نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
همه اهالی قطعه منتظر کتاب “دهِ نه” هستند
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.
سلام آقای قدیانی
امروز در حرم بانو به یاد همه دوستان بودیم..
فردا روزه ثواب هفتاد سال عبادت را دارد..
هم چنین زیارت از دور و نماز …
راستی دیروز در خواب رفتم مدینه!
و امروز هم خواب ماه را در خانه مان دیدم..
نمی دانم شاید رویا باشد اما کاش همیشه باشد..
دوستی می گفت: شاید شب زیاد شام خوردی
ما هم گفتیم: می گن کابوس می بینیم نه رویا های زیبا…
گفت: شاید تاثیر دعایی ..
من: ..
صلوات عاشقانه و مضطرانه…
عیدتان مبارکــ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم….
پیغامبر خدا رسول دو سرا
توصیف خوش خصال تو ما را بس
ما مفتخریم چون مسلمان تو ایم
شکرانه ی ماه و سال تو ما را بس
هرگاه گرفتار بلایی گردیم
یک خنده ی بی مثال تو ما را بس
ارزانی خوبان دو عالم جنّت
از هر دو جهان جمال تو ما را بس
هرگاه نماز عشق برپا گردد
ابروی پر از هلال تو ما را بس
تا اینکه برون شویم از ظلمت جهل
آن پرتو بی زوال تو ما را بس
خواهی که هزار سال حیران باشیم
بنما نگهی که خال تو ما را بس
هرچند که بی تو مثل مردار شدیم
فی الحال همین خیال تو مارا بس
فردا که بود حرف شفاعت آقا
بالله قسم بلال تو مارا بس
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اعمال روز عید مبعث
این عید از جمله اعیاد عظیمه است و روزى است که حضرت رسول (ص) در آن روز به رسالت برگزیده شد . برای این روز چند عمل ذکر شده است :
– غسل
– روزه، این روز یکى از چهار روزى است که در تمام سال امتیاز دارد براى روزه گرفتن و برابر است با روزه هفتاد سال.
– بسیار صلوات فرستادن.
– زیارت حضرت رسول و امیرالمؤمنین .
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
(:
عیده همه تون مبارک ستاره ها. اللخصوص حضرت ماه
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد
تقدیم به قطعه
http://uploadfa.net/1390/j03jy1poi3amczxn5s.jpg
بزرگترین آرزوم اینه که برم همین جایی که داداش حسین رفته.
یعنی میشه؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
“از امشب در این وبلاگ حکومت نظامی برقرار است.”
http://gholeidoon.blogfa.com
مبعث، روز تابش نور به جامعه بی نور جاهلیت مبارک
عیدی ما هم فراموش نشه!
ما به یه کلیک هم راضی هستیم!
“تو عصای دست دین خدایی.”
“عموی تو، “حمزه” روزگاری “سیدالشهدا” بود، آن زمان که هنوز “حسین منی و انا من حسین” سری در بدن داشت.”
متن دلنشینی بود؛
از اولش خوب بود ولی بسیار عالی به پایان رسید.
ممنون داداش حسین!
ممنون که امشب برایمان متنی اختصاصی نوشتید؛
سالاری.
زیبا و صمیمی. قشنگ و دوست داشتنی با پیامبر خودمان!
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.
اللهم ارزقنا زیارته فی الدنیا وشفاعته فی الآخرة.
“می گویند سیمای تو را در چهره دارد، و صدای تو را در گلو. کاش آن مرد، هجرت کند از وادی غیبت به مدینه ظهور. یعنی می شود به امامت خورشید ۲ رکعت نماز بخوانیم؟”
.
.
یعنی می شود بخواند این را و اجابت کند ما را؟!
خدایا! امشب خدا بودن لذتی داردها با این محمد که پیامبرش می کنی. به حق محمد، مهدی را بر ما بفرست و تا آن روز پشت و پناه ماه باش. ظهور از تو، ستاره بودن از ما.
یا محمد!
امشب باید به خدا تبریک گفت به خاطر تو.”
فتبارک الله احسن الخالقین!
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۱:۵۱ بامداد
تعداد افراد آنلاین: ۲۰ نفر
ماشالله ستاره های حزب الله
داداش حسین بسیجیها فـــــــدائی داری…
ستاره ستاره مهره
سلام پیامبر …
جنگ احزاب بالا گرفته. ما ایستاده ایم؛ آنچه باید بشکند، سر ماست….
خدایا !ظهور از تو، ستاره بودن از ما…
.
.
نه پیامبر دیده ایم نه امام ):
آقا جان ندیده سلامت می کنیم و امتت هستیم.
بارانی ام امشب….
داداش حسین یکی از بهترین متنایی بود ک درباره پیامبر (ص) خوندم ….
