نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».
۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
البته که این شعرتان زیبا بود اما چرا سرودید؟!!!!
حسین قدیانی: برای نوشتن کدام مطلب این وبلاگ از شما اجازه گرفته ام برادر؟!
یک کوچولو احساس می کنم این وسط به شاعر جانباز (یا جانباز شاعر) توهین شده!!!
حسین قدیانی: اما من خیلی زیاد احساس می کنم در این ۲ سال گذشته به خون شهدا و اصل نظام توهین شد و علیه ولایت فقیه شعار مرگ سر داده شد و عده ای سکوت کردند و جناب جعفریان هم خود سکوت کرد و هم ستون نویس ساکتین بود. من آقای جعفریان را دوست دارم؛ بیشتر از شما، اما اصول و مقدسات بزرگی دارم که جناب جعفریان زیرمجموعه کوچک آن است و این اصول و مقدسات که این چنین مورد هجمه آمریکا و اسرائیل قرار گرفته بود، برای من دوست داشتنی تر و حتی مهمتر از یکی مثل ایشان است. در همین وبلاگ جایی که لازم بود در مدح این عزیز نوشته ام و امروز در نقد. هر ۲ هم از سر ضرورت. کاش مصداق توهین را می گفتید، اما اگر هم اهانتی کرده باشم -که نکرده ام- قوه قضاییه باید رسیدگی کند. باید به جای محاکمه خودسرانه و دادن نسبت توهین به این حقیر، به قانون، آزادی بیان، حقوق مدنی، اخلاق اسلامی و کرامت انسانها احترام بگذاریم.
خانه ام بیت رهبری است و تمام بود و نبودم فدای خامنه ای است و خدا رها کند ,تمام جملات را از دست ویرگول,خط فاصله وچه می دانم هرچیزی که عذاب است رو اعصاب است,مسئله ساز است
سلام داداش حسین ، عالی بود . مثل همیشه منو میخ کوب کرد
بنویس ، که با نوشتن تو اسفندیار از سلطان محمود جدا میشه
وقتی نوشته هاتو میخونم انگاری از بیت رهبری (خانه ام) به قطعه مقدست کانکت شدم
و از دور لبخند آقا رو میبینم که از ته دلش راضیه .
قربون نگاه مهربون حضرت ماه
سلام
ممنون از قطعه زیبایتان.
پاینده باشید. به شیراز هم سر بزنید.
یا علی
سلام بر حسین
سلام بر حسینی ها
و درود بر حسین قدیانی
که رنجهایش بهانه ای نشد که از خودش بگوید و دارد درد های چاه کوفه را فریاد می زند / کوچه های بنی هاشم شهر هایمان امروز پر است از غربت و عده ای با خون شهید خان شدند و بسیاری از نام شهید نان می خورند/ و من که دست مهربان پدرم در جبهه ها جا مانده است نه برای خودم که برای سرفه های پدرم گریه می کنم که کربلای پنج دستش را گرفت و کربلای رنج نفسش را / حالا که قرار است به افسانه ها افتخار کنند بگو بروند برای پطرس فداکار هم کارت ایثارگری بگیرند ما دست از دامان شهیدان نمی کشیم / حالا بگذار اسفند بیار های معرکه خود کشی کنند که ریشه ما ایران است و من یادم نمی رود که آقا روح الله گفت همه چیز ما فدای اسلام است…
حالا چرا علی آبادکتول؟
سلام
با “نور افق” به روزم!
حتما ببینید و کامنت بگذارید.
sabteasrar.loxblog.com
adeldarbandi.blogfa.com
این که چیزی نیست
فرزند من
از من هم بسیجی تر خواهد شد
و فرزند فرزند من
از همه ما
“تر”
صفت تفضیلی است
تا نسل بسیجی ابتر نماند…
و من عاشق برترین ها هستم!…
سلام بر حسین*
سلام علیکم
ستاره های حضرت ماه
به زودی
((((((( در فتنه پیچیده بعدی)))))))
از شهدا هم
بسیجی تر می شوند
.
.
پ ن :
حیف نیست آدم حمایت رهبر رو به مشایی بفروشه ؟؟؟؟؟؟ اصلا این مشایی از کجا مثل قارچ سبز شد ؟؟؟ امیدوارم تا دیر ( تر) نشده احمدی نژاد بشه همونی احمدی نژادی که می شناختیم .
یاعلی
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر
وجعلنا من خیر انصاره و اعوانه
و المستشهدین بین یدیه
واحفظ قائدنا امام الخامنه ای
واحفظ محمود احمدی نژاد
و اهلک اعدائهم اجمعین
حمایت های که امام خامنه ای
در دوره اول از دکتر میکرد با توجه
به حجم تخریب هایی که از ناحیه
دشمنان ( که به جهت رسیدن به
به اهدافشان بود ) متوجه دکتر بود
لازم و ضروری بود و اینکه الان
امام خامنه ای جنس حمایت کردنشان
از دکتر عوض شده دلیل نمیشود
که ما فکر کنیم نظر آقا در باره دکتر
عوض شده هنوز هم دکتر مانند دور
اول ریاست جمهوری اش مورد علاقه
امام خامنه ای هست
ظاهرا” من به خاطر دعا کردن دکتر
هم باید از ناحیه دشمنان
امام خامنه ای مورد تمسخر قرار بگیرم
هم از ناحیه دوستداران و پیروان
ممنون از اینکه نبود حرف ژ را در زبان عربی
گوشتزد کردید
اما خوب این دلیل نمیشود که چون زبان عربی
ژ ندارد من هم حرف ژ را به کار نبرم
فکرنمىکنم این متن توهین آمیزباشه،انتقادى چراولىتوهین آمیزنه.
یااباالفضل.عجب شعری.فقط شعرنبوداتمام حجت بود.به این میگویندحدشرعی وشعریونقطه چین.داداش با کدام اب وضوگرفتیدکه اینطورغم نامه سرودید؟
دلم میخواهداین شعرراحفظ کنم تایادم نرودکربلای رنجی هارا
تایادم نرودبسیجی که به دست بعضی هادرهمین خیابانهای طهران عریان شد
تایادم نرودکه این یکی چشم حاج علی فضلی شهیدتراست چون به قول شاعرشعربالا//تر//است…..مثل همه ی چشمهایی که باخواندن این شعرپرشوروشعور..//تر/میشود
سلام داداشم.
چقدر دلنشین بود!
مثل یه نوای موسیقی بود. حقیقتا وقتی میخوندم احساس میکردم به یه موسیقی دلنشین گوش میدم. موسیقی ای که هم ملایم و خواستنی بود و هم حماسی و غیرتمند. اصلا قسمت جالبش همین بود که دو حس مختلف رو با هم داشت. هم به من آرامش میداد و هم روح حماسی رو تقویت میکرد.
فدای قلمت. فدای حس قشنگت.
بابااکبر به پسری مثل تو افتخار میکنه. و ما به داداشی مثل تو.
همیشه داداش ما باقی بمون.
« … و من
این چشم جانباز علی فضلی را
از آن چشم شهیدش بیشتر دوست دارم
چرا که سلمان تر است، مسلمان تر است…
اصلا “تر” است
از بس که بارانی است
هوای این چشمش
این چشم
از آن چشم
بسیجی تر است
بزدل تر نیست
و من عاشق برترین ها هستم…»
ماشالله ماشالله
احسنت داداش حسین
واقعا عالی بود
درد بود، رنج بود ولی عالی بود؛
تبارک الله…
سلام برادرم …
اجرتون با شهدا …
خدا به قلمتون برکت بده …
این دومین وبلاگ من در مورد شهداست …
خوشحال میشم چند خطی از شما توی وبلاگم یادگاری داشته باشم ..
داداش حسین عزیز:
اگررجزگفتی که به حق گفتی چون رجزخوانی ات همچین بوی محرم داشت . اگررنجنامه بود چه به جابودوکربلای پنجی هایی که الان هستندومی بینندیقین بدان کربلای رنجی هاراازخودارجح می دانند. وامانمی دانم باورمی کنی یانه بااینکه هنوزهم حاضرم به خاطردکترمحمودهرزخم زبان وناسزایی راتحمل کنم آرزومی کنم این سه سال باقیمانده زودترتمام شود.نمی دانم چرا.
