سفره خانه سیاست

سیاست/ پای نصایح پدربزرگ
هفته ای که گذشت، سالگرد خیلی چیزها بود، از جمله مناظره ها یا بهتر بگویم “مناظره”. لابد خیلی ها خاطره دارند از مناظره میان آقایان نامزدها و نیز آن مناظره که انگار “مناظره خاص” بود. خوب است برای کسب تجربه هم که شده، یا برای آنکه عبرت بگیریم، کمی دقیق شویم در آنچه انجام دادیم و آنچه اتفاق افتاد. شبی که مناظره میان محمود احمدی نژاد و مهندس موسوی انجام شد، ما به همراه یکی دو فامیل دیگر مهمان مادرم بودیم در شهرک شهید محلاتی. دروغ نگفته باشم، وقتی دکتر داشت پته این و آن را روی آب می ریخت، خوشم آمد از شجاعت دکتر، مثل خیلی ها، حتی مثل تو که آن شب از خانه زدی بیرون و گفتی و داد زدی و عشق کردی که: “مناظره عالی بود، جای امام خالی بود”. در این میان اما پدربزرگ من که خودش به دکتر رای داد و هرگز از این رای که در مقطع خودش کاری درست و لازم بود، پشیمان نمی شود، وقتی بالا پایین پریدن های جوانانی مثل من را در میدان ورودی شهرک شهید محلاتی می دید، مرا کنار کشید و شروع کرد حرف زدن. آن شب پدربزرگ گفت: احمدی نژاد در مجموع مناظره را برد، ولی من از ۲ چیز نگرانم؛ یکی اینکه بهتر بود دکتر اسم افراد را در مناظره نمی آورد. یعنی عاقلانه تر این بود که دکتر کد می داد و همه هم الحمدالله می فهمیدند دکتر دارد اشاره به چه کس یا چه کسانی می کند. به پدربزرگ گفتم: یعنی من هم که در نوشته هایم اسم این و آن را می برم، اشتباه می کنم؟ پدربزرگ گفت: قطعا وظیفه تو با وظیفه دکتر یکی نیست، اما از من که در این روزگار سرد و گرم چشیده ام، اگر می خواهی حرفی بشنوی، این است که حتی المقدور اسم افراد را در نوشته هایت نبر، مگر به ضرورت. یعنی بهتر است به جای آدم ها، برنامه ها را نقد کنی. این اما همه حرف های پدربزرگ نبود؛ آنجا که آهی کشید و ادامه داد: یک چیز در این مناظره، یعنی بهتر بخواهم بگویم، یک چیز میان حرف های احمدی نژاد بود که خیلی من را اذیت کرد. پرسیدم: چه چیزی؟ پدربزرگ جواب داد: دکتر بعضا یک جوری حرف می زند که یکی نداند، خیال می کند از نظر ایشان جمهوری اسلامی هیچ موفقیتی نداشته، الا دولت نهم! این درست نیست. این درست نیست که دکتر به گونه ای خدمات دولت را بگوید که انگار جمهوری اسلامی از دولت نهم کوچک تر است! حتی من و تو هم که در این انتخابات می خواهیم به دکتر رای بدهیم، باید مراقب باشیم که طرفداری از دکتر جوری نباشد که انگار امام خمینی و “آقا” ساده زیستی و عدالت محوری و مردمی بودن و انقلابی ماندن و علیه آمریکا شعار دادن و با اشرافی گری مبارزه کردن و همه این خوبی ها را بلد نبودند و از احمدی نژاد یاد گرفتند! بعد هم با گفتن این جمله “که یادت نرود؛ همیشه وقتی می خواهی یکی را بکوبی و یا از او تعریف کنی، حد و حدود را رعایت کنی” از من جدا شد و به خانه برگشت و من به خیل جمعیتی پیوستم که کارناوال راه انداخته بودند. یادش به خیر! چه شبی بود آن شب. هر چه بود آن شب گذشت و انتخابات هم گذشت و فتنه ۸۸ هم گذشت و ۹ دی و ۲۲ بهمن هم گذشت و حتی به قول قشنگ حکما: “این نیز بگذرد”، اما راستش این روزها بیشتر می فهمم که چرا آن شب پدربزرگ بنا کرد به زدن آن حرف ها. پدربزرگی که این روزها اصلا به من “دیدید گفتم” و این جور چیزها نمی گوید. فقط می گوید: باید دکتر را و همه مسئولان نظام را دعا کرد. حتی این روزها هم که منتقد بعضی چیزها شده ای، مراقب باش که در حق خدمات دولت بی انصافی نکنی. از قضای روزگار خیلی برایم درس دارد این که می بینم پدربزرگ به جای به رخ کشیدن حرف های شب مناظره، اینگونه سخن می گوید. گذشته از سیاست، چه خوب است همه ما بیشتر استفاده کنیم از تجارب بزرگ ترهایی که یکی دو پیرهن بیش از من و شما پاره کرده اند و این موی سپید را در آسیاب سفید نکرده اند. نمی دانم از آن کیست این بیت که الحق قشنگ است و پند آموز: “موی سپید را فلکم رایگان نداد، این رشته را به نقد جوانی خریده ام”.

