نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
داداش حسین سلام
انقدر خوش حالم که فقط دلم خواست خوشحالیم رو با بچههای قطعه تقسیم کنم،راستش دور و برم به جز مادرم کسی نیست که عمق این خوش حالی رو بفهمه ولی ما اینجا رو داریم و غم نداریم،،
برایتان گفته بودم که به تازگی ۴ سال شده که من و مادرم مسلمان شدهایم،،بالای ۲۰ سال است که خارج از ایران زندگی میکنیم ولی انشا الله قصد برگشت به ایران اسلامی داریم برای زندگی،
داداش حسین،همیشه وقتی اینجا میدیدم از مشهد یا کربلا رفتن صحبت میشه ،دلم خیلی میشکست،حتا خاطرهای هم از ایران تو ذهنم نبود که در مسابقه شرکت کنم،،فقط خاطرههای کمرنگ از پدر شهیدم،بگذریم،،حالا دلیل خوش حالی من،
دیشب خانوم و آقایی که اینجا به من و مادرم کمک کردن تا به اسلام مشرف شویم آمدند منزلمان،،
داداش حسین ،به من و مادرم یه سفر هدیه کردن،،سفر حج،در بازگشت هم از راه ایران برمیگردیم و به پابوس حضرت معصومه و امام رضا،،
داداش حسین این برام مثل یه رویا میمونه،،همتون رو دعا خواهم کرد،،با خودم قرار گذشتم تا چشمم به خانه خدا افتاد اول از همه سلامت و طول عمر آقامون،حضرت ماه رو طلب کنم،،خدایا شکرت
ببخشید طولانی شد،،میخواستم شادیمو با بچههای قطعه قسمت کنم
بعضی هافکرمی کنند : بقا(یی)مختص ذات مشایی ست . ولی من معتقدم : فنا(یی)مختص ذات اسی است . دستی که درراه دفاع ازاصولگرایی ونقدمنصفانه قلم زندبوسیدنی است داداش حسین.
سلام داداش
دمت گرم بابا چقدر پرکار شدی
واقعا خدا قوت
انشالله اجرت با حضرت زهرا(س)
گفتم اول کامنت بزارم بعد برم متنو بخونم
فعلا یا علی
سلام بر حسین*
اگه قرار باشه مشایی برای ریاست جمهوری آینده کاندید بشه تاریخ دوباره تکرار میشه و دوباره آرای باطله از یه کاندید جلوتر میزنه
تقدیم به قطعه مقدس ۲۶
http://s29.aks98.com/files/33110314631626517002.jpg
با سلام . تو فریب خورده ای حسین قدیانی . استادت شریعتمداری آشکارا یک دروغگوست . در وبلاگم دروغگویی اش را برملا کردم . تو با شریعتمداری و مداحان رکیک گو و همان حزب اللهی که می گویی ، راه بهشت را در پیش بگیرید و ما با دکتر عازم جهنمیم . دکتر متاثر از مشایی نیست . دکتر بر مشایی اصرار می کند تا جبهه ” برادران غیور ” فعلا دست آویزی برای حمله داشته باشند . حمله به مشایی بهانه است و الا دکتر نیازی به احدی ندارد . حسبه الله نعم الوکیل .
به زودی تقابل نهایی دکتر با آنانی است که خود را پدر خوانده های اصولگرایی می دانند و طاقت تیغ تیز عدالت احمدی نژاد را بیش از این ندارند .
تو با استادت بمان و ما اگر دکتر به دوزخ هم برود با اوییم .
حسین قدیانی: در سربازِ راستینِ ولایت بودن حاج حسینین صفار و شریعتمدار، همین بس که “مشایی چی ها” دروغ گو خطاب شان می کنند؛ همچنان که سران فتنه و خواص بی بصیرت… و اما حق با “آقا” بود که بعضی ها را “عامل تفرقه” می خواند. اینکه گفتی “به زودی تقابل…” یعنی همان خوابی که مشایی برای دکتر دیده است تا رفتار و گفتاری کند که در موضع اتهام قرار گیرد و همگان را نگران کند! در متنی که نوشتم، پاسخ به وضوح داده شده.
سلام خسته نباشید
عجب متنی بود! – برنا اندیش را عالی آمدید!
“اسی: من یک لحظه می روم آن اتاق، یک کار کوچک دارم! قراری است میان خودم و خودش!”
————
با “منشور کوروش یا تحولات منطقه, مسئله این است.” به روزم.
یا علی مدد.
داداش حسین نمیدونم این بلاگفاچرانمی ذاره سایتتونو لینک کنم دائم پیام میده این پیوندتبلیغیه نمیدونم تبلیغ برای نظام جرمه ؟
(اسی :حتی المقدور باید کاری کرد که قطار دولت از ریل خدمت خارج شود یعنی افکار من باید “تیتر یک “شود,نه “کار دولت “.
برنااندیش : بلاتشبیه مثل شما به دولت سوم تیر , مثل مهاجرانی است به دولت دوم خرداد ! )
تبارک الله
احسنت؛
خیلی هنرمندی داداش،
فنائی، برنااندیش، اسی! واقعا انتخاب اسامی عالی بود افسر جنگ نرم.
ماشالله به این قلم و هنر.
چی بگم والا…
خدا کنه اقای احمدی نژاد یه کم دقیق تر به اطرافیانشون نگاه کنند و زودتر حساب خودشون رو از حساب کسانی که چوب لای چرخ دولت می گذارند و به نحوی دارند باعث خوشحالی معاندان نظام می شوند جدا کنند.
آقا من تا این جای متن: “اسی: برنااندیش! خبر استعفای «حیدر» را در سایت کار کن!” نفهمیده بودم که برنااندیش همان جوانفکر! گوگولی مگولی است…
🙂
چشم . اطاعت امر.
برادر یاخواهرکاووس :
این کابوسی که تودیدی یقین بدان تورارهانخواهدکرد.اگرراست گفته باشی ودکتررادوست داشته باشی بدان ازحسینین شریعتمداری وقدیانی بیشتردوست نداری چون معیاردوستی عمارها و ستاره های حضرت ماه فقط درخط ولایت بودن است ، که الحمدلله دکترتاحالابوده وانشاءالله پس ازاین نیزخواهدبود. پس لطفاکاسه ی داغ ترازآش نشده وافراط وتفریط نفرمایید.
خدا خودش به ما رحم کنه!
از دست مشائی و جوانفکر چه طوری میشه خلاص شد؟
باید مودب هم باشیم و توهین نکنیم!
اونقدر حرص خوردم آخرش سکته میکنم!
والا نادر و سیمین که آخرش از هم جدا شدند. یعنی می شود اسی و محمود هم از هم جدا شوند؟؟؟
سیدجان
خواهشاازاین حرفای دلهره آورمثل سکته و…نزن مامبصردیگه نمی خوایم .همین وبس.
سلام داداش حسین. خسته نباشید. خیلی عالی بود. تلخ بود. پر از آه بود. کاش یه طوری بشه که این دیوانه ها اطراف دکتر نباشن. یعنی میشه؟
سلام
به قول استادمون حاج آقا طائب این بشر در کله شقی نظیر نداره . من موندم این دکتر با این همه هوش و ذکاوت جدای از این همه مسائل و اختلافات پیش آمده چطوری با این بشر پیوند خورده ؟؟؟!
خیلی وقت بود می خواستم بنویسم براتون که چرا چوب به آستین دکتر نمی کنید؟؟
چند بار این جمله را که آقا در دیدار با جوانان قمی فرمودند بخوانید و مرور کنید:
امروز هر حرکتی که منجر به دلسردی و سستی در جوانان انقلابی و مردم متعهد میهن اسلامی مان شود خیانتی بزرگ و نا بخشودنی خواهد بود…
آهای دکتر !
من نمی دونم داری برای کی اینقدر از جیب و آبروی این ملت خرج می کنی ولی اینو میدونم این ملت و مولایی که مانند ندارد پشتوانه ای به استحکام و منطق امام عصر دارند. از شما مؤمن تر و با ذکاوت تر ها همینکه موضوع امتحانشان شدند این ملت و رهبر فرزانه اش فی الفور سوار بر سیلی ملت و خدای ناصر آنان بر زمین داغ خورده اند.
ان فی ذلک لعبرة لأولی الابصار…
چشم انتظار جان!
این “کاووس” وضعیتش وخیمه! طرف خودش داره میگه احمدی نژاد اگه به دوزخ هم بره همراهش میریم!
خوب از این آدم چه انتظاری میشه داشت؟
تنها کاری که میتونیم بکنیم اینه که دعا کنیم خدا هدایتش کنه.
آدمهائی که اینطوری از احمدی نژاد بت ساختن مسلما دچار مشکل میشن!
ما خط فکریمون مشخصه؛ هر چی آقا بگه.
هر کسی که در مسیر ولایت فقیه باشه ما ازش حمایت می کنیم؛ وقتی کسی از مسیر ولایت فقیه خارج شد و برای خودش ساز متفاوت زد، میخوام سر به تنش نباشه!
سلام علیکم
خدا نیاره اون روز رو ( از سر ناچاری میگم ) آدم توی جهنم با شمر محشور بشه اما حتی روزی یکبار اسم مشایی رو نشنوه . به خدای لاشریک له حالم بد میشه .
رئیس جمهور شدن رو مگه تو خواب ببینه .
پ ن :
جناب کاووس عزیزم شما آیه قران رو درست بنویس بر ملا کردن دروغ اینو اون پیش کش .
حسین قدیانی: آدم توی جهنم با شمر محشور شود؟!!… چه خبر است خانم خان باجی؟!! نقد مشایی، نیازی به این حرفها نداردها! مراقب باشید لطفا، هم شما و هم دوستان دیگر. از این به بعد اگر در یک کامنت چیزهایی از قبیل شمر و این حرفها ببینم، کل کامنت حذف می شود. منطقی حرف تان را بزنید.
ما به خاطر ولایتمداری دکتر احمدی نژاد به ایشون رای دادیم,وگر نه هر کس از زیر چتر ولایت بیرون بیاد به قول اقا سید احمد میخوام سر به تنش نباشه, چون ما با هر کسی الکی عقد اخوت نمی بندیم.
حسین قدیانی: از این “سر به تنش نباشه” خوشم نیامد. بس کنید!… یعنی نقد کنید، به جای این حرفها لطفا…
ماشالله بچه ها ! 🙂
چه تصاویری؛ چه سرعتی!
صلوات فرستادین؟
مبصرصبورقطعه :
ازراهنماییتون درخصوص عکس هم ممنونیم
چشم ,حق با شماست,ببخشید.
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۱:۵ بامداد
تعداد افراد آنلاین: ۲۶ نفر
ماشالله…
داداش حسین با درایت فـــــــــــــدائی داری….
خدایا اسی را به راه راست هدایت فرما.
سلام حسین آقا
منم حسن ، آبدارچی قطعه منو ببخشید آخه تو این مدت کمتر اومدم قطعه دلم میخواست بهاریه شرکت کنم قسمتم نشد درگیر پرستاری از پدرم هم بودم موقع خونه تکونی وسط خرت و پرتام یه برگه پیدا کردم که مال سفر پارسالم به تهران و قم بود همون سفری که بیماری پدرم از همون جا شروع شد و خیلی از برنامه هایی که داشتم نتونستم انجام بدم این دلنوشته رو توی قطار قبل از اینکه به تهران برسیم براتون نوشتم خدا قسمت کرد امشب براتون فرستادمش اومیدوارم تونسته باشم خوشحالتون کنم
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که دل های ما را به خاطر پرتویی از نور خورشید عالم که از آن نور به قول تو ماه پاره ای به وجود آمد که ۲۵۰۰ ماهواره حریفش نشدند نزدیک به هم گرداند .
مسجد گوهرشاد ، ایوان مقصوره ضلع شرقی رو به روی گنبد طلایی شمس الشموس به نیابت از حسین قدیانی فرزند اکبر
السلام علیک یا علی بن الموسی الرضا …
سلام حسین
دلم برای تویی که هیچ وقت ندیدمت تنگ شده ، برای تویی که تک تک دیالوگ های آژانس شیشه ای را حفظی برای تویی که خانه ات بیت رهبریست برای همین دل تنگی ها این بار به جای اتوبوسی که ما را از مشهد می برد به بهشت زهرا و از آنجا به هم به کربلای جبهه ها با با قطار درجه یک آمدیم تهران به یاد همان قطاری که بابا اکبر را از تهران برد به جبهه های کربلا .
نمی دانی چه حالی می دهد وقتی “غلط کردید بی شمارید” را می خوانی ، تصور کن چله تابستان در گرمای داغ فکه یک هندوانه خنک بدهند آن هم از نوع حکومتی که جگرت خنک شود چه حالی می دهد …
اما حال خواندن “غلط کردید بی شمارید” اگر بیشتر از آن هندوانه نباشد کمتر نیست . قلمت درست
با طنز هایت خندیدم با دلنوشته هایت گریه کردم با روضه هایت سوختم … به یاد سقای دشت کربلا بیا این بار هم با هم روضه بخوانیم
سقای دشت کربلا …
راستی این بار که داشتم سوار قطار می شدم مخصوصا از پنجره بیرون را نگا می کردم ببینم تو در سال ۶۱ چقدر دست تکان دادی برای بابا اکبر . هنوز هم وقتی فکر می کنم که یک فرزند شهید چه یتیمی هایی کشیده موهای بدنم از خجالت سیخ می شود (و وقتی گفتی الان از گذشته بیشتر احساس یتیمی می کنی دلم بیشتر می سوزد – این قسمتش حرف دل الانم بود) مثل نی های ساندیسی که ۲۲ بهمن خوردیم … بیچاره اونی که زندان درست می کرده برای … چگونه به شهدا جواب خواهد داد خدا می داند .
