سردار! من به تو رای می دهم؛ با رمز “یا زهرا”

“من به حاج احمد متوسلیان رای می دهم” را اگر در موتورهای جست و جوگر اینترنت، جست و جو کنی، اگر کامنت های این متن در وبلاگ “قطعه ۲۶” را بخوانی، و اگر بازتاب نوشته را از طریق تلفن هایی که به روزنامه می شود، دنبال کنی، می بینی “اهل دل” استقبال کرده اند از دل نوشتی که اول هفته در “وطن امروز” چاپ شد. اینکه گفتم “اهل دل” منظورم “عقلا” هم بودند که من آنقدرها هم معتقد نیستم که “پای استدلالیون چوبین بود”. با این همه دیگر عزیزان را نمی دانم، اما آیا من واقعا در اسفندماه می خواهم در برگه رای خود نام حاج احمد متوسلیان را بنویسم؟! آیا من بنا دارم در انتخابات آتی مجلس، حتی ریاست جمهوری، خسته از جماعت نااهل، رای بدهم به آسمانی ترین اهالی جبهه و جنگ؟! آیا این کار قانونی است؟! آیا به صلاح است؟! آیا اصولا چنین ادعایی عملی است؟! اگر ممکن است، آیا باید ذکر هم بشود؟! آیا این کار درست است؟! آیا این کار از رای کاندیداهایی که از دیگران بهترند، یا کمتر، بدترند، به نفع جماعت مزور بی آبرو نمی کاهد؟! آیا رای دادن به شهدا در انتخابات، بازی کردن در زمین ضد انقلاب نیست؟! آیا غیر از این است؟! آیا خواسته شهدا از ما رای دادن به ایشان است، یا دنباله روی از راه ایشان؟! آیا رای به شهید مهم تر است، یا راه شهید؟! آیا رای دادن به شهدا نشانه سیاست ورزی توامان با بصیرت است؟! آیا یکی مثل من که می خواهد به حاج احمد متوسلیان رای بدهد، الفبای سیاست را نمی فهمد؟! آیا این “رای خاص” نماد حرکت دیگری است؟! آیا منظور از رای دادن به شهدا، نشانه گذاری است، یا فقط یک شعار؟! آیا قصد من از نوشتن آن دل نوشت، مشخصا رای دادن به حاج احمد است، یا متنبه کردن اهل سیاست، از اصول گرا گرفته تا اصلاح طلب؟! و از همه این اما و اگرها گذشته، به راستی، نظر رهبر عزیز و البته حکیم در این باره چیست؟! این را برای جماعتی گفتم که گمان می کنند ولایت پذیری یعنی اذن گرفتن از ولی امر حتی برای آب خوردن!… و اما چند نکته ای هست که بد نیست در میان بگذارم با شما عزیزان، اما خیال تان تخت! نه قصد دارم با این توضیحات، از کسی، مقامی، مسئولی، صاحب منصبی، رئیس قوه ای، بزرگی، کوچکی بابت متن “من به حاج احمد متوسلیان رای می دهم”، عذرخواهی کنم، که کم ترین حق سیاسی کارها آن بود که من نثارشان کردم، و نه حتی بنا دارم به قول معروف با گفتن این نکات، خراب کنم آن دل نوشت را که الحق قشنگ نوشتم. یعنی گذشته از اینکه به جا و به روز و به موقع بود، زیبا هم بود. زیبا نبود؟!… “در این بی کسی، این برهوت، در این شهر شلوغ، این همه دود، دغل و دروغ، همان بهتر که نیستی حاج احمد. اگر تو اسیر دشمنی، ما را دوست به اسارت برده است. همان بهتر که نیستی، و الا باید به اصول گرایان، اصول گرایی یاد می دادی، و می خواباندی در گوش آن منافق ملعونی که می خواست از “علی” عبور کند. همان بهتر که نیستی، و الا من باید به جای رای دادن به تو، یا در کنج زندان به ملاقاتت می آمدم یا در گوشه “ساسان”. سالار! اجازه دارم به تو بگویم کجایی بی معرفت؟!” الحق که سیلی زیبا و کشیده قشنگی بود متن “من به حاج احمد متوسلیان رای می دهم”، اما…

یک/ آنکه شنبه نوشتم، بازخوانی اش مرا یک سر برد به خاطره ای از دوران ماضی. این مقال، جان می دهد برای ذکرش. القصه! چند تا از صمیمی ترین هم رزمان پدرم در انتخابات مجلس یکی از همین سال ها، رای خود را به جای راست و چپ، تصمیم گرفتند به شهدا بدهند و همین کار را هم کردند. واقعا همین کار را کردند. خوب یا بد همین کار را کردند و من برگه رای شان را دیدم! راست و چپ، بی تعارف -شاید البته با اندکی اغماض!- هنوز هم سر و ته یک کرباس اند، ولو به اصول گرا یا اصلاح طلب تغییر نام داده باشند، من اما آن روز گله کردم به دوستان پدر که اگر خود شهدا بودند، حتما به خودشان رای نمی دادند، و می گشتند حتی المقدور بهترین را از میان همین جماعتی که هستند و مثل مور و ملخ، جلوی چشم ملت، رژه می روند، انتخاب کنند. یکی از آن جماعت، در جواب من گفت: حرفت را ما هم قبول داریم، اما رای ما بیش از آنکه یک رای باشد، یک اعتراض است. این برگه رای با این اسامی مقدس، زبان اعتراض ماست به برخی حضرات. این دوست پدر البته اسم برخی از این “برخی حضرات” را هم برد که من نمی برم! اینقدر عقل دارم که با کله نروم درون چاه! اما خوب یادم هست، باز هم در مقام جواب، درآمدم: اعتراض به چی؟ به کی؟ از رای خوبان، یا کمتر بدتران، کم کنی، که به چه چیزی و چه کسی مثلا اعتراض خودت را نشان بدهی؟! آن زمان البته هنوز واژه “بصیرت” نقل زبان ها نشده بود، مثل نقل و نبات، و الا پاسخ های مداوم من به دوستان پدر، مصداق بارز “بصیرت افزایی” بود! هر چیز که گفتند، پاسخی فراخور بحث حواله شان کردم، اما آخر سر یکی شان حرفی زد که من دیگر جوابی ندادم. یعنی جوابی نداشتم که بدهم. این دوست پدر گفت: حسین آقا! تو لحظه شهادت پدرت را اگر می دیدی، این همه با ما کل کل نمی کردی که چرا به امثال “بابااکبر” رای داده ایم. این دوست پدر، بعد از این جمله که گفت، جمله مهم تر، حکیمانه تر و در عین حال معماگونه تر و عجیب تری نثار من کرد و گفت: گاهی شاید بد نباشد که ما بر فرض مثال کار اشتباه کنیم، تا برخی حضرات، قدر یک عمر کار درست این ملت را بفهمند!

 دو/ حالا که من دستی بر قلم دارم، در تحلیل جمله آن روز دوست و هم رزم “بابااکبر” جمله دیگری می گویم: “گرفتن گوش علی القاعده کار درستی نیست، اما گاهی بهترین گوش واره، همین است”.

سه/ اینکه مردم ما همیشه در صحنه حاضرند، دلیل نمی شود که گاهی گوش برخی سیاست مداران جامعه را نگیرند. این نکته را هم مثل نکته بالا کوتاه و موجز نوشتم و نیاز به تطویل در آن نمی بینم.

