دهه ۸۰ به سرعت برق و باد، حوادثی در جهان رخ داد که اگر هاتفی از غیب خبر دهد؛ دهه ۹۰ «دهه ظهور» است، اصلا تعجب برانگیز نیست که جهان هرگز به سرعت دهه ۸۰ در «مسیر ظهور» حرکت نکرده است. تعیین وقت برای زمان ظهور، حتما کذب است، اما به نظر می رسد «قطار انتظار» روی «ریل ظهور» افتاده و چندان فاصله ای با «ایستگاه بهار» ندارد. این، مهم ترین چیزی است که من از تحولات این روزهای دنیا می فهمم. امروز گفتمان اصلی بشریت، «گفتمان اعتراض» است و اعتراض، ناشی از لبریز شدن کاسه انتظار است. اعتراض، زبان نجیب و محجوب انتظار است. اعتراض، اسم شب پر رمز و راز انتظار است. اعتراض، لسان سرخ مکتب انتظار است. دنیا دارد به سمت و سویی می رود که مقصدش جز «منجی عالم بشریت» نیست. حوادث دنیا انگار عجله دارد که پر کند «پازل ظهور» را. اگر تا پیش از دهه ۸۰ سخن گفتن از ظهور، به نوعی خلسه معرفتی، بلکه امید واهی برای جهانیان می مانست، اینک اما طبیعی ترین و بدیهی ترین خبر ملموس برای دنیا، اتمام دوران غیبت است. خبری که از «دهه ۹۰» انتظار شنیدنش می رود، و اگر نرود، تعجب برانگیزتر است تا اگر برود. به این معنی که دنیا آماده به نظر می رسد برای ظهور. هم «آماده» و هم البته «مستعد». نه! من اصلا بنا ندارم که بگویم دهه ۹۰ حتما دهه ظهور است، بلکه معتقدم: از دهه ۹۰ به بعد، عمر انتظار، مثل عمر بهار، کوتاه و زودگذر به نظر می رسد. در اینجا مرادم از بهار، «بهار زمین» است که فصلی بیش نیست. زود می آید و زود می رود، اما «بهار زمان» فصل مانای آخرالزمان است. فصلی که در عوض دیر آمدنش، دیر خواهد پایید و دور و دراز خواهد شد. ظهور، همچون قله ای است که بشریت تا دهه ۸۰ برای فتح آن، جانها کند و جانها داد و جام زهرها سر کشید، اما خود قله را هرگز ندید. گویی بی هدف، ناامید می دوید. دهه ۸۰ اما بلندای قله، رخ بالای خود را نشان داد به اهل عالم. این بود که طفل پیر دنیا زبان باز کرد و بی هراس از لکنت، فریاد زد و داد کشید و اعتصاب کرد و اعتراض و اعتراض و اعتراض. دهه ۹۰ اما دهه عبور از آخرین پیچ تاریخ آخرالزمان است. یعنی از ۹۰ به بعد، هر آن سال که تا ظهور طول بکشد، چیزی بیشتر از سختی عبور از آخرین گردنه غیبت نیست. چقدر یعنی این زمان، طول خواهد کشید؟! یک دهه، کمتر، بیشتر؟! قطعا طول این زمان، آنچنان اهمیت ندارد؛ مهم این است که زمین و زمان، «بهار توامان» می خواهند، و دهه ۹۰ اصلا بعید نیست که آخرین برگ سفرنامه غیبت باشد. در این برگ، دنیا به «زبان مشترک» رسیده است، و از حلقوم بشریت، فقط یک شعار شنیده می شود؛ شعار اعتراض به وضع موجود. در این شعار، نه فقط شیعه و سنی، که حتی مسیحی و یهودی هم با هم وجه اشتراک و وحدت دارند. این روزها دنیا مرزهای جغرافیایی خود را از دست داده و فی الواقع دهکده ای کوچک شده است، اما نه آن دهکده ای که رضایت دهد به کدخدایی نظام سلطه. این دهکده مثل کشتی می ماند که ناخدای باخدا می خواهد، اما فاصله اش تا «ساحل قله» هر لحظه از لحظه قبل، کم و کمتر می شود. دهه ۹۰ «چون که صد آید»، نویدبخش فتح «قله بهار» است، لیکن «چون که صد آید، نود هم پیش ماست». از این دهه به بعد، آنکه اولین نفر به «آفتاب» خیر مقدم خواهد گفت، «ماه» است. اگر نقش ماه، آنقدر مهم و حیاتی است که بدون او، کمر خورشید در «کربلای تاریخ» می شکند، پس عن قریب باید بتابد آفتاب تا نشکند کمر روزگار. در عصر غیبت خورشید، ماه هرگز اجازه نداد تاریکی و ظلمت، پهن کند سایه سرد و سنگین خود را بر سفره شب. در این عصر، ماه، ماه خوبی بود برای آفتاب. ماه زخم خورد، اما اجازه نداد سنت نورانگی فراموش، و «آئین روشنایی» خاموش شود. ماه اگر نبود، مرز دنیا را به تباهی، به سیاهی می کشیدند و زبان اعتراض را می بریدند. انقلاب اسلامی، ماهی بود برای آفتاب انقلاب جهانی. انقلاب اسلامی در «مکتب انتظار»، سوتکی در گلوی طفل پیر بشریت است؛ تا انتظار نمیرد و اعتراض، حق آزادی بیان داشته باشد.
