نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
خیلی زیبا و قشنگ بود.
جایی خواندم،”وقتی دل قلم بزند،بر دل قدم می زند.”
حالا حکایت نوشته های شماست و دل ما.
چه قدر این سبک نوشته هایتان را دوست دارم.
آقای قدیانی ممنون به خاطر همه چیز. بچه بسیجی های این دیار به بودنتان و به نوشته هایتان می بالند و افتخار می کنند.
{اگر شما از رای اکثریت دفاع کردی، ما افتخار می کنیم که تنفیذ رای ما به دستان شما بود، و اعتراف می کنیم و الا طاغوت بود.}
امام خمینی:به حرفهای آنهایی که بر خلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب می کنند و می خواهند ولایت فقیه را قبول نکنند [اعتنا نکنید] اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خدا، یا طاغوت، یا خداست، یا طاغوت. اگر با امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است. وقتی غیر مشروع شد، طاغوت است؛ اطاعت او اطاعت طاغوت است؛ وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتی از بین می رود که به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود. شما نترسید از این چهار نفر آدمی که نمی فهمند اسلام چه است؛ نمی فهمند فقیه چه است؛ نمی فهمند که ولایت فقیه یعنی چه. آنها خیال می کنند که یک فاجعه به جامعه است! اینها اسلام را فاجعه می دانند، نه ولایت فقیه را. اینها اسلام را فاجعه می دانند، ولایت فقیه فاجعه نیست. ولایت فقیه، تَبَع [دنباله] اسلام است.( صحیفه امام ج ۱۰ ص : ۲۲۱)
ببخشید خط پنجاه و ششم کلمه ی بعد از عارضه چیست؟ زایده ای؟خط سیزدهم هم از پایین فکر کنم یک “به”جا افتاده باشد.{این تذکر را همه دولت ها}خط یکی مانده به آخر هم{بر زمین افتاد.} افتد. با عرض پوزش.
خیلی خوب بود… البته “آقا” هیچوقت خسته نیستند.
“انگار خمینی مطمئن بود از آینده. انگار خمینی می دانست که خوب، خوب خوب از پس هر فتنه ای برمی آیی. انگار با وجود شما روح خدا دلش قرص بود. الحق که خمینی، روح خدا بود که می گفت: «من در خامنه ای لیاقت رهبری می بینم». کاش «آقا»! شما هم راضی باشی از ما و در ما لیاقت سربازی ببینی”
بسیار عالی
خداقوت
عکس زیر ، مدخل روستایی در جنوب لبنان(منطقه جزین) است. این روستا « میس الجبل » نام دارد و مشهور است که حضرت ابوذر غفاری ، صاحبی حضرت پیامبر اعظم ، هنگام تبعید به وسیله معاویه ، در این شهر مستقر بوده است و به این ترتیب این شهر را باید دروازه ورود تشیع به لبنان دانست. در این تصویر ، تمثال مبارک حضرت امام خمینی ، بر فراز یک تانک به جامانده از تجاوزات رژیم صهیونیستی نصب شده است.
با کمی تغییرات تقدیم به قطعه۲۶
http://uploadfa.net/1390/oauaj39icqg8bnw7zyn.jpg
داداش حسین سایت ایراد داره هر چند دقیقه یه بار تو سایت وارد نمیشه و میزنه سایت در حال بروز رسانی است چند ساعت بعد مراجعه کنید.
از هر ۱۰بار تلاش برای ورود ۹بار با این پیغام مواجه شدم
سلام و درود خالصانه ی ما نثار امام خمینی و یادگار حقیقی اش آسدعلی خامنه ای که خود می فرمود : تا آسدعلی را دارید نگران نباشید .
##لینکـستان رحلت امام روح الله##
http://sms88sms.persianblog.ir/post/1137/
سلام.بسیار جالب و خواندی بود. ترجیح دادم قسمتهایی رو که خودم ازش بیشتر لذت بردم گلچین کنم تا بعضی ها که نگاه شون مثل من هست هم لذت بیشتری ببرن:
وقتی نوشتید “ما سالهاست که «غزل انتظار» را فقط در «بیت رهبری» می سراییم. خانه شما خیمه ماست.” احساس کردم حسینیه امام خمینی بیت رهبری بوی خمینی میده.
وقتی نوشتید”شما دلیل رفتن امام، با روحی شاد و ضمیری امیدوار بودی.” ایمانم هم به امام بیشتر شد و هم نائب الامام.
اونجا که نوشتید”اگر شما از ما راضی نباشی، نه خمینی ما را خواهد بخشید و نه شهدا.” یاد وصیت نامه امام و شهدا افتادم و اونهمه تاکید به حفظ ولایت فقیه
وقتی این خط رو خوندم که “نگاه می کنم به مرامت و به همین «چفیه» که همراه همیشگی شماست، تا مبادا فراموش کنیم فکه و والفجر مقدماتی را. خرمشهر و بیت المقدس را، اما می دانی! چفیه خیلی به شما می آید؛” حس خوبی نسبت به چفیه ام پیدا میکنم.این شعر رو گاهی برای نصرالله میخوندم:
چفیه روی گردنش، یعنی که ما اماده ایم/ ما وارثان فاطمه، تا زنده ایم رزمنده ایم.
