منافق صددرصد؛ رجوی و بنی صدر!

آنقدر نظام جمهوری اسلامی را دوست می داریم که حتی اگر افرادی در مایه های سران فتنه، قدمی ولو کوتاه، برای کاستن از فاصله دور و دراز خود با نظام بردارند، بی نیاز از «نیت خوانی»، سعی می کنیم حمل بر صحت کنیم و این اتفاق را حتی المقدور، رخدادی مبارک بخوانیم. کتمان نمی کنم عصر جمعه یعنی یوم الله ۱۲ اسفند که از رای دادن آقای خاتمی در انتخابات، مطلع و مطمئن شدم، به دوستانم در تحریریه روزنامه «وطن امروز» گفتم: «عن قریب است که اپوزیسیون، خاتمی را به باد فحش بگیرد. شاید بهتر باشد از این پس در نوشته هایم ملاحظه این مسئله را بکنم و خاتمی را همان طور ننوازم که در فتنه ۸۸ نقدش می کردم». این را هم گفتم که به هر حال، ما استقبال می کنیم از هر کار کوچک یا بزرگ و مهم یا غیر مهمی که آتش بر خرمن دشمن بنشاند. بگذریم که از همان فتنه ۸۸ هم معتقد بودم که لااقل من باب حق و عدل و قضا، جرم خاتمی قابل قیاس با جرائم دیگر سران فتنه نیست، هر چند که اصلا جرم کمی نیست. خاتمی جز تذبذب، صفت دیگرش بزمی بودن است. آدم بزمی، در صدر نشستن را دوست می دارد و قدر دیدن، موضوعیت دارد برایش. آدم بزمی دوست می دارد محبوب هر جمعی باشد و بزرگان هر جماعتی دوستش داشته باشند. شاید از همین رو بود که خاتمی در فتنه ۸۸ هرگز مثل موسوی و کروبی، ترمز پاره نکرد، اما این نیز هست که مع الاسف، سکوتش از رضایت بود! فی المثل شاید خاتمی راضی به آشوب عاشورا نبود، اما در برابر آن هتک حرمت تاریخی، هیچ وقت موضع درست، عمومی و شفافی اتخاذ نکرد، چرا که نمی خواست پایگاهش میان فتنه سبز و جایگاهش میان بزرگان نظام، بیش از پیش خراب شود. خودش گاهی به این و آن می گوید: بیش از این نتوانستم مانع تندروی موسوی و کروبی شوم! خاتمی اما به سبب خصلت بزمی بودن، خر فتنه و خرمای نظام را با هم می خواهد. لذا یکی به نعل و یکی به میخ می زند و عجبا که مثل دیگر اصحاب بزم، نام این کردار خود را نفاق، حتی تذبذب، نمی گذارد، بلکه اعتدال می نامد! اعتدال قطعا از اهل حکمت، رواست، و حتما صفت نیکویی است، لیکن آنچه خاتمی بدان اشتغال دارد، اعتدال نیست؛ افراط در بزمی گری است. روزگار گاهی به انسان بزمی، به سان دوم خرداد ۷۶ روی شیرین نشان می دهد، گاهی هم البته آن روی ترش خود را. سال های سال است که روزگار، سر ناسازگاری دارد با خاتمی. حتی قبل از فتنه ۸۸ و دقیقا تا امروز، و اگر اصلاح نکند آقای خاتمی، اصلاحات خود را، بعید به نظر می رسد که شاهد آشتی روزگار با خود باشد. تاملی بر رفتار آقای خاتمی در ۶ ماه گذشته، تردیدی باقی نمی گذارد که وی خواهان