 چهار/ نگاه کنید به سیاست مداران جامعه! از راست گرفته تا چپ، و از چپ گرفته تا جریان چپ اندرقیچی، جملگی می خواهند ابواب جمع خود را به بهارستان بفرستند، اما یک سئوال. آیا برای خامنه ای، آرایش سیاسی مجلس بعدی مهم تر است، یا فریضه ای به نام مشارکت بالای مردم؟! چرا برخی حضرات بر خلاف ولایت و توده ملت، شعاع دیدشان درازتر از نوک بینی شان نیست؟! چرا خیال می کنند اگر من و ما و حزب ما و دار و دسته ما نباشد، جمهوری اسلامی پاینده نمی ماند؟! چرا برخی آقایان، درست برعکس “آقا” و درست برعکس مردم، جمهوری اسلامی را فرع بر گروه و تشکیلات خود می دانند؟! منظورم اتفاقا در این باب، بیشتر حضرات اصول گراست، و الا اصلاح طلبان که با عرض معذرت از آقای فلانی، ول معطل اند! مردی با عبای شکلاتی این روزها وقتی حرف می زند، من فقط یک کلمه می گویم و آن کلمه چند کلمه ای این است: بله! یک کلام هم از چند تا نقطه چین!! از سیدخندان در فتنه ۸۸ اسرائیل حمایت کرد و امام ما چه زیبا گفت: “اسرائیل به دریا دست بزند، نجس می شود”. اینکه گفتم جمله من نیست، دقیقا “خط امام”، بلکه “دست خط امام” است. من بی تقصیرم!

پنج/ سیاست مداران را کار ندارم، اما در مسئولین نظام مقدس و عزیز جمهوری اسلامی حتما نمونه هایی نظیر شهدای گران قدر به وفور -البته نه خیلی هم به وفور!- یافت می شود. یعنی کم و بیش -و ان شاء الله بیش!- هستند مسئولینی که گفتار و رفتارشان تداعی گر یاد و نام شهداست. این را نگویم، حتما کتمان واقعیت کرده ام. آیا می توان منکر الگو بودن جمهوری اسلامی در میان ملل آزاده دنیا شد؟! اگر نمی توان، باید پذیرفت و البته باید خدای منان را شاکر بود که بخشی از این درخشش و تلالو مدیون زحمات همین مسئولینی است که هم الان بر مناصب قدرت نشسته اند. حتما مجلس هشتم از مجلس ششم بهتر است. حتما دولت نهم از دولت سازندگی و اصلاحات بهتر است. اگر بعضی ها یک “منحرف” دارند، مع الاسف سراپای وجود خاندان سرگشاده، سران فتنه، همین منافق ملعون فوق الذکر و آقازاده ها “جریان انحرافی” است. جریان انحرافی تمام زورش را دارد می زند که بشود مثل آنکه “نامه سرگشاده” نوشت. این مشت، نمونه خروار است. مشت انحراف، نمونه خروار فتنه است.

شش/ با این حساب چه شد که نوشتم “من به حاج احمد متوسلیان رای می دهم”؟! دلیلش واضح است. توضیح می دهم:

شش ۱/ این روزها وقتی می خواهی جریان انحرافی را نقد کنی، اولا باید مراقب باشی که در زمین خواص بی بصیرت بازی نکنی! ثانیا باید حواست را جمع کنی که در حق خدمات قوه مجریه بی انصافی نکنی! ثالثا باید هوشیار باشی که مسائل اصلی را فرعی، و مصائب فرعی را اصلی نکنی! یعنی روشن گری تو باید مو نرود لای درزش!

شش ۲/ این روزها وقتی می خواهی خواص بی بصیرت را نقد کنی، اولا باید مواضع، و رفتار و گفتار بعضا خوب کنونی شان را هم لحاظ کنی! ثانیا مراقب “جذب حداکثری” باشی! ثالثا هوشیار باشی که مبادا در زمین جریان انحرافی بازی کنی، که کوبیدن بر طبل تفرقه را کمی بیش از اندازه دوست دارد!

شش ۳/ این روزها وقتی می خواهی سران فتنه را بکوبی، اولا باید مراقب باشی که به احدی ظلم نکنی! ثانیا باید مواظب باشی که در راه کوبیدن سران فتنه، فقط سران فتنه را بکوبی، و مبادا چیزی از گل نازک تر به بعضی ها بگویی! ثالثا این را هم باید دقت کنی که اصولا مرده را چوب نمی زنند، الا آنکه مرده مذکور، زیر پل سیدخندان صبحانه کله پاچه خورده باشد! رابعا باید بدانی که قوه قضائیه کارش را بلد است، بدون ایراد است و به شدت دارد برخورد می کند! و این فضولی ها هم به تو نیامده!

شش ۴/ این روزها وقتی می خواهی جریان های سیاسی را دسته بندی کنی، اولا باید گاوگیجه بگیری که اصول گرایان محترم، خودشان بالاخره چند دسته اند؟! کمیته شان ۳ نفره است؟! ۷ به علاوه ۸ است؟! ۹ منهای ۲ تقسیم بر ۵ است؟! رادیکال ۱۲ به توان پاریکال ۲ زیر کتانژانت ۴ است؟! چی هست پس؟! ثانیا باید بدانی اینکه “انکار اصلاح طلبان، انکار واقعیت جامعه است” یعنی چه؟! یعنی شتر دیدی، ندیدی؟! یعنی چون فلان کسک اصلاح طلب است، پس اگر اسرائیل به دریا دست بزند، استثنائا این برکه متعفن نجس نمی شود؟! یعنی چراغ سبز حتی به منافق ترین و ملعون ترین فتنه گران جنبش سبز؟! یعنی ترحم بر پلنگ تیزدندان عاشورای سال ۸۸ به قیمت ستم کاری بر گوسفندان؟! یعنی جذب حداکثری، یا سوء استفاده از جذب حداکثری؟! یعنی اصلاح طلبان بی گناه، یا گناه کارترین اصلاح طلبان؟!

شش ۵/ این روزها گیرم یکی بخواهد “عمار” باشد، یعنی به سرش زده که بصیرت افزایی کند، اولا باید مراقب باشد در زمین جریان انحرافی، زمین خواص بی بصیرت، زمین سران فتنه، زمین اشراف، زمین آقازاده ها، زمین کسانی که از زاویه درست، علیه این و آن موضع گیری نمی کنند و همان حرف های باب میل منحرفین را می زنند، و از همه مهم تر زمین آمریکا و اسرائیل بازی نکند. سئوال اساسی اینجاست: مگر این زمین خواران، زمین دیگری هم باقی گذاشته اند که بکر باشد و بشود در آن بازی کرد؟! این وسط عمار فرضی قصه ما در کدام زمین می تواند و قادر است که بازی کند، در حالی که آن زمین متعلق به هیچ کدام از این دار و دسته ها نباشد؟! آیا عمار داستان ما باید در هوا و فقط گرگم به هوا بازی کند؟! ثانیا گیرم این جناب عمار آمد و در راه بصیرت افزایی یک خطایی کرد. آیا پرونده رسیدگی به جرائم او را هم مثل برخی پرونده ها باید از نوبت رسیدگی خارج کرد، یا خارج از نوبت به پرونده اش رسیدگی کرد؟! آیا برای آرام کردن فضا با این عمار به شدت باید برخورد کرد؟! به کدام شدت؟! به همان شدت برخورد با “ف. ه” یا به همین شدت برخورد با سیدخندان؟! آیا منظور از “برخورد با شدت” قوه قضائیه، روبوسی شدید و دست دادن غلیظ حواشی قوای مقننه و مجریه با فتنه گران است؟! آیا اینکه قوه قضائیه می گوید ما به شدت با هر متخلفی برخورد می کنیم، یعنی آقای خاتمی و اعوان و انصارش در انتخابات مجلس پیش رو به شدت باید بخورند به قوه مقننه، و متعاقب این تصادف، به جای بیمارستان یا احیانا قبرستان، رهسپار “بهارستان” شوند؟! ثالثا آمدیم و این عمار مورد نظر در عین داشتن بصیرت، از این سیاست چیزی دست گیرش نشد، کسی هست این بازار آشفته و کارزار شلخته را برای ایشان توجیه کند؟! یا بدبخت بی نوا باید عطای عمار بودن را به لقای بد لقای فتنه گران ببخشد؟! آیا این ننه مرده را کسی مجبور کرده عمار باشد؟! آیا عده ای عمار درجه یک هستند؟! آیا عمار بودن و عمار شدن هم طبقاتی و قرقاتی است؟! 