عالی بود
انشاله دعاهاتون مستجاب بشه
عید همگی مبارک
ممنون ک هستین (:
{تو با کتاب آمدی، تا مرده را زنده نکنی، زنده ها را برهانی از مرگ جاهلی.}
و ما چه می کنیم با این کتاب، با معجزه ی پیامبر مان؟
سم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
با سلام و احترام
بعثت آخرین پیام آور حق ، رسول رحمت للعالمین ، صاحب کوثر ، شفیع روز جزا ، محمد مصطفی مبارک باد!
با غزلی زیبا به روزم و منتظر نظرات شما گرامی.
http://www.ghoghnoos19v1.blogfa.com
آیا اجازه می دهید آن عکسی که کنار غار حرا گرفته اید را در وبلاگم قرار دهم؟
“بیا و ابلاغ کن نور را که دارد ما را می کشد انتظار”
“تویی که معجزه ات یک کتاب بود.” کلمه “مهمترین” یا “بزرگترین” اگر قبل از “معجزه ات” می آوردید جمله کامل تر نمی شد؟ البته شاید هم من به این دلیل که دو هفته پیش مبحثی پیرامون این شبه که تنها معجزه پیامبر کتاب است و شبهات دیگر، روی این جمله حساس باشم شایدم اصلا انتقادم “یه جوری”باشه!
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم
حاجی رو حاجی رو…
حسین قدیانی: خنده ام گرفت. قشنگ بود!
پروردگارا
تو را شکر میکنیم که حضرت محمد(ص) را بر ما مبعوث وقران راتوسط ایشان بر ما نازل فرمودی
ودین اسلام را برای ما مقرر نمودی و ما را جزو مسلمانان قرار دادی.
خداوندا بما توفیق اطاعت از دستورات اسلام و پیروی از رسول اکرم واهل بیت ایشان را عطا بفرما و ما را چنان تربیت فرما که بجز رضای تو هیچ نخواهیم.
خدایا چنان کن که پایان کار تو خوشنود باشی و ما رستگار
سوره ۲: البقرة – جزء ۳ –
خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایىاش تکلیف نمىکند. آنچه (از خوبى) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدى) به دست آورده به زیان اوست. پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم بر ما مگیر، پروردگارا، هیچ بار گرانى بر (دوش) ما مگذار؛ همچنانکه بر (دوش) کسانى که پیش از ما بودند نهادى. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداریم بر ما تحمیل مکن؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تویى؛ پس ما را بر گروه کافران پیروز کن. (۲۸۶)
لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿۲۸۶﴾
ماه مبارک رمضان ضیافت الله است. زمان میهمانی زمان مناسبی برای پاک شدن و تطهیر لباس و تن نیست! باید پیش از ورود به میهمانی خدا پاک شویم تا بتوانیم با آرامش و استعداد بر سرسفره رحمت خدا نشسته و بهره ها ببریم. …
دیدم مطلب قابل تاملی ست گفتم بچه های اینجا همه اهل دل اند این بود که آدرسش رو میذارم.
harekatemoteali.blogfa.com
سلام علیکم
بعد از تخریب مزار شهدا چشممون روشن به تخریب گنبد و بارگاه امام زادگان می دونید که تو اهواز بارگاه امامزاده ای که بسیار مورد توجه مردم بوده رو کلا تخریب کردند؟ حتما هم می دونید که این کار میراث فرهنگی خیلی محترم بوده بعد هم حتما می دونید که میراث فرهنگی زیر نظر کدوم انسانهای خیلی محترم هست
بله فکر کنم کلا باید هر روز منتظر یه حرکت کاملا فرهنگی از انسانهای کاملا فرهنگی تر باشیم
آخرش چی می شه فقط خدا می دونه
سلام
داداش حسین عزیز، سیداحمد با معرفت، رفقای با مرام؛ عیدتون مبارک
خوشم نیامد اینقدر حضرت را با نام کوچک صدا کردید… خودشان را اگر از نزدیک ببینید باز هم می گویید “سلام محمد” ؟!
وقتی شما به این راحتی و مفتی با بهانه خلقت حرف می زنید، برای امثال من هم راحت تر و مفت تر می شود فحش دادن به ایشان… نعوذبالله… لطفاً دسترسی به همه چیز را راحت نکنیم… من اگر خودم را لایق می دانستم که نمی دانم که متنی درباره حضرت رسول الله (ص) بنویسم، نصف متنم اجازه گرفتن از حضرت قائم (عج) و پیامبر رحمت بود که آقا مرا ببخش، شرمنده که من باید از شما بگویم و البته هیچوقت به خودم جرأت نمی دادم پایین کوه عربده بکشم که “پیامبر بیا ابلاغ کن”… من چه کاره باشم که برای رسول خدا تعیین تکلیف کنم… درباره پدر رهبر مملکت که حرف می زنم می گویم پدر بزرگوارشان اما شما به این مفتی نام کوچک ذبیح الله الثانی را می آورید!!
کلاً حس لم دادن و پا درازی به من دست داد وقتی این متن را خواندم… کاش حس تعظیم و تکریم می داشت.
