مولف “قطعه ۲۶”: به جمهوری اسلامی وابستگی محض دارم؛ بی علامت تعجب

۲ ساعت گپ و گفت مهدی رمضانی با حسین قدیانی… یعنی ناشر با نویسنده

منبع: سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی

*از کجا شروع کنیم مصاحبه را؟
اصلا بی خیال!
*خیلی وقت است با جایی گفت و گو نکرده ای. چرا؟
دلیلی ندارد؛ به طور میانگین دارم روزی در ۳ روزنامه حدود ۴ و یا ۵ مطلب می دهم. مگر چقدر حالا حرف دارم که به هر درخواست مصاحبه ای جواب مثبت بدهم؟
*اما گمانم فقط به این دلیل نیست که با جایی گفت و گو نمی کنی.
بله خب. خیلی ها مصاحبه را برای من نمی خواهند، برای خودشان و مقاصد خودشان می خواهند.
*مثلا؟
مثلا ایامی که وبلاگ “قطعه ۲۶” فیلتر بود، ترجیح دادم با هیچ کجا مصاحبه نکنم. خیلی زنگ می زدند آن موقع. با این همه من خودم در تنظیم گفت و گو خیلی حساس هستم و وسواس دارم. دروغ نگفته باشم خیلی از روزنامه نگاران امروز که دستی هم بر مصاحبه دارند، بدیهیات تنظیم حرفه ای یک گفت و گو را بلد نیستند.
*با ما که داری گفت و گو می کنی دیگر!
این گپ و گفت ۲ دوست است. شاید هم گفت و گوی ناشر است با مولف. به این معنا داریم با هم حرف می زنیم و درددل می کنیم.
*نام حسین قدیانی عجین شده با نامه تو به آقای آملی. نمی خواهی برای یک بار هم که شده به حواشی ای که آن روزها برایت اتفاق افتاد، بپردازی؟
نه!
*اما خیلی ها دوست دارند واقعیت را از زبان خودت جویا شوند؛ چه شد که در مقابل رکن یمانی آن نامه تند و تیز را نوشتی، و چه شد که در روزنامه کیهان دستان خودت را به علامت تسلیم بالا بردی؟
از هر ۲ نوشته خود دفاع می کنم؛ نه آن نامه را تند و تیز می دانم و نه متن کیهان را تسلیم.
*راست است که برای ساعاتی بازداشت هم شدی؟
نه!
*اما در کیهان از اخوان لاریجانی عذرخواهی کردی!
لازم باشد حتی از دانشمند فارین پالیسی هم معذرت خواهی می کنم، اینها که روسای قوای کشور خودم هستند! روزی در همان ایام به یکی از بلندپایگان دستگاه قضا گفتم که اگر در فتنه بعدی، اشرار خواستند برای شخص شما یا ساختمان محل کارتان مزاحمت ایجاد کنند، حاضرم برای دفاع از شما بیایم و سینه سپر کنم. چه اینکه ایام فتنه ۸۸ مثل خیلی دیگر از دوستان بسیجی از اصل نظام و نهادهای نظام من جمله ساختمان صدا و سیما در برابر فتنه گران آمدیم و دفاع کردیم و تا سر حد مرگ هم رفتیم. حرف من این است که نباید مسائل را با هم قاطی کرد. من به دستگاه قضایی ایمان دارم و نسبت به آن دلسوز هستم که در خانه خدا به رئیس محترم آن نامه نوشتم، اما در کنار همه این انتقادات حتما از آقای آملی و از دیگر روسای قوا در برابر دشمن مشترک همه مان دفاع می کنم. این ۲ تا با هم قابل جمع است. بگذار درباره آن نامه چند جمله بگویم و برویم سر مسائل مهمتر. آن نامه را جریان موسوم به انحرافی، داشت دستاویزی قرار می داد که اولا؛ اینطور وانمود کند من هم سر و سری با این جریان دارم! و ثانیا؛ با اخوان لاریجانی بیشتر دشمنی دارم تا آمریکا و اسرائیل! این بود که در کیهان آن متن را نوشتم. هنوز هم معتقدم برخی تعابیرم نسبت به بعضی ها در نامه مذکور درست نبود. اینجا بود که عذرخواهی کردم، اما به اعتراف مطالبم که در آرشیو “قطعه ۲۶” موجود است، هرگز بحث تسلیم در کار نبوده است. حتی بعد از آن متن کیهان هم بارها و بارها از دستگاه قضایی مطالبه عدالت داشته ام؛ بیشتر از خیلی ها. بگذریم که اگر من در حج خواهان محاکمه سران فتنه بودم، چند ماه بعد، دوم خردادی ترین نمایندگان مجلس “نهضت توابین” راه انداختند و جلوی چشم رئیس مجلس شعار دادند که “مرگ بر موسوی و کروبی و خاتمی”. این حرف را من ماهها پیش در آن نامه نوشتم و ملت باز هم ماهها پیش از آن در یوم الله ۹ دی گفته بود. برخی ها خیلی دیرتر از ما دوریالی شان افتاد.
*نمی خواهی از آن روزها خاطره ای بگویی؟
لزومی ندارد. فقط به جای خاطره، اشاره کنم به یک نکته. وقتی نامه به آقای آملی را نوشتم، عده ای بر من خرده گرفتند که افراط کردی و چه کاره مملکتی مگر، و وقتی متن کیهان را نوشتم، برخی از همان عده، بر من خرده گرفتند که چرا تسلیم شدی و بر همان موضع حق خود باقی نماندی؟!!
*شایعه شد که دیداری هم با بزرگان دستگاه قضا داشته ای؟
با بزرگتر از بزرگان قوه قضایی هم دیدار داشته ام؛ همین هفته پیش با مادر شهیدی در بهشت زهرا. از آنجا که به مسئولان نظام -همه شان- ارادت مضاعف دارم و سربازان ولایت فقیه می دانم شان، دعای قشنگی می خواهم در حق شان بکنم و آن این است؛ ان شاء الله همه شان فدای یک تار مو، بلکه یک لبخند خامنه ای.
*آیا نمی دانستی که قوه قضاییه اصولا برخی تصمیمات را خودش به تنهایی نمی گیرد؟… البته قبلش “الهی آمین!”
حتما فردی مثل من با آئین اداره ملک و مملکت آشناست، اما من وقتی از رسانه ملی انتقاد می کنم، با علم بر این است که رئیس صدا و سیما را رهبر انقلاب منصوب می کنند. همان رهبری که خود به وقت لزوم از صدا و سیما انتقاد و حمایت می کنند. مثل اینکه صدر اسلام حضرت علی هم به منصوبین خودشان بارها و بارها تذکر می دادند. مطالبه محاکمه فتنه گران از دستگاه قضایی، عین ولایت پذیری ماست. این مطالبات عدالت محورانه، کمک حال دستگاه قضا برای اجرای عدالت است. ما که عدالت را خارج از خیمه ولایت نمی خواهیم و اصلا عملی نمی دانیم. عدالت پذیری ما عین ولایت پذیری ماست. “آقا” هم در عین حال که رهبر قوه قضاییه هستند، رهبر ما هم هستند. رهبر انقلاب از ما چیزی و از قوه قضاییه چیز دیگری مطالبه دارند. حتما “آقا” از ما مطالبه سکوت ندارند. همچنان که از ما مطالبه دارند به احدی ظلم نکنیم. با این همه من یک حرف اساسی دارم: رهبر جامعه اسلامی -همیشه تاریخ- وقتی “عمار” دارد بیشتر به “عدالت” فکر می کند و وقتی “امار با الف” دارد، بیشتر به “مصلحت” فکر می کند. مثل اینکه علی وقتی یار داشت با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگید و عدالت را اجرا کرد، اما وقتی یار نداشت، مصلحت سنجی کرد و ۲۵ سال سکوت پیشه کرد. ما باید به جای “امار با الف”، “عمار” باشیم تا علی و عدالت تنها نمانند. عده ای اما سکوت علی را بیش از ذوالفقار علی دوست دارند و علی را ساکت می خواهند تا ولایت پذیری شان بی هزینه باشد.
*اما بحث سعید تاجیک؟
خیلی ها در این بحث اشتباه کردند. من هم اشتباه کردم. اشتباه من دفاع مطلق از ایشان بود و اشتباه دیگران این بود که به بهانه نهی از منکر دوست، برای مدتی مدید جهاد با دشمن اصل کاری را فراموش کردند. بگذار نکته ای بگویم: بی آنکه بخواهم شخص تاجیک را مقصر اصلی و یا متهم اصلی بدانم، الان دیگر مطمئن شده ام و سند دارم که در این مسئله رد پای جریان معروف به انحرافی به چشم می خورد تا با مظلوم نمایی، شرایط را به گونه ای برای آقای هاشمی رقم بزنند که ایشان رئیس مجلس خبرگان باقی بمانند. من اصولا دست جریان انحرافی و دست جریان خاندان هاشمی را در یک دست می دانم. این ۲ در پیمانی نوشته و ننوشته، در حال “خدمت متقابل” به همدیگر هستند. با این همه مباحث آن روزها برایم درس عبرتی شد که بدانم عده ای به کمین نشسته اند تا دفاع ما از مظلوم را در مسیر غلطی بیاندازند که خودشان از قبل طراحی کرده اند. اینجاست که از نظر من فتنه جریان انحرافی، سخت تر از فتنه ۸۸ است. در فتنه ۸۸ یک طرف به دروغ اسلام و قرآن و قانون و امام را بالای نیزه برده بود، اما الان ما با فتنه گرانی طرف هستیم که می بینیم ولایت فقیه را بالای نیزه برده اند. می بینی طرف از سویی ادعایی بزرگ می کند که اگر ولی فقیه حکم دهد، زنم را هم طلاق می دهم، و از دیگر سو حاضر نیست دست از “ولایت مشایی” بردارد. تو نمی خواهد زنت را به حکم رهبر طلاق دهی، همین مشایی عامل اختلاف را بگذاری کنار، و مطهری زمان را به او نفروشی، از سر ما هم زیاد است! این فرد “مشایی چی” گمانم با عیال مشکل دارد و می خواهد ولایت فقیه را هزینه جدایی خود از همسرش کند!!… من نمی دانم اصلا چه لزومی دارد که این ادعاها طرح شود؟! من همین جا بگویم؛ به شدت انتقاد دارم به رئیس جمهور که اخیرا گفته اند؛ “رابطه من و رهبر، رابطه فرزند و پدری است”.
*ولی داداش حسین بچه بسیجی ها! “بابای ماست خامنه ای” که جمله خودتان است!
این جمله که من می گویم بحثش فرق می کند. من دارم از زبان خیل کثیر فرزندان شهدا حرفی می زنم تا بگویم که دشمن دارد آب در هاون می کوبد و اتفاقا رابطه خانواده شهدا با انقلاب اسلامی و رهبر انقلاب عالی ترین رابطه هاست، اما اینکه رئیس جمهور چنین حرفی بزند، درست نیست. اصولا مسئولان نظام، قبل از آنکه فرزند رهبر باشند، باید در مقام عمل سرباز ولایت فقیه باشند. حتی برای من با توجه به جمله “بابای ماست خامنه ای” هم، “آقا” ولی فقیه است و چون منی، سرباز و گوش به فرمان.
*فکر نمی کنی همین حرفها هم در شرایط فعلی درست نباشد و منجر به تفرقه شود؟
حفظ “وحدت کلمه” البته امر ولی امر است به همه ما، اما ولایت فقیه حتی از وحدت کلمه هم واجب تر است. به همان دلیل که نمی شد در برابر فتنه گران سال ۸۸ سکوت کرد، الان هم روشنگری در زمینه فتنه جریان انحرافی واجب است. لابد آنقدر واجب هست که رهبر انقلاب می گویند؛ “تا زنده هستم اجازه نمی دهم حرکت کشور از مسیر آرمان ها منحرف شود”. این “تا زنده هستم” را “آقا” به این شدت در فتنه ۸۸ نگفتند. معتقدم روشنگری کردن در این باره تعارضی با “حفظ وحدت” و “ذکر خدمت” ندارد، چرا که بدون ولایت فقیه، نه وحدت و نه خدمت، محلی از اعراب نخواهند داشت. البته من مرزبندی روشنی با کسانی دارم که خدمات دولت را هم منکر می شوند و خوبی های دولت را هم بدی می بینند و به اسم نقد خیانت های مکتب ایرانی، در صدد زدن خدمات دکتر هستند. با این همه اگر دکتر اصرار دارد که بگوید من همان مشایی هستم، ناخودآگاه و ناخواسته مرزبندی من با “امار با الف” ها لااقل در این مورد از بین می رود… و اما درباره سئوالت، باید بگویم که جریان عامل تفرقه، همین جریان انحرافی است، نه کسانی که دارند از زاویه درست این جریان را نقد می کنند. اینکه دیگر نمی شود؛ این جریان هر غلطی که دلش خواست بکند، بعد هر کسی در مقام نقد بلند شد، او را امر به سکوت کنیم که “آقا” توصیه به وحدت کرده!  
*خیلی سیاسی شد؛ برویم سر وقت کتاب هایت. از قرار که نمی خواهی “باتوم…” را به نمایشگاه امسال بدهی.
خودت که در جریانی. “قطعه ۲۶” آنقدر حجیم شد که ناچار شدیم در ۲ جلد کارش کنیم. از طرفی کتاب “نه ده” -با اینکه به چاپ ۱۴ و ۱۵ هم رسیده- احساس می کنم هنوز به درستی خودش را نشان نداده و هنوز میدان برای عرضه اش هست. الان من زیاد کامنت دارم که ما تازه کتاب “نه ده” را پیدا کرده ایم. یا زیاد می بینم و می شنوم که سئوال می کنند از “نه ده” و دوست دارند تهیه اش کنند. پارسال هم “نه ده” فقط ۵ روز آخر را در نمایشگاه بود و در همان ۵ روز به چاپ دوم رسید. در هر صورت فکر کنم با همین ۲ کتاب که در ۳ جلد عرضه می شود، در نمایشگاه امسال باشم بهتر است. رمان “باتوم…” و کتاب “سفرنامه حج” را که اولی کاملا و دومی تقریبا آماده است، ان شاء الله بعد از نمایشگاه در یک فرصت مناسب، همزمان بیرون خواهم داد.
*”قطعه ۲۶″ مجموعه نوشته های تو در روزنامه ها و وبلاگت است. آیا میان “کتاب” و “روزنامه” و “وبلاگ” به عنوان رسانه هایی که کارکرد مجزایی دارند، هیچ تفاوتی قائل نیستی؟
هم تفاوت قائلم و هم شباهت. تفاوتش باعث شده که لزوما هر آنچه در کتاب و روزنامه و وبلاگ آمده، با هم یکی نباشد. شباهتش هم باعث شده نوشته هایم علاوه بر روزنامه، در وبلاگ هم نمایش داده شود و علاوه بر این ۲ در کتاب هم آورده شود.
