چیز به نام ما نیست، فعلا قادر نیستم بدهی ام را به انقلاب پرداخت کنم و همیشه طلب خود از انقلاب را بخشیده ام و هیچ چیز هم به نامم نیست و این همه در حالی است که امام و مردم که گاهی در پیروزی انقلاب به خانواده ما کمک می کردند، عاشق شان هستم!! و در این راه جز با خدا با هیچ کس معامله اقتصادی نکرده ام و از همان قبل انقلاب، ما برای خودمان زمین داشتیم! که البته به نام مان نبود!! “غفلت” پیامک داد که شام بگو بچه ها از بیرون برایت بیاورند. نه حالا که “غفلت” در کیش است؛ کلا شام و ناهار ما عمدتا بر همین منوال تلاونگ است!! در این باره هم تذکرات لازم را پیامک کردم. از بچه های سایت خواستم اخبار لندن را منعکس نکنند و طبق هماهنگی قبلی با جریان چیز، “خاتون” را علم کنند که آپ شد. به بچه های دفتر گفتم که یک لیستی از همه “دیدید گفتیم”ها بیاوردند که آوردند. لیست پر و پیمانی شده. من از همان زمان امام، اعتقادی به جنگ فقر و غنا نداشتم، جخت بلا در جهان کنونی، همین هم ثابت شد. “دیدید گفتیم” یا “دیدید گفتند”؟! من از همان زمان امام معتقد بودم که ما اول باید سلاح داشته باشیم، بعد به جنگ دشمن برویم؛ آن هم “جنگ، جنگ، فقط تا یک پیروزی”، اما امروز در دنیا، مصری ها و جماعت اهل لیبی بدون سلاح توانستند مبارک و قذافی را ساقط کنند و دنیا شده همان که امام و ملت می گفتند. یعنی “جنگ، جنگ تا پیروزی” یا “جنگ، جنگ تا دفع کل فتنه از عالم”. همین هاست که مظلومیت مرا می رساند. “دیدید گفتم”؟! من از قبل معتقد بودم که مقاومت اقتصادی و مقاومت سیاسی نتیجه نمی دهد، اما داد. آیا این مشکوک نیست؟! چرا داد؟! به چه حقی داد؟! آخه چرا؟! “دیدید گفتم”؟! من از قبل، کاری به گفتمان عدالت نداشتم، اما مردم به گفتمان عدالت رای دادند. چرا رای دادند؟! دیدید گفتم؟! من از همان اول گفته بودم که مردم از گرایش به اصول و ارزش ها و اصول گرایی خسته شده اند. چرا نشده اند خب؟! اینکه مردم خسته نشده اند، تقصیر من است؟! دیدید گفتم؟! عده ای از قبل به ما گفته بودند که خاندان ما با “بحران محبوبیت” نزد ملت مواجه اند. دیدید گفتند؟! دیدید نامردی کردند؟!… (آخه الان چه وقت زنگ زدن بود غفلت؟!)… عده ای از قبل گفته بودند که خاندان ما چون از چنگ قانون درمی رود، مظهر تبعیض است و همین هم ثابت شد. آیا این نشان دهنده مظلومیت ما نیست؟! من از قبل گفته بودم که فتنه ۸۸ اگر می خواهد جمع شود، باید به همان مواضع من در نماز جمعه عمل شود، اما عمل نشد و فتنه هم جمع شد. این کار درست است؟! ما انقلاب کردیم برای دیدن چنین صحنه هایی؟! وقتی همه مسافرین جمعه خواب بودند، پس من در نماز جمعه برای کی داشتم رانندگی می کردم؟! من کی ام؟! شما کی هستید؟! اینجا کجاست؟! من باید “دیدید گفتم” بگویم یا شما یا کی؟!… (تو را به جان تلاونگ، زنگ نزن غفلت!)… تو را به خدا ببین این لیست را؟! آنقدر هم دراز است که! ما گفته بودیم سران فتنه فلان طور شوند، قیامت می شود، اما نشد! ما گفته بودیم بیداری اسلامی را ول کنید و به ملک عبدالله بچسبید، اما نشد! ما گفته بودیم رای مردم فرقی با بیعت ملت ندارد، و مردم با من هم بیعت کرده اند، اما نشد! ما گفته بودیم “استوانه”، نه از مصادیق، بلکه از مفاهیم علم هندسه است، اما نشد! ما گفته بودیم خواصی که مواضع ۲ پهلو می گیرند، هم میان دوست و هم میان دشمن، با استقبال مواجه می شوند، اما منافق، مغضوب دوست و دشمن شد، اما نشد! یعنی شد! اصلا چی شد؟! ما گفته بودیم تمدن غرب الگوست و باید به جهانی شدن ایمان بیاوریم، اما نشد! ما گفته بودیم با جریان انحرافی دشمن هستیم، اما نشان به نشان دانشگاه آزاد، نشد! عده ای گفته بودند جریان منحرف، دقیقا مثل همان کارگزاران دولت سازندگی هستند، اما شد! عده ای گفته بودند اشرافیت علیه رای ملت شورش می کند، اما شد!… (حالا توی این گیر و دار، همین طور مثل فرفره، داره پیامک می ده ها!)… عده ای گفته بودند مردم از خواص، جلوترند، اما شد! ملت گفته بود “خامنه ای، خمینی دیگر است”، اما شد! عده ای گفته بودند اسلام، به جای دلار، جهانی می شود، اما شد! عده ای گفته بودند جمهوری اسلامی فقط با ایستادگی جلوی آمریکا و اسرائیل، برای ملل منطقه الگو می شود، اما شد! رهبر، سالی مثل سال ۹۰ را که این است اوضاع اقتصاد جهان، درست پیش بینی کرد و سال “جهاد اقتصادی” خواند، اما این هم درست حادث شد! ما می گفتیم حوادث منطقه مشکوک است و ممکن است کار خود آمریکایی ها باشد، اما این نشد! چی می خواستیم، چی شد؟!…

***

بعد از مطالعه لیست، به پاسدارها گفتم؛ بیایید این فعل ۲ کلمه ای را همین طور شلم شوربا صرف کنیم با هم: دیدید گفتم، دیدید گفت، دیدید گفتند، دیدم گفتید، دیدم گفتند، ندیدم چی گفتند!!!

***

شب به پاسدارها گفتم: دفتر “نشر منافع انقلاب” را بگیرند. گفتند: سر کار نیستند این ساعت. تذکر دادم به بچه ها که خاطرات امروز نیاز به بازنویسی دارد.

روزنامه وطن امروز/ ۶ شهریور ۱۳۹۰ 

۲ متن آخر همین ستون:

یک: حالا باید گفت: این بانگ آزادی

دو: این بود تمدن غرب؟!

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

  2. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    به نام خدای ماه رمضان…

  3. م.طاهری می‌گوید:

    باز می خواهد از ناگفته ها بگه؟

  4. چشم انتظار می‌گوید:

    الان می رم سر خیابون، روزنامه رو می گیرم می خونم. چون دیگه طاقت ندارم. هم یک همکاری فرهنگی ناقابل، با وطن امروز شده، هم یک قدم جلو ام.
    حسین قدیانی: اما این متن، فردا در وطن امروز کار می شود.

  5. mmsk می‌گوید:

    هاشمی:
    باگدابازی ، گدا دیدن ، گدا گفتن ، گدا نوشتن ، گدا روندن ، گدا شِنُفتَن ، گدا انداختن ، گدا پرورشی ، گدا فراری ، گدا دزدی ، گدا سالاری ، گدا سوپر من ، گدا ضربتی ، گدا بین المللی ، گدا ساختاری ، گدابرگاس ، گدامسی ، گداکسیس ، گداهای خود مختار ، گدازیکنان ، گداسلطنتی ، گداسودگی ، گداپر…………. کلا مخالفم

  6. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    سلام بر حسین*

  7. چشم انتظار می‌گوید:

    “داداش حسین”
    رفتم خریدم و خیط شدم.
    آخه کسی که هرشب تا صبح پای قطعه ی مقدس ۲۶ می شینه،بلاخره کله گیجا می گیره و فردا رو با امروز اشتباه می کنه. هر چند که هیچ کس مثل خود شما درگیر عشق به قطعه نیست.

  8. میلاد پسندیده می‌گوید:

    چقدر خالی… منتظریم

  9. حسن می‌گوید:

    باز به کی میخوای گیر بدی؟یه کمی خودتو نقد کن.

  10. سیداحمد می‌گوید:

    “برای احتیاط و علی رغم میل خودم، پاسدارها روی هر نان سنگک را با جلیقه ضد گلوله پوشانده بودند.”
    🙂

  11. سیداحمد می‌گوید:

    “اغلب چیزهایی که خانواده ما دارد، از این ۲ حالت خارج نیست؛ یا اینکه به نام ما نیست، یا اینکه از قبل انقلاب وضع ما خوب بود، و این در حالی است که آن زمان هم چیزی به نام ما نبود!!”
    🙂

  12. سیداحمد می‌گوید:

    “بعد از ناهار، مصلحتم را این گونه تشخیص دادم که در همان مجمع بخوابم.”

