نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
“بعد از تو پای ما هم چه بسیار که روی مین رفت اما فرجامش جز اسارت نبود. بعد از تو ما هم شهید داده ایم اما بی روایت فتح.”
“راستی مرتضی! ما را اندازه جوانان سارایوو دوست داشته باش. فتح مان را روایت نکردی، نکردی… ”
عالی و دلنشین،
احسنت،
کوتاه بود ولی کیف کردم.
ممنون داداش.
“مرتضی! قدم هایت داشت باد را تکان می داد. تو آرام می رفتی اما شهادت داشت دنبال تو می دوید.”
هر وقت به جملات شهید آوینی می رسی انگار خودشون برات می خونن.
اصلا انگار همه اش را شهید می خوانند برایمان.
امام زمان! ممنوع یا مغفول؟سکوت کنیم یا فریاد؟
http://forum.bidari-andishe.ir/thread-2448.html
سلام
اولا که تبریک میگم بهتون به خاطر تقدیری که در جشن هنرمندان ولایی ازتون شد.
ثانیا که تبریک میگم به خاطر اینکه هم خودتون و هم همسر مکرمه در رای گیری های خانواده قطعه برگزیده شدید و مهرورزی خودتون رو نشون دادید با اهدای سفر کربلا به دوستان دیگه.
ثالثا که کار نوشتن شرح ماوقع تجمع جلوی سفارت عربستان رو به اتمام رسونده بودم.اومدم ببینم شما چی نوشتید (چون دیده بودمتون اونجا) ولی مشاهده کردم که نجوایی با سید مرتضی نوشتید که بسیار زیباست.
موفق و موید باشید زیر سایه آقا امام زمان و در رکاب امام خامنه ای
سلام
دل انگیز بود.هر خطش با دل بازی می کنه.
این جمله را با صدای سید مرتضی بخوانید:
(با همان صدا… “ای حسین! ای آنکه بر کربلای ازلی و ابدی وجود برنشسته ای…”)
یا علی مدد.
با سلام مطلب خیلی زیبایی بود دوست عزیز میشه به وبلاگ بنده یه سر بزنی بنده را از نظرات گرانبهاتون مستفیض کنید خوشحال میشم
سلام بر اهالی قطعه مقدس ۲۶
اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک…
تو گفتی؛ آمین، ولی نسل من باید بگوید؛ آ… مین!
(تو نشان دادی که شهادت محتاج جنگ نیست ولی فتح ,محتاج خون شهید است… شهدای ما فاتح فتنه بودند اما چون کربلای هشتاد و هشت,سه راه شهادت نبود, کسی جنگ نرم راه جنگ حساب نمی کند. ما غریبیم.
اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک… تو گفتی;امین, ولی نسل من باید بگوید;ا…مین!
راستی مرتضی! ما را اندازه جوانان سارایوو دوست داشته باش,فتح مان را روایت نکردی,نکردی…)
سلام حسین جان … درسته که پیامم کاملا به مطلبت بی ربطه … اما با خودم گفتم یکی از کسانی که میتونه در نتیجه دادن این جهاد کمک بالایی کنه شما و مخاطبین وبگاه خوبت هستن … دلتنگتیم بزرگوار.
به گزارش دانشجویان انقلابی، به دنبال انتخاب آنگلا مرکل، یکی از دوستان نزدیک صهیونیست ها در آلمان به عنوان نخست وزیر این کشور، ضدیت با دین اسلام در آلمان گوی سبقت را از رژیم اشغالگر قدس نیز ربوده است.
در همین راستا دولت مرکل، که بنا به گفته کارشناسان یکی از مهره های مهم و پشت پرده اسلام ستیزی در غرب و به ویژه در قاره اروپاست، طی روزهای گذشته با هدف ممانعت از به رسمیت شناخته شدن دین اسلام در قانون اساسی آلمان و ایجاد محدودیت برای جامعه مسلمانان آلمان در کلیه عرصه های فرهنگی و سیاسی، اقدام به برگزاری یک نظرسنجی مغرضانه که ریشه های آن در محافل صهیونیستی مشاهده می شود، کرده است.
این نظرسنجی در یک پایگاه اینترنتی که به سفارش دولت آلمان راه اندازی شده برگزار می شود و طی آن در مورد قرار گرفتن و یا نگرفتن دین اسلام در میان ادیان رسمی آلمان، همانند ادیان مسیحی و یهودی، سوال شده و از بازدیدکنندگان از این پایگاه خواسته می شود که نظر خود را ابراز کنند.
این در حالی است که به گزارش خبرنگار فارس اکثر مسلمانان از این نظرسنجی بی اطلاع هستند و لذا محافل صهیونیستی در آلمان هر روزه از طریق عوامل خود اقدام به افزایش رای منفی در این نظرسنجی می کنند.
دانشجویان انقلابی از کلیه مسلمانان دارای احساس مسئولیت دعوت می کند تا با مراجعه به آدرس پایگاه اینترنتی مذکور در برهم زدن این بازی صهیونیستی مرکل، به مسلمانان ساکن آلمان یاری رسانند. برای این کار کافی است تا با مراجعه به پایگاه اینترنتی
http://www.tagesschau.de/inland/wulffrede112.html
و بعد از اشاره گذاری بر روی قسمت “ja ” روی “zur auswertung ” کلیک نمایید.
{حداقل ۸۰۰۰ رای عقب نیاز داریم؛در باز نشر به ما این مطلب کمک کنید}
سلام حسین جون.
منو اشتباهی گرفتند. اسم منو گذاشتند هنرمند ولایی!
شهید آسیدمرتضی و شهید سعید جانبزرگی توی اون دنیا چی در مورد ما فکر میکنند؟!
ولی الحق تو و میثم و سهیل لایق هنرمند ولایی هستید. ولی من چی؟ من لیاقتشو ندارم. چون کاری نکردم که تقدیر بشم.
راستی لینک عکس لوح یادبود و تندیس اینجاست.
http://akkasemosalman.ir/wp-content/gallery/newspic/tandis-honar-velaei-90.jpg
سلام حاج حسین
در صورت صلاحدید کار شود.