*درباره “قطعه ۲۶” نکته ای هست که بگویی.
مهمترین نکته ای که لازم باشد بگویم، همان مطالبم است در کتاب، اما چند چیز را باید به آن اشاره کنم: ۱- این کتاب به عبارتی جلد دوم “نه ده” است. ۲- “قطعه ۲۶” را نه بر اساس تاریخ نگارش مطالب، که بر اساس فصل های جداگانه نظیر طنز و دل نوشت و یادداشت و… مرتب کرده ام، اما در هر فصل، چینش مطالب بر اساس تاریخ نگارش مرتب شده. ۳- در فصل طنز، مجموعه طنزهایی که خارج از ستون روزخند و خبرگزاری چیزنا و صرفا برای وبلاگم نوشته ام، آورده شده. ۴- متاسفانه حجم بالای کتاب باعث شد که مقداری از مطالب را از روی ناچاری حذف کنم و از این جمله است طرح های دوستان خوبم در قطعه ۲۶ و سروده های شان. خیلی دوست داشتم به بهانه ای نام بچه های قطعه ۲۶ را در کتاب بیاورم، اما نشد. از طرفی سروده ها و طرح ها اغلب در تعریف از من بودند که شاید آوردنش در کتاب شائبه هایی درست می کرد. حتی تو خودت شاهد بودی که در اول کتاب، اسم بچه های قطعه ۲۶ را آورده بودم و کتاب را به این عزیزان تقدیم کرده بودم، اما ترس اینکه مبادا اسم یکی شان جا بماند، آخر سر باعث شد که به همه دوستان خوبم در قطعه ۲۶ یک عذرخواهی بزرگ بدهکار باشم.
*بهترین نویسنده حال حاضر کشور از نظر تو کیست؟
حسین شریعتمداری.
*ولی ایشان روزنامه نگار است، نه نویسنده!
روزنامه نگار هم کارش نوشتن است دیگر! حسین شریعتمداری فقط به خاطر “گفت و شنود” از نظر من بهترین نویسنده و در عین حال بهترین طنزپرداز کشور است.
*بعدی؟
اگر نگویی این هم که روزنامه نگار است، و البته اگر نگویی که از جبهه مقابل است، قلم محمد قوچانی را دوست دارم. هم قلم خوبی دارد و هم اطلاعات خوبی دارد، اما گاهی می خواهد با بهره از ژورنالیسم، جای حق و باطل را عوض کند، که این هم به تعهد کاری اش ضربه می زند و هم به تخصص کاری اش. خیلی ها را هم می بینم که از جناح خودمان دنبال تقلید از قوچانی هستند تا مثل او مجله در بیاورند. این کار درست نیست. ما باید به جای تقلید از دیگران، استعداد خودمان را کشف کنیم و نشر دهیم. علی ایحال قوچانی خوب قلم می زند، اما بد قدم می زند!
*از میان نویسنده ها -صرفا نویسنده ها- از قلم کدام شان بیشتر خوشت می آید؟
نویسنده ای را به طور شاخص نمی توانم نام ببرم.
*جایگاه خودت را میان نویسندگان کجا می دانی؟
من اصلا خودم را نویسنده نمی دانم. صبحانه خوردن در صنف لباس فروشهای حاج منصور از نظر من شانی بالاتر از نویسندگی و این حرفها دارد. تعریف کار من اشک ریختن پای روضه حاج منصور است و با وجود چنین مقامی، هرگز دوست ندارم نویسنده خوانده شوم.
*اما تو از این راه پول در می آوری.
قبول دارم.
*مغرور بودن را چی؟!
آنهایی که مرا از نزدیک می شناسند، مثلا اساتیدم، گاهی به من توصیه می کنند که لازم نیست هر تلفنی را جواب بدهی و هر مراسمی را بروی. یعنی بیشتر نگران تواضع من هستند!
*از فروش “نه ده” چقدر گیرت آمد؟
از چاپ پنجم به بعد که کتاب با تیراژ ۲۵۰۰ نسخه بیرون آمد، با توجه به قیمت پشت جلد و درصدی که به من می رسد، می شود حساب کرد و فهمید که چقدر درآوردم! قبل از “نه ده” گدای سر خیابان نبودم، بعد از “نه ده” هم در همان خانه اجاره ای زندگی می کنم و همان ماشین آردی زیر پایم است که قبلا داشتم. با این همه از پول “نه ده” به عنوان یک پول کاملا “حلال” و “بابرکت” یاد می کنم که باعث شد هم عمره بروم و هم تمتع. در اصل پول حج مرا همان بسیجیانی دادند که کتابم را خریدند. من آدمی نبودم که بابت یک انگشتر فیروزه پول هنگفت بدهم، اما متاثر از فروش “نه ده” کتمان نمی کنم که توانستم انگشتر گران قیمتی بخرم. من را اگر اصرار داشته باشی که نویسنده بخوانی، حتما یک نویسنده حکومتی هستم و حتما این را خواهم گفت که حتی همین لباسی که تنم می کنم به برکت شهدای همین نظام مقدس جمهوری اسلامی است. من که نمی توانم برای جمهوری اسلامی کلاس بگذارم. خدا اگر به قلم من عنایتی داشته، عاشق چشم و ابرویم که نبوده. می بیند که درون خیمه خون شهدا دارم نفس می کشم، پس به من لطف می کند. از این خیمه، از بیت رهبری بیرون بیایم، خدا هم حالم را خواهد گرفت. بیرون از چارچوب نظام الهی ولایت فقیه خدا اجازه نمی دهد که حتی یک خط هم بنویسم. خدا که با کسی شوخی ندارد. زیر این علم است که هنرمند می تواند، هنر خلق کند. بیرون این علم، قفل می کند قلمش و نوشته هایش افت می کند. همچنان که می بینیم؛ اوج کار هنری برخی هنرمندانِ سابق بر این متعهد زمانی بود که به آرمانهای نظام تعلق خاطر داشتند. این تعلق را که کم کردند و یا از دست دادند، آثارشان هم به نسبت ضعیف شد.
*شک هم می کنی؟
هر لحظه من در شک و یقین توامان می گذرد!
*یعنی چی؟
شک می کنم به یقینم و یقین می کنم به شکم!
*یعنی چی؟ فلسفی شد یک مقدار!
یعنی اینکه من غلام قمرم؛ پس هستم.
*اگر روزی بر فرض ببینی که اساتیدت شریعتمداری و صفار باعث شده اند که رهبر ایشان را عامل تفرقه و جریان منحرف بخوانند، چه کار می کنی؟!
همانطور که درباره شیخ بیسواد می نویسم درباره شان خواهم نوشت. تعارف که نداریم با کسی. من هم اگر روزی خارج از راه حضرت ماه حرکت کنم، مطمئن باشید صفار هرندی مقدمه ای که برای کتابم نوشتند، پس خواهند گرفت. شریعتمداری هم دیگر نوشته هایم را در کیهان کار نخواهد کرد. ما همدیگر را با ملاک پلاک بیت رهبری و ولایت فقیه می سنجیم. از این ملاک عدول کنم، همین بچه بسیجی هایی که کتابم را می خرند، پهن هم بارم نخواهند کرد. در آن صورت حق هم دارند البته. به یک عبارت ما اهل کوفه هستیم! حتی بی وفاتر از اهل کوفه! اگر کسی از ما ستاره ای خارج از شعاع ماه باشد و آهِ ماه را بخواهد به چاه گره بزند، ما درباره آن شخص همه تعهدات خود را بی وفاتر از کوفیان پس می گیریم! ما اهل کوفه نیستیم؛ فقط برای علی. برای غیر از علی و برای کسی که خودش را عدل علی می داند، ما از اهل کوفه بی وفاتریم؛ آنقدر که اهل کوفه باید لنگ بیاندازند جلوی بی وفایی ما! خوب می دانی دارم چه می گویم. گاهی مثلا از یک برخوردی ناراحت می شوم و در دلم می گویم؛ عمرا دیگر برای جمهوری اسلامی چیزی بنویسم! به ثانیه نمی رسد که خدا همچین می زند پس کله ام که برق ۳ فاز از آن می پرد! مگر جمهوری اسلامی لنگ امثال من می ماند؟! من و ما کی باشیم؟! در فتنه ۸۸ خیلی ها رفتند در لاک سکوت. آیا اتفاقی افتاد؟! روز اولی که منِ نویسنده بخواهم برای ولایت فقیه، برای خون شهدا، برای بچه بسیجی ها، کلاس بگذارم، به ثانیه نمی رسد که هزار وبلاگ بهتر و قشنگ تر از “قطعه ۲۶” و هزار نویسنده خوش قلمتر از منِ بد قلم رشد خواهد کرد.
*از اینکه در آینده نزدیک می خواهد اولین رمان و اولین سفرنامه ات بیرون بیاید، اضطراب نداری؟
همین الان هم جنس نوشته های من بیشتر به ادبیات شبیه است، تا سیاست. چه اضطرابی؟! بار ادبی “نه ده” بسیار بیشتر از بار سیاسی آن است که اینقدر از آن استقبال شده و الا سیاسی نویس بهتر از من خیلی ها هستند.
*به عنوان کسی که زیاد قصه و رمان می خواند، می خواهم نظرت را درباره صادق هدایت بدانم.
با همه احترامی که برای استاد عزیز خود جناب آقای سرشار قائل هستم، اما معتقد نیستم که هدایت اندازه مردم کوچه و بازار هم بلد نبود انشا بنویسد. قصه های هدایت اینقدر هست که خواننده را برای تمام کردن کتاب ترغیب می کند؛ در زمانی که خیلی از رمان ها و قصه ها را من از صفحه ۵ آن ورتر نمی روم!… بله! یک وقت هست من می آیم و می گویم که صادق هدایت به فلان جریان تعلق خاطر دارد، آدم ما نیست، غربزده است، در قصه گویی این نواقص را دارد، فلان و بهمان است؛ همه اینها را من قبول دارم، اما اینکه بگویی این آدم اصلا بلد نبود فارسی بنویسد، بی انصافی است. همچنانکه من معتقدم از نظر قصه گویی و تخصص نوشتن رمان و داستان، امثال صادق هدایت باید بیایند و جلوی رضا سرشار و امیرحسین فردی و احمد شاکری و… لنگ بیاندازند، منتقد این هستم که حتی به “بوف کور” ظلم شود. به هر حال آدمی با وسواس من تا به حال ۲ بار این رمان را خوانده. قصه جذاب و پرکششی دارد، اما ادبیات آرمانی من بوف کور نیست. من آرمان خود را در “قصه ظهر جمعه” دنبال می کنم. همچنان که معتقدم برخی اشعار شاملو قشنگ است، اما این را هم می گویم که همه اشعار قزوه زیباست. ما که در نقد ادبی عقده ای نیستیم. محمدعلی بهمنی می گوید: “با همه بی سر و سامانی ام، باز به دنبال پریشانی ام”. خب این زیباست، اما “مولا ویلا نداشت” قزوه خیلی از اشعار شاعران اینچنینی بهتر و زیباتر است. نمی دانم منظورم را توانستم خوب برسانم یا نه.
*فکر می کنی از “قطعه ۲۶” مثل “نه ده” استقبال می شود؟
من وبلاگم گاهی اوقات روزی به طور میانگین ۱۰ هزار نفر بازدید دارد. گاهی می شود ۷ هزار نفر. گاهی ۵ هزار نفر. گاهی ۲ و یا ۳ هزار نفر و گاهی از هزار نفر تجاوز نمی کند.  گاهی وبلاگم ۳ نفر آن لاین دارد و گاهی ۴۰ نفر و گاهی ۱۵۰ نفر. نمی خواهم بگویم این چیزها برایم مهم نیست؛ هست، اما تاثیری در کارم ندارد. وظیفه من اصلا نگران بودن بابت استقبال مخاطب از آثارم نیست. وظیفه من نوشتن و درست نوشتن است. مابقی دست خداست. من خودم را به جمهوری اسلامی مدیون و بدهکار می دانم؛ مگر طلبکارم که دغدغه ام فروش بیشتر و کمتر آثارم باشد؟!
*درآمدت در ماه چقدر است؟
اصلا اندازه یک نویسنده ای که داعیه حکومتی بودن دارد، نیست. همین الان در ۳ روزنامه مطلب می دهم، اما در هیچ کجا حتی یک صندلی، یک میز، یک اتاق ندارم.
*خودت نمی خواهی داشته باشی، یا به تو نداده اند؟!
بیشتر اولی است، بیشترتر دومی!!… ای بابا! باور می کنی که هنوز هم وقتی می خواهم وارد دفتر فلان و بهمان روزنامه شوم که در آن ستون ثابت دارم و تقریبا هر روز مطلب می نویسم، حضرات نگهبان جلویم را می گیرند و بعد از هماهنگی و بعد از دادن برگه، مرا راه می دهند؟! در یکی از این روزنامه ها نزدیک ۸ سال سابقه دارم ها! در آن دیگری، همه از رفقایم هستندها! من یک روز برای کار روزنامه نگاری باور می کنی “بیمه” ندارم؟!… در عوض خودم را نویسنده حکومتی می دانم و این در حالی است که “حق التالیف” نوشته هایم را می گیرم و از جمهوری اسلامی “حقوق” نمی گیرم. هرگز هم مصاحبه نمی کنم و ادعا نمی کنم که؛ “اجازه بدهید رمانم را بنویسم”. من هم می توانم پز اپوزیسیون بودن بدهم، اما پز بهتری که می دهم این است که خود را یک نویسنده حکومتی می دانم.
*تمام کنیم این مصاحبه را. مطول شد. عده ای می گویند نوشته های حسین قدیانی سطحی است و عمق علمی ندارد.
آنقدر مطالعه تاریخی و فلسفی دارم که بخواهم به جای “چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی”، بگویم؛ “۹ دی نشان داد که کاریزمای جمهوری اسلامی، متاثر از نقشه اپوزیسیون، نیست”، اما خدا با آن خدایی اش طوری بر پیامبر وحی را آسان و همه فهم نازل کرده، که مادربزرگ من هم وقتی قرآن می خواند، کاملا می فهمد که باید بعد از “و اوحینا الی ام موسی” بزند زیر گریه! آخر یک روز قبل از شهادت بابااکبر مدام می گفت: “دلم آشوب است”… و آن روز که پدرم رفت منطقه می گفت: “غلط نکنم دیگر جگرگوشه ام را نمی بینم. خدا به دلم انداخته، این که دیدمش و صورتش را بوسیدم، دفعه آخر بود”.
*راستی! موهایت خیلی بلند نشده؟!
همه اش تقصیر این نظام است؛ حقوق آدم را بدهند، سلمانی هم به روی چشم! جخت بلا صدای منزل هم درآمده! 
*عقده این را نداری که مثلا تریپ نویسنده بودن برداری؟
راستش را بخواهی… یعنی می دانی… می خواهم یک چیزی بگویم، می ترسم دست بگیرند؛ ولش کن! اصلا چی کار داری به موهای من، تو؟!   

