نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
بسم الله….
داداش حسین ممنونم،
اینجا “الله اکبر” اذان را گفتند و با چشمانی خیس نماز خواندن و افطار کردن لذتی مضاعف دارد.
انشالله مادر استاد پناهیان هم میهمان مادران بهشتی هستند.
متن بسیار زیبائی بود!
…
“مادر و غذای طفل. مادر و دلیل اشک بچه. مادر و تربیت اولاد. مادر و مربی بودن. مادر و مقامی بلندمرتبه تر از مدیر بودن. مادر و یک عالمه دعا، یک عالمه نذر، که این بچه ام، مهر و محبت و معرفت علی و فاطمه داشته باشد. مادر و شیر دادن های با وضو. با عشق عاشورا. با سفره ام البنین. مادر و دامن پاک و چادر مطهر. مادر و اشک و سوز و آه. مادر و مهر و مهربانی. مادر و قصه های کربلا. مادر و ۶ ماهه حسین. مادر و علی اصغر. مادر و کتیبه های محتشم. مادر و زمزمه “گهواره خالی”. مادر و ماجرای یک “قنداق خونی”… الا ای حضرت استاد! برای ما، منبر شما، بوی مادر شما می دهد. این منبر، به شدت مادرانه است. شانی نداریم که در این سوگ، شما را تسلیت بگوییم، فقط می گوییم که در کربلا! زینب برای حسین، تمام سعی اش این بود که پر کند جای خالی فاطمه را. اگر فاطمه، مادر پدرش بود، لیکن زینب، مادر برادرش بود. مادر همه برادرانش. مادر اباالفضل.”
اون مطلبی که راجع به هنر حاج آقا پناهیان نوشته بودین یکی از قشنگ ترین متناتون بود. این مطب هم که به ایشون ارتباط داره خیلی زیباست.
چه نگاه درست و قدر شناسانه ای به مقام زن و مادر. چه توصیف لطیف و ظریفی نسبت به جایگاه زن.
ممنون آقای قدیانی.
با “ف.طباطبائی” موافقم!
آن مطلب که در وصف هنر حاج آقا نوشتید خیلی دلنشین بود.
“متاسفانه اصطلاح مظلوم “هنرمند” این روزها سر جای خودش استفاده نمی شود و الا من امام حسین را هم “هنرمند” می دانم، چرا که هیچ امامی چون او، هنرمندانه به شهادت نرسید. امام حسین که ذاتا سیدالشهداست اما اگر بخواهیم برای اهالی هنر، سیدالشهدایی مجزا بتراشیم، “سیدالشهدای اهل هنر” هم ارباب باهنر ما حسین بود. هنر ابی عبدالله این بود: یک جان بیشتر نداشت ولی انگار هزاران هزار جان تقدیم خدا کرده و همچنان دارد جان می دهد برای خدا. راز زنده بودن عاشورا یکی هم به این نکته که گفتم، برمی گردد. حسین زنده است و همچنان دارد شهید می شود. از حسین نمی توان این شهادت را گرفت. شهادت، هنر مستمر عزیز زهراست. هر عاشورایی، انگار حسین، در همین عاشورا به شهادت رسیده است….”
کتاب زیبای قطعه۲۶، جلد دوم، صفحه ۱۲۷۸
خدا مادر بزرگوارشان را رحمت کند
شاید بهترین توصیف درباره منبر حاج آقا پناهیان همین بود. فکر نمی کنم بهتر از این بشه توصیفش کرد
احسنت به این نگاه دقیق و نکته بین
تحلیل کاملاً درستی بود درباره زن
و اشاره ای درست به بازی های کودکان که نشان از فطرت و وجودشان دارد
انشاء الله مادر بزرگوار حاج آقا مورد رحمت الهی قرار گیرند.
آقای قدیانی قلم بسیار تاثیر گذاری دارید، چند بار خواندم.
بسیار شکیل و معقول جایگاه زن و مادر را توصیف کردید.