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
دهه ۸۰ «بوی پیرهن یوسف» شنیدیم. دیر نیست در جهانی که از «کنعان» بزرگ تر نیست، «چشم یعقوب» به جمال یار گمگشته روشن شود. دهه ۹۰ «عطر مهدی» می دهد. انقلاب اسلامی، پیراهن یوسف زهرا بود، و اینک فصل برداشت محصول انتظار است. این محصول، فقط «عزیز مصر» نیست؛ از نیل تا فرات، و از شرق تا غرب، و از شمال تا جنوب، عزیزش می خوانند. باور کن عزیز، این «نوروز» نوروز دیگری است.
آنقدر نظام جمهوری اسلامی را دوست می داریم که حتی اگر افرادی در مایه های سران فتنه، قدمی ولو کوتاه، برای کاستن از فاصله دور و دراز خود با نظام بردارند، بی نیاز از «نیت خوانی»، سعی می کنیم حمل بر صحت کنیم و این اتفاق را حتی المقدور، رخدادی مبارک بخوانیم. کتمان نمی کنم عصر جمعه یعنی یوم الله ۱۲ اسفند که از رای دادن آقای خاتمی در انتخابات، مطلع و مطمئن شدم، به دوستانم در تحریریه روزنامه «وطن امروز» گفتم: «عن قریب است که اپوزیسیون، خاتمی را به باد فحش بگیرد. شاید بهتر باشد از این پس در نوشته هایم ملاحظه این مسئله را بکنم و خاتمی را همان طور ننوازم که در فتنه ۸۸ نقدش می کردم». این را هم گفتم که به هر حال، ما استقبال می کنیم از هر کار کوچک یا بزرگ و مهم یا غیر مهمی که آتش بر خرمن دشمن بنشاند. بگذریم که از همان فتنه ۸۸ هم معتقد بودم که لااقل من باب حق و عدل و قضا، جرم خاتمی قابل قیاس با جرائم دیگر سران فتنه نیست، هر چند که اصلا جرم کمی نیست. خاتمی جز تذبذب، صفت دیگرش بزمی بودن است. آدم بزمی، در صدر نشستن را دوست می دارد و قدر دیدن، موضوعیت دارد برایش. آدم بزمی دوست می دارد محبوب هر جمعی باشد و بزرگان هر جماعتی دوستش داشته باشند. شاید از همین رو بود که خاتمی در فتنه ۸۸ هرگز مثل موسوی و کروبی، ترمز پاره نکرد، اما این نیز هست که مع الاسف، سکوتش از رضایت بود! فی المثل شاید خاتمی راضی به آشوب عاشورا نبود، اما در برابر آن هتک حرمت تاریخی، هیچ وقت موضع درست، عمومی و شفافی اتخاذ نکرد، چرا که نمی خواست پایگاهش میان فتنه سبز و جایگاهش میان بزرگان نظام، بیش از پیش خراب شود. خودش گاهی به این و آن می گوید: بیش از این نتوانستم مانع تندروی موسوی و کروبی شوم! خاتمی اما به سبب خصلت بزمی بودن، خر فتنه و خرمای نظام را با هم می خواهد. لذا یکی به نعل و یکی به میخ می زند و عجبا که مثل دیگر اصحاب بزم، نام این کردار خود را نفاق، حتی تذبذب، نمی گذارد، بلکه اعتدال می نامد! اعتدال قطعا از اهل حکمت، رواست، و حتما صفت نیکویی است، لیکن آنچه خاتمی بدان اشتغال دارد، اعتدال نیست؛ افراط در بزمی گری است. روزگار گاهی به انسان بزمی، به سان دوم خرداد ۷۶ روی شیرین نشان می دهد، گاهی هم البته آن روی ترش خود را. سال های سال است که روزگار، سر ناسازگاری دارد با خاتمی. حتی قبل از فتنه ۸۸ و دقیقا تا امروز، و اگر اصلاح نکند آقای خاتمی، اصلاحات خود را، بعید به نظر می رسد که شاهد آشتی روزگار با خود باشد. تاملی بر رفتار آقای خاتمی در ۶ ماه گذشته، تردیدی باقی نمی گذارد که وی خواهان تحریم انتخابات بود. خاتمی تردید داشت که در نخستین انتخابات بعد از فتنه ۸۸ با چه میزان مشارکتی، مردم از صندوق آرا استقبال می کنند. متاثر از همین تردید، خاتمی نزدیک ۶ ماه با چراغ خاموش حرکت کرد، تا اگر مشارکت، بالا بود، شکست خورده اصل کاری خوانده نشود، و اگر مشارکت، پایین بود، ژست پیروزی بگیرد. هر چند خاتمی ۶ ماه تمام با چراغ خاموش حرکت کرد و به عبارتی برای نظام، کلاس گذاشت، اما خون «مصطفای شهید» از قبل هم معلوم بود که مثل روز، «روشن» خواهد کرد عرصه انتخابات را. لیکن خاتمی تردید داشت! تردید او روز انتخابات رفع شد؛ آنجا که فهمید چه خبر است! لذا رفت و رای داد و صدالبته جوری رای داد که هم دیده شود و هم دیده نشود! رای خاتمی، پیام او به نظام بود که؛ من عضوی از خانواده بزرگ نظامم، اما این رای، پیام روشن تری هم داشت. این پیام آن بود: «بابت فتنه سال هشتاد و اشک، غلط زیادی کردم. لطفا نظام، ملت، ولایت، همه و همه مرا ببخشند»! نظام و راس نظام البته اعتنایی به این پیام خاتمی نکرد. به عبارت بهتر، نه اعتنا کرد و نه بی اعتنایی. نظام، شان خود را نگه داشت، اما