نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
سلام بر حسین*
“انحراف مشروطه غلط کرده بخواهد تکرار شود! اگر بخواهد تکرار شود، مثل یوم الله ۹ دی می خوابانیم در گوشش! ما چنین اخلاقی داریم، بعضی ها نگران نباشند!”
…”تا «۹ دی» هست، مشروطه تکرار نمی شود.”
###حسین قدیانی صداقت، سیادت دارد بر سیاست.###
“الان دوره جمهوری اسلامی است.”
“الان دوره انرژی هسته ای است.”
“الان دوره نانوتکنولوژی است. نه دوره اسب است و نه زمان اسب بخار.”
“الان دوره «سجیل» و «شهاب» و «امید» است.”
“الان اسرائیل مثل سگ از جمهوری اسلامی می ترسد.”
“الان اسراییل باید به جای کودکان غزه ننه مرده های اشغالگر را در خیابان های تل آویو آرام کند.”
#آقای نتانیاهو!#
“نخواستیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنی، مراقب باش سرنگون تر از این نشوی!”
“الان آمریکا باید بدون پشتوانه دلار بزند و خاک عالم بر سر آن فتنه گری که در فتنه ۸۸ به پشتوانه یک پول بدون پشتوانه می خواست عرض خود برد و زحمتی هم به ما ندهد!”
“الان دوره سقوط دیکتاتورهای اقتصادی مثل دلار و قفس نشینی دیکتاتورهای سیاسی همچون حسنی مبارک است.”
“الان دوره بیداری اسلامی است.”
“الان دوره نتیجه دادن مقاومت است.”
“الان محبوب ترین فرد جهان اسلام، افتخار می کند که دست بوس رهبر ماست.”
“الان اخوان به خامنه ای ما می گوید «امام خامنه ای»”
“الان «امام» در مفهوم «خامنه ای» مستتر است. خامنه ای یعنی امام. یعنی خمینی.”
“الان بیداری اسلامی دارد نان حکومت حکیمانه ماه پاره علوی تبار ما را می خورد.”
***الان عباس نگهدار است خامنه ای…
تکبییییییییییییییییییییییییر!
“خامنه ای اما آن مرد نیست که طوفان خم کند قامتش را. ماهی است که آرامش می دهد به ستاره ها در ساحل آسمان.”
“شب شکنی می کند، با رمز بصیرت.”
#خامنه ای اگر در فتنه ۸۸ پای آرای ۴۰ میلیونی ملت، نیز رای اکثریت نمی ایستاد، مشروطه تکرار نمی شد، گمانم کوفه تکرار می شد…#
“گذشت دوره اسب و درشکه و صدالبته الاغ لقی به نام «تروا» که هر چه منتظر ماندیم، بالای برج آزادی ننشست تا بفهمیم میزان نجابتش را!”
ایول!
عالی بود …
“مشروطه حتما تکرار می شد، اگر که خامنه ای، خمینی دیگر نبود.”
“کوفه حتماً تکرار می شد اگر «سیدعلی» از سلاله «علی» نبود.”
“تکرار مشروطه فی المثل یکی هم منوط به این بود که ما می خواستیم بر همان اساس عمل کنیم که بعضی ها قبلاً تذکر داده بودند؛ دائمی شود ریاست جمهوری شان!”
*خسته نباشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی نازنین*
“انحراف مشروطه غلط کرده بخواهد تکرار شود!”
…وقتی «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند»…
داداش، داداش، داداش
این سه داداش خیلی حرف داش.
پس بچه ها کوشن؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
کیهان عزیز!
باید به خود ببالی از داشتن حاج حسین شریعتمداری و …
“دیوونه ی داداشی”
رکورد زدی بابا! ما دیشب تا دم دمای صبح هر چی وارد شدیم error دیدیم، نگران شدم که خوشبختانه صبح چشممون به جمال قطعه ی مقدس، روشن شد و دیدیم دیوونه ی داداشی همه رو دیوونه کرده بابا سحرخیز!
“صداقت، سیادت دارد برسیاست”.
داداش! واقعا” در ادبیات سیاسی ایران و جهان، تحول ایجاد کردی. حالا هی بیا ما رو نقطه چین کن، دروغ که نمی گم شما اگه از گفتن حقیقت و افتخار به داداش، می رنجی، ما به شدت مفتخریم.
تا عمار ها و ستاره ها هم هستند ۹ دی هست بحران محبوبیت هست!
کامل نبود و تا ۹ دی هست بحران محبوبیت هم هست.
در دیاری پر ز شر و پر ز آشوب و بلا
قطعه ای گشته به دردِ بی علاجی مبتلا
داغی از فونت درشت بر جان ما رو کرده است
جانِ ما با دردِ بی درمانِ آن، خو کرده است!!!
التماس دعا…
دیوونه داداشی کم نیاری. حالا که نوبت به ما رسیده بتاز اخوی که الان ستاره ها از خواب بیدار می شن.
این متن قشنگ از “احمد عزیزی” است تقدیم به ستاره های حضرت آقا:
“آقای خامنهای پلی از خمینی تا مهدی است”
این عصر، عصر امپراطوری آدم است. این عصر، عصر طغیان رودخانههای ازلی است. این عصر، عصر فرمانروائی گل سرخ، بر نبض جنگل است و من قسم میخورم که کلید طلائی خورشید، درهای کهنسال ظلمت را خواهد گشود و روزی همه ما در یک چمن مشترک، صبحانه خواهیم خورد و تمام بشریت بر بال پروانهای، از اقیانوس الهی خواهد گذشت.
من از امام زمان تقاضا دارم هر چه سریعتر نامه انسان را برای خداوند بخواند. من از امام زمان میخواهم هرچه تندتر از جادههای آسمان بیاید و گرد و غبار ملکوت را در جان بشریت بپاشد. من از امام زمان استدعا میکنم دست درختان را بگیرد و تا جبروتیترین ارتفاع جهان بکشد. من از امام زمان تقاضا دارم هرچه زودتر شیر سبزینه را بر پاشویهی تاریخ باز کند.
من از امام زمان میخواهم شجرهنامه زمین را به امضای سرخ مستضعفان برساند و پای شکواییه شهیدان را گواهی کند و ورقه آماده به خدمت انسان را انگشت بگذارد. من از امام زمان انتظار دارم که انتظار ما را بکشد و وزن سرگردانی ما را اندازه بگیرد. من از امام زمان میخواهم سری به سرزمین سربداران بزند و جنازه شقایقهای ما را از خاک بردارد و در کفن سپید یاسها بپیچد. من از امام زمان میخواهم مملکت ما را به ملکوت وصل کند و کشور ما را بر کشتی نوح بگذارد و به ساحل زیتون برساند. من از امام زمان میخواهم بر کوه ندبه بایستد و رودخانه خروشان هقهق ما را تماشا کند…
اکنون ایران، خورشید راحلی را در سینه خود پنهان کرده است. مردی که از خم برخاست و بر «می» نشست و در نی دمید. مردی که مشتهای گرسنگان را پر از گوهر قناعت کرد. ما را از ابوشقی گرفت و به دست ابوسعید سپرد. شاه را از تخت به زیر کشید و گدا را میر مجلس کرد. برای ما خورشید و شهادت آورد و شبنم و شقایق را معنی کرد. دخترانمان را در ناف آهوان پرورش داد. پسرانمان را پشت پلنگ، سواری داد و دروازه بیداری را بر شهرهایمان گشود…
آقای خامنهای دست ما را به دامن خورشید خواهد رساند. آقای خامنهای برای دلهای خونین ما که افق گرفتهی عاشوراست- چراغ نیمه شعبان را خواهد افروخت. آقای خامنهای خانههای گلی ما را در کوچه بنی هاشم ثبت نام خواهد کرد. آقای خامنهای سیادت جنگل را بر زخم نمک آلود کویر خواهد پاشید و یتیمان خمینی تا را به سفره نور و نوازش دعوت خواهد کرد. آقای خامنهای پلی از خمینی تا مهدی است. پلی که از فرات تشنهکامان زمین رد میشود. پلی که کاروان کربلا را به قلب ما، به خانهی سوزان نفس ما میآورد.