    خواستم یک چیزی بگم ها! لعنت خدا بر شیطان…

  13. سیداحمد می‌گوید:

    “به دلیل شدت اسقبال مردم، بچه ها که با جلیقه ضد گلوله آمده بودند، خیلی زود پیشنهاد دادند که برگردیم. جلیقه های شان از زیر لباس، تابلو بود. در این باره تذکری ندادم، اما در راه برگشت به آقای راننده تذکرات لازم را دادم و گفتم که ترجیحا از خیابان انقلاب اسلامی رد نشود که احتمال ریزش بهمن هست و خطرناک است.”

    بسیار عالی!

  14. سیداحمد می‌گوید:

    غفلت!!!

    🙂 🙂 🙂

  15. سیداحمد می‌گوید:

    “به بچه های سایت تذکر دادم که نامه سرگشاده را دوباره آپ کنند.”

    بشکنه دستی که…
    (خودم را دارم سانسور می کنم ها، دوستان شما هم سعی کنید سانسور شده کامنت بگذارید و بر خشم خود غلبه کنید!)

  16. سیداحمد می‌گوید:

    “ملت گفته بود “خامنه ای، خمینی دیگر است”، اما شد! عده ای گفته بودند اسلام، به جای دلار، جهانی می شود، اما شد! عده ای گفته بودند جمهوری اسلامی فقط با ایستادگی جلوی آمریکا و اسرائیل، برای ملل منطقه الگو می شود، اما شد!”

  17. سیداحمد می‌گوید:

    بسیار عالی و هنرمندانه نوشتید؛

    البته این همه وقاحت این شخص مورد نظر واقعا عصبی ام کرده، خدا نسلشان را از زمین بر دارد!

    اما داداش حسین؛
    جدا سالاری!

  18. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    ببخشید احساس میکنم تو این متن شخصیت پاسدارها خیلی پایین آمده.
    مخصوصا اینجا”بعد از مطالعه لیست، به پاسدارها گفتم؛ بیایید این فعل ۲ کلمه ای را همین طور شلم شوربا صرف کنیم با هم: دیدید گفتم، دیدید گفت، دیدید گفتند، دیدم گفتید، دیدم گفتند، ندیدم چی گفتند!!!

    اصلا خوشم نیومد.همه چی رو دیگه بازیچه دستتون نگیرین
    حسین قدیانی: جایی از متن اما به امام و “آقا” هم اشاره شده. این چی؟! آیا این هم توهین است؟! و یا بازیچه؟! اول طنز را بشناسید و بعد نقد کنید. آقای هاشمی در خاطرات خود، محافظانش را یا پاسداران می خواند و یا بچه ها. گیری اگر هست به ایشان باید داد. اینکه من گفتم نقد را بیشتر از تعریف دوست دارم، با عرض معذرت نفهمی قصه نیست. و بعد هم این چه چیزی است که مد شده بگویید “اصلا خوشم نیامد”؟! آیا بدون چنین جملاتی نمی توانید مثل بچه آدم، نقد درست و حسابی کنید؟! یک مقدار سطح نقد و تعریف تان را ببرید بالا، و الا نه انتقاد نکنید و نه تعریف.

  19. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    ملت گفته بود “خامنه ای، خمینی دیگر است”، اما شد! عده ای گفته بودند اسلام، به جای دلار، جهانی می شود، اما شد! عده ای گفته بودند جمهوری اسلامی فقط با ایستادگی جلوی آمریکا و اسرائیل، برای ملل منطقه الگو می شود، اما شد! رهبر، سالی مثل سال ۹۰ را که این است اوضاع اقتصاد جهان، درست پیش بینی کرد و سال “جهاد اقتصادی” خواند، اما این هم درست حادث شد!

  20. ف. طباطبائی می‌گوید:

    ممنون آقای قدیانی. ذات خبیث استوانه رو خوب توصیف کردید با این خاطره نگاریتون.
    خدا نابودشون کنه. چقدر نظام ما مظلومه….

  21. ف. طباطبائی می‌گوید:

    با توجه به اشاره ای که تو متن داشتین، خواستم بپرسم چرا محافظای هاشمی اینقدر مسخره تو راهپیمائی حاضر شدن؟ معمولا محافطای مسئولین و یا نیروهای امنیتی تو کشور ما سعی می کنن جو رو آروم نگه دارن و احساس رعب و وحشت رو به مردم منتقل نکنن. برای همینم معمولا اسلحه ها و یا جلیقه ضد گلوله رو مخفی نگه می دارن. محافظای هاشمی خیلی ضابع بودن. مثلا میخواستن بگن ما خیلی مجهزیم!!

  22. سلاله 9 دی می‌گوید:

    نمی دانم بچه ها خاطرات این جناب «شیخ رشیدالدین آل ثانی اشرف بن “ق. چ”» را خوانده اند یا نه؛ اما نثر این نوشته به شدت و فوق العاده شبیه ادبیات گفتاری و نوشتاری این جناب بود. شباهت عجیبی داشت. بعضی قسمت هایش، واقعا فکر می کردم دارم خاطراتش را می خوانم، از خود راضی بودن موج می زند در نوشته هایش.

  23. م.طاهری می‌گوید:

    چه جمله هایی داشت این متن؛ یکی از یکی بهتر
    انگار خودش نوشته بود تذکرات؛ خواب؛ پاسدارها؛ آقازاده ها؛ استدلال ها؛ غفلت‏!‏ همه چی سر جای خودش بود
    چه می کرد این غفلت‏!‏
    عالی بود؛ عالی

  24. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    نفرت انگیز است این شخص از خود راضی؛
    بعد از حوادث سال۸۸ خیلی ها گفتند “فلانی بد نبود، ولی خود را فدای فرزندانش کرد.”
    اما من معتقدم فرزندان … خیلی هم خلف بودند. ف.ه و م.ه آئینه تمام نمای پدرشان هستند.

    آقای قدیانی
    سپاسگزارم که چنین زیبا چهره زشت این شخص را نمایان کردید. خوشحالم، چون مطمئنم خیلی های این متن را می خوانند.

  25. حسن می‌گوید:

  26. سیداحمد می‌گوید:

    دقیقا مثل خودش نوشتید!

    این “به پاسدارها گفتم…” را خیلی خوب آمدید!

  27. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان!

    این متن را داداش حسین در نهایت هنرمندی، خیلی شبیه به خاطره نگاری های هاشمی در آورده!
    کلماتی که هاشمی استفاده می کند:

    “به پاسدارها گفتم” و یا “تذکرات لازم را دادم” عین جمله های خودِ طرف است!
    حسین قدیانی: گاهی به سرم می زند ببندم کامنت ها را… ما حالا بازیچه کردیم پاسداران را؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  28. سیداحمد می‌گوید:

    به بزرگواری خودتان ببخشید،
    بچه ها شاید تا الان خاطرات هاشمی را نخوانده اند!

  29. سنگربان می‌گوید:

    سلام!
    چقدر قشنگ بود این متن،عالی.
    از جملات و کلمات قصار خودش استفاده کردید……
    شنیده بودم که دیروز محافظاش جلیقه ضد گلوله پوشیدن.خودشو گیر آورده، آخه کی با این کار داره……..
    این آقا عادت داره که با آدم ها این جوری برخورد کنه و از بالا به آدم ها نگاه کنه؛
    (بچه ها، پاسدارها، آقای خمینی، خامنه ای و…)

  30. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    من منظورم این بود که پاسدارها بیکار نبودند تا با هاشمی بنشینند فعل رو صرف کنند اون هم شلم شوربا میتونستید از امثال های دیگه بکار بگیرید.در ضمن به هیچ عنوان انتقاد پذیر نیستید خیلی بد جواب میدهید.اصلا خوشم نیامد
    حسین قدیانی: منظورتان را کاش نمی گفتید که من متوجه شوم اصلا نفهمیده اید این متن را. لابد امام هم بیکار بود که به خواب هاشمی آمد؟!! نکند به امام هم توهین کرده ام؟!! از این دگم بودن تان اصلا خوشم نیامد. اقرار بر حرف غلط و نقد اشتباه، خود یک پا نقدپذیری است که متاسفانه شما نداری. می دانی! نباید جوابت را می دادم. همین…

  31. سلاله 9 دی می‌گوید:

    بر خامنه ای، رهبر خوبان، صلوات.

    الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ.