همیشه وقتی آقا سید حسین از خاطرات جبهه اش برایمان می گوید فرار می کنم . آخر صحبت هایش همه را مدیونی می دهد که فردا جلوی تک تکتان را می گیرم که من این حرف ها را به شما گفتم و پیام شهدا را به شما رساندم …
حالا وقتی تو از بابا اکبر می گویی دقیقا همان حس را دارم همان حس فرار کردن . وقتی گفتی سوار موتور بابا اکبر شدی تا … شانه هایم لرزید که چه کرده ایم ما برای فرزندان شهدا
می دانم که با این حرفم مغرور نمی شوی و همان طور دوست داشتنی می مانی آخر تو برای من در این هشت ماه حکم آوینی را داشتی در آن هشت سال
راستی چند ساعت دیگر صحن حرم حضرت عبد العظیم هستیم اگر خدا بخواهد انشاء الله آنجا هم به یادت خواهم بود
عجیب سرنوشت این کشور به عدد هشت گره خورده بیا به بهانه هشت ماه و به یاد هشت سال پای امام هشتم را وسط بکشیم
قربون کبوترای حرمت امام رضا …
به امید دیدار
معمولا بیش تر نوشته های این سبکی تان را برای وطن می نویسید و عالی است که این نوشته در کیهان چاپ می شود.
می شد از آن جایی که آرملیا را از چیزنا اخراج کردند،برود در ایرنا مشغول به کار شود و این مکالمات سری را پوشش دهد.
جملاتی را که برای دکتر انتخاب کرده بودید،کاملا حساب شده بود.زیبا بود و سپاس
از دکتر بت نساخته ام . به او ایمان دارم . نزدیکترین و در خط ولایت ترین فرد را دکتر می دانم . شما چرا این قدر دکتر را تحقیر می کنید که او را مهره دست مشایی می دانید ؟! سر میز مناظره ، مشایی نشسته بود؟ در کنفرانس ها و در برابر خبرنگاران حرفه ای هفت خط ، مشایی می نشیند ؟ در دانشگاه کلمبیا مشایی حماسه افرید ؟ همه می دانند که رئیس جمهور بعد آن کسی است که دکتر اشاره می کند ! واهمه آنکه نکند مشایی باشد ، برادران غیور را آشفته کرده !
بدانید اگر حداد عادل توانست حکم حکومتی تایید “معین” را بگیرد ، دکتر هم برای تایید مشایی دستش باز است ! پس از اقبال عمومی مردم وحشت کرده اند !
مساله مشایی نیست . با کردان چه کار داشتند ؟ چرا به سعید لو را برای نفت رای اعتماد ندادند ؟ دکتر وارد حریم ممنوعه شده و پس از ناک اوت خط امامی ها !! و رفسنجانی ! نوبت به سخت ترین مرحله ، آن هم ” برادران غیور ” رسیده است . بیت المال را باید پس گرفت حتی اگر کابین زنان خود کرده باشند .
هیمنه های پوشال مدعیان را درهم خواهد ریخت و یا آنکه شربت شهادت خواهد نوشید . بمانید تا بعد از احمدی نژاد ، بشنوید که : او به تنهایی یک امت بود !
تیرهای جفا را پیاپی شلیک کنید و تحت جو رسانه ای جبهه اصول خودشون گرا !! مقاله و تحلیل و تحقیر و ریشخند بزنید ! وبلاگهای ما را پی در پی مسدود کنید و خوش خیال باشید که سرباز ولایتید !
و نهضت آزادی هم امام راحل ( ره ) را تحت تاثیر حاج احمد !! و اطرافیان !! می دانست ! و چه توهینی از این بالاتر ؟ و اگر کسی امام عزیز امت اسلام ، امام خامنه ای ۰ روحی فداه ) را تحت تاثیر فلان بداند ، چه حالی به شما دست می دهد ؟ همچنان که در فتنه ۸۸ در آن نامه کذایی چنین القا شده بود ! این گونه دلسوزی که رهبری خوب است ، اطرافیان بد ، اهانت است . آیا احمدی نژاد یک دروغگوست که اینگونه در علن از مشایی ستایش می کند و ایمان و صداقت وی را می ستاید ؟!
آیا در خطبه نماز ۲۹ خردا د ، حضرت آقا به سابقه دوستی ۵۰ ساله خود به هاشمی اشاره نکرد و از امت نخواست که فعلا بنابر این اعتماد عمل کنند ؟
آیا دکتر که بیش از ۲۰ سال است با مشایی دوست و در ارتباط است حق ندارد بنابر اعتماد خود عمل کند ؟
اگر مشایی برای بیان اشتباه ” دوستی با مردم اسراییل ” برای ابد قابل سرزنش است آیا نمی دانید امام خامنه ای ( روحی فداه ) در زمان ریاست جمهوری ” ولایت فقیه ” را در خطبه های جمعه در چارچوب قانون خواند که مورد عتاب امام ( ره ) قرار گرفت ؟
آیا نمی دانید در جریان حکم سلمان رشدی ، امام خامنه ای ( روحی فداه ) آن زمان قائل به توبه وی بود که باز هم با حکم قطعی امام مبنی بر ارتداد ابدی وی مواجه شد ؟!
اگر کسی با شجاعت عقیده خود را بیان کرد و فهمید که اشتباه کرده و پذیرفت از حلقه ولاییون برای همیشه طرد است ؟
آیا عجیب است که احمدی نژاد بر انتصاب معتمدین خود اصرار کند ؟ در حالی که امام خامنه ای ( روحی فداه ) در دوم ریاست جمهوری تا آخرین لحظه حاضر به معرفی میر حسین به عنوان نخست وزیر نبود تا امام ( ره ) بر او ” واجب ” کرد معرفی میر حسین را ؟ کدام معتمد احمدی نژاد از موسوی بدتر است ؟ چرا تفکر نمی کنید ؟! آیا در جریان معاون اولی مشایی نبود که رهبری آشکارا همه را به ” انصاف ” فرا خواند و مصداق بارزش ” شریعتمداری ” بود ؟
آیا نمی دانید احمدی نژاد ” یوسف ” این انقلاب است که اعمال او خالی از حکمت نیست ؟ نبود که یوسف ” کاسه زر ” را در کیسه بنیامین نهاد و منظوری داشت ؟ آیا برادران در اوج اقتدار یوسف در حضورش باز وی را دزد خطاب نکردند ؟ در حالی که وی را نمی شناختند ؟
آیا ندیدید که چاوز کمونیست بی دین به تدبیر احمدی نژاد ، به آنجا رسید که دعای فرج می خواند و “امام خامنه ای ” را مقتدای خود می داند ؟ آیا نشنیده اید روزی که چاوز به ایران آمد و قصد ورود به حرم ثامن الحج ( علیه السلام ) را داشت عده ای وی را نجس و کافر می دانستند که ورودش به حرم ، اشکال شرعی دارد ؟
آیا نمی دانید که عبد الله عربستانی به ایران آمد و با امام خامنه ای هم دیدار داشت ؟ او بد تر است یا عبدالله اردنی ؟ مگر امام نفرمود ” ما اگر از صدام بگذریم از آل سعود نخواهیم گذشت ” ؟!
چرا در سیاست احمدی نژد در دعوت از شاه اردن ، برادران کمی صبوری نکردند ؟ چرا فکر نمی کنید شاید مساله ای امنیتی باشد که فعلا زمان افشای آن نیست ؟ چرا به دکتر نباید اعتماد کرد ؟
آیا به یاد ندارید که دکتر روز ثبت نام انتخابات ۸۴ چقدر تنها بود ؟ به یاد آورید که شریعتمداری در استدلال منطقی !! دکتر را ” اصلح نامقبول ” و به تلویح قالیباف را ” صالح مقبول ” و خواهان کناره گیری دکتر شده بود ؟
آی ولایت مداران ! اگر دکتر بعد از اینکه در هر محفل و مجلسی که نشست با ذکر دعای فرج آغاز کرد ، اگر او هم منحرف است پس به کدام ایمان خود مغرورید ؟ پس کدام از ما امید عاقبت به خیری دارد ؟
حسین قدیانی ! اگر دکتر رو به سقوط است باید با قلم خون چکان بنویسی نه با هلهله طنز ! سقوط دکتر برای شما عروسی است ؟!
تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد ؟
اینقدر دانم که از شعر ترش خون می چکید !
حسین قدیانی ! اگر دکتر بعد از آنهمه مجاهدت و خلوص رو به سقوط است وای بر من گناهکار روسیاه و تو بر خود چه اطمینانی داری ؟
آن گونه ننویس که شریعتمداری و طائب و توکلی و زاکانی و مطهری و . . را خوش آید ، آن بنویس که حجه ابن الحسن العسکری ( عج ) را تسلی دهی ! والسلام .
حسین قدیانی: من آن گونه می نویسم که خامنه ای را خوش بیاید. این شخص که امام زبان مشایی است، امام زمان من نیست. دکتر هم ولایتی ترین فرد نیست، که اگر بود حکم رهبر را اجرا می کرد و این همه به “عامل تفرقه” میدان نمی داد، که اگر بود درباره حکم مربوط به وزیر اطلاعات “سمعا و طاعتا” می گفت… و اما شریعتمداری و طائب را چه قیاس با دیگران؟!… و اماتر دکتر احمدی نژاد، بیرون از خیمه ولایت فقیه، برای من چیزی در مایه های شیخ بیسواد است و حتما درباره اش طنزهای وحشتناک خواهم نوشت. توصیه ای هم دارم؛ روی رای مردم به دکتر برای اغتشاش حساب نکنید؛ چرا که ما فداییان ولایت، حکومتی هستیم، نه دولتی! جایی از این کامنت، خیلی خوب خودتان را لو دادید! ما تازه فهمیدیم که شما به مولای ما “نقد” هم دارید! اصولا شما طرفداران مشایی -و نه دکتر!- زیاد حرف می زنید و بحث کردن بیش از این با شما، یاسین خواندن در گوش ناشنواست!
دوستان دیگر در کامنتها به این بحث دامن نزنند!
ان شا الله امت حزب الله از این فتنه که شاید سخت تر از فتنه اول باشه به سلامت بیرون می یان.مادامی که چشممون به مولای خراسانی است ،از هیچ فتنه ای بیم نداریم.
اگر بتوان گفت طنز میتواند به جای خنداندن بگریاند این دقیقا مصداقش بود.
همین و دیگر …
و دیگر مطلبی که در وبم نوشته ام:
اشکنوشت، دردنوشت، نمیدانم شاید هم خوننوشت …
احسنت آقا حسن؛
واقعا زیبا بود؛ با نوشتنش اشک ریختی؟
اشک ما را هم در آوردی!
دلنشین بود.
قربون کبوترای حرمت امام رضا …
یه انتقاد
نمی دونم شاید اشتباه می کنم ولی کاش کامنت هایی مثل کامنت جناب”کاووس”رو تایید نکنید.کلی شبهه بدون جواب توی این کامنت نهفته هست.جای این بحث ها در کامنت نیست.
حسین قدیانی: در اینکه هر کامنتی نباید تایید شود، شکی نیست، اما کدام شبهه بی جواب؟!… توقعم از بچه های ثابت قطعه ۲۶ بیش از این حرفهاست!… و اما می گویند از دکتر بت نساخته ایم! راست می گویند؛ بت اینها مشایی است، کورش است، مکتب ایرانی است، جشن جهانی نوروز است. اینها مشایی را بیش از مصباح -که به قول رهبر انقلاب، مطهری زمان اند- به عنوان عالم دین قبول دارند و در عین حال به خامنه ای، “امام خامنه ای” می گویند. نفاق اینها آنجاست که پیش هدیه تهرانی از خاتمی، لیبرال ترند، اما به ما که می رسد به خامنه ای، “امام” می گویند… و نمی گویند که همین “امام خامنه ای” به دکتر گفت؛ این فرد عامل اختلاف میان دوستان شماست! مگر می شود که هم به خامنه ای، “امام خامنه ای” گفت و هم تمام سربازان ولایت را یکی یکی از گرد دولت جدا کرد؟! گیرم که صفار و شریعتمدار، بد، اما این جماعت صدای کاوه اشتهاردی و مهرداد بذرپاش که اصلا یک جورهایی، آدمهای دکتر بودند را هم در آورده اند!
دوستان یه کم دقت کنند خودشون متوجه اشکالات کامنت کاووس میشن
اون کامنت پر از مغالطه است اما کاملا واضح و روشنه غلطهاش
میشه درست و غلط هاش رو درآورد فقط با دقت جملات رو بخونید
اینم یه نمونه درشتش:
آیا در خطبه نماز ۲۹ خردا د ، حضرت آقا به سابقه دوستی ۵۰ ساله خود به هاشمی اشاره نکرد و از امت نخواست که فعلا بنابر این اعتماد عمل کنند ؟
حسین قدیانی: اصلا جای هیچ بحثی با این جماعت نیست. اگر خامنه ای را “امام خامنه ای” می دانند، بگویند چه کرده اند که رهبر حکیم حتی حاضر نشد کاتب مکتب ایرانی، معاون اول رئیس جمهور شود؟!… چه برسد به اینکه بخواهد رئیس جمهور شود!!… امام این جماعت، “مشایی” است و نه “آقا” و داد از دست دکتر که خود را و رای مظلوم ما را هزینه این جماعت کرده است و زبان هاشمی را جلوی ما دراز کرده است. داد از دست مشایی نیست، متاسفانه باید از دست خود دکتر خون گریه کنیم. اینقدرش را فعلا مجازم بگویم و دیگر باید بگویم که دکتر، آدم بی معرفتی است؛ بی معرفت در قبال خدمات خودش، رای ما و ایستادگی رهبر پای این رای.
“من صبح تا شب دارم برای این مردم، جان می کنم، آن وقت شما هی چوب لای چرخ دولت می گذاری!”
“امروز از خروس خوان تا الان یک ضرب داشتم کار می کردم؛ “
سلام
بابا آقا سید دمت گرم!
منو بگو فکر می کردم این تکنیک عجیب رو چه طوری بچه های قطعه به کار می برند!!!!
خدا اجرت بده که یه مسلمون رو از حیرت درآوردی!
خسته نباشید
یا علی مدد.