خامنهای از سادات سپیدهدم است. خامنهای از خاندان خداوند است. خامنهای از تبار روشن خورشیدی است که در خراسان خاموش شد. خامنهای تجلی سبز وجدان ما و تهجی سرخ درون ماست و خامنهای شمعی است که هزار و چهارصد سال قبل تاکنون قلبهای پروانهوار ما را به خود فرا میخواند.
من از آقای خامنهای خواهش میکنم فرمان دهد پادگان پرستش، پر از صبحگاه نیایش شود. من از آقای خامنهای التماس میکنم نسل تشنه ما را به سرچشمه صاحبالزمان برساند. من از آقای خامنهای میخواهم دستور دهد تمام شهر را آیینهکاری کنیم و خانهها را تا سورةالمنتهی بالا ببریم و درختان را بطور متساوی تقسیم کنیم. مردم به اندازه نمازشان، نیایش بکارند و به اندازه نیازشان اجابت بردارند. ما در کوهستان کبریا رگههای مشاهده را کشف کنیم. فرمان دهد همه خمس شادمانی خود را بر برهنگان بپوشانیم و زکات زیبایی را به آیینهها پرداخت کنیم…
چرا زورق زیبای حقیقت را به گرداب سهمگین نسبیت میاندازید؟ شما میخواهید حزباللهیها را منزوی کنید در حالیکه تمام موجودات عالم حزباللهیاند. چرا وقتی صحبت از پرستش میشود دماغتان را مثل شیطان میگیرید؟ ای کرکسهای شاهنشاهی که خود را پرستوهای پروسترویکا معرفی میکنید!
شما میخواهید آزادانه به شط پرشکوه خیابانها بیایید و هر چه معصومیت را به تور بیندازید. شما بازوان فرهنگی استعمار و اعتمادالسلطنههای عصر حجر و قجرید. یادتان میآید در عصر طاغوت چقدر برای یک جرعه شهبانو در صف ملاقات میایستادید. شهبانو برای شما جیره ماریجوانا تعیین کرده بود. آن روزها نانوایی ادبیات از احسان یارشاطر برپا بود و تندتند روشنفکران فطیر را به تنور استبداد میزد.
چرا شرق را تحقیر و غرب را تطهیر میکنید؟ مگر غرب جز بارهای فراموشی و زنان تهی چه دارد؟ مگر غرب جز اتوبانهای تاریک و آسمانهای سربآلود چه دارد؟ آنجا انسان بر صندلی مرصع الکتریکی نشسته است و در اطاق گاز تنهایی قدم میزند. آنجا سر عرفان را زیر آب کردهاند تا بشر الاسدی را به بستر تشنج خود راه دهد. آنجا عشق اتوماتیک زده و به خیابان میآید. آنجا زیبایی کامپیوتری است.
آنها انسان را سکولاریزه میکنند تا کالاهای سکسیشان را بفروشند. آنان زنان خود را عرضه میکنند تا کالاهایشان تقاضا شود و شما ویروس فلسفی ایدزید که از مجرای عفونی لیبرالیسم به خون روشن مشرق میریزند. شما میخواهید بسیجیها مثل سربازان یلتسین بروند و برای همبرگر مکدونالد سر و دست بشکنند. شما نوار مسلسل ویدئو را به سینه مجروح این نسل گرفتهاید.
و ما در سال اول هجری زندگی میکنیم، در عصر استوای انسان. عصری که نصفالنهار تاریخ است. عصری که تجلیکدهی انسان کامل است. ما در سال اول هجری به دنیا آمدهایم و شما هنوز در عصر عمو نئادرتال و دائی کرومانیون قدم میزنید!
جان ما بسته به یک فونت درشت دلبر است
جان ما در راه حق و هم فدای رهبر است
من که در “چشم انتظار”ی چشم هایم شد سفید
تو که “دیوونه داداشی”، باشی، از من بهتر است
مشروط شده های فتنه را چه به مشروطه؟!
قسم بدی هم دارد اما مشروطه.
مشروطه بی مشروعه.
مشروطه بی اسلام.
مشروطه نامه های بی سلام.
مشروطه لندن نشینان.
مشروطه مواضع دشمن شادکن.
مشروطه اختلاف افکنی. هم بذر اختلاف بیافکنی و هم دعوت کنی به وحدت!
هم داریوش همایون را از خود خشنودسازی و هم بیم دهی از جریان ضد روحانیت!
هم علیه رای پابرهنه ها دست به آشوب و اغتشاش بزنی و هم ادعا کنی که غمگین اوضاع معیشتی مردمی!
هم سفر استانی قوه مجریه را بکوبی و هم مدعی سختی معیشت مردم باشی!
هم این و هم آن! هم خر و هم خرما!
نمی دانم چرا بعضی ها فقط مشروطه تاریخ را قبول دارند، اما رای مردم زمان خود را شرط نمی دانند و تقلب می خوانند؟!
عذر بخواهیم از ملت، اگر که برنتافتیم رای شان را. اگر که «سرگشاده» نامه نوشتیم.
ما که خود، سالار نفس مان نبودیم، چه کار داریم که نمره باقرخان در عصر مشروطه چه بود؟!
ستاره ها مان یک به یک، در نوبت فونت درشت
ای مبصر عشق و وفا، بی فونتی اش ما را که کشت
عطر حضورش چون همیشه، می شود احساس، لیک
متن هایش می زند بر فرق رأس الفتنه، مشت.
عالی بود “چشم انتظار”!
ایول!
گر همچو من افتاده ی این دام شوی
ای بس که خراب باده و جام شوی
ما عاشق و مست و رند و عالم سوزیم
با ما منشین اگر نه بدنام شوی…
ماشالا حزب الله
سلام
وقتی “ما اهل کوفه نیستیم, علی تنها بماند”, انحراف مشروطه غلط کرده بخواهد تکرار شود! اگر بخواهد تکرار شود, مثل یوم الله ۹ دی می خوابانیم در گوشش!
دعاى روز دهم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
االلهمّ اجْعلنی فیهِ من المُتوکّلین علیکَ واجْعلنی فیهِ من الفائِزینَ لَدَیْکَ واجْعلنی فیهِ من المُقَرّبینَ الیکَ بإحْسانِکَ یاغایَةَ الطّالِبین.
خدایا قرار بده مرا در این روز از متوکلان بدرگاهت ومقرر کن در آن از کامروایان حضرتت ومقرر فرما در آن از مقربان درگاهت به احسانت اى نهایت همت جویندگان.
سلام
عالی بود
فارس نیوز متنتونو زده بود گفتم این داداش حسین خودمونه ها.
بازبان روزه دعایتان میکنیم.
زنده باشی.
سلام آقای قدیانی، روز به خیر.
متن جامعی بود، جدا کیهانی بود. سه باره خواندمش!!
تیتر هم بسیار انرژی بخش بود. بی نهایت ممنونم.