  32. م.طاهری می‌گوید:

    شاید واقعاً در سایت خودش آپ بشه فردا، از بس حساب شده نوشته شده!
    یک بنده خدایی رو سر کار گذاشتم. چند جمله ی اول را که خواندم، اصلاً متوجه نشد نویسنده کسی جز جناب راس فتنه است
    واقعاً هنرمندانه است

  33. چشم انتظار می‌گوید:

    “داداش حسین”
    از اون روزی که کامنت خصوصی گذاشتم، عمومی کردید برای همه، اعتقادم به شما صد برابر شد. چون دیدم “داداش حسین” یک روزنامه نگار و یک وبلاگ نویس حرفه ای است و برای خلق یک اثر فکر همه چیز را می کند. برای همین است اگر بخواهیم به عنوان نقد چیزکی بگوییم باز هم زیادی گفته ایم و اگر بگویم ایشان اطلاعاتشان به قلم توانایشان می چربد سخنی به گزافه نگفته ام. پس باید در نقد های احتمالی که از متون داداش حسین می کنیم حتما” با اطلاعات و دقیق باشه. خدایا شکرت بابت “داداشی” که به ما دادی
    حسین قدیانی: این هم هرگز کامنت خوبی نیست! نقد باید باشد، اما درست…

  34. سلام می‌گوید:

    درود خدا بر شما

  35. سیداحمد می‌گوید:

    خوشم می آید در هیچ زمینه ای بی مطالعه و بررسی وارد نمی شوید.
    زیادند افرادی که فقط طبق برداشت خودشان در زمینه های مختلف تحلیل ارائه می دهند؛
    اما شما حتی برای نوشتن طنز، در هر زمینه ای بررسی لازم را انجام می دهید.

  36. مشفق می‌گوید:

  37. سیداحمد می‌گوید:

    روزی در محضر یکی از علمای برگوار بودیم، یکی از نکاتی که ایشان بر آن تاکید داشتند این بود که:
    “سعی کنید زیاد نگوئید “من”، استفاده زیاد از این کلمه، غرور کاذبی به همراه دارد.”

    علما و اهل معرفت هم زیاد از این کلمه “من” استفاده نمی کنند و در صورت لزوم از کلمه “بنده” استفاده می کنند! اما یکی از کلماتی که در خاطرات هاشمی خیلی زیاد به چشم می خورد “من” است!

    داداش حسین خیلی تمیز نوشتید متن را!

  38. میلاد پسندیده می‌گوید:

    عالی بود… تازه به پاسدار های اطراف حضرت سرمایه هم توهین نشده… حیف که باید سانسور شده حرف زد!
    از همان تیترش بگیر تا آخر خندیدیم 🙂 … بر دروغگو هدایت!

  39. ف. طباطبائی می‌گوید:

    چند بار این جمله رو خوندم. خیلی برای شروع یک طنز جنجالی، جمله قشنگیه.

    “صبح از خواب بلند شدم. چند سالی می شود که دقیقا همین کار را دارم می کنم و صبح ها از خواب بلند می شوم،”

  40. سیداحمد می‌گوید:

    بلا نسبت شما انگار خود خود هاشمی نوشته! 🙂

  41. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    شاید من خیلی زود انتقاد کردم.ولی از شما اصلا توقع نداشتم که به این صورت(خیلی تند و…)جوابم رو بدید فکر میکردم خیلی خوش اخلاق تر از این حرفا باشید.من اصلا قصد اذیت کردن کسی رو نداشتم وفقط نظرمو گفتم.ولی خداییش اون قسمت متن به نظرم خوب نبود
    حسین قدیانی: خوش اخلاقی یعنی چی برادر من؟! من ناراحت می شوم وقتی می بینم متنی جای نقد دارد، اما منتقد، به جایی گیر می دهد که اصلا جای گیر دادن نیست!! فکر کنم کسانی که کتاب خاطرات این مردک را خوانده اند، درکم کنند. به امثال من اتفاقا به خاطر دفاع از همین سپاه و بسیج و شما و پاسداران دارند فحش می دهند، آن وقت شما هم که همچین ما را نقد کنی، باید توی سرم بزنم دیگه. نه خداوکیلی! اگه به نقدت واقعا ایمان داری، باید معتقد باشی که من در این نوشته، قبل از پاسداران، به بزرگان دیگری توهین کرده ام، و گر نه که هیچ! چرا کارشناسانه نقد نمی کنید؟! و چرا کارشناسانه، تعریف نمی کنید؟! نقد این طنز می تواند شاید کش دار بودن قسمت مربوط به دیدید گفتم باشد، یا… یا…، نه اینکه به فلانی توهین کرده ای! تازه! درباره کش دار بودن آن بخش هم حرف دارم و تقریبا ناچار بودم از این کار. چرا تخصصی و حرفه ای حرف نمی زنیم با هم؟! چرا به به و چه چه بیهوده؟! چرا نقد نادرست؟! چرا نقد نادرست، آن هم از منظر تعهد و دفاع از پاسداران؟! اینکه شما گیر دادی، اراذل و اوباش مجازی گرد این مردک، باید به من بگویند، نه شما! آنها فردا برمی دارند می نویسند که فلانی به امام و پرستوهای عاشق توهین کرد! شما که نباید بگویی برادر من! این شگرد این عوضی هاست، شما اما چرا؟! سراسر هیکل این مردک و خاندانش توهین به امام و شهداست، و من دست بر قضا و اتفاقا از زاویه دفاع از تعهد و یکی هم همین پاسداران، این را نوشتم. قشنگ هم نوشتم. این را صد البته انگار خود مردکش نوشته. من که خوانده ام همه خاطراتش را. مثل متن “غلط کردید بیشمارید”، من روی جماعتی از خواص، سیفون کشیدم، سایت های هوادارشان نوشتند که فلانی به امام توهین کرده!!! من را با آنها کاری نیست، شما اما چرا؟! به شدت برای خودم متاسفم این روزها. به شدت. به قرآن برای من کار راحتی است که بی خیال این جماعت شوم و بردارم فقط و فقط قصه و رمان بنویسم که تخصصش را هم دارم. هم پولش بیشتر است و هم دردسرش کمتر. نه متهم به شکستن دل “آقا” می شوم و نه متهم به افراط و نه هیچ چیز دیگر. من هم می توانم یک جوری مشی کنم که زیر هیچ بارانی خیس نشوم و پیش همه هم عزت و احترامم سر جایش باشد. من می توانم فقط “۷۲ دقیقه قبل از شهادت” را بنویسم و با شما سر و کله نزنم و از دست همه مسئولان کشور با هر تفکری یک جا تقدیر شوم. خسته می کنید آدم را خدایی اش. متاسفم برای خودم.

  42. سلاله 9 دی می‌گوید:

    “ف. ه” آمد خانه و گفت که دادگاه برای محاکمه اش درخواست مهلت کرده!! گفتم بدهد!

    “گفتم بدهد!”

    واقعا کی قرار است کی را محاکمه کند؟ دادگاه انقلاب، دختر خاندان سرگشاده نویسان را یا وکیل این خاندان، دادگاه انقلاب را…

  43. سیداحمد می‌گوید:

    “برای مردمی که داشتند به نفع من شعار “بصیرت، بصیرت” می دادند، دست تکان دادم و (بغض کرده بودم).”

    چقدر این بغض کردن های استوانه چندش آور است! یاد فیلم انتخاباتی اش در سال ۸۴ افتادم. حرفهای آن دختر که می گفت:
    “چرا من نمیتونم ساعت ۱۱ شب تنها برم بیرون؟”
    به جای اینکه برگردد به دخترک بگوید ساعت ۱۱ شب می خواهی تنها در خیابان چه غلطی کنی، زده بود زیر گریه!!!

  44. سلاله 9 دی می‌گوید:

    ۲۷* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

    دعایتان در این ماه مستجاب است.
    با نیت های درست و دل های پاک، خواسته های تان را از خدا بخواهید.

    (بحارالانوار، ج۹۶، ص۱۵۷)

  45. یه بیست و شیشی می‌گوید:

    سلام به داداش حسین عزیز و مبصر دوست داشتنی.
    داداش حسین طنز فوق العاده ای شده، قلمت طلاست، مغزت طلاست.
    سید جان اون کشف کاوشگران دریائی در مورد کوسه رو میذاری؟

  46. سیداحمد می‌گوید:

    بفرمائید:

    “گروهی از زیست شناسان با کشف یک توانایی عجیب در نوعی کوسه دریافتند که این گونه کوسه قادر است خود و فرزندانش را در برابر چشم شکارچی، نامرئی کند. این کوسه از نژاد کوسه های فانوسیان است، هیکلی کوچک و استوانه ای شکل دارد و در اعماق اقیانوس اطلس و آرام زندگی می کند…”.
    حسین قدیانی: البته منبع این کاوش روزنامه همشهری است ها! پس فردا یک عده نگویند؛ دل امام خون شد!!