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ خسته نیستم، امیدوارم

فدایی رهبر

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. فدایی رهبر می‌گوید:

    چه متنه درازی!!!!!!!!

    تقدیم به قطعه
    http://uploadfa.net/1390/kvgxbozfgmv25bsp02.gif

  2. فدایی رهبر می‌گوید:

    کل مطلب یه طرف این پرسش و پاسخم یه طرف
    بهترین نویسنده حال حاضر کشور از نظر تو کیست؟
    حسین شریعتمداری.

    خدا حفظش کنه استادو

  3. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    سلام بر حسین*

  4. سیداحمد می‌گوید:

    داداش دلم تنگ شده بود برای چنین مطلبی که راجع به خودت باشه؛
    خیلی عالی بود؛
    با تمام وجود لذت بردم.
    چقدر قشنگ صحبت میکنی!

  5. سیداحمد می‌گوید:

    خدا به حق برکت این وقت و ساعت تمام خوبی های دنیا و آخرت رو نصیبت حسین جان. (دعای مامان بود)

  6. برا سلامتی داداش حسین صلـــــــــــــــــــــــــــــــــوات…

  7. سیداحمد می‌گوید:

    تواضع و صمیمیتی که در جواب دادن داشتید اشکمان را در آورد!

    از جناب مهدی رمضانی بزرگوار هم تشکر میکنیم بابت این مصاحبه دلنشین.

  8. ن.بهادری می‌گوید:

    ممنون. خیلی خوب بود. موفق باشید.

  9. ف. طباطبائی می‌گوید:

    راستی یادم رفت بابت عکستون تشکر کنم. خیلی خوبه که عکسهای قدیمیتونو میذارید.
    ماشاءالله. دارن بهتون هدیه میدن؟

  10. سلاله 9 دی می‌گوید:

    ببخشید و با عرض معذرت
    در سوال آیا نمی دانستی که قوه قضاییه ….. «حتما “آقا” از ما مطالبه سکوت ندارند. همچنان که مطالبه ظلم در حد احدی را هم دارند.»ندارند،نونش جا افتاده است.
    در سوال اما در کیهان…خط سوم مزاحمت میمش جا افتاده است.
    خصوصی لطفا

  11. جالبه؟ می‌گوید:

    اسرائیل: موسوی و کروبی و خاتمی دوستان خوب ما هستند!

  12. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    “گاهی مثلا از یک برخوردی ناراحت می شوم و در دلم می گویم؛ عمرا دیگر برای جمهوری اسلامی چیزی بنویسم! به ثانیه نمی رسد که خدا همچین می زند پس کله ام که برق ۳ فاز از آن می پرد! مگر جمهوری اسلامی لنگ امثال من می ماند؟! من و ما کی باشیم؟! در فتنه ۸۸ خیلی ها رفتند در لاک سکوت. آیا اتفاقی افتاد؟! روز اولی که منِ نویسنده بخواهم برای ولایت فقیه، برای خون شهدا، برای بچه بسیجی ها، کلاس بگذارم، به ثانیه نمی رسد که هزار وبلاگ بهتر و قشنگ تر از “قطعه ۲۶″ و هزار نویسنده خوش قلمتر از منِ بد قلم رشد خواهد کرد.”

    عمرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررراً…

    یه دونه ای داداش حسین!

    باور کن…

  13. سلاله 9 دی می‌گوید:

    گاهی مواقع حس می کنم که بعد از خواندن متن به جای آن که بیایم و کامنت بگذارم باید بروم و دوباره و سه باره و چند باره متن را از اول بخوانم.این مصاحبه از آن دسته بود.خیلی حرف ها داشت و درس ها.
    و سپاس از تمام زحماتتان و خیر دنیا وآخرت یک جا نصیبتان ،همه ی این ها به این دلیل که نویسنده ای هستید که به عشق ما یعنی جمهوری اسلامی وابستگی محض دارید.

  14. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    *هر لحظه من در شک و یقین توامان می گذرد!

    *شک می کنم به یقینم و یقین می کنم به شکم!

    *یعنی اینکه من غلام قمرم؛ پس هستم.

    یعنی که یعنی… (بدون علامت تعجب)

  15. مهره اضافه می‌گوید:

    قطعه قطعه مهره
    سلام
    از این خیلی خوشم اومد : با بزرگتر از بزرگان قوه قضایی هم دیدار داشته ام؛ همین هفته پیش با مادر شهیدی در بهشت زهرا.
    خیلی ممنون ک هستین (:

  16. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    “از آنجا که به مسئولان نظام -همه شان- ارادت مضاعف دارم و سربازان ولایت فقیه می دانم شان، دعای قشنگی می خواهم در حق شان بکنم و آن این است؛ ان شاء الله همه شان فدای یک تار مو، بلکه یک لبخند خامنه ای.”
    ان شاء الله… همه شان با هم؛ به حق این شبها…

  17. ناشناس می‌گوید:

    سلام راستش این روزا خیلی دلگیرم …ازخودم دامنه اطلاعاتم پایین اومده میشه خیلی صریح درمورد فتنه دوم بگید؟!؟؟

  18. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    به یاد اون قدیما؛

    داداشی جونم!… فدایی داری هزار هزار…
    کشته داری میلیون میلیون…
    اول آیا؟!

  19. سیداحمد می‌گوید:

    ماشالله حاج آقا صدیقی و حاج منصور تو بیت کولاک کردن!
    خوش به سعادت اونهائی که بودن.

  20. اصغر محمودی می‌گوید:

    سلام…

  21. سیداحمد می‌گوید:

    عجب گفت و گویی شده این مصاحبه ها! از دستم در رفته که برای بار چندم دارم می خوانمش…

  22. سلاله 9 دی می‌گوید:

    امام باقر علیه السلام به جابر روایت کردند که: «… چون قیامت‏ شود، جبرئیل ندا می دهد: خدیجه دختر خویلد کجاست؟ مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، ام کلثوم خوهر موسى کجایند؟ آنان از جاى بر می ‏خیزند… اى اهل محشر! امروز من کرامت را براى محمد و على و حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام قرار دادم. سرها را پایین بیاندازید و چشمها را فرو ببندید، چون فاطمه می ‏خواهد به بهشت‏ برود. سپس جبرئیل ناقه ‏اى بهشتى می ‏آورد و آن حضرت را به بهشت می برد و لیکن ایشان وقتى نزدیک بهشت می رسد درنگ می ‏کند. خداوند می ‏فرماید: درنگ شما براى چیست؟
    فاطمه می ‏گوید: پروردگارا! دوست دارم در چنین روزى مقامم شناخته شود. خداوند می ‏فرماید: «اى دختر حبیبم! برگرد و نظر افکن و هرکس را که دوستى تو یا دوستى یکى از فرزندان تو در دلش باشد، او را گرفته و وارد بهشت کن.» در ادامه امام باقر علیه السلام می فرماید: «به خدا سوگند! اى جابر در آن روز فاطمه شیعیان و دوستانش را همانند پرنده‏ اى که دانه خوب را از دانه بد جدا می کند، از بین جمعیت جدا می ‏کند.»
    بحارالانوار جلد۴۳

  23. سیداحمد می‌گوید:

    یه پیام “بی زرگانی”

    ساعت ۰۰:۲۶
    تعداد افراد آنلاین: ۲۰ نفر

    ماشالله…
    داداش حسین بی همتای بسیجیها فــــــــــدائی داری…

  24. سیداحمد می‌گوید:

    “”*از فروش “نه ده” چقدر گیرت آمد؟””

    به این سوال عالی جواب دادید؛ خیلی عالی.