دوستان عزیز!
در پست قبلی (صلواتی که به “خاور میانه” رواست، به “خاور دور” حرام است؛ سکوت!) داداش حسین ۲ خاطره دیگر از شهید قدیانی را هم بیان کردند،
خاطرات را از دست ندهید و حتما بخوانید.
سلام داداش حسین. خیلی قطعه ی عالی ای بود. مثل همیشه کار شما حرف نداره. تا حالا این سبکی ننوشته بودید. می خواستم بگم اون قسمتی که گفتید:
(بابای ماست خامنه ای
بابای مهربانی که خانه اش به جای فرش
عرش دارد و گلیم و چند تکه آسمان)
از همه بخشهاش ناز تر بود ولی حالا که دوباره خوندم میبینم همه جاش عالی بود.
لطفا شورش را در نیاورید
شاهنامه را رستم ننوشت دیگر
که اسفندیار خیال می کند
دانای کل شاهنامه است
و همه کاره سلطان محمود
تب کرده مکتبت اسفندیار
و یادت رفته
فردوسی شیعه بود
نه اهل شعبده بازی، ورد، ادا…
دلم برای دکتر آن روزها خیلی بیشتر از دکتر این روزها تنگ شده است …
کاش …
سلام همسنگر
ما باید به کسانی که آمدن در این فضای مجازی و دارند افکار جوانان این سرزمین را به سوی زشتی ها و گناه می کشانند بفهمانیم که ما هم هستیم.مایی که پیرو خط سید علی هستیم ، مایی که شیعه علی (ع) هستیم ، مایی که افسر جنگ نرم هستیم ، مایی که در راه شهدایی چون همت و باکری و خرازی و…هستیم.
اینان باید بفهمند که دارند با چه ملتی جنگ می کنند…
ملتی که هنوزم پای آرمانهاش ایستاده و خواهد ایستاد…
برادر من جنگ تمام نشده و در شهادت همچنان باز است…
حکایت شهادت همچنان باقیست…
برادر من دل به حرف رهبر بده…
برادر من خون شهدا خیلی حرمت داره ، نذار پایمال بشه…
حالا تو دنیای امروزی این جوونا برن فقط یه وصیتنامه از شهید اونم یه شهید نوجوان را بخوانن و ببینن که این شهید با این سن کمش چه وصیتنامه ای نوشته…
گناهه…بخدا گناهه…نذارین خون شهدا پایمال بشه…
نذارین روز قیامت شرمنده شهدا بشیم…
از همه مهمتر صدا و سیمای ما…
من نمیدونم اینا دارن چیکار میکنن ، این رئیس و روسای ما هیچ از سینمای ما خبر دارن که داره چه اتفاقی بر سر سینمای ما میاد…؟؟؟؟؟؟
بازیگران ما که الگوی مردم کشورمون هستن چرا باید با وضعی ناجور تو تلویزیون و سینما ظاهر بشن؟؟؟؟؟
هیچ از سینمای ما خبر دارن؟بازیگر زنی که بزک کرده میاد توی همایش که مثلا میخوان جایزه بهترین بازیگر را بهش بدن…این جای تاسف نداره…؟؟؟؟
این دل شهیدو خون نمیکنه؟؟؟
اینا مسول هستن ، مردم دارن اینا رو میبینن از وضع ظاهریشون از موهایی که بیرونه ، از لباس مبتذلی که بر تن دارد ، از آرایشی که بر صورت دارد…
آیا نباید جلوی این افراد که به حساب خودشون بازیگرن گرفته بشه؟؟؟؟
مملکت ما مملکتی اسلامی هست.
تو تک تک مناطقش شهید خوابیده.شهیدی که رفت و جونش را فدا کرد تاما امروز زندگی کنیم.
من بیشتر از این توان گفتن ندارم…ان شاالله اگر کسی سخنانم را خواند کمی با خودش خلوت کند و فکر کند که به کدامین سو می رود…
به امید ظهور یار که همه چیز من است…
یاعلی…
چه شعر قشنگی بود. امیدوارم باز هم از این کارها بکنید. البته اکثر دلنوشت های شما به نظم شبیه تر است تا به نثر.
یک روزی همین آقای “مسئله ی دست چندم” باتوم را بر سر “بسیجی ترهای بی نسبت” چماق می کند. فتنه ی بعدی این است.
آدم از این لجش می گیرد که احمدی نژاد وقتی می خواهد از “مسئله ساز” دفاع کند می گوید “انسان مومن و ولایی”. ولایی؟! واقعا ولایی!؟؟؟
کاملاً با پاسخ شما به کامنت قبلی ام موافقم اما لازم نبود حتماً بهترین شعر ایشان که مورد تایید و تعریف و تمجید رهبر است را دست مایه نقد به جای خودتان قرار دهید… دوباره تاکید می کنم کاملاً با پاسختان و مفهوم شعرتان موافقم اما استثنائاً اینبار با نحوه بیانش نه.
و باز البته که من کی باشم که اجازه بدهم! منظورم این بود که چه اتفاقی افتاد که به ذهنتان رسید چنین شعری بسرایید… چون معمولاً متن مجازی شما با واقعه ای واقعی ارتباط داشت… همین.
ببخشید اگر سوء تفاهم شد… فدات
اندکی صبر سحر نزدیک است
بالاخره یکی رودیدیم که چشم بسته از کسی که هم مسیرش است حمایت بی چون وچرا وبی دلیل نمی کنه وبدون تعصب به عملکرد رئیس جمهور نگاه میکنه ومنصفانه وبادقت ایشان رونقد میکند.متشکرم
احسنت
یاحق
حسین قدیانی: “یکی” نیست؛ خیلی ها هستند… چشم تان را باز کنید و منصفانه نگاه کنید!
ما را چون سید علی است کشتیبان ز طوفان فتنه ها غمی نداریم…بدون ویرگول نوشتم حال کردی داداش حسین؟
“قرآن را
از روی نیزه نخواندند
از کلام علی خواندند”
“خامنه ای ثروتمندترین رهبر دنیاست”
“در آخرین پیچ کوی انتظار
الگوی ما مختار نیست
سیدحسن با فامیلی نصرالله است
الگوی ما شهیدان عملیات کربلای رنج اند…
بسیجی تر از کربلای پنجی ها می رویم…
می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم…
سلام
عالی بود
و چون حق نظر دادن دارم می گویم ” به نظر من این مطلب درباره ی موضوعات اصلی کشور نیست .”
یامهدی(عجل الله تعالی فرجه الّشریف)
احسنت دلاور.
احسنت. خواستم یک تکه اش را گلچین کنم نشد!
یک سؤال ساده،… مع الامان!
از همه دل سوختگان این زمان
تا کی باید این همه آسوده بود
تنها شعری از دل خسته سرود
حسین اگر با قلمش دُرّی سُفت
جز سخن “ح ق”، کلامی نگفت!
سینه ی او، درگه “ارباب” بود…
چون عطش از تشنگی، سیراب بود!
هر چه به دل، گوهر اسرار داشت
خون قلم کرد و به دفتر نگاشت…
این همه شور، از شرر جان اوست
شعله ی عشق، از غم هجران اوست
تا که گذر در دل ویران کنیم…
بو که نظر بر رخ جانان کنیم…
در بر “ابن بابا اکبر”، چه ایم؟!
ما که هنوز در خم یک کوچه ایم!
“یا حق”
حسین قدیانی: خیلی ممنون. “ابن” را “خون” کردم؛ ببخش!
موفق باشید مثل همیشه!
یاعلی(ع)
یا رب، حولْ حالنا الی احسن الحال
…………….
حسین قدیانی: مطلب شما و دیگر دوستان به مرور در ستون بهاریه گذاشته خواهد شد. از لطف تان به قطعه ۲۶ ممنون.
خواهش می کنم… ممنون از نظر لطفتون، داداش حسین!
غایت خلقت جهان، پرورش انسان هائی است که در برابر شدائد بر هر چه ترس و شک و تردید و تعلق است غلبه کنند و حسینی شوند….
“شهید سید مرتضی آوینی”
حسین جان!
