نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».
۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
آفرین دیوونه داداشی . درهمین رابطه یه متنی دارم انشاءالله بزودی تقدیم داداش حسین عزیزمی کنم
خیلی قشنگ و بجا بود جناب “دیوونه داداشی”
تو این روزا که سالگرد شهادت سیدمرتضی و صیاد دلها بود، دلم لک زده بود واسه متنهای دلی قطعه که آدم رو می بره تا خود شلمچه تا خود طلائیه تا خود خود فکه!
داغ اشک روی گونههامون مونده این روزها!
دست دوست هنرمند، دیوونه داداشی درد نکنه. ممنون از ایشون
احسنت به دیوونه داداشی
“به به” به دیوونه داداشی… حرف دل بود
سلام بر حسین*
داداش اینم یه طرح
امیدوارم خوشت بیاد
http://uploadfa.net/1390/quhu5qiz4blinyrnd627.jpg
خیلی قشنگ بودخیلی فوق العاده بود
سلام به همگی
احسنت! بسیار بجا بود و البته حرف دل بچه های قطعه
آقای قدیانی دی وی دی فیلم ملک سلیمان هم آمد… جان من دیگر اینبار یک متنی درباره اش بنویس
دوستان عزیز این مداحی عالی را گوش کنید تا نتایج اعلام شود.
http://up.iranblog.com/images/0993kq2qk3io51pw7m2w.mp3
سلام
خیلی عالی بود , شعر نبود معر بود!
خسته نباشید.
یا علی مدد.
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۲۳:۲۲
تعداد افراد آنلاین: ۳۲ نفر
ماشالله…
داداش حسین عزیز فـــــــــــــــــــــدائی داری….
سلام
این هم از طرح هایی که در صف آپلود قرار گرفتن!
تقدیم به قطعه مقدس۲۶:
http://www.img4up.com/up2/61088672070495418793.jpg
یا علی مدد.
تبریک میگم به برنده ها.
مارو هم از دعاهاتون محروم نکنید در بین الحرمین.
داداش اینا شد که ۵تا. ۲تای بقیه؟؟؟؟
مبارک باشه این کربلای باصفا
به شرطی که همه مونو دعا کنید
جبهه جای عاشقان پاک بود
جبهه جای آشتی با خا ک بود
جبهه جای عاشقان بی ریا
جبهه جای اوصیاء و اولیاء
جبهه جای عاشقان مصطفی(ص)
جبهه جای دوستار مرتضی(ع)
جبهه یک نخل کریم و پرز بار
جبهه یک آئینه ی دور از غبار
جبهه یک صحرا پر از آلاله ها
جبهه مدفون کرده راز نامه ها
جبهه یعنی یک کمیل ندبه دار
جبهه یعنی جمعه های خطبه دار
جبهه یعنی سینه چا کان بلا
جبهه یعنی کربلا تا کربلا
جبهه یعنی لاله های جان به کف
جبهه یعنی واژه ی خون و شرف
جبهه یعنی زندگی در مردگی
جبهه یعنی حر شدن در بندگی
جبهه یعنی سینه های بی ریا
جبهه یعنی یک سفر تا کربلا
جبهه یعنی مادران داغدار
جبهه یعنی خواهران سوگوار
جبهه یعنی مکتب ثار خدا
جبهه یعنی دوری از نار خدا
جبهه یعنی آشتی با خاک پاک
جبهه یعنی آفتاب تابناک
سلام خسته نباشید
نمی دونم چی شد که این شعر را براتون فرستادم امیدوارم خوشتون بیاد
اگه قدم رنجه کنید و به ما سری بزنید خوشحال میشم
منتظر حضور گرمتون هستم
رفقا !
چیزی نمیگم فقط میگم دعا یادتون نره؛
دعا کنید حسرت کربلا به دلمون نمونه؛
دعا کنید…
در مقابل گذشت داداش حسین و خانمشون نمیدونم چی باید بگم. اجرتون با خدا.
صمیمانه تبریک میگم به برنده ها. یه شدت هم التماس دعا دارم ازتون.
آقا سید احمد، مبصر بزرگوار شما هم خسته نباشید. انشالله به زودی کربلائی بشید.
