نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
سلام علیکم
خوشحالم حالتون خوبه آخه دیروز تو اخبار شنیدم محلتون یه بمب منفجر شده
خوبید دیگه ان شاءالله؟
از کجا معلوم که این هایی که نوشتید درست از آب در بیاد ؟
من باید با چشم خودم ۴۳ سال دیگه رو ببینم پس باید یه کاری کنید که تا اون موقع زنده باشم خیلی کار سختی نیست چون اون موقع سن من می کنه به عبارتی بله ۶۷ سال
البته اگه این ریز گرد ها بزارن و دوستان مالچ بپاشن وگرنه فکر نمی کنم تا دو یا سه سال دگه بیشتر عمر کنیم نه ببخشید عمر کنم .
“ف. ه” ششم!
خدا رحم کند به این ملت؛ الان که در زمان “ف.ه” اول به سر می بریم؛ یعنی از الان تا دقیقا ۴۳ سال دیگر باید خریدهای “ف.ه “دوم و سوم و چهارم و پنجم” را هم تحمل کنیم؟
خدا رحم کند.
“جلیل سعیدی از نوادگان سعید جلیلی”
وسط گریه خندیدم!
با توجه به آیتده نگریِ شما، مسئولان ۴۳ سال بعد به شدت از مسئولان قبل از خودشان تبعیت می کنند و پای خود را دقیقا جای پای قبلی ها می گذارند!
نه یه سانت این ورتر و نه یه سانت اون ور تر!!!
آینده نگری تان هم خوب بود، احتمال قریب به یقین مو لای درزش نمی رود!
با عرض سلام و خسته نباشید
باتوجه به مصوبه هیأت تحریریه وبسایت تحلیلی خبری حق نیوز، این دامنه از طریق مزایده به فروش می رسد.
با توجه به استقبال رسانه های بیگانه نسبت به خرید این دامنه و عدم تمایل هیأت تحریریه نسبت به واگذاری این دامنه به دشمنان قسم خورده نظام، خواهشمند است درصورت صلاحدید نسبت به معرفی افراد متدین، ولایی، و قابل اطمینان جهت واگذای دامنه یاری فرمایید.
با تشکر در پناه حق موفق باشید
عجب آینده ی روشنی ! با این همه پیش بینی باید بریم کشکمون و بساییم دیگه !
حاجی می شه حال و روز قطعه رو در ۴۳ سالگی پیش بینی کنی؟
فکر کنم تا اون موقع رکوردهای عجیب و غریبی زده باشه ها!
من دو تا از رکوردها رو می تونم پیش بینی کنم:
پنج هزار و دویست و پنجاه و پنج بار فیلترشدن توسط نهادهایی غیر از مرکز فیلتراسیون!
دستگیری مدیر سایت به تعداد انگشتان پاهای هزار پا !(اکثر در نیمه های شب)
و…
حاج حسین! ببخشید ها ولی در ۴۳ سال چطور حساب کردید که به ف.ه ششم رسیدید؟!!!!!!!!
یعنی قرار است این آمریکایی های افغانی تا ۴۳سال دیگر در افغانستان بمانند؟!!!
ببخشیدا ولی به جن مورد نظر که اخبار را رسانده بفرماییده اگر می تواند به معزلی اشاره کند که در آینده پیش می اید. چون به همت والا و کار مضاعف مسئولین محترم این مسائل دیری(!) نمی پاید که حل می شوند!
بسم الله الرحمن الرحیم
یارب الحسین،بحق الحسین ،اشف صدر الحسین،بظهورالحجة
چون تو روی یار ما را دیده ای
پس تو جان جان ما را دیده ای
همچو مجنون کاو سگی را می نواخت
بوسه اش می داد پیشش می گداخت
هم سر و پایش همی بوسید و ناف
هم جلاب (گلاب) و شکرش می داد ، صاف
بو الفضولی گفت کای مجنون خام
این چه شیداست اینکه می آری مدام
پوز سگ دائم پلیدی می خورد
مقعد خود را به لب می استرد
عیب های سگ بسی او میشمرد
عیب دان از غیب دان بویی نبرد
گفت : مجنون تو همه نقشی وتن
اندر آ بنگر تو از چشمان من
کاین طلسم بسته مولاست این
پاسبان کوچه لیلاست این
همتش بین و دل و جان و شناخت
کو کجا بگزید ومسکن گاه ساخت
او سگ فرخ رخ کهف من است
بلکه او همدرد و هم لهف من است
آن سگی که گشت در کویش مقیم
خاک پایش به ز شیران عظیم
آن سگی که باشد اندر کوی او
من به شیران کی دهم یک موی او
ای که شیران مر سگانت را غلام
گفتن امکان نیست خامش و السلام
یا زهرا (س)
روده کَن شدم داداش ، خدابگم چیکارت بکنه ، نکنه .
دعامی کنم انشاءالله با لباس دفنت کنند . البته اگه ماهم لیاقت داشتیم همینطور .
قوه قضائیه ضعیف کش نیست .
برمنکرش لعنت. بشمار.
…
بسم الله
جالب بود خصوصا قسمت آقای کفاشیان!!!
عالی… بی نقص… توپ… مخصوصاً ف.ه ششم و کفاشیان
جالب اینکه یک دیشبی که می خواستم شب زنده داری کنم با قطعه، دیدم سایت بالا نمی آید… خدا را شکر برطرف شد.
سلام
داشتم کفاشیان رو توی سن حدود ۹۰ سالگی تصور می کردم. این خندش منو کشته ههههه
ولی از شوخی گذشته خدا نکنه ما تا ۴۳ سال دیگه همین طوری بی ظهور صاحبمون زندگی کنیم.
التماس دعا
یا علی
سلام داداش حسین آینده نگر. خدا قوت.
آینده نگریتون نشون میده که بعضیها ۴۳ دیگه هم همین آشه و همین کاسه. بعضیها درست بشو نیستن.
حاج آقا دیشب سایت مشکل فنی پیدا کرد و مطلب کیهان رو نذاشتید. لطفا مطلبو بذارید آخه شاید خیلی از بچه ها روزنامه نخونن. خیلی کولاکه. بعد از خوندنش احساس کردم خیلی دلم خنک شد.
عالی بود،کلی خندیدیم
سلام خسته نباشی برادر
وقتی کفاشیان اینجوری میخنده رسما دوست دارم خفش کنم!
شهید بشید داداش ان شاء الله (پس پایان ۱۳۷ سالگی البته!)
تو خبرا خوندم:
صبح جمعه ۶ زندانی (اتهام یکی از این شش زندانی قتل و پنج نفر دیگر سرقت مسلحانه بوده است.) از یکی از زندانهای اصفهان فرار کردن.
می دونید چه طوری؟ با حفر تونل ۳۲ متری.
جالبه نه؟ مثل فیلمها. زندانی هامون پیشرفت کردن.
خدا لعنت کنه آمریکا و آمریکائی و طرفداراشو.
چقدر وقیح اند این حیونای آمریکائی. گفتم حیوون چون آدم نیستن و بودی از آدمیت نبردن. چه طوری دلشون اومد هواپیمای مسافر بری رو نابود کنن.
پست فطرت هائی که سنگ آمریکا رو به سینه میزنن بیان بگن چه توجیهی برای این عمل وحشیانه دارن؟
خیلی دردناکه. هواپیما پر بود از ۲۹۱ نفر آدم بیگناه. زن و بچه های بیگناه.تصورش هم وحشتناکه.
آقایون بی شرفی که عاشق چشم و ابروی آمریکا هستید چه جوابی برای خون شهدای هواپیمای ایرباس دارید؟
بچه ها یه فاتحه نثار شهدای مظلوم اون فاجعه کنیم.