  25. م.اشرف می‌گوید:

    سلام به همگی
    مصاحبه خوبی بود ولی…

  26. دانیال می‌گوید:

    سلام حاج حسین جان، مخلصیم.
    خیلی کیف کردم از خوندش، میدونی حاجی از نوع جواب دادنت به سوالا آدم لذت میبره.
    کلا بعضی وقتهای که با یه حالت خاصی جواب کامنتها رو هم میدی جیگر آدم حال میاد.
    یعنی میدونی حاجی به قول این رفیق ما(که نمیدنم برای چی با این متن اینقدر اشک میریزه. آخه مطلبتون که گریه نداشت!) کلا خاصی، با بقیه فرق داری. مثل هیچ کسی نیستی. نوع جواب دادنت هم منحصر به فرده.
    کلا یه دونه ای دیگه، مخلصیم.

  27. حی علی الجهاد می‌گوید:

    بی صبرانه منتظر کتابها هستیم البته با امضا.
    امضا که میدید؟

  28. ط.عبدی پور می‌گوید:

    صحبت کردنتون هم مثل نوشته هاتون خیلی قشنگه،اصلا” دلم نمی خواست زود تموم بشه

  29. حسین علوی می‌گوید:

    سلام اقا حسین
    اگر دوست داشتید مطلبی درباره ی … هم بنویس

  30. سلام بر شهدا (نظر دهنده ی خارج از کشور) می‌گوید:

    اقا سید احمد خودت که حسابی کولاک کردی با این همه نظر خسته نباشی

    داداش حسین مرسی سخنی که از دل بر ایت لاجرم بر دل نشیند ان هم از دل و حنجره شما ممنونم از تواضع و صداقتتان و از همه مهمتر رک بودن شما

    نمی دونم چه حکایت غریب و زیبایست از اینکه فرزندان شهدا دارند همان کاری را می کنند که ده ی شصت پدرانشان برای حضرت روح ا… و کشور کردند مثل کاوه خان در رونامه ایران و داداش حسین چقدر صادقانه حضرت ماه را دوست دارید پدران شهید شما مطمئنا به شما پیش همرزم هاشان در ان افلاک بهشتی افتخار میکنند همات طور ما به شما عزیزان خسته نباشید دست علی همراه شما

  31. محمدرضا می‌گوید:

    فاطمیه است، ای امت حزب الله فاطمیه است، قیام کنید که فاطمه ی الله این روزهابرعلیه حزب شیطان قیام نموده وحماسه ای بی بدیل برپا نموده، بیدار شوید وببینید که اکنون دیگر وقت خواب نیست عالم را بنگرید،بنگرید این قیامت فاطمی را امروز فاطمه ی الله طاغوت را درهم کوبیده و رسوا نموده است .بنگریدفاطمه یک سو ولشگر کفر یک سو فاطمه چون کوه ایستاده وسینه ستبر نموده تا دست کافران به ولی الله نرسد ولی الله با طاغوت بیعت نخواهد کرد وفاطمه حماسه ی حمایت از ولی وایستادگی برابر طاغوت وجرثومه ی شیطان در زمین را برپانموده تا دست ابلیسیان به ولی الله نرسد گرچه حزب شیطان تهدید به آتش گشودن وجنگ به پا کردن نموده است که شاید پای فاطمه بلرزد اما نعره ی فاطمی که ان حزب الشیطان کان ضعیفا اندام طاغوت را بلرزه انداخته است .

    روحی لروحک الفداء یا ابالحسن تمام هستیم فدای تو ای ولی الله آری فاطمه ایستاد، ایستادتا آخرهم ایستاد،رسالت او این بود

    ای فاطمیون گرچه آنروز نبودید تا فاطمه را یاری دهید گرچه آن روز فاطمه ی الله زیر دست وپای لشگرحرامیان چه شد؟ نمیدانم …گرچه آن روز فاطمه ی الله پشت درب آتش گرفته ومیخ داغ در ولگدتا آنکه صدازد یا فضه خذینی و ….گرچه آن روز دستان ولی الله بسته شد و به سمت مسجد کشیده شد اما فاطمه اورا رهانکرد تا دستش را ،تا بازویش را باغلاف شمشیر شکستند …گرچه آنروز در کوچه فاطمه ی الله یکی از غاصب ویکی از دیوار میخوردو نقش برزمین …ای فاطمیون نبودید! نبودید !اما فاطمه حماسه ای شگرف علیه طاغوتیان برپانمود برای همیشه رسوایشان کرد وچنان خط شکنی نمودد که راه را تا قیامت برای فاطمیون باز کرد واوج حماسه ی فاطمی حماسه حسینی بود وتشعشع آن هزاروچهارصد سال بعد توسط سید روح الله عالم را نورانی نمود واکنون به علمداری سید خراسانی همه ی عالم را فراگرفته است پس ای فاطمیون برخیزید دیگر وقت نشستن نیست امروز فاطمیه وحماسه ی فاطمی به گستره ی همه ی عالم فراگیر شده وما فاطمیون پرچمداران این حماسه ایم اگر آنروز فاطمه ی الله خانه اش را آتش زدند وپهلویش را شکستندو بچه اش را سقط نمودند اگر آنروز در کربلا که امتداد فاطمیه بود بدن پاک سیدالشهدا را از گودی قتلگاه بیرون کشیدندو با اسب برآن تاختند و بر حرمش حمله ور شدند وحریمش را هتک نمودند اکنون نیز نسل همان کفار وزنا زادگان در بحرین همان جنایات را تکرا میکنند اما این بار حماسه ی فاطمی مردم مسلمان وبلکه کل عالم را بیدار نموده وفاطمیون نخواهند گذاشت بار دیگر دستان ولی الله بسته شود وجایگاه رسول الله را به غارت برده شود امروز فاطمیون ایران وبحرین ویمن وعربستان ولیبی ومصرو تونس و اردن ودیگر کشورهای اسلامی بیدارند ومانند فاطمه ی الله در دفاع از ولی الله سینه هارا ستبر نموده آماده جنگ با کفار و زمینه ساز برای ظهور ولی الله حجت بن الحسن المهدی القایم گشته اند آری امروز روز حماسه ی فاطمی است، فاطمه،فاطمه ،یا الله ،فاطمه ،یاعلی ،فاطمه ،انا انزلناه فی فاطمه الله وما ادراک ما فاطمه الله…

  32. اصغر محمودی می‌گوید:

  33. خان باجی می‌گوید:

    سلام علیکم
    دو نکته :
    اول اینکه :
    (بابای ماست خامنه ای) رو لطفا شما فرزندان گل شهدا مصادره نکنید که (بابای ماست خامنه ای )مال ما بچه یتیم ها ( هم ) هست . ۸ سال دفاع مقدس رو ، بابای ما هم جبهه بود و وقتی هم برگشت به رحمت خدا رفت . پس ما هم مثل شما به خودمون پدر ندیدیم . پس ( بابای ماست خامنه ای ) مال همه هست . بار آخرتون باشه ها . اعصاب معصاب نداریم ( نیشخند)
    دوم اینکه :

    یاعلی

  34. سلام ‏‏_ با قسمت حاج منصورش خیلی حال کردم‏_

  35. در حد شوق بالایی این قطعه رو دوست دارم

  36. ه.علی مددی می‌گوید:

    مصاحبه زیبایی بود.دستتون دردنکنه.
    ضمنا اگه صلاح دونستید یه متن درباره ایات القرمزی که بالاخره ازصنف خودتون(ادبی)هم هست کارکنید.

  37. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    #بهترین نویسنده حال حاضر کشور از نظر تو کیست؟
    حسین قدیانی.
    حسین قدیانی.
    حسین قدیانی.
    حسین قدیانی البته فقط به خاطر نوشتن دو کتاب بزرگــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ؛
    ”بابای ماست خامنه ای.” و “غلط کردید بیشمارید!…” از نظر من بهترین نویسنده تاریخ کشورمان است. گر چه صبحانه خوردن در صنف لباس فروش های حاج منصور
    از نظر من شانی بالاتر از نویسندگی و این حرفها دارد! و تعریف کار او اشک ریختن
    پای روضه حاج منصور است…

  38. پیام فضلی می‌گوید:

    روضه زهرا (س) (به جای گفت و شنود)

    زهرای ما(س)، آن روزها، بعد از رحلت رسول خدا(ص) و پیش از آنکه، خود نیز چشم از جهان فرو بندد و در جوار قرب الهی به پدر چشم انتظار خویش بپیوندد، بارها کوچه های مدینه را کاویده بود و به دیدن برخی از «خواص» رفته بود، فاطمه(س) با دلواپسی سفارش های رسول خدا(ص) را به آنان گوشزد کرده بود و عهدی که با خدا بسته و اکنون بی محابا شکسته بودند را یادآور شده بود. اما، دلشوره فاطمه(س) که اصرار او را در پی داشت، پاسخی جز سکوت برخی از خواص، به دنبال نداشت و چنین بود که صدای فاطمه(س) در سکوت سنگین و سؤال آفرین آن روزها گم شد. زهرای ما(س) می دانست که اگر مردم از ولایت علی(ع) دور شوند بی تردید به پذیرش ولایت حاکمان جور، مجبور می شوند. فاطمه(س) در محرومیت جهان اسلام از امامت علی(ع)، «فتنه جمل» را می دید، نعره مستانه معاویه در فریب صفین را می شنید، در «نهروان»، جهالت خوارج را می نگریست و در سحرگاه خونین نوزدهم رمضان سال چهلم هجری در محراب مسجد کوفه بر فرق شکافته علی(ع) می گریست، اشرافیت بر باد رفته را می دید که بار دیگر به میدان آمده، حسن(ع) را که از محرومیت مردم گرفتار در چنگال معاویه خون دل می خورد و سر مطهر حسین(ع) را می دید که در هنگامه خون و فریب اشراف بر نیزه می رود، یزید را می دید که سر بریده فرزند رسول خدا(ص) را پیش روی نهاده، بر لب و دندان او می زند و اجداد به هلاکت رسیده خود در «بدر» و «حنین» را به تماشای انتقام می خواند! و… مردم مظلوم را که در چنگال خونریز «بنی امیه» و «بنی عباس» گرفتارند و جماعت مسلمانان را که انگشت پشیمانی به دندان می گزند و دست حسرت بر پیشانی می زنند که کاش ولایت علی(ع) آن دوستدار محرومان و حامی مظلومان را پاس می داشتند تا ولایت حجاج بن یوسف ها و منصور دوانقی ها که خونریز و انسان ستیزند را به زور بر گرده خویش نمی داشتند.
    فاطمه(س)، اینهمه را می دید که آنهمه دلشوره داشت… و سرانجام هنگامی که در میان خواص آن روزها، برای ندای ملکوتی خود پاسخی نیافت، با «بی نشانی» تربت خویش برای آیندگان «نشانه» گذاشت تا ناخشنودی دختر پیامبر خدا(ص) از رخدادهای آن روزها را به خاطر بسپارند و هیچگاه «علی»(ع) را تنها نگذارند… چنین بود که در آن نیمه شب تاریک، علی(ع) و شماری اندک از یاران وفادار او خورشید را بدرقه کردند و دختر را به پدر، یا مادر را به فرزند! سپردند، مگر نه این که «ام ابیها» بود… پس هم این بود و هم آن و… مزارش بی نشان… راستی! خورشید و شب!… هیچکس به یاد ندارد که این دو را با هم دیده باشد…

  39. علی طنطاوی می‌گوید:

    از قلم خوبی برخورداری ،با مطلبی یا عنوان “پهلوانان پفکی یا کاغذی ، مسئله این است ” به روز هستم
    Navabiyan.blogfa.com_سربازان خودسر امام زمان

  40. آذرخش می‌گوید:

    سلام داداش حسین
    تبریک و خسته نباشید بابت چاپ کتاب هاتون. خوشحالم که بالاخره یه مقدار از حجم کاری این چند وقت از رو دوشتون برداشته شد. گرچه فعالیت شما هیچوقت کم نمی شه.
    موفق باشید.