این قسمت رو دوست دارم و خیلی زیباست که”اما می دانی! چفیه خیلی به شما می آید؛” واقعا برازنده است.
این جمله”دشمن می خواست بعد از امام، خمینی را در همان جماران نگه دارد و شما نگذاشتی” یعنی همون جمله معروف آقا که فرمودند: تا من زنده ام اجازه نخواهم داد . . .
این حرف دل خیلی هاست : “در این «آقا»، هم «ولی فقیه» هست و هم «امام» و هم «رهبر» و هم «مقتدا» و هم «جانشین خمینی» و هم «آخرین سفیر یوسف زهرا».”
جای نصرالله خالی که بیاد و بشنوه : “کدام یک از این حضرات به دیدار خانواده شهیدان جنیدی رفتند؛ بگویند!”
“تنفیذ رای ما به دستان شما بود، و اعتراف می کنیم و الا طاغوت بود.” اصلا این یعنی همون اعتقاد درست و صحیح به ولایت فقیه که امام به ما یاد داد
هیچوقت این صحنه از یادم نمیره: “محبوب ترین فرد نزد جهان عرب، دست بوس شماست،”
علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیث دار “ما خوبی و بدی دولت ها، بلکه همه مسئولین را به اوامر شما می سنجیم.”
اهدنا الصراط المستقیم : “ما نه سوم تیری هستیم و نه دوم خردادی.”
خداوکیلی انقلاب امام هنوز زنده است: “ما «بهمن پنجاه و هفتی» هستیم.”
هرچی رهبر بگه: “ما به عشق خمینی، به رجایی رأی دادیم، اما به عشق خمینی رأی مان را از بنی صدر پس گرفتیم.”
احساس وظیفه گرکند سید علی/ هرچیز به هرکه داده پس میگیرد: ” آن روز که امام از منتظری تعریف می کرد، ما گوش به فرمان امام بودیم، آن روز هم که ایشان را نقد کرد، ما باز مطیع امر رهبر بودیم.”
و سوالی مهم اینکه “جای پشیمانی از چه چیزی است؟!”
همه حرفها یه طرف این جمله یه طرف که “سخن کوتاه کنم: خسته نباشی «آقا» که علمدار انقلابی…”
راستی شما هم خسته نباشید بابت نوشته های خوبتون.
یاعلی.
حسین قدیانی: و شما هم بابت این پیام…
سلام
بسیار عالی بود . به قول معروف ما با جوهر خودکار به احمدی نژاد رای دادیم اما با ” خونمان ” با آقا بیعت کرده ایم . ….
انتظار فرج از نیمه ی خرداد کشم ….
سلام
عکس / کسی که با شنیدن خبر ارتحال امام ( ره ) به دیار باقی شتافت :
http://s1.picofile.com/file/6745994964/251453_123817667700583_100002170502945_189624_2035534_n.jpg
بشارتهای بسیار مهم ولی امر مسلمین در دانشگاه افسرى امام حسین(ع)
http://leader-khamenei.com/shenakhte-rahbar/leader-viewpoints/2019-vadehaye-elahi.html
یابن طاها ، یابن یاسین ، یابن نور
کی شود از کعبه بنمایی ظهور
در غمت اى گل وحشىِ من، اى خسرو من
جــــور مجنــــون ببـــــرم، تیشه فرهاد کشم
سالهــــا مـــــى گــــــذرد، حادثه ها مى آید
انتظـــــار فـــــــرج از نیمـــــه خــــــرداد کشم
برای ظهورش دعایی کنیم
سلام امام من , سلام آقای من
وقتی تو رفتی من فقط دو سال داشتم و بدن نحیف من قدرت قدردانی از چون تویی رانداشت تویی که به من ,به مردم کشورم, که نه به همه مردم آزاده دنیا آزادی را هدیه دادی وامروز که من ۲۴ بهار از زندگیم در آزادی , درعزت و در شرف میگذرد وقتی صحیفه ی تورا می خوانم بند بند وجود سرشار از غرور می شود این تو بودی که وجدان های آزاده ولی به خواب رفته را بیدار کردی این تو بودی که در آن هوایی که بس ناجوان مردانه سرد بود فریاد آزادی و استقلال سر دادی کاش من بودم وقتی با سربلندی وبدون ترس فریاد می زدی که آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. این تو بودی که دستان ما را گرفتی و راه حسین را به ما نشان دادی و حالا منی که زمان تو را درک نکردم در غم نبود تو غمگینم اشک می ریزم وچشم می دوزم به یادگاریت به خامنه ای که تو باز هم در نبودت مارا تنها نگذاشتی و باز هم من باید تشکر کنم از تو به خاطر این هدیه
آقا برایمان دعا کن قدر یادگاریت را بدانیم ووقت عمل تنهایش نگذاریم دعا کن حکایتمان نشود حکایت یاران بی بصیرت حسین که وقت نبرد با هزار توجیح رها کردند پسر پیامبر خدارا , برایمان دعا کن
خامنه ای , نمی دانم چه در دل این یادگاریت می گذرد این روزها , اماما چه خوب که نیستی تا بشنوی خامنه ای این عمار میگوید
آقا برای سلامتی یادگاریت دعا کن میدانی همیشه عاشق صحنه هایی هستم که از تلویزیون قدم زدن با اقتدار ماه را نشان می دهد اشک در چشمانم حلقه میزد لحظاتی که با اقتدار عصایش را تکان می دهد اما ,اما چند وقتی است که ماه من به عصایش تکیه می دهد آقا برایش دعا کن به گمانم این روزها کم دلش نشکسته آخر نامه سرگشاده می نویسند به یادگاریت
http://islamsmartyr.blogfa.com/post-5.aspx
داشتم کتاب قطعه ۲۶ را می خواندم،رسیدم به متن “جز ۹دی عمری به تلویح گذشت”وپیدا کردم آن جمله ای را که در چند متن قبل،مبصر محترم عنوان کردند.