محمد جان بیادتم ؛ بیادم باش
السلام علیک یا ابا صالح المهدی
شهادت هنر مردان خداست
جمله ای که بارها و بارها غرق فکرم میکنه.
از این نوع هنرمندها تو شهرمون ، محلمون یا محل کارمون کم نیستند
اولین بار نمیدونم کجا دیدمش ولی یادمه وقتی وارد مرکز تحقیقات سپاه شدم ،اونجا باهاش آشنا شدم.وقتی بهش سلام کردم و دستشو فشردم توقع داشتم با دیدنم جا بخوره و بگه کجا دیدمش ولی غیر از صحبتهای معمول ، صحبتی نکرد.
به رضا که چند سالی قبل تر از سپاه میشناختمش گفتم : رضا تو نمیدونی من ایشون و کجا دیدم؟
رضا گفت بعید میدونم ، محمد بچه کرجه ، شاید تو هیئت دیدیش؟
همین جور که تو فکر هیئت بودم گفتم : شاید.
ولی تو دلم خیلی احساس رفاقت باهاش داشتم ، هر موقع از اتاقم بیرون میومدم راهمو به سمت اتاقش کج میکردم و از همون دم درب سلام و احوالپرسی میکردم.
با هم رفیق شدیم و بیشتر از قبل هم کلام شدیم.
حالا که دست به قلم شدم یاد خاطره ای جالب افتادم ، زمستون اون سال یعنی سال ۸۵ از اون زمستونای سوزناک بود . یه روز صبح زود ، سرمای به اصطلاح استخوان بترکونی بود منم شال و کلاه بدجوری کرده بودم و سوار موتور ، سمت محل کار بودم ، دیدم ۲ نفر که آثار یخ زدگیشون از دور معلومه منتظر ماشینند ،شناختمشون ، رسیدم بهشون و سریع ترمز زدم و بدون سلامی رفتم رو باک نشستم و گفتم : اوه اوه بیاین بالا تا خشک نشدین.با گفتن این جمله تو چشم بهم زدنی راه افتادیم و از یه طرف حرکت سریع من جهت کمک و از یه طرف دیگه سوز و سرمای شدیدِ رو موتور باعث شد تا مقصد هیچ صحبتی نکنیم و فقطِ فقط بخندیم … .
دقیقاً یکسالی بود که از رفاقتمون میگذشت ، محمد برای کاری با واحد تحقیقات علمی _ نظامی به ماموریت رفت.
بعد از برگشت از اون سفر بود که از هر فرصتی استفاده میکرد تا خودشو منتقل کنه به اون واحد.
ماموریت های اون واحد بُعد معنوی خاصی داشتند و بهانه ای بودند تا هنرمندان خدا از این دنیا فاصله بگیرند.
در واقع با همون یه سفر ، راهی که از سال ۷۹ دنبالش بود و پیدا کرد.
چند بار حضوری و کتبی با مسئولین در این باره صحبت کرده بود اما همچنان پرنده خوش سیما در قفس دنیا اسیر بود ، با عشق و اراده بالاخره توانست موافقت مسئولین و بگیره و هنرمندانه درب بسته شهادت را بگشاید.
حقیقتاً به گفته خودش آرزوی شهادت در قلبش موج میزد ،این و میشه از تاریخ نگارش وصیت نامش فهمید .دقیقاً همون روزها بود یعنی آذرماه ۸۵ که به این واحد منتقل شد.
نوزدهم اردیبهشت ماه هشتاد و شش ، روز چهارشنبه ای بود ، مشغول کار بودم که دیدم با اون لباس سفید بچه بسیجیها و شلوار مشکی زیبا و اتو کشیدش با یک لبخندی اومد طرفم و گفت : حاجی ما دیگه داریم میریم ، مارو حلال کن .
باهاش دست دادم و گفتم برید به سلامت ، التماس دعا.( من کجا و محمد کجا)
نگاهم بهش گره خورده بود ، میدیم به همه اتاقها داره سر میزنه و خداحافظی میکنه.
به وَلله قسم آنقدر اون روز به اصطلاح نور بالا میزد ، وقتی نگاهم تعقیبش میکرد تو دلم گفتم انصافاً محمدُ میبینم یاد شهدا میوفتم ، حیفه محمد شهید نشه.(قسم جلاله خوردم برای این مطلب ، چون بعد از سه سال هنوز برام شگفت انگیزه)
به خدا دوستان ، محمد اون روز خیلی عجله داشت از نوع خداحافظیش جا خورده بودم که چرا محمد اینجوری خداحافظی کرد ،چه قدر با عجله .
با اینکه چندین بار از این مسیر عبور کرده بودند و به مسیر آشنا بودند اما سر پیچی معروف کنترل ماشین از دستان مهدی خارج میشه و واژگون میشه .مهدی طامه بر اثر ضربه و فرو رفتگی و فشار تو خود کابین ماشین شهید میشه ولی محمد عاشوری بدن پاکش از داخل کابین به بیرون پرت میشه و به فیض شهادت نائل میشه.
وقتی نحوه شهادتشو شنیدم در آنی محمد رو به پرنده ای تشبیه کردم که در هنگام شهادتش هم از داخل قفس دنیا ، خودش رو به بیرون پرت می کند .
اگر گذرتان به قطعه ۵۷ ردیف ۸۰ خورد حتماًمن را نیز فراموش نکنید.
روحشان شاد و یادشان گرامی.
نثار شهیدان عاشوری و طامه صلوات.
وصیت نامه ی شهید عاشوری
بسم رب الاسراء و المفقودین
الحمدلله الذی جعلنا من المتسکین بولایة علی ابن ابیطالب
اللهم الرزقنا توفیق شهادت فی سبیلک
با سلام ودرود بر شهدای صدراسلام، امام راحل عظیم الشأن ، رهبر انقلاب ، شهدا اسرا و مفقودین هشت سال دفاع مقدس.
وصیت خود را با درود و سلام به پاکان و مخلصین در درگاه خداوند شروع می کنم تا شاید این بنده حقیر خدا را درتاریکی قبر و در محشر و در سختی آن زمان شفاعت کنند.