  41. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **دعای حضرت زهرا در روز پنجشنبه**

    پروردگارا! هدایت، تقوی، عفاف، بی نیازی و عمل به آنچه که تو از آن راضی و خشنود می گردی را تقاضا می کنم.
    خداوندا! از قدرت تو برای ناتوانی خودمان، و از بی نیازی تو برای فقرمان و از علم و حلم تو برای جهل و نادانی خویش خواستارم.
    خداوندا! بر محمد و خاندان محمد درود فرست و ما را بر شکر، ذکر، اطاعت و عبادت خودت یاری کن، (سوگند می دهیم تو را) به رحمتت ای برترین رحم کنندگان!

  42. ف. طباطبائی می‌گوید:

    با اجازه داداش حسین و مبصر عزیز

    ساعت ۱۲:۳۸ ظهر
    افراد آنلاین: ۲۸ نفر

  43. ف. طباطبائی می‌گوید:

    ببخشید! آنلاین ۳۲ نفر

  44. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    سلام بر حســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــین*…

  45. سجاد می‌گوید:

    سلام
    داداش , دوستت داریم , بدون علامت تعجب.

    خدا قوت.
    یا علی مدد.

  46. بسیجی می‌گوید:

    سلام خسته نباشید می خواستم شما را برای برنامه سوم خرداد که توسط بسیجمون برگزار می شه دعوت کنم…

  47. سلام بر شهدا (نظر دهنده ی خارج از کشور) می‌گوید:

    سلام بر داداش حسین تمام شیعه های دنیا

    یک خواهشی از شما دارم اقا سید احمد به داداش حسین بگویید که حکایت انگشتر حضرت ماه را برای ما بگه امروز که عکسهای بیت رهبری را نگاه می کردم این انگشتری اقا خیلی زیبا نمایش داده شده در سایت جهان نیوز لطفا حکایت این انگشتر یکبار دیکه داداش حسین برامون بگه من خیلی ممنون میشم اگه این لطف را در حق من بکنید منتظرم

  48. حسین علوی می‌گوید:

    سلام نمیدونم چرا ….. گذاشتی به جای اون چیزی که من نوشتم ولی امیدوارم بنویسی

  49. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    راستی داداش! موهاتون خیلی بلند نشده؟!
    .
    .
    .
    ولش کن!…
    اصلا چی کار دارم به موهای شما، من؟!

  50. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان عزیز!
    لابد یک دلیلی دارد که برخی کامنتها نقطه چین می شود. نقطه چین کردن یک کامنت اصلا دلیل بر آن نیست که آن نظر غلط بوده یا درست بوده.

  51. سیداحمد می‌گوید:

    جناب سلام بر شهدا (نظر دهنده ی خارج از کشور)

    راجع به انگشتر حضرت آقا داداش باید چی بگه؟!

    ###################################

    چقدر این مصاحبه دلنشینه داداش جان!
    کارت درسته سالار.

  52. سیداحمد می‌گوید:

    جوونیم فدات آقاجانم

    http://uploadtak.com/images/rxt0jcqrvko4dc8mlvs7.jpg

    اگه تمام عمر به خاطر داشتن آقامون، خدا رو شکر کنیم؛ بازم کمه.

  53. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    “عده ای می گویند نوشته های حسین قدیانی سطحی است و عمق علمی ندارد.”

    اما!…
    “خدا با آن خدایی اش طوری بر پیامبر وحی را آسان و همه فهم نازل کرده، که مادربزرگ من هم وقتی قرآن می خواند، کاملا می فهمد که باید بعد از “و اوحینا الی ام موسی” بزند زیر گریه! آخر یک روز قبل از شهادت بابااکبر مدام می گفت: “دلم آشوب است”… و آن روز که پدرم رفت منطقه می گفت: “غلط نکنم دیگر جگرگوشه ام را نمی بینم. خدا به دلم انداخته، این که دیدمش و صورتش را بوسیدم، دفعه آخر بود”…

  54. سلام بر شهدا (نظر دهنده ی خارج از کشور) می‌گوید:

    بازم سلام

    منظور من به مطالب گذشته یا همان ماضی داداش حسین که در مورد حکمت انگشتر

    اقا در دوران اوج فتنه سال ۸۹ بود هر چه میگردم پیدا نمی کنم تا امروز که توی عکسهای اقا در بیت رهبری دستان مبارک ایشان را دیدم و یاد مطالب پر معنی داداش حسین در گذشته افتادم خود داداش حسین باید یادش باشه من چی مگم البته فقط حکمت این کار را می خواستم بدانم اگه جسارتی شده حرفم را پس میگیرم

    باز از شما اقا سید احمد تشکر می کنم با بت این حسن نظر و صبر و حوصله زیبا یتان در خواندن تمامی نظر ها ممنون اقا یا علی

  55. حی علی الجهاد می‌گوید:

    این متن جدید وبلاگمونه. اینجا هم میذارم تا کسایی که دوست دارن از همین جا بخونن.
    خون می‌ریزند/ بی‌حرمتی می‌کنند/ سبعانه/ سفاکانه/ خدانشناسانه/ دردناک و کمرشکن/ استخوان خردکن/ نه رحم دارند/ نه مروت/ نه انسانیت/ نه کودک را معاف می‌کنند/ نه زن را/ نه پیر و نه جوان را/ انتقام می‌گیرند انگار/ از چهارده قرن مظلومیت/ چهارده قرن صبر و سکوت/ چهارده قرن خار در چشم و استخوان در گلو/ انتقام می‌گیرند انگار/ از امام در بیابان و ماموم در حیرت/ و ابراز می‌کنند/ هیچ‌ و پوچ بودن‌شان را/ در برابر هویت پربهایی/ که با خون دل حفظ شده/ در این چهارده قرن پربلا/ و اینان/ اولین سفاکان و خون‌خواران عالم نیستند/ اما شاید …/ آخرین‌شان/ ان‌شاالله/ و این آخرین بودن/ یا حتی نبودن/ چیزی از آلام من و تو/ حتی از وظیفه من و تو/ از ننگ سکوت من و تو/ کم نمی‌کند/ هیچ چیز/…

  56. مهدی می‌گوید:

    *شایعه شد که دیداری هم با بزرگان دستگاه قضا داشته ای؟
    با بزرگتر از بزرگان قوه قضایی هم دیدار داشته ام؛ همین هفته پیش با مادر شهیدی در بهشت زهرا.

  57. سلاله 9 دی می‌گوید:

    «آنقدر مطالعه تاریخی و فلسفی دارم که بخواهم به جای “چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی”، بگویم؛ “۹ دی نشان داد که کاریزمای جمهوری اسلامی، متاثر از نقشه اپوزیسیون، نیست”»
    یاد متن دو هفته پیش افتادم.”سخنرانی سنگین من!”عجب متنی بود و به خوبی نشان داد که شما بخواهید فلسفی و سطح بالا بنویسید،همه انگشت به دهان می مانند.

  58. صبا می‌گوید:

    “با بزرگتر از بزرگان قوه قضایی هم دیدار داشته ام؛” فدای این بزرگترها
    “حتما “آقا” از ما مطالبه سکوت ندارند.”
    “عده ای… و علی را ساکت می خواهند تا ولایت پذیری شان بی هزینه باشد.”
    “اینجاست که از نظر من فتنه جریان انحرافی، سخت تر از فتنه ۸۸ است.”
    “بدون ولایت فقیه، نه وحدت و نه خدمت، محلی از اعراب نخواهند داشت.”
    “اصلا چی کار داری به موهای من، تو؟! “

  59. حیران می‌گوید:

    “ما همدیگر را با ملاک پلاک بیت رهبری و ولایت فقیه می سنجیم. ”

    نوشته هایتان از پشتوانه اعتقادی محکم و راسخی برخوردار است. خداوند زیر سایه عشق به ولایت حفظتان کند.
    راستی چگونه فاطمه سلام الله علیها فاطمه شد؟

  60. فدایی رهبر می‌گوید:

    عکس / دستان دعای “آقا” در مراسم دیشب

    http://www.mashreghnews.ir/Newsroom/Images/News/Editor/image/rashidi/کوچه%۲۰های%۲۰نورآباد/دستان%۲۰دعای%۲۰آقا.jpg

    مراسم عزاداری دهه فاطمیه دیشب در بیت رهبری آغاز شد و تا ۵ شب ادامه دارد.

  61. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    ای کاش فدک این همه اسرار نداشت / ای کاش مدینه در و دیوار نداشت

    فریاد دل محسن زهرا این بود / ای کاش در سوخته مسمار نداشت

    کاش قلب من به قبرش راه داشت / کاش زهرا هم زیارتگاه داشت

  62. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    وقتش رسید هم،سخنت را عوض کنی
    هم خواهش رها شدنت را عوض کنی
    لاغرشدی کفن دگر اندازه تو نیست
    باید زمان پرزدنت راعوض کنی
    پهلوعوض نکن تو که مجبور می شوی
    وقت نماز پیرهنت راعوض کنی
    دستت تکان نمی خورد اصلا نیاز نیست
    بادست خود لباس تنت راعوض کنی
    بایدکه یاتحمل بی تابی حسن
    یاجای بغچه کفنت راعوض کنی
    باغ بنفشه شد به خدا غنچه تنت
    مویم سفید می شود از راه رفتنت

    خیلی رعایت دل بی یار می کنی
    داری مرا به خویش بدهکار می کنی
    حتی هنوز هم که دگر بی نفس شدی
    با این نفس نفس نفسم کارمی کنی
    پنهان نکن عزیز دلم بی دلیل نیست
    تامی رسم تو روی به دیوار می کنی
    باشد نگو فقط کمی ارام گریه کن
    همسایه را دو مرتبه بیدار می کنی
    نیلوفرم قدم به قدم زرد می شوی
    پامی شوی دوباره کمردرد می شوی

    شکرخدا که ظاهرا امروز بهتری
    نان می پزی ودست به دستاس می بری
    باشد قبول خوب شدی!جمله ای بگو
    تا مطمئن شوم که زپیشم نمی پری
    دلتنگ دست های تو وموی زینبند
    ائینه ها وشانه وسنجاق وروسری
    این فاطمه که فاطمه این سه ماه نیست
    حالا درست مثل زمان پیمبری
    قدقامت صلات!زمان نماز شد
    باید نماز را سر پاجابیاوری
    اما دوباره پای قیام تو پانشد
    حتی قنوت نافله ات هم ادا نشد…

    “علی زمانیان”

  63. پیام فضلی می‌گوید:

    رفتیم غرفه مرکز اسناد، گفتند قطعه۲۶ هنوز نیومده…

  64. چشم انتظار می‌گوید:

    قربونت برم بااین دوتاجملت داداش گلم : ( یه کم زیادی خودمونی شد)
    ۱ – من را اگر اصرار داشته باشی که نویسنده بخوانی، حتما یک نویسنده حکومتی هستم و حتما این را خواهم گفت که حتی همین لباسی که تنم می کنم به برکت شهدای همین نظام مقدس جمهوری اسلامی است. من که نمی توانم برای جمهوری اسلامی کلاس بگذارم. خدا اگر به قلم من عنایتی داشته، عاشق چشم و ابرویم که نبوده. می بیند که درون خیمه خون شهدا دارم نفس می کشم، پس به من لطف می کند. از این خیمه، از بیت رهبری بیرون بیایم، خدا هم حالم را خواهد گرفت.
    ۲ – آنقدر مطالعه تاریخی و فلسفی دارم که بخواهم به جای “چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی”، بگویم؛ “۹ دی نشان داد که کاریزمای جمهوری اسلامی، متاثر از نقشه اپوزیسیون، نیست”، اما خدا با آن خدایی اش طوری بر پیامبر وحی را آسان و همه فهم نازل کرده، که مادربزرگ من هم وقتی قرآن می خواند، کاملا می فهمد که باید بعد از “و اوحینا الی ام موسی” بزند زیر گریه! آخر یک روز قبل از شهادت بابااکبر مدام می گفت: “دلم آشوب است”… و آن روز که پدرم رفت منطقه می گفت: “غلط نکنم دیگر جگرگوشه ام را نمی بینم. خدا به دلم انداخته، این که دیدمش و صورتش را بوسیدم، دفعه آخر بود”.

