نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
نصفه شبی هم بیدارید؟
داشتم براتون بهاریه می نوشتم اینقدر اشکام تند تند ریخت که بیخیال شدم؛
این عکسا رو ببینید فعلا:
http://www.iranvij.ir/upload/images/thy6uryj4vmpujwl58dp.jpg
http://www.iranvij.ir/upload/images/iwikusnocdglufiwbq8o.jpg
امسال یکی از راویا تعریف کرد؛ یه اسیر نوجوون خیلی تشنه اش بود، یکی از عراقیا آب آورد اول فکر کردیم دلش برا اون نوجوون سوخته ولی دیدیم آب رو جلو چشم بسیجیه خالی کرد رو زمین، اون بسیجی گفت السلام علیک یا اباعبدالله؛ عراقیه عصبانی شد زد تو گوشش، گفت السلام علیک یا فاطمة الزهرا …
اینم دلنوشته عکسا :
الان که میگویم بهار، تمام اتاق را عطری پر میکند که میدانم از آن توست، میدانم میگویی هنوز هم مرا یادت هست.
یادت هست؟ ثانیه ها به تیک تاک حضور تو سپری می شدند، من که نمی دانستم تو آن شب آنجایی! اگر می دانستم بهانه نمی گرفتم چرا شلمچه نه، چرا طلاییه نه، چرا شرهانی نه، چرا …
اگر می دانستم که نمی رفتم سجده تا چند لحظه پلک هایم را روی هم بگذارم و خستگی در کنم! صاف می نشستم و خیره می شدم به در که ببینم تو کی از راه می رسی!
اگر می دانستم که با دلخوری به دوستم نمی گفتم خوابم می آید! می پرسیدم پس چرا نمی آید؟!
البته حضور تو در چند سطر نمی گنجد؛ ولی باید بنویسمت!
میدانم تو مرا یادت هست؛ مرا، بغل دستی ام را، دوستم را، خانواده ام را، رهبرم را …؛ تو حواست به همه هست، میدانم اگر من مواظب لبخند آقا نباشم تو هستی؛ این منم که مدام تو را فراموش میکنم.
ولی این چند دقیقه باید برای تو بماند، این بغضی که از لحظه سال تحویل در گلویم مانده، این نگاهی که هنوز هم خوابش می آید…
وقتی آمدی انگار همه صلوات فرستادند؛ یا شاید هم خواستند بفرستند و نتوانستند، ولی اشکها قطره قطره الماس شد و چکید، لحظه سال تحویل، همه داشتند “یا مقلب القلوب …” میخواندند و ما با قلب های منقلب خواندیم ” اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَیُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ؛” خواندیم “اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ الاْیمانِ وَ التَّوْحیدِ” خواندیم “اَشْهَدُ اَنَّکُم قُتِلْتُمْ عَلی مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ” خواندیم”اَشْهَدُ اَنَّکُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ بکُمْ لاحِقُونَ” شما بر ما سبقت گرفتید …
تو آمده بودی، با دوازده شهید دیگر؛ من، بهت زده، بغض کرده بودم و نمی دانستم تو اینقدر به دلم نزدیکی …!
الان که میگویم بهار، یاد خیلی چیزها می افتم، مخصوصا یاد دلم که در معراج الشهدا پیش تو گذاشتمش و آمدم!
خوب اول شدم…
فدای ادبت حسین جان …خداوکیلی با این شیخ مودبانه تر از این نمیشه حرف زد…
خیلی وقت است که می خوانم و اولین بار است که می نویسم برایت !
دم ات گرم که زبانت آتشینت , راوی دل ه سوخته ماست …
می دانستم آملی لاریجانی جدی می گیرد، غلط می کردم نامه بنویسم به قوه قضائیه!!!!
(نیشخند)
چند بار باید مناظره تو و احمدی نژاد را نگاه کنم؟ سی دی ام خش گرفت خب!!!۱
الان زلزله آمده در ژاپن، یک بیانیه بده، همدردی کن با زلزله زده ها. در عرض ۳ سوت می شوی مرد سال تایم! نوبل هم روی شاخش است
جالب بود
من اسم این متن را میگذارم قلقلک . تعبیر و تفسیرش با شما
تو خودت هرمنوتیک نداری؟ با هرمنوتیک مردم چی کار داری؟ ……دلمون شاد شد عیدتون مبارک .البته اعجاز این متن به همین جا ختم نمیشه شیخ بیسواد باید به خودش بباله چون هیچ کس به این خوبی خدمات چندین سال پیش اورا در باب جهاد اقتصادی افشا نکرده بود…..
داداش کامنت گذاشتن برای نوشته هات بدون اون ادمکها سخته ….مرد مومن واژگانمون کم میاره…
سلام بر حسین*
آدم عاقل از روی دست نتانیاهو مشق می نویسد؟! این کار است که تو می کنی؟! از روی امام خجالت نمی کشی؟! از خون شهدا حیا نمی کنی؟! بگیرم بزنمت؟! کار خلاف بصیرت بکنم؟! زحمت قوه قضائیه را کم بکنم؟!… هان! چرا ساکتی؟!
……………..
پس کی می خواهی بزرگ شوی؟! الان نتانیاهو دارد ایزی لایف مصرف می کند ولی کودک درون تو هنوز هم دارد مای بیبی مصرف می کند…
عالی بود داداش
این روز ها که قطعه خلوت است لذتی دیگر دارد…
کلی خندیدیم!