ببخشید .منظورم رو بد بیان کردم.منظورم اینه که هر حرفی رو که جناب کاووس زدن باید مو به مو جواب داد تا شبهه ای بی جواب نمونه؛که در کامنت فرصت نمیشه همه رو جواب داد.پس بهتره اصلا تایید نشه.
به خدا شرمنده.نمی خواستم ناراحتتون کنم.
“اقا”م پای رای مردم وایساد .
شما هم هی اشک ما رو در بیار
آقا حسین آقا نمی خوام به اون بحث دامن بزنم ولی خواهشا این نظرمو منتشر کن :
ای آقایی که اومدی این همه سنگ آقای احمدی نژاد رو به سینه زدی ..خداییش ..خداوکیلی ارزش داره به خاطر رئیس جمهور , نایب امام زمان رو مورد بی مهری خودت قرار بدی ؟ واقعا ارزش داره؟ باور کنید همه درد ما حزب اللهی ها اینه که چرا کسی که اومد یه روزی تو دانشگاه تهران جلوی همه دانشجوها گفت که در تمام دنیا رهبری مدبرتر , مدیر تر , شجاع تر , باتقوا تر , دلسوزتر, با ایمان تر , عزیز تر و … از رهبری عزیز انقلاب نداریم , چرا حالا باید کاری کنه ( ناخواسته شاید هم خواسته) که این دلشوره به دل دلسوزای انقلاب بیفته که مبادا کسی که یه روزی بهش اطمینان کردیم …کسی که یه روزی بعد از مدت ها حرف دل رهبری رو می زد حالا یقین کنیم که برای فلان کار این صحبتها رو میکرده (لااله الا الله) .همه درد ما اینه که چرا تمام اتفاقات اینشکلی داره در دور دوم ریاست جمهوری کسی اتفاق میوفته که در دور اول خدمتش به کسی اجازه نمی داد که رابطش رو با رهبری تیره کنه ( البته مطئنیم که الان هم این رابطه تیره نیست و میدانیم هم که به حق صاحب اصلی این انقلاب نخواهد شد)شما حق ندارید , یعنی ما به شما اجازه نخواهیم داد که به اسم طرفداری از هرکسی , جلوی رهبری بایستید . آن شخص هرکه می خواد باشه ما اجازه نمی دیم عده ای بخاطر دفاع مسلما بیجا از شخص خاصی, نایب امام زمان ما و تمام امید ما رو به نقد بکشه. دوستان اینجا بحث آقا و احمدی نژادنیست ,شک نکنید .اینجا بحث یک جریان انحرافیه که میخواد به همه کسایی که به احمدی نژاد بخاطر آقا رای دادن تلقین کنه که ما اصلا بخاطر حمایت آقا رای نیاوردیم ,ما بخاطر شیوه و خط فکری خودمون رای آوردیم . من بعنوان یکی از فدائیان آقا به شما میگم که شما غلط کردید که چنین فکری کردید. اگر جرات داشتید همین افکار را همان قبل انتخابات رو می کردید ولی از آنجایی که عاقبت کار رو می دونستید جراتش رو نداشتید .حالا هم دارید خون به دل دلسوزان نظام می کنید.از این هیاهو ها چه کسی سود می بره؟ به خدا اگه آقای احمدی نژاد همون اول می زد تو دهن این مشایی پررو این دیگه جرات نمی کرد بیاد از دهنش گنده تر حرف بزنه. حالا شما فکرمیکنین چون آقا زیاد راجع به مشایی حرف نمی زنه ازش راضیه ؟ نه والا , فقط و فقط به خاطر مصالح نظامه .مگه جنابعالی در مطلبی که آقا حسین آقای قدیانی منتشر کرد یک کلمه توهین به شخص آقای احمدی نژاد دیدی که اینقدر عصبانی شدی؟ ولی حداقلش اینبود که ماهیت خودتو نشون دادی و ثابت کردی هدفت نه حمایت از آقاست نه احمدی نژاد.بلکه افرادی مثل شما هستند که به تبعیت از مولاشون مشایی , دوبهم زنی می کنن و مطمئنا هم چوبش رو می خورن.دیگه هم نبینم از این غلطا کنی و از آقا ایراد بگیریا وگرنه …
آقا حسین آقا این مطالبی که در خیمه نوشته ای همه اش را ما هم قبول داریم .خصوصا خدماتی را که احمدی نژاد در طول دوره ریاست جمهوری انجام داده.ببینید اصولا کسی که در مجامع بین المللی با ذکاوت و تیز هوشی برخورد می کند , در مسائل داخلی هوشمندانه عمل می کند , و ده ها خوبی دیگری را که دارد , وقتی که در برابر حکم رهبری عکس العملی نشان نمی دهد گرچه میگوید که ما مطیع ولایتیم , همینش انسان را ناراحت می کند مطیع ولایت یعنی همانند اینکه زمانی که امام صادق به شاگردش فرمود همین حالا برو و درکوره آتش بشین و او نشست و سالم ماند , وهمین یعنی ولایت پذیری , یعنی اینکه مولایت صلاح تو را بهتر از تو می داند. و زمانیکه انسان پذیرش از سر اجبار را از مدعیان ولایتمداری می بیند , آتش می گیرد. حرف من این است که چگونه ؟ چگونه باید از شخصی که چنین خصوصیات خوبی دارد پذیرفت که در برابر امر مولا عکس العملی نشان ندهد.چشم , چون من مطیع محض ولایتم , چشم , به دیده ی منت .خلاصه اینکه بنده معتقدم اگر این ماجرا اینقدر کش پیدا کرده حتما قسمتی هم تقصیر شخص احمدی نژاد است که به موقع و قاطعانه موضع گیر ی نکرده. اگر فردای حکم آقا در رابطه با آقای مصلحی میامد و می گفت بدلیل اینکه رهبری انقلاب صلاح دانستند ما هم اطاعت می کنیم دیگر کسی (خصوصا این یاوه گوهای فرصت طلب ) جرات نمی کردند حرفهای گنده تر از دهانشان بزنند.
سلام
خدا قوت
یا علی…
من از طرفداران پرو پا قرص احمدی نژادم و جونمو براش میدم اما یه شرط داره و اون تا قیامت همراهشه شر طش رضایت امام خامنه ای از ایشونه من به سیاسی کاری ها کاری ندارم اگه یه روزی ذره ای اقامون از احمدی نژاد کدر باشه همین جونمو مقابل دکتر برای اقا سپر دارم همه هم و غم ما و دلسوزی برای دکتر بخاطر ولایتمداریشونه که انشالله تا اخر ادامه داره
خدا بخیر کنه عاقبتامونو
لبیک یا امام خامنه ای
حاج حسین
شنیدی اسی رفته از حاج سعید حدادیان شکایت کرده؟
از قول من به اسی بگو با برو بچه های حسینیه امام حسن مجتبی شوخی نکن که عاقبت نداره
چون حاج سعید یعنی چند هزار نفر !!!!!!!
اسی جان ؟؟!!! افتاددددددددد
سایتی برای جمعآوری امضا به آدرس http://www.petitiononline.com/ssi2011/petition.html به منظور حمایت از خیزشهای اسلامی منطقه، تأکید کردند که اگر تعداد امضاهای این جنبش به بیش از یک میلیون برسد، دبیرکل سازمان ملل طبق قوانین حقوقی آن سازمان باید به ملتهای دنیا پاسخگو باشد.
کاش تیتر تزئینی نبود و محمود برای ماندن اسی، دیگران را پرپر نمی کرد! آه
خیلی از اختلافات زیر سر این آقای برنااندیش(کوته اندیش) است. اسی و این مرد دروغ گو بین ما علاقه مندان به دکی اختلاف انداخته اند. من به دکی رای دادم نه اسی. ولی الان اسی همه کاره است که!
نمی فهمم کجای این متن مزاح است! همه اش آه است… داغ و اشک… ای خداااااااااا
من با خواندن این مرقومه بیش از ان که حال کرده باشم اشک ریختم – اشک ریختم برای کسی که او را همیشه استاد خطاب می کنم نه رییس جمهور – کسی که جان می کند می کند تا دیگران زندگی کنند – کسی که می دود تا دیگران راه بروند و …
همیشه استاد -اقای رییس جمهور- را مشغول خدمت به مردم و انقلاب دیده ام و از همین رو مورد عنایت خداوند تبارک و تعالی و تفقد رهبر و توجه مردم است.
امیدوارم همچون گذشته، از امتحان الهی مبارزه به شیطان بزرگ نیز سربلند بیرون بیاید و جن و انس شاهنامه نتوانند اسیبی به او بزنند
آقا کاووس شما این فیلمو ببین. ببین چطور مردم با آقای! مشایی برخورد میکنن اونوقت بیا نظر بده. این فیلم مال ۲۲ بهمن سال ۸۹ است.
http://parsaspace.com/files/4744884884/mashaei-221189.flv.html
سلام برادر حسین….
ببخشید دلم نیومد این مطلب رو تو وبلاگ کپی نکنم….
عذر می خوام بدون اجازه بود….. خدا کنه همیشه سعادت داشته باشی حرف دل بچه حزب اللهی ها رو بزنی….
یاعلی
سلام
متنتون عالی بود
یعنی آقای دکتر به این بی خبری که شما در متن آوردید، هستند!
صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانی
ببینید در روزنامه جمهوری اسلامی چه لجن پراکنیهایی به استاد مصباح شده، یه کم هم به افراد دیگری که به وسیله رهبر در جایگاههای مهم کشور مانند دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم بپردازید.
آقای واعظی که چندی پیش به فرمان رهبر به ریاست دفتر تبلیغات رسید، ضیاء مرتضوی (یکی از حامیان اصلی فتنه در قم) را در سمت ریاست پژوهشکده فقه و حقوق دفتر ابقا کرد و همچنین در مراسم کارمندان دفتر تبلیغات تریبون را در اختیار این فرد قرار داد.
همین شخص همراه با یکی دیگر از حامیان فتنه در روزنامه جمهوری به استاد مصباح صحبتهای ناروایی را نسبت داده اند.
حال جای یک سؤال میماند؛ چرا آقای واعظی که خود را ولایی میداند چنین کاری میکند؟ و بدتر از آن اینست که کسی هم هیچ اعتراضی به این عمل نمیکند؟ ولی در برابر احمدی نژاد که بارها و بارها خود را سرباز ولایت دانسته و به حق هم هست، موضع میگرند و دم از عدم ولایتپذیری آن میزنند؟
در همین حکم امام در مورد وزیر اطلاعات باز هم فرمودند: «… دولت خدمتگذار….»
این یعنی چه؟
بسم الله
جناب قدیانی ببخشید اگر کامنت من با متن همخوانی ندارد.
“حمایت از مردم بحرین، یمن و لیبی”
۱) خواهشمندم در جهت کمک به مردم منطقه، در نشر پیام زیر و جمع آوری امضاء یاری بفرمایید.
۲) ایضا” از خوانندگان عزیز هم همین تقاضا را دارم که در نشر این پیام کوتاهی نفرمایند.
۳) “جمع آوری یک میلیون امضاء، سازمان ملل متحد را مجبور می کند با ورود به عرصه بحرین، چاره ای برای حل بحران جاری در این کشور بیابد.”
۴) در پی اعتراضات اخیر مردم در کشورهای منطقه و سرکوب گسترده انقلابیون به ویژه در کشورهای بحرین، یمن و لیبی، آزادیخواهان جهان اقدام به راه اندازی کمپین امضاء در حمایت از این ملتهای مظلوم کردند.
http://www.petitiononline.com
آیا برای کمک به برادران دینی مان، ساده تر از این راه سراغ دارید؟
اجر همه امضاءکنندگان و صاحب سایت عندالله…
منبع: سایت حجت الاسلام والمسلمین شهاب مرادی
حسن جان :
حقاکه بابصیرتی وقلم زیبات به دل نشست
سلام علیکم
آقای قدیانی مگه جمله ی اول منو نخوندید ؟ گفتم ( خدا نیاره اون روز رو ( از سر ناچاری میگم)
در مثل که مناقشه نیست . والا قصدم این نبود که بگم شمر ملعون آدم خوبی بود . شاید در نوشتار دچار لغزش شده باشم اما هم شما و هم سایر دوستان متوجه معنای کلام من شدید .
با این حال چشم . رعایت میشود .
یاعلی
سلام…..
الان داشتم کیهان نیوز رو میخوندم که اسم شما اومد جلوی چشمم….
اسی: حتی المقدور باید کاری کرد که قطار دولت از ریل خدمت خارج شود. یعنی افکار من باید «تیتر یک» شود، نه «کار دولت». منتهی باید اینگونه در سایت و خبرگزاری جا بیاندازی که انگار همه منتقدین من، با دکتر مشکل دارند! این نکته خیلی مهمی است….
تیتر تزئینی است!
دستت درست!….. حقا که با خون نوشتی نه با قلم…..
عالی بود….
آقا حسین دیگر مه همه جا را گرفته به مه شکن نیاز داریم
والا تصادفمان حتمی است
با اجازه شما وشما ها من هم وبلاگی زده ام بسیار مفترخم که در عرض سه روزاول بیش از صد بازدید داشته نه فقط! بخاطر تعدادش بلکه بخاطر …
نامه رهبر پر از ره بری بود
لذت بردیم!
در وبلاگم “ساحت عقل” هم متنی نوشته ام در این باره…
توجه ، توجه :
بااجازه ی داداش حسین عزیز یه حرفی باخودم وهمه ی ستاره هادارم :
بعضی وقت هاخوبه یه تلنگری بخوریم ویه کاووسی پیدابشه ویه حرف هایی بزنه که هم خودش رو رسوا کنه که خیلی ازقضیه پرته ، هم باعث بشه کمی ماستاره هابه خودمون بیایم و همه ی بارقطعه ،روی دوش ایشون وسیداحمد نباشه . فکرکنم ماشاءالله تواین یک سال واندی که شاگردی داداش حسین رومی کنیم قریب به اتفاق ستاره هادست به قلم ونقدشون یه تکونی خورده پس بهتره که :
باهماهنگی داداش عزیز ، خیلی محترمانه ، منطقی و فقط وفقط به جهت دفاع ازحقانیت تفکراصول گراییِ موردپذیرش آقا هرجاکه لازم بودپاسخگوباشیم وکمکی باشیم برای داداش حسین .