  47. سلاله 9 دی می‌گوید:

    آقای هاشمی رفسنجانی دامت برکاته خیلی آدم خوبی هست. اگر آقای هاشمی دامت برکاته نبود انقلاب به پیروزی و استقلال به سپاهان و سایپا به تراکتورسازی و ذوب آهن به صدر جدول لیگ برتر نمی رسید. خرمشهر را آقای هاشمی دامت برکاته آزاد کرد. در این فتنه هم آقای هاشمی دامت برکاته بود که خوب و دقیق همان مواضع خودشان دامت برکاته را در نمازجمعه مطرح کرد. ایشان دامت برکاته از همه به رهبر نزدیک تر هست و کنار رهبر می نشیند، هست. آقای هاشمی دامت برکاته همیشه مورد تایید امام، آقای خامنه ای، علما، مراجع، بیوت، پیامبران، امامان، امام زاده ها، امام زاده داوود، کیلومتر ۱۵ جاده چالوس، امام زاده هاشم، مختار، ابراهیم مالک اشتر، یامنصور امِت، باب الحوائج، صلحا، مقربین درگاه، خدا و حضرت عباس و خودشان دامت برکاته بوده هست. ایشان دامت برکاته بهترین فرزندان را برای انقلاب اسلامی تربیت کرده هست. فائزه گلی از گل های بهشت هست و در بهشت ویلا دارد که البته به نام آقای هاشمی دامت برکاته نیست و خیلی ساده و معمولی دامت برکاته هست. مهدی دامت برکاته و محسن دامت برکاته، فرزندان آقای هاشمی دامت برکاته خودشان در جبهه دامت برکاته بوده هست و چند بار دامت برکاته همراه با یاسر دامت برکاته به سه راه شهادت رسیده هست.
    کتاب قطعه ۲۶، صفحه ۱۳۹۵
    حسین قدیانی: حکما در این نوشته از آدم تا خاتم توهین کرده ام دیگه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  48. سیداحمد می‌گوید:

    خشم داداش حسین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    چه سکوتی در قطعه ۲۶ حکمفرما شد یه دفعه! خوشم میاد کسی از جاش جم نمی خوره!!

  49. سیداحمد می‌گوید:

    تا جائی که بنده خبر دارم متن “دفاع تمام قد قطعه۲۶، از مسئولان کلهم اجمعین” مورد توجه آنها که باید، قرار گرفته!

  50. سیداحمد می‌گوید:

    این وبگذر هم باز ناز داره می کنه…

  51. سیداحمد می‌گوید:

    اما از آن جائی که بنده به برکت دعای خیر دوستان مبصر خوبی هستم! وبگذر را دور زدم و میدانم ۱۶ نفر آنلاین داریم!!!

  52. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    و یزید، بهانه ای
    دستمال کثیفی
    که خلط ستم را در آن تُف کردند
    و در زبالۀ تاریخ افکندند.

    یزید کلمه نبود
    دروغ بود
    زالویی درشت
    که اکسیژنِ هوا را می مکید.
    مُخَنّثی که تهمت ِمردی بود
    بوزینه ای با گناهی درشت:
    سرقت ِنامِ انسان!

    و سلام بر تو
    که مظلومترینی
    نه از آن جهت که عطشانت شهید کردند
    بل از این رو که دشمنت این است…

    سلام بر حسین*

  53. میلاد پسندیده می‌گوید:

    این ۱۶ نفر چطوری آمد؟!

  54. فدایی رهبر می‌گوید:

    دفترچه محرمانه هاشمی رفسنجانی کجاست؟

    آیت الله هاشمی رفسنجانی که در چند سال اخیر به خاطر انتشار روزنوشت‌های دهه ۶۰ مورد انتقاد و ستایش محافل مختلف سیاسی – فرهنگی قرار گرفته، انگیزه خود را از نوشتن خاطرات، علاقه به نویسندگی عنوان کرده و می‌گوید: قبل از انقلاب حتی در اوج مبارزات در زندان، یا به خاطر شرایط سیاسی متواری بودم، بر اساس موضوعاتی که برای جامعه احساس نیاز می‌کردم، می‌نوشتم. بعد از پیروزی انقلاب به خاطر مسئولیت‌های فراوانی که داشتم، نمی‌توانستم روی موضوعی خاص متمرکز شوم اما جریانات و افرادی که توانستند با متن انقلاب هماهنگ شوند، از دید خود به تدوین تاریخ انقلاب پرداختند. ما هم بنیاد تاریخ را تاسیس کردیم و مصاحبه‌هایی درباره گذشته تاریخ انقلاب با مسئولان این بنیاد انجام دادم که در دو جلد با اسناد منتشر شد ولی دیدم جای خاطرات روزانه خالی است و با تاخیر شروع به یادداشت کردم.

    وی ادامه می‌دهد: «در حین نوشتن انگیزه حفظ تاریخ انقلاب هم در من تقویت شد. در همان نخستین روزهای پس از شروع نوشتن خاطرات، به این نکته توجه داشتم که مطئنا این نوشته‌ها پایه ای برای نگارش تاریخ معاصر در آینده خواهد بود. به همین خاطر در کنار ایجاز، سعی می‌کردم مسائل و موارد مهم تاریخی از فلم نیافتد.» هاشمی در این گفتگوی کوتاه که با مهرنامه انجام داده در خصوص مطالعه خاطرات دیگر شخصیت‌های ساسی نیز گفته است: «خاطرات اسد الله اعلم را نخوانده بودم و بعدها خواندم. اما خاطرات بعضی از شخصیت‌های سیاسی آن زمان و زمان قاجاریه را دیده بودم. به خصوص زمانی که کتاب «امیرکبیر؛ قهرمان مبارزه با استعمار» را می‌نوشتم به خاطرات نویسندگان داخلی و خارجی آن زمان مراجعه می کردم.

    وی ادامه می‌دهد: «اهمیت تاریخ شفاهی از لحاظ منبع و ماخذ مثل تاریخ‌های مکتوب و رسمی نیست اما بهترین سند برای تکمیل تاریخ و روشن شدن زوایای مبهم است. مثلا در تاریخ ایران، چکونگی احداث راه آهن شمال به صورت چند صفحه آمده که این موضوع در خاطرات شریف امامی که قبل از نخست وزیری، کارمند و رییس راه آهن و در جریان احداث آن بوده، پس تاریخ شفاهی که اخیرا در ایران هم مرسوم شده و مسئولان مصاحبه می‌کنند، می‌تواند شرحی برای منابع تاریخی باشد. در خاطرات من هم اینگونه است. مثلا من در خاطرات روزانه، مسائل مهم مربوط به عملیات کربلای پنج و بعضی از مسائل مهم جنگ را نوشتم که این موضوع در مصاحبه های بعدی همزمان با انتشار مذاکرات قرارگاهی مربوط به آن عملیت به صورت مبسوط آمده است.

    بنابراین گزارش هاشمی در پاسخ به اینکه خاطرات شما دو نسخه دارد یکی در اختیار خانواده و دوستان، یکی در اختیار خودتان و علت این تفکیک، می‌گوید: «من نگفته‌ام که یکی در دسترس دیگران و یکی نسخه اصلی است. خاطرات روزانه ام را هر شب در یک صفحه تقویم می نویسم. اما مسائل مهمی در کشور هست که هم نوشتن آنها و هم ننوشتن آنها خوب نیست. به خاطر مسائل امنیتی و مصلحت کلی کشور نمی‌خواهم در خاطرات روزانه‌ام بنویسم که بعضا افرادی به آن دسترسی دارند. به همین خاطر اینگونه مسائل را در یک تقویم کوچک که معمولا همراه من هست، می نویسم تا فراموش نشود و هنگام چاپ خاطرات این دو متن – البته اگر مصلحت کتمان برطرف شده باشد ـ تلفیق می‌شوند.»

    وی همچنین در این گفتگو در خصوص اختلاف میان سپاه و ارتش در پیشبرد جنگ می گوید: «اختلافات ارتش و سپاه بیشتر در شیوه جنگیدن بود، مثلا ارتش بر اساس تعالیم نظامی بر جنگ کلاسیک اصرار می‌کرد و برای استقرار نیروهایش در یک منطقه همه عوامل طبیعی، نظامی و تدارکاتی را در نظر می‌گرفت اما سپاه با روحیات انقلابی بر اصل غافلگیری اصرار میَ کرد. اولین حکم امام(ره) به من برای فرماندهی جنگ در جهت حل اختلاف فرماندهان ارتش و سپاه در سال ۶۲ صادر شد که در آن حکم، بر وحدت فرماندهی جنگ برای ادامه عملیات تصریح شده است. در همان سال وقتی برای خداحافظی خدمت امام رسیدم که به مناطق جنگی بروم، سایست کلی خودم را مبنی بر تصرف جایی مهم از خاک عراق مطرح کردم و گفتم باید جایی را بگیریم که عراق بدون آن منطقه تحت فشار باشد و بالاجبار خواسته های ما را قبول کند البته امام در پاسخ فقط تبسم کردند و جواب مثبت و منفی ندادند در قرارگاه هم در جمع فرماندهان همین حرف را پیش از شروع عملیات خیبر گفتم چون اگر عملیات خیبر به همه اهداف خود می‌رسید همان نقطه مورد نظر از خاک عراق به دست می‌آمد.»