تحریم انتخابات بود. خاتمی تردید داشت که در نخستین انتخابات بعد از فتنه ۸۸ با چه میزان مشارکتی، مردم از صندوق آرا استقبال می کنند. متاثر از همین تردید، خاتمی نزدیک ۶ ماه با چراغ خاموش حرکت کرد، تا اگر مشارکت، بالا بود، شکست خورده اصل کاری خوانده نشود، و اگر مشارکت، پایین بود، ژست پیروزی بگیرد. هر چند خاتمی ۶ ماه تمام با چراغ خاموش حرکت کرد و به عبارتی برای نظام، کلاس گذاشت، اما خون «مصطفای شهید» از قبل هم معلوم بود که مثل روز، «روشن» خواهد کرد عرصه انتخابات را. لیکن خاتمی تردید داشت! تردید او روز انتخابات رفع شد؛ آنجا که فهمید چه خبر است! لذا رفت و رای داد و صدالبته جوری رای داد که هم دیده شود و هم دیده نشود! رای خاتمی، پیام او به نظام بود که؛ من عضوی از خانواده بزرگ نظامم، اما این رای، پیام روشن تری هم داشت. این پیام آن بود: «بابت فتنه سال هشتاد و اشک، غلط زیادی کردم. لطفا نظام، ملت، ولایت، همه و همه مرا ببخشند»! نظام و راس نظام البته اعتنایی به این پیام خاتمی نکرد. به عبارت بهتر، نه اعتنا کرد و نه بی اعتنایی. نظام، شان خود را نگه داشت، اما اپوزیسیون، از آنجا که اصولا شانی ندارد، پیام خاتمی را به وضوح دریافت کرد و او را به باد فحش و سزا و ناسزا گرفت. طرفه حکایت این جاست: برای اهل سیاست، قدم بعدی خاتمی، راحت قابل پیش بینی بود. معلوم بود چه خواهد کرد خاتمی… اینکه بیاید و از رای خود دفاع کند، اما پیام رایش را، خود بگوید، نه رایش!! حنای خاتمی مدت هاست که دیگر رنگ ندارد. چه وقتی فتنه می کند، چه وقتی فتنه را با سکوت خود تایید می کند، چه وقتی فلان اقدام را تائید نمی کند، چه وقتی تحریم می کند، چه وقتی رای می دهد، چه وقتی فحش می شنود، چه وقتی روی رای خود، ماله کشی می کند و همچنان از موسوی و کروبی به عنوان عناصر دلسوز نظام یاد می کند! مسئله خیلی روشن است. تو اگر موسوی و کروبی را دلسوز می خوانی، که این ۲ قائل بر تحریم انتخابات باشکوه و کم نظیر یوم الله ۱۲ اسفند بودند، لیکن اگر آمدی و رای دادی، دیگر چه لزومی دارد به گند زدن روی ۳ نقطه خوری ات؟! رای دادی، همه از دوست و دشمن، پیام رایت را گرفتند؛ واکنش بعدی ات دیگر چه صیغه ای است؟! چه چیزی را با کدام سفسطه، می خواهی توضیح دهی و جبران کنی؟! یعنی حد بزمی بودن کجاست، که گفت: «نه در مسجد، دهندم ره که مستی، نه در میخانه، کین خمار، خام است». پخته باید بود، حتی در سیاست ورزی، حتی تر در مواضع ۲ گانه! و الا محبوب همه نمی شوی، بلکه از همه بد و بیراه می شنوی! آیا آقای خاتمی، در ورای بزمی بودن، این محصول را می خواست؟! بعید می دانم!

