دهه ۸۰ به سرعت برق و باد، حوادثی در جهان رخ داد که اگر هاتفی از غیب خبر دهد؛ دهه ۹۰ «دهه ظهور» است، اصلا تعجب برانگیز نیست که جهان هرگز به سرعت دهه ۸۰ در «مسیر ظهور» حرکت نکرده است. تعیین وقت برای زمان ظهور، حتما کذب است، اما به نظر می رسد «قطار انتظار» روی «ریل ظهور» افتاده و چندان فاصله ای با «ایستگاه بهار» ندارد. این، مهم ترین چیزی است که من از تحولات این روزهای دنیا می فهمم. امروز گفتمان اصلی بشریت، «گفتمان اعتراض» است و اعتراض، ناشی از لبریز شدن کاسه انتظار است. اعتراض، زبان نجیب و محجوب انتظار است. اعتراض، اسم شب پر رمز و راز انتظار است. اعتراض، لسان سرخ مکتب انتظار است. دنیا دارد به سمت و سویی می رود که مقصدش جز «منجی عالم بشریت» نیست. حوادث دنیا انگار عجله دارد که پر کند «پازل ظهور» را. اگر تا پیش از دهه ۸۰ سخن گفتن از ظهور، به نوعی خلسه معرفتی، بلکه امید واهی برای جهانیان می مانست، اینک اما طبیعی ترین و بدیهی ترین خبر ملموس برای دنیا، اتمام دوران غیبت است. خبری که از «دهه ۹۰» انتظار شنیدنش می رود، و اگر نرود، تعجب برانگیزتر است تا اگر برود. به این معنی که دنیا آماده به نظر می رسد برای ظهور. هم «آماده» و هم البته «مستعد». نه! من اصلا بنا ندارم که بگویم دهه ۹۰ حتما دهه ظهور است، بلکه معتقدم: از دهه ۹۰ به بعد، عمر انتظار، مثل عمر بهار، کوتاه و زودگذر به نظر می رسد. در اینجا مرادم از بهار، «بهار زمین» است که فصلی بیش نیست. زود می آید و زود می رود، اما «بهار زمان» فصل مانای آخرالزمان است. فصلی که در عوض دیر آمدنش، دیر خواهد پایید و دور و دراز خواهد شد. ظهور، همچون قله ای است که بشریت تا دهه ۸۰ برای فتح آن، جانها کند و جانها داد و جام زهرها سر کشید، اما خود قله را هرگز ندید. گویی بی هدف، ناامید می دوید. دهه ۸۰ اما بلندای قله، رخ بالای خود را نشان داد به اهل عالم. این بود که طفل پیر دنیا زبان باز کرد و بی هراس از لکنت، فریاد زد و داد کشید و اعتصاب کرد و اعتراض و اعتراض و اعتراض. دهه ۹۰ اما دهه عبور از آخرین پیچ تاریخ آخرالزمان است. یعنی از ۹۰ به بعد، هر آن سال که تا ظهور طول بکشد، چیزی بیشتر از سختی عبور از آخرین گردنه غیبت نیست. چقدر یعنی این زمان، طول خواهد کشید؟! یک دهه، کمتر، بیشتر؟! قطعا طول این زمان، آنچنان اهمیت ندارد؛ مهم این است که زمین و زمان، «بهار توامان» می خواهند، و دهه ۹۰ اصلا بعید نیست که آخرین برگ سفرنامه غیبت باشد. در این برگ، دنیا به «زبان مشترک» رسیده است، و از حلقوم بشریت، فقط یک شعار شنیده می شود؛ شعار اعتراض به وضع موجود. در این شعار، نه فقط شیعه و سنی، که حتی مسیحی و یهودی هم با هم وجه اشتراک و وحدت دارند. این روزها دنیا مرزهای جغرافیایی خود را از دست داده و فی الواقع دهکده ای کوچک شده است، اما نه آن دهکده ای که رضایت دهد به کدخدایی نظام سلطه. این دهکده مثل کشتی می ماند که ناخدای باخدا می خواهد، اما فاصله اش تا «ساحل قله» هر لحظه از لحظه قبل، کم و کمتر می شود. دهه ۹۰ «چون که صد آید»، نویدبخش فتح «قله بهار» است، لیکن «چون که صد آید، نود هم پیش ماست». از این دهه به بعد، آنکه اولین نفر به «آفتاب» خیر مقدم خواهد گفت، «ماه» است. اگر نقش ماه، آنقدر مهم و حیاتی است که بدون او، کمر خورشید در «کربلای تاریخ» می شکند، پس عن قریب باید بتابد آفتاب تا نشکند کمر روزگار. در عصر غیبت خورشید، ماه هرگز اجازه نداد تاریکی و ظلمت، پهن کند سایه سرد و سنگین خود را بر سفره شب. در این عصر، ماه، ماه خوبی بود برای آفتاب. ماه زخم خورد، اما اجازه نداد سنت نورانگی فراموش، و «آئین روشنایی» خاموش شود. ماه اگر نبود، مرز دنیا را به تباهی، به سیاهی می کشیدند و زبان اعتراض را می بریدند. انقلاب اسلامی، ماهی بود برای آفتاب انقلاب جهانی. انقلاب اسلامی در «مکتب انتظار»، سوتکی در گلوی طفل پیر بشریت است؛ تا انتظار نمیرد و اعتراض، حق آزادی بیان داشته باشد.