(داداش حسین و مبصر شرمنده که کامنتم مربوط به متن نبود)
در نهصد و نود ونه هزارمین دور مذاکرات اگر جلا سعد از ندیدگان سعید جلیلی افق مذاکرات را به نوادگان ما نشان دهد بد نیست!در اون زمان هم وزیر امور خارجه امریکا بیل مکانیکی (اخه علم پیشرفت می کنه)اظهار فضولات می کنه!
قوه قضائیه همون با دانه های ریز شبیه عدس و ماش برخورد کنه ,اسیب کمتری می بینه چون برخورد با دانه درشت ها شبیه تصادف با تریلی ۱۸ چرخه که به صلاح نیست!کلا در برخورد با (ف.ه) اول تا ششم هم قوه قضائیه بعد از هر پیچ خطرناک اب زرشک می خورد!تا اون موقع هم فکر کنم” افسران” جنگ نرم “سر دار “جنگ نرم شده باشند!اب خوش هم گوارای وجود دانه درشت ها,حالا که دارند می خورند,چرا با حرفای الکی کوفتشون می کنید!
ههههه!
در دوره کنونی و اتی اگر بر همین منوال پیش رود,هر نفسی که فرو می رود مکم(کم کننده)حیات است و چون بر می اید مسبب سرفه! پس در هر نفس شکری واجب که با وجود ریزگردها باز زنده ایم و نفس می کشیم!
نه اصلا دوست ندارم کار به ششمی برسد ، دوست دارم حتی نوادگان ا-ر-م هم از خجالت فامیلی خود را عوض کنند چه رسد به خاندان فتنه آنها که باید سنگ قبرهاشون را
هم عوض کنند/
اینم یه جور روزخنده دیگه
یه جور خوب
میگن :: قوه قضائیه نمی کشه نمی کشه وقتی میکشه که دیگه طرف رفته لندن
حالا فائزه را نمی گیره نمیگیره تا فائزه جون بره پیش مهدی جون.(ابوعلی سینای اکبر جون)
باسمه تعالی
دو تا مطلب
یکی این که چند روزی نتونستم به قطعه سری بزنم و صفایی کنم چون عمه ام که مادر شهید مرتضی حیدریه به رحمت خدا رفت و از شما پاکان می خوام براش فاتحه ایی بخونین.
دوم اینکه …نمی دونم شاید تا حالا طرحش داده شده یا بررسی شده باشه , نمی دونم ولی ….توکل بر خدا می گم.
آقا سید ..حاج حسین آقا می شه جایی باشه و قول و قراری و از همه ی بیست و ششی ها بخوایم اونجا هم و ببینیم…
سوم ” آهان دو تا مطلب قرار بود بگم …عیبی نداره مهمه …گیر ندین لطفاً …البته خصوصیه شاید مبصر عزیزمون این قسمتو قرار نده…
برای مدرسه در به در به دنبال یک استاد روزنامه نگاری می گردیم.برای کلاسهای تابستانی…
با تشکر یا علی
وای فکر شو بکنید (ف.ه ) ششم قضای چند تومانی می خوره؟
اصلا کلاسش اجازه می ده که تو میدونهای تهران وایسته ساندویچ گاز بزنه ؟!
نمی دونم دیگه (ف.ه) ششم می خواد کجا رو خراب کنه……
ولی فکر می کنم سربازان سایبری اون موقع به جای فیلتر شدن اعدام بشن ، چون از بس با این خاندان برخورد کریمانه می شه روز به روز پر مدعی وجسورتر می شن!!
سلام آقای قدیانی. واقعا وبسایت خوبی دارین و حرف دل همه را توش میزنید. مرحبا به جرأت و جسارتتون.
من از طرفدارای پر و پا قرص وبلاگتون هستم از طریق مجله آشنا با وبلاگتون آشنا شدم.
اگه به وبلاگ من هم سر بزنید و نظر بدین خوشحال میشم.
پنجم : کیهان در اقدامی غافلگیرانه و در پاسخ به شایعات حمایت این موسسه خبری با متولی در تبعید قطعه ۲۶ که در ۴۲ سال قبل یعنی در سال ۱۳۹۱ از سوی ق-ق به محل تولد یکی از سران فتنه تبعید شده بود ، اعلام داشته که متولی قطعه از چند سال قبلتر از ۴۲ سال قبل با این موسسه در ارتباط بوده و حتی در دوران اعتصاب غذا نیز این تبعیدی سمج را تغذیه خبری میکرده است .
گفتنی است که ح – ق مشهور به گربه سیاه اهل فتنه در حالی حکم تبعیدش را دریافت کرده بود که هنوز هم مشغول تهیه متنی برای درج همزمان در ستون طنز بیش از چهل روزنامه و سایت و اخبار ۲۰ و ۳۰ و خبرگزاری داخلی و خارجی در مورد دلیل نرمش ق-ق در برخورد با آنچه که این نویسنده آنرا تخلفات پسر و دختر یکی از سران جریان دوقلوی فتنه – انحرافی در دولت نهم و دهم تا پانزدهم می نامیده بوده است .
۱۰۵۸۵ روز گذشت..
۱۴ تیر سالروز ربوده شدن ۴ دیپلمات ایرانی
پوستر + زندگی نامه+خاطرات سردار بی نشان حاج احمد متوسلیان
http://www.warpic.ir
سلام… پیش بینی جالبی بود…
سلام
الهی
رجب گذشت و ما از خود نگذشتیم ! الهی تو از ما بگذر.
سلام بر شعبان و اعیادش,سلام بر حسین و عباسش,سلام بر سجاد و سجودش,سلام بر علی اکبر و جوانیش,سلام بر نیمه شعبان و ظهور مولودش.
اغاز ماه رسول خدا,ماه شادی ال الله مبارک باد.
بهتون برخورد؟!!!از شما بعیده=))
حداقل ۱ سالی می گفتید که زنده باشید بتونیم … (دیدم علاقه داری خودم گذوشتم)
من دیوانه اون خودکار آبیم.
چه ترکیب قشنگی رو با اون سربند سرخ درست کرده.
با سلام
چیزی که برای من جالبه اینست که بعضی از طنزهای شما به نظر من به تعداد زیادی از افراد میخورد در واقع تقریبا عمومی است.
فدای صاحب اون خودکار آبی!
اهالی قطعه مقدس ۲۶ آغاز ماه شعبان مبارک!
ذکر استغفار و صلوات بسیار تاکید شده در این ماه؛
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم….
رفقا!
این آموزش شیوه عکس دار شدن:
http://in-my-place.blogsky.com/gravatar.htm
شادی ارواح مطهر همه ی شهدای عزیز و پدران و مادران بزرگوارآنان ، که میهمان سفره ی پربرکت فرزندانشان دربهشت شدند ، بخصوص عمه ی بزرگوار آقا “مصطفی” ، مادر شهید گرانقدر ” مرتضی حیدری ”
رحم الله من قرأ الفاتحة والاخلاص مع الصلواة .
سیدجان :
نمی دونی چقدرثواب می کنی وقتی مرتب شیوه ی عکس دارشدن روبه رفقا یادآوری می کنی ! خونسردیت قابل ستایشه .
چشم انتطار جان!
ما نوکر اهالی قطعه مقدس ۲۶ هم هستیم.
از همین کامنت استفاده کنم و یه پیام “بی زرگانی” هم برم!
ساعت ۲۳:۵۳
تعداد افراد آنلاین: ۲۰ نفر
داداش حسین عزیز بسیجیها فـــــــــــدائی داری….
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
با سلام و احترام به داداش حسین عزیز بسیجیها
دیشب وبلاگتان باز نشد خیلی ناراحت شدم و کلی نذر و نیاز کردم که فیلتر نشده باشد! و الحمد لله به خیر گذشت و حالا باید بروم نذر عا را به جا بیاورم .داداش ! مواظب خودت و وبلاگت باش که ما آواره می شویم!؟ موفق باشید
اانشاءالله ردای نوکری ارباب بی کفن امام حسین (ع) همواره برقامتت باشه . سیدجان .
