“جنگ شوارع” را هم انقلاب برد

در این عکس، حتما مکث کنید/ اختصاصی روزنامه “وطن امروز”

“شارع” به فارسی می شود “خیابان”، “ندی”، “ای” و “سلطان”، “پادشاه”، اما جناب پادشاه امروز دیگر در “صنعا” نیست تا باز هم در “شارع ندی سلطان” خون جوانان بی گناه یمن را زمین بریزد و دنیا دید که “جنگ شوارع” را هم انقلاب برد. “شارع ندی سلطان” بیشتر به کار زبان “عبری” می آید تا “عربی” و درست به همین دلیل اسرائیلی ها تجلیل کردند از “علی عبدالله صالح” که “شارع ایران” را در صنعا قربانی بندبازی  رسانه روباه پیر کرد و آن را “ندا آقاسلطان” نام نهاد تا ضمن همدستی با سران فتنه اعلام جنگ رسمی کرده باشد با جمهوری اسلامی. “شارع ندی سلطان” در زبان “بی بی سی” می شود خیابان “ندا آقاسلطان”. همان دخترک فریب خورده ای که روی امواج بی بی سی جان داد تا “بازیگر-قربانی” نقش اول خیمه شب بازی ای باشد که قرار بود در تئاتر فتنه، روی سن رفته، چند روزی به هلاکت، بلکه فلاکت برسند و خوراک تهاجم تبلیغاتی علیه جمهوری اسلامی را جور کنند. علی عبدالله صالح این هم عهد و هم پیمان با منافق ملعونی چون خاتمی، مثل همین خاتمی، به خواب هم نمی دید که سالی بعد از فتنه هشتاد و هشت، جمهوری اسلامی شاهد سرنگونی دیکتاتور یمن باشد و این همه زود باید بعد از آن کشتار وسیع، جلای “شارع ندی سلطان” کند و از وطن بگریزد. دیکتاتور مفلوک یمن که بنا داشت با “شارع ندی سلطان” به اربابان آمریکایی و انگلیسی خود حال بدهد و نوکری و باج و تاج را کامل کند، چه کوتاه بود عمرش بعد از این “شارع ندی سلطان”. صالح خواست با “شارع ندی سلطان” به صورت پاک، مظلوم و آسمانی جمهوری اسلامی، سیلی بزند، اما خدا، خدای مهربان، خدای خوب و مهربان، خدای خوب و مهربان جمهوری اسلامی ۳۰۰ هزار شهید، خدای چمران شهید، خدای شهید گمنام، خدای خمینی و خامنه ای از آنجا که جای حق نشسته، این سیلی را بدتر از سیل و توفنده تر از طوفان، برگرداند به صورت خود دیکتاتور یمن. حالا که جمهوری اسلامی در منطقه دارد مثل “لولو” می درخشد، و خامنه ای ما را احرار مسلمان، “امام خامنه ای” صدا می زنند، علی عبدالله صالح اصلا معلوم نیست کجاست. برخی می گویند در رفته و رفته فلان شهر عربستان، اما برخی می گویند از این دنیا رفته! برخی می گویند سیلی جوانان یمن چنان بوده که دیگر زنده و مرده دیکتاتور چندان فرقی ندارد. برخی معتقدند امروز دیکتاتور، فردای ملک عبدالله است، اما هیچ کس از “شارع ندی سلطان” سخن نمی گوید. در صنعا مهمتر از نام این خیابان، جوانان اهل یمن هستند که روی آسفالت همین خیابان، آنقدر پای آزادی خون دادند، تا فراری دهند علی عبدالله صالح را. کاری که ما در ایران ۳۰ سال پیش کردیم، سران فتنه می خواستند از آن کاریکاتور بکشند، اما جوانان یمن و بحرین و مصر و تونس و لیبی، “التحریر” را کپی برابر اصل “آزادی” کشیدند. وقتی جمهوری اسلامی در یمن می درخشد، وقتی جوانان صنعا با فرمول انقلاب اسلامی به استکبار و استبداد ، همزمان “نه” می گویند، وقتی شاعر اهل سنت جنوب صنعا به “آقا” می گوید “امام خامنه ای”، “شارع ندی سلطان” به زبان اصیل عربی معنایی جز این ندارد که: “ای پادشاه دیکتاتور! ای علی عبدالله صالح! آنقدر در یمین و یسار این خیابان، ثار به پا کردی و آنقدر از کشته جوانان یمنی، پشته ساختی که  دیگر رنگ این خیابان را نخواهی دید”. بنازم قدرت خدا را که همه جوره هوای جمهوری اسلامی را دارد. گفت: “یا سلطان! این شارع، هر چه اسمش باشد، دیگر جای تو نیست. جای شاعر یمنی است که خون داد در ردیف همین خیابان، تا در این قافیه یمنی، دیگر قیافه نحس تو را نبیند. ای سلطان بی شرع و شعر و شعور و شاعر و شارع! نه فی امان الله، که فی امان ملک عبدالله!”