دوشنبه هشتم فروردین ۱۳۹۰ :: ۱۱:۶ :: نویسنده : محمدرضابراتی
سوغات…
به نام عشق
سوغات:
چند سالی میشه میشناسمش، مرد ساده و بی الایشی است. تحصیل کرده است. سمت بالایی هم داره اما عاشق وبی قرار شهداست.
توی گروه تفحص بوده و هست، رسیدم کنارش و بغلش کردم و تو اولین فرصت سوال خودم را پرسیدم: حاج جعفر؛ جالبترین و زیباترین شهیدی که پیدا کردی کدوم بود؟؟
حاجی نظری خندید و گفت : همشون زیباند
گفتم : زیباترین؟
گفت: توی خاک سست فکه یه شهید را دیدم که توی یه گودال بدنش را جمع کرده بود، اروم بغلش کردم و گذاشتمش بالا، همه بدن و لباسش بود اما سر نداشت. یه کم دنبال سرش گشتم اما پیدا نشد، پیش خودم گفتم شاید سرش جای دیگه ای افتاده، تا این فکر را کردم شهید اراده کرد که بهم ثابت کنه دارم اشتباه میکنم. از کف گودال موها و سربندش پیدا شد. خندیدم و گفتم سرش هم پیدا شد. دست بردم تا سر را بر دارم اما فقط مو بود و سربندی که روش نوشته بود: عاشقان شهادت
حاجی می خندید و می گفت: این زیبا ترین نوع شهادته. با اقتدا به مولا باید سر در بدن نباشد
سلام داداش حسین
خیلی زیباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا نوشتی
مردم از خنده
اشکم در آمد
شادمون کردی خدا شادت کنه
پتیکو پتیکو پتیکو…
😀
سلام داداشم.
دومین صفحه از این بسته ی فرهنگی تقدیم به همه ی دوستانم در قطعه ۲۶:
شلمچه بودیم
بس که آتش سنگین شد دیگه نمی تونستیم خاکریز بزنیم . حاجی گفت : «بلدوزرها رو خاموش کنید بذارید داخل سنگرها تا بریم مقرّ.» هوا داغ بود و ترکش ، کُلمن ِ آب رو سوراخ کرده بود . تشنه و خسته و کوفته ، سوار آمبولانس شدیم و رفتیم .
به مقرّ که رسیدیم ساعت ۲ نصفه شب بود . از آمبولانس پیاده شدیم و دویدیم طرف یخچال . یخچال نبود . گلوله ی خمپاره صاف روش خورده بود و بُرده بودش هوا . دویدیم داخل سنگر . سنگر تاریک بود . فقط یه فانوس کم نور آخر ِ سنگر می سوخت. دنبال آب می گشتیم که پیرمرادی داد زد: «پیدا کردم!» و بعد پارچ آبی رو برداشت تکونش داد . انگار یخی داخلش بود ؛ صدای تلق تلق می اومد . گفت : آخ جون ! و بعد آب رو سرازیر گلوش کرد . می خورد که حاج مسلم – پیرمرد مقرّ – از زیر پتو چیزی گفت . کسی به حرفش گوش نداد . مرتضی پارچ رو کشید و چند قُلُپ خورد . به ردیف همه چند قلپ آب خوردیم . خلیلیان آخرین نفر بود . تَه ِ آب رو سر کشید . پارچ رو تکون داد و گفت : «این که یخ نیست . این چیه؟» حاج مسلم آشپز ، سَرِشو از زیر پتو بیرون کرد و گفت : «من که گفتم اینا دندون های مصنوعی ِ منه ! یخ نیست . اما کسی گوش نکرد . منم گفتم گناه دارن . بذار بخورن!» هنوز حرفش تموم نشده بود که همه با هم داد زدیم : وای !! و از سنگر دویدیم بیرون . هرکسی یه گوشه سَرِشو گرفته بودپایین تا آبها رو برگردونه که احمد داد زد : «مگه چیه! چیز بدی نبود! آب ِ دندونه! اونم از نوع ِ حاج مسلمش! مثل آبنبات می مونه! اصلا فکر کنید آب ِ انجیر خوردید…»
خیلی توپ بود
واقعا دمت گرم ترکوندی حاجی
ای جانم عجب عکسایی
حاجی اون عکس ۶ ماهگیت از چشات معلوم بود یچی میشی!
شیطنت و تیز هوشی از چشات میریخته
خدا حفظت کنه واسه حضرت امام خامنه ای
جدایی شیخ بی سواد از ارای باطله 😀
عجب تیتری زدی حاجی مرسی
راستی اخراجی ۳ خیلی محشره به همه پیشنهاد میکنم برن ببینن حاج مسعود خیلی قشنگ فتنه گریها را نشون داده
فروش بالای اخراجی ۳ تیر دیگه ای ( نی ساندیس دیگری) در چشم فتنه گران و اربابان امریکایی اونهاست
دارن دق میکنن بدبختا همش همدیگرو تشویق میکنن به رفتن جدایی نادر و تحریم اخراجی ها .پوسترای اخراجی هم که هرجا دم دستشون بود پاره پارش کردن!!