چقدراین صفت “سید ” قشنگه حیف که یه عده قدراین لطف الهی روندونستن و با اعمال منافقانه ودشمن شادکن دل اجداد ال الله رو خون کردند خون .
پیچ (گفت و شنود)
گفت: یکی از مدعیان اصلاحات که به آمریکا فرار کرده و پناهنده شده است در مصاحبه ای اعلام کرده که «من اصلاح طلب نیستم»!
گفتم: خب حالا که کفگیر مدعیان اصلاحات به ته دیگ خورده و طشت وطن فروشی و رسوایی آنها از بام افتاده معلومه که هیچ آدم عاقلی خودش را اصلاح طلب معرفی نمی کند.
گفت: این یارو گفته؛ من با اصل جمهوری اسلامی مخالفم و خاتمی را خیانتکار می دانم که بعد از انتخابات ۸۸ همه چیز را نفی کرد و حالا دوباره قصد بازگشت به نظام را دارد!
گفتم: بالاخره چی؟!
گفت: همین یارو در مصاحبه خود گفته است که از زیگزاگ زدن ها و چرخش های پی درپی سران جنبش سبز، گیج شده ام و تحمل اینهمه پیچیدگی را ندارم!
گفتم: آخر و عاقبت همه خل و چل ها همینه. پیچ هم از اول پیچ نبود، «میخ» بود ولی آنقدر به ساز این و اون رقصید که «قر» توی کمرش خشک شد و تبدیل به «پیچ» شد!
سلام
آخیییییییییییییییییییییش
بالاخره امشب تونستم کامنت بذارم
دلم تنگ شده بود برای اهالی قطعه ۲۶ که نتونسته بودم بیام توی قمست نظرات.
بی معرفت نبودم ها فقط فرصت نظر دادن نداشتم
راستی میگم این آقای جلیل سعیدی بچه دختر سعید جلیلیه دیگه. قابل توجه آقای حشمت فردوس که فکر میکنه پسر ریشه است.
بیبین!
افتاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدا وکیلی ۴۳ سال پیش فکر میکردیم یه رو یه برج میلاد بسازند و یه وعده غذای اردوش ۱۷۰۰۰۰۰تومان باشه.یعنی ما توی یک مملکت اسلامی هستیم؟! آیا تو این کشور که رهبرو مقتدای یک امت برای خوردن یک وعده غذای ساده فکر همه را میکند که غذاش به اندازه محروم ترین مردمش باشه ،اونوقت یک عده ابن الوقت باید هزینه های سرسام آور داشته باشند؟مگه پیغمبر نفرمود از من نیست کسیکه بداند مسلمانی گشنه بخوابد و بی توجه باشد؟کجا داریم میرویم،به کجا میخواهیم برسیم
الهی الهم عجل لولیک الفرج
ولادت دردانه خدا ابا عبدالله الحسین(ع) بر ساحت مقدس ولی عصر حضرت صاحب الزمان و نائب بر حقشان امام خامنه ای و شیعیان و محبینش تهنیت باد.
علی علی!!!
به نام خدا
فراخوان ستاد مردمی پیگیری اجرای قانون عفاف و حجاب
با هدف تلاش در جهت اجرای قانون برزمین مانده عفاف و حجاب از عموم مردم مومن جهت مشارکت دعوت به عمل می آید. درصورت تمایل به همراهی، لطفا نام و نام خانوادگی، شهر محل سکونت و سن خود را به سامانه پیام کوتاه این ستاد به شماره ۳۰۰۰۵۶۹۲ پیامک نموده تا متعاقبا تبلیغات و برنامه های آینده این ستاد به شماره تلفن همراه شما ارسال گردد. ضمنا نسبت به اطلاع رسانی این فراخوان به دیگر علاقه مندان، ما را یاری فرمایید.
تشکل های عضو ستاد مردمی پیگیری اجرای قانون عفاف و حجاب:
مرکز فرهنگی میثاق- انصار حزب الله تهران- بسیج دانشجویی دانشگاه علامه طباطبایی- جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه شهیدبهشتی- بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق (ع)- بسیج دانشجویی دانشکده فنی تهران- بسیج دانشجویی دانشگاه امیرکبیر- جنبش دانشجویی حافظان حجاب- جنبش دانشجویی حیا حوزه علمیه امام حسین (ع)- جمعیت زنان فاطمی- شورای خواهران مسلمان و موسسه فرهنگی فتح المبین
سلام…
سلام ببخشید من یادم رفت بگم
میخام این موضوعی که گفتم(معاونت اجتماعی شهرداری و …..)
بین خودمون بمونه
…
۱۶۸تومان با سه صفر.حتمکا بخوانید
http://www.keykhan.blogfa.com/post-9.aspx
168تومان با سه صفر.حتمکا بخوانید
گاه نجات است نجاتم بده
امشب بر همه بچه های خوب قطعه بالاخص حسین آقا و آقا سید مبارک
برای همدیگر دعا کنیم، خب؟
دوستان!
هر مطلبی برای در میان گذاشتن با آقای قدیانی دارید لطفا همین جا کامنت بگذارید.
فقط کافیست بالای کامنتتان ذکر کنید “خصوصی”
مزخرف ( گفت و شنود )
گفت: عضو سابق و فراری دفتر تحکیم وحدت خطاب به سایر گروه های اپوزیسیون گفته است بیائید تصمیم بگیریم که بیشتر از این مزخرف نگوئیم و آرزوهای خود را در قالب خبر به خورد هم ندهیم.
گفتم: حرف بدی نزده! حالا چرا به فکر افتاده که دیگر نباید مزخرف بگوید؟
گفت: او می گوید؛ مگر از ۷۵ میلیون جمعیت ایران چندهزار نفر آنها طرفدار اپوزیسیون هستند که روز و شب در سایت های خود از نارضایتی مردم و علاقه آنها به اپوزیسیون حرف می زنیم و خبر می نویسیم؟!
گفتم: شنیده ام یکی دیگر از ضد انقلابیون فراری حرف او را تائید کرده و خطاب به وی نوشته است؛ دروغ های اپوزیسیون درباره ایران فقط به نفع کیهان تمام می شود.
گفت: چرا؟! چطور مگر؟!
گفتم: نوشته اگر مزخرف نگوئیم ستون گفت و شنود کیهان تعطیل می شود!
در پیامی ویدئویی که برای سایت کلمه ارسال شد؛
…
عید میلاد ارباب “حسین” بر اهالی قطعه مقدس ۲۶ مبارک.
همه عالم به فدای نام زیبای حسین….
سلام
ولادت حضرت عشق,اقامون امام حسین(ع)مبارک باد.
اقای قدیانی حالا که از خواندن متن جدید بی نصیبیم ,یه سوال:
منظورتون از اقای علی اکبر بهشتی ,پدر بزرگوارتون نیست!?
ستاره ستاره مهره
سلام
عــــــــــــــــــــــــــــیدتون مبارک (:
التماس دعا
ممنون ک هستین (:
گزینه ۱ از همش بامزه تر بود و بعد هم ۲ …
ستاره های حضرت ماه، عید همه تون مبارک.
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.
البته فقط عکاس اون قسمت از عکس ها که مربوط به دوران کودکی شماست.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
با سلام و احترام
میلاد با سعادت سومین امام شیعیان ، سرور آزادگان جهان ، سید الشهدا ، ثار الله ،امام حسین (ع)مبارک باد
به کوری چشم ضد انقلاب، روز پاسدار را هم تبریک و تهنیت می گوییم به همه ی غیورمردان سپاه پاسداران.