ای حضرت رسول!باهر آیه قرآن پله ای ز جاده صعب العبور حرا را میپیماییم,میخواهیم بر سینه صبورت بوسه زنم که میقاتگاه کلام خداست,حال از شما نیازی می طلبم,پیامبر عزیزم!سنگ بردندانت زدندند ورحم کردید به من رحم کن وسنگ بر دلم مزن….
متن بالا خیلی زیباو دلنشین بود عیدتون مبارک
عید همه مبارک . من میخواهم به طور اختصاصی به مسلمان هایی که این روزها زیر علم حضرت ماه با طاغوت می جنگند این عید بزرگ و وحدت بخش را تبریک بگم و امیدوارم خشم آن ها در مقابله با استکبار تا ظهور حضرت ولیعصر (عج) روز افزون باشد
هرچی خواستم چند جمله را انتخاب کنم، نشد
جمله به جمله اش دلنشین بود
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
عید شما مبارک!
عید همه مبارک!
انشاالله از خود حضرت رسول عیدی بگیریم
سلام
عید همگی مبارک
امروز اشک شوق ریختن چه آسان است
و با متن شما هم…
انشالله همگی عیدی خوبی از پیامبر رحمت بگیریم.
نظر قبلی من که نوشته بودم “مانده ام اگر قطعه ۲۶ نبود ما چه می کردیم” ، ظاهرا بدجوری به قواره ی ضد انقلاب بر خورده بود که “لجمن” ما را مورد حمله قرار دادند . و من به یاد آیه ی قرآن افتادم که : «قل موتوا بغیظکم» .
خوشحالم که دشمن احمق ما حتی چشم دیدن کامنت های ما را هم ندارد و هم خوشحالم که این کوردلان نظرات قطعه مقدس ۲۶ (اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم) را هم می خوانند .
راستی سلام ؛
عاشقان عیدتان مبارک باد!
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
“دنیا سهم تو را نداده است. جفا کرده در حق تو. خب آن روز که دندان تو شکست، دل ما هم شکست. گویی هنوز به صلح نرسیده جنگ احزاب. نمی دانم غنیمت دشمن، دندان تو را شکست، یا غفلت دوست. ما را ببخش ای پیامبر خوب خدا اگر برایت امت خوبی نبوده ایم. ما از تو زیاد کرامت دیده ایم.”
“ای محمد! بدون خورشید، دارند پشت سر ماه و ستاره ها و نور و روشنایی و عشق، غیبت می کنند، تهمت می زنند. ما معصوم می خواهیم. دارند می شکنند دل عصای دست آفتاب را.”
عالی بود مثل همیشه
اجرکم عندالله
یک روز که پیغمبر در گرمی تابستان/همراه علی می رفت در سایه نخلستان
دیدند که زنبوری از لانه خود زد پر/آهسته فرود آمد در دامن پیغمبر
بوسید عبایش را،دور قدمش پر زد/بر خاک کف پایش صد بوسه دیگر زد
پیغمبر از او پرسید آهسته بگو جانم/طمع عسلت از چیست؟هرچند که میدانم
زنبور جوابش داد تا نام تو را گویم/گل می کند از نامت صد غنچه به کندویم
چون نام تو را هرشب چون گل به بغل دارم/هر صبح که برخیزم در سینه عسل دارم
از قندو شکر بهتر،بهتر ز نبات است این/طمع عسل از من نیست،طمع صلوات است این
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و احفظ امامنا خامنه ای
بفرما… همین می شود که به راحتی هرچه تمام تر به پیامبر بزرگوار عالمیان دروغ می بندیم… نمونه اش همین کامنت آخر “احساس” که شعر پیغمبر و زنبور را گذاشتند… آخر کجای این حرف سندیت تاریخی دارد… واقعاً خودخواهی موج می زند در این شعر… صلوات می فرستم که به بهشت بروم… صلوات می فرستم که عسل خوشمزه بدهم… صلوات نمی دهم که از خدا بخواهم به پیامبر و خاندانش درود بفرستد… می دانم معنی صلوات این است اما نیت من این نیست… نیت این شعر این نیست… اصلاً زنبور لب ندارد که بوسه بزند!!
وقتی ما به راحتی پیامبرمان را بازیچه قرار می دهیم، آن کافر ینگ دنیا باید هم قرآن کریم، این معجزه موجز رسول الله، را بسوزاند… از ماست که برماست… آنها حق دارند حضرتش را پیامبر دروغ بنامند… نعوذ بالله… از بس که ما به ایشان دروغ می بندیم.
عیدتون مبارک.چه ستون نظرات خوشگل شده. پولامو جمع کردم شنبه می خوام برم قطعه ۲۶ رو بخرم این تابستون رو بترکونم !
حسین قدیانی: ممنون، اما مگر کتاب قطعه ۲۶ بمب است که می خواهید بترکانید؟! شما که می ترکانید، مالچ هم بپاشید دیگر!!