سلام به داداش حسین عزیز و سپاس فراوان بابت این متن عالی؛
نکات زیاد و قابل تاملی وجود داشت در متن!
جدا از موضوع متن، باید عرض کنم خیلی زیبا جملات را کنار هم قرار دادید، لذت بردم.
و اما نکته ای بسیار بسیار بسیار مهم:
خودم اول شده بودم، به دلیل مشکل پیش آمده کامنتهای اول حذف شد! 🙁
یعنی که یعنی!
به جای گفت و شنود!
http://www.kayhannews.ir/900520/2.htm#other202
آقای قدیانی! کامنت طولانی ارسال نمی شود، مجبور شدم لینک را بفرستم.
شرمنده…
دیوونه داداشی، چشم انتظار!!!
مجمع شاعران راه انداختید؟
نکته ای بسیار بسیار بسیار مهم تر:
دیگه دیگه!
{ملتی که کوفه را تکرار نمی کند، بعضی ها نگران تکرار مشروطه اش نباشند.}
{مشروط شده های فتنه را چه به مشروطه؟!}
خیلی زیبا و هنرمندانه.
جای بعضی ها بودم، با خواندن این متن و به خاطر فقط همین دو عبارت هم که شده، سعی می کردم مدتی سکوت اختیار کنم و حرف نزنم؛ اما خب مشروطی های ما پرروتر از این حرف هایند.
عمرا!!!
من اسیر این صحنه آرائی خطرناک نمی شوم! گفته باشم!
۱۰* امیرالمومنین على (علیه السلام) :
روزه نفس از لذت هاى دنیوى، سودمندترین روزه هاست.
غرر الحکم، ج ۱، ص ۴۱۶
همونطور که “منم گدای فاطمه” گفته، متن کاملا کیهانی بود.
خیلی پر آموزه بود، سپاسگذارم آقای قدیانی.
راستی “اسب حیوان نجیبی ست” به به!!
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=9005200144
باسلام و قبولی آرزوی طاعات برای حضرت ماه و همه ستاره های قطعه
آقای قدیانی متنتون ایول داشت از آن متنهای نابی بود که همه ستاره ها را می برد تا عرش. یاد متن زیبای پارسال همین موقع ها افتادم “بسیجی زیر برف می ماند ولی زیر حرف نمی ماند” حقا که بازهم ثابت کردی بسیجی خامنه ای هستی. احسنت
دوست داشتم یک بار دیگر جلز و ولز ایزی لایفا را از خوندن این متن می دیدم.
این اغتشاشات لندن رو که می بینم دلم خنک میشه.
جالب اینه چند نفر از این داخلی های کودن، میگن دولت انگلیس باید برای آرام کردن فضا از زور استفاده کنه. تهدید و زندان برای بحرین و یونان و انگلیس و مصر خوبه ولی اگه تو ایران باشه، میشه نقض حقوقو بشر!!
با اجازه مسئول مربوطه!!
افراد آنلاین: ۱۹ نفر
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
بسم رب الفاطمه (س)
و اما قبرستان ابوطالب. همان نسبت بقیع به مدینه را دارد. یعنی که بهشت زهرای ابوطالب، بقیع مکه است. و با همان غم و غربت. و بلکه مهجورتر. که می بینی زائر را اگر در بقیع، یک ساعتی راه بود اما اینجا همین را هم از حاجی دریغ کرده اند و تو اصلا نمی دانی قبر خانم خدیجه کجای این قبرستان است؟ به همان بی نشانی مزار دخترش. و مثلا ام المومنین. که اگر نبود کمک های مالی اش به اسلام، و هواداری اش از شوی، معلوم نبود که آیا الان از همین حج چیزی باقی مانده بود یا نه، که وهابی ها بخواهند زمامدارش باشند. و هنوز به قبرستان نرسیده، زیر پل حجون، انبوهی کبوتر می بینی که به اندوه نشسته اند. که کبوتر گنبد می خواهد، نه گندم. و یادم آمد ایام کودکی که برای کبوتران حرم امام رضا گندم می پاشیدیم. آن کبوتران کجا و این کبوتران کجا؟
پس چرا اینقدر غریب؟ غریب تر از مدینه. و می بینی که عداوت وهابی ها با علی، آنقدر هست که حتی منکر اسلام آوردن ابوطالب هستند! و با بی شرمی هر چه تمام تر برمی دارند می نویسند که؛ ابوطالب هرگز اسلام نیاورد! از بغض علی حاضرند تاریخ را واژگون کنند. آخر بگو؛ ابله! نام بلند اسلام آنچنان به مرام ابوطالب گره خورده که تو خودت با همه بغضی که نسبت به علی داری، هنوز نتوانسته ای “شعب” و “قبرستان” را از زیر سایه نام ابوطالب خارج کنی. ابوطالب اسلام نیاورد؟! اف بر تو که پیامبر آنقدر عموی خود حضرت ابوطالب، پدر بزرگوار مولای متقیان را دوست می داشت که سال درگذشت ایشان و خانم خدیجه را؛ گمانم دهم بعثت را عام الحزن نامید و مدام به حالت حزن بالای مزار ایشان حاضر می گشت.
آیا تو چقدر از علی بغض داری، و برای چه، که کینه ات از علی، دامن بدیهیاتی چون اسلام آوردن ابوطالب را هم گرفته است؟ و گیرم از بی شعوری ات علی را ولی الله نمی دانی، چه کار داری با اسلام پدرش؟ ابوطالب اسلام نیاورده باشد، لابد تو هم می شوی کلید دار خانه خدا؟ علی را ولی الله می دانستی، که ساعت مکه را بلندتر از ساحت کعبه نمی ساختی؟ مشکل داری تو لابد که احترام برای مزار خدیجه و زائر مزار همسر پیامبر نگه نمی داری. اول زائر مزار ابوطالب و خدیجه و عبدالمطلب و عبد مناف رسول خدا بود. به کدام حق بر خلاف سنت رسول خدا بسته ای باب این بهشت زهرا را؟ و نه فقط بر شیعه، که بر اهل سنت؟ برادران اهل سنت، کی و کجا به تو چنین مجوزی داده اند؟آیا جز این بود که پیامبر خود خدیجه را کفن و دفن کرد؟ این را که خود نیز در کتب روایی تان اعتراف کرده اید. بی مهری به خدیجه، کجای سنت پیامبر است؟ حالا همه شده اند همسر رسول خدا و احترام شان واجب، الا خدیجه؟ و چون مادر فاطمه است؟ و لابد به این جرم که مادر خانم علی است؟ و باز هم رد پای بغض علی؟ نه فقط اف بر شما، که صدها بار تف و لعنت و نفرین بر شما. که برده اید آبروی برادران اهل سنت را. و اینجا ما شیعه نیز گناه مان بسی سنگین است. نمی شناسیم آنطور که باید خدیجه را. از مزار بی نشان فاطمه می گوییم، و از مزار بی نشان مادر فاطمه، نه. از بهشت بقیع می گوییم و از گلزار ابوطالب، نه. خدیجه را فقط فاطمه می شناخت. راستش این است. بعد از وفات مادر، از بس گریه کرد و شیون، که از طرف خدا جبرائیل فرو فرستاده شد بر حضرت ختمی مرتبت که؛ “خداوند برای خدیجه در بهشت قصری از مروارید ساخته است”. و فاطمه هرگز آرام نشد، الا که این نوید را شنید از زبان پدر و تسلی یافت.