«ما تجربه کرده ایم درد را. عمق درد تجربه کردنی است، نه ترجمه کردنی»
از نامه تشکر از دکتر فاکتور بگیریم،اولین متن قطعه است،بعد از آزادسازی قطعه از فیلترینگ.حس و حال آن روزها کاملا در متن نمایان است.”اگربگویم” هایش غوغا می کند در دل.
«اگربگویم قانون نمی فهمد زبان عشق را، بر اساس کدام تبصره مجرمم می خوانند؟ »
«اگر بگویم قانون اساسی ما را شهدا با خون خود نوشتند، این بار به چه کسی توهین کرده ام؟»
« صراحتا با خون خود برای ما قانون اساسی نوشتید و نوشتید: “ما که رفتیم. مادری پیر دارم و زنی و ۳ بچه قد و نیم قد. از دار دنیا چیزی ندارم الا یک پیام. یقه تان را می گیریم اگر ولایت فقیه را تنها بگذارید.”»
سلام…
ان شاءالله خدا و امام زمان نگهدار “آقا” باشند.
وسطای سال ۸۸ که اعصابم از دست همه ی مسئولان خرد می شد, با بغض می گفتم در این مملکت فقط یک نفر برای خدا کار می کند; “خامنه ای”…
اباالفضل علمدار
خامنهای علمدار را نگهدار
سفارش کوتاه و رسای امام خمینی به آیت الله خامنه ای (خبر ویژه)
حضرت امام(ره) چند جمله را حین ناراحتی قلبی و بستری شدن در بیمارستان فرمودند که وصیت نامه سی صفحه ای ایشان می تواند در همان چند جمله خلاصه شود.
این تعبیر، بیان رهبر معظم انقلاب ضمن اشاره ای به یکی از خاطرات مربوط به بیماری حضرت امام خمینی است. به گزارش بولتن نیوز، حضرت آیت الله خامنه ای در بیان خاطره مذکور می فرمایند: بهار سال ۱۳۶۵، روزی را که امام(ره) در بستر بیماری بودند، فراموش نمی کنم. ایشان دچار ناراحتی قلبی شده بودند و تقریبا ده، پانزده روزی در بستر بیماری بودند. در آن زمان من در تهران نبودم. آقای حاج احمد آقا به من تلفن کردند و گفتند سریعا به آنجا بیایید؛ فهمیدم که برای امام(ره) مسئله ای رخ داده است. آناً حرکت کردم و پس از چند ساعت طی مسیر، خود را به تهران رساندم. اولین نفر از مسئولان کشور بودم که شاید حدود ده ساعت پس از بروز حادثه، بالای سر ایشان حاضر شدم. خدمت امام(ره) رفتم و هنگامی که نزدیک تخت ایشان رسیدم، منقلب شدم و نتوانستم خودم را نگه دارم و گریه کردم. ایشان تلطف فرمودند و با محبت نگاه کردند. بعد چند جمله گفتند که چون کوتاه بود، به ذهنم سپردم؛ بیرون آمدم و آنها را نوشتم.
در آن لحظاتی که امام(ره) ناراحتی قلبی پیدا کرده بودند، ایشان انتظار و آمادگی برای بروز احتمالی حادثه را داشتند، بنابراین مهمترین حرفی که در ذهن ایشان بود، قاعدتا می باید در آن لحظه حساس به ما می گفتند. ایشان فرمودند: «قوی باشید، احساس ضعف نکنید، به خدا متکی باشید، «اشداء علی الکفار رحماء بینهم» باشید و اگر با هم بودید، هیچ کس نمی تواند به شما آسیبی برساند.» به نظر من وصیت سی صفحه ای امام(ره) می تواند در همین چند جمله خلاصه شود.
پیام بی زرگانی
ساعت ۱:۲۷ نصفه شب
افراد آنلاین: ۱۷ نفر
داداش حسین فــدائی داری
(البته می دونم هیچ فدائی داری، فدائی داری های آقا سید نمیشه)
سلام
خیلی قشنگ بود ممنون
خیلی خوبه که یکی حرف دل آدم رو قشنگ روی کاغذ میاره
“شما دلیل رفتن امام، با روحی شاد و ضمیری امیدوار بودی.”
…
…
“…من در چشمان این نوزاد چندماهه چیزی دیدهام که قلبم را تکان داده است و حال نیز هرگاه به یادآن نگاه میافتم چهار رکن بدنم میلرزد .
