نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
به نام خدایی که گل را معطر و زیبا آفرید… به به! چه رز آبیِ قشنگی…
اس اس آسمونه! تبریک به همه استقلالی ها بالاخص آقای حسین آقا و تبریک به همه ایرانی ها برای به گل نشاندن اف ۱۶ سعودی ها!
تبریک به داداش حسین.
تبریک ویژه به داداش حسین و سایر دوستان استقلالی و کلا همه!
بردن تیم سعودی همیشه لذتبخش است!
من هیچوقت نمیتونم حدس بزنم مطلب بعدی قطعه چی میتونه باشه.
فوتبال که عمرا به ذهنم برسه.
اما از تک تک مطالب اینجا یاد میگیرم، حالا میخواد سیاسی باشه، فوتبالی باشه، طنز باشه، آسمونی باشه یا هرچی.
تازشم اولش اصلا نفهمیدم رز آبی چه ربطی به فوتبال داره بعدش فهمیدم ربطش به استقلاله. (خواهشا نخندید گفتم که فوتبالی نیستم)
یه سلام بارونی
ایشالله همیشه شاد بمونى!
یه سلام با طعم پیروزی
با اینکه طرفدار تیم رقیبمونی!
.
.
.
الحمدلله
با این که پرسپولیسی هستم، ولی تبریک به آقای قدیانی و دیگر دوستان استقلالی…
سیداحمد: بردن تیم سعودی همیشه لذتبخش است!
موافقم به طور شدت. مرگ بر آل سعود…
به به! چه حالی می دهد اینترنتت به راه باشد و متن بالا نیامده، برسی قطعه… اما ووووووی تا بخواد متن بیاد…
راستی چه خبره؟ کی کیو برده؟ آی حال میده الان متن حاج حسین رو بخونی، همچین مسائل به هم مربوط داده میشود که آدمی عشق می کند حتی اگر این ربط از استقلالی که میانه ای با آن نداریم شروع شود.
ما منتظریم.
یا ستارالعیوب
هر چند استقلال ۶ تاییاست، ولی ضایع شدن این سعودی ها آخ می چسبه.
به امید روزی که کلا نسلشون از رو زمین برداشته بشه، سعودی ها رو میگم.
فهمیدیم فهمیدیم
استقلال برده…آن هم از عربستان؛
حال میکنیم!
آقا این متن خیلی حال میده.
به آقای گل استقلالی جام تحریریه ی کیهان، داداش حسین قدیانی تبریک عرض می کنم.
.
سقوط F16 رو جواد خیابانی خوب اومد. به امید سقوط آل سعود مفلوک.
.
دست مریزاد به علی پروین.
.
تماشاگر نشون داد اگه بخواد می تونه روی اصول و اعتقاد تشویق کنه.
.
خوندن متن های اینطوری و داغ، خوراک منه!
هیچ کداممان فکر نمی کردیم با چنین متن آموزنده ای مواجه شویم!
سالاری به خدا…
“کمی دوراندیشی و کمی کوتاه آمدن، نه البته از اصول، که از برج عاج خودعماربینی یا حتی خودمحور وحدت بینی، ذنب لایغفر نیست. چه می گویم، که مصداق بصیرت است.”
“مردم به کار اصولگرایی رای دادند، نه دعوای اصولگرایی.”
غصه و حرص و خونِ دل می خوریم با دیدن بعضی رفتارها و شنیدن بعضی ماجراها!
داداش حسین؛
هم «متحد» و هم «پایداری» را خوب و زیرپوستی و با احترام، نقد کردی و البته به عدالت…
هیچ وقت قابل پیش بینی نیستید!
یه چیز بگم!؟
می گم:
داداش حسین!
باورم شده که در عالم، هیچ چیز نمی تونه به هیچ چیز دیگه بی ربط باشه! به عبارت بهتر، شما به ما می آموزید، که در عالم حقیقی و مجازی، همه چیز به همه چیز مربوطه. و ما نمی تونیم به صِرف یک موضوع ورزشی، از یک موضوع مهم فرهنگی غافل بشیم. یا به خاطر یک دعوای سیاسی، از حلاوت یک پیروزی بزرگ ورزشی، بهره نبریم. حتی نمی تونیم نسبت به تمام مسائل پیرامونمون بی تفاوت باشیم. یعنی اجازه نداریم.
و این، اون تفاوت داداش حسین بسیجی هاست…
حسین قدیانی: ممنون! شما به من لطف دارید همه تان!! حتی گاهی زیادی!!
این دفع حداقلی، اگر شامل حال اسفندیار نمیشه، پس شامل کی میشه؟؟
یکی اینو برای من روشن کنه. این مردک همینجوری واسه خودش ول میچرخه.
یکی از اصول همین بود دیگه.
برد استقلال رو هم به همه ایرانیها تبریک میگم.
در ضمن شما که خیلی رمانسی، بگو ببینم رز آبی شاخه ای چنده؟؟
حسین قدیانی: خر تو خره!! هر مغازه، یه قیمت می ده!!
بچه ها!
همین الان و بعد از خوندن متن داداش حسین، اگه وقت کردین برنامه ی راز شبکه ی چهار رو از دست ندین. یه چیزی تو مایه های همون شیرینی که داداش گفتند. و ما الان لازم داریم.
بارک الله به شیخ طادی به خاطر این حرکت قشنگش
احسنت به طالبی به خاطر حرکت قشنگ ترش
درود بر استقلال به خاطر این بردش
ای والله به سلطان، علی آقای پروین به خاطر بصیرتش
ماشاالله به داداش حسین به خاطر متن پر از حرفش…
و قطعا هر آنچه شور ملی را با شعف و شادمانی و عرق و غیرت و احساس و راستی، توامان کند، نیکوترین نیکی هاست.
عجب متنی… جدی و سرسنگین!
کلا ما نمی توانیم پیش بینی کنیم. منتظر چیز دیگری بودیم… چیز دیگری شد.
جدی و دور اندیشانه.
متشکریم.
یا ستارالعیوب!
حسین قدیانی: به یمن برد آبی، آنهم بر بی شرفان آل سعود، بگذار شبه خاطره ای را به شکل آن لاین تعریف کنم:
توی مدینه در عمره، ابالقاسم طالبی، باری مرا کشاند کنار، یعنی کنار دیواره بقیع و گفت: «جان من فدای فرزندان شهدا! نه حالا خود شهدا».