فرهنگ/ حرفی که فقط مصرف انتخاباتی نداشت!
با یکی از دوستان ظهر ۵ شنبه ای رفتیم سفره خانه ای در میدان ولیعصر که غذایش بگی نگی، خوب است. قبلا چند باری رفته بودم این سفره خانه، اما ۵ شنبه دیدم که قلیان را هم اضافه کرده به بساط خود. روی در، روی دیوار، روی سقف، روی کف، حتی روی هر میز، جناب صاحب سفره خانه اما ۲ تذکر داده بود اساسی: یکی اینکه از پذیرش خانم های بد حجاب معذوریم و دیگری اینکه کشیدن قلیان به دستور اداره اماکن برای خانم ها ممنوع است. این ۲ تذکر البته هرگز در این سفره خانه عملی نشده بود؛ سفره خانه پر بود از خانم های بد حجاب و بعضا بی حجاب، نیز همین جماعت داشتند پا به پای آقایان قلیان می کشیدند و چقدر هم این کاره بودند! از همه جالب تر دختر خانمی بود گمانم کمتر از ۲۰ سال که دود قلیانش را حلقه حلقه بیرون می داد و با این حلقه ها یک چیزی در مایه های آرم بازی های المپیک درست می کرد! موقع رفتن، به صاحب سفره خانه گفتم: خدا وکیلی تا به حال شده که خانمی را به دلیل بد حجابی از ورودش به سفره خانه ممانعت کنی؟ گفت: خدا وکیلی نه! دوباره پرسیدم: خدا وکیلی تا به حال شده که به خانمی تذکر بدهی که طبق قانون کشیدن قلیان برای خانم ها ممنوع است؟ گفت: خدا وکیلی همین پیش پای شما به این دخترکی که آنجا نشسته و دارد با دود قلیان شکلک درست می کند، رفتم تذکر دادم که خندید و جواب داد: حالا ما شدیم مشکل مملکت دیگه! از سفره خانه که آمدم بیرون، دوستم گفت: جواب آن دختر به صاحب سفره خانه اگر گفتی شبیه چی بود؟ گفتم: می خواهی بگویی شبیه این حرف دکتر بود که مشکل مملکت ۴ تا تار موی جوانان نیست! گفت: ای ول! گفتم: اما من فکر می کردم آن حرف دکتر مصرف انتخاباتی دارد! گفت: کاش اینطور بود!

روزنامه جوان/ ۲۱ خرداد ۱۳۹۰

این نوشته در یمین ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    “موی سپید را فلکم رایگان نداد………این رشته را به نقد جوانی خریده ام”.
    (رهی معیری)

  2. سیداحمد می‌گوید:

    در مورد مطلب اول که کاملا واضح بود و عالی،
    ما هم تجربه شنیدن حرفهای پدربزرگتان را از بزرگترهایمان داریم!

    و اما “حرفی که فقط مصرف انتخاباتی نداشت!”
    اینکه حرف آن دختر احتمال دارد متاثر از حرف دکتر باشد درست است ولی کلا سالهاست تابلوهائی نظیر “رعایت حجاب اسلامی الزامی است” مضحکه خاص و عام شده است!!!

  3. سجاد می‌گوید:

    سلام
    جالب بود.این دفعه انگار به موقع رسیدم!
    ولی عجب شبی بود این شب مناظره.

    داداشی خدا قوت.
    یا علی مدد.

  4. مقداد می‌گوید:

    سلام
    یادم نمی ره اون شب انتخابات چقدر نگران بودم البته بعداز صحبتهای دکتر! چون از آینده ای که امام خبرداده بود یه چیزهایی شنیده بودم که فردای آن روز ۱۴ خرداد با صحبتهای حضرت ماه در حرم امام (ره) آرام گرفتم، به قول استادم :
    بزرگتریناشتباهاتی که در تبلیغات انتخابات صورت می گیره سیاه نمایی هایی که کاندیدای انتخابات درمورد کاندیداهای قبلی که رئیس جمهوریا نماینده مجلس شده اند میشه ، وجوانان ما با شنیدن این سیاه نمایی ها فکر می کنند در مملکت بعداز انقلاب هیچ اتفاقی نیافتاده وباعث بی اعتمادی جوانان به انقلاب می شود.بی اعتمادکردن جوانان به انقلاب گناه کمی نیست.
    همینه که هرکسی باشعارجدید میاد کاندید میشه جوانانمان به او روی میاره ! و میگن این کاندید قراره همه چیز رو درست کنه، یعنی چی احساس خطر کردم!!!و یا….
    کاش در تبلیغات ها رعایت انصاف صورت میگرفت ،

  5. غلام قمرم می‌گوید:

    سلام داداش
    هم محله ایی هستیم ما که. بچه کدوم فاز محلاتی هستی!
    حسین قدیانی: قبلا “فاز” بودم؛ الان “نل” شده ام!