به نظرم میآید که در این چشمها قدرت عجیبی هست! قدرتی که میتواند جهان را زیر و رو کند …”
بخشی از نامه ی عمه ی امام برای حاجیه بانو
خیلی عالی بود اما بنظر این حقیر ، آقا علمدار انقلاب نیست بلکه رهبر انقلاب است .
علمداری انقلاب وظیفه تک تک بسیجی ها مثل بسیجی خوش قلم حسین قدیانی است . احمد متوسلیان هم به همین دلیل به آنها گفت که باید علم را کجا – افق – نصب کنند .
البته آقا علمدار هست اما علمدار قیام امامی است که فعلا به نیابت از او وظیفه هدایت و امامت امتش را دارد .
متولی سنگر مقدس قطعه ۲۶ خسته نباشی علمدار…
یه جمله ی معترضه برای اولین بار داداش عزیزم : بهتربودمی نوشتی : خداقوت آقا که علمدارانقلابی چون ممکنه جانشین امام معصوم ع دل شکسته بشه ، مظلوم مقتدربشه ، غریب بشه ، این عماربگه ، اماخسته نمیشه . هرچنددرفحوای این خسته نباشی که گفتی ، احساسم می گه منظورت همون خداقوته .
سلام
عجب صفایی کردیم بالاخره
دم همه سربازان ولایت عشق
گـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم
…
…
گاه شمار زندگی پر برکت امام خمینی (ره)
مهر ۱۲۸۱ تولد
۱۲۸۱/۱۱/۲۰ شهادت پدر
۱۲۸۳/۲/۱۹ قصاص قاتل پدر
۱۲۹۷ رحلت مادر
۱۲۹۹/۱۲/۳ شروع زندگی طلبگی در اراک
۱۳۰۰ ورود امام به قم
۱۳۴۱/۸/۱۵ تلگراف امام به نخست وزیر آن زمان به عنوان اعتراض به تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی
۱۳۴۱/۱۱/۲ تحریم رفراندوم فرمایشی شاه
۱۳۴۲/۲/۲۸ اطلاعیه امام در رابطه با ایام محرم خطاب به وعاظ
۱۳۴۲/۳/۱۳ سخنرانی تاریخی امام در مدرسه فیضیه در عصر عاشورا
۱۳۴۲/۳/۱۵ دستگیری شبانه امام توسط ساواک و انتقال به تهران
۱۳۴۳/۱/۱۸ آزادی امام از زندان و بازگشت به قم
۱۳۴۳/۸/۴ سخنرانی امام درباره طرح کاپیتولاسیون
۱۳۴۳/۸/۲۱ اقامت در بورسا
۱۳۴۴/۷/۱۶ انتقال از بورسا به عراق
۱۳۴۶/۱/۲۷ نامه سرگشاده امام به هویدا نخست وزیر شاه و هشدار نسبت به کارهای مستبدانه رژیم
۱۳۴۸/۳/۷ شروع تدریس ولایت فقیه در نجف
۱۳۵۰/۲/۶ سخنرانی امام در محکومیت جشن های ۲۵۰۰ ساله
۱۳۵۶/۸/۱ شهادت حاج آقا مصطفی خمینی
۱۳۵۷/۷/۱۰ هجرت از عراق به سوی کویت و مخالفت کویت با ورود امام
۱۳۵۷/۷/۱۳ هجرت امام به فرانسه
۱۳۵۷/۱۱/۱۲بازگشت امام بازگشت پیروزمندانه به ایران
۱۳۵۷/۱۱/۱۵ تعیین دولت موقت
۱۳۵۷/۱۱/۲۱ شکست حکومت نظامی توسط امام
۱۳۵۷/۱۱/۲۲ پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره)
۱۳۵۷/۱۲/۱۰ ورود امام به قم پس از ۱۵ سال
۱۳۵۹/۲/۲۸ ورود امام به جماران
۱۳۵۹/۶/۳۱ آغاز حمله ارتش عراق به ایران
۱۳۶۱/۱۱/۲۶ نگارش وصیت نامه سیاسی- الهی توسط امام خمینی
۱۳۶۷/۴/۲۹ صدور پیام تاریخی امام به مناسبت حادثه مکه مکرمه، قبول قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد پس از ۸ سال دفاع مقدس
۱۳۶۷/۱۰/۱۱ ارسال نامه گورباچف از سوی امام خمینی و دعوت او به مطالعه اسلام
۱۳۶۷/۱۱/۲۵ صدور حکم اعدام سلمان رشدی مرتد نویسنده کتاب کفرآمیز (آیات شیطانی)
۱۳۶۸/۳/۱۴ رحلت حضرت امام خمینی (ره) بنیان گذار کبیر انقلاب اسلامی ایران
« روایتی از امام باقر(ع) در کلام رهبری»
رهبر معظم انقلاب در بیان شرح روایتی از امام باقر(ع) به تبیین صفای میان شیعیان پرداختند.