اونهایی که موافق هستند یانیستند یه صلوات جلی بفرستند.
ما همه آفتابگردانیم
گل آفتابگردان رو به خورشید می چرخد. آدمی رو به خدا.
ما همه آفتابگردانیم.
اگر آفتابگردان به خاک خیره شود و به تیرگی،دیگر آفتابگردان نیست.
آفتابگردان کاشف معدن صبح است وبا سیاهی نسبت ندارد.
این ها را گل آفتابگردان به من گفت و من تماشایش میکردم که خورشید کوچکی بود در زمین و هر گلبرگش شعله ای بود و دایره ای داغ در دلش می سوخت.
آفتابگردان به من گفت:وقتی دهقان بذر آفتابگردان را می کارد،مطمئن است که او خورشید را پیدا خواهد کرد.
آفتابگردان هیچوقت چیزی را با خورشید اشتباه نمی گیرد؛اما انسان همه چیز را با خدا اشتباه می گیرد.
آفتابگردان راهش را بلد است و کارش را می داند.اوجز دوست داشتن آفتاب و فهمیدن خورشید کاری ندارد.
آفتابگردان با آفتاب آمیخته است و انسان با خدا.بدون آفتاب،آفتابگردان می میرد و بدون خدا،انسان.
آفتابگردان گفت: روزی که آفتابگردان به آفتاب بپیوندد، دیگر آفتابگردانی نخواهد ماندو روزی که تو به خدا برسی، دیگر تویی نمی ماند.
و گفت من فاصله هایم را با نور پر می کنم،تو فاصله ها را چگونه پر می کنی؟آفتابگردان این راگفت وخاموش شد.
زیرا که او درآفتاب غرق شده بود.
جلو رفتم بوییدمش،بوی خورشید می داد.تب داشت و عاشق بود.
خداحافظی کردم،داشتم می رفتم که نسیمی رد شد و گفت:نام آفتابگردان همه را به یاد خدا می اندازد، نام انسان آیا کسی را به یاد خدا خواهد انداخت؟
آن وقت بود که شرمنده از خدا رو به آفتاب گریستم…
سلامی دوباره
من همون سرباز آقام
البته لیاقت هیچکدوم از اسمایی که خودمو باهاشون معرفی میکنم ندارم
با خوندن متنتون بیشتر شرمنده شدم
خدا یا! کلا شرمندتم!
حسین قدیانی: خوب بود؛ آفرین!
کاش دکتر این چند نوشته ی اخیرتان را بخواند و دوباره سلام کند بر شما و دل آرمانی تان و ایضا به ما ملت هم سلام کند.کاش این دفعه به موقع سلام کند.کاش بداند که ما او را برای خودش و این نظام و رهبری می خواهیم و دیگران برای خودشان و مقاصدشان.کاش دکتر به فکر دل های بی قرار و چشمان نگران ما باشد و همه را فدای یک نفر نکند.کاش دکتر این گونه که در این نوشتار نوشتید،با اسفندیار جانش صحبت کند و به او بگوید که ” با مقدسات مردم چه کار داری؟!”
“نمی دانم از جان رای مردم به من چه می خواهی؟!”
دکتر! ما هنوز مشغول ادای نذرهایی هستیم که برای پیروزی ات کرده بودیم.هنوز چند هزارتا از صلوات هایمان مانده است.
سلام حسین آقا خسته نیاشید
مطالب سایتتان خوب است وجذاب
من هم مطلبی را باعنوان :مشایی خوشحال مباش توهم زمین خواهی خورد نگاشتم
که اگرلایق می دانید آن را مطالعه بفرمایید
لینک مطلب:http://eshghali3.persianblog.ir/post/15/
میرویم متن رابخوانیم اماخدایی عجب بازارداغی داره این روزافونت درشت ها
میخواستم چیزی بگویم درخصوص کامنتهاکه به کلمه ی تاکیدی وکلیدی “بس کنید”برخورد
تقدیم به قطعه
http://s29.aks98.com/files/07204581129397185017.gif
حسین قدیانی: با همین سایز طرح های چرخشی تان می چرخد…
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه
و المستشهدین بین یدیه
و احفظ قائدنا امام الخامنه ای
و احفظ محمود احمدی نژاد
و اهلک اعدائهم اجمعین
طنز جالبی بود
خدا قوت
سرودۀ “علی محمد مودب” راجع به حوادث بحرین.
**ملخ! هجوم ملخ بر مزارع گل سرخ!**
نه وحشت است که حیرت شکسته دلها را
گرفته فوج ملخ، موج موج دریا را
ملخ! هجوم ملخ بر مزارع گل سرخ!
ملخ وزیده و آشفته باغ و صحرا را
یهود امت احمد دوباره خیبری اند!
شکسته اند در خانه های زهرا را
سیاهکارتر از وحشیان سفیان کیست؟
که می درند جگرهای حمزه آسا را
نژادگان عرب! این حماسه های شکم!
به زیر پیل فکندند پیر و برنا را
به جنگ دخترکان رمیده آمده اند
دریده دیده خورشید این تماشا را
بهوش ای همه زالوفشان ساحل خون!
که موج گریه خبر کرده است دنیا را
بهوش کز همه تان هیچ هم نخواهد ماند
دمی که غیرت توفان گذشت دریا را
“دل رمیده ما را که باز می گیرد”
فغان ز خون جگری بی نگاهتان یارا !
دکتر باید حواسش به خودش و آخر و عاقبتش باشد وگرنه ما جز به اسلام ناب محمدی(ص) به هیچ خط دیگری تعصب نداریم. از گنده تر از احمدی نژاد عبور کردیم.
اگر از خط خارج شوند -خواه دکتر خواه مرجع- مثل ۱۸چرخ از آنها عبور می کنیم…
مانده ایم آن دانشجویانی که بخاطر تحریم حج عمره تحصن کرده بودند چه جوابی گرفتند!؟
مانده ایم که چه شد پیگیری کار حجج اسلام طائب و رسایی که بخاطر رفتارهای وحشیانه آل سعود ویزای خود را به نشانه اعتراض کنسل کرده و در این عمل “سیاسی” عبادی شرکت نکردند؟
هنوز جواب اینها را نگرفته ایم که باید شاهد بذل و بخششهای آقای رئیس جمهور(به زور باید این کلمه را بعد از رئیس آورد!اما چه کنیم که قانون اساسی است دیگر.) باشیم.
مگر اینها در سینمای ایران چه گلی به سر ما زدند که از شما هدیه بگیرند و بروند حج و مبلغ افکار آرمانی انقلاب باشند!؟ اینها بروند آن ور آب ٬ همه می شناسندشان! دارم تصور می کنم وقتی که جوانان و نوجوانان عرب در کوچه امین حیایی را ببینند! همه با اشاره به هم می گویند این همان ….. است. آنها که از اخراجی های یک و دو و سه امین خبر ندارند که با چه هزینه ای یک بازی “فرهنگی مورد تأیید” کرده است.
شاه اردن را نتوانستید برای موافقت با کشتار بحرینیان یا حکومت سلطه بیاورید٬ با این حج فرستادنتان می خواهید بفهمانید که با این قتل عام موافقید؟
اصالتا در مکتب ایرانی چیزی بنام نوع دوستی مسالمت آمیز درج نشده است!؟ یا شده است و مشایی به چشمش نخورده است جناب کوروش!؟یکبار هم برای دلخوشی بحرینی های مقیم ایران که شده بگویید “محکوم می کنیم” این که خرجی ندارد ونیاز نیست مسلمان باشید! ایرانی باشید و این حرف را بزنید و اصلا بعدش تکذیب کنید!
سلام حسین اقا
متن عالی بود..هنر و ادب ومنطق
ای کاش اون موقع ها که ضد وبلاگت بودم…یه بار درست چشمام وا میکردم..همه چی واضحه اما ما چشامون کوررنگی داشت..
از اینکه کامنتا رو هر جا صلاح بدونید جواب میدید و غلط گیری می کنید و راهنماییی خیلی لذت بردم…
الحق که کارتون درسته
ای کاش سران فتنه -لعنة الله علیهم اجمعین- همون چند ماهم مارو خام نکرده بودن…
اما حالا دور ،دوره ماست
انتقامم ازشون میگیرم…انتقام ذهن و دل و احساسات و عملم
مانده ام چه بگویم متن که مثل همیشه عالی وحساب شده کارشده بودامادرموردبعضی کامنتهاواقعامانده ام چه بگویم یعنی بگوییم
سلام حاجی….”آیات القرمزی ” دختر ۲۰ساله بحرینی که به جرم خواندن شعر درمیدان لولو بر علیه آل خلیفه مورد تجاوز۶مامور امنیتی در زندان قرار گرفته و الان در کماست را دریاب….
سلام آقای قدیانی
دلنوشته بسیارآرام وخوبی بود ودرد دل بسیاری که این روزها گاهی جوش می آورند
بنده نمی خواهم مساله شخصی را مطرح کنم اما نمونه هایی ازاین دست درشهرکم
نیست .آقای کاووس صحبت ازبیت المال می کنند .بنده هم ازبیت المال وهم حق الناس
موردی را مطرح می کنم اگرجناب کاووس خان جوابی دارند مرقوم فرمایند.۱آقای بصیری
با دکترچه نسبتی دارند ؟که درمیدان قزوین نمایندگی ایران خودرو زده اند وتمام محل
از دست ایشان عاصی هستند.۲ آیا این تجاوزبه حق بیت المال نیست که مرکز شهر
به کارگاه آهنگری وسایرموادآلاینده تجهیزشود وسودکلان به جیب فردمذکوربرود
این حق الناس نیست که اهالی یک محل با دود ودم وسروصدا ازراحتی بی بهره
باشند وخانه های قدیمی آنها درحال ریزش است ومخروبه شده وانواع حشرات
به خانه آنها رسوخ کرده است ؟آ ۴- آ قای کاووس جوابی برای این موارد دارند؟اگرصلاح
نمی دانید درج نفرمایید برادر محترم آقای قدیانی.
مامطیع رهبریم وبه خودمی بالیم که رهبرمان سیدخراسانی درهمه حال یارویاور
حقیقی مردم هستندباآ رزوی سلامتی برای حضرت ماه
سلام داداشم
ارادتمندم؛
خسته نباشی،
دلم برای این تصویر تنگ شده بود،
خیلی زیبا و پر خاطره ست، نه داداش؟
ببین
http://up.iranblog.com/images/zcckymy9pedaef6y26k.jpg
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه
و المستشهدین بین یدیه
و احفظ قائدنا امام الخامنه ای
و احفظ محمود احمدی نژاد
و اهلک اعدائهم اجمعین
سلام علیکم
کاووس اینکه ظلم علیه دکتر در جبهه اصول گرایی بیداد میکنه حرفی نیست اما این را نباید به پای رهبر فرزانه انقلاب بنویسی
بعضی ها هستند که به بهانه علاقه و ادعای ولایت داشتن به امام خامنه ای پشت رهبر عزیزمون پنهان شدند و مشغول اجرا کردن نقشه ها شون هستند تا وجهه دکتر را در بین بچه حزب اللهی ها خراب کنند تا دوباره جریان اشراف گرایان به صحنه برگردند و کار نا فرجام خود در تعارف جام زهر به امام خامنه ای را به اتمام رسانند همان طور که بعضی ها هم به بهانه حمایت از دکتر پشت دکتر پنهان شدند تا دکتر را از رهبر بگیرند
برادر من این یک امتحان بزرگ الهی است تا غربالی بین یاران و وفاداران واقعی حجت ابن الحسن انجام شود و دسته گلایی مثل رهبر عزیزمون و دکتر احمدی نژاد انتخاب و به یاری پسر فاطمه بشتابند
مجموعه طرحهای شهدا
از دست ندید
خیلی جالبه
http://www.fanus.blogfa.com
طنز سفارشی هم مینویسید؟برای این اضافات!!!! هم ؟اگه ما سفارش بدیم؟”حکومتی” یعنی این دیگه؟
این متنت رو که خوندم نمیدونم چرا یک دفعه یاد متن میخوام به دشمن فحش بدم مثل اسماعیلت افتادم
رفتم و یک بار دیگه خوندمش
وای که چه قدر قشنگ بود
بعد رفتم سراغ کامنت ها
چه کامنت هایی برات گذاشته بودن:
… جیت
داداش حسین: یک کلام بگو جمهوری اسلامی کی سقوط می کنه؟ بی عرضه!
نفت این مملکت که تموم بشه دیگه ساندیس هم گیرت نمیاد باید …
داداش حسین: نترس! از بقایای اجساد شما نفت تولید می کنیم!
قدیانی چند بار مست کردی؟چند بار نشئه کردی که بیایی دری وری بار مردم کنی؟ مردم ایران صلح دوست هستند چرا به هر نحوی میخواید خاطرهی تلخ جنگ کامشان را تلختر کند؟ ای بر پدر تان هزاران لعنت و نفرین باد هزارنفرین
داداش حسین: فحش بچه صلوات است.
نظام تونو به آتیش میکشیم.
داداش حسین: فوقش سطل آشغالای شهرداری را به آتش بکشید!
خر بوش میگوید :
مرگ بر … و …
داداش حسین: یعنی شما چجور خری هستی که علاوه بر عرعر، مرگ بر هم می تونی بگی؟ ورژن جدید اومده؟!
شماها اگه از ما نمیترسین چرا مجوز نمیدین؟ترس تمام وجودتونو گرفته.
داداش حسین: شاه به پدران ما برای به خیابان آمدن و سقوط رژیم پهلوی مجوز نداد اما ما جگر شیر داشتیم و آمدیم. شما هم جرئت دارید بدون مجوز بیایید! اینکه مجوز می خواهید، یعنی جمهوری اسلامی و مجوز نظام را قبول دارید. اگر قبول دارید که هیچی اما اگر قبول ندارید؛ باید عرض کنم؛ غلط کردید بیشمارید!