نگاه و تحلیل منطقی در ابتدای متن و ختم متن با اشاره به مادران و زنان کربلا، بسیار زیبا بود.
ممنون از شما و سپاس از مادر بزرگوارتان، که چون شمائی را به ثمر رساندند.
گیج (گفت و شنود)
گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: یکی از اعضای سابقه دار حزب توده بدجوری خواب تعدادی از اپوزیسیون فراری را آشفته کرده است.
گفت: چطوری؟!
گفتم: این عضو حزب توده که ساکن پاریس است، سابقه فعالیت سیاسی و چگونگی خروج از کشور تعدادی از اعضای اپوزیسیون را بررسی کرده و نتیجه گرفته است که اردشیر امیرارجمند مشاور موسوی، مدحی شماره ۲ و علی افشاری مدحی شماره ۳ و احمد باطبی مدحی شماره ۴ است.
گفت: ولی امیرارجمند که می گوید؛ از اینگونه سؤال های پی درپی اپوزیسیون گیج شده و حوصله ام سر رفته است و تاکید می کند که نفوذی نیست.
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو عینکش رو دور دستش می چرخونه، بعد میزنه به چشمش، سرش گیج میره، میخوره زمین، هوا میره، نمی دونی تا کجا میره؟!
دعاى روز اول ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمَ اجْعلْ صِیامی فـیه صِیـام الصّائِمینَ وقیامی فیهِ قیامَ القائِمینَ ونَبّهْنی فیهِ عن نَومَةِ الغافِلینَ وهَبْ لی جُرمی فیهِ یا الهَ العالَمینَ واعْفُ عنّی یا عافیاً عنِ المجْرمینَ.
خدایا قرار بده روزه مرا در آن روزه داران واقعى وقیام وعبادتم در آن قیام شب زنده داران وبیدارم نما در آن از خواب بى خبران وببخش به من جنایتم را در این روز اى معبود جهانیان ودر گذر از من اى بخشنده جنایات کاران.
هر چی تلاش می کنم حرف تکراری نگم نمی شه. ولی بعضی تکرارها هرگز کهنه و تکراری نمی شوند، مثل این جمله:
داداش حسین فدایی داری. فدای اون قلمت که دُرّ و گوهر ازش می باره.
وقتی متن مادرانه ات رو خوندم، ناخواسته عشقم به مادرم بیشتر شد. شاید باور نکنی ولی حقیقت می گم، نگاهت همیشه فرا زمینی است. به نظرم همه ی ما باید مادر و یاحتی همسر رو از نگاه داداش حسین به نظاره بنشینیم.
استاد پناهیان عزیز؛
هرجا هستین دعای مادر مرحومه تان، پشت سرتان باشد.
هنوز آن سخنرانی آتشین تان در کوران فتنه ی ۸۸ از خاطر ما محو نشده. شیر پاک مادر حلالتان. چقدر “داداش عزیز ما” خوب توصیف کرد حس مادری را، ای کاش این متن روبخونین.
سلام بر حسین*
“با زبان روزه نوشتم این جمله آخر را. تشنه ام. تشنه ام؛ بیش از آب، تشنه منبرهای مادرانه…”
“این منبر، به شدت مادرانه است…”
و این نوشته، به شدت هنرمردانه!… ممنون!
“فاطمه، مادر است”
“فاطمه، مادر است”
“فاطمه، مادر است”
“فاطمه، مادر است”
“فاطمه، مادر است”
“فاطمه، مادر است”
“فاطمه، مادر است”
“فاطمه، مادر است”
“فاطمه، مادر است”
“فاطمه، مادر است”
“فاطمه، مادر است”
“فاطمه، مادر است”
“فاطمه، مادر است”
“در کربلا! زینب برای حسین، تمام سعی اش این بود که پر کند جای خالی فاطمه را. اگر فاطمه، مادر پدرش بود، لیکن زینب، مادر برادرش بود. مادر همه برادرانش. مادر اباالفضل…”
مادر و دلیل اشک بچه،… مادر و یک عالمه دعا،یک عالمه نذر،…
مادر و شیر دادن های با وضو، با عشق عاشورا، با سفره ام البنین…
مادر و دامن پاک و چادر مطهر. مادر و اشک و سوز و آه. مادر و مهر و مهربانی…
مادر و قصه های کربلا. مادر و ۶ ماهه حسین. مادر و علی اصغر…
مادر و کتیبه های محتشم…
مادر و زمزمه “گهواره خالی”. مادر و ماجرای یک “قنداق خونی”…
.
