روزه و روضه

ماه خدا/ بندگی یا روزمرگی؟!

بی شک یکی از مظاهر ماه مبارک، لب از طعام فروبستن است. اینکه باید جان مان هم مثل جسم مان روزه باشد، قطعا انکار روزه جسم نیست. به هر حال نخوردن و نیاشامیدن از اسباب مسلم روزه است. همین پرهیز از غذا و آب، خیلی هم کار آسانی نیست. به خصوص که رمضان الکریم با فصل تابستان مصادف شود. این مهم، وقتی اهمیت مضاعف می یابد که ما گاهی اوقات غذا می خوریم، نه برای اینکه سیر شویم و بهتر کار و بندگی کنیم، که عمدتا غذا خوردن مان هم از سر عادت شده است. مثل خیلی از کارهای دیگر که از سر عادت، انجام شان می دهیم. متاسفانه گاهی هم مثل عبادت. انجام عبادت اما از سر عادت هم باز به گمانم از بی عبادتی بهتر باشد، لیکن سعادت در انجام چنین عبادتی نیست. یعنی که نباید غرق شد در روزمرگی ها. طرفه حکایت این جاست: ماه رمضان که آمده ما را از روزمرگی ها و زندگی یک نواخت برهاند، مع الاسف طوری با این ماه خوب خدا برخورد می کنیم، که خودش یک پا روزمرگی است. هم الان نزدیک یک ماه است که عمده اخبار درباره فرا رسیدن ماه مبارک، خلاصه شده در قیمت گوشت و مرغ و زولبیا و بامیه و خرما و شیر. در این میان، آنان که مسئولیتی دارند، از عرضه مضاعف این اقلام خوراکی خبر می دهند، من و شما هم که آخر تقاضاییم! و اما آیا کمی تا قسمتی خنده دار نیست؛ در ماهی که نخوردن و نیاشامیدن از ارکان ثابت آن است، می بینیم که در آستانه اش همه جا صحبت از اقلام خوراکی است! نقض غرض به همین می گویند. نمی خواهم منکر احتیاج مردم به اقلام خوراکی در ماه مبارک شوم و از موضع بالا حرف بزنم، لیکن طنز ظریفی شده، اینکه همیشه در آستانه ماه مبارک، عمده اخبار معطوف است به مقوله خورد و خوراک. یکی نداند گمان می کند این ماه، ماهی است که مردم بیشتر از ماه های دیگر باید بخورند و بیاشامند. چندی پیش دوستی که چندی است ره بر سیاق روشنفکری گذاشته، به من می گفت: تو آیا قبول نداری که عاقبت، چند ساعت نخوردن و نیاشامیدن، سخت و طاقت فرساست؟! خنده ام گرفت و جوابش دادم: اتفاقا فلسفه روزه، همین سختی هاست که آیا می توانیم با رضایت کامل، تحمل کنیم یا نه. به هر حال شعار اگر نخواهیم داده باشیم، روزه گرفتن در فصل تابستان، آنقدر هم کار راحتی نیست، لیکن روزه، امتحان خداست از ما، و برای کسانی که شکم برای شان یک اصل استراتژیک است، امتحان چندان آسانی هم نیست. از دل همین امتحانات الهی است که عیار مومن از اغیار معلوم می شود. روزه فقط این نیست که مهمانی خدا باشد، امتحان الهی هم هست. امتحانی مثل جهاد. مثل حج. مثل نماز و خمس و زکات. مثل حق الله و حق الناس. مثل خوش رویی با مردم. مثل قناعت و ساده زیستی. این را هم بگویم که همین سال گذشته، روزنامه ای از همین جناح خودمان، مطلبی نوشته بوده که در سحرهای ماه مبارک، چه بنوشیم و چه بخوریم که تا افطار خیلی به ما فشار نیاورد تشنگی و گرسنگی. دروغ چرا؟! خودم هم روزه روز بعدش به این دستورالعمل عمل کردم و تا ۲ ساعت قبل افطار با اینکه روزه طولانی ای بود، اصلا انگار نه انگار که روزه بودم. نه آنچنان تشنه ام شد و نه آنقدر گرسنه ام، اما همین که نشستم پای سفره افطار، دمی به نفس خود تلنگر زدم که مرد مومن! مثلا امروز روزه گرفتی؟! کو پس فشار تشنگی؟! کو پس فشار گرسنگی؟! آیا با این یکی ۲ ساعت تشنگی و گرسنگی که منت هم سر خدا می گذاری، اصولا ممکن است یاد معاد بیافتی و تشنگی و گرسنگی یوم العیار؟! دست بر قضا وقتی که به دستورالعمل فوق الذکر عمل کردم و تمام شد، یعنی که وقت سحر، درست نوشیدم و درست خوردم تا کمتر دچار فشار شوم، دیدم که اصلا وقتی برای دعا نمانده. اذان صبح را دادند و خلاص. نمی دانم بخندم یا نه، اما هر چه هست، ماه مبارک، مهم تر از دستورالعمل این و آن، دستورات خدای سبحان است. اگر شما هم مثل من با شنیدن سحر ماه مبارک، بیش از یاد خالق، یاد دستورالعمل مخلوق می افتید، گمانم بخشی از راه را جملگی داریم غلط می رویم. برای شما سحر رمضان الکریم، بیشتر چه چیزی را تداعی می کند؛ یک لیوان آب نه خیلی سرد، همراه با ۲ قاشق آبلیمو برای رفع عطش یا “الحمدالله بجمیع محامده کلها، علی جمیع نعمه کلها”؟! حیف که رمضان بیاید و برود، اما جان ما کله گنجشکی روزه گرفته باشد. گاهی لازم است سختی بدهیم به جسم مان تا جان مان آماده شود و پاک و آسمانی شود. گفت: “اندرون از طعام خالی دار، تا در آن نور معرفت بینی”. اصلا تحمل تشنگی و گرسنگی از ملزومات روزه است. شاید کمی باید گرسنگی و تشنگی فشار بیاورد به ما، بلکه بفهمیم در قیامت، کارمان خیلی هم کار آسانی نیست. مگر کمی عطش به ما فشار بیاورد، تا شاید درک کنیم ۶ ماهه حسین چه کشید در کربلا. فلسفه روزه و فلسفه لب فروبستن از آب و غذا، گمانم همین یادآوری ها باشد. اینکه هنگام تشنه لبی، دمی یاد علمدار کربلا کنیم؛ آن هنگام که ساقی ادب، با یک جنگ صد در صد حیدری، سپاه انبوهی از دشمن را کنار زد و به علقمه رسید، اما لب به آب نزد. بسی تشنه تر از کام روزه من و شما بود، اما لب به آب نزد. حتی روزه هم نبود، اما لب به آب نزد. می توانست بنوشد، اما لب به آب نزد. گلویش تشنه بود، اما فقط مشک را پر از آب کرد. گلویش تشنه بود، اما فقط کام مشک را سیراب کرد. بنا کرد این مشک را برساند به حسین، و به کودکان حسین. عباس می توانست. او یک بار این راه را آمده بود و صف دشمن را شکافته بود. کاری نداشت برای عباس، لیکن خدا در تقدیر اصحاب عاشورا شهادت و اسارت را با لب تشنه نوشته بود. این بود که دست راست علمدار افتاد، اما مشک نیافتاد. این بود که دست چپ علمدار افتاد، اما مشک نیافتاد. این بود که عمود آهن کارگر شد و مشک که علمدار کربلا، بر دهان مبارک گرفته بودش، بر زمین افتاد و مثل حسین، “بلندمرتبه شاهی ز صدر زین افتاد، اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد” اما علم از دست عباس نیافتاد؛ دستی که دیگر بریده بود و در بدن نبود. در آستانه ماه خدا بیاییم روزه را با زبان روضه باز کنیم و بگوییم: بر لب های تشنه اصحاب عشق، سلام!  