  55. سیداحمد می‌گوید:

    آقا میلاد!

    این دیگه جزء امداد های غیبیِ مبصر است! 🙂

  56. فدایی رهبر می‌گوید:

    قسمتی از خاطرات:
    بعد از اینکه مطمئن شدم در انتخابات برنده شدم به بچه ها گفتم دیگه بریم سمت خانه که دست مادر را ببوسم. اما غفلت مخالفت کرد که من حوصله ندارمو از این حرف های خاله زنکی.
    به ناچار تنهایی با چندتا از پاسدارها به سمت منزل مادر حرکت کردیم.
    هنگامی که وارد خانه شدم در برخورد اول مادر رو به من کردو گفت اکبر جونم شاه شدی

  57. به جای امیر می‌گوید:

    رو (گفت و شنود)

    گفت: آقای خاتمی گفته است «برای هر انسان باوجدانی، سرگذشت دردناک فلسطین مهم است».
    گفتم: حالا، اگر کسی چند بار به طور مخفیانه و آشکار با «جرج سوروس» صهیونیست و دشمن تابلودار مردم مظلوم فلسطین، ملاقات کرده باشد چی؟!
    گفت: چه عرض کنم؟! چنین شخصی به قول آقای خاتمی، یا «انسان» نیست و یا «وجدان» ندارد.
    گفتم: حالا اگر همین افراد در روز قدس به سفارش مستقیم وزارت خارجه رژیم صهیونیستی، به نفع اسرائیل شعار داده باشند چی؟!
    گفت: در آن صورت، وجدان و انسانیت و از این چیزها که حتما ندارند.
    گفتم: ولی تا دلت بخواهد «رو» دارند!

  58. سلاله 9 دی می‌گوید:

    “انگیزه خود را از نوشتن خاطرات، علاقه به نویسندگی عنوان کرده”

    “خاطرات روزانه ام را هر شب در یک صفحه تقویم می نویسم. اما مسائل مهمی در کشور هست که هم نوشتن آنها و هم ننوشتن آنها خوب نیست. به خاطر مسائل امنیتی و مصلحت کلی کشور نمی‌خواهم در خاطرات روزانه‌ام بنویسم که بعضا افرادی به آن دسترسی دارند. به همین خاطر اینگونه مسائل را در یک تقویم کوچک که معمولا همراه من هست، می نویسم تا فراموش نشود”

    خدا به خیر کند، “ناگفته ها” کم بود، “نانوشته ها” را هم باید تحمل کنیم.

  59. سنگربان می‌گوید:

    امروز بعد ازظهر از یکی از اقوام که مسئول کتابخانه بود” نه ده “گرفتم چند روزی بخونم. الان صفحه ۱۲۰ ام ، تا اینجا خیلی چسبید یه خط در میون می خندیدم و اشک می ریختم…
    کاش زودتر قطعه رو پیدا می کردم…….
    عجیب بود که چرا تو کتاب فروشیها ی شهر ما کتاباتون نیست.
    خیلی دوست دارم ما بقی کتابها رو بخرم .نمی دونم تو مرکز استان کجا باید برم دنبال کتاب هر جا میرم نیست!

  60. مجید می‌گوید:

    عالی بود ،این مردک راس فتنه ست!

  61. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    خیلی ببخشید اگر ناراحتتان کردم.با خواندن جواب قبلتان حساب کار دستم آمد.مرگ بر کسی که بخواهد به” امام” و”آقا”وپرستوهای عاشق و ستاره های حضرت ماه توهین کند مرگ بر خودش وفرزندان ویارانش.مرگ بر … به هر حال باز هم ببخشید ولی دیگه جواب هیچکی رو مثل جواب اولتون ندید بیچاره طرف کوپ میکنه دیگه اصلا فکر نمیکنم اسم شما رو هم بتونه به زبون بیاره.ما صبرمون زیاده داداش.یاعلی

  62. قاصدک منتظر می‌گوید:

    سلام
    خدا لعنت کنه فرد مورد نظر شیخ رشید الدین ال ثانی اشرف بن “ق.چ” و خاندانش را که کلا مصیبتی اند! اصلا زندگیشون, کاراشون, گفته هاشون, ناگفته هاشون, خاطراتشون و … با ادم های عادی فرق داره! حالا باید ببینیم مردگیشون با بقیه مردم چه فرقی داره ?!…

  63. سیداحمد می‌گوید:

    به یاد سید سجاد بزرگوار؛

    داداش حسین صبرش از همه ما بیشتره!

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…

  64. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    اگر فکر میکنید فردا اون بی پدر ومادرها پشت سرتان حرف درمیاورند درباره نظرات من همه کامنت های این قسمت منو پاک کنید.
    حسین قدیانی: لزومی ندارد. عادت کرده ام به محل نگذاشتن به این جماعت. و اما قطعه با همین چیزهایش است که زیبا می شود؛ حتی با همین دعواها…

  65. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    به نظرم دو سوم اول متن بهتر از یک‌سوم آخر شده و صد البته این نظر کاملا عامیانه و غیرکارشناسانه هست ولی حس می‌کنم بخش اول شباهت بیش‌تری به نوشته‌های جناب استوانه داره؛ البته این رو هم می‌دونم که زمانی که نویسنده می‌خواد از یه سبک و سیاق نوشتن تقلید کنه و همزمان حرف‌های اصلی نوشته و هدف متن رو برسونه، باید یه جاهایی از یکی از این دو مورد کوتاه بیاد…
    اما متن خیلی خاص و زیبایی بود این متن؛ ممنون داداش حسین!

  66. چشم انتظار می‌گوید:

    “داداش حسین”
    در خصوص پاسخ کامنت “به یاد سید سجاد”
    اصلا” و به هیچ عنوان برای شما، کار راحتی نیست که بی خیال این جماعت بشوید و رمان بنویسید و امثال ذلک. من با این جمله ی شما مخالفم دلیل هم دارم.
    بله، در این که نوشتن متن های داستانی، که شاید هیچ ارتباطی هم با عالم واقع نداشته باشد و شاید هم داشته باشد، برای شما که یک نویسنده ی طراز اول هستید، نباید کار چندان سختی باشد، هم عقیده ام، و به قول خودتان: هم درآمد بهتری عایدتان می شود و هم درد سرش کمتر است.
    نه مورد تمسخر دشمن قرار می گیرید نه زخم زبان دوست. شاید خیلی از برنامه های مستند و غیر مستند هم در به در به دنبالتان بگردند و هر کسی، به نوعی بهره ای شخصی یا سیاسی از نوشته های شما ببرد. خیلی از سایت هایی که سری توی سرها دارند، شما را لینک کنند و برای هنر رقص کلمات و جملات، بر صفحه ی سفید کاغذ بزرگداشت برپا کنند و انواع مسابقات اینترنتی و اونترنتی.
    پیشنهاد بدی هم نیست، با این کار حتی روزنامه های زرد و سبز هم می توانند آثار هنری تان را در صفحات اصلی چاپ کنند و تیراژ بالا ببرند و قس علی هذا…
    اما “داداش حسین بچه بسیجی ها”
    شما اصلا” ساخته شدی برای مأموریتی دیگر، برای رسالتی دیگر، و برای شهادتی دیگر. به هیچ وجه در کَت شما نخواهد رفت که روزی بخواهی بار برزمین بگذاری و با توجیه المسائلی که این روزها، خیلی افراد به آن مراجعه می کنند و مسئولیت از گردن خویش خلاص، خود را خلاص کنی. نه “برادر من” از این خبرها نیست. بابای “حسین قدیانی” فرزند شهید “اکبر قدیانی” خامنه ای عزیز است و خامنه ای ( حفظه الله ) از فرزند، انتظاری عمّار گونه و ستاره وار دارد و چه خوب فرزندی کردی تاکنون.
    برادرم، فکر می کنی برای چی یک مشت (که البته نمونه ی خروار است) بسیجی عاشق و شیفته، دائم مثل پروانه دور قطعه ی مقدس ۲۶ در حال چرخیدن هستند؟ مگر کم هستند نویسندگان و وبلاگ گردانان حرفه ای، و از قضا دست به قلم و شاید هم در جبهه ی سربازان سایبری. اما چرا دور تو این گونه بگردیم؟
    تو انتخاب شده ای برای این که اتفاقا” به این جماعت لا ابالی بد اخلاق و گنده دماغ، که دم به دقیقه برای خود نوشابه باز می کنند و خدا را هم با شرط و شروط قبول دارند، بتازی.
    تو راهی را انتخاب کرده ای که باز گشتی در آن نیست. و چون این راه درست است، یقین می دانیم اگر هرکدام از ما، راه کج کنیم، تو یکی ثابت قدم خواهی بود، با توکل برخدا.
    ما از تو خیلی چیزها یاد گرفتیم. از تو خط گرفتیم و حتی در میان خانواده ها و دوستان و آشنایانمان، بیشتر از اینکه با نام و فامیل و خلقیات خودمان شهره باشیم، با نام و نشان قطعه ی مقدس ۲۶ و حسین قدیانی خطاب می شویم. به خدا قسم.
    اگر نه چه تفاوتی میان حسین قدیانی و انتشارات قدیانی.
    “داداش حسین”
    بعضی مواقع، از کسانی که اصلا” انتظار آن را نداری مطالبی می شنوی یا می بینی که دلت می شکند و غمی سنگین، بر قلب نازنینت می نشیند. حق هم داری.
    “ولی داداش”
    شاید همین هم لطف خداست که دلت بشکند. دل شکسته خیلی ارزش دارد. هر چند که فکر کنم روز در میان باید صدای جرینگ شکستن قلب تو را، توسط دوست و دشمن و به خصوص دوست بشنویم.
    طولانی شد ببخشید. شما خود این اجازه را دادی که چند کلامی بگویم. ولی داداش به همان قرآنی که خود قسم خوردی، قسم، تا جایی که توان داشته باشیم، با همین چهار خط وجیزه و اظهار نظرهای آبکی ( خودم رو می گم )، تو رو تنها نمیذاریم. و به قول خودت: ما هر کدوم وظیفه ای داریم. شما که الحمدلله خوب از پس وظایفت بر می آیی. پس خواهشا” اجازه بده بنده ی نوعی هم آنگونه که موظف هستم عمل کنم. شاید به طبع بلند شما خوش نیاید، ولی خدا گواه است، که اگر چیزی هم در تعریف از “شما” یا “سید احمد” یا قطعه و… می کنم از عمق جانم است و با تملق فرسنگ ها فاصله دارد.
    پاینده باشی. نمی دانم این کامنت را تعریف، تعریف می کنی یا نقد.