معظمله با اشاره به روایت مذکور در کافی ج۲ ص۱۷۴ بیان داشتهاند: «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَ یَجِیءُ أَحَدُکُمْ إِلَى أَخِیهِ فَیُدْخِلُ یَدَهُ فِی کِیسِهِ فَیَأْخُذُ حَاجَتَهُ فَلَا یَدْفَعُهُ فَقُلْتُ مَا أَعْرِفُ ذَلِکَ فِینَا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَلَا شَیْءَ إِذاً قُلْتُ فَالْهَلَاکُ إِذاً فَقَالَ إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ یُعْطَوْا أَحْلَامَهُمْ بَعْد».فى الکافى، عن الباقر(علیهالسّلام)؛ «أیجىء احدکم الى اخیه فیدخل یده فى کیسه فیأخذ حاجته فلا یدفعة». حضرت امام محمد باقر(علیهالسّلام) از یکى از اصحابشان سؤال میکنند – «که این مقدمه دیگر ذکر نشده که آن صحابى که بود و چه سؤالی کرده بود و از کجا آمده بود؛ اینها دیگر توى این روایت نیست» – که آیا در آنجائى که شما هستید، وضعیت اینجورى است که یکى از شماها دستش را توى جیب برادر دینىاش بکند و هر چه که لازم دارد، از توى جیب او بردارد، او هم ناراحت نشود؟ به این حد رسیدهاید که جیبتان براى همدیگر رایگان باشد؟
مرحوم حرزالدین نقل میکند که «شیخ خضر» هم عصر مرحوم کاشفالغطاء، از علماى بزرگ بود و خیلى مورد توجه مردم قرار داشت. میگوید در روز عید، مردم نجف و عشایر و آنهایی که به شیخ خضر علاقه داشتند، منزل او آمدند و هدایایی آوردند – پول آوردند، طلا آوردند – و همین طور جلوى ایشان میگذاشتند و ایشان هم آن پولها و طلاها را جلوى دستش گذاشته بود و همان طور روى هم کوت (انباشته) شده بود. بعد شیخ جعفر کاشفالغطاء آمد. (معلوم میشود آن وقتها هنوز شیخ جعفر به مقام ریاست نرسیده بود). ایشان آمد و نشست و چشمش به این پولها و طلاها افتاد. بعد یواش یواش نزدیک ظهر شد و مردم رفتند. شیخ جعفر بلند شد گوشهى عبایش را پهن کرد و این طلاها و پولها را گوشهى عبایش ریخت و گفت، خداحافظ شما، و رفت! شیخ خضر هم نگاهى کرد و چیزى نگفت؛ کأن لم یکن شیئاً مذکورا!
حالا این قصهاى که نقل کردم، دنباله هم دارد، که دنبالههایش باز از این جالبتر هم هست.به هر حال حضرت سؤال میکنند که در اموال شخصى، شما اینجور هستید که مثلاً قبایتان را آنجا آویزان کردهاید، رفیقتان مىآید دست میکند توى جیب قباى شما و یک مقدار پولى که لازم دارد، برمیدارد و بقیهاش را آنجا میگذارد و بعد راه مىافتد میرود، به شما هم اصلاً برنخورد و ناراحت نشوید؟ چنین وضعى بین شما هست؟ «فقیل ما اعرف ذلک فینا». آن راوى گفت که در بین خودمان اینجور، وضعى نیست. «فقال فلا شىء اذاً»؛ فرمود: پس هنوز خبرى نیست، هنوز چیزى نیست.
من اینجا این حاشیه را اضافه کنم که این مربوط به زمان امام باقر(علیه الصّلاة و السّلام) است. در آن زمان، شیعه تدریجاً داشت شکل میگرفت. بعد از حادثهى عاشورا، در ظرف این ۳۳ سال، ۳۴ سالى که دوران امام سجاد(علیه الصّلاة و السّلام) بود، تدریجاً و یواشیواش مردم جمع میشدند؛ چون بعد از حادثهى عاشورا، آن شدت عملى که به خرج داده شده بود، شیعه را متفرق کرد؛ بعضىها برگشتند، بعضىها منصرف شدند، بعضىها از ولایت اهل بیت پشیمان شدند؛ هر کسى به یک طرفى رفت. در این ۳۴ سال، یواشیواش مردم جمع شدند. در زمان امام باقر(علیه الصّلاة و السّلام) مردم بیشتر جمع شدند. مردم تدریجاً در شهرها، در نقاط مختلف، نزدیک و دور، جمع میشدند. این مربوط به آن وقت است که حضرت میخواهند بگویند، این کانونهاى تشیع را باید در سرتاسر دنیاى اسلام اینجورى تشکیل دهید، اینجور با هم باصفا باشید.