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
دهه ۸۰ «بوی پیرهن یوسف» شنیدیم. دیر نیست در جهانی که از «کنعان» بزرگ تر نیست، «چشم یعقوب» به جمال یار گمگشته روشن شود. دهه ۹۰ «عطر مهدی» می دهد. انقلاب اسلامی، پیراهن یوسف زهرا بود، و اینک فصل برداشت محصول انتظار است. این محصول، فقط «عزیز مصر» نیست؛ از نیل تا فرات، و از شرق تا غرب، و از شمال تا جنوب، عزیزش می خوانند. باور کن عزیز، این «نوروز» نوروز دیگری است.
آنقدر نظام جمهوری اسلامی را دوست می داریم که حتی اگر افرادی در مایه های سران فتنه، قدمی ولو کوتاه، برای کاستن از فاصله دور و دراز خود با نظام بردارند، بی نیاز از «نیت خوانی»، سعی می کنیم حمل بر صحت کنیم و این اتفاق را حتی المقدور، رخدادی مبارک بخوانیم. کتمان نمی کنم عصر جمعه یعنی یوم الله ۱۲ اسفند که از رای دادن آقای خاتمی در انتخابات، مطلع و مطمئن شدم، به دوستانم در تحریریه روزنامه «وطن امروز» گفتم: «عن قریب است که اپوزیسیون، خاتمی را به باد فحش بگیرد. شاید بهتر باشد از این پس در نوشته هایم ملاحظه این مسئله را بکنم و خاتمی را همان طور ننوازم که در فتنه ۸۸ نقدش می کردم». این را هم گفتم که به هر حال، ما استقبال می کنیم از هر کار کوچک یا بزرگ و مهم یا غیر مهمی که آتش بر خرمن دشمن بنشاند. بگذریم که از همان فتنه ۸۸ هم معتقد بودم که لااقل من باب حق و عدل و قضا، جرم خاتمی قابل قیاس با جرائم دیگر سران فتنه نیست، هر چند که اصلا جرم کمی نیست. خاتمی جز تذبذب، صفت دیگرش بزمی بودن است. آدم بزمی، در صدر نشستن را دوست می دارد و قدر دیدن، موضوعیت دارد برایش. آدم بزمی دوست می دارد محبوب هر جمعی باشد و بزرگان هر جماعتی دوستش داشته باشند. شاید از همین رو بود که خاتمی در فتنه ۸۸ هرگز مثل موسوی و کروبی، ترمز پاره نکرد، اما این نیز هست که مع الاسف، سکوتش از رضایت بود! فی المثل شاید خاتمی راضی به آشوب عاشورا نبود، اما در برابر آن هتک حرمت تاریخی، هیچ وقت موضع درست، عمومی و شفافی اتخاذ نکرد، چرا که نمی خواست پایگاهش میان فتنه سبز و جایگاهش میان بزرگان نظام، بیش از پیش خراب شود. خودش گاهی به این و آن می گوید: بیش از این نتوانستم مانع تندروی موسوی و کروبی شوم! خاتمی اما به سبب خصلت بزمی بودن، خر فتنه و خرمای نظام را با هم می خواهد. لذا یکی به نعل و یکی به میخ می زند و عجبا که مثل دیگر اصحاب بزم، نام این کردار خود را نفاق، حتی تذبذب، نمی گذارد، بلکه اعتدال می نامد! اعتدال قطعا از اهل حکمت، رواست، و حتما صفت نیکویی است، لیکن آنچه خاتمی بدان اشتغال دارد، اعتدال نیست؛ افراط در بزمی گری است. روزگار گاهی به انسان بزمی، به سان دوم خرداد ۷۶ روی شیرین نشان می دهد، گاهی هم البته آن روی ترش خود را. سال های سال است که روزگار، سر ناسازگاری دارد با خاتمی. حتی قبل از فتنه ۸۸ و دقیقا تا امروز، و اگر اصلاح نکند آقای خاتمی، اصلاحات خود را، بعید به نظر می رسد که شاهد آشتی روزگار با خود باشد. تاملی بر رفتار آقای خاتمی در ۶ ماه گذشته، تردیدی باقی نمی گذارد که وی خواهان تحریم انتخابات بود. خاتمی تردید داشت که در نخستین انتخابات بعد از فتنه ۸۸ با چه میزان مشارکتی، مردم از صندوق آرا استقبال می کنند. متاثر از همین تردید، خاتمی نزدیک ۶ ماه با چراغ خاموش حرکت کرد، تا اگر مشارکت، بالا بود، شکست خورده اصل کاری خوانده نشود، و اگر مشارکت، پایین بود، ژست پیروزی بگیرد. هر چند خاتمی ۶ ماه تمام با چراغ خاموش حرکت کرد و به عبارتی برای نظام، کلاس گذاشت، اما خون «مصطفای شهید» از قبل هم معلوم بود که مثل روز، «روشن» خواهد کرد عرصه انتخابات را. لیکن خاتمی تردید داشت! تردید او روز انتخابات رفع شد؛ آنجا که فهمید چه خبر است! لذا رفت و رای داد و صدالبته جوری رای داد که هم دیده شود و هم دیده نشود! رای خاتمی، پیام او به نظام بود که؛ من عضوی از خانواده بزرگ نظامم، اما این رای، پیام روشن تری هم داشت. این پیام آن بود: «بابت فتنه سال هشتاد و اشک، غلط زیادی کردم. لطفا نظام، ملت، ولایت، همه و همه مرا ببخشند»! نظام و راس نظام البته اعتنایی به این پیام خاتمی نکرد. به عبارت بهتر، نه اعتنا کرد و نه بی اعتنایی. نظام، شان خود را نگه داشت، اما