“سائل” و “سینه زنی”
“سیب”
“سحر”
“سوره فجر”
“سوز دل” بهر عزای تو دمادم داریم،
هفت سین کرمت جور همیشه آقا، ما فقط یک “سفر کرببلا” کم داریم….
سلام به همه دوستان قطعه ۲۶
این اولین کامنت من در سال جدید است پس قبل از هرسخن سال نو به همه تان مبارک و امیدوارم زیر سایه امام زمان (عج) به مراد دلتان برسید که بزرگترین مراد هموست و سلامتی نائبشان.
خواهرم نسیم مرادپور/ بهاریه ۴۶ ، اشکمان را در آوردید. زیباترین بهاریه این قطعه چقدر دردناک بود هم غم انگیز و هم واقعی.
دوستان کربلا یادتان کردم و در کنار ضریح آقا سراغ حاج احمد را گرفتم
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۲:۰۰ نیمه شب!
تعداد افراد آنلاین: ۱۴نفر
ماشالله…
داداش حسین هنرمند بسیجیها فـــــــــــــــــــــــــدائی داری….
سلام پهلوون.
نظر نمیدم فقط از باب وظیفه از نوشته زیبات تقدیر میکنم.
بسیجی بمانی
یا علی(ع)
سلام
خسته نباشید.
“همین را کم داشتیم که صدای آمریکا
به جای قربانیان اوباما
ابوغریب و گوآنتانامو
برای ما
کارت بنیاد شهید صادر کند!”
شعر عالی بود داداش.
از حدود ساعت ۳ امروز باز هم سایت دچار مشکل شده بود.به هر حال,
تقدیم به قطعه مقدس ۲۶:
http://www.img4up.com/up2/46045684573446376408.jpg
یا علی مدد.
حسین قدیانی: ممنون سجاد عزیز! نمی دانم از شما چگونه تشکر کنم. به زودی بخشی از طرح های شما عزیزان در آخرین صفحات کتاب خودتان “قطعه ۲۶” نشان داده خواهد شد. دعا کنید این کتاب صحیح و سالم به نمایشگاه برسد.
سلام آقای قدیانی
اگه امکان داشته باشه ، می خواستم از شما خواهش کنم نظرتون رو درباره فیلم اخراجی ها ۳ بنویسید. من و دوستم مایلیم دیدگاه شما رو در این مورد بدونیم.
ممنون می شم ازتون.
التماس دعا
حسین قدیانی: این فیلم را ندیده ام اما درباره مسائلی که این روزها برای اخراجی های ۳ به وجود آمده برای “وطن امروز” روز ۱۴ فروردین مطلبی خواهم نوشت و در وبلاگ خواهم گذاشت.
حسین جان
بعد مدت ها بلاخره جامعه مجازی یاوران مهدی (عج)
اولین و تنها جامعه مجازی ویژه حزب اللهی ها
افتتاح شد
http://www.y-.m.ir
آماده جذب کاربر می باشد
فقط یکم محیط مناسب نیست که در حال کار روی آن هستم
وبلاگ نشریه دانشجویی بصیرت علوی افتخار دارد که طرح سراسری صلوات به نیت آزادی شیعیان لبنان را راه اندازی نموده است.لطفا اطلاع رسانی نمایید.
http://basiratealavi.com/
سلام داداش
خواهش می کنم. این حداکثر توان من و کوچیک ترین کمک به این فضای مقدسه.
خوشحالم که این طرح ها مورد توجه شماست.
خدا قوت.
یا علی مدد.
سلام آقای قدیانی
خسته نباشیدمتن یا دلنوشته یاسپید هرچه بودحرف دل کربلای پنجی ها بود،وحرف دل
کربلای رنجی ها بود برادرم خون دل خوردیم ماکربلای پنجی ها حالا هم کربلای رنجی –
هستیم .سلام ودرود برسلاله ی سادات رهبر عزیز جانباز درد من وتو که خدایش نگهبان
باد.سربلند باشیدواستوار
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
ممنونم از اینکه وب “سیدمهدی سالم” را به بچه ها معرفی کردید،
مطالب وب ایشون رو معمولا میخونم، واقعا مطالب خوبی دارند.
ممنونم داداش حسین.
یه پیام “بی زر گانی” عصرانه!
ساعت ۱۶:۵۱
تعداد افراد آنلاین: ۱۹ نفر
ماشالله….
داداش حسین بی همتای بسیجیها فـــــــــــــــــــــــدائی داری…
خیلی عالی بود.
دوئل هم خدا رو شکر دوباره سرپاست…
می بخشید آدرس اصلاح گردید
——————–
حسین جان
بعد مدت ها بلاخره جامعه مجازی یاوران مهدی (عج)
اولین و تنها جامعه مجازی ویژه حزب اللهی ها
افتتاح شد
http://www.y-m.ir
آماده جذب کاربر می باشد
فقط یکم محیط مناسب نیست که در حال کار روی آن هستم
سلام
و مژده …
سایتهای این سه بزرگوار باز شد!
انشالله دیگه هیچ کدوم دچار مشکل نشن و کلا امسال سال سلامتی سایتهای ارزشی و صاحبانش باشه
الهی آمین
نکته ش «جانباز شاعر» بود…
راستی این هم آدرس وبِ “سیدمهدی سالم”
http://www.mahdi-salem.blogfa.com/
لابد از پیام تسلیت هاشمی به خاندان!!! موسوی مطلعید.
چند خطی در این باره در وبلاگم نوشته ام،خوشحال می شوم اگر نقدش کنید!
یا علی!
سلام،
داداش با سبکی دیگر،
و باز نوشته ای از روی دغدغه ،
این از روی درد نوشتن ارزشی بسیار دارد که وزن و دیگر مسائل پیش آن هیچ است .
ولی تلخندک و دوئل باز میشن که ؟!
حسین قدیانی: لابد آن زمانی که من این متن را نوشتم باز نمی شدند!… تذکر شما موضوع بسیار مهمی بود!
حس میکنم دارین زیادی به خودتون مغرور میشین
اگر احمدی نژاد رو مورد نکوهش قرار میدین یادتون باشه خودتون هم پا توی همون مسیر نذارین . به نظر من که بازدیداتون و تعریف تمجیدای زیادی بچه ها اینجا شما رو زیادی به خودتون مغرور کرده
مراقب باشید
حسین قدیانی: ای بچه های بد! چرا از من تعریف و تمجید می کنید که مغرور بشوم؟!… نکنید این کار را!… این همه مراقبه!
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ای دل
تکیه بر کعبه بزن کعبه تحمل دارد
برای پناهندگی به درگاه خدا نیازی به ویزا نیست!
حرصم می گیره .شما نمی تونی بگی یکی مثل من متملقه که میاد اینجا یه هو وسط شعر.قشنگه خب .خیلی.بچه ها تقصیر ندارن آدم اصلا تپش قلب می گیره.ضربانش میره بالا…. از این رقص مرتب موقر کلمات به افتخار سروده شدن برای تعظیم به بهترین آدمهای دنیا.
سلام اقای قدیانی .
من مشایی را چندان منحرف نمی بینم.
چند تا سوال از شما دارم و انتظار چند تا جواب:
۱٫اقا گفتند مسئله ی مشایی فرعی است شما اصلی کردید.
۲٫اقا گفتند گرفتار حاشیه ها نشوید شما شدید
۳٫اقا در دیدار بعضی علما گفتند من ازطرح مکتب ایرانی برداشت بدی ندارم
۴٫اقا در دیدار با خبرگان گفتند بزرگان بر اساس خبر دروغ بر ضد دولت موضعگیری نکنند(فکر نمی کنید بزرگان مورد نظر رهبر انقلاب علمایی بودند که نسبت به مشایی موضع گرفتند)
۵٫مشایی همین چند روز پیش گفت مکتب اهل بیت فرمول کلی هستی است شما و رسانه های حامی شما به شدت هرچه تمام تر این اظهارات رو سانسور کردید .در حالی که وقتی دم از مکتب ایرانی زد شما این رو خبر اول کشور کردید
بازدید امروز: ۲۹۶
افراد آنلاین: ۱۶
ئــه چه جالب من قبل از اینکه کامنت ن رو بخونم کامنت گذاشته بودم.باور کنید .ولی خدایی ن محترم این شعر تملق داره .به خدا.حالا شما به کسی نگو من خودم با داداش حسین اختلاف سلیقه زیاد دارم گاهی! داداش حسین حالا شما هم انتقاد پذیر باش !!!!!!اسفندیار اگه انتقاد پذیر بود چشممش رو مواظبت می کرد رستم تیر دو سه شاخه نزنه.دور از جون داداش حسین بزرگوار.