حضرت وقتى فرمودند «فلا شىء» – هنوز هیچ خبرى نیست؛ آنى که باید بشود، نشده است – آن طرف ترسید؛ «قیل فالهلاک اذاً؟». «هلاک» در اینجا و در خیلى جاهاى دیگر به معناى مردن نیست؛ به معناى بدبخت شدن است: یعنى پس دیگر بدبخت شدیم آقا؟ دیگر هیچى نیست؟ «فقال انّ القوم لمیعطوا احلامهم بعد». «احلام» در اینجا جمع «حلم» است. مادهى «حَلُمَ یَحلُمُ» به معناى حلم ورزیدن است؛ با «حَلَمَ یَحلُمُ» که به معناى رؤیا و اضغاث احلامى که در قرآن هست، تفاوت دارد؛ آن از باب نَصَرَ یَنصُرُ است، حَلَمَ یَحلُمُ است؛ این از باب شَرُفَ یَشرُفُ است؛ حَلُمَ یَحلُمُ. اینجا احلام جمع حلم است. پس هنوز به آن بردبارى و آن ظرفیت لازم نرسیدهاید. بنابراین به معناى هلاک نیست که بگوئیم نابود شدید، عذاب خدا گریبان شما را گرفت؛ نه، به معناى این است که هنوز آن ظرفیت لازم را پیدا نکردهاید.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی رهبر معظم انقلاب
خسته نباشی “آقا” که علمدار انقلابی…
بسیار عالی؛ ممنونم داداش حسین.
همه متن عالی بود و دلنشین ولی در جملات پایانی به مسئله ای مهم اشاره کردید.
“القصه! مگر حتی با شهادت رجایی، علم دفاع از ارزش ها بر زمین افتاد؟ ما به خاطر بیعت مان با ولایت به احمدی نژاد رأی دادیم و به خاطر همین بیعت از جریان انحرافی فتنه ۸۸ و هر جریان انحرافی دیگری من جمله سران فتنه انتقاد می کنیم. جای پشیمانی از چه چیزی است؟!”
خیلی اشاره به این نکته مهم بود. ندیده بودم کسی اینقدر واضح و روان به این نکته مهم اشاره کند.
“اگر اصولگرایی خوب است، این رهبر انقلاب است که همیشه روی اصول تأکید داشتند و این تذکر را به همه دولت ها داده بودند و می دهند. اگر اصلاح طلبی خوب است، پرچمدار اصلاحات، اصل نظام جمهوری اسلامی است که همیشه با «نو شدن» و «به روز شدن» -به معنای درست- تأکید داشته. اگر سازندگی خوب است، ساختن کشور را نظام به دولت سازندگی یاد داد، نه بالعکس. اگر ایستادگی در برابر دشمن خوب است، دولت مستقر این مهم را مدیون جمهوری اسلامی است که ۳۲ سال در برابر دشمن محکم تر از کوه ایستاده است.”
واقعا ممنونم داداش جان؛
شعور و نوع نگاهتان واقعا قابل تحسین است.
خسته نباشید سالار…
سلاله ۹دی بزرگوار!
داداش حسین جمله “عمق درد تجربه کردنی است و نه ترجمه کردنی” را اولین بار در متن “ماجد” در تاریخ ۲۹ آبان ۸۹ نوشتند. البته این متن جزء سفر نامه حج است و در کتاب “قطعه ۲۶” نیامده.
ارادتمند داداش حسین هم هستیم.
داداش حسین دوستان عزیز سلام!
امشب، شبِ اول ماه رجب است.
ماه رجب ماهِ خداست، و فضیلت بسیار زیادی برای این ماه روایت شده است.
از حضرت موسى بن جعفر(علیهماالسلام) روایت شده است که: هر کس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد، آتش جهنم یک سال، از او دور شود و هر کس سه روز از آن را روزه بگیرد بهشت بر او واجب می گردد.
استغفار و توبه در این ماه بسیار سفارش شده است. پس این ذکر را زیاد تکرار کنید:
«أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ».
اگر قادر به گرفتن روزه نیستید، روزی صد بار این ذکر را بگوئید که ثواب روزه در آن نهفته است:
“سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَکْرَمِ سُبْحَانَ
مَنْ لَبِسَ الْعِزََّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ.
اعمال زیادی برای ماه رجب ذکر شده است که میتوانید در “کلیات مفاتیح الجنان” صفحه ۲۴۶ اعمال ماه رجب را ببینید.
ضمنا یکی از مؤکد ترینِ ذکر ها در این ماه ذکر “لا إِلَهَ إِلا الله” و همچنین قرائت سوره “اخلاص” (قل هو الله احد) است.
التماس دعا…
در مظلومیت شما همین بس که ما مدافع شماییم، اما در بزرگی ما همین بس که خامنه ای رهبر ماست
“پسرم گاهی می بینم از تهمت های ناروا و شایعه پراکنی های دروغین اظهار ناراحتی می کنی. اولا باید بگویم تا زنده هستی و حرکت می کنی و تو را منشا تاثیری بدانند انتقاد و تهمت و شایعه سازی علیه تو، اجتناب ناپذیر است؛ عقده ها زیاد و توقعات روز افزون و حسادت ها فراوان است. آن کس که فعالیت دارد گرچه صددرصد برای خدا باشد از گزند بد خواهان نمی توان به دور باشد. من خود یک عالم بزرگ متقی را که تا به ریاست جزئی نرسیده بود برای او جز خیر به حسب نوع نمی گفتندو تقریبا مورد تسالم اهل علم و دیگران بود به مجرد ان که توجه نفوس به او شدو شاخصیتی دنیاوی -ولو ناچیز-نسبت به مقامش پیدا کرد، مورد تهمت و اذیت شدو حسادت ها و عقده ها به جوش آمدو تا در قید حیات بود این مسائل نیز بود.