اپوزیسیون، از آنجا که اصولا شانی ندارد، پیام خاتمی را به وضوح دریافت کرد و او را به باد فحش و سزا و ناسزا گرفت. طرفه حکایت این جاست: برای اهل سیاست، قدم بعدی خاتمی، راحت قابل پیش بینی بود. معلوم بود چه خواهد کرد خاتمی… اینکه بیاید و از رای خود دفاع کند، اما پیام رایش را، خود بگوید، نه رایش!! حنای خاتمی مدت هاست که دیگر رنگ ندارد. چه وقتی فتنه می کند، چه وقتی فتنه را با سکوت خود تایید می کند، چه وقتی فلان اقدام را تائید نمی کند، چه وقتی تحریم می کند، چه وقتی رای می دهد، چه وقتی فحش می شنود، چه وقتی روی رای خود، ماله کشی می کند و همچنان از موسوی و کروبی به عنوان عناصر دلسوز نظام یاد می کند! مسئله خیلی روشن است. تو اگر موسوی و کروبی را دلسوز می خوانی، که این ۲ قائل بر تحریم انتخابات باشکوه و کم نظیر یوم الله ۱۲ اسفند بودند، لیکن اگر آمدی و رای دادی، دیگر چه لزومی دارد به گند زدن روی ۳ نقطه خوری ات؟! رای دادی، همه از دوست و دشمن، پیام رایت را گرفتند؛ واکنش بعدی ات دیگر چه صیغه ای است؟! چه چیزی را با کدام سفسطه، می خواهی توضیح دهی و جبران کنی؟! یعنی حد بزمی بودن کجاست، که گفت: «نه در مسجد، دهندم ره که مستی، نه در میخانه، کین خمار، خام است». پخته باید بود، حتی در سیاست ورزی، حتی تر در مواضع ۲ گانه! و الا محبوب همه نمی شوی، بلکه از همه بد و بیراه می شنوی! آیا آقای خاتمی، در ورای بزمی بودن، این محصول را می خواست؟! بعید می دانم!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
ایام فتنه ۸۸ از جمله شعارهای فتنه گران، این بود: «بسیجی واقعی، همت بود و باکری». این شعار، البته آنطور که سبزها فکر می کردند، شعار روی مخی نبود! اصولا ما بدمان نمی آمد که سبزها هم به این صرافت افتاده بودند که مردانگی در شعاع ستاره های شهر ماست. اصلا یکی از اهداف فعالیت های فرهنگی ما در بسیج این بود که همت و باکری را لااقل با زبان جماعت مثلا دگراندیش، آشنا کنیم که انگار موفق بودیم! هر شعاری از همت و باکری، صرف نظر از محتوا، بازی در زمین بسیجی نسل امروز است، و چه چیزی از این بهتر؟! همت و باکری مثل آفتاب اند. تو حتی اگر بخواهی، نور آفتاب را به نفع شب پرستان مصادره کنی، عاقبت نخواهی توانست، چرا که آفتاب، حتی اسمش هم تب و تاب دارد. همت و باکری یعنی اطاعت محض از ولایت فقیه در زمان غیبت. پیام، بیش از آنکه در شعار ساخته شده درباره همت و باکری، مستتر باشد، در اسم این ۲ شهید نهفته است. از همه اینها گذشته، شعار «بسیجی واقعی، همت بود و باکری» به عبارتی، شعار درستی هم هست! اگر منظور از این شعار، این است که ما حتی خون «مصطفای شهید» را هم در امتداد جوشش خون شهدای دهه ۶۰ بدانیم، قطعا همین طور فکر می کنیم. وانگهی! نظر ما درباره شهدای بسیج، از هر نسلی و از هر فصلی، چیزی فراتر از شعار «بسیجی واقعی…» است. ما خاک پاک سنگ مزار همت و مصطفای شهید را به عنوان «تبرک» استفاده می کنیم و «مقدس» می خوانیم. بسیجی، بسیجی است؛ دیروز و امروز و فردا ندارد، و الا چه باک از طعنه ها، که به «علی» می گفتند، ما «محمد» را قبول داریم و برای «سیدعلی»، از خواب شان با «امام» پرده برداری می کنند!! اصولا حتی اسم «محمد» یعنی «علی» و حتی نام «خمینی» یعنی صحه بر «خامنه ای». ما تشکر می کنیم از هر فتنه گری که با هر نیتی، دم از همت و باکری بزند. ما ۲۰ سال دیگر، از هم الان، استقبال می کنیم از شعار «بسیجی رشید، فقط مصطفای شهید». این شعار، قشنگ ترین بازی ابلهان در زمین بسیجیان فرداست. بگذار بازی کنند!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
این نوشته تمام نمی شود، الا این که بپرسیم؛ منافق واقعی کیست؟! لیبرال واقعی کیست؟! فتنه گر واقعی کیست؟! باورم هست حتی به صفات زشت نیز نباید گند زد که خلاف هم برای خودش اصولی دارد! آقای خاتمی! «منافق صددرصد، رجوی است و بنی صدر»!! شما که از شعار همت و باکری، طرفی علیه ما نبستید، لیکن این لطف ما به شما، عیدی نوروز ۹۱ تان که ما شما را، عمرا «منافق واقعی» بدانیم، که نفاق هم الحق، آداب خودش را دارد!! شما یک بزمی دمدمی مزاج صددرصد هستی و اصولا خیلی سیاسی نیستی. ورود شما در سیاست، محصول یک «سوء تفاهم بزرگ» است.