سلام به اقا حسین و همه دوستان
یه خبر مهمممممممممممممم
وب جنبشه داریم افتتاح شد!..منتظر حضور گرم تمام برادران هستیمممم
چهارده اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها، و السر المستودع فیها، بعدد ما احاط به علمک + چهارده لعنة الله علی اعدائکِ یا فاطمه+ترک هرچندتا عمل خدانپسندانه.از امروز تا سوم جمادی الثانی(هفده اردیبهشت)
از طرف چهارده معصوم برای حضرت فاطمه سلام الله علیها.یعنی چله
سلام خدا حفظتون کنه
سال نو هم مبارک
اقا بیست
عالی جدا لذت بردم از این متن
تو کل عید انقد نخندیده بودم که با خوندن این متن خندیدم
“ما مثل فائزه اسب نداریم بلکه با اسب عکس داریم”
خیلی قشنگ نوشتی
کاش ۱ اسب داشت ۱ طویله اسب داره (طویله با کسره خونده شود نه با فتحه)
میگن روزی چقد از بیت المال صرف پول غذای اسبای خانوم میشه
با شیر پاستوریزه هم اسباش را میشوره
..
مرگ بر منافق محارب فتنه گر بی حیای غارتگر بیت المال .. یی که بنا به تشخیص مصلحت’ ازاد میچرخه و از گل نازکتر نبایدبشنوه
خدایا به پیشگاه تو از فائزه و سایر وابستگانش شکایت میکنیم
یکی در بحرین در خون می رقصد و دیگری در تهران در تلویزیون!
و فرض کن این همسایه ات که برادر تو هم هست گرسنگی که هیچ، دارد به خون خود می غلطد و تو داری آجیل می خوری و پای صدا و سیمای مکتب ایرانی نشسته ای و به فیلم های طنزش می خندی!
http://jahannews.com/vdchvvnzm23n-6d.tft2.html
انقلاب بحرین از نگاه پوسترها
http://jahannews.com/vglauwn6o49nii,..544k1kh6.html
یک سایت سعودی در خبری عجیب مدعی شد ایران قصد دارد با همکاری مقتدا صدر رهبر جنبش صدر از طریق خاک عراق به عربستان سعودی حمله کند !
این سایت مدعی نوشت: نیروهای ایرانی در خاک عراق به راحتی تردد می کنند و گروههای شیعه عراق که همه وفادار به ایران هستند با این نیروها همکاری می کنند و جنبش صدر نیز نقشه های ایرانیها را عملی می کند و به زودی قصد حمله نظامی به خاک عربستان را دارند.
گفتنی است بعد از اینکه رژیم دیکتاتور آل سعود نتوانست شانس خود را برای زور آزمایی با ایران در اغتشاشات ۸۸ ایران و اخیرا با سرکوب مردم بحرین امتحان کند، اکنون با شایعه پراکنی های گسترده قصد دارند ایران و شیعیان منطقه را خطر اصلی برای امنیت خود و منطقه نشان دهد شاید از این طریق بتواند صف معترضین سنی مذهب را از صف شعیان معترض علیه رژیم های دیکتاتور منطقه جدا کند.
عید قربان شهدای بحرین مبارک
در شیعگی تمام ما تردید است
مولا ز گناه ما، در تبعید است
نفرین به شعور نقشه ی جغرافی
بحرین عزا گرفته ایران عید است
آفرین.خیلی خوب بود.اون عکس ۱ سالگی شما هم خیلی باحال، از چشماتون شیطونی می باره.
آهای شیخ بی سواد! من هم به تو مدیونم به قرآن.باور می کنی تو در حق من چه لطف بزرگی کرده ای ؟من هم خیلی ناراحتم که کم پیدا شده ای . شخص توی بی سواد باعث آشنایی من با این قطعه مقدس شد و به همین خاطر متن هایی که درباره ی توست اصلا جور دیگری به دلم می نشیند.پارسال نه ببخشید پیارسال برادرم وطن امروز را آورد خانه و گفت :این متن را بخوان خیلی قشنگ است و اگر گفتی کدام طنز بود درباره تو؟ «نامه ملانصرالدین به شیخ بی سواد» نمی دانی چه قدر آن طنز باعث انبساط خاطرم شد.خوب تو اگر این قدر سوتی نمی دادی که عمرا نویسنده می توانست این گونه ما را بخنداند.بعد از خواندن، آن متن را جدا کردم و هر از چند گاهی برای افزایش روحیه می خواندمش.یک بار فکر کنم فروردین پارسال بود که نام آن نویسنده را در اینترنت سرچ کردم و آمدم به قطعه ۲۶ و هنوزم که هنوز است بیرون نرفته ام و ماندگار شده ام اینجا.دیدی گفتم مدیونم به تو.باور کن من تا قبلش نوشته های دیگری را هم از آقای قدیانی خوانده بودم اما به نام نویسنده اش توجه نکرده بودم.تو مرا قطعه بیست و شیشی کردی.حالا همه هی بگویند کروبی بد است ..شیخ با ما این کار را نکن.
خیلی نالوطی هستی. بی معرفتی. مرام نداری. یک جو مردانگی توی وجودت نیست…. بی زحمت دوباره برو از اول این متن را بخوان.برو دیگه.
سلام داداش حسین. عجب متنی نوشتید. خییییییییییییییییییلی قشنگ بود. کلی خندیدیم. مرسی.
سلام داداش حسین.یه ربعه دارم می خندم…خدا حفظت کنه داداش حسین…
در ضمن این دوتا عکس رو هم اضافه کردم به کلکسیون عکسهای داداشی…حلالم کن
مفهومی ترین نکته این طنز عنوانشه:
“جدایی شیخ بیسواد از آرای باطله” در سکانس نهایی “اخراجی های شونصد”
سلام حسین جان
خواندم
لذت بردم
فنی بود نوشته ات. پیداست که زحمت می کشی.