***

آری! این گونه می شود که من، همان منی که روزگاری معترض، شاید هم متعرض هم رزمان پدر بودم، از دوستان “بابااکبر” نحوه شهادت ایشان را می پرسم و دست به قلم می برم و “دل نوشت” می نویسم و می نویسم که “من به حاج احمد متوسلیان رای می دهم”، و الا ما روزگاری خودمان در عهد شباب، در ردیف استدلالیون بودیم، و اگر نه پا، که لااقل احساس مان چوبین بود! هم الان هم اگر کسی به من بگوید، ما به چه کسی باید رای بدهیم، به او می گویم حتما بگردید و از میان بهترین ها، عالی ترین ها را انتخاب کنید، یا آنجایی که بین بد و بدتر گیر کرده اید، به همین جناب بد رای بدهید! این را کتمان نمی کنم که می گویم، اما چون می دانم پدرم در عملیات الی بیت المقدس چگونه به شهادت رسید، متاسفانه یا خوشبختانه باید دوباره تاکید کنم که “من به حاج احمد متوسلیان رای می دهم”. شما اما اشتباه مرا نکنید! شما به گوش واره من نگاه نکنید! این همه عمار، بگذارید حالا یک نفر بی بصیرتی کند! این همه خوب، بگذارید حالا یک نفر بد باشد! این همه سیاست مدار و همه هم لابد بصیر، بگذارید حالا یک نفر از زبان اهل سیاست، چیزی سر در نیاورد! نه به این فرد آس و پاس، ظلم کنید، نه او را از شمول جذب حداکثری خارج کنید، نه برایش آیه استرجاع بخوانید، نه به او دست بند بزنید، نه زندانی اش کنید، نه ناسزا بارش کنید، نه حتی از او سئوال کنید که مگر پدرت چگونه در شب شروع عملیات الی بیت المقدس که به فتح خرمشهر توسط خدا انجامید، به شهادت رسید؟! او را رها کنید به حال خود باشد. “علی” را دریابید که چرا در میان این همه عمار، گفت “این عمار”؟! او را رها کنید. اگر مرد هستید، کاری کنید رهبر دیگر “این عمار” نگوید. او را رها کنید و در آلومینیوم بالای مزار پدرش از همه انگیزه اش برای نوشتن، برای نفس کشیدن، برای ایستادگی و مبارزه و مبارزه و مبارزه، بر سر او چماق بلند نکنید که: “داداش حسین! امیدوارم در سال جاری بیشتر به فرامین و اوامر “آقا” توجه کنی”. چند روز قبل از هفته قوه قضائیه، یکی از اهالی پای ثابت “قطعه ۲۶” برای من کامنتی گذاشت “خصوصی” که اینجا عینا عمومی اش می کنم:

سلام داداش حسین! اگر اوضاع مثل روال هر سال پیش برود، رهبر انقلاب تا چند روز دیگر با مسئولین ارشد قوه قضائیه دیدار می کنند و بالطبع در چنین دیداری “آقا” بیشتر به محسنات دستگاه قضایی اشاره و از خدمات ایشان تجلیل خواهند کرد و خسته نباشید خواهند گفت. خوب است شما هم عقل کنی و تا آن روز یکی از کارهای خوب قوه قضائیه را بهانه کنی و به ویژه از مقامات ارشد دستگاه قضا تعریف کنی، و بعد که “آقا” چند روز دیگر از قوه قضائیه تعریف کرد، همه با هم حال می کنیم که ای ول! عجب بصیرتی داشت داداش حسین!

در جواب این دوست عزیز، اما فقط یک خط نوشتم:

برادر خوبم! روز مرگ این قلم، آن روز است که بخواهم در راه دفاع از ولی فقیه، چنین محاسباتی را انجام دهم. دیگر از این حرف ها نزن!

هی داد بیداد! برای نصیحت نویسنده کتاب “نه ده” گمانم آنقدر جا تنگ نشده که به جای صفحه کاغذ، آلومینیوم مزار “بابااکبر” را منقش کنید. مرا رها کنید. علی را دریابید. من چون از نحوه شهادت پدرم مطلعم، نمی توانم پشت ولی فقیه سنگر بگیرم. جاده “اهواز-خرمشهر” کیلومترها جلوتر از حسینیه ساده جماران بود. برای یوم الله ۹ دی هیچ کس از “آقا” اجازه نگرفت. ولایت پذیری اگر عاشورایی باشد، گاهی به جای “اذن”، “عشق” می خواهد. پدرم برای رفتن، از امام اجازه نگرفت. فرق می کند ولایت پذیری با مسخره بازی. در خیمه ارباب، شب عاشورا، حسین بن علی یعنی امام مفترض الطاعه، بهشت را برای اصحاب خویش تضمین کرد و به ایشان فرمود: “بروید”. عده ای هم رفتند و حتما امام به قول شان عمل خواهند کرد، لیکن، ولایت پذیری آنان که ماندند، و علی الظاهر به سخن سیدالشهدا گوش ندادند، زیباتر نبود؟! در ولایت پذیری عاشورایی، بهشت یعنی خود حسین، و بی حسین، بهشت، جهنمی بیش نیست. در ولایت پذیری عاشورایی، گاه هست که جان امام، از حرف امام، مهم تر است. در ولایت پذیری عاشورایی، گاهی “عشق” جولان می دهد و از “عقل” کاری ساخته نیست. در ولایت پذیری عاشورایی، گریبان سران فتنه را رها نمی کنند و آن هم روی مزار پدر طرف، موعظه کردن شان گل نمی کند و از تمام عشق و شور و عقل و شعور و انگیزه و هدف سرباز، علیه او استفاده نمی کنند و زیر نور ماه، خون به دل ستاره نمی کنند. الگوی من در ولایت پذیری، جگر این میدان را هم داشت و نامش حاج احمد متوسلیان بود؛ حیدر صف شکن، خط شکن، و کرار سپاه روح الله و حضرت ماه که از همه، دوست تا دشمن، فحش می شنید. “مالک” بلد است از در خیمه معاویه به عقب برگردد، این راه را یک بار تا گلوگاه کفر، بلکه تا گلوی معاویه به جلو رفته بود، اما کاش “ابراهیم مالک” کاری نکند که “مختار” هم تا چند شب دیگر مجبور شود مثل مولایش “علی” بگوید “این عمار”؟! پس شما اشتباه مرا نکنید، اما “من به حاج احمد متوسلیان رای می دهم” تا اگر باز هم در انتخابات، نه توسط حکومت، که توسط جریانات حاشیه ای، تقلب شد و “فلانی”، در مقام عمل، “بهمانی” خوانده شد، من از همه بی گناه تر باشم. من در این انتخاب و در این انتخابات، اتفاقا دنبال نفع خودم می گردم. بگذارید یک بار هم ما منافع شخصی را بر مصالح نظام برتری دهیم، مزه اش دست مان بیاید! شما اما اشتباه مرا تکرار نکنید. رای من یک رای بیشتر نیست و خیلی هم مهم نیست و به خودم ارتباط دارد، اما ترسم از این است که رای من به جای صندوق آرا، سر از “گمرکات رسمی کشور” دربیاورد. با حنجره بریده یک شهید… و صد البته با نام بلند سردار سپاه اسلام، حاج احمد متوسلیان بازی نکنید. اجازه بدهید من هم آزادانه رای خودم را بدهم و در زمین مورد علاقه خود بازی کنم. “تبر ابراهیم” را از گمرک رد نمی کنند. آتش را در مسیر گلستان، از گمرک رد نمی کنند. اسلحه حاج احمد، تفنگ حاج احمد، سپاه حاج احمد، بسیج حاج احمد، شهاب حاج احمد، کاوشگر حاج احمد، امید حاج احمد، راه حاج احمد، و رای حاج احمد را از گمرکات نیمه رسمی و هوای نفسی رد نمی کنند. این همه که دارد ظلم می شود به سپاه، این همه که مظلوم است بسیج، این همه که امروز اعتقاد پیدا کرده “بی بی سی” به همان که تا دیروز “تقلبی” اش می خواند، بگذارید به نشانه اعتراض، به نشانه اعتراض به خیلی چیزها و خیلی آدم ها و خیلی انسان ها و خیلی اصلاح طلبان بد و خیلی اصول گرایان خوب، من کار خودم را بکنم و به حاج احمد متوسلیان رای بدهم.