جدیداً شعر هایی که درباره امام زمان هم سروده می شود همین مشکلات را دارد… چون حس خوبی دارم نباید هرچیزی را بگویم… اسلام دین عقل و خرد است به خدا.
جملاتی مثل “امام زمان بیا” یا “خفه شدم از بس گفتم عجل” یا “این همه آدم را در انتظارت کشتی بس نبود پس کی میایی” یا خیلی جملات و تعابیر زننده ای که من غصه ام می شود… چرا تعیین تکلیف می کنیم آخر… فقط هم مفهوم نا امیدانه که “این جمعه هم گذشت و جمعه های آینده” “تمام روزهای هفته زهرمار است- جمعه روز نیست، فصل بهار است” آخر چرا؟… ما که دوستدار ائمه هستیم این چنین می کنیم چه انتظاری از آنهایی داریم که فرقی بین بن لادن و امام حسین قائل نیستند؟!!
مستند پیامبر اسلام چندی دیگر از بی بی سی پخش می شود ولی مجید مجیدی باید مخفیانه برای فیلم رسول اکرم دکورسازی کند و جواب این و آن را بدهد که چرا برترین فیلمبردار عالم را آورده؟ چرا کسی را آورده که در کارنامه اش فیلم های چیز هم هست؟! هنوز مجیدی شروع نکرده، بالی دار می رود… چرا؟
من حاضرم ملات و آجر جابجا کنم و چایی بریزم و هر کاری از دستم بربیاید انجام دهم تا این فیلم به موقع و با کیفیت ساخته شود… چرا باید فیلم عاشورای آقای درویش مخفیانه ساخته شود؟… چه بلایی بر سر ما آمده؟
حسین قدیانی: شما یک بار گفتی، همه هم فهمیدند؛ ظاهرا بیشتر از عکس، مواضعت را عوض کرده ای؟! “ماه فرو ماند از جمال محمد” چی؟! باید می گفت “ماه فرو ماند از جمال حضرت محمد” که تو راضی می شدی؟! آیا صلوات را تو اینطوری می فرستی: “اللهم صل علی حضرت محمد”؟! بر سر ما که هیچ بلایی نیامده، تو زیادی داری شورش را در می آوری. اگر من اینقدر و به این معنا “عقل گرا” بودم، خیلی از کامنتهای خود تو باید حذف می شد آقا میلاد! عمری است دارم به همین سبک می نویسم؛ به به و چه چه های قبلی ات دروغ بود، یا موضع الانت؟! با این همه درباره متن می توانی نظر بدهی، اما لطفا کاری به کار کامنت دیگر دوستان نداشته باش و حد نگهدار، چرا که هستند لابد دوستانی که با کامنت های شما مخالف باشند و من به احترام شما، اما به ضرر آمار بازدید قطعه ۲۶ تایید نکنم. همچین گارد گرفته ای، انگار مسئول اشعاری که جدیدا درباره بزرگان سروده می شود، منم! نه عزیز! من حتی مسئول اشعار خود تو هم نیستم که گاه و بی گاه می سرایی. این همه کامنت گذاشتی، یکی اش را هم اگر امل بازی در می آوردی و عید مبعث را تبریک می گفتی، به جایی برنمی خورد برادر. متاسفم که احساس کردی باید هنگام خواندن متن من در وصف “محمد” که خیلی از دوستان با آن گریستند و صفا کردند، پایت را دراز می کردی، اما بدتر از پای دراز، زبان دراز است که چون زیادی دراز شد و مسبوق به سابقه هم بود، مجبور شدم کوتاهش کنم! گفت: “پای استدلالیون چوبین بود”. رک گفتی، صریح جوابت را دادم تا خیال نکنی زنبور، لب ندارد و زنبور، دل ندارد، و احساس، سندیت ندارد و اگر به محمد، حضرت محمد بگوییم، دیگر ینگه دنیا شاعر و دروغ گو خطاب نمی کنند رسول خدا را! محمد که بنده خداست؛ خدا را هم همیشه از نزدیک می بینم و به او بی هیچ پیشوند و پسوندی می گویم “سلام خدا”. من به پیامبری ایمان آورده ام که نامش “محمد” است و پادشاه نیست که به بهانه احترام، از او بترسم! و دقیقا از همین زاویه به “مقام معظم رهبری” بعضی ها می گویم “خامنه ای”. لابد مسئول اهانت بالاترین به “آقا” هم من و ماییم؟!… به احترام کنندگان و تکریم گویان قصد توهین ندارم که خود از همین دسته ام اما احترام هیچ مغایرتی با ابراز احساسات معقول و منطقی و راحت و بی تکلف ندارد… و اما دکور فیلم مجید مجیدی و درویش و با ریش و بی ریش چه ربطی به من دارد؟! تو مختاری برای شان چای بریزی، هر چند در این گرما، “تگری” بیشتر می چسبد!
سلام عید شما مبارک… اللهم صل علی محمد و آل محمد.