خواندم از چشمانش که دارد راست می گوید خداییش…
حالا کات!
هم الان زنگ زدم به کارگردان «قلاده های طلا» که دمت گرم! چه کار خوبی کردی جایزه ات را دادی به فرزند شهید هسته ای! درآوردی اشک مان را مرد… و از این حرف ها.
اما بعد، من باب طنز گفتم: مشتی! جانت را می دهی به ما، جایزه ات را آن وقت می دهی به علیرضا؟!!
کلی خندید از شوخی ام!
باز گفتم: ما را اما بغل نکردی ها؟!
گفت: من فقط بچه شهدایی را بغل می کنم که کمتر از ۳۰ کیلو وزن شان باشد!!!
این هم پیامکش:
سلام. خواندم. مثل همیشه خوب و عالی. لطف تان پایدار. ان شاء الله قبول کرده خدا از تو ابن شهید قلم به دست… راستی! جان من فدای بچه های شهدا.
***
باز به ما که رسید، جانش را می خواهد بدهد!!! شانس!!!
اما از شوخی گذشته، گفت:
«اگر چه دوست، به چیزی(حتی خودروی تیبا!!) نمی خرد ما را/ به عالمی نفروشیم، مویی از سر دوست».
“بگذار دل من آزاد باشد و برای کلیت جریان اصولگرایی بسوزد. من بیشتر از گروه تو، نگران اینم! نگران اصل اصولگرایی…”
امروز داشتم فکر می کردم که خوش به حال شهرستانی ها. از بین چند تا کاندید، بلاخره اصلح تر را پیدا می کنند و بهش رای می دهند؛ اما مایی که باید ۳۰ نفر را انتخاب کنیم و طبعا نسبت به رایی که به هرکدامشان هم می دهیم مسئول ایم، کارمان خیلی سخت تر است، اینها هم که بی خیال وحدت محدت! شدند و همش تو سر و کله همدیگر می زنند و به فکر ملت هم نیستند که به خدا گناه داریم. آدم گاهی شک می کند به همه شان…
“ای کاش احزاب سیاسی، صرف نظر از اینکه با هم وحدت می کنند یا نه، پررنگ کنند اندکی مرز میان رقابت و عداوت را.”
برادرم! این وجیزه را ننوشتم که نیشم بزنی…
قشنگ پیشگیری می کنید! هرچند باز میان همین حرف ها رو تکرار می کنن!
یه تبریک پرسپولیسی به استقلالیای عزیز به خاطر بردشون بر تیم آل سعود.
نگران اصل اصولگرایی
دیدید گفتم نمیشه حدس زد متن بعدی قطعه چیه!
خوشحالم که صددرصد فوتبالی نبود.
نمیشه یه کاری کرد که وقتی ستون یمین بروز شد، بازم گنبد طلا داشته باشیم؟
حیفه ها.
حسین قدیانی: آره، اما چه می شود کرد؟!! گاهی البته حس فراق هم قشنگه!! و اما از دوستان می خواهم به این پیشنهاد که به تلفیقی از بهترین های ۲ لیست متحد و پایداری رای بدهیم، کمی فکر کنند. این کار ۲ حسن بزرگ دارد: اول؛ جلوگیری می کند از پراکندگی آرا، که در شهری چون تهران، خیلی خیلی خیلی دغدغه مهمی است. دوم؛ جلوی ورود افراد نامتعادل از هر ۲ لیست را به مجلس می گیرد. یعنی هم وحدت، حاصل می شود و هم خط کشی. شاید بد نباشد معتمدین هر ۲ لیست، مسئولیت این لیست مشترک و اعلام عمومی اش را بر عهده بگیرند. علی ایحال روی این پیشنهاد و نقاط ضعف و قوتش فکر کنید و نظرتان را کامنت کنید.
عجب گل نازی!!
هنوز یک ماه نشده از مشهد برگشتم اما:
وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون
آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش
این «مردود وحدت» بودن کلا خیلی بده!!
خدا جنابان “خود عمار بین” و همچنین “محافظه کار” و “ترسو” و “شتر دیدی ندیدی” رو به راه راست هدایت کنه.
حسین قدیانی: این پست را از ۲ جهت، به صورت ویژه دوست دارم؛ چرا که اولا: مردک سرگشاده را برای مدتی از صفحه اصلی وبلاگ، پرت کرد بیرون!! لاکردار، اسمش هم چِندِش است!! و ثانیا: خطر فیلتر را از بیخ گوش وبلاگ رهانید!!
بهترین فکر ممکن همین است!
باید به بهترین های هر دو لیست رای داد.
قبلا هم عرض کرده بودم اصلا معقول نیست که آدم چشمش را ببندد و به کل افراد یک لیست رای بدهد.
بین بچه های پایداری هستند کسانی که بنا به دلایلی قابل اعتماد نیستند و در عین حال در میان لیست جبهه متحد هم نیروی های خوبی وجود دارد!
حسین قدیانی: البته گاه هست که لیستی رای دادن بهتر است. اگر فی المثل پایداری ها بازی جبهه متحد را به بهانه های مختلف، حالا به حق یا ناحق، به هم نمی زدند، خوب بود به کل لیست جبهه متحد رای می دادیم!! یا مثلا سال های پیش، گاهی همچین می شد شرایط، الان اما بحث فرق می کند و هر ۲ لیست، ناقص اند. ما شاید بتوانیم با وحدتی که بین ۲ لیست برقرار می کنیم، کامل شان کنیم!!
داداش حسین،
من از اول هم نظرم همین بود که به صورت اشتراکی رأی بدیم. هم از منظر سیاسی و تلاش در جهت ممانعت از حضور افراد ضعیف، کار مثبتیه، هم از لحاظ وظیفه ی شرعی، هم به جهت فهماندن به بعضی ها که دلیل نمی شه چون وارد یه لیستی شدند بتونند خودشون رو پشت سر افراد خوش نام اون لیست مخفی کنند.
قویا” جهات مثبت دیگه ای هم داره که باید بیشتر در موردش فکر کرد.
عکس همین محاسن می تونه معایبش باشه.
مثلا” اگه یه لیستی رأی بدند، یا نه به صورت تک انتخابی یا لیست ناقص، مشکلاتی رو در بر خواهد داشت.
حسین قدیانی: بحث کنند دوستان در این باره و قبلش خوب فکر کنند…
اما چقدر جالب می شه به وقتش، یکی از این لیست ها به نفع دیگری کنار بکشه.
