سیب و آسیب لنگه کفش

مختارنامه/ من آنم که…

کیسان ابوعمره روزگار ما فلانی است. مختار بهمانی است. بن کامل این است. ابراهیم مالک آن است. این بن وهب است. این یکی بن شمیط است. آن دیگری عبدالله بن زبیر است… آری! این روزها همه برای تبرئه خود دنبال مصداق می گردند و همه هم بلدند خود را قیاس بگیرند با خوبان. کار مشکلی نیست؛ کمی سفسطه می خواهد و مقداری روده درازی. خدا رحمتش کند. در همسایگی ما پیرمردی بود که می گفت: با شارلاتان بازی، می توانی به گونه ای راست و دروغ را با هم مخلوط کنی، که ناظر بیرونی خیال کند حتی در ماجرای کربلا هم حق با یزید بوده!! یعنی همان ضرب المثل معروف که هیچ بقالی نمی گوید ماست من ترش است. همه خود را یا مختار می خوانند، یا کیان، یا بن مالک، و رقبا را بن حر و بن زبیر. گمانم جامعه ما کمی بیش از حد معقول درگیر مصادیق شده. کاش کمی به مفاهیم فکر می کردیم. مع الاسف برای ما آدم ها از برنامه ها مهم تر است و مصادیق از مفاهیم. خوب است در انتخابات مجلس پیش رو عقل کنیم و به جای افراد، برنامه ها را سبک سنگین کنیم. اگر هم بنا داریم به لیست خاصی رای بدهیم، ای خوشا که به لیست برنامه ها رای بدهیم، نه ردیفی از آدم ها. به هر حال الان هم کار زیاد سختی نیست که یکی مثل من، آن کسانی از رجل سیاسی را که دوست می دارد، مصداق امروز کیسان ابوعمره بخواند، و دیگران را قیاس کند با آن طرف سپاه “مختارنامه”. می بینم که دولتی ها در رسانه های مکتوب و مجازی خود، رئیس قوه مجریه را کیان می خوانند، و تقریبا همین کار را هواداران دیگر رئیس روسا می کنند. این قصه آنقدر بی نمک شد، که آخر سر مجبور شدم در این باره طنزی بنویسم و بدهمش به روزنامه ای. نکته بعدی را بخوانید که ادامه همین بند است.