***

سردار! بعد از “بیت المقدس”، خوب شد که رفتی. تو با آن پای مجروح، دل شکسته، تاب “رمضان” را نداشتی. شکست، نسبتی با غرور مقدس تو نداشت. خوب شد که رفتی. سردار! باز هم “رمضان” نزدیک است. در این کوفه بازار، ابن ملجم دارد زبان شمشیرش را تیز می کند. تا صدای مرغابی ها درنیامده، لطفا عملیات را شروع کن! سردار! سردار! سردار! من به تو رای می دهم؛ با رمز “یا زهرا”.

روزنامه وطن امروز/ ۲۰ تیر ۱۳۹۰

۲ متن آخر همین ستون:

۱/ کلاه قرمزی و پسرخاله

۲/ صریح و رک با گمرک

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سلاله 9 دی می‌گوید:

    آن قدر متن “من به حاج احمد متوسلیان رای می دهم” را پسندیدم که افتخار می کنم و البته به همه ی بچه های قطعه فخرفروشی که برای آن متن، اولین کامنت را من گذاشته ام و ادای احترام کردم به این قلم. مختار ندیدم و آن متن بی نظیر را خواندم.

  2. سلاله 9 دی می‌گوید:

    مردی با عبای شکلاتی این روزها وقتی حرف می زند، من فقط یک کلمه می گویم و آن کلمه چند کلمه ای این است: بله! یک کلام هم از چند تا نقطه چین!!

    اگر بعضی ها یک “منحرف” دارند، مع الاسف سراپای وجود خاندان سرگشاده، سران فتنه، همین منافق ملعون فوق الذکر و آقازاده ها “جریان انحرافی” است.

    جریان انحرافی تمام زورش را دارد می زند که بشود مثل آنکه “نامه سرگشاده” نوشت.

  3. قاصدک منتظر می‌گوید:

    سلام
    (هی داد بیداد! برای نصیحت نویسنده کتاب “نه ده” گمانم انقدر جا تنگ نشده که به جای صفحه کاغذ, الومینیوم مزار “بابا اکبر” را منقش کنید.)
    فعلا نمی دونم چی باید بگم; اما خدا لعنت کنه کسانی رو که دل ستاره ی حضرت ماه رو خون می کنند.

  4. قاصدک منتظر می‌گوید:

    (الحق که سیلی زیبا و کشیده قشنگی بود متن “من به حاج احمد متوسلیان رای می دهم” )

  5. سلاله 9 دی می‌گوید:

    متن کاملا جدی و مهم بود، اما قسمت “شش ۵” خودش به تنهایی یک روزخند بود.

    {یعنی آقای خاتمی و اعوان و انصارش در انتخابات مجلس پیش رو به شدت باید بخورند به قوه مقننه، و متعاقب این تصادف، به جای بیمارستان یا احیانا قبرستان، رهسپار “بهارستان” شوند؟!}

    همان قبرستان خیلی بهتر است. یک ملتی را راحت می کنند و البته کمکی هم به دستگاه قضا که دیگر لازم نباشد، با شدت با این متخلفین برخورد کند.

  6. یه دونه می‌گوید:

  7. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش حسین:
    خدا قوت، این که شما گفتی: ( رأی من یک رأی بیشتر نیست و خیلی هم مهم نیست و به خودم ارتباط دارد )، هر چند در لفافه است و عمیق معنایی دارد، لکن من، با اجازه ی شما، با این نظر مخالفم. اما دلیل:
    خیلی ها می گویند: یک رأی یک رأی است و میان رأی رییس جمهور، با رأی یک روستایی ساده هیچ تفاوتی نیست. چون موقع شمارش هر کدام یک رأی محاسبه می شود. اما من معتقدم، رأی نه تنها کمّی است، که کیفی هم هست. به این معنی که برای من نوعی و برای خیلی ها، یک رأی حضرت ماه، به اندازه ی آرای تمام امتش ارزش دارد، چرا که رأی “آقا” اثر وضعی دارد. چه از محتوای آن خبر داشته باشیم چه نداشته باشیم. پس طبیعتا” رأی ستاره ای مثل: “حسین قدیانی” نه تنها برای ما جنبه ی الگوپذیری و راهنمایی دارد، بلکه اثر وضعی برآن مترتب است. باور کن هر زمان که در انتخابات رأیی داخل صندوق می اندازم، می گویم: “اللهم تقبّل منّا آلاف مرّه” شاید به ظاهر خنده دار بیاید که مگر رأی برنج آستانه است که قد بکشد یا زیاد شود، ولی اعتقاد دارم. پس اگر تو چه به شوخی، چه جدی، و چه برای گوش مالی بعضی ها بگویی: من به “حاج احمد متوسلیان رأی می دهم” با رمز “یاز هرا” من هم می گویم: ما به “حاج احمد متوسلیان رآی می دهیم” با رمز “یا زهرا” .

  8. چشم انتظار می‌گوید:

    آن کامنتی که دوستی از قطعه ی مقدس ۲۶ برای شما، خصوصی گذاشته بود و شما عمومی، نمایش دادید و درپی آن جوابی قشنگ و عاشقانه، اشاره ای به تفکر ولایت پذیری، در عصر عافیت دارد! یعنی حرفی بگوییم که منافعمان را تضمین کند، حال می خواهد از قضا، قسمتی از منویات “آقا”هم باشد، یا اینکه فقط برای خوش آمد کسی گفته باشیم.

  9. سیداحمد می‌گوید:

    “جریان انحرافی تمام زورش را دارد می زند که بشود مثل آنکه “نامه سرگشاده” نوشت. این مشت، نمونه خروار است. مشت انحراف، نمونه خروار فتنه است.”

    احسنت!

  10. سیداحمد می‌گوید:

    “ثانیا باید بدانی اینکه “انکار اصلاح طلبان، انکار واقعیت جامعه است” یعنی چه؟! یعنی شتر دیدی، ندیدی؟! یعنی چون فلان کسک اصلاح طلب است، پس اگر اسرائیل به دریا دست بزند، استثنائا این برکه متعفن نجس نمی شود؟! یعنی چراغ سبز حتی به منافق ترین و ملعون ترین فتنه گران جنبش سبز؟! یعنی ترحم بر پلنگ تیزدندان عاشورای سال ۸۸ به قیمت ستم کاری بر گوسفندان؟! یعنی جذب حداکثری، یا سوء استفاده از جذب حداکثری؟! یعنی اصلاح طلبان بی گناه، یا گناه کارترین اصلاح طلبان؟!”

  11. قاصدک منتظر می‌گوید:

    (رای ستاره ای مثل: “حسین قدیانی” نه تنها برای ما جنبه الگوپذیری و راهنمایی دارد, بلکه اثر وضعی بر ان مترتب است.)
    با توجه به “ولایتمداری” شما, من هم با نظر “چشم انتظار”موافقم.

  12. میلاد پسندیده می‌گوید:

    چقدر زیبا گفتید که:
    از سیدخندان در فتنه ۸۸ اسرائیل حمایت کرد و امام ما چه زیبا گفت: “اسرائیل به دریا دست بزند، نجس می شود”. اینکه گفتم جمله من نیست، دقیقا “خط امام”، بلکه “دست خط امام” است. من بی تقصیرم!

    در نجاست دریا شکی نیست اما حالا اگر کسی به این دریا دست بزند تکلیفش چیست؟!

  13. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    “برای یوم الله ۹ دی هیچ کس از “آقا” اجازه نگرفت. ولایت پذیری اگر عاشورایی باشد، گاهی به جای “اذن”، “عشق” می خواهد. پدرم برای رفتن، از امام اجازه نگرفت. فرق می کند ولایت پذیری با مسخره بازی.”