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

ایام فتنه ۸۸ از جمله شعارهای فتنه گران، این بود: «بسیجی واقعی، همت بود و باکری». این شعار، البته آنطور که سبزها فکر می کردند، شعار روی مخی نبود! اصولا ما بدمان نمی آمد که سبزها هم به این صرافت افتاده بودند که مردانگی در شعاع ستاره های شهر ماست. اصلا یکی از اهداف فعالیت های فرهنگی ما در بسیج این بود که همت و باکری را لااقل با زبان جماعت مثلا دگراندیش، آشنا کنیم که انگار موفق بودیم! هر شعاری از همت و باکری، صرف نظر از محتوا، بازی در زمین بسیجی نسل امروز است، و چه چیزی از این بهتر؟! همت و باکری مثل آفتاب اند. تو حتی اگر بخواهی، نور آفتاب را به نفع شب پرستان مصادره کنی، عاقبت نخواهی توانست، چرا که آفتاب، حتی اسمش هم تب و تاب دارد. همت و باکری یعنی اطاعت محض از ولایت فقیه در زمان غیبت. پیام، بیش از آنکه در شعار ساخته شده درباره همت و باکری، مستتر باشد، در اسم این ۲ شهید نهفته است. از همه اینها گذشته، شعار «بسیجی واقعی، همت بود و باکری» به عبارتی، شعار درستی هم هست! اگر منظور از این شعار، این است که ما حتی خون «مصطفای شهید» را هم در امتداد جوشش خون شهدای دهه ۶۰ بدانیم، قطعا همین طور فکر می کنیم. وانگهی! نظر ما درباره شهدای بسیج، از هر نسلی و از هر فصلی، چیزی فراتر از شعار «بسیجی واقعی…» است. ما خاک پاک سنگ مزار همت و مصطفای شهید را به عنوان «تبرک» استفاده می کنیم و «مقدس» می خوانیم. بسیجی، بسیجی است؛ دیروز و امروز و فردا ندارد، و الا چه باک از طعنه ها، که به «علی» می گفتند، ما «محمد» را قبول داریم و برای «سیدعلی»، از خواب شان با «امام» پرده برداری می کنند!! اصولا حتی اسم «محمد» یعنی «علی» و حتی نام «خمینی» یعنی صحه بر «خامنه ای». ما تشکر می کنیم از هر فتنه گری که با هر نیتی، دم از همت و باکری بزند. ما ۲۰ سال دیگر، از هم الان، استقبال می کنیم از شعار «بسیجی رشید، فقط مصطفای شهید». این شعار، قشنگ ترین بازی ابلهان در زمین بسیجیان فرداست. بگذار بازی کنند!

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

این نوشته تمام نمی شود، الا این که بپرسیم؛ منافق واقعی کیست؟! لیبرال واقعی کیست؟! فتنه گر واقعی کیست؟! باورم هست حتی به صفات زشت نیز نباید گند زد که خلاف هم برای خودش اصولی دارد! آقای خاتمی! «منافق صددرصد، رجوی است و بنی صدر»!! شما که از شعار همت و باکری، طرفی علیه ما نبستید، لیکن این لطف ما به شما، عیدی نوروز ۹۱ تان که ما شما را، عمرا «منافق واقعی» بدانیم، که نفاق هم الحق، آداب خودش را دارد!! شما یک بزمی دمدمی مزاج صددرصد هستی و اصولا خیلی سیاسی نیستی. ورود شما در سیاست، محصول یک «سوء تفاهم بزرگ» است.

وطن امروز/ ۲۴ اسفند ۱۳۹۰

این نوشته در یمین ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    بسم الله…

  2. آذرخش می‌گوید:

    خاک بر سر جفتشون!

  3. سیداحمد می‌گوید:

    و صد البته، بیشتر بر سر حامیانشان!

  4. به جای امیر می‌گوید:

    سفر شبانه ! (گفت و شنود)

    گفت: «کامبیز- م» یکی از ضد انقلابیون فراری و ساکن آمریکا در وبلاگ خود خطاب به اردشیر امیرارجمند و رجبعلی مزروعی نوشته است؛ بدجوری گند زدید، دیگر… زیادی نخورید!
    گفتم: عجب آدم بی تربیت و بی نزاکتیه!
    گفت: نوشته است؛ شما دیگر چه جور نماینده رهبران جنبش سبز(!) هستید که از رأی دادن خاتمی خبر نداشتید و با تحریم انتخابات آبروی اپوزیسیون را بردید!
    گفتم: این یارو کامبیزخان خیلی بی تربیت تشریف داره!
    گفت: خطاب به امیرارجمند و مزروعی نوشته؛ چقدر قمپز در کردید که تا دو سال دیگر کار رژیم تمام است! و قرار است چنین و چنان کنیم! پس چی شد؟!
    گفتم: حالا این حیوونکی ها یک غلطی کرده اند! یارو می گفت؛ یک سفینه ساخته ام و قرار است با آن به خورشید سفر کنم! به او گفتند ولی از چندهزار کیلومتری خورشید هم که رد بشوی ذوب میشی و از بین می روی و یارو گفت؛ فکر آن را هم کرده ام! شب روی خورشید می نشینم!

  5. باران می‌گوید:

    مرگ بر منافق!

  6. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ۱۷۲* رسول خدا صلی الله علیه و آله:

    نشان منافق سه چیز است: ۱- سخن به دروغ بگوید. ۲- از وعده تخلف کند. ۳- در امانت خیانت نماید…

    (صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح۸۹)

  7. میلاد پسندیده می‌گوید:

    به به! تیترش شبیه شعار های انتخاباتی اول انقلاب شده… “بنی صدر، صد در صد”

  8. ف. طباطبائی می‌گوید:

    کنجکاوی برانگیزه!!