دیدید گفتیم/ آری!…

از میان این همه “دیدید گفتیم” که می شنوم و می شنویم این روزها، به یکی اش من حق می دهم. القصه! چند شب قبل از انتخابات مثل خیلی دیگر از جوانان جویای عدالت، عکس نامزد مورد علاقه خود را دست گرفته بودم و به شیشه عقب و راست و چپ ماشین زده بودم و بیا و ببین که چه علم شنگه ای. همان شب، یعنی دقیقا شب مناظره که تقریبا داشت صبح می شد، جلوی پارک ملت، دوستم “رضا” را دیدم که ساکن شهرک فجر است در همان حوالی، و فرزند شهید. روزگار ماضی در دبیرستان شاهد فتح خیابان پاسداران رفیق گرمابه و گلستان بودیم با هم، که بعد کار و زندگی و مشغله کم کرد رابطه ما را، هر چند که قطع نکرد. آن شب دست رضا با آنکه می دانستم به همان نامزد مورد علاقه من رای می دهد، جز تصویری از امام و رهبر ندیدم. به او گفتم: پس عکس فلانی چی؟! الان دعوا سر فلانی است مثلا! گفت: جز امام و “آقا” عکس هیچ کس دیگری را در هیچ انتخاباتی دستم نمی گیرم، حتی اگر آن فرد فرشته باشد! حتی خوب یادم هست این را هم گفت که فلانی اگر فرشته هم باشد، نمی ارزد که برایش خودمان را به آب و آتش بزنیم. می ارزد که رای بدهیم، می ارزد که طرفداری کنیم، می ارزد که ابراز احساسات کنیم، می ارزد که کارناوال راه بیاندازیم، اما نمی ارزد که وقتی عکس امام و “آقا” و شهدا هست، تصویر این و آن را دست بگیریم. به او گفتم: من اتفاقا چون ولایت فقیهی هستم، عکس فلانی را دست گرفته ام، اما عجب جوابی داد رضا. گفت: اگر ولایت فقیهی هستی، عکس ولی فقیه را دستت بگیر. این بهتر است. باز هم القصه! دیشب رضا را در محل کارش دیدم. وقت شام یاد خاطره آن شب را زنده کرد و البته تقیه نکرد و “دیدید گفتم” گفت و گفت و گفت. منصفانه گفت. عاقلانه گفت. حرفش نیش نداشت. نوش داشت. به او گفتم: این روزها زیاد شبیه این حرف ها می شنوم، اما از میان همه این حرف ها، فقط به “دیدید گفتم” تو حق می دهم. خدایی حق با تو بود. لابد من و ما یک ذره درباره سیاسیون جامعه غلو می کنیم که امر بر ایشان بعضا مشتبه می شود که امام و “آقا”، ساده زیستی و سازندگی و کار و عدالت محوری و استکبارستیزی را نکند از ایشان یاد گرفته باشند!! باورم هست شاید دیرتر به این روز می رسیدیم اگر به همان رای دادن و هواداری عاقلانه بسنده می کردیم، اما وقت هواداری، هوای تمثال امام و “آقا” را بیشتر از عکس نامزد مورد علاقه می داشتیم. این اندازه اش را من یکی اعتراف می کنم به اشتباه خود. یعنی همچنان که بارها و بارها نوشته ام، به رای خود در مقطع خودش افتخار می کنم، اما اعتراف می کنم بغل بعضی ها بیش از اندازه توان شان هندوانه گذاشتیم. شبیه این اشتباه را روزگاری که البته روزگار نوجوانی و جهالت ما بود، بعضی با هاشمی کردند و چند سال بعد با خاتمی. اولی گمان برد “سازندگی” را خوبان از او یاد گرفته اند، و دومی خیال کرده بود در جمهوری اسلامی، “آزادی” مدیون دوم خرداد است. اولی دولت سازندگی را در مقام عمل بزرگ تر از جمهوری اسلامی می دید و دومی دولت اصلاحات را. تاریخ را گذاشته اند برای عبرت گرفتن. باشد که در انتخابات پیش رو، و سایر رقابت های سیاسی، وقت هواداری و شور و شعف، یادمان باشد که در وصف رجل سیاسی، اندازه نگه داریم و الا در گناه غرورشان شریک خواهیم بود. این همه را گفتم، اما تاکید می کنم که خوبی های دولت عدالت محور که در آن همه اصول گرایان راستین سهیم اند، به هیچ وجه قابل مقایسه با دول سازندگی و اصلاحات نیست، اما تمام خوبی های این دولت، در مقایسه با ۳۰ سال نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، حکم قطره در برابر دریاست و از همین دریاست. انحراف و فتنه و بی بصیرتی و چه و چه، اما مصداق همان لنگه کفشی است که ابلهی بالای درخت سیب انداخت و ابلهی دیگر گمان برد که درخت سیب، میوه اش لنگه کفش کهنه است!! 

روزنامه جوان/ ۱۲ تیر ۱۳۹۰

این نوشته در یمین ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    تمام خوبی های این دولت، در مقایسه با ۳۰ سال نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، حکم قطره در برابر دریاست و از همین دریاست. انحراف و فتنه و بی بصیرتی و چه و چه….
    خیلی جالب و حرف دل بود مخصوصا متن دومی.
    ببخشید میشه بگید چه جوری میشه قسمت نام کامنت عکس گذاشت.یازهرا

  2. سلاله 9 دی می‌گوید:

    “سیب و آسیب”

    چه زیبا و هنرمندانه.

  3. سیداحمد می‌گوید:

    “اعتراف می کنم بغل بعضی ها بیش از اندازه توان شان هندوانه گذاشتیم.”
    موافقم!

  4. سلاله 9 دی می‌گوید:

    {اگر ولایت فقیهی هستی، عکس ولی فقیه را دستت بگیر.}

    تحسین می کنم بصیرت دوستتان را و البته به شما و امثال شما و خودم هم حق می دهم که در آن مقطع، شور و شعف جوانی، شاید باعث شد زیادی دل ببندیم به کسی که امیدوار بودیم محقق کند آرزوهای مان را…و هنوز هم امیدواریم البته اگر بعضی ها بگذارند.

    {نمی ارزد که وقتی عکس امام و “آقا” و شهدا هست، تصویر این و آن را دست بگیریم.}

  5. سیداحمد می‌گوید:

    “باشد که در انتخابات پیش رو، و سایر رقابت های سیاسی، وقت هواداری و شور و شعف، یادمان باشد که در وصف رجل سیاسی، اندازه نگه داریم و الا در گناه غرورشان شریک خواهیم بود.”

    “و الا در گناه غرورشان شریک خواهیم بود.”
    این مسئله را شدیدا با شما موافقم،
    چند وقت پیش این جمله را به حاجی گفتم، خدائیش در آینده باید طوری رفتار کنیم که نامزد مورد نظر دچار توهم نشود!
    مومن همیشه باید از اتفاقات زندگی تجربه کسب کند!

  6. میلاد پسندیده می‌گوید:

    بخش اول خیلی تامل برانگیز بود… ما بیشتر به برنامه رای دادیم یا به شخص؟!