امام خمینی(ره):
«من از سپاه راضی هستم و به هیچ وجه نظرم از شما برنمیگردد. اگر سپاه نبود، کشور هم نبود. من سپاه پاسداران را بسیار عزیز و گرامی میدارم. چشم من به شماست. شما هیچ سابقهای جز سابقه اسلامی ندارید»
حضرت ماه امام خامنه ای:
« بنده آن روز گفتم، امروز هم می گویم و همیشه خواهم گفت که انقلاب اسلامی و نظام ارزشی اسلام، اگر بخواهد برپا بماند باید سپاه و بسیج بماند و این شعار نیست»
سلام داداش حسین. خدا قوت.
این عید و عیدهای بعدی مبارک.
روی نیازم کجاست,روی حسین است و بس
قبله قلبم کجاست,کوی حسین است و بس
سلسله ی عشق را سلسله جنبان خداست
سلسله ی عشق چیست موی حسین است و بس
سلام به داداش حسین و همه دوستان
اعیاد شعبانیه مبارک.
شاعری داشت وطن
که همیشه می گفت :
«اهل کاشانم من …
پیشه ام نقاشی!
سر سوزنی ذوق!»
و همیشه پرسید :
«خانه دوست کجاست؟»
و همیشه ترسید :
«آب را گل نکنیم»!
در عوض من امروز
(نه همینک امروز
همچنان باز هنوز)
دائماً می گویم :
اهل ایرانم من!
دائماً می پرسم :
از عدالت چه خبر؟
دائماً می گویم :
آب را گل بکنیم
در فرودست یکی هست که می دزدد آب!
***
اهل ایران من
وطنم معبر شط تاریخ
پدرم مردی بود
به سلحشوری او هیچ کسی
گُرد چالاک قدی!
گام های پدرم داشت طنین
و طنین قدمش نبض جهان بود
به ایام بلند!
«نیل» را خشم پدر کرد ادب!
خاک یونان به پدر رفت بر آب!
«چشم آشور» ز شمشیر پدر می ترسید!
«دست اسکندر» از آن ضرب پدر بود شکست
«سنگر روم» پدر کرد خراب
باز ایام گذشت!…
پدرم «ساسان» شد!
تا که «اسلام» آمد!
پدرم رفت به میدان مصاف
«ثنوی» مذهب بود …
شد مسلمان تمام!
چون عدالت این بود!
اهل ایرانم من
وطنم معبر شط تاریخ
بعد مرگ پدرم من «مسلمان» ماندم
حالیا می گویم
حکم من
حکم بُنی …
سرّ تاریخی من مِهر نبی(ص)
نام من زنده به اسماء علی(ع)
شغل من ، عشق ولی !
من اگر نقاشم
نقش من نقش زنیست یا مردیست
که درون رگ او خون عدالت جاریست
پس مپرسید چرا می پرسم:
از عدالت چه خبر!
خانه اش را چه کسی می داند؟
راه این خانه کجاست؟
شرف و نام و بزرگی ز که دارد میراث؟
من شنیدم که کسی گفت :
علی(ع)!
و شنیدم که خمینی فرمود!
عین در حرف عدالت همه جا «عین علی» است!
***
اهل ایران من
راستش را می گویم
بی عدالت نفسم می گیرد!
و مترسید اگر می گویم :
آب را گل بکنیم
در فرودست یکی هست که می دزدد آب
چینی نازک او قلابی است
یک تلنگر کافیست!
آب را گل بکنیم!
فصل پر بارانی است
می توان دریا شد!
از «علی» تا به «علی» فاصله نیست
***
اهل ایرانم من
پس مپرسید چرا می گویم
از عدالت چه خبر؟
راستش را می گویم
بی عدالت نفسم می گیرد!
عین در حرف عدالت همه جا «حرف علی» است …
http://didevar.ir/?p=1569
پس از اظهارات یکی ازفتنه گران درخصوص شهیدبزرگوارلاجوردی فرزندایشان پاسخی بیان کردند . باهم می خوانیم
احسان لاجوردی فرزند شهید اسدالله لاجوردی در نامه ای سرگشاده به اظهارات اخیر مجید انصاری پاسخ داد.
متن نامه فرزند شهید لاجوردی به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
« یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و قولوا قولاً سدیداً »
سوره مبارکه احزاب – آیه ۷۰
جناب آقای مجید انصاری
سلام علیکم
مصاحبهای از شما در هفتم تیرماه منتشر شد که بر مبنای شنیده هایتان سخنانی را در رابطه با پدر شهیدم به امام نسبت داده بودید.
آقای انصاری شما خوب می دانید سخن باید بر سندی استوار باشد و اگر چنین نباشد، شما نیز از اتهام های ادعایی در امان نخواهد بود. آقای هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطراتشان ( ۱۷ بهمن ۶۳ ) به بی اطلاعی و ناخرسندی امام رحمه الله علیه از برکناری آن شهید از دادستانی انقلاب اشاره می کنند. دوستان پدرم نیز ریشه این برکناری را در بیت آیت الله منتظری ( باند مهدی هاشمی ) دانسته و از گله مندی امام رحمه الله علیه از این برکناری سخن میگویند و از این گونه نقل قول ها بسیار است. اگر از اعتبار راوی چشم بپوشانیم، این گفتارها و خاطرات از باب سند هم تراز شنیده های شما خواهد بود. آن امام سفر کرده خود سنگ محکی معرفی کردهاند که در مواجهه با این نقل قولهای متناقض، راهگشا است.
امام رحمه الله علیه در وصیت نامه خود می فرمایند : ” اکنون که من حاضرم ، بعض نسبتهای بی واقعیت به من داده می شود وممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض می کنم آنچه به من نسبت داده شده یا می شود مورد تصدیق نیست ، مگر آنکه صدای من یا خط وامضای من باشد، با تصدیق کارشناسان ؛ یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم. ”
در جستجوهایم با نامهای از حضرت امام ( صحیفه امام ، جلد هفدهم ، صفحه ۹۰ ، تاریخ ۲۳ / ۸ / ۶۱ ) در دفاع از مظلومیت مرحوم حاج سید احمد آقا مواجه شدم که اشارهای به این موضوع دارد. در بخشی از این نامه آمده است : ” … و در امور سیاسی مدتی تهمتها زده شد که احمد طرفدار منافقین است و من در طول مدت انقلاب مخالفتهایی از او می دیدم که دیگران بر آن شدت و قاطعیت نبودند و در این آخر که قضیه زندان اوین پیش آمد و شکایاتی از آقای لاجوردی می شد و مخالفتهائی می شد، از احمد کسی را ندیدم که بیشتر از آقای لاجوردی طرفداری کند و دفاع نماید و وجود او را برای زندان اوین لازم و برکناری او را تقریبا فاجعه می دانست. ”
دیری نپایید که فاجعهای که یادگار امام پیش بینی مینمود به وقوع پیوست. این فاجعه زمانی محقق گردید که به گفته خودتان در زمان مسؤولیت شما چهار پنجم زندانیهای گروهکی آزاد گردیدند که اکثر آنها به پایگاههای سازمان منافقین در عراق بازگشتند و اگر چنین نمی شد چه بسا امروز مادرانی داغدار فرزندان شهید خود در عملیات مرصاد نبودند. جناب آقای انصاری ! نمیدانم رها سازی گرگهای درنده را با کدامین منطق توجیه کردهاید. امیدوارم اولین پاسخی که به ذهنم میرسد نادرست باشد.