روزنامه وطن امروز/ ۳۱ خرداد ۱۳۹۰

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ طرح: عباس اسلامی، مدیر “آفتاب مهتاب”

میلاد پسندیده، مدیر وبلاگ “میلاد پسندیده”

طرح جلدی برای کتاب “رسالت، سیدخندان؛ یه نفر”/ میلاد پسندیده

میلاد پسندیده

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. جام نیوز می‌گوید:

    فیلم// گفتگوی دیدنی مادر شهید فلسطینی با مادر دختر کشته شده اسرائیلی
    http://jamnews.ir/NSite/FullStory/News/?Id=5800

  2. میلاد پسندیده می‌گوید:

    این حال دادن را خیلی خوب آمدی داداش حسین:-)

    راستی عمل کردم به تذکرتان و اصلاح کردم آن برج و بارو را… البته چون از ابتدا آن گونه طراحی شده بود، کمی ناواضح شده اصلاحیه! باز هم اگر اصلاحیه داشتید در خدمتیم.
    http://miladps3.persiangig.com/GH26/resalatseyedkhandan_jeld.jpg

    اگر عکس نیامد یک رفرش بدهید درست می شود.

  3. سیداحمد می‌گوید:

    تبارک الله…

    واقعا دلنشین نوشتید، خیلی لذت بردم.
    جمله جمله اش عالی بود،
    احسنت به این توانی و همت شما؛
    شروع و پایان زیبائی داشت؛

    خسته نباشید داداش حسین بی همتا.

  4. ترنم ظهور می‌گوید:

    سلام برادر-من موندم این ذهن واقعا خلاق از موهبت های الهی است یا فعال بودن خودتان موجب کشف چنین استعدادهای شده!!
    این روزها خیلی عالی و دلی می نویسید!!
    حق نگه دارتان

  5. سیداحمد می‌گوید:

    وبگذر ندارم! 🙁

  6. ط.عبدی پور می‌گوید:

    “صالح خواست با “شارع ندی سلطان” به صورت پاک، مظلوم و آسمانی جمهوری اسلامی، سیلی بزند، اما خدا، خدای مهربان، خدای خوب و مهربان، خدای خوب و مهربان جمهوری اسلامی ۳۰۰ هزار شهید، خدای چمران شهید، خدای شهید گمنام، خدای خمینی و خامنه ای از آنجا که جای حق نشسته، این سیلی را بدتر از سیل و توفنده تر از طوفان، برگرداند به صورت خود دیکتاتور یمن.”
    عالی بود این قسمت چشمانم را بارانی کرد.

  7. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش عزیزم :
    ازشریعتی گفتی ، ازچمران هم ، همچنین . که او را باید قلم افرادی چون تو وصف کند .
    حسین قدیانی: به شما یک مطلب درباره قبور منور شهدا بدهکارم؛ چمران را هم حساب کنید و فردا در ستون “پلاک” بخوانید.