وثانیا باید بدانی که ایمان به وحدت اله و وحدت معبود و وحدت موثر، انچنان که باید و شاید به قلبت نرسیده، کوشش کن که کلمه توحید را که بزرگترین کلمه است و والاترین جمله است از عقلت به قلبت برسانی…”
نامه امام خمینی(قدس سره) به حاج احمد اقا
برای اثبات این مطلب که انقلاب ما انقلابی الهی است و مورد عنایت حضرت حق، همین بس که حضرت آقا، رهبر و امام ما شد پس از حضرت امام
دوستان!
قبلا چنین مطلبی را عرض کرده بودم ولی ظاهرا یا بعضی ها ندیدند و یا فراموش کردند.
شما به خیلی از وب ها سر میزنید، نیازی نیست در کامنتی که برای هر وبلاگی می گذارید خود را قطعه بیست و شیشی! معرفی کنید.
لطف کنید و رعایت کنید.
سلام حاجی
من خیلی وقته مطالب شما رو می خونم
لطفا من و هم راهنمایی کن
http://navabnews.blogfa.com/
امام محمد باقر (ع) می فرمایند:
کسی که در زمان غیبت قائم ما (عج) بر ایمان و ولایت ما اهل بیت عصمت پا بر جا و ثابت بماند، خداوند متعال پاداش و ثواب هزار شهید از شهدای جنگ بدر و حنین به او عطا می فرماید.
بیست و دو سال است که رفتهای اما هنوز هستی … آدم وقتی به مصر و لیبی و یمن و بحرین نگاه میکند یقین میکند که هستی …
آدم وقتی به امام خامنهای نگاه میکند یقین میکند که هستی …
رفقا
برنامه راز شبکه ۴ را از دست ندهید.
ای والله احسان محمد حسنی
ماشالله…
در روایتی امام صادق (علیه السلام) فرمودند که براى امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام)شگفت انگیز بود که در چهار شب از ایام سال بیکار بماند (و عبادت نکند) و آن چهار شب عبارت بودند از شب اوّل ماه رجب، شب نیمه شعبان، شب عید فطر و شب عید قربان.
امام محمدباقر(ع):
هیچ قطره ای نزد خداوند، محبوبتر از قطره اشکی که در تاریکی شب از ترس خدا و برای او ریخته شود، نیست.
کافی، ج ۲، ص(۴۸۲)
سلام بر تو ای مولا
عارف بزرگوار مرحوم آیت الله قاضی اوائل انقلاب فرموده بودند:
اطرافیان آقای خمینی دو گروه هستند، یک گروه آخرتشان به دنیا می چربد و یک گروه دنیایشان به آخرتشان می چربد. آن گروه که آخرتشان مقدم بر دنیا است، دور و بر آقای خامنه ای جمع هستند ولی آنان که دنیایشان به آخرت مقدم است از دور و بر امام و بعد هم آقای خامنه ای جدا می شوند.
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۰۰:۴۸
تعداد افراد آنلاین: ۲۳ نفر
ماشالله ستاره های حزب الله
داداش حسین بسیجیها فــــــــــدائی داری…
باورم نمی شد احسان محمد حسنی را در تلویزیون ببینم.
فکر کنم خودش هم باورش نمی شد که ما در تلویزیون ببینیمش…
در همین قطعه مقدس۲۶ زیاد به صدا و سیما انتقاد کردم؛
البته انتقادهایم سرجای خود باقیست ولی برنامه راز واقعا جای تشکر دارد.
خدا خیرشان بدهد که باعث می شوند دقایقی با صدا و سیما احساس نزدیکی و رفاقت کنیم.
انتظار فرج از نیمه خرداد کشیم!
عارف بالله، حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه) در مورد ماه رجب می فرماید:
” شرافت ماه رجب در زبان ها ، در بیان ها، در عقلها و در فکرها نگنجد. رجب ماه دعا و استغفار است و سفارش زیادی به استغفار در این ماه شده است “
“به فرمایش استاد گرانقدر ما از بین ادعیه ماه رجب دعای شریفی که از ناحیه مُقَدّسه و حضرت صاحب الامر رسیده بسیار گرانقدر است هر دعایی که در روز فراموش شد این دعا فراموش نشود و البته این دعا مشحون از معارف والای توحیدی و ولایی است ان شا الله اهل معرفت و دقت در مضامین این دعا بشیار تامل کنند!
این دعا با این عبارات شروع می شود و در مفاتیح موجود است:
اَللّهُمَّ اِنّى اَسئَلُکَ بِمَعانى جَمیعِ ما یَدْعُوکَ بِهِ وُلاةُ اَمْرِکَ، الْمَاْمُونُونَ عَلى سِرِّکَ، الْمُسْتَبْشِرُونَ بِاَمْرِکَ، الْواصِفُونَ لِقُدْرَتِکَ،…..”
برگرفته از وبلاگ استاد گرانقدر “حرکت متعالی”
شما دلیل رفتن امام، با روحی شاد و ضمیری امیدوار بودی.