.
.
مادر و لالایی های شبانه اش…
“لالایی” نه برای خواب، که اتفاقا برای “بیداری”…
“بخوان! به یاد روزگار جنگ بخوان! به یاد آنکه مادر، شما را از زیر قرآن رد می کرد و پشت سرتان آب می ریخت که سالم بروید و سالم برگردید. بخوان! این را بخوان… “کجایید ای شهیدان خدایی، بلاجویان دشت کربلایی”…”
*اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم بقائمهم…*
من غم عشق حسین با شیر از مادر گرفتم…
این حمد و سوره را هم می گذارم، برای شادی روح مادر حاج آقای پناهیان و همه ی مادرانی که فرزندان شان را فاطمی و علوی تربیت کرده اند و الان در قید حیات نیستند.
بِسْمِ الله الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ (۱) الْحَمْدُ لله رَبِّ الْعَالَمِینَ (۲) الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ (۳) مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ (۴) إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ (۵) اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ (۶) صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ (۷)
بِسْمِ الله الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
قُلْ هُوَ الله أَحَدٌ (۱) الله الصَّمَدُ (۲) لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ (۳) وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ (۴)
اعتراف می کنم این قدر توکلی را که دارم مدیون مادر بودنم هستم. گاهی فکر می کنم اگر مادر نمی شدم هرگز نمی توانستم این قدر توکل داشته باشم. با مادر بودن حس هایی را زود تجربه می کنی که به این راحتی ها به دستش نمی آوری. مادری آنقدر که شما نوشتید شیرین هست اما امتحانی بس بزرگ است.
خداوند به زن می گوید در اوامری باید همسرت از تو راضی باشد. ولی به زن و مرد می گوید همواره مادرت باید از تو راضی باشد.
نمی دانم چگونه حساب می کنند بعضی، که اسلام را دینی می بینند که در حق زن کم گذاشته؟!
“دیوونه داداشی”!
همه ی کامنت هایی که می گذارید زیباست. ولی “سلام بر حسین*” تان واقعا چشم را روشن می کند.
این آهنگ شاید بی مناسبت با این پست نباشه. چون استاد علاقه ی فراوانی به آقا امام عصر (عج) دارند. با دو کیفیت تقدیم ستاره ها.
گوش دادنش یاد آور خاطرات سال های نه چندان دوره. به امید تعجیل درفرجش.
http://www.4shared.com/get/PV5iVWMi/cut-safir.html
http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://delnevis2.persiangig.com/audio/Tak.Savare.Jadeye.Noor.mp3
داداش حسین چون خودت هنرمندی خوب تونستی حرفتو بیان کنی،دستت طلا.
سلام. خداوند مادر استاد را رحمت کند. ایضا نوشته شما در مورد مادر عالی بود.
قطعه قطعه مهره
سلام
رمضان الکریم بر همه مبارک
تا هستیم همدیگرو دعا کنیم …..
.
.
در وصف منبر استاد پناهیان هنرمندانه و هنرمردانه رو عالی گفتید ….