کاش بیشتر قدر یکدیگر را می دانستیم.
وقتی که دلم می گیرد فرازهای آخر خطبه نماز جمعه آقا را مرور می کنم
و دلگرم می شوم:
سیدو مولای ما، دعا کن برای ما ، صاحب ما تویی…
http://eslami1414.persiangig.com/image/jonob/doaa.jpg
سلام
۳۰۰ میلیون شهی (۱) گرفته .
پاورقی :
(۱)
شهی واحد پول شهرام جزایری
آقای قدیانی دیده بودیم توی استخر کرال سینه برن روی فرش نه 😀
اینم لینکی که بچه ها بتونن از آیکون های مختلف در وردپرس استفاده کنند .
http://elouai.com/yahoo_smiley.php
باشد که مقبول افتد انشالله .
یاعلی
سلام داداش حسین
آمریکا و اسرائیل هم مثل ((فائزه)) خر ندارند…
آقای قدیانی این وب سایتتونو بدید یه خروس قندی بخرید . آخه بابا چند بار یه کامنت رو ارسال کنیم عمل نکنه ؟
سلام
واقعا عالی بود
خدا قوت
به این میگویندیک طنزحرفه ایی.به این میگویندیک قلم طناز.خیلی خوش گذشت بااین جمله//ای دادبیداداین ۲سال که نگفتی.امسال که جهاداقتصادی است.یک کلام بگوازشهرام چقدرتیغ زدی اخه لامصب//علامت کف
تیتراژ فوق استثنایی اخراجی های ۳ با شعری از محمدحسین جعفریان، اشک پدرم را جاری کرد… انگار که حرف دلش بود!
http://up.iranblog.com/images/w4p1xsxiohffjguak9xg.mp3
بابا خیلی باحالی
کلی خندیدیم بلا
حسین بازم از اینا بنویس
خیلی باحاله
ایول
سلام حسین جان فکر نمی کنی عبارت ” این کار غلط اندر غلط است ” جمله آقا است و به صورت مستقیم و یا شاید غیر مستقیم به سخره گرفته شده ؟ اینو نگفتم که بگی باز به ما گیر دادید و یا این که آقا ما هر چی بنویسیم یه چیزی به ما میگن و …گفتم شاید حواست نبوده و …
بابا تو دیگه کی هستی…. دست عمار رو بستی تو دوستی با ولایت حضرت ماه
خیلی خیلی قشنگ بود.
سلام…
ببخشید یه نقد داشتم به بعضی از نوشته هاتون…نمیدونم درسته یا نه…امیدوارم ناراحت نشید… .و لطفا نظرم پخش نشه فقط خودتون بخونید…
از دل نوشته های قشنگتون ممنون..ولی توی اون نوشته هاتون که دارید بعضی ها رو *مسخره*میکنید (که البته من مسخره کردن اونا رو دوست ندارم یعنی ترجیح میدم بابت رفتارها و حرکت های غلطشون نوشته بخونم نه استفاده از پوشک ایزی لایف…)ادما ذهنشون از نقد سیاسی باز میمونه یعنی یه جوری میشه که طرف شور پیدا میکنه ولی تو بحث با بقیه کم میاره …میشه مثل اینا که فقط بلدن مسخره کنن ..قدرت تحلیل و نقد نداره…چرا از قلم قویتون علاوه بر برانگیختن احساسات و شور برای بالا بردن قدرت نقد خواننده هاتون استفاده نمیکنید؟؟؟مثل نوشته ای که درمورد شهید طالقانی و آ.خاتمی بود اگر اشتباه نکنم…از اونم حتی بهتر بنویسید…
انشاالله خدا به شما و همه ی اونایی که دارن واسه انقلاب زحمت میکشین توان،بصیرت،اخلاص و اجر بده
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو رسونده باشم
خدا قوت…بازم ممنون…حلال کنید
خیلی باحال بود :
الان نتانیاهو دارد ایزی لایف مصرف می کند ولی کودک درون تو هنوز هم دارد مای بیبی مصرف می کند…
داداش حسین حقاکه بین همه ستاره هاتو یکی ستاره زهره ای پرنور، شایدم ستاره ی قطبی که راه رونشون می ده ایشالا تولد ۱۲۰ سالگی تو جشن بگیریم
تامرز۱۵۰۰۰۰۰ نفرفقط ۴۳۴۹۶ نفر باقیست. یاعلی عقب نمونی ستاره
همچنان در حال قهقهه میباشم…..
ای خـــــــــــــــــــــــاک بر سرت شیخ…
داداش حسین با چه زبانی بگوید آدم شو؟
این ۲ سال که نگفتی. به احمدی نژاد هم که نگفتی. امسال که “جهاد اقتصادی” است، یک کلام بگو از شهرام چقدر تیغ زدی آخه لامصب!
مرگ بر جلبکهای سبز و سران منافقشان
داداش این عکس رو هم میتونی استفاده کنی
اوج خرفت بودن شیخ بیسواد رو نشون میده
طولانی بود , اما …
تلخ بود , اما …
یا ا… ; عاقبتمون رو ختم به حسین (ع) بگردان …
http://etefagh.com/wp-content/woo_uploads/33-karroubi3.jpg
به خوبی به استقبال دربی رفتید.
از همین حالا قررررررررررررررمزته…
😀
ممنون که برای اولین بار توی عمرت خودت را کنترل کردی و در برابر این نامردها رعایت کردی این جمله ی حضرت ماه را : غلط اندر غلط است !