جناب آقای انصاری ! آیا امکان دارد امامی که در دفاع از فرزند مظلومش مرحوم حاج سید احمد آقا رحمه الله علیه و شهید لاجوردی چنین نامهای را مرقوم میفرمایند، گوینده جملاتی باشند که شما به ایشان منتسب مینمایید؟
نامه را با فرازی از وصیت نامه شهید لاجوردی به پایان میرسانم که مرور آن خالی از لطف نیست :
” … خدایا با تمام وجودم به این انقلاب عشق می ورزم و به همان مقدار که دوستدار انقلابیونم، نسبت به حامیان ضد انقلاب نفرت دارم و با همه اینها، این مسئله را به خوبی یافته ام که هر کس به نفع دشمنان انقلاب و به خیال واهی و بی اساس رضایت به اصطلاح مردم و به خیال خام و پوچ پایگاه به اصطلاح ملی پیدا کردن موضع گیری کند، مصداق فرموده گرانقدر معصوم است که : « من طلب رضی الناس بسخط الله فجعل الله حامده من الناس ذاما » …”
فرزند شهید سید اسد الله لاجوردی
سید احسان لاجوردی
اعیاد شعبانیه مبارک
http://khodemanee.mihanblog.com/
سلام
میلاد امام حسین علیه السلام را به تمام بیست و ششی ها مخصوصا کسانی که اسم شان حسین است و مخصوصا تر حاج حسین تبریک میگم
سریالی به نام …
حسین آقا
خیلی با حال نوشتی
بابا دستمریزاد!
خوشحال می شم بهم یه سر بزنی اگه اشکال نداره ازمطالبت استفاده کنم.
۱۶ساله یه چیزایی هم می نویسم
امشب دلم هوای کرببلا دارد.
راستی جنگ جنگ تاپیروزی………….
حرف حاج حسین یکتا هم تو فکه تو محرم فراموشت نشه
خداحفظت کنه
دل تنگتیم داداش حسین!
عشق است ابالفضل….
میلاد حضرت عشق، علمدار کربلا بر همه شما عزیزان مبارک.
ستاره های گوش به فرمان مولودبزرگ ماه شعبان :
http://www.nashrine.com/getfile/pid:public_442700/Entezar%20(6).mp3
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین…
رفقا!
پیشنهاد میکنم از امشب برنامه “پارک ملت” را که مدتیست از شبکه یک پخش می شود ببینید.
ارزش دیدن دارد!
سلام اعیاد مبارک.
دلم تنگ شده برای متنی مقدس از جنس من مستاجر نیستم خانه ام بیت رهبریست
به نظرم خوندن ده باره ی کتاب نه ده می ارزه به خوندن نوشته های جدیدت
تورو خدا ننویس که فقط نوشته باشی من دلم برای قدیانی در اوج تنگ شده اونی که با هر نوشتش اشک رو با صورتم آشنا میکرد
قافیه که تنگ آید شاعر به جفنگ آید
صفحه سوم کیهان دیروز :گفتنی است در مراسم صبح دیروز در مسجد روضه محمدیه عده ای با شعار «مرگ بر منافق» علیه سیدمحمد خاتمی واکنش نشان دادند که بلافاصله وی از در دیگر مسجد خارج شد و عده ای نیز در حمایت از وی شعار دادند که استاندار یزد از تابش خواست آنها را ساکت کند.
صفحه دوم:شدت این شعارها به حدی بود که خاتمی ناچار شد به جای ورود از درب اصلی محل برگزاری مراسم از درب پشتی وارد شود. ناظران می گویند هیچ شعاری به نفع خاتمی سرداده نشد و تمامی شعارها در سوگ مرحوم صدوقی بود.
سلام من بر ساحت مقدس قمر بنی هاشم
می گیره آخر جونمو غربت قمر بنی هاشم
زان که شدم من ساخته با تربت قمر بنی هاشم
تا آخر عمر می کِشم منت قمر بنی هاشم
مددی یا کاشف الکرب الحسین
” آید به جهان اگر حسین دگری، هیهات برادری چو عباس آید “
ما این بار با عباس می رویم هر کجا رفت. ما این بار تنها نمی گذاریم علمدار را. عباس به میدان برود ما هم با عباس می رویم. برود کنار علقمه، ما هم با او می رویم. ما حتی برای یک لحظه هم نمی توانیم از علمدار جدا شویم. قامت رشید عباس سنگر ماست. سلاح ما چشم عباس است که با یک نگاه، شکار می کند دشمن را. روز عاشورای سال هشتاد و اشک، سران فتنه حوصله عباس را سر بردند. خدا با دست عباس پیچید دودمان فتنه را. ۹ دی ایران، ایران نبود؛ خیمه عباس بود. نوحه نوح در فراق عباس بود. تبر ابراهیم علم عباس بود. موسای کودک در نیل بیمه عباس بود. عیسای کوچک در بغل مریم به اذن عباس زبان گشود. غار حرا خیمه عباس بود؛ “اقراء بسم ربک الذی خلق العباس”. محمد (ص) هم عاشق عباس بود. خدا هم. علمدار بود، در و دیوار را روی سر اغیار خراب می کرد. عباس یعنی تعصب خدا به ناموس دینش. عباس یعنی غیرتی ترین فرزند علی. عباس یعنی امید فاطمه در ظهر عاشورا. عباس یعنی عموی خورشید. عباس یعنی عدوی شب. عباس یعنی نگهدار خامنه ای. عباس یعنی امید ما ستاره ها. عباس یعنی عبرتهای عاشورا. عباس یعنی پروانه باید بال هایش تنها به عشق شمع بسوزد. عباس یعنی تشنه عشق بودن، که ساقی، ساقی معرفت است نه آب. علقمه یعنی نهری پر از مهر نه آب. کودکان حسین یعنی تشنگان عباس نه آب. آب به چه کار می آید گلوی خشکیده را اگر عمو نباشد. عطش ما از فراق آب نیست، از غم دوری ساقی است. دیر کرده عموی نافذ البصیره. بچه ها یادشان رفته تشنگی را. نگران عباس اند.
خامنه ای بیمه عباس است. قمر بنی انقلاب بیمه قمر بنی هاشم است. دست راست مجروح جناب ماه بیمه دو دست بریده اما باشکوه حضرت عباس است. کشور ما سرتاسر سفره ابالفضل است. ما نان عباس را می خوریم.
پشت خامنه ای به عباس گرم است.
قطعه مقدس ۲۶/ ما با خمینی زندگی می کنیم/ ۱۲خرداد ۱۳۸۹
ابالفضل علمدار! مراقب مولای ما باش. ما امام مان را به دستان بریده تو سپرده ایم. از علقمه روزگار، ای آموزگار ادب جرعه ای آب برای ما بیاور. ما از کودکان حسین تشنه تریم. نمی شنوی ندای العطش ما را: “رحم الله عمی العباس. کان نافذ البصیره… “.
کتاب بی نظیر نه ده/ صفحه۹۵
الا یا ایها الساقی که هر دودستت مست حسین بود، تحمل سختی های عشق را چه خوب به مولای جانباز ما داده ای. این صبر و این بصیرت مولای ما مدیون عنایت دو دست بریده توست. دعای مادرت “ام البنین” بدرقه راه انقلاب ماست:”یا لیت شعری اکما اخبروا، بان عباسا قطیع الیمین”. در “ناحیه علقمه” ما هر روز باید “زیارت عباس” بخوانیم:”السلام علیک ایها العبد الصالح”. این شکرانه پیروزی ماست. ما ممنون توایم ابالفضل. بوسه می زنیم بر دستان بریده ات. آستانه انقلاب ما در دستان بریده توست. در برابر لب های تشنه ات، گلوی خشکیده ات، سر تعظیم فرو می آوریم. “کل یوم تاسوعا”. “کل ارض خیمه العباس”. “کل نهر علقمه”. بریده باد زبانی که نخواند “سقای دشت کربلا ابالفضل”. “اربعین آخرالزمان” نزدیک است؛ ای حضرت مهتاب، در این شب تنگ و تاریک فتنه از نور بصیرتت به صورت ما هم عنایتی کن. آخر ای ماه، تو تنها قمر بنی هاشم نیستی. تو ماه بنی آدمی. سقای دشت کربلا، انقلاب ما بیمه دستان بریده توست. مولای ما امان نامه دشمن را با دستان توست که پاره می کند. بیست سال است که ما هر زمان دل مان برای خمینی تنگ می شود مولای مان خامنه ای را نگاه می کنیم. خامنه ای، خمینی دیگر نیست؛ همان امام است؛ به صلابت امام، اما از امام، مظلوم تر. به تنهایی امام اما از امام تنهاتر. به غریبی امام اما از امام غریب تر. بیست سال رهبری زمان کمی نیست. بیست سال، که دشمن برای هر دقیقه بلکه هر ثانیه اش نقشه کشیده است.