سلام
به زائرای اقامون امام حسین (ع)وحضرت عباس تبریک می گم.دعا کنیدخدا لیاقت زیارت کربلا رو هم نصیب من بکنه,خیلی التماس دعا دارم.
دوستان! منتظر اعلام ۲ برنده دیگر باشید…
سلام به همه دوستان . به صاحبخونه بزرگوار و مبصر عزیز
به برندگان بهاریه ها تبریک می گم. برای همه تون آرزوی موفقیت می کنم.
یه خسته نباشید هم خدمت داداش حسین و سیداحمد بزرگوار دارم بابت زحمات این چند وقتشون.
خدا قوت.
حسین قدیانی: اینجا خانه شماست آذرخش! از دیدن نام شما بعد از مدتها دوری، بی شک همه بچه های قطعه ۲۶ مسرورند… “اول آیا”؟!
به به! کربلایی های قطعه۲۴٫
مبارکتان باشد و امیدوارم این سفر خیلی زیاد به همه ی شما بچسبد…
😀
سوپر استار شما کیست؟
http://s1.picofile.com/file/6517118708/star.jpg
شهدا بخدا شرمنده ام. بخدا
سلام
با تبریک به این ۵ نفر.(من رو دعا نکنین حلالتون نمی کنم ها!!!!).
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داداش انشا الله کتاب کی چاپ میکنین؟
یا علی مدد.
سلام حاج حسین عزیز،آقا خسته نباشید.
خدمت برنده ها هم تبریک عرض میکنم.آقا سید شما هم خسته نباشید.
آقا که ما را نطلبیدند; دفعه قبل هم که یک میلیون نشدم; حالا یک دعایی تقلبی چیزی انجام بدهید شاید نفر یک و نیم میلیون ام, من بودم…
سلام . اینجا چه خبراست ؟؟؟؟؟
ما فقط یه مدت نبودیما چه غوغائی شده اینجا ؟؟؟؟
باید برگردم همه متنها رو بخونم تا ۲ریالی(ریال جدید) ام بیفته .
کتاب قطعه ۲۶ ان شاء الله در نمایشگاه کتاب توزیع می شود…
سجاد جان!
کتاب انشالله به نمایشگاه کتاب تهران میرسد؛
دعا بفرمائید.
یه پیام “بی زرگانی” برم؟
ساعت ۰۰:۴۷
تعداد افراد آنلاین: ۲۸ نفر
ماشالله ستاره های حزب الله
داداش حسین بی همتای بسیجیها فـــــــــــــــــدائی داری…
خیلی ممنونم از شما داداش حسین
من هم دلم برای قطعه ۲۶ و همه بچه ها تنگ شده بود.
برای همه شما آرزوی موفقیت می کنم.
یاامام حسین ، تواین دل شب چی بگم که بغض گلوم اجازه نوشتن هم بهم نمیده . به خودت قسم من لیاقت نداشته وندارم . این ستاره هایی که یکی ازیکی درخشان ترندلایق ترند.اماروی سخنم باهمه ی ستاره هابخصوص دادش حسین عزیزمه : این بنده ی حقیرسراپاتقصیرلیاقت سیاره هم نیستم چه برسه به ستاره . پس بهتره بگم افتخارمی کنم که خاک پای تک تک شماهاباشم . التماس دعاتاطلوع صبحی دیگر.
تبریک به برندگان. به سلامتی رفتند،ما را هم فراموش نکنند. شرمنده انقدر محکم می گم ولی باید ما را دعا کنند.آخه ما هم زحمت کشیدیم،خاطرات زیبایشان را خوندیم.بعد اینکه استاد چه کار زیبایی کردین، جای خودتان و همسرتان را به ۲ تا از بچه های خوب قطعه دادید. بابت چاپ جلد دوم کتاب هم خیلی تبریک می گم.یک سلامی هم خدمت آذرخش عزیز، چند وقت نبودند، دلتنگ شده بودیم.همه موفق باشید.
۱۳ و ۲۰ اردیبهشت ورزشگاه های آزادی تهران و فولاد شهر اصفهان
برای فریاد اعتراض و انزجار از کشتار شیعیان بحرین توسط وهابیون سعودی
سلام
و تبریک به به کربلایی های بیست و ششی
التماس دعا
کربلایی ها زیارت قبول ،سلام ما را هم برسانید.