خداوندا تو می دانی که همواره آرزوی شهادت در قلبم موج می زد ولی چه کنم این نفس گنه کار لذات کوتاه دنیوی را به لقاء و دیدار تو ترجیح داد و اکنون با شرمندگی معبود خود را دیدار می کند و جز امید به بخشش تو ندارد یا غفار.
و اما خانواده ام ، البته کوچکتر از آن هستم که نصیحتی داشته باشم ولی چند خواهش دارم که امیدوارم بعد از من به آن عمل نمایید.
ابتدا از پدر و مادرم، پدر و مادری که بسیار برایم زحمت کشیده اند و همیشه و همه جا راه رشد من سختی فراوان متحمل شده است .
مادرم از شما می خواهم که به خاطر ظلم هایی که در حق شما داشته ام مرا ببخشید و در درگاه خدا نیز برایم طلب بخشش نمایید. مادرم از شما می خواهم بعد از من گریه نکنید و همیشه به یادحضرت رباب(س) باشید سعی کنید همواره برایم دعا کنید و برایم قرآن بخوانید و هرکز رهبرمان را تنها نگذارید. مواظب خواهران و همسرم باشید .
از پدر مهربانم نیز می خواهم مراحلال کنید و اگر در کارها کمکتان نکردم مرا ببخشید و پدرم از شما می خواهم شرایط را برای انجام شئونات اسلامی برای مادر،خواهران و همسرم فراهم نمایید و برایم گریه نکنید زیرا می گویند اگر پدر برای پسرش گریه نکند جایگاه فرزند بالاتر می رود و فقط برای عزای مولایمان ابا عبدالله الحسین”ع” و در رثای حضرت علی اکبر”ع” گریه کنید از شما می خواهم که در کسب روزی حلال مانند گذشته برای خانواده تلاش نمایید که مانند جهاد در راه خدا است.
از خواهرانم نیز می خواهم همواره حجاب وایمان خود را حفظ کنند،سعی کنید که معارف دین را بیشتر فراگیرید، همیشه حضرت زینب”س” سر مشق خود قرار دهید و با همسرانتان رفتاری مانند رفتار حضرت زهرا”س” با امیر المومنین”ع” داشته باشید.
در راه تربیت فرزندان صالح بکوشید و از همه مهمتر در راه تربیت فرزندان صالح بکوشید و از همه مهمتر مراحلال کنید زیرا در سالهای گذشته رفتارم با شما مانند یک برادر خوب نبود و نتوانستم حق برادری را به جا آورم .مخصوصاً خواهر بزرگترم که زحمت بسیاری برایم کشیده است و همیشه مانند یک دوست پشتیبان من بوده است. دوست دارم که بعد از من گریه نکنید و همیشه به یاد حضرت زینب”س” باشید و صبر پیشه گیرید و برای همسرم که بسیار دوستش داشته ام مانند خواهر باشید و او را تنها نگذارید و به او تسلی دهید و سعی کنید که جای خالی مرا احساس نکند.
اما همسر مهربانم ، همسری که باوی و با کمک او توانستم به مشکلات فائق آیم ، همسری که صحبت کردن با او سختیهای زندگی را تحمل شدنی می ساخت همسری که با تمام کمبودها ساخت و هرگز دم بر نیاورد همسری که پشتیبان شوهرش بود ابتدا از شما طلب حلالیت دارم می خواهم که همواره برایم قرآن بخوانید. شما برایم در حکم استاد بودید بیشتر فراگیرید و به دیگران نیز بیاموزید سعی کنید که نسبت به جامعه و اوضاع اطراف خود بی تفاوت نباشید.همواره امر به معروف و نهی از منکر را سرلوحه خود قرار دهید. پشتیبان مقام معظم رهبری باشید .باشهداء مانوس شوید .در مشکلات به یاد همسران شهدا و سختیهای آنها بیفتید چون می دانم با آنها آشنا هستید، به خانواده ام سر بزنید بعد از من شما مختار هستید که برای آینده خود تصمیم بگیرید و…
اگر فرزندی نیز داشتیم( چون در زمان نوشتن این متن خداوند را لایق ندانسته است) آن را پیرو ائمه معصومین علیهم السلام تربیت کنید او را حسینی، زینبی تربیت کنید تا بعد از ما چراغ قبر ما شود . در پایان از خانواده می خواهم اگر قصد گرفتن ختم برایم دارید بهتر است هزینه آن را به مستمندان بدهید.
کتابهایم را مطالعه کنید وبه دیگران نیز برای مطالعه بدهید اگر مبلغی یا مالی برایم باقی مانده آن را به همسرم بدهید. قبر مرا هر کجا خواستید انتخاب کنید، ولی سعی کنید به شهدا نزدیکتر باشد ولی هرگز خودتان را به زحمت نیاندازید.
احتمالاً چند روز نماز قضا و چند روز نیز روزه قضا دارم که برایم به جا آورید. از دوستان ، فامیل و آشنایان برایم حلالیت بخواهید.
من بسیار به سپاه بدهکارم هرچه دارم از بسیج و سپاه است همواره در تبلیغ برای این دو نهاد بکوشید از دوستان و همکارانم در سپاه برایم حلالیت بطلبید. به خصوص از مسئولین قبل از اینکه مرا دفن کنید کسی در قبر برود و برایم عاشورا بخواند، تلقین را به حاج آقا دلاوری ، حاج آقا ماندگار ،آقای جریانپور، سردار جهروتی زاده، آقای بستاک یا مهدی امیریان بخواند.
مقداری خاک طلائیه، فکه دارم که به همراه مهرهای نماز و یک شال مشکی دارم آن را به همراه اولین پیراهن سبز سپاه که در کمد سرکار است با من دفن کنید .خواهش می کنم شب اول قبر مرا تنها نگذارید .برایم عاشورا وقرآن بخوانید.
تعدادی کتاب، جزوه، سی دی است که به صاحبانشان برگردانید. حتما چند هزار تومان برای اینکه احیاناً از اموال بیت المال استفاده شخصی کرده ام به سپاه بدهید.