  9. حنظله می‌گوید:

    به قول حاج احمد متوسلیان: “این مغز بی شعور”، بنی صدر را میگفت.

    یادش بخیر آن روزهای اوایل انقلاب ، سال ۵۹ به گمانم قرار بود این مغز بی شعور برود کردستان و از منطقه بازدید کند ، آن روزها تازه حاج احمد و نیروهایش طی عملیاتی منطقه دزلی را پاکسازی کرده بودن و آن ملعون (بنی صدر) برای شانتاژ خبری و به نام زدن این پیروزی بزرگ می خواست به آنجا برود.

    حاج احمد این غیرت الله، اما یک پا ایستاد و نگذاشت بیاید. گفته بود اگر هلیکوپترش بیاید آنقدر توپ ضد هوایی می زنیم دوروبرش تا نتواند بنشیند.
    بدجوری کنف کرد مردک را، رییس جمهور مملکت بود مثلا!

  10. حنظله می‌گوید:

    راستی! همچین “یادش بخیر” گفتم در کامنتم که هر کس نداند خیال میکند من همرزم حاج احمد هستم!!
    راستی تر! اینکه باعث می شود گاهی چنین احساسی داشته باشیم دلیلش این است که هرچند نبودیم در برهه هایی از این دست، اما همه تاریخ را ما زندگی کرده ایم . مگر نه این است که “انما الاعمال بالنیات” ، پس یادش بخیر آن روزها!

  11. ابوالفضل می‌گوید:

    چه میکنه این حسین قدیانی هنوز مطلب در نیومده ۱۱ تا دیدگاه!

  12. چشم انتظار می‌گوید:

    جِـــــــــــــــــدَّا”؟!

  13. میلاد پسندیده می‌گوید:

    حدس می زدم درباره خاتمی باشد… به قول خودت “خرکیف” نشدید مثل بعضی ها.

  14. میلاد پسندیده می‌گوید:

    “این نوشته تمام نمی شود، الا این که بپرسیم؛ «منافق واقعی» کیست؟! «لیبرال واقعی» کیست؟! «فتنه گر واقعی» کیست؟!”

    متن، تمام نشد که! بقیه شان کو؟!

  15. سیداحمد می‌گوید:

    “حنای خاتمی مدت هاست که دیگر رنگ ندارد. چه وقتی تحریم می کند، چه وقتی رای می دهد، چه وقتی فحش می شنود، چه وقتی ماله کشی می کند و همچنان از موسوی و کروبی به عنوان عناصر دلسوز نظام یاد می کند! مسئله خیلی روشن است. تو اگر موسوی و کروبی را دلسوز می خوانی، که این ۲ قائل بر تحریم بودند، لیکن اگر آمدی و رای دادی، دیگر چه لزومی دارد به گند زدن روی ۳ نقطه چین خوری؟!”
    حسین قدیانی: آخه بگو بابا! یه ۳ نقطه رو قشنگ و تمیز و خیلی خوشگل، اومدی و خوردی!! بالاغیرتا گند نزدن به اون چیزی که خوردی!! خرابش نکن!!

  16. سیداحمد می‌گوید:

    “بسیجی، بسیجی است و دیروز و امروز و فردا ندارد، و الا چه باک از طعنه ها، که به «علی» می گفتند، ما «محمد» را قبول داریم و برای «سیدعلی»، از خواب شان با «امام» پرده برداری می کنند!! اصولا حتی اسم «محمد» یعنی «علی» و حتی نام «خمینی» یعنی صحه بر «خامنه ای».”

    احسنت…

  17. سیداحمد می‌گوید:

    “شما یک بزمی دمدمی مزاج صددرصد هستی و اصولا خیلی سیاسی نیستی. ورود شما در سیاست، محصول یک «سوء تفاهم بزرگ» است. نوروزتان پیروز!”