  7. ف. طباطبائی می‌گوید:

    بله دیگه، این روزا همه شدن کیان و مختار. ولی ببخشید ها نمیدونم مشکل از چشم ماست یا از جای دیگست. آخه بلا نسبت بعضی ها ما چشممون زیاد مختار نمیبینه ولی امثال عبدالله بن زبیرو بیشتر میبینیم. (سانسور نکنیدا. اشاره مستقیم که نکردم.)

  8. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    یکى از مصیبت‌هاى عصر ما این است که اشخاص کم‌کم دارند جانشین ارزش‌ها می‌شوند؛ این خطرناک است. انقلاب ما، انقلاب ارزش‌هاست.
    شهید مظلوم دکتر بهشتی

    “لابد من و ما یک ذره درباره سیاسیون جامعه غلو می کنیم که امر بر ایشان بعضا مشتبه می شود که امام و “آقا”، ساده زیستی و سازندگی و کار و عدالت محوری و استکبارستیزی را نکند از ایشان یاد گرفته باشند!!”
    نکته‌ی خیلی مهمی بود؛ ممنون دادش حسین، ممنون داداش رضا

  9. قاصدک منتظر می‌گوید:

    عجب “دید گفتمی”که نوش بود و نیش نبود!
    (اگر ولی فقیهی هستی,عکس ولی فقیه را دستت بگیر.)

  10. م.طاهری می‌گوید:

    “گفت: جز امام و “آقا” عکس هیچ کس دیگری را در هیچ انتخاباتی دستم نمی گیرم، حتی اگر آن فرد فرشته باشد!

    نمی ارزد که وقتی عکس امام و “آقا” و شهدا هست، تصویر این و آن را دست بگیریم”

    خدا خیرشان دهد، روح پدرشان شاد

    مطلب خیلی مهمی است
    اشتباه کردیم. نه در رای در رفتار

    “باشد که در انتخابات پیش رو، و سایر رقابت های سیاسی، وقت هواداری و شور و شعف، یادمان باشد که در وصف رجل سیاسی، اندازه نگه داریم و الا در گناه غرورشان شریک خواهیم بود”

    خدا خیرتان دهد، روح پدرتان شاد

  11. هوشنگ می‌گوید:

    این مثال لنگه کفش کهنه و درخت سیب و ابله واقعا جالب و کارائی های زیادی دارد مخصوصا در مواجهه با کسانی که این روزها مرتب با گفتن این حرف که دیدید ، میگفتیم و … میخواهند خودشان را عقل کل نشان دهند .
    دست مریزاد آقای قدیانی

  12. بنده خدا می‌گوید:

  13. دوست می‌گوید:

    نکته ی جالبی بود!!!!!!!!!!!!!!
    خداقوت

  14. حی علی الجهاد می‌گوید:

    سلام
    بحث جالبی بود این دیدید گفتم و اتفاقا همین بحث بود که قبل از این ماجراها و دورکاری و … سر کلاس دوره مطالعاتی کتب شهید مطهری توسط استادمان مطرح شد و چه الم‌شنگه‌ای که به پا نشد …

    بنده خدا استاد می‌گفت اگر زمان هاشمی اینقدر او را بزرگ نکرده بودیم و مخالفش را ضد ولایت فقیه نمی‌خواندیم شاید توهم همه کاره بودن بعضی ها را به اینجا نمی کشاند … می‌گفت باید عبرت گرفت از عاقبت رجل سیاسی! که برخی از دوستان ناراحت شدند که که را با که مقایسه می‌کنید استاد؟! و …

    باز هم بنده خدا استاد کلا توبه کرد از بحث سیاسی سر کلاس یک شهید اسلام سیاسی!!!

  15. سید.... می‌گوید:

    پیچیده س

  16. آرمیتا می‌گوید:

    سلام؛
    بحث جالبی بود این دیدید گفتم و اتفاقا همین بحث بود که قبل از این ماجراها و دورکاری و … سر کلاس دوره مطالعاتی کتب شهید مطهری توسط استادمان مطرح شد و چه الم‌شنگه‌ای که به پا نشد…

    بنده خدا استاد می‌گفت اگر زمان هاشمی اینقدر او را بزرگ نکرده بودیم و مخالفش را ضد ولایت فقیه نمی‌خواندیم، شاید توهم همه کاره بودن بعضی ها را به اینجا نمی کشاند… می‌گفت باید عبرت گرفت از عاقبت رجل سیاسی! که برخی از دوستان ناراحت شدند که، که را با که مقایسه می‌کنید استاد؟! و…

    باز هم بنده خدا استاد کلا توبه کرد از بحث سیاسی سر کلاس یک شهید اسلام سیاسی!!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.