روزنامه جوان/ ۶ مرداد ۱۳۹۰

این نوشته در یمین ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    نگاه بسیار عالی و جالبی بود!

    “یکی نداند گمان می کند این ماه، ماهی است که مردم بیشتر از ماه های دیگر باید بخورند و بیاشامند.”

    🙂 دقیقا!

  2. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    سلام بر حسین*

    ….و بر لب های تشنه اصحاب عشق، سلام!

  3. میلاد پسندیده می‌گوید:

    عالی… گل… حرف دل.

  4. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    چقدر خوب به این موضوع اشاره کردید، باور کنید ذهنم درگیر این نکته بود.
    چرا وقتی به ماه رمضان نزدیک می شویم تکاپوی همه (مردم و مسئولین) برای تهیه مواد غذائی بیشتر می شود؟
    متاسفانه طوری شده که نه تنها کمتر نمی خوریم، بلکه از افطار تا سحر به اندازه صبحانه و ناهار و شام غذا می خوریم!!
    همسرم همیشه می گوید “عاشق تشنگی و گرسنگی ماه رمضان هستم. یکی از لذت های این ماه این است که گرسنگی به آدم فشار بیاورد.”
    جالب برایم اینجاست که واقعا طوری غذا می خورد که گرسنگی و تشنگی را حس کند!!

  5. قلیدون می‌گوید:

    جالب بود…

  6. م.طاهری می‌گوید:

    آخ جون قطعه!
    سخت گذشت این چند روز

  7. م.طاهری می‌گوید:

    ماشاالله حزب الله

  8. حی علی الجهاد می‌گوید:

    سلام و خوش آمدید به خانه خودتان، قطعه مقدس ۲۶٫

  9. سیداحمد می‌گوید:

    واقعا چرا چنین فرهنگ غلطی جا افتاده؟
    بیشتر از مردم مسئولین شورش را در می آورند و نوعی نگرانی را به مردم القا می کنند. خوب گوشت و مرغ و میوه تا الان هم بوده، از این به بعد هم هست!
    تکرار اینکه “مایحتاج به اندازه کافی وجود دارد” به آدم این حس را می دهد که انگار قرار است قحطی بیاید!
    کاش کمتر بخوریم و بیشتر به این مسئله فکر کنیم که “اصلا دلیل وجود چنین قانونی در دینمان چیست؟”

  10. سادات می‌گوید:

    سلام
    پیشاپیش فرا رسیدن ماه زولبیا و بامیه,
    بیخوابی شبانه,
    گرسنگی روزانه,
    روزشماری ماهانه,
    پرخوری سحرانه,
    افطاری شاهانه,
    و توقع آمرزش سالانه!!!! …………مبارک!