و تو باز برای کبوتری که دلش گنبد می خواهد، گندم بپاش. به طمع همین گندم بود که کار “آدم” به درازا کشید و باز به طمع همین گندم بود که بنی آدم در کربلا جدا کرد سر از تن بنی هاشم. والله این آه را بلند باید کشید.
رحلت حضرت خدیجه، مادر ام ابیها (س) بر قطعه ۲۶ ای ها تسلیت باد.
بخش هایی از متن “برای پدر علی و مادر خانم علی ولی الله”. منتظریم برای خواندن سفرنامه حج.
“می بینند … خواص… موضع شان چه می کند با دل دوست”؟! الهی کور بشن اگه نمی بینن!
تو از آیین اسرائیل چه میدانی؟
اگر پول را باراک داده
چرا باید تو بستانی؟
…
آخرین اثر اُس شجریان
«هدیه روزه داران»
حکمت روزه داشتن بگذار
باز هم گفته و شنیده شود
صبرت آموزد و تسلط نفس
و ز تو شیطان تو رمیده شود
هر که صبرش ستون ایمان بود
پشتشیطان از او خمیده شود
عارفان سر کشیده گوش به زنگ
کز شب غره ماه دیده شود
آفتاب ریاضتى که ازو
میوه معرفت رسیده شود
عطش روزه مى بریم آرزو
کو به دندان جگر جویده شود
چه جلایى دهد به جوهر روح
کادمى صافى و چکیده شود
بذل افطارى سفره عدلى است
که در آفاق گستریده شود
فقر بر چیدهدار از خوانى
که به پاى فقیر چیده شود
شب قدرش هزار ماه خداست
گوش کن نکته پروریده شود
از یکى میوه عمل که درو
کشته شد سى هزار چیده شود
گر تکانى خورى در آن یک شب
نخل عمر از گنه تکیده شود
چه گذارى به راه توبه کزو
پیچ و خمها میان بریده شود
مفت مفروش کز بهاى شبى
عمرها باز پس خریده شود
روز مهلت گذشت و بر سر کوه
پرتوى مانده تا پریده شود
تا دمى مانده سر بر آر از خواب
ور نه صور خدا دمیده شود
در جهنم ندامتى است کزو
دست و لب ها همه گزیده شود
مزه تشنگى و گرسنگى
گر به کام فرو چشیده شود
به خدا تا گرسنه اى نالید
تسمه از گردهها کشیده شود
“شهریار”
“الان بیداری اسلامی دارد نان حکومت حکیمانه ماه پاره علوی تبار ما را می خورد”
ماه پاره ی علوی عجب تعبیر زیبایی !
این هم در کتاب لغات داداش حسین ثبت می شود !
گر ز هجر تو کمر راست کنم بار دگر
غیر بار غم عشقت نکشم بار دگر
پیرو قافله عشقم و در جذبه شوق
نیست این قافله را قافله سالار دگر
دل دیوانه کشد در غمت ای سلسله مو
هر زمانم به سر کوچه و بازار دگر
یوسف دل به کلافی نخرد زال فلک
می برم یوسف خود را به خریدار دگر
با که نالیم که هر لحظه فلک انگیزد
پی آزار دل زار دل آزار دگر
به شب هجر تو در خلوت غوغایی دل
نپذیرم به جز از یاد رخت یاد دگر
باش تا روی ترا سیر ببینم که اجل
به قیامت دهدم وعده دیدار دگر
“شهریار”
“سید احمد” این “دیوونه ی داداشی” با طبعی که داره، آدم رو سر ذوق میاره، ولی این جمله ت منو خیلی خندوند با این شکم گشنم “مجمع شاعران”
حالا اگه اجازه بدین، در پاسخ شعر قشنگ “دیوونه ی داداشی” بگم:
دیری است، که افتاده ی این دام شـــدم
از بس که خــــراب بـــاده و جـــــام شـدم
با عاشقی و مستــی و رندی، ســـــوزم
عشق است که با “حسین” بد نام شوم
پ ن: منظور از حسین “داداش حسین” است.
ترشی نخورم یه چیزی می شم.
جنابان” دیوونه داداشی” و” چشم انتظار”
خودمونیم غریبه هم بینمون نیست واقعا این اشعار رو خودتون گفتید ؟
بعد از این متن سنگین و جدی این اشعار بسی چسبید .
با تشکر از در فشانی حضرات “چشم انتظار” گرامی و “دیوونه داداشی” بزرگوار و با آرزوی مشاهده ی دوباره ی فونت درشت ان شاءالله .
(حالا که بینمون غریبه نیست اینم بگم من که خودمم بکشم نمی تونم دو خط شعر بگم )
این رو هم به افتخار “داداش بزرگوار” و “سید احمد تلاش گر” تقدیم می کنم، شاید تبسمی برلب بنشاند. (به زِبون مایه)
قانون حق تقدم: اول نیسان مِره، بعد مو، بعد هرکی تِنیست.
کاربرد راهنما: فقط تو عروس کشون به صورت جُفتی مِزنِم، در مواقع عادی آرنج رِ از شیشه ماشین مِدم بیرون و عین بال کِفتر چاهی تِکون مِدم.
چراغ قرمز، ورود ممنوع، دور زِدن ممنوع، ورود آقایان ممنوع و… بِرِ موتور سِوارا تعریف نِرِفته. موتور سِواری که، نِتِنه از تو پیاده رو بِره موتور سِوار نیست.
چراغ زرد یعنی: گاز بِده یره فِس فِس نکو قِرمز رَف.
انواع بوق:
بوقِ یِواش یعنی:سِلام نوکَره دِیی.
تک بوق یعنی: بِرِسونُمت.
دو بوق یعنی: پَنرا دو نِفر.( پنج راه پایین خیابان محله ای قدیمی و نزدیک حرم است)
بوق ممتد یعنی: بِکِش کنار یَره نیسان آبی دِره میه.
ماه مبارک رمضان ماه رحمته اما شنیدم؛ دهه اول دهه رحمته، دهه دوم دهه مغفرت و دهه سوم دهه استجابت.
خدایا کمک کن این روز آخری اینقدر کوله م از رحمت سنگین بشه که دلم را برای استغفار به زانو در بیاره!
داداش حسین جون دستت طلا،چه مطلبی شده.زدی تو دهن نامرد جماعت
داداش حسین و آقا سید و قطعه ای ها خیلی التماس دعا
سالروز وفات همسر بهترین خلق خدا، و مادر سرور زنان عالم، حضرت خدیجه (س) تسلیت باد.
جمهوری اسلامی یک نظام مردم سالار دینی ست یا یک نظام دین سالار مردمی؟ آیا اصلا این دوتا جمله باهم فرقی هم می کنند؟ در معنا هم متفاوتند یا فقط یک تفاوت ظاهری ست؟ آیا مهمتره مردم سالار باشند یا دین سالار باشه؟ آیا من الان دارم به حاشیه ها گیر بی جا میدهم؟ یا اصلا منظوری ندارم فقط این یک سوال ساده ست که داشتم با خودم کلنجار می رفتم بپرسم یا نه؟ اصلا مگه قطعه واسه اینه که ما جواب سوالامونو بگیریم؟ حالا اصلا این کامنت را بفرستم یانه؟ می فرستم خواستن تایید میکنن، نخواستن نمی کنن!
سلام
نماز وروزه هاتون قبول حق ایشالا .
مثل همیشه عاااااااااااااااالی بود .
با ” سیلی سخت و عیدانه ی بزرگ ” پیرامون صحبت های اخیر آقا در جمع مسئولین و قضیه میکونوس و صوت سخنرانی ایشان در سال ۷۶ در مورد همین قضیه به روزم .