خر بوش میگوید
تا چشت دربیاد
یه عرعری بهت نشون بدیم
بچه ک..
داداش حسین: ببین! عصبانیت کردما!! جنگ نرم اصولا یعنی راه رفتن روی مخ دشمن که البته شما جون مخ ندارید ارزش کار ما بیشتر میشه.
خر دم دار اوباما میگوید :
…تو وبلاگی که تو مدیرشی
بابا شماها که خار
داداش حسین: چرا سوختی؟ لبخند بزن به زندگی. زندگی باتوم بسیج است بر فرق شما!
چه جواب های خوبی داده بودی به همشون
همشون سکوت کردن و رفتن
توی همون متن این کامنت ها هم بود
سید احمد میگوید :
حسین قدیانی عزیز با چه زبونی بگم دوستت دارم.
بخدا دووووووووووووووووووووست دارم.
داداش حسین: شد چند تا “و”؟!
سید احمد میگوید :
فدای داداش حسین؛
نوکرتم.
خدا دلتو شاد کنه که دل این همه بسیجی رو شاد میکینی.
سید احمد میگوید :
چه جالب شد ۲۰تا ” و”
ولی این خیلی کمه؛
میزان علاقمو نمیتونم بیان کنم.
فقط همیشه هر جا هستی بدون یه بچه سید عاشق حضرت ماه با تمام وجودش دوستت داره و هر روز صبح برای سلامتیت یه آیت الکرسی میخونه و از مادرش حضرت زهرا میخواد که مراقب داداش حسین باشه.
خیلی عزیزی.
داداش حسین: فدای آن آیه الکرسی.
حسین جان
من از طرف خیلی از بسیجی ها میگویم
تو پوتینت اب میخوریم برادر
به خدا
زینتی برای حضرت ماه
باز هم به عشق ماه و خورشید بنویس که ما مشتاق نوشته هایت میمانیم
با اجازه!
ادامه کامنت دیوونه داداشی:
…..لعنت بر یزید.
ببخشید مثل اینکه نیامد.ادم اینو میخونه دلش میخواد بعدش طنز داداش حسین را هم بخونه…
شاعره بحرینی به شهادت رسید
شیعه آنلاین: خانم “آیات القرمزی” شاعر ۲۰ ساله بحرینی که به دلیل خواندن شعر علیه رژیم آل خلیفه، هفته گذشته مورد شکنجه و تجاوز جنسی شش نیروی امنیتی بحرین قرار گرفت، به شهادت رسید.
گفتنی است وی مدتی پیش توسط نیروهای امنیتی رژیم بحرین با حمایت و پشتیبانی نیروهای اشغالگر رژیم عربستان سعودی بازداشت شد و به محل نامعلومی منتقل گردید اما چند روز پس از ناپدید شدنش مشخص شد که در زندان های رژیم آل خلیفه به سر می برده و به دلیل مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفتن ابتدا بی هوش و سپس به کما رفت.
قابل ذکر است وی پس از به کما رفتن توسط نیروهای امنیتی به یکی از بیمارستان های منامه انتقال و بستری شد و پس از آن با تماس تلفنی یک فرد ناشناس خانواده او از محل بستری بودنش مطلع شدند. پس از رسیدن خانواده به بیمارستان و درخواست آنان برای معاینه کامل خانم “آیات القرمزی” مشخص شد که او مورد شکنجه و تجاوز جنسی قرار گرفته است.
برخی اخبار حاکی از آن است که “آیات القرمزی” را نزد “عیسی بن حمد آل خلیفه” برده بودند تا او را در مقابل دیدگان دیکتاتور بحرین مورد شکنجه و تحقیر قرار دهند و بر همین اساس “عیسی بن حمد آل خلیفه” چندین سیلی به صورت این دختر ۲۰ ساله زد و وی را مورد فحاشی قرار داد.
پس از آن این دختر جوان را به بخش دیگری از کاخ منتقل کرده و ۶ نیروی امنیتی وی را مورد تجاوز جنسی قرار دادند.
گفتنی است “آیات القرمزی” در دانشکده تربیت معلم تحصیل می کرده و با لهجه محلی بحرینی شعر می سرایید و از شهرت قابل توجهی در کشور برخوردار بوده است.
وی در چند ماه اخیر فعالیت گسترده ای در میدان “اللولوء” داشته و پیش از ربوده شدن توسط نیروهای امنیتی، چندین بار تهدید شده بود.
پدر او نیز از شعرای نسبت سرشناس بحرین به شمار می رود و در دهه های ۹۰ قرن گذشته میلادی به دلیل اشعاری که علیه رژیم “آل خلیفه” سروده بود، چندین بار بازداشت و مورد شکنجه قرار گرفت.
حسین قدیانی حقیقت را ببین
احمدی نژاد در اقصی نقاط ایران در وسط روستاها در شمال وجنوب میلیونها طرفدار دارد گه چه خوشمان بیاید چه نیاید رهبر هم اینقدر طرفدار وهواخواه ندارد من مطمئنم که بسیاری از مردم این سرزمین چیز زیادی از رهبر نمیدانند چون به هر دلیل او نتوانسته است اندازه احمدی نژاد در دل مردم جا یابد هر چند که از بیان آن خشنود نیستم
از طرفی دیگر باید بدون تعصب پذیرفت که رهبر هم یک انسان است ومعصوم وعاری از خطا نیست که اگر اینگونه بود امام بود نه مقام رهبری.
وقتی همان ملت قدرت وسرنوشت امور کشور رابه احمدی نژاد می سپارند این انتظار را دارند که همه ارکان کشور حتی مقام رهبر همه جانبه باید به او کمک کنند.
اگر قرار باشد که رییس جمهور یک کشور در عزل ونصب وزیران ومدیران خود بنابر مصلحتی که خود بهتر از هرکس می داند مختار نباشد وهر زمان مجلس ودیگران به بهانه ای در کار او سنگ اندازی کنند این دیگر اسمش رییس جمهور نخواهد شد.
امروز وقتی که احمدی نژاد به صراحت میگوید : من به حال مشایی غبطه می خورم
من طرفدار وحامی دکتر وظیفه شرعی وعقلی خود می دانم که به هر نحو ممکن وهمه جانبه از مشایی واقدامات ورفتار ومدیریت او حمایت کامل داشته باشم.
چرا که وقتی ما به دکتر اعتماد کردیم حتما وحتما او ویژگیهایی در این شخصیت سراغ دارد که الزاما ممکنست من و تو ویا حتی علما آن را ندانیم .
مشایی بدون شک از آنچنان شخصیت کاریزما ومحبوبیت (درعین مظلومیت ) برخوردار است که می تواند اتحاد و وحدت را درهمه اقشار این جامعه بوجود اورد واین چیزیست که هیچ کس دیگر حتی خود دکتر ودیگران هم قادر به آن نیستند.
ومگر چه چیزی مهمتر از وحدت دربرابر دشمنان در حال حاضر وجود دارد.؟
حقیقت اینست بسیاری از سبزها از سر نادانی وجهالت ویا از سر عناد با دکتر مخالفت می کردند ویا تحت تاثیر تبلیغات غلط به مقام رهبری توهین می کنند و وی را بعنوان رهبر قبول ندارند . متاسفانه همانطور که می دانی این قشر در مراکز دانشگاهی ودر سطوح متوسط وطبقه بالای جامعه بیشتر دیده می شوند حال که متاسفانه اینگونه است چرا بجای انکار نیاییم این پتانسیل عظیم و قوی را تبدیل به هوادار نظام نکنیم ؟
بدون تردید حمایت قاطع دکتر احمدی نژاد از یکسو وشخصیت جذاب وکاریزمایی مشایی از سوی دیگر بزرگترین نعمت الهی و قویترین عامل برای جذب حداکثری همه اقشار کشور است. وآن ۱۰درصد هم یا معاندین لجوج وتروریست هستند ویا متاسفانه افرادتندرو وخوارجی. چه باک…
آیا این وحدت همه اقشار وحمایت ۹۰ درصدی اقشار مختلف از یک شخص که قطعا این شخص فردی از مجموعه این نظام است بزرگترین ضربه به صهیونیست و امریکا نیست ؟
امیدوارم با خودخواهی نگویی که نیازی به حمایت آنان نیست که اگر نیست پس رای اکثریت پایتخت به آن کاندیدا ویا تجمع چند میلیونی ۲۵ خرداد ۸۸ خیابانهای تهران ویا رای ۷۰ درصدی دانشگاهیان به آن فرد ( نقل قول از نماینده ولی فقیه در دانشگاهها)
نشانه چیست ؟ نکند میخواهی اینها را هم انکار کنی؟
تا کی باید شاهد این دو دستگی بین سبز وغیر آن در کشور ودانشگاه و جامعه واداراه وصدا وسیما…تا عمق خانواده های ایرانی بین همکلاسی و دانشجو وهمسایه وپدر و پسر وخواهر وبرادر در همه شهرها و روستاهای کشور باشیم ؟ ایا می خواهی ان را انکار کنی؟ فکر نکن که همه کشور همانند تو و مجموعه دوستانت وشریعتمداری و… فکر می کنند. بسیاری از این سبزها واقعا عشق اعتلای وطن دارند اما رفتار غلط تو وامثال تو وبرخورد چکشی ویکسویه صداو سیما ودیگر ارگانها…انها را لجوج و مخالف ساخته است. ایا این بزرگترین نقطه ضعف برای کشور نیست؟ آیا اگر کسی پیدا شود که این نقطه ضعف را به نقطه قوت تبدیل کند نباید بطور قاطع از او حمایت کنیم ؟
امیدوارم تو هم چشمانت را باز کنی وبه سیل میلیونها ایرانی آزاده ای بپیوندی که به عشق ایران ونظام طی یکی دو سال آینده بزرگترین حماسه وطن دوستی واتحاد را در دنیا رقم خواهند زد…
حسین قدیانی: از یاد نبر که مسئله سبزها -منظور در اینجا دشمن است- هرگز دولت نبود؛ اصل حکومت بود. جناب دکتر هم رئیس جمهور ماست، نه مرجع تقلید ما و نه رهبر ما. آنجا که در کامنت خود گفتی “امروز وقتی که احمدی نژاد… از مشایی… حمایت کامل داشته باشم” معلوم است که اولا برای شما دکتر فقط به شرط مشایی ارزش دارد و ثانیا فصل الخطاب برای شما احمدی نژاد -بخوانید مشایی- است، نه رهبر که جناب مسئله ساز را عامل تفرقه می دانند و ثالثا برای مشایی چی ها ظاهرا جنبش سبز قابل اعتمادتر است حتی در نسبت با کیهان و قطعه ۲۶!!… با این همه جمله و دعای آخرت عجیب بوی مکتب ایرانی می داد… و کاش منظورت را از “حماسه وطن دوستی” که ۲ سال آینده قرار است رقم بخورد(!) می گفتی که دقیقا چیست. حرف آخر: اگر خیلی دکتر را دوست دارید، به جای دفاع از مشایی و قربانی کردن خدمات دولت پای جریان انحرافی، به دولت در انجام بهتر خدماتش کمک کنید.
از دیروز که این متن رو خوندم تا یاد برنااندیش(جوانفکر) می افتم خندم می گیره…
بت اینها مشایی است، کورش است، مکتب ایرانی است، جشن جهانی نوروز است. اینها مشایی را بیش از مصباح -که به قول رهبر انقلاب، مطهری زمان اند- به عنوان عالم دین قبول دارند و در عین حال به خامنه ای، “امام خامنه ای” می گویند. نفاق اینها آنجاست که پیش هدیه تهرانی از خاتمی، لیبرال ترند، اما به ما که می رسد به خامنه ای، “امام” می گویند…
***********
جهادنامه
***********
یک جمله خطاب به همهى ملت ایران است،
و آن اینکه در این جهاد اقتصادى همه شریکند.
در ادارهى اقتصاد یک ملت، مصرف هم یک رکن عمده است؛
مصرف درست، مصرف خوب، مصرف دور از اسراف و تبذیر و اتلاف مال؛
همین چیزى که همیشه توصیه میشود.
احتمالا این ایرانی همان کاووسه که با تغییر لحن خودش خواسته بگه من یکی دیگه ام.اون عزیز ما که در بین کامنتها فایل دانلود حضور مشایی در ۲۲ بهمن و بد و بیراه مردم به اون رو گذاشته بود دستش دردنکنه حداقلش واسه همین خوبه که نظیر این آقایان به اصطلاح ایرانی ببینند که مولاشون مشایی اصلا وابدا جایی در بین مردم نداره.حالا چه برسه به اینکه کاریزما داشته باشه. خود مشایی از ترس همین مردم انقلابی مثل موسوی و کروبی یا خاتمی جرات نداره تنها بیاد بیرون چون صددرصد …. جای دیگه ذر زدی ( باشماها باید اینطور صحبت کرد ) و گفتی که آقا به اندازه احمدی نژاد محبوبیت نداره. هرچند که بازهم میگم ذر زدی ولی این حرفت مصداق بارز نمک خوردن و نمکدون شکستنه . به مولا قسم به تو قول میدم اگه احمدی نژاد حمایت آقا رو نداشت ۵ میلیون هم رای نمیاورد . متاسفم از اینکه این چند روزه اتفاقاتی پیش اومد که البته با تعلل احمدی نژاد , باعث شده افرادی مثل شما ها که …بیاین و گنده تر از دهنتون حرف بزنین. من مطمئنم کسی تو این کشور پیدا نمیشه که احمدی نژاد رو دوست داشته باشه ولی آقا رو نه. پس نتیجه می گیریم توی نادون یه عامل نفاقی مثل اون مشایی از خدابی خبر و برات آقا و احمدی نژاد نداره و فقط داری از آب گل آلود ماهی میگیری.اصلا همش تقصیره این آقا حسین آقاست ها آخه عزیز من وقتی میبینی که یه همچین کسی میاد یاوه گویی می کنه خوب کامنتشو نذار که صدای ما هم دربیاد .اینجا مگه قطعه مقدس نیست .آخه تو قطعه ی مقدس هم باید اراجیف یک عده نادون را ببینیم و بشنویم ؟ آقا جسین آقای من مطمئن باش همین یارو , اون کاووسه که با یه اسم دیگه اومده خداییش .آقا من طاقت ندارم یکی درباره ی آقا چرت و پرت بگه . اونوقت ناچار میشم دهنمو باز کنم. بد وبیراهم باید بگم .ازت خواهش میکنم دیگه اینجور کامنتها رو نذار تورو به مولا بذار اینجا پاک بمونه و این افراد از حیوون کمتر نتونن جولان بدن .