  8. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    مکرو و مکرالله والله خیرالماکرین

  9. ققنوس 19 می‌گوید:

    سم الله الرحمن الرحیم
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    با سلام و احترام
    برادر حاج حسین بسیجی ها ! یک اعتراض داشتم ، البته نه به شما بلکه به مقاله ای در یک روزنامۀ محلی از یکی از شهرستان های مملکت خودمان حالا نه از یمن و صنعا ! از این قرار که روز دوم خرداد را روز الهی نامیده ! چرایش را خود می دانید من دانستم که او غلط می گوید اما اطلاعات سیاسی ام زیاد و قوی نیست که بتوانم جوابش بدهم .از شما می خواهم که ایشان را ارشاد کنید .روزنامه جالبی است اما هیچ کس به او چیزی نمی گوید و از این مقالات زیاد دارد ! لطفاً کمکم کنید . ممنون می شوم .یا حق
    http://www.ghoghnoos19v1.blogfa.com
    حسین قدیانی: نه فقط دوم خرداد، که حتی ۲۵ خرداد هم یک روز الهی است!

  10. چشم انتظار می‌گوید:

    عمق خشم منطقی و مقدست رادراین جمله و جملات ازاین دست دررابطه با این ملعون درک میکنم :
    (منافق ملعونی چون خاتمی)
    تخم تمام این فتنه های دهه ی اخیرتوسط این ناجوان مرد پاشیده شد . حال اینکه این تخم درکجا بصورت بذراصلاحات در دامنش قرارگرفت این راباید رأس الفتن پاسخگو باشد .
    حسین قدیانی: منافق ملعون با ادبانه ترین صفتی است که به این بی صفت می توان نثار کرد.

  11. چشم انتظار می‌گوید:

    امیدوارم همچون ستون پلاک ، درآن دنیا پلاکی باشی برگردن نازنین پدر .

  12. چشم انتظار می‌گوید:

    خدارحمت کند پدرش را که ازهمان ابتدانگران وضع این فرزند ناخلف ناجنس بود و بارها ازآینده اش بیم داشت .

  13. قاصدک منتظر می‌گوید:

    (در صنعا مهمتر از نام این خیابان{شارع ندی سلطان},جوانان اهل یمن هستند که روی اسفالت همین خیابان,ان قدر پای ازادی خون دادند,تا فراری دهنند علی عبدلله صالح را.)
    خدا لعنت کند خاتمی را و در روز قیامت با ملعونین دیگر محشور شود.

  14. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    مطروحه‌ای از رهبر انقلاب برای «جانبازِ شهید»
    رندانه آخر ربودی جامی ز خمخانه‌ی دل
    خونین چو برگ شقایق، رنگین چو افسانه‌ی دل
    http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=12763

  15. ققنوس 19 می‌گوید:

    سم الله الرحمن الرحیم
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    با سلام و احترام
    برادر حاج حسین بسیجی ها !
    ممنون که با این سرعت جوابم دادید.
    ولی منظور او از روز الهی همان منظور شما نبود منظور او انتخاب آقای «خ» م
    به ریاست جمهوری می با شد و به دنبال آن کلی توصیف و تمجید بی جا از ایشان که انسان را به یاد غزل «ای پادشه خوبان …»حافظ می اندازد! لطفاً کمکم کنید وگرنه خودتان جواب خون شهدا را بدهید!
    موفق باشید.یا حق

  16. سلاله 9 دی می‌گوید:

    {نتانیاهو با سران فتنه است، فتحی شقاقی شهید با ما. علی عبدالله صالح (گاهی که متن “من مستاجر نیستم، خانه ام بیت رهبری است” را می خوانم، فکر می کنم که این مردک چه بی ربط است با اسمی که دارد؛ نه “علی” است، نه “عبدالله” و نه “صالح”… کدام صالح، کدام صلح، کدام اصلاح طلب؟…) با سران فتنه است، حسن نصرالله با ماست. چشم اسرائیل کور! حکومت به ما تی تاپ هم داد…}
    «۹دی راهپیمایی نبود»کتاب مقدس قطعه ۲۶
    چه قدر متن های تان،درباره یوم الله ۹ دی زیباست.

    واقعا اسمش نامربوط است.”ضد علی غیر عبدالله آنتی صالح” نه فی امان الله، که فی امان ملک عبدالله!