ممنون ک هستین (:
سلام ماه مبارک, سلام ماه خدا
سلام ماه پذیرایی خدا از ما
سلام شهر طهورای ساکنان زمین
سلام چشمه تنزیه عالم بالا
ببین به سوی تو قران به دست امده ام
سلام شهر تلاوت, سلام شهر دعا
به دعوت تو در این میهمانی امده ام
وگر نه خاک کجا و زلالی دریا
چقدر سنگ به بالم زدم به دست خودم
چقدر زخمی ام و پرشکسته ام حالا
شکسته ام که مرا در تلاطمت بکشی
تو ناز و قهر خودت را نکن دریغ از ما
برای اذن دخولم اجازه می خواهم
اجازه از علی و یک اجازه از زهرا
به اذن دست بریده, به اذن مشک و علم
به اذن روضه ی چشمان حضرت سقا
التماس دعا
امشب بایکی از دوستان در مورد متن شما صحبت می کردم. می گفت دوستی داره که مادر حاج آقا را از نزدیک می شناختند ایشان را زنی فوق العاده توصیف می کردند زنی سرشار از آرامش، خوش برخورد و خوش بین با نگاهی مثبت به زندگی و دارای محسنات بسیار نظرش این بود که حاج آقا پناهیان بسیار تحت تاثیر اخلاق و تربیت مادر بودند.
خدا عاقبت بچه های ما را ختم به خیر کند!
آرزو (گفت و شنود)
گفت: از محاکمه دیکتاتور مصر چه خبر؟!
گفتم: قرار است امروز محاکمه بشود.
گفت: ولی اعلام کرده که به شدت مریض است و نمی تواند در دادگاه حاضر شود!
گفتم: همه دیکتاتورها مریضند. همین حسنی مبارک اگر مرض نداشت که به آنهمه قتل عام مردم بی گناه و غارتگری و نوکری برای اسرائیل دست نمی زد.
گفت: مردم مصر می گویند دادگاه نباید به این دروغ ها توجه کند. آمریکا و اسرائیل از طریق عوامل خود آنقدر به این بهانه ها ادامه می دهند تا دیکتاتور مصر بمیرد و محاکمه نشود و اسرار آمریکا و اسرائیل را فاش نکند!
گفتم: قاتلی محکوم به اعدام بود. از او پرسیدند آخرین آرزویت را بگو. قاتل گفت آرزو دارم قبل از مرگ پسرم را ببینم! قاضی گفت، بسیار خوب! پسرت کجاست که برویم و او را بیاوریم؟! قاتل گفت؛ آقای قاضی! متاسفانه هنوز ازدواج نکرده ام.
دعاى روز دوم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ قَرّبْنی فیهِ الى مَرْضاتِکَ وجَنّبْنی فیهِ من سَخَطِکَ ونَقماتِکَ ووفّقْنی فیهِ لقراءةِ آیاتِکَ برحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمین.
خدایا نزدیک کن مرا در این ماه به سوى خوشنودیت وبرکنارم دار در آن از خشم وانتقامت وتوفیق ده مرا در آن براى خواندن آیات قرآن به رحمت خودت اى مهربانترین مهربانان.
سلام.
سلام .از قطعه چه خبر؟من مدت هاست نیامده ام.یا اشکال از سیاست مدارهایمان است که اینطور ناجوانمردانه زدند زیر قول هایشان ،زیر شعف حضور سیاسی ما یا از خط خطی بودن اعصابم.خط خطی…خیلی زیاد
اصولا ارزشی بودن خیلی اعصاب می خواهد فکر کنم برای همین به آنها که ارزشی می مانند ….درست ارزشی می مانند… بهشت می دهند.
الان هیچ شور مشترکی بین خودم وقطعه جز حضرت مظلوم ومقتدر ماه نمی بینم.راستی شما را به خدا دیگر از این جریان انحرافی هم ننویسید خیر سرش در این سال جهاد اقتصادی.
چیزی هم که روحیه ام را تغییر داد ومرا آورد پای نظرات یک حس سربلندی بود وافتخار.
من همشهری حاج آقا پناهیان هستم.هر جا هم که حرفش باشد صدایش باشد من افتخار خواهم کرد به این همشهری خادم ماه خادم عشق .
غیر از این دیگر شور سیاسی ندارم.همه اش را دود کردند رفت.و شمس ال احمد: فقط خامنه ای عشق است…بقیه ول معطلند….