نه خدای من دکتر نه به خدا خیلی دشمن شاد میشیم .خدایا نه.من از خودم می ترسم !!اینقدر که خدمت کرده دکتر فردا روزی زبانم لال لجبازی کند من نشوم علی مطهری. بازم زبانم لال انشاءالله .جدی میگم.دکتر آقا رو ناراحت نکن .سید علی دوست داره.یا جده سادات.
یه پیام “بی زرگانی” نیمه شبی!
ساعت ۳:۳۷ نیمه شب
تعداد افراد آنلاین: ۷ نفر
داداش حسین بسیجیها فـــــــــــــــــدائی داری…
فقط بگم ایول
با این خیلی حال کردم کاش یکی اینو پوستر کنه:
اگر آن مرد بیاید
اگر آن مرد در باران بیاید
اگر آن مرد در باران با یاران بیاید….
حالا شما نشنیده بگیر ولی من میگم این آقای حمیدی آشناست بدجوری!
سلام به همگی
غیر مهم: به اندازه تمام متن های گذشته اینتر دشت کردیم.
خیلی مهم: با جوابتان به کامنت “منتظر خورشید” موافق نیستم شاید تصریحات آقا در حمایت از دولت کم شده باشه (که کثرت آنها در گذشته به تناسب کثرت هجمه ها علیه دولت بود) ولی روح و لحن فرقی نکرده و برام عجیبه که شما از این نکته غفلت کنید. آخرین نمونه اش کلام آقا در مورد تحقق شعار سال گذشته که هم در پیام نوروزی و هم در سخنرانی حرم مقدس رضوی فرمودند و همین یک جمله کلی حرف دارد.
مهم: همانگونه که فرمودید ما طرفداران احمدی نژاد منصف هستیم و ایشان را مطلق نمی بینیم ولی ترجیح میدهیم در هجوم براده های نامردی و تخریب به سمت ایشان دستانمان را جلوی چشمان ایشان بگیریم نه انگشتمان را به سمت ایشان.
بعدالتحریر: اگر شما از پشت پرده اطلاعات موثق دارید که مشایی از لحاظ عقیده و عمل دچار فساد یا التقاطه حرفی نیست ولی خداییش(به عنوان کسی که معتقدم باید ایشان به دلیل پرهیز از موضع تهمت باید از تمام مناصب این دولت کنار گذاشته شود؛ میگم) به جز مردم اسراییل که خودش عذرخواهی کرد همه حرفها و عملکردهاش هرچند قابل قبول نباشد قابل توجیه است و دلیل بر فساد عقیده و فکر نیست.
+ با اینکه پرداختن به این موضوع اصلی کردن مسائل فرعی است, موافقم.
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر
و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه
والمستشهدین بین یدیه
واحفظ قائدنا امام الخامنه ای
واحفظ محمود احمدی نژاد
واهلک اعدائهم اجمعین
سلام علیکم
خیلی مهم
ممنون از “م.اشرف” به خاطر
حمایتشان از دکتر احمدی نژاد
مهم
سپاس از ایشان که حمایت
این حقیر از دکتر را بر حق دانستند
آقای قدیانی ما اگر به این شدت
و با تمام وجود از دکتر حمایت میکنیم
به این دلیل است که دکتر را در بین
تمام یارانه رهبر عزیزمون خیر الموجودین میدانیم
لطفا” جور دیگه ای برداشت نکنید
ما از الان نگران ۳ سال آینده هستیم
که بعد از دکتر چه کسی علمدار
سپاه امام خامنه ای خواهد شد
که البته امیدواریم و دعا میکنیم
که کار به انتخابات نکشد و پسر فاطمه
با ظهورش جهانی را با پرتو نورش
روشن بگرداند
الهی آمین
ما میخواهیم نامه ای رو به حاج عبدالرضا هلالی بنوسیم وتقاضا کنیم که ایشون مثل سابق دوباره با نوای زیبای خودشون وبا همان سبک های قدیمی خودشون دوباره کاری کنند که جلسات بوی شهدا داشته باشد وتمامی جلسات باخوندن حتی یک بیت از شهدا برگزارکنند درهمین جهت نام ای خطاب به ایشان نوشته ایم که اگر موافق هستید آن را امضا کنید واز ایشان تقاضا نمایید.
سلام اقا حسین اسم منم حسینه میشه در مورد رضا هلالی و مداحی نکردنش در مورد شهدا وحضرت ماه مطلبی بنویسی وروی وبلاگت بذاری اخه شهدا دارن فراموش میشن اونا لامپ اضافی نیستن اما نمیدونم چرا …..رضا هلالی اون قدیما که عشقش چپیه وسربند بود میگفت:ما از دو کوهه امدیم اینجا غریبیم حتی ز بوی فاطمه ام بی نصیبیم .حرفام زیاده یا حق
“بسم الله”
“عید من کجا، عید مادرجون کجا”
مادرجون چند سالی که زمین گیر شده، مونده پیش ما. میگه: “خونه ی شما از همه جا بهتره”.
شب ها و روزها کنچ پذیرایی می شینه و اصلاً تکون نمی خوره. هرچی می گیم مادر جون بیا اینور بشین، بیا تلویزیون ببین، انگار نه انگار.
یکی از شب های ماه رمضون، مادرجون پاشد ۴ دست و پا اومد طرف ما. توی هال. “احسان علیخانی” داشت با مهمان برنامش صحبت می کرد. مادرجون تلویزیون رو که دید خشکش زد.
گفت: “ببین مادر. این پسره رو ببین.”
“احسان علیخانی” رو می گفت. هیچ کدوممون تا حالا دقٌت نکرده بودیم. من گفتم:” آره مامان. نگاه کن. “احسان علیخانی” چقدر شبیه داییه.” و واقعاً چقدر شبیه دایی ابوالفضله. خودمونم مونده بودیم که مادرجون با این حواس پرت و این حافظه ی درهم ریخته چه جوری توی چند لحظه تشخیص داد.
من که دایی رو ندیدم. نه خودش رو نه قبرش رو. دایی ابوالفضلم الان بیشتر از ۲۵ ساله که مفقودالاثره.
مادرجون همیشه میگه که آقا سیٌد امین (آقا جون من) از غصٌه ی ابوالفضل دق کرد و مرد.
خلاصه مادرجون عشقش شده دیدن “احسان علیخانی” توی ماه رمضون و برنامه های مناسبتی تلویزیون.
هر وقت میشینه پای تلویزیون میگه: ” مادر ببین “احسان علیخانی” برنامه نداره”؟؟
میگم: “مادرجون. خیلی باحالی هااااااااااااا.گاهی اسم من یادت میره ولی اسم این “احسان علیخانی” یادت نمی ره”.
خلاصه وقتی مادرجون پای تلویزیون نشسته ، کار من عوض کردن شبکه ها است. از اینور به اون ور.
مادرجون شبکه خبرم بی خیال نمیشه.
نزدیک سال تحویل بود. تو خونمون همه خواب بودن. نزدیکه ۳ صبح بود دیگه. داشتم تند تند شبکه ها رو عوض می کردم. دیدم “احسان علیخانی” شبکه جام جم برنامه داره. شیرجه رفتم طرف پذیرایی که مادرجونو صدا کنم.
ولی حواسم نبود…
مادرجون خیلی وقته که پیش ما نیست. مادرجون این عید رفته پیش خود ” دایی ابوالفضل” .
حالا من هستم که مجبورم بازم به جای دایی “احسان علیخانی” رو ببینم.
شادی روح دایی ابوالفضل و مادرجونم و همه ی شهدا و مادرانشون صلوات می فرستید؟؟آیا؟؟
سلام بر همه!