  17. سیداحمد می‌گوید:

    سلام بر دادش حسین عزیز و اهالی قطعه مقدس۲۶
    ارادتمندم؛

    تا الان شده بیش از ۳۰ ساعت نخوابید؟ بی هیچ استراحتی و با فعالیت زیاد؟
    از بس زیز آفتاب بودم مغزم به نقطه جوش رسیده و غل غل می کند!

    الان بروم بخوابم! هر وقت بیدار شدم خدمت می رسم!!! 🙂

  18. مقداد می‌گوید:

    اسم چمران معروف تر از خودش بود. وقتی عکسش رسید دست اسرائیلی ها ، با خودشان فکر کردند « این همان یارو خبر نگاره نیست که می آمد از اردوگاه ما گزارش بگیرد؟ » آن ها هم برای سرش جایزه گذاشتند.

    ***

    ماهی یک بار ، بچه های مدرسه جمع می شدند و می رفتند زباله های شهر را جمع می کردند. دکتر می گفت « هم شهر تمیز می شود، هم غرور بچه ها می ریزد.»

  19. حبیبی می‌گوید:

    باسلام ؛ در حال مطالعه در باب موضوع تربیت در دین اسلام بودم که به یادم آمد مدتی است به نوشته های شما سر نزدم ، آمدم و دیدم متن زیبای تان را ، و فقط میتوان گفت که هر کسی که در نظام خلقت دارای ارج و قرب الهی است یا از مادری دلیر و خدا جو شیر نوشیده یا همسری شجاع و فداکار دارد و من مطمئن هستم که خدای سبحان شما را از هر دوی این نعمات بی نصیب نگذاشته است . ان الله علی کل شیء قدیر

  20. محمد می‌گوید:

    داداش حسین :
    بارها گفته وبار دگر میگویم

    که باید مثل دیالمه ها فکر کنیم مثل آیت ها تجزیه و تحلیل کنیم .و اینجا تحلیل کنیم
    که هاشمی چگونه و از کجا و از طرف چه طیفی وارد سیاست شد وسپس اهداف کدام طیف را سرمشق قرارداد و نهایتا ” تفکر دیکته شده از کجا به او میرسد و هدف این تفکر چیست و چه دستگاهی پشت تفکر او نشسته و به او فرمان میدهد!!!!!!!!!!
    خدا کندهاشمی شناسی شامل مرور زمان نشود.و خداکند دیالمه ها و آیت های امروزی را از دست ندهیم تابه خواهیم به هاشمی شناسی برسیم!!!!!!!

  21. ایران می‌گوید:

    ماهی چند میگیری این اراجیف رو سرهم کنی عرب وطن فروش؟

  22. مداد شمعی می‌گوید:

    سلام. با “اگر و اما” به روزم.لطفا نقد یادتون نره.
    یا علی

  23. مه نشان می‌گوید:

    حضرت آیت الله حسن زاده آملی :

    گوش‌تان به دهان رهبر باشد. چون ایشان گوششان به دهان حجت‌بن‌الحسن(عج) است

  24. یک خواننده می‌گوید:

    به یاد شهید چمران یاد یک خاطره افتادم ، آقای ربانی و خانم ایشان در کار تبلیغ خارج از کشور در آمریکای لاتین سالها فعالیت داشتند ایشان میگفتند یک کاروان آرژانتینی آورده بودیم مناطق جنگی برای بازدید قرار بود صبحی برویم دهلاویه و زیارت جامعه ای دسته جمعی بخوانیم که شب آن، رفتن به دهلاویه کنسل میشود و خانم ربانی آن شب خواب میبینند که به زیارت امام رضا در مشهد رفته اند ولی زیارت جامعه نخوانده دارند برمیگردند .صبح که بلند میشوند مشکلات را مرتفع میبینند و در آخر موفق به خواندن زیارت جامعه در دهلاویه میشوند. ایشان تعریف میکردند که اتفاقا خیلی مراسم نورانی بود و همگی حال عجیبی داشتند . واقعا محل شهادت شهید زیارت گاه است

  25. فدایی امام خامنه ای می‌گوید:

    خدا خیرتان دهد. واقعا لذت بردم از این متن پر اقتدار…
    “بنازم قدرت خدا را که همه جوره هوای جمهوری اسلامی را دارد.”