سلام به آذرخش خیلی از دیدن نامتان خوشحال شدم .تازه چشممان را به جواب حاج حسین هم روشن کرد.
داداش اینو دوست داری، نه؟
بذار همه گوش کنن…
http://islamupload.ir/images/nk5zhdkc9at46xlck8b.mp3
سلام
تبریک میگم به برنده ها…به همهشون…ما ها رو هم دعا میکنید دیگه؟ان شا الله چشمتون به گنبد طلایی ارباب افتاد یاد همه ی دوستان قطعه باشید..
بانو و داداش حسین!!تبریک میگم خدمت شما از نوع سفارشیش!
.نه بخاطر برنده شدنتون!!به خاطر این که به واسطه ی شما چند نفر به دیدن اقا اباعبدالله میرن..و اینه که تبریک داره….
واقعا حرف ندارین شما ۲ همسفر!
در برنده شدنتون که شکی نبود(نیشخند)..حدس میزدم چنین تصمیمی بگیرید..(چشمک)
اجرتون با ثار الله
سلام علیکم
بنده هم به زعم خودم خدمت برندگان معزز این قطعه؛ تبریک عرض میکنم .
امیدوارم ما رو هم از دعای خیر فراموش نکنند .
یاعلی
زیر قبه امام حسین دعای فرج خوندید مارو هم یاد کنید.
نجوایی با سیدمرتضی آوینی… تا دقایقی دیگر در قطعه ۲۶
صلوات بفرست
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…..
سلام به همه بچه ها
و تبریک به برندگان انصافا انتخاب برنده ها به جا بود امیدوارم دوستان ما را هم از دعا فراموش نکنند که شدیدا این روزها درگیر و ملتمس دعای خیر دوستان هستیم
البته من از بهاریه ننه مرد نسیم مراد پور و بهاریه اولین سالی که ستاره شدم خیلی خوشم آمد
جمعه بهشت زهرا بودم قطعه ای از بهشت پیش بابا اکبر هم رفتیم همسرم می گفت حقیقتا اینجا قطعه ای از بهشت است که به آدم آرامش می ده
التماس دعا خیر شدیدا
خانم مریم نوری!
“ننه مرد” بهاریه خانم مرادپور نبود.
حدیثی شنیده ام به تازگی به این مضمون “هرکس که بهشتی باشد ولی کربلا نرفته باشد ، در بهشت مستاجر است”
من نمی خوام مستاجر باشم. امسال اینقدر دور و بر امام حسین علیه السلام میچرخم تا خودشون بگن باشه دعوتم کنند.
راستش به این فکر میکنم چرا تاحالا نرفتم و این فکر بدجوری منو…
سلام
انشا الله کتاب به سلامت(!) به نمایشگاه برسه.
منتظر متن زیبات هستیم داداش حسین.
سید جان برنده طرح ها رو کی اعلام می کنین؟
یا علی مدد.
جناب !چه مردم اهل اهداف درازمدتی هستیم!
یعنی این کشتار باید تا اونموقع ادامه پیدا کند تا تازه بهش ما اعتراض کنیم؟! عجب!
انموقع معترض بحرینی ای هم زنده است، تا صدای اعتراض ما را بشنود؟!
الـــــــــسلام
سال نو مبارک
صد سال به این سالا
ان شا الله که سال بسیار خوبی باشد برای تمام قطعه ۲۰ و شیشی ها
می بینم که بازار هنرنمایی داغه
امیدوارم همه بچه حزب الهی ها همیشه همینطور شاد شنگلول منگلول حبه انگور باشند
راز (گفت و شنود)
گفت: حلقه ماسونی لندن- مهاجرانی و کدیور و سروش و گنجی و بازرگان- که به عنوان اتاق فکر خارج از کشور فتنه راه اندازی شده بود از یک سایت وابسته به بهایی ها به شدت گلایه کرده اند.
گفتم: چرا؟! این جماعت که آشکارا با بهایی ها ائتلاف دارند.