منتظرتون هستم
التماس دعا
یا حق
شیطونی نکنید!!!
گر همچو من افتاده ی این دام شوی
ای بس که خراب باده و جام شوی
ما عاشق و مست و رند و عالم سوزیم
با ما منشین اگر نه بدنام شوی…
“حـــــــــــــــــــــــــا فــــــــــــــــــــــــــظ”
ای بابا!…
مرسی دیوونه داداشی!
چشم انتظار داشتیم؟؟؟
سرقت ادبی؟ 🙂
آقاسید !
مرسی؟؟؟!!!!!!!!!
خانم صبا! بین علامت تعجب و سید فاصله گذاشتید؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!
شرمنده، اصلا از این کلمه “مرسی” استفاده نمی کنم.
اشتباه شد؛ همگی ببخشید!!!
این عکس “جناب گاو” خنده را مهمان لب های مان کرد. شکار لحظه های نابی است. با تشکر
جناب علی اکبر بهشتی!
عجب عکسهائی؛
ممنون حاجی.
این عکس “گاو” مرا یاد یکی از متن های پارسال همین موقع ها انداخت.
مناجات شیخ بی سواد بود با خدا و الهی علف! که العفو سخت است تلفظش.
سلام. بعد مدتها دلتنگ کامنت گذاری عمومی! شدم!!!
خداوند ما را از کامنت گذاران قراردهاد!
خیلی خیلی التماس دعا …
حالا که امروز از حضور استاد و متن فوق العاده شون همه سر ذوق هستند:
در این میکـــــــده را باز کنید
شور ومستی ز نو آغاز کنید
باده از دلبر خود بستانید
پیش او زمزمـــه راز کنید
عشق گوید که همه هستی خویش
فانـــــــــی دلبر غمــــــــــــــــــاز کنید
بگشایید پر وبال دعـــــــــا
تا سحر یکسره پرواز کنید
دل اگر موقع افطار شکست
باز با قلب خود اعجـــاز کنید…
گاو در قبرستان!!
مبصر جان!
من اون شعری که خودم نوشته بودم رو گفتم که مال “حافظ” است، نه شعر “چشم انتظار”!!!!!!!!!!!!!!!!
چشم انتظار عزیز! شعرت باحال بود! به خصوص ((پ ن))
عشق است که با “حسین” بد نام شویم…
“سید جان”
این شعر رو باور کن خودم گفتم، ولی نمی دونستم شعر “دیوونه ی داداشی” مال حافظه. بابا هرکی دو سال شاگردی “داداش حسین” رو تو قطعه بکنه، دو بیت شعر شکسته بسته که می تونه بگه. اون هایی هم که مثل “عطشان بزرگوار” می گن نمی تونیم شکسته نفسی می کنن. “شکسته نفسی” هم تو ماه رمضان می دونین که ثوابش دو برابره!
به هر حال این حرکات ناشیانه ی ما نشان از علاقه ی فراوان به داداش حسین وجنابعالی وهمه ی ستاره های بزرگواره.
“سید احمد بزرگوار” من متوجه شدم “مرسی” رو با خشم گفتی بفهمیم چقدر از فرانسه بدت میاد.
احتمال می دم این “گاو” بیچاره، جای قبر سران فتنه رو “رزرو” کرده. ولی طفلی غافل از اینه که، با این دستگاه محترم “ق ق” اینقدر باید اونجا وایسته تا زیر پاش علف که هست، درخت سبز بشه!
استاد ! برای مثل منی افتخاربزرگی است که ، باقطره ای از اقیانوس بیکران شخصیت وافکار ومرام ومشرب حسین قدیانی آشنا است .
خب بنظر میرسد که ، مراد یا معشوق یا محبوب ، در مقابل مرید یا عاشق یا حبیب خود تکلیفی هم داشته باشد .
مطالبات بنده از شما ، التفات است ولاغیر .
شما افتخار دادید و علیرغم مشغله های کاری وفکری که مختص بزرگان است ، باحضورخاموش خود در وبلاگ مدافع ولایت ، آنچه توقع میرفت بصورت نسبی محقق گردید .
اینک با این رفتار کریمانتان ، مارا پروتر ومتوقع تر نمودید . طوریکه استدعا داریم با حضور مجددتان این بار با نظر حکیمانه ای ، سکوت وخاموشی قبل را بشکنید وروشن سازید . وحداقل بما بگوئید که مسیر انتخابی وراهی که درآن قرار گرفته ایم ( اهداف و مأموریتها ی وبلاگ با توجه به محتویات آن ) مورد رضای شما است یا خیر ؟
لطفا مرارا از رهنمودهای مدبرانه خود محروم نکنید.
اگه نمی گین “چشم انتظار” لوس شده، این بار با اجازه ی “دیوونه ی داداشی” که ید طولایی در اشعار گرم دارند، چند بیت دیگه هم قبل افطار تقدیم کنم، شاید بعد افطار تایید بشه.
دم افطار ستاره، تـو مـرا، یــاد نمـــا
یاد، از سید و از قطـعه ی آبـــاد نمـا
یاد از اسوه ی بُرجک زنی رأس فتن
با نـوای صلوات، روح پـدر شاد نمــا
پ ن: اینجا، منظور از پدر، “بابا اکبر” شهید است. در این شب جمعه، روح مطهرش و ارواح مطهر همه ی شهیدان راه حق شاد باد.
قسمتی از دعای “رضویه” جهت دفع بلایا از امام زمان(عج) :
«الهم اَدفع عَن ولیکَ و خَلیفتِِکَ و حُجَتکَ علی خَلقِک»
التماس دعای ظهور
“الان اخوان به خامنه ای ما می گوید «امام خامنه ای». الان «امام» در مفهوم «خامنه ای» مستتر است. خامنه ای یعنی امام.”
به فدای امام خامنه ای مهربانمان که کشتی عظیم انقلابمان را بر شانه های سترگ خویش، بی آنکه خم به ابروان خیبری اش بیاورد، به دوش کشیده است.
ممنون که همیشه، اماممان را زیبا توصیف می کنید.
بودن او تنها چیزیست که قانون آندره ژید را نقض می کند و به ما می فهماند که همیشه زیبایی در نگاه ما نیست، می تواند در چیزی باشد که بدان می نگریم.
مؤمن اینگونه است و لحظه به لحظه در حال پیشرفت می باشد. امام(ره) نیز عیناً همین طور بودند و ما آن را – مخصوصاً در مواقع خاص – احساس می کردیم. مثلاً در ماه رمضان، ایشان معمولاً هیچ ملاقاتى نداشتند و بیشتر به خودشان می پرداختند. بعد از ماه رمضان که انسان با ایشان ملاقات می کرد، محسوس بود که نورانی تر و معنوی تر شده اند. یقیناً بسیارى از موفقیت هاى انقلاب و این ملت، ناشى از همان کانون جوشان منوّر بود.
امام خامنه ای،۶۸/۷/۲۶
به به!…
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…(شادیِ روحِ “بابا اکبر”)
ماشاءالله به “چشم انتظار”… آفرین!
ممنون برادر.
خامنه ای اگر در فتنه ۸۸ پای آرای ۴۰ میلیونی ملت، نیز رای اکثریت نمی ایستاد، مشروطه تکرار نمی شد، گمانم کوفه تکرار می شد. خامنه ای اما آن مرد نیست که طوفان خم کند قامتش را. ماهی است که آرامش می دهد به ستاره ها در ساحل آسمان. شب شکنی می کند، با رمز بصیرت.