یعنی همچین چیزی ممکنه اتفاق بیافته!
حسین قدیانی: این فیلم، بعید می دانم «هندی» تمام شود!! اما گور بابای سیاست، هیچ چیز، «تمبر هندی» نمی شود!!!
گفتین: اگر فی المثل پایداری ها بازی جبهه متحد را به بهانه های مختلف، حالا به حق یا ناحق، به هم نمی زدند،…
شاید بشه از یه جنبه دیگه هم به این مسئله نگاه کرد!!
شاید هم متحدها بازی رو به هم زدند و بعضی از اصول اصیل اصولگرائی رو فراموش کردن.
تمبر هندی هم، از اون بسته بندی بزرگهاش. که هی یه کم می خوری، باز میذاری تو یخچال برای فردا! و دست آخر می بینی نصفی از نایلونش رو هم خوردی!!
حسین قدیانی: آخ گفتی! مشماش(!!!!!!!!!!!!!!!!!!!) خوشمزه تر از خودش بود!!
http://upload20.ir/upload/1329595309686925400.jpg
خیلی خوشمزه است!
حسین قدیانی: مثلا خواستیم یک بحث مهم و استراتژیک بکنیم ها!! کشیده شد به کجا؟!!
این تصویر از زاویه ای متفاوت برای اون هایی که در دل هوای حرم دارند.
http://www.faupload.com/upload/90/Bahman/milad-emam-reza01.jpg
حالا که یاد خوراکی های نوستالوژی دهه ی ۶۰ شد!
یادی کنیم از شکلات های رنگ و وارنگی که از شرکت تعاونی مسجد محل با کوپن می گرفتیم.
یا بسته های شکلات با نام شوشو که مثل دُنات نانو شده بود و وسطش یه سوراخ داشت! یا اون شکلات های بلند پیچ پیچی زنجفیلی که هنوز هم هست. هیییییییی یادش بخیر
سید اسامی ۲ طرف رو داری بذاری؟ روی اسمها بحث بکنیم.
اصلا کی به کیه؟
من که هنوز نفهمیدم. ولی بعید می دونم توی شیراز کسی باشه که بشه بهش رای داد!
اصلا من با اتوبوس میام تهران رای می دم!
در ضمن من کیک لی لی پوت و بستنی کیم رو خیلی دوست داشتم. پیدا کنید پرتقال فروش را!
به نظرم، اول باید تکلیفمون رو با خودمون، و بعدش با کاندیداهای محترم روشن کنیم. یعنی اول چه انتظاری از خودمون داریم، بعد چه انتظاری از کاندیدا. تو این مرحله، و به طریق اولی در تمام مراحل شناخت، تبلیغ و انتخاب، پیگیری صحبت های حضرت آقا خیلی مهم و راه گشاست.
بعد از اینکه به این نتیجه رسیدیم که اصل اول، اهمیت حضور پر شور در انتخاباته، طبیعتا” باید به این نتیجه هم برسیم که، کی صلاحیت ورود به مجلس رو داره.
هرچه بر طول انتخابات ما افزوده می شه، ذائقه ی مردم ما به اصل انتخاب و معیارهای متناسب با ارزش های انقلاب گرایش بیشتری پیدا می کنه. و طبیعتا” دنبال مصادیقی می گردند که با این مفهوم اساسی، همخوانی داشته باشه.
اما کار اونجایی سخت می شه، که بین انتخاب دو تفکر نزدیک به هم، در تناقض قرار بگیریم. و از اونجایی که یک اصل مهم می گه؛ تعمیم دادن خوبی ها یا بدی ها به یک جریان نمی تونه چندان کار ثوابی باشه، پس انتخاب از میان بهترین ها در دو لیست مد نظر، می تونه وجدان انسان رو تا حدودی راضی نگه داره و انشاءالله خدا هم راضی باشه. وقس علی هذا!
اسلامی ایرانی؛
نه! لیست دقیق و کامل ندارم!
اینها هر روز یک نفر را کم و زیاد می کنند!!!
در ضمن! در خصوص راهپیمایی خیره کننده ی ۲۲ بهمن امسال، یک جوک جدید از سازگارا پخش شد. می گفت؛ کل جمعیت تهران ۳۰ هزار نفر بودند، که تازه اون ها رو با تشویق سفرهای سیاحتی، زیارتی و قم و جمکران و تورهای پنج روزه به خیابون ها آوردند!!!
ما که تو مشهد ساندیس نخوردیم، ولی کاش میومدیم تهران حداقل از این مزایا بهره مند می شدیم!!!
من اسم حداد رو توی هر ۲ تا لیست دیدم. درست دیدم؟؟!
آره!
فکر کنم چند نفری مشترک بین هر دو لیست هستند!
بسم الله…
بامداد همگی بخیر
چه گل خوشگلی،
چه عکس قشنگی بود از گنبد امام رضا (ع)
منم تبریک میگم به همگی بابت برد استقلال
نترسی و بگویی: “برد تیم حق بر تیم باطل”.
علفزار (گفت و شنود)
گفت: سایت جرس- حلقه ماسونی لندن- در توجیه شکست مطلق فتنه گران برای ایجاد تنش در ۲۵ بهمن نوشت «هر چیزی دیدنی نیست، مثل سایه ها و هواداران جنبش سبز هم از جمله همین نادیدنی ها هستند»!
گفتم: حیوونکی محسن کدیور از کثرت سفر به اسرائیل گرگیجه گرفته و نمی فهمد چه می گوید!
گفت: کدیور در مقاله ای با نام مستعار «آذر اهورایی» نوشته است، اگرچه روز ۲۵ بهمن از هواداران جنبش سبز در خیابان ها خبری نبود ولی سایه آنها احساس می شد!
گفتم: معلم نقاشی به دانش آموزی گفت؛ مگر نگفته بودم تصویر یک علفزار را نقاشی کنی که تعدادی گاو در آن مشغول چریدن هستند؟ این ورقه سفید چیست که به دستم داده ای؟ دانش آموز گفت؛ آقا اجازه! این علفزار است. معلم پرسید؛ پس علفش کو؟ گفت؛ گاوها چریده اند! پرسید؛ پس چرا گاوها دیده نمی شوند؟ گفت؛ آقا اجازه! علف ها را چریده و رفته اند!
دوستان محترم؛
اصول ویرایشی را رعایت کنید لطفا.
تصحیح کامنت ها واقعا وقت گیر است ها.