خدا کنه جمله بندی ام درست باشه و گرنه سوتی می شه .
داداش حسین من نه ده را از کجا میتونم تهیه کنم
با سلام
بزرگترین پورتال اینترنتی در حال راه اندازی می باشد .
برای اطلاعات بیشتر به آدرسی که در زیر آمده است در نسخه آزمایشی مراجعه کنید .
امکانات پورتال
قسمت های مختلف تبلیغاتی
مشاهده نام بیش از ۵۰ نفر که شرایط را پذیرفته اند که از فعالان اینترنت می باشند . و شاید بعضی از آنها را میشناسید .
http://www.ghadirnet.com/بزرگترین-پورتال/
لطفا همین متن را اطلاع رسانی کنید.
تشکر از شما
سلام علیکم
سال جهاد اقتصادی رو تبریک عرض می کنم.
امیدوارم سال خوبی برای شما باشه.
گاه و بیگاه به وبسایتتان سری می زنم و نوشته هایتان را مطالعه می کنم ولی این اولین باری است که یادداشتی برایتان می نویسم.
قلمتان خیلی زیباست، هر چند که احساس می کنم زیباتر بود.
اگر جسارت نباشد، خواستم این پیشنهاد را بدهم که سعی کنید، یادداشتهایتان جدای از ظاهر و ساختار زیبا و قشنگ، محتوای زیباتر و عمیقتری هم داشته باشد. البته اگر بخواهید به یادداشتهایتان عمق بیشتری بدهید، مجبور خواهید شد، کمتر از این مقدار بنویسید. که عیب چندانی ندارد.
آمار بسیار زیاد وبسایتتان، مسئولیت شما را افزون و البته کارتان را نیز سخت تر می کند.
نگذارید، این صفحه زیبا، فقط تفریحگاه و محل بازی با کلمات و عبارات شود. بصیرت و ولایتمداری، دریای ژرفی است که حالا حالاها جای کار جدی و عمیق دارد.
ان شاء الله قلمتان بیش از پیش نافذ و شیرین و خوش نگار و بابصیرت باشد.
التماس دعا.
سلام بر داداش حسین عزیز و همه دوستان؛
داداش جانم عرض ادب و ارادت،
الان رسیدم و این متن را خواندم، بسیار عالی و نشاط آور بود!
خیلی کیف کردم، بعد از مدتی که از کروبی مفلوک! خبری نبود این متن خیلی چسبید.
تیتر را هم مثل همیشه عالی انتخاب کردی، ماشالله بی همتائی.
قربونت برم که خاطرت خیلی عزیزه سالار.
چه عکسهائی! ممنونم داداش حسینم.
جناب خیبری!
کتاب “نه ده” را در کتاب فروشی ها جستجو کنید اگر یافت نشد به این آدرس اینترنتی مراجعه کنید.
http://www.irdc.ir/fa/book/733/default.aspx
سلام حسین آقا
خدا قوت
نبودم. یعنی واقعا نبودم رفته بودم جنوب.
به دلایلی نمیخواستم دیگه پیامی بزارم برات ولی این نوشته اساسی خنده بر لبم نشوند و دلمان را خنک نمود.
امیدوارم سال خوبی داشته باشی.
نسبت به نامگذاری امسال ببین چه حرکت فرهنگی میتونی بکنی از همین الان شروع کنی زودتر لبیک گفتی
گر چه همین نوشته هم خالی از لطف نبود” این ۲ سال که نگفتی. به احمدی نژاد هم که نگفتی. امسال که “جهاد اقتصادی” است، یک کلام بگو از شهرام چقدر تیغ زدی آخه لامصب!
سلام علیکم
ما فکر کردیم کامنتی که ارسال نمودیم رسیده است به دستتان اما ظاهرا اشتباه کردیم بنابراین خودمان رو دوباره به زحمت می اندازیم 😀
جناب شیخ ۳۰۰ میلیون شهی ( واحد پول شهرام جزایری ) را از آن خود کرد و همین مال حرام باعث شد خسرالدنیا و الاخره شود #-o و اسلامش ، اسلام آمریکایی **==
شود و توهم بزند @-) و همچون آن دو رفیق گرمابه و گلستانش دروغ بگوید :^o حیف که دست به دامن آمریکا شد [-o<
پ ن :
این لینک هدیه به دوستانی که دوست دارند جهت ابراز احساسات از آیکون استفاده نمایند .
http://elouai.com/yahoo_smiley.php
البته امیدوارم آیکونهایی که خودم استفاده کردم جواب بده .
یاعلی
السلام
حاجی
بحرین رو دریاب!
نامه تمام!
چرا هر چی من کامنت میزارم ارسال نمی شه ؟
http://elouai.com/yahoo_smiley.php
این لینک تقدیم به دوستان
من میگم چقدر خوب میشه قسمتی را هم برای پیشنهادهای سازنده اختصاص بدید این سال سال جهاد اقتصادی است اگر هر کدوم از ما هر ایده ای داریم در جهت تحقق روز افزون این شعار برای دیگری بفرستیم یا توی همین وبلاگ به نمایش بگذاریم تا پایان سال کلی ایده خوب داریم / نبش قبر نکنیم شیخ و مهندس هر دو مردند هر چشم با بصیرتی شعله های بر خواسته از پولهای حرام شهرام را درون شیخ میبیند /حرف آقا امروز جهاد تا رهایی از تهدید تحریم است نه!