کتاب زیبای نه ده /صفحه ۱۱۳
اصلا یک سئوال؛ آقای اوباما! شما می دانی “عباس” کیست که ما را تهدید به حمله می کنی؟ آدم بودی، برایت یک دوره کلاس “عباس شناسی” می گذاشتم تا بدانی با چه یلی چه پهلوانی چه علمداری چه ذخر الحسینی طرفی. عباس کسی است که همه ارتش تو را با یک گوشه چشم شکار می کند. عاشورای سال هشتاد و اشک، ارتش شما را عباس شکار کرد، فقط با یک نگاه. این عباس نگهدار ماست. پشت و پناه انقلاب ماست. حریفش می شوید، بسم الله! اما من به شما توصیه می کنم حماقت نکنید. عباس کار دست تان می دهد. آقای اوباما! بدبختی شما این است که همین عباس نگهدار خامنه ای است. حافظ ماه بنی انقلاب، قمر بنی هاشم است. من الان مانده ام از هزار کرشمه عباس کدامش را بگویم. با خصم بی شعور نمی توان حرف از دلبری زد. روضه عباس را فقط برای دوست باید خواند؛ بهتر است دشمن را وانهیم و در نهانخانه دل سنگ دلبر را به سینه بزنیم. این آخرین سطور کتاب “نه ده” است؛ بهتر است “زیارت عباس” را بخوانیم: “السلام علیک ایها العبد الصالح. المطیع لله و لرسوله و لامیر المومنین و الحسن و الحسین …”.
نه ده/ صفحه ۴۱۳
ان شاءالله به حرمت این روزها، هر چه زودتر خبری، خبر خوشی بیاورند از ۴ دیپلمات ایرانی.
خسته شدم از بس که کامنت گذاشتم: سردار! کجایی شما؟
سلاله ۹ دی!
تشکر بابت بخش های عالی که از کتب “نه ده” و “قطعه۲۶” کامنت کردید.
خدا را قسم دهیم به حق دستان بریده حضرت عباس، پرچم انقلابمان با دست حضرت آقا، به دستان امام زمان برسد.
نامه احمدی نژاد به دانشجو
باسمه تعالی
جناب آقای دانشجو
وزیر محترم علوم ،تحقیقات و فناوری
سرکار خانم دستجردی
وزیر محترم بهداشت ،درمان و آموزش پزشکی
سلام علیکم
۱-شنیده شده است که اساتید بی رویه بازنشسته می شوند .ضروری است تا بررسی و تصویب آئین نامه بازنشستگی اعضاء هیئت علمی در شورای عالی انقلاب فرهنگی از هر نوع بازنشسته نمودن اعضاء خودداری شود.
۲- شنیده شده است که در برخی دانشگاه ها ،رشته ها و کلاس های تک جنسیتی بدون لحاظ تبعات اعمال می گردد .
ضروری است فوری از این اقدامات سطحی و غیر عالمانه جلوگیری شود.
در هر دو مورد نتیجه را اعلام نمائید.
خوب به همه دوستان تبریک می گم، اصلا ما به احمدی نژاد برای همین رای دادیم! این نامه رو وقتی برای بابام خوندم دو سه تا … کرد، حالا درست نیست اینجا بگم بگذریم…
آقا عرفان!
موافقم با شما. برای نه ده، ده بار خوانده شدن هم کم است؛ اما نوشته های این روزهای قطعه هم برای من، مثل متن های نه ده است به همان شیرینی و تقدس. به وجد می آورند نوشته های قطعه مرا، مثل آن روزهایی که برای اول بار “نه ده” را خواندم. هنوز هم با خواندن متن ها اشک می ریزم.نمونه اش چند شب پیش و”خدایا! امشب انگار که آسمان آفتابی است” و البته با خواندن خیلی از طنزهای قطعه هم چشمانم پر از اشک می شود.
جناب عرفان!
سعی کنید وقت کامنت گذاشتن احترام خودتان و قطعه مقدس۲۶ را نگاه دارید.
ممنونم!
چقدر بد که آقای شهیدی فرد، هر بار که برنامه می سازد، باید برادری اش را ثابت کند تا دیگران، دیگران را دعوت به دیدن برنامه اش کنند… کاش زودتر ما را دعوت می کردی سید احمد جان تا متهم نشوی به… بگذریم
راستی… من هم با “عرفان” موافقم و حداقل لحن این کامنتی که من می بینم، اشکالی ندارد.
چند وقتی است همه را نقد می کنیم ولی دوست نداریم کسی ما را نقد کند… انصافاً چند وقتی بار ادبی-ارزشی کامنت ها بیشتر از متن ها نیست؟!
البته همین متن های جدید هم در مقایسه با تمام فضای سایبر (بدون اغراق) با فاصله زیاد برترین هستند اما چه کار کنیم که ما هم دل داریم و دلمان تنگ شده از سر دلسوزی.
جناب سید احمد!
میتونم بپرسم در کجای نوشتم بی احترامی وجود داشت؟
دیوانه چو دیوانه بیاید خوشش آید . . .
خوشمان آمد اساسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی…………………………..
نقد پذیری چیز بدی نیست، من موافق عرفان نیستم اما باز هم میگویم که تمام خواننده ها لزوما نباید یک سلیقه داشته باشند احمد آقای عزیز
بااجازه ی سیداحمدعزیز . حالا که چشم داداش حسین رودوردیدیم یه جواب هم من بدم .
عرفان بزرگوار!
کسی که بین نوشته های داداش حسین درگذشته وحال ودراخلاص وصفای درونیش ، شک کنه ، شک نکن که از(عرفان) دورشده آقاعرفان !
نامه دوم احمدی نژاد به کامران دانشجو
از آنجایی که احساس می شود بعد از ۳۳ سال تحرکاتی هر چند بسیار بسیار ناچیز در جهت تغییری باز هم بسیار بسیار ناچیز در حوزه علوم انسانی دانشگاه ها آغاز شده است و همین باعث گردیده جماعت حزب الهی بعد از ۲سال از آغاز دور دوم ریاست جمهوری کمی امیدوار شوند، لازم است سریعا تمام اساتید بازنشسته علوم انسانی که از ۲۰ سال پیش به این طرف بازنشسته شده اند به سر کار خود بازگشته و تمام اساتیدی که بویی از علوم انسانی اسلامی به مشامشان رسیده سریعا اخراج شوند و تدریس “وحی منزلها” و نظریات دست چندم نامعتبر ضد دینی پوسیده غربی که اندکی درباره اش تشکیک کردن گناهی بزرگ و نابخشودنی است با تمام قوت ادامه پیدا کند!
شنیده می شود با کمال وقاحت شعار اسلامی شدن دانشگاه ها را با بی شرمی سر می دهید، این شعارهای کاملا ناعالمانه، ناعادلانه و به دور از عشق و دوستی و محبت بین انسانها و سد راه برقراری عدالت در سرار جهان و بر خلاف تحقق انسان کامل! سریعا داده نشود، احساس می شود دختر ها و پسرهای دانشجو از شنیدن خبر تفکیک جنسیتیِ شدید! در بعضی دانشگاهها در بعضی رشته ها و در بعضی کلاسها بسیار متاثر شده و ضربات روحی جبران ناپذیری نیز بر پیکر دانشگاه وارد آمده است، بنابراین سریعا برای بهبود وضعیت دانشگاه در جهت تحقق انسان کامل دستور دهید در کلاسهای دانشگاه دختر پسرها یکی در میان بنشینند تا بتوانند برای رضای خدا و به قصد قربت درس بخوانند! و سوء ظنشان نسبت به بنده که فکر می کنند می خواهم دانشگاه را اسلامی کنم سریعا برطرف گردد.