سلام داداش حسین
حرای جاودانه تاریخ بشریت…
چگونه تاب آوردی عظمت تک تک آیه های “الله” بر قلب نورانی بهترین خلق خدا را
تو شاهد همیشه انسانیتی…
غار کوچکی که میعادگاه وصال ملکوتیان و زمینیان شد
امروز درخشان تر از همیشه ای به یاد آیه آیه” اقرا بسم ربک…”
***عید بعثت پیامبر رحمت بر شما و همه دوستان مبارک***
…
سلام مبعث مبارک…
سلام عیدتان مبارک
خیلی زیبا بود این مطلب ،از صبح که این متن را خواندم آسمانم بارانی است هر کاری کردم نتوانستم کامنت بگذارم تا الان.
اما امروز یک هدیه خیلی خوب ودر واقع یک عیدی خوب که خیلی وقت بود منتظرش بودم را از برادرم گرفتم آنهم کتاب زیبای” نه ده”،قبلا گفته بودم که در شهر ما این کتاب نبود اما خدا را شکر که این کتاب به شهر مانیز آمد.البته با سماجتی که من توسط برادرم به خرج دادم واو را مجبور کردم که به دوستش که تازه کتابفروشی باز کرده سفارش بدهد.
بگیر دست ما را “بابای فاطمه”
زمانه به قهقرا می رود و تو گوئی آخر الزمان شده است.مردها زن پوش شده اند و زن ها مرد پوش .فقر،فساد، تبعیض … همه و همه برای دوره ای است که درآن هستیم.
طهران ،نه تهران امروز هوائی برای نفس کشیدن ندارد.دودی ترین شهر که دودش برای همه چی هست جز ماشین های دود زای آن.فساد و تبعیض و بی حیایی و بی غیرتی دود زاترین ماشین های این شهر اند.آیا هنوز هم می توان نفس کشید ؟ آیا درد های محرومین یا همان آه های محرومین خانمان سوز تر است یا فساد مسئولین؟ شهر هزار رنگ که بی آلایشی برای ثانیه ای از آن است
آیا هنوز هم می توان نفس کشید؟
http://www.shoorafkan.blogfa.com
از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که فرمود: «وَالَّذِى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ لایَحْسُنُ ظَنُّ عَبْد مُؤمِن بِاللّهِ اِلاّ کانَ اللّهُ عِنْدَ ظَنَّ عَبْدِهِ الْمُؤمِنِ لاَِنَّ اللّهَ کَرِیْمٌ بِیَدِهِ الْخَیْراتُ یَسْتَحْیِى اَنْ یَکُونَ عَبْدُهُ الْمُؤمِنُ قَدْ اَحْسَنَ بِهِ الظَّنِّ ثُمَّ یُخْلِفُ ظَنَّهُ وَ رَجائَهُ فَاَحْسِنُوا بِاللّهِ الظَّنَّ وَ ارْغَبُوا اِلَیْهِ; قسم به خدایى که معبودى جز او نیست هرگاه بنده مؤمنى حسن ظن به خدا داشته باشد خدا نزد گمان بنده مؤمن خویش است زیرا خداوند کریم است وتمام نیکى ها به دست او است، حیا مى کند از این که بنده مؤمنش حسن ظن به او داشته باشد، سپس او گمان و امید او را ناکام کند، بنابراین حسن ظن به خدا داشته باشید و به سوى او رغبت کنید»
عیدتان مبارک
نقطه چین شدیم دیگه …
ط.عبدی پور!
کاملا با کامنتتان موافقم!
“از صبح که این متن را خواندم آسمانم بارانی است”
با خواندن این متن و بارانی شدن چشمانم احساس لطافت خاصی دارم!
ممنون داداش حسینم.
سلام جناب قدیانی
قلمتون بی نظیره
مطلبتون اثرگذار بود…
با عنوان “پول در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم!” بروزم
نظر بدید خوشحال می شم
یاعلی
زندی
حسین قدیانی: کم و بیش مطالب تان را خوانده ام. این متنی که گفتی فعلا تا “ادامه مطلب”! می خوانمش…
از دیشب هر بار که این متن را می خوانم و به این جمله می رسم، نمی توانم خودم را کنترل کنم.
عموی تو، “حمزه” روزگاری “سیدالشهدا” بود، آن زمان که هنوز “حسین منی و انا من حسین” سری در بدن داشت.
“حسین منی و انا من حسین” و چه کردند با حسین (ع).
فوق العاده زیبا بود متن.
به رسم خانم صبا … میشه من یه انتقاد بکنم؟؟؟!!!
چرا شما مطالب برخی وبلاگها رو می خونید ابراز هم می کنید بعضا نظر هم میدید اما به برخی وبلاگها اصلا سر نمی زنید که بخواید نظر بدید یا حرفی دربارش بزنید؟؟؟ چرا؟؟؟
قبلنا بهتر بودید ها!!!!! فکر نکنید ما یادمون رفته!!!!