  26. عطشان می‌گوید:

    سلام
    ببخشید می دونم خیلی متن طولانیه ولی هر کاری کردم گزیده ای ازش براتون بفرستم دلم نیومد آخه خیلی خیلی عاشقانست

    خدا بود و دیگر هیچ …

    خدا بود و دیگر هیچ نبود،‌ خلقت هنوز قبای هستی بر عالم نیاراسته بود، ظلمت بود، جهل بود، عدم بود، سرد و وحشتناک، و در دایره امکان‌ هنوز تکیه‌گاهی وجود نداشت. خدا کلمه بود، کلمه‌ای که هنوز القاء‌ نشده بود. خدا خالق بود، خالقی که هنوز خلاقیتش مخفی بود.خدا رحمان و رحیم بود، ولی هنوز ابر رحمتش نباریده بود.
    خدا بود و دیگر هیچ نبود …

    خدا زیبا بود، ولی هنوز زیبایی‌اش تجلی نکرده بود. خدا عادل بود، ولی عدلش هنوز بروز ننموده بود. خدا قادر و توانا بود. ولی قدرتش هنوز قدم به حوزه عمل نگذاشته بود. در عدم چگونه کمال و جلال و جمال خود را بنمایاند؟ در سکوت چگونه کلمه زاییده شود؟ در جمود چگونه خلاقیت و قدرت تظاهر کند؟ عدم بود، ظلمت بود، سکوت و جمود و وحشت بود. اراده خدا تجلی کرد، کوه‌ها، ‌دریاها، آسمان‌ها و کهکشان‌ها را آفرید. چه انفجارها، چه طوفان‌ها، چه سیلاب‌ها،‌ چه غوغاها که حرکت اساس خلقت شده بود و زندگی با شور و هیجان زائدالوصفش به هر سو می‌تاخت. درخت‌ها،‌ حیوان‌ها و پرنده‌ها به حرکت درآمدند. جلال، بر عالم وجود خیمه زد و جمال، صورت زیبایش را نمایان ساخت.‌ و کمال، اداره این نظام عجیب را به عهده گرفت. حیوانات به جنب و جوش و پرندگان به آواز درآمدند، و وجود نغمه شادی آغازکرد و فرشتگان سرود پرستش سردادند.

    آن‌گاه،‌ خدا انسان را از «حماء‌ مسنون» – گل تیره رنگ – آفرید و او را بر صورت خویش ساخت، و روح خود را در او دمید و این خلقت عجیب را در میان غوغای وجود رها ساخت.

    انسان،‌ غریب و ناآشنا، از این همه رنگ‌ها ، شکل‌ها، حرکت‌ها و غوغاها وحشت کرد، و از هر گوشه به گوشه‌ای دیگر می‌گریخت، و پناه‌گاهی می جست که در آن با یکی از مخلوقات هم رنگ شود و در سایه جمع استقرار بیابد و از ترس تنهایی و شرم بیگانگی و غیر عادی بودن به درآید.

    به سراغ فرشتگان رفت و تقاضای دوستی و مصاحبت کرد، همه با سردی از او گذشتند و او را تنها گذاشتند و در جواب الحاح پر شورش سکوت کردند. انسان وحشت زده و دل شکسته با خود نومیدانه می‌گفت: مرا ببین، یک لجن خاکی می‌خواهد انیس فرشتگان آسمان شود! و آن‌گاه با عتاب به خود می‌گفت: ای لجن! چطور می خواهی استحقاق هم‌نشینی فرشتگان را داشته باشی؟ و سرشکسته و خجل، گریخته در گوشه‌ای پنهان شد،‌ تا کم‌کم توانست بر اعصاب خود مسلط شود و از زاویه خجلت، بیرون آید و برای یافتن دوست به مخلوقی دیگر مراجعه کند.
    انسان دل‌ شکسته و ناراحت، روی از دریا گردانید و به سوی کوه رفت و از جبروت عظمتش شیفته شد و تقاضای دوستی کرد . کوه، جبروت کبریایی خود را نشکست و غرور و جلالش اجازه نداد که به او نگاهی کند