    داداش حسین!
    سالاری به خدا…

  18. میلاد پسندیده می‌گوید:

    از دقایقی پیش، انفجارات شروع شده… هم الآن تصمیم گرفتم در حبس خانگی به سر ببرم!
    حسین قدیانی: هم الان(!) کتک مثل اینکه می خواهی تو؟!!

  19. ستاره خرازی می‌گوید:

    باورم هست حتی به صفات زشت نیز نباید گند زد!
    از قدیم گفتن: “گر جهنم می روی مردانه رو”!

  20. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    این ملعون اگه صد تا رای دیگه هم بده، تا اعدام نشه پاک نمیشه.

  21. چشم انتظار می‌گوید:

    همچی تمیز، منظورتون رو درک کردم! ولی “هم الان” (منم کتک می خوام)، در مقام مقایسه، می شه خاتمیِ بعد از رأی رو، با هاشمیِ بعد از رأی، مقایسه کرد؟ آیا اساسا” اگر قرار بر ترجیح باشد، کدام را می توان، در حال حاضر ترجیح داد؟ و کدام یک قابل تحمل ترند؟!!

  22. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش حسین؛
    می دونم عمق این متن، اونقدر زیاد و پیچیده هست، که به راحتی نشه در خصوصش نظر داد. و از طرفی، اونقدر واضح و ساده بیان شده، که هر کسی، بتونه به روشنی، برداشت صحیح رو ازش داشته باشه.
    ولی آیا این پول گرفتن از ملک عبدلی، و آبگوشت خوردن با جورج سورس، رو می توان به دمدمی مزاج بودن مرتبط کرد؟
    البته متن قشنگتان، شامل دو بخش بود؛ که فکر کنم مشخصا” درباره ی این یک نفر، میشه هم جذب حداکثری، و هم دفع حداقلی داشت. اما فکر کنم، وزن دفع حداقلی، بیشتر از جذب حداکثری، باشه. یعنی باید در خصوص خاتمی، جذب و دفع رو، کیفی سنجید. نه کمی.
    حسین قدیانی: اگر بعد از این همه مطلب، تازه باید نظرم را درباره آقای خاتمی بگویم، لابد ایرادی در نوشته های من هست!! طبیعی است که در این نوشته، اشاره ام به یک جنبه از شخصیت خاتمی بود، و نه فلان جرم و بهمان اتهامش. نقدت مصداق بارز نقد بی مبنا و بی خود بود.

  23. برف و آفتاب می‌گوید:

    به قول خودتون؛ سیفون کشیدید رو شخصیتش! یعنی اینقدرا هم که ما فکر می کردیم زرنگ نبوده؟!!
    حسین قدیانی: خیال می کند زرنگ است!!

  24. ف. طباطبائی می‌گوید:

    قشنگ لهش کردید.
    ممنون!!

  25. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    “ورود شما در سیاست، محصول یک «سوء تفاهم بزرگ» است.”

    خیلی دلچسب بود این جمله.
    پایدار باشید آقای قدیانی.

  26. حنظله می‌گوید:

    یک ضرب المثل داریم که می گوید: “یک بی شرف، همیشه یک بی شرف است، حتی وقتی که سعی می کند بی شرف نباشد!!”

  27. ابوالفضل می‌گوید:

    سلام

    کمی بی ربط!!! (میلاد جان گفت که صدای انفجارات شروع شده)
    من الان قریب ۹ ماه هست که از تهران فرار! کردم و اصفهان را برای سکونت انتخاب کردم البته یکی از روستاهای نزدیک اصفهان، تازه آدم میفهمه چه فرقی بین روستا نشین با شهر نشین وجود داره، مختصر کنم اینجا الان که ساعت ۷ شبه هنوز من یک صدای انفجار! نشنیدم برای خودم هم عجیب است آخه اینقدر تفاوت! من دیگه از حجاب و مسجد و اخلاق نمی گم.
    کمی هم با ربط!!!
    به خاتمی(و دیگر متوهمین) بگید یه سر توی روستاهای این مملکت بزنه شاید از توهماتش بیشتر کاسته بشه آخه میگن توی روستا بوده و رفته رای داده!

  28. م.طاهری می‌گوید:

    خیلی وقته باخته خاتمی. همه چیز را.