  67. حی علی الجهاد می‌گوید:

    “غفلت”اش خیلی بصیرانه و آگاهانه بود. به خاطر همین “غفلت” به شما نمره ۲۰ می‌دهیم!

    نظر خوبی بود. نه؟!

  68. استثنائا بی نام می‌گوید:

    برام سوال شده خدائی، سید احمد چرا از داداش حسین نمی ترسه؟ باور کنید من با این سن و سال وقتی حاجی عصبانی میشه می ترسم کامنت بذارم. حالا نه اینکه قصد جسارت داشته باشم،نه. دقیقا نمیتونم تشخیص بدم در شرایط عصبانیت داداش حسین من باید چه تصمیمی بگیرم.برای همین سکوت و صبر می کنم تا اوضاع آروم بشه.
    سید چرا نمی ترسی؟
    حسین قدیانی: مگه من لولوخرخره ام؟!

  69. آذرخش می‌گوید:

    سلام

    مگر با همین متن ها دلمون خنک بشه و یه نفس راحت بکشیم. وگرنه معلوم نیست تا کی می خواد به ریش ملت بخنده و جلوی دوربین دست تکون بده!!!
    ممنون داداش حسین. خدا قوت.

  70. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    دعاى روز بیست و هفتم ماه مبارک رمضان

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ فَضْلَ لَیْلَةِ القَدْرِ وصَیّرْ أموری فیهِ من العُسْرِ الى الیُسْرِ واقْبَلْ مَعاذیری وحُطّ عنّی الذّنب والوِزْرِ یا رؤوفاً بِعبادِهِ الصّالِحین.

    خدایا روزى کن مرا در آن فضیلت شب قدر را وبگردان در آن کارهاى مرا از سختى به آسانى وبپذیر عذرهایم وبریز از من گناه وبارگران را اى مهربان به بندگان شایسته خویش.

  71. mariam می‌گوید:

    وَتِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ وَیَتَّخِذَ مِنکُمْ شُهَدَاء وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ
    ما این روزها[ى شکست و پیروزى] را میان مردم به نوبت مى‏گردانیم [تا آنان پند گیرند] و خداوند کسانى را که [واقعا] ایمان آورده‏اند معلوم بدارد و از میان شما گواهانى بگیرد و خداوند ستمکاران را دوست نمى‏دارد (۱۴۰)
    آل عمران

  72. قاصدک منتظر می‌گوید:

    (دادگاه انقلاب برای محاکمه “ف.ه ” صلاحیت لازم را ندارد, اما “ف.ه” برای محاکمه دادگاه انقلاب, صلاحیت لازم را دارد.)

  73. چشم انتظار می‌گوید:

    تیتر یک دیروز کیهان رو حتما” خوندین. چقدر زیباست آفرین به تو حاج حسین.
    “فریاد مرگ بر اسرائیل از نیل تا فرات”

  74. م.طاهری می‌گوید:

    حدیث روز/ رسول خدا‏(ص‏)‏:
    برترین کارها سه چیز است: فروتنی به هنگام رسیدن به پست و مقام؛ بخشودن به هنگام توانایی؛ بخشش بدون منت

    نهج الفصاحة/ ص ۷۳

  75. منتظر خورشید می‌گوید:

    سلام علیکم
    بی نظیر بود دستت درد نکنه یاد اون روزهایی افتادم که وقتی وطن امروز را میخریدم اول میرفتم سراغ مطالب طنز تو کاش میشد برمیگشتیم به اون روزهایی که همه اصولگرا ها با هم متحد بودند

  76. فاران(نه وبلاگ فاران) می‌گوید:

    داداش حسین من کلا اهل قلم نیستم ولی قلم را دوست دارم ….انتظار نداشته باش نقدتون کنم ….یعنی اگه بازم ازیه نکته خوشم بیاد و وقت داشته باشم کامنتش میکنم هر کی هرچی میخواد برداشت کنه …تعریف؟تمجید؟… بی خیال بابا بذارید “مردم زندگیشونو بکنن”!

  77. منتظر خورشید می‌گوید:

    امروز بعد از مدتها وطن امروز را خریدم
    خوندن مطالب طنز شما تو وطن امروز یک صفای دیگه ای داره
    یاد ایام انتخابات افتادم یادش بخیر

  78. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    حسینـــــــحسینـــــــحسینـــــــحسینـــــــحسینـــــــجسینـــــــحسینــــــــ…
    آفــــــــتـــــــــابــــــــــــــــ لایــــــــــق نـــــــــیـــــــــســــــــتــــــــــــــــــــــــــــــ
    وگـــــــــــــــــرنـــــــــــــــه مــــــــــــــــی گــــــــــــــفــــــــــتـــــــــــــــــــــــــــم
    جــــــــــــــــــرقــــــــــــــۀ نـــــــــــــــــــــــگــــــــــــــاه تـــــــــــوســـــــــــــــــت
    حسینـــــــحسینـــــــحسینـــــــحسینـــــــحسینـــــــحسینـــــــحسینــــــــ…

    سلام بر حسین*

  79. سایه/روشن می‌گوید:

    …:::سلام بر تو
    که مظلومترینی
    نه از آن جهت که عطشانت شهید کردند
    بل از این رو که دشمنت این است:::…

  80. چشم انتظار می‌گوید:

    کتاب «تحلیلی بر مواضع هاشمی رفسنجانی در انتخابات دهم ریاست جمهوری» از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شد.

    به گزارش مهر، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی کتاب «تحلیلی بر مواضع هاشمی رفسنجانی درانتخابات دهم ریاست جمهوری» را به قلم روح الامین سعیدی روانه بازار کتاب کرد.

    این کتاب به موضوع بررسی مواضع، سخنرانی‌ها و عملکرد هاشمی رفسنجانی در ایام پس از انتخابات سال ۸۸ به صورت مستدل و در قالب تحلیلی می‌پردازد.

    نویسنده در مقدمه این کتاب در ارتباط با آن عنوان داشته است: هوشمندی، کیاست، عدم صراحت لهجه، عقل‌مداری، خبرگی سیاسی، خط‌مشی‌ عمل‌گرا (پراگماتیک) و خصایصی از این دست، هاشمی را به شخصیتی پیچیده و ذوابعاد بدل ساخته که رفتارشناسی او و پیش‌بینی کنش‌ها و واکنش‌های احتمالی‌اش کار آسانی نیست و به همین دلیل همواره تحلیل‌های گوناگون و گاه متعارضی راجع به مواضع سیاستمدار کهنه‌کار انقلاب در میان اقشار مختلف جامعه وجود داشته است و برخی ناخواسته در مدح یا ذم او به ورطه‌ افراط افتاده‌اند.