    بعضی‌ها مدرک ولایت‌پذیری‌شان هم از دانشگاه آزاد است!

  14. سیداحمد می‌گوید:

    “در ولایت پذیری عاشورایی، بهشت یعنی خود حسین، و بی حسین، بهشت، جهنمی بیش نیست.”

  15. میلاد پسندیده می‌گوید:

    جالب بود “مصائب فرعی” و “اصلاح طلبان بی گناه، یا گناه کارترین اصلاح طلبان” و “سئوال اساسی اینجاست: مگر این زمین خواران، زمین دیگری هم باقی گذاشته اند که بکر باشد و بشود در آن بازی کرد؟! این وسط عمار فرضی قصه ما در کدام زمین می تواند و قادر است که بازی کند، در حالی که آن زمین متعلق به هیچ کدام از این دار و دسته ها نباشد؟!” و کلاً شش۵ خیلی خوب بود اما چه خوب که باز درد دل می کنید… وقتی به بخش کبود رسیدم دلم سوخت اما فکر نمی کردم با خواندن بخش طلایی دلم بیشتر بسوزد… خرمشهر را خدا آزاد کرد… کاش در رمضان خدا فراموش نمی شد.

  16. سیداحمد می‌گوید:

    “……..این همه که امروز اعتقاد پیدا کرده “بی بی سی” به همان که تا دیروز “تقلبی” اش می خواند،……..”

    واقعا….

  17. سیداحمد می‌گوید:

    “سردار! بعد از “بیت المقدس”، خوب شد که رفتی. تو با آن پای مجروح، دل شکسته، تاب “رمضان” را نداشتی. شکست، نسبتی با غرور مقدس تو نداشت. خوب شد که رفتی. سردار! باز هم “رمضان” نزدیک است. در این کوفه بازار، ابن ملجم دارد زبان شمشیرش را تیز می کند. تا صدای مرغابی ها درنیامده، لطفا عملیات را شروع کن!”

    بسیار عالی،
    جامع و پر محتوا!
    شروع عالی و پایان عالی؛
    خسته نباشی داداش حسین.

  18. سیداحمد می‌گوید:

    با هدفی خاص و برای بیان تفهیم موضوع مد نظرتان جملاتی را در اواخر متن بیان کردید، ولی مطئنم این جمله
    “رای من یک رای بیشتر نیست و خیلی هم مهم نیست و به خودم ارتباط دارد،”
    معنائی که بعضی دوستان ممکن است برداشت کنند ندارد!

  19. سیداحمد می‌گوید:

    پیچیدگی های خاص خودش را دارد این متن!

  20. سیداحمد می‌گوید:

    یه پیام “بی زرگانی”

    ساعت ۱۹:۳
    تعداد افراد آنلاین: ۲۶ نفر

    ماشالله ستاره های حزب الله…
    داداش حسین بی همتای بسیجیها فــــــــدائی داری…

  21. سیداحمد می‌گوید:

    سلام بر اهالی قطعه مقدس۲۶!

    احساس خوبی دارم، کلا وقتی وارد ماه شعبان می شویم و به ماه رمضان نزدیک می شویم شوقی عجیب وجودم را فرا می گیرد.
    ورود به ماه رمضان نیاز به آمادگی دارد، یعنی حیف است که نسبت به نزدیک شدن به این ماه مبارک بی تفاوت باشیم.
    فکر کردن به ماه رمضان هم لذت بخش است، “وصف العیش… نصف العیش”

    ۲۱ روز مانده تا آغاز ماه میهمانی خدای رئوف….

  22. چشم انتظار می‌گوید:

    سلام بر سیّد قطعه، که رسالت خطیر مبصری را هم برگردن دارد.
    ستایش گر احساس زیبای رمضانی ات، هستم. مخصوصا” که با شش “پرچم سرخ حسینی” بر اهالی قطعه سلام کردی. “علیکم السلام دلاور”

  23. م.طاهری می‌گوید:

    “اینکه مردم ما همیشه در صحنه حاضرند، دلیل نمی شود که گاهی گوش برخی سیاست مداران جامعه را نگیرند”

    سیاست مداران باید این را باور کنند

  24. مهدی می‌گوید:

    خسته نباشی برادر
    خوب است در آماج این انتقادها خسته نباشی به شما بگویم ، که بیچاره ام کرد ه(چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد….)

  25. عطشان می‌گوید:

    سلام علیکم
    این روزها با این اتفاقاتی که افتاده سوال های زیادی ذهنم را مشغول کرده . از شما می پرسم که خودتان سهم زیادی در شکل گیری این سوالات دارید .
    نمی خواهم بگویم با این اتفاقات و خواندن متن شما اعتماد خود را نسبت به همه ی مسئولین( نه نسبت به نظام و انقلاب و آرمانهای امام وشهدا ) از دست داده ام نه ولی شک است دیگر!
    آخر چه می شود افرادی که سهم زیادی در شکل گیری انقلاب دارند حالا با راحتی هر چه تمام تر پشت می کنند به همه آن سختی ها ؟
    چه می شود کسی که یار امام بوده است و با امام عکس دارد , در فراق امام گریسته است حالا نامه ی سر گشاده می نویسد به نائب بر حق امام زمان ؟
    چه می شود کسی با حمایت این مردم , با حمایت حضرت ماه به مقام می رسد حالا قلب مردم که هیچ قلب ماه را نیز به درد می آورد ؟
    چه می شود کسی جوانی خود را در جبهه ها ودر جوار شهدا سپری کرده حالا جزء خواص بی بصیرت قرار می گیرد ؟
    چه می شود با این همه مدعی کار به جایی می رسد که آقا این عمار می گویند ؟
    و یه سوال بزرگ عاقبت منی که نه انقلاب را دیدم , نه امام را و نه پاکی و خلوص شهدا را درک کرده ام چه می شود ؟
    آقای قدیانی این روزها مدام به خود نهیب می زنم نکند حکایت بشود حکایت مردم کوفه ؟
    می خواهم اگر می گویم جانم فدای رهبر با تمام وجود و باور باشد نه یه شور واحساس گذرا .

    ببخشید نمی خواستم رنجیده خاطرتان کنم ولی چون شجاعت و ایمانتان برایم ستودنیست کسی جزء شما نبود که بپرسم .

  26. به جای امیر می‌گوید:

    حلوا(گفت و شنود)

    گفت: مدعیان اصلاحات درباره انتخابات آینده مجلس بدجوری به جان هم افتاده اند.
    گفتم: دعوا سر چیه؟!
    گفت: یک عده می گویند باید در انتخابات شرکت کنیم و یک عده دیگر می گویند باید انتخابات را تحریم کنیم!
    گفتم: حالا چه کسی گفته که قرار است به وطن فروشان و عوامل نشان دار آمریکا و انگلیس و اسرائیل اجازه شرکت در انتخابات داده شود؟!
    گفت: چه عرض کنم؟! مثل این که یادشان رفته در جریان فتنه ۸۸ چه جنایت ها و خیانت هایی مرتکب شده اند؟!
    گفتم: شوهری به همسرش گفت برای ناهار حلوا درست کن! همسر گفت؛ پس نیم کیلو آرد بخر با ۵ کیلو روغن! یارو با تعجب پرسید ۵ کیلو روغن برای نیم کیلو آرد؟ و همسرش گفت؛ مرد حسابی! هم من می دونم و هم خودت می دونی که حلوایی در کار نیست، پس بذار چرب تر باشه!!

  27. صبا می‌گوید:

    “عمار شدن هم طبقاتی و قرقاتی است؟! ” آقای قدیانی باا عرض شرمندگی اما اگر “قرو قاتی” به معنای درهم برهم است”قاطی” درست است گمانم

  28. اشکان می‌گوید:

    اگه منطق داشته باشی بایدبه جای نقطه چین کردن کامنت مخالفان اوناروتأییدکنی وجوابشون روبدی وقضاوت روبذاری برعهده دیگران.