    پرنده‌ای یافت در پرواز، که بال‌ های بلندش را باز می‌کرد و به آرامی در آسمان‌ها سیر می‌نمود، خوشش آمد و از این‌که این پرنده توانسته خود را از قید زمین خاکی آزاد کند، شیفته شد. اظهار محبت کرد و تقاضای دوستی نمود و گفت: آیا استحقاق دارم که هم پرواز تو باشم؟ اما پرنده جوابی نداد و به آرامی از او گذشت و او را در تردید و ناراحتی گذاشت و او افسرده و سرافکنده با خود گفت: مرا ببین که از لجن خاکی ساخته شده‌ام، ولی می خواهم از قید این زمین خاکی آزاد گردم، چه آرزوی خامی، چه انتظار بی‌جایی. به حیوانات نزدیک شد، هر یک بلاجواب از او گذشتند و اعتنایی نکردند، خود را به ابر عرضه کرد و خوش داشت همراه تکه های ابر بر فراز آسمان‌ها پرواز کند، اما ابر نیز جوابی نداد و به آرامی گذشت. به دریا نزدیک شد و طلب دوستی کرد، اما دریا با سکوت خود طلب او را بلا‌جواب گذاشت. او دست به دامن موج شد و گفت: آیا استحقاق دارم که همراه تو بر سینه دریا بلغزم، از شادی بجوشم و از غضب بخروشم، و بر چهره تخته سنگ‌های مغرور سیلی بزنم و بعد تا به ابدیت خدا پیش بروم و در بی نهایت محو گردم؟اما موج بی اعتنا از او گذشت و جوابی نداد. انسان دل‌ شکسته و ناراحت، روی از دریا گردانید و به سوی کوه رفت و از جبروت عظمتش شیفته شد و تقاضای دوستی کرد . کوه، جبروت کبریایی خود را نشکست و غرور و جلالش اجازه نداد که به او نگاهی کند،‌ انسان دل‌شکسته و ناامید سر به آسمان بلند کرد،‌ از وسعت بی ‌پایانش خوشحال شد و با الحاح طلب دوستی کرد.
    خدا بود و دیگر هیچ …

    اما سکوت اسرارآمیز آسمان به او فهماند که تو لجن خاکی استحقاق هم ‌نشینی مرا نداری. به ستارگان رجوع کرد، ولی هریک بی اعتنا گذشتند و جوابی ندادند. انسان به صحراهای دور رفت و خواست در کویری تنها زندگی کند و تنهایی خود را با تنهایی کویر هماهنگ نماید و از تنهایی مطلق به درآید، ولی کویر نیز با سکوت سرد و سوزان خود انسان آشفته و مضطرب را سر‌گردان باقی گذاشت.

    انسان،‌ خسته، روح‌مرده، پژمرده، دل شکسته، وحشت‌زده و مأیوس، ‌تنها،‌ سر به گربیان تفکر فرو برد، و احساس کرد که استحقاق دوستی با هیچ مخلوقی را ندارد، او از لجن است، لجن متعفن، از پست‌ ترین مواد و هیچ‌کس او را به دوستی نمی پذیرد. آن‌گاه صبرش به پایان رسید، ضجه کرد، اشک فرو ریخت،‌ و از ته دل فریاد برآورد: کیست که این لجن متفعن را بپذیرد؟ من استحقاق دوستی کسی را ندارم،‌ من پستم، من ناچیزم، من بدبختم، من گناهکارم، من روسیاهم، من از همه‌جا رانده شده‌ام،‌ من پناه‌گاهی ندارم، کیست که دست مرا بگیرد؟ کیست که ناله‌های مرا جواب گوید؟ کیست که بدبختی مرا ملاحظه کند؟ کیست که مرا از تنهایی به درآورد؟ کیست که به استغاثه من لبیک بگوید؟