شاعران بیچاره شاعران مضطر با نام تو چه کردند؟……خامنه ای اگر نبود مرده بودم تا الان.همین.
دعاى روز سوم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ ارْزُقنی فیهِ الذّهْنَ والتّنَبیهَ وباعِدْنی فیهِ من السّفاهة والتّمْویهِ واجْعَل لی نصیباً مِنْ کلّ خَیْرٍ تُنَزّلُ فیهِ بِجودِکَ یا أجْوَدَ الأجْوَدینَ.
خدایا روزى کن مرا در آنروز هوش وخودآگاهى را ودور بدار در آن روز از نادانى وگمراهى وقرار بده مرا بهره وفایده از هر چیزى که فرود آوردى در آن به بخشش خودت اى بخشنده ترین بخشندگان.
کفن (گفت و شنود)
گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: محاکمه تحقیرآمیز دیکتاتور مصر بد جوری آل سعود و آل خلیفه و بقیه دیکتاتورهای منطقه را به هول و هراس انداخته است.
گفت: حق دارند! وقتی اصلی ترین حاکم دست نشانده آمریکا و اسرائیل در منطقه به این سرنوشت دچار می شود، چرا بقیه دیکتاتورها دچار وحشت نشوند؟
گفتم: آمریکا و متحدانش تا وقتی که دیکتاتورها جان و رمقی داشتند، آنها را دوشیدند و حالا که از رمق افتاده اند، آنها را به حال خود رها کرده اند.
گفت: ولی اوباما گفته است که همکاری های حسنی مبارک با آمریکا و اسرائیل را فراموش نمی کند!
گفتم: یارو به رهگذری که به او در حمل یک بار سنگین کمک کرده بود گفت؛ از لطف شما خیلی ممنون، یک سری به مغازه من بزنید، جنس خیلی مرغوبی براتون در نظر گرفته ام. و رهگذر که حسابی به دلش صابون زده بود، پرسید؛ ببخشید! شغل شما چیه؟! و یارو گفت؛ کفن فروش!
خدا رحمت کند مادر استاد بزرگوارمان را
منبرهای استاد واقعا دلسوزانه و به عبارتی مادرانه است …
راستی مشهدالرضا دعایتان کردم … در این روزها و شبها هم ملتمس دعای خیرم …
دعاى روز چهارم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ قوّنی فیهِ على إقامَةِ أمْرِکَ واذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ وأوْزِعْنی فیهِ لأداءِ شُکْرَکَ بِکَرَمِکَ واحْفَظنی فیهِ بِحِفظْکَ وسِتْرِکَ یـا أبْصَرَ النّاظرین.
خدایا نیرومندم نما در آن روز به پا داشتن دستور فرمانت وبچشان در آن شیرینى یادت را ومهیا کن مرا در آنروز راى انجام سپاس گذاریت به کـرم خودت نگهدار مرا در این روز به نگاه داریت وپرده پوشى خودت اى بیناترین بینایان.
هواخوری -گفت و شنود
گفت: روزنامه صهیونیستی «هاآرتص» ابراز نگرانی کرده است که اگر شرایط منطقه به همین شکل پیش برود، بعید نیست که کنار قفس حسنی مبارک، یک قفس هم برای نتانیاهو آماده کنند.
گفتم: چه بهتر از این؟!
گفت: بهتر از همه آن که علاوه بر مبارک و نتانیاهو و شیمون پرز بقیه جنایتکاران مثل علی عبدالله صالح و ملک عبدالله عربستان و پادشاه اردن و پادشاه بحرین و بن علی و… همه این اجق وجق ها را درون یک قفس ریخته و یکجا محاکمه کنند و شرشان را از سر مردم جهان کم کنند.