خوبید؟
کمی داشتیم نا امید می شدیم از اینجا ولی بازم مثل قبل شد!!!
دمتون گرم!
بعضی با سیدحسن نصرالله
عکس دارند
اما این بسیجی ترها هستند
که دارند با اسرائیل
در خط مقدم گوگل
در کربلای رنج
می جنگند
عالی بود…
چرا نمی شود نظرات قبلی را مشاهده کرد؟
مشکل از ماست؟
ظاهرا درست شد
ببخشید وقتتان گرفته شد
به نظرم اول برید اخراجی ها ۳ رو ببینید بعدش مطلبتون رو بنویسید . هر چند فکر کنم دیگه واسه این تذکر دیر شده چون احتمالا مطلبتون رو دادید برای چاپ.
جوانان عزیز؛
خدا را شکر کنید که شما را از دوران حاکمیت دین خود بهره مند ساخته و جوانی شما را در چنین دورانی قرار داده است. از این سرمایه عظیم یعنی جوانی برای خود سازی علمی و فکری و روحی و جسمی استفاده کنید و مگذارید حتی یک ساعت از این بهار زندگی به هدر رود و صرف غفلت و لهو شود. اراده ی خود را تقویت کنید. با قرآن و عبادت و دعا و کتاب انس داشته باشید، ورزش روحی و جسمی را هم فراموش نکنید و این را به همه ی جوانان خوب و مومن بگوئید.
“مقام معظم رهبری”
سلام داداشم.
این شعر که دقیقا نمیدونم از کدوم شاعره تقدیم به شما و همه ی دوستای قطعه.
یا اباصالح المهدی ادرکنی
زمان هنوز یک « امّا » ی نازنین دارد
به اوج ِ نقطه ی پایانِ خود ، یقین دارد
زمین چقدر بگردد برای دیدن تو؟
کدام شب، خبر از روز آخرین دارد؟
من ِ فلک زده ، دور از تو مُرده ای هستم
که حال و روزم « ایاک نستعین» دارد
دلم گرفته و کم مانده تکّه تکّه شود
شبیه منطقه ای که هنوز « مین » دارد
دوباره سفره عید از نبودن ِ تو پُر است
قبول نیست؛ مگر انتظار سین دارد؟
سلام به همه ستاره ها ازجمله آقای قدیانی
با توجه به اینکه هفته اول تعطیلات کربلا بودم، فرصتی پیش آمد MP3 نوشته ها و بهاریه ها را خواندم بسیار زیبا نوشته شده بودند من مانده ام که بین این همه بهاریه های زیبا و دلنشین چطور میشه بهترین ها را انتخاب کرد.
نظرات شب سال تحویل را هم خواندم چه حال و هوایی داشته قطعه ۲۶٫ همدلی با شیعیان بحرین و دیگر مسلمانان چقدر زیبا و دلنشین بود. خدارا شاکرم که هموطنانی به این نازنینی دارم. به امید ظهور حضرت منجی
سلام.
من بار اول هست که تو وبلاگ شما نظر میدم؛ خیلی خوشحالم که این قلم ها ی توانا رو خداوند با اعتقادات محکم جور کرده. ان شاء الله که اسفندیار هم “گردش کارزار” رو میبینه و میفهمه که هر کس با اسلام در افتاد از بیخ و بن کنده شد.
http://ghadr1.blogfa.com/
سلام
مثل همیشه کارت عالی بود
فقط اینقدر طولانی بود نتونستم کامل بخونم
و
خاخام های چاخان رژه بروند
آنها نقشه کشیده اند برای تمام جهان
برای رنگ عبای پسر زبیر
برای متن سخنرانی طلحه الخیر ایرانی
برای تهیه و توزیع و پخش جنازه های شهیدان اهل سنت در ایران
اما دست شان به هیچ جا نرسید
و اهل سنت ایران خندید به ریش فتنه
به کاخ الیزه و سفید
اگر دعوای شیعه و سنی راه می افتاد
به این شیخ تنها نصف سهم می رسید
یک سهم به آن شریکش
و دو سهم به زحمتکشان استودیو بی بی سی
که زورشان نرسید به میدان انقلاب و آزادی
و زورشان نرسید
به میدان مرجئه دمشق
و زورشان نرسید به میدان تقسیم استانبول
و زورشان نرسید به الضاحیه لبنان
حدودا فروردین ۸۹ بود که هفته نامه یا لثارات الحسین یه مصاحبه مفصل داشت با استاد پناهیان و از ایشون در مورد مشایی پرسید. حاج آقا با نکته بینی خاص و خیلی خلاصه گفتن : وجود افرادی مثل مشایی در دولت لازمه تا مومنان ضعیف ، غربال بشن ایشون ادامه دادن که به افرادی مثل مشایی نیاز است تا کسانی که مدام دنبال بهانه جویی هستن راه خودشونو جدا کنن!!!!!!!!
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۲۳:۵۰
تعداد افراد آنلاین: ۲۶ نفر
ماشالله….
داداش حسین بسیجیها فــــــــــــــــــدائی داری….
جناب “حمیدی” در مورد اینکه گفتید
“اقا در دیدار بعضی علما گفتند من ازطرح مکتب ایرانی برداشت بدی ندارم”
این نقل قول شما از حضرت آقا مربوط به کدوم دیدارشون میشه و در چه تاریخی بوده؟
اگه لینک مربوطه رو بگذارید ممنون می شم
جان من ناقابل و بهر شما ای حــــــــــــــضرت ماه
«سر چه باشد؟ جان چه باشد؟ چیز نایابی ندارم
” جانم فدای رهبرم سید علی “
لؤلؤ (گفت و شنود)
گفت: حاکمان آمریکایی بحرین، نماد میدان «لؤلؤ» را تخریب کرده و از بین برده اند.
گفتم: حق دارند، چون میدان لؤلؤ برای آل خلیفه به لولو تبدیل شده بود.
گفت: وزیر خارجه حکومت آل خلیفه گفته است؛ این میدان یادآور خاطرات تلخی برای مردم بوده است!
گفتم: خاطرات تلخ برای مردم یا دربار آمریکایی آل خلیفه؟!
گفت: البته مردم بحرین هم گفته اند حاکمیت آل خلیفه را به زیر می کشند و به زباله دان تاریخ می اندازند.
گفتم: دانش آموزی برای این که به مدرسه نرود دعا می کرد معلمش بمیرد. وقتی این ماجرا به گوش معلم رسید، او را صدا کرده و گفت؛ دعا کن بابات بمیره، چون اگر معلم بمیرد، یک معلم دیگر جای او را می گیرد اما اگر پدرت بمیرد دیگر کسی نیست که تو را به مدرسه بفرستد.
ضمن تشکر از اقای قدیانی که من را لایق جواب دادن نمی دانند.
و اما پاسخ جناب سروش عزیز:امام خامنه ای در ابان ماه سال ۸۹ (حدود ۵ ماه پیش)
دیداری با جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه داشتند.در این دیدار علما انتقاداتی راجع به مکتب ایرانی و حجاب و … مطرح می کنند و ایشان در جواب می فرمایند:من با طرح مکتب ایرانی مخالفم و نسبت به این موضوع به آقایان تذکر هم دادم ولی برداشتم این نیست که منظور آنها مقابل قرار دادن ایرانیت در برابر اسلامیت باشد (یعنی برداشت بدی ندارم که همون که من گفتم میشه)
البته بهتر بود من در پست قبلی متن کامل جمله رو می گذاتشتم
اما جالبه که بدانید در همون دیدار یکی از علما درباره ی حجاب از مسئولین انتقاد می کنه که اقا در جواب می فرمایند:من این مطلب را قبول ندارم؛ مسئولان امروز همه حجاب فقهی را قبول دارند ولی اختلاف سلیقه در تاکتیکهاست و همچنین جهت گیری کلی دولت رو تایید کردند
این هم سخنان دیگری از اقا در ان دیدار:
-در شرایط کنونی اختلاف نظر هست و من هم برخی مسائل را قبول ندارم؛ اما الان اگر رهبری چیزی بگوید، رئیسجمهور میپذیرد و به آن عمل میکند
–
حضرت آیتالله خامنهای با ذکر نمونههایی درباره “سوء رفتارهای” مقامهای ارشد دولتی در گذشته فرمودهاند: امروز وقتی رئیسجمهوری یا مسئول ارشدی از دولت به خارج از کشور میرود، من نگرانی ندارم؛ اما قبلا نگران بودم که مسئولان در خارج از کشور میخواهند چه بگویند؟ (یشان از وضعیت بد دولتهای قبلی مثال می اورند)
-آقای ممدوحی، که وی نیز از اعضای مجلس خبرگان است، افزوده: رهبر انقلاب نه تنها در دیدار با اعضای جامعه مدرسین، بلکه در دیدارهای مختلفی که در استان قم داشتند تأکید فرمودند که این حد از انتقادات وارد به دولت معنی ندارد. ایشان در خصوص انتقادهای تخریبی بسیار سفارش کردند و تأکید فرمودند که اینگونه انتقادها هیچ مسألهای را حل نمیکند، بلکه باید به دنبال چیزهایی باشیم که برای ما نافع است و باید نگاه خیرخواهانه به این مقولهها داشته باشیم.