در عجبم از دوستان ثابت!!!
با سلام. شاید اکثریت ماها تفکرمون به پایداریها نزدیکتر باشه، اما خواستم به دوستان بگم که نگران نباشن، چون توی کشور اکثرا حدود ۸۵ -۹۰ درصد لیستا مشترکه. در ضمن، تهرانم حسین آقا پیشنهاد خوبی داد اما من اگه تهران بودم، حتما به پایداری رای میدادم. خداوکیلی آقا تهرانی و سلیمانی و روح الله حسینیان را هم توی لیست متحد نذاشتن! به قول دکتر ازغدی، انقلاب گوشت قربانی نیست که هر کی سهمشو میخواد!! خداوکیلی نقطه چین نکنیا!!
حسین قدیانی: اگر یکی دو خط دیگر، کامنت شما ادامه می داشت، حتما نقطه چین می شد!! نه به دلیل محتوایش، بلکه به دلیل غلط های املایی اش!! و البته اصلاحش!! وقت می گیرید از آدم به خدا!! و اما درباره محتوای کامنت تان باید بگویم که خوب شد شما در تهران نیستی!!!
…………………………………………
خوش به حال ما بچه های شهرستان که سر و کارمون با لیست میست و از این حرفا نیست!
حسین آقا حق با شماست شاید!
اما اگر پایداری پایداریها نبود، به احتمال زیاد امثال مطهری در لیست متحد بودن. خدا وکیلی داداش حسین چقدر خون دل خوردیم از مجلس اصولگرا، به نظر من اتفاقا لازم بود پایداری باشه به خیلی دلایل!!!!
در ضمن چشم دقت میکنم تا غلط املایی نداشته باشم!!!!!!
کلا با ویرگول از بچگی مشکل داشتم دیگه!!!!!!
۱۵۵* امیرالمومنین على علیه السلام:
انصاف، اختلافات را از بین می برد و موجب الفت و همبستگى می شود.
(غررالحکم، ج۲، ص۳۰)
شعار جبهه متحد: معنویت، عقلانیت، عدالت، پیشرفت
شعار جبهه پایداری: معنویت، عقلانیت و عدالت، بر محور ولایت
قطعا به خوبان دو لیست راى دادن، بهتر و منطقى تر از Copy-Pasteکردن یک لیست هست….
سلام
بایدم دیر برسم به غافله!!!
اما بازهم بی نصیب نماندم و خواندم تمام کامنت ها رو.
جناب آقای دکتر آقا محسن آقای رضایی(!) شب جمعه مشهد بودند و جلسه سخنرانی داشتند در باب جواب دادن به سوالات مردم پیرامون جبهه ایستادگی!!!
و لیست جبهه ایستادگی مشهد هم تا الان:
سردار مولوی و عفت شریعتی و جواد آرین منش و مهدی برادران!!!!
این هم بنر تبلغاتی برنامه ای که اصلا و ابدا تبلیغ نبود!!!!
اصلا!!!
http://www.faupload.com/upload/90/Bahman/Photo-00010.jpg
سلام
اول که مطلب را می خوانیم در ذهن کامنتی می پرورانیم
اما تا این صفحه نظرات را از بالا تا پایین بخوانیم
هزار چرخ می خورد کامنت بیچاره در ذهن
حالا از کدامش بگویم
از نگرانی ام
از اصولم
از قرمز و آبی
از لیست مشترک
از مردک سرگشاده
از تمبرهندی
از مشماش!!!!!!!!!!!!!!!
و از این قطعه که برای خودش خوش حال و هوایی داردها…
سلام. تبریک بابت پیروزی آبی پوشان و پیروزی حق بر باطل.
منم دقیقا به همین موضوع اعتقاد دارم، که باید به بهترین های هر دو لیست رای داد، نه یک لیست مخلوط.
سر گردنه کشتی نگیرید!
“تکلیف شرعی که فقط ورود به مجلس نیست، گاهی اوقات تکلیف در کناره گیری برای پیشگیری از تشتت آراء نیز هست.”
http://www.kayhannews.ir/901130/2.HTM
حسین قدیانی: دوستان با دقت بخوانند سرمقاله حاج حسین آقای شریعتمداری را… و خیال نکنند نقد فلانی، لزوما به معنای تایید بهمانی است.
**یا ذالجلال و الاکرام**
سلام و عرض ادب.
متن خواندنی و وزینی بود.
سپاسگزارم.
سلام.
۱- برخی خود را سرازیر شده از بلندای بصیرت فلان عالم و بهمان عالم می بینند. فی المثل می گویند ما تصمیماتمان در طول فلان عالم بزرگوار و مجاهد نستوه انقلابی است و جالب است که فلان عالم بزگوار یا دیگر عالم بزرگوار نیز این موضوعات را تکذیب نکرده و نمی کنند. اگر کسی سراغ داره مارو هم بی خبر نذاره. حال که وحدت مورد نگرانی حاج حسین قدیانی (و دیگر فدائیان ماه شب چهاردمان ) در تشخیص مهم و اهم یا فاسد و افسد یا هر چیز دیگری از سوی ساکنین قله روحانیت و جهاد مشاهده نمی شود از ساکنین در دامنه های بصیرت و عوام پراکنده در گستره وسیع پایین کوه چه انتطاری می رود؟ مگر خود امام خامنه ای نمی فرمایند که معنویت و بصیرت باید از قله بجوشد و به پایین سرازیر شده دیگران را بهره مند سازند. حاج حسین عزیز! چرا نوک پیکان نقد آکنده از احترامت را به سمت نوک قله نشانه نمی روی؟ چرا از همانان نمی خواهی که مساله خودعماربینی (به زعم شما) را بین خود حل و فصل کنند و نسل ۹دی حاضر در خط مقدم بصیرت را نگران پشت خط نکنند؟ بسم الله حاجی!
۲- کتاب یا کتابهایی میخام با داستانهای کوتاه کوتاه کوتاه ولی خواندنی و شنیدنی برای گروه سنی هشت تا دوازده سیزده سال درباره دفاع مقدس. خاطرات و حماسه ها و شرح حال شهدا و هرچی که درباره جبهه و جنگ باشه. هرکسی میشناسه لطفا معرفی کنه.