  11. قاصدک منتظر می‌گوید:

    خدا توفیق بده در ماهی که درهای رحمت الهی به روی بندگانش بازه, به جای بندگی نفس, بنده ی واقعی خدا باشیم.
    (بر لب های تشنه اصحاب عشق, سلام! )

  12. آ سِد مَهدی می‌گوید:

    السلام علی الطفل الرضیع

  13. سلاله 9 دی می‌گوید:

    نگردد جمع با عادت عبادت
    عبادت می‌کنی بگذر ز عادت

  14. سلاله 9 دی می‌گوید:

    {اینکه هنگام تشنه لبی، دمی یاد علمدار کربلا کنیم؛ آن هنگام که ساقی ادب، با یک جنگ صد در صد حیدری، سپاه انبوهی از دشمن را کنار زد و به علقمه رسید، اما لب به آب نزد. بسی تشنه تر از کام روزه من و شما بود، اما لب به آب نزد. حتی روزه هم نبود، اما لب به آب نزد. می توانست بنوشد، اما لب به آب نزد. گلویش تشنه بود، اما فقط مشک را پر از آب کرد. گلویش تشنه بود، اما فقط کام مشک را سیراب کرد. بنا کرد این مشک را برساند به حسین، و به کودکان حسین.}

    در کتاب‌هاى معتبر این‌طور نقل شده است که در آن لحظات و ساعت آخر، آن‌قدر بر این بچه‌ها و کودکان، بر این دختران صغیر و بر اهل حرم تشنگى فشار آورد که خود امام حسین علیه‌السلام و اباالفضل صلوات الله علیه با هم به طلب آب رفتند.
    اباالفضل علیه‌السلام تنها نرفت؛ خود امام حسین علیه‌السلام هم با اباالفضل صلوات الله علیه حرکت کرد و به طرف همان شریعه‌ فرات ـ شعبه‌اى از نهر فرات که در منطقه بود ـ رفتند، بلکه بتوانند آبى بیاورند. این دو برادر شجاع و قوى‌پنجه، پشت به پشت هم در میدان جنگ جنگیدند.
    یکى امام حسین علیه‌السلام در سن نزدیک به شصت سالگى است، اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نام‌آوران بى‌نظیر است. دیگرى هم برادر جوان سى‌ و چند ساله‌اش اباالفضل العبّاس علیه‌السلام است، با آن خصوصیاتى که همه او را شناخته‌اند. این دو برادر، دوش به دوش هم، گاهى پشت به پشت هم، در وسط دریاى دشمن، صف لشکر را مى‌شکافند. براى اینکه خودشان را به آب فرات برسانند بلکه بتوانند آبى بیاورند.
    در اثناى این جنگ سخت است که ناگهان امام حسین علیه‌السلام احساس مى‌کند دشمن بین او و برادرش عباس علیه‌السلام فاصله انداخته است. در همین حیص و بیص است که اباالفضل علیه‌السلام به آب نزدیک‌تر شده و خودش را به لب آب مى‌رساند.آن‌طور که نقل مى‌کنند، او مشک آب را پر مى‌کند که براى خیمه‌ها ببرد. در اینجا هر انسانى به خود حق مى‌دهد که یک مشت آب هم به لب‌هاى تشنه‌ خودش برساند اما او در اینجا وفادارى خویش را نشان داد. اباالفضل العبّاس علیه‌السلام وقتى که آب را برداشت تا چشمش به آب افتاد، «فذکر عطش الحسین علیه‌السلام» به یاد لب‌هاى تشنه‌ امام حسین علیه‌السلام، شاید به یاد فریادهاى العطش دختران و کودکان، شاید به یاد گریه‌ عطشناک على‌اصغر علیه‌السلام افتاد و دلش نیامد که آب را بنوشد. آب را روى آب ریخت و بیرون آمد. در این بیرون آمدن است که آن حوادث رخ مى‌دهد و امام حسین علیه‌السّلام ناگهان صداى برادر را مى‌شنود که از وسط لشکر فریاد زد: «یا اخا ادرک اخاک»….»

    بخشی از بیانات امام خامنه ای در تاسوعای سال ۱۳۷۹ در خطبه‌های نماز جمعه

  15. دختر سادات می‌گوید:

    “حیف که رمضان بیاید و برود، اما جان ما کله گنجشکی روزه گرفته باشد.”

    واقعا گل گفتید.
    لحظه افطار با ذکر اباعبدالله، یاد ما هم باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.