  65. میلاد می‌گوید:

    لطفا هر کسی به اسم خودش به شهرداری شهرش ایمیل کنه
    بسمه تعالی

    از : میلاد

    به : شهردار ولایت مدار و محترم تهران

    گیرنده : کلیه شهرداران محترم شهر ها

    موضوع : به شرح متن

    سلام علیکم

    احتراما به استحضار می رساند :

    با عنایت به درگیری های اخیر در کشور های مسلمان و مبارزه مردم آزاده خواه و برادران دینی و شهادت های گرانبهای آن عزیزان و به پاس قدردانی از همت بلند آن عزیزان در جهت دفاع از حقانیت اسلام عزیز وجهت به یادگار ماندن مبارزه این مبارزان راستین و زنده نگاه داشتن نامشان خواهشمند است پیشنهاد های ذیل را مد نظر قرار دهید :

    ۱- ساخت تندیس میدان لولو در پارک جدیدالتاسیس در محل پادگان قلعه مرغی یا هر جای دیگر

    ۲- نام گذاری خیابان به نام شهیدان بزرگ مرتبه بحرینی

    ۳- ایجاد تندیس های آن عزیزان در اماکن عمومی

    ۴- منوط به اوامر عالیست .

  66. سیداحمد می‌گوید:

    قال الرضا علیه السلام:
    من زار قبرالحسین (ع) بشط الفرات کان کمن زار الله.

    امام رضا علیه السلام فرمود: کسى که قبر امام حسین علیه السلام را در کرانه فرات زیارت کند، مثل کسى است که خدا را زیارت کرده است.

    اللهم الرزقنا…

  67. سیداحمد می‌گوید:

    ضرب ِغلاف بهانه است
    مظلومیت ِ علی کشت،
    فاطمه را!

    (سیدمحمد رضی زاده)

  68. قاصدک منتظر می‌گوید:

    سلام
    عجب جواب هایی ,در هر جوابتون درسی نهفته بود.
    خدا حفظتون کنه انشالله

  69. صبا می‌گوید:

    جای تان خالی رفتم جمکران.هرچند که مسیرم نیست اما دوست دارم، از آن خیابانی بروم که رو به جاده کاشان است. به سمت مسجد که می پیچی آنقدر رو به رویش هستی که بتوانی یک دل سیر دعای فرج بخوانی. اصلا این خیابان را خیلی دوست دارم مخصووصا شب ها، در دل آسمان سیاه شب گنبد های سبز نورانی دلت را عجیب آسمانی می کند، هوایی می کند. چند وقتی ست که با آن گلدسته های سفید یک سر مسجد النبی هم می روی.
    گنبد سبز، گلدسته سفید، شب جمعه، روضه مادر
    و مادری که در کربلاست.(ودلی که می خواهد از شدت درد مشتش را بکوبد به شیشه ماشین.)
    دو رکعت نماز امام زمان می خوانم به نیابت شهدا و رفته گان بیست و ششی ها، بالاخص شهید بزرگوار قدیانی قربه الی الله.
    بعدش هم رفتم حرم به نیابتتون سلام دادم به خانم حضرت معصومه سلام الله علیها ، اینه که نصفه شبی اینجام.در ضمن افراد آنلاین هفت نفر.

  70. مرتضی می‌گوید:

    سلام عزیز. سالروز شهادت زهرای اطهر(س) را تسلیت می گم. مصاحبه بسیار جالب و بسیار مفیدی گذاشتین. آفرین بر سربازان ولایت فقیه. موفق باشین. افتخار بدین بازدید ما تشریف بیارین.

  71. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    موهاتو برا چی بلند میکنی؟ نکنه میخوای برای سرت محافظ درست کنی، که اگه سنگ زدن تو کلت! ضربه گیری کنه؟؟ سنگ قبلی که تاثیر خیلی خوبی داشت! البته احتمالش هست که سنگ بعدی اثر سنگ قبلی رو خنثی کنه! چه میدونم والا!

  72. م.اشرف می‌گوید:

    :::: قبله مایل به تو ::::

    یا حبیب الباکین

    گفت : در می زنند مهمان است
    گفت: آیا صدای سلمان است؟
    این صدا، نه صدای طوفان است
    مزن این خانهء مسلمان است
    مادرم رفت پشت در، اما

    گفت:آرام ما خدا داریم
    ما کجا کار با شما داریم
    و اگر روضه ای به پا داریم
    پدرم رفته ما عزاداریم
    پشت در سوخت بال و پر، اما

    آسمان را به ریسمان بردند
    آسمان را کشان کشان بردند
    پیش چشمان دیگران بردند
    مادرم داد زد بمان! بردند
    بازوی مادرم سپر،اما

    بین آن کوچه چند بار افتاد
    اشک از چشم روزگار افتاد
    پدرم در دلش شرار افتاد
    تا نگاهش به ذوالفقار افتاد-
    گفت: یک روز یک نفر اما…
    سید حمید برقعی parsedarkhial.blogfa.com

  73. میلاد پسندیده می‌گوید:

    فردا رونمایی کتاب است مگر نه؟ بیاییم… آیا؟

  74. قلیدون می‌گوید:

    مطلب خیلی جالبی بود.لطفا به وبلاگ ما هم سری بزنید…

  75. شبکه اجتماعی “هیات مجازی پیروان امام زمان (عج)” راه اندازی شد.

  76. سیداحمد می‌گوید:

    اللهم عجل لولیک الفرج…

  77. سپهر  می‌گوید:

    سلام

  78. بسیج می‌گوید:

    با سلام و خسته نباشید
    بسیج دانشجویی دانشگاه کاشان برای سوم خرداد به مناسبت فتح خرمشهر و ولادت حضرت زهرا (س) برنامه ای را تدارک دیده است و امیدوار است که شما دعوت ایشان را قبول کرده و به جمع صمیمی ما ملحق شوید .
    در صدد بودیم شماره تماسی از شما به دست بیاوریم که موفق نشدیم و نیز امیدوار بودیم که یکی از دوستانمان که شما را قبلا چندین بار در بهشت زهرا دیده بود این بار نیز در آنجا شما را را ببیند که موفق نشدند. به همین جهت راحت ترین راه را گذاشتن یک کامنت در وبتون دانستیم . لطفا نظرتون را از طریق همین ایمیل بیان کنید و یا اگر ممکن است شماره ی تماسی بدهید تا مستقیما با شما تماس بگیریم . با سپاس فراوان
    لطفا در اسرع وقت جواب بدهید باز هم ممنون

  79. حیران می‌گوید:

    *[ درمان ]

    خاک مےتکانم
    از چادر مادر
    لا اقل
    زنده بماند پدر!

    [ وصیت ]

    من نیستم
    آن وقت کـ مےروے سفر
    مواظب ِ خودت باش
    پسر ِ کوچک ام،
    خواهرت را هم ببر…
    سید محمد رضی زاده

  80. میلاد پسندیده می‌گوید:

    می کشی مرا حسین… عجب نوای قطعه ای… دستتان درست

  81. مریم سرآبادانی می‌گوید:

    زخم زبان…

    باز هم من آمدم اما نمی دانم چرا؟

    در پی یاد شما یا در پی نفس و هوا

    من نمی دانم خودم هم پاسخ این ها ولی

    خوب می دانم که در هم می کنید،حاجت روا

    خوب می دانید دیگر دستِ دل بسته شده

    خوب می دانید رفته آرزوها بر فنا

    شاید ای گمنام این حکمت بُود یا مصلحت

    وای آخر من چرا این را نمی فهمم خدا؟

    از تو می پرسم،تویی که خفته ای در سمت چپ

    ای که ناوردی پلاکِ عشق خود از جبهه ها

    از دل آتش،دلِ خون آمدی

    لیلی ِ من همچو مجنون آمدی

    با حسینی مسلکان کردی سفر

    از حسین هور آوردی خبر

    ای که داری از هویزه رنگ و بو

    جان زهرا مادرت داغت بگو

    دیگر از آن پیکرت نَبوَد اثر

    ای که نامت گشت جاوید الأثر

    آی ای شاهد که دیدی فکه را

    ای که دیدی تو دو روی سکّه را

    مرتضی آمد تو را راوی شود

    راویِ آن چه تو می کاوی شود

    قتلگاه مرتضی خاک تنت

    رمل آن جا تار و پود پیرنت

    مین اگر چه خاک بر سر می کند

    خوب می داند چه پر پر می کند

    مرتضی هر دم صدایت می کند

    مرتضی را کی روایت می کند؟

    زائر فکه،میانی خفته ای

    دردِ دل با صاحبِ دل گفته ای

    دردِ دل هایت خدایی بوده است

    فاطمه در دل تداعی بوده است

    پشت پیراهن تو حک کردی به خون

    می روم گیرم تقاصش با جنون

    ای که در سوی یمین بنهفته ای

    دردِ دل هایت به مادر گفته ای

    راستی عبدالرضا را دیده ای؟

    شاید آن را در شلمچه دیده ای

    از زبان من برایش بازگو

    از مریضی های بابایش بگو

    مادرش رفت از دیار بی کسی

    سال ها کار پدر دلواپسی

    تو بگو از خود نشانی در دهد

    نعره ی صاحب زمانی سر دهد

    بگذریم عبدالرضا را او خرید

    بعد از آن کس روی ماهش را ندید…

    از شلمچه در دلت داری نشان

    ما ز رویت شرمگین ای بی نشان

    از شلمچه رود خون جاری شده

    مثل زهرا،زخم ها کاری شده

    زخم ها،نه زخم جسمانی شده

    بیشتر زخم زبان،امیال پنهانی شده

    آه یادم هست سال فتنه ها

    پیکرت آمد به دانشگاه ما

    گفت قوم جاهلیت:”این سزاست؟

    از کجا معلوم این پیکر ز ماست؟”!

    در دلم گفتم امان از جهلتان

    این چنین تا می کنید با اهلتان؟

    دست هامان لاله ها تشییع کرد

    طعنه هاشان حکم ها تشریع کرد

    داغ دل هامان فقط هم این نبود

    هر زبان هر دم سرودی می سرود

    مدتی که طعنه ها بالا گرفت

    مطئنّاً هم،دل زهرا گرفت

    با قباحت چشم در چشم خدا

    باز کردند آن دهان با ادّعا

    که چرا می آورید این جا شهید

    دم به ساعت زائری خواهد رسید

    در کنار مسجد عباس ما

    ماند خالی قبرِ آن گل ها سه تا

    وای بر ما که هنوز این اعتقاد

    هست بین ما به قوّت،هم زیاد:

    “دفن گمنامین بود کار مضاف

    مایه ی افت کلاس است و خلاف”

    وای مردم در کجا سیر شماست؟

    واقعا این طرز افکار شماست؟

    سلب کردید از همه روزیِّ شان

    کرد شیطان بیمه ی افکارتان

    می برم بر ربّ خود اکنون پناه

    از مکاید،از شرارت،از گناه

    زود بود آخر نمکدان بشکنید

    زود بود این قدر حرمت بشکنید

    هر کجا خفته شهیدی کربلاست

    کارتان هر دم که کفران خداست

    گاه با خود زیر لب نجوا کنم

    با شهیدان عقده ی دل وا کنم

    این جماعت آن لیاقت را نداشت

    ور نه زیر پایتان سر می گذاشت

    آه یادم رفت که پا در کار نیست

    پایتان در قلب مجنون۱ ماندنی است

    ای خدا افکار این ها راست کن

    بعد از آن،آن چه که در دل هاست کن؛

    میزبان مَقدم لاله شویم

    لاله های هیجده ساله شویم

    ای خدا اول لیاقت را بده

    بعد از آن ترک خیانت را بده

    بعد از آن روزیِّ خدمت را بده

    بعد از آن اذن شهادت را بده…

    ————————————————————————–

    ۱)جزیره ی مجنون
    ——————————-
    وبلاگ بوی بارون،عطر سیب

  82. روح اله.57 می‌گوید:

  83. دخترم، آزاده‌ام، زینب کوچکم، تو ای تنها بازمانده‌ام، اگرچه کوچکی و اگرچه به من عادت کرده‌ای، اگرچه لحظه‌هایی است که احتیاج به پدر داری، اما کودکم و همسرم، خوشحال باشید که سرپرستی شما را به خدا واگذار کردم و او بهترین یار و حامی شماست، به شرطی که بندة خوبی باشید.