۱۹ روز مانده تا پایان میهمانی خدای رئوف!
خامنه ای اما آن مرد نیست که طوفان خم کند قامتش را. ماهی است که آرامش می دهد به ستاره ها در ساحل آسمان. شب شکنی می کند، با رمز بصیرت
متن باحالی بود حال کردم..
وقتی «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند»، انحراف مشروطه غلط کرده بخواهد تکرار شود! اگر بخواهد تکرار شود، مثل یوم الله ۹ دی می خوابانیم در گوشش! ما چنین اخلاقی داریم؛ بعضی ها نگران نباشند!
۱۱* پیامبر (صلى الله علیه و آله):
بدانید که خداوند متعال نماز جمعه را بر شما واجب ساخته است، پس آنان که در زندگى و پس از مرگ من، از روى سبک شمردن و یا انکار، آن را ترک کنند، با وجود این که پیشواى عادلى دارند، خداوند وحدتشان نبخشد و در کارشان برکت ندهد، آگاه باشید نه زکات، نه نماز، نه حج و نه روزه آنان پذیرفته است. بدانید که زندگى آنان برکتى نخواهد داشت، مگر توبه کنند.
عوالى اللالى، ج ۲، ص ۵۴
اثرات در دست کردن انگشتر!
خداوند می فرماید:
“خجالت می کشم دعای بنده ای را که در دستش انگشتر فیروزه است را رد کنم و حاجتش را برآورده نسازم.”
امام صادق (ع) می فرماید:
“هیچ دستی به سوی خداوند بلند نشده است که نزد او، محبوب تر باشد از دستی که انگشتر عقیق در آن است.”
(المراقبات، حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی.)
دیشب متنتون رو خوندم و نظری نوشتم، اما دکمه تایید رو که زدم یهو دیدم سایت دان شد، دیگه بالا نیومد!
الانم یادم نیست دیشب چی نوشته بودم!
برای بعضیها لندن هنوز هم امنتر از تهران است؛ به روایت تصویر …
اعلام آمادگی بسیج برای اعزام گردان های عاشورا به لندن! 🙂
http://www.jahannews.com/vdcaewn6e49naa1.k5k4.html
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
با سلام و احترام
ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما در این ماه مبارک ، ماه نزول قرآن :
با مطالبی تحت عنوان « قرآن از نظر امام خمینی» به روزم و منتظر بازدید و نظرات تکمیلی و راهنمائی های ارزنده تان می باشم .التماس دعا ! یا حق
………………..
در بارۀ مطلب قبلی: استفادۀ بی حد و حساب نشده از تلوزیون = استعمارنو
در بارۀ مطلب اخیر: اگر انحراف در مشروعه ایجاد نشود انحراف در مشروطه هرگز ایجاد نخواهد شد. و ما اهل ایجاد انحراف در مشروعه نیستیم ( انشاء الله ) تا انحراف در مشروطه ایجاد شود!
موفق باشید.التماس دعا
در برهه بیداری های اسلامی در منطقه خاورمیانه ، ضعف موجود در تشکل های دانشجویی خود را به خوبی نمایان ساخت و طرز فکر برادران صاحب جایگاه که در چندین سال گذشته به یک منش فکری تشکل پرستی تبدیل شده بود ، تنها دود حاصل آن به چشم مردم بی دفاع منطقه رفت ، بعد از دیدار رهبری عزیز با تشکل های دانشجویی بر آن شدم که یک مقاله بایگانی شده خود را کمی پرورش دهم و با نام ” تشکل های با چاشنی خنثی ” به پیشگاهتان تقدیم کنم ، باشد که مورد استفاده قرار گیرد .
((سربازان خودسر امام زمان ))
دعاى روز یازدهم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ حَبّبْ الیّ فیهِ الإحْسانَ وکَرّهْ الیّ فیهِ الفُسوقَ والعِصْیانَ وحَرّمْ علیّ فیهِ السّخَطَ والنّیرانَ بِعَوْنِکَ یا غیاثَ المُسْتغیثین.
خدایا دوست گردان بمن در این روز نیکى را و نـاپسند بدار در این روز فسق ونافرمانى را وحرام کن بر من در آن خشم وسوزندگى را به یاریت اى دادرس داد خواهان.
دیوونه داداشی!
بله اشتباه شد! می بینم که شما هم به بچه های شیطون قطعه پیوستید؟!
سلام بر حسین*
ببخشید جسارتا فقط اون ستاره یعنی چی؟
چشم انتظار!
به شعرتان نمی آید، اولین شعرتان باشد!
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار ابر بهاری، ببار، کافی نیست
.
.
.
خودت بخواه که این انتظار سر برسد
دعای این همه چشم انتظار کافی نیست
اللهم عجل لولیک الفرج
مژده….!
صندوق قرض الحسنه ی “اطلسی های سحری” در موسسه ی بهشت رضا(ع) به همت جمعی از شهدا راه اندازی شد.
با فرستادن ۱۴ صلوات سرمایه گذاری کنید…
بشتابید..
به پروانه های دیگر نیز اطلاع رسانی کنید.
شعبه دیگر: بهشت زهرا(س) انشاالله
التماس دعا
…
در اینکه بیایی به خدا شکی نیست، ای دوست به زنده بودنم شک دارم.
اللهم عجل لولیک الفرج …
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ.
این طالب بدم المقتول بکربلا…؟
…ما چنین اخلاقی داریم؛ بعضی ها نگران نباشند!
چند وقتی بود متنی با این صراحت در کیهان نداشتیم؛ ممنون داداش حسین قدیانی و ایول حاج حسین شریعتمداری
دوستان دعا کنید مشکلات جوونا* حل بشه!
*برای مثال: مرتضی اهوازی!
به همین اسم دعا کنید؛ بالا میشناسن!!
ممنون
“صبای بزرگوار”
برای این که ریا نشه نگفتم! اگه نه شما درست می گین.
“مرتضی اهوازی عزیز”
اصولا” مشکلات جوونا حول سه محوره: ۱ – شغل ۲ – ازدواج ۳ – مسکن. حالا شما بگو کدوم رو مشکل داری تا فقط برای همون مورد دعا کنیم! چون اگه برای سه تا مشکل دعا کنیم ممکنه دیگه بری و این طرف ها نیای!
برای خانم “صبا”:
و آن (*):
ستاره ای است بر بام خورشید!
ستاره ای به نام علی اصغر (ع) و خورشیدی به نام حسین(ع)
السلام علی الطفل الرضیع علیه السلام.
سلام بر گلوی تیر خورده ی علی اصغر…
(*): “خونی که مهر شد بر طومار کربلا و مظلومیت حسین (ع)”
ستاره ای بر بام خورشید غروب می کند که طلوع آفرین است…
.
.
.
سلام بر حسین*
چشم انتظار گُل!
فقط اگه دعا کنید شهید بشم دیگه اینطرفا پیدام نمیشه؛ چون میرم اونطرفا!
شما اختصاصی دعا کنید عاقبت بخیر بشیم. مشکلات مادی و دنیایی رو هم همون بگید مرتضی اهوازی خودش میدونه!!
مخلصم
یک بچه آروم توی قطعه بود به اسم دیوونه داداشی، که آن هم به گروه بچه شیطونها پیوست. تبریک عرض می کنم.:D
داغ تکرار شدن مشروطه می مونه به دل بعضی ها
…
“دیوونه ی داداشی”
چه تعبیر قشنگی از اون “ستاره” کردی. ما رو بگو فکر می کردیم منظورت از اون “ستاره” ستاره های “حضرت ماه” هستند که در دامن حضرت “ابا عبد الله الحسین” ریزه خواری می کنند. حالا اتفاق خاصی نیافتاده، نوکری طفل شیر خوار حضرت عشق، کم از ریزه خوار بودن دامان پر محبت سرور جوانان اهل بهشت نداره.