  6. چشم انتظار می‌گوید:

    خیلی ازسیاست مدارهاباید بیایند وازصداقت و درستی پدربزرگ درس بگیرند .
    یه مطلب به داداش جان :
    شماشأنتون بالاترازاونه که به خاطرغذای خوب ، برین همچین سفره خونه ای .
    البته اصلاح کنم باتوجه به موقعیت کاری ، حضورشما اتفاقا می تونه خیلی کمک کار نوشته هاتون باشه .
    حسین قدیانی: بالاخره برم یا نه؟! غذا رو کوفت مون نکن دیگه!

  7. سیداحمد می‌گوید:

    کاری به این سفره خانه ای که شما رفته اید ندارم ولی کلا بعضی از مکان های شهر به دلیل عدم حضور امثالِ ما به این روز افتاده اند!!!

  8. سیداحمد می‌گوید:

    خصوصی/ داداشی حسین! “نُل” را اینطوری بنویس “نول”
    حسین قدیانی/ عمومی: جان به جانم کنی دیکته ام ضعیف است!

  9. چشم انتظار می‌گوید:

    بروداداش جون .
    غذا هم کوفت اون هایی بشه که نون انقلاب اسلامی رو می خورن نمکدون انقلاب رومی شکنند . دیزی گوارای وجودت اگه مشهدتشریف آوردین طرقبه هم سفره خانه های خوبی داره ولی مشابه همون جایی که گفتین .

  10. ط.نعمت اللهی می‌گوید:

    سلام .ولی خداوکیلی چه شبی بودان شب مناظره چقدربابچه هاسوت وکف زدیم برای دکترچقدرحرفهای دکترقشنگ بودان شب …..اطلاچقدردوست داشتنی شده بوددکتران شب ان قدرکه بیش از۵دقیقه ازمناظره راهم ضبط کردیم همان تکه اش که بعضی هابه چیزچیزافتاده بودند

  11. چشم انتظار می‌گوید:

    راستی گفتی “نُل”یاد دختری به نام “نِل”افتادم که ازخیلی دخترهای حالا که نمونه اش هم دراون سفره خونه بودن باحیاتربود.
    حسین قدیانی: گفتی “حیا” یاد دختری افتادم به نام “حنا در مزرعه”…

  12. ط.نعمت اللهی می‌گوید:

    سلام وباعرض شرمندگی یک سوال ازخدمت اقاسیدداشتم ماهرچه برای گذاشتن عکس اقدام میکنیم نمیشودبه نظرم لینک رادرست واردنمیکنیم چون ایام امتحانات بودشخص دیگری رامامورکرده بودم بیایدقطعه ومثل اینکه لینک رادرست برنداشته اقاسیدباعرض معذرت باعرض شرمندگی بسیارمیشودبفرماییدلینک درکدام پست است تااقدام کنیم ….بازهم به خاطراین همه زحمت عذرخواهی میکنم وتشکر

  13. چشم انتظار می‌گوید:

    گفتی “حنا” یاد اون هایی افتادم که دیگه حناشون برای نظام ومردم رنگی نداره .
    حسین قدیانی: گفتی “نظام و مردم” یاد برنامه “ورزش و مردم” افتادم!

  14. سیداحمد می‌گوید:

    چقدر من از کارتون “نِل” متنفر بودم!!!

    خانم نعمت اللهی؛
    بفرمائید این هم لینک:
    http://in-my-place.blogsky.com/gravatar.htm

  15. سیداحمد می‌گوید:

    گفتی “ورزش و مردم” یا قهرمانیِ پرسپولیس افتادم!
    تبریک!
    حسین قدیانی: گفتی “پرسپولیس” یاد لفت و لیس افتادم…

  16. سیداحمد می‌گوید:

    حق داری برادر! حق داری!