    فرازی از وصیتنامه شهید
    اسماعیل سعیدی

  84. طاهره نعمت اللهی می‌گوید:

    سلام
    خواندن همچین مصاحبه ایی بعدازیک ازمون سخت واقعاچسبید
    فوق العاده قشنگ بود..راستی ماکه دستمان به نمایشگاه کتاب نمیرسدامادوستانی راکه فرستاده ایم میگویندهنوزمثل اینکه کتاب قطعه۲۶نیست…توروخدازودترکتاب راتوزیع کنیدتااین دوستان مابرنگشته اند

  85. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    خدا کند که جان دهم/…

    اصلاً “حسین” جنس غمش فرق می کند
    این راه عشق، پیچ و خمش فرق می کند
    صد مرده زنده می شود از ذکر “یا حسین”
    عیسای خانواده دمش فرق می کند …

    “علی زمانیان”

  86. شریفی می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی

    همیشه حرص می خوردم که مرا تندرو می خواندند ومن فکرمی کردم چرا این قدر

    سکوت؛اما ازوقتی به وبلاگ شما آمدم ودیدم نسل جوانی را که حرف دل من است؛

    خیلی آرام ترازقبل شده ام وانگاریک جورهایی دیگرخونسرد شده ام وفکرمی کنم؛

    مسئولیت من دیگرتمام شده است وسنگربان دیگری سنگرراتحویل گرفته است .

    خدا شما سنگربانان جوان جمهوری اسلامی را حفظ کندبرای حضرت ماه که

    وجودشان مایه آرامش است .شهادت بزرگ بانوی اسلام حضرت فاطمه صدیقه(ع)

    را به همه مسلمانان جهان تسلیت می گویم.با آرزوی سلامتی برای رهبرعزیزمان

    سیدعلی آقا که جانم فدای او .ماتاآخرایستاده ایم دل مافردادرمیدان هفت تیراست.

  87. حسین قادری می‌گوید:

    جناب قدیانی لطفا دقیقا زمان عرضه ی کتاب “قطعه ۲۶” در نمایشگاه را اعلام کنید دوباره مثل پارسال نشه بیاییم تهران و هیچی !!!!!!!!!!!

    این هم یک طرح جالب که از سایت “جنبش وبلاگی حمایت از بحرین” کپ زدم:

    http://www.bahrainrevolutiononline.com/225736_212608352091613_194932647192517_805990_6477441_n.jpg

  88. سوسو می‌گوید:

    سلام.چرا از این جمله رابطه فرزند وپدری دکتر خوشتان نیامده وانتقاد دارید؟شاید ایشون هم حسی مثل همین “بابای ماست خامنه ای”رو داشته باشند؟یا اینکه واقعا احساس اینو داشته باشند که آقا مثل یک پدر ناصح ومتدبر هستند…….

  89. سلام داداش حسین
    آن مادر نوشته هایے کـ یکے دو تایش را در حرم حضرت معصومه برایت خواندم را کامل گذاشته ام در وبلاگم
    اگر زحمتے نبود بیا و بخوان
    التماس دعا
    للحق

  90. بسم رب الشهداء والصدیقین.

    السلام علیک یا فاطمه الزهراء.

    اللهم عجل لولیک الفرج.

    اللهم الحفظ والنصر قائدنا الخامنه ای بالقرآن.

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    کشتى پهلو شکسته پشت در پهلو گرفت
    ساحلش مسمار در شد موج از هر سو گرفت

    خون چکان از سینه‏ اش دنبال حیدر مى ‏دوید
    یک قدم برداشت اما دست بر پهلو گرفت

    سلام با عرض تسلیت ایام فاطمیه.
    رفتم نمایشگاه دنبال کتابای آقای قدیانی. آقای رمضانی قبلا گفته بودن نمایشگاه (ده نه) میاد . اما حتی (نه ده) هم نبود! مثل اینکه من زودتر از کتابا اومدم نمایشگاه.

    مسئله جالب دیگه هم تعجب مسئولین غرفه از شنیدن نام(ده نه) بود !

    عزاداری هاتون قبول.
    التماس دعا.

  91. سلام …کجایید داداش حسین؟دلمون بدجوری تنگ شده …

  92. شهید آینده می‌گوید:

    سلام
    ایام شهادت ام الائمه را به همه ستاره های حضرت ماه تسلیت می گویم.

  93. شهید آینده می‌گوید:

    همه پیام که می ذارند یه مخاطب دارند!و اون کسی نیست جز داداش حسین بسیجی ها!
    با اجازه داداش حسین می خوام یه پیام بذارم که مخاطبش فقط و فقط “دیونه داداشی” است.
    “دیونه داداشی”خالصانه مخلصیم!!!

  94. چشم انتظار می‌گوید:

    خصوصی : باتمام گرفتاری هات چشم های قشنگتو دقایقی بهم قرض بده باگزارش دست وپاشکسته ی دیدارآقا دروبلاگم .

  95. مهدی رمضانی می‌گوید:

    سلام علیک
    اصلا قصد ندارم که بخوام خودم رو مطرح کنم ، ولی اسم و فامیل من هم مهدی رمضانی هست(میتونید در وبسایتم ببینید)
    راستش یکم جا خوردم که اسم و فامیل خودم رو اول سایت دیدم! یعنی میشه یه روزی هم اسم من در این سایت بیاد؟!!
    البته میدانم که آرزو بر جوانان عیب نیست!
    در پناه حق
    یا علی…

  96. آنتی کوفی می‌گوید:

    سخنان جمعه شب حاجی طائب رو حتما بخونید…

  97. حی علی الجهاد می‌گوید:

    امشب می‌برند

    دستانی یتیم

    همه وجود علی را

    و مولا کجاست؟

    سر به دیوار نهاده

    همان دیواری که دیروز

    متبرک شده با اشک صورت نیلی

    امشب می‌برند

    دو نفر را با یک تابوت

    خوب گوش کن

    فریاد یک مجنون

    پیچیده در صحرا

    به اندازه همه ناله‌های مخفیانه در چاه

    خوب گوش کن

    صدای ناله هفت آسمان است

    از حنجره آفتاب

    امشب؛

    تاریخ غربت مولاست؛

    تاریخ کربلا

    امشب حسین به مسلخ می‌رود

    امشب که نه

    آن شب!

    که سقیفه را سفیهان بنانهادند

    آن دوشنبه!

    آن روز که علی و فاطمه

    امام و نبی‌شان را بدرقه می‌کردند

    همان روز غربت شیعه را رقم زدند

    و زینب؛ زین اب

    به نعش برادر گفت:

    “تو کشته روز دوشنبه‌ای”

    پی‌نوشت:

    روایت هست که حضرت زینب سلام‌الله علیها وقتی در عصر عاشورا بر سر نعش برادر آمد، فرمود:«بِاَبِی الْمَقْتُولُ بِیَوْمِ الْجُمعَةِ اَوِ الْاِثْنَیْن»؛ «پدرم فدای تو! تو کشته روز جمعه‌ای(روز عاشورا) یا کشته روز دوشنبه!

    روز دوشنبه؛ روز رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و روز سقیفه بنی‌ساعده است و امام‌ حسین علیه‌السلام روز جمعه شهید شده‌اند.

  98. زهرا می‌گوید:

    ….

  99. سیداحمد می‌گوید:

    جناب سلام بر شهدا (نظر دهنده خارج کشور)

    آن انگشتر حضرت آقا که بعد از فتنه۸۸ داداش حسین راجه به آن صحبت می کردند “حدید” بود. ولی این انگشتر که الان در انگشتر مبارکشان است که حدید نیست!!!
    ضمنا دوست عزیز بنده اینجا وظیفه دارم که به کامنتها جواب بدهم!
    ارادتمندم.

  100. سیداحمد می‌گوید:

    جناب بسیج!
    که از بچه های بسیج دانشگاه کاشان هستید سلام؛
    آقای قدیانی مشغله های زیادی دارند، فکر نمی کنم فرصت حضور در مراسمتان را داشته باشند.
    عفو بفرمائید!

  101. سیداحمد می‌گوید:

    خصوصی

    مخلصم داداشی
    هم کامپیوتر و هم لپ تاپم ویروسی شده!
    الان هم با بدبختی و کلی نذر و نیاز کامنت میذارم!

  102. H.F می‌گوید:

    سلام
    سایت خوبی دارید
    ما رو هم لینک کنید
    موفق باشید
    http://emtedad-e-mehr.blogfa.com/

  103. amin می‌گوید:

    کمپین “یک میلیون امضا ” برای توقف جنایت‌های آل‌سعود و آل‌خلیفه در بحرین
    به گزارش فارس، بر اساس قوانین سازمان ملل در صورتی که تعداد امضاهای یک کمپین به یک میلیون نفر برسد دبیر کل سازمان ملل موظف است که آن موضوع را پیگیری کرده و نسبت به آن اعلام موضع کند،‌در همین راستا برای توقف کشتار مردم بحرین توسط رژیم آل‌خلیفه و عربستان سعودی،‌کمپینی ایجاد شده است تا بتوان این تعداد امضا را جمع آوری کرد.برای رای دادن باید به لینک زیر مراجعه کرد.

    http://www.petitiononline.com/ssi2011/petition.html

    بعد از باز شدن این لینک، باید به انتهای صفحه رفته و بر روی گزینه click here to sign petition کلیک کرد. پس از باز شدن صفحه بعدی، در مستطیل اول نام و در مستطیل دوم آدرس پست الکترونیکی (ایمیل) خود را وارد کنید. و نیازی به پر کردن دیگر مستطیل ها نیست، پس از آن بار دیگر بر روی گزینه sign petition باید کلیک کرد.
    پس از باز شدن صفحه بعدی، حتما بر روی گزینه approve signature باید کلیک کرد تا رای دادن شما به ثبت برسد.
    در ادامه ترجمه متن منتشر شده در این کمپین ارائه می‌شود:

    “جناب آقای “بان‌کی مون ” ‌دبیر کل محترم سازمان ملل متحد مستحضرید که نقض حقوق بشر توسط هر فرد وگروهی که صورت گیرد،محکوم است ، زیرا که علاوه بر سلب حقوق وآسایش انسانها ، به بی مبالاتی نسبت به اجرا واحترام به این حقوق منجرمی گردد وسکوت وبی اعتنایی در برابر نقض این حقوق باعث سرافکندگی در پیشگاه خداوند وملتها وتاریخ بشر خواهد شد.

    کشتار وحشیانه شهروندان وغیرنظامیان بویژه زنان وکودکان بی دفاع کشورهایی نظیر بحرین، لیبی ویمن ناقض حق اولیه حیات ،حق تعیین سرنوشت وحق آزادی بیان است که ازجمله اساسی ترین حقوق ابناء بشرمی باشند ودر عرف ها ومعاهدات بین المللی نظیر اعلامیه جهانی حقوق بشروکنوانسیونهای بین المللی مورد تاکید قرار گرفته اند.

    آن چه امروزه در این کشورها در حال روی دادن است بوضوح مصداق بارز نقض این گونه حقوق انسانهاست که عناوین مجرمانه آن را می توان درموارد مختلف کنوانسیونهای چهارگانه ژنو جستجو نمود.