    نویسنده همچنین اذعان داشته است که کتاب وی می‌کوشد ضمن اتخاذ رویکردی علمی و پرهیز از پیشداوری‌های احساسی و متعصبانه، به واکاوی رفتار سیاسی هاشمی به ویژه در جریان‌های پس از انتخابات سال ۸۸ پرداخته و با شاخص قرار دادن رهنمودهای مقام معظم رهبری به عنوان فصل‌الخطاب نظام اسلامی، تصویر روشنی از نحوه‌ عملکرد وی و منطق تصمیم‌گیری‌های سیاسی‌اش با رعایت عدل و انصاف و به همراه دلایل و مدارک ارائه دهد.

  81. ف. طباطبائی می‌گوید:

    “حسین قدیانی: مگه من لولوخرخره ام؟!”

    حسابی خندیدیم!!

  82. سیداحمد می‌گوید:

    از خود متشکر است با اعتماد به نفسی در حد لالیگا!
    چند بار متن را خواندم، آنقدر طبیعی نوشته شده که کلی حرص خوردم!

    “بعد از صبحانه محسن رضایی از جنوب زنگ زد که تعدادی شهید داده ایم. تذکرات لازم را که قبلا هم گوشزد کرده بودم، دوباره دادم و به عشق آب های اروند و آن پرستوهای همیشه عاشق، رفتم استخر.”

    داداش حسین؛
    خیلی شیک شده این متن؛ آنقدر شیک که احساس تنفرم از شخص مورد نظر ۲ برابر شده!

  83. قاصدک منتظر می‌گوید:

    سلام
    با نظر اقا سید احمد موافقم; ادم با خوندن این متن, یشتر از این که خنده اش بگیره, از دست این مردک حرص می خوره!

  84. دانیال می‌گوید:

    سلام حاج حسین سالار، آقا خیلی هنرمندی.
    وقتی میخوندیم نمیدوستیم بخندیم، به این یارو فحش بدیم یا به هنر شما تبارک الله بگیم.
    خیییییییییییییلی تمیز نوشتی، خودش هم بخونه فکر کنم باورش نشه که کسی جز خودش نوشته باشه این مطلبو!
    دلم برای قطعه۲۶ تنگ شده بود داداش، این مسئول مافوق ما برای اینکه به کاراش برسه همش ما رو میفرسته ماموریت و ما از نت دوریم. البته همه مطالبو تو روزنامه می خونیم اما اینجا یه چیز دیگست.
    خیلی هنرمندی حاجی
    التماس دعا، یاعلی.

  85. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    لعنت به اون تذکراتت ابله نادان.تو اون استخر خفه میشدی از دستت راحت میشدیم

  86. س. الف می‌گوید:

    سایت باورنکردنی ای دارید،چقدر زیباست.من وطن امروز می خونم ولی نمیدونستم شما سایت دارید.خوشحال شدم از یافتنتون.

  87. سید احمد می‌گوید:

    چرا اسمم را تغییر دادید؟س.الف یعنی چه؟باید مخفف اسم بگذاریم؟
    حسین قدیانی: برادر عزیز! اولا خوش آمدی. ثانیا اینجا یک “سیداحمد” داریم که مبصر قطعه ۲۶ هم هست. ثالثا اگر برای جلوگیری از تشابه و تداخل، با یک اسم دیگر کامنت بگذاری، خیلی ممنون می شوم. در قطعه هیچ اسمی تقریبا برای ۲ نفر نیست. این بار اسم زیبایت را دست نمی زنم که دفعه بعد، خودتان با هر اسمی که دوست داشتی، کامنت بگذاری.

  88. س.الف می‌گوید:

    یک حرفی میگم بهم نخندید تو رو خدا،من اسمم سید احمد نیست اصلا.سید هستم ولی اسمم ــــ کوروش ــــ.خیلی مسخره هست که بگم سید کوروش،نه؟
    پدر و مادرم در حقم ظلم کردن با این اسم گذاشتنشون.چشم آقای قدیانی
    نمیدونستم شرایط سایتتونو.با همین س.الف کامنت میذارم.

  89. منتظرخورشید می‌گوید:

    اللهم عجل لولیک الفرج

  90. چشم انتظار می‌گوید:

    “ستاره های حضرت ماه” این هم قسمت هایی از بیانات جدید “حضرت ماه”
    http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=17101

  91. سهراب می‌گوید:

    این مطلب برای من بسیار جالب بود، یک زمانی میگفتن هاشمی همه کارست یا مملکت مال ایناست. حالا وقتی میبینم تو وبلاگ یک بسیجی(البته اگر فیلتر نباشد، من در ایران نیستم که بدانم وبلاگتان فیلتر است یا نه) اینجور مسخره اش میکنند و مردک خطابش میکنند خنده ام میگیرد از سادگی ما و بازی این روزگار

  92. سیداحمد می‌گوید:

    خاطره نگاری های فرد مورد نظر گاهی اوقات آنقدر خالی بندی به همراه دارد، که داد محسن رضائی هم در میاید!
    خدا عاقب ما را ختم به خیر کند…

  93. به جای امیر می‌گوید:

    لج (گفت و شنود)

    گفت: تازه چه خبر؟!
    گفتم: سایت های ضد انقلاب از جمله «گویانیوز- متعلق به سیا»، «سحام نیوز- وابسته به MI6 انگلیس»، «زمانه- متعلق به دولت هلند» و… خبر داده اند که کروبی برای اعترافات تلویزیونی آماده شده است.
    گفت: پس بگو چرا سایت جرس- حلقه ماسونی لندن- که تاکنون به شدت از کروبی حمایت می کرد، اخیراً او را به باد فحش و بد و بیراه گرفته است.
    گفتم: این سایت ها اعلام کرده اند که کروبی را تحت فشار، وادار به اعتراف کرده اند!
    گفت: یکی از این سایت ها نوشته است اعتراف کروبی به خاطر لجبازی با خاتمی و موسوی خوئینی ها و بقیه دست اندرکاران جنبش سبز(!) است که این روزها دنده عقب گرفته و ابراز پشیمانی می کنند!
    گفتم: دو نفر که خیلی با هم لج بودند محکوم به اعدام شده بودند. پای چوبه دار، از اولی پرسیدند آخرین آرزویت چیست؟ بگو تا برآورده کنیم، گفت؛ اجازه بدهید پدرم را ببینم. به دومی گفتند آرزوی تو چیست؟ گفت؛ اجازه ندهید پدرش را ببیند!

  94. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    دعاى روز بیست و هشتم ماه مبارک رمضان

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اللهمّ وفّر حظّی فیهِ من النّوافِلِ واکْرِمْنی فیهِ بإحْضارِ المَسائِلِ وقَرّبِ فیهِ وسیلتی الیکَ من بینِ الوسائل یا من لا یَشْغَلُهُ الحاحُ المُلِحّین .

    خدایا زیاد کن بهره مرا در آن از اقدام به مستحبات وگرامى دار در آن به حاضر کردن ویا داشتن مسائل ونزدیک گردان در آن وسیله ام به سویت از میـان وسیله ها اى آنکه سرگرمش نکند اصرار وسماجت اصرار کنندگان.

  95. mariam می‌گوید:

    با عرض سلام
    ببخشید من نفهمیدم (ق چ)مخفف چیه شاید قل چماق باشه. نه؟

  96. ز-حسین زاده می‌گوید:

    سلام من به وبلاگتون خیلی میام اما اهل پیام گذاشتن نیستم دوستون دارم چون توی روزگار مظلومیت رهبرم می خواید این عمار باشید اما آقای قدیانی ازتون گله دارم از این جهت که خودتون بهتر از هرکسی می دونید امثال من که به وبلاگتون میایم موضعمون مشخصه سرباز رهبریم هممون هم می دونیم پدر خوانده فتنه کی هست و دل رهبر از به اصطلاح دوستان خونه اما چیزی که منو دلخور کرد استفاده شما از واژه مردک بود ماکه ادعای سربازی داریم خوبه یادمون باشه امام خمینی حتی محمدرضا پهلوی رو آقای شاه یا کارتر رو آقای کارتر صدا می کردند ما اگه توی اعتقاداتمون با آقای هاشمی اختلاف داریم اما نباید کاری بکنیم که این آدم زیادخواه حس مظلوم بودن به دیگران القا کنه هرچند که درک می کنم شما در عصبانیت بودید.
    حسین قدیانی: من کی به این مردک، گفتم مردک؟! من کجا اسم این مردک را بردم؟! اینکه شما فکر می کنید منظور من از مردک، شخص خاصی است، دلیل نمی شود که منظورتان درست باشد. کل این نوشته و منظورم از جواب برخی کامنت ها، آقای شیخ رشیدالدین بود از دوران ماضیه.