گفتم: ای ول… تعدادی از دیوانه های زنجیری را با هواپیما از یک شهر به شهر دیگری منتقل می کردند. دیوانه ها وسط راه سر و صدا می کردند. خلبان به سرمهماندار گفت؛ یک جوری اینها را ساکت کن و بعد از چند دقیقه سکوت حکمفرما شد. خلبان پرسید؛ چطوری ساکتشون کردی؟ گفت؛ در هواپیما را باز کردم و گفتم بروید توی حیاط هواخوری!
دعاى روز پنجم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ من المُسْتَغْفرینَ واجْعَلْنی فیهِ من عِبادَکَ الصّالحینَ القانِتین واجْعَلْنی فیهِ من اوْلیائِکَ المُقَرّبینَ بِرَأفَتِکَ یا ارْحَمَ الرّاحِمین.
خدایا قرار بده در این روز از آمرزش جویان وقرار بده مرا در این روز از بندگان شایسته وفرمانبردارت وقرار بده مرا در این روز ازدوستان نزدیکت به مهربانى خودت اى مهربان ترین مهربانان.
سلام
طرح ضیافت اندیشه در مشهد برگزار میشه
حاج آقا اینجان
مشهدن
وما هرروز با افتخار پای صحبتاشون میشینیم
شاید باورتون نشه
ولی حاج آقا هنوز هم با همون سر حالی با همون بشاشیت و با همون انرژی برای ما صحبت میکنن
مصداق بارز واستعینوا بالصبر والصلوه
ما اینجا کنارشونیم
ولی هنوز هم نفهمیدیم چه جوری باید بهشون تسلیت گفت
نمیتونم
ولی شاید تنها آرزوم این باشه که بتونم چنین فرزندی تربیت کنم
از همین جا میگم
روحشون شاد
تسلیت میگم
می آیم ! (گفت و شنود)
گفت: مدتی است مدعیان اصلاحات درباره انتخابات مجلس نهم، ترانه دوصدایی «می آئیم و نمی آئیم» می خوانند.
گفتم: جنگ زرگری است. از همین حالا ستادهای انتخاباتی خود را به طور پنهان راه انداخته اند و دارند پول های کلان هزینه می کنند.
گفت: حالا بعد از این همه، آیا شورای نگهبان، صلاحیت آنها را تأیید می کند؟!
گفتم: عوامل فتنه ۸۸ و کسانی که با آنها ارتباط داشته اند همگی مصداق واقعی مفسد فی الارض هستند و شورای نگهبان مطابق قانون حق ندارد صلاحیت آنها را تأیید کند.
گفت: پس چرا می گویند که ممکن است بیاییم! و…
گفتم: شاعر دست چندمی برای خواندن شعرش پشت تریبون رفت و خواند «من می آیم، من می آیم، من…» ولی بقیه شعرش را فراموش کرد و در حال دستپاچگی پایش به پایه تریبون گیر کرد و از بالای سن روی یکی از مستمعین افتاد و با شرمندگی به او گفت؛ ببخشید آقا! عذر می خواهم! و طرف گفت؛ نه بابا! تقصیر خودم بود. شما دو سه بار گفتید من می آیم ولی من فکر نمی کردم قرار است با سر بیایید!
دعاى روز ششم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ لا تَخْذِلْنی فیهِ لِتَعَرّضِ مَعْصِتِکَ ولا تَضْرِبْنی بِسیاطِ نَقْمَتِکَ وزَحْزحْنی فیهِ من موجِباتِ سَخَطِکَ بِمَنّکَ وأیادیکَ یا مُنْتهى رَغْبـةَ الرّاغبینَ.
خدایا وا مگذار مرا در این روز در پى نافرمانیت روم ومزن مرا با تازیانه کیفر ودور وبرکنارم بدار از موجبات خشمت بحق احسان ونعمتهاى بى شمار تو اى حد نهایى علاقه واشتیاق مشتاقان.
سلام خیلی سایت خوب و قشنگه
پنل ارسال اینترنتی اس ام اس نمیخوای (رایگانه)!
همین الان فقط باید پول اس ام اس بدهی !
پول پنل رایگانه!
