ما سیاسی نیستیم!

سیاست/ خدمت جریان انحرافی به اصولگرایان!

اگر سال ۸۸ برخی خواص بی بصیرت بی آنکه خود بخواهند بیانگر مهمترین فرق جریان اصولگرا با دوم خردادی ها شدند، امروز این جریان انحرافی است که شاهد مدعای ما شده. اینکه اصولگرایان بر اساس اصول، افراد را به ارزش ها می سنجند، نه ارزش ها را به افراد، لطف بزرگ و البته ناخواسته خواص بی بصیرت و جریان انحرافی به جریان اصولگرا بوده است. خوب یادم هست زمان دوم خرداد، اصلاح طلبان به جای آنکه جریان منحرف مهاجرانی را نقد و البته طرد کنند، در دفاع از وی، جبهه می گرفتند و چون مهاجرانی با ایشان بود، حاضر نمی شدند وی را با حق بسنجند. اشتباهی که البته جریان اصولگرا تکرارش نکرده و نمی کند. سال ۸۸ این جریان، منتقد برخی خواص بی بصیرت شد که کم و بیش در اردوگاه اصولگرایان بودند و امروز هم اگر چه جریان انحرافی در حاشیه دولت برآمده از گفتمان اصولگرایی است، اما اصولگرایان بر اساس اصول خود با این جریان رفتار می کنند. این مشی صحیح گمانم لطف خواص بی بصیرت و جریان منحرف به اصولگرایان بوده. با این همه نکته عجیب پیوند جریان انحرافی است با لایه هایی از جریان دوم خرداد. این پیوند متاسفانه هم ابعاد سیاسی دارد و هم بعد پررنگ اقتصادی. به راستی ما باید دعوای دولت نهم با مدیران دانشگاه آزاد را باور کنیم یا حضور افراد دانشگاه آزاد را در کنار دولت دهم؟! ما باید عدالت محوری دولت را قبول کنیم یا زد و بندهای پشت پرده جریان انحرافی را؟! بیم دارم همان بلایی که حزب کارگزاران بر سر دولت هاشمی، و حزب مشارکت بر سر دولت خاتمی آورد، جریان انحرافی هم بر سر دولت احمدی نژاد بیاورد. به خصوص که این روزها میان جریان انحرافی و دوم خردادی ها شاهد بده بستان های سیاسی-اقتصادی هستیم. اما چرا جریان منحرف حاضر به همکاری با حزب کارگزاران می شود، ولی حاضر نیست خود را در اردوگاه اصولگرایان تعریف کند، و چرا جناب رئیس جمهور از کنار پیوند میان این جریان و دوم خردادی ها این همه ساده می گذرد، و یا بعضا از این پیوند، حمایت می کند، این ۲ پرسش، از آن دغدغه هایی است که دلسوزان عدالت محوری را به شدت آزار می دهد. آیا ژست عدالت محوری گرفتن در مناظره ها و دفاع از حق توده مردم در جریان شهریه کلان دانشگاه آزاد، فقط و فقط مصرف تبلیغاتی داشت؟! ما دعوای دیروز را باید باور کنیم یا پیوند امروز را؟! ملاک عمل جریان انحرافی در تصمیماتی که می گیرد، به راستی چیست که سربازان راستین ولایت فقیه خط قرمزشان محسوب می شوند، اما پنجره شان باز است به روی همان کسانی که تا دیروز زالوصفتان اقتصادی خطاب شان می کردند؟! کاش این همه را جناب رئیس جمهور وقتی متوجه نشود که کار از کار گذشته باشد. گمانم احمدی نژاد بد جایی دارد تسویه حساب می کند با اصولگرایانی که مخالف و منتقد می خواندشان. این راه متاسفانه یا خوشبختانه باعث می شود که ما مجبور شویم حق را بدهیم به اصولگرایان منتقد دولت، چرا که ما نگاه به “حق” می کنیم؛ عاشق چشم و ابروی کسی نیستیم!