  97. سعید می‌گوید:

    سلام مزه ی عبور از حاطرات رو کسی میدونه که خاطرات مردک رو بخونه
    وامادر خاطرات ۱۱اسفند سال ۶۳ می خوانیم: اخوی محمد از وزارت خارجه امد……..اول شب اقای ولایتی آمد درباره سفر آینده ام به ژاپن و چین مذاکره کرد گفتم در اول نیمه سال۱۳۶۴ وقت بگذاریدوقتی که چیروزی در جنگ را کسب کردیم برای سفر مناسب تر است درباره ی تحسین روابط با فرانسه و شوروی هم صحبت شد موافق هستم همچنین گفتم :”نظر من این است که در صورت پیروزی در عملیات امام دستور دهند که شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی از موضع قدرت حذف شود.شب در مجلس ماندم.
    درضمنpdfخاطراتشو از سایتش دانلود کردم

  98. سعید می‌گوید:

    سلام مزه ی عبور از حاطرات رو کسی میدونه که خاطرات مردک رو بخونه
    واما در خاطرات ۲۲ بهمن سال ۶۰و۶۱و۶۲و۶۳ میخوانیم ایشان کل روز را در منزل تشریف داشتند
    لابد اون زمان جلیقه ضد گلوله نبوده

  99. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    دعاى روز بیست ونهم ماه مبارک رمضان

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اللهمّ غَشّنی بالرّحْمَةِ وارْزُقْنی فیهِ التّوفیقِ والعِصْمَةِ وطَهّرْ قلْبی من غَیاهِبِ التُّهْمَةِ یا رحیماً بِعبادِهِ المؤمِنین.

    خدایا بپوشان در آن با مهر ورحمت وروزى کن مرا در آن توفیق وخوددارى وپاک کن دلم را از تیرگیها وگرفتگى هاى تهمت اى مهربان به بندگان با ایمان خود.

  100. سیداحمد می‌گوید:

    خاطرات “مردک” کمک شایانی به شناخت ذاتش می کند!

    من انقلاب کردم؛
    من با اخوی هماهنگ کردم؛
    من به سفیر فلان قبرستان تذکر دادم؛
    من فلانی را تائید کردم؛
    من فلانی را رد کردم؛
    من جنگ را کنترل کردم؛
    من سلاح خریدم؛
    من شهید دادم؛
    من اسیر کردم؛
    من آزاد کردم؛

    لا اله الا الله…

  101. به جای امیر می‌گوید:

    فرار (گفت و شنود)

    گفت: تازه چه خبر؟!
    گفتم: گروههای اپوزیسیون بازهم به اردشیر امیرارجمند، مشاور فراری موسوی بند کرده و از او پرسیده اند «آقای امیرارجمند ممکن است بفرمائید چگونه از ایران فرار کردید که وزارت اطلاعات و سپاه متوجه نشدند»؟!
    گفت: خب! از زندان مرخصی گرفته بود و بعد در حال مرخصی فرار کرده است! کجای این کار مشکوک به نظر می رسد که اپوزیسیون دست بردار نیست؟!
    گفتم: می گویند چطور ممکن است که به آسانی از زندان مرخصی گرفته و در حالی که تحت مراقبت شدید وزارت اطلاعات و سپاه بوده موفق به فرار شده باشد!
    گفت: عضو فراری یک گروهک مارکسیست خطاب به کسانی که درباره چگونگی فرار امیرارجمند دچار تردید هستند، نوشته است؛ «رفقا! چرا حسن ظن نداشته باشیم! شاید آقای امیرارجمند با پوشیدن پوستین و همراه یک گله گوسفند از مرز عبور کرده باشد»!
    گفتم: این حیوونکی راست میگه، قبلا هم یکی از همین ضدانقلابیون با پوشیدن پوستین قصد فرار داشت که در میان کوهستان، شیری به او حمله کرد و به خیال اینکه گوسفند است او را خورد. و البته، بعدش با خودش گفت؛ عجب گوسفندی؟! مزه گوشت خر می داد!

  102. سعید می‌گوید:

  103. سعید می‌گوید:

    سکانس آخر مشروطه رو یه جور دیگه تکرارش کنیم…

  104. emad می‌گوید:

    آیت الله مصباح یزدی وآیت الله هاشمی رفسنجانی در حرم
    antifitna.parsiblog.com
    در ضمن عید همه بچه های قطعه مبارک خصوصا داداش گلم

  105. هادی می‌گوید:

    سلام
    کاش تاکسی شان را سه بار در مسیر عوض میکرد تا تذکراتش مردمی تر میشد!

  106. mariam می‌گوید:

    عید سعید فطر را به همه اهالی قطعه مقدس ۲۶ تبریک عرض میکنم.

  107. منتظر خورشید می‌گوید:

    یادش به شر ۲ سال پیش/ میون دود و آتیش
    یه عده گل و بلبل/ داد میزدن با دوهول
    فلسطین و رها کن/ فکری به حال ما کن
    نه غزه نه لبنان/ جانم فدای ایران
    ورق به سختی برگشت/ اومد صدای اون تشت!
    تاریخ دوباره گشته/ تکرار مثل گذشته
    یک عده داد میزنند/ چرا میگید از وطن
    چرا میگید از ایران/ چیکار دارید به شیران
    شعارها شده تکرار/ با قالب های انکار
    با اسم رمز وحدت/ میان به جنگ دولت
    منحرفای محضند/ مدعیان مغزند
    داد میزنند به سختی/ دارن اصول وقتی
    دوباره داد میزنند/ شعار ندید از وطن
    نه ایران!نه خاتون/نه لیلی نه مجنون
    انحرافو رها کن/حق ما رو ادا کن
    دولت انحرافی/کودتا قذافی
    بزن،بکش،تحریف کن/ مخملیا رو کیش کن
    پشت این حرفای زار/ هستش همون نابکار
    همون که از حزب الله/ شده زخمی و تباه
    همون که داره عقده/ از ضربت ۹ دی
    تاریخ که از یاد بره/ تکرار بشه تفرقه
    مظلومم بشه بی داد/ فتنه دوباره میاد
    شک نکنید که ظلمت/ میره یه روز خیلی بد
    قبیله انحراف/ رسوا میشه با اجحاف
    پرونده ها از تو جیب/ میاد بیرون به ترتیب
    ما دوستدار ایرانیم/ فدایی اسلامیم
    برای حفظ وحدت/ قفل بر دهان میمانیم
    شک نکنید در آخر/ ما پیروزیم و برتر

  108. منتظرخورشید می‌گوید:

    عید فطر مبارک

    چقدر انتظار کشیدم یک عید فطری بیاد و دوباره نماز عیدی را به امام خامنه ای اقتدا کنیم خدایا شکرت که امثال هم ما را به مهمانی ات دعوت کردی و سپاس از اینکه ما را زنده نگهداشتی تا نماز دیگری را به رهبرمان اقتدا کنیم

  109. پرستوی مهاجر می‌گوید:

    سلام به همه دوستان . این عید بر بقیه الله اعظم و حضرت ماه و همه ستاره هایش مبارک باشد. انشاء الله شاهد ظهور امام عصرمان و بیداری و پیروزی همه مسلمانان عالم باشیم.
    هر روز سر می زنم ولی بعد از مدتها یک دل سیر نشستم پای قطعه. ماشاء الله هنوز بعد از ۲ سال همان طراوت و نشاط از نوشته های سالار قطعه و نظرات بچه ها را می بینم . خدا را شکر.

  110. پیام فضلی می‌گوید:

    سلام- معرکه بود…

  111. لجمن می‌گوید:

    سلام بر حسین !
    این متن رنگ و بوی بازداشت می داد اگر الآن دولت ، دولت سازندگی بود . نمی داد ؟

  112. ارضی می‌گوید:

    با سلام
    -در مورد ارضی، هر چه نوشتی چرند و سفارشی بوده و چون از دلت بیرون نیامده، به دل نمیچسبد! اینطور که بوش میاد، بالاخره داری به دسته چک کذائیت میرسی.
    -حالا که به این پستی رضایت دادی، از آقا سعید هتاکیان هم دفاع کن و بعد به متد رفسنجانی، دستمزدت را به اسم خودت نگیر.

    اگر ارضی و هتاکیان و مدافعین آنها مسلمانند، من بت پرستم. فقط سه کلمه برایتان دارم:شرم شرم شرم.

  113. مصطفی می‌گوید:

    جزو اولین کسایی بودم که طنزیه ی خاتراط ابور از بهران!!! را خوندم و کلی صفا کردم اما نشد کامنت بزارم. حالا امروز صبح با خوندن دوباره ی متنو و کامنتها و ماجراها و دعواها و جوابیه ها و عذرخواهی ها کلی خوشم اومد!!!!! راستی به عنوان عضو کوچک قطعه به سید کورش!!!! عزیز هم خوش آمد میگم و امیدوارم با حضور ایشون کسی از چپیه انداختن دور گردن کورش ایراد نگیره….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.