از آنجایی که جذب حداکثری خیلی خیلی مهم است، انتخابات ها هم نزدیک است و ما باید هر طور شده همه را جذب کنیم، کلا هر کار می توانید انجام دهید، مبادا علوم انسانی اسلامی شود، مبادا دختر پسرهای دانشجو احساس کنند که دانشگاه به سمت اسلامی شدن گام بر می دارد، ضمنا اردوهای مختلط به سواحل شمالی و جنوبی کشور فراموش نشود و از اردوهای تفکیک جنسیت شده به اماکن مذهبی به خاطر عدم تحقق عشق و دوستی و محبت و عدالت و انسان کامل! و بیداری انسانی! سریعا جلوگیری شود، تا ما در شورای عالی انقلاب فرهنگی که ۳۰ سال است در آن هیچ کار مفیدی انجام نداده ایم باز هم هیچ کاری انجام ندهیم.
فورا، شدیدا و سریعا گزارش دهید و گرنه سرپرست جدید معرفی می شود.
جناب چشم انتظار!
من در اخلاص و صفای درونی داداش حسین نه شک کردم نه در حدی هستم که بخوام به درونیات افراد کار داشته باشم و البته شما هم در در حدی نیستید که بخواهید به درونیات افراد کار داشته باشید .
اون روزایی که همه حتی دوستان به داداش حسین انتقاد می کردند من جزو کسانی بودم که پای داداش حسین واستادم و اون روزایی که این جا و وبلاگ عده ای دیگری از دوستان فیلتر شد من جزو معدود کسانی بودم که وبلاگمو تعطیل کردم و فقط به نوشته های این عزیزان اختصاص دادم.
و الان هم از صمیم قلب قدیانی عزیزو دوست دارم فقط انتقاد کوچکی از نوشته های جدیدش کردم اون هم در چارچوب نقد و البته آزادی بیان(اگر بهش معتقد باشید!)
والبته بازهم می گویم که ترجیح میدهم به جای خواندن مطالب جدید- که نه با آن می گریم نه با آن میخندم -نه ده را ورق بزنم.
حسین قدیانی: برادر خوبم! چگونه می شود در آن واحد هم مطالب جدید را نمی خوانی و هم می فهمی که مطالب جدید، خنده دار یا گریه دار نیست؟! آیا دلیل خوب بودن یک متن حتما به این وابسته است که خواننده یا گریه کند یا بخندد؟! آیا در زمینه خنداندن یا گریاندن حضرتعالی و امثالهم بنده به شما بدهکارم؟! و البته اگر قبلا پای من ایستاده بودی، اما رضایت خدا در میان نبود، حتما باید توبه کنی. نوشته های جدید من هم از دست اساتیدم رد می شود؛ مثل “نه ده”. بخواهم نقدی بشنوم، ایشان شایسته ترند برای انتقاد کردن از من، و الا مثل شما می نوشتند که “تو را به خدا ننویس… داری می نویسی که مثلا نوشته باشی”. این جمله شما نقد نیست، اما از فحش رکیک برای هر نویسنده ای که خوشبختانه من نویسنده نیستم، بدتر است. این را هم بدان برادر عزیز! ملاک نوشته های من قلب شما نیست. شما خواه از صمیم قلب، و خواه از هر کجای دیگر، مرا دوست داشته باشی یا نه، آنکه راه را به من نشان می دهد، چیز دیگری است. قلب دیگری است. خوب بودن آزادی بیان اما دلیل نمی شود که انتقاد کردن از یکدیگر ثواب داشته باشد. خیلی وقت نقد داری، جریان انحرافی و سران فتنه و خواص بی بصیرت و آمریکا و اسرائیل، اول، بعد آس و پاسی مثل حسین قدیانی. آن هم نقد، نه آن حرف که شما زدی. فکر کنم این حرف را بزنم ناراحت شوی، اما مدت هاست که از دوستی و دشمنی و نقد و مهر و حتی قلب امثال شما قطع امید کرده ام. بی زحمت وقت خواندن “نه ده” کمی به این فکر کن که چرا کسانی که دیروز “نه ده” ها می ساختند و “نه ده” ها می نوشتند، الان حاضر نیستند روی صورت من و شما تف بیاندازند؟؟؟!!! بالاخره همه که از شکم مادر، منافق و جاسوس بیرون نیامدند. ما هم راستش توانایی خاصی داریم که هنرمندان مان را به لج بیاندازیم و به راه کج و در عین حال از صمیم قلب دوست شان داشته باشیم. خدا را باز شکر می کنم که هنرمند هم نیستم. من هم مثل شما سربازی دارم می کنم؛ با این تفاوت که شما حق داری از من انتقاد کنی، اما من وقت این کار را ندارم و دشمن را باید بکوبم. با این تفاوت که اندازه یک روز قطعه ۲۶ از دشمن فحش و ناسزا نشنیده ای. با این تفاوت که سایت “فردانیوز” به خاطر متن “یک پارچه آقا”به من بد و بیراه می گوید و البته نه به آن درشتی که شما گفتی!! فکر کنم خودت هم نفهمیدی چه گفتی! “نه ده” را هم خیلی ها به من می گفتند ننویس. بی خود است. یخ است.
و اما حرفی هم با میلاد پسندیده! مشکل شما مطالب من است یا سیداحمد و یا کامنت های سیداحمد؟! به سیداحمد که می رسد، لابد بار ادبی کامنت ها افت می کند نسبت به مطالب قطعه ۲۶؟! آن روز هم خوب می دانم مشکل از کجا آب می خورد! ناراحتی که اینجا چه کسی چه کاره است و چه کامنتی می گذارد، توصیه می کنم خیالت را برای همیشه راحت کنی و دیگر قطعه نیایی.
آقای قدیانی اگر به نظرتان مصداق دخالت آمد لطف کنید تایید نکنید.
جناب عرفان:
شما علاوه بر بی احترامی در این قسمت “خوندن ده باره ی کتاب نه ده می ارزه به خوندن نوشته های جدیدت تورو خدا ننویس”، تهمت هم زده اید در این قسمت “تورو خدا ننویس که فقط نوشته باشی” و همین طور تعیین تکلیف نیز فرموده اید”تورو خدا ننویس”
آقای قدیانی معذرت می خواهم از این که جملات کامنت “عرفان” را دوباره نوشتم.
داداش جان !
می دونم که همیشه تاکید داری ، بحث های کش داروبعضا” بیهوده درقطعه انجام نشه واصطلاحا”خودمون باخودمون مشغول نشیم . لذا امیدوارم این آخرین کامنتی باشه (حداقل ازطرف من) که برای “عرفان بزرگوار” و به تبعش “میلادعزیز”می نویسم . (اگه صلاح ندونستین تاییدنکنین) چون من اندازه ی اون نیستم که بخواهم درقطعه ای که بنیانش ، باتقدس بنانهاده شده عرض اندام کنم .