این انتقاد هم مشمول نقطه چین بشه اشکالی نداره ولی جواب بدید لطفا …
حسین قدیانی: از کجا فهمیدید که به وبلاگ شما مثلا نمی آیم؟! من فرض را بر این گذاشته ام که بچه های خوب قطعه ۲۶ که مثل شما وبلاگ دارند، اولا مطمئن هستند به وب شان سر می زنم و ثانیا از بقیه بیشتر مرا درک می کنند و وقتی می دانند چرا کامنت شان نقطه چین شده، سر به سر من نمی گذارند. جالب اینکه ۲ شب متوالی به وبلاگ شما در همین ۲ شب گذشته سر زدم…
مبعث بهانه خلقت ، ختم نبوت مبارک
ماشاء الله حسین آقا
…
…
الله اکبر
سلام
م.ح.م.د
عید مبعث
روز تولد اسلامماטּ مبارک
کاش روزے هم تولد مسلمانے ماטּ را جشـטּ بگیریم.
اما داداش حسیـטּ ام.
تو محو مکتب عشقے و هیچ جایز نیست
از ایـטּ جماعت بدکیش! با تو صحبت کرد.
…
عجیب جمله ای است این :
تو با کتاب آمدی، تا مرده را زنده نکنی، زنده ها را برهانی از مرگ جاهلی
حدس می زنم ازپاراگراف ۲۲ “ستاره ها” تبدیل به “ابر” می شوند ، آن هم ازنوع بهاری .
داداش جان :
من می ترسم آخرالامر ، معاون رییس جمهور و رییس محیط زیست ، آقای محمدی زاده رو می گم ، یه بلایی سرشما بیاره اینقدر مالچ مالچ می کنی .
ازستاره به ستاره :
فدایی رهبر ، انشاءالله نه تنها شما بلکه همه ی بچه های قطعه دست جمع آسمون مکه و مدینه رو “ستاره” بارون کنند .
آرزوی دیگه ….
یه آرزوی دیگه :
خداکنه اون روز زودتر بیاد ، که اون آقای مهربون و زهرا (س) نشان به دیوار کعبه تکیه بزنن و بگن :
“انا بقیه الله”
توجه توجه :
هرجاسخن ازصفاوصمیمیت است ، نام قطعه ی مقدس ۲۶ می درخشد .
…
{ما شهید داده ایم در لشکر ۲۷ محمد رسول الله.}
راستی الان کجاست فرمانده ی رشید این لشکر؟
سلام
این عید را به پیشگاه آقا امام زمان و نائب برحقش مقام معظم رهبری و همه عاشقان راستین مولی علی تبریک می گویم
یا علی
دوستان محترم!
می دانید وقتی که داداش حسین با یکی از دوستان قطعه بنا به هر دلیلی بحث می کنند، تمایلی به ورود دیگر بچه ها به بحث ندارند و از کش پیدا کردن موضوع، توسط طرف مباحثه هم استقبال نمی کنند؛ به همین دلیل چند کامنتی نقطه چین شد، هر چند که جملگی محترمانه و مودبانه بود، حتی آخرین کامنت میلاد.
سلام خسته نباشید. واقعا من تا این حد مظهر انتقاد شده ام! آخه من کجا میام از رفتارهای شخصی شما انتقاد کنم؟! من فقط در مورد متن نظر میگذارم.
جسارت نباشد خودتان بهتر می دانید اما گلایه ی ستاره ها، نشان از عدم درک شان نسبت به شما نیست به نظرم بیشتر عرض ارادت است. (امیدوارم دخالت نکرده باشم) شرمنده
همواره درپناه حق باشید
حسین قدیانی: چه عجب! یک بار هم در راستا(!) بودید به خدا!!!
بچه های خوبی باشید فرزندانم!
این جمله ای که الان گفتید را درست متوجه نشدم! واقعا من اینقدر مخالفم!!
من فوق العاده بینش و نگرش شما را در مورد مسائل روز می پسندم و عشق می ورزم به این که اینقدر شیفته “آقا ” هستید. گاهی هم اگر انتقادی می کنم نظر شخصی ام را می گویم و اگر از نکته های زیبای متن هایتان چیزی نمی گویم به این خاطر است که حمل بر این می کنم که واقعا آنقدر رساست که نیازی به تمجید ندارد.
و گرنه… نمی دانم چه بگویم گمان نمی کردم این گونه برداشت شده باشم!
حسین قدیانی: اولا اگر راستش را بخواهی خیلی وقت است که کامنت های به به و چه چه دارد آزارم می دهد. ثانیا اینجا هر نظری برای من “محترم”، و نه “شخصی” است. لازم بدانم جواب می دهم، لازم ندانم، خیر!
یه پیام “بی زرگانی” برم؟
ساعت ۲:۱۵ بامداد
تعداد افراد آنلاین: ۱۴ نفر
ماشالله ستاره های شب زنده دار!