گفت: گلایه کرده اند که چرا باعث شده اند ماجرای سفرهای کدیور به اسرائیل لو برود.
گفتم: مگر ارتباط این حلقه با اسرائیل چیز پنهانی است که از لو رفتن آن ابراز نگرانی کرده اند.
گفت: چه عرض کنم؟! می گویند از لو رفتن این سفرها جمهوری اسلامی استفاده تبلیغاتی می کند.
گفتم: یارو با عصبانیت به رفیقش گفت؛ باز هم جلوی جمع به من گفتی احمق خل و چل؟! و دوستش عذرخواهی کرد و گفت؛ ببخشید یادم رفته بود که باید این راز بین خودمان باقی بماند!
آقا سجاد!
انشالله به زودی آقا میثم عزیز طرح برگزیده را اعلام میکنند.
بازدید امروز: ۵۴۷
بازدید دیروز: ۲۹۵۵
افراد آنلاین: ۹
بازدید کل: ۱۴۹۱۲۳۱
http://eslami1414.persiangig.com/image/1390/haram.jpg
سلام
به همه کربلایی های عزیز تبریک می گم
ما رو فراموش نکنید
“کربلا ما را هم در خیل کربلائیان بپذیر”
التماس دعا
یا علی
احسنت بر دیوونه داداشی؛مثل همیشه دلنشین
تبریک به ۵ نفر.ما رو هم دعا کنید…
سلام…
این شعر بسیار زیبا آدمو مجبور به نظر دادن میکنه…
خیلی به دل نشست…
احسنت…
آ سِد احمد؛مداحیم خیلی خوب بود…
ما بی حسین خاک و گِلیم…
ستاره های باصفای آسمون همیشه بارونی قطعه ۲۶ خواهران وبرادران عزیز :
سیداحمد گلم مبصرستاره ها،دیوونه ی داداشی،فدایی رهبر،قاصدک منتظر،il,kd ;i aa jh nhnha nhvi،شافی،یه داور،امین ۲۰۶۰،هادی،ف طباطبایی،انتظارزیباست،یاسین،به جای امیر،سندس،دانیال،سجاد،مختار،سیدمهدی ک،بنده،سولدوز،شهادت،سیاوش،انصارکلیپ،چشم به راه منجی عالم بشریت،حی علی الجهاد،علیرضابختیاری،mostafa،صبا،سیاوش عادل،یاس،عادل،شیعه سیاسی/مهند حامد،tahere،وائل،بی دل،ف س،چای پولکی،عرشی،وارث،بیست وششی،یه نسل دومی،محمد،عشقالگر،روح الله امین آبادی،ناشناس،حمیدصادقی،باران،ن ر گ س،فاران(نه وبلاگ فاران)،محمدی،فرص الخیر،یوسف،ن بهاری،فدایی ولایت،۳۱۳،یکی ازپروانه ها،دختران خمینی کبیر(ره)،رفیق دوران تنهایی،افق،عرفان،منتظر،سیدمصیب،لجمن،زینب،سروش،ریشههای استوار(هانی)،کوثربه گوشم،پ،عباس ازنوع بی وفا،محسن،میلادپسندیده،مهدی،مهدی باخدا،کامیار،ر-بیات،خودت،سمانه،مجتبی،خدابخشی،جامانده،ایلیا،قلیدون،takay313،امیرحسین،محمدحسین،فاطمه محیا،خیبری،آبجی زهرا،علیرضا،مشتی،کاشف اقلیم خویش ( فاطمه)،قاسم،محمدمهدی امجد،bipelakmajnon313،Ali P1،عقیق،کامیار،صابر،سیده ازفرانسه،سامان نعیما،طاهره فتاحی،سیما-ر،مهره اضافه،مختار،منصور.م،سیدعلی،حاج ابوالفضل،سلاله نه دی،حمید،ستاد حامیان فدایی رهبر،باران،مادر
وهمه عزیزانی که اسامی والقاب مبارک شان درذهنم نیست ، اگرتوفیق حاصل شدوبه پابوسی مولایمان مشرف شدم یقین بدانیدیکایک تان رابه نام اسم خواهم بردوبرایتان دعاخواهم کرد..به ویژه به ویژه به ویژه عشق همه ی ستاره ها داداش حسین قدیانی وهمسرباوفایشان که ایثاروگذشت رابه معنای خاص کلمه به منصه ی ظهوررساندند.هرچندکه نمی دانم دعای حقیری چون بنده ی گنه کاراثرداردیانه .