جناب ضرغامی! فکر کرده اگه دستور بده بیان تو خیابونهای ساری از ۴ نفر گزارش بگیرن میتونه گند سریال مزخرفشو بپوشونه!
یعنی هیچ کس در مازندران مخالف این شاهکار هنری!!! نبود؟
لعنت بر شیطون…
خبرگزاری فارس: مسعود دهنمکی در بخشی از یادداشت خود با اشاره به قاچاق «اخراجیها۳» در فضای مجازی نوشت: ضمن تشکر از مردمی که هوشیارانه با استقبال خود خار در چشم کوتهفکران فرهنگی بودند، امیدوارم علیرغم این اتفاق ترجیح بدهند فیلم را بر روی پرده سینما ببینند نه در سفره روشنفکران قاچاقچی!
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=9001091039
عکس: اخراجیها ۳
http://rajanews.com/detail.asp?id=82892
سلام
با مطلب “معنای جهاد” به روزم. حتما یک سری بزنید و کامنت بگذارید.
adeldarbandi.blogfa.com
sabteasrar.loxblog.com
به امید ظهور
آقاىمبصر! بىخودحساس نشوحساس نشو!سه ریال تلویزیون به این خوبى،چراگیر مىدى؟ تنهاایرادش اینه که ارزش دیدن نداره،همین!
“جدایی نادر از سیمین” مانیفست فتنه سبز برای تخریب نظام
http://www.asrar.blogfa.com/post-19.aspx
…………………….
دلنوشته های یک جوان شیعه ی ایرانی
ای کاش اخراجی ها ده میلیاردی شود
http://www.malhani.blogfa.com/post-140.aspx
دلم گرفته حاجی یه چیزی بگو
دلم برا ده نمکی خیلی سوخته
خستگی را به تنش خشک کردن بی شرفای سبز لجنی
لعنت خدا به این فتنه گرا که اینجوری حق الناس را میخورن
http://dehnamaki.blogfa.com
این پست اخرش خیلی مظلومانست بغض گلومو گرفته دارم خفه میشم
خاطره ای از شهیدی که به مادرش تلفن کرد
http://www.jahannews.com/vdcbfgb80rhb0wp.uiur.html
((((((((((دوستان حتما این لینک رو بخونید و لذت ببرید))))))))))))
یاعلی
رواق قطعه
جمجمه ات را به خدا بسپار
۹ فروردین ۱۳۹۰
میثم محمدحسنی/ نهج البلاغه ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی را باز کردم… و خواندم از مولا علی علیه السلام درس جهاد را به پسرش محمد حنفیه در هنگامه جمل… “اگر کوهها از جای کنده شود، تو جای خویش بدار! دندانها را بر هم فشار و کاسه سرت را به خدا عاریت بسپار! پای در زمین کوب و چشم بر کرانه سپاه نِه و بیم بر خود راه مده! و بدان که پیروزی از سوی خداست”.
..
خیلی زیباست دستتون درد نکنه
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۱:۱ بامداد
تعداد افراد آنلاین: ۲۱ نفر
ماشالله حزب الله…
داداش حسین بی همتای بسیجیها فـــــــــــــــــــــــــدائی داری….
مگه چشه این سریال؟!!!
پرسپولیس سرور استقلاله.پرسپولیسه زلزله همینه همینه.
خیلی خیلی بامزه بود.
طنزهایتان وقتی از ریتم خاص قبلی خارج میشود، دلنشینتر و قشنگتر می شود.
“تا خامنه ای، ما را دارد و تا صد البته ما، سایه نائب امام زمان را بالای سر خودمان داریم، این نظام فقط یک جا سقوط خواهد کرد؛ روی سر سران کفر”
امیدوارم روز عمل سربلند باشیم.
نذر سلامتی حضرت خورشید و خنده ماه و شادی ارواح امام و شهدا سه صلوات از عمق جان.
یا علی
سید مقدام حیدری میگوید:”اگر جسارت نباشد، خواستم این پیشنهاد را بدهم که سعی کنید، یادداشتهایتان جدای از ظاهر و ساختار زیبا و قشنگ، محتوای زیباتر و عمیقتری هم داشته باشد.
نگذارید، این صفحه زیبا، فقط تفریحگاه و محل بازی با کلمات و عبارات شود. بصیرت و ولایتمداری، دریای ژرفی است که حالا حالاها جای کار جدی و عمیق دارد.”
عشق است ولایت میگوید:” ادما ذهنشون از نقد سیاسی باز میمونه یعنی یه جوری میشه که طرف شور پیدا میکنه ولی تو بحث با بقیه کم میاره …میشه مثل اینا که فقط بلدن مسخره کنن ..قدرت تحلیل و نقد نداره…چرا از قلم قویتون علاوه بر برانگیختن احساسات و شور برای بالا بردن قدرت نقد خواننده هاتون استفاده نمیکنید؟؟؟”
من هم موافقم با دوستان.
حاجی مبارزه جای خود. اما یادت باشه همه ی بار مبارزه نباید به دوش یه نفر باشه. همه فحشها رو نباید فقط خودت تحمل کنی ، پس ما چیکاره ایم.
یعنی فقط باید بشینیم و به به و چه چه کنیم؟
پای کار بودن معنی داره ، باید برای حضرت ماه نیرو تربیت کرد.
اگه متنها یه جوری تنظیم بشه که از خیل عظیم بازدید کننده این سایت ده تا مثل خودت در بیاد ، چه طوفانی به پا میشه؟
طرح بهاریه خیلی خوب بود.