حسین قدیانی: دوستان محترم لطف کنند و به جای این مباحث، خدمات دولت را برای قطعه ۲۶ کامنت کنند؛ موثرترین جواب ما ستاره های حضرت ماه به این جریان انحرافی، بعد از روشنگری های لازم که صورت گرفت، برجسته کردن خدمات دولت فی المثل در همین نودمین سفر استانی در سال ۹۰ و بی اعتنایی به مشایی و مشایی چی هاست.
….
حسین قدیانی: چون طرفداران مشایی، اصولا زیاد حرف می زنند، “نقطه چین” کاربرد اصلی خودش را نشان می دهد! همان شبهات و توطئه هایی که در متن، جواب داده شده، دوباره برای آدم کامنت می کنند!
بعضی ها می آیند حرف هایی می زنند که آدم بیش تر مطمئن می شود که این جریان انحرافی است.
جناب یک ایرانی!
شونصد تا علامت سوال بگذارم جلوی این حرفتان که دکتربیشتر از رهبری هوادار دارد،باز هم کم است.با کدام تحقیقات میدانی ای شما به این نتیجه گیری رسیده اید نمی دانم.
می گویید:
{وقتی همان ملت قدرت وسرنوشت امور کشور رابه احمدی نژاد می سپارند این انتظار را دارند که همه ارکان کشور حتی مقام رهبر همه جانبه باید به او کمک کنند.} نخیر ما به دکتر رای دادیم که سربازی کند برای مقتدایمان و کیست که همه جانبه تر و بیش تر از مولایمان به دکتر کمک کرده باشد.آقا یک تنه پای رای ما به دکتر ایستاد.
می گویید:
{مشایی بدون شک از آنچنان شخصیت کاریزما ومحبوبیت (درعین مظلومیت ) برخوردار است که می تواند اتحاد و وحدت را درهمه اقشار این جامعه بوجود اورد}
ما که محبوبیتی نمی بینیم و فعلا ایشان منشاء تفرقه و اختلافند.
{بدون تردید حمایت قاطع دکتر احمدی نژاد از یکسو وشخصیت جذاب وکاریزمایی مشایی از سوی دیگر بزرگترین نعمت الهی و قویترین عامل برای جذب حداکثری همه اقشار کشور است.}بزرگ ترین نعمت الهی برای ما ولایت فقیه و شخص خامنه ای است.
خیلی چیزهای دیگر هم می خواستم خطاب به شما بگویم که نزدیک اذان است و می خواهم بروم برای نماز.فقط این که نوشته ات سراسر مغالطه بود و اغراق و خیلی هم اغراق، در بزرگ کردن آدم حاشیه ساز .در آخر من هم خیلی دوست داشتم که در مورد بزرگترین حماسه وطن دوستی بیشتر توضیح می دادی.
حسین قدیانی: این جریان در مسائل چند روز اخیر، خوب خودش را لو داد. این جریان اصولا بیش از آنکه طرفدار احمدی نژاد باشد، “ضد ولایت فقیه” است. خامنه ای اگر رای ما به هر رئیس جمهوری را تنفیذ نکند، آن فرد و رای ما حکم طاغوت دارد. روزی هاشمی و خاتمی هم گول آرای خود در روز انتخابات را خوردند که “دکتر” باید زیرک باشد و فریب نخورد… رای ما به دکتر که هیچ، رای ما به آرای باطله هم، -همچنان که رای ما به موسوی و کروبی- در اصل رای ما به اصل ولایت فقیه است؛ به اصل نظام.
ببخشید داشتم تایپ می کردم و فونت درشت و تذکرتان را ندیدم.خواستید کامنت قبلی ام را حذف کنید.
سلام داداش حسین.یه طرح با نمک!:
http://www.pic.iran-forum.ir/images/xse9gmb9fcah04lujwex.jpg
حسین قدیانی: با خانم کلی خندیدیم و امر کرد که تشکر کنم از شما… این تشکر هم من باب اطاعت امر! سخنی هم با دوستان ثابت؛ عکس های کنار اسم تان باعث قشنگ شدن ستون کامنتهای شما عزیزان شده است. خوب است دیگر دوستان هم طبق چیزی که سیداحمد یاد داده بود، برای کامنتهای خود، عکسی هم بگذارند، تا کامنتهای شما در فضای زیباتری جلوه کند. ممنون!
به : علی
…
یا حق
…
حسین قدیانی: خوب یا بد، صلاح نمی دانم “قطعه ۲۶” محل رفت و آمد شما باشد؛ نشانی وب تان هم، به همین خاطر حذف کردم. ما مسائل بسیار مهمتری از بحث کردن با امثال شما برادر عزیز داریم. ممنون.
خواهش می کنم …این حرفا چیه.مابیش از اینا بدهکاریم به شما
دانشجویان جنوب کشور ساعت ۱۸ چهارشنبه ۳۱ فروردین تحصن خود را برای حمایت از جنبش های اسلامی منطقه در ساحل خلیج فارس در پارک سیادت (تلویزیون) بوشهر آغاز کرده اند. هدف از این تحصن درخواست از دستگاه دیپلماسی کشور برای اعزام کشتی حامل مواد غذایی و دارویی به بحرین می باشد. لازم به ذکر است در این تحصن علاوه بر دانشجویان استان بوشهر، دانشجویان دانشگاه شیراز نیز حضور داشته و دانشجویان سایر دانشگاه های کشور نیز تا روز جمعه به جمع ما اضافه خواهند شد. از هم میهنان، اساتید و سایر دانشجویان نیز برای حضور در تحصن دعوت به عمل می آید.
حتما میام. نزدیکیم به میدان قزوین
سلام.
دوتا کلیپ از “بچه شیعه” دیدم داغون شدم. یا ابالفضل ما داریم چه می کنیم؟!
یکی آخرین تصاویر از لحظات زندگانی شهید فتاحی، یکی هم مراسم تشییعش. تا حالا می گفتیم “شهدا شرمنده ایم” حالا باید این را هم بگیم “فرزندان شهدا، شرمنده ایم”…
خیلی غریب بود. خیلی!
برای شادی روحش چه می توان کرد؟! شهدا باید دعایمان کنند…
ای شهید، کاری بکن! روحم جان بگیرد…
یا زهرا(س).
ببخشید و با عرض معذرت فکر کنم اشتباه شده باشد. این طور که از قسمت نظرات معلوم است ،آن طرح زیبا را ” خسته نیستم ،امیدوارم “تقدیم قطعه کرده اند و بالای طرح نشان داده شده در قطعه نوشته شده ” سجاد، وبلاگ زمین کربلا”. البته بین ستاره ها تفاوتی نیست و ستاره ها طرح هایی که تقدیم قطعه می کنند،یکی از دیگری قشنگ تر است.
در قهقهه هم یک ه جا افتاده است،با عرض پوزش
خصوصی
حسین قدیانی/ عمومی: ممنون از تذکرتان و با عرض معذرت از “خسته نیستم…”! درستش می کنم الان.
دوستانی که امکان شرکت در مراسم هفتم شهید عزیز “فتاحی” را دارند لطفا کوتاهی نکنند،
واقعا این کمترین کاریست که برای بزرگداشت این شهید عزیز از ما بر می آید.
ضمن اینکه شرکت دوستان در این مراسم بی شک موجب تسلی قلب خانواده بزرگوار شهید هم خواهد بود.
سلام به همه قطعه ای ها
دوستان برای انتخاب گراواتار یا همان تصاویر کنار کامنتشان علاوه بر مطالعه راهنمای زیر:
http://in-my-place.blogsky.com/gravatar.htm
برای ورود و ساخت گراواتار به علت فیلتر شدن سایت اصلی از آدرس زیر وارد شوند:
http://fa.gravatar.com/site/signup
آقا سجاد طرح جدید که کار کردید خیلی جالب شده!
ماشالله داداشم از همون بچگی شهامت و شجاعتش بالا بوده!
مخلصیم داداش حسین،
فــــــــــــــــدائی داری….
آقای قدیانی
…
سلام آقای قدیانی
آنقدرغمگینم که نمی توانم لحظه ای آرام باشم،ای اف براین روزگارناجوانمردکه چنین
غمینم کرد.من آقای دکتررا اصلا نمی شناختم هرگزاسم شان را نشنیده بودم حتی
درزمان کوتاهی که شهرداربودندازایشان هیچ نمی دانستم زمان برگزاری انتخابات
فهمیدم که کاندیداصول گرایان هستند.هیچ گرایشی به ایشان نداشتم وکاندیدای
دیگری هم مدنظرم نبوداما احساس کردم که مشی ایشان به آقا نزدیک ترازسایرین
است به واسطه علاقه ی بیش ازحدی که به آقاداشتم دوباربه ایشان رای دادم یعنی
درواقع سه بارحتی درانتخابات شورای شهرهم به خواهرایشان وکسانی که ازآقای
دکترحمایت می کردند رای دادم .اما این روزها آنقدردل شکسته ام که حوصله خودم
راهم ندارم می شود این طوررای مارا به دست بادبسپارندو دل سوختگان انقلاب
رانادیده بگیرند؟دعامی کنم آقای احمدی نژادبه رای مااحترام بگذارندومثل روزهایی
که درخیابان شعارمی دادیم عشقه ،عشقه ،عشقه،احمدی نژاد روعشقه دوباره
همان احمدی نژادی باشند که ماانتخاب کردیم. فدایی سیدعلی
چجوری باید خودمون رو عکسدار کنیم ؟ اگه یه توضیحی بدین خوبه.منظورم عکس واسه کامتهاست
ظهور میکنی آخر ، شود دلم پرچم
برای بیرق عشقت ، تو افتخار منی
ظهور میکنی آخر علم المصبوب
ولیّ شیعه مغموم ، امید چاه منی
ظهور میکنی آخر حافظ الاسرار
برای لحظه آخر ، یقین نجات منی
ظهور میکنی آخر که شعر آخر شد
اگر گدا شده « میعاد » ، ندیده شاه منی . . .
“اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم ”
التماس دعا
بهشتی باشید
دوستان در پست قبلی عرض کرده بودم که برای عکس دار شدن! به این آدرس مراجعه کنید.
فقط عکسی شبیه به عکس سایر رفقا انتخاب نکنید.
http://in-my-place.blogsky.com/gravatar.htm
“سلاله۹دی”
ممنونم از توجهتان؛
یک امتیاز منفی به خودم دادم بابت اینکه حواسم به این مسئله نبود!
آقا سجاد که همیشه طرح هایشان زیباست؛ اما برای این طرح جالب باید از
“خسته نیستم، امیدوارم” تشکر می کردم!
واقعا از طرح خسته نیستم امیدوارم لذت بردم. زیبا بود و مبتکرانه.
خداقوت میگم هم به شما و هم به ایشون.
سلام
بر همه دوستان و بزرگواران ۲۶ ی!!
هان؟؟؟
من کجا این طرح رو کار کردم؟؟!
یا حسین, داداش حسین!
یک کم شعر تحرف کردم داداش , تقدیم به شما:
این سایت که قطعه ای نام گرفت – “حق” خط زد و فتنه آرام گرفت
اسی که مسئله ساختی همه عمر – از دکتر ما اختیار تام گرفت
****
اکنون که فضای کار پر بار است – باز دست این حاشیه ها در کار است
خط زن که” مشا” دشمن ما بیمار است – در ساختن فتنه روز سردار است
****
یا علی مدد.
سلام آقای قدیانی-شما که در جریان هستید این قضیه اخیر را توضیح دهید-مثلا شریعتمداری در سرمقاله اش مینویسه مصلحی استعفاء نداده عزل شده ولی بعد از دستور کتبی یا شفاهی رهبری مبنی بر مخالفت با استعفای مصلحی به دکتر،دکتر همان شب دستور ایشان را ابلاغ و اجرا کرده اند ولی پس از انتشار نامه رهبری به مصلحی که تاریخ آن ۳۰ فروردین است فردای آن روز در کیهان مینویسد،بعد از دستور رهبری به دکتر و عدم اجرای آن پس از چند روز آقا مجبور به انتشار نامه خطاب به مصلحی شدند-یا احمد توکلی از انتشار نامه دوم به مصلحی بعد از عدم اجرای نامه اول از سوی احمدی نژاد که به زعم ایشان حکم حکومتی است خبر میدهند-بالاخره یک جو سنگین در این جریان اخیر شکل گرفت که مقصودش ضد ولایت نشان دادن دکتر و دولت بود-معمولا دولت هم که در این مسائل نه توجیه میکند،نه از خود دفاع میکند،لام تا کام حرف نمیزند-نظر شما چیست؟
بازدید امروز: ۳۱۴
افراد آنلاین: ۹
فاطمه!رفتی،درِ آن چاه غربت باز شد
باز هم آن سفره ی درد ولایت باز شد
فاطمه!تنها نبودی تو چراغ خانه اش
با تو تفسیر ِ فِدائیّ علی آغاز شد
فاطمه جان!در یمن آغاز جنگی دیگر است
باز هم در کوچه هایش فاطمیّه ساز شد
آه مادر!شیعیانش مثلتان خونین جگر
عاقبت هم قسمت اهل یمن پرواز شد
آل نهیان و سعودی،همچو عثمان و عمر
بر دو چشم کودکانش پاره خواب ناز شد
این جماعت بست از پس،دست عثمان و عمر!