    شمابرخلاف تصورت اصلابویی ازشجاعت نبردی،اینکه پشتت به یه جای محکم گرم باشه وخیالت راحت که هرچی بنویسی کسی کاری به کارت نداره اسمش شجاعت نیست وگرنه همین چیزایی که تومی نویسی یک صدمش رومامی نوشتیم حسابمون باکرام الکاتبین بود!
    نترس ماییم که بااین شرایط هنوزداریم می نویسیم!

  29. طاهره فتاحی می‌گوید:

    “چرا خیال می کنند اگر من و ما و حزب ما و دار و دسته ما نباشد، جمهوری اسلامی پاینده نمی ماند؟! چرا برخی آقایان، درست برعکس “آقا” و درست برعکس مردم، جمهوری اسلامی را فرع بر گروه و تشکیلات خود می دانند؟!”
    شما به این نکته, خیلی قشنگ و دقیق اشاره می کنید. به نظرم بیشتر ادامه بدهید. نتیجه ی خوبی در پی دارد…

  30. صبا می‌گوید:

    شش ۵/ مرا به یاد “دم رضاخان” و حرف آقای مدرس انداخت.
    “هی داد بیداد! برای نصیحت نویسنده کتاب “نه ده” گمانم آنقدر جا تنگ نشده که به جای صفحه کاغذ، آلومینیوم مزار “بابااکبر” را منقش کنید. مرا رها کنید. علی را دریابید.”
    هی داد بیداد! عجب زمانه ای شده، انسان ها چقدر بی اخلاق شده اند و بی تقوا.
    متنی نوشته بودید از سر تواضع، راجع به دلتنگی های غروب جمعه، دوستی برایتان کامنت گذاشت که به به، به این صداقت و تواضع تان را به پای صداقت گذاشت. آن روز برایتان کامنت گذاشتم که “تو نازک طبعی و طاقت نیاری/گرانی های مشتی دلق پوشان اما تایید نکردید.(البته منظور من توهین به آن دوست نبود.)

    تو نازک طبعی و طاقت نیاری گرانی های مشتی دلق پوشان

  31. یک نفر می‌گوید:

    سلام
    به نظرم مخاطبین شما کم شدن نه؟
    شاید من اشتباه میکنم
    اما اصلا اون جو خوب و نشاط دیگه نیست…
    یاد بهاریه ها بخیر
    چه شوری داشت اینجا…
    البته اینجایا هر کجا شور شور حسین است و بس…
    یا زهرا

  32. عبرت می‌گوید:

    سلام برادر
    انگار از عبرتهایی که این روزها گرفتی، چندان درس عبرت نگرفتی!
    ما به هر کسی که در جمهوری اسلامی رأی می دهیم، تفسیر به رأی می کند. قرار شد به اشخاص رأی ندهیم؛ بر همین اساس بهتر نیست به راه حاج احمد رأی دهید نه به خود حاج احمد؟! شانس هم که نداریم. فردا، پس فردا پیدایش می شود (می کنند) و پست و مقام و میز و منصب می خواهد. مسلمان از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود.

  33. مقداد می‌گوید:

    الحق که سیلی زیبا و کشیده قشنگی بود متن “من به حاج احمد متوسلیان رای می دهم”

  34. نفیسه بهادری می‌گوید:

    عالی بود.ممنون. از آن گزینه شش ۳ هم خیلی خوشم آمد.

  35. محمد می‌گوید:

  36. علی اکبر می‌گوید:

    سلام
    من که هرچی گشتم نفهمیدم چجوری میشه خصوصی کامنت گذاشت!
    از زمانی که ستون شیخ بی سواد رو شروع به نوشتن کردین با شما آشنا شدم. یادش به خیر. دلمان براش تنگ شده. نه واسه خودشا، واسه ستونش.
    ای کاش یکم درباره سازمان صدا و سیما می نوشتید. این روزها تنها چیزی که آدم توی تلویزیون نمی بینه (رنگ خداست). چند وقت پیش سریال توطعه فامیلی بعد طنز ساختمان پزشکان و بعد سه پنج دو و…. هرشب مردم دارن این برنامه های سرگرم کننده و جذاب رو میبینن ولی خیلی باید تاسف خورد چون حتی یکبار کلمه (خدا) توی دیالوگها شنیده نمیشه. توی این سریالها همه کلاهبردار هستند. همه دسیسه میکنن تا به منافع برسن. اما آیا جای حتی یک شخصیت که دم از خدا یا حتی وجدان بزنه خالی نیست؟ بازم دم مادر اسد گرم که ساعت ۱۱ شب به بعد یه نمازی میخونه یا اون بسیجی که میخواست به اسد نماز یاد بده. راستی چرا تو سریالهای عمو عزت کسی نماز نمیخونه؟ البته چند سالی هست که توسریالهای ماه رمضان هم خیلی وقتها روزه نمی گیرند! به هر حال داش اسد رو هم وقتی پخش میکنن که اکثرا مردم خوابیدن. ادم فکر میکنه انحراف به صدا م سیما هم رسیده. راستی رسیده؟ اینو باید از هفت آقای جیرانی پرسید.
    به هر حال وقتی برنامه های تلوزیون رو میبینیم اگر آرم شبکه نباشه آدم فکر میکنه سریال از شبکه های فارسی زبان ماهواره داره پخش میشه.
    شرمنده از بابت تمام غلط های نوشته. آخه دارم تند تند مینویسم که زودتر برم خونه و سریال جذاب و پر مخاطب (ساختمان پزشکان) رو ببینم.
    خدافظ

  37. حی علی الجهاد می‌گوید:

    چقدر این متن بودار بود … بوی ظلمی که به مشام مظلومین آشناست و دردی که به گرده مستضعفین انگار عادت دارد، اما حاج احمد مرد روزهای سخت بود … مرد روزهای درد … و شما هم نشانه‌ای دارید از حاج احمد که یادگار بابااکبرید و …

  38. به جای امیر می‌گوید:

    سوزن (گفت و شنود)

    گفت: یکی از کاربران «فیس بوک» که ساکن انگلیس است و تا چند هفته قبل با سایت جرس همکاری می کرد خطاب به اپوزیسیون نوشته است «باور بفرمائید که همه ما دروغ می گوئیم و به قول کیهان وطن فروش شده ایم»!
    گفتم: حرف حساب زده! حالا ننوشته چرا؟!
    گفت: نوشته «کدامیک از ما، از دولت آمریکا و دولت های اروپایی کمک مالی نمی گیریم و یا کدامیک از ما، نمی دانیم که آمریکا و اروپا دشمن مردم وطن ما هستند؟»
    گفتم: هزاران آفرین، صد بارک الله… دیگه چی؟!
    گفت: همین کاربر فیس بوک خطاب به مهاجرانی و کدیور نوشته است؛ «اگر شما دو نفر را به دستگاه دروغ سنج وصل کنند، فیوز دستگاه می پرد»!
    گفتم: یارو مرده بود، بهش گفتند اینجا برای هر دروغی که گفته ای بهت یک سوزن می زنند و یارو گفت؛ خب! سوزن را بیاورید و بزنید. بهش گفتند؛ پاشو! پاشو! باید بری زیر چرخ خیاطی!

  39. قاصدک منتظر می‌گوید:

    سلام بر قطعه مقدس۲۶
    و سلام بر حاج احمد متوسلیان
    امیدوارم که حالتان خوب باشد. اگر از احوال ما بپرسی ? دیر وقتی است دلتنگ شماییم, و لبریز از اشتیاق دیدارتان و پراز شوق حضورتان. راستی سردار! می گویند مفقودی! و این در باور من یکی, اصلا نمی گنجد! مفقود یعنی: گمشده; و تو راهت را خوب بلدی. ماییم که در این ظلمت گمشده ایم. فرمانده! خوب بعد از “بیت المقدس” رفتی, حاجی حاجی مکه! اهای سردار اسمانی! برگرد که در دل شب, دل ستاره ها , غم گرفته. راستی! می خواهیم با رمز “یا زهرا” به تو رای بدهیم!
    تو را کم داریم سردار بانشان! که از تو نشان دارتر سراغ ندارم!