اولش هم میخاستم بگم اما حالا که خودت اشاره کردی به سرمقاله کیهان، دوباره عرض میکنم: فکر نمیکنی رقابت بین کشتی گیران نیست و نکته در نارفاقتی و یا اختلاف تاکتیک مربیان سرشناس کشتی است؟ اگه صلاح دونستی مطلبو درج کن و پاسخشم بده. پاسخ شما برام از خیلی جهات مهمه…
یه سؤال بپرسم؟ فایده ی لیستی رای دادن چیه؟ این که بعدا توی مجلس با هم هماهنگ کار کنند؟ (من غیر از این چیزی به ذهنم نرسید.) یعنی اینکه الان اسمشون توی یک لیست باشه تضمین می کنه همفکری آینده شون رو؟!!!!! با این اتفاق نظری که بعضی ها ازشون انتظار دارند!!!
البته ما هم مثل خیلی ها خوش به حالمونه و فقط یک نماینده می فرستیم مجلس که خدا رو شکر تکلیفمون بابت انتخابش هم روشنه!
اگر برادر گرامی جناب قدیانی زحمت میکشید و نام افراد و لیستها را در قطعه قرار می داد و راجع به نامزدها هم توضیحکی می داد و ما را ازین سرگردانی نجات می داد اجری عظیم را نصیب خویش می کرد.
می دانم که در خواست بزرگ و سختی است اما فکر ما صفر کیلومتر ها را هم بفرمایید که با کمک به ما انشاءالله در زمره یاران حضرت قرار بگیرید.
خیلی کتابی شد ولی از لطفهای گوناگونتان در باره بچه های قطعه دسته جمعی تشکر می کنیم.
والا……..
سلام
در بحث لیست و لیست کشی و جبهه های انتخاباتی این رو از یاد نبریم.
آنقدر فراموششان کردیم که اسمشان هم درحال محو شدن است.
http://www.laleha.com/the-community/421-1390-07-11-14-32-49/557-%D8%A2%D9%86%D9%82%D8%AF%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B4%D8%B4%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D9%85-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D8%AD%D8%A7%D9%84-%D9%85%D8%AD%D9%88-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA.html
دمت گرم حاجی! اینه ارج و قربمون دیگه.
منظورم تو این دوره و در این شرایط بود؛ و در مورد کسانی که با تک ماده وارد لیست شده اند!
با اجازه ی داداش حسین
دوستان عزیز! یک نکته ی مهم. که حتما” شما بهتر از من می دونید، حساس بودن به کل جریان اصولگرایی، و انتخابات پیش روست. این که چون مثلا” در فلان شهر، یا بهمان منطقه، یک کاندیدا وجود داره و خبری از لیست و جناح و درگیری و … نیست پس ما هیچ نگرانی و دغدغه نداشته باشیم، اصلا” درست نیست. برای ما، همونقدر که رأی آوردن یک نیروی اصولگرای واقعی در محل زندگیمون، اهمیت داره، حتما” و یقینا” انتخاب یک نیروی اصولگرا در شهر دیگه، به خصوص شهرهای بزرگ و به ویژه تهران، مُهمّه. باید به موضوع انتخابات مجلس، از جهاتی، مثل انتخابات ریاست جمهوری، ملی نگاه کنیم. نه بخشی. و اگر غیر از این بود، نیاز به این مباحث نبود و هرکس به دنبال کاندیدای دیار خود می رفت و به خیر و شر جاهای دیگه هم کار نداشت. همین جا پیشنهاد می کنم؛ در صورت صلاحدیدِ (داداش حسین)، هر زمان که موقعش بود، تمام لیست های پایداری و متحد رو، حداقل در کلان شهر ها یک به یک، با توجه به وُسعمون، بررسی کنیم. و به یک نتیجه ی مطلوب برسیم. اگه الان نتونیم از این فضا و امکانات استفاده کنم پس کِی…!
اگر قدرت طلبی نیست:
۱- آقای محمد نبی حبیبی با این سن و سال می خواد چی کار کنه؟
۲- مردودین فتنه از جمله باهنر و… در لیست چکار می کنن؟
۳- چرا آقای قالیباف در لیست جبهه متحد نماینده داره؟ رودکی رو می گم!
۴- چرا آقای لاریجانی -که نماینده مردم قم هستند- در جبهه متحد نماینده دارن؟ جلالی رو می گم!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
** لیست جبهه متحد اصولگرایان در تهران: **
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی جبهه متحد اصولگرایان، این فهرست به شرح زیر است:
۱- حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمدحسن ابوترابیفرد
۲- دکتر غلامعلی حداد عادل
۳- حجتالاسلام والمسلمین دکتر غلامرضا مصباحی مقدم
۴- دکتر احمد توکلی
۵- حجت الاسلام و المسلمین دکتر محسن کازرونی
۶- مهندس محمدرضا باهنر
۷- محمدنبی حبیبی
۸-دکتر علیرضا زاکانی
۹- دکتر علیرضا مرندی
۱۰- حسین فدایی آشیانی
۱۱- دکتر الیاس نادران
۱۲- مهندس مهرداد بذرپاش
۱۳- اسماعیل کوثری
۱۴- حسین مظفر
۱۵- حجتالاسلام والمسلمین حسین ابراهیمی
۱۶- دکتر مسعود میرکاظمی
۱۷- اسدالله بادامچیان
۱۸- دکتر زهره طبیبزاده
۱۹- دکتر الهام امینزاده
۲۰- دکتر زهره الهیان
۲۱- دکتر لاله افتخاری
۲۲- فاطمه رهبر
۲۳- پرویز سروری
۲۴- دکتر مجتبی رحماندوست
۲۵- ابراهیم انصاریان
۲۶- محمود فرشیدی
۲۷- علی اصغر خانی
۲۸- محمد نبی رودکی
۲۹- حجتالاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی میردامادی
۳۰- حمید فرمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
** لیست جبهه پایداری انقلاب اسلامی در تهران: **
۱- حجتالاسلام مرتضی آقاتهرانی
۲- حجتالاسلام روح الله حسینیان
۳- دکتر علی اصغر زارعی
۴- حجتالاسلام و المسلمین نبویان
۵- دکتر غلامعلی حداد عادل
۶- حجتالاسلام و المسلمین دکتر ناصر سقای بیریا
۷- دکتر مسعود میرکاظمی
۸- دکتر محمد سلیمانی
۹- محمد اسماعیل کوثری
۱۰- دکتر مهدی کوچک زاده
۱۱- فاطمه آلیا
۱۲- حجتالاسلام و المسلمین حمید رسایی
۱۳- حجتالاسلام و المسلمین قاسم روانبخش
۱۴- دکتر زهره طبیب زاده نوری
۱۵- زهره لاجوردی
۱۶- دکتر بتول نامجو
۱۷- سردار حسن حمید زاده
۱۸- بیژن نوباوه
۱۹- مهندس سید مهدی هاشمی
۲۰- علی خطیبی شریفی
۲۱- اسماعیل کفایتی
۲۲- دکتر علیرضا مرندی
۲۳- حجتالاسلام والمسلمین دکتر خلیلیان
۲۴- حجتالاسلام و المسلمین باباپور
۲۵- دکتر حسین طلا
۲۶- دکتر جوانمردی
۲۷- محمود دهقانی
۲۸- محمد حسین استادآق
۲۹- دکتر محمد جواد محمدی
۳۰- علیرضا صفارزاده
بنظرم؛
کاندید اصلح را انتخاب کنیم و لو در لیست دیگران باشد.