    ناگهان طوفانی به پا‌شد،‌ زمین به لرزه در‌آمد، آسمان غریدن گرفت، برق همچون تازیانه‌های آتشین،‌ برگرده آسمان کوفته می شد، گویی که انفجاری در قلب عالم به وقوع پیوسته است،‌ صدایی در زمین و آسمان طنین انداز شد که از هر گوشه و از دل هر ذره و از زبان هر موجود بلند گردید:

    ای انسان، تو محبوب منی، دنیا را به خاطر تو خلق کرده‌ام، و تو را بر صورت خود آفریده‌ام، و از روح خود در تو دمیده‌ام، و اگر کسی به ندای تو لبیک نمی گوید،‌ به خاطر آنست که هم‌ طراز تو نیست و جرأت برابری و هم نشینی با تو را ندارد، حتی جبرئیل، بزرگ ‌ترین فرشتگان، ‌قادر نیست که هم‌طراز تو شود، زیرا بالش می سوزد واز طیران به معراج باز می ماند.
    ای انسان، تو مرا دوست می‌داری و من نیز تو را دوست می دارم. تو از منی و به سمت من باز می گردی

    ای انسان ، تنها تویی که زیبای را درک می کنی، جمال و جلال و کمال، تو را جذب می کند. تنها تویی که خدای را با عشق ـ نه با جبر ـ پرستش می کنی. تنها تویی که در تنهایی نماینده خدا شده‌ای. ای انسان تنها تویی که قدرت و خلاقیت خدا را درک می کنی.‌ تنها تویی که غرور می‌ورزی و عصیان می‌کنی و لجوجانه می جنگی و شکسته می‌شوی و رام می‌گردی و جلال و جبروت خدا را با بلندی طبع و صاحب نظری خود درک می کنی. تنها تویی که فاصله بین لجن و خدا را قادری بپیمایی و ثابت کنی که افضل مخلوقاتی. تنها تویی که باکمک بال‌ های روح به معراج می روی.‌ تنها تویی که زیبایی غروب تو را مست می‌کند و از شوق می‌سوزی و اشک می‌ریزی.

    ای انسان، خلقت در تو به کمال رسید،‌ و کلمه در تو تجسد یافت، و زیبایی با دیدگان زیبابین تو ظهور کرد‌ و عشق با وجود تو مفهوم و معنی یافت و خدایی خود را در صورت تو تجلی کرد.

    ای انسان، تو مرا دوست می‌داری و من نیز تو را دوست می دارم. تو از منی و به سمت من باز می گردی.
    متنی از شهید مصطفی چمران که تاثیر زیادی در زندگی من گذاشته است

  27. عطشان می‌گوید:

    ای خدا ، من باید از نظر علم از همه برتر باشم، تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند. باید به آن سنگدلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می‌فروشند، ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد. باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم، آنگاه خود خاضع ترین و افتاده ترین مرد روی زمین باشم. ای خدای بزرگ آنها که از تو می‌خواهم ، چیزهایی است که فقط می‌خواهم در راه تو به کار اندازم و تو خوب میدانی که استعداد آنرا داشته‌ام. از تو می‌خواهم مرا توفیق دهی که کارهایم ثمر بخش شود و در مقابل خسان سر افکنده نشوم
    شهید چمران

  28. تن تن می‌گوید:

    دانلود کل کتابها و مطالب مرتبط با تن تن در وبلاگ ما…
    شما هم به جمع هواداران تن تن بپیوندید…
    http://tintin1.blogfa.com

  29. عمارنامه می‌گوید:

    انتشار مطلب شما در پایگاه عمارنامه :

    http://www.ammarname.ir/link/216

    ما را یاری داده و همراه ما باشید .
    موفق پیروز
    یا علی …

  30. داروغه می‌گوید:

    سلام داداش حسین جان
    بسیار بسیار عالی بود خیلی ها از شما تعریف میکردن گفتم بیایم ببینم چه خبر دیدم نه محشریه واسه خودش
    داشی جان خوشحال میشم راجع به اینکه چه طور نسبت به شهدا معرفت پیدا کنیم،برام جیزی بنویسی ممنون میشم
    یاعلی

  31. داروغه می‌گوید:

    خواهشنا وقتی گذاشتی خبرم کن
    قربان مرام و معرفت شما
    یاعلی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.