وطن امروز/ ۲۴ اسفند ۱۳۹۰
برد و باخت، «اخلاق» می خواهد، یا به تعبیر عامیانه، «ظرفیت». هم آنکه می برد و هم آنکه می بازد، باید رعایت کند چیزهایی را، که بازی های دنیا پر است از فراز و نشیب. اگر چه فاتح اصلی حماسه ماندگار ۱۲ اسفند، آحاد ملت اند، لیکن نمی توان منکر برد و باخت نامزدها، لیست ها و گروه های سیاسی شد. قطعا تا یکی دو روز دیگر، همه کاندیداهای محترم این دوره از انتخابات، متوجه رای مردم می شوند. از این ۲ حال، خارج نیست؛ یا راهی «بهارستان» می شوند، یا در جایی دیگر مشغول خدمت، که به لطف خدا، برای خدمت، چیزی که در این کشور زیاد است، صندلی است. البته چه خوب است اگر که به بهانه آرمان گرایی، واقع گرایی را تعطیل نکنیم و به اندازه خود، تشکر کنیم از اصحاب سیاست، که با رقابت گرم شان، یکی از اضلاع موثر حماسه آفرینی ملت بودند. با این همه، شکر حضور ملت، علاوه بر سجده به درگاه خدا، حتما مکلف به ۲ «تکلیف واجب» می کند؛ یکی اصحاب سیاست را، یکی اصحاب قدرت را. بر سیاسی ها فرض است به احترام رای ملت، حتی المقدور به رقابت پایان دهند و فضای عمومی کشور را برای خدمت، «آرام» نگه دارند. جز این کنند، ناسپاسی کرده اند. «آرامش»، پیش فرض رخوت نیست، بلکه اسباب خدمت است. بر اصحاب قدرت نیز فرض است که قدر این ملت را بدانند و جواب محبت بی حد و حصر مردم را فقط و فقط با کار بدهند. مردمی که جمعه، چنین به صحنه آمدند و این چنین حماسه ای آفریدند، مردمی که زن و مرد و پیر و جوان و دختر و پسر و شهری و روستایی و بالاشهری و پایین شهری، همه با هم یک دل و یک صدا شدند، مردمی که سلیقه های مختلف و عقیده های متفاوت، اندک لطمه ای به وحدت شان نزد، مردمی که در صف دور و دراز رای، اعضای یک پیکر شدند و قطره های زلال یک دریا شدند؛ حتما لایق مسئولینی خادم، پرکار و حریص در خدمت رسانی اند. برای این مردم، هر اندازه که کار شود، باز هم کفه لطف مردم، سنگین تر است. پس فرض است بر قوه مجریه که جواب محبت مردم را با کار بدهد. این مردم لایق خبر افتتاح اند، نه احیانا اخبار پروژه های نیمه تمام. ما هیچ وقت، دولت مستقر را با دولت سازندگی و اصلاحات نمی سنجیم، بلکه با خودش قیاس می کنیم. ظرفیت خدمت رسانی در این دولت، بالاست و اگر حواشی بگذارد، دولت فعلی در مقوله خدمت، دولت مستعدی است. تو ببین و خود قضاوت کن که خبر پیشرفت هسته ای، خبر افتتاح بیمارستان، خبر احداث بزرگراه، خبر افزایش حقوق کارمندان و کارگران، خبر بیمه های تکمیلی، خبر کم کردن گرانی، خبر یارانه ها، خبر بالا بردن ارزش پول ملی، خبر کم شدن فاصله ها، خبر توزیع منابع ثروت به عدالت و اخباری از این دست، با دل این ملت خوب و مهربان و صمیمی چه می کند؛ احیانا خبر اختلاس و خبر انحراف و خبر حرافی بی مبنا، با همین دل چه می کند؟! بار خدمت، البته فقط روی دوش دولت نیست. قوای مقننه و قضائیه نیز در شعاع تکالیف خود، کارشان مصداق خدمت است، که در این نوشته، مرادم از «خدمت»، هر آن کاری است که لبخند رضایت بر لب ملت بنشاند. سهل است که توسعه خطوط مترو، افتتاح پل صدر و درست کردن فلان ورزشگاه در پایین ترین نقطه شهر تهران، خوشحال می کند اهالی پایتخت را و بگومگوی شهرداری و دولت بر سر بودجه مترو، روی مخ تهران نشینان راه می رود. آیا مردمی که در حسینیه ارشاد و مسجدالنبی و مسجد لرزاده و کجا و کجا ۳ ساعت صف ایستادند تا بلکه رای خود را درون صندوق بیاندازند، سزاوار چه هستند؟! اینکه از حضرات، کار ببینند، یا اینکه از حضرات، دعوا ببینند؟! سپاس به چیست؟! ناسپاسی به چیست؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