اللهم الرزقنا شفاعة الحسین یوم الوروود، و ثبت لنا، قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین، الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام.
همیشه فکر می کردم اون ستاره تزیینیه.
بعد از رمز گشایی خیلی جالب شد.
“سلام بر حسین*”
…
هوای تو…
دلم مثل غروب جمعه ها دارد هوایت را
کجا واکرده ای این بار گیسوی رهایت را؟
کجا سر در گریبان بردی و یاد من افتادی
که پنهان کرده باشی گریه های های هایت را
خیابان «ولی عصر» بی شک جای خوبی نیست
که در بین صداها گم کنی بغض صدایت را
تو هم در این غریبستان وطن داری و می دانی
بریده روزگار بی تو صبر آشنایت را
نسیمی از نفس افتاده ام از نیل ردّم کن
رها کن در میان خدعه ماران عصایت را
نمی خواهم بجنگم در رکابت… مرگ می خواهم
به شمشیر لقا از پی بخشیدم عطایت را
فقط یک بار از چشمان اشک آلود من بگذر
که موجا موج هر پلکم ببوسد جای پایت را…
… گل امّید را در روز بی خورشید خیری نیست
شب است و می کشی روی سر دنیا عبایت را…
“محمدجواد آسمان”
…
مذهب فاطمی و ذکر مدامت عشق است
نفست عشق… دمت عشق… کلامت عشق است
گفته ام من که به روی کفنم بنویسید
نام زیبای تو را تا به قیامت عشق است….
** عشق است حـــــــــــسیـــــــــــــــن**
و اما
امشب با امضای “حسین قدیانی” بی شک شاهد یک شاهکار شیک از داداش حسین خواهیم بود: دل نوشتی ناب.
دوستان! حتما و قطعا بعد از خواندن متن، تصدیقم خواهید کرد… کمی صبر!
سلام بر میهمانانِ با صفایِ میهمانیِ خداوند رحمن و رحیم.
با تعریف آقای مبصر از مطلب جدید، پس ما هم لحظه شماری می کنیم برای آپ شدن سایت.
سلام سلام سلام
عصر جمعه همگی به خیر. نماز و روزتون قبول.
بی صبرانه منتظر متن جدید و ظاهرا طوفانیه “داداش حسین بسیجیا” هستیم.
“جان امانتی است که باید به جانان رساند،
اگر خود ندهی، می ستانند!
فاصله هلاکت و شهادت، همین خیانت در امانت است…”
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
دیوونه داداشی و چشم انتظار و سایر دوستان!
پارتی تون کلفته؟
مبصر کامنت های نامربوط به متنِ ما رو که تائید نمی کنه!!
هییییییییییی روزگار..
الهی یا حمید و به حق محمد
یا عالی به حق علی
یا فاطر به حق فاطمه
یا محسن به حق الحسن
یا قدیم الاحسان به حق الحــــــــــسیـــــــــــن
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم احفظ امامنا الخامنه ای
قشنگ نوشتی دمت گرم
برای رفع کسالت و سلامتی علامه حسن زاده آملی، در این ساعت با برکت دعا کنید بچه ها.
سلام آقای قدیانی
درود وسلام بر رهبر آزادگان جهان سید علی آقای مهربان.
شما به افرادی که مغازه ها رو در انگلیس آتش می زنن میگید مردم بی گناه!خیلی جالبه!بعد بفرمائید مردمی که بر علیه حکومت وراثتی بشار اسد دارن قیام می کنن چی هستن؟خجالت بکشید!چقدر بده که انسان بخواد خودش رو فریب بده!البته افرادی مثه شما باید هم اوباش انگلیسی رو افراد بی گناه بدونن!
درضمن!در مورد اقتصاد ایران این نکته رو داشته باش که جوان ترین کشور دنیا هستیم با ذخایر عظیم نفت و گاز اما به لطف سوء مدیریت حاکم جز بدترین اقتصادهای دنیا هستیم!
تحریم ها تاثیری نداشته؟کیو داری فریب میدی؟اگر تحریم ها تاثیر نداشته برو پول نفت رو از هند ، چین و کره نقد کن پسر جان!چقدر بده انسان خودش رو فریب بده!
علی!
اونائی که تو انگلیس مغازه آتیش می زنن اوباشن، اینائی که تو ایران سطل آشغال آتیش میزدن جوانان آزادی خواه و خدا جو بودن؟
زرنگی؟
می خوایم بریم منچستر امنیت بر قرار کنیم، میای؟!
🙂
مثل اینکه فقط جای من خالی بوده بعد از ظهری
آقــــــــــا !
از ما یادتون نره، ما رو هم جزو دعاشدگانتان قرار دهید!!!
ممنون
کلیپی برای شهید شاهرخ ضرغام که به گفته خودش، حّر انقلاب اسلامی بوده!
کتابی هم به اسم ” شاهرخ ضرغام (حر انقلاب ) ” به چاپ رسیده
لینک دانلود در مبارز کلیپ:
http://mobarezclip.ir/?p=7016
یاعلی
مشروطه نامه های بی سلام!!!
آقا اساسی ایول
حال میکنم با ادبیات سیاسیت
یاستارالعیوب
به به گویا قراره امشب باز قطعه ۲۶ شاهکار تحویل بده
منم دلم میخواد بگم داداش حسین…اما نه که فکر میکنم بسیجی نیستم..کمی سخته!!!
خدا حفظتون کنه
یا ستارالعیوب
ما دیدیم و نگذاشتیم سوء ظن مظنونین همیشگی، انقلاب مشروع محرومین را به پادشاهی مشروطه بدل کرده ببلعد.
علی آقا تحریم هم تاثیری نداره اما این کرم خودیها یه اثرایی دارد
سلام آقای قدیانی
همین الان دارم آقارامی بینم بادانشجویان خدامی داندچقدردوستش دارم .
کاش بعضی مدعیان فقط کمی مثل اومی اندیشیدند.جانم فدای رهبر
بخشی از بیانات آقا در دیدار اخیر با دانشجویان:
در مورد مسائل منطقه، یکى از دوستان اشاره کردند که مثلاً کار لازم، عمل لازم و تحرک لازم نبوده. من فىالجمله به شما عرض بکنم که اینجور نیست. در زمینهى مسائل منطقه، دستگاههاى ذىربط کشور تحرک بسیار خوبى داشتند و دارند. الان منطقه، میدان عظیم زورآزمائى است و دستگاههائى که با این مسئله مرتبطند، حسابى وسط میدانند و دارند کار میکنند. خب، برخى از کارها قابل تبلیغاتى شدن نیست – یا ممکن نیست، یا لازم نیست، یا اشکال دارد – ولى به هر حال کار زیاد دارد میشود؛ این را توجه داشته باشید. در این زمینه، فضاى درونى کشور هم خوب بود. حضور دانشجوها در بخشهاى مختلف، اظهارنظرها نسبت به همین مسائل منطقه، اینها همهاش کمک میکند. این کار ادامه هم دارد و انشاءاللَّه روزبهروز هم ابعاد بیشتر و بهترى خواهد گرفت. غرض، تصور نشود که بىعملى بوده؛ نه، دارد کار میشود؛ کارهاى خوبى هم انجام میگیرد.