همچنین : آذرخش،مریم نوری،خسته نیستم امیدوار،هور،ماسوا،به لطفااطلاع رسانی کنید،شهیدآینده م.اشرف،هادی علی مددی وهزاران ستاره ی دیگر
و … یه دعای ویژه برای عکاس مسلمان
سلام بر داداش حسین و تمامی اهالی قطعه مقدس۲۶
زائران حضرت ارباب زیارت ناحیه مقدسه فراموش نشود.
السلامُ علی مَنِ الاِجابةُ تحتَ قُبَتِهِ.
التماس دعا.
سلام
از کربلاییهای قطعه به طرز اسفناکی التماس دعای خفن دارم!
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ
http://alkafeel.net/live/index2.html
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
http://alkafeel.net/live/index3.html
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الْعَبْدُ، الصّالِحُ، الْمُطیعُ للهِ وَلِرَسُولِهِ، وَلأمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَالْحَسَنِ والْحُسَیْنِ عَلَیْهِمْ اَلسَّلامُ، واَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ وَمَغْفِرَتُهُ وَرِضْوانُهُ وَعَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ
http://alkafeel.net/live
یاعلی
فیلم سینمایی بی بی سی
http://mehdimohamadi.persianblog.ir/
تو پوتین همتون اب میخوریم
کربلایی های عزیز یادتون نره واسه فرج حسابی دعا کنید که خدا بقیه اش را با ما حساب کند
دیگر از ماه هم اگر بپرسی میگوید بس است دیگر ما دنیای بی تو را محکوم می کنیم
واسه ما هم اگه قابل بودیم دعا کنید دوستان
دعا کنید که روم بشه بگم بابای ماست خامنه ای
بابای ماست خامنه ای
چه قدر این جمله ات زیبا است
چه قدر این جمله ات درد اور است
چه قدر ……………………………
چی بگویم حسین
تو بابات شهید شد
من هم پدربزرگم شهید شد
پدربزرگ من جزو هفتاد و دو تن بود
بعد از شهادتش پدرم رفت سر مزارش و با صدای بلند اذان گفت
چه بابای گلی داشتم اون موقع
بابای تو شهید شد
اما بابای من …………….
وقتی میگی بابای ماست خامنه ای می خوام گریه کنم
هروقت عکسش رو میبینم عکس اقا رو میگم هر وقت میبینمش قطره های اشک توی چشمام جمع میشه
چشمام تر میشه
قلبم میشکنه
میگم خدا اخه …………….
من بابام رو دوست دارم
اون تو فاو کلی جنگیده اون برای همین انقلاب کلی جنگید اما …….