    این نقض فاحش حقوق بشر و سلب حیات وآزادی انسانهای مظلوم،مستلزم توجه جدی وفوری سازمان ملل متحد وتمامی اعضای جامعه بین المللی می باشد ،که با چنین روندی اگر خود آنها روزی در معرض چنین اتفاقی قرار گیرند چه دفاعی خواهند داشت.
    پر واضح است که افتخار یا ننگ تمامی این اتفاقات جهانی این مقطع از زندگی بشر ،در تاریخ به نام این سازمان وعلی الخصوص در کارنامه دوران مسئولیت جنابعالی ثبت خواهد شد.

    از این رو ما آزاد یخواهان سراسر جهان در حمایت از صیانت ابتدایی ترین حقوق بشر ،از جنابعالی به عنوان دبیر کل سازمان ملل ،که مرجع اصلی نظارت براجرای اسناد ومعاهدات بین المللی حقوق بشرمی باشید،در این برهه حساس از تاریخ زندگی بشراین مسئولیت بزرگ وسرنوشت ساز را برعهده دارید ،مصرانه خواهان پیگیری واجرای مفاد ذیل می باشیم :
    ۱) مداخله سریع وقاطع جهت توقف فوری وبی قید وشرط کشتار بی رحمانه مردم؛۲) اخراج مداخله گران بیگانه اعم از نظامی وغیر نظامی از کشورهای مذکور؛۳) فراهم آوردن مقدمات وشرایط لازم ،جهت تعیین سرنوشت این کشورها بدست ملت هایشان.
    به امید آنکه سازمان ملل،سازمان مدافع ملتهای در بند و رنج دیده از جور ظالمان ومستکبران باشد . ”
    ۲۰۱۲٫mahblog

    جهت جلوگیری از این جنایت تا میتوانید اطلاع رسانی کنید

  104. خان باجی می‌گوید:

    بیمارت ای علـی جان جز نیمه جان ندارد

    میلی به زنـده مانـدن در این جهان ندارد

    غم چون نسیم پائیز برگ و بر مرا ریخت

    این لاله بهاران غیر از خزان ندارد

    بگذار تا بمیرد ، زین باغ پر بگیرد

    مـرغی که حق ماندن در آشیان ندارد

    خواهم که اشک غربت از چهره ات بگیرم

    شرمنـده ام که دیگر دستـم توان ندارد

    بگذار کس نداند در پشت در چه بگذشت

    من لـب نمی گشایم محسن زبان ندارد

    هر کس سراغم آمد با او بگو که زهرا

    قدرش عیان نگردید قبرش نشان ندارد

    شهری که در امانند حتی یهود در آن

    در بین خانـه خـود زهــرا امان ندارد

    آجرک الله ، یا بقیه الله فی مصیبة اُمکَ فاطمه الزهرا (س)

  105. سیداحمد می‌گوید:

    السلام علیک یا فاطمة الزهرا…
    السلام علیک یا مادر…

  106. روزبه جعفری می‌گوید:

    سلام
    میخواستم بدانم کتاب قطعه ۲۶ کی در نمایشگاه رونمایی میشود ؟

  107. عرفان.... می‌گوید:

  108. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    کاش می شد بنویسند مرا سینه زنت

    کاش می شد بنویسند به نام حسنت

    کاش در اولِ پرونده یِ دنیائی مان

    بنویسند؛ “غلام پسر بی کفن ات”

    **
    راستی مادر مظلومه ی غربت زده ام!

    در سوالم، جرم تو چیست؟ چرا هی زدنت؟

    از هجوم در و دیوار و دستی سنگین

    درد می کرد نگفتی،.. همه جای بدنت ….

    “یاسر مسافر”

  109. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    در میان کوچه دعواست،… خدا رحم کند…

  110. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    مادر من ـ مادر من ـ مادر…

    * * *
    این شبا ناله‌ها می‌گن مادر
    هق هق گریه‌ها می‌گن مادر
    این شبا شعر و بیت می‌گن مادر
    تموم اهل بیت می‌گن مادر

    * * *
    این شبا سیدا می‌گن مادر
    بغضای بی‌صدا می‌گن مادر
    این شبا عقده‌ها می‌گن مادر
    دیوارِ کوچه‌ها می‌گن مادر

    * * *
    این شبا عاشقا می‌گن مادر
    تو حجره بچه‌ها می‌گن مادر
    این شبا خسته‌ها می‌گن مادر
    پهلو شکسته‌ها می‌گن مادر

    * * *
    غریب و آشنا می‌گه مادر
    پرچم هیئتا می‌گه مادر
    حلقه‌ی اشک و غم می‌گه مادر
    چادر خاکی هم می‌گه مادر

    * * *
    ناله‌ی مرد و زن می‌گه مادر
    حسین می‌گه حسن می‌گه مادر
    تشنه می‌گه عطش می‌گه مادر
    زینب کرده غش می‌گه مادر
    هر پیر و هر جوون می‌گه مادر
    دستای بی توون می‌گه مادر
    زمین و آسمون می‌گه مادر
    تابوت و چکه خون می‌گه مادر…

  111. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    مادر من ـ مادر من ـ مادر…

    “حسن فطرس”

  112. ن.بهادری می‌گوید:

    سلام.سید احمد اگر امکانش هست توضیحی که در مورد تصاویر کنار اسامی دادی را در رواق قطعه یا هر جا صلاح می دانید بگذارید.یا اگر یادتان هست، بگویید در کدام پست دنبالش بگردم.ممنون

  113. مجید می‌گوید:

    سلام
    حاج حسین عزیز

  114. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    زینب هنوز چشم امیدش به مادر است

    بهرشفای فاطمه باهم دعا کنید ….

  115. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    [ شش گوشه ]

    از یک طرف سیلے
    از یک طرف دیوار
    از یک طرف در
    از یک طرف مسمار
    از یک طرف پهلو
    از هر طرف آتش!

    ***
    [ محراب ِ کوچه ]

    علے
    در «کوچه» شهید شد،
    نه در «کوفه»!

    ***
    [ شهید گمنام ]

    محسن…

    “سید محمد رضی زاده”

  116. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    خون ِ پهلوی ِ تو هم بند نیاید عشق است
    به خدا تو سندِ آیه ی تطهیر شدی

    عشق این بود که از دست ِ تو بر می آمد
    پیش روبه صفتان حامی ِیک شیر شدی

    “مجتبی صمدی”

  117. محمد رضا می‌گوید:

  118. فاران (نه وبلاگ فاران) می‌گوید:

    به نیابت از شهید برونسی بر مادر سادات صلوات…اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم…

  119. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    می کشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی مرا …

  120. دیده ور می‌گوید:

    سلام
    http://didevar.ir/?p=1294
    جنبش جمع آوری امضا به حمایت از خیزش های اسلامی منطقه
    در طلوع بیداری نسلی نو از مسلمانان ، فرزندان همیشه بیدار خمینی(ره) ، قدردان خون های به ناحق ریخته برادران و خواهرانشان هستند .

    آیا می دانید اگر تعداد امضاهای این جنبش به بالای یک میلیون برسد دبیر کل سازمان ملل طبق قوانین حقوقی آن سازمان باید به ملت های دنیا پاسخگو باشد؟

    بیایید با امضای اینترنتی این نامه یک بار دیگر سکوت این مجامع به اصطلاح حقوق بشری بر فریاد مظلومان را نشان دهیم .

    آیا امضای کوچک نمی تواند همان سطل آبی باشد که سهم ماست برای غرق کردن استکبار؟

    http://www.petitiononline.com/ssi2011/petition.html

    راهنمای امضای نامه:

    . لینک داده شده را باز کنید.

    در این صفحه متن نامه خطاب به آقای بان کیمون (دبیر کل سازمان ملل) به زبان عربی و انگلیسی آورده شده است.

    ترجمه فارسی متن نامه

    به انتهای صفحه رفته و روی دکمه نشان داده شده با فلش قرمز در تصویر زیر کلیک نمایید.

    ٢. در صفحه جدیدی که باز می شود، در مکانهای مشخص شده یک Name و یک Email Address برای خود بنویسید. و سپس بر دکمه Sing petition کلیک نمایید.

    ٣. حالا باید حتما دکمه Approve singnatur را کلیک کنید تا امضا ثبت شود.

    سپس اگر بخواهیید می توانیید امضاهای دیگر را نیز در صفحه ای که باز می شود با کلیک بر

    View Current Signatures مشاهده نمایید.

  121. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    به “شهید آینده”:

    ما بیشتر!… و بیشترتر در “آینده”!!!

  122. ناشناس می‌گوید:

    …..

  123. خادم آقا می‌گوید:

    خیلی خوب بود، مخصوصا جوابتون به *ولی داداش حسین بچه بسیجی ها! “بابای ماست خامنه ای” که جمله خودتان است!

    وای نمی دونین چقد خوشحالم با سایتتون آشنا شدم، خودمو عضو قطعه نمی دونم، شاید اهل قطعه باشم، ولی اهل(لایق) قطعه نیستم

    ممنون، خیلی زیاد ممنون…

  124. بسیج می‌گوید:

    سلام خداقوت اگر امکان دارد خود اقای قدیانی جواب قطعی را در مورد برنامه سوم خرداد که قبلا گفته بودم بدهند ممنون می شم یا علی

  125. فدای رهبر می‌گوید:

    سلام داداش
    خیلی وقته کامنت نذاشتم.ولی همیشه بودم
    “ما اهل کوفه نیستیم؛ فقط برای علی. برای غیر از علی و برای کسی که خودش را عدل علی می داند، ما از اهل کوفه بی وفاتریم؛ آنقدر که اهل کوفه باید لنگ بیاندازند جلوی بی وفایی ما! خوب می دانی دارم چه می گویم.”
    عالی بود
    امسال نمایشگاه کتاب خوبتر از همیشه بود چون سه شب اومدم بیت و یه نصفه روز نمایشگاه!سراغ قطعه ۲۶ و باتوم خوب و قشنگی داشتیم رو هم گرفتم ولی متاسفانه نبود تو غرفه مرکز اسناد.ولی سپردم بچه تهرانی ها وقتی اومد برام بخرنش.
    غرفه صانعی رو که دیدم کلی دلم گرفت ولی وقتی روشنگری مرکز اسناد رو حتی در حد یه برگه A4 دیدم آروم شدم.در ضمن فضای کلی نمایشگاه بهتر از همیشه بود.وضع حجاب و …تراکت هایی که زده بودن فوق العاده و موثر بود
    شرمنده..چرا از بیت امسال-صحبتای پناهیان-و …نمی نویسید؟!
    در هر صورت خدا قوت داداشی

  126. امین می‌گوید:

    خدا به حسین آقا سلامتی
    به من در راه مانده راه نشان

    دهد

  127. ناشناس می‌گوید:

    بر معاویه زمان لعنت. ( بیش باد)

  128. نسرین می‌گوید:

    شما بچه حزب اللهیا فقط بلدید هندونه زیر بغل هم بذارید. آقای قدیانی از اونور پشت بوم نیفتید یه وقت. خدا هممون رو عاقبت به خیر کنه.

  129. فدای رهبر می‌گوید:

    سلام داداش.کجایید پس؟دو روز پیش کامنت گذاشتم هنوز در حال بررسی است؟!
    آقا اومد نمایشگاه.و ما همه دلمون اونجا بود..و حسرت نبودنمون.شما بودید؟تصور می کردم قطعه ۲۶ رو تو غرفه مرکز اسناد با حضور حضرت ماه…جامون خالی بود.
    التماس دعای فرج

  130. بسیجی باتوم بدست هوش یار می‌گوید:

    سایه خامنه ای بر سر ما مستدام…

  131. برف و آفتاب می‌گوید:

    از آنجا که به مسئولان نظام -همه شان- ارادت مضاعف دارم و سربازان ولایت فقیه می دانم شان، دعای قشنگی می خواهم در حق شان بکنم و آن این است؛ ان شاء الله همه شان فدای یک تار مو، بلکه یک لبخند خامنه ای.

  132. .... می‌گوید:

    هر لحظه شک و یقین…

  133. .... می‌گوید:

    راستی! چاپ‌شون کنید…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.