داداش حسین عزیز بسیجیها فــــــــــدائی داری…
“امشب بعثت به تو می رسد، اما کاش غیبت دست از سر ما برمی داشت. ای محمد! بدون خورشید، دارند پشت سر ماه و ستاره ها و نور و روشنایی و عشق، غیبت می کنند، تهمت می زنند. ما معصوم می خواهیم. دارند می شکنند دل عصای دست آفتاب را. سر خوش ز سبوی غم پنهانی خویش است. جنگ احزاب بالا گرفته. نبرد بدر، ادامه دارد. هنوز باید خندق کند. ما ایستاده ایم؛ آنچه باید بشکند، سر ماست. برای ما جان دوست مهم است، نه غنیمت دشمن. ما امتحان پس داده ایم. ما شهید داده ایم در لشکر ۲۷ محمد رسول الله.”
کاش غیبت دست از سر ما بر می داشت…
در روایت هست هر کس یک روز از آخر ماه رجب را روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدّت سَکَراتِ مرگ و از هَوْل بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر که دو روز از آخر این ماه روز دارد بر صراط بآسانى بگذرد و هر که سه روز از آخر این ماه را روزه دارد ایمن گردد از ترس بزرگ روز قیامت و از شدّتها و هَوْل هاى آن روز و بَرات بیزارى از آتش جهنّم به او عطا کنند.
این دو سه روز آخر را دریابیم …
التماس دعا
سحر جمعه است و موقع استجابت دعا در حق هم دعا کنیم.
مخصوصا در حق آن یار حاضر غایب.
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست / هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم
سلام سلام سلام
انشاالله من که فراموش نشدم. وای که چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود. عید همگی مبارک من رو از دعای خیرتون بی نصیب نزارید. فکر کنم به اندازه چند کتاب عقبم!
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.
سیداحمد: ما فراموش نکرده ایم، اگر شما فراموش نکرده باشید!
هییییییییییی
حسین جان !
جای همه ی ستاره ها خالی مبعث مکه بودیم ( البته مبعث عربستان )یعنی هم ایران بودیم هم مکه جای همه خالی بود (مبعث عربستان ، عربستان بودیم و مبعث ایران ، ایران )
توی این چند وقتی هم که نبودم و مطالبتون رو نخوندم دلم براتون یه ذره شده بود
کلی دعاتون کردم
اتفاقا حسین جان کپی خودت رو توی بیت دیدم
کپی کپی خودت
مو هایش هم اندازه ی موهای خودت بود
داشتم طواف میدادم که دیدمش
یک دفعه گریه ام گرفت
انچنان بغضی که….
نمی دونم چرا یک دفعه یاد اون جمله ای که گفته بودی چهار رکعت نماز میخوانم در عصر جمعه به امامت مهدی فاطمه قربته الی الله افتادم
توی حال خودم بودم که یک دفعه اذان عصرشون رو گفتن
وای که نمیدونید اذان بی اشهد ان علی ولی الله چه قدر سرده
حیف که اونی که دیدمش سنی بود حیف حیف
انشاالله اقا زود تر ظهور کنند
یه چند نفر از لبنان اومده بودن خیلی مردمان خوبی بودن جلوی رکن یمانی زیارت امام علی رو توی روز مبعث داشتن میخوندن چه قدر هم زیبا میخوندن
بلند بلند
الحمدلله کسی هم بهشون گیر نمیداد
ایرانی ها هم دعا فرج رو بلند بلند توی طواف هاشون میخوندن
ولی توی مدینه غربت اهل بیت خیلی بیشتر از مکه است
توی مکه باز کاری ندارن به شیعیان ولی توی مدینه …
هییییییییییییییییییی
دلم خیلی پره خیلی خیلی
ولش کن
خلاصه
تو و همه ی بچه های قطعه رو روز و شب مبعث کلی دعا کردم
امیدوارم که خداوند قبول کنه
قربون قلمت
یاد گنبد خضرا افتادم
حسین قدیانی: حجت قبول باشه. ممنون که به یاد بچه ها بودی.
…
به روی چشم داداش حسین…
حسین قدیانی: میلاد! این ۲ کامنت آخر تو نشان داد که ما مشت محکمی هستیم بر دهان استکبار جهانی!! و در ضمن! جلوی چشم مردم با هم دعوا نمی کنیم، یا هم اینکه کم!!
امام خمینی (ره) :
مهران راهم ، خدا آزادکرد
سالروزآزادسازی مهران به دست ستاره های خمینی ، درعملیات کربلای یک ، بارمز * یااباالفضل * مبارک باد .
شادی ارواح همه ی شهدای سرافرازدفاع مقدس و روح بابااکبرقطعه ی مقدس ۲۶ صلوات .
سمعا” و طاعتا” مبصرباصفا .
خیلی ببخشید از تصویری که یکی از دوستان به شما هدیه کرده بود بیشتر از متن لذت بردم!! (این تصویر:http://www.ghadiany.ir/wp-content/uploads/2011/06/j03jy1poi3amczxn5s-261×300.jpg )
موفق باشید.