البته این دیدار خصوصی بود و مطالب بالا از قول اقایان اسلامیان و ممدوحی است که معتبرند
این حمایت ها مربوط به دولت دهم است و به ۵ ماه پیش برمی گردد.البته مطالب زیادی در این دیدار چند ساعته بود که رسانه ای نشد
خصوصی
ببخشید داداش بهتر نیست اسم وبلاگو میگی آدرسشو هم بذاری؟
خیلی از بچه ها آدرس این وبها رو ندارن
البته من آدرسو کامنت میکنم ولی شاید بعضی ها نبینن.
حسین قدیانی/ عمومی: دارم تلاش می کنم که لینک کردن روی اسامی را یاد بگیرم! کلا در این زمینه ها شوتم!
http://mohammadikayhan.blogfa.com/ عقل سرخ “مهدی محمدی”
http://sajjadsaffar.blogfa.com/ خصوصی نیست “سجاد صفار هرندی”
این هم تعدادی از لینک هاش همچنین خبرگزاری فارس با اقای اسلامیان مصاحبه کرد که البته کلا خبرش رو حذف کرد!!
http://omid-e-esharat.blogfa.com/post-66.aspx
http://www.aftabnews.ir/vdcft0dyxw6dy1a.igiw.html
http://www.3nasl.com/archive/view/2151640
“آیا در دهه نود میتوان “پیروزی بزرگ” را چشم انتظار بود؟ ”
اندکی صبر سحر نزدیک است.
حسین قدیانی: ترسم که بیایی و من آن روز نباشم…
دارد زمان آمدنت دیر می شود
دارد جوان سینه زنت پیر می شود….
واقعا کار موثری ست.(معرفی وبلاگ های دوستان)
خدا حفظ تان کند تا ظهور دولت یار
راستی چطور است که دست نشانده ها و هم پیمانان آمریکا به آمریکا با این کارنامه سیاه اعتماد می کنند؟ آدم وقتی تکیه اش را از خدا بردارد،ناچار است به هر ستون سست پایه ای تکیه کند.
خدایا کمتر از آنی ما را به حال خودمان وامگذار
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فک کردم شهدا واست مهمن
محسن میگوید:
۱۳ فروردین ۱۳۹۰ در t ۱۶:۲۹
بعضی با سیدحسن نصرالله
عکس دارند
اما این بسیجی ترها هستند
که دارند با اسرائیل
در خط مقدم گوگل
در کربلای رنج
می جنگند
عالی بود…
بابا نظر منو سانسور کردین که!
چرا در مورد نامه هاشمی به میرحسین “پیام تسلیت” چیزی ننوشتی؟ گهی آهسته و گهی تند و کی شما ….
سلام آقای قطعه۲۶ ما که هر از گاهی توی وبلاگت هستیم اما خدائیش قلبی همیشه باهاتیم. از اقا بنویس . مشتی هستی. یا زهرا
سلام
سال ۱۳۹۰، سال “جهاد اقتصادی” مبارک.
به نظر شما در این سال هاشمی رفسنجانی (ا.ه.ر) چگونه فردی است؟
به نظر شما آیا او با اولین نامه اش در سال ۱۳۹۰، جهت خود را نشان داده است؟
به نظر شما آیا از ذهن مردم به بیرون پرتاب شده است؟
تمام جواب سوالات شما در مورد هاشمی در وبلاگ ما به صراحت هست.
درباره پیام تسلیت آیت الله هاشمی به خاندان حاج میر اسماعیل موسوی
متن پیام آیت الله بدین شرح است:
خاندان محترم موسوی
خبر درگذشت شادروان حاج سید میر اسماعیل موسوی موجب تاسف و تالم خاطر گردید .
مصیبت وارده را بر شما خاندان معزز و به خصوص فرزندان خدوم و برومندشان به ویژه مهندس میر حسین موسوی تسلیت می گویم .
خاندانی که خدمات شایسته ای به اسلام و انقلاب و میهن اسلامی مان کردند و افتخار تقدیم چندین شهید در راه اسلام ، انقلاب و میهن را در کارنامه خود دارند .
از درگاه احدیت برای آن مرحوم مغفور رحمت واسعه و برای بستگان صبر و اجر مسالت می کنم .
اکبر هاشمی رفسنجانی
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام
تعریف و تمجید از میرحسن موسوی در متن پیام تسلیت پدرش اگر با هدف ایجاد فرصت بهره برداری برای مخالفان نظام و انقلاب نبوده پس چه هدفی دیگری را دنبال کرده است.چه دلیلی دارد که در متن پیام تسلیت بجای فرد فوت شده، از زحمات فرزند تقدیر و تشکر شود.آنهم پس از ماهها خیانت های آشکار میرحسین به نظام و انقلاب و حتی خانواده و پدر خود.
http://jahannews.com/vdcjivevhuqemyz.fsfu.html
ای لعنت به این اکبر راس فتنه
نفرین به اکبر راس فتنه و خانواده نا اهلش
با سلام
به وبلاگ حقیرانه ما هم سری بزن
eshareh213.blogfa.com
یا علی
سلام علیکم و رحمت الله
عرض ارادت به داداش، سید و بچه های با عشق قطعه.
یا علی
(هنر شما
قانون اساسی ما نیست
قانون اساسی ما وصیت نامه شهداست)
در ضمن در پاسخ به م ح:درست که مداحی در مورد شهدا خوبه,اما زنده نگه داشتن یاد شهدا ,زنده نگه داشتن اعتقادات شهداست,واین همان عمل به وصیت نامه انهاست.وگرنه به نظر من,با مداحی کردن یا نکردن یک مداح در مورد شهدا ,هرگز نه نورشان کم می شود و نه خودشان فراموش خواهند شد.
سلام داداش حسین و آقا سید,داداش من از مخاطبان قدیمیتون هستم.چند روز پیش یک ایمیل برام اومده بود که حسین قدیانی با سید احمد دچار مشکل شده و سید احمد را بیرون کرده,من سریع اومدم تو سایت و دیدم آقا سید مثل همیشه در سایت حضور داره و همه چی عادیه. امروز دوباره اون ایمیل برام اومد وبه ناچار از یکی دو تا از بچه ها پرسیدم وظاهرا برای یکیشون همون ایمیلی که برای من ارسال شده بود فرستاده شده. راستش دیگه پرس وجو نکردم که آیا برای کسی دیگه هم اون ایمیل فرستاده شده یا نه.داداش حسین ما از وقتی با شما و قطعه آشنا شدیم سید احمد هم در کنارتون بود.رابطه شما دو نفر حسادت خیلی ها رو تحریک میکنه.چندین بار دیدم که تو تالار گفتگوهائی که در اینترنت بین بچه ها تشکیل میشه چند نفری علنا پشت سرتون حرف میزنن.من فکر میکنم همه کسانی که مخاطب سایت شما هستن وشما رو دوست دارن آقا سیدو هم دوست دارن.آقا سید یادمه قبلا گفتید که هیچ کامنتی را بی اذن داداش پاک نمیکنید پس ازتون میخوام اگه نمیخواهید این کامنت تائید بشه حتما بدید داداش بخونه.به کوری چشم حسودا دعا میکنم همیشه در کنار هم باشیدو دعای بابا اکبر رابطه تونواز شر وبدی حفظ کنه.