اپوزیسیون، از آنجا که اصولا شانی ندارد، پیام خاتمی را به وضوح دریافت کرد و او را به باد فحش و سزا و ناسزا گرفت. طرفه حکایت این جاست: برای اهل سیاست، قدم بعدی خاتمی، راحت قابل پیش بینی بود. معلوم بود چه خواهد کرد خاتمی… اینکه بیاید و از رای خود دفاع کند، اما پیام رایش را، خود بگوید، نه رایش!! حنای خاتمی مدت هاست که دیگر رنگ ندارد. چه وقتی فتنه می کند، چه وقتی فتنه را با سکوت خود تایید می کند، چه وقتی فلان اقدام را تائید نمی کند، چه وقتی تحریم می کند، چه وقتی رای می دهد، چه وقتی فحش می شنود، چه وقتی روی رای خود، ماله کشی می کند و همچنان از موسوی و کروبی به عنوان عناصر دلسوز نظام یاد می کند! مسئله خیلی روشن است. تو اگر موسوی و کروبی را دلسوز می خوانی، که این ۲ قائل بر تحریم انتخابات باشکوه و کم نظیر یوم الله ۱۲ اسفند بودند، لیکن اگر آمدی و رای دادی، دیگر چه لزومی دارد به گند زدن روی ۳ نقطه خوری ات؟! رای دادی، همه از دوست و دشمن، پیام رایت را گرفتند؛ واکنش بعدی ات دیگر چه صیغه ای است؟! چه چیزی را با کدام سفسطه، می خواهی توضیح دهی و جبران کنی؟! یعنی حد بزمی بودن کجاست، که گفت: «نه در مسجد، دهندم ره که مستی، نه در میخانه، کین خمار، خام است». پخته باید بود، حتی در سیاست ورزی، حتی تر در مواضع ۲ گانه! و الا محبوب همه نمی شوی، بلکه از همه بد و بیراه می شنوی! آیا آقای خاتمی، در ورای بزمی بودن، این محصول را می خواست؟! بعید می دانم!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
ایام فتنه ۸۸ از جمله شعارهای فتنه گران، این بود: «بسیجی واقعی، همت بود و باکری». این شعار، البته آنطور که سبزها فکر می کردند، شعار روی مخی نبود! اصولا ما بدمان نمی آمد که سبزها هم به این صرافت افتاده بودند که مردانگی در شعاع ستاره های شهر ماست. اصلا یکی از اهداف فعالیت های فرهنگی ما در بسیج این بود که همت و باکری را لااقل با زبان جماعت مثلا دگراندیش، آشنا کنیم که انگار موفق بودیم! هر شعاری از همت و باکری، صرف نظر از محتوا، بازی در زمین بسیجی نسل امروز است، و چه چیزی از این بهتر؟! همت و باکری مثل آفتاب اند. تو حتی اگر بخواهی، نور آفتاب را به نفع شب پرستان مصادره کنی، عاقبت نخواهی توانست، چرا که آفتاب، حتی اسمش هم تب و تاب دارد. همت و باکری یعنی اطاعت محض از ولایت فقیه در زمان غیبت. پیام، بیش از آنکه در شعار ساخته شده درباره همت و باکری، مستتر باشد، در اسم این ۲ شهید نهفته است. از همه اینها گذشته، شعار «بسیجی واقعی، همت بود و باکری» به عبارتی، شعار درستی هم هست! اگر منظور از این شعار، این است که ما حتی خون «مصطفای شهید» را هم در امتداد جوشش خون شهدای دهه ۶۰ بدانیم، قطعا همین طور فکر می کنیم. وانگهی! نظر ما درباره شهدای بسیج، از هر نسلی و از هر فصلی، چیزی فراتر از شعار «بسیجی واقعی…» است. ما خاک پاک سنگ مزار همت و مصطفای شهید را به عنوان «تبرک» استفاده می کنیم و «مقدس» می خوانیم. بسیجی، بسیجی است؛ دیروز و امروز و فردا ندارد، و الا چه باک از طعنه ها، که به «علی» می گفتند، ما «محمد» را قبول داریم و برای «سیدعلی»، از خواب شان با «امام» پرده برداری می کنند!! اصولا حتی اسم «محمد» یعنی «علی» و حتی نام «خمینی» یعنی صحه بر «خامنه ای». ما تشکر می کنیم از هر فتنه گری که با هر نیتی، دم از همت و باکری بزند. ما ۲۰ سال دیگر، از هم الان، استقبال می کنیم از شعار «بسیجی رشید، فقط مصطفای شهید». این شعار، قشنگ ترین بازی ابلهان در زمین بسیجیان فرداست. بگذار بازی کنند!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
این نوشته تمام نمی شود، الا این که بپرسیم؛ منافق واقعی کیست؟! لیبرال واقعی کیست؟! فتنه گر واقعی کیست؟! باورم هست حتی به صفات زشت نیز نباید گند زد که خلاف هم برای خودش اصولی دارد! آقای خاتمی! «منافق صددرصد، رجوی است و بنی صدر»!! شما که از شعار همت و باکری، طرفی علیه ما نبستید، لیکن این لطف ما به شما، عیدی نوروز ۹۱ تان که ما شما را، عمرا «منافق واقعی» بدانیم، که نفاق هم الحق، آداب خودش را دارد!! شما یک بزمی دمدمی مزاج صددرصد هستی و اصولا خیلی سیاسی نیستی. ورود شما در سیاست، محصول یک «سوء تفاهم بزرگ» است.