این نوشته را با تذکر در باب «اخلاق برد» و «اخلاق باخت»، شروع کردم. مجلس شورای اسلامی، کمتر از ۳۰۰ نماینده می خواهد و طبعا انتخاباتی از این دست، بیش از برنده، بازنده دارد. آنکه رای نیاورده، حق اعتراض دارد، اما حق اعراض ندارد. حق سرپیچی از قانون ندارد. آنکه رای نیاورده، باید رعایت کند اخلاق باخت را. باید تمکین کند به رای مردم، که آرای مردم را جماعتی از معتمدین همین مردم، می شمارند. راهی شدگان بهارستان هم باید اخلاق برد را رعایت کنند. آفت برد، غرور است و برد و باخت، از پی هم می آیند. مردمی که پای صندوق، «اخلاق رای دادن» را به خوبی نمایش گذاشتند و دنیایی را مات و مبهوت از حضور خود کردند، مردمی که در طول ایام تبلیغات، «اخلاق هواداری» را قشنگ و با طمانینه مراعات کردند، نامزدی را سزاوارند که اخلاقش به ملت رفته باشد؛ خواه انتخابات را باخته باشد، خواه انتخابات را برده باشد، که مهم تر از برد و باخت، اخلاق برد است و اخلاق باخت. در این انتخابات، نه نامزد پیروز و نه قطعا نامزد مغلوب، هیچ کدام نمی توانند ادعای فتح گفتمان سیاسی خود را داشته باشند. «گفتمان ملت» صدر هر گفتمانی نشسته است. دنیا اینک، خمینی و خامنه ای را به ملتی بزرگ، باشکوه، فدایی، وفادار، عاشق، هم رای و هم نظر می شناسد. القصه! وقتی کلاس کار ملت ما اینقدر بالاست، چه خوب اگر که بیاید به این کلاس، مجلس ما، دولت ما، نامزد پیروز ما، نامزد شکست خورده ما. فتنه ۸۸ را یادتان هست؟! گمانم نامزد بازنده، بی کلاسی کرد و الا این نمی شد که الان، رای دادن سیدمحمد خاتمی در شهر دماوند، زلزله بیاندازد در اردوگاه بدخواهان! نامزد مد نظر، اگر کمی کلاسش به ملت ایران رفته بود، اگر کمی عقل داشت، این بلا را بر سر جریان اصلاحات نمی آورد.
آری! ما همه باید بیاییم به ملت ایران! اگر «اخلاق دریا» نداشته باشد، قطره از دریا دور می شود… صادقانه اعتراف می کنم که قلمم قفل کرده است! کلیدش دست کلمات نیست! زبان فارسی مگر چند حرف دارد که با آن بشود مردم کهگیلویه و بویراحمد و چهارمحال و بختیاری را وصف کرد که قریب ۱۰۰ درصدشان در انتخابات شرکت کردند؟!
هی رفیق! من پایه ام… می آیی با هم «اشک شوق» بریزیم؟!
جوان/ ۱۵ اسفند ۱۳۹۰
شهدا جوابتونو دادند دیگه. پس من به رسم ادب چیزی نمیگم.
فقط میگم داداش حسین دوستون داریم.
اتفاقی شبیه این برای من هم افتاد.زمانی که ازدرس خواندن خسته بودکتاب راپرت کردم یک گوشه وبی خیال رقابت باشدم رفتم سراغ کتاب حرمان هورکه دستنوشته های شهیداحمدرضااحدی عزیات رتبه ی یک پزشکی درسال۶۴کتاب راکه بازکردم این جمله امد//برای کدام امتحان درس میخوانی؟کیف وکلاسورت راازچه پرمیکنی؟صفایی نداردارسطوشدن خوشاپرکشیدن پرستوشدن ….همین چندکلمه کافی بودتاوقتی کارنامه گرفتم ومعدلم شدبیست زیادذوق نکنم چون فهمیده بودم منظوراحمدرضای عزیزرو
پاینده باد قطعه۲۶…
سلام بر حسین*
استادی میگفت تازه وقتی با تقوا می شویم شیطان به سراغمان می آید ، قبلش که ما نیازی به شیطان نداریم.
دامن دوست بدست آر و ز دشمن بگسل / مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله سحر می گفتم / که شهیدان که اند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو محرم این راز نه ایم / از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
چقدر این نقالی کار بدیع بود حتی الآن… هنوز… هنوز زنده است… هنوز زنده اند.
سلام حاجی
خیلی خیلی تشکر میکنم که ما را خوووووووب سر کار گذاشتید
جقدر خوب جواب وا رو دادید
سوالم که یادت هست؟
میآی راهیان نور یا نه؟
……………..