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۱۴:۴۲
تعداد افراد آنلاین: ۳۶
ماشالله حزب الله
داداش حسین بسیجیها فـــــــــــــــــدائی داری….
سلام داداش حسین
من همونی هستم که امروز تو چهار راه کامرانیه دیدمتون
میخواستم همون لحظه بگم که از دیدنتون چه حسی دارم
اما بغض گلوم نگذاشت زیاد صحبت کنم
فقط میتونم بگم خدا رو شکر میکنم
خدا میدونه چقدر ازش خواستم شما رو از نزدیک ببینم و بالاخره لطف خدا شامل حالم شد و شما رو از نزدیک دیدم
با خودم عهد کرده بودم هر وقت ملاقاتتون کردم در آغوشتون بگیرم که امروز تونستم به عهدم عمل کنم
بازم میگم که نوکرتم داداش حسین
یا علی
بسم الله.
قلمت خیر بود. بالاخره رفع هک شدیم.
قلمت و دستت طلا
لحظه ها در گذرند…
من و تو،
تنهاییم!…
…..
در سراشیبی آن رود بزرگ،
آن همیشه جاری!
گوشه ای دنج ز هر رنگ و ریا
من و ماهی ها
هر روز
منتظر می مانیم…
…..
باد وحشی،
غران!
می سراید نغمه ی سوز خزان!…
جغد شومی در شب،
مویه بر لب
که نماندست از این فصل، زمان!…
…..
لحظه ها در گذرند…
من و تو،
تنهاییم!…
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم بقائمهم…
سلام
آقای قدیانی عزیزچرا درباره تحولات منطقه مطلبی با ذوق و قریحه خاص خودتان نمی نویسید.
که اگر ما ذوق شما را داشتیم، حتما این کاررامی کردیم.
یک وبلاگ دیگر ارزشی توسط بلاگفا مسدود شد.
سلام مسدود سازی وبلاگ های ارزشی هنوز ادامه دارد علیرضا شیرازی اقدام به مسدود سازی وبلاگ آنتی ست کرده.
http://antisat.blogfa.com/
متن خبر:
http://balatarinsooti.blogfa.com/post-1591.aspx
علیرضا شیرازی دیروز وبلاگ منو مسدود کرد.
سلام…..
مطلبتون عالی بود…..
اللهم احعل عاقبت امور حاج محمودنا خیرا….
نمیدونم چی شد که سلمان رشدی معروف شد؟؟؟!!!
یا حق…
خدا پشت وپناهتون…
راستی چرا قالب وبتون اینطوری شده؟
۱-آقای قدیانی من هم از بسیجیان زمان پدر شهیدتان هستم ولی با وجود مسایل داخلی ابهامات زیادی برایم پیش آمده که هیچ کس هم به آن پاسخ نمی دهد و آن ابهامات این است:
در معصوم نبودن مقام رهبری شکی نیست. اگر کسی انتقادی به حضرت آقا داشت چگونه باید این انتقاد را بیان کند؟ راستی آن کسانی که به حضرت ایشان انتقاد کردند از سرنوشتشان خبری دارید؟ نوری زاد را میگویم و یا آیت الله دستغیب را.
۲- اگر در فتنه گر بودن سران فتنه تاکنون شک و شبه ای نیست که نیست چرا آنها را محاکمه علنی نمیکنند و به آنها فرصت دفاع نمی دهند؟ نگویید مصلحت ایجاب میکند چرا که با داشتن ملت با بصیرتی مثل مردم ایران دیگر هیچ مصلحتی قابل قبول نیست. و بر حقانیت سران فتنه می افزاید.
دعای بهاری مادر
چند روزی بیشتر به عید باقی نمانده بود. اما دل من با بهار زیبا همراه نبود. چون مادرم عمل داشت و نگران و مضطرب بودم تا اینکه به خواست خدا نگرانی ها و اضطراب ها جای خود را به نتیجه خوب عمل داد.
آن شب، شب اول بعد از عمل بود .من در بیمارستان کنار تخت مادرم تا صبح بیدار بودم و در مدت شب تا صبح چندین بار مادرم نیاز به پرستار پیدا کرد و من می رفتم به پرستار می گفتم : بیاد بالای سر مادرم . شب سختی بود اما گذشت تا بهار رسید و دید و بازدید ها در خانه ما بجز رسم هر ساله حکم عیادت از مادرم هم داشت . یکی از اقوام که سید هم بود در این دید و بازدید به مادرم گفته بود در خواب دیدم که دخترت – یعنی من – در برابر کعبه ایستاده است و دو نور سبز با نام های الله و محمد (ص) برابرش هستند. بله ؛ خدا به خاطر دعای مادرم در حق من پاداش آن یک شب تا صبح سختی و بیداری را به این شکل داده بود .
سلام داداشم.
به همه ی دوستان خوبم پیشنهاد میکنم گفت و گوی ویژه نامه نوروز « جوان» با حاج آقا طائب رو بخونن. مصاحبه قشنگیه.
یه جایی از ایشون سوال میشه که برخی معتقدند جریان انحرافی مشایی همون فتنه پیچیده بعدیه. بخشی از پاسخشون اینه که :
« … کسی که متصدی این جریان هست تا به حال ضعیف ترین کسی است که مورد اتهام فتنه قرار گرفته. قله ی فتنه باید خیلی قوی باشد . به این معنا که اولین چیزی که فتنه نیاز دارد محبوبیت بین مردم است… هرچقدر محبوبیت این جریان بالاتر باشد عمق و خطر فتنه بیشتر می شود . از منظر دیگر هرچه چهره منافق پوشیده تر باشد خطرش بیشتر است.. بنده تا به حال فرد غیرمقبول به مانند این فرد ندیده ام…»
« … بنده فتنه داخلی را به این شکل که فردی مقبول و دارای پایگاه بیاید و برای ما جریانی درست کند را غیرممکن میدانم و نظرم طبق فرمایش رهبری است که فرمود فتنه ۸۸ کشور و نظام ما را واکسینه کرد. واکسینه کرد یعنی هر بیماری را دفع می کند چرا که وقتی بدنی واکسینه می شود بیماری و میکروب را دفع میکند… »
« … بنده اصلا اعتقادی به مواضع برخی دوستان ندارم که جریان معروف به اصول گرایی انحرافی را فتنه بعدی می بینند بلکه فتنه آینده را بیشتر جهانی می بینم…»
سلام
….جدایی من از اینجا….
سلام داداش حسین
بعد مدت ها اولین جامعه مجازی ویژه حزب اللهی ها افتتاح گردید
هر مدیر وبسایت ارزشی می تواند برای خود در این جامعه یک صفحه ایجاد کند:
– وبلاگ ایجاد کند
– نظرسنجی بگذارد
– به سئوالات دیگران پاسخ دهد
– به فایل ها امتیاز دهد
– در گروه ها عضو شود
– فایل آپلود کرده و به اشتراک بگذارد
– با دیگران آنلاین صحبت کند
– به اتاق های چت برود
و ….
خوشحال می شویم به اطلاع دوستان برسانید
اگه غلط مینویسم با پاک کن دلتون پاکش کنین…
بهتره غرق اقیانوس سکوت شم و حرفی نزنم..
خاویر پرز دکوئیار، دبیر کل سازمان ملل در بحبوحه جنگ تحمیلی به ایران آمد، دیداری هم با رئیس جمهور (حضرت آیت الله العظمی خامنه ای) داشت.
دکوئیار بعد از آن دیدار پرسیده بود رئیس جمهور ایران از کدام دانشگاهِ علوم سیاسی فارغ التحصیل شده است؟
دکوئیار افزوده بود: من مدرک دکترای علوم سیاسی دارم و ۳۰ سال است کار سیاسی می کنم و چند سال است دبیر کل سازمان ملل هستم، در این مدت شخصیت های سیاسی و رئیس جمهور های بسیاری را دیده ام اما تا کنون شخصیتی به سیاستمداری و هوشمندی آقای خامنه ای ندیده ام.