وطن امروز/ ۲۴ اسفند ۱۳۹۰
برد و باخت، «اخلاق» می خواهد، یا به تعبیر عامیانه، «ظرفیت». هم آنکه می برد و هم آنکه می بازد، باید رعایت کند چیزهایی را، که بازی های دنیا پر است از فراز و نشیب. اگر چه فاتح اصلی حماسه ماندگار ۱۲ اسفند، آحاد ملت اند، لیکن نمی توان منکر برد و باخت نامزدها، لیست ها و گروه های سیاسی شد. قطعا تا یکی دو روز دیگر، همه کاندیداهای محترم این دوره از انتخابات، متوجه رای مردم می شوند. از این ۲ حال، خارج نیست؛ یا راهی «بهارستان» می شوند، یا در جایی دیگر مشغول خدمت، که به لطف خدا، برای خدمت، چیزی که در این کشور زیاد است، صندلی است. البته چه خوب است اگر که به بهانه آرمان گرایی، واقع گرایی را تعطیل نکنیم و به اندازه خود، تشکر کنیم از اصحاب سیاست، که با رقابت گرم شان، یکی از اضلاع موثر حماسه آفرینی ملت بودند. با این همه، شکر حضور ملت، علاوه بر سجده به درگاه خدا، حتما مکلف به ۲ «تکلیف واجب» می کند؛ یکی اصحاب سیاست را، یکی اصحاب قدرت را. بر سیاسی ها فرض است به احترام رای ملت، حتی المقدور به رقابت پایان دهند و فضای عمومی کشور را برای خدمت، «آرام» نگه دارند. جز این کنند، ناسپاسی کرده اند. «آرامش»، پیش فرض رخوت نیست، بلکه اسباب خدمت است. بر اصحاب قدرت نیز فرض است که قدر این ملت را بدانند و جواب محبت بی حد و حصر مردم را فقط و فقط با کار بدهند. مردمی که جمعه، چنین به صحنه آمدند و این چنین حماسه ای آفریدند، مردمی که زن و مرد و پیر و جوان و دختر و پسر و شهری و روستایی و بالاشهری و پایین شهری، همه با هم یک دل و یک صدا شدند، مردمی که سلیقه های مختلف و عقیده های متفاوت، اندک لطمه ای به وحدت شان نزد، مردمی که در صف دور و دراز رای، اعضای یک پیکر شدند و قطره های زلال یک دریا شدند؛ حتما لایق مسئولینی خادم، پرکار و حریص در خدمت رسانی اند. برای این مردم، هر اندازه که کار شود، باز هم کفه لطف مردم، سنگین تر است. پس فرض است بر قوه مجریه که جواب محبت مردم را با کار بدهد. این مردم لایق خبر افتتاح اند، نه احیانا اخبار پروژه های نیمه تمام. ما هیچ وقت، دولت مستقر را با دولت سازندگی و اصلاحات نمی سنجیم، بلکه با خودش قیاس می کنیم. ظرفیت خدمت رسانی در این دولت، بالاست و اگر حواشی بگذارد، دولت فعلی در مقوله خدمت، دولت مستعدی است. تو ببین و خود قضاوت کن که خبر پیشرفت هسته ای، خبر افتتاح بیمارستان، خبر احداث بزرگراه، خبر افزایش حقوق کارمندان و کارگران، خبر بیمه های تکمیلی، خبر کم کردن گرانی، خبر یارانه ها، خبر بالا بردن ارزش پول ملی، خبر کم شدن فاصله ها، خبر توزیع منابع ثروت به عدالت و اخباری از این دست، با دل این ملت خوب و مهربان و صمیمی چه می کند؛ احیانا خبر اختلاس و خبر انحراف و خبر حرافی بی مبنا، با همین دل چه می کند؟! بار خدمت، البته فقط روی دوش دولت نیست. قوای مقننه و قضائیه نیز در شعاع تکالیف خود، کارشان مصداق خدمت است، که در این نوشته، مرادم از «خدمت»، هر آن کاری است که لبخند رضایت بر لب ملت بنشاند. سهل است که توسعه خطوط مترو، افتتاح پل صدر و درست کردن فلان ورزشگاه در پایین ترین نقطه شهر تهران، خوشحال می کند اهالی پایتخت را و بگومگوی شهرداری و دولت بر سر بودجه مترو، روی مخ تهران نشینان راه می رود. آیا مردمی که در حسینیه ارشاد و مسجدالنبی و مسجد لرزاده و کجا و کجا ۳ ساعت صف ایستادند تا بلکه رای خود را درون صندوق بیاندازند، سزاوار چه هستند؟! اینکه از حضرات، کار ببینند، یا اینکه از حضرات، دعوا ببینند؟! سپاس به چیست؟! ناسپاسی به چیست؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
این نوشته را با تذکر در باب «اخلاق برد» و «اخلاق باخت»، شروع کردم. مجلس شورای اسلامی، کمتر از ۳۰۰ نماینده می خواهد و طبعا انتخاباتی از این دست، بیش از برنده، بازنده دارد. آنکه رای نیاورده، حق اعتراض دارد، اما حق اعراض ندارد. حق سرپیچی از قانون ندارد. آنکه رای نیاورده، باید رعایت کند اخلاق باخت را. باید تمکین کند به رای مردم، که آرای مردم را جماعتی از معتمدین همین مردم، می شمارند. راهی شدگان بهارستان هم باید اخلاق برد را رعایت کنند. آفت برد، غرور است و برد و باخت، از پی هم می آیند. مردمی که پای صندوق، «اخلاق رای دادن» را به خوبی نمایش گذاشتند و دنیایی را مات و مبهوت از حضور خود کردند، مردمی که در طول ایام تبلیغات، «اخلاق هواداری» را قشنگ و با طمانینه مراعات کردند، نامزدی را سزاوارند که اخلاقش به ملت رفته باشد؛ خواه انتخابات را باخته باشد، خواه انتخابات را برده باشد، که مهم تر از برد و باخت، اخلاق برد است و اخلاق باخت. در این انتخابات، نه نامزد پیروز و نه قطعا نامزد مغلوب، هیچ کدام نمی توانند ادعای فتح گفتمان سیاسی خود را داشته باشند. «گفتمان ملت» صدر هر گفتمانی نشسته است. دنیا اینک، خمینی و خامنه ای را به ملتی بزرگ، باشکوه، فدایی، وفادار، عاشق، هم رای و هم نظر می شناسد. القصه! وقتی کلاس کار ملت ما اینقدر بالاست، چه خوب اگر که بیاید به این کلاس، مجلس ما، دولت ما، نامزد پیروز ما، نامزد شکست خورده ما. فتنه ۸۸ را یادتان هست؟! گمانم نامزد بازنده، بی کلاسی کرد و الا این نمی شد که الان، رای دادن سیدمحمد خاتمی در شهر دماوند، زلزله بیاندازد در اردوگاه بدخواهان! نامزد مد نظر، اگر کمی کلاسش به ملت ایران رفته بود، اگر کمی عقل داشت، این بلا را بر سر جریان اصلاحات نمی آورد.