به نظر من به فکر این باش که واسه لشکر حضرت خورشید و ماه عزیز نیرو تربیت کنی.
یا علی
میخوام داد بزنم
میخوام گریه کنم
خدایا
پس چرا نمیرسانی امام زمان را
خدایا ماه تنها است
خسته شده
خدایا کمکمان کن
الهی انا اشکوا الیک غیبت ولینا و کثرة عدونا
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
حسین به جون خودت و خودم
میخوام گریه کنم
من دارم دیوونه میشوم
کمک
از روی امام خجالت نمی کشی؟!
“تو را از بس شلنگ تخته انداتختی،” ببخشید انگار انداختی یک “ت” اضافه دارد.
خصوصی
“می خواهی سرت دردت نگیرد، ” بازم ببخشید اما انگار “ت”ی یکی از “سرت” یا “دردت” اضافه است.
“همدیگر را جرواجر نکرده اند،” “لت و پار” (اگر درست نوشته باشم)مفهوم را نمی رساند.
بسیار شرمنده
“می دانی شیخ! حالا که سحر نزدیک است، ما شب را نشانه رفته ایم. چه فرقی می کند برای ماه و ستاره ها، بود و نبود چندتایی خفاش شب پرست؟!”
” آن حصر که تو باید از آن رها شوی، این خانه و کاخ و قصر نیست. تو اسیر نفس اماره خود هستی. از این حصر بیرون بیا.”
“تو با دستان خودت، خودت را و آزادگی خودت را در حصر نفسی کرده ای که اختیارش حتی از دست شیطان هم در رفته و افتاده دست شیطان بزرگ.”
دیروز صدا و سیمای محترم ساعت ۵ از شبکه ۳ برنامه تبلیغ فیلم تحت تعقیب (wanted)
رو پخش کرد
واقعا احسنت!!!!!! و در این برنامه با خانوم انجلینا جولی مصاحبه شده بود و از بازی این خانوم و عقاید خاصشون برای بازی در این نقش با دیدگاه های ماسونی تعریف و تمجید
صدا و سیمای ما برنامه رو اگه برای جذب مخاطب می ذاره که مشتاقان دیدن این خانوم نیازی به کانالای ما ندارن که البته به نظر من هدف این برنامه اوردن بقیه بچه مثبت ها توی خط بود!!!!!!!!!!!!
دستشون درد نکنه واقعا ما تا این صدا و سیما رو داریم جامعه ای بهتر از این نخواهیم داشت!
دلمان برای این متن نوشته های شما تنگ شده بود (یاد هزار و سیصد و فتنه بخیر)
سلام کربلایی حسین
می خواستم ازت بخوام لطفاً اگه زحمتی نمیشه خواهشاً بیا و قلمت رو دیگه از این اموات بردار و بزن توی خون بابا اکبر و بنویس از بحرین و از شهدا. بنویس از بحرین. بنویس از استغاثه. از خون و اشک. ما توقع داریم از این قلم و از این خونی که از کربلا سرچشمه می گیره. پس منتظریم.Very
منورالفکر نماهایی که با قاچاق فیلم اخراجیهای ۳ گل طلایی به دروازه خودی را زدند دیگر حرفی برای گفتن نگذاشتند و مشخص شد که قاچاقچیان فرهنگی این مرز و بوم از چه قماشی هستند به خصوص که با قاچاق نشدن قهوه تلخ معلوم شد که چه کسانی شعار مخالف من سر می دهند و چه کسانی با پرهیزکاری به این شعار عمل می کنند.
http://www.mahdi2o3.blogfa.com
افشای نظر آل خلیفه درباره شیعیان
‘شیعیان مثل فرش میمانند، هرچقدر زیر پا بمانند و بیشتر بر روی آنها راه برویم، بهتر خواهند شد’
موسسه ‘سیاست خاور نزدیک’ واشنگتن فاش کرد: یکی از اعضای خانواده ‘آلخلیفه’ در یک میهمانی دیپلماتیک گفته است که ‘شیعیان مثل فرش میمانند، هرچقدر زیر پا بمانند و بیشتر بر روی آنها راه برویم، بهتر خواهند شد’.
به گزارش نسیم آنلاین این موسسه در گزارشی با عنوان “حکومت غصبی بحرین در زیر ذرهبین” به قلم “سایمون هندرسون” نقل قول تکان دهنده فوق را به نقل از یک توریست آمریکایی که در بزم دیپلماتیک پادشاه بحرین حضور داشته، فاش کرده است.
امدیم نبودید رفتیم.همین!!!!!!
سطح سواد و تحلیل ضدانقلاب ایران!+عکس
سپاه رفته سوریه؛ ۱۳ بدر میائیم و نظام را سرنگون می کنیم
http://jahannews.com/vdcamwn6e49nia1.k5k4.html
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
روز ۱۳فروردین، همه با هم، در هرجای ایران، پرچم اسرائیل را آتش می زنیم
آتش زدن پرچم اسراییل در روز ۱۳بدر + کمک شما
به کمپینگ ما اضافه شوید+تاریخچه ۱۳بدر (روز زیون ستیزی ایرانیان باستان)
×زیون(zion) نام فرقهای از یهودیان است که ۱۰۰ها هزار ایرانی را در ۱۳ فروردین (در زمان حکومت خشایارشا) سر بریدند و تا این زمان هرساله آن را جشن می گیرند. هم اکنون اسراییل کشور یهودیان زیون است.
خواهش میکنم برای آبروی وطن :::: حتما اطلاع رسانی کنید.