سلام داداش
متنتون دوباره شور انقلابی رو تو دلمون روشن کرد.
“انحراف مشروطه غلط کرده بخواهد تکرار شود! اگر بخواهد تکرار شود، مثل یوم الله ۹ دی می خوابانیم در گوشش! ما چنین اخلاقی داریم؛ بعضی ها نگران نباشند!”
“بی بصیرت ترین نمایندگان مجلس کنونی، حتما از متحصنین مجلس ششم با آبروترند. تحصن شرم آوری که در سفارت روباه پیر نبود؛ رسما در آغوش دشمن بود. ”
و دوباره انتخابات مجلس تو راهه و کاش ناطق نوری این بار رای نیاره.از بچگیم تا حالا نماینده! است.ولی فقط نماینده ی خودشون…خیلی ها ازش ناراضی اند و لی نمی دونم چه جوری هی رای میاره؟؟!
جانم فدای امام خامنه ای
من هم موافقم!!
چادر بدترین نوع حجاب است، اصلا چه معنی دارد که زن خود را بپوشاند؟ این ها همه حرف هایی است که آخوندها از خودشان در آورده اند،
من موافق حجاب نیستم! من هم می خواهم از حجاب بدگویی کنم! من چه چیز کمتر از کلهر و جوانفکر دارم که آنان از حجاب بدگویی می کنند و من نکنم؟ یا نتوانم بکنم! این حرفها چیست! اتفاقا می خواهم در نوشته هایم حجاب را تخطئه کنم و به مذمتش بپردازم، طوری که کلهر هم نتوانسته باشد! چادر اصلا خوب نیست! در عوضش همین مانتوهای تنگ و چسبان عالی است! ایده آل است. اصلا نظر من این است که همین مانتوها هم خوب نیست! زن باید همانگونه که شب ها کنار شوهرش می خوابد از خانه بیرون بیاید، درستش هم همین است، به نظر شما اشتباه نیست که یک زن بین شوهر خودش و مردان دیگر فرق بگذارد؟ اصلا چه معنی دارد؟ یعنی شما می گویید بقیه مردها دل ندارند؟ چه فرقی است بین مردها؟ مگر خون کدامشان رنگین تر از بقیه است؟ اگر زن حجاب داشته باشد که دل بقیه آقایان ، می شکند! زن باید طوری از خانه بیرون بیاید که همه ی نگاه ها را جذب خود کند و شهوت همه را تحریک کند، به این زن می گویند یک زن، یک زن موفق! اصلا به همین خاطر است که کسانی همچون “م.ا” ، “ا.ح” ، “ت.ع”، “ف.ر” زنان موفقی هستند، ( غلط کرده هر کس که می گوید اینان زن موفقی نیستند، چون هستند، چرا مقاله ما را تخریب می کنید؟)
اتفاقا این زن ها خیلی هم موفق هستند، و موفقیتشان هم فقط و فقط به خاطر این است که چادر نمی پوشند، حالا من می گویم اگر همین مانتو را هم نمی پوشیدند، خیلی موفق تر از الآنشان بودند، خیلی! شک نکنید!
آری درست می فرمایند که می گویند، قرار دادن مساله حجاب در حوزه امربه معروف و نهی از منکر اشتباه بزرگی است!
بله، چادر را ناصرالدین شاخ، ببخشید شاه! از مجالس عیاشی اروپاییان به ایران آورده،
حرفتان خنده دار است، آخر این حرف است که شما می گویید؟ نیاورده یعنی چه؟ وقتی کلهر می گوید چادر از اروپا و مجلس عیاشیان آمده ، یعنی آمده، شک نکید، حرف ایشان برای ما سند است!
اصلش را بخواهید من معتقدم همه ی این مسخره بازی ها تقصیر حکومت است، نه تازه تقصیر اسلام است، یا شاید هم رهبر مکتبمان آن ها را به دین اضافه کرده و حرف دقیق خدا را به ما نرسانده، و یا شاید هم دین اسلام بعد از پیامبر تحریف شده، وگرنه من یکی که بعید می دانم اسلام حرفی از حجاب زده باشد! ملاک ما قرآن است که نگفته باید چادر بپوشید، ( تازه به قول یکی از بازیگران موفق در سفر حج: در قرآن هم اصلا سخنی از حجاب به میان نیامده، باز هم که دارید مخالفت می کنید! شما بی خود در قرآن آیه حجاب را دیده اید، وقتی بازیگر موفقی چون جنابشان می گوید در قرآن آیه ای راجع به حجاب نیست، حتما نیست، زیرا که او موفق است، حرفش سند است، لابد شما هم قرآنتان اشتباه است، بروید قرآن بازیگر موفق را که هر روز یکبار با آن ختم قرآن می کند را بگیرید و بخوانید، اگر در آن آیه حجاب بود من اسمم را عوض می کنم، می گذارم میترا، می گذارم موفق قلی! خوب است؟ ) آری ملاک ما قرآن آن بازیگر موفق است که در آن حرفی از حجاب به میان نیامده! حجاب اصلا چیز خوبی نیست، حضرت فاطمه هم اشتباه می کرده چادر می پوشیده، من نمی دانم شخص بزرگواری چون دختر پیامبر چرا باید چادر بپوشد؟ و چرا حتی جلوی نابینا هم حجابش را حفظ می کرده؟ یا شاید پیامبر سفری به اروپا داشته و این چادر را از یکی از سفر های اروپاییش برای دختر گرامی اش به ارمغان آورده!
انقدر نگویید در ایران آزادی است، آزادی بیان است، شما را به خدا به یک مساله ی بی پایه و اساسی چون حجاب این همه کلید نکنید! آن وقت زمانی که یک روشن فکر پیدا می شود و می فهمد که چادر از کجا وارد ایران شده، به انتقاد از او می نشیندید! جان خودتان انصاف است؟ که با اینگونه آدمها برخورد شدیدی شود؟ نباید بگذارید حرفشان را هرگونه که می خواهند بزنند؟ چرا انقدر این مملکت سر و سامان دارد که هر کسی نمی تواند هر حرفی را که می خواهد بزند؟ مبادا با این دوستداران فرهنگ، بد برخورد شود! مبادا آنان را ببرید کهریزک!
حالا چه فرقی می کند که این ویژه نامه توسط کسانی گردآوری شده که هیچ یک از اعضای تحریریه روزنامه ایران نیستند. ما هم اگر می توانستیم، می دادیم این مطالب را کس دیگری در وبلاگ ما بگذارد، این ها که ملاک نیست!
مبادا دستگیرشان کنید و به سزای اعمالشان برسانیدشان! شمارا به خدا بگذارید آزاد باشند، بگذارید هر حرفی که دلشان می خواهد بزنند، بگذرم، بحث من که این ها نبود، بحث من حجاب بود که خیلی هم ناپسند است و مغموم! مهم این است و بقیه حاشیه!
پ.ن: با عرض معذرت به ساحت دوستان که قوانین وبلاگ را نقض نمودم و مطالبم را در ادامه، درج نکردم! این چه وبلاگی است که در آن آزادی نداریم؟
برای این پست ۴۲ نفر کامنت گذاشتند!
سلام
وبتون خیلی قشنگه.
می خواستم ببینم شما تبادل لینک و لوگو می کنید.اگه بله،وب منو با اسم بگومگو لینک کنید و بهم خبر بدید تا لینکتون کنم.
برای تبادل لوگو هم آماده ام.
مرکز دانلود والپیپرهای حدیث دار
والپیپرهای امام علی
http://www.pafang.mihanblog.com