آری! ما همه باید بیاییم به ملت ایران! اگر «اخلاق دریا» نداشته باشد، قطره از دریا دور می شود… صادقانه اعتراف می کنم که قلمم قفل کرده است! کلیدش دست کلمات نیست! زبان فارسی مگر چند حرف دارد که با آن بشود مردم کهگیلویه و بویراحمد و چهارمحال و بختیاری را وصف کرد که قریب ۱۰۰ درصدشان در انتخابات شرکت کردند؟!
هی رفیق! من پایه ام… می آیی با هم «اشک شوق» بریزیم؟!
جوان/ ۱۵ اسفند ۱۳۹۰
بسم الله…
“تذکرات فتنه گران، حرف حسابش در یک کلام این بود که: ما حال و حوصله پیگیری آرمان های امام خمینی و خون شهدا را نداریم. ما از جنس سازشیم، نه مبارزه.”
ممنون داداش حسین!
سلام
اگر به تذکرات فتنه گران می خواستیم عمل کنیم, دقیقا باید پشت پا می زدیم به تمام ارمانهای امام و شهدا و پدرها و مادرهامون! و در مجموع خودمون رو بدبخت می کردیم!
الحمدلله که سایه ولی فقیه, نائب امام زمان رو بر سرمون داریم.
الحمدلله رب العالمین نویسنده نامه بی ادبانه سرگشاده (که الهی بشکند دستش) و خاندانش، تیرشان به سنگ خورد و دیدند ولایت و ملت تحت عنایت امام زمان راه درست را انتخاب کردند و وقعی به خواسته ها اغیار ننهادند.
سایت حوزه نوشت: السنن الکبری عن أنس: قیلَ: یا رَسولَ اللهِ، أیُ الصَّومِ أفضَلُ؟ قالَ: «صَومُ شَعبانَ تَعظیما لِرَمَضانَ»( السنن الکبری: ۴/۵۰۳/۸۵۱۷، شُعب الإیمان: ۳/۳۷۷/۳۸۱۹، کنز العمّال: ۸/۵۹۱/۲۴۲۹۲؛ ثواب الأعمال: ۸۶/۱۴، بحار الأنوار: ۹۷/۷۷/۳۵ .)؛ السنن الکبری ـ به نقل از انس ـ به پیامبر خدا گفتند: کدام روزه برتر است؟ فرمود: «روزه شعبان در بزرگداشتِ رمضان.»
الإمام الصادق علیهالسلام: « مَن صامَ ثَلاثَةَ أیّامٍ مِن آخِرِ شَعبانَ و وَصَلَها بِشَهرِ رَمَضانَ، کَتَبَ اللهُ لَهُ صَومَ شَهرَینِ مُتَتابِعَینِ» (کتاب من لا یحضره الفقیه: ۲/۹۴/۱۸۲۹، الخصال: ۵۸۲/۶، فضائل الأشهر الثلاثة: ۵۳/۳۱، الأمالی للصدوق: ۷۶۸/۱۰۳۸، الإقبال: ۱/۴۳، بحار الأنوار: ۹۷/۷۲ . )
امام صادق علیهالسلام: هر کس سه روزِ آخر شعبان را روزه بدارد و آنها را به ماه رمضان متّصل کند، خداوند برای او پاداش روزه دو ماه پیاپی را مینویسد.
و ما از خود نگذشتیم … خدایا تو از گناهان ما بگذر”
ماه رجب و شعبان هم از دستمون رفت و نزدیک به ماه خدا ، ماه مبارک رمضان میشویم .
خوش به حال آنانی که توانستند از این دو ماه استفادهی لازم را کرده و توشهای برای ماه رمضان بر چینند .یکی از اعمال شریف و بسیار ارزشمندی که برای ماه شعبان ذکر شده ،مخصوص سه روز آخر این ماه میباشد .
بله ! درست متوجه شدهاید .روزهی سه روز آخر ماه شعبان و اتصال آن به ماه شریف رمضان .
این سه روز آخر شعبان میتواند فرصت خوبی باشد چه برای آنانی که ار قافله عقب ماندهاند و در طول دو ماه پیشواز برای ماه رمضان کاری نکرده اند ، و چه برای آنانی که در طول این دو ماه در تکاپوی جمع آوری توشه برای رمضان بودهاند باشد، فرصت و توفیقی مجدد باشد .
روزه شعبان در کلام بزرگان
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: «من صام ثلاثه ایام من شعبان وجبت له الجنه و کان رسول الله صلی الله علیه و آله شفیعه یوم القیامه » هر که سه روز از ماه شعبان را روزه بدارد، بهشت برای او واجب گردد و رسول خدا در روز قیامت شفیعش خواهد بود.