شاید”بهزاد بهزادپور” فیلم”خداحافظ رفیق” رو ساخت تا با بابا اکبرت درد دل کنه …نمیدونم چه سر وانگیزه ای پشت ساخت این فیلم داشت ولی همین قدر می دونم از وقتی این فیلم رو دیدم تمایل عجیبی پیدا کردم آخر شبا به گلزار شهدای شهرمون سر بزنم ؛بلکه فضای اپیزود اول فیلم برا منم تکرار بشه …خدا یعنی میشه؟
حالا انسان می فهمد که اساس تمام امور باور است و این شک است که انسان را با درد و رنج، هزار تکه می کند…
باور به این:
بیارزشم و جز تو خریدار ندارم / گیرم نخرندم به کسی کار ندارم
سلام برادر گرامی
قضیه این((شهید محمد مختاری))چی بوده؟
چرا تو تلویزیون یا تهران عکسی ،خبری ازش نبود؟
حسین قدیانی: مسئول شهدای قضیه دار، بنیاد شهید، مسئول تلویزیون، ضرغامی و مسئول تهران، قالیباف است. از من در مورد مطالب قطعه ۲۶ سئوال کنید.
سلام داداشم.
اسفند ماه سال گذشته به همراه خانواده از طرف شهرداری منطقه ۸ رفتم جنوب . بازدید از مناطق جنگی. توی بسته ی فرهنگی که از طرف کاروان به ما داده بودند یه سِری خاطرات شهدا بود که حیفم اومد دوستای خوبم توی قطعه ۲۶ ازش محروم باشن.
سعی میکنم هر روز دو سه موردش رو بفرستم به قطعه. خلاصه ای از متن روی جلد این بود:
سنگر سازان بی سنگر
چه بچه های باحالی و چه روزهای باصفایی و چه شبهای آسمونی و قشنگی بود. سرزمینی در یه قدمی بهشت . نه روستایی بودند و نه شهری . از سرزمین ملائک بودند و چند روزی مهمون این کره خاکی . اومده بودند تا تلنگری به دلهای زنگ خورده و غافل ما بزنند.
یکی از مقرهاشون نزدیک خرمشهر بود . ” مقر شهید حجتی” . بیشترشون ۱۴ – ۱۵ ساله بودند و راننده لودر و بلدوزر. بهشون می گفتند : سنگرسازان بی سنگر . معروف بودند به “جِغِله های جهاد ” . سردار حاج مهدی علی خانی بهشون می گفت : کرفه چی ها ! یعنی کوچولو ها!
خدا رحمتشون کنه . بیشترشون شهید شدن مثل ” محمد علی قیصری ” فرمانده ۱۷ ساله شون . مثل صالح و نصراله صالحی ” ، ” مهدی شاهسون” ، مصطفی طاهری ” ، “اسماعیل رحیمی” ، اکبر عرب پور” و …
اجر نماز شبشون با خدا و لبخند ِ بازی های ساده و طنزشون ، مالِ شما . انشاله هیچوقت یادشون از دلمون نره .
اولین خاطره تقدیم به داداشم و همه ی بیست و شیشی ها:
نمیدونید من نامحرمم؟
شلمچه بودیم !
قیصری گفت : « همه جورش خوبه »
صالح گفت: « نه ! اسیر شدن بده ! »
هرکسی چیزی گفت تا رسید به شیخ اکبر . دستاشو بالا برد و گفت : « خدایا ! همه اش خوبه ولی من نمیخوام توی توالت شهید یا مجروح بشم!»
نزدیک اذان/ ظهر بود که رفتیم برای تجدید وضو . دور تانکر آب ایستاده بودیم . حرف می زدیم و وضو می گرفتیم که خمپاره ای پشت توالت منفجر شد و توالت رو ریخت رو هم . هاج و واج به گرد و غبار انفجار نگاه میکردیم که صدای جیغ و داد کسی بلند شد . دویدیم طرف صدا . صدای شیخ اکبر بود. از زیر گونی ها و چوب های خراب شده ی توالت داد می زد و می گفت : «آی مُردم! بیایید کمک . نه! نه! نیایید کمک . من لُختَم ! خاک به سَرَم شد . همه جام پر از ترکش شده . » از خنده ریسه رفته بودیم و شیخ اکبرِ لُخت و زخمی رو از زیر گونی ها می کشیدیم بیرون که داد زد : « نامردا ! نگاه نکنید ! مگه نمیدونید من نامحرمم؟! خاک بر سرتان کنند ! »
هنوز حرفش تموم نشده بود که دیگه نتونستیم بِبَریمِش. شیخ اکبر رو وِلُو کردیم روی زمین و حالا نخند و کی بخند . ما می خندیدیم و شیخ اکبر دَم از نامحرمی میزد و جیغ و داد می کرد که امدادگر از راه رسید و رفت طرفش . شیخ اکبر گفت : « نیا ! کجا میای ؟! » امدادگر گفت : « چشمهاتو ببند تا خجالت نکِشی » و بعد نشست کنارش.
حسین قدیانی: ممنون از این کامنت. منتظر بعدی ها می مانم.
درود بر یاران خدا، موسوی و کروبی
حسین قدیانی: لطیفه خوبی بود!