پیشنهادت بسیار عالی است داداش حسین؛ ممنون!!
افراد مشترک بین دو جبهه متحد و پایداری:
۱- دکتر غلامعلی حداد عادل
۲- دکتر علیرضا مرندی
۳- محمد اسماعیل کوثری
۴- دکتر زهره طبیب زاده نوری
با وجود اینکه تو شهر ما از این خبرا نیست (یعنی فقط دو نفر باید انتخاب کنیم که باید دقت کنیم از همه نظر بهترین باشند) اما:
– نظرات دوستان و آقای قدیانی رو خوندم.
– سرمقاله آقای شریعتمداری رو مطالعه کردم که واقعا عالی بود و بهش احتیاج داشتم و امیدوارم همه دوستان هم بخونند.
– در مورد اینکه به لیست باید رای داد یا به خوبان دو لیست باید گفت: ای کاش فقط یه لیست بود یعنی “اتحاد کامل” تا مجبور نبودیم تو مجلس چند نفر از این لیست داشته باشیم چند نفر از اون لیست.
– واقعا خیلی خوشحالم که قرار نیست توی تهران رأی بدم. تصور کنین: ۳۰ نفر. اون دنیا باید برای تک تکشون جواب پس بدم. حداقل اینجا میتونم امیدوار باشم به انتخاب درست تر.
– دعا کنیم همه مون از این آزمون پیروز بیرون بیاییم. ان شاءالله.
حسین قدیانی: این پاسخ، بی ارتباط است با کامنت شما. از دوستان می خواهم حتی المقدور، -تاکید می کنم حتی المقدور!- نام نامزدها را در کامنت های شان نیاورند. یعنی تا آنجا که لزوم ندارد، اسم افراد لیست ها را کامنت نکنند. سخن گفتن درباره لیست ها، لزوما نیازمند آوردن اسامی افراد نیست. مخدوش نکنید، نه شان کامنت خودتان را و نه شان قطعه ۲۶ را. بحث کردن و نظر دادن، جای خود، اما لطفا آلوده نکنید این فضا را به اسامی افراد سیاسی، الا اینکه احساس کنید ضرورت دارد آوردن نام افراد.
سرباز کمپ؛
ممنون بابت لیستها!
از حضرت آیت الله بهجت (ره) پرسیدند:
برای درمان عصبانیت چه کنیم؟
ایشان فرمودند:
“با عقیدۀ کامل، زیاد صلوات بفرستید.”
اللهم صل علی محمد و آل محمد.
امیدوارم با رای دادن به منتخبان ۲ تا لیست، رای ها شکسته نشه.
گفتی اسم نیار، ولی مثلا ۱۰ تا احمد توکلی بره تو مجلس،
بهتر از ورود یک عدد کواکبیان لوئی جلگه است!!
قطعا حضور بعضی ها که اتفاقا اصلا ازشان خوشم هم نمی آید، از حضور بعضی هایِ منحرف و فتنه گر، خیلی خیلی بهتر است.
ـــــــــــــــــــــ
ضمنا بعضی از اصولگراهائی که دوز عمار بودنشان بالاست(!!!) نیاز دارند به حضور بعضی های دیگر!
گاهی وقتها سرعت بعضیها آنقدر زیاد می شود که اگر بعضی های دیگر نباشند، آن بعضی های اولی با سر می روند توی دیوار!
{چقدر گفتم “بعضی ها”! این هم از اثرات نیاوردن اسم!}
گفت: از انتخابات چه خبر؟!
گفتم: بازار رقابت ها هر روز داغ تر می شود و تاکنون در تهران و شهرستان ها بیش از ۶۷ جبهه انتخاباتی تشکیل شده است.
گفت: شهرهایی که فقط یک یا دو نماینده دارند چی؟
گفتم: این ۶۷ جبهه انتخاباتی در شهرهایی است که تعداد نمایندگانشان زیاد است مثلا فقط در تهران ۲۴ جبهه تشکیل شده است.
گفت: حالا چرا اسم این فهرست های انتخاباتی را «جبهه» گذاشته اند؟
گفتم: چه عرض کنم؟! در دوران جنگ تحمیلی بعضی ها می گفتند؛ «کی این جنگ تموم میشه که ما هم یک سری به جبهه بزنیم»!
آقا سید
گاهی وقتها سرعت بعضیها آنقدر کم می شود که اگر بعضی های دیگر نباشند، آن بعضی های اولی در جا خوابشان می برد!
البته به ما که ربطی نداره… چون توی شهرستانیم!
خسته نیستم، امیدوارم؛
با شما موافقم!
کلا هر دو گروه باید باشند. اصلا این بعضی هایِ خودمان، مکمل یکدیگرند!
جواب ندادی شبهه ما رو اخوی؟ منتظر نباشیم؟ با چه ذوقی نصف شبی فقط اومدم ببینم حاج حسین آقا قدیانی چه جوابی مرقوم فرموده اند برایمان… (دست از پا درازتر خزیدم در رختخوابم)
………………………..
……………………………………………….
۱۵۶* امیرالمومنین على علیه السلام:
مؤثّرترین وسیله جلب رحمت خدا این است که خیرخواه همه مردم باشى.
(غررالحکم، ح۳۳۵۳)
آنتی کوفی؛
– کتاب “خط عاشقی” و “خاک های نرم کوشک” رو من خوندم و لذت بردم وحشتناک، از همه کتاب های دفاع مقدسی بیشتر، برای اون سن هم خوب به نظر می رسه.