  40. جانم فدای سید علی می‌گوید:

    میگم مگه تو انتخابات تقلب شده بود که گفتین اگه باز هم تقلب شود یا نقل قولیست از طرف شخصی که قصد توبه دارد و اینبار جریان تقلب را تقصیر جریان انحرافی انداخته است به جای نظام؟

  41. چشم انتظار می‌گوید:

    با اجازه ی داداش حسین :
    جناب “عبرت”!
    بودن امثال حاج احمد، یک جور برکت دارد و نبودنش، برکتی دیگر. نمونه اش را شاید دیدی در تشییع با شکوه پیکر مقدس سردار کار، “عبدالحسین برونسی” پس اگه شما معتقد به راه حاج احمد هستی، ناگزیری به خودش هم ایمان و اعتقاد داشته باشی و الا، ادعای شما بلوفی بیش نیست. مضافا” اینکه، حاج احمد چه پیدا شود، چه پیدایش کنند، جای من و شما را تنگ نخواهد کرد، که او از زمین ارتفاع دارد.
    کلام آخر اینکه: متوسلیان، امتحان ستاره بودن “خمینی” را به خوبی پس داد و عرصه برایش، در آزمون عمار بودن “خامنه ای” باز است. لطفا” پیش داوری نفرمایید. “جناب عبرت” اتفاقا” بنده و شما خیلی “شانس” داریم. چون در نظام مقدس اسلامی و به زعامت رهبری از نسل خورشید، زندگی می کنیم. پس برای هر دم و باز دممان، باید روزی صد هزار بار خدا را شکر کنیم. ممنون

  42. محمد می‌گوید:

    … ؟!
    ؟!

  43. سیداحمد می‌گوید:

    جناب علی اکبر!

    فقط کافیست بالای کامنتتان کلمه “خصوصی” را ذکر کنید.

  44. سیداحمد می‌گوید:

    جناب اشکان!

    شما می دانید ما اینجا روزانه چند کامنت داریم؟
    آقای قدیانی اگر بخواهند به تک تک کامنتها پاسخ دهند، و با تک تک مخالفین بحث کنند مطئمنا دیگر حتی برای غذا خوردن هم وقتی نخواهند داشت!
    کمی فکر کنید و بعد حرف بزنید لطفا!

  45. عبرت می‌گوید:

    در پاسخ به جناب چشم انتظار
    بنده در فضای فعلی به چشم خودم هم اعتماد و اعتقاد ندارم؛ البته این یک سلیقه ی شخصی نیست بلکه از مقتضیات آخرالزمان است که انسانها به وضع موجود دلخوش نکنند و منتظر مصلح کل که تنها تکیه گاهی است که میتوان بر او اعتماد کرد باشند.

  46. امین می‌گوید:

    براشون از نسل دایناسورها گفتم و اون ها هم صادقانه قهقه ای می زدندا …

    دل نوشته من برای جانبازان غیور کشورم
    از نظراتتون محرومم نکنید

    http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=172157

  47. احساس می‌گوید:

    سلام عیدتون مبارک
    یه تبریک ویژه به جوانان قطعه و یه تبریک ویژه تر به نویسنده جوان قطعه
    روز جوان مبارک

  48. احساس می‌گوید:

    بینندگان عزیز توجه فرمایید؛بینندگان عزیز توجه فرمایید!
    کمتر از ۳۵ ساعت دیگر ستاره ای پرفروغ متولد می شود!!!
    آسمان قطعه را چراغانی کنید؛زیباترین گلها را بچینید؛کم کم آماده شوید!به استقبالش میرویم!
    چه زیباست تولد این ستاره!که میان تولد ستاره ای روشن تر (که امروز متولد شد)و تولد خورشید تابان؛پا به آسمان می گذارد!
    برای سلامتیش درود میفرستیم بر نبی رحمت محمد مصطفی (ص)
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و احفظ امامنا خامنه ای
    تعجیل در فرج مولایمان حضرت مهدی (عج)
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و احفظ امامنا خامنه ای

  49. چشم انتظار می‌گوید:

    با اجازه ی داداش حسین:
    این آخرین پاسخ به برادر یا خواهر بزرگوارم؛ “عبرت” است.
    به فرموده ی شما، هنگامی که در فضای فعلی ما حتی به چشمان خودمان اعتماد و اعتقاد نداشته باشیم:
    اولا”به طور طبیعی نمی توانیم در رابطه با دیگران اظهار نظر کنیم، چون ممکن است چشمانمان اشتباه دیده باشد و حتی گوشمان اشتباه شنیده باشد، زیرا وقتی چشم قابل اعتماد نباشد، به طریق اولی، گوش که جای خود دارد و از آنجا که، به چشم خود هم اعتماد نداریم، پس قضاوت هم کار صحیحی نیست. حال اینجا این مسأله، مطرح می شود؛ آیا چشمان ما به همه ی چیزهایی که می بیند اعتماد و اعتقاد ندارد، یا بین دیدنی های مثبت و منفی تفاوت قائل است؟ و آیا دیدنی هایی که منافع ما را تضمین می کند قابل باور است یا نه؟
    ثانیا” از کجا آنقدر به خود اطمینان داریم که، انشاءالله با ظهور مصلح کل و دیدن جمال دل آرای عزیز فاطمه (س) ایشان هم تکذیب نگردند (نعوذ بالله) که البته در روایات داریم. نتیجه:
    باتوجه به آیه ی شریفه ی “ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا” بهترین راهی که می توانیم به چشمانمان، اعتقاد، اعتماد و ایمان، پیدا کنیم، عمل به این آیه ی شریفه است. ضمن اینکه همیشه باید خوبی و بدی افراد را فارغ از حب و بغض های شخصی و سیاسی ببینیم و نقد کنیم. ممنون.

  50. با سلام خدمت جناب قدیانی
    با تشکر از این سایت بسار مفید و زیبایتان من هم یک وبلاگی دارم به نام پروانه های سوخته که اگه مارو زیر پاتون می بینید دست من رو بگیرید و به وبلاگ من هم یک سری بزنید راستی پدر من هم جانباز ۳۰درصدی دفاع مقدسه و توی شهرستان کاشمر جانشین فرماندهی سپاهه سرهنگ محمد رضا خاتمی /باتشکر کوچک شما ابوالفضل خاتمی
    shohada-kashmar.blogfa.com
    alamdarekarbalaa.blogfa.com

  51. به جای امیر می‌گوید:

    دلمه (گفت و شنود)

    گفت: بالاخره آقای هاشمی رفسنجانی با صراحت علیه دست اندرکاران فتنه ۸۸ موضع گرفت و تاکید کرد که آنها لیاقت و صلاحیت شرکت در انتخابات را ندارند.
    گفتم: به حق چیزهای نشنیده! بعید است آقای هاشمی چنین حرفی زده باشد.
    گفت: مگر مدعیان اصلاحات و فتنه گران به دستور مستقیم آمریکا و اسرائیل و انگلیس علیه اسلام و انقلاب و امام(ره) و قانون اساسی و مردم وارد معرکه نشدند؟
    گفتم: این که مثل روز، روشن است و همه مردم به چشم خود شاهد وطن فروشی و جنایت و خیانت آنها بوده اند.
    گفت: خب! حالا آقای هاشمی گفته است راه حل مشکلات آن است که «همه گروه ها و جناح های دلسوز و معتقد به نظام و قانون اساسی در انتخابات حضور داشته باشند».
    گفتم: حق با توست. با این حساب مدعیان اصلاحات و عوامل فتنه حق شرکت در انتخابات را ندارند، چون که نه فقط معتقد به نظام و قانون اساسی نیستند بلکه در نقطه مقابل آن هم قرار داشته و دارند.
    گفت: پس بگو که چرا این روزها برخی از عوامل فتنه سعی دارند خودشان را طرفدار نظام و قانون اساسی جا بزنند!
    گفتم: یارو از لپه بدش می آمد، در یک میهمانی دلمه بادمجان برایش آوردند، وقتی دلمه را باز کرد و لپه را درون آن دید به میزبان گفت؛ خیال کردی که اگر پالتو تنش کنی، گول می خورم و لپه فلان فلان شده را نمی شناسم؟

  52. چشم انتظار می‌گوید:

    علامه مصباح یزدی: هنوز به احمدی نژاد اعتقاد دارم.
    به گزارش مشرق، آیت الله محمدتقی مصباح یزدی در گفتگو با مهر اظهار داشت: اینکه جریان انحرافی از نظام سیاسی طرد شوند کار من نیست، با مردم است و البته این جامعه است که نباید اجازه دهد عده ای هنجار شکن ابراز وجود کنند.