سینما/ درباره حرفهای عرب نیا

گمانم ۲ باری شد که بازیگر نقش “مختار” در سیما آمد و خیلی هم مطول سخن گفت. همین سخنان باعث بروز واکنش هایی از میان اهالی سینما شد. در این باره چند حرف دارم:
یک: عرب نیا گذشته از اینکه کدام بخش از سخنانش درست و کدام بخش نادرست بود، بالا برد عیار سخن گفتن ستاره های سینما را. یعنی یک حرف حساب برای گفتن داشت که لااقل “زرد” نبود. این خودش با توجه به سینمای امروز ما و ستاره های بی فروغش که اغلب یا در وادی ابتذال حرف می زنند، یا بلد نیستند حرف بزنند، نعمتی است! من گاهی ۲ دقیقه هم نمی توانم وقت خود را صرف مطالب زرد و بی محتوای بازیگران سینما کنم، اما عرب نیا در مجموع چند ساعت حرف زد که جدای از درست و یا نادرست بودنش، بدم نیامد که هر ۲ بار را تا آخر گوش کنم که چه می گوید.
دو: برخی واکنش ها به حرفهای عرب نیا نشان داد که اصولا ما چشم دیدن رشد و پیشرفت و محبوبیت بغل دستی مان را نداریم.
سه: می گویند عرب نیا درباره چیزهایی غیر از حوزه تخصص خود حرف زده. این هم از آن حرفهاست! در مملکت ما چه کسی بر اساس تخصص خود به جایی می رسد که حالا بخواهد فقط در حوزه تخصص خود حرف بزند؟! و آیا حوزه تخصص یک بازیگر سینما فقط دستمزد و پول و ابروی برداشته و ماشین و غذا و مدل مو و خط موبایل و غذای مورد علاقه است؟!
چهار: ولش کن! این که می خواستم بگویم گمانم حتما در حوزه تخصص من نیست!

سیما/ شگرد برخی شومن ها

چندی است باب شده در رسانه ملی که مجری، یک مسئول را به عنوان مهمان می نشاند در برنامه. برنامه را هم طوری پیش می برد که انگار آن مسئول نماد جمهوری اسلامی است و خودش نماد جریان مخالف، با این همه دم به ساعت تاکید می کند که این برنامه سیاسی نیست! مع الاسف جالبتر از این مجری، مسئول مدعو است که تصمیم غلط خود را نه فقط به حساب دولت، که به حساب اصل نظام می نویسد و خب! نتیجه برنامه هم به راحتی قابل حدس است. اینجا ایراد از شومن ها نیست، که آنها دارند کار خود را زیرکانه انجام می دهند؛ اشکال از مدیران رسانه ملی است و ایضا مسئولان کارنابلدی که بهانه می دهند دست شومن ها تا علی الدام بگویند: “خانه از پای بست ویران است”. این جمله اسم رمز جمله دیگری است که بنا ندارم بگویم آن را. این بند به خصوص در حوزه ورزش و به طور مشخص در عرصه فوتبال چندی است که دارد آزار می دهد دلسوزان نظام را. نکته اینجاست که ظاهرا بعضی ها حاضرند جلوی دوربین دیده شوند، حتی به این قیمت که تحقیر شوند! این چیزی نیست؛ دردآور آنجاست که شومن زیرک، کارنابلدی این مدیر را بهانه می کند که حرفهای سیاسی بزند و مدیر مزبور و نظام را توامان تحقیر کند و البته مدام تاکید کند که ما سیاسی نیستیم!

جامعه/ ما سیاسی نیستیم!

این جمله “ما سیاسی نیستیم” انگار مد شده این روزها. می بینی که هر بازیگر سینما و هر بازیکن فوتبالی مدام تاکید دارد بگوید که “ما سیاسی نیستیم”. شومن ها را نمی گویم، اما مانده ام چه کسی به اینها “سیاسی” گفته، که این همه تاکید می کنند بر سیاسی نبودن! گمانم برخی دست بالا گرفته اند خودشان را. فوتبالیستی که ابرو برمی دارد، خنده دار است تاکیدش بر سیاسی نبودن! ستاره نمایی که با اولین پول هنگفتی که می گیرد، بنز ۲ در می خرد، اما هنوز در محله نعمت آباد مستاجر است، یعنی ممکن است سیاسی هم باشد؟! باز صد رحمت به شومن ها. حرف سیاسی می زنند و می گویند “ما سیاسی نیستیم”. اینا چی می گن دیگه؟!

روزنامه جوان/ ۳۱ خرداد ۱۳۹۰

این نوشته در یمین ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. مهر و ماه می‌گوید:

    یه بخشهایی از صحبت های آقای عرب نیا رو گوش دادم, انصافا” هم خوب حرف زدند و هم حرفهای خوب زدند و همین باعث شد که سه مرتبه دعوتشان کنند.