– اما اینکه عده ای خودشون رو به علما چسبوندن، اگه به صحبت های جلساتشون توجه کنی مشخص می شه! بسیار هم جالبه! اما در مورد بیماری “خود عمار پنداری” هم باید عرض کنم که عده ای واقعا این طوری اند، اما نباید با عمارهای هشت ماه جنگ تحلیلی اشتباه گرفته بشن، و صد البته که “ساکتین فتنه” رو هم باید بهشون توجه کرد، خلاصه کلام اینکه “اصلح” رو باید انتخاب کرد یعنی؛ نه “خود عمار پندارها” و نه “ساکتین فتنه” بلکه اصلح همان عمار است با “عین” حالا تو هر لیستی باشه.
“چه اشکالی دارد گاهی بزرگان عالم سیاست، از بچه های میدان فرهنگ، درس بگیرند؟! ”
هیچ اشکالی ندارد اما مگر بزرگان عالم سیاست، خود بزرگ بینی شان میگذارد انجام دهند همچین کاری را!!
**یا قـاضی الحاجات**
با اجازه!
من با نظر اسلامی ایرانی عزیز، مخالفم! و می گم؛ خطر ۵ تا مثل کواکبیان، کمتر از یکی مثل احمد توکلیه. با دلایل متعدد عرض می کنم.
حسین قدیانی: اولا؛ این از آنجاهایی است که نباید اسم افراد را می آوردی، ثانیا؛ منی که این همه «سایت الف» نقدم کرده و فحشم داده، یعنی رسما فحشم داده…(که هنوز توی سایت شان هست!) با این همه معتقدم اصلا قابل قیاس نیست احمد توکلی با اصلاح طلبِ گیرم میانه رویی چون کواکبیان. خیلی خیلی خیلی فرق دارد احمد توکلی با یکی مثل علی مطهری، هر چند بارها سایتش دلم را اساسی شکسته باشد!! دولتی مثل دولت احمدی نژاد، و وکلایی مثل بعضی «پایداری» ها، حتما و حتما و حتما کنارشان باید «متحد»ی مثل احمد توکلی باشد که گاهی بکشد ترمز تخلفات شان را!! و نیش بزند!! ثالثا؛ اگر دوباره کامنت بگذاری که پس شما طرفدار «ائتلاف متحد» هستی، یا بگویی که فلان جا، فلان موضع غلط را گرفت احمد توکلی، در بصیرتت شک می کنم، اساسی!!
“هر ۲ لیست، ناقص اند.”
“به تلفیقی از بهترین های ۲ لیست متحد و پایداری رای بدهیم.”
“نقد پایداری ها به معنای مدح متحدها نیست، اما اصول گرایی هم قدرت گرایی نیست.”
“بعضی متحدها حتما اصول گراتر، پخته تر، نماینده تر، باتجربه تر و حتی عمارتر هستند از بعضی پایداری ها…”
“ما شاید بتوانیم با وحدتی که بین ۲ لیست برقرار می کنیم، کامل شان کنیم!!”
.
.
.
…:::دغدغه های مقدس:::…
حسین قدیانی: ۳ گانه اصول گرایی، امشب در وبلاگ قطعه ۲۶… تجمیع ۳ متن در یک پست.
داداش حسین!
باید توضیح کامل می دادم که در چه زمینه ای این مقایسه رو انجام دادم. این که در خیلی از موارد، یه تار موی اون بنده ی خدای جبهه ی متحد، ارزش داره به نه تنها مدیر اعتماد ملی، که به قاطبه ای از اون ها، شکی ندارم. چون از اون ها انتظاری بیش از این نیست. (شاید اینجا هم زیاده روی کرده باشم). ضمن اینکه طیف اصلاح طلب، به جهت شرایطی که در جامعه دارند، و به خاطر حفظ ظاهر هم که شده، بعضی از اصول مسلم رو به زبان رعایت می کنند. اما در مواردی، مخالفت های امثال آقای احمد، با دولت، یک نوع فرار به جلو بود یا بهتر بگم فرا فکنی یا فرار، از خودِ آگاهشان.
سایت الف رو پیگیری می کنم. اگه در برخی موارد، بیشتر از بعضی سایت های اصلاح طلب، رو به سیاه نمایی نیاورده باشه چیزی کم تر از اون ها نداره. اگه اون ها آدم های منطقی هستند، چطور به خودشون اجازه می دن به شما، هم به شخصیت حقیقی تون و هم به شخصیت حقوقی تون توهین کنند؟ و باز از طرفی بیان وساطتت کنن که قطعه ی مقدس ۲۶ رو رفع فیلتر کنید!! مگه غیر از اینه که حسین قدیانی، نه وابسته به چپ، نه راست، نه وامدار گروه های اصولگرایه، نه اصلاح طلب.
همه خوب فهمیده اند و می دونن، حسین قدیانی، فدایی و حامی تمام قد، از رهبر فرزانه ی انقلاب و جمهوری بر خواسته از انقلاب اسلامیه. و هرکس در این دایره قرار بگیره مورد حمایت داداش حسینه.
پس چرا به خودشون اجازه می دن…!
یادمه در جایی (وساطت برای رفع فیلتر) که البته مربوط به زمان خودش بود، و شاید تعمیم دادن من به اینجا بی مورد باشه، فرمودید: اون طرف رو نه جزو خواص بی بصیرت بلکه جزو عوام بی بصیرت می دونید.
اما در مقایسه با مطهری، جز تأیید صد در صد حرف شما، چیز دیگه ای نمی شه گفت. چون معتقدم حتی ایشون رو نمی شه با همون لویی جرگه (به قول اسلامی ایرانی) مقایسه کرد، چه برسه به آقای توکلی.
به یاد ندارم تا به حال در بین کسانی که ادعای اصولگرایی دارند، یا حتی در میان بعضی اصلاح طلبان، کسی علنا” عَلم مخالفت با نماینده ی امام زمان (عج) برداره و سفارش رهبری رو، مثل طوق بردگی به گردن خودش بدونه!!
اما داداش حسین!
همیشه و در همه حال، شاهد بودم و شهادت می دهم، که در گفتار (و حتما” در رفتار) جانب انصاف رو رعایت کردین و اجازه ندادین هیچ واسطه ای، تأثیر در اراده تون داشته باشه. و این نکته ی بارز و غیر قابل انکار شماست.
.
.
و کلام آخر یک شوخی، البته کمی خطرناک!!