بنده گنه کار خداوند
عاشوری۸۵/۸/۵
دلنوشته خواهر شهید
از محمد کوچک نمی دانم چه بگویم؟ از اینکه عروسکی را در یک دست می گیرد و برایش پدر می کند؟
یا از ماشینی که جلوی عکس پدرش عقب و جلو می کند؟
از آن روزی بگویم که وقتی رسیدند بهشت زهرا “س”خواب بود و مزار پدر را ندید و بعد که بیدار شد بهانه پدر را گرفت؟
یا از آن لحظه ای که وقتی از او می پرسی بابا کجاست؟ قلبش را نشان می دهد.
شاید این تصویر گویای همه ی دلتنگی های محمد باشد برای محمد…
آقا خیلی زیباستتتتتتتتتتتتت
خیلی
دستت درد نکنه داداش
آه.
آوینی فراتر از زمان خودش بود. شاید بیست سالی زود به دنیا آمده بود.
بعضی وقت ها فکر می کنم اگر آوینی در زمان ما بود چه “حقیقت”هایی که برای ما افشا نمی کرد ولی بعد به خودم می گویم اگر آوینی در این زمان بود و باز هم بیست سال از زمان جلوتر بود آنوقت من همین نظر را نسبت به او داشتم یا مثل مردم زمان خودش او را نمی فهمیدم و آوینی باز هم ذخیره می شد برای بیست سال بعد…
دلنوشت فوق العاده ای بود. از همان هایی که آدم احساس می کند خود “سید” است که دارد آن را برایمان روایت می کند. همزمان با خواندن صدای “سید” را هم می شنیدم…
سلام داداش حسین.باز یاد گرفتم.ممنون…
“تو نشان دادی که شهادت محتاج جنگ نیست ولی فتح، محتاج خون شهید است…”
سلام داداش حسین.باز یاد گرفتم.ممنون…
“تو نشان دادی که شهادت محتاج جنگ نیست ولی فتح، محتاج خون شهید است…”
دست بر پیشانیت گذاشتی و با اندکی نفس هنوز باورت جفت و جور نمی شد که می خواهی شهید شوی،می خواهی بروی..
می خواستی بروی،می خواستی شهید شوی،با اندکی نفس،اینبار با خنده ای ملس،دست بر پیشانیت گذاشتی..
و آخر رفتی تو از این قفس..
“مه”
بسم الله
آقا مرتضی فارغ التحصیل از دانشگاه هنر بود. همون دانشگاهی که درسته اسمش هنره ولی هر چی بی هنره جمع شده اونجا.
آقا مرتضی تو همون دانشگاهی درش خونده که الان دانشجو هاش به اینکه روسری از سر هاشون برداشتن افتخار میکنن.
آقا مرتضی کجا بودی که ببینی تو اون هشت ماه چه خون ها که به دل قافله سالار انقلاب نکردند ، کجا بودی ببینی بچه بسیجی ها رو متحجر ای دوران بربریت خوندن.
ولی الان که فکر میکنم با خودم میگم خوب شد که نبودی و ندیدی که تو روز عاشورا یه بار دیگه به دل عمه جان امام زمان آتشی بس سوزان تر زدن. خوب شد که نبودی حاجی …
سلام داداش عزیزچراتواینقدرمتفاوتی ومارومات خودت کردی نکنه مهره ی مارداری شایدهم حمایت یارداری می خوام یه متنی درخصوص شهیدآوینی وقدیانی بنویسم هم نیازبه کمی مطالعه دارم هم نیازبه مقدارزیادحال مساعدروحی ومعنوی که فرسنگ ها ازش فاصله دارم
آقای قدیانی نمی دانم برای تشکر از شما چه چیز باید بگویم؟
بچه ها ! به طور ویژه و خاص از همه ی شما ممنونم.انشاءالله امسال همه ، زائر شش گوشه ی اباعبدالله شوید.
مهربون اربابم…
«اشک و دیگر هیچ… و عشق و دیگر اشک»
اللهم ارزقنا کربلا بحق فاطمة الزهرا.
خوب شد سید مرتضی نیست تا ببیند دست دانشجویان ما را مقابل کنسولگری عربستان میشکنند که چرا به رژیم سفاک آل صعود -که حضرت امام دربارشان فرمودند ما اگر از صدام بگذریم از جنایات آل صعود نخواهیم گذشت و روزی انتقاممان را از آنها خواهیم گرفت- بخاطر کشتار وحشیانه مسلمانان بحرین اعتراض می کنید، این روزها تجمع مقابل کنسولگری عربستان جرمی است که از کمک های بی دریغ آل صعود به صدام، از کشتار حجاج ایرانی در مکه، از فشار آوردن توسط نفت به چین برای رای مثبت به قطعنامه های ضد ایرانی، از پول دادن به روسیه برای نفروختن اس-۳۰۰، از قتل عام و تخریب مساجد در بحرین و … نابخشودنی تر است، هیهات من الذله، اشتباه نکنید اینجا جمهوری اسلامی ایران و ما بچه حزب اللهی های قرن ۱۵ هجری قمری هستیم…
ممنونتم اولین باری بود که به یاد مرتضی آوینی اشک ریختم.
ان شاء الله یک روزی هم بشه بگیم شهید حسین قدیانی و به یادت اشک بریزیم..
شهید بشی!
خیلی زیبا بود
سلام داداش حسین. خسته نباشید.
متنتون عالی بود. دقیقا با بعضی از جملاتش صدای شهید آوینی تو گوشمون میپیچه.
ممنون با تمام مشغله ای که دارید برامون از سید مرتضی نوشتید. خدا شما رو برامون حفظ کنه.