یاعلی
سلام. ما اگه بلد بودیم مالچ بپاشیم که دم خونه خودمون مالچ می پاشیدیم. به اسم بلوار پیامبر اعظم (ص) جلوی خونه مون رو کندن داریم خاک می خوریم. آقای استاندار موقعی که آقا قرار بود بیان قم ، به جای اینکه بنرآقا رو بزنه توی خیابونه از خودش بنر زده بود که ما خدمتگزاریم و از این حرفا حالا معلوم نیست کجا هست. ما داریم خاک می خوریم در این هرم حرم تا جمع جمکران ! مالچ مون کجا بود!
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم….
…
اللهم عجل لولیک الفرج….
“بیا و ابلاغ کن نور را که دارد ما را می کشد انتظار.”
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم
تو فرشتهی سرگردانی
در سایتهای مجازی
تو
بارانی حقیقی
که سر در آوردهای از اینترنت
اگر برق نرود
این خانه را سیل خواهد برد…
استاد قزوه
راستی شرمنده بابت آن کامنت و بسیار متشکر بابت سر زدن به وبلاگ دوستان و از جمله وب بنده
موفق باشید
خوابش نمی گرفت ، خودش را به خواب زد
.
.
.
آتش گرفته بود ، نمی شد ! به آب زد
حال و هوای کودکی اش را نفس کشید
برخاست ، پای چوبه ی دارش . . . طناب زد
از خانه های مه زده ، لی لی کنان گذشت
از شاخه های سوخته آویخت ، تاب زد
با طوقه ای شکسته و یک کوچه اشتیاق
غم های پابرهنگی اش را رکاب زد
خندید در کلافه ترین لحظه های درد
برجای مشت خورده دیوار ، قاب زد
بغضش گرفته بود و شکستن نشد نداشت
چشمش به جوش آمد و بغضش حباب زد
شبهای بی ترانگی اش را غزل غزل
وقتی سرود ، صبح دمید ، آفتاب زد
گلدان خالی لب ایوان ، بهار داد !
شاعر تمام خستگی اش را به خواب زد
شعر از سید محمد رضایی
سلام. اعیاد قبلی و پیش رو مبارک.
ضمن تایید و سپاس فراوان از پاسخ شما، فدات داداش حسین!
دعای فرج به مقصد کج،همه و همه از بهانه بُود
به جای مدد به سید علی،چه وقت نشستن به خانه بود؟
توسینه زنی تو گریه کنی،تویک سپر مملکت هستی
تومفتخری که بوسه زدی،به دستی و پیمانه نشکستی
تو را به همان امام زمان(عج)،بیاو همیشه حسینی باش
ولایتی و مراقبه ای ،امانت دست خمینی باش
قسم به حرم قسم به حسین(ع)بسیجی راه ولایت باش
همیشه بیا و در طلب رسیدن فیض شهادت باش
(مداحی زیبا از حاج رضا هلالی)
سلام
وب زیبایی دارید اگه می شود به وب من هم سری بزنید
ممنونم
بسم رب الشهدا و الصدیقین
سلام
چقدر چسبید این متن، دلم تنگ شده بود برای قطعه و قلم خونیش…
تقدیم به قطعه، که با خون رقیق نوشته شد…
قلم و عشق
خون و اشک
قلم را با خون باید بر صفحه ی روزگار کشید
همه ی ما با جوهر خون نوشته شده ایم
قلم را خدا می کشد و زندگی آغاز می شود
قلم نه قلمیست که با دست انسان به حرکت در آید
ما به اشتباه می اندیشیم که نوشتن می دانیم، نوشتن را تنها خدا می داند
خدا هم شعر می سراید و هم نثر می نگارد
هم کهن و هم معاصر
هم مطلع می شناسد و هم مقطع
مطلعش تولد است و مقطعش مرگ، اما در پی آن مقطع، مطلعیست بی پایان
شعرش نه شعریست بیهوده ، معنا دارد
افشره ایست از حق و عدل
عدلی بس حق و حقی بس عادل
ما می نویسیم، اما چه؟!
صفحه ای را با قلم خونی، خط خطی می کنیم، صفحه ای را پاره پاره، و صفحه ای را سفید می گذاریم، و در آخر می شود کتاب اعمالمان…
قلم مان دست هایمان، و جوهرمان خون شهداست
وای بر ما اگر خون شهدایمان جوهر لذت هایمان شود!
خون را باید با اشک رقیقش کرد تا عشق شود
اما هر چه می نویسیم با خونیست که دردش ترفیع است، مقام است، نه ترقیق و نه عشق
با خون رقیق باید نوشت…
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
سلام آقا حسین قدیانی
قلم خیلی زیبا توی دستاتون میچرخه.از اون زیباتر راهی است که از اون استفاده میکنی.خدا بر این زیبایی بیافزاید.
به امید آن سحر…