جذب حد اکثری یعنی…………
۶۰۰۰نفر مستمع…………
با یه حرکت ما………….
شهدا رو الگوی زندگی کنن………
باور کن صدای رضا ۱۰۰۰برابر وبلاگت ادم روشن میکنه
شبیه حرفام حضرت ماه هم فرموده…..
اصلا فکر نمیکردم کسی که نامه به املی لاریجانی نوشت اینقدر بهم کم محلی کنه شمام که شدی مانندشان…………………………………………………….. مثل همیشه هیچ به روی خودت نیار …این بار هم نیامده بودی سر قرار
حسین قدیانی: ای بچه های بد! چرا از من تعریف و تمجید می کنید که مغرور بشوم؟!… نکنید این کار را!… این همه مراقبه!
خیلی باحالی حسین
هههههههههههه
اصلا هم مغرور نیستی و هر کس میگه که مغروری حسودیش میشه
البته شاید هم سوء تفاهم برایش پیش امده باشه
حالا من از طرف این برادر که سوء تفاهم برایش ( شاید )پیش امده معذرت میخوام
چون میدونم ناراحت میشی از این که این تهمت ها رو بهت بزنن
راستی
خیلی شعر قشنگی بود
دل نوشتتون عالی بود اما اگر علائم نگارشی رو بهتر رعایت کنید راحت تر و رون تر می شه خوندش.
من از آخرش خیلی حال کردم و واقعا زیبا بود !
خدا به همه بچه بسیجی ها کمک کنه “ان شاءالله”
سلام
با مطلب “آیات فتنه” بروزم.
حتما ببینید و نظر بدید.
sabteasrar.loxblog.com
adeldarbandi.blogfa.com
به امید ظهور
سلام بر حسین قدیانی
میگن اگه بنده ای با خدا گل یا پوچ بازی کنه همیشه بنده برنده است میدونید چرا؟!
چون خدا همیشه دو تا دستش برای بنده هاش پر از”” گل””
قدیانی ، موفق باشی و استوار
فضای جالبی داره این سایت شما !!!
داداش حسین اجازه میدی ماهم بیایم تو جمع دوستانتون؟
به امید فردا…
سلام برادر
خدا قوت
از قبل عید مساله بحرین داشت من رو دیوانه میکرد و بیشتر از ان سکوت جهان و حتی ایران.امروز بر اثر حرفهای گهر بار یک استاد دیگر مطمئن شدم نشستن یعنی خیانت به اسلام.ما سعی داریم تابا دوستان تجمعی تشکیل دهیم و به شدت به همکاری دوستان انقلابی چون شما نیازمندیم البته نه به این معنی که یک تجمع داشته باشیم بلکه هر کس میتواند با هر تعداد با تجمع و راهبیمایی مردم بحرین را حمایت معنوی کنید.ممنون میشم اگر نطرات و راهنماییتان را در اختیارم بگذارید
همیشه موید باشید
یا علی
مظلومیتی از جنس کربلا
بییایید توابین نباشیم
بسم الله الرحمن الرحیم
آدمی کافیست یک لحظه فکر کند.آری فقط یک لحظه آن وقت است که سرت از شدت درد در حال منفجر شدن است. آن گاه است که نمی توانی به فکرت ادامه دهی اصلا فکر که هیچ، نمی توانی حتی نفس بکشی. و سریع لبخند می زنی رویت را به سوی دیگری می کنی و می گویی آری نوروز است سال جدیدتان مبارک چه خبرها کجاها رفتی خوش گذشت…!!!؟؟؟
اینجاست که انسانیت آدمی زیر سوال می رود. اینجاست که روحت فریاد بر می آورد ای انسان این تویی مخلوق خدا؟ تویی که خلیفه ی خداوند روی زمین؟ خدایت مهربانترین مهربانان است. از درد کشیدن تو از زجر تو ناراحت می شود. اینجاست که باید فکر کنی. حتما فکر کنی. وگرنه انسانیتت بی شک می میرد.
به نوشته ای که در دنباله می آید فکر کن:
تصور کن یک مسلمان شیعه بحرینی هستی !!!
اگر مرد باشی. در خانه ات نشسته ای. پدر مادر فرزند همسر خانواده . در کشورت که جنگ است. همه را قتل عام می کنند. هم وطنانت هر روز کشته می شوند. در زندان هایی که ابوقریب به گردشان هم نمیرسد .بی اجازه وارد خانه ات میشوند؟؟!!. پدرت را برادرت را و هر چه مرد در خانه ات هست را بر می دارند می برند نمی دانم به کجا اصلا نمی توانی تحمل کنی اگر بگویم به کجا… و همسرت می ماند دخترت می ماند خواهرت می ماند و مادرت… و نمی دانی چه بر سرشان می آید قتل، تجاوز.. آزار…؟؟؟ و تو در زیر سخت ترین شنجه ها وقتی نام خدا را ملتمسانه صدا میزنی چیزی جز نجات خانواده ات را از او نمی خواهی و اگرمرد باشی می فهمی چه می گویم. می فهمی که چه دردی است.
اگر زن باشی و همسرت را به نا کجا آباد ببرند و تو بمانی و دخترکان کوچک که سایه هیچ غیرتی بالای سرشان نیست از وحشت و اندوه دست بر سر میگذاری و شاید اولین نامی که به ذهنت برسد تا فریاد استمداد سر دهی یا زینب باشد.
بحرین
و تو ای انسان! آگاه باش که هم نوعت هم جنست در کشوری مسلمان با این شرایط اسفبار به سر میبرد و تومراسم نوروز را بدون هیچ دغدغه ای اجرا می کنی. شادی می کنی پای می کوبی. اگر این صحنه ها را که نمی تواند گوشه ای از آنچه در آنجا اتفاق می افتد را به تصویر بکشد تصور کنی (که فقط تصورش خواب را از چشمت می برد!!!!)از پای نمی نشینی . چون خداوند تو را انسان آفریده و برای اینکه به اوبرسی باید انسان باشی.
پس انسان باش
در شیعگی تمام ما تردید است
مولا زگناه ما در تبعید است
نفرین به شعور نقشه جغرافی
بحرین عزا گرفته ایران عید است
سلام ودرود بر سردار عاشورایی سپاه اسلام حاج حسین قدیانی…درود بر تورزمنده خستگی ناپذیر اسلام ..دلم بااین متن شاد شد خدا خیرت دهد..این جمله که چرا اسم حسین کبیری بر کوچه های شهرمان نیست دقیقا نقطه عطف حمله این برهه از زمان دشمن است …من با صد نفر از دشمنان نظام بحث کردم همگی به اتفاق در پی جدا سازی ما و بسیجیان روح الله هستند واین مظلومیت بسیجیان شهر ماست. آنها می گویند آنان بسیجیان واقعی بودند نه شما ولی این را نمی دانند که صدام حرامی که از هویزه حمله را شروع کرد شرفش صد بار بهتر از کسانی است که حمله را از پایتخت و بی صدا شروع کردندکه البته هردو دشمن از کینه به اسلام نسبت به هم چیزی کم ندارند…
سلام
یه سوال
شما که می گین حمایت آقا از دولت دهم دیگر خاص نیست
چرا جواب آقای حمیدی رو نمی دین ؟؟؟
آقای حمیدی می گن این صحبت ها مال ۵ ماه پیش هست
در زمانی که همه هجمه ها به سمت دولت بود باز هم آقا این طور از دولت حمایت کردند
این حمایت اینگونه خاص نیست؟؟؟
نامه یک بچه هیئتی به دکتر محمود احمدی نژاد:
چی شد که خروار خروار ما رو به جریان انحرافی (نه سیاستمدار) جریان انحرافی مکار داری میفروشی؟
http://www.arzian.ir
سلام
یکی از دوستان گفته بود: این مشایی از کجا مثل قارچ سبز شد؟!؟!
این مشایی و این رحیمی از دوستان دیروز دکتر بودند و یک هویی از یک جایی سبز نشدند! این دکتر است که یا آگاهانه و یا نا آگاهانه، به رنگ و بوی آنها درآمده است.
یا علی