عاقبت با ساز اِمریکا،به حق،طنّاز شد
این چه ننگی بود از این ماجرا بر خود زدید؟
لعنتان بر سینه ی هر آدمی آواز شد
گر چه آن کوچه در این دنیا ندارد دومی
باز هم در فاطمیه درب کوچه باز شد…
(وبلاگ شعر و دل نوشته)
سلام
“هوای خانه چه دلگیر میشود گاهی”
ملاحطه بفرمایید
سلام چرا تبلیغ نمایشگاه ما رو نکردید.نمایشگاه برای حضرت زهراست …………کوچه های بنی هاشم.دلم شکست دیگه نمیام تو وبلاگتون.
با سلام
درود حاج حسین متنت محشر بود و جای تاسف برای انسان های دوزیستی که در کنار دولت مثل مگس در حال گردش هستن یا حق
بنظرم هر کس عقیده ای داره، والبته احترام گذاشتن به افکار دیگران از این موضوع مهمتره!
خوشحال میشم بهم سر بزنید.
آقا حسین آقای قدیانی اگه صلاح دونستین این کامنتو بذارین. خبرگزاری فارس یه مصاحبه با مسئول فرهنگی دفتر رئیس جمهور (امیری فر) انجام داده درباره مشایی و ریاست جمهوری آینده و انتخابات مجلس که البته خوندنش برای درک هرچه بهتر جریان انحرافی خالی از لطف نیست.
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=9002010196
سلام حسین آقا
ترانه کلیپ های دفتر راه را در وبلاگ راه ببینید.
سلام
ما که تهران نیستیم در مراسم ” هفتمین روز شهادت جانباز شهید؛ احمد فتاحی شرکت کنیم” , من از همین جا به سید احمد وکالت میدم به جای من هم شرکت کنه. ما هم _ هر چند این شهید بزرگوار باید ما را دعا کنه _ در حقش دعایی و عرض ارادتی می کنیم , تا شاید ما هم …….
زندگی زیباست اما شهادت زیبا تر است.
و ما چه دانیم ” عند ربهم یرزقون” یعنی چه؟
یا علی مدد.
فردی با عنوان یک ایرانی – در بالا کامنتی گذاشته وبه طرز افراطی از مشایی حمایت کرده هر چند وی ضد ولایت فقیه بودن گروهشان را بخوبی نشان داده اما وی در انتهای متن خود گفته طی ۲ سال آینده مردم -حماسه وطن دوستی -!!خود را به دنیا نشان خواهند داد!!!
بعضی دوستان گفته اند منظور وی از این جمله آخر چه بوده؟
برای پاسخ مراجعه کنید به همین لینک مصاحبه اخیر امیری فر:
امیری فر -مسئول فرهنگی دفتر نهاد ریاست جمهوری :
دلیلی وجود ندارد که مشایی تایید صلاحیت نشود! مشایی رییس جمهور آینده است!
تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود،از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
رفتم به در صومعهی عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت، راکع و ساجد
در میکده، رهبانم و در صومعه، عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه
…
هر در که زنم،صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم،پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه …
سلام به همه بچه بسیجیها
برنامه انتقادی و اجتماعی گره (زنده) با حضور دکتر حسام الدین آشنا با موضوع تقابل سنت و مدرنیته امروز جمعه ساعت ۱۷ از شبکه ۳ سیما پخش می شه. امیدوارم که این برنامه رو ببینید و از نظراتتون استفاده کنیم.
دو سال پیش همین روزها و شش سال پیش همین روزها، تب قبل از انتخابات تن پرنشاط ملت ایران را گرم گرم کرده بود و کوی و برزن شاهد تریبونهای آزاد و تبلیغات زودهنگام نامزدهای انتخاباتی بود.
یادمان نمیرود کمی بعدترش، ستادهای خالی از امکانات و پر از جمعیت کاندیدای مستقل و مردمی را در جای جای کشور … هیاهوی مردم عدالتمحور و مستضعفی که حتی آمده بودند حلقه ازدواج خود را بدهند بابت آمدن مردی از جنس مردم که بیاید و بگوید اگر قیافه من به درد ریاست جمهوری نمیخورد، به درد نوکری مردم که میخورد!
آن موقع جوانتر بود و کمتر میشد در صورتش موی سپید دید … چهرهاش آرام بود و متبسم … منم نمیزد؛ چراکه با عمل نشان داده بود چه خط و مشیی دارد …
یادمان نمیرود روزهای پرالتهاب انتخابات ۸۸ را که همان مردمی که فریب اشکهای فیلم ساختگی هاشمی رفسنجانی را نخوردند، ایستادند پای رأیشان و دوباره به مرد حامی مستضعفین و دشمن مستکبرین رای دادند …
و حال که دو سال از آن روزها و شش سال از آن روزها میگذرد، نشستهایم به تماشا …
به تماشای انحراف عدهای از نزدیکان همین دولت خدمتگزار که با تمام وجود دارد میتازد به کارنامه ولایتپذیری و مردممحوری همین دکتر احمدینژاد …
نشستهایم و میبینیم که گروهی که انحرافشان به گفته برخی علماء محرز شده است، دارند بر طبل اختلاف میکوبند تا ملت را روبروی دولت و دولت را روبهروی ولایت قرار دهند و بین اصولگرایان اختلاف بیندازند تا شاید از این تنور، آبی گرم شود برای امثال آمریکا و اسرائیل که در منطقه دارند تاخت و تاز میکنند که البته دارند زنده به گور میشوند و خود بیخبرند!
اما نه! باید این گونه گفت …
آمدهایم بگوییم ما تماشاگر و تماشاچی و تماشاچینما و هرچه اسمش را بگذارید نیستیم تا بنشینیم و از دور بگوییم لنگش کن و بعد هم که غضنفری آمد و گل به خودی شدیم، بیاییم و هرچه از دهانمان درآمد بار همان محبوبمان کنیم و بعد هم رنگ عوض کنیم.
ما همانهاییم که روزشماری میکنیم برای رسیدن زمان انتخابات تا رای بدهیم به کاندیدای مورد علاقهمان که نه! به ولایت مطلقه فقیه که هر کلامش حکم حکومتی است برای ما …
ما آمدهایم تا به دکتر احمدینژاد بگوییم میدانید راز نامگذاری امسال چیست؟ آیا میدانید تلاش و همت مضاعف شما باعث شد الگوی امسالمان بشود جهاد اقتصادی تا هم ما حساب کار دستمان بیاید، هم راه برای شما و دولت و وزرا باز شود برای اجرای هدفمندکردن یارانهها!
آمدهایم بگوییم تا در نودمین جهاد اقتصادی دولت نیز دیدیم چهره خستهتان را که داشت حل و فصل میکرد مشکلات مردم را …
و آمدهایم تا بگوییم پای رایمان ایستادهایم و پشیمان نیستیم از سه بار آبی شدن انگشت سبابهمان، تو هم پشیمان نباش از این سالهای خدمت و ولایتمداری و پشیمان کن دشمن چنگ و دندان تیزکرده و پشت خط نشسته را که منتظر است شکستهای پی در پیاش در منطقه را با پیروزی عمال داخلیاش بر تو جشن بگیرد …
و ام سخن آخر من:
آقایون به نظر من از این مسائل فقط دشمن نفع می بره ما هم بجای دامن زدن به این بحث ها بهتره به مسائل مهم کشور بپردازیم همونطور که آقا گفتند . دامن زدن به این مسائل بیشتر باعث می شه که مشایی و دارو دستش فکر کنن چقدر مهمن .بعیدهم نیست شاید قصدشون از طرح چنین مسائلی واقعا همین افتادن سر زبان ها باشه.بهتره ما توجهمون به مسائل مهم کشور خصوصا در این سال جهاد اقتصادی باشه و اگه افراد نادانی از این قبیل خواستن واسه پیشرفت انقلاب و کشور مانع تراشی کنن با بی محلی به این افراد موانع رو برداریم و مطمئن باشید اگه دوبار به امثال مشایی کم توجهی بشه دیگه اینقدر حرفهایی حاضیه ساز نمی زنند.
همه رفتند و تنها مانده ام من
ز همراهان خود جا مانده ام من
سلام
خدا رحمت کنه شهید احمد فتاحی رو
البته اون که مورد رحمت و مغفرت خدا قرار گرفته که شهید شده
خدا مارو رحمت کنه ایشالله این شهدا دست مارو هم بگیرن
متن جالب و قشنگی بود
خوشحال میشم به وبلاگ من هم که معطر به نام حضرت زهراست سری بزنید
و نظر بدید
یا حق
ساندیس ساندیس ساندیس ساندیس ای خونه دار سهام دار کسری خدمت دار سهمیه کنکور دار بیا ساندیس تموم شد. بدو بیا بابا ساندیسیه ساندیس بدو باباجون
سلام
با اجازه!
جناب قدیانی یکی از عکس ها را برای هفتـ آسمان برداشتم…
«اللهم عجل الولیکـ الفرج»
زندگینامه، عکس و فیلم
حُرّ امام خمینی
…
واقعا حالم گرفته شد تو مسجد. از ساعت سه و نیم تا چهارو ده دقیقه که تو مسجد بودم فقط ۷ ۸ نفر اومدن
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
مانند مرده ای متحرک شدم بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت
می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت
دنیا که هیچ،جرعه ی آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت
بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن حتی قلم گذشت
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت
مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
حالا برای لحظه ای آرام می شوم
ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت
حمیدرضا برقعی
و این بحر طویل است…
عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟
دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی…
عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد…تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی…
گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهء مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ …»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند …» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی … تو کجایی…
اللهم عجل لولیک الفرج…
سید شهیدان اهل قلم: در این کشور هر که با ولایت و عزاداری محرم و حجاب زنان و روحانیون در بیفتد بدون شک بر می افتد
یک ایرانی ” . . . چه خوشمان بیاید چه نیاید رهبر هم اینقدر طرفدار وهواخواه ندارد
. . . من مطمئنم که بسیاری از مردم این سرزمین چیز زیادی از رهبر نمیدانند
. . . هر چند که از بیان آن خشنود نیستم
. . . باید بدون تعصب پذیرفت . . . ”
حسین آقا آی پی این … رو چک کردی؟
حاضرم قسم بخورم این کامنت مستقیماً یا از اونور آب نوشته شده یا ایمیل شده تا با آی پی داخلی روی سایت گذاشته بشه.
جناب “یک ایرانی” از تودهنی بزرگی که سال ۸۸ تو و اربابات از بچه های بسیج خوردید هنوز هم سرتون گیج میخوره ، اینو بدون تو دهنی های بزرگتر در راهه یه خورده سرت رو بلند کن منطقه رو ببین اونوقت میفهمی چه سونامی در راهه.
به کوری چشم تو و تمام اربابات این طرح از طرف تمام چهار گوشه ایران از سیستان تا بوشهر تا آذربایجان تا مازندران تا سرزمین ثامن آل عبا تقدیم به دست جانباز ماه پاره عزیزمون:
http://up.vatandownload.com/images/r82o5vkw84exrrh8vqc.jpg
یا
http://up.iranblog.com/images/49b9p27qqd3pbemrx3vp.jpg
لعنت الله علی القوم الفاسقین
این یک مبالغه نیست. نه یک توهم و نه یک برداشت شخصی. وقتی از سالن بیرون می آیی همه به هم می گویند ” چه خوب که تا حالا اجرا رفته و هنوز توقیف نشده است. یکی می گوید “خب همین است که رئیس جمهور خاتمی هم برای دیدنش آمده” دیگری می گوید” واقعا چطور مجوز گرفته است؟” و…
“درس” به کارگردانی داریوش مهرجویی، یک نمایش صد درصد سیاسی است. نمایشی که در درون خود از وضعیت ارتباطی بین مردم و حاکمیت در شرائط کنونی می گوید و کارگردان در قالب ترجمه نوشته ” اوژن یونسکو ” به نقد گفتمان بین مردم و حاکمیت سیاسی ایران می پردازد. گفتمانی که به روایت این نمایش، در شرائط پارازیتی قرار گرفته است. واژه ها و ادبیات ارتباط بین این دو، واژه هایی شده است که بر گوش های کر فرود می آیند و هر دو از درک زبان هم عاجز شده اند تا آنجا که آنکه قدرت دارد – یعنی حاکمیت – هر آنچه می خواهد تحکم می کند.
در ابتدا دو نمونه از تعاریف و تحلیل های حرفه ای درباره اصل اثر یونسکو که در رسانه ها منتشر شده و در حقیقت، در بخشی از محتوای کار مهرجویی نیز وجود دارد، مرور می کنیم:
روزنامه شرق نوشته است:
” درس، کمدی هولآوری است از داستان استادی که در پایان یک جلسه درس خصوصی، شاگردش را به قتل میرساند. یونسکو نمایشنامه نویسی است که با زبان و قراردادهای زبانی بازی میکند. کلمات را به سخره گرفته و از معنا تهی میکند تا معنایی نوین به مخاطب عرضه کند…. او تیپهایی ساده و بدون هیچ گذشته و تعریف مشخصی، عرضه میکند و در حقیقت آنقدر حواشی یک متن را میزند تا تنها زبان و کلمه باقی بمانند … ” /متن کامل این تحلیل را اینجا بخوانید.
سایت ایران تاتر نوشته است:
” یونسکو در نمایشنامه “درس” معناگریزی را در ابعاد مختلف زندگی انسانی به بحث مینشیند. از نقدی که بر تاریخ علم گرفته شروع میکند تا به بیهویتی ارتباط میان انسانها میرسد. نمایشنامه درس بر پایه گفتار بیوقفه شکل میگیرد و آنچه نمایشنامه قصد دارد بیان کند از این میان شکل میگیرد. یونسکو میگوید توجه بیش از حد به علم و در بند قوانین و ساختههای ذهنی انسانی بودن سبب میشود که ارتباط احساسی از میان برود. پروفسور تنها غریزه را میشناسد و علم را. بنابراین نمیتواند درک کند که درد دندان دختر یعنی چه. همین است که ما را در ارتباط به بیمعنایی و فاجعه میرساند که نکته مهم نمایشنامه و آن چیزی است که یونسکو و دیگران در نمایشنامههای ابزورد آن را پیگیری میکردند. ما در نمایشنامه درس با سه مرحله زبانی روبهرو هستیم. بخش اول از ابتدای نمایش آغاز میشود و تا درس تفریق ادامه پیدا میکند. بخش دوم از مرحله آموزش تفریق آغاز و به درس زبانشناسی میرسد و بخش نهایی نیز از بعد از زبانشناسی تا مرحله قتل دختر را در بر میگیرد…..”/ متن کامل این تحلیل را اینجا بخوانید.