سلام داداش حسین
اپیزود آخر «خداحافظ رفیق» در مورد چه بود؟
خیلی دوست دارم آن را ببینم
چرا صدا و سیما آنرا پخش نکرد؟
سلام علیکم
نشریه«دیده ور»-شماره۳-به همراه بسته چند رسانه ای:
http://didevar.ir/?p=1148
در این شماره خواهید خواند :
-بیانات مقام معظم رهبری در حرم مطهر رضوی به مناسبت حلول سال ۹۰
-انقلابیون لیبی برای حرکت به سوی پایتخت آماده می شوند
-مردم انگلیس در تظاهراتی ضد دولتی به خیابان آمدند
-اعلام آمادگی تشکل دانشجویان وبلاگ نویس ایران اسلامی برای اعزام به بحرین
-مقاله/خودزنی در رسانه ملی
-پشت پرده حملات به اخراجی ها ۳ چیست؟
-طرح و کاریکاتور
-گزارش تصویری
-برگزاری تظاهرات گسترده علیه آل خلیفه سه شنبه در منامه
-معرفی سایت
-بیانیه دیده ور
-بلاگستان
-عکس/گواهی نامه ایمن سازی
-همان ذکری را که گفتم بگو
بسته چند رسانه ای دیده ور:
-ویژه نامه/ جهاد اقتصادی
-فیلم/ بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی به منا سبت آغاز سال ۱۳۹۰ در حرم مطهر رضوی
-کلیپ/سکته ۷
-صوت/تیتراژ پایانی اخراجی ها ۳
این دید و بازدید های عید حتی اگر حوصله هم نداشته باشی یه جوری درگیرت می کند
ما رو که مشغول کرد حسابی
امشب اگر خدا بخواهد عازم مشهد هستم
اگرچه قابل نیستم اما حتما به جای همه اهالی قطعه ۲۶ نایب و الزیاره خواهم بود
به امید ظهور
راستی بابا اکبر شهیدت عجب ابتکار جالبی داشتن…خوش به سعادتتون که فرزند چنین بابای هنرمند ودلسوزی هستید .ان شاالله پرده خوان این قطعه باشید تا همیشه….
سلام
با مطلب “یکی بود یکی نبود” به روزم
ارادت به آستان حضرت قائم(عج)
سلام داداش حسین
خواستم ببینم کی میدونه دوئل چرا فیلتر شده؟؟
داداش حسین یادته وبت که فیلتر شد میثم چکار کرد برات که خودشم فیلتر شد
حالا تنهاش نذار
ما که دستمون به جایی بند نیست ترخدا ببین چی به سر میثم اوردن
ترخدا تر به روح شهدا پیگیر کارش باش
میثم بزرگترین و مخلص ترین بسیجی که میشناسم
داداش حسین ترخدا یه خبر بده ببینم میثم کجاس
چیکار کرده که فیلتر شده؟؟
خدا لعنتشون کنه که اینجوری بچه بسیجیارو میزنن
داداش حسین ترو به همون خدایی که میپرستی ترو به فاطمه زهرا ببین چرا با میثم اینجوری کردن
داداش حسین میثم برات کم نذاشت گیش خدا مسئولی
تر قران جوابمو بده
میخوای نظرمو تایید نکنی جاش نقطه چین بذار ولی تر خدای بزرگ جوابمو بده که چرا دوئل فیلتر شده؟؟
به چه جرمی؟؟
تر به بابا اکبرت قسم میدم جوابمو بده
یه زنگ به میثم بزن ببین کجاس
در حقت برادری کرد در حقش برادری کن
حسین قدیانی: دوئل فیلتر نیست. از قرار مشکل فنی سختی پیدا کرده، چیزی در مایه های هک شدن شاید که درست شده بود. البته الان نتوانستم وارد دوئل شوم. به میثم زنگ می زنم.
پس خدا حسابی به خیر گذروند.
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
شهدا کارشان را خوب بلدند،خیلی خوب و به قول حضرت آقا: با این ستاره ها (شهدا)می شود راه را پیدا کرد و به قول شهید مهدی زین الدین:شهدا الگو هستند، الگوهایی که انتخاب می شوند تا چراغ هدایت دیگران باشند.
وچه قدر جالب که اگر حروف اول اسم و فامیل سید مرتضی آوینی را بگذاریم کنار هم، می شود“ سما ”می شود آسمان
و در آخر آقای قدیانی ما باور کرده ایم این جمله تان را که هرگز تعبیر نخواهیدکردبرای بعضی ها خواب شنیدن این جمله را
«این شما این خامنه ای این هم فضای سایبر»
زیبا بود. یا علی
http//ghadr1.blogfa.com
سلام
آقای قدیانی میخوام یه پیشنهاد بدم البته با اجازتون
با توجه به تعدد پست ها بهتر نیست سیستمی تعبیه بشه که نشان دهنده ای این باشه که کدوم بخش پر ببیننده ترین بازید ها رو داشته ؟
یاعلی
حسین قدیانی: پیشنهاد خوبی است. با دوستان خوبم در امور فنی در میان می گذارم.
هر چند درست نیست که لینک وبلاگم رو اینجا کامنت بگذارم ولی
http://miladps3.mihanblog.com/post/39
سلام بر حاج آقا حسین قدیانی عزیز
شادی روح شهیدان بزرگ شهید سید مرتضی اوینی و شهید بابا اکبر قدیانی
فاتحه و صلوات بفرستیم
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
رحمت خدا به بابا اکبر که همچین گوهری برا ما گذاشت و رفت
همچین پشتیبان ولایت فقیهی گذاشت رفت
میدونم که آقا خیلی دوست داره
میدونم که همیشه میگی بابای ماست خامنه ای
میدونم که اقا این جملت را خیلی دوست داره
کاش امام علی هم عمار امثال تو و بسیجیان امام خامنه ای داشت..