    وی در خصوص انعکاس اظهاراتش در برخی از رسانه ها مبنی بر فراماسون خواندن جریان انحرافی تصریح کرد: من چه زمانی این حرف را زدم؛ اگر چنین موضوعی بوده مدرکش را به من نشان بدهید، من می گویم آنچه جریان انحرافی انجام می دهد قابل قبول جامعه و مصلحت انقلاب نیست.

    این مدرس برجسته حوزه علمیه قم افزود: به اعتقاد من، کارهای آنها در نهایت به تضعیف اسلام و نظام اسلامی می انجامد و این خواسته فراماسونها و دشمنان اسلام است.

    آیت الله مصباح در پاسخ به اینکه “شما در گذشته از مدافعان احمدی نژاد بودید، موضع امروزتان چیست” گفت: در آن زمان احمدی نژاد باید در برابر رقبایش حمایت می شد و حمایت من از احمدی نژاد تأیید شعارها و اصول انقلاب اسلامی بوده است.

    عضو مجلس خبرگان رهبری اظهار داشت: من هنوز هم به احمدی نژاد اعتقاد دارم و از وی حمایت می کنم.

  53. پیام فضلی می‌گوید:

    # ۲راهکار اخلاقی امام خامنه ای به جوانان
    # سالروز واقعی تولد رهبر انقلاب
    http://sms88sms.persianblog.ir/

  54. سلمان می‌گوید:

    یک هدیه برای داداش حسین

    http://www.up.iranblog.com/images/azs301vr5vo22uh7p09.jpg

    قانون اساسی معنوی ما وصیتنامه شهداست

    ما رو یادت اومد
    حسین قدیانی: بابت این تمثال آسمانی ممنون برادر! چقدر در این لحظه نیاز داشتم به این مرد… به این تصویر… چقدر به موقع بود!

  55. سلمان می‌گوید:

    حاج حسین دوباره سلام

    امشب نمی دانم چرا دلم بی قرار است پناه بردم به شهدا خواستم شما را نیز در این مهمانی سهیم کنم

    یادگاری از ما داشته باش

    http://www.up.iranblog.com/images/tkjf2ji433zps0sknq5a.jpg
    حسین قدیانی: شهیدان محمدرضا دستواره و عباس کریمی… ممنون از شما!

  56. به جای امیر می‌گوید:

    درخت (گفت و شنود)

    گفت: بعد از لو رفتن ماجرای پول کلانی که نوری زاده از عربستان سعودی دریافت کرده است، برخی از ضدانقلابیون دیگر بدجوری به او حمله کرده اند.
    گفتم: مگه بقیه گروههای ضدانقلاب فراری از آمریکا و اسرائیل و انگلیس پول نمی گیرند که به نوری زاده اعتراض کرده اند؟!
    گفت: اتفاقاً نوری زاده هم خطاب به فریبا داودی مهاجر گفته است؛مواجب گرفتن از عربستان بدتر است یا کشف حجاب به خاطر دلارهای آمریکا؟
    گفتم: خب! دیگه چی؟!
    گفت: وسط این دعوا، پای ابراهیم نبوی و محسن مخملباف هم به خاطر دریافت کمک مالی از سفارت اسرائیل به میان کشیده شده است.
    گفتم: باغبانی متوجه شد که پسربچه ای روی درخت زردآلو نشسته و مشغول خوردن است. با عصبانیت گفت؛ الان میرم به پدرت شکایت می کنم و راه افتاد که برود. پسربچه گفت؛ کجا میروی؟ بابام روی درخت گیلاس مشغوله!

  57. ف. طباطبائی می‌گوید:

    با عرض پوزش باید عرض کنم خبری رو که “چشم انتظار” از قول علامه مصباح نقل کرده تکذیب شده. البته “چشم انتظار” مقصر نیست، مقصر خبرگزاری مهرِ که خبر دروغ رو منتشر کرد. خبر از پایه دروغه و خبرگزاری مهر اصلا مصاحبه ای با علامه مصباح انجام نداده.
    بعد از اعتراض اطرافیان آقای مصباح، مهر این خبر رو از خروجی سایتش برداشت.

  58. چشم انتظار می‌گوید:

    ف. طباطبائی بزرگوار:
    ممنون از تذکر بجاتون. آدم نمی دونه به کی اعتماد کنه. درحال حاضر مطمئن ترین، صادق ترین، و با صفاترین فضا، همین قطعه ی مقدس ۲۶ خودمونه.

  59. عبرت می‌گوید:

    در پاسخ به جناب چشم انتظار

    ظاهرا شما به ظاهر قضیه بیشتر از باطن آن عنایت داشته اید. این عبارت، کنایه و استعاره از این بود که در فضا و شرایط فعلی نمی توان به هیچ دسته و گروه یا فرد خاصی دل بست و اعتماد کرد. بنده زمانی که سال ۸۸ به دکتر احمدی نژاد رای دادم، کمافی السابق دوره های قبلی ریاست جمهوری، مطمئن بودم ایشان هم بالاخره یک جای کارش خواهد لنگید و بعد از جریان انتخاب مشایی به عقیده ی خود مطمئن تر شدم و در جواب منتقدان و مخالفان، همیشه گفته و می گویم که اگر قرار بود مثلا احمدی نژاد هیچ اشتباه و خطایی نداشته باشد، دیگر چه نیازی به ظهور امام زمان بود؟ (البته لطفا سوءبرداشت نشود؛ این اشتباهات زنجیره ای آقای احمدی نژاد را توجیه نمی کند) دقیقا همین مساله در مورد روسای جمهور آینده ی ایران اتفاق خواهد افتاد چون قرار است از همه ی گروهها و افکار و اعتقادات روی کار بیایند و نتوانند عدالت واقعی را برقرار کنند تا حجت بر مردم تمام شده و آنگاه با تمام وجود طالب مصلح کل باشند.
    گذشته از این منظور اصلی من فقط همین جمله خطاب به جناب قدیانی بود: به اشخاص رأی ندهیم. به تفکر و راه رأی دهیم. حالا اگر از نظر ایشان و شما، حاج احمد متوسلیان جزو اشخاص محسوب نمی شود، دیگر خود دانید.
    والسلام

  60. چشم انتظار می‌گوید:

    با اجازه داداش حسین:
    از آنجا که، قول داداه بودم، توصیه ی داداش بزرگوارم و سید دوست داشتنی قطعه رو، در ادامه ندادن مباحثی که، بعضا” شاید زیاد هم اهمیت نداشته باشد، رعایت کنم، به “عبرت” بزرگوار عرض می کنم: ممنون از اینکه، به قطعه ی مقدس ۲۶ سری می زنید و توشه ای معنوی، همراه با بصیرت افزایی برای آینده ی خود بر می دارید.
    شک نکنید! مثل همه ی ما، غوطه ور شدن، در ژرفای دریای همیشه خروشان قطعه ی مقدس ۲۶، که ناخدایی چون… دارد، در تصمیم گیری های آینده ی، در زمینه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و… راه گشا خواهد بود. انشاءالله. دست حق به همراهتان.

  61. عبرت می‌گوید:


    اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.