در ماه شعبان امام زینالعابدین علیهالسلام اصحاب خود را جمع میکرد و میفرمود: «معاشر اصحابی اتدرون ای شهر هذا؟ هذا شهرشعبان و کان رسول الله(صلی الله علیه وآله) یقول: شعبان شهری. الا فصوموا فیه محبه لنبیکم و تقربا الی ربکم، فوالذی نفس علی بن الحسین بیده، سمعت ابی الحسین یقول: سمعت امیرالمومنین(علیهالسلام) یقول: من صام شعبان محبه لنبی الله و تقربا الی الله عزوجل، احبه الله عزوجل و قربه من کرامته یوم القیامه و اوجب له الجنه ».
یاران من! میدانید این چه ماهی است؟ این ماه شعبان است که رسول خدا(صلی الله علیه و آ له) میفرمود: شعبان ماه من است، پس در آن روزه بگیرید به خاطر محبت و دوستی پیامبرتان و برای تقرب به پروردگارتان،به همان خدایی که جان علی بن الحسین در دست اوست از پدرم حسین بن علی(علیهالسلام) شنیدم که امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمود: هر که به خاطر محبت پیامبر و برای تقرب به خدای عزوجل ماه شعبان را روزه بدارد، خداوند او را دوست خواهد داشت و به کرامتش در روز رستاخیز نزدیک خواهد کرد و بهشت را بر او واجب خواهد گردانید.
این ماه شعبان است که رسول خدا(صلی الله علیه و آ له) میفرمود: شعبان ماه من است، پس در آن روزه بگیرید به خاطر محبت و دوستی پیامبرتان و برای تقرب به پروردگارتان،به همان خدایی که جان علی بن الحسین در دست اوست از پدرم حسین بن علی(علیهالسلام) شنیدم که امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمود: هر که به خاطر محبت پیامبر و برای تقرب به خدای عزوجل ماه شعبان را روزه بدارد، خداوند او را دوست خواهد داشت و به کرامتش در روز رستاخیز نزدیک خواهد کرد و بهشت را بر او واجب خواهد گردانید.
شعبان و رمضان در کلام رسول خدا(ص)
رسول خدا(صلی الله علیه و آ له) در روایت مفصلی درباره این ماه شعبان و رمضان میفرماید:
شعبان ماه من است و رمضان ماه خدای عزوجل. پس هر که ماه مرا روزه بدارد، در روز قیامت شفیعش خواهم بود و هر که ماه خدا را روزه بدارد خداوند در قبرش وحشتش را از بین میبرد و او رامانوس میسازد و تنهائیش را میزداید و هرگاه از قبرش خارج شود با روی سفید و در حالی باشد که در دست راستش کتابش را گرفته و جاودانگی را در دست چپش و میآید تا در برابر خدای عزوجل قرار گیرد پس خداوند به او میفرماید: بندهام! پاسخ میدهد: لبیک یا مولای من! خداوند میفرماید: به خاطر من روزه گرفتی؟
عرض میکند: آری مولای من، پس خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
(ای فرشتگانم) دست بندهام را بگیرید و او را نزد پیامبرم بیاورید. پس او را به حضور رسول خدا میرسانند. پس من به او میگویم: ماه مرا روزه گرفتی؟ (شاید مقصود جزئی از ماه شعبان باشد نه همهاش) میگوید: آری! پس من به او میگویم: من امروز شفاعتت میکنم.
سپس خدای عزوجل میفرماید: اما من از حقوق خودم به خاطر بندهام گذشتم و اما حقوق دیگر بندگانم که بر گردن او هست، هر که از او بگذرد و عفوش کند، من آنقدر تعویضش میکنم تا راضی گردد.
رسول خدا(صلی الله علیه و آ له) فرمود:
پس من دست او رامی گیرم تا اینکه او را به صراط میرسانم، پس آن را صاف و لغزنده مییابم که گامهای خطاکاران بر آن ثابت نشود و بلغزد،پس من دست او را میگیرم، فرشته موکل به صراط میگوید: ای رسول خدا، این کیست؟ میگویم: این فلان است (اسمش را میآورم) او در ماه من (شعبان) به خاطر دریافت شفاعتم، روزه گرفته و ماه خدا(رمضان) را به خاطر وعده الهی روزه گرفته، پس در بهشت را برای او میگشایم و رضوان (فرشته بهشت) میگوید که در آن روز به ما امر میشود که در بهشت را بر امتت بگشاییم.
شفاعت در برابر روزه در ماه شعبان
سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: ماه رسول خدا را روزه بدارید تا در روز رستاخیز شفیعتان باشد و ماه خدا را روزه بگیرید تا ازرحیق مختوم (شراب گوارای بهشتی) بیاشامید و هر که ماه شعبان را به ماه رمضان بپیوندد، برای او پاداش دو ماه پی در پی نوشته شود.
به هر حال این فرصت را باید غنیمت شمرد و گرچه تاکنون از این ماههای پر فضیلت استفاده نشده در این آخرین روزهای ماه شعبان،بسیار بهره باید برد و با دعا و قرآن و نیایش و مناجات شعبانیه روزها و شبها را گذراند و از هر لحظه و دقیقهای برای توشه گیری روز رستاخیز استفاده شایان برد. ضمن اینکه باید خدای را بسیار شکر و سپاس گوییم که ما را تا فرا رسیدن این ماههای مبارک زنده نگه داشته و صحت و سلامتی داده است، هرگز نباید این ساعتها و روز و شبهای با ارزش به بطالت و بی کاری و سستی و کاهلی بگذرد. در طول سال جز چند روزی بیش نیست که از روزها و ماههای دیگر امتیاز و خصوصیت بسزایی دارند، به ویژه آخرین روزهای ماه شعبان و تمام روزها و شبهای ماه مبارک رمضان.