  2. قاصدک منتظر می‌گوید:

    سیاست
    (…ما نگاه به “حق “می کنیم;عاشق چشم و ابروی کسی نیستیم!)
    در بقیه ی مطالبتون هم چون یکی دوباری از ابروی برداشته سخن گفتید,یاد یه اس ام اس جالب چند روز پیش افتادم به این مضمون:
    سلامتی بچه های قدیم که با ذغال برای خودشون سبیل می ذاشتند تا شبیه پدرشون شوند,نه بعضی بچه های امروزی که ابرو بر می دارند تا شبیه مامانشون شوند صلوات.

  3. چای پولکی می‌گوید:

    خواستیم شتر نعل کنیم، قورباغه پاشو گذاشت . . .

    حالا حکایت بعضی از این هنرپیشه ها و فوتبالیستها و مجریان تلویزیونه . . .

  4. سیداحمد می‌گوید:

    مطلب خیلی خوبی بود، هر ۴ بخش.

    راجع به بخش اول که فقط آه کشیدم و حسرت خوردم!
    اصلا باور نمی کنم این ماجراهائی را که این روزها می بینم و می شنوم.
    اصلا دوست ندارم بعضی را که در حسادتشان نسبت به “مردی از جنس مردم!” شکی نداشتم و ندارم را به دکتر ترجیح بدهم. خیلی غم انگیز شده ماجرا!
    (چی فکر میکردیم، چی شد!!!)

    راجع به عرب نیا موافقم که خیلی خوب حرف زد!
    توجهتان به این موضوع جالب بود.

    راجع به بخش سوم باید گفت نه آن شو من مقصر است و نه ان سیاست مدار!
    بلکه مقصر مدیران بی فکر و بی مسئولیت رسانه ملی هستند که بر هیچ برنامه ای نظارت ندارند و فقط ادعا دارند!

    راجع به بخش آخر هم همین جمله شما کافیست برایشان:
    “گمانم برخی دست بالا گرفته اند خودشان را.”

  5. چشم انتظار می‌گوید:

    اظهارنظرجالب روح الله حسینیان :
    امروز هم اگر مخیر به انتخاب بین موسوی و احمدی‌نژاد شویم واضح است که دوباره احمدی‌نژاد را انتخاب می‌کنیم زیرا فرق می‌کند بین بچه تخسی که گاهی در برابر پدر عصیان می‌کند و بچه‌ای که پدر خود را صرفاً شوهرننه می‌پندارد.
    حسین قدیانی: اما من باشم در چنین شرایطی حتما به پدرم رای می دهم!

  6. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    “ما سیاسی نیستیم”

    اسلام همه‌اش سیاسی‌ است.
    امام خمینی (رحمه الله علیه)

  7. چشم انتظار می‌گوید:

    ازوقتی این آنتن های دیجیتال اومده بعضی وقت هاشبکه الکوثریاالعالم رونگاه می کنم یاحتی پرس تی وی بامدیریت خبری خوب خانم هاشمی ، باورکن به حال این شومن های بعضا لوده وغیرسیاسی ! خودمان غصه می خورم .

  8. م.طاهری می‌گوید:

    موجیم که آسودگی ما عدم ماست یعنی همین
    هنوز کارمان در یک عرصه نبرد تمام نشده باید وارد میدان جدید شویم
    سال ۸۴ آمدیم و جلوی یک جریان انحرافی را با قدرت گرفتیم یه جریان دیگه از این طرف سبز شد!
    تا بوده همین بوده
    آن هم در شرایطی که سی و دو سال است درگیر یک جنگ تمام عیار با دشمن اصلی هستیم

  9. پارامسی می‌گوید:

    شب و روز را خواب نداشت… چشمانش به رنگ خون شده بود.. باید روز را با آنهایی سر می کرد که شب را مانند نوزادی در خواب بودند. صبح که از خواب نازشان بیدارمی شدند به چشمان به رنگ خونش، طلبکارانه می نگریستند و دستور میدادند و به نظاره می نشستند با دستانی که محکم کتشان را چسپیده بودند، خدایی نکرده باد نبرد دستمال قدرتشان را! نگو می خواسته اند ژست احمدی نژادی بگیرند و مانند خدمت گزاری واقعی بایستند واما نایستاندند پای آن ایستادنشان… ریش های جدول بندی شده و یقه های تا خرخره بسته شان، البته خوب می آید به آن جای مهر پیشانی… که بیایند و البته قدم رنجه ای بفرمایند، منتی بگذارند بر سر ما و در ستاد تو جانشان به در آید ، کلامی تکراری در گوش مردم فروکنند که حتی اگر تنها عکست را جلوی چشم مردم می گذاشتیم و فقط به آن نگاه میکردند بدون هیچ وِزوِزی، حتما می خواندند در چشمانت که این حب علی و ولی است که امید را، هم در چشم تو نشان میدهد و هم در آن چشمان به رنگ و خون درآمده… که هم چشمان تو این را میگفت و هم همان چشمان: که “علی تنها نماند” و این بود که تو را ناب کرد، و حرکت آن کودک را باعث شد.. او که تو را عمو صدا می زد با آن امیدی که تو و همه ی دوستدارانت داشتید برایت دعا می خواند و حتی با همان دستان کوچکش کوچکترین کاری را که از دستش بر می آمد انجام داد و ۳۰۰ CD تبلیغاتی را در یک روز رایت زد..و پخش کرد و کیف کرد و اینها همه برای این بود که علی تنها نماند…و اینها را همه در حالی انجام می داد که تا به حال نه تو را دیده بود و نه صدایت را شنیده بود ونه حتی خدمتی از تو چشیده بود و سنگینی بار حقارت آن هشت سال را به یاد می آورد که چه کشیده بود. وقتی که میگفتی”آمریکا غلط میکند” و وقتی می گفتی “آقایان شما که میگویید پاروی دم ما نگذارید ، شما محدوده دمتان را مشخص کنید تا ما روی آن پا نگذاریم” چه کیفی می کرد ….و تو باوجود ۱۰۰۰کیلومتر دوری از او چه نزدیک میشدی به او…وقتی می دید تو دست ولی اش را می بوسی و اوپیشانی تو را، احساس می کرد که این را خود او انجام داده..

    و تو را عمو صدا میزد… و خیلی دوستت داشت..وقتی عمویش رئیس جمهور میهنش شد خوش حال شد و فقط این را گفت که حالا هر روز او را در تلویزیون میبینم و این بود که هر بار اشک جلو چشمانش را می گرفت و مانع دیدن تو می شد…

    ۴ سال داشت تمام میشد و الحق که کم نگذاشتی برای مردم با آن جسم نحیفت که سراغت را داشت از بی خوابی بستری بیمارستان میشدی و …

    کتابش بر می داشت و در ستاد ت درس می خواند برای امتحاناتش .. اما این بارهم همان ریش جدول بندی ها و یقه خرخره ای ها جور دیگری شده بودند.. شاید چنگ انداخته بودند به جان تو و جای خود را قرص محکم کرده بودند …معلوم بود که دوباره دُمی در می آورند و سری تکان می دهند و خود را در عرش می بینند و مَلَک میشوند و گنده تر از دهانشان حرف میزنند…

    حایلی میشوند میان تو و آ نکس که جانش را در دست می گرفت و تقدیم می کرد برای ارزش های مشترک تو و خودش ، و آنان که جانشان را قرص و محکم زیر کتشان با انگشت های هزار انگشتری میگرفتند مثل اینکه که طلسم کرده باشند تو را ، انگار صدای آن کودک را که حالا نوجوانی شده نمیشنوی که میگوید ..”من عموی سوم تیر ۸۴ ام را میخواهم…

  10. راحله می‌گوید:

    ما هرچی فکر کردیم نگرفتیم. جدی شومن یعنی چی؟

  11. نفیسه بهادری می‌گوید:

    این هم از آن حرفاست.مگر می شود کسی سیاسی نباشد.نمی دانم چه فکری درباره مردم می کنند که این حرفها را می زنند. وجالب اینجاست که گاهی می توان گرایش سیاسی آنها را از آن جهت که آنقدر تابلو حرف می زنند، فهمید.

  12. یه بیست و ششی می‌گوید:

    تصویه حساب یا تسویه حساب یا تصفیه حساب؟

  13. تن تن می‌گوید:

    دانلود کل کتابها و مطالب مرتبط با تن تن در وبلاگ ما…
    شما هم به جمع هواداران تن تن بپیوندید…
    http://tintin1.blogfa.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.