شماره ۸ رقمی هم رایگانه!
باورت میشه!
برای سایتت سامانه اس ام اس بردار خیلی کلاس سایتت میره بالا
میدونی چیکار کن توی یه پست از سایتت بگو برای ثبت نام در سامانه پیامک سایت شماره خود را به شماره خودت اس ام اس کنن بعد بروز شدن سایتت رو به دیگرون خبر بده شماره منم توی سامانه ات ثبت کن ۰۹۱۷۶۸۲۸۹۳۱
برای ثبت نام برو به سایت payamfree.ir
برو تا دیر نشده!
سلام و نماز روزه هاتون قبول
عالی توصیف کردید
“روضه های مادرانه” هیچ لذتی تو دنیا شیرین تر از مادر شدن نیست.و هیچ مسئولیتی سنگین تر و بزرگتر از مادرشدن.خدایا مادر حاج آقا رو محشور کن با مادر حجه ابن الحسن(روحی فداک) و سایه ی مادر ما رو هم از سرمون کم نکن.
کاش هممون مشمول دعای مادرمون حضرت زهرا (س) بشیم
التماس دعا تو این شبهای آسمونی ماه خدا
ستاره ها خیلی محتاج دعاتونم
سلام
خیلی دیدی قشنگی نسبت به مقام زن و جایگاه مادری داشتید
مخصوصا اون اشاره ای که به بازی های کودکانه دختران و پسران کردید.الحق و الانصاف عالی نوشتید.
دعاى روز هفتم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ اعنّی فیهِ على صِیامِهِ وقیامِهِ وجَنّبنی فیهِ من هَفَواتِهِ وآثامِهِ وارْزُقْنی فیهِ ذِکْرَکَ بِدوامِهِ بتوفیقِکَ یا هادیَ المُضِلّین.
خدایا یارى کن مرا در این روز بر روزه گرفتن وعبـادت وبرکنارم دار در آن از بیهودگى وگناهان وروزیم کن در آن یادت را براى همیشه به توفیق خودت اى راهنماى گمراهان.
سلام علیکم
نیستید استاد؟
وقت بخیر و طاعات قبول
آمدم به رسم ادب، فراسیدن روز خبرنگار را به شما و همه همکارانتان از جمله “آرمون چیزاف” خبرنگار سرویس ماهواره خبرگزاری چیزنا، “آقا و خانم چیز” و فرزندانشان “چیز کوچولو” و “چیزه کوچولو”، خانم “آرملیا” و تمام خبرنگاران خبرگزاری چیزنا و خبرنگاران سرویس روزخند و شبخند و ترفند و دربند روزنامههای وزین وطن امروز و کیهان و ریزگرد آواره خبرنگار واحد مرکزی قدقد آنلاین و سایر همکارانتان در سایر خبربرداریها تبریک عرض کنم.
امیدوارم مثل همیشه در گذاشتن و برداشتن خبر موفق و موید باشید.
سرویس خبرپراکنان دهان قرص/ پشلمبا
هفدهم مردادماه سالروز شهادت “محمود صارمی ” و روز ارزشمند خبرنگار بر شما مبارک.
سلام
من بدجوری توی مشکل افتادم دعام کنید خوب؟؟؟
مادر حاج آقا و خودش و هرکسی که حاج آقا دوسش داره ایشالا همیشه با “عبادی” و در “جنتی” باشن
مادرو نمی شه فقط با ۴ تا حرف قشنگ وصف کرد نوشتن H2O رو کاغذ سیرابت نمیکنه حتی اگرم حرفای خوشگل بلد باشید عمرا نمی فهمید زجر زن بودن یعنی چی اگه خدا ماه نبود و دوسش نداشتم ،برای دختر بودنم بش شکایت می کردم هرچند می دونم اگه دست خودمم بود همینو انتخاب می کردم
السلام علیکِ یا فاطمه الزهرا
السلام علیک یا ام الائمه یا فاطمه الزهرا
به وبلاگ ما سر بزنید!