امام صادق علیهالسلام: هر کس سه روزِ آخر شعبان را روزه بدارد و آنها را به ماه رمضان متّصل کند، خداوند برای او پاداش روزه دو ماه پیاپی را مینویسد.
جمعه آخر ماه شعبان را از دست ندهید !
ابوالصلت هروی گوید: در آخرین جمعه از ماه شعبان خدمت امام هشتم علیهالسلام مشرف شدم. حضرت فرمود:
ای اباالصلت! ماه شعبان بیشترش گذشت و اینک جمعه آخرش فرارسیده پس تلافی کن در این چند روز آخر، آنچه از تقصیرهایت در این ماه گذشته است و رو آور به آنچه برای تو سودمند است و بسیار دعا کن و از خدا طلب آمرزش گناهانت نما و قرآن را بسیار تلاوت کن و از گناهانت توبه کن تا چون ماه مبارک رمضان فرا رسد خود را برای خدا خالص و آماده گردانیده باشی و امانت کسی را در گردن خود نگذار جز آنکه آن را ادا کنی و کینه مؤمنی را در دل قرار نده جز آنکه بیرونش کنی و تقوای الهی داشته باش و بر او در پنهان و آشکار توکل کن زیرا هر که بر خدا توکل کند، خدا او را بس است و در بقیه این ماه بسیار خدا را بخوان. و اما در فضیلت ماه رمضان آنقدر روایت از معصومین(علیهالسلام) رسیده است که کتابها برای نوشتن لازم است، همین بس که در این ماه خدا، درهای بهشت گشوده و درهای جهنم بسته میشود و پاداش کارهای خیر مضاعف و دو برابر میگردد; پس باید بسیار تلاش کرد که خدای نخواسته درهای جهنم بر رویمان باز نشود. ضمناً بدین مناسبت خطبه رسول اکرم در آخر ماه شعبان را حتماً مطالعه کنید . (این خطبه شریفه در بسیاری از کتابها و همچنین مفاتیح نقل شده است).
ثواب روزه سه روز ماه شعبان
السنن الکبری عن أنس: قیلَ: یا رَسولَ اللهِ، أیُ الصَّومِ أفضَلُ؟ قالَ: «صَومُ شَعبانَ تَعظیما لِرَمَضانَ»( السنن الکبری: ۴/۵۰۳/۸۵۱۷، شُعب الإیمان: ۳/۳۷۷/۳۸۱۹، کنز العمّال: ۸/۵۹۱/۲۴۲۹۲؛ ثواب الأعمال: ۸۶/۱۴، بحار الأنوار: ۹۷/۷۷/۳۵ .)؛ السنن الکبری ـ به نقل از انس ـ به پیامبر خدا گفتند: کدام روزه برتر است؟ فرمود: «روزه شعبان در بزرگداشتِ رمضان.»
الإمام الصادق علیهالسلام: « مَن صامَ ثَلاثَةَ أیّامٍ مِن آخِرِ شَعبانَ و وَصَلَها بِشَهرِ رَمَضانَ، کَتَبَ اللهُ لَهُ صَومَ شَهرَینِ مُتَتابِعَینِ» (کتاب من لا یحضره الفقیه: ۲/۹۴/۱۸۲۹، الخصال: ۵۸۲/۶، فضائل الأشهر الثلاثة: ۵۳/۳۱، الأمالی للصدوق: ۷۶۸/۱۰۳۸، الإقبال: ۱/۴۳، بحار الأنوار: ۹۷/۷۲ . )
امام صادق علیهالسلام: هر کس سه روزِ آخر شعبان را روزه بدارد و آنها را به ماه رمضان متّصل کند، خداوند برای او پاداش روزه دو ماه پیاپی را مینویسد.
خداوند همه ی بیمارانی که دچار “بحران محبوبیت” اند، را شفای عاجل عنایت فرماید. بد مرضی است که گرفتار کرده بعضی ها را…
ملت اگر می خواست به تذکرات خاندان اشراف عمل می کرد، می بایست ایران را تبدیل به کوفه می کرد و علی را تنها می گذاشت.
تذکرات فتنه گران، حرف حسابش در یک کلام این بود که: ما حال و حوصله پیگیری آرمان های امام خمینی و خون شهدا را نداریم. ما از جنس سازشیم، نه مبارزه.
خدا را شکر که ولایت و ملت در کنار هم اند و اعتنا نکردند و نمی کنند به تذکرات “قبیله پر حرف فتنه”.
وای سلام،از تابستون پارسال تا الان به اینجا سر نزده بودم.کلا از اینترنت دور بودم.خیلی اتفاقی الان مسیرم به اینجا خورد.هنوز همتون جمعین؟چه جالب.
حسین قدیانی و سید احمد و همه؟خوشحال شدم.
زنده باشید،ما رم دعا کنید.
سلام آقای قدیانی و همه دوستان عزیز قطعه ۲۶
اگر به تذکرات اون از خدا بی خبر ها عمل میکردیم که الان رسما بدبخت بودیم.
ما ملت خوبی هستیم. خوب بلدیم چه طور پوزه بعضیا رو به خاک بمالیم.
آبدوغ (گفت و شنود)
گفت: حالا مگر کسی منتظر شرکت فتنه گران در انتخابات است؟!
گفتم: معلوم است که نه، فتنه گران دست به وطن فروشی و جنایت زده اند و مطابق قانون حق شرکت در انتخابات را ندارند و باید به عنوان مفسد فی الارض و قتل و خونریزی، محاکمه و مجازات شوند.