راوی فتح تو خداست و آن مین، دوربینی بود که تو را شکار کرد. چند گام دیگر “سوژه خدا” می شوی
احسنت. عالی بود. خدا قوت
“راوی فتح تو خداست و آن مین، دوربینی بود که تو را شکار کرد. چند گام دیگر “سوژه خدا” می شوی… همچنان که چند سال دیگر خدا “صیاد” را صید خویش کرد. صدای انفجار، اولین سکانس زندگی تو بود در بهشت. حالا می توانی از حضرت عباس، مستند بسازی و به جای کربلای پنج، کربلای ۶۱ را روایت کنی، با همان صدا… “ای حسین! ای آنکه بر کربلای ازلی و ابدی وجود برنشسته ای…””
چقدر قشنگ بود و چقدر خوشحال شدم از دیدن این دل نوشت…
“راستی مرتضی! ما را اندازه جوانان سارایوو دوست داشته باش. فتح مان را روایت نکردی، نکردی… “
با سلام
الله اکبر
چقدر زیبا بود .
ممنون برادر
سلام
دوست داشتنی بود
دلنشین بود چون از دل بر میخاست
ساعت :”۱۵:۵ اینجاایران قطعه ی مقدس ۲۶ ستاره های حاضر ۲۶ نفر تامرزرسیدن به ۱۵۰۰۰۰۰ نفرفقط ۷۳۸۲ نفر
دشمن میخواهدتورابترساندوتو نبایدبترسی.بگذارخمپارههااین
سوی وآن سوی توفروافتند؛تواین آیهی مبارکه رابخوان وبگذر:
«قل هل تربصون بناإلاإحدی الحسنیین؟»
بگوآیاجزیکی ازدو خوبی رابرای ما انتظارمیکشید؟(یا شهادت یا پیروزی)
سید مرتضی آوینی
تقدیم به آوینی زمان قدیانی .
یاران مشایی گفتند : اسفندیار آوینی زمان است . نظر شما چیست ؟
سلام ….داداش حسین … این بود غربت دل ومظلومیت بسیجیان شهرما…بعضی از ما در فامیلمان هم غریبیم….به ما می گویند قاتل سهمیه گیر ساندیس خور …ندا می شود شهیدکل دنیا ولی ذولعلی و کبیری و..حتی در روزنامه هم جایی ندارند…راستی ما دیروز رفتیم تا فرمانیه دم سفارت عربستان ساندیس بخوریم ولی این ماشین حمل ساندیس بازم مارو کاشت…
سلام!
وقتی می خواستم نظر بذارم به تعداد نظرات تایید شده نگاهی انداختم;۲۶ تا بود!
دلم نیومد نظر بذارم!
ولی خب باید می ذاشتم!!!!
باید می گفتم که به شدت دوستون داریم!
سلام داداش.
اینم یه طرح از اسم اکثر ستاره های قطعه
http://s29.aks98.com/files/79731432397888942560.jpg
شرمنده اگه اسم کسی و ننوشتم.
سلام
تبریک میگم به هنرمند ولایی , داداش حسین بچه بسیجی ها.
تبریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــک.
– — — — — – — – — – — – – — — – — – — — — — – — – — – –
این هم یه طرح تقدیم به قطعه مقدس ۲۶:
http://www.img4up.com/up2/83355874213544275628.jpg
باتوم مقدس! -این طرح خیلی از قافله جا مونده!
خسته نباشید.
یا علی مدد.
سلام به داداش حسین و همه دوستای خوب قطعه ۲۶ و همه فرزندان خامنه ای (روحی فداه) خیلی وقت بود دلم برای اینجا تنگ شده بود … یه مرد، لپ تاپ و … ام رو دزدید ! من هم کامپیوتر نداشتم (واقعا وقت کافی نت هم نداشتم) خلاصه همیشه به یادتونم….
داداش حسین، متن مثل همیشه عالی بود … دوستش دارم 🙂
سلام
بعد از بردن نامتون ما که هر چه قدر گردن کشیدیم ندیدیمتون، نیومده بودید به جشنواره هنر ولایی که. جاتون خالی بود..
شهید آوینی:
کارتان را برای خدا نکنید، برای خدا کار کنید.
تفاوتش فقط همین قدر است که
ممکن است حسین در کربلا باشد و من در حال کسب علم برای رضای خدا.
می دانستید خیـــــــــــــــــلی خوب است که کتاب جدیدتان ۱۵۰۰ صفحه است؟
من از این که کتاب زود تمام نشود خیلی خوشم می آید. اصلا وقتی کتاب تمام می شود ناراحت می شوم.
پس تا می توانید “سمفونی…” و “باتوم…” را طولش! بدهید…
😉
سلام داداش.
ان شاالله همیشه موفق باشی . بچه حزب اللهی یعنی همین
یعنی گوش به فرمان آقا (حضرت ماه) بودن . حضرت ماه تعبیر خیلی زیباییست برای آقا
فقط بگم دمت گرم یا علی
قشنگ بود
حاج حسین آل سعود! ما رو تهدید به جنگ کرد!!!
زیبا بود. یاعلی(ع)
حسین جان دلمون برات خیلی تنگ شده بود
دستت درد نکنه که یه بار دیگه امدی و چیزی نوشتی که حرف دل همه ی ماست
یادش به خیر
اولین روز هایت را
من که نبودم در میان خوانندگانت اما تعاریفت را میشنیدم
و الان
به لطف خدا یکی از کسانی هستم که تعرفت را میکنم
دوستت دارم
راستی
اهالی قطعه
خواهشا همه را دعا کنید
دعا کنید که همه اماده ی ظهور بشیم
دعا کنید که همه زینت باشیم برای امامان نه ننگ
دعا کنید که حرف هایی که میزنیم از ته قلبمان باشد
دعا کنید که اقا تشریف بیاورند
و دعا کنید که با رویی سفید در محضر اقا قرار بگیریم
همگی
برای همدیگر دعا کنیم
سلام با طرح “زیر تیغ!” با موضوع بحرین منتظرم.
http://www.mohajernet.ir
خدایا تو شاهد باش که جز این کاری از دست ما بر نمی آید.