مگه میشه بچه ای باباش رو دوست نداشته باشه
من هم میخوام بگم بابای ماست خامنه ای
ولی نمیتونم
یعنی میدونی یه جورایی این کار برام ممنوعه
من دوست دارم بیام راه پیمایی
من دوست دارم بیام و داد بزنم : خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست
ولی اجازه اش رو ندارم
نمیدونم چرا بابام دیگه انقلابی نیست
اون …
اصلا نمیتونم در باره اش صحبت کنم
فقط میتونم براش دعا کنم
خدایا همه را به راه راست هدایت کن
۲۲ بهمن امسال
میخواستم برم راهپیمایی
نذاشت
رفتم خونه خالم
از اونجا می تونستم تلوزیون ببینم
می تونستم ببینم که مردم چه قدر عاشق اند
میتونستم ستاره های ماه روببینم با دیدن اونا اشک میریختم ولی خیلی اروم اخه بابام نباید میفهمید
نه دی که نگو و نپرس ولش کن
دیگه نمیخوام از درد هام بهتون بگم
فقط این رو بدون که
درد من از درد تو خیلی بیشتره
من و تو بابا داریم هر دو هم زنده اند
من میتونم بابام رو ببینم تو نمیتونی
اما
بابای تو پشت تو رو گرفته
بابای من جلوم رو
دلم شکسته خیلی شکسته
دعا کنید
ستاره ها دعا کنید برای بابام
دعا کنید که قلبش دوباره بشه پاک پاک
مثل زمان انقلاب
مثل همون موقع که میرفت جبهه
میرفت فاو مثل همان موقع که اذان گفت بالای سر مزار بابابزرگم
کربلایی ها
دعا کنید که من هم بتوانم بگویم بابای ماست خامنه ای
یعنی رویم بشود که بگویم
تو پوتین همتون اب میخورم
سلام به همگی
با عرض تبریک خالصانه خدمت کربلایی های قطعه
قال الصادق علیه السلام: من اراد الله له الخیر قذف فی قلبه حب الحسین [علیه السلام] و حب زیارته. خداوند متعال خیر هر کسی را بخواهد عشق امام حسین علیه السلام و عشق زیارت ایشان را در قلبش می اندازد. وسائل الشیعه ج ۱۴ ص ۴۶۹
——————————————————————————————-
و با التماس شدید و غلیظ برای دعا
قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم:لیس شیء أسرع إجابۀ من دعوۀ غائب لغائب. هیچ چیزی زودتر از دعا برای فردی دیگر در غیاب او به اجابت نمیرسد.
تبریک میگم انتخاب بهاریه های برتر رو…واقعا انتخابهای به جا و سزاواری بود انشالله بین الحرمین اگه رفتین ما رو فراموش نکنین…
سلام
تبریک عرض می کنم خدمت زائران کربلا و البته التماس دعا. کربلا رفتن از بهاریه های قطعه مقدس، حال و هوایش قطعه ای خواهد شد.
یک خداقوت هم عرض می کنم خدمت جناب آقای قدیانی و آقاسید بزرگوار.
یا علی
حرفـی از اعـمـاق ایـمان میزنم
بــا لــب و لــعــل شــهیــدان میزنم
عده ای از همرهان غافل شدند
از حمـایت ز عـلی جـاهـل شـدنـد
خـاک شـهر کـوفـه بر سرهایتان
پـس چـه شـد ایـمـان و باورهایتان
پشـت بـر مولا و زهـرا کـرده ایـد
هیچ شرم از این شهیدان کرده اید
یارب …
یــــارب بـــه عـلـی و مــیـثــم تمـارش
یارب به حسین و تشنه لب انصارش
هر کس که بد “سیدعلی” میخواهد
ایــن اول ســال از زمــیــن بـــردارش
… اللّهم احفظ امامنا الخامنه ای …
بین نویسنده هاهم مثل ستاره می درخشی داداش حسین عزیز.
انشاءالله اگرعمری باقی بودوتوفیق شدفقط و فقط جهت کتاب های داداش حسین به تهران سفرخواهیم کرد.
ضمناباسپاس از ف.طباطبایی وسیداحمدعزیزجهت این کارقشنگ ونمادین ، پولداراهای قطعه هم دارن شناسایی می شن هرچندکه کتاب های داداش حسین خیلی ارزشش بالاتره . نازقلمت ای حسین.
(( بابای ماست خامنه ای ))
به خیبری عزیزعرض کنم :
تودردوجبهه مبارزه می کنی وقطعاارزش کارت خیلی بالاترازامثال ماست . وبازهم دراین جابایدگفت : این هم به برکت قلم پاک داداش حسین عزیزه که مرکّبش خون بابااکبره . ضمن اینکه ، خیلی قشنگ احترام پدرت رونگه داشتی وهمین هم کلی ثواب به حساب پرونده ی اعمالت واریزمی کنه . درهرصورت چه باباداشته باشیم ، چه نداشته باشیم ، چه (شهید) باشه ، چه فوت کرده باشه ، چه توراه باشه ، چه توخاکی ، باافتخاربگو (( بابای ماست خامنه ای )) چون مهم اینه که توستارش باشی .
خیبری ، اینهاروبه دوستت بگو
بابا یه هایی یه هویی.حسین بگو کجایی.
سلام…
بد نبود
شعر های دیوونه داداشی واقعا قشنگه… آفرین…