  17. سیداحمد می‌گوید:

    عجلو بالصلاة…عجلو بالصلاة…

  18. روزبه می‌گوید:

    بهشت نصیبتان …

  19. سلاله 9 دی می‌گوید:

    چه قدر جالب.شما هم آن شب سر شهرک بودید.خدایی عجب شبی بود.آخرهای مناظره آن قدر همسایه ها “الله اکبر”می گفتند که از یک ربع آخر مناظره هیچ چیز نفهمیدم.یکی از خاطره انگیزترین شب های عمرم هست آن شب.چه قدر” دکتردکتر” کردیم؛البته بعد از مناظره با کروبی و رضایی هم دوباره جمع می شدیم سر شهرک و مناظره با کروبی چه قدر خندیدیم به شیخ بی سواد و وقت باقی مانده اش. یکی از قانونمندترین و بهترین والبته بی خطرترین تجمعات انتخاباتی ،تجمع سر شهرک بود. قطعه ای از بهشت است، شهرک شهید محلاتی.
    گاهی وقت ها می ترسم که دکتر کاری کند که خاطره ی آن شب ها…
    دو نکته ای هم که پدربزرگ تان فرموده اند،خیلی قابل تامل است،مخصوصا دومی.

  20. نفیسه بهادری می‌گوید:

    با متن اول کاملا موافقم چه بسا مادرم حرفهایی به من می زند، مخصوصا در مورد سیاست که بعد از مدتی، حرفش برایم اثبات می شود.در مورد متن دوم هم، متاسفانه این بحث قلیان کشیدن خیلی ناراحت کننده شده.متاسفانه در بین تمام گروهها هم شیوع پیدا کرده است، چه بچه مذهبی ها چه غیره.

  21. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    قدر پدربزرگ‌هایی که از نظر سیاسی نخبه (به معنای دقیق و نه عام کلمه!) هستند رو باید بسیار دونست… یا بهتر بگم بدونید!

    “گفت: کاش اینطور بود!”
    کاش…

    داداش گفتید لفت و لیس یاد لاس وگاس افتادم!

  22. قاصدک منتظر می‌گوید:

    سیاست
    عجب!ماهم اون شب اون جا بودیم,چه شور و حالی بود.دقیقا حرف های پدربزرگ شما رو, هم پدرم و هم همسرم گفتند.
    فرهنگ
    اگر از مشکلات یه مملکت اسلامی امثال این افراد نیستندکه هرجا با خانواده پا میذاری چه برای خرید,چه برای خوردن,چه برای تفریح ارامش روانی از ادم گرفته می شه,لابد یا افراد مذهبی مشکل مملکتند یا کلا خود مملکت که اسلامیه مشکل اصلیه!

  23. صبا می‌گوید:

    هرچند که ایام انتخابات از شور حماسی مردم و شادی شان خیلی ذوق می کردم و خوشحال بودم. اما یادمه مناظره دکتر و میر حسین که شروع شد ، وقتی لرزش و حول شدن میرحسین را دیدم حالم بد شد یادمه براش دعا کردم (البته من به انتخاب شدن دکتر ایمان داشتم و قلبا مطمئن بودم).

    اگر امر به معروف و نهی از منکر را سهل نمی گرفتیم کارمان امروز به اینجا نمی رسید.

  24. لجمن می‌گوید:

    داداش حسین این بیت شعر “موی سپید را فلکم رایگان نداد، این رشته را به نقد جوانی خریده ام” از خانم پروین اعتصامی هست .
    همین .

  25. روزبه جعفری می‌گوید:

    به ” لجمن ”
    نخیر بیت مذکور برای ” رهی معیری ” از کتاب ” سایه ی عمر ” است .

  26. روزبه جعفری می‌گوید:

    سلام
    واقعا خوشا به حالتان که پدربزرگی با این شعور و بصیرت بالای سیاسی دارید . اما یادش به خیر عجب شبی بود آن شب . مناظره را در ولیعصر و در بین مردم دیدم . یادش به خیر تا صبح با موتور در خیابان ها بودیم و شادی میکردیم …

  27. طاهره فتاحی می‌گوید:

    می دانید حقیقت این است که دکتر دیگر مدرن شده و از دخترها و پسرهای پست مدرن و شیک!!!!!!!!(جون خودشون) خوشش می آید.
    تاریخ مصرف قبلی ها تمام شده…

  28. ناشناس می‌گوید:

    گفتی لیس یاد لوسی افتادم

  29. عون می‌گوید:

    من یه بار دکتر رو از نزدیک دیدم.دستش رو بوسیدم و خوب تو چشماش نگاه کردم. خیلی خسته بود چشمانش.
    اون روز برام مانند یک رویا بود….
    حرفی آماده کرده بودم بهش بزنم که با هجوم جمعیت نشد….
    خواستم بهش بگم: دکتر خیلی مردی.خیلی مردی که سرور ما و آقای ما رو داری یاری می کنی….
    خواستم بهش بگم: اجرت با خود آقا امام زمان که داری رهبر مظلوم ما رو یاری می کنی…
    خواستم بهش بگم: اگه رفتی پیش آقا از طرف من بهش سلام برسون و بگو غمش نباشه که تا پای جان در رکابش هستیم….
    خواستم خیلی چیزها بهش بگم اما نشد….
    شاید خدا اینطوری خواسته بود، شاید…..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.