  29. چشم انتظار می‌گوید:

    حالا گرفتم، داداش حسین.
    حسین قدیانی: ببین! گاهی نقد ظریف، اثرش از نوشته چکشی بیشتر است. فکر کنم خوب خاتمی را می شناسم. از این نوشته، بیش از سایر نوشته هایم عصبانی خواهد شد.

  30. چشم انتظار می‌گوید:

    اتفاقی که الان، در حال شکل گیری است، ذوق زدگی بعضی ها، از این عمل خاتمی است. و انگار که نه فتنه ای بوده، و نه هشتاد و اشکی. آشتی آشتی، با هم بریم تو کشتی. کی بود کی بود، من نبودم! از این خیلی لجم می گیره.
    .
    .
    که البته؛ شما، با ظرافتی که در این طنز آوردید، خیلی محترمانه، فاتحه ی این ترفند و این تفکر جعلی رو، به قشنگ ترین شکل ممکن قرائت کردید! یعنی این که؛ رحم الله من قرأ الفاتحه!! ممنون از راهنماییتون.
    حسین قدیانی: اگر درست متن را بخوانید، می بینید که در این نوشته آقای خاتمی را اتفاقا بد زده ام…

  31. چشم انتظار می‌گوید:

    همون دیگه! وقتی چهار تا متن رو، در یک زمان بخونم، نقدم، می شه یک نقد کشکی چهارشنبه سوری!
    .
    .
    سر شبی، با بَرو بَچ، زدیم بیرون ببینیم چه خبره. نبودی ببینی چه خبره!… هیچی نگم بهتره. فقط فعالیت ها، بیشتر از شکل سخت افزاری، به شمایل نرم افزاری، تبدیل شده بود!! البته در حضور برادران نیروی انتظامی.

  32. سیداحمد می‌گوید:

    بد زده ای ها… خیلی بد!

    دلم حسابی خنک شد؛
    خیلی ماهرانه و حرفه ای، حرفتان را زدید!

  33. حنظله می‌گوید:

    روزگار از این دست آدم ها کم ندیده است به خودش! اما این یکی دیگر نوبر است به خدا!!

    اخوی! مثلا خواستید “ننوازید” این مردک را، اما بدجوری حیثیتش را بر باد دادید به کل!!

  34. آذرخش می‌گوید:

    … و لقد(!) بخوره تو سر خاتمی و هر چی آدم زبون نفهمه!

  35. ف. طباطبائی می‌گوید:

    آدم هائی که با استفاده از دو روئیشون کاسبی می کنن، خیلی چندش آورن.

    ابن روزها این متنتون خیلی لازممون میشه!

  36. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    حرف حساب، جواب ندارد. خدا خیرتان دهد…

    “اصلا یکی از اهداف فعالیت های فرهنگی ما در بسیج این بود که همت و باکری را لااقل با زبان جماعت مثلا دگراندیش، آشنا کنیم که انگار موفق بودیم!

    ما تشکر می کنیم از هر فتنه گری که با هر نیتی، دم از همت و باکری بزند.

    …بگذار بازی کنند!”

  37. بانو می‌گوید:

    هر کی خربزه می خوره … پا لرزش هم می شینه!

  38. سجاد می‌گوید:

    متن بیست بود زیرکانه
    مخلص داداش حسین بسیجیا!!

  39. mahmood می‌گوید:

    …………………………

  40. سینا می‌گوید:

    وب آذرخش چرا باز نمیشه سیداحمد؟

  41. سیداحمد می‌گوید:

    به راحتی باز میشود وبلاگ آذرخش!

  42. پرستو می‌گوید:

    این پست خیلی چسبید!

  43. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان محترم!

    داداش حسین در نمایشگاه کتاب امسال، ۴ عنوان کتاب جدید خواهد داشت…

    به زودی مقدمه ایشان بر کتاب مجموعه طنز فتنه ۸۸ با نام «آر. کیو ۸۸» را در «قطعه ۲۶» خواهید خواند، که اولین متن ایشان برای وبلاگ، در سال ۹۱ همین مقدمه است…

    «آر. کیو ۸۸» گلچینی از بهترین طنزهای مرتبط با فتنه ۸۸ داداش حسین است در ۵۰۰ صفحه که شماری از این طنزها مال زمانی است که این وبلاگ هنوز درست نشده بود و احتمالا شما هم نخوانده اید…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.