باسلام
ویژه نامه جریان انحرافی هر روز در :
bayena.blogfa.com
با اجازتون یه پست هم از شما گذاشتم به آدرس ذیل :
http://bayena.blogfa.com/post-58.aspx
الحق که خمینی، روح خدا بود که می گفت: «من در خامنه ای لیاقت رهبری می بینم». کاش «آقا»! شما هم راضی باشی از ما و در ما لیاقت سربازی ببینی. کاش از ما از صمیم قلب راضی باشی، نه فقط در برابر دشمن. باورم هست اگر شما از ما راضی نباشی، نه خمینی ما را خواهد بخشید و نه شهدا. هر جا هر فتنه ای هست، هر زخم زبانی هست، هر شلاق روزگاری هست، هر تازیانه ستمی هست، ما دل مان فقط به شما خوش است
بسم رب المهدی عج
با سلام
مطلب زیبایتان دیگر جایی برای حرف و سخن باقی نمی گذارد. انشاءالله همگی ما بتوانیم افسرانی جان بر کف تحت فرمان مولایمان حضرت حجت ع حول محور ولی بصیر و شجاعمان باشیم.
با مطلب نفس مطمئن بروز هستیم.به وبلاگ ما هم اگر فرصتی بود سری بزنید:
۳۱۳mohajers.blogfa.com
ای حسرت جان و تنم
تنها دلیل بودنم
آه ای شهادت العجل آه ای شهادت العجل
چشم من و امر ولی
جان من و سید علی
ای مقتدایم چشمان تو
مومن شدم بر ایمان
در دست مهدی دستان تو
جانم فدای سید علی
جانم فدای سید علی
سلام به همگی
سلام. به مناسبت سالگرد ارتحال ملکوتی حضرت امام، با سه خاطره از امام به روزم.
سر بزنید و نظر یادتون نره.
یا علی
http://www.medadshami.ir
متن بسیار عالی و جامعی بود
“در مظلومیت شما همین بس که ما مدافع شماییم، اما در بزرگی ما همین بس که خامنه ای رهبر ماست.”
التماس دعا
ما هزار دلیل داریم که عاشق شما باشیم آقا
سلام
ای حسرت جان و تنم
تنها دلیل بودنم
آه ای شهادت العجل
آه ای شهادت العجل
چشم من و امر ولی
جان من و سید علی
ای مقتدایم چشمان تو
مومن شدم بر ایمان
در دست مهدی دستان تو
جانم فدای سید علی
جانم فدای سید علی
ما نه دربند نام ها هستیم و نه تاریخ ها و نه حتی رایمان به این و آن ، عشق به تو ما را گرفتار کرده است آقا
جک و لطیفه در شهر خنده:
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
اگه دلت گرفته.
اگه دوست داری از ته دل بخندی.
هر روزی که باشه مهم نیست. صبح ، ظهر و یا شب.
یکسر بیا شهر خنده.
منتظرت هستم.
تخصص شهر خنده پاک کردن غصه از دل ایرانی هاست.
می گی نه؟
بیا و خودت ببین.
اگه می خوای دلنوشته هایت رو صد ها نفر بخونن.
اگه می خوای تولد کسی رو تبریک بگی و یا برای کسی که دوسش داری پیام بذاری.
بیا به شهر خنده.
http://shahr-e-khandeh.blogfa.com
افسانه ی آخرین بازمانده از نسل مردان ایران زمین.
آنانکه سربلندی مردمشان را در شاد بودن جستجو می نمایند.
“شهر خنده” متعلق به همه ی ما ایرانی هایی است که می خواهیم ثابت کنیم با شاد بودن و شاد زندگی کردن می توانیم سربلندی را برای ایران عزیزمان به ارمغان آوریم.
[نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند]
سلام .خسته نباشید. خیلی باحال و قشنگ نوشته بودی.
آقا سید علی!
به عشق، عشق تو زنده ایم و عشق تو واسمون همه چیز و نبودنت واسمون مرگ است…
ناز قلمت
جک و لطیفه در شهر خنده:
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
اگه دلت گرفته.
اگه دوست داری از ته دل بخندی.
هر روزی که باشه مهم نیست. صبح ، ظهر و یا شب.
یکسر بیا شهر خنده.
منتظرت هستم.
تخصص شهر خنده پاک کردن غصه از دل ایرانی هاست.
می گی نه؟
بیا و خودت ببین.
اگه می خوای دلنوشته هایت رو صد ها نفر بخونن.
اگه می خوای تولد کسی رو تبریک بگی و یا برای کسی که دوسش داری پیام بذاری.
بیا به شهر خنده.
http://shahr-e-khandeh.blogfa.com
افسانه ی آخرین بازمانده از نسل مردان ایران زمین.
آنانکه سربلندی مردمشان را در شاد بودن جستجو می نمایند.
“شهر خنده” متعلق به همه ی ما ایرانی هایی است که می خواهیم ثابت کنیم با شاد بودن و شاد زندگی کردن می توانیم سربلندی را برای ایران عزیزمان به ارمغان آوریم.
[نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند]
جناب قدیانی واسه چی کامنتهای منو حذف میکنی؟این یعنی که هیچ جوابی براشون نداری
حسین قدیانی: در هر صورت، چیز مهمی نیست!
خسته نباشی آقا این همه سال که ما را رهبری کردی…
ناز قلمت داداش…
…