ظلم ناجوانمردانه ای که در حق اخراجی ۳ و ده نمکی شد را به همه جامعه فرهنگ کشور تسلیت عرض مینمایم.
دمت گرم و سرت خوش …
سلام داداش
عیدتون مبارک.سالی پر از نور و معنویت و تعالی رو واسه همه ۲۶ ها آرزو می کنم.
خیلی وقته نیومدم اینجا.دلم یه ذره شده بود.امروز یهویی کلی متناتون رو خوندم و دوباره انرژی…عکسای خواهر زادتون کپ خواهرزاده ی ماست.شیطون و دوست داشتنی.دیگه حاج خانومیه واسه خودش.زیارتشون قبول.متن فوتبالیه خیلی حرف واسه گفتن داشت.بحرین و اوضاعش هم بماند..یه اس اول سالی اومده بود که :لعنت به این نقشه ی جغرافیایی…ایران عید است و بحرین عزا…خدا خودش پناه همه ی مسلمونا و شیعه ها باشه.مبارک باستانی هم چسبید.بابا این نا مبارک ایرانی چقدر لقب داره واسه خودش.این متن آخریه هم که ته دلمونو خندوند!!فوق العاده ای داداش
راستی
خیلی دلم می خواست تو مسابقتون شرکت کنم ولی انگار استعدادشو ندارم.خیلی وقته دلم تنگه بین الحرمینه.مخصوصا جدیدا که خواهرم برگشت و فقط میگه:”یه بار دیگه کربلا”
التماس دعای فرج…
ایول اومدی داداش
ببین اون چیزایی رو که نوشتم رو دیدی
اصلا برات مهم بود
بابا جواب بده دیگه برادر
خوندی
برات مهم بود
اگه خوندی یک چیزی بگو من رو از این دیوونگی بیرون بیار
به خدا دارم میمیرم
راست میگم
خواهش
“می دانی الان چند وقت است که العربیه با این اوضاع منطقه، خودش هم نمی داند باید به خلیج برگردد، ”
بسیار زیبا بود .
موفق باشید.
سلام
اون عکس اولی رو هوا بود ؟چه جوری بود؟
دومی که اصفهان بودنکنه همشهری مایی؟
قبلا شناختی از شما نداشتم، فکر نمی کردم چنین قلمی داشته باشید. (نه با قلم، که با خون باید نوشت)
بگو شعار جمهوری ایرانی ریشه در اسلام دارد!
کار خلاف بصیرت بکنم ؟!
با سلام به اقای بسیچی ترمطالبتان مقبول افتاد بسیار
اما منتقدم:حکم چهاد راشنیده ای ودر وسط جاده های شمال ارمیده ای وبا خواهرزاده ات قایم موشک بازی میکنی و….ببخشید با شما بسیجی ترهای کربلای رنج هستم بله اقای قدیانی شما راوامثال شما را میگویم هنر نوشتن وحرف بسیار مرد می خواهداما ورطه عمل شیرمرد میخواهد فتنه را به موزه واثار باستانیشان ارزانی کن و پر خشاب کن تفنگت را وبه میدان جهاد حضور به هم رسان وبتاز بر انان. که حضرت ماه مان حکم جهاد فرمودند خاکریزها تقربا خالیست چه نشسته اید که ۳سال است مولامان امر رادر عرصه اقتصادفرمودند که اقایان اندر خم کوچه ای به خواب زمستانی
رفتند بشتابید که ا ز غافله عقب نمانید که دشمن مارا مشغول ساخته با عوامل فتنه . ایا صدای این المجاهدون را نمی شنوید
من یه سبزم که حالم ازت به هم میخوره
ولی قلمت خوبه هرچند چرند بنویسی، داشتم مطلبت رو میخوندم که یه دفه دیگه نخوندم! گمش کردم کجا بودم آخه لامصب تو که تو دروغنامهی کیهان هم مینویسی بعیده ندونی پاراگراف یعنی چی!! بابا این چه وضعشه؟ آدم سردرد میگیره
اونموقع که یه کاره مملکت بود چرا بهش نمی گفتین بیسواد؟ خاک بر سر نظامی که قوه اجراییش۲۴ سال دست آدمایی بوده حالابهشون فحش می دید قوه مقننه اش هم ۱۶ سال دست همین آدما بوده؟ شماها یک مشت عروسک خیمه شب بازی هستید که اون دیکتاتور بدتر از قذافی به هر کی چپ نگاه کرد کاسه داغ تر از آش میشد.
داداش حسین من که حال کردم.
تنها حرف ما اینه
“””””” ارحل هاشمی”””””
یکی برا ما بگه چرا توهین کردن به این آدم ها بده… خواهش!
دلمون و شاد کردی خدا شادت کنه داداش حسین…
خیلی با صفایی اخوی
اگه مرد بودین که حبس خانگی!!! نمی کردینشون ترسوها……ما بیشماریییم
یه چیزی میگم دلگیر نشین
اخراجی های سه مضخرفترین فیلم سال بود مفهوم نداشت واقعا اینطوره
مریم جان تعداد احمق هاتون تو جهنم……….آره بیشماره
سلام
پاراگرافها رو کوچیکتر بنویسید.
آدم حوصله کنه بخونه
بلاخره تو هم برای خودت کدک درونی داری که بدجوری به زمین گیر دادی سر اینکه به اسمون نیگا کنی
بعید میدونم فهمیده باشی چی گفتم
اما وظیفه که فهمیدن و نافهمیدن نداره.