دوستان لطفا به لینک زیر رفته و با امضای این نامه به ملت مظلوم بحرین کمک کنند.
http://www.petitiononline.com/ssi2011/petition.html
سلام به همگی
با عرض تبریک خالصانه خدمت کربلایی های قطعه
قال الصادق علیه السلام: من اراد الله له الخیر قذف فی قلبه حب الحسین [علیه السلام] و حب زیارته. خداوند متعال خیر هر کسی را بخواهد عشق امام حسین علیه السلام و عشق زیارت ایشان را در قلبش می اندازد. وسائل الشیعه ج ۱۴ ص ۴۶۹
——————————————————————————————-
و با التماس شدید و غلیظ برای دعا
قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم:لیس شیء أسرع إجابۀ من دعوۀ غائب لغائب. هیچ چیزی زودتر از دعا برای فردی دیگر در غیاب او به اجابت نمیرسد.
قطعه قطعه مهره
ما در زمین هنوز هم عزاداریم …
فتح مان را روایت نکردی ….
ما غریبیم …
.
.
هدیه برای تمام شهدا
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
ممنون ک هستین
سلام داداش حسین با معرفت و همه دوستان؛
داداش حسین خیلی ارادتمندیم ها !
سلام و درود خدا به روح پدر بزرگوارت.
دعوتید به خواندن :
« ما را از مرگ نترسانید… »
خبر شکنجه دوست عزیزمان شهریار اسدالهی ” آخوند عاشق “
سلام-چقد قطعه عوض شده!!!!!!؟؟؟
حدود یک ماه میشه که سر نزدم!!
وای چقدر این آسمون پر ستاره قشنگه!
دستتون درد نکنه “فدایی رهبر” ان شاءالله زائر کربلا بشید.
اینقدر از دیدن اسم خوم ذوق کردم.
آقای قدیانی چطور میشه با شما تماس گرفت؟ ایمیلی تلفنی دارید؟
سلام آقای قدیانی
جانم به لب رسید و بهارم نرسید
هزارگل شکفته به نگارم نرسید
صفای قافله ی عشق رفت و من
ماندم وجز رنج هیچ به حال زارم نرسید
تقدیم به آوینی عزیز.حزب الله
شاید اگرمطلبی اندرباب بعضی مسائل این روزها می نوشتید بارغم ما کم می شد-
هرچند درد شماهم ازما کمترنیست.
سلام.مثل همیشه عالی بود.خدا خیرتون بده انشا الله خدا با شهدا و امام شهدا مهشورتون کنه.
سلام داداش حسین
راستی این طرح را فقط به قطعه هدیه کرده بودم
چرا تحویل نگرفتید؟
فقط برای بچه هایی که از کربلا جامانده اند:
http://eslami1414.persiangig.com/image/1390/haram.jpg
سیدمرتضی چه زیبا دلداری مان می دهد:
.
و کربلا را تو مپندار که شهری در میان شهرهاست.
کربلا حرم حق و حقیقت است و جز یاوران حسین را راهی بدان نیست.
ای تشنگان کوثر ولایت! بیائید که من سرچشمه را یافته ام.
اینک تو چه می کنی؟ می روی یا می مانی؟
ای وای بر آن اختیار که تو را از حسین جدا کند.
مین در حقیقت جلوه ای از نفس اماره است که اگر به تمامی روی آن پای بگذاری ، درهای بهشت بر رویت گشوده میشود .
اگر پای از وابستگی به دنیا کنده شود میتواند بر روی مین گذاشته شود .
سلام اخوی اجرت با حسین
…
فدایی رهبر، طرحت خیلی قشنگ بود.انشاءالله فدای رهبربشیم هممون
در کمپین حمایت از مردم بحرین و یمین شرکت کنید
http://www.petitiononline.com/ssi2011/petition.html
فکر کنم جمعه همین هفته، بازدید قطعه به یک میلیون و پانصد هزار برسد.
ما شاء الله، لا حول و لا قوة الا بالله.
وای خدایا شکرت بالاخره تونستم این صفحه نظرات رو باز کنم
سلام به آقای قدیانی، به سید احمد و همه ستاره های حضرت ماه
با تاخیر سال جدیدو تبریک میگم
ان شاالله که سال پربرکتی برای همه بسیجیها باشه
از سوم تا سیزدهم که نبودم البته اگه بودمم چون کامپیوتر خراب بود…
۱۷ اومدم تو قطعه چند تا از بهاریه هارو خوندم تا امروز فکر کنم ۴ بار اومدم ولی
نمی دونم چرا نمی تونستم قسمت نظرها رو باز کنم
این مسابقه خیلی کار قشنگی بود
بعضی از بهاریه ها عجیب تاثیر گذار بود مثلا برای من “ننه مرد” خیلی جالب بود یه جور انگار آیینه وایساده بود جلوی من داشت اشکالای منو به من میگفت
اونم به قشنگ ترین شکل خدا رو شکر که من هنوز سه تاشونو دارم
به همه برنده ها تبریک میگم از همشونم التماس دعا دارم
ما با ولایت زنده ایم
تا زنده ایم رزمنده ایم
یا علی
“عقل اگر نباشد جان و تن در عذاب افتند”
دشمنان اسلام ناب محمدی(ص) از گسترش روز افزون مفاهیم ارزشمند و معانی بلند مرتبه اسلام هراس دارند.
چرا هراس دارند؟چون یکی از مصادیق اسلام ستیزان پرستش هوی نفس است.و اسلام بر زیبا بودن انسان در ابعاد مختلف(اعمال و گفتار و افکار)تاکید دارد.و مخالف هوی پرستی است.
هوای نفس برخی پادشاهان عرب،خشم مردم مناطق مختلف در خاورمیانه را بر انگیخته.سرانی که پیرو هوای نفس هستند و چشم بر حقایق و دقایق تاریخ بسته اند.و در جهت نیل به امیال خود از بروز فتنه در گروه مسلمین ابا نمی کنند.و منافقانه سعی دارند بر پیکر اسلام ضرباتی وارد کنند.اگر کمی عقل داشتند صفحات تاریخ را ورق میزدند و عبرت میگرفتند.
صفحاتی که پر است از مصادیق ظلم و جور سرنگون شده. اینجاست که باید گفت عقل اگر نباشد جان و تن در عذاب افتند.همانگونه که آل خلیفه و آل سعود آرام و قرار ندارند و خون مردم بی گناه را در جهت امیال نفسانی خود می ریزند.با این اوصاف باید منتظر فروپاشی اینگونه حکومتها باشیم که خبر مرگشان خواهد آمد…
سلام و
خسته نباشید به همه
دستت درد نکنه داداش , باز هم مسابقه! آخ جون!!!