گفت: پس چرا یکی از سران فتنه و برخی از فتنه گران فراری و پناهنده به آمریکا و اروپا برای شرکت خود در انتخابات «شرط» می گذارند؟!
گفتم: می خواهند سر خودشان را گرم کنند و در فرصت باقیمانده تا محاکمه و مجازات، اوقات فراغت خویش را سپری کنند!
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: یارو برای رفقای علاف خود، پیامک فرستاده و نوشته بود «هشت بار بگو ساندویچ و برای ۸ نفر بفرست، شب خواب پیتزا می بینی. یک نفر کوتاهی کرده بود، شب، خواب آبدوغ خیار دید!»
تو خبرها خوندم ف.ه درخواست آزادی یکی از زندانیان فتنه۸۸ رو داده!!
چقدر اینا پرو تشریف دارن. خدا لعنتشون کنه.
(دلم می خواست کلی بد و بیراه بگم به این خاندان ولی نمی گم که شما هم زحمت سانسور نکشید. دوستان خودتون لطف کنید و هر چی دوست دارید نثارشون کنید.)
سلام داداش
پیشنهاد:
در مورد ابوالفضل سپهر هم مطلبی بنویسی زیبا می شود.
هنوز منتظر مصاحبه با پناهیان و سردار قاسمی هستیم
چه می کنه این بند سه و چهار و نه و دوازده و…!
داخل پرانتز، صادقانه می گویم: در این جنجال های مجازی و واقعی و… که گاه باعث دل گرفتگی ست، سر زدن به قطعه، برایم کار آب روی آتش را می کند. آن موقع می شود که به قداست اینجا پی می برم و خدا را چندین وچند برابر شکر می کنم به خاطر وجود جزء به جزء ارکان این مکان… خدا خیرتان دهد.
سلام به همه ی ستاره های بی بدیل قطعه ی مقدس ۲۶، به خصوص “داداش حسین” عزیز و “سید احمد” بزرگوار.
اون هایی که بعضی وقت ها به هر دلیلی در دسترسی به قطعه براشون مشکل پیش میاد، خوب متوجه می شن چقدر سخته تحمل این دوری. خوشحالم که زنده موندم و دوباره توفیق نصیبم شد. ببخشید که از سفر شمال دست خالی برگشتم.
خدا را صد هزار مرتبه شکر به خاطر وجود نعمت ولایت و این ملت
شلیک (گفت و شنود)
گفت: امسال برخلاف سال های گذشته فرح پهلوی و آقا رضا ربع پهلوی برای برگزاری مراسم سالگرد خاکسپاری شاه مخلوع به قاهره نرفتند.
گفتم: چرا؟!
گفت: خب! با توجه به انقلاب اسلامی فراگیر مصر و خروش یکپارچه مردم علیه دیکتاتورها، اگر فرح و رضا پهلوی به قاهره می رفتند، بعید نبود که برای همیشه به محمد رضای قاتل و خونریز بپیوندند.
گفتم: ولی آنها که ادعا می کنند در قتل عام ها و غارتگری های محمدرضای خونخوار شریک نبوده اند؟!
گفت: پس این ثروت افسانه ای را که بخشی از آن در حمایت مالی و تدارکاتی از گروه های تروریست هزینه شده است، با عرق جبین به دست آورده اند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! دو نفر برای شکار شیر رفته بودند. یکی از آنها به طرف شیر شلیک کرد ولی به او نخورد و شیر به آنها حمله کرد. شخصی که شلیک کرده بود رفت بالای درخت و به دومی گفت؛ زود باش بیا بالا! ولی یارو با بی خیالی گفت؛ به من چه! من فقط کوله بار تو را حمل کرده ام، شلیک نکرده ام که واهمه ای داشته باشم؟!
چقدر قشنگ! “ولایت و ملت”.
راستی؛ چرا یک عده، خود خواه از خدا بی خبر، چشم دیدن رابطه ی ولات و ملت رو ندارند؟
نجابت ! (گفت و شنود)
گفت: دبیرکل سابق حزب مشارکت در مصاحبه با روزنامه اعتماد گفته است؛ «اصلاح طلبان نجیب ترین اپوزیسیون هستند»!
گفتم: به خاطر اینکه آشکارا در خدمت آمریکا و اسرائیل و انگلیس قرار گرفته بودند؟!
گفت: چه عرض کنم؟! شاید به خاطر اینکه در جریان فتنه ۸۸ با منافقین و بهایی ها و سلطنت طلب ها و عبدالمالک ریگی ها و مارکسیست ها ائتلاف کرده بودند!
گفتم: شاید هم به خاطر پول های کلانی که از ملک عبدالله پادشاه سعودی برای آشوب دریافت کرده بودند و یا ملاقات پنهانی که با جرج سوروس صهیونیست داشته اند!
گفت: اهانت به ساحت مقدس امام حسین(ع) در روز عاشورا، شعار به نفع اسرائیل در روز قدس و شعار به نفع آمریکا در ۱۳ آبان هم می تواند دلیل دیگری بر نجابت آنها باشد!!
گفتم: چه دلیلی برای اثبات نجابت آنها محکم تر از این که شیمون پرز آنها را سرمایه اصلی اسرائیل در ایران نامیده است!
گفت: آتش زدن مسجد و اهانت به حضرت امام(ره) و آدمکشی و… را از قلم انداختی!
گفتم: از دروغگویی پرسیدند؛ آیا در همه عمرت یک حرف راست زده ای؟ گفت؛ اگر بگویم آره، یک دروغ دیگر گفته ام!
…
با سلام مطلب زیبایی بود به اطلاع همه برادران میرسانم سایت http://www.imam-khamenei.mihanblog.com منتظر بازدید شماست.