اول اینکه، شما گفتین؛ اگه بگم ائتلاف متحد، در بصیرتم شک می کنید. می دونید که افتخاریه برای من!!
چون معلوم می شه من بصیرت دارم و در صورت خطا در تشخیص، از بصیرتم کم می شه. و این به برکت حضور همین جاست نه هیچ جای دیگه.
دوم، باز هم مربوط به قسمت اول، اینکه گفتید؛ دوباره کامنت بذارم و بگم شما طرفدار ائتلاف متحد هستید، اینجا من به بصیرت شما شک می کنم!!! چون من هرگز چنین کامنتی نخواهم گذاشت!
این رو هم می دونم نقطه چین می کنید ولی می گم…
(مـــــــی بوسمتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــون)
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۱۶:۵۲
تعداد افراد آنلاین: ۲۰ نفر
ماشالله…
داداش حسین بسیجیها فــــــــــــــدائی داری…
…………………………….
http://www.rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=117484
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=117468
http://www.irdc.ir/fa/book/597/default.aspx
سلام
داداش حسین
ممنون از مطلبی که زده بودی
با اجازتون منم درجش کردم
لطفا راضی باشین
نمی دونم چطوری نظر بدم که نگن طرف اروپا بودنش را به رخ میکشه؟
با این حال در این غربت و تنهایی و سرمای سخت -مطالب زیبا و وحدت بخش شما را با یک لیوان چای داغ دم کشیده خوش رنگ به جای خواندن- نوشیدم.
اهل فوتبال نیستم اما آن رز زیبای قرمز/ که رخت آبی پوشیده- آن حرکت جوانمردانه علی پروین- آن شعارهای خوشگل تماشاچی های با بصیرت- آن پیشنهادی که در گلو و قلبم گیر کرده بود و نمی دانستم چطور و به کی باید آن را باز گفت؟
آن کامنت های پر بار که از حس غرور انگیز هم بستگی با اهل فهم و بصیرت همه وجود آدم را پر از شادی ای مرموز- میکند.
روحم را پر از امید و شادکامی کرد.
از شما و همه بچه های قطعه ۲۶ ممنون. با دهانی پر آب از یادآوری طعم تمبر هندی و مشمایش-
شما را به خدای واحد وحدت بخش میسپارم.
…………………………………………………………….
حسین قدیانی: هر کجا هستید، باشید؛ خدا آنجا هم به شدت خداست… و نگهدارتان!
سلام علیکم!
قلمتون استوار؛
در پناه حق
سرباز کمپ عزیز!
بحث من بحث چگونگی یافتن اصلح در بین تعدد لیستهای اصولگرایان نبود.
واضح بگم… هیچگاه بین میثم و عمار در سپاه امیرالمومنین اختلافی بود؟! هیچگاه بین مقداد و سلمان اختلافی بود در صدر اسلام؟! اختلاف که هیچ، آیا اصلا چیزی که باعث تشتت آرا در بین مومنین بشه در سلوک سیاسی عمارهای صدر اسلام می بینی؟! من عرض میکنم چرا نباید سلوک سیاسی بزرگ عمارهای ولایت، طوری باشه که نه تنها طرفدارانشان به تشتت نیفتند، بکله حتی نتونن استفاده ابزاری کنند از این احیانا اختلاف سلیقه یا اختلاف تاکتیک؟!
عزا (گفت و شنود)
گفت: نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی گفته است؛ تحولات منطقه حرکت به سوی اسلامگرایی است و این خطر بزرگی برای اسرائیل است.
گفتم: خب! دیگه چی؟!
گفت: در همین مصاحبه با ابراز تاسف گفته است؛ اگر تلاش ما بعد از انتخابات ریاست جمهوری در ایران به نتیجه می رسید و جنبش سبز(!) شکست نمی خورد، امروزه نه از برنامه هسته ای ایران خبری بود و نه از موج اسلامگرایی در منطقه!
گفتم: حیوونکی ها!
گفت: روزنامه آمریکایی واشنگتن پست هم با اشاره به شرایط سخت و شکننده رژیم صهیونیستی نوشته است، اسرائیل به جای تهدید ایران باید به فکر جلوگیری از بحران خردکننده ای باشد که موجودیت آن را تهدید می کند.
گفتم: گدایی در خانه ای را زد و به پسر صاحبخانه گفت؛ یک کمی پول بده! گفت نداریم. گفت؛ نان! گفت نداریم! گفت؛ لباس کهنه! گفت نداریم. گدا گفت؛ برو به پدرت بگو بیاید. پسر گفت پدرم رفته مجلس عزا. گدا گفت؛ بگو زود بیاید که عزای واقعی همین جاست!
**یا ارحم الراحمین**
چندی قبل شاهد بیانیه ای گلایه آمیز و مهمور به مهر جمعی از طلبه های استان لرستان بودیم. این بیانیه از روند رو به رشد بد حجابی در جامعه ابراز نگرانی و از برخورد مسئولین با این منکر ابراز نارضایتی کرده بود. بیانیه مورد اشاره بعد از مدتی منجر به برگزاری جلسه جمعی از طلبه ها با نیروی انتظامی بروجرد شد و بنا شد در جلسات فرهنگی بدان پرداخته شود.
اما پس از یک ماه در کمال ناباوری خبر دادگاهی شدن این طلبه ها همه را مبهوت کرد. خبر محکوم شدن به شلاق! حبس و نفی بلد، باعث حیرت طلبه ها و افراد جامعه که امر به معروف و نهی از منکر را از واجبات دین اسلام می شمارند شد.
چرا با کسانی که قصدی جز احیای امر به معروف و نهی از منکر را نداشته اند، اینگونه برخورد شده است؟
آیا برخورد با روحانیون و آمران به معروف و نهی از منکر، نفی بلد و شلاق و حبس است!؟
آیا این احکام موجب ترک امر به معروف و نهی از منکر توسط دیگران نخواهد شد؟
آیا این حرکات و برخورد ها در جامعه موجب مهجوریت و غربت فرزندان روح الله نخواهد شد؟
سلام؛
خدا رو شکر که مردم با بصیرتی داریم.
حالا یه سوال حسین جان، البته اگه نقطه چینمون نکنی!
الان که دیگه در دور دوم احتمال رای آوری اصلاح طلبان وجود ندارد (که به نظر شما برای رای نیاوردن آنها نیاز به وحدت بود) آیا انتخاب اصلح ملاک است یا همان وحدت قبل؟؟؟