خواهریابرادربزرگوارم : “عرفان” وقتی داداش حسین به یه کامنتی پاسخ میدن یا نظراصلاحی ارائه می کنن یا تشویق ویا… ، اونقدرکامل وجامع هست (حتی زمانی که بایک کلمه تمام می کنن) که ضرورتی ندیدم من مطلبی بیان کنم ، اما فقط می خواستم مکنونات دلم رو صادقانه درحدچندجمله عرض نمایم :
یقینا”پی بردن به درونیات افراد ، نه تنهادرحد واندازه ی من ، بلکه درحد خیلی ازانسان های وارسته هم شایدنباشد . اما لازم نیست برای اینکه به عمق اخلاص یا نفاق کسی پی ببریم ،حتما”چراغ موشی دستمون بگیریم وگوشه وکنارمکنونات افراد روکنکاش کنیم . خیلی مواقع ما آدم ها درونیاتمون روبا اعمال ورفتارمون ، خواسته یا ناخواسته ظاهرمی کنیم و طبیعتا” ازاونجایی که مخاطبانمون ، همه انسان هستند وحداقل مثل حقیر، ازکف شعوربهره مندند ، تاحدودی متوجه احساسات مثبت ومنفی درونی می شن . حتما” شنیدین که می گن “سخن کزدل برآید ، لاجرم بردل نشیند”
چطوری می شه که بعدازنوشتن کتاب “نه ده” که حدودا”یک سال ونیم ازاون می گذره ومتن های متعدد معنوی ، سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی وحتی اقتصادی “حسین قدیانی” روبخونیم ودریک قضاوت کاملا” یک طرفه وباعرض شرمندگی “ناعادلانه” بگیم (توروخداننویس) عرفان جان ! “نه ده” سنگ نشان است که ره گم نکنیم . “نه ده” حلقه ی اتصال تمام بچه های حزب اللهی بودکه دنبال یک اجتماع تأثیرگذارمی گشتند والحق والانصاف خوب به وظیفش عمل کرد . اما مانباید به صرف خوندن ده بار” نه ده ” همه چیزروازدم تیغ کم انصافی بگذرونیم به نظرمن هرچندکه خوندن نه ده ده بارکه نه صدبارش هم ارزش داره ولی من به جای شماباشم یک بارنه ده رومی خونم ونه باردیگه نه متن دیگه ازداداش روکه هم به بصیرتم کمک کنه هم ارادتم به بچه هایی که ازهمه چیزشون زدن عزیز . شماحتماخوندین متن “محبت به خامنه ای عین بصیرت است” . حتما” ، مطالعه کردین “مـــــــادر عـــــــــباس” رو. احتمالا” ، با “سمفونی مورچه ها” نواختید آوازعشق رو . وبطورحتم ، “مسئله خوارج، مسئله نبود؛ “مصیبت” بود ” و “اس ام اس آقای رحمانی” برایتان جالب بوده است . به گمانم “هوای آلوده سینه ی توست جانبازشیمیایی” اشکتان راسرازیرکرد و “ما عقب ماندیم از شیخ بی سواد” لبانتان راخندان . “خاتمی ۲ نقطه: غلط کردم” چطور ؟ وهمینطور”جزرنگ عمامه، خاتمی هیچ نسبتی با طالقانی ندارد” وصدها متن دیگرکه یکی ازیکی آگاهانه تروعالمانه ترازدیگری است . “عرفان بزرگوار” فرق من با شما اینه که ، شما فقط با “نه ده” حال می کنی ومن ، با هرچیزکه ازقلم حسین بیرون بیاد . نه به صرف اینکه اون هنرمند قابلیه یاهرعنوان دیگه ای که صلاح نیست بگم ، چون “داداش حسین” هرگزادعا نکرده که نویسنده ی یاهنرمنده . دیدی که درپایین کامنت شما برای چندمین بار، اعتراف کرد . من فقط به این دلیل قلم حسین روعاشقم . به برکت خون پدرشهیدش وهمه ی شهدا توخط “ولایت حضرت آقاست” ونه درادعابلکه درعمل ثابت کرده وانشاءالله ثابت قدم بمونه .(البته اگه نگین تودرحدی نیستی که خط ولایت روتشخیص بدی که اگه بگی هم درست گفتی) پس چقدرپسندیده ی کمی ازاحساسات زودگذروگاها” آسیب رسان دوری کنیم ونه “نه ده” روازاون اندازه ای که شایستش هست ، بالاتروپایین ترببریم ، نه به متن هایی که به زعم من ، اگه از”نه ده” چیزی بیشترنداشته باشه کمترنداره ، جفا کنیم وبگیم :” به نظرم خوندن ده باره ی کتاب “نه ده می ارزه به خوندن نوشته های جدیدت” . درهرصورت من یک سرباززیرصفری هستم که درجبهه ای که داداش حسین برامون تدارک کرده آموزش می بینم واین سنگرروبا”عشق وعقل” توأمان انتخاب کردم . بازهم عذرمی خوام
اما درخصوص کم مهری هایی که به سیدعزیزمیشه :
لطف کنند آقاسیدبفرمایند برای این مبصری که به دوش گرفتن چقدرحقوق می گیرن؟ یا ازکدوم رانت دولتی یاغیردولتی برخوردارن ؟ وآیازمانی که دارن توخیابون راه میرن ، چندنفرتاکمربراش خم می شن ؟!
همه ی این هارویه جا ، بِدن به امثال من ، شایدراضی بشیم ودست ازاین حرف ها برداریم . به خداوندی خدا ، بعدا”غصه می خوریم چرابه خاطرچیزهای بی ارزش وپیش پاافتاده ، وقت خدمت گزاران خط مقدم جبهه ی فرهنگی سیاسی روگرفتیم . ای کاش سیدعزیز، اون کامنتی روکه برای “میلادبزرگوار” گذاشتم تایید می کردند وایشون می دیدند که چقدربهشون علاقه دارم ، درحالی که نه ایشون رودیدم ونه می شناسمشون . فقط به خاطرذوق قشنگی که درطرح ها به خرج می دادند بود .
سید برامون عزیزی
جناب قدیانی(شاید اگر میخواستم دیروز اینو بنویسم مینوشتم داداش حسین)
شاید من منظورم را بد رسانده باشم یا شاید هم شما بد برداشت کرده اید به هر حال برداشت خوبی از نوشته ی من نشده و من چون احساس میکنم شما را ناراحت کردم و چون اعتقاد دارم که شما و قلمتان بر گردن و من امثال من خیلی حق دارید از شما عذر خواهی میکنم.
از شما عذر خواهی میکنم چون میدان اختلاف سنیم با شما بیشتر از ۱۰ سال است شاید شما را نارحت کردم پس عذر خواهی میکنم اما شما دل من را شکستید.دل کسی را شکستید که مقتدایش در نوشتن داداش حسین بود نه جناب قدیانی
به نظرم به آرشیو بالاترین مراجعه کنید تا متوجه شوید بنده هم کم فحش نخورده ام اما از آن فحش ها نه ناراحت شدم و نه گریه ام گرفت اما از همین چند خط شما به گریه افتادم .شما راست میگی من از دشمن بدترم شایدم هم منافق شدم و جاسوس بله من از دشمن بدترم چون دلم برای نویسنده ی من مستاجر نیستم خانه ام بیت رهبریست تنگ شده چون دلم برای داداش حسینم تنگ شده .
دلم تنگ شده برای اون روزایی که از صبح تا شب منتظر نوشته ی جدیدی بودم از قطعه ای مقدس .دلم تنگ شده پس منو ببخش.
سلام.من تازه با قطعه ۲۶ آشنا شدم.خیلی جالب بود.اسری به وبلاگ ما هم بزنید امیدوارم که شما هم خوشتان بیاید.التماس دعا
m110sh313.blogfa.com
سلام از مطالب شما معمولا لذت می برم. پیچیده وباکنایه می نویسید. گاه مطالب شما دلم را خیلی خنک می کند.از جمله ۴۳ سال بعد در همین روز. البته امید دارم تا ۴۳ سال آینده آقامون پای نازنین خود را بر چشم افراد کوری چون من بگذارند و جنس مشکلاتمون از نوع دیگری باشه.