خیلی گلی!
از کسانی که اسیر این صحنه آرایی خطرناک نشدند هم جا داره تقدیر بشه!!!
یا علی مدد.
سلام
مثل همیشه ، جملاتی که از دل برآمده
) فدایی رهبر (برای طرح ۰۶: ۲۰ با انتخاب میثم محمدحسنی)
این منم خداوکیلی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
باورم نمیشه بخدا.
هنگگگگگگگگگگگ کردم
سلام داداش ما با اتوبوسی که میرفتیم جنوب، غزه، نه ده و… یه سر رفتیم سایت پتیشن آنلاین. نیاز به همکاری باتوم قشنگ مجازیتون داریم فوری. میشه مارو لینک کنید یا یه پست برامون بزارید. ای کاش یه راهپیمایی اینترنتی بشه.
http://bidari1390.persianblog.ir/ آدرس وبلاگ
http://www.jahannews.com/vdcaeun6049niy1.k5k4.html لینک خبر سایت جهان
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۱۵:۲۰
تعداد افراد آنلاین: ۲۶ نفر
ماشالله…
داداش حسین عزیز بسیجیها فـــــــــــــــــدائی داری…
فدائی رهبر عزیز!
هنگ نکن! صلوات بفرست.
خوش به سعادتت.
کربلائی ها نامردید اگه دعام نکنید!
دوست خوبم سید احمد عزیز اگه ییهو بخاطر یه چیزه دیگه که اصلا مربوط به مسابقه نبود بهت بگن برنده ی سفر کربلا شدی خداوکیلی هنگ نمیکردی.
همه تونو دعا میکنم.
“این مسابقه ۷ نفر برنده فرار بود داشته باشد،”
شرمنده در”فرار”یه نقطه از قاف جا افتاده.
سلام
متن زیبا و موثری بود. چقدر یاد و خاطره این بزرگان در میان ما کمرنگ شده است. یادم می آید در دانشگاه که بودم، کنگره بین المللی! شهید آوینی با حدود ۵۰ تا ۶۰ نفر دانشجویان بین ال مللی!!! برگزار شد و چه مظلومانه.
با متن “انواع دموکراسی و تحولات منطقه” به روز و منتظر نقد و نظرات شما هستم.
یا علی
روایت از معصوم علیه السلام داریم که “کار کردن مرد در خانه سبب آمرزش کناهان کبیره می شود”(نقل مضمونی)
هی ما خانمها از خودگذشتگی می کنیم در راه بهشتی شدن شما آقایون آنوقت شما قدردانی…
بچه ها ماشا الله چه مایه دارن. خوشبحالشون
کتاب انقلاب در کرمانشاه حکما جالب خواهد بود
متن سید مرتضی هم !
به همرهان که “جفا” می کنند میگویم
اگر چه گفته ام اکنون بلند میگویم
که تا به چشمه آب حیات روزنه ایست
تمام بود و نبودم فدای خامنه ایست
VELAYAT-MOFA.MIHANBLOG.COM
بغض
آه
ناله
گریه
هق هق
باز هم از قافله جاماندیم…
ای دل ای دل ای دل ای دل غافل
کاروان رفت و تو ماندی اندر گل
ارباب انتظار سخته
منم دل دارم
هرکی رو دیدم
کربلا رفته
باشه
باشه منو نبر حسین به کربلا
حق داری آقا
باشه دیگه دور میشم از جلو چشات
حق داری آقا
باشه دیگه لال می شم از این شور و شین
حق داری آقا
باشه دیگه نه من نه بین الحرمین
حق داری آقا
داش حسین راضی باش، دیشب خواب دیدم که این مربی جدید تیم ملی تو رو به اردوی تیم ملی دعوت کرده! تلویزیونم داشت تمریناتو نشون می داد! بابا دمت گرم عجب فوتبالی داری!!!
ضمنا موهاتم شبیه رودگولیت بسته بودی!
باور کن این خواب دیشب من بود!
ضمناا ما حتما باید بگیم ۵ تا موتور هندا جایزه میدیم تا پیشنهادی که برای مسابقه جدید دادیم پذیرفته بشه! بابا وسع ما در حد ۵ تا باتومه!
http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://hashembafghi.persiangig.com/image/mikham%20bargardam.mp3
خوشحال میشم آهنگمو گوش کنی ونظرتو بدی
فدایی رهبر، تبریک ، آفرین .
منتظر شاهکار جدیدتیم داداش حسین…
در ضمن بنازم به سید احمد مایه دار!
سیداحمدگل ، مَردیم ودعات می کنیم.
احتمالا اسم کتاب بعدی داداش حسین بشه”من و کلی ظرف نشسته”!
سلام داداش درباره ی کتاب باتوم فقط خواهش می کنم ،خواهش می کنم ،خواهش می کنم ، زمان دقیق رونمایی را دو سه روز زودتر اعلام کن در همین قطعه .
سلاممم
خوش به حال برنده ها
شیرینی این جایزه چی میشه اونوقت؟
سلام
این شعر یادنامه دایی شهیدم محمد امیرمعزی است که با توجه به فضای معنوی قطعه ۲۶ خواستم بگذارمش یاد و نامشان گرامی اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم .
بسمه تعالی
آنانکه روی دنیا باچشم عقل دیدند
چون صید تیر خورده از دام وی رمیدند
مرغان باغ جنت در کشتزار دنیا از نیک و بد گذشتند جز حق کسی ندیدند
از جور اهل دنیا در سجن غم غنودند
جام بلا پیاپی از دشمنان چشیدند آن طائران لاهوت ناسوتشان مکان شد
اخر قفس شکستند سوی وطن پریدند
سال تولد :۱۳۴۴
شهادت :۲۰بهمن ۱۳۶۰تنگه چزابه
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
آنانکه روی دنیا باچشم عقل دیدند
چون صید تیر خورده از دام وی رمیدند
مرغان باغ جنت در کشتزار دنیا
از نیک و بد گذشتند جز حق کسی ندیدند
از جور اهل دنیا در سجن غم غنودند
جام بلا پیاپی از دشمنان چشیدند آن طائران لاهوت ناسوتشان مکان شد
اخر قفس شکستند سوی وطن پریدند
سلام
من زنگ زدم ابجی زهرا گفتم همین الان دانشگاه بود…باورتون میشه داشت سکته میکرد؟؟؟؟؟ باور نمیکرد خودمو کشتم تا باور کرد…
اولا که بهتون تبریک میگم به خاطر یه همچین کار فوق العاده ای
دوما به ابجی زهرا ی عزیزم که واقعا حقش بود تبریک میگم انشالله میره و مارم دعا میکنه
از شما هم التماس دعا یاعلی ع
راستی به خانومتونم تبریک میگم … بی نهایت عاشق قلمشون شدم.بدون اغراق و گزافه گویی
سلام
با شما هستم! کسایی که راهی کربلا شدین!
حلالتون نمی کنم(!) اگه منو کنار ضریح آقا دعا نکنین.
خوش به سعادت شماها-خوش به حالتون.
یا علی مدد.
سلام
همه چیز عالیه
تبریک به دوستان کربلایی
مرسی از داداش حسین
مرسی از داداش میثم عزیز و مهربون
خدایا این دوتا داداشای مارو خیلی مواظب باش
سلام خدمت داداش حسین و همسر همسفرشون.داداش به نظر من خانمومتون بی بروبرگرد راست میگه .من زیاد اهل فن نیستم اما وقتی بهاریه شمارو خوندم همینطور که ادامه میدادم گمان میکردم اسم دختر شهید “رقیه” باشه اما وقتی دیدم خاطره س تو ذوقم خورد اما با متن خانم کلی ذوق و حال کردم …. خوب داداش برات صلوات میفرستیم ظرفا زود تموم شه…(خنده)
دوستان کربلایی ها و همه ی بسیجی های حضرت ماه
یک معلم دارم معلم خوبیه
ولی متاسفانه یکی از فامیل های نزدیکشون داره از دنیا میره
ازتون خواهش میکنم که براش دعا کنید
دعا کنید که هم فامیلشون خوب بشه و زنده بمونه و اگر هم میخواد بمیره با ولایت بمیره
و هم خودش از مرض بی ولایتی خلاص شه
دعا کنید
ماشاالله قطعه چه خبربوده
اولاتبریک میگم به برنده هاوخوشابه سعادتتون وبه قول مبصرمحترم مدیونیداگه ماروهم دعانکنیددوماازجناب فدایی رهبرتشکربه خاطرطرح قشنگ اسمون پرستاره که اسم اکثربچه هابود
سوماتوروخدایه کتاب دیگه روهم پیش فروش کنین من۱۰۰وخورده یی جمع کرده بودم کلللللللی قناعت کردم بابا
سلام
خداوند اجرتان را بدهد.
با “قلب شیطان” بروزم.
لطفا ببینید و نظر بدهید .
به امید ظهور
سلام
خداوند اجرتان را بدهد.
با “قلب شیطان” بروزم.
لطفا ببینید و نظر بدهید.
http://sabteasrar.loxblog.com/
http://adeldarbandi.blogfa.com
به امید ظهور
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۲۳:۵۵
تعداد افراد آنلاین: ۳۰ نفر
ماشالله…
داداش حسین بسیجیها فـــــــــــــــدائی داری…
شغال (گفت و شنود)
گفت: پادشاه عربستان، ایران را به حمله نظامی تهدید کرده است!
گفتم: حیوونکی در آخرین روزهای عمرش تصمیم گرفته بدون غلط زیادی از دنیا نرود.
گفت: در اسناد ویکی لیکس آمده است که «مئیر داگان» رئیس سابق موساد به «نیکلای برنز» معاون وقت وزیر خارجه آمریکا گفته بود؛ اسرائیل از فروش اسلحه به عربستان نگرانی ندارد چون اولا؛ آل سعود متحد اسرائیل است و ثانیا؛ توان استفاده از این تسلیحات را ندارد.
گفتم: در یکی دیگر از اسناد ویکی لیکس آمده که «ارتش عربستان فقط می تواند با مردم بدون سلاح روبرو شود» یعنی همان کاری که الان در بحرین می کند.
گفت: از همه اینها گذشته، الان ۳۲ سال است که آمریکا و اسرائیل نتوانسته اند علیه ایران اسلامی هیچ غلطی بکنند، چه رسد به ارتش زهوار در رفته عربستان و پادشاه در حال مرگ آن.
گفتم: شغالی وسط جنگل عربده می کشید و می گفت؛ ببر تکه پاره می کنیم! فیل از وسط نصف می کنیم!… پلنگ می خوریم!… ناگهان چشمش به یک شیر افتاد و در حالی که از ترس می لرزید گفت؛ البته بعضی وقت ها یک چیز زیادی هم می خوریم!!
“قربان موهای لختت بروم که جز نسیم فکه به خودش ندید”
چی بگم…..
زیبا بود
زیبا
زیبا
زیبا…
از “فدایی رهبر” خیلی خیلی ممنون برای طرح خیلی زیباشون.
سلام مطلبی رو که در مورد شهید صیاد شیرازی در کیهان ، فروردین ماه سال ۱۳۸۳از شما منتشر شده http://kayhaniha.blogfa.com/post-469.aspx
سلام. 🙂 🙂 🙂
کلاً باورم نمیشه.
خیلی خیلی ممنون از همه ی دوستانی که وقت گذاشتند، بهاریه ها رو خوندند و رای دادند.
همچنین کمالات تشکرات از شما برای برگزاری چنین مسابقه ای.
انشالله اگر قسمت شد و رفتیم، نائب الزیاره ی همه ی دوستان خواهیم بود.
سلام
خیلی عالی بود داداش .خدا نگهت داره انشاالله همیشه سلامت باشی تا کور بشن دشمنای این انقلاب که چشم ندارن سرافرازی مردم این آب و خاک رو ببینن.