اما “درس”، درس دیگری هم دارد
درسی که انگار در نوشته ها و تحلیل های درباره “درس”، کمتر کسی جرات کرده آن را بنگارد. مهمترین مساله در “درس” مهرجویی، آن است که اتفاقا تیپ ها، هم گذشته دارند و هم تعریف مشخص. آنقدر لحن گفتارها – که کاملا افراد مشخص سیاسی را متبادر می کنند- غلبه دارند که ذهن هیچ کس به سراغ موضوعات مطرح در تحلیل سایت ایران تاتر نمی رود.
اگر دیالوگ های نمایش “درس” در حالت معمولی و بدون تقلید صدا و رفتارهای عناصرمشخص سیاسی گفته می شد، شاید می توانستیم بپذیریم که “درس” یک نمایش سیاسی نیست اما وقتی اکثر دیالوگ ها با لحن ها و صداهای تقلیدی از چهره های معروف سیاسی اجرا شده اند، آیا می توان این سخن “امیرجعفری” را باور کرد، وقتی در گفت وگو با خبرگزاری مهر گفته است :
” این کاراصلا سیاسی نیست. مردم ما سیاست زده هستند و همه چیز را سیاسی میبینند. ما اگر پایمان را چپ یا راست بگذاریم میگویند این متعلق به فلان جناح سیاسی است. کار ما اصلا سیاسی نیست اما برداشت عدهای این گونه است و زیبایی هنر هم در این است که هر کسی از ظن خود شد یار من. به نظر من کار، کاملا اجتماعی و فرهنگی است ….”./ متن کامل گفت گوی امیرجعفری را اینجا بخوانید.
نمادهای آشکار نمایش درس:
نمایش “درس” چه درسی دارد؟ برای پاسخ این سوال اول باید نمادهای نمایش – که به خوبی بومی سازی شده و خود را در اجرا معرفی می کنند- بشناسیم. انچه در زیر به عنوان نمادهای این نمایش تعریف می شود، ذهنی یا برداشت شخصی نیست، بلکه نمایش دقیقا همین فضاها را برای مخاطب منعکس می کنند.
امیر جعفری در نقش پروفسور: او با تقلید صداهایش در جای جای نمایش، نمادی از برخی مسئولان مشخص جمهوری اسلامی را به ذهن متبادر می کند. پروفسور مدام برای شاگردش درس هایی می دهد که نامفهوم هستند و شاگرد آنها را نمی فهمد و آنقدر بر حرف هایش تاکید می کند که دست آخر شاگرد خسته می شود و می خواهد فرار کند اما معلم نمی پذیرد و او را به زور سر جایش می نشاند و وقتی شاگرد بر موقعیت خود می شورد، پروفسورکه آخر نمایش به عنوان یک کشیش هم معرفی می شود، او را می کشد. کشیشی که ۳۹ شاگرد دیگرش را نیز به قتل رسانده است و در پایان نمایش نیز وقتی پروفسور با ۴۰ جسد روبرو می شود، مستخدمش بازوبندی را که نشانه فاشیسم هیتلری است به دستان او می بندد و می گوید کار تو تنها با این نشان توجیه پذیر است.
پروفسوری که به نقل از تحلیل سایت ایران تاتر:
” از علم منطق ریاضی به خوبی آگاه است. ابتدا ظاهری آرام و شخصیتی نرم دارد اما درونش پر ازخشونت است و می تواند به شاگردش تحکم کند. حاکم مطلق زبان میشود و قصد دارد مدلول ذهنی خود را به دانش آموز حقنه کند. در اینجا بازی قدرت با زبان شکل میگیرد. زبان دانشآموز حقیر و زبان استاد به مرتبه والا میرسد…. در این نمایش عموما استاد، فرستنده است و شاگرد گیرنده و مجرای ارتباطی آنها نیز درسهایی است که بیان میشود. استاد با قدرت زبانی که پیدا کرده به متکلم وحده تبدیل شده و دختر را منکوب میکند و….”
طناز طباطبایی در نقش شاگرد: نمادی از مردم است. ساده لوحی و کودک صفتی با وجود تیزهوشی از ویژگی های این شاگرد است. با کوچک ترین تشویقی خوشحال می شود و گول می خورد. شاگردی که مجبور است به خواست پدرش سر کلاس استاد – پروفسور- بنشیند و هر چه به پروفسور می گوید “دندانم درد می کند” پروفسور حرف او را نمی فهمد و مدام برای او از مسائل مختلف سخنرانی می کند. او چهلمین شاگردی است که پیش استاد آمده است. دختری که منطق ریاضی را نمیشناسد. علاقه دارد به مدارج بالای علمی برسد.
” دخترکی جوان و شاداب که به خانه مردی میانسال وارد شده و از علاقه وافرش برای کسب دانش و ادامه تحصیل در مقاطع عالی صحبت میکند و استاد میانسال، به ظاهر آرام تلاش میکند تا در مدتی کوتاه او را بیاموزاند. اما در پروسه نمایش هر دو شخصیت درگیر میشوند. شاگرد شادابی و نشاطش را میدهد و کرختی و درد و درماندگی و در انتها مرگ میگیرد و استاد آرامش و محجوبیتش را با خشونتی لجام گسیخته و بیرحم مبادله میکند.”
“دندانم درد می کند”: دیالوگی است که مدام از سوی شاگرد – مردم – خطاب به پروفسور – حاکمیت – نقل می شود، نماد مشخصی از مشکل واقعی و ملموس مردم است که هر بار شاگرد آن را به پروفسور می گوید، او شروع به سخنرانی تازه ای درباره مسائل مختلف می کند و البته هر سخنرانی با لهجه یک چهره سیاسی اجرا می شود.
روایتی واقعی از اینکه مردم دردشان چیز دیگری است اما حاکمان مشغول به شعار دادن و سخنرانی کردن هستند و تنها سبک سخنرانی ها تفاوت می کند و همه شعارها و سخنرانی ها در اینکه نامفهوم، مغلق و بی فایده برای مردم قلمداد می شوند، اشتراک دارند.
هاشمی، جنتی، احمدی نژاد، احمدخاتمی، شیخ حسین انصاریان و…
پروفسور نمایش “درس” به عنوان درس زبان شناسی، سعی می کند هر بار در سخنرانی اش، یک لهجه با تن صدای مسئولان سیاسی کشور را تقلید کند و با صدای آنها درسش را برای شاگرد ارائه دهد. او سبک صداها و تکه های بیانی احمدی نژاد ، آیت الله جنتی، آیت الله هاشمی رفسنجانی، سید احمد خاتمی امام جمعه تهران، قالیباف شهردار تهران و حتی شیخ حسین انصاریان واعظ معروف را تقلید می کند. حتی “پروفسور” جایی که به اوج سخنانش می رسد مستقیما حرکات و جملات مداحان در مجالس روضه را اجرا می کند و با فریاد، این کلمه را می گوید که ” بگم بسوزی، بگم بسوزی” .
همچنین “پروفسور” در جایی به تقلید از سخنان بسیاری از روحانیون که بر موضوع غریزه و شهوت انسانی تاکید کرده اند، فریاد می زند و میگوید: “غریزه عامل همه بدبختیها و مشکلات مردم است.” به گونه ای که برای مخاطب کاملا سخنرانی یک روحانی بالای منبر تداعی می شود.
در جای دیگری نیز معلم در گفت و گویی با شاگرد، این عبارت محمود احمدینژاد را که در مناظره انتخاباتی با میرحسین موسوی بیان می کرد، تکرار می کند: «بگم … بگم».
یا آنجا که که می خواهد با دخترک درباره مدرک دانشگاهی سخن بگوید به او می گوید: طوری مدرک بگیر که فردا مدرکت جعلی درنیاید. مثل من که مدرک پروفسورایم را گرفته ام و سندش هم موجود است.
از سویی جملات و سخنان و رفتارهایی که با این تقلید صداها و لهجه ها و بیان ها منعکس می شوند، کلماتی هستند مغلق و نامفهوم که اساسا شاگرد آنها را نمی فهمد. تقلید صداهای مستقیمی که در برخی لهجه ها مانند صدای هاشمی رفسنجانی، یزدی، جنتی، خاتمی ، انصاریان و خصوصا احمدی نژاد، آنقدر دقیق بیان می شوند که تماشاچیان را به شور می آورند و مدام کف می زنند.
پایان پرسش برانگیز:
حقیقت این است که مهرجویی با زیرکی توانسته است همه حرف های سیاسی خود را در قالب نمایشنامه اوژن یونسکو بزند. با دیدن نمایش “درس” و خروج از سالن، نخستین پرسشی که برای عموم تماشاچیان به وجود می آید، این است که نمایش” درس” چگونه در چنین شرائطی از وزارت ارشاد مجوز گرفته است؟
حالا هی ما تو این قطعه مقدس صبح تا شب بکوبیم تو سر خودمون که دکتر تو رو خدا بیخیال این … شو چه فایده ای داره
به نظر میرسه ور شکسته های سیاسی کوچ کردن به فضای فرهنگ وهنر، البته توجه دارید که غایت انقلاب ما هم به حسب اتفاق نه سیاسی نه اجتماعی و نه حتی اقتصادی بلکه انقلاب ما یه انقلاب فرهنگیه…
و شما حدیث مفصل بخوان از این…
###
شرمنده، یک دنیا!…
این شعر خیلی زیبا، سروده ی شاعر عزیزمون: “سید حمید رضا برقعی” است.
یک وقت اشتباه نشود…
حسین قدیانی: الان و اینجا باید بگویید یا در همان کامنت؟!!!!!!! خوش تان می آید توی این همه مشغله برای من درد سر درست کنید؟!
از آنجا که این شعر از سروده های بسیار بسیار معروف “برقعی” بوده است، من هم
نیازی به آوردن اسمشان ندیدم… گرچه باز هم اشتباه کردم!… ببخشید…
« ماجرای وزیر اطلاعات »
در ماجرای وزیر اطلاعات ما چها رکن داشتیم :
۱-امام خامنه ای :که با ارسال دونامه یکی به آقای رییس جمهور برای ابقای آقای مصلحی واینکه رفتن ایشون مصلحت نیست و تشکر از خدمات این بزرگوار و یک نامه به آقای مصلحی برای دقت وکاربیشتر وجبران ضعفها همیشه به بهترین وجه مدیریت میفرمایند جانمان فدای خاک قدمش .
۲-آقای رییس جمهور :که با درخواست آقای مشایی (همه کاره )مبنی برگزارش معاون برنامه ریزی وزارت مبنی برضعف دربرخی بخش ها وزیر اطلاعات را مواخذه فرمودند(عذرایشان راخواستند)
۳- جناب حجت الاسلام مصلحی :که بعداز مواخذه توسط رییس جمهور دستان خویش را بالا برده فرمودند من هرچه میتوانستم انجام دادم واز جلسه خارج شدند که آقای احمدی نژاد میفرمایند یک مشاور به مشاورانمان اضافه شد (یعنی ایشون باید بره تنگ دل آقای متکی و….)
۴-جناب معاون برنامه ریزی (دوست و شاید پاچه خوار جناب مشایی ماکه نمیشناسیمشون ) که سعایت جناب مصلحی فرموده نزد مشایی حالا برای چی خدا میدونه …
نتیجه :حالا ما حزب اللهی ها از آقای احمدی نژادمیپرسیم مشایی چیکاره است این وسط ؟چراباید آقای مشایی یک همچین لابی قویی داشته با شد که هرچه بخواهد میکند ؟چرا شما درمسایل کلان بدون مشورت با رهبری حکم میفرمایید ؟ما به شما به خاطر ولایتمدار بودنتان واخلاص و خدمتگذار بودنتان که انشا لله همچنان باقی است که همین طور هم هست رای دادیم وحمایت کردیم لطفا پای ولایت بایستیدآیا وقت آن نرسیده که با مشایی خداحافظی کنید؟ او باید چه کند تا برای شما ثابت شود راه او از راه نایب امام زمان جداست ؟
خدا روشکرکه به دستور رهبری جامه عمل پوشاندید ( شانس آوردید) وگرنه مجبور میشیم جلوی شما بایستیم شوخیم نداریم !!!
رهبری: تا زنده ام نخواهم گذاشت حرکت عظیم ملت ایران، ذره ای منحرف شود
تاریخ درج: ٣اردیبهشت١٣٩٠، ساعت ١۵:٣١
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار پرشور هزاران نفر از مردم استان فارس در سخنان بسیار مهمی ضمن تبیین شرایط حساس کنونی دنیا و منطقه، با توجه به بیداری اسلامی، همه مردم و مسئولان را به حفظ اتحاد و انسجام و کار و تلاش بیوقفه، و بهانه ندادن بدست دشمنان نظام اسلامی توصیه و تأکید کردند: امروز قوای سه گانه بویژه دولت حقاً و انصافاً در حال خدمت و تلاش هستند و ملت و رهبری همواره از خط کار و خدمت در کشور حمایت خواهند کرد اما هرجا که رهبری احساس کند از مصلحت بزرگی غفلت می شود، وارد خواهد شد و رهبری تا زنده است هیچگاه نخواهد گذاشت، در حرکت عظیم ملت ایران بسوی آرمانها، ذره ای انحراف ایجاد شود.
http://www.radiomaaref.ir/shownews.aspx?id=15864
یه انتقاد کوچولو!….
فکر نکنم گذاشتن کلمه وزین در کنار روزنامه وطن امروز ضروری باشه!…..