ما اهل کوفه نیستسم /علی تنها بمونه
جزئیاتی از اقدامات تازه ناتوی فرهنگی در حوزه سینما؛
پشت پرده حملات به اخراجیها ۳ چیست؟
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=9001061001
با این تحلیل این فرضیه که جریان معاند با سینمای ارزشی و هنر متعهد به دنبال جلوگیری از شکستن رکورد دوباره اخراجیها و در واقع شکست جریان شبه روشنفکری در سینما برای سومین بار متوالی است تقویت میشود و روزهای آینده تعیینکننده خواهد بود.
نمیدونم چی بگم!
همین قدر میدونم که شهدا اونقدر زندهاند که گاهی گوشت رو میپیچونن اساسی! گاهی تحویلت میگیرن حسابی! گاهی راه رو بهت نشون میدن! گاهی هم محل بهت نمیذارن که به خودت بیای!
همش قشنگه!
سلام حاجی خسته نباشی..
خوشحالم که باز با قلم و قدم زیبات برگشتی…
اون چندروزىکه قطعه پست جدیدنداشت رفته بودم سراغ بایگانىقطعه، اولین متنىکه نوشته بودىروهم پیداکردم خوندم،همون که براىآقاىچیزنوشتى «قرارمان این نبود» حاج آقا اگه بدونى چقدرجالب بودبایدبخونى تابدونى !!جاج آقاباورکن دنیاىمجازىبدون قطعه مقدس ٢۶هیچ ارزشىنداره!
به یاد آقا سید احمد
بازدید امروز: ۲۸۰
افراد آنلاین: ۱۰
فدایی داری داداش حسین
سلام
داداش حسین
ممنون از مطلبتون
با اجازه منم درجش کردم
عجب از ما واماندگان زمین گیر !!!که در جستجوی شهدا به قبرستان ها می آییم …..
(سید شهیدان اهل قلم)
برای این که لبخند رو بیاریم رو لبای شهید آوینی یک صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم و احشرنا معهم
حرمان هور
انتشارات سوره
ممنون خانم نعمت اللهی
پس برای لبخند زدنشهید احمدرضا احدی عزیز هم صلوات!!
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم و احشرنا معهم
میدانم تکراری است اما به این مطلب می آید:
http://eslami1414.persiangig.com/shahidan.jpg
…………… بگذار به پشت در میخانه بمیرم
سلام داداش حسین بچه بسیجی ها، مطلبت مثل همیشه همیشه قشنگ بود، فقط توی اون قسمتی که با قرمز نوشتی کلمه “صلاح” اشتباه املایی نداره؟ گفتم احتمالا منظورتون سلاح بوده. البته قطعه ۲۶ همه جورش بهشته، چه با سلاح جلوی سران فتنه آمریکایی و اسراییلی وایسه و چه با صلاح با آقای آملی لاریجانی برخورد کنه.
داداش جون اگه بتونی یه زحمت بکشی وهمه ی عکس های بابااکبر رو تو یه فایلی برای بچه هابذاری ممنون میشیم
با سلام … ببخشید ولی چرا جواب پیام قبلیم رو ندادید؟
یام قبلیم:
*ببخشیدآقای قدیانی اشکالی داره من بعضی از نوشته های وبلاگتون رو وانه دوستام میل کنم؟؟(البته میگم که از قطعه ۲۶ واسشون میل میکنم)
البته با عرض معذرت یه چند بار قبلا این کار رو کردم ولی یادم رفت بنویسم از قطعه ۲۶ بوده لطفا حلال کنید ولی اگر اجازه دادید از این به بعد حتما با ذکر منبع این کارو میکنم ….ببخشید*
آره داداش خود خدا هم می گه اول جهاد بعد هدایت «والذین جاهدوا فینا ، لنهدینهم سبلنا » . یه وقت نذاری بری ؟!
زنده باد کامران را بخوانید : http://lajman.blogsky.com/1390/01/06/post-51/
هر چه از خوبیت بگویم کم گفتن برادر، خدا اجرت دهد
استراحت به شرطی خوبه که بدونی برای چی استراحت میکنی و برای تک تک دقایقش برنامه ریزی داشته باشی
یا علی
سلام
ببخشید من متوجه نشدم این سخنان کدوم شهید بود؟ شهید آوینی؟
سلام
جواب این سوال برای من مهمه لطف می کنید بنویسید این سخنان که نوشتید به نقل از کدوم شهید بود؟ شهید آوینی؟
ممنون
حاج حسین سلام ؛ مطلب من در باره سردار جعفری چی شد؟؟؟؟؟؟ چرا رو صفحه نمیگذاری این حدا اقل دینی است که میشه نسبت به این سردار ادا کرد
http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://hashembafghi.persiangig.com/image/mikham%20bargardam.mp3
این رپو گوش بده.یه بسیجیه خونده دهن هاشمیو ناططقو کلا منافقارو سرویس کرده